responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1460

ابن ابی العافیه


نویسنده (ها) :
صادق سجادی
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 4 تیر 1399
تاریخچه مقاله

اِبْنِ اَبی الْعافیه، موسی بن ابی العافیة بن یاسیل مِكْناسی (مق‌ 341ق / 952م)، از امیران مشهور مغرب اقصی در اوایل سدۀ 4ق / 10م كه با بیرون راندن ادریسان و اطاعت از داعیان فاطمی ‌و سپس امویان ‌اندلس یك چند بر بخشی از مغرب فرمان راند.
از آغاز كار او تا پیش از 305ق / 917م آگاهی چندانی در دست نیست. وی كه پیر قبیلۀ بربر مكناسه به شمار می‌رفت، با توجه به اطلاق نام قبیله بر منطقۀ مسكونی آنان، بر ناحیۀ مكناسه نیز كه شهرهایی چون تسول و تازا (تازَه) را در بر می‌گرفت، حكومت داشت و ابن خلدون، 6(2) / 274؛ سلاوی، 1 / 182). در 305ق كه مَصالة بن حَبوس مكناسی امیر تاهَرت و سردارِ عُبیدالله مهدی فاطمی، بنیادگذار سلسلۀ فاطمیان، برای گسترش قلمرو عُبیدالله و سركوب ادریسیان (نك‌ ‌: آل ادریس) وارد مغرب اقصی شد، موسی بن ابی العافیه كه گویا پیش از آن با قبیلۀ خود دعوت فاطمیان را پذیرفته بود، به یاری مصاله برخاست و در تمام پیكارهای او شركت جست. مصاله نیز او را بسیار گرامی ‌داشت و از سایر امیران ممتازش ساخت (ابوعُبید بكری، 125؛ قس: سلاوی، همانجا). مصاله پس از آنكه یحیی بن ادریس بن عمر را به بیعت با عُبیدالله واداشت و او را در حكومت فاس ابقاء كرد، خود به قیروان بازگشت. موسی پس از آن هر بار كه می‌كوشید خودكامی ‌پیشه كند، شرف و نسب یحیی بن ادریس كه هنوز در مغرب طرفداران بسیار داشت، وی را مانع می‌آمد، چندانكه موسی كینه‌ای سخت از یحیی در دل گرفت (ابن ابی زرع، 80). چون مصاله بار دوم در 309ق / 921م (ابوعبید بكری، 126: 310ق) وارد مغرب شد، موسی بن ابی‌العافیه وی را بر ضد یحیی تحریك كرد. مصاله نیز وی را گرفت و پس از مصادرۀ اموال به اصیله تبعید كرد. گویا در همین اوقات بود كه موسی را در بخشی از مغرب كه از حدود دقیق آن آگاهی در دست نیست، به حكومت گمارد. یحیی بن ادریس نیز پس از مدتی اقامت در اصیله به قصد افریقیه بیرون رفت، ولی موسی وی را در راه گرفت و در الكای زندانی كرد، و یحیی 20 سال (قس: ابن خلدون 4(1) / 32) در زندان موسی ماند (ابوعبید بكری، همانجا؛ ابن ابی زرع، 81). پس از خروج مصاله از مغرب اقصی، یكی از عموزاده‌های یحیی ابن ادریس به نام حسن بن محمد ملقب به حجّام مخفیانه وارد فاس شد و بر امیر آنجا ریحان المكناسی یا كتامی ‌كه از سوی مصاله منصوب شده بود، شورید و او را از شهر براند و در‌ اندك مدتی بر شهرهایی چون لواته و مدیونه چیره شد (310ق) و بسیاری از بربرها با او بیعت كردند (همو، 82). حسن حجّام كه آهنگ بیرون راندن فاطمیان داشت، در 311ق / 923م به پیكار با ابن ابی العافیه كه در این زمان از امیران بزرگ طرفدار عُبیدالله محسوب می‌شد، شتافت. طی نبرد شدیدی كه در فحص الزاد نزدیك وادی المطاحن در گرفت، موسی بن ابی العافیه به رغم دادن كشته‌های بسیار و قتل پسرش منهل، توانست حسن را به عقب براند. حجّام به فاس بازگشت، ولی حامد بن حمدان عامل آنجا به امیر ادریسی خیانت كرد و اورا به زندان افكند؛ آنگاه موسی بن ابی العافیه را به فاس خواند. موسی بلافاصله بر دو بخش شهر ــ عدوة الاندلس و عدوة القرویین ــ مستولی شد و كوشید تا حجّام را به انتقام منهل به قتل رساند. ولی حامد بن حمدان كه از نیرنگ خویش پشیمان شده بود، نه تنها حسن را به ابن ابی العافیه تسلیم نكرد، بلكه موجبات فرار او را نیز فراهم آورد (313ق / 925م)؛ اگرچه این فرار فرجام خوشی نداشت و حسن در اثر شكستگی پا ‌اندكی بعد درگذشت (ابوعُبید بكری، 127؛ ابن ابی زرع، 83). به این ترتیب ابن ابی العافیه در فاس استقرار یافت و طی چند سال آینده به توسعۀ متصرفات خود دست زد و ادریسیان را از غالب قلمروشان چون اصیله و شاله بیرون راند و آنان را در دژ حَجَر النسر (ابن عذاری، 214: حجر القَسْر) به محاصره گرفت (317ق)، اما به سبب مخالفت امرا و بزرگان مغرب كه او را سخت نكوهیدند، عقب نشست و سردار خود ابوالفتح تسولی (همو، 1 / 214: ابوقَمح) را با سپاه در آنجا گمارد تا از استیلای ادریسیان جلوگیری كند (ابوعُبید بكری، 128؛ ابن‌ابی زرع، 84). با اینهمه مدتی بعد تِلِمْسان را از دست حسن ابن ابی العیش ادریسی خارج ساخت (319ق) و در 320ق شهر نُكور را كه در دست مؤید بن عبدالبدیع بن ادریس بود تصرف كرد (ابن‌قاضی، 2 / 341؛ ابن ابی‌زرع، 84، 85). موسی بن‌ابی‌العافیه پس از آنكه بر بخش وسیعی از مغرب اقصی استیلا یافت، به اطاعت از عبدالرحمن الناصر خلیفۀ اموی ‌اندلس گردن نهاد و خطبه به نام او كرد (همو، 85). برخی معتقدند كه خلیفۀ اموی‌ اندلس با كوششهای بسیار، موسی را به خود متمایل ساخت (سلاوی، 1 / 188؛ قس: با سایر منابع)، ولی دربارۀ سبب این گرایش ناگهانی كه با توجه به وفاداری موسی به عبیدالله شگفت می‌نماید، سخنی نگفته‌اند. احتمالاً ابن ابی العافیه حدس می‌زده كه گسترش نفوذ امویان ‌اندلس، خاصه تصرف ملیله در 314ق و فتح سَبْته در 319ق (عربی، 45) ممكن است نفوذ عبیدیان را در مغرب براندازد، ازین رو كوشید تا خود را از سلطۀ فاطمیان رهایی بخشد (ابونصر، 82)، و به همین جهت نیز به دعوت امویان پاسخ مثبت داد و یا خود وی در اطاعت از آنان پیش قدم شد. به هر حال عبیدالله مهدی كه از بیعت موسی با خلیفۀ‌ اندلس و شاید پیشروی سریع او در مغرب بیمناك شده بود، بی‌درنگ حمید بن بصل (ابن ابی زرع، 85: یصلیتن) كتامی ‌را با سپاه به پیكار موسی فرستاد. حمید همراه با حامد بن حمدان همدانی امیر سابق فاس كه از بیم موسی گریخته بود، وارد مغرب شد و در فحص مسون با موسی مصاف داد. پس از چند نبرد سخت سرانجام موسی گریخت و به عین اسحاق از شهرهای تسول، قلمرو كهن خویش، رفت (ابن قاضی، 2 / 342). حمید سپس به فاس تاخت (321ق / 933م). مدین پسر موسی كه حكومت آنجا را در دست داشت از شهر گریخت و به پدر خویش ملحق شد و حمید نیز حامد بن حمدان را به حكومت آنجا گمارد (ابوعُبید بكری، 128) و خود به افریقیه بازگشت. از سوی دیگر، ادریسیان كه در حجرالنسر موضع گرفته بودند، در اثر شكست موسی، جرأت یافتند و بر ابوالفتح تسولی تاختند و او را وادار به عقب‌نشینی كردند (ابن ابی زرع، همانجا). در این میان عبیدالله مهدی درگذشت (322ق) و یكی از طرفداران موسی بن ابی العافیه به نام احمد بن ابی بكر بن عبدالرحمن در فاس بر حامد بن حمدان (ابن قاضی، 2 / 342: حمید بن حمدان) شورید و او را با پسرش كشت و سر هر دو را نزد موسی فرستاد. موسی نیز همو را از سوی خود به حكومت فاس كه كلید سیطره بر بخش بزرگ و مهمی‌ از مغرب اقصی به شمار می‌رفت گمارد (ابن ابی زرع، ابوعبید بكری، همانجاها)، اما ابوالقاسم القائم پسر عبیدالله مهدی كه در مهدیه به جای پدر نشسته بود، در 323ق میسور الفتی (سلاوی، 1 / 189: الخصی) را كه گویا از بردگان آزاد شدۀ اسلاو بود (ابن عذاری، 1 / 209)، به تسخیر فاس فرستاد. میسور مدتی شهر را محاصره كرد تا آنكه احمد بن ابی بكر به نزد وی رفت و با تقدیم مال و هدایا اظهار اطاعت كرد، ولی میسور او را گرفت و به مهدیه فرستاد. از این رو مردم شهر دروازه‌ها را بستند و كوششهای میسور برای تسخیر آن به جایی نرسید، سرانجام به شرط آنكه در فاس خطبه و سكه به نام ابوالقاسم القائم كنند، دست از محاصره كشید (ابن ابی زرع، 86؛ ابن‌قاضی، 343). پس از آن با كمك ادریسیان به پیكار موسی بن ابی العافیه رفت و پس از چند نبرد شدید سپاهش را درهم شكست و او را به صحاری جنوب شرقی گریزاند (ابوعُبید بكری، 128). از این تاریخ دربارۀ فعالیتهای سیاسی و نظامی ‌موسی بن ابی العافیه، منابع موجود سكوت كرده‌اند. به گفتۀ ابن ابی زرع (همانجا) از این پس در منطقه‌ای از شهر كرسیف تا نكور كه هنوز در دست وی باقی مانده بود، اقامت گزید تا سرانجام در 341ق / 952م و به روایتی 328ق در یكی از شهرهای ملویه به قتل رسید (ابن‌قاضی، 2 / 342).
از بازماندگان و جانشینان موسی، به رغم آنكه نام تعدادی از آنها را می‌دانیم، آگاهیهای چندانی دردست نیست. به گفتۀ قلقشندی (5 / 184)، خلیفه الناصر اموی پس از موسی، قلمرو او را میان پسران او بوری و مدین و ابومنقد تقسیم كرد. ظاهراً بوری مقارن مرگ پدر در شهر مَغیله واقع در غرب عدوة القرویین مشغول پیكار با بنی محمد بوده است (ابوعُبید بكری، 117) و در 345ق هنگامی‌ كه برادرش مدین را در فاس به محاصره داشت، درگذشت و قلمروش از سوی خلیفۀ اموی به پسر او منصور منتقل شد (قلقشندی، همانجا). پسر دیگر او یعنی اسماعیل بن بوری بن موسی همراه پسر عمویش محمد بن عبدالله بن مدین، پس از آنكه طایفۀ مكناسه از قلمرو خود رانده شدند، به ‌اندلس رفت و در روزگار حكومت منصور بن عامر در 386ق / 996م به مغرب بازگشت (همانجا). مدین بن موسی نیز در روزگار پدر یك چند امارت فاس داشته و با حملۀ حمید بن یصلیتن به عین اسحاق گریخته بود (ابن ابی زرع، 85). وی در اواخر عمر پدر از سوی او مأمور حمله به فاس شد (قلقشندی، همانجا) و بیش از این اطلاعی از او در دست نیست. با اینهمه بیش‌تر منابع كهن‌تر، عبدالله بن ابراهیم موسی را جانشین بلافصل موسی شمرده‌اند (ابن ابی زرع، 86؛ ابن قاضی، همانجا)، در حالی كه سلاوی (1 / 191) پدر او ابراهیم را جانشین موسی دانسته و خود وی را عبدالرحمن بن ابراهیم خوانده است. به هر حال عبدالله بن ابراهیم تا 360ق / 1971م كه سال درگذشت اوست، در قلمرو نیایش از كرسیف تا نكور حكومت كرد (ابن ابی زرع، همانجا). روایت ابن ابی زرع دربارۀ جانشین او و انقراض دولت ابن‌ابی‌العافیه خالی از تناقض نیست: در حالی كه یك‌جا از حكومت محمد بن عبدالله بن ابراهیم، پسر امیر سابق الذكر و انقراض دولت او در 363ق یاد كرده است (ص 86)، به دنبال آن از شخصی به نام قاسم بن محمد بن عبدالله بن ابراهیم بن موسی در وقایع سال 450-470ق / 1058-1077م سخن گفته كه بالَمتونه پیكارها كرد و هنگامی‌كه یوسف بن تاشفین در مغرب پیشروی می‌كرد، وی در فاس به جای تمیم بن معنصر امیر مقتول آنجا نشست و با گردآوری قبایل زَناته به مقابله شتافت و در وادی صیفیر مرابطون را در هم شكست (همو، 141). اگرچه یوسف بن تاشفین در 462ق فاس راگرفت، ولی از دستگیری یا قتل این قاسم سخنی در میان نیست. گویا وی در این میان به شهر تادرارت گریخته بوده است، زیرا در 470ق كه یوسف آنجا را تسخیر كرد، بر قاسم بن محمد دست یافت و او را كشت (همو، 166، 167). اما بعید است كه این قاسم پسر محمد بن عبدالله بن ابراهیم بن موسی ــ با فاصله‌ای حدود 110 سال از پدربزرگ خود ــ باشد و به احتمال قوی وی همان كسی است كه ابن‌عذاری از او با نام قاسم بن عبدالرحمن بن ابی العافیه یاد كرده كه در محل اجر سیف از یوسف بن تاشفین شكست خورده است (4 / 30)، ولی نام پدران او معلوم نیست و این واقعه می‌بایست قبل از قتل وی در جریان تصرف تادرارت به دست ابن تاشفین اتفاق افتاده باشد.
ازین پس تا سدۀ 7ق / 13م اطلاعی در منابع تاریخی ازین خاندان در دست نیست، تنها در رویداد 643ق / 1245م از شخصی به نام علی بن ابی العافیه (نام پدرانش معلوم نشد) در روزگار سعید موحدی یاد شده كه در آن وقت ظاهراً شیخ مكناسه بوده و به هنگام ظهور بنی مَرین، بر عامل موحدین در منطقۀ مكناسه شوریده است (ابن غازی، 13). وی می‌بایست همان ابوالحسن بن ابی العافیه باشد كه ابن ابی زرع از او سخن گفته و خاطرنشان كرده كه امیر ابوبكر بن عبدالحق مرینی به كمك وی به بر مكناسه چیره شده است (ص 292)، اما چندی بعد كه موحدین دوباره به آنجا تاختند، علی به جبل زرهون رفت (ابن غازی، همانجا).
از افراد دیگر این خاندان، باید از سعید بن محمد بن‌ابی‌العافیه (د 788ق در مكناسه / 1386م)، فقیه و محدث و دانشمند؛ احمد ابن علی بن عبدالرحمن بن ابی العافیه، قاضی مكناسه (د 955ق در فاس / 1548م)، محمد بن قاسم بن علی بن عبدالرحمن بن ابی العافیه (د 962ق در فاس / 1555م)، فقیه و نحوی مغربی و خضر بن ابی العافیه (؟) ادیب و قاضی و حكیم نام برد (ابن‌قاضی، 1 / 158، 247، 2 / 519؛ ابن خطیب، 300). احمد بن قاضی مكناسی، نویسندۀ جذوة الاقتباس و صاحب چند اثر دیگر، نوادۀ احمد بن علی بن عبدالرحمن بن ابی العافیه است و خود وی به این معنی تصریح دارد (1 / 158).

مآخذ

ابن ابی زرع، علی، انیس المطرب، رباط، 1972م؛
ابن خطیب، محمدبن عبدالله، اعمال الاعلام، به كوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956م؛
ابن خلدون، العبر؛
ابن عِذاری، احمدبن محمد، البیان المُغرب، به كوشش ج. س. كولان و لوی پرووانسال، لیدن، 1948م؛
همان، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1967م؛
ابن‌غازی، محمدبن احمد، الروض الهتون فی اخبار مكناسة الزیتون، رباط، 1371ق / 1952م؛
ابن قاضی مكناسی، احمد، جذوة الاقتباس فی ذكر من حل من الاعلام مدینة فاس، رباط، 1974م؛
ابوعُبید بكری، عبدالله بن عبدالعزیز، المُغرب فی ذكر بلاد افریقیه و المَغرب، به كوشش دوسلان، الجزیره، 1857م؛
سلاوی، احمدبن خالد، الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصی، به كوشش جعفر الناصری و محمد الناصری، دارالبیضاء، 1955م؛
عربی، اسماعیل، دولة بنی حماد ملوك قلعة و بجایة، الجزایر، 1980م؛
قلقشندی، احمدبن عبدالله، صبح الاعشی فی صناعة الانشاء، قاهره، 1333-1340ق؛
نیز:

Abu Nasr, J. M., A History of the Maghrib, Cambridge, 1971.

صادق سجادی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1460
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست