اَرْسَلانِ بْنِ سَلْجوق (د ح 422ق/ 1031م)، پسر ارشد سلجوق، نیای سلاطین سلجوقی و عموی طغرل بیك و چغری بیك از بنیادگذاران دولت سلجوقی. مهمترین منبع دربارۀ زندگانی ارسلان و آغاز كار سلجوقیان، كتاب ملكنامه است كه برای الب ارسلان و احتمالاً در اوایل فرمانروایی او نوشته شده است (برای بررسی این كتاب، نك : كائن، «ملك نامه...»، 31 به بعد). از اصل كتاب و نویسندۀ آن اینك نشانی در دست نیست، اما میرخواند (4/ 235، 258) اخبار مربوط به آغاز كار سلجوقیان را از این كتاب برگرفته است. مقایسۀ این اخبار با آنچه مورخان عصر سلاجقه مانند ظهیرالدین نیشابوری، راوندی و حسینی و نیز ابن اثیر در اینباره آوردهاند، نشان میدهد كه اخبار این مورخان نیز بیشتر بر ملك نامه استوار بوده است. ارسلان (شیر) نیز همچون نامهای طغرل و چغری نامی است توتمی. نام اصلی او اسرائیل بوده است كه به گفتۀ كائن، این نام و نامهایی مانند میكائیل و موسى، برادران ارسلان، شاید تحت تأثیر نفوذ خزران یهودی و نسطوریان ماوراءالنهر، در بین غزان رواج یافته باشد (نك : EI2). در بیشتر منابع از ارسلان با لقب «یبغو» (بیغو در پارهای از منابع تصحیف آن است) یاد شده است. گرچه كاربرد این لقب در میان غزان، بحثهای بسیاری میان پژوهشگران تاریخ سلاجقه برانگیخته، اما آشكار است كه در آغاز، لقب یبغو تنها به سر كردۀ همۀ قبایل غز تعلق داشت (مجمل التواریخ...، 421؛ بازورث، 218-217؛ نیز نك: ادامۀ مقاله). دقاق (تقاق) نیای ارسلان نزد یبغوی غزها در ینگی كنت (پایتخت زمستانی آنان واقع در شمال دریاچۀ آرال) مقام برجستهای داشت و بهسبب جنگاوری و دلیری به تیمور یالیغ (شكل درست آن: تیمور یایلیق = آهنین كمان) نامور شد. پسرش سلجوق نیز نزد یبغو مقامی بلند یافت و از او لقب «سوباشی» (مقدمالجیش) گرفت، اما پس از چندی سلجوق به سبب توطئهای كه خاتون یبغو بر ضد وی ترتیب داده بود، با سپاهیانی چند به جند گریخت (احتمالاً در 375ق/ 985م؛ برای این تاریخ، نك : حمدالله، 426) و در همانجا اسلام آورد. آنگاه آشكارا سر به نافرمانی از یبغو برداشت و اهالی مسلمان جند را از پرداخت باج و خراج به ایلچیان او بازداشت (حسینی، 23- 25؛ میرخواند، 4/ 235- 237). زندگانی ارسلان و چگونگی مناسبات او و اعضای دیگر خاندان سلجوقی با دولتهای مسلمان اطراف، مانند ایلك خانیان (قراخانیان یا آل افراسیاب)، سامانیان و غزنویان روشن نیست. نخستین آگاهی از زندگانی ارسلان به 382ق/ 992م بازمیگردد. در این سال وقتی نوح بن منصور، امیر سامانی (حك 366-387ق)، از پیش بغراخان هارون بن موسى، فرمانروای قراخانی ماوراءالنهر گریخت و بخارا را رها كرد، برای بیرون راندن بغراخان از سلجوق یاری خواست. سلجوق نیز پسر خود ارسلان را با لشكری از تركمنان غُز به یاری او فرستاد و از روایت ابن اثیر پیداست كه او نقش مهمی در پیروزی امیرسامانی و بازگشت دوبارۀ او به بخارا داشته است (9/ 474؛ بارتولد، 1/ 554؛ نیز نك : كائن، همان،44). از این زمان تا 394ق/ 1004م، منابع از ارسلان خبری بهدست ندادهاند. در این میان سلجوق درگذشت و مورخان بیآنكه از اقدامات ارسلان سخنی بهمیان آورند، از موقعیت و نقش اعضای دیگر خاندان سلجوقی، موسی و میكائیل ــ كه در جنگی كشته شد ــ برادران ارسلان و طغرل بیك محمد و چغری بیك داوود و یبغو، برادرزادگان وی و مناسبات آنان با سامانیان و قراخانیان آگاهی مختصری بهدست دادهاند (مثلاً نك : ابناثیر، 9/ 474- 475). چنین مینماید كه ایشان گاه مستقل از ارسلان كه پس از مرگ پدرش سلجوق ظاهراً رهبری خاندان سلجوقی را در دست داشت، كار میكردند. به گفتۀ گردیزی (ص 382-383)، وقتی ابوابراهیم منتصر (اسماعیل بن نوح، د 395ق/ 1005م)، آخرین امیرسامانی از نصر بن سبكتكین، برادر محمود غزنوی در خراسان شكست خورد، به غزان پناه برد و بر آن شد تا به یاری ایشان بخارا را كه بهدست ایلك نصر قراخانی افتاده بود، باز پس گیرد. یبغو، مهتر غزان، مسلمان شد و با امیرسامانی خویشی كرد و غزان فرمانبردار او به یاری اسماعیل بن نوح برخاستند و لشكریان سوباشی تگین را بر كرانۀ زرافشان فروكوبیدند. همچنین در 394ق خود ایلك نصر را نیز در نزدیكی سمرقند به سختی درهم شكستند و 18 تن از سرداران او را به اسارت گرفتند. اما ابوابراهیم منتصر بدانسبب كه غزان از تسلیم اسیران بدو سرباز زدند، بدگمان شد و از بیم اینكه مبادا آنان اسیران را آزاد كنند و به ایلك نصر بپیوندند، ایشان را ترك گفت (عتبی، 192-193؛ قس: میرخواند، 4/ 237؛ نیز نك : بارتولد، 1/ 572 - 573). بارتولد (همانجا) و كائن («مقالاتی...»، 273؛ نیز نك : EI2) برآنند كه به احتمال بسیار، «یبغو» در گزارش گردیزی همان ارسلان بن سلجوق است كه پیشتر نیز سامانیان را در جنگ با قراخانیان یاری رسانده بود. كائن (همان، 274) میافزاید، لقب «یبغو»ی ارسلان اسرائیل از شورش برضد یبغوی اصلی غزها در ینگی كنت و اظهار استقلال از وی نشان دارد. اما به نظر پریتساك (ص 407-406)، «یبغوی» ذكر شده در تاریخ گردیزی باید یبغوی ینگی كنت بوده باشد كه از سامانیان در برابر قراخانیان پشتیبانی كرده است. وی همچنین بر آن است كه در كنار لقب بلند مرتبۀ «یبغو»، عنوان توتمی دیگری بهنام «پیغو» نیز در میان غزان وجود داشته كه در منابع فارسی و عربی با یكدیگر خلط شده، و به جای هم بهكار برده شده است. پس به پندار او، كسی كه بنابر اخبار گردیزی (همانجا) بهیاری ابوابراهیم منتصر برخاست، یبغو سركردۀ اصلی غزها در ینگی كنت بود، نه پیغو كه نام توتمی ارسلان اسرائیل بوده است. كائن در مقالهای كه پس از انتشار مقالۀ پریتساك نگاشت، ضمن پذیرفتن پارهای از دیدگاههای او، همچنان بر نظر خود پای فشرد و خرده گیریهای وی را پاسخ گفت. به گفتۀ كائن (همان، 273-272؛ نیز نك : EI2) با فرض رواج نام توتمی پیغو و لقب یبغو در میان غزها نام توتمی دیگر، یعنی پیغو نمیتوانسته به ارسلان بن سلجوق كه خود نام توتمی ارسلان را داشته، اطلاق شده باشد؛ درحالیكه به جای وی میتوان نام توتمی پیغو را به موسى برادر ارسلان نسبت داد؛ همچنانكه در پارهای منابع او را موسى بیغو خواندهاند (نك : ظهیرالدین، 10؛ راوندی، 87). پریتساك برای اثبات اینمعنی كه یبغویاصلی غزها - نهارسلان- با سامانیان روابط حسنه داشته، و سلاجقه با قراخانیان مرتبط بودهاند، آورده است كه در ماوراءالنهر آن زمان، دو گروه عمدۀ هم پیمان برابر یكدیگر قرار داشتند: در یك سوی اتحاد سامانیان و یبغوی اصلی غزها در ینگی كنت و در سوی دیگر جبهۀ متحد قراخانیان و سلجوقیان. بازورث (ص 221-222) بیشتر بر دیدگاههای پریتساك تكیه كرده، و بهویژه این دلیلهای پریتساك نظر وی را جلب كرده است: نخست آنكه ارسلان اسرائیل نمیتوانسته بدین زودی (394ق) لقب رهبر همۀ قبائل غز را بر خود نهاده باشد. از سوی دیگر كنیۀ «ابوالفوارس» (كنیۀ رایج در میان امیران سامانی) برای شاه ملك بن علی، برادرزادۀ یبغوی اصلی غزها، از پیوند این غزها با سامانیان نشان دارد؛ اما باید گفت، گذشته از گردیزی كه اخبار او دراینباره محل اختلاف است، دستكم دو منبع مهم و معتبر دیگر به حمایت غزان سلجوقی از سامانیان تصریح دارند. همانگونه كه پیشتر گفته شد، ابناثیر (9/ 474) از پشتیبانی مؤثر ارسلان از نوح بن منصور سامانی در برابر بغراخان هارون بن موسى، فرمانروای قراخانی در 382ق خبر داده است؛ از سوی دیگر اخبار میرخواند (4/ 237) دربارۀ رویدادِ یادشده در گزارش گردیزی، حاكی از آن است كه غزان سلجوقی (در این گزارش به رهبری خود سلجوق كه درست نمینماید) به حمایت از ابوابراهیم منتصر برخاستند. افزون بر این، منهاج سراج (1/ 245) از كتاب تاریخ ابن هیصم چنین گزارش داده است كه «همۀ [غزان سلجوقی] متابع و مطیع آل سامان بودند». ازاینرو گروهبندی پریتساك از دولتها و گروههای درگیر در ماوراءالنهر چندان درست بهنظر نمیرسد. بهویژه آنكه منابع بارها به كشمكشهای خونین میان سلجوقیان و قراخانیان اشاره كردهاند (مثلاً نك : ابناثیر، همانجا؛ نیز نك : سطور پیشین) و تنها پس از فروپاشی دولت سامانی، سلجوقیان با قراخانیان متحد شدند. بنابراین نظر بازورث (ص 222) مبنی بر آنكه «قراخانیان احتمالاً به نشانۀ دشمنی با یبغوی اصلی غزها، متحد قدیمی سامانیان، ارسلان اسرائیل را برانگیختند كه لقب یبغو بر خود نهد»، نیز مستدل نمینماید. از سوی دیگر بر فرض درستی ادعای پریتساك مبنی بر وجود لقب یبغو و نام توتمی پیغو در میان غزان، نمیتوان رهبران سلجوقی را كه این نام یا لقب را داشتند، از یكدیگر متمایز كرد؛ بهویژه آنكه منابع، دستكم همزمان از دو یبغو در میان سلجوقیان سخن گفتهاند: یكی ارسلان اسرائیل و دیگری برادرزادۀ وی، پسر میكائیل. از اینرو درست است كه در آغاز، لقب یبغو تنها به سر كردۀ همۀ غزها تعلق داشت، اما چنین مینماید كه بعدها در میان غزان سلجوقی ایننام یا لقب نهتنها به رهبر اصلی، بلكه به دیگر اعضای خانوادۀ سلجوقی نیز گفته میشد. اطلاعات ما دربارۀ اواخر زندگانی ارسلان نیز چندان آشفته و متناقض است كه به دشواری میتوان نمایی روشن از این دوره بهدست داد. با اینهمه، چنین مینماید كه گزارشهای گردیزی، ظهیرالدین نیشابوری و ابن اثیر كه اختلاف اندكی با یكدیگر دارند، در مقایسه با روایات مغشوش بنداری و حسینی بیشتر قابل اعتماد باشند. بهگفتۀ ابناثیر (9/ 475) پس از فروپاشی دولت سامانی، ارسلان اسرائیل به ایلك نصر قراخانی كه از میراث سامانیان، بخارا و ماوراء جیحون را نصیب برده بود، پیوست و نزد او مرتبهای بلند یافت. پس از آنكه علی تگین، برادر ایلك نصر بر بخارا چیره شد، ارسلان اسرائیل با او پیمان اتحاد بست و دخترش را به ازدواج او درآورد (ابنجوزی، 8/ 233). اما در 416ق/ 1025م چون سلطان محمود غزنوی با قدرخان یوسف، فرمانروای مقتدر قراخانی برضد برادرش علی تگین متحد شد، ارسلان اسرائیل و علی تگین گریختند؛ سپس قدرخان یوسف، سلطان غزنوی را از حضور سلجوقیان كه در نور بخارا و حوالی سمرقند مستقر بودند، سخت بیم داد و چنین وانمود كرد كه سلطان غزنوی چون به هندوستان لشكر كشد، این غزان سلجوقی قلمرو او را تهدید خواهند كرد. پس سلطان محمود، ارسلان اسرائیل را با وعدههای نیكو بفریفت و نزد خود خواند و سپس او را با پسرش قتلمش و همراهانش دستگیر كرد و فرمان داد كه در دژ كالنجر، در نزدیكی مولتان به زندان افكندند (گردیزی، 410؛ ظهیرالدین، 10-13؛ ابن اثیر، همانجا؛ شبانكارهای، 97؛ نیز نك : ناظم، 63-64). اما به روایت بنداری (ص 7) به جای ارسلان اسرائیل، برادرش میكائیل ــ كه به گزارش منابع دیگر، سالها پیش از این در جنگی كشته شد ــ به چنگ محمود افتاد و به زندان افكنده شد. گزارش حسینی (ص 28) هم حاكی از آن است كه سلطان مسعود، پسر و جانشین سلطان محمود در اوایل فرمانروایی خود در 422ق بر تركمنان پیروز شد و ارسلان را در بند كرد. باری، دو تن از غزان هوادار ارسلان اسرائیل یكبار او را از بند رهانیدند، ولی به زودی به دست كوتوال دژ كالنجر دستگیر، و به زندان بازگردانده شد (ظهیرالدین، 13؛ راوندی، 90-91). به گزارش ابناثیر، طغرل بیك و چغری بیك و یبغو، برادر زادگان ارسلان اسرائیل كه در اوایل فرمانروایی سلطان مسعود به برخی شهرهای خراسان دستبرد میزدند و سپاه غزنوی را به زحمت میانداختند، در ظاهر خود را فرمانبردار سلطان خواندند و از او خواستند كه ارسلان را رها كند. مسعود فرمان داد كه ارسلان را به بلخ نزد وی آورند و سپس او را واداشت طی نامهای به برادرزادگانش، آنان را از غارت قلمرو مرزی غزنویان باز دارد؛ اما این توصیه بینتیجه بود و ارسلان را نیز دوباره به زندان بازگرداندند (9/ 478- 479). گفتهاند كه ارسلان مدت 7 سال از 416ق در زندان بهسر برد و سرانجام همانجا با زهر هلاك شد (ظهیرالدین، همانجا) و یا خود درگذشت (راوندی، همانجا). ازاینرو مرگ او احتمالاً در اوایل فرمانروایی سلطان مسعود در 422ق رخ داده است (قس: EI2)، كه كائن مرگ ارسلان را در 427ق پنداشته است). پسرش قتلمش كه پیشتر از زندان گریخته، و در خراسان آواره بود، پس از آگاهی از مرگ پدر، به بخارا نزد پسر عموهایش رفت (ظهیرالدین، همانجا؛ راوندی، 92؛ قس: EI2).
Bosworth, C. E., The Ghaznavids, Beirut, 1973; Cahen, C., «Le Malik-nameh et l'histoire des origines Seljukides», Oriens, Leiden, 1949; id, «A propos de quelques articles du köprülü Armağani», JA , 1954 , vol. CCXLII; EI2; Nāzim, M., The Life and Times of Sultān Maħmūd of Ghazna, New Delhi, 1971; Pritsak, O., «Der Untergang des Reiches des oġuzischen Yabgu», Fuad köprülü Armağani, Istanbul, 1953. ابوالفضل خطیبی