آخرین بروز رسانی : سه شنبه
20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اُمِّ صِبْیان، یا ام الصبیان،
نام نوعی بیماریِ مخصوص كودكان در طب قدیم، همچنین
نام مادینه دیوی خیالی و موهوم كه دشمن نوزادان و
كودكان، و رباینده و آزار دهندۀ آنان پنداشته میشده است:
۱. بیماری ام صبیان
این نام را در طب قدیم به
نوعی صرع یا صرع كودكان (= غشی) ــ كه همان بیماری
«اپیلپسیا[۱]»ی یونانی است (ابنربن،
۱۳۸؛ نیز نک : ابنهندو، ۱۲۲،
۲۹۱) ــ اطلاق میكردهاند. این بیماری
در میان كودكان، از زمان شیرخوارگی تا چند سالگی، شیوع
داشته، و از مرضهای ناپایدار و موقت بوده است.
نامها
صرع كودكان در جامعههای اسلامی
به نامهای گوناگون دیگری نیز شناخته میشده است. از
آن جمله است: ریح الصبیان (تهانوی، ۱/
۱۳۰)، ام الشیطان، فزع الشیطان (عقیلی،
چ سنگی، ۳۵). فزع اطفال (حكیم مؤمن،
۶۲۹) و كُخ كودكان (میدانی، ۳۷۸؛
زنجی، ۱/ ۳۱). این نامها به احتمال زیاد
برگرفته از مجموعۀ واژگان و مصطلحات رایج در فرهنگ عامۀ مردم بودهاند.
چون مردم با نوع این بیماری و علت بروز آن آشنایی
نداشتند و عامل آن را جن یا شیطان یا دیوباد میپنداشتند،
از این رو، چنین نامهایی بر این بیماری
نهاده بودند (نک : بخش دوم همین مقاله).
در افغانستان برای بیماری
صرع و انواع آن اصطلاح «میرگی» ( دائرةالمعارف ... ، ۵/
۸۳۱)، و در یمن «توما» (ازرق، ۱۸۳) را
به كار میبرند.
سبب بیماری
ام صبیان را در زمرۀ بادها
(ابن ربن، ۱۴۵؛ میدانی، همانجا؛ جمالی،
۲۴)، و نوعی تب و اختناق (انطاكی، ۲/
۱۴)، میدانستند و از جمله امراض دماغی، مانند ورم دماغی
یا استسقای سر [۲](پولاك، ۱۶۱،
۱۶۳، ۴۲۷) یا استسقای دماغی
مولودی [۳](شلیمر، ۳۱۹) به شمار میآوردند.
علتهای مختلفی، مانند زیادی سودا (ابن سینا،
۳/ ۷۷) یا صفرا (هروی، ذیل ام صبیان؛
عقیلی، همانجا)، زیادی رطوبت و كاهش حرارت بدن و تُخَمه
(انطاكی، همانجا) یا سوء هاضمه، یعنی ناگواریدن غذا
در معده را در بروز این بیماری مؤثر میدانستند.
در شرح و وصف چگونگی بروز این
بیماری در كودكان نوشتهاند: وقتی كودكی به بیماری
ام صبیان دچار شود، رطوبت بدن كودك بالا میرود و بخار رطوبت به سرش میزند
و آن را كرخ و بیحس میكند. با بالا رفتن بخار رطوبت در تن كودك، نفس
او میگیرد و از حال و هوش میرود و تن و دست و پایش سرد
و خنک میشود (ابنسینا، ۱/ ۷۷- ۷۸؛
انطاكی، همانجا؛ كرمانی، ۱۰۶). همچنین گفتهاند:
كودكان به واسطۀ خوردن شیر باددار مادران و ناتوانی بدن آنها در گواریدن
غذا دچار این بیماری میشوند (انطاكی، همانجا).
بیماری ام صبیان،
كودكان بیمار را هنگامی كه بزرگتر میشوند و حرارت غریزی
بدنشان نیرو میگیرد و بالا میرود، رها میكند. به
گفتۀ اخوینی: صرع چون به كودكان پدید آید، برود از ایشان
به وقت رسیدن، و چون به وقت رسیدگی پدید آید، بمیرند
و این بیماری با ایشان بود (ص ۲۵۲؛ نیز
نک : ازرق، همانجا).
نشانههای بیماری
پیشینیان نشانههایی
چند برای تشخیص بیماری صرع كودكان یاد كردهاند.
آشكارترین نشانهها، پدید آمدن تشنج و رعشه در همۀ اندام
و تن كودك، و سرد و كبود شدن بدن و پوست اوست. قَمری بُخاری (یكی
از حكیمان قرن ۳-۴ ق) دربارۀ علامتهای
این بیماری مینویسد: وقتی ام صبیان
كودكان را بگیرد، « دَم بریده زنند با دشواری، گاه با تب و گاه
بیتب» (ص ۳۸).
انطاكی نشانههای صرع
كودكان و بزرگسالان را غشی و سرد شدن بدن و رنگ برگرداندن گونه و برجستن
عضوها و حركت بیارادۀ دستها و پاها و تكان خوردن دائم سر نوشته است. وی فرق میان این
دو نوع صرع، یعنی صرع بزرگسالان و ام صبیان را، كف بر دهان نیاوردن
كودكان مصروع یاد كرده است (همانجا).
درمان بیماری
بنابر آگاهیهایی كه
از كتابهای طبی و داروشناسی كهن به دست میآید، از
دیرباز طبیبان برای درمان بیماری ام صبیان از
گیاهان دارویی استفاده میكردهاند. انتخاب نوع گیاهان
و چگونگی شیوههای درمان بیماری در دورههای
مختلف تاریخی به آزمودههای شخصی و تجربههای پیشینیان
و تكرار و استمرار بعضی اعمال در طب عامه بستگی داشته است.
روش درمان بیماری نوزادان و
شیرخوارگان معمولاً از كودكان از شیر گرفته و خردسال جدا بوده است.
برای علاج بیماران شیرخواره دو نسخه میدادند، یكی
برای مادران و دایگان و دیگری برای شیرخوارگان
آنها (مثلاً نک : اخوینی، همانجا).
درمان با فاوانیا
از گیاهان دارویی،
سودمندترین گیاهی را كه از زمانهای بسیار قدیم
در درمان بیماران ام صبیان گرفته به كار میبردهاند، فاوانیا
بوده است (نک : بخش دوم همین مقاله). ساقه و ریشه و میوۀ فاوانیا
از روزگاران بسیار كهن، و احتمالاً از دوران پیش از میلاد حضرت
مسیح (ع)، در درمان بعضی از بیماریها، به خصوص صرع (بیرونی،
الآثار ... ، ۳۹۷) و صرع اطفال به كار میرفته، و گفته شده
كه خاصیت و اثر آن در دفع این بیماری تجربه شده بوده است.
سوزاندن و دود كردن میوۀ فاوانیا
در زیر بینی كودك بیمار (ابنسینا، ۲/
۴۱۰؛ ابومنصور، ۲۴۵؛ غسانی تركمانی،
۳۵۴)، خوراندن
آن به تنهایی یا با
گل انگبین (جرجانی، ۶۵۴؛ ابن سینا، همانجا)،
دادن بخور این گیاه (انطاكی، ۲/ ۲۴۶؛
حكیم مؤمن، ۶۲۹)، بستن یا آویختن دانهها و یا
ریشه و كوبیدۀ آنها (غسانی تركمانی، همانجا؛ غسانی،
۲۱۷؛ نیز نک : ابومنصور، ابنسینا، جرجانی،
همانجاها) به كودك از شیوههای معمول در درمان ام صبیان بوده
است.
درمان با گیاهان دیگر
در معالجۀ ام صبیان
گیاهان دارویی دیگری نیز به كار میبردهاند.
اَكْتِمَكْت، اُبْهُل، جَوان سِپَرَم، سُداب و اسفند از جمله گیاهانی
بودهاند كه به تنهایی یا آمیخته با گیاهان و دواهای
دیگر، كاربرد داشتهاند. بیرونی ( الصیدنه،
۷۲) اكت مكت را نام دارویی هندی خوانده، و خاصیت
و عمل آن را مانند خاصیت و عمل گیاه فاوانیا دانسته است. اثر
ابهل هندی را كه شجرة الله، شجرة الجن و دیودار یا دیودارو
نیز نامیدهاند، بر صرع و بیماریهای مشابه آن،
مانند فالج و لقوه بسیار سودمند یافته بودند.
ابومنصور موفق هروی (ص
۹۸ و حاشیۀ ۴) ریختن آب جَوان سپرم را ــ كه نوعی ریحان است
و عرب آن را ریحان الشیاطین مینامند ــ در بینی
بیمار، و حكیم مؤمن (ص ۴۷۵) چكاندن شیرۀ سداب
را در بینی، داروی رفع بیماری صرع بچگان دانستهاند.
بعضی از اطبای قدیم، مانند عیسی بن ماسه (طبیب
مسیحی قرن ۲ ق) و یعقوب بن اسحاق كندی (طبیب
قرن ۳ ق)، از سداب و اسفند برای درمان انواع صرع استفاده میكردهاند
(نک : ه د، اسفند).
طبیبان بعضی گیاهان و
خوراكیها را برای بیماری ام صبیان زیان بخش میدانستند
و كودكان بیمار را از خوردن این خوراكیها منع میكردند. گیاهانی
مانند كرفس، خَردَل، گَنْدنا (= تره)، باقلا، و به خصوص پیاز و سیر را
برای بیماری مضر تشخیص داده بودند و بیماران را از
خوردن آنها باز میداشتند (ثابت بن قره، ۳۳؛ اخوینی،
۲۵۲).
درمان به شیوههای دیگر
طبیبان در درمان ام صبیان
روشها و شیوههای دیگری را نیز با داروها و معجونهای
گیاهی دیگر به كار میبردهاند، چنانکه آب زدن و به بینی
كشیدن چیزهای سرد و رطوبتی، و دوشیدن شیر بر
سر، و رطوبت دادن به تن بیمار را، از راههای دیگر علاج این
بیماری دانستهاند (ابن سینا، ترجمه، ۳(۱)/
۱۵۹).
حجامت و رگ زدن و خون گرفتن از كودكان نیز
یكی از روشهای درمانی ام صبیان درگذشته بوده است.
روش حجامت كردن و خون گرفتن از اینگونه بیماران در میان قدما پیشینۀ دراز
دارد. ثابت بن قره (د ۲۸۸ ق) در الذخیره (همانجا) به
سودمندی حجامت و رگ زدن و خون گرفتن از رگهای بالای قوزك پای
بیماران صرعی اشاره میكند (نیز نک : رازی،
۱۸). حكیم میسری، پزشك ایرانی قرن
۴ ق/ ۱۰ م، برای مصروعانی كه بیماریشان
از خون تشخیص داده میشد، «گشودن صافن» (= زدن رگ ساق پا)، و برای
آنان كه صرعشان از علتهای دیگر بود، روش حجامت كردن پا را تجویز
میكرد (ص ۵۸).
پولاك پزشك مخصوص ناصرالدین شاه
حجامت و خون گرفتن از كودكان مبتلا به ام صبیان را، از شیوههای
درمانی این بیماری در میان طبیبان دورۀ قاجار
در ایران یاد میكند (ص ۴۲۷).
پیشگیری
در گذشته، برای در امان نگه داشتن
كودكان از ابتلا به این بیماری راهها و تدبیرهایی
اندیشیده بودند. در نوروزنامۀ منسوب به خیام چنین
آمده است: كودك خرد را چون به دارودانِ زرش شیر دهند ... ایمن بود از
بیماری صرع و در خواب نترسد (ص ۳۰). عودالصلیب را
هم دور كنندۀ ام صبیان و حامی نوزادن و كودكان میپنداشتند، و آن را
همراه آنان میكردند (غسانی تركمانی، ۳۵۴؛ حكیم
مؤمن، ۶۲۹-۶۳۰؛ انطاكی، ۲/
۲۴۶).
مآخذ
ابن ربن، علی، فردوس الحكمة فی
الطب، به كوشش محمد زبیر صدیقی، برلین،
۱۹۲۸ م؛ ابن سینا، قانون، بولاق،
۱۲۹۴ ق؛ همان، ترجمۀ عبدالرحمان
شرفكندی، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ ابن هندو، علی،
مفتاح الطب و منهاج الطلاب، به كوشش مهدی محقق و محمدتقی دانشپژوه،
تهران، ۱۳۶۸ ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة
عن حقایق الادویة، به كوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی
اردكانی، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ اخوینی بخاری،
ربیع، هدایة المتعلمین، به كوشش جلال متینی، مشهد،
۱۳۷۱ ش؛ ازرق، ابراهیم، تسهیل المنافع،
استانبول، ۱۳۶۲ ش؛ انطاكی، داوود، تذكرة اولی
الالباب، قاهره، ۱۹۰۶ م؛ بیرونی، ابوریحان،
الآثار الباقیة، لایپزیگ، ۱۹۲۳ م؛ همو،
الصیدنه، به كوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ ش؛
پولاك، ادوارد یاكوب، سفرنامه، ترجمۀ كیكاووس جهانداری،
تهران، ۱۳۶۱ ش؛ تهانوی، محمد اعلى، كشاف اصطلاحات
الفنون، به كوشش لطفی عبدالبدیع، قاهره، ۱۳۸۲
ق/ ۱۹۶۳ م؛ ثابت بن قره، الذخیرة فی الطب، به
كوشش ج. صبحی، قاهره، ۱۹۲۸ م؛ جرجانی، اسماعیل،
ذخیرۀ خوارزمشاهی، به كوشش سعیدی سیرجانی،
تهران، ۱۳۵۵ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ
نامه، به كوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ حكیم
مؤمن، محمد، تحفه، تهران، ۱۳۷۸ ق؛ حكیم میسری،
دانشنامه در علم پزشكی، به كوشش برات زنجانی، تهران،
۱۳۶۶ش؛ دائرةالمعارف آریانا، كابل،
۱۳۴۸ ش؛ رازی، محمد بن زكریا، من لایحضره
الطبیب، تهران، ۱۳۷۳ق؛ زنجی سجزی،
محمود، مهذب الاسماء، به كوشش محمدحسین مصطفوی،
۱۳۶۴ ش؛ عقیلی خراسانی، محمد حسین،
مخزن الادویه، چ سنگی، ۱۲۷۷ق؛ همان، تهران،
۱۳۷۱ ش؛ غسانی، ابوالقاسم، حدیقة الازهار فی
ماهیة العُشب و العقار، به كوشش محمد عربی خطابی، بیروت،
۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۵ م؛ غسانی
تركمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به كوشش
مصطفى سقا، بیروت، ۱۴۰۲ ق/
۱۹۸۲ م؛ قمری بخاری، حسن، التنویر، به
كوشش محمد كاظم امام، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ كرمانی، محمد
كریم، دقائق العلاج فی الطب البدنی، بمبئی،
۱۳۱۵ ق؛ میدانی، احمد، السامی فی
الاسامی، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ نوروزنامه، منسوب به خیام،
به كوشش علی حصوری، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ هروی،
محمد، بحرالجواهر، تهران، ۱۲۸۸ ق؛ نیز:
Schlimmer, J. L., Terminologie
medico-pharmaceutique, Tehran,1970.
علی بلوكباشی
۲. امصبیان در فرهنگ عامه
در پنداشت عامه ام صبیان عفریتی
از دیوان، عجوزهای از جنیان، مادر شیطان، مادر شب، دختر
ابلیس، و سایۀ جن، یا بادِ جن بوده است.
شكل و خصوصیات
ام صیبان هستی مادی و
جسمانی ندارد، لیكن هرگاه بخواهد، میتواند صورت مادی و
جسمانی به خود بگیرد و به اشكال و هیأتهای گوناگون درآید.
او گاهی به صورت انسان و گاهی به شكل پرنده و یا چارپا آشكار میشود.
همچون روح یا باد به درون نوزادان و كودكان میرود و در تن و جان آنان
جای میگزیند؛ ازاینرو، او را ریح الصبیان
(= باد كودكان) (ابن بسطام، ۸۸؛ تهانوی، ۱/
۱۳۰) و باد جِنّو (= باد جن یا جن باد) (ساعدی، اهل
هوا، ۱۲۱) هم نامیدهاند.
ام صبیان در ذهن مردم معمولاً با
صورت و اندامی زشت و نفرتانگیز تجسم یافته است. سیوطی
در شرح دیدار سلیمان پیغمبر(ع) با طایفههایی
از دیو و جن، او را آفریدهای شگفتانگیز و زشتترین
آفریدۀ پروردگار وصف میكند و مینویسد: این عجوزه كه
نامش همّت و دختر همّت و مكنى به ام الصبیان است، دندانهایی
مانند دندان فیل، گیسوانی همچون شاخۀ خشك درخت
خرما، صدایی چون صدای رعد غرنده، و چشمانی چون برق
درخشنده دارد. از دهان و سوراخهای بینی او دود بیرون میآید.
میتواند همچون خر عرعر كند، مثل شتر بانگ برآورد، همچون گرگ صدا كند، مانند
اژدها فش فش كند و چون پلنگ بغرد (ص ۳۳۹).
مردم كرانه و جزایر خلیج
فارس و دریای عمان و شهرهای مركزی ایران این
«جن باد» را زنی با پستانهای متعدد روی شكم یا با یك
جفت پستان خیلی درشت افكنده بر روی دوشها تصویر میكنند
(داویدیان، ۲۸). او را همانند كُخ كودكان (میدانی،
۳۷۸) و سایه (نک : فیضی سرهندی، ذیل
سایه و كخ و ام الصبیان؛ نیز نک : لغتنامه ... ) و فزع اطفال
(عقیلی، ۶۴۶) پنداشتهاند. سایه به جن یا
دیو اطلاق میشده است. كخِ كودكان و فزعِ اطفال نیز «بچه
ترسانک» یا صورتك كریه و زشتی بوده كه بچهها را به آن میترسانیدند.
تهرانیها این بچه ترسانک را لولو یا لولوخورخوره مینامیدند
زیستگاه و گسترۀ عمل
مردم معمولاً فضاهای بیرون
از دسترس و نادیدنی، جاهای تاریك و خالی و ترسناك،
ویرانهها و جاهای متروك، كوهها و صخرهها، بیابانها، چاهها،
گرمابهها و مستراحها را زیستگاه جنها و دیوان و ارواح پلید و
شریر میانگارند. جایگاه ام صبیان را نیز در هوای
میان زمین و آسمان (سیوطی، همانجا)، زیر درختان لور
یا لیل، سر چاههای آب و بركههای متروك، در خرابهها و سر
راهها (ساعدی، همان، ۱۲۲؛ داویدیان،
۲۸) دانستهاند. ام صبیان یكی از هیولاهای
شبرو است و شب و تاریكی جولانگاه اوست. از این رو، به او نام
ام اللیل (سیوطی، ۳۵۰) هم دادهاند.
طلسم (ایران، سدۀ
۱۲ ق/ ۱۸ م)
دامنۀ عمل و نمود
قدرت ام صبیان در قلمرو حیات انسانی منحصر به ساحت هستی
نوزادان و كودكان خردسال، و معمولاً از روز تولد تا حدود ۷ سالگی است.
كودكان در نخستین دورۀ جدازیستی خود از مادر بیش از هر دورۀ دیگر
در خطر ام صبیان زدگی هستند. طول نخستن دورۀ جدا زیستی
كودكان، برحسب پسر بودن، یا دختر بودن آنها، در هر جامعه، مطابق با رسوم و
آداب قومی مردم آن جامعه فرق میكند. در برخی از فرهنگها، مثلاً
فرهنگ یهودی، این دوره برای پسران ۸ روز، و برای
دختران تا ۲۰ روز (ER, VIII/ 554-555)، و در برخی از فرهنگهای
دیگر، مانند فرهنگ ایرانی ۶ روز برای دختران، و
۱۰ روز برای پسران و یا تا ۴۰ روز (چلۀ
نوزاد)، از زمان زایش و جدایی از هستی مادر تا روز حمام
زایمان، یعنی روز پاكیزگی و تطهیر مادر و
كودك طول میكشد.
به اعتقاد بعضی از مردم، اطفال تا
چهار پنج سالگی (بهمنیار، ۲۴۵، حاشیۀ
۲)، و به اعتقاد بعضی دیگر از دوران شیرخوارگی تا
۷ سالگی (ساعدی، اهل هوا، ۹۵) به امصبیان، یا
این جن باد دچار میشوند. كودكان تا به این سن برسند، ضعیف
و ناتوان و وابسته به مادر و پدر و خانهاند و به قولی (كتیرایی،
۷۴) در میان مادر و پدر یا دایه و كنیز و دده
و لَله و غلام سیاه بزرگ میشوند. ازاینرو، كودكان را تا پا
نگرفته، و بزرگ نشدهاند، برای حفاظت از شرِ ام صبیان هیچ وقت
تنها نمیگذارند (ساعدی، همان، ۹۶). در ۷ سالگی،
كودكان كموبیش میرسند و توان و نیرو میگیرند و
برای بعضی كارهای اولیه و سبك، آمادگی مییابند.
در این سن كودكان از شر و آسیب ام صبیان و دیوان دیگر
نیز رها میشوند.
سیوطی پهنۀ عمل و
سیطرۀ قدرت و آسیب رسانی ام صبیان را گستردهتر از عرصۀ حیات
كودكان دانسته، خباثت و شرارت او را به مادران و جنین آنها نیز تعمیم
میدهد. به گفتۀ او ام صبیان به هنگام آبستنی و نفاس و حیض زنان همچون
خون در رگهایشان جاری میشود، خون دختران خردسال را میمكد،
زنان را پس از زایمان و آسیب رساندن به نوزادانشان رها میكند و
نوزادان را در حالتی میان مرگ و زندگی وا میگذارد و میرود
(ص ۳۳۹).
گفتهاند: ام صبیان هیولایی
پَر دار است كه نزد زنان باردار میرود و پری از پرهای خود را
به شكم آنان میمالد تا فرزند در شكمشان خون شود (داویدیان،
همانجا).
همسانها
عقیده به دیو و عفریت
دشمن نوزادان و كودكان یك پندار عام جهانی و بازمانده از جامعههای
كهن آغازین است. این پدیدۀ وهمی و
خیالی در میان مردم، در هر دور و زمان و در هر سرزمین و
جامعهای به شكل و نامی خاص شناخته میشده، و ویژگیها
و عملكردهایی كم و بیش یكسان داشته است.
از این مادینه دیوِ
دشمن كودكان در متون كهن ایرانی نامی نیامده، لیكن
بنابر روایتهای بعضی از نوشتههای دینی قدیم
زردشتی، این دیو در پنداشت ایرانیان عهد باستان و
دوران پیش از اسلام حضور داشته است. در كتاب هفتم دینکرد (نوشتهای
از قرن ۳ ق) به نخستین روزهای زادن زردشت و آمدن دیوانی
به قصد ربودن و نابود كردن او اشاره شده است: به هنگام زادن زردشت «هفت جِهی»،
یعنی هفت مادینه دیو پتیاره، در پیرامون او و
مادرش گرد آمده بودند (نک : آموزگار، ۷۴). همچنین در زادسپرم
آمده كه به وقت زایش زردشت اهریمن، دیو تب و دیو درد و دیو
باد، هریك را با ۱۵۰ دیو، برای كشتن زردشت
فرستاد، ایشان به مینویی (ناآشكار) به درون مادر زردشت
رفتند. مادر زردشت از تب و درد و باد به رنج آمد و برای درمان به نزد جادو
پزشكترین جادوگران رفت ( گزیدهها ... ، ۲۲).
مؤلف صد در نثر و صد در بندهش (از آثار
زردشتی قرن ۹ ق) از این دسته دیوان زیانکار یاد
میكند و مردم را به افروختن آتش برای دور كردن دیوان از جان
نوزادان سفارش میكند و مینویسد: «چون فرزند از مادر جدا شود،
۳ شبانهروز چراغ باید افروخت. اگر آتش میسوزند بهتر بود تا دیوان
و دروجان گزندی و زیانی نتوانند كردن چه عظیم نازك میباشد
آن ۳ روز كه فرزند زاید» (ص ۱۵). همچنین تنها
گذاردن كودك را در نخستین ۴۰ روز زایش، به سبب زیان
دیدن از دیوان شایسته نمیداند و مینویسد كه
«تا ۴۰ روز فرزند تنها نشاید كه بگذارند» (همانجا).
در میان مردم اكّد و بابل در سرزمین
بین النهرین دو دیو بچه ربا به نامهای لَمَشتو، و لَبَرتو
میشناختهاند: لمشتو به شكل هیولایی با سر شیر، تن
زن و پاهای پرنده تصویر شده است. در این تصویر، لمشتو
مارهایی را در دستهایش گرفته، یك سگ شكاری سیاه
و یك خوك از سینهاش شیر میمكند (ER,
X/ 77). لبرتو را
مادینه روحی گردنده در كوهستانها و جادهها وصف كردهاند كه همچون پریها
و عجوزههای اروپایی، كودكان را میربوده، میآزرده،
و بیمار میكرده است (مكنزی، 68).
«دعای جن زده»، طلسم حافظ نوزادان
و کودکان در برابر آل و ام صبیان (سروستان فارس)
یهودیان این هیولای
وهمی را لیلیت [۱](همو، 67) مینامند. مكنزی
لیلیت را همان «لیلیتو»یِ بابلی دانسته است.
لیلیت نام همسر و همدم آدم نیز بوده است. در تفسیری
از كتاب مقدس، نوشته در میان قرنهای ۱-۴ ق/
۷-۱۰ م، لیلیت «دیو شب و كشندۀ
كودكان» و قاتل فرزندان خود (ER ,VIII/ 555)، و در فرهنگ عامۀ دوران
اخیر یهودی ماده دیوی زیانکار برای
زنان زائو و كودكان، و دیوی بچه ربا (كوئن، 267) توصیف شده است.
به روایت همین تفسیر لیلیت پس از گردنکشی از
فرمان پروردگار و آگاهی از كیفر خداوند به سبب كشتن فرزندانش، با خود
پیمان میبندد كه به نوزادان پسر تا روز هشتم زادن (احتمالاً تا پیش
از ختنه كردن آنها)، و به نوزادان دختر تا روز بیستم زادن آسیب برساند
ER)،
همانجا).
تلمود بابلی لیلیت را
با رخسارۀ زنی با گیسوان بلند و بالهای كشیده و شبیه
یك كروبی [۲](= مه فرشته) وصف میكند (همان، VIII/ 554؛
كوئن، همانجا؛ جودائیكا، II/ 246)، بر روی یك طلسم ــ ازجمله طلسمهای
حافظ نوزادان، بازمانده از قرن ۱۲ق/ ۱۸م ــ پیكرۀ لیلیت
با بازوانی بال مانند و گشوده و مقید به زنجیر كشیده شده
است (همان، II/ 247).
مردم سومر به دیوبادی با
نام لیل [۳]و لیلا [۴](ER، همانجا) باور داشتند. یك
كتیبۀ كنعانی، متعلق به قرن ۷ یا ۸ قم، در زمرۀ مادینه
دیوان بالدار و پرنده ــ كه دشمن كودكان بودند و آنها را خفه میكردند
ــ از دیوی به نام لیل نام برده است. طبق نوشتۀ این
كتیبه، لیل شبها میآید و «در اتاقهای تاریك
پرواز میكند و با شتاب میگذرد» ( جودائیكا، II/ 246).
در جامعههای عرب، از دورۀ جاهلی،
مردم به انواع دیو و عفریت، با نامها و نقشها و عملكردهای
گوناگون باور داشتهاند. در جمع این پدیدههای مهیب وهمی
لمشتو نیز جا و پایگاهی دارد. عربها لمشتو را عجوزهای
چشم دریده میپندارند و او را به شكل هیولایی تصویر
میكنند كه یك پایش همچون پای خر و پای دیگرش
مانند پای شتر مرغ است (ER, X/ 77). عربها به دو دیو و یا
جن نرینه و مادینۀ دیگر نیز به نامهای «تابع» و «تابعه» باور داشتند.
تابع را نرینه جنی قرین و همراه زنان، و تابعه را مادینه
جنی قرین و همراه مردان میپنداشتند (نک : تاج العروس، ذیل
تبع).
سیوطی تابعه را جن و شیطانی
همسان با ام صبیان، لیكن با حوزۀ عملی
گستردهتر و قدرت و سیطرهای بیشتر از او گرفته، و وصف كرده
است. در شرح اعمال تابعه مینویسد: این جن مادینه خالی
كنندۀ شهرها از آدمیزادگان، آباد كنندۀ مرده شوی
خانهها و گورها و پدید آورندۀ بیماریها و زیانکاریهاست. او كودكان را چنان میزند
و میبرد كه گویی اصلاً نبودهاند. بزرگسالان را به انواع
دردها و مرضها و ناخوشیها و بلاهای بزرگ و كوچك گرفتار میكند.
زنان را به هنگام حیض و زایمان میزند و میكشد و یا
عقیم میكند تا زاد و رودی از ایشان باز نماند ... عاشق و
دوستدار نوزادان و زنان سیاه چشم و گلگون رخسار است. نوزادان را از آغوش
مادرانشان میرباید و جدا میكند. استخوان آنها را میشكند،
گوشتشان را میخورد و خونشان را میآشامد (ص ۳۳۴).
ام صبیان، این دیو خیالی
دشمن و كشندۀ كودكان را در بعضی از حوزههای جغرافیایی
ــ فرهنگی ایران، به خصوص در آذربایجان و كرمان، به نامهای
مختلف دیگر مانند ششه یا ششك، قوش و چال، و با ویژگیها و
شیوۀ عمل كم و بیش مشابه میشناسند. ششه را كه ظاهراً با عدد
۶ و شب شش زائو و نوزاد مرتبط است، بعضی همانند جن و دیو (ماسه،
I/ 46؛ ساعدی، خیاو ... ، ۱۳۳)، بعضی
دیگر به شكل پرندهای كوچك و شبیه گنجشك (كرباسی،
۱/ ۱۴۹)، و بعضیها نیز همچون قوش (= خفاش)
(رشادتی، ۲۸) وصف كردهاند. افغانیها این مادینه
دیو را شیشك و جگر خور مینامند و میگویند در تاریكی
شب به هیأت زنی میآید و مردم را میترساند (افغانینویس،
۳۹۲).
مادر مثالی یا مادر دوم
ام صبیان بر ساختۀ ذهن
مادران و آفریدۀ عقدۀ مادری است. ذهن مادران تازهزا در دورۀ نخستین
۴۰ روز زایمان در توهمپروری و خیالپردازی
بسیار فعال و نیرومند است. در این دوره، مادران یك مادر خیالی
و وهمی برای فرزندانشان میسازند و این آفریدۀ ذهنی
را رقیب خود و دشمن فرزندان خود میپندارند. قرنهاست كه این پدیدۀ وهمی
یا مادر خیالی در فرهنگهای جهان به صورت هیولا و دیوی
انگاشته شده كه به طور ناآشكار و در تاریكی شب میآید و
به درون كودكان میرود و روح و روان آنها را تسخیر میكند و
موجب بیماری و اختلال عصبی و روانی كودكان میشود.
یونگ هر پدیدهای را
كه به مفهوم مجازی، معنای مادر میدهد، نمونهای از مادر
مثالی [۵]گرفته است. او كابوس (= بختك) و لولو (= شیطانک، لیلیت)
را از جملۀ مادرهای مثالی گرفته، آنها را گونهای و مظهری
از شر و پلیدی میپندارد (ص ۲۵-۲۶).
اریشنویمان در بررسی
روانشناسانۀ خود در كتاب «مادربزرگ[۶]» لیلیت را همچون مُثُل یا
نمونۀ اولیۀ «مادر مهیب كودكان»، یا به طور عامتر، نمونۀ زن ویرانگر
و مخرب مینگرد. به گفتۀ او این مادر مهیب انگارهای است از مادر در روان بشری
(نک : ER, VIII/ 555).
ام صبیان یا مادر كودكان نیز
كه در فرهنگهای قومی ـ اسلامی به نامهای گوناگون دیگری
مانند ام اللیل (مادر شب) ام الشیطان (مادر شیطان) و ام مِلْدَم
(تب دائمی، مادر تبها) (سیوطی، ۳۴۰،
۳۵۰) معروف شده است، در فرهنگ مردم جامعههای اسلامی،
از جمله فرهنگ عامۀ ایران، نمادی از مـادر دوم كودكـان (نیز نک : شهری،
تاریخ ... ، ۵/ ۲۲۳، حاشیۀ
۴) یا مادر مُثُلی آنها انگاشته میشود. مادر دوم در نظر
مادران اصلی و واقعی كودكان شبح مخوفی است كه به قصد آزردن
مادران، فرزندان آنان را بیمار میكند، یا میكشد. ازاینرو،
زنان هرگونه دگرگونی در حالات روانی، و هر رفتار و حركت نامتعادل در
نوزادان و كودكان خود را اثر و نشانی از حضور و حلول این مادینه
دیو در تن و جان آنها میانگارند. وقتی هم كه نوزادان و كودكان،
در نخستین دورههای جدا زیستی، مریض میشوند
و ناگهان میمیرند، تصور میكنند كه ام صبیان مادر مُثُلی
رقیب آنها را گرفته، و كشته است.
ام صبیان زدگی
وقتی ام صبیان در تن كودكی
برود، جان و روان او را تسخیر میكند، و به اصطلاح او را میزند،
یا میگیرد و بیمار میكند. كودك امصبیان
زده اراده و اختیارش را از دست میدهد و دیوانه میشود و
اسیر و بازیچۀ ام صبیان میگردد و سرانجام، اگر به او نرسند و درمانش نکنند،
میمیرد. در فرهنگ و ادب فارسی، كودكان ام صبیان زده را
اصطلاحاً دیو زد یا دیو زده و دیو دید یا دیو
دیده گفتهاند (معین، ۲۵۰، ۲۵۱).
عامۀ مردم به این نوع كودكان بیمار میگویند: جنزده،
بیوقتی، مَضرَّتی یا مضرّاتی و دعایی
شدهاند.
پولاك مینویسد: مردم بیماری
صرع را تحتتأثیر جن میپندارند و به همین دلیل هم میگویند:
فلانی دعایی است، دوایی نیست (ص
۴۲۳). مردم سروستان فارس كسی را كه جن میزد و
رفتاری چون دیوانگان میداشت، میگفتند مضرّتی شده
است (همایونی، ۳۴۹). هدایت مینویسد:
به بچهای كه ناخوش بشود و با دارو درمان نشود، میگویند جنزده
و یا دعایی شده است (ص ۱۹۲).
مردم كودكانِ اسیر ام صبیان،
و به اصطلاح دعایی شده را از روی نشانههایی تشخیص
میدادند. از جمله نشانههای ام صبیان زدگی اینها
بودند: به هم خوردن تعادل بدن و روی زمین افتادن، خشك و بیحس
شدن اندامها، بیرنگ و حالت گشتن چشمها، سفید و كبود شدن رنگ پوست،
كوتاه و بریده نفس كشیدن و گاهی هم كف بر لب و دهان آوردن (ساعدی،
اهل هوا، ۹۵؛ داویدیان، ۳۱).
ام صبیانزدایی
از دیرباز مردم برای محفوظ
نگهداشتن محیط زیست خود از ارواح خبیث و پلید، و رهایی
تن و روان خود از شر و گزند دیوان و جنیان، و بیرون راندن آنها
از خانه و كاشانه و درون خود، تدابیر گوناگونی به كار میبردهاند.
رایجترین تدابیری كه برای دور كردن و راندن ام صبیان،
یا ام صبیان زدایی به كار میبستهاند، عبارت بود
از رعایت بعضی ممنوعیتها و كاربرد رمانندهها، توسل به نذر و نیاز
و دعاو تعویذ، طلسم و افسون و انجام دادن بعضی اعمال جادویی.
ممنوعیتها
نوزادان را در شبهای نخستین
روزها و هفتههای زایمان در اتاق و بسترش تنها و بیمراقب نمیگذاردند.
به اعتقاد عامه، زن تازهزا و نوزاد او تا ۴۰ شبانهروز در معرض هجوم
دیوان و شیاطین و جنها هستند. در این ۴۰
شبانهروز، به خصوص در شب شش زایمان، اگر كودكی را تنها بگذارند،
ارواح خبیث به سراغش میآیند و به او گزند و آسیب میرسانند.
از این رو، بنابر روایت صد در نثر و صد در بندهش، ایرانیان
از زمانهای بسیار قدیم، تنها گذاردن نوزاد را در ۴۰
روز زایش ناروا و از ناشایستها میدانستند (ص ۱۵).
بعضیها نیز میپنداشتند كه اگر
كودك نوزاد را تنها بگذارند، جنها میآیند
و پستانشان را در دهان او میگذارند تا بمكد (ماسه، ۱/
۳۷، حاشیه). هنوز هم در جامعههای سنتی ایران
تنها گذاردن زن زائو و نوزادش را تا پایان روز چلۀ زایمان
بدشگون و ناروا میپندارند.
عامۀ مردم شب شش را
برای نوزاد شبی پرخطر و نامیمون میانگارند. در این
شب معمولاً چند زن پیرامون زائو و فرزندش گرد میآیند و تا
شكستن تاریكی شب و دمیدن سپیدۀ صبح نزد آن دو
میمانند. خراسانیها باور دارند كه در شب شش جنها به هر حیلهای
كه ممكن است به اتاق زائو داخل میشوند تا نوزاد را با همزادش كه یك
بچه جن است، عوض كنند. در این شب چند زن و مرد دور تا دور اتاق مینشینند
و تا صبح بچه را دست به دست میكنند و شعر و وِرد و دعا میخوانند، و
هر چند لحظه یك بار دایره میزنند و به شدت سر و صدا راه میاندازند
تا جنها بترسند و به اتاق زائو نزدیك نشوند (شكورزاده،
۱۴۲).
تاتها و تالشها ۴۰ شبانهروز
از نوزاد و مادرش مراقبت میكنند و آن دو را هرگز، به ویژه شبها، تنها
نمیگذارند. به اعتقاد آنان در دورۀ ۴۰ روز زایمان،
«آلِ ژنک» (= زن آل، آل مادینه) و جنها، زائو و نوزادش را تهدید میكنند
و برای صدمه زدن به آن دو میكوشند تا زائو را فریب دهند. در این
دوره، حتیالامكان نوزاد را از خانه بیرون نمیبرند. زنانی
هم كه بخواهند به خانهای كه نوزاد در آن هست، وارد بشوند، نباید تعویذ
و جواهر و برخی تسبیحها و طلسمها و مهرههای زینتی
را با خود به داخل خانه ببرند. اگر كسی ندانسته وارد اتاق كودك بشود و با
خود تعویذ و طلا و جواهر داشته باشد، باید آن را زیر سر كودك
بگذارد و پس از پایان چلۀ نوزاد آن را پس بگیرد (عبدلی،
۱۱۰-۱۱۱). زن ششك زده، یعنی زنی
كه نوزادش در شب شش مرده است، و زن تازهزایی كه هنوز، چلۀ زایمانش
تمام نشده (كتیرایی، ۳۱)، همچنین زنی
كه با خود مهرههای زینتی دارد (لهساییزاده،
۱۱۱)، نبایستی به سر زائو و نوزادش بروند. اگر
بروند به نوزاد چله میافتد و بیوقتی و دعایی میشود.
رمانندهها
ام صبیان مانند آل و جنهای
دیگر از چیزهایی مانند آتش و روشنایی، آهن و
ابزار و اشیاء آهنی، بعضی گیاهان و دانههای قُدسی
و بودار، بعضی دعاها و اوراد و طلسمها و افسونها، و بانگ و نفیر میترسد
و میرمد. مردم برای این رمانندهها، یا جن ترسانکها خاصیت
جادویی و شر زدایی تصور میكنند و آنها را دافع ام
صبیان و زایل كنندۀ اثرات ام صبیان زدگی میپندارند؛ از این رو، با
گذاشتن اینگونه رمانندهها در خانه، و همراه كردن آنها با كودك سعی میكنند
كه ام صبیان را از محیط زیست كودك بتارانند و دور كنند، و سیطره
و قدرت عملش را از میان ببرند، اینک نمونههایی چند از این
رمانندهها:
آتش و روشنایی: آتش كه ضد
تاریكی و سیاهی و براندازندۀ دیو
ظلمت و رهانندۀ آدمیزادگان از توهمات و ترس ناشی از تاریكی و شب
است، از زمانهای كهن میان بسیاری از اقوام، به خصوص اقوام
هند و اروپایی، مقدس شمرده میشده، و در رماندن ارواح پلید
و نابكار به كار میرفته است. زردشتیان و مسلمانان ایران برای
دور كردن دیوان و جنیان و آل و ام صبیان در اتاق زن تازهزا و
نوزادش آتش و شمع و چراغ میافروختند.
در كتابهای دینی
زردشتیان بارها به اهمیت و نقش آتش در رماندن دیوان و جادوان و
بیاثر كردن نیروی زیانکار آنها اشاره شده است. فرۀ زردشت
به هنگام زایش او به شكل آتش آشكار گشت و دیوان از دیدن روشنایی
و پرتو آتشكاری نتوانستند بكنند (نک : گزیدهها، ۲۳).
روشن نگه داشتن اتاق زائو و سوزاندن اسفند و كندر در آتش برای پراكنده كردن
دیوان، از تعالیم دینی پیروان دین مزدیسنا
بوده است ( شایست ... ، ۱۵۵-۱۵۶؛ نیز
نک : صد در نثر، ۱۵).
رسم افروختن آتش و روشن گذاشتن شمع و
چراغ در اتاق زائو و نوزادش تا ۴۰ شب هنوز هم میان عامۀ مردم
ایران معمول است. بعضیها اتاق زائو و نوزاد را تا ۱۰ شب
روشن نگه میدارند. روز دهم با جام «چهل كلید» «آبِ دَه» بر سر نوزاد
میریزند (هدایت، ۳۸) تا ارواح پلید و از ما
بهتران به او گزندی نرسانند. جام چهل كلید جام برنجین و مسینی
است با ۴۰ كلید آویخته به آن. درون و بیرون جام آیههایی
از قرآن و روی كلیدها «بسمالله» كنده، یا نوشته شده است (نیز
نک : ه د، ۱/ ۵۰).
آهن: آهن و بعضی ابزارها و اشیاء
برنده و تیز مانند قیچی، سوزن، سنجاق، چاقو، خنجر، شمشیر،
درفش و سیخ در نظر بیشتر مردم جهان خاصیت جادویی و
اهریمنزدایی داشته است. عامۀ مردم از این
اشیاء آهنی همچون طلسم برای دفع ارواح شریر و زیانکار
و حفظ جان نوزادان و كودكان از گزند آنها استفاده میكردند (نک : ماسه،
۱/ ۳۸). ابوالقاسم عبدالله كاشانی با خود داشتن آهن چینی
را همچون حرزی برای دفع سحریات و دفع جن و درمان بیماری
صرع و مالیخولیا نیكو دانسته است (ص ۲۴۱).
كریستن سن در شرح باور ایرانیان
به جن و چگونگی دور كردن این روح بدكار آسیبرسان مینویسد:
جنها بیش از هر چیز از نیش سنجاق میترسند(ص 81، نیز
۱۲۳). ماسه مینویسد: وقتی بچهای به
دنیا میآید، مادرش سنجاقهایی در كهنههای او
فرو میكند و ۴۰ روز كهنههای سنجاق زده را نگه میدارد
تا ارواح خبیث از نوزاد دور شوند (I/ 43).
گیاهان مقدس گندزدا: اسفند و
عودالصلیب و سیر و پیاز از گیاهان رمانندۀ جن و
شیطان و ارواح پلید به شمار میرود و در جامعههای اسلامی
تقدس و ارزش كاربردی مهمی دارد. دانههای اسفند (ه م) را به
تنهایی یا با دانههای دیگر میآمیزند
و برای گندزدایی محیط زیست و دور كردن و راندن دیوان
و آفریدههای اهریمنی از تن و جان آدمیزادگان به
خصوص زنان تازهزا و نوزادان و كودكان، در آتش میریزند و دود میكنند.
در عرایس الجواهر (كاشانی، ۳۰۷) به دود كردن معجونی
از گیاهان تند و بودار، مانند حَرْمَلْ (= اسفند) و كُنْدُر و دانههای
دیگر، برای گریزاندن دیو و جن و شیطان اشاره شده
است.
گیاه فاوانیا، از دوران پیش
از میلاد مسیح، گیاهی مقدس و درمان كنندۀ بعضی
بیماریها، به خصوص بیماری صرع، شناخته میشده است
(نک : بخش اول همین مقاله).
در جامعههای مسیحی و
اسلامی، از جمله جامعۀ ایران، فاوانیای نر را به سبب داشتن خط و شیارهایی
به شكل صلیب، عود الصلیب (= چوب صلیب) نامیده، و مقدسش
شمردهاند. از عودالصلیب برای رماندن و دور كردن دیو و جن، به ویژه
ام صبیان از زیستگاه و تن و جان كودكان استفاده میكردهاند. به
اعتقاد عامه در خانهای كه عودالصلیب است، جن و جانوران گزنده درآن
خانه داخل نمیشوند (حكیم مؤمن، ۶۳۰). بنابر همین
اعتقاد، مردم سرزمین مغرب در افریقای شمالی «وَردالحَمیر»
(= عود الصلیب) را به دیوارهای خانه میآویختند تا
جن و جانوران زهردار و زیانکار را از محیط خانههای خود دور
كنند (انطاكی، ۱/ ۲۴۶).
كاربرد دعا: در كتب دینی بیشتر
ادیان جهان، به خاصیت و تأثیر معنوی دعا در راندن ارواح
خبیث، و دور و پاكیزه نگهداشتن محیط زیست از شر دیوان
و شیاطین و حفظ تن و جان انسان و حیوانها از گزند آنها، اشارههایی
شده است و مردم از دیرباز برای دور كردن ام صبیان و درمان ام صبیانزدگی،
دعاها و حرزهای گوناگونی به كار میبردهاند. سیوطی
برای دفع ام صبیان و تابعه و درمان بیمارانی كه ام صبیان
آنها را زده است، دعاهایی را نقل میكند؛ از جملۀ این
دعاها، دعای سوجاد (نک : ص ۳۴۶- ۳۴۹)
و دعایی شامل آیههایی از قرآن مجید است (نک
: همو، ۳۵۱). این آیهها عبارتند از ۴ آیۀ اول
سورۀ جن (۷۲/ ۱-۴) و ۴ آیۀ پایانی
سورۀ حشر (۵۹/ ۲۱-۲۴).
كاربُرد طلسم: طلسم و افسون نیز
از جملۀ رمانندههایی است كه از دوران باستان برای دور كردن پدیدههای
وهمی و دیوزدایی به كار میرفته است. كلمهها و
نقشهای روی طلسمها یا رُقْیهها، بعضی از قدسیات،
و بعضی دیگر از اغلوطات، و بیشتر كلمهها و شكلهای به
ظاهر مهمل و بیمعنا هستند. طلسمنویسان و اصحاب عزایم، هر یك
از عناصر این اغلوطهها را در پیوند با نیروهای مكتوم فوق
طبیعی و نشانه و نمادی از مفهوم جادویی میپندارند.
به اعتقاد معزّمان این نقوش و اعداد و حروف همه دارای خاصیت و
تأثیر جادویی نیرومند در دفع پدیدههای وهمی
زیانکار و دفع جن و پری و حفظ سلامت انسان در برابر گزند این نیروهای
ناآشكار هستند.
طلسم و افسون از آثار بازمانده از جامعههای
كهن و ابتدایی در جامعههای سنتی جهان متمدن است. یكی
از پندارهای ابتدایی دورۀ جاهلی ــ كه به قبایل
عرب دورۀ اسلامی نیز رسیده ــ باور به انواع طلسمات و عزایم
بوده است. اعراب كودكانی را كه رمانندههایی مانند كعب خرگوش،
دندان روباه، دندان گربه و صمغ سیاه درخت سَمْره را با خود داشتند، مصون از
گزند ارواح خبیث و هر نوع چشم زخم میانگاشتند. میگفتند جن و شیطان
از این طلسمها میترسند و میگریزند (نک : نوری،
۵۷۴-۵۷۵).
در جامعۀ ایران نیز
برای دندان و كعب و پوست گرگ خواص جادویی قائل بودند و آنها را
همچون طلسم و حرز برای رماندن دیو و جن و دفع باد صرع، یعنی
ام صبیان یا ریح صبیان مفید میدانستند
(شهمردان، ۶۰؛ جمالی، ۲۴).
اعتقاد به خواص و نیروی
جادویی این چنین طلسمها و عزایمی، و همراه
كردن آنها با زنان تازهزا و نوزادان و كودكان در میان قومهای یهود
سرزمینهای مختلف جهان نیز رواج داشته است (ER, VIII/ 554-555).
اسلام كاربرد طلسم و رقیه را برای
دیوزدایی و درمان بیماریها و برآورده شدن حاجتها
تقبیح و منع كرده است. پیامبر اكرم (ص) بیاثر بودن و سودمند
نبودن چنین طلسمها و اعمالی را یادآور شده، و مادران را از آویختن
آویزههای جادویی به گردن و پیشانی فرزندان
به قصد بیرون كردن بیماری از تن آنها بازداشته است (نوری،
۵۷۶). با اینهمه، هنوز اینگونه پندارهای
ابتدایی رواج دارد و انواع طلسم و افسون در میان تودۀ بزرگی
از مردم جوامع اسلامی به كار میرود.
اعمال جادویی: مردم جزیرةالعرب
برای دفع ارواح پلید و شریر و شیاطین از تن و جان
كودكان و بیماران جنزده به روشهای جادویی گوناگونی
متوسل میشدند. یكی از این روشها همراه كردن آویزههایی
از چیزهای آلوده و ناپاك بوده است. مثلاً آویختن پلشتیها
و پلیدیها، و استخوانهای مردگان را مؤثرترین چارهجوییها
در راندن ارواح و درمان بیماری جنزدگی میپنداشتند (نک
: همو، ۵۷۳).
مردم ایران نیز برای
جنزدایی و رفع امصبیانزدگی از كودكان، آداب و اعمال
جادویی و خرافی بسیار گوناگونی به كار میبردهاند.
این اعمال و آداب در هر منطقه بستگی به نظام فرهنگی حاكم بر
جامعۀ آن منطقه داشته است. مثلاً در تهران، و احیاناً بعضی از
شهرها و آبادیهای دیگر ایران، كودكی را كه «بیوقتیش»
میشد، یعنی او را جن میزد و به مرض غش گرفتار میشد،
از میان دو پای مادرش و دو پای دختری كه پشت به پشت هم ایستاده
بودند، رد میكردند. بعد هم او را ۳ بار از میان بند قنداق تفنگ
میگذراندند (هدایت، ۴۵-۴۶).
در دهات ساحلی بندر لنگه، كودك امصبیان
زده را بغل میكردند و از دالانی كنده شده در زیر زمین میگذراندند
(ساعدی، اهل هوا، ۹۵). مردم جزیرۀ قشم و حواشی
بندر عباس، كودك بیمار را داغ میكردند. روش داغ كردن چنین بود:
نخست كودك را درون پالان كهنۀ خری میگذاشتند، بعد تكه پارچهای سیاه و
آهاردار را گره میزدند و به شكل تكمه در میآوردند و در آتش میانداختند.
پس از اینکه پارچه تماماً سوخت و دود شد، با خاكستر سوختۀ پارچه
۳ جای پیشانی بچه را داغ میگذاشتند. داغ یا
نشان خاكستر را به ترتیب، نخست میان دو ابرو، بعد شقیقۀ راست،
و آنگاه شقیقۀ چپ كودك مینهادند (همانجا). تهرانیها خال یا نشانی
از دودۀ اجاق را با انگشت میانی دست چپ بر وسط پیشانی
نوزاد یا كودك ام صبیان زده میگذاشتند (شهری، طهران قدیم،
۳/ ۱۸۴). خراسانیها با خاكستر سوختۀ اسفند
روی پیشانی نوزاد خال مینهادند (شكورزاده،
۱۴۳).
مآخذ
آموزگار، ژاله و احمد تفضلی،
اسطورۀ زندگی زردشت، تهران، ۱۳۷۲ش؛ ابن بسطام،
عبدالله و حسین ابن بسطام، طب الائمة (ع)، نجف،
۱۳۸۵ ق؛ افغانی نویس، عبدالله، لغات عامیانۀ فارسی
افغانستان، كابل، ۱۳۶۹ ش؛ انطاكی، داوود، تذكرة اولی
الالباب، قاهره، ۱۹۰۶ م؛ بهمینار، احمد، مقدمه و
حاشیه بر الابنیة عن حقایق الادویۀ ابومنصور موفق
هروی، به كوشش همو و حسین محبوبی اردكانی، تهران،
۱۳۴۶ ش؛ پولاك، ادوارد یاكوب، سفرنامه، ترجمۀ كیكاووس
جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ تاج العروس؛ جمالی یزدی،
مطهر، فرخ نامه، به كوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۶ ش؛
تهانوی، محمد اعلى، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش لطفی عبدالبدیع
و دیگران، قاهره، ۱۳۸۲ ق/
۱۹۶۳ م؛ حكیم مؤمن، محمد، تحفه، تهران،
۱۳۷۸ق؛ داویدیان، ه. و غلامحسین ساعدی،
«تجزیه و تحلیلی از آل و ام الصبیان بر مبنای روانشناسی»،
سخن، ۱۳۴۴ ش، س ۱۶، شم ۱؛ رشادتی
اهری، باقر، «قوش وورماق یا قوشزدگی»، فردوسی،
۱۳۴۸ش، شم ۹۱۶؛ ساعدی، غلامحسین،
اهل هوا، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ همو، خیاو یا مشكینشهر،
تهران، ۱۳۵۴ ش؛ سیوطی، الرحمة فی الطب
والحكمة، بیروت، ۱۴۰۳ ق/
۱۹۸۳ م؛ شایست ناشایست، ترجمۀ كتایون
مزداپور، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ شكورزاده، ابراهیم، عقاید
و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۴۶ش؛ شهری، جعفر، تاریخ
اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ۱۳۶۸ ش؛
همو، طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ شهمردان بن ابی
الخیر، نزهت نامۀ علایی، به كوشش فرهنگ جهانپور، تهران،
۱۳۶۲ ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به كوشش ارواد بامانجی
ناساروانجی داهابهار، ۱۹۰۹ م؛ عبدلی، علی،
تاتها و تالشان، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ عقیلی خراسانی،
محمدحسین، مخزن الادویه، تهران، ۱۳۷۱ش؛ فیضی
سرهندی، اللهداد، مدارالافاضل، به كوشش محمدباقر، لاهور،
۱۳۴۸ ش؛ قرآن مجید؛ كاشانی، عبدالله، عرایس
الجواهر، به كوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ش؛ كتیرایی،
محمود، از خشت تا خشت، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ كرباسی راوری،
علی، فرهنگ مردم راور، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ كریستن
سن، آرتور، آفرینش زیانکار در روایات ایرانی، ترجمۀ احمد
طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۵ ش؛ گزیدههای
زادسپرم، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ لغتنامۀ
دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی،
تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ ماسه،
هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی
روشن ضمیر، تبریز، ۱۳۵۵ ش؛ معین، محمد،
مزدیسنا و ادب پارسی، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ میدانی،
احمد، السامی فی الاسامی، تهران، ۱۳۴۵
ش؛ نوری، یحیى، اسلام و عقاید و آراء بشری، یا
جاهلیت و اسلام، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ هدایت، صادق،
نیرنگستان، تهران، ۱۳۳۴ ش؛ همایونی،
صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ یونگ،
كارل گوستاو، چهار صورت مثالی، ترجمۀ پروین فرامرزی، مشهد،
۱۳۶۸ ش؛ نیز:
Christensen, A., Essai sur la
démonologie iranienne, Kopenhagen, 1941; Cohen, A., Everyman’s Talmud, London,
1949; ER; Judaica; MacKenzie, D. A., Myths of Babylonia and Assyria, London,
1974; Massé, H., Croyances et coutumes persanes suivies de contes et chansons
populaires, Paris, 1938.