responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 527

ابوالحسن مغربی، علی


نویسنده (ها) :
صادق سجادی
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَبوالْحَسَنِ مَغْرِبی، علی بن حسین بن علی (مق‌ 3 ذیقعدۀ 400 ق / 18 ژوئن 1010 م)، از خاندانی شیعی مذهب، كاتب و وزیر چند تن از امیران حمدانی و بویه‌ای و از نزدیكان خلفای فاطمی مصر.
اگرچه پژوهش دربارۀ خاندان مغربی كه بیش از یك قرن در حوادث پرمخاطرۀ سده‌های 4 و 5 ق / 10 و 11 م در شام و مصر و عراق نقشی داشتند، معمولاً با ابوالحسن مغربی آغاز می‌شود، ولی پیشینۀ فعالیت سیاسی و دیوانی این خاندان دست كم به دو نسل پیش از او بازمی‌گردد، آنجا كه از ابوالحسن علی بن محمد نیای ابوالحسن مغربی به عنوان ناظر دیوان المغرب دستگاه خلافت بغداد یا ولایت دار بخش غربی بغداد یاد شده است و هم ازاین‌رو آنان به مغربی شهرت یافتند (ابن‌خلكان، 2 / 177؛ مقریزی، 2 / 157).
ابن خلكان از روایتی یاد كرده است كه این خاندان را ایرانی دانسته‌ و نسب آنان را به بهرام گور می‌رسانیده‌اند و یادآور شده‌ كه این نسب نامه را ابن صیرفی از نوشتۀ وزیر ابوالقاسم حسین مغربی پسر ابوالحسن برگرفته است (2 / 172، 177). از آنجا كه مقریزی، خاندان مغربی را اصلاً اهل بصره خوانده است (همانجا) و نیز می‌دانیم كه غالب مردم ساكن این شهر را از آغاز تأسیس آن، ایرانیان تشكیل می‌دادند، ایرانی بودن این خاندان چندان بعید نیست، اگرچه انتساب آنان را به بهرام گور (برای نسب نامه، نك‌ : ابن‌خلكان، 2 / 172؛ قس: ابن‌عساكر، 12 / 59) نمی‌توان اثبات كرد. با اینهمه ابن خلكان خود به استناد سخنی از متنبی كه در كتاب ادب الخواص وزیر ابوالقاسم مغربی آمده، بر آن است كه اینان مغربی تبار بوده‌اند (2 / 177).
به هر حال ابوالقاسم حسین پدر ابوالحسن علی در بغداد زاده شد و همانجا رشد یافت و مشاغل متعدد سیاسی یافت. چون ابن رائق (ﻫ م) در موصل كشته شده بود (1330 ق / 924 م)، ابوالقاسم حسین به اخشید پیوست و چندی بعد با خاندانش به حلب نزد سیف‌الدولۀ حمدانی رفت و تا پایان عمر این امیر (356 ق / 967 م) نزد او ماند (مقریزی، همانجا) و منصب كتابت او را داشت (ابن عدیم، 1 / 152). به هر حال ابوالحسن علی در حلب زاده شد و همانجا برآمد (ابن عساكر، همانجا) و به دربار حمدانیان وارد شد. در وقایع سال 356 ق از او به عنوان وزیر سیف‌الدولۀ حمدانی یاد شده است (ابن عساكر، ابن عدیم، همانجاها). اگر این روایت درست باشد، باید گفت كه سعدالدوله چون پس از سیف‌الدوله به امارات نشست، مقام ابوالحسن را تنزل كرد، زیرا نویری (26 / 157) او را از كاتبان سعدالدوله خوانده است، اما ابن عدیم (1 / 173) یادآور شده كه در 371 ق وقتی ابوصالح بن نانا وزیر سعدالدوله به بغداد كوچید، ابوالحسن علی وزارت یافت. این سخن می‌نمایاند كه او پیش از آن منصب وزارت نداشته است.
در وقایع سال 373 ق نیز از او در همین منصب یاد شده است كه با سپاه سر در پی مهاجمان بیزانسی نهاد و در راه خود به انطاكیه، دیر سمعان را تصرف كرد (همو، 1 / 175). ابن‌ازرق فارقی در وقایع همین از سال سپاهی به فرماندهی ابوالحسن علی مغربی كه در خدمت صمصام‌الدولۀ بوده، یاد كرده كه به دفع حسین بن دوستك معروف به باد كردی روانۀ میافارقین شد، ولی كاری از پیش نبرد (ص 53، 54). اگر چه هیچ روایت دیگری مبنی بر آنكه ابوالحسن مغربی در خدمت صمصام‌الدوله بوده، دردست نیست، ولی رودراوری (ص 86) و ابن‌اثیر (9 / 38) بدون ذكر نام ابوالحسن، از شوش باد و درخواست ابن‌سعدان وزیر صمصام‌الدوله از سعدالدولۀ حمدانی برای حمله و تصرف دیاربكر و راندن باد سخن گفته‌اند و آورده‌اند كه سعدالدوله لشكری به آنجا فرستاد كه نا كام بازگشت. از این‌رو به نظر می‌رسد ابوالحسن همراه این لشکر بوده یا فرماندهی آن را بر عهده داشته است. از آن پس تا 381 ق كه سعدالدوله بر ابوالحسن خشم گرفت و او گریخت (ابن‌عساكر، همانجا)، از فعالیتهای او آگاهی نداریم و نمی‌دانیم كه چرا میان او و سعدالدوله دشمنی افتاد. ابوالحسن در این سال به بكجور كه پیش از آن از كارگزاران سعدالدوله بود و سپس بر او شورید، پیوست و كتابت یا وزارت او را برعهده گرفت (رودراوری، 211؛ ابن عدیم، 1 / 178) و نیز به مكاتبه با العزیز خلیفۀ فاطمی و برای تقرب به او پرداخت و او را به مخالفت با سعدالدوله برانگیخت و خلیفه نیز بكجور را مأمور جنگ با حمدانیان و تصرف حلب كرد.
كوششهای بكجور و ابوالحسن برای تصرف حلب نا كام ماند و چون بكجور كشته شد و سعدالدوله رقه را تصرف كرد، ابوالحسن مغربی كه در آنجا پناه گرفته بود، به كوفه گریخت (رودراوری، مقریزی، همانجا). به روایت رودراوری (ص 214) پس از سقوط رقه، سعدالدوله كه خون ابوالحسن را مباح كرده بود، او را امان داد و او نیز به كوفه رفت، اما به گفتۀ ابن اثیر (9 / 87- 88)، سعدالدوله كه شهر را با وعدۀ امان بر جان و مال مردم تصرف كرده بود، دست به غارت گشود و بدین سبب ابوالحسن مغربی روی به گریز نهاد.
ابوالحسن مغربی از كوفه با العزیز فاطمی مكاتبه كرد و سپس در جمادی‌الاول 381 روی به دربار نهاد (رودراوری، 217؛ مقریزی، همانجا) و خلیفه را به تصرف حلب برانگیخت. در این میان سعدالدوله درگذشت و خلیفۀ فاطمی امیر الجیوش منجوتكین ترك را به تصرف شام و حلب مأمور كرد. سپس ابوالحسن را كه به اوضاع شام آشنا بود، با سپاهی به مدد او فرستاد و نظارت بر امور آن دیار و ادارۀ كارهای سپاه را به سپرد (ابن‌عدیم، 1 / 188، 189؛ رودراوری، همانجا؛ قس: ابن تغزی بردی، 4 / 117- 118).
منجوتكین و ابوالحسن مغربی در 383 ق در حلب را كه در دست ابوالفضائل پسر سعدالدوله بود لؤلؤ غلام او به نیابت از امیر نوجوان در آنجا حكم می‌راند، به محاصره گرفتند. لؤلؤ از بیزانسیها یاری خواست و امیر انطاكیه به دستور امپراتور به مدد حلب رفت، ولی از سپاه شكست خورد. لؤلؤ چون خطر را نزدیك دید، ابوالحسن مغربی را با ارسال مال بفریفت و او نیز كوشید تا منجوتكین را از ادامۀ محاصره باز دارد. مصریان از خلیفه اجازۀ پایان دادن به محاصرۀ حلب و بازگشت خواستند، اما پیش از وصول پاسخ، به خواست ابوالحسن آنجا را ترك كردند. خلیفه كه از این عقب‌نشینی خشمناك شده بود و رقیبان ابوالحسن نیز به سعایت از او پرداخته بودند، ابوالحسن را عزل كرد و او به مصر بازگشت و همانجا سكنی گزید (رددراوری، 218، 219؛ مقریزی، همانجا) و ظاهراً هیچ شغل رسمی به او ارجاع نشد. چون العزیز درگذشت و الحاكم خلافت یافت. ابوالحسن مغربی و فرزندانش به وی تقرب جستند و از جملۀ ندیمان او شدند (ابن‌صیرفی، 47). به روایت ابن‌قلانسی (ص 62) میان خاندان مغربی و منصور بن عبدون ناظر دواوین مصر رقابت و دشمنی بود و هر یك خلیفه را بر ضد دیگری بر می‌آغالید، تا سرانجام، آنگاه كه الحاكم به كشتار جمعی از امیران و دیوانیان و قاضیان مصر دست زد، ابوالحسن مغربی و برخی از پسران او از جمله محمد جدا ابو‌الفرج مغربی (ﻫ م) را نیز به قتل آورد (ابن صیرفی، مقریزی، همانجاها).
ابوالحسن مغربی ظاهراً جز اشتغال به امور سیاسی و نظامی، با عالمان و راویان نیز مراوده داشت و خود دوستدار حدیث بود. چنانكه گفته‌اند از دایی خود هارون بن عبدالعزیز اوارجی حدیث نقل می‌كرد و حافظ عبدالغنی ازدی از او روایت كرده است (ابن عساكر، همانجا؛ ابن خلكان، 2 / 172؛ ذهبی، 407).
وی دختر محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی، صاحب كتاب الغیبة، از مشایخ نجاشی را به زنی داشت (ابن‌ خلكان، همانجا؛ نجاشی، 69). ابوالقاسم مغربی (ﻫ م) پسر او و ابوالفرج مغربی از فرزند زادگان او نیز هر دو از دیوان سالاران و وزیران مشهور عصر بوده‌اند.

مآخذ

ابن اثیر، الكامل؛
ابن ازرق فارقی، احمد بن یوسف، تاریخ، به كوشش بدری عبدالطیف عوض، بیروت، 1974 م؛
ابن تغری بردی، النجوم؛
ابن خلكان، وفیات؛
ابن صیرفی، علی بن منجب، الاشارة الی من نال الوزارة، به كوشش عبدالله مخلص، قاهره، 1924 م؛
ابن عدیم، عمر بن احمد، زبدة الحلب من تاریخ حلب، به كوشش سامی دهان، دمشق، 1370 ق / 1951 م؛
ابن عساكر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، تصویر نسخۀ خطی، عمان، دارالبشیر؛
ابن قلانسی، حمزة بن اسد، ذیل تاریخ دمشق، به كوشش آمدرز، بیروت، 1908 م؛
ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، به كوشش عمر بن عبد الاسلام تدمری، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛
رودراوری، محمد بن حسین، ذیل كتاب تجارب الامم، همراه ج 3 تجارب الامم، به كوشش آمدرز، قاهره 1334 ق / 1916 م؛
مقریزی، احمد بن علی، الخطط، بولاق، 1270 ق / 1853 م؛
نجاشی، احمد بن علی، رجال، به كوشش موسی شبیری زنجانی، قم، 1407 ق؛
نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب، به كوشش محمد فوزی العنیتل، قاهره، 1405 ق / 1985 م.

سید صادق سجادی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 527
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست