responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 147

ابوعون


نویسنده (ها) :
محمدعلی کاظم بیگی
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 9 اردیبهشت 1399
تاریخچه مقاله

اَبوعون، عبدالملک‌ بن یزید جرجانی (د 168 ق / 784 م)، رهبر هواداران بنی‌عباس در جرجان و حاکم مصر و خراسان در دوران ابوالعباس سفّاح، ابوجعفر منصور و المهدی خلفای عباسی. ابوعون اهل جرجان و به یک روایت مولای بنی هناءَة (کندی، 101؛ ابن عساکر، 10 / 536؛ یاقوت، 3 / 678) و به روایتی دیگر از بنوعَتیک (ازدی، 125، 128، 136) بود که هر دو خاندان از تیره‌های خزرجی اَزْد به شمار می‌روند (ابن‌حزم، 473). این طایفه و برخی دیگر از طوایف یمنی مانند بنومُسْلیه ( اخبار الدولة، 191) و غیر یمنی، سپاهیان یزید بن مهلّب ازدی را در جنگ با چور (صول)، حکمران محلی جرجان و دهستان، تشکیل می‌دادند. پس از پیروزی یزید در سالهای 98- 99 ق این قبایل در جرجان سکنی گزیدند (بلاذری، فتوح، 335-337؛ طبری، 6 / 537، 542- 543؛ سهمی. 49، 56-57).
اسامی مساجد جرجان نشان از کثرت تیره‌های یمانی در آن شهر دارد (همانجا). بی‌تردید سیاست امویان در مخالفت با قبایل یمـانی (نک‌ : دینوری، 340؛ مسعودی، 6 / 45) و متقابلاً مشی عباسیان در جذب آنان و ایرانیان (نک‌ : اخبارالدولة، 204؛ طبری، 7 / 49)، می‌توانست در افزایش هواداران بنی‌عباس در جرجان که ساختاری قبیله‌ای داشت، مؤثر واقع گردد.
آغاز هواداران ابوعون از بنی‌عباس را باید در چگونگی انتشار دعوت آنان در جرجان جست و جو کرد. سلمة بن بُجَیر و بُکَیر بن ماهان (د 127 ق)، بزرگان داعیان عباسی در کوفه، موالی خاندان عامر بن اسماعیل از بنومسلیه بودند ( اخبار الدولة، 180، 191؛ تاریخ الخلفاء، 503). از خاندان مذکور، ابوعامر اسماعیل بن عامر (نک‌ : ابن حزم، 414) و ابوعبیده قیس بن سَرّی مُسْلی در جرجان زندگی می‌کردند. بکیر بن ماهان که در فتح جرجان نیز شرکت داشت ( اخبار الدولة، 191، 198- 199؛ تاریخ الخلفاء، 505)، به ارتباط خود با ابوعامر و ابوعبیده در آن شهر اشاره و تصریح می‌کند که پیش از آغاز تبلیغ برنامه‌ریزی شدۀ عباسیان در خراسان، نخستین بیعتی که در خاور ایران بر ضدّ امویان صورت گرفت، در جرجان و با حضور آن دو بود. بنابر همین روایت، یک ایرانی به نام یزید بن نهید (نَهْبَد؟، نک‌ : زریاب، 1-6؛ لقب شاهان محلی جرجان در عصر ساسانیان) که از خویشان همسر ابوعامر بود، با بکیر بن ماهان بیعت کرد و برادرش بشر بن نهید نیز از هواداران بنی‌عباس شد ( اخبارالدولة، 198، 201-202؛ تاریخ الخلفاء، 506- 508). ظاهراً یزید بن نهید کسی جز پدر ابوعون نیست. زیرا گذشته از نام نهید (نهبد)، ایرانی و جرجانی بودن یزید و ابوعون نیز مؤید این نسبت است. در نتیجۀ اینگونه ارتباطهای بکیر بود که عباسیان در جرجان طرفدارانی چون عامر بن اسماعیل و ابوعون به دست آوردند.
نخستین آگاهی ما از ابوعون که نشان از سابقه و منزلت مهم او در دعوت عباسی دارد، به 120 ق / 738 م باز می‌گردد که خطر فعالیتهای عمّار بن یزید معروف به خَداش (ﻫ م) برای جنبش عباسیان تازه برطرف شده بود و ایجاد سازمانی منظم برای داعیان در شرق ایران ضرورت داشت. در تشکیلات جدید که به کوشش بکیر بن ماهان سازمان داده شد، از ابوعون به عنوان یکی از «نظراء النقباء» یاد می‌شود که در صورت مرگ یکی از نقبا می‌توانست جانشین او گردد ( اخبار الدولة، 212، 219-220؛ طبری، 7 / 141-142). از این پس تا قیام سیاه‌جامگان (129 ق / 747 م)، تنها از دو بار سفر او به کوفه و سپس مکه در 120 و 125 ق برای ملاقات با محمد بن علی عباسی (د 125 ق) و پسرش ابراهیم امام (مق‌ ‌132 ق) و نیز برای تحویل اموالی که از هواداران جرجانی عباسیان گردآوری شده بود، یاد شده است ( اخبارالدولة، 224، 240-241؛ تاریخ الخلفاء، 518). ظاهراً پس از سفر دوم بود که ریاست هواداران بنی‌عباس در جرجان به او محول شد و در 128 ق یکی از 3 درفش سیاهی که ابراهیم امام به خراسان فرستاد، توسط ابوسلمۀ خلال (ﻫ م) که او نیز از موالی بنی مسلیه بود، در آن شهر تحویل او شد ( اخبار الدولة، 247- 248؛ تاریخ الخلفاء، 519؛ نیز نک‌ : طبری، 7 / 329).
ابومسلم خراسانی (ﻫ م) و ابوعون پیش از شعبان 129 در حوالی جرجان دیدار کردند و ابوعون اموال گردآوری شده را به وی تسلیم کرد تا توسط قحطبة بن شبیب (ﻫ م) برای ابراهیم امام حمل شود (همو، 7 / 363، نیز نک‌ : 7 / 355). احتمالاً در این دیدار اقدامات بعدی نیز مورد بحث قرار گرفت، زیرا با آغاز قیام ابومسلم (30 رمضان 129 ق / 14 ژوئن 747 م)، ابوعون نیز فعالیتهای ضداموی خود را در جرجان تشدید کرد، ولی پیش از آنکه وی و گروهی که او گرد آورده بود، به ابومسلم در مرو بپیوندند، نصر بن سیّار، حاکم خراسان، موجبات دستگیری او، عامر بن اسماعیل و کسانی دیگر را در جرجان فراهم آورد. از گفته‌های نصر، چنین برمی‌آید که این واقعه در فاصلۀ شوال 129 تا استیلای ابومسلم بر مرو در ربیع‌الثانی 130 رخ داده باشد ( اخبار الدولة، 293-294).
ظاهراً مدت گرفتاری آنان چندان به درازا نکشید. چه، گفته شده است که ابوعون و عامر از جملۀ سران قوای قحطبة بن شبیب در فتح طوس (بعد از شعبان 130) و جرجان (ذیحجۀ 130) بودند (نک‌ : بلاذری، انساب، 3 / 134-136؛ طبری، 7 / 389-392؛ العیون، 191). از این پس، ابوعون در پیشروی سپاه سیاه جامگان به سوی عراق نقش بسزا داشت: در 131 ق ابهر ( اخبارالدولة، 357- 359؛ طبری، 7 / 409)، و در 132 ق، تا واگذاری فرماندهی به عبدالله بن علی، عمّ ابوالعبّاس سفّاح (ﻫ م)، در کنار رود زاب با سپاه مروان بن محمد خلیفۀ اموی در رویارویی بود (همو، 7 / 431- 432؛ ازدی، 125). در همان سال در فتح دمشق که مروان پس از شکست در زاب، بدان سوی گریخته بود، شرکت داشت (طبری، 7 / 440؛ ازدی، 134؛ ابن عساکر، همانجا). چون صالح بن علی، عمّ دیگر سفاح، مأمور تعقیب مروان شد، ابوعون که فرماندهی جلوداران سپاه او را داشت، با عامر بن اسماعیل در بوصیر به خلیفۀ فراری رسید و عامر در ذیحجۀ 132 مروان را به قتل آورد (طبری، 7 / 439-442؛ ازدی، 135-136).
پس از این پیروزی، صالح بن علی که به استقرار در فلسطین و گماردن حاکمی بر مصر مأمور شده بود، ابوعون را در شعبان 133 به حکمرانی مصر گماشت (کندی، 100-101؛ قس: طبری، 7 / 459). مهم‌ترین واقعه در این دوره از حکمرانی وی، شورش قبطیان به سرکردگی ابومینا قبطی در سَمَنّود بود که به دنبال شیوع وَبا در 135 ق برپا شد و در 136 ق سرکوب گردید (کندی، 101-102؛ ابن تغری بردی، 1 / 325-326، 328). به دنبال انتصاب صالح بن علی به حکومت فلسطین، مصر و افریقیه، ابوعون عزل شد (136 ق / 753 م) و سپس صالح او را به فرماندهی سپاهی که مأمور فتح مغرب بود، گماشت؛ اما با مرگ ابوالعباس سفاح در ذیحجۀ 136، این سفر جنگی به دستور خلیفۀ جدید منصور لغو شد و ابوعون پس از 11 ماه اقامت در بَرقه به مصر بازگشت (کندی، 103؛ قس: مقریزی، 1 / 306: 11 روز). سپس در سرکوب شورش حکم بن ضبعان جذامی در فلسطین کامیابی یافت (کندی، مقریزی، همانجاها؛ ابن تغری بردی، 1 / 331). در رمضان 137، به نیابت از صالح دوباره به حکومت مصر رسید و چندی بعد به دستور منصور، حاکم مستقل آنجا شد و این منصب را تا ربیع‌الاول 141 که با خلیفه در بیت‌المقدس دیدار کرد، برعهده داشت (کندی، 105-106؛ مقریزی، همانجا).
از گفتۀ خلیفة بن خیاط (2 / 644) چنین بر می‌آید که ابوعون در 142 ق لشکری به فرماندهی عوّام بن عبدالعزیز برای سرکوب شورش ابوالخطاب معافری (نک‌ : ﻫ د، اباضیه) گسیل داشته است، اما چنانکه از مآخذ دیگر بر می‌آید، در این زمان محمد بن اشعث خزاعی حاکم مصر بوده است (نک‌ : کندی، 109؛ ابوزکریا، 71) و به روایت کندی (ص 106) اندکی پیش از آن، ابوعون به دیدار خلیفه خوانده شده بود. ابوعون با خلیفه به عراق رفت و در شورش راوندیه (ﻫ م) در 141 ق در همراهی منصور بود (ابن تغری بردی، 1 / 337).
مدت اقامت ابوعون در عراق به سبب سرکشی عبدالجبار بن عبدالرحمن ازدی والی خراسان که خود از داعیان بود (نک‌ : اخبار الدولة، 218)، ظاهراً چندان به درازا نکشید. زیرا از او به عنوان یکی از سرانی که در سرکوب عبدالجبار مشارکت داشتند، یاد شده است (ابن‌فقیه، 310). سپس هنگامی که منصور برای استیلای بدون خونریزی بر طبرستان، اسپهبد خورشید، حکمران محلی طبرستان (نک‌ : ﻫ د، آل دابویه)، را بفریفت، فرماندهی گروهی از سپاهیان که بی‌هیچ مانعی در 142 ق / 759 م از طریق قومس به طبرستان وارد شد، با ابوعون بود (ابن‌فقیه، همانجا؛ ابن اسفندیار، 175-176).
در مورد زمان انتصاب ابوعون به حکومت خراسان و مدّت حکمرانی او در آنجـا اختـلاف است (نک‌ : گردیزی، 276؛ قس: حمزۀ اصفهانی، 167؛ یعقوبی، البلدان، 303). این اختلاف، احتمالاً از تداوم حضور او در وقایع خراسان پس از عزل و یا حکومت به نیابت از دیگران سرچشمه می‌گیرد. به تصریح گردیزی (همانجا) ابوعون حکومت خراسان را در 143- 149 ق عهده‌دار بود. در اوایل این دوره، قلمرو او دستخوش تشنجاتی شد که حاصل ناکامی خلیفه در دست‌یابی بر محمد بن عبدالله علوی، معروف به نفس زکیّه بود.
انتصاب ابوعون به حکمرانی خراسان بی‌تردید با شورش عبدالجبار بن عبدالرحمن ازدی مربوط بود. این عبدالجبار، محمد بن عبدالله را در 141 ق ــ زمانی که هنوز پنهان بود ــ به خراسان خوانده بود (بلاذری، همان، 3 / 230) و ازدی بودن ابوعون، در این انتصاب بی‌تأثیر نبوده است. به هر روی، ابوعون در باب تمایل خراسانیان به محمد نفس زکیّه به خلیفه گزارش داد و منصور برای فریبکاری دستور داد، محمد بن عبدالله عثمانی، از بازماندگان عثمان بن عفان و برادر مادری عبدالله بن حسن علوی (ابن اثیر، 5 / 522) را که با دیگر علویان در زندان بود، به قتل رسانند و سپس سر او را به خراسان برده، چنین وانمود کردند که از آنِ محمد بن عبدالله نفس زکیه است (نک‌ : طبری، 7 / 547- 548؛ ابوالفرج، 226).
از گفته‌های گردیزی (همانجا) چنین برمی‌آید که قتل حسن بن حمران (حمدان) که از «نظراء النقباء» بود ( اخبار الدولة، 219-220) و بر اثر شورش لشکریان در ابراز نارضایی از وضع مستمری صورت گرفت، در همین دوره از حکومت ابوعون بر خراسان اتفاق افتاد، اما روایت بلاذری (همان، 3 / 229) نشان می‌دهد که حسن به روزگار عبدالجبار ازدی شورش کرد و خازم بن خزیمه که از جانب منصور به خراسان آمده بود، کسی را به مقابلۀ او فرستاد و با کشته شدن وی فتنه فرو نشست.
ابوعون در 149 ق از حکومت خراسان برکنار شد (گردیزی، همانجا)، سپس در 150 ق در کنار خازم بن خزیمه مأمور سرکوب شورش استاد سیس (ﻫ م) در خراسان گردید. او و سپاهیانش از جانب طخارستان به قوای خازم که در باد غیس با شورشیان در نبرد بودند، پیوستند و استاذ سیس پس از شکست، داوری ابوعون را گردن نهاد (طبری، 8 / 31؛ گردیزی، 277؛ العیون، 262-264).
با مرگ حمید بن قحطبه در 159 ق، خلیفه المهدی در حالی ابوعون را به جانشینی او منصوب کرد (طبری، 8 / 116) که نه تنها ماوراءالنهر از زمان حمید در نتیجۀ نهضت مقنّع (ﻫ م) متشنج بود نرشخی، 89-94؛ گردیزی، 278-280)، بلکه به روایت گردیزی (ص 280 و حاشیۀ 2) شورش یوسف البَرم نیز در آشفتگی اوضاع خراسان تأثیر داشت. در اجرای این مأموریت، نخست عبدالله پسر ابوعون در نیمۀ صفر 160 به مرو وارد شد (حمزۀ اصفهانی، 168؛ گردیزی، همانجا). گرچه فتنۀ یوسف البرم پیش از شعبان 160 به دست یزید بن مزید فرو نشست (یعقوبی، تاریخ، 2 / 397؛ طبری، 8 / 124؛ نیز نک‌ : تاریخ سیستان، 149)، اما شورش مقنع همچنان ادامه یافت. به زودی در همان سال ابوعون به دلیلی نامعلوم مورد غضب خلیفه قرار گرفت و عزل شد (طبری، 8 / 128). تنها ابن اثیر (6 / 39) سبب برکناری او را از حکومت خراسان، ناتوانی در مقابله با مقنع ذکر کرده است. از این پس منصبی به ابوعون واگذار نشد. وی سرانجام در بغداد درگذشت (طبری، 8 / 180؛ نیز نک‌ : ازدی، 252).
در مآخذ از دو فرزند او نام برده شده است: عون بن ابی عون که از وی به عنوان جانشین پدرش در دربار ابوجعفر منصور یاد شده است و در 145 ق سر محمد بن عبدالله توسط او برای ابوعون به خراسان فرستاده شد (طبری، 7 / 548) و دیگری عبدالله بن ابی عون است که آگاهی چندانی از او در دست نیست. تنها از گفتۀ مهدی، خلیفۀ عباسی، به هنگام عیادت ابوعون، چنین بر می‌آید که او به سبب بدگویی از دو خلیفۀ نخست، مورد خشم خلیفه بوده و ابوعون خواستار بخشوده شدن وی از سوی خلیفه بوده است (نک‌ : همانجا). محمد بن ابی‌عون نیز که طبری (9 / 284) در وقایع 251 ق به بعد، از او یاد کرده، می‌توان احتمال داد نوادۀ ابوعون بوده است. وی که از سران لشکر محمد بن عبدالله بن طاهر بود (همو، 9 / 345)، در 255 ق بر واسط (همو، 9 / 412) و اُبُلّه و منطقۀ دجله در همـان سـال ولایت داشـت (نک‌ : همو، 9 / 415).

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛
ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1320 ش؛
ابن تغری بردی. النجوم؛
ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، چاپ تصویری نسخۀ کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق، به کوشش محمد رزق طرهونی، [عتان]، دارالبشیر؛
ابن فقیه همدانی، احمد بن محمد، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1885 م؛
ابوزکریا ورجلانی، یحیی بن ابی‌بکر، کتاب السیرة و اخبار الائمة، به کوشش عبدالرحمن ایوب، تونس، 1405 ق / 1985 م؛
ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، 1368 ق / 1949 م؛
اخبار الدولة العباسیة، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، 1971 م؛
ازدی، یزید بن محمد، تاریخ الموصل، به کوشش علی حبیبه، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛
همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1865 م؛
تاریخ الخلفاء، به کوشش گریازینویچ، مسکو، 1967 م؛
تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، 1314 ش؛
حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، بیروت، مکتبة الحیاة؛
خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکّار، دمشق، 1968 م؛
دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛
زریاب، عباس، «نام یکی از هفت خاندان بزرگ دورۀ پارتی و ساسانی»، نشریۀ تحقیقی گروه آموزشی تاریخ، 1356 ش، شم‌ ‌2؛
سهمی، حمزة بن یوسف، تاریخ جرجان، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛
طبری، تاریخ؛
العیون و الحدائق، به کوشش دخویه، لیدن، 1871 م؛
کندی، محمد بن یوسف، کتاب الولاة و القضاة، به کوشش روون گست، بیروت، 1908 م؛
گردیزی، عبدالحی بن ضحک، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛
مسعودی، مروج الذهب، به کوشش باربیه دمنار، پاریس، 1871 م؛
مقریزی، احمد بن علی، الخطط، بولاق، 1270 ق؛
نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1362 ش؛
یاقوت، بلدان؛
یعقوبی، احمد بن اسحاق، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1891 م؛
همو، تاریخ، بیروت، 1379 ق / 1960 م.

محمدعلی کاظم بیکی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 147
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست