responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 688

بابک خرم دین


نویسنده (ها) :
علی بهرامیان
آخرین بروز رسانی :
پنج شنبه 27 آذر 1399
تاریخچه مقاله

بابَکِ خُرَّم‌دین (ﻣﻘ صفر223/ ژانویه 838)، رهبر جنبش خرمیان در نیمۀ نخست سدۀ 3ق/ 9م. با وجود همۀ شهرت وی، آنچه به خانواده و تبار و عقاید و اهداف او مربوط می‌شود، در مآخذ کهن بسیار اندک است و در مجموع نمی‌توان به نتیجۀ قانع‌کننده‌ای دست یافت؛ گواینکه هر یک از روایات به نحوی باور عمومی را از موضوع باز می‌تابانند.
دربارۀ اصل و نسب بابک مفصل‌ترین روایت از آن واقد بن عمرو تمیمی (احتمالاً از رجال قرن 4ق) است که اخبار مربوط به بابک را گردآورده ‌بوده است و ابن دیم و احتمالاٌ مقدسی هریک به نحوی از اثر او نقل می‌کنند (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله). بنابراین روایت، پدر بابک روغن‌ فروشی دوره ‌گرد و اهل مداین بود (قس، مقدسی، 6/ 114-115، که می‌گوید از نبطیان سواد، یعنی عراق بوده است). وی در روستای بلال‌آباد از میمد در آذربایجان، دلباختۀ زنی یک چشم شد و فسق آن دو بر اهالی آشکارگردید، اما بعدها ازدواج کردند و بابک به دنیا آمد (ابن‌ندیم، 406). در روایت دیگری ــ که دریکی دو مورد جزئی با روایت یاد شده اشتراک دارد ــ بابک فرزند ازدواجی غیر شرعی شمرده شده، و یکی از «طعالیک» (=راهزنان) ادعای پدری وی کرده است (طبری، 9/ 54، روشن است که در این روایت قصد تحقیر و طعن بابک در میان بوده است (نیز ﻧﻜ : ذهبی، 10/ 296؛ صفدی، 10/ 62، که روایاتی مبنی بر حرام‌ زادگی او نقل کرده‌اند). در روایتی دیگر که می‌تواند نشاندهندۀ اعتقاد بخشی از هواداران بابک باشد، وی را فرزند مطهر بن فاطمه، خوانده و این فاطمه را دختر ابومسلم خراسانی (ﻫ م) دانسته‌اند (دینوری، 402؛ نیز ﻧﻜ : مسعودی، مروج...، 4/ 144؛ مقدسی، 4/ 31).
طبق روایت واقد، بابک در آذربایجان به دنیا آمد و در آنجا فعالیت خویش را آغاز کرد؛ حتی گفته‌اند زمانی که وی هنوز جوان بود، «اعجمی» را به خوبی تکلم نمی‌کرده است (ابن ندیم، 407). اگر این نکته درست باشد، می‌توان حدس زد که زبان مادری بابک یکی از گویشهای ایرانی، یعنی آذری، زبان ‌باستان آذربایجان بوده است (ﻧﻜ : ﻫ د، آذری)؛ با اینهمه، روشن نیست که چرا محمد بن عبدالملک زیات در بیت شعری او را «شیطان خراسان» (یا «سلطان خراسان»: ابن عثم، 8/ 353) خوانده است (طبری، 9/ 53؛ ﻧﻜ : صدیقی، 311و حاشیه). در منابع موجود روایتی که بتوان با توجه بدان سالزاد بابک را تعیین یا تجدید کرد وجود ندارد.
به نظر می‌رسد که خانوادۀ بابک ظاهراً در زمرۀ مسلمان محسوب می‌شده‌اند، زیرا به نوشته مسعودی بابک حسن نام داشت (همان، 4/ 355) و از برادر او به نام عبدالله هم در مآخذ، بسیار یاد شده است (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله). البته وی شاید مقارن آغاز جنبش، نام ایرانی بابک (=پاپک) به معنای پدر را برگزید که در ایران پیش از اسلام هم سابقه داشت و ازجمله، نان نیای ساسانیان (ﻧﻜ : یوستی، 242-241).
بنا بر روایت واقد، بابک پس از مرگ پدرش تا 18سالگی شهرهای سراب (در مآخذ: سراة) و تبریز به کار تیمار داری چارپایان برای یکی دو تن از عربهای ازدی ــ که در آن نواحی صاحب اموالی بودند (ﻧﻜ : ابن فقیه، 582-583، به نقل از واقد) و نامشان ذکر شده است ــ می‌پرداخت و ضمناً هنگامی که نزدیکی از ایشان به کار اشتغال داشت، نواختن تنبور را نیز فرا گرفت (ابن ندیم، 406).
این روایت نشان می‌دهد که منطقۀ بذّ (ﻫ م) و قلعۀ آن ــ اکنون مشهور به «جمهور» واقع در آذربایجان شرقی درشمال شهرستان اهر و جنوب ‌غربی کلیبر (ﻧﻜ : کام بش، 4 ﺑﺒ) ــ از دیرباز مرکز تجمع خرم ‌دینان که یک فرقۀ مزدکی محسوب می‌شدند، بوده است (ابن ندیم، همانجا). از برخی تحرکات ایشان در دورۀ هارو‌ن ‌الرشید و امین نیز در مآخذ یاد شده است (ﻧﻜ : دینوری، 391؛ طبری 8/ 339). در زمان کودکی و نوجوانی بابک، ریاست بر خرمیان در همین ناحیه، موضوع رقابت میان دو تن از بزرگان ایشان به نامهای جاویدان بن سهرک (شهرک یا سهلک: مسعودی، همان، 4/ 324؛ طبری، 8/ 556؛ ابن اثیر، 6/ 328) و ابوعمران بوده است. جاویدان که مالدار نیز بود، یک بار بر سر راه خود در زمستانی سخت، ناچار در قریۀ بلال‌آباد میمد در منزل مادر بابک ـ که بسیار فقیر بود ـ فرود آمدو بابک به خدمتکاری جاویدان پرداخت و او کاردانی و فراست بابک را پسندی و از مادرش خواست تا در قبال دریافت دستمزد، او را برای سرپرستی اموال و زمینهایش استخدام کند و مادر بابک پذیرفت، مدتها بعد میان ابوعمران و جاویدان جنگی درگرفت که ابوعمران در طی آن کشته شد، و جاویدان نیز زخمی برداشت که بر اثر آن درگذشت (ابن‌ندیم، 406-407؛ نیز ﻧﻜ : مقدسی، 6/ 115). بنابرهمان روایت، همسر جاویدان که با بابک روابط عاشقانه داشت، با این ادعا که روح جاویدان در بابک حلول کرده است، یاران جاویدان را گرد آورد و طی مراسمی او را به عنوان رهبر خرم‌دینان جانشین جاویدان کرد و از قول وی گفت: او هموست که خرمیان را به پیروزی می‌رساند، اما برخی از خرمیان گویا این موضوع را با نظر شک و تردید تلقی کردند (ابن ندیم، 407؛ نیز ﻧﻜ : مقدسی ابن اثیر، همانجاها؛ برای تحلیلی از این مراسم، ﻧﻜ : یارشاطر، 1011-1010).
مورخان سال آغاز جنبش بابک را 200 یا 201ق نوشته‌اند (طبری، 8/ 556، 9/ 11؛ مسعودی، التنبیه...، 353، قس: مروج، 4/ 325، که سال آغاز جنبش را 204ق آورده است). به روایت مقدسی، بابک کارخود را با خون‌ ریزی و ایجاد رعب و وحشت در اهالی آن ناحیه آغاز کرد (6/ 116). توجه به اوضاع دستگاه خلافت عباسی در این زمان، برای درک علل پیشرفت کار بابک مهم و اساسی است؛ از حدود سال 195ق که امین و مأمون برای دست گرفتن خلافت با یکدیگر نزاعها و جنگهای خونین داشتند، تا 198ق که سرانجام امین به قتل رسید (ﻧﻜ : ﻫ د، امین)، دستگاه خلافت چنان آشفته و درگیر مسائل و دشواریهای بزرگ‌تر بود که فرصتی برای توجه کافی به بابک باقی نمی‌ماند؛ ظاهراً اقدامات شخص داعیه ‌داری چون حاتم بن هرثمة بن اعین نیز در مناسب جلوه‌دادن اوضاع برای بابک بی‌تأثیر نبوده است (ﻧﻜ : یعقوبی، 3/ 189). از سوی دیگر اقدامات مأمون، حتی در بغداد نیز برای او دردسرهای بزرگی فراهم آورد، چندان‌که در201ق او را از خلافت عزل، و با ابراهیم بن مهدی (ﻫ م) بیعت کردند (ﻧﻜ : ﻫ د، احمد بن نصر خزاعی)، بنابراین، پیشرفتهای اولیۀ بابک در گسترش جنبش و پایداری آن، در درجۀ نخست مرهون وجود بحران در دستگاه رهبری خرمیان بود و سپس آشفتگی و درگیریهای داخلی در ارکان خلافت عباسی، همچنین جایگاه اصلی وی در قلعۀ بذ که بر سر کوهی با راههای کوهستانی و صعب‌ العبور واقع بود و زمستانهای سخت داشت، دسترسی لشکریان خلافت را به او دشوار و ناممکن می‌نمود، چنانکه خلیفه معتصم نیز بعدها بر نکتۀ اخیز تأکید کرد (قلقشندی، 6/ 403).
احتمالاً نخستین اقدام جدی برای سرکوب جنبش بابک در دورۀ خلافت مأمون در سال 204ق/ 819م صورت گرفت که یحیی بن معاذ به آن لشکر کشید، گرچه کار چندانی از پیش نبرد (یعقوبی، همانجا؛ طبری، 8/ 576). پس از او در 205ق/ 820م عیسی بن محمد بن ابی خالد و در 207ق طاهر بن ابراهیم و در 209ق علی بن صدقه هر یک به عنوان والی آذربایجان و جبال مأمور سرکوب این جنبش شدند (ابن ابی طاهر، 145؛ یعقوبی، همانجا؛ طبری، 8/ 580؛ ابن اثیر، 6/ 379، 390).
در حدود سال 212ق/ 827م مأمون، محمد بن حُمیدطوسی را مأمور سرکوب جنبش بابک کرد، اما وی در جنگی که در ناحیۀ هشتاد سر در جنوب قلعۀ بذ میان او و سپاهیان بابک در 214ق صورت گرفت، شکست خورد و کشته شد (طبری، 8/ 619، 622؛ ازدی، 386 ﺑﺒ؛ نیزﻧﻜ : ابن قتیبه، 391، یعقوبی، 3/ 190). سپس مأمون عبدالله بن طاهر را در همان سال به جنگ با بابک گسیل داشت و عبدالله در طی حدود 9 ماه که غالباً در درینور اقامت داشت، لشکریانی پی‌درپی برای سرکوب بابک می‌فرستاد و کسانی از بزرگان سپاه او را به هلاکت می‌رسانید (دینوری، 402؛ ابن‌قتیبه، نیز ﻧﻜ : یعقوبی، همانجاها؛ شابشتی، 137-138؛ حمزه، 174؛ ابن‌اثیر، 6/ 414)، اما سرانجام ولایت بر خراسان را ترجیح داد (طبری، 8/ 622؛ نیز ﻧﻜ : ابن ابی طاهر، 74؛ ابن قتیبه، همانجا؛ ازدی، 395). گویا به پیشنهاد همو (شابشتی، 138)، مأمون، علی بن هشام را مأمور جنگ با بابک کرد (طبری، نیز ابن ابی طاهر، یعقوبی، ابن قتیبه، همانجاها)؛ اما علی بن هشام به ستمکاری و غارت اموال مردم روی آورد و چون مأمون بر او سخت گرفت، قصد آن کرد تا مأمو خلیفۀ را ناگهان بکشد و خود به بابک بپیوندد، ولی موفق نشد و اقدامات او بر پریشانی اوضاع افزود (طبری، 8/ 627-628).
به‌هرحال مأمون که در اواخر دورۀ خلافت خود سرگرم پیکار با رومیان بود (ابن اثیر، 6/ 417 ﺑﺒ) نتوانست از عهدۀ کار بابک برآید و در وصیت خود بر سرکوب خرمیان تأکید کرد (همو، 6/ 430). در این زمان کار بابک و هواداران او چنان بالاگرفته بود که حدود سال 218ق/ 833م در ناحیۀ جبال از همدان و اصفهان و دیگر مناطق، کسان بسیاری حتى از اولیان و مشاهیر دست‌کم در ظاهر با او همراه شده بودند (یعقوبی، 3/ 199؛ طبری، 8/ 667؛ نیز ﻧﻜ : مقدسی، 6/ 114؛ گردریزی، 175؛ صدیقی، 297-298)؛ احتمالاً وی در خراسان نیز هوادارانی یافته بود (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله) و مقاومت طولانی او بر شمار هوادارانش می‌افزود. معتصم از آغاز خلافت، همت بر از میان برداشتن بابک گذاشت (ﻧﻜ : قلقشندی، 6/ 402) و از بذل اموال هنگفت و فرستادن سپاهیان متعدد برای سرکوب او دریغ نورزیدند؛ اما این لشکرکشیها اگر چه موجب نابودی و شکست بسیاری از هواداران بابک می‌شد از حیث سرکوب کامل جنبش کاری او از پیش نمی‌برد (ﻧﻜ : طبری، 8/ 688، 9/ 8، 11-12). سرانجام خلیفه بر آن شد تا یک سردار ایرانی به نام افشین (ﻫ م) را که قبلاً رشادتهایی نشان داده بود، برای سرکوب بابل گسیل کند. افشین در جمادی‌الآخر در 220/ ژوئن 835 با سمت والیگری آذربایجان و ارمنستان، با لشکر گران و مجهز که گروهی داوطلب جهاد با کفار نیز با آن همران شده بودند، به قصد سرکوب جنبش به سوی بابک به راه افتادند (همو، 11/ 9؛ نیز؛ ﻧﻜ : یعقوبی همانجا؛ دینوری، 403). افشین که می‌دانست با جنگ فرسایشی و دشوار رو به روست و موقعیت بابک موجب برتری او بوده است، در برزند، (ﻫ م) را دو زد و نخست دست به کار استحکام موقعیت خویش از طریق حفر چندین خندق و نصب منجنیق در اطراف منطقۀ استقرار بابک شد و سپس به پاک‌سازی آن نواحی از هواداران و جاسوسان بابک و حفظ یا تصرف یا استحکام قلعه‌ها و بناهای نظامی منطقه پرداخت، طبری، 9/ 11-12نیز ﻧﻜ : دینوری، همانجا)؛ آنگاه به حیله چنین شایع کرد که یکی از سرداران خلیفه با اموالی هنگفت از جانب اردبیل به سوی اردوگاه افشین در حرکت است (طبری، 9/ 14-15؛ نیز ﻧﻜ : بلعمی 2/ 1259). این حیله مؤثر افتاد و بابک به قصد تصرف این اموال بیرون آمد و در جنگی که در ناحیۀ ارشق (ﻫ م) در گرفت، به سختی شکست خورد و به شهر موقان گریخت و سپس در بذ موضع گرفت (9/ 13-14، 16).
پس از آن تا حدود 2 سال بعد، افشین با نبردهای پراکنده در وضعی سخت و فرساینده با زمستانهای سرد و راهها و ارتفاعات نا آشنا ــ که گاه ناخرسندی لشکریان را در پی داشت و گاه خود به وقت گذرانی و حتى هم‌دستی با بابک متهم می‌شد (همو، 9/ 39) ــ کوشید، قدم‌به‌قدم به قلعۀ بذ دست یابد و یاران بابک را از اطراف او پراکنده کند (ابن اثیر، 6/ 449-451، 456-459، 461-462). از سوی دیگر، بابک نیز در طول این مدت با رومیان مکاتبه داشت و می‌کوشید با تحرک آنان به جنگ با مسلمانان در دیگر سرزمینهای اسلامی، از فشار برخود بکاهد (همو، 6/ 479).
گفته شده است که در گیر و دار نبردی که به تصرف بذ انجامید، بابک با افشین دیدار، و از خلیفه تقاضای امان کرد (طبری، 9/ 43-44؛ دینوری، 404)، با توجه به روحیه‌ای که بابک از خود نشان داد می‌توان حدس زد که از جانب او حیله‌ای در کار بوده است. به هر حال، احتمالاً در رمضان 222/ اوت 837 مردانِ افشین موفق شدند، قلعۀ بذ را با تلاش بسیار به تصرف خویش در آوردند و زنان و فرزندان متعدد بابک را دستگیر کنند (همانجاها؛ نیز ﻧﻜ : صدیقی، 321)؛ اما بابک با شمار اندکی از اصحاب و یاران خود ــ ظاهراً بدین قصد که به روم پناهنده شود ــ به سوی بیشه‌ای میان آذربایجان و ارمنستان گریخت که به سبب انبوه درختان امکان تعقیب و گریز در آن مسیر نبود. افشین که سراسر ناحیه را در محاصره گرفته بود و از طرق جاسوسان خود بر جایگاه بابک آگاهی داشت، کوشید با ارائه امان‌نامه‌ای همراه با نامه‌ای از پسر بابک برای پدرش، وی را دستگیر کند، اما بابک یکی از فرستادگان را گردن زد و پسرش را سخت ناسزا گفت (طبری 9/ 45-46). از آن سوی، افشین با بطریقان و سرکردگان ارمنستان که ظاهراً از بابک چندان دلخوشی هم نداشتند (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله)، نامه‌نگاری کرد تا اجازه ندهند بابک از طریق سرزمینهای آنان بگریزد (همو، 9/ 45).
سرانجام، بابک پس از دستگیری چند تن از اعضای خانواده‌اش، بی‌یاور مانده بود، به دعوت یکی از بطریقان ارمنستان به نام سهل بن سنباط مخفیانه در منزل فرود آمد و برادرش عبدالله را به نزد یکی از بطریقان آن ناحیه گسیل کرد (همو، 9/ 45-48). اما سهل بن سنباط که بعدها ارتقای مقام و پاداش بسیار یافت (ﻧﻜ : نفیسی 135ﺑﺒ؛ مینورسکی، 170 ﺑﺒ)، خبر بابک را به اطلاع افشین رسانید و سرانجام با همکاری صمیمانۀ سهل بن سنباط بابک دستگیر شد (طبری، 9/ 45-50؛ نیز ﻧﻜ : خلیفه، 2/ 786؛ یعقوبی، 3/ 199-200). بابک را در 10 شوال 222 به اردوگاه افشین در برزند آوردند و چون برادرش نیز اندکی بعد دستگیر شد، هر دو را در یک خانه به زندان افکندند (طبری، 9/ 50-51؛ برای روایتهای دیگر،ﻧﻜ : دینوری 404-405، ابن اعثم، 8/ 346؛ مسعودی، مروج، 4/ 353-354). افشین، بابک و برادرش را در 3 صفر 223ق/ 4 ژانویه 838م به سامرا آورد و بابک را در قصر خود جای داد، خلیفه خود به دیدن بابک آمد (طبری، 9/ 53 ). گفته‌اند که بابک سرانجام به امر خلیفه به دست شمشیردار خود با شکنجۀ بسیار از پای درآمد. سر بابک را به خراسان فرستاند ــ که خود نشانه‌ای است از وجود هوادارانی از او در آن منطقه ــ و پیکرش را در سامرا به دارکشیدند و با برادرش نیز در بغداد چنین کردند (همانجا؛ نیز ﻧﻜ : خلیفه، 2/ 788؛ یعقوبی، همانجا؛ ابن عثم، 8/ 353؛ مسعودی، همان، 4/ 354-355؛ مقدسی، 6/ 177-188).
ابوتمام در شعری که سرود، افشین را به «فریدون» و بابک را به «ضحاک» تشبیه کرد (مسعودی، التنبیه، 88؛ ابن فقسه، 555). شگفت آنکه سمعانی نیز نام پدر بابک را « مردس» (= مرداس) نوشته (ص 109، قس، صدیقی، 287) که بنا بر برخی روایات نام پدر ضحاک افسانه‌ای بوده است (ﻧﻜ : فردوسی، 1/ 43؛ نیز ﻧﻜ : زرین‌کوب، دو قرن...، 237، که «مرداس» را به معنای «مردم‌خوار» آورده است). این نکته نمی‌تواند با موضوع خون‌ریزی و کشتار منسوب به بابک که ارقام شگفت‌انگیز و باورنکردنی از آن ارائه شده است (مثلاً ﻧﻜ : مقدسی، 6/ 116-117؛ ذهبی، 10/ 297)، بی‌ارتباط باشد. البته شایستۀ یادآوری است که به موجب روایتی از طبری، رفتار بابک با اسیران دورۀ جنبش ــ که به‌ویژه از عربهای منطقه بودند ــ چندان ناپسندیده نبوده است (9/ 50). روایاتی مبنی بر رفتار شجاعانۀ بابک به هنگام مرگ نقل شده است (مثلاً ﻧﻜ : مقدسی،6/ 118؛ عوفی، 299؛ نیز ﻧﻜ : صدیقی، 320؛ قس: مسعودی، مروج، 4/ 355).
معلوم نیست بابک تا چه اندازه به عقاید خرمیان (ﻧﻜ : مقدسی، 4/ 30-31) پایبند بوده است، زیرا گفته‌اند که خرمیان اهل خون‌ریزی و قتال نبوده‌اند و بابک جنگ و خون‌ریزی را پیشه گرفته‌ بود (ابن ندیم، 406). به هر حال، می‌توان گفت که اگر هم عقاید خرمی موجب اعتلای بابک در میان پیروانان این فرقه شد، ادامه و توفیق نسبی جنبش 20 سالۀ او، نه در جاذبه‌های اعتقادی بلکه در وجود زمینه‌های اجتماعی و سیاسی آن عهده بوده است. در مآخذ موجود، نشانه‌ای از چگونگی پیشرفت کار بابک و از شیوه‌های او برای جلب هوادار دیده نمی‌شود. از ملاحظه مجموع روایتهای مربوط به آن عهد می‌توان حدس زد که در میان یارانیان نوعی احساس استقلال‌ طلبی از عنصر عرب و حتى برپایی گونه‌ای پادشاهی همچون ساسانیان وجود داشت که در وجوه گوناگون سیاسی و مذهبی مجال ظهور می‌یافت، چنانکه محققان به‌درستی گفته‌اند، خرمیان و در رأس ایشان بابک در این عهد ــ دست‌ کم نزد بخشی از مردم ــ نمایندۀ چنین احساسی شمردند (ﻧﻜ : مادلونگ، 19). شاید درک همین نکته بود که در همان روزگار نیز بابک و افشین و مازیار را یکسو دانسته، و میان ایشان به نحوی باب ارتباط را باز بینگارند (برای تفصیل، نک‌ : ﻫ د، افشین). البته اصل و نسب و خاستگاه بابک سخت در پردۀ ابهام است (ﻧﻜ : صدیقی، 287، که احتمال دهقان‌زاده بودن او را مطرح کرده است)، اما از لابه‌لای روایات می‌توان حس برتری‌جویی و جاه طلبی او را دریافت، حتی از پیغامی که او در مخفیگاه خود پس از فتح قلعۀ بذ به دست افشین، برای پسرش فرستاد، چنین بر می‌آید که در سوداری پادشاهی بوده، زیرا از خود به عنوان «پادشاه» یاد کرده («کنت ملکا»)، و گفته که اگر پسر به او می‌پیوست، سروری بدو می‌رسید (طبری، 9/ 46). همچنین گفته‌اند که بابک به هنگام قدرت، دختران و خواهران زیباروی بطریقان ارمنستان را به زور به زنی می‌خواست، چنانکه ابن سنباط نیز به او گفت، بطریقان این سرزمین با تو خویشی دارند و تو از طریق ایشان فرزند یافته‌ای (همو، 9/ 48) و همین امر احتمالاً در ناخشنودی اهالی آن سرزمین از بابک سخت مؤثر افتاد، ﻧﻜ : نفیسی، 137؛ در خصوص روابط بابک با ارمنستان و روم، ﻧﻜ : زرین کوب، تاریخ،...، 2/ 69-70).
با کشته‌شدن، بابک کار خرمیان به پایان نیامد و سالها و حتی قرنها بعد در همان ناحیه و نواحی دیگر ایران، نشانی از تحرکات ایجاد وجود داشته است (ﻧﻜ : صدیقی، 323-325؛ نفیسی، 156-158).

مآخذ

ابن‌بی‌بی‌ طیفور، احمد، کتاب بغداد، به کوشش محمدزاهد کوثری، قاهره، 1368ق/ 1949م؛
ابن اثیر، ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دکن، 1395ق؛
ابن‌فقیه، احمد، اللبدان، به کوشش یوسف هادی، بیروت، 1416ق/ 1996م؛
ابن‌قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960م؛
ابن‌ندیم، الفهرست؛
آزادی، یزید، تاریخ ‌الموصل، به کوشش علی حبیبه، قاهره، 1378ق/ 1967م؛
بلعمی، محمد، تاریخ نامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1366ش؛
حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض، بیروت، دامکتبة الحیاة؛
خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968م؛
دینوری، احمد، الاخبار الطلوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین‌ شیال، قاهره، 1960م؛
ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1406ق/ 1986م، زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل‌ بویه، تهران، 1367ش؛
همو، دو قرن سکوت، تهران، 1344ش؛
سمعنانی، عبدالکریم، الانساب، چ تصویری، لیدن، 1912م؛
شابشتی، علی، الدریات، به کوشش کورکیس عواد، بغداد، 1966م؛
صدیقی، غلامحسین، جنبشهای دینی ایرانی، تهران، 1372ش؛
صفدی، خلیل، الوافی، بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، بیروت، 1402ق؛
طبری، تاریخ؛
عوفی، محمد، جوامع ‌الحکایات، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1374ش؛
فردوسی، شاهنامه، مسکو، 1966م؛
قلقشندی، احمد، صبح‌الاعشى، قاهره، دار الکتب المصریه؛
کام‌ بخش فرد، «قلعۀ جمهور یا دژ بذ جایگاه بابک خرم‌ دینی،»، بررسیهای تاریخی، 1345ش، س1، ﺷﻤ 4؛
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران؛
1363ش؛
مادلونگ، ویلفرد، فرقه‌های اسلامی، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1377ش؛
مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893م؛
همو، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت،1973م؛
مقدس، مطهر، البدءو التاریخ، به کوشش کلمان هواره پاریس، 1907م؛
مینورسکی، و.، «قفقازیات 4»، بابک خرم‌دین (ﻧﻜ : ﻫﻤ ،نفیسی)؛
نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، تهران، 1343ش؛
یعقوبی، احمد، تاریخ، نجف، 1358ق؛
نیز:

Justi, f., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963;
Yarshater, E., «Mazdakkism», The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1983, vol.III (2).

علی بهرامیان

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 688
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست