آخرین بروز رسانی : پنج
شنبه 18 دی 1399 تاریخچه مقاله
چَهارْطاق، یا چهارطاقی،
اصطلاحی در معماری ایرانی؛ در اصل بنایی
چهارگوش است، مشتمل بر ۴ قوس میان جرزهای ۴گوشۀ آن، و
یا ۴ دیوار محدودۀ آن، که فضای مربع داخلی را گنبدی استوار بر سهکنجها
پوشانده است (هوف، «گنبد ... »، ۴۰۰). ساختار آن در دورۀ ساسانی
به پیشرفتهترین شکل خود رسید، و بدون وقفه در معماری دورۀ اسلامی
ایران تداوم یافت. برخی پژوهشگران معتقدند واژۀ
چهارطاق مترادف «تتراپیلون» یونانی است، که «طربال» در زبان عربی
برگرفته از آن است و هردو با همین معنی «چهارطاق» در زبان فارسی
است (روتر، ۵۵۴؛ نیز نک : اصطخری،
۱۲۴).
در فرهنگ معین، چهارطاقی
(چهارطاق)، بنای مربعی میانه ــ نـه بزرگ و نـه کوچک ــ است که
از هر طرف باز باشد؛ و نیز به عنوان قبهای «که بر سر گور مردگان
سازند»، تعریف شده است (ذیل واژه). «چهار طاق کردن» نیز در
فرهنگ عامۀ ایرانیها اصطلاحی است که به باز بودن کامل «فضا»، و
گشوده بودن کامل در اشاره دارد ( لغتنامه ... ).
کاربرد چهارطاق
کاربرد دقیق و ریشههای
چهارطاق ــ کـه در دورۀ ساسانی ساختـار آن بـه تکامل رسیـده بـود ــ هنوز موضوع
بحثهای جدی دانشمندان، و مورد تردید است (استروناخ، 912 ؛ هوف،
«چهارطاق (I)»، 635). برخی جدا ساختن تاریخ گنبدخانه را بهطورکلی
از شکل چهارطاق بهطور اخص مشکل دانستهاند (اُکین، 639).
در اوایل دورۀ اسلامی
هر دوگونۀ موردنظر در بناهای مختلف مشاهده شدهاند که پارهای از آنها
را آتشکده، و برخی دیگر را بناهای آرامگاهی پنداشتهاند؛
از این رو، نسبت آنها به دورۀ ساسانی و یا دورۀ اسلامی مورد تردید
است (همانجا؛ هوف، «گنبد»، ۴۰۲). از سوی دیگر، بهطورکلی
بر اساس مطالعات و نظرات پژوهشگران میتوان شکلگیری، تحول و
حوزۀ نفوذ چهارطاقها را حسب ضرورتهایی در دو گروهِ بناهای
«آتشکدهها» و «کاخها» قرار داد (نک : مصطفـوی، نگـاهی ... ،
۴۲-۴۴؛ هوف، همان،
۳۹۸-۴۰۲؛ گدار، III(1)
/ 21)، هر چند
کاربردهای دیگری نیز برای آنها متصور شدهاند (نک
: مرادی، ۱۳۰-۱۸۴)؛ لذا در مورد عملکرد
دقیق چنین بناهایی اتفاقنظر وجود ندارد.
چهارطاق (بناهای برگزاری
مراسم آتش)
بر پایۀ نوشتههای
هرودت (ص 51) در ایرانِ زمان او، چهار طاق یا معبدی وجود نداشته
است. تنها محلهایی در هوای آزاد، بر بلندیها و آیاداناها
قرار داشتـه کـه معبد بـهشمار نمیآمدند (نک : گدار، III(1) / 12).
ظاهراً چهارطاقها از سدۀ ۳م رایج شده، و پیش از آن زمان نخستین بار پوزانیاس
در سدۀ ۲م به معبد آتش (محل برگزاری مراسم آتش) اشاره کرده است.
پنداشته میشود که ایرانیان
معابدی به معنای یونانی کلمه ــ که ساختمانهایی
محکم و ماندنی برای تجسم مادی بخشیدن به الوهیت،
بنا شده باشد ــ نداشتند (همو، III(1) / 11, 13) و برای نیایش
بر فراز مکانهایی «رفیع و مطهر» گرد میآمدند (همو، III(1) / 13).
به نظر میرسد آندره گدار نظر استرابن را که آتشکدهها
را محلی برای حفاظت از آتش سرمدی که پاک و خالص است، و آنها را
«آیادانا» نامیده، پذیرفته است و آتشگاهی را در شوش، بهعنوان
بنایی زیبا که در مرکز آن آتش جاوید و سرمدی فروزان
بود و شبستان و تالارهایی در پیرامون آن تعبیه شده بـود،
توصیف کرده است (نک : همانجا؛ کالج، 53-54). وی معتقد است که در دورۀ پارتی
بناهای مذهبی که معابدی واقعی بودهاند، در ایران
وجود داشتهاند (همانجاها).
برخی پژوهشگران معتقدند در دورۀ ساسانیان،
ساختن پرستشگاه ــ که خاص پاکترین آتشها ست ــ تداوم یافت و همچنان
برای مردم دستنیافتنی باقی ماند؛ اما در معبدی که
آتشگاه نام گرفته، و معتقدان گرد محرابـی در فضای باز ــ که عموماً
«چهارطاقی» بـر آن بنا شده بـود ــ حضور مییافتند و در آیینهای
رسمی آتش شرکت میکردند. پژوهشگران دیگری نیـز
معتقدند چهارطاق ــ پس از هخامنشیان ــ و بهویژه در دورۀ ساسانیان
محل افروختن آتش بوده، و بر بالای بلندیها و نقاط مناسب کوهستانی،
برای افروختن آتش به منظور انجام مراسم آیین زردشتی از آن
استفاده میکردند (کالج، همانجا؛ مصطفوی، همان، ۵۰؛ هوف،
«چهارطاقها[۱]... »، ۲۴۳ ؛ بهاری؛
۵۳).
به گفتۀ اصطخری،
۳ فضای گنبددار آتشکدۀ فیروزآباد، جایگاه ۳ آتش مقدس بوده است (نک : پیرنیا،
۱۱۳)، و به سبب افروختن آتش در زیر چهارطاق، عبادت در فضای
خارج و مقابل آن صورت میگرفت (ورجاوند، ۱۵؛ گدار، III(1) / 14)
و نیز جور (گور یا فیروزآباد) به فرمان اردشیر، و پس از پیروزی
وی که عهد کرده بود در جایگاه پیروزی خویش «شهر» و
«معبدی» بسازد، ساخته شد (نک : اردمان، 45-46 ؛ گدار، III(1) / 20).
گدار معتقد است اگرچه نیایشگاهها
غالباً به شکل چهارطاقهای مجزا به دست ما رسیدهاند، اما این
بناها حتى آنگاه که آتشگاه بودن آن قطعی باشد، بقایای نیایشگاه
نیستند، بلکه برخی از آنها جایگاه «علامت دادن»اند و بر بلندیها
قرار دارند (III(1) / 27) و بـه آسانی قابل شناساییاند،
و تفاوت میان این دو گونه بنا ــ نیـایشگاه و جـایگاه
علامت ــ تنهـا در انـدازه و محـل قـرار گرفتن آنها ست. وی نیایشگاه
را محصور در چهار دیواری و نسبت به فضای نامتناهی بسته
دانسته، در حالیکه نوع دیگر را نسبت به سمت فضای آزاد، باز میداند
(همانجا).
اما هوف، پژوهشگر معاصر آلمانی با
رد گفتههای صاحبنظرانی مانند گدار و اردمان که چهارطاق را «پناهگاهی
چترمانند» برای آتش مقدس که از میان قوسهای چهارگانه از مسافتی
دور نمایان بوده است (نک : گدار، III(1) / 14؛ هوف، «گنبد»،
۴۰۰)، میافزاید با وجود انتقادهای اولیه،
نظریۀ گدار و اردمان به طور وسیعی پذیرفته شده است، اگرچه
دانشمندان دیگری چون هرتسفلد (« ایران [۲]... »، 301)،
مونوره دُ ویار و روتر (ص 550، حاشیۀ 5، نیز
ص 551) که نظرات آنها متکی بر «بسته بودن معابد کهن ایرانی از
فضای بیرون است»، تعاریف بسیار درستتری از بناهای
آیین کهن ایران به دست دادهاند (هوف، همانجا).
پیشینۀ تاریخی
و معماری چهارطاق
اگر تعبیر حمدالله مستوفی
از «برپایی آتشگاه»، در کنار قریۀ «نمیسور»
(ص ۷۶-۷۷) را ــ که گدار با قریۀ
«آتشکوه» که در همان نزدیکی است و ویرانههای یک
آتشگاه و یک قصر قدیمی را در خود دارد، یکی پنداشته
است (III(1) / 32) ــ بپذیریم، بـه تصویری از بـه وجود
آمدن آتشگاهها، همزمان و یا پس از زمانی کوتاه از ایجاد شهرها
و قصبـهها و نیز اهمیت تقارن آنها پی بـرده میشود (نک
: اردمان، ۴۶؛ گدار، III(1) / 19-20). آنچه از بنای یاد
شده باقی مانده است، سوای طاقها که از آجر هستند، بقیۀ بخشهای
بنا ساخته شده از سنگ، قلوه سنگ و ملات آهک است که با قطعاتی از سنگهای
صاف پوشیده شده است. شبستان بزرگ گنبددارِ وسیعی از آن باقی
مانده که از ابتدا جزو آن نبوده، و گنبد آن که اکنون از میان رفته، بر پایههایی
با ستونهای جاسازیشده در دیوار استوار بوده است (همو، III(1) / 32).
گدار این بنا را با توجه به موقعیت قرارگیری آن بر سر راه
نمیسور (نمور) به رباط ترک، و نیز نقشۀ آن که از
۴ طرف، دهانههای آن مسدود نیست، به «علامت» (جایگاه
علامت دادن) نزدیکتر دانسته است تا به آتشگاه (III(1)
/ 38).
قدرت و استحکام به کارگیری
شیوههای برپایی چهارطاقها به حدی است که گروهی
از صاحبنظران معتقدند این فنون طی سدهها تحول و تکامل به دیگر
سرزمینها رسوخ کرده است (ورجاوند، ۱۳، ۱۴؛ سامی،
۲۴). ریشۀ تاریخی و پیدایش این عنصر مهم ساختمانی
را ایرانی (اکثر منابع)، و حداقل به دورۀ پارتها نسبت
دادهاند که با رویکردی جداگانه نسبت به معماری هخامنشی
به وجود آمده، و در دورۀ ساسانی به کمال خود دست یافته است (همو،
۲۴-۲۶؛ کالج، 51, 53).
هوف چهارطاقها و بناهای گنبددار
مغربزمین را ازنظر شکل و شیوۀ ساختمانی متفاوت، و شکل و
تناسببخشی گوشهسازی گونۀ ایرانی آن را تدریجی
و متعلق به معماری اواخر ساسانی دانسته است («گنبد»،
۳۹۷).
بـر خلاف معماری دورۀ
هخامنشی ــ کـه مبنای آن معماری شمال و مغرب ایران بود و
با اقتباس از معماری سرزمینهای مختلف و بستن ابتکار و قریحۀ زیاد،
مراحل تکمیل و توسعه را طی نمود (نک : گدار، III(۱) / ۷-۸) ــ پارتها به دنبال معماری دورۀ هخامنشی،
و حتى معماری یونانی ــ با وجود جاذبۀ تمدن آنها ــ
نرفتند و از ساختمایۀ بومآورد بهرهگیری کردند؛ به همین دلیل به
نوآوری بزرگی در طول تاریخ بشری دست یافتند (پیرنیا،
۹۷).
پوششهای طاقی در دهانۀ بزرگ
و «گنبد»ها در زمینۀ چهارگوش ازجمله دستاوردهای آنها ست (همانجا؛ مصطفوی، نگاهی،
۴۴؛ بیر، ۴۰). البته، از پوششهای طاقی،
پیش از این نیز در ایران بهرهگیری شده بود،
که نمونههای آن در خزانههای تختجمشید، طاق «پالانه» یا
«جهازه» است (پیرنیا، همانجا). بههررو، شاید بهسبب نیازهای
گوناگونی که در آن زمان پدید آمده بود، پارتها از معماری و هنر
کهن، به ویژه معماری مادها و حتى پیش از آنها ــ ایلامیها
ــ بهره گرفته، و با توان بسیار بالایی پوششهایی با
دهانۀ بزرگ را از مصالح بومآورد به وجود آوردند. میتوان گفت در هیچ
زمانی این پوششهای طاقی مانند دورۀ پارتها رایج
نبوده است (پیرنیا، بیر، همانجاها؛ گدار، III(1)
/ 9-10؛ کالج،
121, 123, 127).
آثار عظیم باقیمانده از
معماری ایران در دورۀ ساسانی نیز در اساس با معماری دورۀ
هخامنشی متفاوت بود. ویژگی این آثار نشاندهندۀ آن
است که اساساً مکتب هنری معماری تازهای در این دوره به
وجود آمده بود که نه تنها فصل مهمی از تاریخ معماری ایران
را تشکیل میدهد، بلکه اساس معماری دورۀ اسلامی
ایران هم بر پایۀ آن شکل گرفته، و در معماری سایر کشورهای اسلامی
نیز کاملاً مؤثر افتاده است (هوف، همان، ۳۹۸؛ مصطفوی،
همان، ۴۲؛ سامی، ۲۴؛ ورجاوند، ۱۵).
پوششهای مسطح و تالارهای
ستوندار معماری عهد هخامنشی ریشه در سرزمینهای
شمالی و غربی داشت (گدار، III(1) / 7-8)، اما عناصر ساختمانی
عظیم معماری ساسانی در اساس، معماری بومی نواحی
خشک مرکزی و شرقی ایران بود. به احتمال زیاد ساسانیان
برای رسیدن به قدرت اشرافی فارس برای نخستین بار
فرصت بهکارگیری شیوههای سنتی ساختمانی را
که ریشه در زندگی بوم و مردم داشت، در مقیاس بزرگ و نمادین،
فراهم نمودند (همو، III(1) / 8؛ روتر، 498؛ مصطفوی، همان،
۲۳-۲۴).
معماری در دشت خوزستان و عراق، و
بناهای آجری با همان روش کهن محلی از خشت و ملات گِل، در دیوارها،
و آجر و ملات گچ که دستکم در شالودهها بهکار میرفت و در ابنیۀ پارتی
در آشور مورد توجه بود، تا دورۀ ساسانی تداوم یافت. معماران ساسانی برای دستیابی
به استحکام بیشتر، از سنگ و مـلات خـاص آن ــ سـاروج ــ بهـره بـردند
(روتـر، همانجا)، و پـوششهای گنبـدی، ایـوانهایـی
بـا طاق هلالـی ــ ضربـی ــ و چهارطاقها را در بناهای کاخهای
سلطنتی و آتشکدهها متداول نمودند (هوف، همانجا؛ مصطفوی، نگاهی،
۴۲-۴۳)، نمونههای آن در آثاری همانند کاخهای
فیروزآباد و سروستان، ایوان مداین، ایوان کرخه، آثار تپهمیل
و آتشکدههای متعدد، بقایای بناهای عهد ساسانی در ری،
دامغان، تخت سلیمان و بیشاپور و محوطۀ باستانی
کیش (در خاک عراق) باقی است (همان، ۴۳).
مشاهدۀ تحول در
پوششهای طاقی بنای کاخها در مغرب ایران از روزگار اشکانیان
ــ کـه اساساً ایرانی بودهاند ــ تا کاخهای دورۀ ساسانیان
تأثیر فنون پارتیان را بر معماری ساسانی و ارتقای
آن را در این دوره نشان میدهد (روتر، همانجا؛ مصطفوی، همان،
۴۸)؛ تحولی که از پوششهای کاخ پارتی الحضر، در شمال
غرب عراق تا کاخ خسرو انوشیروان ــ ایوان مدایـن ــ تداوم یافت
و شکوفا شد (همانجاها) و یـا اقتباسی را کـه در مقایسۀ دو
طاق کوچک (۳۸۳ تا ۳۸۸م) و بزرگ
(۵۹۰ تا ۶۲۸ م) در طاق بستان ــ دورۀ ساسانی
ــ نسبت به «طاقگرا» ــ دورۀ اشکانی ــ متحول شده، شاهدیم (مصطفوی، همانجا)، راههای
بهکارگیری طاقها وگنبدهای عظیم، اهمیت نقش سازهای
پایهها و دیوارهای باربر و ستونهای متصل به آن بهطور
شگفتآوری افزایش یافت؛ اما کارکرد ستونهای آزاد کمرنگ
شد، تا آنجا که بهندرت از طاقهایی با ستونهای آزاد در معماری
دورۀ ساسانیان بهرهگیری شد (نک : کیمبال،
۳۴۷). تحولات سازهای طاقی مرهون اهمیت و
رواج گچ و آهک، و شیوۀ بهکارگیری آن در قدرتمندسازی گوشوارها و طاقها دانسته
شده که بهسوی گنبدسازی ساسانیان سوق داده شده است (کالج،
66-67، تصویرهای 3, 31).
چهارطاقهای آغازین
برخی از پژوهشگران گفتهاند،
گنبدِ برپا شده بر سهکنجها، ریشه در معماری خشتی شرق ایران
دارد، که از گنبد سادۀ ساخته شده با خشتهای منظم و یا طاق بر روی سهکنجها
توسعه یافته است (روتر، 501-502؛ هوف، «چهارطاق (I)»، 635). چهارطاقها، در سادهترین
شکل آن ( تک چارطاق) و یا با دهلیزهایی در اطراف چهارطاق
مرکزی، تالارها و ایوانها با پوششهای گاهوارهای، از
عوامل عمده و رشدیافتۀ معماری ساسانی به شمار میرود (مصطفوی، همان،
۴۴).
بنای چهار طاق بهطورکلی
شامل ۴ پایۀ استوار بر گوشههای طرحی مربع است که عموماً از سنگ باد بُر
ساخته شده، روی آنها ۴ لنگه طاق ضربی از همان نوع سنگ احداث، و
پوشش گنبدی بر فراز آن برپا میساختهاند؛ بهاینترتیب،
بنا به صورت «کوشک منفرد» به وجود میآمد که در ۴ سوی آن،
۴ درگاهی باز قرار داشت (همان، ۵۰؛ گدار، III(1) / 9-10؛
هرتسفلد، «دمشق [۳]... »، 17). در محورهای گنبد اصلی گاه پنجرههای
کوچکی نیز باز میشده است (همانجا؛ هوف، «گنبد»،
۳۹۸) و گاه بدون پنجره باقی میماند و تقسیماتی
به عمل نمیآمد (همانجا).
بیش از ۴۰ ساختمان از
اینگونه بناهای تاریخی تا امروز شناخته شدهاند که بیشتر
آنها در استانهای فارس، کرمان و اصفهان قرار دارند (بیر، 26). چهارطاقیهای
متعدد استان فارس (کازرون، جره، فراش بند، نودران، باغ ملک، تل جنگی، نقارهخانه،
خرمایک، موک، کراته، زاغ، قلعه قلی، ظهر شیر، فیشور، صمیگان،
ده شهر و سلامت آباد) و نقاط دیگر ایران مانند قم (قلعه دختر)، کاشان
(نیاسر)، نطنز، محلی در نزدیکی راهجرد بین قم و
اراک، خراسان ( بازۀ هور)، کرمان (درباغ، رحمت آباد و علی آباد) از این جملهاند
(مصطفوی، نگاهی، ۵۰-۵۱، اقلیم ... ،
۱۰۸-۱۴۰؛ متیسن، 316). گدار نیز
سیاههای از آتشکدهها را ارائه نموده است (نک : III(1) / 70-77).
پلان چهارطاقیهای گوناگون،
تک یا بخش پراهمیت یک بنا (همو، III(۱)/۹)
گروهی از این چهارطاقهای
منطقۀ فارس، میان کازرون و فراشبند واقع شدهاند که شباهت زیادی
به کاخ سروستان دارند. هرتسفلد و هرمان بنای آنها را به «مهرنرسه» سازندۀ
سروستان نسبت دادهاند، اما هوف آن را مـورد تردید قـرار داده است (نک : بیر،
26، حاشیۀ 12؛ هوف، «چهارطاقها»، 244؛ گدار III(1) / 29-30؛ هرمان، 29). از نمونههای
این دسته، آتشکدۀ کنارسیاه در خاک فارس است (پورنادری). در میان
چهارطاقهای نزدیک سروستان، جذابترین و منظمترین آنها،
عمارت تل جنگی در زمینهای فراشبند است که عمدتاً از قلوه سنگ و
ملات سخت ساخته شده، و از ردیفی از سنگهای بلوک طویل
چهارگوش نیز بهرهمند است (بیر، همانجا؛ سیرو، لوحۀ 13).
«چهار طاق بازۀ هور»، میان
تربت حیدریه و نیشابور نیایشگاهی است واقع بر
روی تپهای که احتمالاً از پیش از دورۀ ساسانی
بر جای مانده است. این نمونه که یکی از کهنترین
گنبدهای یافتشده در ایران به شمار میرود، دارای
گنبد سنگی با «گوشهسازی» چوب است (پیرنیا،
۱۰۸).
از گوشهسازیهای چوبی،
آثار کمی بر جای مانده است که نشانگر نخستین برخورد معماران در
روند به کار بستن فنون گنبدسازی و ارائـۀ راه حـل بـرای
گوشههـای منطقۀ انتقال ــ از فضای مربعشکل زیرگنبد به پوشش منحنی
گنبد ــ است. گنبد آتشکدۀ فیروزآباد (۲۲۴ م)، که ابعاد آن بر اساس گزارش
فرصتالدوله، ۱۵ × ۱۵ ذرع، و به بلندی تقریبی
۲۵ ذرع است (هوف، «بررسی [۴]... »،
۳۹۱؛ فرصت، ۱۱۵-۱۱۶؛ پیرنیا،
۱۱۱)، دومین گنبد پس از بازۀ هور و بزرگترین
گنبد زمان خود است که بر روی گوشهسازی «ترنبه» جای گرفته است
(همو، ۱۱۲-۱۱۳؛ مصطفوی، نگاهی،
۴۴؛ بیر، 40). بخشی از ویرانۀ آتشکدۀ کوه
خواجۀ سیستان، در نزدیکی زابل، متعلق به دورۀ نخست
پارتها (هرتسفلد، «ایران»، 301-302؛ کالج، 24) و بخشی نیز مربوط
به دورۀ بعـد از پـارتهـا ــ سـاسـانـی ــ است. مهمترین ویژگیهای
معماری این مجموعه، دارا بودن اساسیترین اندامهای
معماری سنتی، ازجمله: «ایوان» رو به «میانسرا»، «آسمانۀ کانهپوش»
و «گنبد» است که طرحهای آن پس از اسلام نیز بهکارگرفته شده است. در
پوشش ایوان این مجموعه، به گونهای «کانهپوش»، از «نیمگنبد»
و «طاقهای هلالی»، و «گنبد»هایی بـا قـوس هلالیِ بیضی
شکل ــ «بیزِ کند» ــ استفـاده شده است. «گوشهسازی» زیرگنبد، پیشینۀ کهن این
فن را در ایران روشن میسازد (پیرنیا،
۱۰۹-۱۱۰).
مصالح ساختمانی
آتشکدهها از لحاظ نوع ساختار بنّایی
با یکدیگر تفاوت دارند و از لاشهسنگ، سنگهای زمخت در نمـا، و یک
«ملات سخت[۵]» (نک : روتر، 498) بهعنوان عامل پیونددهندۀ آنها
استفاده شده است. شیوۀ برپایی بنا با این سنگها همانند شیوههای
ساختمانسازی با آجر نبوده است، بلکه تودهای از سنگها به منظور ساختن
دیوار بر هم چیده و یا انباشته و بین آنها با دوغاب، پر میشد
(همو، 499). برای ساختن طاقها نیز به تناسب از همین شیوه
و با استفاده از شکل منحنی قالب و قراردادن سنگها بر روی آن بهره میگرفتند
(همانجا).
مصالح لاشهسنگ در آتشکدۀ فیروزآباد
ــ که با آن «طاق ـ آهنگ» و «گنبد» و دیگر پوششهای طاقی را
ساختهاند (پیرنیا، ۱۱۳) ــ نشان میدهد تا
چه اندازه این فنون در زمان خود پیشرفته بوده است. بنای آتشکدۀ فیروزآباد،
بزرگترین بنای سنگ لاشهای است که در آن آجر بهکار نرفته است
(همانجا).
غالب چهارطاقهای فیروزآباد
از سنگهای بدون برش و ملات ساخته شدهاند. سنگهای زمخت و سنگهای
بیابانی و یا سنگهایی که تراش مختصر و خشنی
به آنها داده شده، و در بستری از ملات غلیظ که زود خود را میگرفت
و سفت میشد، قرار داده شدهاند (پوپ، ۷۵) و از این رو،
با بنای سروستان قابل قیاس نیستند (بیر، همانجا).
در کاخ سروستان، تلاشی از سوی
معماران در کاربردِ ردیفی مصالح ساختمانی قابل ملاحظه است که ردیفهای
سنگهای نما و آجر بهطور متناوب و با فاصله بهکار رفته است، از این
رو، از حداقل ملات استفاده شده است (همو، 26)؛ در حالیکه سنگ نمای (زیرین)
گنبد چهارطاق دارای گوشههایی صاف و گرد است (همو، 27). گاه برای
ساخت دیوارها، دو طرف دیوار با سنگهای بدون ردیفی
ساخته شده و سنگهای بزرگ شکسته و در ملاتِ درون (هستۀ) دیوار
قرارگرفته است (بیر، همانجا). در بناهای غرب فلات ایران، بنایی
با خردهسنگهای مخلوط با ملات، و بنایی با سنگهای خشن و
زمخت در بناهای دورۀ ساسانی و اسلامی کمتر معمول بوده، و بیشتر در ترکیب
با سنگهای پاکتراش و آجر پخته بوده است (همو، ۲۸، حاشیۀ 27).
نمای بخشی از کاخ سروستان
با نقشۀ چهارطاقی، دید از جنوب (بختیار، ۹۳)
گنبد چهارطاق «تختنشین» در فیروزآباد
متعلق به دورۀ اردشیر اول به نظر میرسد آجری بوده است (همو، 41)،
درحالی که دیوارهای آن پوشیده از بلوکهای سنگی
است. هوف بر اساس گزارشهای مورخان سدههای میانه و نیز
شواهد عینی معتقد است بنای «تخت نشین» در بخش مرکزی
شهر دایرهوار اردشیر خرّه (فیروزآباد) از سنگ تراشیده
شده با گنبدی ساخته شده از آجر بوده است (هوف، «گنبد»،
۳۹۸).
یک گنبد آجری دیگر،
به بنای «چهارقاپو» در قصرشیرین (در جنگ عراق بر علیه ایران
در دهۀ ۱۳۶۰ش کاملاً از میان رفت) تعلق دارد که چیزی
از آن در قسمت بالای گوشوارها باقی نمانده است. این بنا که هر
ضلع آن ۲۵ متر و دهانۀ گنبد آن ۱۸ متر بوده است (روتر، 553)، با وسعت
۶۰ / ۵۸۶ مـ ۲، یکی از بزرگترین
آتشکدههای دوران ساسانی بهشمار میرفت و با مصالح سنگ وگچ
ساخته شده بود (همانجا؛ موسوی، ۱۷۶). صاحبنظران گنبد آن
را بزرگترین گنبد سنگی شناختهشدۀ دورۀ ساسانی
دانسته (روتر، 504)، و در قوسهای آثار ساسانی قصر شیرین
قوسهای جناقی هم دیدهاند (هوف، همان، ۴۰۱؛ نیز
نک : روتر، 501 500,).
پارهای ملاحظات سبب شده است
معمار چهارقاپوی قصرشیرین این بنا را با مصالح سنگی
ناهموار و زمختِ دمدست محلی بسازد، و مختصر آجرهای مورد نیاز
برای زدن طاقهای درگاهها و احتمالاً گنبد را، از جای دیگر
بیاورد (همو، 504). در چهارطاق نزدیک «بالاده» واقع در جنوب کازرون،
گنبد از آجرهای کورهای ساخته شده، و شامل پیوندهای به
شکل «خفته راسته» است (بیر، همانجا). چهارطاق ایزدخواست سراسر آجری
است که به احتمال زیاد به دوران پس از ساسانیان تعلق دارد (همانجا).
تحول بهکاررفته در پیوندهای آجری که نقشمایههای
آغازین آجری به نظر میرسند، موجب تردید در ساسانی
بودن اینگونه چهارطاقها شده است.
منطقۀ انتقال
چهارطاقها نخستین بناهایی
هستند که تفکر معماران را به ضرورت و اهمیت منطقۀ انتقال از
بستر هندسی راست گوشه به «چپیره شدن» (جمع شدن) با پوشش منحنی گنبد
جلـب نمـودند (نک : هـوف، همـان، ۳۹۷). گـوشهسـازی،
نخستین دستاورد چنین تدبیری بود که در اجرای مهندسی
این تفکر نقش اساسی داشت. گفته میشود در آغاز از چوب در اجرای
گوشهسازی بهره گرفتهاند. تجربههای تاریخی و شواهد عینی
از بناهای گنبددار حاکی است که سوای بناهای محلی و
کوچک، در فنّاوری معماری گنبدها، گونهای پیشرفت و
قانونمندی ذاتی به چشم میخورد که اجرای گوشهسازیهای
آن را بینیاز از تجربههای ابتداییتر میکرده
است؛ بهویژه پس از هنرنماییهای معمارانۀ عهد
هخامنشی چنین آثاری بهوجود آمدهاند.
به نظر میرسد تحول درگوشهسازی
نیز متناسب با توانایی معماران در برپایی چهارطاقهای
بزرگ و در جهت برطرف نمودن عیوب سازهای و تناسببخشی و موزونسازی
منظر و ترکیب نهایی ۳ منطقۀ چهارطاق
(گنبد، انتقال، مربع) بوده است. استفاده از گوشهسازی به منظور القای
انتقال یک طرح مربع به یک سقفبندی گنبدی، همواره بهعنوان
یک نوآوری «پارسی» درنظرگرفته شده است (هرتسفلد، «دمشق»، 16-17؛
هوف، همانجا؛ بیر، 42).
چهارطاقها به یک تعبیر
ساده، اتاق مکعبشکل زیرگنبد است که به یک واحد معماری بسیار
متنوع تبدیل میگردید. ۴ دهانۀ وسیع و
عمیق که با طاقهای آهنگ پوشیده میشد، در راستای
محورهـای اتـاق مربعشکل قـرارمیگرفت (نک : هوف، «گنبد»،
۳۹۸). گاه عمق دهانهها محوطۀ چهارگوش را به
شکل صلیب شکل در میآورد، که با بستن دیوارهایی در
پشت، دهلیزهایی در اطراف این محوطه همانند راهرو ایجاد
میشد؛ بهطوری که هنگام ورود از این دهلیزها به محوطۀ
چهارطاق، احساس فضایی وسیع وگشاده به انسان دست میداد
(همانجا).
این تکنیک را در فیروزآباد،
سروستان و سایر بناهایی که در فلات ایران ساخته شدهاند،
میتوان مشاهده نمود (بیر، همانجا). شگفتآور است که شکل و نوع اتاقهای
چهارگوش گنبددار، و نیز بناهایی که با ۴ دهانۀ عمیق
جانبی توسعه یافتهاند، از همان آغاز قدرت گرفتن اردشیر اول در
بناهای فیروزآباد، و بناهای نوع رواقدار، در پیرامون آن
کمی بعد از حکومت شاپور اول پسر اردشیر در بیشاپور بر پا شده
است که آثاری کاملاً تکاملیافته بهنظر میرسند (هوف، همانجا).
این مجموعه که عبادتگاه، تالار بزرگ کاخ، حیاط موزاییک و
ایوان موزاییک آن تـوسط گیـرشمن شناسایـی و
معرفـی شده است (نک : گیرشمن، II / 7, 11-12). از لحاظ ساختار معماری،
هنرهای ظریف و نیز ارزشهای ساختمانی شگفتآور است.
معماران همچنین از ایجاد
تنوع در زمینههای کثیرالاضلاعی که گنبد بر روی آن
واقع میشده، غافل نبودهاند؛ آنگونه که در ۳ فضای گنبددار
آتشکدۀ فیروزآباد، گنبد میانی بر روی یک ۸
ضلعی کامل اجرا شده است، اما دو گنبد طرفین آن هر یک بر روی
یک ۶ضلعی محاط در مربع ساخته شدهاند. این فضاهای
متنوعِ گنبددار و پدیدۀ مهم دیگر معماری ــ «خیشخان» (باد پروا یا باد پیچ)
ــ نشان میدهد که ساخت اینگونه بناها تا چه اندازه پیشرفته
بوده است (پیرنیا، ۱۱۳). در این بناها یک
منطقۀ انتقالی وجود دارد که دارای سهکنجهای ساده و پنجرههای
محوری و پنجرههای بسته است (هوف، همانجا)، که احتمالاً از این
پنجرهها میتوانستهاند از طبقۀ دوم به داخل تالار اصلی
نگاه کنند (همانجا).
از نظر تئوری، گوشهسازی
گونهای طاق نیممخروطی است که در گوشههای دیوارههای
«بالا آمده» از پلان مربع ــ که فضای زیرگنبد را تشکیل میدهـد
ــ زده میشود و نگهدارندۀ پایۀ یک گنبد در یک کنج یا گوشه محسوب میشود (بیر،
42 ؛ هرتسفلد، «دمشق»، 17؛ پوپ، 71). این گوشوارهها در ایران در
۳ نوع اصلی ساخته شدهاند که قدمت آنها به دورۀ ساسانیان
نسبت داده شده است (بیر، همانجا).
گوشوارههای کاخ فیروزآباد
ــ که شاید کهنترین نمونۀ شناساییشدۀ آن
باشد ــ بیانگر نوع نخست است. آنها همگی از سنگهای ناهموار و
زمختی تشکیل شدهاند که در گوشهها و در حلقههایی چیده
شدهاند و قطر آنها بهتدریج افزایش مییابد، این
گوشوارهها، همراه با دیوارهای متصل به منطقۀ انتقال ساخته
شدهاند. نوع دوم در اساس مخروطیشکل است و از نقطۀ کنج، طاقی
مخروطی آغاز، و حلقهوار به سمت طرح دایرهای گنبد جلو آمده
است. در این صورت، به نظر بیر، سنگ حمال کوتاهی در گوشۀ منطقۀ
انتقال و رأس مخروط قرار میگرفته است (ص ۴۲؛ هوف،
«چهارطاقها»،247). سروستان جلوهگر شکل سوم گوشوارهها ست؛ در این گوشوارهها
از قسمت دیوارهای تکیهگاه، در کنج، قوسی باربر را به
وجود میآورد و با پیشروی تدریجی به طرف جلو، و با
زاویهای در ساختار گنبد ناپدید میشود (بیر،
همانجا).
نمونۀ دیگر
نوع سوم گوشوارههای بنای «چهارقاپو» در قصر شیرین است،
که از گوشوارههای مخروطی به لحاظ هندسی متمایز است و به
احتمال زیاد باید با گوشوارههایی مقایسه شوند که
به طور معمول از آجر ساخته شدهاند و در بناهای منسوب به اوایل دوران
اسلامی بهکار رفتهاند، مانند مسجد جامع اصفهان و حیدریه در
قزوین (همو، 42-43). در سروستان، قالبهای باریک با دندانۀ سهگوشی
که مناطق انتقال میان دیوارها و گنبدها را مشخص میکنند، تنها
وسیلۀ تزیینی بهشمار میروند (همو، 43).
چهارطاق و سازمان فضایی پیرامون
آن
چهارطاقها از نظر سازمان فضایی
متفاوت بودهاند. در آتشکدههای روستا و مراکز مذهبی مهمتر بنای
چهارطاقی را دهلیزهایی واقع در ۴ جانب آن احاطه مینمود،
و چهارطاق به صورت بزرگتر و مفصلتر میشد (مصطفوی، نگاهی،
۵۰). چهار طاقهای آتشکوه (نزدیک دلیجان)، خرمدشت
(نزدیک کاشان) و چهارقاپو (قصر شیرین) که افزون بر چهارطاق،
دارای راهرو و ایوان، دهلیز و متعلقات دیگر گرداگرد
چهارطاق است، از این دستاند (همان، ۵۱).
در چهارقاپوی قصرشیرین،
اثری از راهروی محصورکنندۀ آن ــ که وجه شاخص تمامی
آتشکدههای دیگر است ــ امروزه مشاهده نمیشود، اما با توجه به
اینکه پرتوهای خورشید هرگز نباید بر شعلۀ مقدس
بیفتد، در این صورت راهروی محصورکننده، امـری ضروری
محسوب میشده است (روتر، 552-553؛ نیز نک : هرتسفلد، «ایران»،
301). در آتشکدههای بزرگتر از این نوع، اساساً بنای چهارطاق
جزئی از مجموعه بناهای آتشکده بود که همراه با بناهای دیگر
چنین مجموعهای ساخته میشد (مصطفوی، همان،
۵۰).
گدار معتقد است چهارطاقها، فقط بخشهایی
از تشکیلات وسیعتری بودهاند (III(1) /
10)؛ از جمله در
فیروزآباد، جایگیری و نسبت عناصر مهم معماری،
همچون گنبدهای سهگانه، ایوان مشرف به چشمۀ خودجوش،
تالارهای مرتفع با طاقنماهایی تنظیمشده بر فراز خط افقی
پاکار قوسهای تالارهای جانبی ایوان، تشخص و اهمیت
فوقالعادۀ این جبهۀ بنا را آشکار میکند. در قلعه دختر فارس (ح ۲۲۴
م) واقع در نزدیکی آتشکدۀ فیروزآباد، و بر بالای
کوه تنگاو، ترکیببندی عوامل معماری گفته شده، به همانگونه
است؛ اما تسلسل آنها نسبت به جای «میانسرا» معکوس است، آنگونه که حجم
عظیم چهارطاق (گنبد)، پس از میانسرا و ایوان، و در انتها جای
گرفته، و از آنها شاخصتر است. دهانۀ «گنبد» و «ایوان» هر دو حدود ۱۴ متر است (پیرنیا،
۱۱۴). ابعاد و جایگاه برپایی گنبد نشان میدهد
که این بنا با تأکید بر ساختار پیچیدهای که حسب نیاز
اطراف گنبد را احاطـه میکـرده، پدید آمـده است. گرداگرد گنبد بزرگ،
حجرهها و فضاهای جنبی قرار داشته است (همانجا).
در کاخ اردشیـر در فیروزآباد
ــ که کهنترین بنای برجایماندۀ ساسانـی
است (روتر، 534) ــ ایوان بزرگ با طاق گهوارهای به همراه اتاق مربع
گنبددار و جفت اتاقهای دو سوی آن یک واحد متقارن را تشکیل
میدهد که محور آن نه تنها بر کل بنا، بلکه بر محوطههای مجاور ــ که
میتواند نوعی باغ بـوده بـاشد ــ احـاطه دارد (همانجا). ترکیب
ایوان و اتاق گنبددار، به نقشۀ بنا شخصیت ویژهای داده است که برای نخستینبار
در فیروزآباد پدیدار شده است. ایوان بهعنوان یک تالار
ورودی و یـا اتاق انتظار، در مراسم رسمی بارعام دربار ــ کـه در
مشرق زمین رایج بود ــ ایفای نقش میکرد، و اتاق
گنبددار پشتی آشکارا مکانی بود که فرمانروا ملاقاتکنندگان خصوصی
را میپذیرفت. معماری مذهبی ایران در دوران اسلامی
این نقشه را حفظ کرد و اتاق گنبددار به حرم بقعه [و یا فضای
مقصوره] مبدل شد (همو، 534-535).
پس از کاخ فیروزآباد نمونۀ وسیعتر
چنین بنایی و شیوۀ پوشش آن در تالار بزرگ کاخ بیشاپور
جلب توجه میکند. نقشۀ تالار مرکزی آن مربعی بزرگ است که به احتمال قوی با
گنبدی بلند و عظیم برفراز آن پوشش شده بود (مصطفوی، نگاهی،
۴۵؛ هوف، «گنبد»، ۳۹۸؛ گیرشمن، II / 11-12).
دهانۀ تالار (طول هریک از اضلاع مربع) ۲۲ متر، و در وسط هر دیوار
(دهانۀ گنبد)، شاهنشینی قرار دارد (همانجاها( که به فضای
گنبد خانه (تالار مرکزی) هویت و تشخصی تازه میبخشید.
نکتۀ مهم ایجاد طاقچههایی سهگانه، و متناسب با عرض هر دیوار
است که بهگونهای محسوس به هیئت کلی بنا، سازه و فضای
داخلی آن ظرافتی داده است که میتواند «تحول» تعبیر شود.
بنای چهارطاق بیشاپور متعلق به سالهای
۲۴۱-۲۷۲م را میتوان نخستین نمونۀ
شناختهشدۀ نوع تحولیافتۀ بناهای گنبددار ایرانی که دارای دهلیزهایی
در اطراف هستند، دانست (هوف، همانجا).
کاخ سروستان با «پوشش گنبدی» که
تا امروز پا برجای مانده است، تالاری مربع به ضلع تقریبی
۱۳ متر، و ۴ شاهنشین کمعمق در ۴ جانب دارد، و
مانند کاخ بیشاپور از میان هر شاهنشین دری به قسمتهای
پشت باز میشود. تالار رو به حیاط مرکزی و مشرق، و ایوان
اصلی رو به مغرب است. تالارها و اتاقهایی که پوشش گاهوارهای
و یا گنبدی دارند، در دو سوی شمالی و جنوبی بنا
واقع شدهاند (مصطفوی، همان، ۴۶).
در کاخ خسرو واقع در قصرشیرین
نیز که از کاخهای بزرگ (با گنبد متصل به ساختار جنبی) بوده،
گنبدخانه در پشت ایوان بزرگ آن قرار داشته است (پیرنیا،
۱۲۶).
در آتشکـدۀ نیاسر
ــ بـا احتمال سدۀ ۲ م ــ (پوپ، 71)، با آنکه تکچهارطاق است و ساختارهای جنبی
متصل ندارد، شکل گنبد، آشکارا با شکلهای آتشکدۀ فیروزآباد
و قلعه دختر متفاوت است، و نشان از تحول در اجرای فن گنبدسازی دارد،
که برای برپایی چهارطاقهای ساده (تکچارطاق) بهکارگرفته
شده است. بـه نظر میرسد این «شکل» ــ بـا آنکـه از نمونههای فیروزآباد
کوچکتر است ــ در حالت عادی نمیتوانسته بدون «قالب» برپا شده باشد.
گنبد نیاسر در همان ایام سدۀ ۳م و با بستری مشابه
فیروزآباد (محیط کوهستانی) ساخته شده است و برای برپایی
گنبد، به احتمال قوی، از «قالب»های «توی کار» بهره بردهاند
(همانجا). پیرنیا این گنبد را در ردیف گونههای
«ترکین» درنظرگرفته است (ص ۱۱۵).
نمای عمومی آتشکدۀ نیاسر
(امیر یگانه، ۱۳۴)
هوف ۴ نمونه از چهارطاقها را که
نسبت به متعلقات پیرامون خود سازمان فضایی متنوعی را بهوجود
آورده، بدینگونه توصیف کرده است:
۱. نمونههایی که در
حقیقت «سایبانهای باز»ی است که بدون استثنا، همانند سایبانهای
روی گورهای دورۀ اسلامی قابل تشخیصاند، مانند بنای معروف به «چهارطاق
درزگ» بین میمند و جهرم یا چون بناهای اسلامی موسوم
به «کوشک»، بنای کوه آتشگاه اصفهان که «آتشگاه» نامیده شده است، و شاه
مرتضى علی در شیراز، چهارطاقهای دیگر از این نوع،
آرامگاههای مربعشکل گنبد داری است که بهجای ۴ قوس (لنگه
طاق) ۴ در دارد؛ نمونۀ آن عمارت معروف به آشپزخانه در پشت کاخ بزرگ فیروزآباد و بناهای
بیشماری که غالب آنها، فقط هستۀ اصلی
باقیمانده از بناهای بزرگتری هستند که الحاقات پیرامونشان
ویران شده است (هوف، «گنبد»، ۴۰۰؛ گدار، III(1) / 10).
۲. بنای چهارگوش گنبددار با
۴ دهانه (۴ لنگه طاق) که با دیوارهایی نسبت به فضای
خارج بسته شده است. نمونههای این نوع در تورنگ تپه، قلعۀ یزدگرد
و کازرون است که مرحلۀ دوم تکامل اتاقهای ساسانی تلقی میشوند و بناهای
مستقل و آزادی نبودهاند (هوف، همان، ۴۰۱).
۳. مربع گنبددار با ۴ دهانه
که اتاقهای دیگر آن را احاطه کرده، مانند چهار طاقهای کراته و
رونی در فارس (همانجا، نیز «چهارطاقها»، 246-247).
۴. مربع گنبددار با ۴ دهانۀ محاط
در دهلیزها که شاخصترین نوع چهارطاق است و نمونههای آن در
بناهای مشابه کاخ شاپور در بیشاپور و بنای اصلی در تختسلیمان
دیده میشود (همو، «گنبد»، ۴۰۱).
در این نمونهها، به جز دروازهها
که به طرف دهلیزها باز است، دهانـههـای دیگر در سمت دهلیـزها
بستـه است (نک : همو، «چهارطاقها»، 252، شکلهای 6-8).
چهارطاق در دورۀ اسلامی
برخی از پژوهشگران معتقدند تمامی
عوامل و پدیدههای معماری، ازجمله «چهارطاق یا اتاق
گنبددار» که در دوران اسلامی به خدمت گرفته شده، در دوران پیش از
اسلام به وجود آمده، و در طی دوران اسلامی با تجربیاتی که
بر روی کاربرد آگاهانهتر آنها صورت گرفته، به گونهای جالبتر، موفقتر
و هنرمندانهتر مورد استفاده قرارگرفته است (پوپ، 75؛ ورجاوند، ۱۵).
اُکین مینویسد: بسیار
دشوار است ویژگیهای ساختمانی بنای چهارطاق را به
دورۀ ساسانی یا اوایل دورۀ اسلامی
متعلق دانست، چنان که شکل آنها مینماید خود را با معماری اسلامی
ایران بسیار انطباق دادهاند (ص 639). این تداوم، ضمناً دلیل
ماندگاری اهمیت این شکل را در زنجیرۀ بلا انقطاع
معماری اسلامی بیشتر قابل درک میکند (همانجا). چهارطاق میتواند
جزئی از ۴ گونه بناهای اصلی دورۀ اسلامی
باشد: مسجد، مصلا، کاخ و کوشک باغ. شواهد نشان میدهد که در میان بسیاری
از بناهای موجود مذهبی و غیرمذهبی که در اوایل دورۀ اسلامی
تبدیل به مسجد شدند، شماری چهارطاق نیز بوده است. در این
نوع چهار طاقها دیوار سمت جنوب را مسدود ساخته، محرابهایی در
آنها به وجود آوردند، چنانکه بیشتر این محرابها نسبت به جهت قبله
دارای انحراف هستند (همو، نیز ورجاوند، همانجاها).
هوف به طور مشخص شباهت الگوهای
چهارطاق را در میان سالهای پایانی دورههای ساسانی
و آغاز اسلامی، برخورد نیروی همسانکنندۀ تمدن اسلام و
تقابل نیروهای فرهنگی و سنتی دانسته، و بهعنوان عاملی
مؤثر در تکامل معماری از آن یاد کرده است. وی میگوید:
اگر چنین باشد، آشکار میشود که نواحی جنوبی ایران
بهویژه فارس خط بسیار سنتی تکامل فرهنگی را در دوران
نخستین اسلامیاش دنبال کرده، و به احتمال بسیار زیاد،
شمار بسیاری از چهارطاقهایی که در ظاهر ساسانی به
نظر میآیند، در واقع بناهایی هستند که پس از پیروزی
اعراب ساخته شدهاند («گنبد»، همانجا).
هوف به چندین بنای گنبددار
در جنوب داراب، در پایین قلعهای به نام «شاهنشین» اشاره
نموده است که با چهارطاق گلابی (اقلان قیز) در همان منطقه که با سقف
گنبدی شکل آجری و متعلقاتش در کنـار برکۀ ویرانـهای
قرار دارد (نک : «داراب ... »، ۴۱۶)، همانندند؛ با این
وجود، این بناها را آرامگاههای دورۀ اسلامی
میداند (همانجا). همچنین وی معتقد است حتى تعبیر نامشخص
تغییر کاربرد آتشکدهها و چهارطاقهای ساسانی، بههیچوجه
درست نیست، زیرا ممکن است شماری از آنها حتى در اوایل
اسلام هم برای این منظور ساخته شده باشند («گنبد»،
۴۰۱-۴۰۲)؛ بهطورمثال، چهارطاق خوب حفظشدۀ «رونی»
در یک درۀ متروک در جنوب شرقی فراشبند در فارس نمایشگر این نظر
است که از چهارطاقهای نوع ۳ است که هم جزئیات فنی آن با
«چهارطاقهایی با اتاقهای پیرامون» کاملاً مطابقت دارد، و
هم در نظم طرح آن یک نوع پیچیدگی خردمندانه به چشم میخورد
که نسبت آن را با طرحهای تکاملیافتۀ معماری
اسلامی آشکار میسازد (همان، ۴۰۲؛ نیز نک :
کیل، 41، نقشه). به عقیدۀ هوف شباهت شگفتآوری میان
مجموعۀ سروستان و بنای صفوی «میربزرگ» در آمل وجود دارد که
نشانگر سنت رسمی حیرتانگیزی از معماری ایرانی
در طی سدهها ست (همانجا).
روتر احتمال داده است که شیوههای
بهکاررفته در مسجد تاریخانۀ دامغان تداوم و یا انعکاسی از شیوۀ
ساختمانی کاخ دامغان باشد (ص ۴۹۸)، و سرانجام هرتسفلد
نخستین کسی بود که تصویر ویرانۀ یک
چهارطاق را در ۱۳۲۰ش / ۱۹۴۱م به
نام «امامزاده سید حسین» منتشر کرد و آن را نمونۀ یک
آتشکدۀ ساسانی به شمار آورد (نک : «ایران»، 302 ؛ نیز نک :
هوف، همانجا).
در معماری اسلامی اتاق
گنبددار بر سایر الگوها پیشی گرفت و در روزگار سلجوقیان
بهطورکامل جانشین نوع ستوندار (شبستان ستوندار) گردید. هوف معتقد
است یکی از عوامل مؤثر در تغییر و تحول شکل و نظام
چهارطاقهای دورۀ اسلامی، ابعاد بزرگ دهانههای مقصورۀ مسجدها بوده است
(نک : همانجا). نظام توزیعی چهارطاق کوچکتر مسجد جامع اصفهان معروف
به «گنبد خاکی» به وسیلۀ جرزها و دیوارهای زیرگنبد به گونۀ نظام «چهارطاق
با گذرگاههای فرعی اطراف آن» (متعلق به دورۀ ساسانی)
انتظام یافته است (همان، ۴۰۳).
دستۀ دیگر این
بناها در دورۀ اسلامی با طرح مربع گنبددار به صورت بناهای برجیشکل و
برج آرامگاهها هستند. آرامگاه امیر اسماعیل سامانی در بخارا،
گنبد علویان همدان، برجهای خرقان، گنبدهای سرخ و غفاریه
در مراغه از این جملهاند، که با نوع ۲ معرفیشدۀ هوف
انطباق دارد (نک : همانجا).
در مسجدهای کبود تبریز و میدان
کاشان که هریک درجای خود حاصل ابتکار و درخشش معماری زمانۀ خود
هستند نیز، شباهتهایی با الگوی نوع ۴ یاد شده
وجود دارد. در این بناها گنبد مرکزی با راهروها و دهلیزهای
تالارمانند از ۳ طرف احاطه شده است (همانجا).
تکامل ساختمانی و تزیین
خود گنبد را باید یکی از کارهای عمدۀ ویژۀ معماری
ایرانی تلقیکرد. گنبدهای دوپوسته، یقیناً
صورت تکاملیافتۀ اولیۀ گنبدهایی است که در دوران تیموری و صفویه
به اوج خود رسید. تزیین با مقرنس و نقشپردازی در زیر
گنبد داخلی (پوستۀ زیرین)، و نیز کاشیکاری رنگین
مقرنس برفراز گریو و حد پایینی گنبد بیرونی،
استقلال و شخصیت مؤثرتری به این عنصر دیرآشنای
معماری ایرانی داد که شواهد آن از چهارطاقهای فیروزآباد
تا بناهای گنبددار گورامیر و مسجدهای دورۀ صفوی یافت
میشود.
مآخذ
اصطخری، ابراهیم، المسالک و
الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷م؛ امیریگانه،
همایون، تصویر آتشکدۀ نیاسر، کاشان، نگین کبیر، تهران،
۱۳۸۵ش؛ بختیار، افشین، تصویر کاخ
سروستان، از پاسارگاد تا داراب، تهران، ۱۳۷۶ش؛ بهـاری،
فخـری، «آتشکدهها»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۳ش، س
۱۲، شم ۱۴۰ و ۱۴۱؛ پورنادری،
حسین، تحقیقات میدانی؛ پیرنیا، محمدکریم،
سبکشناسی معماری ایرانی، به کوشش غلامحسین معماریان،
تهران، ۱۳۸۰ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به
کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۶ش؛
سامی، علی، «معماری ایران در عهد ساسانی، مدائن»، هنر
و مردم، تهران، ۱۳۵۵ش، س ۱۴، شم
۱۶۵ و ۱۶۶؛ فرصت، محمد، آثار عجم، تهران،
۱۲۷۵ق؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مرادی غیاث
آبادی، رضا، بناهای تقویمی و نجومی ایران
(رصدخانههای ایران)، شیراز، ۱۳۸۳ش؛
مصطفوی، محمدتقی، اقلیم پارس، تهران،
۱۳۴۳ش؛ همو، نگاهی به هنر معماری ایران،
تهران، ۱۳۴۶ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی،
تهران، ۱۳۷۱ش؛ موسوی، احمد، میراث فرهنگی
و جنگ تحمیلی، تهران، ۱۳۷۰ش؛ ورجاوند، پرویز،
«استمرار هنر معماری و شهرسازی ایرانِ پیش از اسلام در
دوران اسلامی»، هنـر و مردم، تهران، ۱۳۵۵ش، س
۱۵، شم ۱۸۰؛ هوف، دیتریش، «داراب، پایتخت
ایالتی»، ترجمۀ فرامرز سمیعی، پایتختهای ایران، به کوشش
محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۷۴ش؛ همو،
«گنبدها در معماری اسلامی»، ترجمۀ کرامتالله
افسر، معماری ایران (دورۀ اسلامی)، به کوشش محمد یوسف
کیانی، تهران، ۱۳۶۶ش؛ نیز:
Bier, L., Sarvistan , a Study in Early
Iranian Architecture, London, 1986; Colledge, M. A. R., Parthian Art , London,
1977; Erdmann, K., Das iranische Feuerheiligtum , Osnabrück, 1969; Ghirshman,
R., Bîchâpour, Paris, 1936; Godard, A., Āthār-é Īrān,
Haarlem, 1938; Herrmann, G., The Iranian Revival , Oxford, 1977; Herodotus, The
History, tr. G. Rawlinson, New York, 1947; Herzfeld, E., «Damascus: Studies in
Architecture-I», Ars Islaimica, New York, 1968, vol. IX; id, Iran in the
Ancient East, London / New York, 1941; Huff, D., «Čahārṭāq
(I)», Iranica, vol. IV; id, «Sasanian, Čāhār Tāqs in
Fars», Proceedings of the IIIrd Annual Symposium on Archaeological Research in
Iran, Tehran, 1975; id, « Survey and Excavation in Qal’eh Doxtar - Firuzabad»,
Proceedings of the IVth Annual Symposium on Archaeological Research in Iran,
Tehran, 1976; Keall, E. J., and M. J. Keall, «The Qal’eh - i - Yazdigird
Pottery: A Statistical Approach», Iran, London, 1981, vol. XIX; Kimball, F., «
The Sasanian Building at Tepe Hissar» , Excavations at Tepe Hissar Damghan,
Philadelphia, 1937; Matheson, S. A., Persia: An Archaeological Guide, London,
1972; O’Kane, B., «Cahartaq (II)» , Iranica, vol. IV; Pope, A. U., Persian
Architecture, London,1965; Reuther, O., «Sasanian Architecture, A. History», A
Survey of Persian Art, ed. A. U. Pope, Tehran, 1977, vol. II; Siroux, M., « Le
Palais de Sarvistân et ses voûtes», Studia Iranica , 1973, vol. II; Stronach,
D., «Iran, Ancient, II, 2: Architecture, 1000 BC-AD 651», The Dictionary of
Art, ed. J. Turner, 1998, vol. XV.