responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 537

ابوالخیرخان ازبک


نویسنده (ها) :
مجدالدین کیوانی
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَبوالْخِیر خانِ اُزْبَك (815-873 ق / 1412- 1468 م)، پسر دولت شیخ اوغلان بن ابراهیم بن پولاد بن منگوتیمورخان و بنیان‌گذار سلسلۀ شیبانیان در آسیای مركزی و ماوراءالنهر كه از 832 ق / 1429 م تا اوایل سدۀ 11 ق / 17 م در این سرزمینها فرمان راندند. نسب ابوالخیرخان با 9 واسطه به چنگیزخان مغول (د 624 ق / 1227 م) می‌رسد. نیای بزرگ وی، شیبان یا شبان بهادر (فضل‌الله، 41)، یكی از پسران جوجی، پسر ارشد چنگیزخان بود كه اراضی وسیعی را از اورال جنوبی تا رودهای چو و ساری‌سو، به عنوان اقطاع در اختیار داشت (لین پول، 212؛ گروسه، 784).
از زمان نوۀ ابوالخیر خان یعنی ابوالفتح محمد شاه بخت یا شیبك، عنوان شیبانی بر این خاندان نهاده شد، ولی پس از او هیچ یك از فرمانروایان این خاندان، از اولاد وی نبودند، بلكه از اعقاب پسران دیگر ابوالخیر فرمانروایی یافتند. ازاین‌رو به گفتۀ گری گوریف، بهتر است این سلسله ابوالخیر نامیده شود (هوورث، II / 686). ابوالخیر خان خود بی‌مقدمه و به ناگاه به قدرت نرسید. امارت و مقام خانی در خاندان او از عهد جدش شیبان دست به دست گشته بود. برجستگی شیبان مخصوصاً از زمانی آغاز شد كه در كنار برادر بزرگ‌ترش باتو، در فتوحات لشكریان مغول در مجارستان (534 ق / 1140 م) شركت جست و لیاقت فراوان از خود نشان داد. پس از انقراض خاندان باتو، چند نفر از خاندان شیبان، به مقام خانی كل رسیدند (لین پول، همانجا).
ابوالخیر، ظاهراً تنها پسر دولت شیخ اوغلان بوده است (فضل‌الله، همانجا). او در جوانی یك چند در خدمت خان دیگری از خاندان شیبان، به نام جَمَدوق خان می‌زیست. وقتی این خان در شورشی كشته شد، ابوالخیر اسیر شد، اما طولی نكشید كه رهایی یافت (EI2). به گفتۀ هوورث، ابوالخیر در آغاز مطیع براق خان، یكی از خوانین اردوی سفید بود. با كشته شدن براق در 831 ق / 1428 م، ابوالخیر كه بیش از 17 سال نداشت، فرمانروای واقعی استپهای توران، در كنار نهر تورا در سیبریه شد (II / 627, 686-687). ابوالخیر در راه استقرار سلطۀ خود، مجبور بود شاهزادگان و خانهایی چند، از جمله مصطفی خان (كوهستانی، برگ 322) را كه در تاریخ اردوی طلایی نقش مهمی ایفا كرد و در هجوم به روسیه در 849 ق / 1445 م كشته شد، سركوب كند و یا از میان بردارد (هوورث، II / 687).
ابوالخیر پس از دفع مدعیان و تثبیت قدرت خود بر استپهای توران و مطیع ساختن قبایل ازبك و به دنبال آن قبایل قزاق (بارتولد، 178- 179)، به فكر توسعۀ قلمرو خویش افتاد. با توجه به اهمیتی كه خوارزم، ماوراءالنهر و خراسان آن زمان داشتند، طبیعی بود كه این ممالك، شوق كشورگشایی و زیاده‌طلبی خان ازبك را برانگیزد و در نتیجه او را در برابر فرزندان امیر تیمور گوركانی كه در این ممالك حكومت می‌كردند، قرار دهند اساساً تاریخ سلطنت ابوالخیر خان از این زمان تا سالها بعد، بیش و كم شامل مخاصمات یا روابط نسبتاً صلح‌آمیز وی با واپسین فرمانروایان تیموری است.

ابوالخیرخان و شاهرخ میرزا

(حك‌ 807-850 ق): طبق روایات موجود، نخستین مواجهۀ ابوالخیر خان با تیموریان مربوط است به حملۀ وی به خوارزم و غارت شهر اورگنج، پایتخت آن. تاریخ این حمله را به تفاوت 834 ق / 1431 م (روملو، 302) و 839 ق / 1435 م (عبدالرزاق، 2 / 687؛ فصیح، 280) ذكر كرده‌اند. در این حمله، میرزا ابراهیم فرزند امیرشاه ملك خوارزمشاه كه از سوی شاهرخ میرزا حكومت خوارزم را داشت، تاب ایستادگی نیاورد و از برابر ازبكان گریخت و خوارزمیان درمانده نیز شهر را به مهاجمان تسلیم كردند.
لشكریان ابوالخیر گرچه ولایت خوارزم را زیرورو كردند، ولی زود از این پیروزی دست كشیدند و به قبچان بازگشتند (عبدالرزاق، 2 / 688؛ روملو، همانجا). اگر این حمله در 834 ق اتفاق افتاده باشد (قس: بارتولد، 178)، به اوایل سلطنت ابوالخیر خان مربوط خواهد شد و اگر در 839 ق رخ داده باشد ــ كه صحت آن بسیار بعید به نظر می‌رسد ــ باید با هجوم ابوالخیر به قلاع سِقْنان و اوزكند در ساحل سیحون همزمان بوده باشد. اما به نظر می‌رسد كه سال 834 ق درست‌تر باشد، زیرا چنانكه گفته شد خان ازبك پس از حمله به قلاع یاد شده، كار را به كمال نرساند و زود به قبچاق بازگشت.
به‌هرحال، شاید بتوان گفت كه نخستین رویارویی مهم ابوالخیر با تیموریان در واپسین ایام سلطنت شاهرخ میرزا رخ داد و هدف از آن، دستیابی به چند قلعۀ مهم بر كرانۀ سیحون و از همه مهمتر قلعۀ سقناق، بوده است. به روایت كوهستانی (برگهای 323 ب، 324 الف)، حاكم قلعۀ سقناق كه بسیاری سپاه ازبك را دید از در فرمانبرداری درآمد و قلعه را تسلیم كرد. ازبكان سپس قلعه‌های آق‌قورغان، آروق، سوزاق و اوزكند را نیز گشودند و ابوالخیر آنها را میان تنی چند از امیران خویش بخش كرد. وی زمستان آن سال را در سقناق گذراند و هنگامی كه با فرا رسیدن بهار عازم ییلاقات خود بود، خبر درگذشت شاهرخ میرزا به او رسید.

ابوالخیرخان و الغ‌بیگ

(حك‌ 850-853 ق / 1446- 1449م): به هنگام درگذشت شاهرخ میرزا، پسرش الغ‌بیگ، حكومت ماوراء‌النهر و تركستان را داشت. چون به حكومت نشست، در رمضان 852 / اكتبر 1448 به قصد گشودن خراسان از آمودریا گذشت. در این گیرودار ابوالخیرخان هم كه سمرقند را بی‌دفاع دید، امرای لشكر خود را به تسخیر این شهر مهم برانگیخت. در این زمان، ظاهراً الغ‌بیگ در غرب خراسان در تعقیب حریف خود علاءالدوله فرزند
بایسنقر میرزا بود و با سمرقند فاصله داشت. امیر جلال‌الدین با یزید، حاكم سمرقند كه یارای مقاومت در خود نمی‌دید، جمعی از اعیان شهر را با هدایایی پیش ابوالخیرخان فرستاد و خواهان صلح شد و به خان ازبك پیغام داد كه الغ‌بیگ «در هواداری و دولتخواهی نواب فلك درگاه تقصیر نمی‌كند و شرایط یك جهتی و انقیاد به جای می‌آورد» (كوهستانی، برگهای 324 ب، 325 الف) و از ابوالخیر خان خواست تا به قلمرو خود بازگردد و او نیز چنین كرد. اما به هر حال، پیش از قطع مخاصمه، سپاه ابوالخیر حومۀ سمرقند را غارت كردند و خرابیها رساندند (هوورث، همانجا).
بارتولد در اینكه حاكم سمرقند حاضر شده باشد ولی نعمت خویش را تا بدین حد در چشم ابوالخیرخان حقیر و بی‌مقدار نشان دهد، ابراز تردید كرده است (ص 257). شاید كوهستانی از بیم ممدوح خود كه از نوادگان ابوالخیرخان بوده، به عمد چنین نوشته باشد. با اینهمه پس از آنكه الغ‌بیگ در 853 ق / 1449 م از فرزند خود، عبداللطیف شكست خورد و به حدود تركستان گریخت، یك چند نفر به فكر استمداد از ابوالخیرخان افتاد، ولی به تصور اینكه مهر پدر و فرزندی كه میان او و میرزا عبداللطیف است، او را نجات خواهد داد، از این كار منصرف شد (دولتشاه، 274). از این اشارۀ تاریخی و اشارات دیگر برمی‌آید كه ابوالخیرخان در آن زمان چنان قدرتی به حساب می‌آمده كه می‌توانسته است دستگیر شاهزادگان تیموری باشد.

ابوالخیر خان و سلطان ابوسعید

(حك‌ 855-873 ق / 1451- 1468): شاید مهم‌ترین دورۀ حضور ابوالخیرخان در رویدادهای دوران اولاد تیمور، مداخلۀ او در رقابتها و برخوردهای خصمانه میان عبدالله بن ابراهیم بن شاهرخ (حك‌ 854-855 ق / 1450- 1451 م) و پسر عموی او ابوسعید بن محمد بن میرانشاه باشد، زیرا پس از قتل عبداللطیف پسر الغ‌بیگ در 853 ق / 1449 م، عبدالله بن ابراهیم در سمرقند بر تخت نشست و به دفع رقیب خود ابوسعید برخاست. ابوسعید كه از عهدۀ مصاف با عبدالله برنیامد، عنان از معركۀ كارزار بتافت و پس از مدتی سرگردانی به تركستان رفت و در آنجا بر شهر، یا قلعۀ یَسی مستولی شد. عبدالله بن ابراهیم به قصد دستگیری ابوسعید به سوی یسّی تاخت، ولی بر اثر نیرنگی كه ابوسعید به كار بست (نك‌ : عبدالرزاق، 2 / 1016-1017) سپاهش متفرق و منهزم شدند. نوبت دوم كه عبدالله با تجهیزات بیشتر به یسّی حمله برد. ابوسعید از ابوالخیر خان یاری طلبید (فضل‌الله، 145؛ خواندمیر، 4 / 50؛ اسفزاری، 2 / 168)، اما به گفتۀ عبدالرزاق (2 / 1018)، ابوالخیرخان خود به منظور كمك رساندن، به خدمت ابوسعید رفته است. روشن است كه در چنین رویدادی، ابوسعید ناگزیر از استمداد از خان ازبك بوده است.
ابوالخیرخان با لشكری به مدد ابوسعید به ماوراءالنهر تاخت. عبدالله بن ابراهیم به مقابله آمد و در شیراز واقع در دشت كَنْوان بر ساحل بولالغور با ازبكان رو‌به‌رو شد (هوورث، II / 688) و در این نبرد مغلوب شد و ابوسعید در 854 ق / 1450 م بر سمرقند استیلا یافت و به فرمان او عبدالله در جمادی الاول 855 / ژوئن 1451 به قتل رسید (فضل‌الله، همانجا؛ دولتشاه، 320؛ خواندمیر، همانجا). ابوالخیر فرمان داد تا زندانیانی را كه دستگیر كرده بودند، آزاد كنند و لشكریانش را از تخریب و ایلغار باز داشت (كوهستانی، برگ 333 ب). از پی این پیروزی، خان ازبك، رابعه سلطان بیگم، دختر الغ‌بیگ را به زنی اختیار كرد (همو، برگ 336 الف). با همۀ مساعدت ابوالخیر در حق ابوسعید، امیر گورگانی احساس می‌كرد كه اگر پای ازبكان به سمرقند برسد، به غارت و آزار مردم اقدام خواهند كرد. پس چون به حوالی شهر رسید. امراء ابوالخیر خان را كه در ركاب او بودند، غافل كرد و خود را به داخل سمرقند رسانید و به تخت برآمد. آنگاه پیشكشها و تنسوقات گرانقدر نزد ابوالخیرخان و نزدیكان وی فرستاد و پیام داد كه «چون به یُمْن امداد حضرت خان دارالسلطنۀ آباء و اجداد به تصرف این جانب درآمده، مناسب چنان است كه ملازمان موكب خاقانی به جانب منازل خویش مراجعت نمایند و دیگر در این دیار اقامت نفرمایند كه فایده‌ای بر آن ترتّب نخواهد یافت» (خواندمیر، همانجا). ابوالخیرخان نیز به ناچار به جانب دشت قیچاق بازگشت.
شاید یكی از علل اقدامات خصمانۀ ابوالخیر بر ضد ابوسعید در سالهای بعد، همین خدعه‌ای بود كه ابوسعید در حق او روا داشت. چه، ابوالخیر 5 سال بعد در شورشی كه ادریس بن محمد بن بایقرا بر ضد ابوسعید برپا كرده بود، جانب ادریس را گرفت و در نتیجه سلطان ابوسعید شكست سختی خورد (رویمر، 115). یك بار نیز ابوالخیر به محمد جوقی (جوكی) (د 868 ق / 1464 م) پسر عبداللطیف بن الغ‌بیگ كه داعیۀ سلطنت داشت، كمك كرد و به وی امكان داد تا پیروزیهایی در این راه به دست آورد. محمد به یاری سپاهی كه ابوالخیر به سر كردگی بوركه سلطان همراه وی به سمرقند فرستاد، به ایلغار حومۀ سمرقند پرداخت و به روایت كوهستانی (برگ 347 الف) علاوه بر سمرقند و قلعۀ بخارا، بعضی از قلاع مستحكم دیگر ولایات را نیز به تصرف درآورد. با اینهمه، این شاهزادۀ تیموری در برابر سلطان ابوسعید تاب مقاومت نیاورد و دست از محاصرۀ سمرقند كشید و سرانجام در 868 ق سر تسلیم فرود آورد (EI2). گویا چون در این زمان ابوالخیر آن قدرت سابق خود را نداشت، نخواست یا نتوانست به محمد جوكی یاری بیشتر برساند. علت كاهش قدرت ابوالخیرخان می تواند ناشی از شكست سختی باشد كه اندك زمانی پیش از درگیری محمد جوكی و ابوسعید، از قبایل كلموك خورده و به ناچار به سقناق پناه برده بود (همانجا).

نبرد با كلموكها

اوزتیمورتایشی، فرمانروای قبایل كلموك یا قلموق و به قول كوهستانی (برگ 337 ب)، قلیماق كه به اویراتها یا مغولان شرقی نیز معروفند، چون غلظت و كامگاری ابوالخیرخان را دید بر او حسد برد و به ناگاه در حدود 860-861 ق لشکری بر سر ابوالخیر فرستاد (گروسه، 786). ابوالخیر نیز به مقابله رفت، ولی در پیكاری عظیم شكست خورد و به قلعۀ سقناق پناه جست. كلموكها سواحل سیحون میانه را غارت كردند و ابوالخیر به ناچار پیشنهاد صلح آنان را پذیرفت (همانجا؛ كوهستانی، برگ 339 ب). این شكست لطمۀ سختی به قدرت و عظمت ابوالخیر وارد آورد و تنی چند از شاهزادگان دست نشاندۀ وی، او را رها كردند و به خان جغتایی ییسن بوقای ثانی پیوستند. این صحرانوردانی كه از خان ازبك جدا شدند، در تاریخ به «قزاق یا قرقیز ـ قزاق» معروف شده‌اند. ابوالخیر در 873 ق به قصد فرونشاندن طغیان و سركشی قرقیز ـ قزاقها باز با آنان به نبرد پرداخت، ولی در گیرودار این پیكار كشته شد (گروسه، 786-787).

ابوالخیرخان و سلطان حسین بن منصور بن بایقرا

(حك‌ 863- 911 ق / 1459-1550 م): آخرین بار كه ابوالخیرخان را درگیر مناقشات خانوادگی تیموریان می‌یابیم، به سلطنت حسین میرزا، از نوادگان عمر شیخ بن تیمور مربوط می‌شود. این شاهزاده كه می‌كوشید تا خراسان را تسخیر كند، چون از عهده برنیامد، به مددخواهی از ابوالخیرخان، «قاآن دشت قیچاق و عمدۀ خواقین آفاق» در آن زمان برخاست (خواندمیر، 4 / 132) و بدین نیت، روی به جانب قبچاق نهاد و به فرمان ابوالخیرخان مورد استقبال شهزادگان جوجی نژاد و امرای ازبك قرار گرفت و خان با او مهربانیها كرد. سلطان حسین هفته‌ای در اردوی ابوالخیر ماند تا خان ازبك برای او تمهید لشكر كند. لیكن ابوالخیرخان پیش از آنكه خواستۀ حسین میرزا را برآورد، در گذشت (همو، 4 / 132-133).
دربارۀ علت مرگ ابوالخیر در روایات اختلاف است. كوهستانی هیچ علتی برای مرگ وی ذكر نمی‌كند و تنها به بیان این عبارت: «شاهباز بلند پرواز روح پر فتوحش ندای ... شنوده ... » (برگهای 349 ب ـ 350 الف)، بسنده كرده است. روملو آورده كه خان ازبك «به مرض افلیج وفات یافت» (ص 489). خواندمیر (همانجا) نیز به ابتلای وی به مرض فالج اشاره دارد، ‌ولی تذكر داده كه وی به «علت فجأة» درگذشت. با این وجود، در گزارش پیكار ابوالخیرخان با كلموكها دیدیم كه وی به هنگام جنگ به قتل رسیده است. به هر حال جسد ابوالخیرخان را در بیرون شهر سقناق به خاك سپردند (فضل الله، 201).
ابوالخیرخان 10 پسر داشت (همو، 41) كه از میان آنان شیخ حیدر قائم مقام او گردید (روملو، همانجا). فرزند ارشدش بداق سلطان، پدر ابوالفتح شیبانی، در جوانی مرد و ابوالخیرخان تربیت نوۀ خویش را به عهده گرفت (خواندمیر، 4 / 273).
از آنچه مورخان دربارۀ ابوالخیرخان نوشته‌اند، برنمی‌آید كه وی منشأ كارهای عمرانی قابل ملاحظه یا خدمات اجتماعی و فرهنگی بوده باشد. مطالبی كه پیرامون شخصیت و قابلیتهای او نوشته شده است، چیزی جز ستایشهای مبالغه‌آمیز و تملقهای مرسوم زمان نیست و نمی‌توان اطلاعات واقعی از منش و كُنش ابوالخیرخان از آن به دست آورد. مهم‌ترین مشخصۀ حیات سیاسی او تاخت و تازها، چپاولگریها و دست‌اندازیهای مكرر وی به بلاد مجاور قلمرو خود بود. به هر حال در اینكه ابوالخیرخان در دوران ناآرام اواخر تیموریان، قدرت مهمی به حساب می‌آمد، تردیدی نیست. شاهد این امر استمدادهایی است كه شاهزادگان تیموری از او می‌كردند. از این گذشته، ابوالخیر مؤسس سلسله‌ای بود كه شاخه‌های آن به مدت چند قرن تاریخ سیاسی ـ اجتماعی آسیای مركزی و ماوراء النهر و خراسان در تحت‌الشعاع قرار دادند.

مآخذ

اسفزاری، معین‌الدین محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، به كوشش محمد كاظم امام، تهران، 1339 ش؛
بارتولد، واسیلی، الغ بیگ و زمان وی، ترجمۀ حسین احمدی‌پور، تبریز، 1336 ش؛
خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1333 ش؛
دولتشاه سمرقندی، ‌تذكرة الشعراء، به كوشش محمد رمضانی، تهران، 1338 ش؛
روملو، حسن، احسن التواریخ، به كوشش عبدالحسین نوائی، تهران، 1349 ش؛
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به كوشش محمد شفیع، لاهور، 1368 ش؛
فصیح‌خوافی، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1340 ش؛
فضل‌الله بن روزبهان، مهمان نامۀ بخارا، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1341 ش؛
كوهستانی، مسعود بن عثمان، تاریخ ابوالخیرخانی، میكروفیلم كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران، شم‌ 1399؛
گروسه، رنه، امپراطوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میكده، تهران، 1353 ش؛
لین پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمۀ عباس اقبال، تهران، 1363 ش؛
نیز:

EI2;
Howorth, H. H., History of the Mongols, London, 1880;
Roemer, H. R., «The Successors of Timūr», The Cambridge History of Iran, ed.P. Jackson & L. Lockhart, Cambridge, 1986, vol. VI.

مجدالدین كیوانی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 537
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست