آخرین بروز رسانی : سه شنبه
13 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
بَهارِ اِصْفَهانی، محمدعلی،
خوشنویس، شاعر و تذكرهنویس سدۀ
۱۳ق / ۱۹م. بیشتر محققان نام پدر او را ابوطالب،
مذهَّب اصفهانی (سهیلی، ۵۰؛ گلچین،
۲ /۱۸۵)، و برخی نام خود او را محمد دانستهاند
(نک : قدسی، ۱۰۲).
بهار در اصفهان به دنیا آمد و
در نوجوانی به تحصیل پرداخت، اما دیری نپایید
كه مدرسه را ترك كرد و به فراگیری هنر تذهیب روی
آورد (محیط،«ی ـ ل»). بهار نزدپدر خود، تذهیب، خوشنویسی،
تشعیر و ابری سازی را آموخت (سهیلی، همانجا؛ كریمزاده،
۲ /۹۱۷) و در آموختن هنر خوش نویسی از زین
العابدین اشرف الكتاب اصفهانی، نیز بهره برد (همایی،
۸) و پس از تسلط بر این هنر، آن را وسیلۀ امرار
معاش خود ساخت (محیط، «ل»).
بهار به سرودن شعر نیز میپرداخت
(همو، «م»). قصاید و تذهیب او طرف عنایت و توجه فتحعلیشاه
بود. سخن اعتمادالسلطنه (۱ /۲۸۸) مبنی بر اینكه
«وقتی [بهار] به تهران آمد و پس از چندی به اصفهان بازگشت»،
مؤید توجه فتحعلی شاه به هنربهار و دیدار این دو با یكدیگر
است. در دورۀ سلطنت محمد شاه
(۱۲۵۰-۱۲۶۴ق
/۱۸۳۴- ۱۸۴۸م) كه حكومت
اصفهان در ۱۲۵۴ق به معتمد الدوله منوچهر خان گرجی
واگذار شد (نک : جابری انصاری، ۲۵۷)، بهار به
خدمت وی درآمد و به مدح او پرداخت (نک : محیط، همانجا)؛ اما پس
از چندی حسادت بدخواهان را برانگیخت و به سرقت اشعار مجمر زوارهای
متهم شد (همو، «ز ح»). به گفتۀ محیط طباطبایی (نك : ص «ز»)، بهار در مقام دفاع از
خود برآمد و تذكرۀ یخچالیه را در پاسخ به بدخواهان خود نوشت. بهار با بسیاری
از شاعران و ادیبان همعصر خود همنشینی داشت كه از جملۀ آنها
میتوان از میرزا فتح الله اسود، اسماعیل صباغ، علی
شوقی (نک : بهار، ۲۷- ۲۸،
۸۲-۸۴، ۹۷- ۹۹)، وفای
زوارهای، صفای زوارهای (محیط، «ح ـ ط»)، و نیز
مهدی ارباب اصفهانی و محمدحسین ادیب اصفهانی
(پدر بزرگ و پدر محمد علی فروغی) (ادیب، ۱-۳)
نام برد.
بهار در دورۀ پایانی
عمر، تخلص «فرهنگ» را برای خود برگزید (محیط، «ز»، «ح»).
دربارۀ محل و زمان درگذشت وی اختلاف است. اعتمادالسلطنه (همانجا) این
واقعه را در اصفهان دانسته، ولی قدسی(ص ۱۰۳) میگویدكه
او در ۱۳۱۳ق /۱۸۹۵م،
دركربلادرگذشته، و در نجف به خاك سپرده شده است. از بهار ۴ پسر و دو
دختر به یادگار ماند كه همگی اهل علم و دانش و هنر بودند (همو،
۱۰۲، ۱۰۵).
آثـار
قابلیتهای هنری
بهار در زمینههای تذهیب، تشعیر، ابری سازی،
حل كاری و خوش نویسی (نسخ، ثلث و رقاع) جلوهگر شد (قدسی،
۱۰۲؛ كریمزاده، همانجا؛ هدایت، ۵
/۸۴۰) و استعدادهای ادبی وی در سرودن شعر
و نگارش تذكره، زمینۀ بروز یافت (دیوانبیگی، ۲
/۱۳۵۹؛ كریمزاده، همانجا). از اینرو،
آثار بهار در دو زمینۀ هنری و ادبی قابل بررسی است: آثار هنری
بهار، بیشتر بهصورت كتابت، تذهیب قرآن و تذهیب كتابهای
دعاست كه برخی از این آثار در موزهها نگهداری میشود
(قدسی، ۱۰۳،
۱۰۵-۱۰۶)، ولی آثار ادبی او از
تنوع بیشتری برخوردار است كه از آن جمله است:
۱. تذكرۀ یخچالیه.
از مقدمۀ بهار بر این تذكره برمیآید كه وی به پیشنهاد
یكی از دوستانش، مصمم میشود با تألیف تذكرهای
توجه محمد شاه را به خود جلب كند و بدین ترتیب به دربار او راه
یابد؛ همچنین موجبات تفریح خاطر دوستان خود را فراهم سازد
(بهار، ۱۳، ۱۶-۲۲)، هر چند كه محیط
طباطبایی انگیزۀ او را از تألیف این كتاب، كینهكشی و نقد
بدگویان دانسته است (ص «ز»). هدایت (همانجا) این تذكره را
به «طرب الاحباب» موسوم ساخته است.
تذكرۀ یخچالیه
شامل یك مقدمه در سبب تألیف كتاب، یك بخش در شرح احوال
و اشعار نزدیك به ۲۷تن و بخش پایانی هم شامل
قصایدی است در ستایش محمد شاه قاجار. این كتاب نخستین
بار به كوشش محمد حسین ادیب (ذكاء الملك) در
۱۲۹۰ق در تهران و آخرین بار نیز در همین
شهر در ۱۳۲۱ش به كوشش احمد گلچین معانی
به چاپ رسیده است.
۲. مدایح المعتمدیه،
تذكرهای است شامل احوال و اشعار شاعرانی كه منوچهر خان گرجی
را مدح گفتهاند. این تذكره در ۳ قسمت فراهم آمده است: مقدمه،
در شرح حال منوچهر خان و تاریخچهای از دوران حكومت او؛ ترجمۀ احوال
۹۸ شاعر به ترتیب حروف الفبا؛ و خاتمه در شرح احوال مؤلف.
بهار این اثر را در ۱۲۵۹ق به پایان
رساند، ولی تا زمان مرگ منوچهر خان (۱۲۶۳ق
/۱۸۴۷م) به تكمیل آن مشغول بود. این
تذكره تا كنون به چاپ نرسیده، ولی دست نویسهایی
از آن باقی است (گلچین، ۲ /۱۸۵-
۱۸۹).
مآخذ
ادیب، محمدحسین، مقدمه بر
تذكرۀ یخچالیه (نک : هم ، بهار اصفهانی)؛ اعتماد السلطنه،
محمد حسن، المآثر و الآثار، به كوشش ایرج افشار، تهران،
۱۳۶۳ش؛ بهار اصفهانی، محمد علی، تذكرۀ یخچالیه،
به كوشش احمد گلچین معانی، تهران، ۱۳۲۱ش؛
جابری انصاری، حسن، تاریخ اصفهان و ری ، اصفهان،
۱۳۲۱ش؛ دیوان بیگی، احمد علی،
حدیقة الشعراء، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران،
۱۳۶۵ش؛ سهیلی خوانساری، احمد، مقدمه
بر گلستان هنر قاضی احمد قمی، تهران،
۱۳۶۶ش؛ قدسی، منوچهر، «میرزا محمدعلی
خوشنویس اصفهانی و فرزندان فاضل هنرمندش»، هنر و مردم، تهران،
۱۳۵۴ش، س ۱۴، شم ۱۵۷؛
كریم زاده، محمد علی، احوال و آثار نقاشان قدیم ایران،
لندن، ۱۳۶۹ش؛ گلچین معانی، احمد، تاریخ
تذكرههای فارسی، تهران، ۱۳۵۰ش؛ محیط
طباطبایی، محمد، مقدمه بر تذكرۀ یخچالیه
(نک : هم ، بهار اصفهانی)؛ هدایت، رضا قلی، مجمع الفصحاء،
به كوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۴۰ش؛ همایی،
جلال الدین، مقدمه بر دیوان طرب بن همای شیرازی
اصفهانی، تهران، ۱۳۴۲ش.
علی میرانصاری
از شهریور
۱۳۲۰ تا سال وفات (۱۳۳۰ش)
در سالهای جنگ جهانی دوم،
پس از ورود قوای متفقین (روس و انگلیس) به خاك ایران
در سوم شهریور ۱۳۲۰، بهار بار دیگر وارد صحنۀ
مطبوعاتی و معركۀ سیاسی شد. او ابتدا روزنامۀ نوبهار (دورۀ هشتم)
را به راه انداخت و نخستین شمارۀ این دوره را روز دوشنبه
سوم اسفند ۱۳۲۱، درست ۲۲ سال پس از كودتای
سوم اسفند ۱۲۹۹ منتشر كرد كه در این نوبت پس
از انتشار ۱۰۲ شماره در آذر ۱۳۲۲ تعطیل
شد (میرانصاری، ۲
/۳۵۶-۳۵۷).
پس از غایلۀ آذربایجان
در ۱۳۲۴ش، بهار زیر لوای قوامالسلطنه به
فعالیت سیاسی روی آورد و در كنگرۀ حزب دموكرات
ایران مجدانه شركت كرد. در بهمن ۱۳۲۴ در كابینۀ قوام
وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چندماهی بیش طول نكشید و
استعفا كرد (همو، ۲ /۲۷۵).
پس از ختم غایلۀ آذربایجان،
بهار در ۲۴ اسفند ۱۳۲۵ به نامزدی حزب
دموكرات ایران از تهران به نمایندگی دورۀ
پانزدهم مجلس انتخاب شد، اما در سراسر این دوره (۲۵ تیر
۱۳۲۶-۶ مرداد ۱۳۲۸)، بر
اثر ابتلا به بیماری سل، تنها در ماههای تیر، مرداد و
شهریور ۱۳۲۶ فرصت حضور در مجلس را یافت
(همو، ۲ /۶، ۲۸۷، ۲۸۸،
۲۹۱).
بهار در این سالها از فعالیت
ادبی و تحقیقی و دانشگاهی باز نماند و در بحبوحۀ
مبارزات سیاسی، هم به تدریس پرداخت و هم مقالات او در
جراید و مجلات معتبر متعدد ( نوبهار،جهان نو، دانش، یغما، پیام
نو، مهر، نامۀ فرهنگستان، آینده و سخن )منتشر گردید (نک : همو ۲
/۸ -۲۲).
در نیمۀ دوم
۱۳۲۶ش بهار كه به بیماری سل مبتلا گشته
بود، با استفاده از مرخصی استعلاجی از مجلس، برای معالجه
به سویس رفت و دخترش پروانه ــ كه در ژنو زندگی میكرد
ــ پرستاری او را برعهده گرفت (نک : بهار، پروانه،
۶۴۴-۶۴۶). هیئت دولت هم در جلسۀ
۱۱ آبان ۱۳۲۶، تصویب كرد كه از تاریخ
حركت بهار به سویس، علاوه بر هزینۀ سفر، ماهانه
هزار فرانك سویس بابت مخارج درمان و آسایشگاه به او بپردازند
(میرانصاری، ۲ /۲۹۷)؛ اما بر اثر برخی
از تعللها همسر بهار مجبور شد كه قسمتی از عرصۀ خانۀ مسكونی
خانواده را برای تأمین هزینۀمعالجۀ همسر
بفروشد.با اینهمه،بهسبب هزینۀ سنگین
آسایشگاه، معالجۀ بهار در آنجا، ادامه نیافت و او را به ناچار به درمانگاه
ارزانتری منتقل كردند (بهار، پروانه، ۶۴۶).
بهار در سویس، با جمالزاده، و
در پاریس با هانری ماسه دیدار كرد. وی، پس از چندی
به همراه دخترش به نیس ــ یكی از شهرهای فرانسه
ــ رفت و چند صباحی حالش نسبتاً بهبود یافت (همو،
۶۴۶-۶۴۷)، اما مضیقۀ شدید
مالی باعث گردید كه بهار با نیمه كاره رها كردن معالجه
راهی ایران شود (میرانصاری، ۲
/۲۹۴). سفر بهار به سویس یك سال و اندی
(تا اردیبهشت ۱۳۲۸) طول كشید (گلبن،
۱۱۱).
بهار در بازگشت به ایران، به
تدریس دانشگاهی ادامه داد. در خرداد ۱۳۲۹ «جمعیت
ایرانی هواداران صلح» تأسیس گردید و بهار كه از پایهگذاران
آن بود (اعضای مؤسس دیگر: دكتر شایگان، حائریزاده،
مهندس قاسمی، دكتر حكمت، احمد لنكرانی، محمد رشاد و محمود هرمز)،
به ریاست جمعیت انتخاب شد (میرانصاری، ۲
/۳۱۳-۳۱۴) و قصیدۀ معروف «جغد
جنگ» را، به اقتفای چكامۀ بلند منوچهری سرود (نک : دیوان، ۱
/۷۴۰-۷۴۳). در همین اوان دولت
پاكستان از بهار برای سفر به آن كشور دعوت كرد كه او به سبب بیماری
نتوانست این دعوت را بپذیرد (میرانصاری، ۲
/۳۳۳-۳۳۴)، اما در مجلسی كه سفارت
پاكستان برای بزرگداشت محمداقبال لاهوری در تهران برپا ساخت،
حضور یافت و ریاست آن را عهدهدار شد و سخنرانی گرمی
دربارۀ اقبال ایراد كرد (عرفانی، ۹۸).
با شدت یافتن بیماری
بهار، از اول اسفند ماه ۱۳۲۹، از سوی دانشگاه
حكم ۶ ماه مرخصی برای او صادر شد (میرانصاری،
۲ /۳۲۸). بهار آخرین روزهای زندگی
خود را تب آلوده و با ضعف مفرط در هشیاری تمام گذراند و سرانجام
در روز یكشنبه اول اردیبهشت ۱۳۳۰ چشم از
جهان فرو بست. مراسم تشییع به دعوت وزارت فرهنگ و جمعیت
ایرانی هواداران صلح، در روز دوشنبه ۲ اردیبهشت از
مسجد سپهسالار برگذار شد (همو، ۲
/۳۳۹-۳۴۰). جسد بهار در آرامگاه ظهیرالدوله
(گلابدره) به خاك سپرده شد و در مراسم دفن خطابههایی دربارۀ مقام
علمی و ادبی او ایراد كردند.
روابط بهار با بزرگان و دانشمندان
بهار در زندگی پرماجرای
خود با دولتمردان، دانشمندان، شعرا و ادبا و ارباب قلم و دانشگاهیان
حشر و نشر داشت. وی با فروغی ظاهراً به سبب اختلاف مشرب سیاسی
ـ اجتماعیالفت چندانی نداشت (یغمایی، حبیب،
«احوال...»، ۷- ۸). برعكس، روابط او با علیاصغر حكمت همواره
دوستانه بود و حكمت همیشه از بهار حمایت میكرد؛ تا جایی
كه آخرین نامۀ بهار به حكمت نوشته شده است (میرانصاری، ۲
/۳۳۸). لقمانالدولۀ ادهم نیز از دوستان صمیمی
بهار بود و در بازگشت او از تبعید به تهران وساطت داشت (بهار، پروانه،
۶۴۰). از فضلای غیرایرانی محمد اسحاق
(۱۸۹۸-۱۹۶۹م)، ایرانشناس
هندی با بهار معاشرت داشت (اتحاد، ۶۷). بهار نسبت به
پورداود و محمد قزوینی احترام خاص داشت، اما غزل معروف وی
به مطلع «دعوی چه كنی داعیهداران همه رفتند» كه برخی
پنداشتهاند در رثای محمد قزوینی (د
۱۳۲۸ش) است، سالها پیش از وفات او، در سوگ
عارف قزوینی (د ۱۳۱۲ش) سروده شده است
(نک : میرانصاری، ۲
/۱۳۹-۱۴۲). حشر و نشر وی با یوسف
اعتصام الملك، پدر پروین اعتصامی ــ كه بهار جایگاه والایی
برای او در شاعری قائل بود ــ موجب شد تا در دفاع از او مقالۀ محكم
و در عین حال ستایشآمیزی بنویسد (نک : «سنخ
فكر...»، ۷۷-۷۹) و همچنین بر چاپ اول دیوان
پروین اعتصامی (مرداد ۱۳۱۴) مقدمهای
بنگارد. از میان شاگردانش با یزدان بخش قهرمان ــ كه دامادش شد
ــ و حسین خطیبی انس بیشتری داشت و گاهی
وی و علیاكبر فیاض را به جای خویش به كلاس
درس میفرستاد (میرانصاری، ۲
/۳۲۷-۳۲۹).
آثـار
آثار منثور و منظوم بهار متنوع است و
انواع شعر سنتی و اشعار به زبان محلی، تصنیف و ترانه، مقالهها
و سخنرانیهای سیاسی و انتقادی، رسالههای
تحقیقی، نمایشنامه، اخوانیات و مكتوبات، تصحیح
انتقادی متون، ترجمههای متون پهلوی، سبكشناسی نظم
و نثر، دستور زبان، تاریخ احزاب، مقدمه بر كتابها و حواشی بر
متون به خصوص شاهنامۀ فردوسی را در بر میگیرد (نک : همو، ۲
/۷-۲۳).
مهمترین اثر بهار دیوان
اشعار اوست كه به اعتباری كارنامۀ عمر او نیز به شمار میرود.
این دیوان در زمان حیات او به چاپ نرسید. جلال متینی
(ص ۵۶۰-۵۶۱) از بهار نقل میكند كه
میخواسته است سرودههای خود را از صافی نقد بگذراند و منتخب
دیوان خود را به چاپ برساند و از وزارت فرهنگ خواستار شده بود كه دو
تن آشنا با شعر و شاعری را برای پاكنویس اشعارش در اختیار
او بگذارند، اما این تقاضا اجابت نشد.
در میان آثار تحقیقی
بهار نیز، سبكشناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی
ممتاز است. این كتاب حاصل ۳۰ سال تتبع و تدریس
استاد است. هنوز هم كتابی در این موضوع كه بتواند با آن رقابت
كند، تألیف نشده است. بهار به این مبحث از علوم ادبی،
در زبان فارسی استقلال و هویت بخشید و درس دانشگاهی
آن، به حق به نام او مُهر خورد (یوسفی، ۸۴
-۹۱). ژیلبر لازار ــ ایرانشناس مشهور فرانسوی
ــ در اثر نفیس خود «زبان كهنترین آثار نثر فارسی»، به
سبكشناسی بهار بیش از هر اثر دیگر استناد كرده، و آن كتاب
را اثری افتخارآمیز شمرده است (فرشیدورد، ۱
/۲۸۵).
بهار بخشی از سبكشناسی
شعر را نیز كه چند دوره آن را درس داده، و با وزارت فرهنگ در بهار
۱۳۲۹ش برای چاپ و نشر آن قرارداد بسته بود،
نوشت كه با شدت گرفتن بیماری سل مجال آن پیدا نكرد تا
تدوین و نگارش این اثر را به پایان برساند (گلبن،
همانجا)؛ اما تقریرات درسی او باعنوان تاریخ تطور شعرفارسی
(مشهد،۱۳۴۴ش) چاپ و منتشر شد. عبدالحسین زرینكوب
در وصف سبكشناسی شعر بهار مینویسد كه او بیان خصوصیات
مكتبهای شعر فارسی را ضابطه بخشید و كارهایی كه
بعدها در این باب صورت گرفت، جز تكرار و شرح آن نیست (ص
۱۷۴).
بهار در تدوین دستور زبان،
معروف به دستور پنج استاد (تهران، ۱۳۲۹ش) سهم عمده
دارد. به ویژه در مبحث فعل، تمایز مادۀ مضارع و ماضی
و انواع مشتقات هریك، ابتكار شخصی اوست. او ضمن درس سبكشناسی
نثر، نكات دستوری تازهای بیان میكرد و اصرار داشت
كه در امتحان درس سبكشناسی این نكات را نیز موضوع سؤال
قرار دهد.
دیگر كتابها و رسالههای
تألیفی، تصحیحی و ترجمهای بهار اینهاست:
منظومۀ چهار خطابه (۱۳۰۵ش)؛ اندرزهای آذرباد
ماراسپندان (ترجمۀ منظوم از زبان پهلوی، ۱۳۱۲ش)؛ یادگار
زریران (ترجمۀ منظوم از زبان پهلوی، ۱۳۱۲ش)؛ زندگانی
مانی (۱۳۱۳ش)؛ گلشنصبای فتحعلیخان
صبا (۱۳۱۳ش)؛ تاریخ سیستان (تصحیح
انتقادی، ۱۳۱۴ش)؛ رسالۀ نفس ارسطو
ترجمۀ باباافضل كاشانی (تصحیح، ۱۳۱۶ش)؛
مجمل التواریخ والقصص (تصحیح و تحشیه،
۱۳۱۸ش)؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی
(دو جلد، ۱۳۲۲ و ۱۳۵۷ش)؛ منتخب
جوامع الحكایات و لوامع الروایات عوفی (تصحیح،
۱۳۲۴ش)؛ دستور زبان فارسی (به همراهی
عبدالعظیم قریب، بدیعالزمان فروزانفر، غلامرضا رشید یاسمی
و جلالالدین همایی (دو جلد، ۱۳۲۹ش)؛
و تاریخ بلعمی (كه بعدها محمد پروین گنابادی آن را
تكمیل كرد و به چاپ رساند، ۱۳۴۱ش).
مقالات ادبی و تحقیقی
بهار، در زمان حیات یا پس از وفات او در جراید و مجلات و
نشریات متعدد از جمله نوبهار، مهر، ایران، دانشكده، باختر، ارمغان،
تعلیم و تربیت، دانش، جهان نو، یغما، آموزش و پرورش، نگین،
گلهای رنگارنگ، پیام نو، نامۀ فرهنگستان،
فردوسی، آینده، آرمان، مهر ایران، ایران نامه و سخن
چاپ و منتشر شد. این مقالهها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی،
تاریخی، واژهشناسی، دستور، خط، احوال رجال سیاسی
و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مكاتبات است.
از تصنیفها و ترانههای
سرودۀ بهار «بهار دلكش»، «باد صبا بر گل گذر كن»، «ای شهنشه»، «ای
شكسته دل»، «نهاده كشور دل باز رو به ویرانی»، «گر رقیب
آید»، «ایران هنگام كار»، «زمن نگارم»، «پرده زرخ برافكن»،
«سرود پهلوی»، «عروس گل» و «مرغ سحر» را باید نام برد (یغمایی،
اقبال، «محمدتقی»، ۴۸۹).
اشعار بهار به زبانهای انگلیسی
و روسی برگردانده شده است؛ از جمله: ادوارد براون در مجموعهای
با عنوان «شعر سیاسی ایران نوین»، نمونههایی
از اشعار اجتماعی بهار را با ترجمه و تفسیر انگلیسی
درج كرد. آربری نیز شعر بهار را با اشعار دیگر شاعران ایرانی
به انگلیسی ترجمه، و در كتابی با عنوان «اشعار فارسی»
منتشر كرد (ص .(۱۳۸-۱۳۹
بهار نمایشنامهای نیز
با عنوان «تربیت نااهل» نوشته است (میرانصاری و ضیایی،
۲ /۶۶۶-۶۷۱).
اظهار نظر مشاهیر و دوستان و نزدیكان
بهار دربارۀ او
دوستان و نزدیكان، محققان و
بزرگان معاصر بهار را در زمینههای مختلف علمی، تحقیقی،
ادبی، اجتماعی و سیاسی و ایران دوستی و
شاعری ستودهاند و هریك برحسب ذوق و سلیقه و تخصص خود بر
جنبهای از تبحر او انگشت نهاده، و آن را ستایش كردهاند؛ چنانكه
ادیب نیشابوری او را استاد سخنوران معاصر میدانسته
است (پروین گنابادی، ۱۳). همایی او را
استاد مسلم نظم و نثر فارسی و دارای قلمی توانا و بیانی
بلیغ و رسا در سخنوری میشمارد (ص
۶۶۶-۶۶۷). فروزانفر در قلمرو شعر معاصر تنها
بهار را میپسندد (نک : شفیعی كدكنی، ۲۸)
و اقبال یغمایی بر ایران دوستی و عِرق ملی
بهار تأكید میورزد و او را مبتكر و پیشنهاد دهندۀ احداث
آرامگاه باشكوه فردوسی به رضاشاه معرفی میكند ( وزیران...
،۳۹۳).
جایگاه بهار در شعر و ادب فارسی
بهار ساحتهای وجودی چندی
دارد كه مهمترین آنها ساحت هنری اوست. او اگر شاعر نبود، بهار
نبود. در هر دوره از تاریخ ادب فارسی، سخنسرایی بیش
از سخنسرایان همعصر خود درخشیده است؛ در میان شاعران سنتی
معاصر نیز بهار سرآمد است. او استاد سخن، و بر سخن سوار است. در شاعری
در مرتبهای است كه جز استاد به آن نمیرسد. آفرینش او نه
تنها مطمئن، بلكه علاوه بر آن فارغ از تكلف است. توفیقش اتفاقی
نیست؛ هر وقت اراده كند، موفق است.
بهار هم مهارت دارد، هم شجاعت ادبی
و نوآوری. در شعر كارهایی میكند كه دیگران
جرئتش را ندارند. زندگی بهار، گویی بهانهای بود برای
شعر گفتن. دیوان اشعارش به راستی زندگی نامۀ منظوم
و كارنامۀ عصر اوست. در شاعری، زبانی سرمایه و پرتوان دارد.
در اوزان و قوافی و ردیفهای آسان و دشوار طبعآزمایی
و نوآوری كرده، و پیروز گشته است. در اشعارش، همۀ انواع
شعر از قصیده، مسمط، ترجیعبند، تركیببند، قطعه، غزل، مثنوی،
رباعی و دوبیتی میتوان سراغ گرفت. وی قصیدهسرای
قهاری است. در میان چكامههای او نمونههایی میتوان
یافت كه در سخن فارسی بینظیرند. در تصویر
منظرهها مهارت دارد. طبایع، سرشتها، صحنههای حیات و احوال
و كیفیات و فضاهای سیاسی و اجتماعی را
استادانه وصف میكند. محیط زهرآلود بدگمانی را به گردش قلمی
به تصویر میكشد. فساد جامعه را ماهرانه و به زبانی طنزآمیز
آماج تیر انتقاد میسازد. عاقبت حكومت فساد، رشوه، تزویر،
دروغ و چاپلوسی را آگاهانه پیشبینی میكند.
بهار در لابهلای اشعار خود گاه
تصاویر جانداری میآفریند كه تپش زندگی را در
پس آن میتوان شنید؛ صنایع شعری را با مهارت تمام
به كار میبرد و از هزار پیشۀ او طرفه كالاهای رنگارنگ
بیرون میآید. وی گاه در شیرینكاری
به جایی میرسد كه خواننده را دچار هیجان میسازد؛
در حذف به قرینه و ایجاز با سعدی پهلو میزند؛ مَثَل
سایر را غالباً درست مینشاند و در عفت بیان نمونه است؛
شوخ طبعی را در لفاف لطف تعبیر میپیچد.
گفتهاند كه سبكهای خراسانی
و عراقی را درهم آمیخته است. باید گفت كه او خود صاحب
سبك است. اشعارش در استواری، صلابت، شكوه و موسیقی،چكامهسرایان
خراسان،و در لطف مضمون و سادگی بیان، گویندگان عراقی
را به یاد میآورد. میتوان گفت كه واپسین شعله و
زبانۀشعر سنتی است كهبالا كشیده است.یگانه رنگی
كه درسرودههای او ناپیدا یا محو است، رنگ عرفانی و
تصوف است كه گویا با طبع و منش او چندان سازگار نبوده است.
در اشعار بهار نشانههای شاخص
زمانۀ او به چشم میخورد. اشعاری با درج اصطلاحات سیاسی
روز كه نوعاً در آن دوره باب شده بود، اما ورود در مسائل سیاسی
و اجتماعی شعر بهار را، به خلاف اشعار دیگر شاعران دوران مشروطیت،
تنزل نداده است. هیچیك از شاعران اجتماعی آن دوران
نتوانسته است مانند بهار شعر را در مقام شایستۀ آن نگاه
دارد.
در نثر بهار نیز پارههای
استادانۀ متعددی وجود دارد كه از مهارت و شجاعت قلمی او حاكی
است. با بهترین نمونههای نثر او از این دست، در سبكشناسی
آشنا میشویم كه نویسنده گاه در وصف فشرده و جامع حوادث
مهم مانند آثار حملۀ غزان یا معرفی برخی از شاهكارهای متون فارسی
مانند گلستان سعدی معجزآفرین میگردد. بهار در همین
حال سخنوری است زبردست و روزنامهنگاری ماهر و سهل آفرین.
وی چنانكه خود میگوید در زبان مطبوعاتی ابتدا از
مقالات محمدامین رسولزاده (نویسندۀ معروف روزنامۀ ایران
نو در صدر مشروطیت) متأثر بود، اما با وارد كردن تعبیرات فارسی
و تركیبات شعری در سبك رسولزاده، تصرف كرده، و سبك تازهتری
پدید آورده است (نک : ملكزاده، «ق ـ ر»).
بهار میراثی بس گرانبها و
ماندگار بر جای گذاشت. او به جاودانگی و ماندگاری آثار خویش
یقین داشت و خود بارها در اشعارش بدین نكته اشاره كرده
است.