نویسنده (ها) : جعفر شعار - قهار
مقیمی - فاطمه لاجوردی - نوشین صاحب - کیانوش صدیق
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله
حَمّویه، خانْدان، یا
خاندان حمویی، خاندانی شافعیمذهب، فرهیخته، اهل حدیث،
فقه و تصوف که در سدۀ ۴ ق از خراسان برخاستند و در سدههای بعد، اعضایی
از آن به شام و مصر رفتند و در آنجا صاحب جایگاهی بلند و نفوذ فراوان
شدند.
خاندان حمویی در اصل در
روستای بحرآباد (بُحیرآباد) جوین، از توابع نیشابور ساکن
بودند و به همین سبب، به جوینی نیز شهرت داشتند. دربارۀ واژۀ حمویه
(حمویی و گاه حموی) ــ که نام بـرخـی از ایشـان و
نسبـت خـانوادگـی آنـان است ــ از دیرباز دیدگاههای
متفاوتی ابراز شده است (بـرای نمونه، نک : اسنوی، ۱/
۴۵۵)، اما محققان معاصر بر این باورند که این واژه
تخفیفیافتۀ نام احمد است، چنانکه در متون گذشته نامهایی چون محمویه
(مخفف محمد)، زکرویه (مخفف زکریا)، شعبویه (مخفف شعیب) و
جز آنها نیز دیده میشود (نک : نفیسی،
۸-۱۰).
مقریزی اصل این
خاندان را به شخصی به نام حمویة بن علی، از نوادگان رزم بن یونان،
یکی از فرماندهان انوشیروان میرساند (۲/
۲۰۳). شواهد تاریخی نشان از آن دارد که ابوجعفر حمویة
بن علی، ملقب به «صاحب وجود خراسان»، سپهسالار نصر بـن احمد سامانی
(حک ۳۰۱-۳۳۱ ق/
۹۱۴-۹۴۳ م) بود که از نبردهای متعدد با
دشمنان امیر سامانی پیروز به درآمد و به دولت او اقتدار و ثبات
بخشید (نرشخی، ۱۱۱-۱۱۲؛ گردیزی،
۱۹۲، ۳۳۰-۳۳۱،
۳۳۴؛ ابناثیر، ۸/ ۸۰، ۸۷،
۱۱۹-۱۲۰؛ هروی، ۲۵۴
بب ؛ نفیسی، ۷- ۸).
فرزندان حمویه نیز در
دستگاه سامانی صاحب مناصب و دارای نفوذ بودند؛ چنانکه احمد بن حمویه
وزیر اسماعیل بن احمد، امیرزادۀ سامانی
و برادر نصر بن احمد بود (گردیزی،
۳۳۹-۳۴۱؛ هروی، ۳۴۶-
۳۴۸) و علی بن حمویه نیز در درگیریهای
نظامی در سیستان در ۲۹۸ ق نقش اساسی داشت (
تاریخ ... ، ۲۸۹؛ هروی، ۲۵۵).
پس از اینها، در سدههای
۵ و ۶ ق/ ۱۱ و ۱۲ م نام دو برادر، یعنی
سعدالدین ابوعبدالله محمد بن حمویه (د ۵۳۰ ق/
۱۱۳۶ م) مشهور به شیخالاسلام، و ابوسعد عبدالصمد
بن حمویۀ جوینی (د ۵۲۷ ق) در منابع به چشم میآید
که از صوفیان نامدار عصر خود به شمار میآمدند. مورخان ابوعبدالله
محمد را نیای خاندانی دانستهاند که در سالهای بعد به شام
و مصر رفتند و در تصوف آنجا، با عهدهدار شدن منصب شیخالشیوخی
و ادارۀ خانقاهها و اوقاف نقش مهمی ایفا کردند افزون بر این،
فرزندان این خاندان نیز به تدریج به دولت ایوبیان
راه یافتند و مناصب مهمی را عهدهدار شدند (مقریزی،
همانجا؛ ذهبی، سیر ... ، ۱۹/ ۵۹۸،
العبر، ۲/ ۴۳۸؛ ابنعماد، ۶/
۱۵۶)، به این ترتیب، پسر سعدالدین ابوعبدالله
محمد، یعنی ابوالحسن علی بن محمد، با یکی از دختران
عموی خود ابوسعد عبدالصمد ازدواج کرد و صاحب پسرانی شد که یکی
از آنان به نام عمادالدین ابوالفتح عمر (د ۵۷۷ ق/
۱۱۸۱ م) از خراسان به دمشق رفت و در آنجا استقرار یافت
و به منصب شیخالشیوخی شام رسید. فرزندان و نوادگان وی
نیز به نوبۀ خود از چهرههای شاخص شام و عهدهدار مناصب مهمی چون فرماندهی
لشکر، مشاور سلطان و جز اینها در دولت ایوبیان بودند (نک :
دنبالۀ مقاله).
جز اینها، یکی دیگر
از پسران ابوالحسن علی بن محمد، بهنام جمالالدین ابوبکر، پدربزرگ
صوفی نامدار سدۀ ۷ ق/ ۱۳ م، سعدالدین محمد حمویی (د
۶۴۹ ق/ ۱۲۵۱ م؛ برای شرح زندگی،
آثار و اقوال سعدالدین محمد حمویه نک : ه م) بود و بهاینترتیب،
شاخۀ دیگری از این خاندان را به وجود آورد که سعدالدین
حمویی و پسر او، صدرالدین ابراهیم (د
۷۲۲ ق/ ۱۳۲۲ م) از آن برخاستند. در اینجا
شجرهنامهای از این خاندان، که در ادامۀ مقاله به شرح
احوال ۸ تن از آنان پرداخته میشود، آماده است:
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابن عماد،
عبدالحی، شذرات الذهب، به کوشش عبدالقادر ارناؤوط و محمود ارناؤوط، بیروت،
۱۴۱۱ ق؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة،
به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ ق؛ تاریخ
سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۴
ش؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی
هلال سرحان، بیروت، ۱۴۰۵ ق/
۱۹۸۵ م؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی
زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ ق/
۱۹۸۵ م؛ گردیزی، عبدالحی، زین
الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران،
۱۳۶۳ ش؛ مقریزی، احمد، الخطط، بولاق،
۱۲۷۰ ق؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمد
بن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی،
تهران، ۱۳۱۷ ش؛ نفیسی، سعید، «خاندان
سعدالدین حموی»، کنجکاویهای علمی و ادبی،
تهران، ۱۳۲۹ ش؛ هروی، جواد، تاریخ سامانیان،
تهران، ۱۳۸۰ ش.
فاطمه لاجوردی
۱. سعدالدین ابوعبدالله
محمد بن حمویۀ جوینی (۴۴۹-۵۳۰ ق/
۱۰۵۷-۱۱۳۶ م)
صوفی و فقیه نامدار سدههای
۵ و ۶ ق/ ۱۱ و ۱۲ م در خراسان، و جد خاندان
مشهور حمویه که بعدها در شام و مصر شهرت و نفوذ بسیار یافتند.
ابوعبدالله در بحرآباد (بحیرآباد)،
یکی از روستاهای جوین، در اطراف نیشابور میزیست
و در همانجا نیز درگذشت (سمعانی، ۳/
۴۳۱-۴۳۲؛ ذهبی، ۱۹/
۵۹۷؛ صفدی، ۳/ ۲۸). وی فقه و
اصول را نزد امام الحرمین جوینی (د ۴۷۸ ق/
۱۰۸۵ م) آموخت و سپس به زهد و عبادت روی آورد و به
صوفیان پیوست. پیر او را در تصوف، ابوعلی فضل بن محمد
فارمدی (د ۴۷۷ ق/ ۱۰۸۴ م) دانستهاند
(همانجا؛ معصومعلیشاه، ۲/ ۳۰۸؛ ابنملقن،
۴۹۶؛ ابنعماد، ۴/ ۹۵). برخی نیز
او را از مریدان شیخ ابوالحسن بُستی، که خود از مریدان
ابوعلی فارمدی بوده است، به شمار آوردهاند (جامی،
۴۱۷؛ معصومعلیشاه، ۲/ ۳۳۱)، و
باز برخی دیگر گفتهاند که وی از ابوالقاسم قشیری نیز
اجازۀ ارشاد داشته است (ذهبی، ۱۹/ ۵۹۸).
ابنحمویه دوبار حج به جای
آورد و ظاهراً همراه با برادر کوچکترش، ابوسعد عبدالصمد بن حمویه، که او هم
اهل زهد و سلوک بود، به بغداد نیز رفت (ابننقطه، ۲/ ۱۹؛
سمعانی، ۳/ ۴۳۱). با آنکه سلطان سنجر (د
۵۵۲ ق/ ۱۱۵۷ م) و دیگر صاحب
منصبان به دیدار او میرفتند، اما هیچگاه هدیهای
از آنان نمیگرفت و از موقوفات چیزی نمیپذیرفت و
درآمد او از محصول قطعهزمینی بود که خادمش در آن کشاورزی میکرد.
وی از درآمد همین قطعهزمین، در کنار خانهاش در بحرآباد خانقاهی
بنا کرد و اوقافی برای آن قرار داد (صفدی، همانجا).
ابنحمویه را آراسته به علوم ظاهر
و باطن، و صاحب کرامات دانستهاند (عینالقضات، ۲/
۵۱-۵۲؛ سمعانی، همانجا؛ ابناثیر،
۱۱/ ۴۶). وی اجازۀ نقل حدیث
داشت و از عایشه بنت عمر بن ابوعمر بسطامی و موسی بن عمران
انصاری (صوفی) حدیث شنیده بود. ابومحمد بن خشّاب و ابنعساکر
(د ۵۷۱ ق/ ۱۱۷۵ م) و ابو احمد ابن سُکینه
و دیگران از او حدیث نقل کردهاند (سمعانی، ۳/
۴۳۱-۴۳۲؛ ابننقطه، ذهبی، همانجاها).
ابوعبدالله در ۵۳۰ ق/ ۱۱۳۶ م درگذشت و
در بحرآباد جوین به خاک سپرده شد (ابنعماد، ذهبی، همانجاها).
در منابع آثاری را به ابنحمویه
نسبت دادهاند که عبارتاند از: لطائف الاذهان فی تفسیر القرآن؛ سلوة
الطالبین فی سیر سید المرسلین؛ اربعین حدیثاً،
و نیز تألیفی در تصوف که نام آن بر ما معلوم نیست (صفدی،
ابنعماد، همانجاها)، اما به نظر میرسد که جامی آن را همان سلوة
الطالبین دانسته است (ص ۴۱۷- ۴۱۸).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنعماد،
عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ ق/
۱۹۳۱ م؛ ابنملقّن، عمر، طبقات الاولیاء، بیروت،
۱۴۰۶ ق؛ ابننقطه، محمد، تکملة الاکمال، به کوشش عبدالقیوم
عبد ربالنبی و محمد صالح عبدالعزیز مراد، مکه،
۱۴۰۸ ق؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش
محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ ذهبی، سیر؛
سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن،
۱۳۸۳ ق؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات،
به کوشش س. ددرینگ، دمشق، ۱۹۵۳ م؛ عین القضات
همدانی، نامهها، به کوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران،
تهران، ۱۳۶۲ ش؛ معصومعلیشاه، محمدمعصوم، طرائق
الحقائق، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۹-
۱۳۴۵ ش.
کیانوش صدیق
۲. شیخالشیوخ
عمادالدین ابوالفتح عمر بن علی جوینی (ح
۵۱۳-۵۷۷ ق/
۱۱۱۹-۱۱۸۱ م)
محدث و صوفی.
از نسبت او پیدا ست که خاستگاه وی
همچون نیاکانش، بحرآباد جوین، در نزدیکی نیشابور
بوده است. از زندگانی او آگاهی چندانی در دست نیست، تنها
میدانیم که نزد جد خود، ابوعبدالله محمد بن حمویۀ جوینی
(نک : شم ۱ همین مقاله)، فراوی و دیگر مشایخ آن
عصر به استماع حدیث پرداخت و در زمانی نامعلوم به دمشق آمد و تا آخر
عمر خود در آنجا ماند (ذهبی، ۳/ ۷۴؛ یافعی،
۳/ ۴۰۸؛ ابنعماد، ۳/ ۲۵۹؛ منذری،
۳/ ۱۶). نیز میدانیم که در
۵۶۳ ق/ ۱۱۶۸ م، ابوالقاسم نورالدین
محمد بن زنگی بن آقسنقر (د ۵۶۹ ق) سرپرستی رباطها،
زاویهها و اوقاف دمشق، حماه، حمص و بعلبک را به وی سپرد و او را شیخالشیوخ
صوفیۀ شام کرد (سبط ابنجوزی، ۸(۱)/ ۲۷۲؛
ابنواصل، ۳/ ۲۵۷؛ ابوشامه، ۱۲۵؛ یافعی،
همانجا). وی مورد توجه و احترام خاص نورالدین بود و نزد مردم مرتبۀ بلندی
داشت (سبط ابنجوزی، ۸(۱)/ ۳۰۸؛ اشرف،
۱-۲/ ۱۸۶؛ ابوشامه، ابنعماد، همانجاها).
از میان کسانی که نزد او حدیث
شنیدهاند، میتوان به فرزند او، ابو محمد عبدالسلام (عبدالله)، و
ابوالمواهب اشاره کرد (ابنصابونی، ۸۲-۸۳؛ اشرف،
همانجا). وی سرانجام در ۶۴ سالگی، در دمشق درگذشت و سلطان
صلاحالدین ایوبی، پسر او صدرالدین ابوالحسن محمد را در
منصب شیخ الشیوخی شام جانشین او کرد (مقریزی،
۲/ ۳۳).
مآخذ
ابنصابونی، محمد، تکملة اکمال
الاکمال، به کوشش مصطفى جواد، بغداد، ۱۳۷۷ ق؛ ابنعماد،
عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، ۱۴۱۴ ق؛ ابنواصل،
محمد، مفرج الکروب، به کوشش جمالالدین شیال، قاهره،
۱۹۵۳ م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، الذیل علی
الروضتین ( تراجم رجال القرنین السادس و السابع)، به کوشش محمد زاهد
کوثری، قاهره، ۱۳۶۶ ق؛ اشرف رسولی، اسماعیل،
العسجد المسبوک، به کوشش شاکر محمود عبدالمنعم، بیروت/ بغداد،
۱۳۹۵ ق/ ۱۹۷۵ م؛ ذهبی،
محمد، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت،
۱۴۰۵ ق؛ سبط ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد
دکن، ۱۳۷۰ ق/ ۱۹۵۱ م؛ مقریزی،
احمد، الخطط، بولاق، ۱۲۷۰ ق؛ منذری، عبدالعظیم،
التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشارعواد معروف، بیروت،
۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۴ م؛ یافعی،
عبدالله، مرآة الجنان، بیروت، ۱۳۹۰ ق.
کیانوش صدیق
۳. ابوسعد عبدالواحد بن علی
بن محمد بن حمویه جوینی (رجب ۵۲۹ -
۵۸۸ ق/ مۀ ۱۱۳۵-۱۱۹۲ م)
فقیه، محدث و صوفی شافعی.
وی همچون نیاکانش از اهالی
بحرآباد جوین بود و خاندان او همه از بزرگان فقه و حدیث و تصوف بودند
(ابننجار، ۱/ ۲۷۴؛ ابنفرات، ۴(۲)/
۹۷؛ ابنصابونی، ۸۱). ابوسعد نخست نزد ابوبکر وجیه
بن طاهر شحامی در نیشابور به استماع حدیث پرداخت و سپس در همدان
از محضر ابوالفضل احمد بن سعد بن جمان و ابومنصور شهردار بن شیرویة بن
شهردار بهره گرفت (ابننجار، ۱/ ۲۷۳؛ ابنصابونی،
۸۰ -۸۱). آنگاه در ۵۵۳ ق/
۱۱۵۸ م به بغداد رفت و در آن دیار، نزد ابوالوقت
عبدالاول بن عیسى سجزی و ابوالموفق عبدالباقی بن ابوالوفاء
همدانی حدیث شنید (ابننجار، ۱/
۲۷۳-۲۷۴؛ منذری، ۱/
۱۷۹). سپس به خراسان بازگشت و در حدود سال
۵۸۷ ق/ ۱۱۹۱ م برای بار دوم به
بغداد رفت و از آنجا به نیت گزاردن حج به مکه سفر کرد (ابننجار، ۱/
۲۷۴). پس از آن به شام رفت و مدتی کوتاه در دمشق، در
خانقاه برادرزادۀ خود، صدرالدین ابوالحسن محمد بن عمر، شیخ الشیوخ شام
(نک : شم ۴ همین مقاله) به تدریس و تحدیث پرداخت.
از میان کسانی که از او روایت
کردهاند میتوان اینان را نام برد: ابننجار، یوسف بن خلیل
آدمی، محمد بن ابیالوفاء نحوی در بغداد، ابوالحسن علی بن
مفضّل مقدسی در مکه، و برادرزادهاش، ابومحمد عبدالسلام بن عمر (ابننجار،
همانجا؛ ذهبی، ۲۷۳؛ منذری، همانجا، نیز،
۳/ ۶۳۸).
ابوسعد عبدالواحد پس از چندی به
قصد آنکه از شام به نیشابور بازگردد، به شرق سفر کرد، اما در میانۀ راه،
در ری درگذشت. بیشتر منابع موجود سال مرگ او را
۵۸۸ ق ذکر کردهاند (ذهبی، همانجا؛ قس: ابنصابونی،
۸۱ -۸۲).
مآخذ
ابنصابونی، محمد، تکملة اکمال
الاکمال، به کوشش مصطفى جواد، بغداد، ۱۳۷۷ ق؛ ابنفرات،
محمد، تاریخ، به کوشش حسن محمد شماع، بصره، ۱۳۸۹ ق/
۱۹۶۹ م؛ ابننجار، محمد، ذیل تاریخ بغداد، به
کوشش قیصر فرح، بیروت، ۱۴۰۲ ق؛ ذهبی،
محمد، المختصر المحتاج الیه من تاریخ ابن الدبیثی، بیروت،
۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۵ م؛ منذری،
عبدالعظیم، التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت،
۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۴
م. کیانوش صدیق
۴. شیخالشیوخ صدرالدین
ابوالحسن محمد بن عمر جوینی
(۵۴۳-۶۱۷ ق/
۱۱۴۸-۱۲۲۰ م)
صوفی و فقیه شافعی.
وی در جوین به دنیا
آمد و نخست نزد ابوطالب محمود بن علی بن ابوطالب اصفهانی و دیگران
به آموختن فقه شافعی پرداخت. آنگاه در همدان از پدر خود و دیگر علمای
آن دیار، همچون ابوزرعه طاهر بن محمد مقدسی حدیث شنید و
پس از آن در دمشق نزد قطبالدین مسعود نیشابوری فقه آموخت و نزد
ابوالفرج یحیى ثقفی به استماع حدیث پرداخت. ابوالحسن همچنین
از استادان بزرگی چون ابوعلی موسىآبادی، ابوالقاسم عُکبری،
ابوالفتوح طایی، ابوالوقت سجزی و دیگران اجازۀ روایت
گرفت و خود به تدریس و تحدیث و افتاء پرداخت (منذری، ۳/
۱۶؛ سبکی، ۸/ ۹۷؛ ابننقطه، تکملة ... ،
۲/ ۲۰؛ التقیید، ۱/ ۸۱؛ ذهبی،
سیر ... ، ۲۳/ ۷۹).
وی پس از مرگ پدر در
۵۷۷ ق/ ۱۱۸۱ م در شام، مورد عنایت
سلطان صلاحالدین ایوبی قرار گرفت و منصب شیخالشیوخی
مصر و شام، که پیش از آن پدرش عهدهدار آن بود، از سوی صلاحالدین
به او واگذار شد. ظاهراً در همین ایام، وی تدریس در زاویۀ غربی
جامع دمشق و مدرسۀ جاروخ را نیز به نیابت از شیخ خود قطبالدین
مسعود نیشابوری برعهده داشت (ابوشامه، ۱۲۵؛ مقریزی،
المقفى ... ، ۶/ ۴۲۰).
صدرالدین همچنین در شام
نخست با دختر شیخ خود ازدواج کرد و از او صاحب پسری به نام شمسالدین
محمود شد، اما همسرش چندی بعد درگذشت و صدرالدین پس از آن، دخترِ قاضی
شهابالدین بن شرفالدین بن ابوعصرون را به همسری گرفت و از او
صاحب ۴ پسر به نامهای فخرالدین یوسف، عمادالدین
عمر، کمالالدین احمد و معینالدین حسن شد که به «اولاد شیخالشیوخ»
شهرت یافتند و بعدها نزد سلاطین ایوبی به جایگاههای
رفیعی رسیدند و از امیران و دولتمردان دربار آنان به شمار
میآمدند (ابنواصل، ۳/ ۲۵۷؛ ابوشامه، همانجا؛ مقریزی،
همان، ۶/ ۴۲۰-۴۲۱). صدرالدین پس
از آن همراه با فرزندان و برخی دیگر از اعضای خاندانش به قاهره
رفت و پس از درگذشت نجمالدین خبوشانی در ۵۸۸ ق/
۱۱۹۲ م، به درخواست ملک عادل ایوبی در مدرسۀ ناصریۀ مصر
در جوار مزار امام شافعی، و در مشهد حسین به تدریس پرداخت و مشیخت
خانقاه صلاحیه در سعیدالسعداء و نظارت بر اوقاف صوفیه را عهدهدار
گشت (همانجا، نیز الخطط، ۲/ ۳۴؛ ابنفرات،
۴(۲)/ ۹۷؛ سبط ابنجوزی، ۸(۱)/
۴۱۵، ۸(۲)/ ۴۷۰؛ ابوشامه،
همانجا).
وی در ایام حکومت ملک عادل
ابوبکر اول ایوبی و فرزندش ملک کامل مرتبۀ بلندی
نزد ایشان داشت، تا آنجا که وقتی صلیبیان بر دمیاط
مستولی شدند، سلطان کامل او را نزد خلیفۀ عباسی
الناصر لدین الله، به بغداد فرستاد تا از او برای مقابله با صلیبیان
کمک بخواهد، اما صدرالدین در موصل به سختی بیمار شد و در همانجا
درگذشت. پیکر او را در کنار مقبرۀ قضیبالبان، شاعر و فقیه
حنفی به خاک سپردند (ابننقطه، تکملة، نیز ابوشامه، همانجاها؛ سبط ابنجوزی،
۸(۲)/ ۵۹۳؛ سبکی، همانجا؛ سیوطی،
۱/ ۴۰۹-۴۱۰).
صدرالدین را به فضل و نیکی
و زهد و بردباری بسیار ستودهاند (ابناثیر، ۱۲/
۴۰۰؛ ذهبی، تاریخ ... ، ۳۴۱). در
برخی منابع اثری نیز با عنوان سلوة الطالبین در تصوف به
او نسبت داده شده است (حاجی خلیفه، ۲/ ۹۹۹؛
بغدادی، ۲/ ۱۱۰).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنفرات،
محمد، تاریخ، به کوشش حسن محمد شماع، بصره، ۱۳۸۹ ق/
۱۹۶۹ م؛ ابننقطه، محمد، تکملة الاکمال، به کوشش عبدالقیوم
عبد ربالنبی و محمد صالح عبدالعزیز مراد، مکه،
۱۴۰۸ ق؛ همو، التقیید، به کوشش شرفالدین
احمد، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۳ ق؛ ابنواصل، محمد، مفرج
الکروب، به کوشش حسنین محمد ربیع و سعید عبدالفتاح عاشور،
قاهره، ۱۹۷۲ م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، الذیل علی
الروضتین (تراجم رجال القرنین السادس و السابع)، به کوشش محمد زاهد
کوثری، قاهره، ۱۳۶۶ ق؛ بغدادی، هدیه؛
حاجی خلیفه، کشف؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث
۶۱۱-۶۲۰ ق، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران،
بیروت، ۱۴۰۵ ق؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به
کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت،
۱۴۰۵ ق؛ سبط ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد
دکن، ۱۳۷۱ ق؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة
الکبرى، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره،
۱۹۷۱ م؛ سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمد
ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ ق/
۱۹۶۷ م؛ مقریزی، احمد، الخطط، بولاق،
۱۲۷۰ ق؛ همو، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی،
بیروت، ۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۷ م؛
منذری، عبدالعظیم، التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشار عواد
معروف، بیروت، ۱۴۰۵ ق.
کیانوش صدیق
۵. شیخالشیوخ تاجالدین
ابومحمد عبدالله بن عمر جوینی (۵۶۶
-۶۴۲ ق/
۱۱۷۱-۱۲۴۴ م)
صوفی، محدث و مورخ.
تاجالدین در دمشق به دنیا
آمد ودر همانجا مقدمات علوم را فراگرفت. وی در آنجا از پدرش عمادالدین
ابوالفتح عمر، و عمویش ابوسعد عبدالواحد، و نیز مورخ مشهور ابنعساکر،
فقیه برجسته ابوالمعالی مسعود بن محمد نیشابوری، ابن هبةالله
دمشقی و جمعی دیگر حدیث شنید، پس از آن به بغداد
رفت و از محدثانی چون فخرالنساء شُهدۀ کاتبه نیز احادیثی
آموخت (منذری، ۳/ ۶۳۸؛ ابنصابونی،
۸۳ -۸۴).
تاجالدین در
۵۹۳ ق/ ۱۱۹۷ م به مغرب سفر کرد و در
مراکش ساکن شد و تا ۶۰۰ ق در آنجا ماند. وی در این
مدت با دانشمندان آن دیار همچون ابومحمد بن حَوطالله دیدار کرد و از
آنان نیز علومی را فراگرفت. او همچنین در آنجا به دربار ملک
منصور یعقوب بن یوسف بن عبدالمؤمن راه یافت و تا هنگام مرگ او،
با وی رابطهای نیکو داشت و پس از او نیز همان جایگاه
را نزد پسرش محمد یافت (سبط ابن جوزی، ۸ (۲)/
۷۴۹؛ مقری، ۳/ ۹۹؛ منذری،
همانجا؛ ابنکثیر، ۱۳/ ۱۶۵؛ ذهبی،
۲۳/ ۹۶).
تاجالدین در
۶۰۰ ق نخست به مصر رفت و از آنجا به دمشق بازگشت و پس از آن،
چند سالی در رُها، نزد ملک اشرف موسى ماند. وی در
۶۰۴ ق همراه برادرش صدرالدین و پسران او به مکه سفر کرد و
حج به جای آورد. آنگاه بار دیگر به دمشق بازگشت و تا هنگام مرگش در
صفر ۶۴۲ در آنجا ماند. تاجالدین پس از درگذشت برادرش که
شیخالشیوخ شام بود، این منصب را برعهده گرفت. پیکر او را
در محل آرامگاههای صوفیه در دمشق، پشت بابالنصر به خاک سپردند (سبط
ابنجوزی، ۸(۲)/ ۷۴۸- ۷۴۹؛
ابوشامه، ۱۷۴؛ مقریزی، ۴/
۶۳۳؛ ابنصابونی، ۸۴- ۸۵؛ ابنکثیر،
همانجا).
تاجالدین در طول حیات خود
به پرهیزگاری و تقوا، و بهرهداشتن از دانشهای گوناگون، چون تاریخ،
هندسه و طب، افزون بر حدیث و جز آن شهره بود و در زمینههای
مختلف کتابهایی نوشت. وی طبع شعر نیز داشت و گاه اشعاری
میسرود که برخی از آنها در منابع نقل شده است (سبط ابنجوزی،
۸ (۲)/ ۷۴۸؛ مقریزی، همانجا).
ازجمله آثاری که به او نسبت دادهاند،
میتوان به اینها اشاره کرد: السیاسة الملوکیة، که آن را
برای ملک کامل ناصرالدین محمد بن عادل ایوبی (حک
۶۱۵- ۶۳۵ ق/ ۱۲۱۸-
۱۲۳۸ م)، نوشت و نسخهای از آن در کتابخانۀ
توپکاپیسرایی موجود است (کاراتای، III/
722)؛ المسلسلات
در زمینۀ حدیث، که نسخهای از آن در کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق
نگهداری میشود (ظاهریه، مجامیع، ۱/
۲۲۸، حدیث، ۲۴۱)؛ رحلة مغربیة،
که شرح سفر او به دیار مغرب است و مقری گزیدههایی
از آن را در کتاب خود آورده است (۳/ ۱۰۱،
۱۰۵، ۱۰۸ بب )؛ المؤنس فی الاشیاء
در ۸ جلد؛ المسالک و الممالک؛ عطف الذیل در زمینۀ تاریخ؛
و امالی (سبط ابنجوزی، همانجا).
کسانی چون منذری، ابوشامۀ مقدسی
و پسرش، زینالدین فارقی، ابوعبدالله بن غانم، علی بن
خلال، رکن طاووسی و فخر ابن عساکر از او حدیث نقل کردهاند (منذری،
ابوشامه، ذهبی، همانجاها).
مآخذ
ابنصابونی، محمد، تکملة اکمال
الاکمال، به کوشش مصطفى جواد، بغداد، ۱۳۷۷ ق؛ ابنکثیر،
البدایة؛ ابوشامه، عبدالرحمان، الذیل علی الروضتین (
تراجم رجال القرنین السادس و السابع)، به کوشش محمد زاهد کوثری،
قاهره، ۱۳۶۶ ق؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام
النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت،
۱۴۰۵ ق؛ سبط ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد
دکن، ۱۳۷۱ ق؛ ظاهریه، خطی؛ مقری، احمد،
نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸
ق/ ۱۹۶۸ م؛ مقریزی، احمد، المقفی الکبیر،
به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، ۱۴۱۱ ق؛
منذری، عبدالعظیم، التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشار عواد
معروف، بیروت، ۱۴۰۵ ق؛ نیز:
Karatay, F. E., Topkapı Sarayı
Müzesi kütüphanesi Arapça yazmalar Kataloğu, Istanbul, 1966.
جعفر شعار
۶. عمادالدین ابوالفتح عمر
بن صدرالدین ابوالحسن محمد حمویۀ جوینی
(۵۸۱-۶۳۶ ق/ ۱۱۸۵-
۱۲۳۸ م)
مدرس، حافظ، واعظ و فرمانده سپاه مصر در
دولت ایوبی.
وی در دمشق و در خانوادهای
که همه اهل علم و حدیث، و در کسوت متصوفه بودند، به دنیا آمد. پدرش
صدرالدین محمد ابن عمر (د ۶۱۷ ق/
۱۲۲۰ م) (نک : شم ۴ همین مقاله)، شیخالشیوخ
دمشق و از معتمدان ملک کامل، و مادرش دختر قاضی شهابالدین بن شرفالدین
بن ابوعصرون بود (نک : ابوشامه، ۱۲۵؛ مقریزی،
المقفى ... ، ۶/ ۴۲۰-۴۲۱). وی در
مصر پرورش یافت و نزد اثیر ابو طاهر محمد بن بنان (د
۵۹۶ ق/ ۱۲۰۰ م) و ابوالفضل غزنوی
استماع حدیث کرد و از گروهی از دانشمندان بغداد و شام اجازۀ نقل
روایت گرفت.
عمادالدین عقاید اشعری
داشت و پس از وفات پدرش، شیخالشیوخ صوفیه گشت و مناصب وی،
ازجمله تدریس در مدرسۀ ناصریه در مجاورت مرقد امام شافعی در قرافه، و تدریس
در مشهد حسین و خانقاه صلاحیه در سعیدالسعداء قاهره را نیز
برعهده گرفت. وی همچنین در دمشق و قاهره به نقل حدیث میپرداخت
(ابنعماد، ۵/ ۱۸۱؛ ذهبی، تاریخ ... ،
۲۸۰؛ منذری، ۳/ ۵۰۷؛ ابوشامه،
۱۶۷- ۱۶۸؛ ابنفوطی، ۲/
۷۹۸؛ سبکی، ۸/ ۳۴۲؛ مقریزی،
السلوک، ۱(۱)/ ۲۶۱).
عمادالدین همچون دیگر
برادرانش (فخرالدین، کمالالدین و معینالدین) در هر دو
زمینۀ دانش و جنگاوری فعالیت داشت و از بزرگان و فرماندهان سپاه
ملک کامل اول (حک ۶۱۵-۶۳۵ ق/
۱۲۱۸- ۱۲۳۸ م)، ششمین
پادشاه ایوبی در مصر، که برادر رضاعی آنان نیز بود، به
شمار میآمد (ابوالفدا، ۶/ ۶۳؛ مقریزی،
الخطط، ۲/ ۳۴، السلوک، ۱(۱)/
۲۲۱). هنگامی که ملک کامل در ۶۳۵ ق در
دمشق درگذشت، عمادالدین و برادرانش به اتفاق دیگر دولتمردان توافق
کردند که سپاه زیر فرمان فرزند او، ملک عادل ابوبکر سیفالدین،
که در آن هنگام در مصر جانشین پدرش بود، درآید و ملک جواد یونس
بن مودود، پسرعموی وی، نایب حکومت در دمشق باشد. آنگاه بیشتر
امیران و سپاهیان راهیِ مصر شدند و جمعی از فرماندهان و
در رأس آنها عمادالدین، به منظور محافظت از دمشق نزد ملک جواد ماندند.
عمادالدین که یکی از
افراد مؤثر در به حکومت رسیدن جواد بود، او را در انجام دادن امور مساعدت میکرد،
اما ملک جواد پس از چندی از اطاعت ملک عادل سرباز زد و خود را حاکم مستقل
دمشق دانست. به همین سبب، هنگامی که عمادالدین از دمشق به مصر
آمد، ملک عادل ابوبکر او و برادرانش را نکوهش کرد و از آنها خواست که حکومت دمشق
را از ملک جواد باز پس گیرند (ابوالفدا، همانجا؛ سبط ابن جوزی،
۸(۲)/ ۷۲۱؛ مقریزی، همان،
۱(۱)/ ۲۶۱؛ نیز نک : ذهبی، العبر،
۳/ ۲۲۸، المختار ... ،
۱۶۹-۱۷۴). عمادالدین نیز در پاسخ
متعهد شد که این امر را به سرانجام برساند.
بدین ترتیب، وی به سوی
دمشق حرکت کرد و پس از رسیدن به آنجا از ملک جواد خواست که خود بدون جنگ،
دمشق را تسلیم کند و در عوض پاداش شایستهای بگیرد و در غیر
این صورت، با سپاه مصر مواجه شود. ملک جواد که توان رویارویی
با سپاه ملک عادل را نداشت، به ملک صالح نجمالدین ایوب، برادر ملک
عادل پیغام داد که حاضر است دمشق را در مقابل سنجار، عانه و رقه به او تسلیم
کند. ملک صالح نجمالدین نیز پیشنهاد او را پذیرفت و به
سوی دمشق حرکت کرد. در همین هنگام، ملک جواد از بیم آنکه
عمادالدین پیش از رسیدن ملک صالح و تحقق توافقش با او عملی
انجام دهد، برآن شد که وی را به قتل برساند و به همین منظور کسی
را مأمور این کار کرد. برخی این شخص را اسماعیلی، و
برخی دیگر نصرانی دانستهاند.
در هر حال، عمادالدین در
۲۶ جمادیالاول ۶۳۶ با توطئۀ ملک
جواد در قلعهای در دمشق کشته شد و وی تمام داراییهای
او را مصادره کرد. پیکر عمادالدین با حضور بسیاری از
عالمان، فقیهان و صوفیان تشییع، و در زاویۀ
پسرعمویش، شیخ سعدالدین حمویه، در قاسیون به خاک
سپرده شد (ابن تغری بردی، ۶/ ۳۱۵؛ سبط ابنجوزی،
۸(۲)/ ۷۲۱-۷۲۳؛ ابنواصل،
۵/ ۱۹۹-۲۰۱، ۲۱۵؛
مقریزی، همان، ۱(۲)/
۲۷۶-۲۷۷).
مآخذ
ابن تغری بردی، النجوم؛ ابنعماد،
شذرات الذهب، بیروت، ۱۳۹۹ ق؛ ابنفوطی،
عبدالرزاق، تلخیص مجمع الآداب، به کوشش مصطفى جواد، دمشق،
۱۹۶۹ م؛ ابنواصل، محمد، مفرج الکروب، به کوشش حسنین
محمد ربیع، قاهره، ۱۹۷۲ م؛ ابوشامه، عبدالرحمان،
الذیل علی الروضتین ( تراجم رجال القرنین السادس و
السابع)، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۶ ق؛
ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت،
۱۳۸۱ ق/ ۱۹۶۱ م؛ ذهبی،
محمد، تاریخ الاسلام، حوادث ۶۳۱-۶۴۰ ق،
به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت،
۱۴۰۸ ق؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی
زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ ق/
۱۹۸۵ م؛ همو، المختار من تاریخ ابنجرزی، به
کوشش خفیر عباس محو خلیفه منشداوی، بیروت،
۱۴۰۸ ق/ ۱۹۸۸ م؛ سبط، ابنجزری،
یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ ق؛
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو
و محمود محمد طناحی، جیزه، ۱۹۹۲ م؛ مقریزی،
احمد، الخطط، بولاق، ۱۲۷۰ ق؛ همو، السلوک، به کوشش محمد
مصطفى زیاده، قاهره، ۱۹۵۶ م؛ همو، المقفی
الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت،
۱۴۰۷ ق؛ منذری، عبدالعظیم، التکملة لوفیات
النقلة، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ ق.
نوشین صاحب
۷. کمالالدین ابوالعباس
احمد بن صدرالدین ابوالحسن محمد حمویۀ جوینی
(۵۸۴-۶۴۰ ق/
۱۱۸۸-۱۲۴۳ م)
فقیه، محدث، قـاضی و
فـرمانده لشکر ملک کامل محمد بن عادل ابوبکر (حک
۶۱۵-۶۳۵ ق/ ۱۲۱۸-
۱۲۳۸ م) و ملک صالح نجمالدین ایوب (حک
۶۳۵-۶۴۷ ق/ ۱۲۳۸- ۱۲۴۹
م)، از سلاطین ایوبی مصر.
وی در دمشق در خانوادهای
که اهل فقه و حدیث و در کسوت متصوفه بودند، به دنیا آمد. پدرش صدرالدین
محمد بن عمر (د ۶۱۷ ق)، شیخالشیوخ دمشق و از
معتمدان ملک کامل، و مادرش دختر قاضی شهابالدین بن شرفالدین
بن ابوعصرون بود (نک : ابوشامه، ۱۲۵؛ مقریزی،
المقفى ... ، ۶/ ۴۲۰-۴۲۱). کمالالدین
در مصر و دمشق استماع حدیث کرد و از ابوطاهر برکات بن ابراهیم خشوعی
(د ۵۹۸ ق/ ۱۲۰۲ م) و گروهی از
شامیان، و نیز از ابوالفرج عبدالرحمان بن علی بن جوزی (د
۵۹۷ ق) و جمعی از بغدادیان اجازۀ نقل
حدیث یافت و مدتی در دمشق به نقل آن پرداخت. آنگاه به مصر رفت
و در مدرسۀ ناصریه در مجاورت مرقد امام شافعی در قرافه به تدریس
مشغول شد. این مدرسه نخستین مدرسۀ شافعی
بود که صلاحالدین ایوبی آن را در ۵۶۶ ق/
۱۱۷۱ م ساخت و بعدها به شریفیه معروف شد. وی
همچنین در خانقاه سعیدیۀ قاهـره نیز تـا پایان
عمر فقه شافعی را تدریس میکرد (منذری، ۳/
۵۹۸؛ ابنواصل، ۳/ ۲۵۷؛ ذهبی، سیر
... ، ۲۳/ ۹۹، تاریخ ... ، ۴۰۳؛
مقریزی، السلوک، ۱(۱)/ ۲۶۱، الخطط،
۲/ ۳۶۳-۳۶۴؛ ابندقماق،
۹۳).
کمالالدین نیز چون دیگر
برادرانش (فخرالدین، عمادالدین و معینالدین) هم در عرصۀ
جنگاوری و دولت، و هم در زمینۀ علم فعالیت داشت و از
بزرگان صاحب نفوذ حکومت ملک کامل اول، ششمین پادشاه ایوبی مصر
بود، که برادر رضاعی آنان نیز به شمار میآمد. وی تا آنجا
مورد توجه و اعتماد ملک کامل بود که به درخواست او، در ۶۲۷ ق/
۱۲۳۰ م در حران جانشین ملک شد، تا وی بتواند
برای سرکوب فرزندش صالح نجمالدین ایوب راهی مصر شود (مقریزی،
السلوک، ۱(۱)/ ۲۳۷- ۲۳۹،
۲۶۱، المقفى، ۱/ ۵۳۱؛ ابوالفدا،
۶/ ۶۳؛ صفدی، ۸/ ۷۴).
در ۶۳۵ ق پس از
درگذشت ملک کامل، بزرگان حکومتی، ازجمله کمالالدین و برادرانش بر آن
اتفاق کردند که عادل ابوبکر سیفالدین، فرزند ملک کامل، در مصر حکومت
کند و پسرعمویش، جواد مظفرالدین یونس بن مودود، نیابت
سلطنت را در دمشق برعهده بگیرد. پس از آن بیشتر لشکریان و نیز
کمالالدین عازم مصر شدند و فقط برخی از سرداران برای محـافظت
از دمشق در کنـار ملک جـواد باقی ماندند (مقریزی، السلوک،
همانجا؛ ابنواصل، ۵/ ۱۷۲-۱۷۴).
پس از چندی ملک جواد از اطاعت پسر
عمویش سر باز زد و خود را مستقل دانست. هنگامی که ملک عادل از عصیان
ملک جواد در دمشق آگاهی یافت، کمال الدین و برادرانش را
فراخواند و آنان را به سبب اینکه اسباب تسلط ملک جواد بر دمشق را فراهم
آورده بودند، سرزنش نمود و بازپسگیری دمشق را از آنها خواست (همو،
۵/ ۱۹۸- ۱۹۹). در پاسخ به او، عمادالدین،
برادر کمالالدین تعهد کرد که دمشق را از ملک جواد باز پس بگیرد و به
همین منظور به دمشق رفت. در آنجا، به دنبال وقایعی که با رسیدن
عمادالدین رخ داد، ملک جواد دمشق را رها کرد و ملک صالح نجمالدین ایوب،
برادر ملک عادل حکومت را در دست گرفت (نک : شم ۵ همین مقاله؛ ابنواصل،
۵/ ۱۹۹-۲۰۵).
وی پس از آنکه در
۶۳۶ ق بر دمشق تسلط یافت، در ۶۳۷ ق
سلطنت مصر را در دست گرفت و به این ترتیب، به حکومت یک سال و دو
ماهۀ برادرش ملک عادل پایان داد (همو، ۵/
۲۰۲-۲۰۴؛ حسین، ۲/
۶۶۱). در زمان سلطنت ملک صالح نجمالدین، کمالالدین
در همان سمتی که در زمان حکومت ملک کامل داشت، ابقاء شد (ابنواصل، ۵/
۲۷۷). وی پس از آن به دستور ملک صالح دو بار برای
نبرد با ملک ناصر داوود، حاکم کرک، که جمع کثیری از امیران،
ازجمله ملک جواد را به دور خود گرد آورده بود، روانۀ شام شد.
کمالالدین نخستین بار در
۶۳۹ ق/ ۱۲۴۱ م همراه با لشکرش به سوی
دمشق آمد و با سپاه ملک جواد مظفرالدین رو در رو شد، ولی در این
نبرد شکست خورد و همراه جمعی از سپاهیانش به اسارت گرفته شد. اما پس
از چندی ملک ناصر داوود او را آزاد کرد و وی به مصر بازگشت. بار دیگر
در ۶۴۰ ق برای محاصرۀ ملک ناصر
داوود به سوی دمشق حرکت کرد، اما در ماه صفر همان سال در غزه درگذشت. برخی
مورخان علت مرگ او را مسمومیت دانستهاند (ابنعماد، ۵/
۲۰۷؛ ابوشامه، ۱۷۲؛ ذهبی، دول ... ،
۲/ ۱۰۹، تاریخ،
۴۰۳-۴۰۴؛ صفدی، همانجا؛ مقریزی،
همان، ۱(۲)/ ۳۰۸- ۳۰۹؛ سبط ابنجوزی،
۸(۲)/ ۷۳۶، ۷۳۹). برخی از
مورخان دیگر نیز نخستین عزیمت او به قصد نبرد را در
۶۳۷ ق، اسارتش را در ۶۳۸ ق و مرگ او را در
۶۳۹ ق ثبت کردهاند (مقریزی، المقفى، ۱/
۵۳۲) و باز برخی دیگر تاریخ درگذشت او را
اندکی پس از بازگشت از اسارت دانستهاند (ابنواصل، ۵/
۳۰۰-۳۰۱). ظاهراً چندی پس از مرگ او،
برادرش معین الدین گنبدی بر مزار او بنا کرد (ابن تغری
بردی، ۶/ ۳۴۵). سبط ابن جوزی نمونهای
از شعر او را که برای پسر عمویش سعدالدین سروده بود، ذکر کرده
است (۸(۲)/ ۷۳۹).
مآخذ
ابن تغری بردی، النجوم؛ ابندقماق،
ابراهیم، الانتصار لواسطة عقد الامصار، بیروت، دارالآفاق الجدیده؛
ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۱ ق؛
ابنواصل، محمد، مفرج الکروب، به کوشش جمالالدین شیال، قاهره،
۱۹۵۳ م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، ذیل علی الروضتین
( تراجم رجال القرنین السادس و السابع)، به کوشش محمد زاهد کوثری،
قاهره، ۱۳۶۶ ق؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر،
بیروت، ۱۳۸۱ ق؛ حسین، احمد، موسوعة تاریخ
مصر، قاهره، ۱۹۸۳-۱۹۹۳ م؛ ذهبی،
محمد، تاریخ الاسلام، حوادث ۶۳۱-۶۴۰ ق،
به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت،
۱۴۰۸ ق؛ همو، دول الاسلام، حیدر آباد دکن،
۱۳۶۵ ق؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد
معروف و محیی هلال سرحان، بیروت، ۱۴۰۵
ق؛ سبط ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن،
۱۳۷۱ ق؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات،
به کوشش محمد یوسف نجم، ویسبادن، ۱۳۹۱ ق؛ مقریزی،
احمد، الخطط، بولاق، ۱۲۷۰ ق؛ همو، السلوک، به کوشش محمد
مصطفى زیاده، قاهره، ۱۹۵۶ م؛ همو، المقفی
الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت،
۱۴۰۷ ق؛ منذری، عبدالعظیم، التکملة لوفیات
النقلة، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۵ ق.
نوشین صاحب
۸. صدرالدین ابراهیم
بن محمد بن مؤید حمویه (۶۴۴- ۷۲۲
ق/ ۱۲۴۶-۱۳۲۲ م)
فقیه، محدث و صوفی شافعی،
فرزند ابوالسعادات سعدالدین محمد حمویی (د
۶۴۹ ق/ ۱۲۵۱ م؛ ه م)، صوفی
نامدار سدۀ ۷ ق/ ۱۳ م.
وی در آمل طبرستان زاده شد (فصیح،
۲/ ۳۱۵) و پس از تحصیلات مقدماتی به قزوین،
تبریز، شوبَک (قلعهای در اطراف شام)، قدس، حله، کربلا، نجف و بغداد
سفر کرد و از علی بن انجب و عبدالصمد بن ابی الجیش حدیث
آموخت. آنگاه در ۶۷۱ ق/ ۱۲۷۲ م با
دخترِ علاءالدین صاحب دیوان عطا مَلک جوینی ازدواج کرد و
در ۶۹۵ ق/ ۱۲۹۶ م به دمشق رفت و به
استماع حدیث پرداخت. وی توجه و اشتیاق خاصی به گردآوری
احادیث و روایات داشت و گفتهاند که بیشتر اوقات ملازم غازان
خان، ایلخان مغول (حک ۶۹۴-۷۰۳ ق) بود
و غازان از او دربارۀ اسلام میپرسید و میآموخت (ابنحجر، ۱/
۷۵-۷۶؛ ذهبی، ۴/
۱۵۰۶؛ رشیدالدین ۲/
۹۰۳). همچنین بنابر منابع تاریخی، غازان خان
در ۶۹۴ ق/ ۱۲۹۵ م به دست وی
اسلام آورد و به پیروی از غازان، همۀ لشکریان
وی نیز مسلمان شدند (بناکتی،
۴۵۴-۴۵۵؛ رشیدالدین، ۲/
۹۰۲-۹۰۳؛ دولتشاه، ۳۲۶-
۳۲۸).
ذهبی از صدرالدین ابراهیم
با القابی چون امام یگانۀ محدث کامل، و فخرالاسلام یاد
میکند (۴/ ۱۵۵) و اسنوی او را امام علوم حدیث
و فقه میداند (۱/ ۴۵۵). وی از بیشتر
علمای قزوین اجازۀ روایت داشت (ابنحجر، همانجا) و از فقیهان اهل سنت و جماعت
چون قاضی نصیرالدین محمد بن محمد، نظامالدین محمد ابن امیر
و ابن عساکر (خوانساری، ۱/
۱۷۶-۱۷۷)، و از فقیهان شیعه چون یوسف
بن مطهر حلی، محقق حلی، ابنطاووس، مفید بن جهم و خواجه نصیرالدین
طوسی روایت کرده است و در طبقۀ علامۀ حلی
قرار دارد (نوری، ۳/ ۴۵۸) و بزرگانی چون
عثمان بن موفق اذکائی و مؤید بن محمد طوسی از شاگردان وی
بودهاند (حسینی، ۸/ ۳۱۷). امینی
نیز در الغدیر از وی روایات متعددی نقل میکند
(۱/ جم ).
صدرالدین حمویه کتابی
به نام فوائد السمطین فی فضائل المرتضى و البتول و السبطین، در
فضایل حضرت علی (ع) و اهل بیت پیامبر (ص) دارد که آن را
در ۷۱۶ ق نوشته است و این امر موجب آن شده است که برخی
از مورخان وی را شیعه بدانند، حال آنکه وی در این کتاب
افزون بر ذکر فضایل، و تأکید بر رفعت مقام خاندان پیامبر (ص)،
احادیث و روایاتی دربارۀ سایر صحابه نیز آورده
است (خوانساری، ۱/ ۱۷۶؛ نوری، همانجا). این
کتاب که در ۱۳۹۸ ق، به کوشش محمد باقر محمودی در بیروت
به چاپ رسیده است، دارای دو «سمط»، و هر یک از آنها دارای
۷۲ باب است که نخستین آنها به فضایل امام علی (ع)،
و دومین به برتریهای خاندان پیامبر (ص) تا حضرت مهدی
(ع) میپردازد.
صدرالدین ابراهیم در
بحرآباد جوین، مسکن دیرینۀ خاندان حمویه
درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد (فصیح، ۳/ ۳۲؛ ذهبی،
۴/ ۱۵۰۶؛ اسنوی، همانجا).
مآخذ
ابن حجر عسقلانی، احمد، الدرر
الکامنة، به کوشش محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن،
۱۳۹۲ ق؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة،
به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ ق؛ امینی،
عبدالحسین، الغدیر، به کوشش حسن ایرانی، بیروت،
۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۷ م؛ بناکتی،
داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۸ ش؛
حسینی میلانی، علی، خلاصة عبقات الانوار، قم،
۱۴۰۴ ق؛ خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، تهران،
۱۳۸۲ ق؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، بـه کوشش
محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۷ ش؛ ذهبی، محمد،
تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن،
۱۳۳۳-۱۳۳۴ ق؛ رشیدالدین
فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران،
۱۳۶۲ ش؛ فصیحخوافی، احمد، مجمل فصیحی،
به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۳۹ ش؛ نوری، حسین،
مستدرک الوسائل، تهران،
۱۳۱۸-۱۳۲۱ ق.