responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 396

امین، ابوموسی


نویسنده (ها) :
علی بهرامیان
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَمین، ابوموسى محمد بن هارون (شوال 170 ـ محرم 198/ آوریل 787ـ سپتامبر 813)، ششمین خلیفۀ عباسی. وی در محلۀ رصافه، در جانب شرقی بغداد، به دنیا آمد (خلیفه، 2/ 758؛ بسوی، 1/ 161؛ طبری، 8/ 233؛ قس: خطیب، 3/ 337). مادرش زبیده، نوادۀ منصور عباسی و همسر محبوب هارون‌الرشید بود (خلیفه، 2/ 740؛ ابن حبیب، 39؛ بلاذری، 3/ 276؛ طبری، 8/ 498). به همین سبب، وی یكی از معدود خلفایی شمرده شده كه از جانب پدر و مادر، هاشمی نسب بوده است (نک‌ : ابن اعثم، 8/ 309). این معنی یكی از عوامل مهمِ بروز رقابت میان امین و برادرش عبدالله مأمون گردید كه حدود 6 ماه از او بزرگ‌تر بود و مادری ایرانی داشت (نک‌ : دنبالۀ مقاله). البته این مسأله از جنبۀ رقابت شخصی میان دو برادر درگذشته، و بخش اعظمی از آن به تضاد میان دو جریان عمده در دستگاه خلافت عباسی تبدیل شده بود. این كشاكشِ با سـابقه، به حضور فعـال و بسیـار مؤثر عنصر ایرانی ــ به ویژه خراسانیان ــ در امور خلافت، و از سوی دیگر، به تلاش عنصر عربی برای كسب قدرت بیشتر، و كاستن از نیروی ایرانیان بازمی‌گشت كه نه تنها در پای گرفتن خلافت عباسی سهم عمده داشتند، بلكه در دورۀ هارون الرشید گردانندگان اصلی دستگاه خلافت شمرده می‌شدند. در اوج قدرت برمكیان، هارون‌الرشید كه چند سالی از خلافت او می‌گذشت، هنوز ولیعهد نداشت و همین موضوع موجب طمع برخی از اعضای خاندان عباسی برای كسب مقام خلافت پس از او شده بود (نک‌ : طبری، 8/ 240).
روایتهایی نشان می‌دهد كه فضل بن یحیى برمكی در رساندن امین به ولایت‌عهدی نقش بسیار مؤثری داشت؛ زیرا هارون سرپرستی و تربیت دو فرزندش امین و مأمون را به ترتیب به فضل و جعفر برمكی سپرده بود و فضل تداوم قدرت و نفوذ گستردۀ خویش را در خلافت امین می‌دید (ابن خلكان، 4/ 28؛ برای تفصیل، نک‌ : رفاعی، 1/ 191-192)، حتى وقتی عیسی بن جعفر، دایی امین، از فضل خواست برای ولایت‌عهدی امین كوشش كند، به او گفت: خلافت امین از آنِ توست (نک‌ : طبری، همانجا). به هر حال، پیش از آنکه ولایت عهدی امین مسجل شود، فضل بن یحیى به خراسان رفت و با پرداخت اموال و بذل و بخششهای هنگفت زمینۀ این كار را آماده كرد (همانجـا؛ نیز نک‌ : جهشیاری، 148- 149)، زیرا برای خراسانیان، با وجود مأمون كه هم بزرگ‌تر و هم از جانب مادر ایرانی بود، پذیرش ولایت‌عهدی و سپس خلافت امین دشوار می‌نمود. به هر حال، در حدود سال 175 ق، محمد با لقب «امین» از سوی هارون به ولایت‌عهدی برگزیده شد (طبری، همانجا، قس: 8/ 275، كه آغاز ولایت‌عهدی را شعبان 173 آورده است).
هارون در حدود سال 183 ق نیز فرزند دیگرش مأمون را به عنوان ولی‌عهد پس از امین معرفی كرد و ولایت سرزمینهای شرقی خلافت در ایران، از همدان تا اقصای خراسان بزرگ را بدو سپرد (یعقوبی، 2/ 415؛ طبری، 8/ 269، 275). گویا همزمان با ولایت‌عهدی مأمون، هارون پسر دیگرش قاسم را نیز پس از آن دو به ولایت‌عهدی برگزید و بدو لقب «مؤتمن» داد (همو، 8/ 276). در همان زمان، تقسیم ولایت‌عهدی میان 3 فرزند از سوی هارون، در ابیاتی از یك شاعر، به نشاندن «نهال دشمنی» میان آنها تعبیر شد (همو، 8/ 277).
در ذیحجۀ 186 هارون با فرزندانش به حج رفت و كوشید تا با عهدنامه‌هایی كه امین و مأمون هر دو نوشتند و جمعی بر آن عهدنامه‌ها گواهی دادند و سپس در درون كعبه آویخته شد، از ایجاد اختلاف میان آنها مانع شود. در این دو عهدنامه، دو برادر با الفاظ روشن و بسیار مؤكد سوگند یاد كردند كه به حریم یكدیگر، از حیث نواحی تحت تسلط و نیز اموال و برخی امور دیگر، تجاوز نک‌نند (همو، 8/ 275 بب‌ ؛ نیز نک‌ : خلیفه، 2/ 733). با آنکه در این عهدنامه‌ها، حدود اختیارات هر یك از برادران به دقت تعیین شده بود، اما در یكی از عهدنامه‌ها شرطی آمده بود، مبنی بر اینکه در صورت نقض عهد از سوی امین، همۀ مسلمانان موظفند به پشتیبانی از مأمون برخیزند (طبری، 8/ 280؛ برای متن عهدنامه‌ها، نک‌ : ازرقی، 1/ 235 بب‌ ).
در حدود سال 187 ق، هارون برمكیان را فرو كوبید: جعفر به قتل رسید و فضل به زندان افتاد و خلیفه وزارت به فضل بن ربیع سپرد كه در بر افكندن برمكیان نقش مؤثر داشت (ابن خلكان، 4/ 37؛ برای تفصیل، نک‌ : ه‌ د، برمكیان). اینکه در یك روایت آمده كه هارون به ولایت‌عهدی مأمون تمایل داشت، ولی فضل بن ربیع رأی او را برگرداند (دینوری، 389-390)، به احتمال بسیار مربوط به دورۀ پس از سركوب برمكیان است، زیرا فضل بن ربیع نیز دربارۀ امین همان گونه می‌اندیشید كه فضل ابن یحیى برمكی؛ و بعدها نیز بر امین تسلط بسیار یافت (نک‌ : دنبالۀ مقاله).
به هر حال، وجود دو ولیعهد اصلی برای جانشینی خلیفه، موجب دودستگی شد و هارون خود بر این موضوع وقوف داشت، چنانکه وقتی در حدود سال 192 ق به سوی خراسان سفر كرد و بیمار بود، به یكی از نزدیكان خود گفت: هر یك از فرزندانم را بر من گماشته‌ای هست و نَفَسهای مرا شماره می‌كنند (طبری، 8/ 339). حدس هارون بی‌جا نبود و به روایت طبری، امین كه به هنگام اقامت پدرش در خراسان، در بغداد به سر می‌برد، كسی را گماشته بود تا آخرین اخبار را به او اطلاع دهد و همچنین با برخی رجال اطراف خلیفه، به ویژه فضل بن ربیع به طور پنهانی مكاتبه داشت (همو، 8/ 366؛ نیز نک‌ : جهشیاری، 220). سرانجام، وقتی هارون درگذشت (جمادی‌الاول 193/ مارس 809) امین به منبر رفت و ضمن اعلام مرگ هارون، فرمان عفو عمومی صادر كرد و همگان با او به عنوان خلیفۀ جدید بیعت كردند (طبری، 8/ 365؛ نیز نک‌ : ابن‌حبیب، 39؛ دینوری، 392). سپس برای مأمون كه این زمان در مرو، تختگاه خراسان، به سر می‌برد، نامه‌ای نوشت و به او امر كرد تا از همگان برای خلیفۀ جدید و دو ولیعهد بعدی، مأمون و مؤتمن، بیعت بگیرد (طبری، 8/ 367- 368؛ نیز نک‌ : دینوری، 392-393)؛ اما گفته‌اند كه حتى اندكی پیش از مرگ هارون، در خراسان تمایلاتی برای بیعت با مأمون به خلافت وجود داشته است (طبری، 8/ 370)، با اینهمه، مبارزه میان امین و مأمون برای كسب قدرت در آغاز علنی نبود، زیرا شكستن عهدنامۀ معهود ممكن بود برای هر یك از طرفین و هوادارانشان تبعات سنگینی به بار آورد. در دربار امین، فضل بن ربیع می‌كوشید تا مأمون را كه خلیفه با وجود او در سرزمینهای شرقی خلافت، به ویژه خراسان، قدرت كافی نداشت، از ولایت‌عهدی ساقط كند. مجموعۀ روایاتی كه تصویری از شخصیت امین به دست می‌دهد، این موضوع را كه او در واقع در تصمیم‌گیریهای خود سخت تحت‌تأثیر اطرافیانش، به ویژه فضل بن ربیع و علی بن عیسی بن ماهان، بوده است، تأیید می‌كند (نک‌ : یعقوبی، 2/ 436؛ جهشیاری، 237؛ ابن اعثم، 8/ 288، 295؛ نیز نک‌ : طبری، 8/ 374).
به هر حال امین در آغاز خلافتش، حكام شماری از مناطق مهم را تغییر داد (یعقوبی، 2/ 434-435) و فضل بن ربیع را به وزارت برگزید (ابن قتیبه، 384). اما چون با وجود مأمون استقلال خود را در خطر می‌دید و از سوی اطرافیان نیز تحریك می‌شد، می‌كوشید به نحوی با انتساب پیمان‌شكنی به مأمون كار را به طور علنی بر او یكسره كند. از آن سوی مأمون نیز، به مشورت و هدایت فضل بن سهل كوشید با ایجاد فضایی مشابه با دورۀ مبارزه با خلافت اموی ــ كه خاطرۀ آن در اذهان مردم خراسان هنوز زنده بود ــ به مقصود برسد. اینکه در خراسان مأمون را «خواهرزادۀ» خود و «پسر عموی پیامبرمان» می‌خواندند، نشان دهندۀ امتیاز او نزد مردم این ناحیه است (طبری، 8/ 372؛ نیز نک‌ : زرین‌کوب، 214؛ فروخ، 2/ 36). امین طی نامه‌ای به مأمون كه آن را با هدایایی ارزشمند نیز همراه كرده بود، وی را به بغداد دعوت كرد، اما مأمون این دعوت را نپذیرفت (طبری، 8/ 400-405؛ نیز نک‌ : یعقوبی، 2/ 436) و امین نیز در مقابل، گروهی مسلح را به سوی همدان و ری گسیل كرد تا راه ارتباطی مأمون را با دیگر جاها مسدود كنند (طبری، 8/ 405). ظاهراً در همین ایام، میان امین و مأمون مكاتبات نه چندان دوستانه‌ای نیز جریان داشته است (همو، 8/ 379-380) و گفته‌اند وقتی پاسخی درشت از مأمون به امین رسید، امین از شدت خشم دستور داد از دعا برای مأمون به عنوان ولی‌عهد در منابر رسمی خودداری كنند (همو، 8/ 381). از آن سوی فضل بن سهل از جانب مأمون بر تقویت مرز ری از حیث استحكامات و نیز تأمین آزوقۀ كافی همت گماشت و سپس طاهر بن حسین بن مصعب را با لشكری گران به آن ناحیه گسیل كرد (همو، 8/ 387). امین نیز عصمة بن حماد را با گروهی به همدان فرستاد و به او در خصوص استقرار در نواحی جبل دستورهایی داد (همانجا). گفته‌اند در همین ایام، امین از سوی فضل بن ربیع و علی بن عیسی بن ماهان برای خلع مأمون و ستاندن بیعت برای فرزند خردسالش موسى تشویق می‌شد، تا آنکه سرانجام در ربیع‌الاول 194 موسى را به ولایت‌عهدی خود برگزید (همانجا).
بدین‌گونه، مبارزۀ امین و مأمون آشكار شد. مأمون و فضل بن سهل كه در دربار امین جاسوسان متعدد داشتند، و حتى یكی از این جاسوسان از مشاوران فضل بن ربیع بود (همو، 8/ 385-386)، كوشش می‌كردند نظریات خود را به امین و اطرافیان او القا كنند؛ چنانکه این مسأله در گزینش علی بن عیسی بن ماهان برای نبرد با قوای مأمون مؤثر افتاد: طبق یك روایت، فضل بن سهل به یكی از همان جاسوسان خود كه فضل بن ربیع در امور با او مشورت می‌كرد، نوشت كه كوشش كند تا سپهسالاری امین به علی بن عیسى سپرده شود (همو، 8/ 399). این علی بن عیسى مدتی در زمان هارون ولایت خراسان داشت و بیدادها و غارتها كرده بود و بر اثر شكایتهای پی‌درپی مردم عزل شد (همو، 8/ 286؛ نیز نک‌ : ه‌ د، ابن ماهان). بنابراین، فضل بن سهل می‌دانست كه حضور علی بن عیسى در كنار امین، در پیوستن مردم به جانب مأمون تأثیری بسزا خواهد كرد.
پیش از آنکه كار به جنگ بكشد، در جمادی‌الآخر 195/ فوریۀ 811 امین خانواده و بستگان و اطرافیان خود را گرد آورد و در خطبه‌ای، مأمون را پیمان‌شكن خواند و اعلام كرد كه وی خود را امام نامیده، و نام خلیفه را از سكه و طراز افكنده است (همو، 8/ 390). پیش از این مجلس، در ربیع‌الآخر 195، امین، علی بن عیسی بن ماهان را بر ناحیۀ جبال ولایت داد و لشكری گران با اموالی هنگفت در اختیار او نهاد (همو، 8/ 389-390). علی بن عیسى از پیروزی در این جنگ چندان مطمئن بود كه زبیده برای به بند كشیدن مأمون، زنجیری سیمین به او داده بود (همو، 8/ 406). از توصیه‌های زبیده، هنگام حركت علی بن عیسى به شرق ــ كه گفت به وقت دستگیری مأمون جایگاه برادر خلیفه را رعایت كند ــ پیداست كه در میان نزدیكان امین تصور دقیق و درستی از وضعیت مأمون وجود نداشته است (همو، 8/ 405-406). با اینهمه، ظاهراً بجز فضل بن ربیع و علی بن عیسى، بیشتر بزرگان و فرماندهان اطراف امین، او را از خلع مأمون و جنگ با او باز می‌داشتند (همو، 8/ 399-400).
علی بن عیسى در شعبان 195 به ری رسید. وی كه نیروی نظامی خود را برای پیشبرد جنگ كافی می‌دید، بر آن شد تا نظر ملوك محلّی طبرستان و جبال را جلب كند كه به نفع مأمون وارد جنگ نشوند (همو، 8/ 408). با آنکه لشكریان علی بن عیسى بر سپاهیان طاهر بن حسین فرمانده سپاه مأمون فزونی چشمگیری داشتند، اما خراسانیان در پیكاری كه در حوالی ری درگرفت، بر نیروی خلیفه برتری یافتند و علی ابن عیسى كشته شد و شكست در لشكر خلیفه افتاد (یعقوبی، 2/ 437؛ طبری، 8/ 411؛ جهشیاری، 340). پس از آن مأمون خلع امین را اعلام كرد و در تمام مناطق خراسان با او به خلافت بیعت شد (طبری، همانجا). خبر این شكست در دربار امین شایعاتی ایجاد كرد، اما امین باز هم با بذل مال، بزرگان دربار را خاموش كرد (همو، 8/ 412). سپس عبدالرحمان بن جبله را برای نبرد با طاهر به ناحیۀ همدان فرستاد، اما این بار نیز سپاه امین به سختی شكست خورد (یعقوبی، 2/ 438؛ طبری، 8/ 412-414) و طاهر بن حسین، عمال خلیفه را از قزوین و دیگر نواحی جبال گریزاند (همو، 8/ 415-416). امین بار دیگر احمد بن مزید را به مقابله با طاهر فرستاد و با آنکه پیش‌تر سپاهیان او دوبار شكست خورده بودند، به احمد بن مزید سفارش كرد، در صورت دستیابی به مأمون با او به درستی رفتار كند (همو، 8/ 416)، آنگاه عبدالله بن حمید بن قحطبه را نیز با لشكری گران با احمد بن مزید همراه كرد (همو، 8/ 423). دو لشكر در نزدیكی خانقین آمادۀ جنگ شدند، اما طاهر بن حسین با هوشمندی، در سپاه خلیفه تفرقه افكند، چندان كه به جای جنگ با سپاه طاهر، میان خود به زد و خورد مشغول شدند (همانجا). در این هنگام كار ولایات گوناگون در عراق و شام و حجاز هم به پریشانی افتاده بود؛ چنانکه وقتی امین از شامیان یاری خواست، آنان خود بر سر مسائل قبیله‌ای و جز آن به نزاع مشغول بودند (همو، 8/ 425-427).
در رجب 196/ آوریل 812 در مركز خلافت پریشانی اوضاع بدانجا رسید كه حسین فرزند علی بن عیسى اختیار بغداد را در دست گرفت و حتى امین در یكی از قصرهای خود، مدتی محبوس شد، اما سرانجام هواداران او این فتنه را خاموش كردند (خلیفه، 2/ 756؛ یعقوبی، 2/ 440؛ طبری، 8/ 429-430؛ ابن اعثم، 8/ 300). مقارن همین ایام، فضل بن ربیع كه پیروزی امین را بعید می‌دید، پنهان شد (جهشیاری، 247؛ ابن قتیبه، 485؛ ابن خلكان، 4/ 39) و شهرها و مناطق مختلف عراق و حجاز و یمن (طبری، 8/ 428- 429، 435-436، 439-441؛ نیز نک‌ : خلیفه، همانجا) امین را خلع، و با مأمون بیعت كردند یا تسلیم قوای او شدند. از آن سوی، طاهر بن حسین به اهواز آمد، عامل امین را به قتل رساند و عوامل خود را به مناطق پیوسته به اهواز مانند یمامه و بحرین و عمان گسیل كرد (طبری، 8/ 435). سپاهیانی كه امین پیاپی به نواحی عراق می‌فرستاد تا در برابر پیشروی قوای طاهر بن حسین و فرمانده دیگر قوای خراسان، یعنی هرثمة بن اعین، بایستند، یكی پس از دیگری شكست می‌خوردند (همو، 8/ 438، 441). واپسین امید امین كه برای ایجاد اختلاف در سپاه طاهر، عده‌ای از سران سپاه را به بخشش مال فریفته بود، به پایمردی و كوشش طاهر از میان رفت (همو، 8/ 442-443).
در 197 ق/ 813 م قوای طرفدار مأمون سرانجام بغداد را در محاصره گرفتند، در حالی كه امین همچنان می‌كوشید با بذل و بخشش كسانی را به سوی خود جلب كند (همو، 8/ 445-446). پیش از اقدام نظامی، طاهر توانسته بود با عده‌ای از هاشمیان و بزرگان شهر مكاتبه كند (همو، 8/ 456). با جلوگیری از رسیدن آزوقه به شهر، جمع یاران باقی ماندۀ امین پراكنده شدند (همو، 8/ 460-467). امین كه شكست خود را قطعی دید، نابودی هر دو طرف منازعه را از خداوند خواستار شد (همو، 8/ 470). سرانجام، طاهر بن حسین از جانب شرقی وارد بغداد شد (یعقوبی، 2/ 441؛ نیز نک‌ : طبری، 8/ 474) و اقامتگاه امین را در محاصره گرفت (همو، 8/ 475-476؛ نیز نک‌ : مسعودی، 3/ 401). در این میان كسانی به امین اشاره كردند كه با عده‌ای از سواران باقی مانده به سوی جزیره و شام بگریزد و امین پذیرفت، اما چون خبر به طاهر رسید، آن كسان را تهدید كرد و امین به ناچار از این كار چشم پوشید (طبری، 8/ 478- 479). در این میان طاهر و هرثمه برای دستیابی بر امین رقابتی داشتند و كسانی به امین پیشنهاد كردند تا برای آنکه جان به در بَرَد، خود را به هرثمه تسلیم كند (همو، 8/ 481). به هر حال این تدبیر نیز سودی نبخشید و سرانجام، گروهی از سپاهیان طاهر بن حسین ــ كه گویا ایرانی بودند، زیرا به فارسی سخن می‌گفتند ــ به واپسین جایی كه امین پناه برده بود، یورش آوردند و سر از بدنش جدا ساختند (همو، 8/ 485-487؛ قس: ابن قتیبه، 385، كه می‌گوید او را به نزد طاهر آوردند و سپس كشته شد؛ برای تاریخ مرگ او، قس: یعقوبی، 2/ 442؛ طبری، 8/ 498). سر امین را بر باب الانبار بغداد آویختند و خلقی كثیر برای تماشای آن گرد آمدند و سپس آن را برای مأمون فرستادند (یعقوبی، 2/ 441؛ طبری، 8/ 488؛ ابن اعثم، 8/ 308).
امین را به زیبارویی (ثعالبی، 188) و بلاغت و سخنوری ستوده‌اند (ابوحیان، 2(2)/ 562) و استادانی چون احمر (ه‌ م) و كسایی (د 189 ق) را از مؤدَّبان وی برشمرده‌اند (زبیدی، 134؛ یغموری، 283؛ ابن خلكان، 3/ 464). از میان 3 فرزند وی، موسى ــ كه امیـن او را بـه ولایت‌عهدی برگزیده بود ــ پس از او در 14 سالگی درگذشت، ابراهیم در كودكی از میان رفت و نسل امین از طریق عبدالله كه شاعر نیز بود، ادامه یافت (ابن حزم، 24). از دورۀ خلافت امین سكه‌هایی نیز در دست است (لین‌پول، I/ 86, 89).
تصویری كه منابع از امین به دست می‌دهند، حاكی از آن است كه وی در اتخاذ تصمیم قاطع و تدبیر درست ناتوان بود (مسعودی، 3/ 403) و بیشتر اوقات را، حتى در مواقع حساس، به تفریح و سرگرمی اشتغال داشت (مثلاً نک‌ : طبری، 8/ 395، كه نشان دهندۀ واكنش او به هنگام دریافت خبر شكست علی بن عیسى است). اشتغال او به لهو و لعب، در برابر مأمون كه چهره‌ای دینی از خود نشان می‌داد، در رویگردانی از وی مؤثر بوده، چنانکه این معانی در ابیاتی از یك شاعر بغدادی در آن عهد جلوه یافته است (نک‌ : همو، 8/ 396؛ نیز نک‌ : ابن اعثم، 8/ 288، 298- 299). ظاهراً امین یا اطرافیان او مانند فضل بن ربیع كوشیدند تا این تصویر نامطلوب را از ذهنها بزدایند، چنانکه دستور دادند تا شاعر مشهور ابونواس (ه‌ م) را كه از محبوبان امین بود و به فساد و تباهی اخلاقی شهرت داشت، به زندان افكندند (طبری، 8/ 516-517). البته بعید نیست چنانکه برخی محققان گفته‌اند، در پاره‌ای از اینگونه روایات نیز به نفع مأمون، اغراق و مبالغه راه یافته باشد (نک‌ : رفاعی، 1/ 199).

مآخذ

ابن اعثم كوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دكن، 1395 ق/ 1975 م؛
ابن حبیب، محمد، المحبر، به كوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دكن، 1361 ق/ 1942م؛
ابن‌حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛
ابن‌خلكان، وفیات؛
ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960 م؛
ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الذخائر، به كوشش ابراهیم كیلانی، دمشق، 1964 م؛
ازرقی، محمد، اخبار مكة، به كوشش رشدی صالح ملحس، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛
بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به كوشش اكرم ضیاء عمری، بغداد، 1394 ق/ 1974 م؛
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به كوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، 1398 ق/ 1978 م؛
ثعالبی، عبدالملك، ثمار القلوب، به كوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384ق/ 1965م؛
جهشیاری، محمد، الوزراء و الكُتّاب، به كوشش عبدالحمید احمد حنفی، قاهره، 1357 ق/ 1938 م؛
خطیب بغدادی، علی، تاریخ بغداد، قاهره، 1350ق؛
خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكّار، دمشق، 1968 م؛
دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1379 ق/ 1959 م؛
رفاعی، احمد فرید، عصر المأمون، قاهره، 1346 ق/ 1928 م؛
زبیدی، محمد، طبقات النحویین و اللغویین، به كوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1973 م؛
زرین‌ک‌وب، عبدالحسین، دو قرن سكوت، تهران، 1336 ش؛
طبری، تاریخ؛
فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1985 م؛
مسعودی، علی، مروج الذهب، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1377 ق/ 1958 م؛
یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379 ق/ 1960 م؛
یغموری، یوسف، نور القبس المختصر من المقتبس مرزبانی، به كوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، 1384 ق/ 1964 م؛
نیز:

Lane-Poole, S., Catalogue of Oriental Coins in the British Museum, Bologna, 1967.
علی بهرامیان

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 396
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست