responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 255

احداث


نویسنده (ها) :
صادق سجادی
آخرین بروز رسانی :
یکشنبه 4 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَحْداث، جمع حَدَث، به معنی جوانان، حوادث و بلایای روزگار و نوآوریها و بدعت، در تاریخ اسلام معانی اصطلاحی متعددی یافته است كه مفهوم و كاربرد برخی آنها هنوز به درستی روشن نیست.
چنانكه از منابع بر می‌آید، ظاهراً نخستین بار به روزگار خلیفه عمر منصبی با عنوان والی یا امیر «احداث» ــ كسی كه به امور نو پدید آمدۀ غیر معهود رسیدگی كند و از بی‌رسیمها جلوگیری ــ ایجاد شد، چنانكه در وقایع سالهای 21 و 22 ق از عمار یاسر و مغیرة بن شعبه به عنوان عامل كوفه و احداث آنجا یاد شده است (طبری، 4 / 145، 173). اما در داستان شورش بر ضد خلیفه عثمان و آن خرده‌ها كه بر او گرفتند، گاه به معنای نوآوریها و بی‌رسمیها (بلاذری، 5 / 44؛ ابن اعثم، 2 / 189، 190، 191) و گاه به معنای جوانان (طبری، 4 / 347؛ بلاذری، 5 / 46؛ قس: بلعمی، 1 / 597) آمده كه در متن مترجم الفتوح از همان روایات، «جوانان كار ناآزموده» (ابن اعثم، 2 / 197، 205) خوانده شده است. منصب ولایت «احداث موسم» نیز كه گاه بدان اشاره شده (ابن اثیر، الكامل، 7 / 18) چیزی نیست، مگر تدبیر حوادث غیر معهود یا نامرسومی كه در ایام حج احتمال بروز داشته است. از فهرستی كه طبری در پایان وقایع هر سال از عاملان و والیان شهرها به دست می‌دهد، بر می‌آید كه متولیان احداث غالباً همان عاملان، متولیان نماز، خراج،‌ صدقات و قضای شهر بوده‌اند (مثلاً 7 / 66، 112، 8 / 51، 120، 123، 151، 153). شاید به همین سبب كه منصب مذكور عادتاً به اینان تفویض می‌شده، طبری در بسیاری از مواضع كتاب خود به «ولاة احداث» اشاره نكرده است. چنانكه پس از مرگ هارون، آنجا كه از والیان وی نام می‌برد، والیان بصره و كوفه (همو، 8 / 346) همان كسانی هستند كه متولی احداث و صلات آن دو شهر بوده‌اند (همو، 8 / 204).
به نظر می‌رسد كه از حدود سدۀ‌ 3 ق «ولاة احداث» می‌توانسته‌اند علاوه بر جلوگیری از تباهكاری و بی‌رسمی، در آن كارهایی كه به داوری نیزمربوط می‌شده، مداخله كنند. این نكته كه متولی احداث در مواقعی قاضی شهر هم بوده (مثلاً همو، 7 / 66، 112؛ وكیع، 3 / 154)، شاهدی بر این مدعاست. چنانكه وقتی الطائع خلیفه، فخرالدولۀ بویهی را منصب «اعمال الحرب و المعاون و الاحداث» داد، او را گفت تا در شرطه و احداث به عدل و انصاف بنگرد و کارگزاران پرهیزگار برگمارد و در صدور حکم جانب انصاف نگاه دارد (قلقشندی، 10 / 15-16، 22‌). افزون‌بر آن، ماوردی (ص 273-274) «ولاة الاحداث [در اصل: اولاد الاحداث كه ظاهراً غلط چاپی است] و المعاون» را از جملۀ دارندگان مقامات قضایی و دارای اختیاراتی شمرده كه قاضی فاقد آن بوده است. ابن قیم جوزیه هم از قول ابن تیمیه «ولاة الاحداث» را در ردیف متولیان امور قضایی دانسته است (ص 93). برای درك بهتر این معنی و معانی دیگری كه برای «احداث» می‌توان قائل شد، باید گفت: اصطلاح «صاحب المعونه، اعوان و اصحاب المعاون» كه از همین ایام در منابع تاریخی مذكور افتاده و در مواضع متعددی با «احداث» همراه گشته (قلقشندی، همانجا؛ نیز دربارۀ تفویض «ولایت صلاة و معاون و احداث» مغرب و اندلس به یوسف بن تاشفین، نک‌ : همو، 10 / 31-32؛ و در مصر به المنصور ناصرالدین محمد بن ا بی بكر بن ایوب، نک‌ : همو، 10 / 99، 102؛ دربارۀ تفویض «عمل معونت و احداث» خراسان به ابوالحسن سیمجوری، نک‌ : گردیزی، 361)، خود دارای معانی گوناگونی است. روشن‌تر از همه انطباق آن با شرطه (نک‌ : طبری، 9 / 458، 461، كه احمد بن جمیل را با عناوین «صاحب المعونه» و «صاحب الشرطه» یاد كرده است؛ ابوعلی، 2 / 305؛ نیز همدانی، محمد، 1 / 211؛ دربارۀ خمار، رئیس شرطه و صاحب المعونۀ بختیار بویهی؛ قس: گویتین، ‌«جامعۀ ... »، II / 368، كه به گفتۀ او مطابق اسناد جنیزه، معونه بر مقر پلیس و زندانهای آن هم اطلاق می‌شده است) یا قوایی شبیه به آن است كه وظایفی چون حسبت هم می‌داشته است (ماوردی، 317، 318؛ نیز نک‌ : امام‌الدین، 28؛ متحده، «حكومت ... »، 36؛ متز، 2 / 155؛ دربارۀ اعوان، نک‌ : صابی، 20؛ فضل‌الله، 216‌؛ همدانی، سیدعلی، 377، 379).
ظاهراً همین اشتراك معنوی احداث و معاون در قضا و حسبت و جلوگیری از تباهكاری و قمع اشرار، برخی از نویسندگان را واداشته كه احداث را همان شرطه و «صاحب الاحداث» را رئیس شرطه بدانند (امام‌الدین، همانجا). درست است كه به روایت وكیع (همانجا)، ‌لااقل در دوره‌ای متولی احداث شهر، رئیس شرطه را انتخاب می‌كرده، ولی این می‌نمایاند كه «صاحب الاحداث» منصبی مهم‌تر داشته و همچون قاضی مستقیماً از سوی خلیفه و سلطان منصوب می‌شده است. افزون‌بر آن، طبری غالباً از رؤسای شرطه و ولاة احداث به مثابۀ دو منصب از مناصب شهری یاد كرده است (مثلاً ج 8، پایان وقایع اغلب سالها). گرچه برای تأیید این معنی كه گفته‌اند: «دیوان الاحداث و الشرطه» از دیوانهای مهم عصر عباسی بوده است (امیرعلی، 359)، دلیلی از منابع بررسی شده به دست نیامد، اما می‌توان گفت كه نظام شرطه در اصل برای نگهبانی از حكام و خلفا نهاده شده بود و سپس در حفظ نظم و امنیت شهر، یعنی بخشی از وظایف ولاة احداث با انها انباز گشته است (نک‌ : دنبالۀ‌ مقاله)‌.
در مصر و شام از سدۀ 4 ق «احداث» معنی و كاربرد خاصی ــ منبعث از یكی از معـانی لغـوی آن، یعنی جوانـان ــ یافته و غالباً بر طبقه‌ای از شبه نظامیان و جنگجویان غیر رسمی شهری اطلاق می‌شده است كه در تاریخ سیاسی منطقه نقش مهمی داشته‌اند؛ گرچه هیچ دلیلی حاكی از اینكه همۀ اعضای این گروهها را فقط جوانان تشكیل می‌داده‌اند، در دست نیست. چنانكه در گروه «فتیان» هم ــ كه بعضی كوشیده‌اند، از روی معنای لغوی و بدون استناد به دلیلی روشن، شباهتهایی میان آنها و احداث بیابند (گرونباوم، 105؛ اسدی، 36؛ كحاله، 26-27؛ جواد، 57؛ قس: EI2, I / 256) ــ چنین نبود، اما البته برای جوانان جذاب‌تر می‌نمود. درست‌تر آن است كه اطلاق این نام بر آنان و «احداث» متأخرتر در ایران، با ویژگیهای جسمی و اخلاقی جوانان چون زورآوری و چستی و حادثه‌جویی و گاه شرارتشان مربوط بوده است. در واقع از مضمون تمام منابع كه از مداخلۀ «احداث» در وقایع این دوره یاد كرده‌اند، بر می‌آید كه این طبقه جز تجمع گردن‌كشان شهرهای پرآشوب مصر و شام نبود كه حتی گاه بر نهادهای دولتی و كارگزاران این سطره می‌یافتند و غالباً مورد تنفر عامه بودند. با اینهمه، دربارۀ چگونگی و زمان تشكل آنان اطلاع دقیقی در دست نیست. اینكه گفته‌اند هشام خلیفۀ اموی قوایی شبه نظامی ــ میان شرطه و سپاه رسمی ــ به نام احداث تشكیل داد (امیرعلی، 181)، ظاهراً حدسی بیش نیست. همچنین نمی‌توان آن را به دورۀ كشمكشهای میان بنی مرداس و سلاجقه در شام (اسدی، همانجا) ‌منسوب كرد، زیرا سالها پیش از این وقایع، از احداث در منابع تاریخی یاد شده است. چنانكه گفته‌اند جوهر صقلی (سیسیلی)، سردار فاطمی، اندكی پس از تسخیر مصر در 358 ق، یكی از سرداران خود را برای تصرف شام بدانجا فرستاد و او ابن ابی یعلی را كه گویا از سران احداث دمشق و طرفدار عباسیان بود، گرفت و به مصر فرستاد (ابن اثیر، الكامل، 8 / 591، 592)، اما پس از چیرگی فاطمیان، احداث به‌رغم مخالفت پیشین با آنان همراه شدند و چون البتگین از برابر سپاه آل بویه در بغداد گریخت و پس از تسخیر دمشق در آنجا به حكومت نشست، در برابر حملۀ مجدد فاطمیان، به پشتیبانی احداث شهر دلگرم بود و آنها را می‌نواخت (همان، 8 / 656، 657؛ مقریزی، اتعاظ ... ، 1 / 220، 239)؛ درحالی‌كه اندكی بعد به روزگار تسلط مصریان بر دمشق، احداث و رؤسای آنها نفوذ و قدرت خود را نگاه داشتند (ابن قلانسی، 47؛ قس: كندی، 325).
از احداث در تمام شهرهای شام یاد شده است و حتی در شهر كوچكی چون بیت‌المقدس برخی از امور را رسماً در دست می‌داشتند، زیرا مطابق اسناد جنیزه یهودیان آنجه هر سال جزیۀ خود را به حاكمان یا احداث شهر می‌پرداختند (گویتین، «مطالعاتی ... »، EI2, V / 296, 329)؛ در وقایع این دوران از احداث انطاكیه هم یاد شده است (ابن جوزی، 229). نفوذ و قدرت اینان در شهرهای شام خاصه حلب چنان گسترده بود كه رئیس یا نقیب ایشان با عنوان رئیس البلد ریاست شهر را هم بر عهده داشت و چون فرصتی می‌یافت، مسند حكومت را نیز اشغال می‌كرد (مثلاً بركات بن فارس معروف به مجن پیشوای احداث و رئیس حلب، ابن عدیم، زبدة ... ، 2 / 124؛ ابن‌اثیر، همان، 10 / 255، 256؛ قس: كندی، 210, 303). با اینهمه، روایاتی تاریخی در دست است حاكی از آنكه رئیس شهر و پیشوای احداث را گاه امیر همان شهر كه غالباً به پشتیبانی احداث حكومت می‌یافت، منصوب می‌كرد. چنانكه صالح بن مرداس كلابی ریاست حلب و هم احداث آنجا را به سالم بن مستفاد حمدانی داد؛ اما در 423 ق پسر او شبل‌الدوله نصر بن صالح به یاری مردم شهر، احداث را فرو كوبید (ابن عدیم، همان، 1 / 249). در كشمكشهای 452 ق نیز گروهی از احداث حلب به جرم خیانت و تسلیم شهر به مهاجمان، توسط امیر آنجا مكین‌الدولة بن ملهم و سپس ثمال بن صالح بن نصر قتل عام شدند (همان، 1 / 277- 278، 282-283).
طبق روایتی دیگر چند سال بعد در 467 ق كه سلاجقه به حلب تاختند، احداث شهر به پشتیبانی از بنی مرداس به دفاع برخاستند و مهاجمان را در هم شكستند (ابن جوزی، 175). در 472 ق نیز وقتی تاج‌الدوله تتش سلجوقی، حلب را محاصره كرد و در شهر قحط افتاد، رئیس حلب و نقیب احداث آنجا به نام شریف حسن بن هبةالله هاشمی به رغم میل سابق بن محمود مرداسی امیر حلب، شهر را به مسلم بن قریش امیر موصل داد. اما مدتی بعد میان آن دو دشمنی پدید آمد و در 477 ق كه مسلم كشته شد، شریف حسن به استقال رشتۀ كارها را در دست گرفت و چون مردم را خوش نمی‌داشتند و او بر جان خود ایمن نبود، قلعه‌ای خاص خویش در حلب ساخت و همانجا مقام گرفت (همان، 2 / 68- 69، 91، 92، 95، 96).
چنین می‌نماید كه «احداث» در پشتیبانی از حكام و مدعیان حكومت، یكپارچه نبوده‌اند. زیرا وقتی كه تاج‌الدوله در 479 ق حلب را از محاصرۀ سلیمان بن قتلمش به درآورد و خواست وارد شهر شود، شریف حسن و گروهی از یارانش مخالفت كردند، اما گروهی دیگر از احداث، تاج‌الدوله را وارد شهر كردند (همان، 2 / 96- 99).
در 487 ق در نزاع میان آق سنقر و تاج‌الدوله گروهی از احداث به طرفداری از آق سنقر وارد جنگ شدند و دستۀ دیگر دروازه‌ها را بر روی تاج‌الدوله گشودند (همان، 2 / 117). افزون‌بر آن، امرای مصر و شام گاه برای دفع رقیبان و دشمنان خود، احداث را به قتل آنان می‌گماردند. چنانكه بلتگین احداث دمشق را واداشت تا كاتب یعقوب ابن كِلَّس وزیر العزیز فاطمی را به غفلت بكشتند (مقریزی، اتعاظ، 1 / 259). یوسف بن ابق از امرای شام هم به دستور رضوان بن تتش سلجوقی و به دست احداث حلب كشته شد (ابن‌عدیم، همان، 2 / 124) و به دستور همو، احداث حلب عده‌ای از «احداث باطنیۀ» آن شهر را به قتل آوردند (همو، بغیة ... ، 143، 144).
از همۀ این روایات پیداست كه احداث نه تنها موضع خاص سیاسی نداشتند، بلكه عامۀ مردم آنان را به دیدۀ حادثه جویانی می‌نگریستند كه تنفر آنان را بر می‌انگیختند. چنانكه وقتی البتگین روی به دمشق نهاد، مردم شادیها كردند و از او خواستند تا ایشان را از ستم احداث برهاند (مقریزی، همان، 1 / 220). بعضی از رؤسای احداث را نیز از جملۀ اشرار شمرده‌اند (ابن قلانسی، 47). دربارۀ بركات بن فارس، یكی از رؤسای احداث حلب آورده‌اند كه نخست از اشرار و راهزنان بود و چون تبهكاران را نیك می‌شناخت و مردی دلیر بود، آق سنقر او را ریاست حلب داد. او همان كسی است كه ابونصر بن نحاس وزیر را به قتل آورد (ابن عدیم، زبدة، 2 / 138، 139). اینكه از سدۀ 6 ق غالباً احداث را همراه عنوانهای دیگری مترادف با اوباش و اشرار آورده‌اند، حاكی از همین معنی است. مثلاً در واقعۀ فتح دمشق به دست عمادالدین و پس از او پسرش نورالدین زنگی از «احداث» و زناطرۀ (فتنه‌انگیزان و اشرار) آنجا یاد شده كه زنگیان به یاری آنان توانستند دمشق را تسخیر كنند (ابن اثیر، التاریخ ... ، 58، 107). در 659 ق نیز وقتی لشكر ركن‌الدین بیبرس، تاتارها را از حلب راند، «احداث و شُطّار» (آشوبگران) شهر دست به قتل و غارت زدند (یونینی، 439، 440). ظاهراً عنوان «زُعّار» (تبهكاران) هم در سدۀ 9 ق بر همین احداث اطلاق می‌شده است (لاپیدوس، 154؛ نیز نک‌ : ابن‌تغری بردی، 15 / 237، 16 / 54؛ مقریزی، الخطط، 2 / 116).
گروه پرنفوذ و مشهور «عیاران» ایران و عراق هم كه در وقایع مهم سدۀ 4 ق به بعد از آنها بارها یاد شده، گویا شكل دیگری از احداث بوده‌اند كه همچون آنان رئیسانی داشتند كه خاصه در بغداد، در محلات زیر نفوذ خود فرمان می‌راندند و باج می‌ستادند و در منازعات فرقه‌ای دست داشتند (مثلاً نک‌ : ابوعلی، 2 / 305؛ متحده، «اطاعت ... »، 157-158؛ نیز نک‌ :گرونبام،‌ 105).
نشانه‌هایی از اینكه خاصه در ایران «احداث» و «عیاران» به جای هم به كار می‌رفته، در دست است. مثلاً در داستان عامیانۀ حسین كردشبستری، یكی از پهلوانان را در جایی از «عیاران» (ص 177) و در جای دیگر از «احداث» (ص 181) خوانده‌اند. اصولاً احداث از سدۀ 10 ق در ایران، گونه‌ای از عیاران و پهلوانان و بهادران بوده‌اند كه پیشوایی می‌داشتند و خود اهل حرفه و كسب و كار بوده‌اند (همان، 30، 63). این اصطلاح همچنین بر دلیران شبگرد اطلاق می‌شد كه رسماً در زمرۀ مأموران داروغه، نگاهبان نظم و امنیت شهر در شب بوده‌اند و اگر سرقتی روی می‌داد، متعهد بودند كه اموال مسروقه را بیابند وگرنه از سرقتی روی می‌داد، متعهد بودند كه اموال مسروقه را بیابند وگرنه از مال خود غرامت دهند (رفیعا، 429، 430). همین نکته را دربارۀ شبگرد یا «صاحب اللیل» در مغرب به روزگار موحدودن (حسن، 154)، و دربارۀ ‌پلیس تهران در اواخر عصر قاجار (پولاك، 322) نیز گفته‌اند. تاورنیه در عصر صفوی از احداث [در اصل: ‌اعطاس كه باید تصحیح شود] به عنوان شبگردهای زیر نظر داروغه یاد كرده است (ص 606). در داستان حسین كرد، ‌احداث (به صیغۀ جمع و معنای مفرد) به معنای رئیس شبگردان (ص 47، 54، 166) یا «میراحداث» و نیز «احداثی» به معنای حفظ امنیت شهر یا منصب ریاست احداث كه ظاهراً برای آن فرمان و رقم صادر می‌كرده‌اند، بوده است (ص 201؛ نیز نک‌ : مینورسكی، 153، 154). این شغل با همین عنوان كه مایۀ بیم و وحشت مردم هم بوده، در عصر افشاریه (مروی، 1 / 79، 2 / 470، 701، 702) و با عنوان گزمه ظاهراً در ایام زندیه (نک‌ : رستم الحكما، 308) و پس از آن حتی به روزگار قاجار هم بوده كه گاه خود آنان در كار مجرمان داوری می‌كرده‌اند (لمتن، 42). احداث در امثال فارسی نیز مرادف با عسس یعنی شبگرد و داروغه راه یافته (امینی، 406) و امروزه به معنای نوعی قوای دفاعی مردمی برای مقابله با حوادث غیر مترقبه در بعضی از شهرهای ایران مصطلح است.
دیگر از معنای «احداث»، مالیاتهای غیرمرسوم ماهانه (هلالی‌) بوده كه آنها را مكوس هم می‌خوانده‌اند و در مصر، عراق، ایران و هند از مردم یا صاحبان كالا می‌ستانده‌اند (لوی، 386, 391, 406؛ امام‌الدین، 125). ظاهراً مقرری جنگجویان یا شبگردهای موسوم به احداث نیز از همین مالیاتها پرداخت می‌شده است (دانشنامه؛ شیال، 239-240).
افزون‌بر آن، جریمه‌هایی كه احداث از مجرمان می‌گرفتند (مثلاً نک‌ : برن، 87، به نقل از افضل التواریخ) و مقرری داروغه و زیر دستانش از همین جریمه‌ها تأمین می‌شد (نیز نک‌ : رفیعا، 101)‌، در عصر صفوی به نوعی مالیات مقطوع به نام «وجوه احداث» تبدیل شد كه همۀ مرم آن را می‌پرداختند. به نظر می‌رسد كه این مالیات ماهانه بوده است (اسكندربیك، 2 / 1104) و از این نظر با مكوس یاد شده، مشابهت دارد. به گفتۀ اسكندربیك، شاهان نخستین صفوی از اخذ «وجوه احداث» «غافل افتاده بودند» و شاه عباس اول به گرفتن آن آغاز كرد، ولی متوجه این نكته بود كه جریمۀ مجرمان (احداث) و آن مالیات مقطوع (وجوه احداث‌) ‌موجب تكرار در اخذ دو نوع مالیات تحت یك عنوان است. البته هیچ كدام از آن دو مالیات حذف نشد، بلكه آن را تقلیل دادند (2 / 895، 896). ظاهراً شاه عباس اول در ماه رمضان بر سبیل احسان «وجوه احداث» را بر مردم می‌بخشیده است (همو، 2 / 1104).

مآخذ

ابن اثیر، علی، التاریخ الباهر، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره، 1382 ق / 1962 م؛
همو، الکامل؛
ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دکن، 1389 ق / 1969 م؛
ابن تغری بردی، النجوم؛
ابن جوزی، یوسف، مرآةالزمان، به کوشش علی سویم، آنکارا، 1968 م؛
ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، به کوشش عل سویم، آنکارا، 1976 م؛
همو، زبدة الحلب من تاریخ حلب، به کوشش سامی دهان، دمشق، 1370 ق / 1951 م؛
ابن قلانسی، حمزه، تاریخ دمشق، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1983 م؛
ابن قیم جوزیه، محمد، الطرق الحکمیة، به کوشش محمد حامد فقی، بیروت، 1372 ق؛
ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش آمدرز، قاهره، 1333 ق / 1915 م؛
اسدی، خیرالدین، احیاء حلب و اسواقها، به کوشش عبدالفتاح رواس قلعه‌جی، دمشق، 1984 م؛
اسکندربیک منشی، تاریخ عالم‌آرای عباسی، تهران، 1350 ش؛
امیرعلی، مختصر تاریخ العرب، بیروت، 1961 م؛
امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1371 ش؛
برن، رهر، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1349 ش؛
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش گویتین، بیت‌المقدس، 1936 م؛
بلعمی، محمد، تاریخ نامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1366 ش؛
پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛
تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، اصفهان، 1336 ش؛
جواد، مصطفی، «الفتوة و اطوارها و اثرها فی توحید العرب و المسلمین»، مجلة المجمع العلمی العراقی، بغداد، 1377 م، ج 5؛
حسن، حسن علی، الحضارة الاسلامیة فی المغرب و الاندلس، قاهره، 1980 م؛
حسین کرد شبستری، به کوشش علی حصوری، تهران، 1344 ش؛
دانشنامه؛
رستم الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1348 ش؛
رفیعا، حسن، «دستورالملوک»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات، تهران، 1348 ش، س 16، شم‌ 4؛
شیال، جمال‌الدین، تعلیقات بر اتعاظ الحنفاء (نک‌ : هم‌ ، مقریزی)؛
صابی، هلال، الوزراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958 م؛
طبری، تاریخ؛
فضل‌الله بن روزبهان، سلوک الملوک، به کوشش محمد نظام‌الدین، حیدرآباد دکن، 1386 ق / 1966 م؛
قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، 1383 ق؛
کحاله، عمررضا، دراسات اجتماعیة فی العصور الاسلامیة، دمشق، 1393 ق / 1973 م؛
گردیزی، عبدالحی، تاریخ، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛
لمتن، ا. ک. اس.، «منصب داروغه ـ تاریخچۀ آن»، ترجمۀ حسن کامشاد، مردم‌شناسی، 1338 ش، دورۀ 3(1)؛
ماوردی، علی، الاحکام السلطانیة، بیروت، 1405 ق؛
متز، آدام، تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1362 ش؛
مروی، محمد کاظم، عالم آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364 ش؛
مقریزی، احمد، اتغاظ الحنفاء، به کوشش جمال‌الدین شیال، قاهره، 1387 ق؛
همو، الخطط، بولاق، 1270 ق؛
مینورسکی، ولادیمیر، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1334 ش؛
وکیع، محمد، اخبار القضاة، بیروت، عالم الکتب؛
همدانی، سیدعلی، ذخیرةالملوک، به کوشش محمود انواری، تبریز، 1358 ش؛
همدانی، محمد، تکلمة تاریخ الطبری، به کوشش البرت یوسف کنعان، بیروت، 1961 م؛
یونینی، موسی، ذیل مرآةالزمان، حیدرآباد دکن، 1374 ق / 1954 م؛
نیز:

EI2;
Goitein, S. D., A Mediterranean Society, Berkeley etc., 1971;
id, Studies in Islamic Histiry and Institutions, Leiden, 1966;
Grunebaum, G. E., Classical Islam, A History 600-1258, tr. Katherine Watson, London, 1963;
Imamuddin, S. M., ʿArab, Muslim Administration, New Delhi, 1984;
Kennedy, H., The Prophet and the Age of the Caliphates, London / New York, 1986;
Lapidus, I. M., Muslim Cities in the Later Middle Ages, Cambridge / Massachusetts, 1967;
Levy, R., The Social Structure of Islam, Cambridge, 1965;
Mottahedeh, R. P., «Administration in Būyid Qazwīn», Islamic Civilisation (950-1150), Oxford, 1973;
id, Loyalty and Leadership in an Early Islamic Society, Princeton, 1980.

صادق سجادی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 255
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست