آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اِخْوانُ الْمُسْلِمین (الاخوان
المسلمون)، سازمانی اسلامی و سیاسی كه از اواسط سدۀ
۱۴ق/ ۲۰م در مصر و سپس در دیگر كشورهای
عربی و اسلامی به فعالیت پرداخته است.
اخوانالمسلمین در ذیقعدۀ
۱۳۴۷ به دست حسن البنّا
(۱۳۲۴-۱۳۶۸ق/
۱۹۰۶-۱۹۴۹م) در اسماعیلیۀ مصر
پایهگذاری شد و كار خود را در اتاقی كوچك ــ كه مدرسة التهذیب
نامیده شد ــ با تعلیم قرآن، تجوید، حدیث، تفسیر
و دیگر علوم اسلامی شروع كرد (بنا، مذكرات...،
۷۲-۷۳). در ۱۳۵۰ق/
۱۹۳۱م رسالهای حاوی اهداف این
جمعیت به وسیلۀ بنا ــ كه مرشد عام لقبیافته بود ــ انتشار یافت (بیومی،
۸۱، ۸۶). در ۱۳۵۱ق تشكیلات
و رهبری اخوان به قاهره منتقل شد (بنا، همان، ۱۰۳).
پس از تشكیل كنگرۀ سوم در اوایل سال ۱۳۵۴ق گروه سیاسی
ـ نظامی «الجواله» تأسیس شد (بیومی،۸۶ -
۸۷) و تحت رهبری عالی ستاد فرماندهی ۷
نفره قرار گرفت (سعید، ۷۰). در ۱۳۵۵ق/
۱۹۳۶م به مناسبت آغاز سلطنت ملك فاروق، چهارمین
كنگرۀ اخوان برگذار شد و این سازمان پادشاه جدید را تأیید
كرد (بیومی، ۸۸، ۲۰۸). اما مهمترین
و پنجمین كنگرۀ اخوان در ۱۳۵۷ق/
۱۹۳۸م به مناسبت دهمین سال تأسیس اخوانالمسلمین
برگذار شد. این كنگره از جهاتی نقطۀ عطفی
در تاریخ این جمعیت به شمار میرود، زیرا
برنامهها و اهدافی كه به وسیلۀ بنا در این
كنگره اعلام شد و نیز تصمیماتی كه اتخاذ گردید، در
واقع این جمعیت را وارد دورۀ نوینی كرد. بهویژه
از آن روی كه مقارن با آن، جنگ جهانی دوم آغاز شد و این
جمعیت نمیتوانست نسبت به اوضاع سیاسی و وقایع
نظامی بیاعتنا بماند (نك : بنا، مجموعة...،
۲۶۰-۳۲۶). شاید بتوان هدف كلی
اخوان را پس از كنگرۀ پنجم در آزادی وطن اسلامی از سلطۀ بیگانه
و تشكیل دولت آزاد اسلامی در آن خلاصه كرد (بیومی،
۹۱). احتمالاً ۳ عامل در مواضع سیاسیی كه
اخوانالمسلمین در این زمان اتخاذ كرد، مؤثر بود: ۱. حاد شدن
مسألۀ فلسطین (عنایت، ۱۵۳)؛ ۲. قرارداد
۱۹۳۶م میان انگلستان و دولت مصر كه اخوان با
آن به مخالفت برخاست (همو، ۲۲۱)؛ ۳. شروع جنگ جهانی
دوم كه آثار سیاسی و اجتماعی خاصی در مصر بر جای
نهاد.
بدینگونه، میتوان سالهای
۱۹۲۸ تا ۱۹۳۸م را دورۀ تأسیس
و استقرار اخوانالمسلمین به شمار آورد، اما از
۱۹۳۸ تا ۱۹۴۸م، این جمعیت
بهسرعتگسترشیافتوبهصورتحزبنیرومند دینی ـ سیاسی
در مصر خودنمایی كرد و در مبارزات سیاسی و تحولات
اجتماعی آن كشور نقش مهمی یافت. در
۱۳۶۰ق/ ۱۹۴۱م كنگرۀ ششم
در قاهره برگذار شد و طی آن اخوان المسلمین تصمیم به
شركت در انتخابات مجلس مصر گرفت (همو، ۲۱۸؛ متولی،
۶۸). پس از جنگ و حادترشدن مسألۀ فلسطین
و چیرگی صهیونیستها بر آن سرزمین، اخوان المسلمین
از نظر سیاسی، مالی و نظامی به یاری
فلسطینیان شتافت و بسیاری از اعضای آن در نبرد
فلسطین شركت كردند (سمان، ۶۸-۶۹). حضور اخوان در
این ماجرا از یكسو بر محبوبیت آن در جهان اسلام افزود و
از سوی دیگر دربار مصر و دولت بریتانیا را به شدت
نگران كرد. به خصوص مسلح شدن و آمادگی نظامی اخوان بر این
نگرانی میافزود. ازاینرو، به فرمان ملك فاروق دولت
نقراشی پاشا فرمان انحلال این جمعیت را در صفر
۱۳۶۸/ دسامبر ۱۹۴۸ صادر كرد. بسیاری
از اعضای آن بازداشت شدند و اموال جمعیت مصادره شد. پس از آن
تبلیغات گستردهای بر ضد آنان از هر سو آغاز شد (شاموق، ۷؛
بیومی، ۱۱۶-۱۲۳،
۲۲۸-۲۳۰؛ در مورد فعالیت اخوان در این
دوره، نیز نك : بنا، مذكرات، جم).
اندكی پس از انحلال، در
۲۸ دسامبر ۱۹۴۸، نقراشی نخست وزیر
به دست یكی از اعضای اخوانالمسلمین كشته شد (بیومی،
۱۲۳) و چندی بعد نیز در برابر، حسنالبنا به قتل
رسید (ناتینگ، ۳۳).
ضربۀ سهمگین
انحلال و به ویژه فقدان ناگهانی حسن البنا، فعالیت اخوان
را دچار ركود كرد، اما رهبران آن به زودی تجدید سازمان كردند و
به فعالیت پنهانی ادامه دادند. پس از كشمكش رهبران اخوان در
درون سازمان برای به دست آوردن رهبریِ عالی، احتمالاً پس
از جمادیالاول ۱۳۶۹/ فوریۀ
۱۹۵۰ به طور پنهانی، حسن اسماعیل هضیبی
به عنوان مرشد عام اخوانالمسلمین و جانشین بنا برگزیده
شد (حسینی، ۲۰۲-۲۰۴). پس از
برگذاری انتخابات مصر در ۱۹۴۹م و پیروزی
حزب وفد با حمایت پنهانی اخوانالمسلمین، نحاس پاشا در
۱۳۶۹ق/ ۱۹۵۰م به نخست وزیری
رسید و به تدریج از فشار حكومت بر اخوان كاسته شد (همو،
۴۵-۴۶). اعضای جمعیت در دوران فعالیت
پنهان خود در مصر، آزادانه در خارج از مصر (بهویژه در سوریه) فعالیت
میكردند و سازمان خود را توسعه میدادند (همانجا).
در رجب ۱۳۶۹/
آوریل ۱۹۵۱ فعالیت سیاسی
احزاب در مصر آزاد شد (همو، ۴۶-۴۷؛ بشری،
۳۸۷) و به دنبال آن فعالیت اخوان و مرشد عام علنی
گشت و بعضی از ساختمانها و اموال و چاپخانههای اخوان بازپس داده
شد (حسینی، ۴۶). در ذیقعدۀ
۱۳۷۱ «افسران آزاد» طی كودتایی رژیم
پادشاهی را ساقط كردند و خود قدرت را به دست گرفتند. رژیم جدید
با آنكه همۀ احزاب را غیرقانونی خواند، به اخوان اجازۀ فعالیت
داد (كوپل، ۱۷). اما این تفاهم و همكاریدیری
نپایید و به سردی و سپس به تیرگی و سرانجام به
خصومت گرایید و پس از سوء قصد به جمال عبدالناصر ــ كه ظاهراً به
وسیلۀ یكی از اعضای اخوان صورت گرفت ــ در ربیعالاول
۱۳۷۴/ اكتبر ۱۹۵۴ بار دیگر
تشكیلات اخوان غیرقانونی و منحل اعلام شد و عدهای
از رهبران طراز اول ــ از جمله هضیبی ـ و شمار بسیاری
از اعضای آن بازداشت شدند. در زمستان ۱۹۵۵م
۶ تن از رهبران اخوان اعدام شدند و عدهای به زندانهای
سنگین محكوم گشتند (حسینی، ۲۴۳؛ متولی،
۶۰-۶۲؛ ماردینی، ۱۳۶).
این واقعه هر چند كه فعالیت
آشكار اخوان را در داخل مصر دچار وقفه كرد، اما با سازماندهی مجدد در
داخل و گسترش آن در خارج شاخههای مختلف اخوان در همه جا به فعالیت
خود ادامه داد و كارهای فرهنگی و تبلیغاتی به نفع
اخوان از طریق سخنرانیها و نگارش مقالات و تألیف كتابها، حتی
در داخل زندان، استمرار یافت. بهویژه در این دوران، سید
قطب (د ۱۳۸۶ق) نویسندۀ نامدار و
سرسخت اخوان آثار مهم و مؤثری پدید آورد. اخوان در خارج از مصر
به تبلیغات وسیعی بر ضد جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر
و تبیین مواضع و افكار خود پرداختند. كنگرۀ بزرگی
در دمشق مركب از نمایندگان این جمعیت در شام، عراق، اردن
و سودان برپا شد و اخوان ادعا كردند كه انگیزۀ انحلال این
جمعیت آن بوده است كه قضیۀ فلسطین به نفع اسرائیل
حل شود و مصر برای همیشه به آمریكا و انگلیس وابسته
گردد. در این كنگره همچنین از جمال عبدالناصر به شدت انتقاد شد
(حسینی، ۲۳۹). در ۱۹۵۷م
زینب غزالی، از رهبران نامدار اخوان، در سفر حج با تشویق
و موافقت رهبران عربستان سعودی، با چند تن از تبعیدیهای
اخوان دیدار كرد و قرار بر آن شد كه تلاشهای خود را هماهنگ و
مشترك سازند. سازماندهی مجدد تا اوایل سال
۱۹۵۹م به طول انجامید، اما در
۱۹۶۲م این جمعیت شكل نهایی
(رادیكالیسم خشونتآمیز) خود را به دست آورد (كوپل،
۲۰-۲۲).
استمرار انحلال، سركوب مداوم اخوان
المسلمین در داخل و خارج از زندان (همو، ۱۹) و حمایت
مخالفان دولت مصر از ایشان از جمله عوامل گرایش بیشتر اعضای
این جمعیت به ویژه جوانان به مخالفت شدیدتر با
جمال عبدالناصر بود. سید قطب كتاب مهم معالم فی الطریق را
در ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۲م در زندان
نوشت. او در این كتاب و نیز برخی از آثار خود مانند جاهلیة
القرن العشرین، آشكارا جوامع امروزی را به مفهوم قرآنی
جوامع جاهلی دانسته، و تلویحاً دولتهای «كشورهای
اسلامی» و از جمله مصر را ضد اسلامی خوانده است. فتوای سیاسی
او نیز روشن بود: باید با قدرت در برابر این جاهلیت ایستاد
و نظام اسلامی را بنیاد نهاد، به زودی این كتاب، به
مرامنامۀ جوانان پرشور و اسلامگرای اخوان در داخل و خارج از زندان
تبدیل شد (همو، ۳۳- ۳۵). هر چند جناح میانهرو
اخوان با تفكر خشونتآمیز و اقدام مسلحانه موافق نبود، اما بسیاری
از اعضای اخوان با الهام از اندیشههای قطب به سازماندهی
مسلحانه و تدارك قیام دست زدند. حتی هضیبی بهرغم
محافظه كاریش، با این روش موافقت كرد و این اختلاف باعث
انشعاب در جمعیت اخوان المسلمین شد (همو،۲۳-
۲۴). در ربیعالاول ۱۳۸۵/ ژوئن
۱۹۶۵ دولت بازداشت وسیع اعضای اخوان
المسلمین را آغاز كرد. شمار بسیاری از رهبران و اعضا به
زندان افتادند؛ از جمله سید قطب كه به تازگی
(۱۳۸۴ق) از زندان آزاد شده بود، دوباره بازداشت شد و
همراه دو تن دیگر در ۱۳۸۶ق به اعدام (همو،
۲۲، ۲۵-۲۷)، و بقیه نیز به
زندانهای طولانی محكوم شدند.
هضیبی در
۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م درگذشت. با اینكه
۳ جناح در درون اخوان وجود داشت، اما بنا به مصالح تشكیلاتی،
عمر تلمسانی (د ۱۴۰۶ق/
۱۹۸۶م) كه رهبر و مظهر جناح میانهرو و مورد
توجه انور سادات بود، به عنوان مرشد عام برگزیده شد؛ هر چند كه این
انتخاب هرگز بهطور رسمی و طبق ضوابط جمعیت صورت نگرفت (ماردینی،
۱۳۹-۱۴۰). سادات در
۱۳۹۱ق/ ۱۹۷۱م به قدرت رسید
و در ۱۳۹۶ق درهای زندان را گشود و فعالیت
اخوان المسلمین علنی شد و مجلۀ الدعوه به
مدیریت تلمسانی اجازۀ انتشار یافت (همو،
۳۲-۳۳، ۳۷). در این دوره تحولی
در عقاید سیاسی اخوان پدید آمد و جمعیت پذیرفت
كه با شرایطی از سادات حمایت كند (نك : آقایی،
۱۳۱-۱۴۰) و سادات نیز به منظور
استفاده از اخوان برای چیرگی بر رقیبان (ازجمله
طرفداران ناصر) به اخوان اجازۀ فعالیت داد (دكمجیان،
۱۳۰-۱۳۲)، اما دیری نپایید
كه در ۱۳۹۸ق و سپس در ۱۴۰۱ق/
۱۹۸۱م دولت سادات به سركوب اخوان دست زد.
فعالیت سیاسی و دینی
اخوان و روابط آن با حكومت مصر از دوران سادات تاكنون و همچنین نقش
سیاسی و اجتماعی اخوان در كشورهای اسلامی فراز
و نشیبهای بسیار داشته است كه در تاریخ معاصر هریك
از این كشورها به آن اشاره میشود. اكنون مرشد عام اخوان المسلمین
محمد حامد ابونصر است (كوپل، ۱۸، نیز نك : تصویرهای
كتاب).
اندیشهها و اهداف اخوان المسلمین
دربارۀ جزئیات
اندیشهها و اهداف اخوان المسلمین به درستی و روشنی
نمیتوان سخن گفت، چه خود نیز به صراحت در این باب سخن
نگفتهاند. همچنین گرایشهای مختلفی كه از آغاز تاكنون
در درون جمعیت اخوان وجود داشته است، آراء و اهداف آنان را مبهم جلوه
میدهد. بهویژه مواضع متضاد برخی رهبران و شاخههای
متنوع این جمعیت به آن ابهام میافزاید. باید
گفت كه بخش عمدۀ سخنان، عقاید و آرمانهای اخوان چنان كلی است كه
هیچ مسلمانی با آنها مخالف نیست (برای آگاهی
از این اهداف، نك : امین، ۱۵۵-۱۵۶).
به همین سبب قبل از ورود اخوان به میدان كشمكشهای سیاسی،
مخالفت جدی با آنان دیده نشد، اما از آن زمان كه به صورت یك
حزب سیاسی و انقلابی با تكیه بر آرمانهای
اجتماعی و سیاسی اسلام درآمد، دعوتش شكها برانگیخت.
نخستین واكنش منفی از سوی گروه صوفیان پیوسته
به اخوان دیده شد كه میگفتند: اخوان از دعوت دینی
خالص خارج شده است (بیومی، ۲۷۱)، گرچه بنا به
پاسخگویی به این منتقدان پرداخت (نك : مجموعة،
۲۷۲).
شعار اخوان این بود: «الله غایتنا،
الاسلام دیننا، القرآن دستورنا، محمد(ص) زعیمنا، الجهاد سبیلنا
و الموت فی سبیلالله اسمی امانینا» (متولی،
۶۶). شاید جامعترین آرمانهای اخوان در این
سخن بنا آمده باشد: دعوتی سلفی، طریقتی سنّی،
حقیقتی صوفیانه، سازمانی سیاسی، گروهی
ورزشی، پیوندی علمی و فرهنگی، شركتی
اقتصادی و اندیشهای اجتماعی (همان،
۲۷۳- ۲۷۵؛ نیز نك : حسینی،
۷۹). به نظر میرسد كه بنا پیش از هر چیز میخواست
با تأسیس اخوان المسلمین نسل تازه و گروه پیشتاز و نمونهای
از مسلمانان جامع و كامل همچون مسلمانان صدر اسلام تربیت كند، تا الگوی
دیگران شوند (همان، ۲۹۴- ۲۹۵؛ قس:
حسینی، ۷۹-۸۴، كه كوشیده است اصول
دینی و اجتماعی و سیاسی اخوان را با دیدگاهی
آرمانگرایانه دستهبندی كند).
مهمترین اهداف اخوان المسلمین
به عنوان تشكیلاتی سیاسی و دینی در این
مواضع خلاصه میگردد:
۱. تأسیس حكومت اسلامی:
دست كم از كنگرۀ پنجم به بعد، پیافكندن حكومت اسلامی و اجرای دقیق
و كامل احكام شریعت، از اهداف روشن و استوار اخوان المسلمین در
همه جای جهان اسلام بوده است. ضرورت حكومت اسلامی، از تلقی
اخوان از اسلام برمیخیزد، از این لحاظ اسلام دینی
است جهانی و جامع به گونهای كه نظام دقیقی برای
تمامی شئون زندگی ارائه كرده است و هرگز از حل مشكلات بشری
ناتوان نمیماند (بنا، مجموعة، ۱۱۴). بنا در «رسالة
التعالیم» دیدگاههای خود را دربارۀ اسلام در
۲۰ بند آورده است (نك : همان، ۱۱-۱۶) .
او تأسیس حكومت اسلامی را به شكل خلافت و حول محور خلیفه
در شمار اساسیترین اصل برنامۀ جمعیت
میدانست (همان، ۳۱۱-۳۱۲،
۳۸۸) و در ۱۹۳۸م اعلام كرد كه با هر
زمامدار و یا گروهی كه به یاری اسلام برنخیزد و
راه تحقق نظام اسلامی را هموار نكند، میجنگد (سعید،
۱۲۲). اما چارچوب دقیق حكومت اسلامی مطلوب
اخوان المسلمین معلوم نیست، هر چند كه خود بنا (همان،
۱۱-۱۶، ۳۷۰-۳۷۱) و
برخی رهبران دیگر چون عبدالقادر عوده و زینب غزالی
در این باب به ذكر توضیحاتی پرداختهاند (سمان،
۶۰ -۶۱؛ آقایی، ۲۵۸-
۲۵۹)؛ البته بنا یادآوری میكرد كه اخوان
خواهان كسب قدرت و حكومت نیستند، ولی اگر كسی را لایق
این مقام بدانند، در حكم سربازان و یاران او خواهند بود (همان،
۲۹۹).
مواضع اخوان در باب دموكراسی نیز
از وضوح كامل برخوردار نیست. با آنكه آنان بارها از دموكراسی
غربی به شدت انتقاد كردهاند، اما مدعی بودهاند كه بنیاد
و آرمان دموكراسی را پذیرفتهاند و آن را به بهترین و درستترین
شكل محقق میكنند. بنا نظام پارلمانی مبتنی بر حاكمیت
مردم، مسئولیت حاكم و احترام به ارادۀ ملت را مغایر
با اسلام نمیداند (همان، ۳۹۱-۳۹۲،
۳۹۷). به عقیدۀ او اسلام نه تنها قرارداد
اجتماعی را قبول دارد، بلكه خود بنیانگذار آن است (همان،
۳۹۰). او رعایت و حفظ همۀ آزادیهای
فردی را مورد تأیید قرارداده، و آن را برآمده از اسلام
شمرده است (همان، ۳۰۱)؛ اما از سوی دیگر اخوانالمسلمین
نظام پارلمانی چند حزبی را مردود و مغایر با اسلام و عامل
تفرقه میشمرند (همان، ۳۱۵-۳۱۷).
۲. اصلاحات اجتماعی: با اینكه
حسن البنا و دیگر رهبران اخوانالمسلمین هرگز جز به حكومت شرعیِ
مورد قبول خود راضی نبودهاند، اما از اصلاحات نیز طرفداری
نموده و با دولت و حكومت ــ بهویژه در دوران بنا در امور اجتماعی
و اصلاحات مورد توافق همكاری كرده، یا خود پیشنهادهایی
برای بهبود حال مسلمانان دادهاند. بنا در نوشتهای تحت عنوان
«بین الامس و الیوم» تصریح كرده كه هدف اصلی و كلی
اخوان آزادكردن وطن اسلامی از هر نوع سلطۀ خارجی
و استقرار دولت و حكومت اسلامی در مصر است (همان،
۲۵۰-۲۵۲)، اما بهبود وضع اقتصادی و
اجتماعی مسلمانان در مصر نیز از اهداف خاص جمعیت بهشمار میرود.
وی در نامهای كه در رجب ۱۳۶۶/ ژوئن ۱۹۴۷
به ملك فاروق نوشت و به «نحو النور» شهرت یافت، خواستههای
خود را به طور مشخص در زمینههای علمی، سیاسی،
اقتصادی، اداری و اجتماعی بیان كرد، و از پادشاه
خواهان تحقق آنها شد (همان، ۲۱۷-۲۲۴). او
همچنین پیشنهادهای روشنی دربارۀ اخذ مالیات،
صرفهجویی و تشویق صنایع دستی و خانگی
ارائه كرده است (همان، ۴۳۷-۴۴۰). تحقق
عدالت اجتماعی، ملیكردن بانكها و منابع طبیعی، صنعتی
كردن كشور، اصلاحات ارضی، وضع زكات بر سرمایه و سود به طرز جدید
و... ازجمله پیشنهادهای اصلاحی او بود (آقایی،
۱۳۵). او در دهۀ ۱۹۴۰م سخت خواهان محدودیت مالكیت
و اصلاحات ارضی شد (بیومی، ۱۸۵). هر چند
كه بنا به بهبود اوضاع اقتصادی بر وفق عدالت اسلامی بیشتر
اهتمام داشت، اما نسبت به مسائل دیگر ازجمله مسائل سیاسی
و شیوۀ مدیریت جامعه و امور دیگر مانند مسائل زنان هم بیتوجه
نبود. مثلاً در همان نامۀ یاد شده خواستار اصلاح قانون انتخابات و شیوههای
تشكیل مجلس شد و راههایی را نیز پیشنهاد كرد
(مجموعة، ۴۰۹-۴۱۲). چنین مینماید
كه اصولاً روابط حسنۀ سیاسی بنا با ملك فاروق، یا نزدیك شدن تاكتیكی
اخوان به برخی از احزاب اساساً برای تحقق اهدافشان بوده است،
زیرا اینان در ذیحجۀ ۱۳۷۱/ اوت
۱۹۵۲ پساز كودتای افسران مصری، همراه با
دیگر پیشنهادهای اقتصادی و اجتماعی، خواستار
پاكسازی عمومی كشور از آثار رژیم پیشین و
مجازات عوامل آن رژیم شدند (متولی،
۲۹-۳۷).
در بخش مربوط به زنان و مسائل و
مشكلات آنان نیز اخوانالمسلمین توجه خاص داشتند. هر چند دیدگاههای
رهبران اخوان و یا شاخههای مختلف آن در این موضوع
متفاوت بود، اما همه طرفدار فعالیت اجتماعی زنان و رشد فرهنگی
و علمی و تربیت درست آنان بودند. با اینهمه، با بیحجابی،
اختلاط زن و مرد، مساوات كامل زن و مرد، و حتی با نمایندگی
زنان در مجلس، یا زمامداری آنان سخت مخالف بودند (بیومی،
۲۹۲-۲۹۹).
۳. مخالفت با استعمار و طرفداری
از استقلال كشورهای اسلامی: این هدف از مهمترین
مواضع سیاسی اخوان المسلمین است و بنا آن را در عرض هدف
مهم دیگر، یعنی تأسیس دولت اسلامی قرار داده
است (همان، ۲۵۰، نیز نك : ۴۲۰،
۴۴۲). بنا در روزگار خود ۳ دولت بریتانیا، ایتالیا
و فرانسه را دشمن اسلام میشمرد (همان،
۳۲۰-۳۲۴) و مخالف همۀ اشكال
استعمار بود. با اینكه اخوان همواره نظام سیاسی شرق و غرب
را به یكسان دشمن میداشتند (همان، ۳۱۰)، اما
دستكم از سالیان نخست حكومت جمال عبدالناصر بخش عمدۀ
رهبران اخوان با گرایش به غرب بر ضد ناصر و دولت سوریه به
مبارزه برخاستند (نك : آقایی،
۲۴۱-۲۴۲).
اخوان المسلمین ــ بهرغم
مخالفت شدید با ملیتگرایی ــ- وحدت ملی، یا
وحدت عربی و سرانجام وحدت اسلامی را برای مبارزه با
استعمار و استیلای خارجی مفید و حتی ضروری
میدانستند (بیومی، ۱۷۰). پس از تأسیس
اتحادیۀ عرب، اخوان از آن استقبال كردند، بهویژه آن را مقدمهای
برای حل مسألۀ فلسطین دانستند (همو،
۱۶۹-۱۷۱؛ در مورد ملیت و قومیت،
نك : بنا، همان، ۳۰۶-۳۱۱،
۳۹۰-۳۹۱).
یكی از ادلۀ مهم
مخالفت اخوان با تجددگرایی غربی اعتقاد آنان بر این
مطلب بود كه این امر جز استعمار، نفی اسلام و طرد روح فرهنگ دینی
مسلمانان چیزی در خود ندارد (بیومی،
۱۵۵-۱۵۶). به نظر آنان حتی فراگیری
زبانهای خارجی راهی برای دشمنی با اسلام و
تقویت مسیحیت بود (همو،
۳۰۱-۳۰۲). البته بهرغم نظرات مفصلی
كه متفكران اخوان در باب غرب و تمدن جدید غربی دادهاند، دیدگاهشان
در این باب چندان دقیق و روشن نیست (حسینی،
۱۸۵- ۱۸۸). میتوان گفت كه آنان
علوم و فنون و دانش جدید غربی را یكسره انكار نكردهاند.
بنا هم با بهرهمند شدن مردم از طرز زندگی نوین، اما در چهارچوب
معارف و عقاید اسلامی مخالفت نداشته است (همان،
۳۶۵؛ بیومی، ۳۰۰-۳۰۱).
با اینهمه، وی مهمترین مبانی و لوازم تمدن اروپایی
را برشمرده، و فساد آفرینی و تعارض آنها را با دیانت اسلام
نشان داده است (همان، ۲۴۴-۲۴۵). در واقع
اخوان المسلمین با علوم جدید مغرب زمین مخالف نبودند، بلكه
با جدایی دین از سیاست و حكومت و نیز با اباحیگری
و مادهگرایی متداول غربی مخالفت میكردند (بیومی،
۱۵۴-۱۵۶).
سازمان و عملكردهای اخوان
المسلمین
این جمعیت برای
تحقق اهداف و اصول اعتقادی خود از شیوههای مختلفی
استفاده میكردند. هر چند این شیوهها غالباً متغیر و
متفاوت و حتی متضاد بودهاند، اما عمدهترین عوامل دوام مبارزۀ اخوان
و پایدارترین شیوههای مبارزۀ آنان را میتوان
چنین برشمرد:
سازمان اخوانالمسلمین
تشكیلات نیرومند و منسجم
اخوانالمسلمین از مؤثرترین عوامل رواج اندیشهها و توفیق
آنان در بعضی زمینهها بود. بیگمان این سازماندهی
مرهون هوشمندی و بینش تشكیلاتی حسن البنا و نیز
نفوذ او در میان پیروانش بود (حسینی، ۱۶؛
بیومی، ۷۶-۷۷). بخشی از اصول تشكیلاتی
اخوانالمسلمین را بنا خود در «رسالة التعلیم» آورده است (نك :
مجموعة، ۱۱-۳۷). بر اثر همین سازماندهی نیرومند
بود كه گفتهاند اخوان در ۱۳۶۷ق/
۱۹۴۸م حدود ۵۰۰ ،۲شعبه و حدود
نیم میلیون عضو در مصر داشت (سعید، ۸۰
-۸۱). در رأس سازمان اخوان، «مرشد عام» قرار دارد كه از طریق
«مكتب ارشاد» رهبری سیاسی و نظری خود را بر اخوان
اعمال میكند. اعضای مكتب ارشاد توسط مرشد عام از میان
اعضای شورای مؤسس انتخاب میشوند (حسینی،
۱۶۴). پس از مكتب ارشاد، «مركز عام» قرار دارد كه از اعضای
هیأت مؤسس و مكتب ارشاد تشكیل میشود (همانجا؛ سعید،
۵۰ -۵۱). مرشد عام مادام العمر سمت خود را نگاه میدارد
و فقط هیأت مؤسس حق عزل او را دارد (حسینی،
۳۹).
نخستین نظامنامۀ ادارۀ امور
سازمان اخوان المسلمین در سالهای ۱۳۴۸-
۱۳۴۹ق مدون شد. در ۱۳۶۷ق/
۱۹۴۸م این نظامنامه با تجدیدنظر به
عنوان «قانون اساسی اخوانالمسلمین» در شورای عمومی
سازمان به تصویب رسید. در ایام ریاست هضیبی
نیز قوانین پیشین به تصویب رسید و
اصلاحاتی در قوانین دیگر به عمل آمد (آقایی،
۲۰۱، ۲۰۶- ۲۳۵).
ظاهراً نخستین مؤسسۀ
وابسته به تشكیلات اخوان، «مدرسة امهات المؤمنین» بود كه در
محرم ۱۳۵۲ در اسماعیلیه بنیاد نهاده
شد. ۱۰ سال پس از آن نیز تشكیلات «رهبری مركزی
زنان مسلمان» در مركز عام اخوان پدید آمد كه به فعالیت اجتماعی
میپرداخت. چنانكه درسالهای فعالیت پنهان اخوان و سركوب
ایشان، این زنان به رهبری زینب غزالی نقش
مهمی در سرپرستی خانوادههای اعضای زندانی
اخوان برعهده داشتند (حسینی،
۱۰۲-۱۰۳؛ سعید،
۷۲-۷۳؛ بیومی،
۲۹۴-۲۹۶). «سازمان تعاون خانواده» نیز
از جمله سازمانهای وابسته به اخوان بود كه در
۱۳۶۲ق پدید آمد و هدف آن چنانكه بنا متذكر شده
است، ایجاد همكاریهای اجتماعی و اقتصادی و
فرهنگی میان خانواده های مسلمان بود (مجموعة،
۳۳-۳۷). سازمان شبهنظامی «جواله» نیز شاخۀ نظامی
اخوان به شمار میرفت كه اعضای آن از میان خالصترین
و وفادارترین اعضای اخوان انتخاب میشدند(حسینی،۱۶۴؛
سعید، ۷۰، ۱۲۷؛ ماردینی،
۵۵). گروه «كتائب انصارالله» نیز گروه دیگری در
كنار جواله بود كه هدف آن آموزش اعتقادی و اخلاقی اعضای
سازمان بود و وظیفۀ برقراری ارتباط میان اعضا را نیز برعهده داشت (سعید،
۷۰-۷۱).
به نظر میرسد كه مهمترین
بخش تشكیلاتی اخوانالمسلمین، «سازمان سرّی» بود كه
تاریخ تأسیس آن را به اختلاف از آغاز بنیاد نهادن اخوان
تا ۱۹۴۲م گفتهاند (حسینی،
۲۴۷، ۲۴۸؛ بشری،
۳۶۹). اعضای این سازمان سری و ویژه،
از میان افراد زبده و كار آزموده و وفادار اخوان انتخاب میشدند
و بر اطاعت از مرشد عام و برای جهاد در راه اسلام سوگند یاد میكردند
(حسینی، ۱۶۵-۱۶۶،
۲۵۱-۲۵۲). اینان همواره آمادۀ
استفاده از سلاح بودند و فقط مرشد عام از مأموریت آنان اطلاع داشت
(سعید، ۲۷۲؛ بشری، همانجا). گرچه دربارۀ علل
تأسیس این سازمان اطلاع دقیقی در دست نیست،
اما اهداف آن را میتوان در مخالفت با حكومت وقت، مبارزه با دشمنان
داخلی و خارجی و سازمانهای كمونیستی، بیرون
راندن اشغالگران انگلیسی و آزادسازی سرزمین اسلام
خلاصه كرد (حسینی، ۲۴۹). همچنین گفتهاند
كه این گروه به مثابۀ ابزاری در دست مرشد عام برای تصفیۀ
سازمان اخوان از مخالفان او بوده است (بشری، ۶۲). ترورهایی
كه اخوان طراحی میكردند، به دست اعضای همین
سازمان اجرا میشد. البته بعدها هضیبی توانست فعالیت
خشونتآمیز سازمان را تا حدی مهار كند (حسینی،
۲۵۳). از شمار اعضای این گروه و نیز اوضاع
آن در سالهای اخیر اطلاعی در دست نیست و عمر تلمسانی
مرشد عام پیشین اساساً وجود گروههای مسلح را در سازمان
اخوان انكار میكرد (نك : آقایی، ۲۴۰).
فعالیتهای سازمان اخوان
المسلمین از همان اوایل كار، فقط تشكیلاتی، دینی
و سیاسی نبود، بلكه آنان تلاش گستردهای برای بهبود
اوضاع اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی مردم از طریق پدید
آوردن نهادهای مستقل صورت میدادند. توجه به این نوع
كارها ناشی از دیدگاه اخوان المسلمین نسبت به اقتصاد بود.
آنان به اقتصاد از منظر دین مینگریستند و بر مشكلات آن به
مثابۀ معضلات اجتماعی و معیشتی توجه خاص داشتند. از اینرو،
میكوشیدند تا نظام اقتصاد اسلامی روشنی ارائه كنند
(نك : مجموعة، ۴۱۷-۴۴۳). شاید جامعترین
تصویر اقتصاد اسلامی آنان در اصولی ارائه شده باشد كه بنا
در مقالۀ «مشكلاتنا الداخلیة فی ضوء النظام الاسلامی»
برشمرده است كه از جملۀ آنها میتوان به این اصول اشاره كرد: ایجاد
اشتغال برای همۀ مردم؛ بهرهبرداری از منابع ثروت طبیعی؛ تحریم
منابع حرام و ناروای درآمد؛ كمكردن فاصلۀ طبقاتی؛
كوشش برای تأمین آسایش و آرامش همگانی؛ تأیید
مالكیت خصوصی و احترام به آن، تا آنجا كه با مصلحت عمومی
ناسازگار نباشد؛ تنظیم سیستم معاملات پولی و مالی
(همان، ۴۲۲-۴۲۴).
اخوان، به منظور تحقق اصول یاد
شده، دست به اقداماتی در مدارس و دانشگاهها، یا در میان
كشاورزان و كارگران زدند. معلمان طرفدار یا عضو سازمان اخوان در مدارس
ــ یا هر جا كه میتوانستند ــ در تعلیم مردم بهخصوص
كودكان و جوانان میكوشیدند، اما جمعیت به این بسنده
نكرد و خود مدارسی تأسیس كرد كه با استقبال مردم روبهرو شد.
كوشش اخوان در آموزش و پرورش بسیار وسیع بود (حسینی،
۹۵- ۹۸؛ سعید، ۷۵-۷۶). با
توجه به موضع ضد دانشگاهی اخوان، در آغاز دانشجویان، خاصه دختران،
استقبال چندانی از آن نكردند، اما پس از جنگ جهانی دوم، جمعیت
اخوان اهتمام بیشتری به امور دانشجویی و دانشجویان
نشان داد. از این رو محلی در مركز عام و بخش ویژهای
در نشریۀ اخوان به دانشجویان اختصاص یافت و چون به تعیین
نماینده در دانشگاههای مصر پرداخت، دانشجویان طرفدار آن روی
به فزونی نهادند (بیومی،
۳۰۹-۳۱۰؛ سعید، ۷۳).
فعالیت اخوان در میان
كشاورزان مصر گسترده و مؤثر بود. جمعیت از همان آغاز به حمایت
از كشاورزان پرداخت و خواهان سواد آموختن دهقانان، تأمین بهداشت آنان،
استفاده از روشهای جدید كشاورزی و خروج از كشاورزی
تك محصولی بود. اخوان برای تحقق اهداف و گسترش دعوت خود در میان
كشاورزان به اقدامات متعددی از این دست پرداخت: برگذاری
سخنرانی، تشكیل گروههایی برای ایجاد تحول
در كشاورزی و اصلاح كشاورزی آبی، اطعام فقرا، توزیع
زكات فطر در میان نیازمندان، داوری و حلوفصل اختلافات، حمایت
از كودكان بیسرپرست، تأسیس مساجد، بیمارستانها و
درمانگاهها.رهبران اخوان ــ به ویژه حسن البنا برای پیگیری
این اقدامات هر هفته به مناطق روستایی سفر میكردند.
تأسیس مدارس شبانه برای كشاورزان و كارگران نیز ازجمله
اقدامات اخوان بود. اخوان همچنین در مبارزه با بیماریهای
شایعی چون مالاریا نقشی مهم و فعال داشتند. این
نوع كوششها از یكسو به نفوذ اخوان در میان روستاییان
میافزود و از سوی دیگر موجب نارضایی شدید
مالكان بزرگ میشد و آنان نیز دولت را به مقابله با اخوان تشویق
میكردند. با اینهمه، اخوان پیوسته بر آزادی سیاسی
و اصلاحات اقتصادی از طریق اصلاح كشاورزی و بهبود حال
كشاورزان تأكید داشتند (بیومی، ۳۰۷-
۳۰۹؛ سعید، ۷۶).
اخوان همچنین در میان
كارگران نیز به طور وسیع فعالیت میكرد. از آنجا كه
مؤسسان جمعیت خود از كارگران بودند، به امور كار و كارگری بیشتر
اهتمام میورزیدند و از سوی دیگر كارگران نیز به
سازمان اخوان اقبال فراوانی نشان میدادند. درعینحال، جمعیت
اخوان در سالهای نخست تأسیس، طرحی خاص برای
كارگران نداشت و فقط به دعوت دینی و حمایت معنوی و
كاریابی برای بیكاران بسنده میكرد. اوضاع
اجتماعی دوران جنگ جهانی نیز در گرایش كارگران به
اخوان مؤثر افتاد. پس از پایان جنگ جهانی، بخش كارگری
اخوان بسیار فعال شد. در ۱۳۶۶ق/
۱۹۴۷م مجلۀ این جمعیت فصل مستقلی به كارگران اختصاص داد و
از دولت خواهان مزد بیشتر برای كارگران و خواستار ترویج
صنایع ملی و محدودیت سرمایهداری شد. جنبش
كارگری اخوان، از اعتصاب به عنوان حربهای برای احقاق
حقوق خود و مبارزه با سرمایهداری استفاده میكرد (بیومی،
۳۰۴- ۳۰۵). در عین حال جمعیت
اخوان المسلمین به سرمایهگذاری و تولید داخلی
اهتمام فراوان داشت. در دهۀ ۱۹۳۰م جمعیت اخوان ۷ شركت صنعتی
و تجاری بنیاد نهاد كه سهامداران و اعضای آن از اخوان
بودند (حسینی، ۱۰۴- ۱۰۵؛ بیومی،
۱۸۷). هدف از تأسیس این شركتها قطع وابستگی،
تقویت سرمایهگذاری ملی در صنایع و اقتصاد، ایجاد
رفاه برای كارگران و رقابت با شركتهای خارجی و مبارزه با
استعمار بود (حسینی، ۱۰۵- ۱۰۷).
البته اهداف تبلیغاتی و گسترش دعوت اخوان نیز در كار بود.
ازاینرو در كنار كارگاههای صنعتی و تولیدی،
مساجد و كانونهای آموزش دینی نیز تأسیس میشد
(همو، ۲۹). در شركتهای اقتصادی اخوان برای نخستینبار
در تاریخ مصر، كارگران در سرمایهگذاری شركت كردند (همو،
۱۰۵). اما دولت نه تنها از این اقدامات حمایت
نكرد، بلكه به مخالفت با آن برخاست (همو،
۱۰۵-۱۰۶).
افزون بر اینها، تشكیلات
اخوان دارای «بخش نیكوكاری و خدمات اجتماعی» نیز
بود كه به كارهای خدماتی، امداد، كمك به درماندگان و
سالخوردگان میپرداخت (همو، ۹۸؛ توبه،
۲۱۷- ۲۱۸). در ۱۳۶۷ق/
۱۹۴۸م این بخش از سازمان اخوان دارای
۵۰۰ مركز بود (سعید، همانجا). در
۱۳۶۳ق نیز به دستور بنا «بخش پزشكی» تأسیس
گشت و درمانگاهها و بیمارستانهای متعددی بنیاد نهاده
شد (همانجا؛ توبه، ۲۱۲).
با توجه به اینكه تشكیلات
اخوان در میان طبقات محروم و متوسط چون كارمندان دون پایه و
دانشجویان و كشاورزان و پیشهوران و كارگران پا گرفته بود، این
پرسش مطرح شد كه سازمان، ثروت و سرمایۀ خود را از
كدام منبع تأمین كرده است. به همین سبب اخوان را به برخورداری
از كمكهای مالی آمریكا، انگلیس و دولت مصر متهم میكردند.
نیز گفتهاند كه برخی از زمینداران و سرمایهداران
برای تشویق اخوان به مبارزه با كمونیسم به آنان كمك
مالی میكردهاند (سعید، ۷۶- ۷۸).
تبلیغات گسترده و جهانی
اخوان
بنا از آغاز تأسیس اخوانالمسلمین،
توجه زیادی به تبلیغات و گسترش اندیشههای
جمعیت در داخل و خارج از مصر داشت. او میكوشید ارتباط فكری
و تشكیلاتی جدی بین مسلمانان و اخوان پدید
آورد (حسینی، ۱۵۴-۱۵۵) و برای
این كار در ۳ زمینه به كار پرداخت: تبلیغات داخلی
در مصر، پیام به فرمانروایان كشورهای اسلامی و تأسیس
شاخههای اخوان در جهان اسلام. در تبلیغات داخلی، نخستین
گام مهم تأسیس مجلۀ الاخوان المسلمون بود كه از ۱۳۵۲ق/
۱۹۳۳م به عنوان ارگان رسمی اخوان منتشر شد و
انتشار آن ۱۴ سال ادامه یافت (سعید،
۷۳-۷۴). پس از آن نیز نشریات هفتگی
و ماهنامه و فصلنامه در سطوح مختلف برای طبقات گوناگون و نیز
صدها كتاب برای تبلیغ افكار این جمعیت انتشار یافت.
هفته نامههای النذیر و الدعوه و المسلمون از معروفترین
آنهاست (حسینی، ۳۴- ۳۵، ۴۷،
۹۴).
پس از گسترش اخوان المسلمین
در مصر، بنا تلاش وسیعی برای گسترش دعوت اخوان در سطح
جهان اسلام و به ویژه میان دولتها و حكام مسلمان آغاز كرد. وی
از ۱۹۳۵م به بعد نامههای زیادی به
برخی از نخست وزیران و پادشاهان عرب و مسلمان نوشت و عمدهترین
خواستههایش نیز اجرای احكام شریعت و اصلاح جامعۀ اسلامی
بر اساس دیانت و دعوت بهاحتراز از غربزدگی بود (حسینی،
۳۲، ۸۹ - ۹۲، ۱۳۵). این
نامهها از نظر بیان استوار، و از نظر مضمون پندآمیز و تا حدودی
از موضع قدرت بود (به عنوان نمونه، نك : مجموعة، ۱۸۳ به
بعد). پس از بنا جانشین او هضیبی نیز همین شیوه
را ادامه داد (حسینی، ۲۰۸).
همزمان با گسترش روز افزون اخوان در
داخل مصر، بنا تصمیم گرفت كه شاخههای آن را در دیگر
كشورهای عربی و اسلامی نیز تأسیس كند. ازاینرو
در سالهای ۱۳۶۵- ۱۳۶۸ق/
۱۹۴۶-۱۹۴۹م شعبههای
اخوان در لبنان، فلسطین، سودان، مكه، اردن، شمال و شرق افریقا
و سراسر مغرب تأسیس شد (همو،
۱۳۵-۱۳۶،
۱۴۴-۱۵۳) كه البته در این میان
مهمترین و با نفوذترین شعبۀ خارجی آن، شعبۀ مركزی
دمشق بود. اهمیت تشكیلات اخوان در سوریه بدان حد بود كه
پس از ترور بنا چشمها متوجه سوریه و به ویژه شخصیت معتبر
مصطفی سباعی شد (همو، ۱۴۰-۱۴۱،
۲۷۰). درعینحال، باید توجه داشت كه اخوان سوریه
و نیز شعبههای دیگر آن در كشورهای اسلامی مواضع
متفاوتی با اخوان قاهره داشتند.
همكاری با دربار مصر
یكی از مسائل بحثانگیز
دربارۀ اخوان المسلمین، ارتباط آن در دوران ۲۰ سالۀ اول
با دربار مصر است. آشكار است كه از آغاز تا سالهای
۱۳۶۵-۱۳۶۶ق/
۱۹۴۶-۱۹۴۷م اخوان و دربار مصر
روابط حسنه داشتند و چون ملك فؤاد درگذشت، مجلۀ الاخوان از
او به نیكی یاد كرد و به حمایت از جانشین او
فاروق پرداخت و كوشید او را به عنوان زمامداری مسلمان و عامل به
فرائض و پشتیبان اسلام معرفی كند (بیومی،
۲۰۶- ۲۰۸). حمایت اخوان از ملك
فاروق احتمالاً به این دلیل بود كه او را برای كمك به
تحقق اهداف دینی و سیاسی خود مناسب میدیدند
و به او امید بسته بودند. فاروق در آغاز سلطنت كوشید خود را «خلیفۀ جهان
اسلام» بنمایاند، چنانكه امامت جمعه را برعهده گرفت و از كنفرانس فلسطین
حمایت كرد و نمایندگانی برای شركت در این
كنفرانس به لندن فرستاد. این نوع كارها موجب خشنودی اخوان
بود. بیعت اخوان با پادشاه به عنوان یك عمل شرعی و ملقب
ساختن پادشاه به امیرالمؤمنین و نیز تقاضای انحلال
احزاب، هر چند موجب خرسندی شاه و درباریان بود، اما احزاب دیگر
به ویژه حزب وفد را به شدت برآشفت. چه، احزاب افكار و خواستههای
جمعیت اخوان را خطری برای دموكراسی و آزادی و
نظام پارلمانی میدانستند و میكوشیدند نظر شاه را از
آن جمعیت بازگردانند. در عین حال،شاه و درباریان سالها از
پشتیبانیاخوان بر ضد وفد و دیگراحزاب سود میبردند
(همو، ۲۰۸-۲۱۱).
پس از جنگ جهانی دوم، روابط
دربار با اخوان بر سر مسألۀ فلسطین و مسائل دیگر رو به تیرگی نهاد و
سرانجام به انحلال جمعیت اخوان المسلمین و كشته شدن بنا منجر
گشت. اما پس از قتل بنا، شاه كوشید خود را به اخوان نزدیك كند؛
زیرا میپنداشت میتواند از قدرت عظیم آنان بر ضد
افسران كه در آن زمان حكومتش را تهدید میكردند، استفاده كند (حسینی،
۲۱۹-۲۲۰). فاروق همچنین در صدد آن
بود كه از قدرت اخوان در مقابله با حزب وفد كه به تازگی دولت را در
اختیار گرفته بود، سود جوید (بشری، ۳۷۰).
ازاینرو روابط اخوان با دربار تا حدودی بهبود یافت و هضیبی،
مرشد جدید اخوان ــ كه با اشارۀ پادشاه انتخاب شده بود ــ در
۱۳۷۰-۱۳۷۱ق/
۱۹۵۱-۱۹۵۲م بارها با شاه دیدار
كرد و هر دو كوشیدند گذشتهها را فراموش كنند. هر چند كه بسیاری
از اعضای اخوان این دیدارها و نزدیكی اخوان به
دربار را محكوم میكردند (حسینی، ۲۱۶-
۲۱۹) و حتی كسانی با مواضع دیگر نیز
روابط اخوان با دربار را به طور كلی مورد انتقاد قرار میدادند (نك
: سعید، ۹۷، ۱۰۴).
روابط اخوان با دولتها و احزاب
با اینكه بنا بارها تأكید
كرده بود كه اخوان المسلمین حزب سیاسی نیست و به
رغم آنكه وی نظام چند حزبی را مخالف اسلام و مصالح امت میدانست
(مجموعة، ۳۴۹، ۴۰۷)، در عینحال،جمعیتاخوان
پساز ورود به مبارزۀ سیاسی و اجتماعیعملاً بهصورت یكحزبسیاسی
درآمد و ناچار شد كه تا حدود زیادی قواعد بازیهای سیاسی
را رعایت نماید و به شیوههای سیاستمداران عمل
كند.
از آنجا كه اخوانالمسلمین
همواره خود را فراتر از احزاب سیاسی میدانست، احتمالاً
متوقع بود كه دیگر احزاب یا منحل شوند، یا در آن ادغام
گردند (نك : همان، ۲۷۸- ۲۷۹). این
امر موجب تنشها و ستیزههای مداوم بین اخوان و دیگر
احزاب میشد. با اینهمه، رابطۀ اخوان با
احزاب، سازمانها و جمعیتهای اسلامی در دوران بنا كموبیش
نزدیك و دوستانه بود و گاه نیز این احزاب حول محور اخوان، یا
برنامههای معین دست به ائتلاف میزدند (بیومی،
۲۵۷- ۲۵۸؛ بشری،
۱۷۱)، هرچند اختلافات فكری و خط مشی سیاسی
بین آنان كم نبود و بنا بارها به این اختلافاتاشاره كرده است
(مجموعة، ۳۱۳-۳۱۴،
۳۱۸-۳۲۰؛ بیومی،
۱۳۵، ۲۱۲-۲۱۳،
۲۳۱-۲۳۴).
روابط اخوان با دولتها و احزاب غیردینی
و به ویژه كمونیستها، غالباً تیره و خصومت آمیز بود.
هر چند، گاه نزدیكی و یا ائتلافی با برخی از
دولتها، یا احزاب صورت میگرفت، اما چون مبتنی بر تدابیر
یا سیاستهای خاص بود، دوامی نداشت. به خصوص از
۱۳۵۶ق/ ۱۹۳۷م در دوران وزارت
محمد محمود پاشا كه اخوان رسماً از دولت خواست تا قوانین طبق احكام
شریعت اصلاح شود (همو، ۲۱۷)، درگیریهای
شدیدی بین اخوان و دولت پیش آمد و این اختلاف
در دوران جنگ جهانی و پس از آن در طرح خروج بریتانیا از
مصر و قضیۀ فلسطین افزایش یافت. البته دولتها نیز غالباً
خود، یا به اشارۀ بریتانیا و متفقین فشارهای زیادی
بر اخوان وارد میآوردند (همو، ۱۱۳،
۱۱۵، ۱۹۲،
۲۰۳-۲۰۴).
بیشترین خصومت از
۱۳۵۷ تا ۱۳۷۱ق/
۱۹۳۸ تا۱۹۵۲م بین اخوان
و حزب قدرتمند وفد دیده میشود (نك : ماردینی، جم
). دلیل اصلی این ستیزه نیز تعارض ذاتی
نظرات سیاسی و اجتماعی آنها بود. اخوان تشكیلاتی
دینی و شریعت خواه به شمار میرفت كه تكیهگاهش
طبقات متوسط و پایین جامعه بود، ولی وفد حزبی سیاسی
غیردینی و مورد حمایت طبقات ثروتمند و پرقدرت بود (نك
: بیومی، ۲۱۹-۲۲۱). در عین
حال، گاه دربارۀ حوادث، یا خواستههای سیاسی معین و
مشتركی بین آن دو دوستی و نزدیكی محدودی
پدید میآمد (همو، ۲۲۴،
۲۲۸-۲۳۰؛ سمان، ۶۶-
۶۸).
اما بین اخوان و احزاب كمونیست
و ماركسیست ناسازگاری شدید وجود داشت. در خلال جنگ جهانی
دوم، كمونیسم و ماركسیسم در مصر رواج فراوان یافت و احزاب
كمونیست افزایش یافتند و فعال شدند (بیومی،
۱۸۹). اخوان در حالی كه موضع ضد استثماری و
ضدسرمایهداری كمونیسم را میستود، اما خطر كمونیسم
را در كشورهای اسلامی از خطر تبلیغات مسیحی بیشتر
میدانست (همو، ۱۸۴). گفته شده است كه اعضای
اخوان در مبارزه با كمونیستهای مصر با دولت همكاری میكردهاند
و جاسوسان اخوان اطلاعاتی دربارۀ آنان و دربارۀ
اجتماعات كارگری و دانشجویی به دولت میدادهاند (سعید،
۱۱۷). از ۱۳۷۰ق/
۱۹۵۱م به بعد موضع رسمی اخوان مطابق با تعهدی
كه هضیبی به شاه داده بود، قطع هرگونه همكاری با كمونیستها
بود. با اینهمه، برخی از اعضای اخوان مانند صالح عشماوی
و محمد غزالی نسبت به ایدئولوژی كمونیسم نرمش و حتی
گاه همفكری نشان میدادند و خواهان نوعی همكاری با
آنها بودند (نك : بشری، ۳۸۶-۳۸۷).
برخی قراین نیز حاكی از همكاری مقطعی
اخوان با كمونیستهاست. این همكاری در مبارزه با جمال
عبدالناصر به خوبی آشكار بود. حتی گفته شده است كه در آن
دوران كمونیستها در پوشش تشكیلات اخوان فعالیت میكردند
(حسینی، ۲۶۰-۲۶۱). اما نوع
رابطۀ اخوان المسلمین با افسران آزاد چندان آشكار نیست (نك :
ماردینی، ۷۷-۹۱،
۱۱۷-۱۴۷). اخوان به دلیل حمایتهای
معنوی كه از نظامیان به عمل میآورد، پیوسته از
محبوبیتی خاص در میان آنان برخوردار بود (بیومی،
۲۳۷- ۲۳۸). ازاینرو، وقتی در
جریان جنگ جهانی دوم «سازمان افسران آزاد» در ارتشمصر تشكیل
شد،بسیاری از افسران به اخوان پیوستند. احتمالاً انضباط تشكیلاتی،
موضع روشن ضد انگلیسی و صبغۀ دینی اخوان در این
گرایش افسران مؤثر بوده است. جنگ ۱۳۶۷ق/
۱۹۴۸م فلسطین و همكاری نزدیك آن دو
سازمان، این پیوند را استوارتر كرد؛ ولی پس از ترور بنا و
آغاز رهبری هضیبی، رابطۀ اخوان و
افسران تغییر كرد (حسینی، ۲۲۴؛ بیومی،
۲۴۴-۲۵۱). ظاهراً این تغییر
به دلیل نزدیكی هضیبی به دربار بوده است،
چنانكه پیش از این در ۱۳۶۵ق نیز
افسران به نزدیكی اخوان و دولت معترض بودند (حسینی،
همانجا). میتوان گفت كه بهرغم همكاری صمیمانهای
كه بین اخوان و افسران وجود داشت، آن دو سازمان كاملاً مستقل بودهاند
(همو، ۲۲۷؛ ناتینگ، ۴۱).
دربارۀ علل اختلاف
اخوان با افسران، سخن فراوان گفته شده است. با اینكه پس از انقلاب
افسران، هضیبی تا یك ماه سكوت اختیار كرد (حسینی،
۲۲۸؛ ماردینی، ۹۶)، اما افسران چند
امتیاز مهم به اخوان دادند (حسینی،
۲۳۰-۲۳۱). یك ماه پس از پیروزی
افسران، اخوان، صریحاً اعلام كرد كه خواهان حكومت دینی
است (همو،۲۳۱- ۲۳۲). در نخستین دیدار
هضیبی با جمال عبدالناصر به عنوان نمایندۀ شورای
انقلاب، همان خواسته تكرار شد و هضیبی پیشنهاد كرد كه
حكومت افسران، نظارت اخوان بر ادارۀ امور را بپذیرد و مالكیت
زمین نیز به كمتر از ۵۰۰ فدان محدود نشود؛ ولی
ناصر نپذیرفت (همو، ۲۳۲-۲۳۷؛ ماردینی،
۹۶-۹۷). محمد نجیب در كتاب مصیر مصر اشارهای
به نظرات و علل اختلافات دو طرف درگیر كرده است. او میگوید
نه افسران معتقد به حكومت مذهبی بودند و نه جامعۀ مصر آمادگی
آن را داشت (نك : حسینی،
۲۲۹-۲۳۰).
اینگونه بود كه اختلاف به نحو
اجتناب ناپذیری شدت یافت، بهویژه پس از خروج نجیب
از صحنۀ سیاست، روابط اخوان با دولت ناصر بیش از پیش تیره
شد (همو، ۲۳۹-۲۴۱، ۲۶۲-
۲۶۵) و كسانی چون صالح عشماوی و محمد غزالی
از رهبران اخوان به دلیل طرفداری از ناصر از سازمان اخراج شدند
(كوپل، ۳۰۱). هضیبی به كشورهای مختلف عربی
سفر كرد و همه جا بر ضد انقلاب و به ویژه بر ضد عبدالناصر سخن گفت (حسینی،
۲۴۲). در اواخر سپتامبر ۱۹۵۴ اخوانالمسلمین
به این نتیجه رسیدند كه باید در برابر حكومت مقاومت
كنند و لذا تصمیم به تظاهرات عمومی و مبارزۀ قهرآمیز
گرفتند و به دنبال آن به جان ناصر سوء قصد شد (همو، ۲۵۴-
۲۵۵). پس از آن بود كه دستگیری و محاكمۀ اخوان
آغاز گردید.
رابطه با الازهر
در روزگار بنا، اخوان المسلمین
كوشش میكرد دستگاه رسمی رهبری دینی و علمی
الازهر را به صورت حامی و متحد استراتژیك خود در آورد و دست كم
با آن رابطۀ حسنه داشته باشد. این حسن رابطه سالیانی وجود
داشت و بنا ادعا میكرد كه الازهر حامی تعالیم اخوان است
(مجموعة، ۲۸۹). اخوانالمسلمین میكوشید
الازهر نقش اجتماعی خود را در دفاع از اسلام و مسلمانان بازیابد.
برخی از اصلاحاتی كه در زمان مصطفی مراغی در الازهر
صورت گرفت، مورد تأیید و حمایت اخوان واقع شد (بیومی،
۲۶۳). از سوی دیگر، اخوان در صدد آن بود كه از
طریق نفوذ در الازهر، دانشجویان جوان آن نهاد را به خود جلب كند
(همو، ۲۶۴) و البته این سیاست، تا حدودی
موفقیت آمیز بود. از آن گذشته اخوان میكوشید كه از
قدرت و حمایت الازهر بر ضد رقیبان سیاسی خود سود جوید.
به ویژه در مقابلۀ دائمی با حزب وفد، اخوان به چنین حمایتی نیاز
داشت (همو، ۲۶۳- ۲۶۸). با اینهمه،
رابطۀ اخوان با الازهر دچار نوسان بود. به خصوص بعد از درگذشت مراغی
و نیز پس از ورود اخوان به مبارزات سیاسی، بین آن
دو نهاد فاصله افتاد (همو، ۲۶۹). در
۱۹۵۰م شیخ محمد خالد محمد یكی از
عالمان الازهر كتابی تحت عنوان من هنانبدء در انتقاد از اخوان نوشت
كه شیخ محمد غزالی در كتاب من هنانعلم به پاسخ آن برخاست
(همو، ۲۶۹-۲۷۰؛ سمان، ۵۴، حاشیه؛
بشری، ۳۸۲-۳۸۳). این درگیری
به ضعف اخوان منجر شد و اقبالِ دانشجویان الازهر به اخوان را كاهش
داد (بیومی، ۲۷۱). در دوران جمال عبدالناصر و پس
از آن در زمان سادات و مبارك، الازهر غالباً به صورت رسمی جانب
حكومت را گرفت و برخی افكار و بهویژه اعمال خشونت آمیز
اخوان را تقبیح كرد و حتی گاه به تكفیر نیز دست زد
(حسینی، ۲۵۵؛ سعید، ۱۴۶؛
كوپل، ۲۶).
نقش اخوانالمسلمین در جنبشهای
اسلامی معاصر
برای درك انگیزههای
ظهور اخوان المسلمین و نقش آن در تحولات سیاسی و دینی
جهان اسلام، بهویژه در جهان عرب، ضروری است كه به اوضاع
عمومی كشورهای اسلامی و عربی و به خصوص مصر در سالهای
پیش از تأسیس اخوان، توجه شود.
پس از ۱۳۳۷ق/
۱۹۱۹م مصر دورۀ خطیری را طی
میكرد: بخشی از مصر (محمودیه) در اشغال انگلیس بود؛
تبوتاب جنبش ملی بر ضد سلطۀ خارجی اوج گرفته بود؛
احزابی تشكیل یافت و تظاهرات و تلاشهای سیاسی
و اجتماعی وسیعی شكل گرفت و روح حماسه و مبارزۀ ملی
حاكم شد (نك : سعید، ۱۲- ۳۸). از آن سوی،
مبلغان مسیحی نیز بر كوششهای تبلیغی خود
افزودند. قبطیان مصر به رهبری برخی از نویسندگان و
روشنفكران خود (مانند سلامه موسی) به ناسیونالیسم مصر و به
تعبیر دیگر قبطیگرایی دعوت میكردند. غربزدگی
و تفكر غربی، رواج آداب و سنن فرنگی بهویژه در میان
طبقات اشراف و نفوذ اقتصاد سرمایهداری از دیگر خصوصیات
جامعۀ مصر شده بود. برخی از روشنفكران مسلمان (مانند لطفی سید،
طه حسین و علی عبدالرازق) از جدایی دین از
حكومت سخن میگفتند. مهمتر از همه، با الغای خلافت عثمانی
در ۱۳۴۲ق/ ۱۹۲۴م و تقسیم
قلمرو آن دولت به كشورهای كوچك و متعدد، بحران سیاسی عظیمی
در مصر و سایر كشورهای عربی ایجاد شده بود (بیومی،
۳۳-۶۴؛ متولی، ۵۴). هر چند كوششهایی
از سوی الازهر و سازمانهای دیگر برای احیای
خلافت صورت گرفت، اما عوامل متعدد ازجمله رقابت برخی مدعیان
خلافت، این كوشش را بیثمر ساخت (بیومی،
۵۸ -۶۰). در مقابل، آنچه رشد یافت، ناسیونالیسم
عرب و طرفداری از وحدت عربی بود، نه اسلامی (همو،
۱۵۸). نظامی كهن و پوسیده فروپاشیده بود،
اما هیچ نظامی جایگزین آن نشده بود.
در چنین اوضاع آشفتهای
جنبش جدید اسلامی آغاز شد. به گفتۀ بیومی
(ص ۶۷- ۶۸، حاشیه)، شمار جمعیتهایی
كه در سالهای پیش و پس از جنگ جهانی اول با انگیزههای
اسلامی و به قصد اعمال احكام شریعت پدید آمدند، به
۱۳۵ میرسید. شاید مهمترین این
جمعیتها «جمعیۀ الشبّان المسلمین» بود كه در ۱۳۴۵ق/
۱۹۲۷م تأسیس شد و جمعیتی دینی
ـ سیاسی به شمار میرفت (همو، ۶۴) و چنان مینمود
كه برای نظمبخشیدن به نابسامانی مسلمانان، نه از
فرمانروایان كشورهای اسلامی كاری ساخته است، نه از
عالمان دین و نهادهای رسمی و سنتی دینی،
و نه حتی از جماعات اسلامی موجود در آن روزگار.
حسن البنا درست در متن این
بحران و نابسامانی متولد شد و رشد كرد. وی از یك سو شاهد
فروپاشی خلافت اسلامی و پریشانی مسلمانان بود و از
سوی دیگر از نهضت سلفی و جنبش دینی - سیاسی
پیشینیان خود در مصر اثر پذیرفته بود. هر چند پدر بنا
از شاگردان شیخ محمد عبده بود (سعید، ۳۱) و بنا نیز
تحت تأثیر او قرار داشت، اما باید گفت: بیش از همه از سید
جمالالدین اسدآبادی و پس از او از رشید رضا اثر پذیرفته
بود. جمالالدین به منزلۀ «پدر روحانی» اخوان بود و اینكه اخوان، بنا را سید
جمال عصر خود میدانستند (همو، ۳۰)، میزان اثر پذیری
اخوانالمسلمین از سید را نشان میدهد. اما بنا، رشید
رضا را دیده، و از او مستقیماً بهره گرفته بود و لذا تفكر سلفی
و سنتگرایی رضا سخت در وی اثر گذاشته بود (بیومی،
۱۴۳؛ نیز نك : بنا، مجموعة، ۲۶۱ به
بعد).
بدین ترتیب میتوان
گفت كه ظهور اخوان المسلمین پاسخی بود به پریشانی
اوضاع عمومی مسلمانان ــ و بهویژه اوضاع مصر و اثبات ناتوانی
حكمرانان كشورهای اسلامی و جهان عرب و ضعف دستگاه رهبری
رسمی دینی از ایفای نقش خود در حل بحرانهای
جاری.
اما اینكه تفكر و روشهای
عملی اخوان و جریان منسوب به آن تا چه حد توانسته است به حل
بحرانهای جهان اسلام و ممالك عربی كمك كند، جای بحث و
تأمل دارد. آشكار است كه این جنبش سر آغاز نهضت جدید فكری
و سیاسی اسلامی است و ا¸ثار آن در همه جای جهان
اسلام مشهود است. پس از تأسیس اخوان در مصر و شعبههای آن در
سوریه، سودان، اردن، لبنان، فلسطین، اندونزی، سیلان،
پاكستان، تونس، الجزایر، مراكش، لیبی، عربستان سعودی،
عراق و كشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس، جنبشهای
اسلامی در همه جای جهان اسلام و حتی مسلمانان ساكن در
كشورهای غربی، یا وابستگی تشكیلاتی با
اخوان برقرار كردند، یا كموبیش تحت تأثیر آن قرار گرفتند (حسینی،
۱۵۳-۱۵۴؛ ویلی،
۱۰۳).
با اینكه ایران و دیگر
شیعیان كشورهای اسلامی و عربی استقبال رسمی
و مستقیمی از اخوان به عمل نیاوردند، اما حركت اخوان در خیزش
سیاسی و انقلابی شیعی معاصر عراق و ایران
و لبنان بیتأثیر نبوده است. به گفتۀ برخی
تأسیس جماعةالعلماء در عراق به وسیلۀ آیتالله
سید محسن حكیم در ۱۳۷۷ق/
۱۹۵۸م و نیز تشكیل حزب الدعوةالاسلامیه
در همانجا به وسیلۀ آیتالله سید محمدباقر صدر در
۱۳۷۶ق/ ۱۹۵۷م با توجه به
مبارزات اخوانالمسلمین بوده است (ویلی، ۵۴،
۵۶). این تأثیر پذیری را از طریق
نزدیكی فكری و شعارها و خواستههای تقریباً یكسان
اجتماعی و سیاسی شیعیان بنیادگرا و نیز
برخی روابط آشكار بین این دو نوع جنبش میتوان
مشاهد كرد. چنانكه مقایسۀ فدائیان اسلام در ایران با اخوان المسلمین، تا
حدودی این ارتباط و دستكم تأثیرپذیری را نشان
میدهد. مسافرت نواب صفوی (مق ۱۳۳۵ش) به
مصر در ۱۹۵۴م و سخنرانی در تظاهرات اخوان و حتی
وساطت او بین اخوان و جمال عبدالناصر (حسینی،
۲۳۸؛ خوشنیت، ۱۴۴-
۱۴۵) و سرانجام ادعای ارتباط تشكیلاتی این
جمعیت ایرانی با اخوان مصر (عنایت،
۱۷۰-۱۷۱)، شاهد این مدعاست. شاید
به همین دلیل حسینی در همان سالها
(۱۹۵۵- ۱۹۵۶م) به شعبه یا
شعبههای اخوان در ایران اشاره كرده است (ص
۱۵۴). این نیز قابل توجه است كه از روزگار
فدائیان اسلام تاكنون، بسیاری از كتابهای مهم و
آموزشی اخوان المسلمین توسط پیروان فدائیان اسلام
به زبان فارسی ترجمه شده، و به انتشار تفكر اسلامی اخوان در ایران
كمك بسیار كرده است.
مخالفان و منتقدان اخوان المسلمین
اخوان المسلمین از همان آغاز،
با واكنشهای مخالف مواجه شدند. به گفتۀ بنا ( مذكرات،
۸۰ - ۸۱)، در اسماعیلیه كسانی با اندیشۀ اخوان
مخالفت كرده، حتی بر ضد آن دست به عمل زدند. به ویژه پس از
آنكه اخوان به مرحلۀ عمل سیاسی حاد وارد شد، كسانی از درون و بیرون
تشكیلات به خردهگیری از آن پرداختند و این نوع فكر
و عمل را خلاف دیانت و خلاف شیوۀ نخستین
اخوان المسلمین دانستند (بیومی،
۹۲-۹۳، ۱۴۲؛سمان، ۶۵).
انشعابیون «شباب محمد» كه در سالهای
۱۳۵۸- ۱۳۵۹ق/
۱۹۳۹-۱۹۴۰م از اخوان جدا شدند،
از منتقدان سرسخت بنا بودند. مهمترین اتهام بنا از سوی آنان این
بود كه مستبدانه عمل میكند و به تصمیمات شورا پایبند نیست
(بیومی، ۲۷۷-۲۸۰). از منتقدان
دائمی اخوان در دوران بنا، روشنفكران ناسیونالیست قبطی
مسیحی مصر بودند كه در برابر وحدت عربی، یا وحدت
اسلامی به وحدت افریقایی دعوت میكردند (همو،
۳۱۲-۳۱۳). متفكران و احزاب سیاسی
غیردینی نیز از مخالفان سرسخت اخوانالمسلمین بهشمار
میرفتند و پیوسته از افكار و اعمال این جماعت انتقاد میكردند.
یكی از انتقادهای مرسوم آنان نسبت دادن ارتجاع و تعصب دینی
به اخوان بود. آنان مدعی بودند كه اسلام گرایی اخوان
جبهۀ ملی ضد استعمار را ضعیف میكند (همو،
۱۷۷- ۱۷۸). اما بنا ضمن اینكه جنبش
اخوان را تجدید دعوت اسلام در سدۀ ۱۴ق میدانست
(مجموعة، ۴۵۰-۴۶۲) و تشكیلات اخوان
را محور اسلامگرایی این عصر میشمرد (همان،
۲۷۵)، خود و سازمان اخوان را از هر نوع ارتجاع، فرقهگرایی،
تعصب، جزمیت و دشمنی با عقل و علم و تمدن مبرا میدانست
(همان، ۱۲۶، ۳۶۸-۳۷۳).
یكی از انتقادات مهمی
كه عمدتاً از سوی حزب وفد و كمونیستها بر ضد اخوان در جنگ جهانی
دوم مطرح شد، همكاری آن سازمان با آلمان و ایتالیا و گرایش
به فاشیسم بود. در اینكه كلام بنا با نوعی اعجاب و گرایش
نسبت به آلمان و فاشیسم همراه است و نیز در اینكه اخوان
در برابر متفقین از آنان حمایت ضمنی به عمل میآورد،
تردید نیست؛ اما این گرایش در اوضاع جنگ جهانی
قابل درك است. علل این گرایش چند چیز بود: ۱. آلمان
و ایتالیا در برابر انگلستان قرار داشتند و این برای
اخوان كه انگلیس را دشمن اصلی كشورهای عربی و اسلامی
میشمرد، مطلوب بود. ۲. در كشورهای یاد شده نظام سیاسی
تك حزبی، و رهبری فردی بود. ۳. آلمان و ایتالیا
با یهود دشمن بودند. ۴. قدرت سیاسی و نظامی از
طریق تشكیلات نیرومند در هر دو كشور وجود داشت. ۵.
متحدین از ملت فلسطین در برابر صهیونیسم و امپریالیسم
حمایت میكردند. تمامی اینها مقبول اخوان بود (بیومی،
۱۹۲-۱۹۷)، بهویژه كه در آن زمان
آلمان مستعمراتی در جهان اسلام نداشت. با توجه به این دلیلها
بود كه حتی شیخ مراغی رهبر الازهر خواهان نزدیكی
به وحدت ایتالیا و آلمان و ژاپن شد (همو،
۲۶۶-۲۶۷). در عین حال، بنا از فاشیسم
و سیاست آلمان نسبت به اتیوپی و لیبی انتقاد
كرده است (همو، ۱۹۶-۱۹۷).
در این میان شاید
مهمترین اتهامی كه بر اخوان المسلمین وارد آمده، وابستگی
آنان به بیگانگان بهویژه بریتانیاست. گفتهاند كه
بین بنا و پس از او هضیبی با سفارت بریتانیا
ارتباط بوده است و آنان از حمایت مالی سفارت برخوردار بودهاند
(سعید، ۹۵). حتی گفتهاند كه یكی از ایرادهای
احمد سكری بر بنا اینبود كه او از بریتانیا پول دریافت
میكرده است (همو، ۱۱۹). شواهد و قراین نشان میدهد
كه در فاصلۀ سالهای
۱۳۶۰-۱۳۶۶ق/
۱۹۴۱-۱۹۴۷م دیدارهایی
بین بنا و برخی از رهبران اخوان با مقامات انگلیسی
صورت گرفته است (بیومی، ۲۰۵-
۲۰۶). البته بنا دریافتِ هر نوع كمك مالی از
خارجیان را تكذیب كرده است (مجموعة،
۲۹۳-۲۹۴). در دوران پس از انقلاب ژوئیه
و به ویژه در دورۀ حكومت ناصر، اخوان بارها از سوی حكومت به وابستگی و
ارتباط با بیگانگان و بهویژه سفارت بریتانیا متهم شدهاند.
حتی در ۱۹۵۳م، ناصر به دیدار هضیبی
رفت و از او دربارۀ این ملاقاتها توضیح خواست و هضیبی اعلام
كرد كه دیداری رسمی بوده، و مواضع اخوان اعلام گردیده،
و تبادل نظر صورت گرفته است. البته پس از آن نیز این نوع دیدارها
ادامه یافت (ماردینی، ۹۹-۱۰۰).
حكومت سوریه نیز در سالهای اخیر پیوسته اخوان
المسلمین آن كشور را متهم به خیانت و وابستگی به خارجیان
كرده است (نك : الاخوان...، جم ).
اخوان المسلمین به سبب دیدگاههای
سیاسیشان نیز مورد انتقاد قرار گرفتهاند. آنان بارها گفتهاند
كه حركتشان سلفی است، نه فلسفی. همین امر سبب شده است كه
از یكسو كمتر به اعماق مسائل فكری فرو روند و از سوی دیگر
پیوند خود را با روشنفكران و تحصیلكردهها به حداقل برسانند. وحدت
دانشجویان و یا سیاسیون با اخوان غالباً سیاسی
بوده است، نه دینی. همین خصوصیت سبب شده است كه
حركت اخوان كه در آغاز به نوعی ادامۀ حركت كسانی
چون سید جمالالدین و عبده بود، پس از آن به راهی دیگر
بیفتد (حسینی، ۱۹۴). تعصب اخوان به نص شریعت
چنان بود كه كمترین اجتهادی را بر نمیتافتند (همو،
۱۷۶). همچنین نظرشان نسبت به غرب و تمدن و تجدد و
مقتضیات عصر و پاسخ آنان به مسائل جاری تا حدودی دچار
آشفتگی بود (همو، ۱۸۵- ۱۸۸). بدینسبب
موفق نشدند نظریهای روشن دربارۀ مسائل اقتصادی
و اجتماعی و علمی مطابق با دعوت خود ارائه كنند (بیومی،
۳۲۱)، درحالیكه در طول عمر اخوان، عالمان و نویسندگان
و متفكران زیادی پرورش یافته، و كتابها و مقالات بسیار
در دفاع از عقاید و حقانیت اندیشۀ خود نگاشتهاند.
مآخذ
آقایی، بهمن و خسرو صفوی،
اخوان المسلمین، تهران، ۱۳۶۵ش؛ الاخوان
المسلمون، نشأة مشبوهة و تاریخ اسود، ۱۹۸۵م؛ امین،
احمد، یومالاسلام، قاهره، ۱۹۵۲م؛ بشری،
طارق، الحركة السیاسیة فی مصر
۱۹۴۵-۱۹۵۲، بیروت/ قاهره،
۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ بنا، حسن، مجموعة
الرسائل، بیروت، مؤسسة الرساله؛ همو، مذكرات الدعوة و الداعیة، بیروت/
دمشق، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ بیومی،
زكریا سلیمان، الاخوان المسلمون و الجماعات الاسلامیة،
قاهره، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م؛ توبه،
غازی، الفكر الاسلامی المعاصر، بیروت،
۱۹۷۷م؛ حسینی، اسحاق موسی، الاخوان
المسلمون كبری الحركات الاسلامیة الحدیثة، بیروت،
۱۹۵۵م؛ خوش نیت، حسین، سید مجتبی
نواب صفوی، اندیشهها، مبارزات و شهادت او، تهران،
۱۳۶۰ش؛ دكمجیان، هرایر، جنبشهای
اسلامی در جهان عرب، ترجمۀ حمید احمدی، تهران، ۱۳۶۶ش؛ سعید،
رفعت، قادة العمل السیاسی فی مصر، قاهره،
۱۹۷۷م؛ سمان، علی، رویارویی
مسلكها و جنبشهای سیاسی در خاورمیانۀ عربی
تا سال ۱۹۶۷، ترجمۀ ن. حمید،
تهران، ۱۳۵۷ش؛ شاموق، احمد محمد، كیف یفكر
الاخوان المسلمون؟، بیروت/ خرطوم، ۱۴۰۱ق/
۱۹۸۱م؛ عنایت، حمید، اندیشۀ سیاسی
در اسلام معاصر، ترجمۀ بهاءالدین خرمشاهی، تهران، ۱۳۶۲ش؛
كوپل، ژیل، پیامبر و فرعون، ترجمۀ حمید
احمدی، تهران، ۱۳۶۶ش؛ ماردینی، زهیر،
اللدودان الوفد و الاخوان، داراقرا، ۱۴۰۶ق/
۱۹۸۶م؛ متولی، محمود، دراسات فی تاریخ
مصر، قاهره، ۱۹۸۵م؛ ناتینگ، آنتونی،
ناصر، ترجمۀ عبدالله گلهداری، تهران، ۱۳۵۳ش؛ ویلی،
جویس، نهضت اسلامی شیعیان عراق، ترجمۀ مهوش
غلامی، تهران، ۱۳۷۳ش.