نویسنده (ها) :
عبدالله مسعودی آرانی
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 7 آذر 1398 تاریخچه مقاله
حَلّ و عَقْد، نام دو صنعت از صنایع بدیعی لفظی با کارکردی متفاوت و معانیای در برابر یکدیگر. الف ـ حل در لغت به معنای گشودن و وا کردن (ابنمنظور، ذیل ماده)، و در اصطلاح ادب آن است که نظمی را به صورت نثر درآورند (تهانوی، 1/ 347؛ کاشفی، 148؛ مازندرانی، 388؛ آهنی، 273؛ علوی، 1/ 753). علمای بلاغت حلّی را مطبوع و مستحسن میدانند که اولاً در حسن ترکیب کلمات، کمتر از نظم نباشد، ثانیاً هر لفظ به درستی در جایگاه خود قرار گیرد و کلام فارغ از پریشانی باشد (تفتازانی، المطول، 475؛ خطیب، 435؛ سیوطی، 171؛ بابرتی، 706؛ احمدنگری، 2/ 64؛ طیبی، 430؛ حسینی، 283؛ فندرسکی، 194). برخی از اهل ادب از آن به «تحلیل اشعار» نیز تعبیر کردهاند (بهار، 2/ 410؛ شمیسا، 100). این صنعت در میان آثار منثور قدما ازجمله در راحةالصدور راوندی به وفور دیده میشود؛ برای نمونه، عبارات «تو آن شاهی که آئینۀ روی ظفر خنجرتست و رونق سلطنت از تیغ دینپرور تست» (ص 23-24) که تحلیل ابیاتی از مجیرالدین بیلقانی است: خسروی کاینۀ روی فلک خنجر اوست/ رونق سلطنت از تیغ ظفر پیکر اوست (ص 363؛ نیز نک : بهار، 2/ 410-411). با آنکه علمای بلاغت عموماً و از جمله تفتازانی (همان، 462)، خطیب قزوینی (ص 411، 433)، سیوطی (ص 165)، احمدنگری (همانجا)، بابرتی (ص 687)، هاشمی (ص 412، 418) و آق اولی (ص 226) حل را ذیل ملحقات سرقات شعری آوردهاند، اگر به وجه اقتباس یا برای ترجمه و شرح و تفسیر باشد، از محاسن صنایع بدیعی و پسندیده است (هدایت، 222؛ همایی، 2/ 372-373). کاشفی سبزواری (همانجا) و صاحب ابدع البدایع (نک : گرکانی، 243)، حل را جزء صنایع بدیعی نمیشمارند. ب ـ عقد، در لغت به معنای بستن و در اصطلاح ادب آن است که آیه یا حدیثی و یا سخنی از امثال و حکم را که حاوی نکتهای و یا لطیفهای باشد، به رشتۀ نظم درآورند (تفتازانی، شرح ... ، 1/ 240؛ خطیب، 433-435؛ بابرتی، 705؛ کاشفی، همانجا؛ حسینی، 282؛ فندرسکی، آق اولی، آهنی، علوی، همانجاها؛ گرکانی، 307؛ لغتنامه ... ). چنانکه مولانا جلالالدین بلخی حدیث معروف «اعقلها و توکّل» را بدین صورت منظوم ساخته است: گفت پیغمبر به آواز بلند/ با توکل زانوی اشتر ببند (دفتر اول، بیت 913). اهل ادب و بلاغت، کمال هنر و فضیلت این صفت را موقوف به رعایت این شرایط دانستهاند: 1. عقد بر طریق اقتباس و در نتیجه در مظانّ شائبۀ انتحال نباشد. 2. هرگاه سخن اصلی، آیه و یا حدیثی باشد، به آیه یا حدیث بودن آن اشاره شود. 3. با دگرگون ساختن ساختار اصلی سخن و کاستن یا افزودن کلمات، آنرا با وزن و قافیه منطبق سازند. 4. تمام یا اکثر الفاظ را به نظم درآورند تا نکتهای و لطیفهای از دست نرود (تهانوی، 2/ 903؛ تفتازانی، کاشفی، همانجاها؛ حسینی، 282-283؛ هاشمی، 418؛ گرکانی، 307- 308؛ همایی، 2/ 371-372).