responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 80

تاجیک

نویسنده (ها) : رحیم مسلمانیان قبادیانی

آخرین بروز رسانی : جمعه 3 آبان 1398 تاریخچه مقاله

تاجیک، نام قومی مسلمان و فارسی زبان، از اقوام آریایی. تاجیکان از کهن‌ترین ساکنان بومی آسیای مرکزی و افغانستان بوده‌اند و امروزه افزون بر این مناطق، در ایران، پاکستان، شمال هندوستان و ‌در ناحیۀ ‌سین‌کیانگ چین نیز ‌به ‌سر ‌می‌بـرند (نک‌ : ‌بارتـولـد، «تاجیکان»، ۷۳؛ عمرزاده، ۲۶۲، ۲۶۸؛ افشار، ۸۲-۸۴؛ دیوانه ‌قل، ۱۸۹؛ میراحمدی، ۲۳۸؛ سیدی، «تاجیکها...»، ۳۰۵؛ همام، ۸۹-۹۰؛ سجادیه، ۱۸۱).

برخی ‌نام «تاجیک» را از قبیله‌ای به نام «تاج» گرفته‌اند‌(نک‌ : داعی‌الاسلام، ذیل «تاجیک»؛ ذهنی، ۲۱۶؛ قس: صدیقی، ۲۲۹؛ عینی، ۴۱-۴۲؛ یعقوب‌شاه، ۲۱۲-۲۱۳، جم‌ : منسوب به تاج به معنای افسر، دیهیم، کلاه کیانی)، و برخی تاج را صورت مقلوب واژۀ «جـات» دانستـه‌اند (نک‌ :‌ سجادیـه،۱۷۷). همچنین «تاجیک» همـان آریـایی و ‌پـاک و ‌نجیب و اصیـل‌زاده و میهمان‌نـواز‌ معنا‌ می‌دهد (نک‌ : یعقوب‌شاه، ۲۱۸-۲۲۰).

در متون پهلوی واژۀ «تاژیکان»،به معنای «عرب» آمده است: «که ما چه دیدیم از دشت تاژیکان» و «بیاوریم کین تاژیکان» (در قطعه شعر مربوط به بهرام ورجاوند، نک‌ : متون پهلـوی، ۱۶۰-۱۶۱؛ نیـز بهار، ۱۶۱) و بـاز از آمدنِ تاژیکان به ایرانشهر و رواج بخشیدن ایشان دُش‌دینی و دُش‌خواهی را (نک‌ : بندهش، ۳۱). سبئوس، تاریخ نگار ارمنی، نیز واژۀ تاجیک را همه جا به معنی «عرب، اعراب» آورده است (نک‌ : سبئوس[۱]، جم‌ ؛ مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان...، ۱۳؛ نیز نک‌ ‌: بارتولد، همان، ۵۴).

تاژیک و تاجیک به معانی‌گوناگون ضد و نقیض دیگری هم آمده است، مانند کودک عرب؛ قبیله‌ای از قبایل عرب؛ فرزند عرب که در میان عجم‌ زاده و بزرگ شده است؛ طایفۀ غیرعرب، ترک و تبعۀ ترک و طایفۀ غیر ترک (نک‌ : برهان قاطع، نیز نفیسی، علی‌اکبر، ذیل تاجیک؛ رامپوری، ۱۸۳؛ دایرة‌المعارف فارسی، ۱ / ۵۹۱؛ میراحمدی، ۲۳۷).

برخی تاجیک را قومی از اقوام مغول پنداشته‌اند، در صورتی که مغولان غیر خود را تاجیک می‌نامیدند (آقه‌باش قاجار، ۲۷۱- ۲۷۲؛ بارتولد، همان، ۶۱) و پان‌ترکیستها، مسلمانان شیعۀ شهر بخارا را فارس ـ تاجیک و سنیهای بخارا و اطراف آن را ازبک می‌خواندند؛ از این‌رو، بیشتر تاجیکان بخارا را ازبک می‌دانستند (نک‌ : محیی‌الدینف، ۳۷۵؛ اکرامی، ۳۶۲).

برخی نیز تاجیک را از ریشۀ «تات» و قومی آریایی (افشار، ۸۱؛ محیط طباطبایی، ۱۰۸ بب‌ ؛دبیرسیاقی، ۱۱۸بب‌ ؛ قس: بارتولد، همان، ۵۹)، و برخی هم آمیزه‌ای از قوم عرب و ایرانی، بعد از تسخیر ایران به وسیلۀ مسلمانان عرب می‌دانند (کارلس، ۱۵۵؛ قس: نفیسی، سعید، ۱۳۶؛ نیز فیلد، ۱۳۴، که تاجیکها را از نسل عربهایی می‌داند که در اوایل دورۀ مسیحیت یمن را ترک کرده، به شمال رفتند). سرزمین تاجیک، در سدۀ ۶ م یکی‌از بخشهای‌مهم امپراتوری هخامنشیان بود. به نوشتۀ سوندرمان سغدیان عربها را «تاژیک» می‌گفته‌اند (نک‌ : فرای، ۱۱۳)، اما او خود «تاجیکها» را مانویانی دانسته‌ است که به فارسی نو صحبت می‌کنند، و از سدۀ ۳ق / ۹م ادبیات مانوی برجسته‌ای به فارسی نو پدید آورده‌اند (نک‌ : ص ۵۶، ۵۷).

در سالنامه‌های چینی سدۀ ۲م، از قومی به نامهای هماهنگ «ته آجی[۲]»و «تائوچی[۳]» یاد شده‌است که احتمال‌قوی می‌رود،‌ صورت‌پیشین‌«تاجیک»‌در‌زبان‌چینیها‌باشد‌(نک‌ :مسلمانیان ‌قبادیانی، ‌همان،‌۱۷؛‌نیز ‌سجادیه، ۱۷۹). تبتیها‌برای ‌واژۀ‌ تاجیک‌این‌صورتها‌را ‌آورده‌اند:gzigs-‌, stag-gzig, rta-mjug, stag-bzhi, rtag ta-zig (نک‌ : کوزنتسف،۴۵ ). بنابر گزارش نویسنده‌ای چینی در کتاب خود (تألیف: ۶۹۴م)، ساکنان تخارستان را که در سدۀ ۱ ق‌م می‌زیسته‌اند، «داشی» می‌گفته‌اند که یقیناً تاجیکِ امروزه‌اند (نک‌ : نعمتف، ۲۴۱-۲۴۲؛ نیز مسلمانیان قبادیانی، همان، ۱۸). به گفتـۀ تورسان‌زاده، نام تاجیـک از آغاز پیدایش بر همۀ پارسی‌گویان‌عجم به‌کار رفته است(ص۶۰؛ نیز نک‌ : جاوید، ۲۰۲).

محیط طباطبایی با توجه به ابهام و تعقید کلمۀ تاجیک باور دارد که این کلمه صفتی برای ایرانی فارسی زبان بوده، و بر غیر ایرانی اطلاق نمی‌شده است و تاجیکها از قبیلۀ «طی» عرب نبوده‌اند و در اسناد کهنه و نو یافتۀ ختنی در سدۀ ۴ ق صورت «تژیک» آمده است (ص ۱۰۴، ۱۰۸، ۱۱۳؛ نیز نک‌ : یعقوب شاه، ۲۴۲،‌۲۴۷،‌که تاجیکها را قومی آریایی نژاد خوانده، و بر این‌باور است که‌تاجیک نام جدید‌نژادی تمام‌آریایی و فارسی زبان‌است).

در دیوان لغات الترک نیز کلمۀ «تَژک» به معنای تاجیک آمده است (کاشغری، ۴۶۶؛ دبیرسیاقی، ۱۵۲). داعی‌الاسلام در فرهنگ نظام (ذیل تاجیک)، تاجیک را نسل ایرانی و فارسی زبان، و این نام را مبدل «تازیک» دانسته، و از نسل تازی (عرب) بودن و در میان عجم بزرگ شدن تاجیکها را صحیح ندانسته است و می‌گوید: تاجیک در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان در مقابل «ترک» گفته می‌شود (برای تلفظ تازیک به‌جای تاجیک، نک‌ : یعقوب‌شاه، ۲۳۵-۲۳۶).

در آسیای مرکزی به عربهای ساکن در بخارا، سمرقند، نسف، ترمذ، کولاب و قبادیان که از بازماندگان عربهایی هستند که در عهد کهن‌آمده، و در آنجاها ماندگار شده‌اند، تاجیک نمی‌گویند. به گفتۀ سمعانی عربهای قبادیان از عربهای قبیلۀ تمیم بوده‌اند (۴ / ۴۴۰). اینها امروزه هم خود را عرب می‌دانند، اگر چه زبان مادری خود را فراموش کرده، و مانند تاجیکها دری‌گفتار شده‌اند و از عربهای بخارا فقط بخشی تا آغاز سدۀ ۱۴ش / ۲۰م زبان مادری خود را حفظ کرده‌ بودند (نک‌ : نسیم، ۱۶۹ بب‌). طبق رسوم عربهای آسیـای مرکـزی، پسران‌عرب حق‌ازدواج با دختران‌تاجیک را داشتند،‌اما پسران‌ تاجیک‌ نمی‌توانستند با دختران‌عرب‌ازدواج کنند‌(یادداشتهای مؤلف).

کسروی به نقل از حمدالله مستوفی از بومیان فارسی زبان آذربایجان با نام «تاجیکان» یاد می‌کند (ص ۳۹-۴۱؛ نیز نک‌ : شکورزاده، ۱۵۹) و مینوی بر این باور است که مراد از تاجیک (تاژیک و تازیک) در کتب فارسی، اتباع و ساکنان ایرانی مناطق ایرانی‌نشین بوده، و این نامی است که ترکان بر ایرانیان گذاشته‌اند (ص ۱۵۸؛ نیز نک‌ : دبیرسیاقی، ۱۱۸ بب‌ ‌).

روند تشکل قوم تاجیک در ۳مرحلۀ تاریخی، و ۳منطقۀ جغرافیایی صورت گرفته است: نخست، در دورۀ ساسانیان (‌۲۲۶- ۶۵۲ م) در شمال‌شرقی خراسان؛دوم، در سده‌های ۱ و ۲ق / ۷ و ۸م در ماوراء‌النهر؛ سوم، در عهد سامانیان (۲۶۱- ۳۸۹ق / ۸۷۵- ۹۹۹م) در قلمرو‌دولت بخارا (نک‌ : نعمتف،۸۲-۸۳؛ نیزنک‌ : ه‌ د، تاجیکستان).

ترکیب قومی تاجیکان در هزارۀ ۱ق‌م عبارت بوده است از سغدیها (وادی زرافشان، قشقه دریا، حاشیه و میانۀ سیردریا)، باختریها (حاشیۀ سرگه و میانۀ جیحون)، فرغانیها (وادی فرغانه)، سارتها (کنار سیردریا، خوارزم)، سکاییهای صحرایی (آسیای میانه، نواحی کوهستان تیان شان، آلای و پامیر)، مرغیانیها و پارتها که با زبانهای باستانی ایرانی‌گفت‌و‌گو می‌کردند (میراحمدی، ۲۴۱-۲۴۲؛ نیز غفورف، ۳۰-۳۱، ۵۷۲؛ بطلمیوس، ۲۰۷؛ جاوید، ۱۹۳-۱۹۴).

در اسناد تورفان که حاوی سرودهای مانوی و متعلق به هزار سال پیش است، کلمۀ تجگنی[۴] آمده که صفتی است مشتق از نام تاژ‌یگ (تاجیک) که معرف سخنگویان به زبان فارسی نوین بوده است (سوندرمان، ۴۸- ۴۹، ۵۷).

علیشیر نـوایی و بابر، تاجیکان هرات و فرغانه را «سارت» گفته‌اند (نک‌ : بارتولد، «تاجیکان»، ۶۲-۶۵؛ مسلمانیان قبادیانی، همان، ۳۲).

 

اصطلاح‌«سارت» ‌در زمان‌ تیموریان‌(۷۷۱-۹۱۶ق / ۱۳۶۹-۱۵۱۰م) کاربرد بیشتری‌داشتـه، و مترادفِ تاجیک بوده است (نک‌ : میراحمدی، ۵۹؛ همام، ۹۱؛ جاوید، ۲۰۴؛ مس‌اف، ۱۳۸). شمار بسیاری از سارتها زبان خود را به ترکی عوض کرده‌اند (نک‌ : همانجا).

کهن‌ترین منبعی که از حضور تاجیکان در قلب آسیای مرکزی خبر می‌دهد، تواریخ هرودت (سدۀ ۵ ق‌م) است. وی دوبار از تاجیکان به صورت «دادیکه» و «دادیکس» نام برده است و در بخش هفتم کتابش در شرح میزان مالیات هر یک از اقوام به طایفۀ دادیکه (ص ۲۲۳)، و هنگام سخن از پوشاک اقوام، به پوشاک سغدیها و دادیکسها اشاره می‌کند و می‌نویسد آنها با «قبای چرمی و قداره و تیرکمان و نیزۀ مادی مسلح، و از لحاظ لباس درخشان رنگین خود و چکمه‌ای که تا زانو می‌رسیده، کاملاً برجسته بودند» (ص ۳۷۶).

به گفتۀ پیرنیا دادیک یا دادیکسها پیشینیان تاجیکهای قرون بعد بوده‌اند که اکنون هم دربخارا و حدود آن سکنا دارند (۱ / ۷۳۳؛ نیز لغت‌نامه...، ذیل دادی‌کس). واژۀ دادیک از دوبخش «داد» بـه معنای عدالت و «ـ یک» īk ـ پسونـد، ترکیب یافته است. با این پسوند امروزه هم واژ‌ه‌های بسیاری در زبان تاجیک کاربرد دارند، مانند خندانیک، گریانیک، لغژانیک، چسپانیک؛ پسوند-īk در شکل کوتاه نیز می‌آید: تاجکِ گردون‌کش، لشکرشکن (دهلوی، ۶۲؛ نیز یعقوب شاه، ۲۳۰).در شمار قبیله‌های ‌تاجیکانی‌که در سیستان‌ به ‌سر می‌برند و نام‌ باستانی ‌خود را‌ حفظ کرده‌اند، ‌قبیلۀ «دادی» نیز هست‌ («دائرة‌المعارف...[۵]»، II / ۲۳).

امیرشاهی دادیک را به عنوان «تاجیک» قبول ندارد و می‌گوید: این واژه به معنای پشتون است که در پاکتیکا زندگی می‌کردند (نک‌ : مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان، ۱۶).

در اوستا واژه‌های «دا»، «دات» و «داته» به معنی داده، دادن، بخشیدن، دانستن، اندیشیدن، دادگری و داوری کردن آمده است (بهرامی، ۲ / ۷۱۲، ۷۱۹، ۷۲۰، ۷۲۴؛ نیز سجادیه، ۱۷۸).این واژه‌ها احتمالاً با واژۀ تاجیک ارتباط دارند. اهوره‌مزدا گفته است: «نخستین‌سرزمین و‌ کشـور نیـکی‌که‌من ــ اهوره‌مزدا ــ‌آفریدم»، «‌ایران ویج » بود، برکنارۀ رودِ «دایتیا»ی نیک» ( اوستا، ۶۵۹). دایتیا به یقین با واژۀ تاجیک و تات هم‌ریشه است (سجادیه، ۱۷۷؛ برای ایران‌ویج، نک‌ : تفضلی، ۳۵).

قومی را هم که با نام «تور» (سکاییان) در آسیای مرکزی به سر می‌برده‌اند، از نیاکان تاجیک دانسته‌اند (نک‌ : یعقوب شاه، ۲۱۷؛ نیز معین، ۱ / ۵۳۰، ۵۳۱).

در بخشهایی از آسیای مرکزی دولتهایی بر سر کار بودند که تاجیک به شمار می‌رفتند، مانند غوریان (سده‌های ۴-۶ق / ۱۰-۱۲م) در افغانستان، کَرْتها (سده‌های ۷- ۸ق‌ / ۱۳-۱۴م) در هرات، سربداران (۷۳۷- ۷۸۸ق / ۱۳۳۷-۱۳۸۶م) در سمرقند و دولت تاجیک درواز و وَنْج (تا سدۀ ۱۳ق / ۱۹م) در‌ شرق تاجیکستان کنونی ‌(نک‌ : مسلمانیان قبادیانی، همان، ۲۹).

در تشکل قوم تاجیک بسیاری از اقوام، از جمله کوشانیان، تخاریان، ترکها و عربهایی که از روزگار کهن به آسیای مرکزی رفته، و ماندگار شده بودند، سهم داشته‌اند؛ همچنین قومهای دیگری نیز مانند قلچه‌ای پامیر، پشه‌ایها، آرمولیها نیز در شکل‌بندی این قوم حضور داشته‌اند (نک‌ : بابایف، ۴۹؛ جاوید، ۱۹۷). هم مرز بودن سرزمینهای این اقوام و داد و ستدهای اقتصادی آنها، قرار داشتن در مسیر جادۀ ابریشم و مشترکات فرهنگی زمینۀ این تشکل قومی به نام تاجیک را فراهم آورد (نک‌ : نعمتف، ۴۴؛ غفورف، ۵۷۲ بب‌ ؛ نیز نک‌ : رضا ، ۲۰۱بب‌ ؛ قریب، ۲۴۷ بب‌ ‌).

مرکزهای فرهنگی بخارا، سمرقند، بلخ، مرو، نیشابور، هرات، خجند، اخسیکت، پنجیکت، هُلبَک و ترمذ در تشکل قومی و زبانی تاجیکان نیز نقشی مهم داشته‌اند (نک‌ : بارتولد، «دربارۀ...»، ۱۷ بب‌ ‌(. امیران سامانی در حفظ استقلال قوم و زبان فارسی‌دری کوشیـدند، سامانیان ‌فرهنگ را ابزاری سودمند ‌در نگهداشت‌ قومیت‌ می‌دانستند؛ تا آنجا که گفته‌اند: اگر در زمان سامانیان زبان فارسی دری نوین، زبان گفتار و نوشتار مردم نمی‌شد، ایرانیان عرب‌زبان می‌شدند (نک‌ : مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان، ۳۵-۴۲).

از تاجیکان آسیای مرکزی۴۰٪ در تاجیکستان و ازبکستان به سر می‌برند، و ۶۰٪ باقی مانده مقیم افغانستان هستند (۴۵٪ جمعیت افغانستان تاجیک‌اند، نک‌ : سعدی‌زاده، ۲۸۸، ۳۳۲-۳۳۳). مرکز عمدۀ جمعیت تاجیکها در افغانستان، شامل دشت کوه دامن در شمال کابل، درۀ پنجشیر و بدخشان است (نک‌ : کارلس، ۱۵۶). تاجیکان افغانستان در دو سوی مرز ایران و افغانستان به پارسیوان یا فارسیبان، و در شرق و جنوب افغانستان به نام دهقان و دهوار مشهورند (نک‌ : ه‌ د، افغانستان). رابینو بیشترین اهالی ناحیۀ غربی استراباد را تاجیک‌ می‌داند (ص ۱۱۰).

در ایران امروز تاجیکان بیشتر در سیستان، بلوچستان، کرمان، یزد و استراباد به‌سر می‌برند (افشار، ۸۲، ۸۳؛ نیز نک‌ : فیلد، ۱۴۱). پژوهشگران ایرانی تاجیک شمار‌تاجیکان جهان را حدود ۱۸ میلیون تن تخمین زده‌اند (نک‌ : شریف‌اف،۱۳). در افغانستان حدود ۸ میلیون دری زبان شامل تاجیکها و هزاره‌ها زندگی می‌کنند. شهر کابل از قدیم تاجیک نشین‌ بوده، و طبق آمار ۱۳۵۷ش / ۱۹۷۸م از ۰۰۰‘۳۰۰‘۱ تن جمعیت آن ۷۴۴ هزار تن (۵۷٪ جمعیت) تاجیک بوده است (نک‌ : نظرف،۶-۷).

بنابر آماری که دو‌پری داده است، حدود ۰۰۰،۵۰۰‘ ۳ تاجیک در شمال و شمال شرقی افغانستان، ۰۰۰‘۱۰۰‘ ۳ در اتحاد جماهیر شوروی سابق و حدود ۲۸هزار تن نیز طبق گزارشها در ترکستان چین زندگی می‌کردند (II / ۷۳۹).

تا ۶۰۰ سال پس از یورش تاتار، تاجیکها نتوانستند استقلال یابند و سرنوشت خود را به دست گیرند و سرانجام، سرزمینشان از دو سوی به محاصره درآمد؛ از شمال، ارتش روسیۀ تزاری تا فرغانه پیش آمد و از جنوب، ارتش بریتانیا تا نواحی بلخ و ترمذ رسید (نک‌ : سیدی، نیمی ‌ز ترکستان...، ۱۹۵). در ۱۲۹۹ش / ۱۹۲۰م به موجب قانون اساسی جمهوری ترکستان، قرقیزها، ازبکها و ترکمنها از اقوام اصلی آن جمهوری شناخته شدند، اما تاجیکها که در شمار نخستین ساکنان منطقه بودند، به شمار نیامدند و ذکری از آنها نشد (نک‌ : بارتولد، «تاجیکان»،۷۵)، در حالی که جمعیت‌تاجیکهای آسیای مرکزی در ابتدای سدۀ ۲۰م (براساس آمار روزنامۀ زرافشان) به بیش از ۳ میلیون تن می‌رسید: ۰۰۰‘۱۰۰‘۲ تن در بخارا، ۷۵۰ هزار تن در ولایت سمرقند، ۴۰۰هزار تن در وادی فرغانه و شماری در نواحی دیگر (نک‌ : شکوری، «پاره‌ای از...»، ۳۸۱؛ مس اُف، ۸۵؛ باباخانُف،۲۵۲ ).

در ۱۳۰۳ش / ۱۹۲۴م جمهوری خودمختار تاجیکستان با جمعیتی کمتر از یک‌چهارم تاجیکهای منطقه (بدون حضور سرزمینهای بخارا، سمرقند و خجند، و دهها شهر تاجیک‌نشین) تشکیل شد. در حالی که در حدود سال۱۹۲۰م بجز ۵ یا ۶ خانوادۀ ازبک ترک‌زبان همۀ اهالی بخارا و ۹۰٪ مردم اطراف شهر تاجیک بودند (محیی‌الدینف، ۳۷۲-۳۷۳). تاجیکان شهر بخارا در دهۀ ۲۰ سدۀ بیستم، ۱۶۰هزار نفر بود که در ۱۹۷۹م به ۷۲۸‘۱۹ نفرکاهش یافت (نک‌ : شکوری، «گهواره‌های...»، ۳۳). از ۳۲۶‘۳۵ نفر مردم شهر سمرقند در ۱۸۷۲م، ۶۲۲‘ ۳۳ تن (۹۵٪) تاجیک‌مسلمان و باقی یهودی، و ۴ نفر هم ازبک بوده‌اند. با گذشت زمان، شمار تاجیکان به ۸۲٪ جمعیت کاهش یافته، و شمار ازبکها افزوده گردیده است (نک‌ : شوبرلاین،۶۰).

تاجیکان سمرقند در ۱۹۱۶م، ۹۵۷‘۲۳۶ نفر بوده که در ۱۹۷۹م به ۵۵۷‘۸۶ نفر کاهش یافته است (نک‌ : شکوری،همانجا). طبق آمار در ۱۳۶۸ش / ۱۹۸۹م، ۳۷۲‘۲۱۵‘۴ تن تاجیک در شوروی بوده است: ۴۲۰‘۱۷۲‘ ۳ تن در تاجیکستان، ۵۶۰، ۹۳۳ تن در ازبکستان، ۲۰۸‘۳۸ تن در روسیه، ۵۱۸‘ ۳۳ تن‌در قرقیزستان،‌و باقی در دیگر جمهوریها (نک‌ : ‌شریف‌اُف، ۴۸۵-۴۸۶). از ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۵م، ‌بیش از دو میلیون ‌تاجیک مسلمان از ترکستان‌ به ‌افغانستان، ایران، ترکیه و اروپا فرار کردند. بیشتر این فراریان اهل فرهنگ بودند. روشن‌فکرانِ بازمانده در سالهای ۱۹۳۷-۱۹۳۸م قتل عام و تبعید شدند؛ در زمان جنگ جهانی دوم، در حدود ۴۰ تن اهل قلـم بـه میـدان نبرد رفتند و ۴ فرزانۀ فرهنگی (از بهتـرین پژوهشگران، شاعران،‌ داستان‌سرایان و قصه‌پردازان آن روزگار) لطف‌الله بزرگ‌زاده، حبیب یوسفی، حکیم کریم و عبدالشکور پیرمحمدزاده کشته شدند. بدین‌ترتیب، هویتِ تاجیکان بارها شکسته شد (یادداشتهای مؤلف).

تاجیکها مسلمان و حنفی مذهب‌اند؛ شماری از تاجیکهای پامیر، شیعۀ اسماعیلی هستند (همام،۹۴-۹۵؛ محیی‌الدینف، ۳۷۵؛ نیز نک‌ : ه‌ د، ۸ / ۷۰۱). تاجیکان توانسته‌اند اسلام را میان اقوام دیگر، از جمله«باشقردان»،ببرند و زنده کنند‌(نک‌ : شریف‌اف،۱۷۵).

آرامش، گشاده‌رویی، ادب، قدرشناسی، صلح دوستی و زیبایی زنان را از جمله خصایل تاجیک برشمرده‌اند. سعدی در وصف زیبایی زنان تاجیک می‌گوید: روی تاجیکانه‌ات‌ بنمای تا داغ حبش / آسمان بر چهرۀ ترکان یغمایی کشد (ص ۴۳۲؛ برای خصایل ظاهری و باطنی تاجیک، نک‌ : مس اف، ۱۲۵؛ سیدی، نیمی ‌ز ترکستان، ۱۹۴؛ کیهان، ۴۶؛ نوبهار، ۲۱۷-۲۲۳؛ پاشینو، ۲۹۳؛ توحدی، ۱۹؛ نظرف،۹).

تاجیکها به زادگاه خود عشق می‌ورزند و با آن پیوندی ناگسستنی دارند، بیشتر آنها کشاورزند. روی زمیـن کار می‌کنند و می‌کوشند تا زمینهای مرده را احیا و سرسبز سازند؛ در هر جایی که تاجیک زندگی می‌کند، آثار و بقایایی از کشاورزی و انواع گیاهانِ پُربار و ارزشمند دیده می‌شود؛ بر وفا کردن به عهد، داشتن روابط حسنه با مردم دیگر و حفظ روابط خویشاوندی و حسن معامله تأکید دارند (نوبهار، ۲۱۸-۲۲۳). این قوم توانسته است با سخت‌کوشی راهِ پیشرفت خود را، طی قرون هموار کند (نک‌ : مس اف، همانجا)، و هرگز هویت فرهنگی و زبانی خود را از دست ندهد (صدیقی، ۲۳۵). مردم بومی تاجیک شهرهای مختلف بیشتر به هراتی، کابلی، سیستانی، بدخشانی، بخاری، سمرقندی، خجندی و جز آن شهرت یافته‌اند و این شهرت هنوز هم بر جای وپایدار باقی مانده است (نظرف، ۲۳).

تاجیکان کوهستانی را غَر، غَرچه، غلچه و غَرْچَگان نامیده‌اند. «غَر» به معنیِ «کوه» است؛ برخی از نویسندگان از «غرچستان سمرقند» (نک‌ : بارتولد، «تاجیکان»، ۵۷؛ میراحمدی،۲۴۲؛ نیز نک‌ : همام، ۹۳-۹۴)، و فردوسی نیز از «در غرچستان» (غرچستان: کوهستان)، «شهِ غرچگان» و «غرچگان موبدان» (۵ / ۱۴۹، ۲۴۵، ۷ / ۳۹۵)، یاد کرده‌اند.

در پی‌تلاش و جان‌فشانی مردانی چون عبدالرحیم حاجی‌بایف، عبدالقادر محیی‌الدینف، نصرالله مخدوم، عباس علی‌یف و نثار محمد، تاجیکستان در ۱۳۰۸ش / ۱۹۲۹م به جمهوری مستقل در اتحادشوروی سابق تبدیل شد. پس از آن عینی، غفورف و تورسون زاده توانستند اهداف دوراندیشانۀ سیاسی خود را در استقلال تاجیکستان از راههای فرهنگی عملی کنند و در بیداری و خودشناسی تاجیکها گام بردارند. از جمله اقدامات فرهنگی در کارنامۀ این بزرگان تاجیک، آوردن شرح حال، آثار و اشعار شخصیتهای ادبی جاودانۀ ایرانی، فردوسی، سعدی، عمرخیام، حافظ، جامی‌و جز آنها در کتابهای درسی تاجیکی، در هر۳‌مقطع: ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان بوده است (یادداشتهای مؤلف).

در دورۀ بلشویکهای روس، برتری جویی ازبکها بر قوم تاجیک در آسیای مرکزی شدت یافت. نظام کمونیستی شوروی از سویی و ترکان عثمانی از سوی دیگر ازبکها را تقویت کردند (نک‌ : شکوری، «پاره‌ای»، ۳۸۰؛ شکورف،۴۱۹-۴۲۰)، تا آنجا که فطرت، عضو دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست، پیشنهاد کرد: از کسانی که در ادارات به تاجیـکی صحبت می‌کنند، ۵۰ روبل جریمه گرفته شود (نک‌ : شکوری، همان، ۳۸۲).

در زمان حکومت شوروی، با جدا کردن مرکزهای فرهنگی تاجیکی بخارا و سمرقند از جمهوری تاجیکستان و ضمیمه کردن آن به ازبکستان، هویت ملی تاجیکان لطمه خورد. با ترور برخی از روشن‌فکران تاجیک، تبدیلِ خط از فارسی به لاتین و از لاتین به سیریلیک، و تخریب مساجد و مدارس بـه دست بلشویکها، نظام منسجم فرهنگی این قوم آسیب دید (شکورف، ۴۱۵-۴۱۷؛ متین دوست، ۶۳). از دیگر‌خرابکاریهای پان ازبکها در ازبکستان، پس از مرزبندی «تَبَرتقسیم»، اجبار کردن تاجیکها در وارد کردن نام«ازبک» در شناسنامه‌های خود، استخدام نکردن افراد با شناسنامۀ تاجیکی، منع انتشار نشریۀ تاجیکی، بستن مدارس تاجیکی و منحل کردن گروههای تاجیکی در دانشگاهها بود (یادداشتهای مؤلف؛ نیز نک‌ : اکرامی، ۳۵۹-۳۶۳؛ حاتمف، ۲۶۳-۲۷۴).

از آغاز سدۀ ۱۴ق / ۲۰م، ورود نشریه‌هایی مانند چهره‌نما، سراج‌الاخبـار، مـلا نصـرالـدین، حبـل المتـیـن و وقت ــ که در کشورهای گوناگون انتشار می‌یافت ــ به بخارا موجب بیداری خوانندگان تاجیک شد. به پیروی از این نشریات، اهل قلم در آسیای مرکزی نیز نشریه‌هایی چون بخارای شریف، نخستین روزنامه به فارسی تاجیکی، سمرقند، صدای فرغانه و صدای ترکستان را منتشر کردند. در همین زمان، به دنبالِ تلاشهای معارف‌پروران، نهضتِ تجددگرایان در بخارا ظهور کرد که با نامهای «بخاراییان جوان» و «جدیدیها » مشهور است. روشن‌فکران تاجیک ــ که همه مذهبی بودند ــ در قالب شعر، داستان، سفرنامه‌، خبر، مقاله و کتابهای درسی و علمی، افکار تجددگرایانۀ خود را در روشنگری مردم تاجیک منتشر کردند. برخی از آثار ادبی، نظیر مناظره و بیانات سیاح هند فطرت، انجمن ارواح، مرآت عبرت و گنجینۀ حکمت صدیقی عجزی، جوامع الحکایات شکوری، ارمغان دوستان وصلی، بیداری خفتگان و آگاهی ناآگاهان اکرامچه، الفبای مکتب اسلام و پدرکُش بهبودی که با‌رها چاپ و منتشر شده، در محیط اجتماعـی، فرهنگـی و سیاسـی جامعۀ آن زمان تأثیـر بسزا داشتـه است (یـادداشتهای مؤلف؛ نیـز نک‌ : شکـوری، «سیرادبی...»، ۸۲).

در زمان حکومت شوروی، در برابر موانعی که حکومت در اشاعۀ دین و مذهب و اجرای مراسم مذهبی اعمال می‌کرد، مردم اعتقاد خود را به مذهب و مناسک مذهبی شدیدتر می‌کردند و اسلام را جوهری زندگی‌ساز می‌دانستند. به همین روی، در مراسم دفن بزرگانی چون غفورف،تورسون زاده، جلیلف و ... مردم سنت دیرین مذهبی ‌غسل و تکفین را اعمال کردند. تاجیکها بدون«بسم‌الله» دست به خوراک دراز نمی‌کنند، بی‌تکبیر از سرِ خوان بلند نمی‌شوند و دروغگو را دشمن‌خدا می‌دانند (نک‌ : مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان، ۴۳-۴۴).

تاجیکان سنتهای دیرین فرهنگ‌ساز مانند «خانه‌بُراری»، «چارشنبه‌ آخران» (چهارشنبه سوری)، گل‌گردانی، سُمَنَک (سمنو پزان)، تبریک به یکدیگر و عیادت از هم را حفظ کرده‌اند؛ به دنبال تلاشهای گروهی از فرهنگیان تاجیک در سالهای دهۀ ۱۹۷۰م، بر‌پایی جشن نوروز که در زمان حکومت شوروی از میان رفته بود، پس از استقلال تاجیکستان دوباره زنده شد؛ این مراسم اکنون بجز تاجیکستان در ازبکستان، آذربایجان و قزاقستان نیز برگذار می‌شود. جهان معنوی تاجیکان، همانند آریاییان، به روی همگان باز است: هر کسی می‌تواند آسان درون آن برود، اما به سختی می‌تواند از آن بیرون آید (نک‌ : مسلمانیان قبادیانی، همان، ۴۵، «پیشانی سال»، ۸۷-۹۰).

پس از استقلال تاجیکستان در ۱۳۷۱ش / ۱۹۹۲م و کشته‌شدن شمار بسیاری از تاجیکان، با اعلام آشتی ملی از جانب دولت در ۱۹۹۷م، برخی از تاجیـکان فراری به زادگاه خود بازگشتند و به ساخت و ساز مساجد و مدارس پرداختند. در ۱۳۷۳ش / ۱۹۹۴م، پول ملی در کشور تاجیکستان با نام «سامانی» چاپ و منتشر شد (یادداشتهای مؤلف).

دربارۀ قوم تاجیک افزون بر منابع یاد شده در متن مقاله، می‌توان به این کتابها و مقاله‌ها نیز مراجعه کرد:

 

 

Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London,‌ ۱۹۸۶; id, Tajikistan: The Trials of Independence, Paris, ۱۹۹۴; Aynī, K., «Sukhan jon ast, jon ey joni janan», Jumhuriat, ۲۰۰۱,vol. LVIII (۲۰۳۵۸); Frye, R. N., The Heritage of Central Asia, Princeton, ۱۹۹۸; Gadozoda, A., Vorisoni Oli Somon, Kulab, ۱۹۹۹; Madad, H., « Zabon dar ahdi Somoniyon va ibrati on baroyi imruz», Somon, ۱۹۹۹, vol. LXXXIV, nos. ۱-۴; Sobir, B., «Simkhorhoi devori ohaninro barnadored», Sadoyi mardum, ۲۰۰۱, vol. LXVI, ۲۰۰۱; Yusufov, Z., «Tojikon dar farhangi…», Bahari Ajam, ۱۹۹۹, vols. VI-VIII.

 

مآخذ

آقه‌باش قاجار، عبدالقادر خان، «در تحقیق لفظ تاجیک»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ ‌)؛ افشار، ایرج، «مقدمه‌ای بر شناخت قوم تاجیک»، همان؛ اکرامی، جلال، «بخارا شریف بود، و شریف می‌ماند»، همان؛ اوستا، به کوشش جلیل دوستخواه، تهران، ۱۳۷۰ش؛ بارتولد، ولادیمیر، «تاجیکان»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ )؛ همو، «دربارۀ فرهنگ آریاییهای آسیای مرکزی»، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، به‌کوشش میرزا شکورزاده، تهران، ۱۳۸۰ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمدمعین، تهران، ۱۳۳۰ش؛ بطلمیوس، جغرافیا، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۰۷ق / ۱۹۸۷م؛ بندهش، به کوشش مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، ۱۳۶۲ش؛ بهرامی، احسان، فرهنگ واژه‌های اوستایی، تهران، ۱۳۶۹ش؛ پاشینو، سفرنامۀ ترکستان، ماوراء‌النهر، ترجمۀ مادروس داودخانف، به کوشش جمشید کیان‌فر، تهران، ۱۳۷۲ش؛ پیرنیا، حسن، ایران باستان، تهران، ۱۳۶۹ش؛ تاجیکان در مسیر تاریخ، به کوشش میرزا شکورزاده، تهران، ۱۳۷۳ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش؛ توحدی، کلیم‌الله، حرکت تاریخی کرد به خراسان، مشهد، ۱۳۵۹ش؛ تورسان‌زاده، اکبر، «زبان، پیوند اصلها و نسلها»، نامۀ پارسی، تهران، ۱۳۷۵ش، س۱، شم‌ ۱؛ جاوید، عبدالحمید، «سخنی چند دربارۀ تاجیکها»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ ‌)؛ حاتمف، نماز، «در بخارا بخار گردیدیم»، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، به کوشش میرزا شکورزاده، تهران، ۱۳۸۰ش؛ داعی‌الاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۸- ۱۳۵۸ق؛ دایرة‌المعارف فارسی؛ دبیرسیاقی، محمد، «تات و تاجیک و تازیک»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ )؛ دهلوی، امیرخسرو، قران السعدین، اسلام آباد، ۱۳۵۵ش؛ دیوانه‌قل، علی، «تاجیک»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ ‌)؛ ذهنی، تورقـل، «کلمۀ تاجیک در آثار‌ گذشتگان»، همان؛ رابینو، ه‌ . ل.، مازندران و استراباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۳۶ش؛ رامپوری، محمد، غیاث‌اللغات، به کوشش منصور ثروت، تهران، ۱۳۷۵ش؛ رضا، عنایت ‌الله، «نقش ایران در جادۀ ابریشم تا پایان عهد ساسانی»، ایران شناخت، تهران، ۱۳۷۶ش، شم‌ ۵؛ سجادیه، محمدعلی، «بازهم تات و تاجیک»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ )؛ سعدی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۴۰ش؛ سعدی‌زادۀ سمرقندی، سعید، «از تاریخ سیاسی تاجیکان افغانستان»، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، به کوشش میرزا شکورزاده، تهران، ۱۳۸۰ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۸ق / ۱۹۸۸م؛ سوندرمان، ورنر، «یک گواهی کهن دربارۀ نام تاجیکان»، ترجمۀ فریدون مجلسی، هستی (فصلنامه)، زمستان ۱۳۷۹ش؛ سیدی، مهدی، «تاجیکها و تاجیکستان تا حملۀ مغول»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ )؛ همو، نیمی ز ترکستان، نیمی ‌ز فرغانه، مشهد، ۱۳۷۱ش؛ شکورزاده، میرزا، مقدمه بر «بیشتری در سوی تاجیکان می‌بودۀ» احمد کسروی، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، تهران، ۱۳۸۰ش؛ شکورف، رستم، «تاجیکان در خرابه زاد بزرگی»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ ‌)؛ شکوری، محمدجان، «پاره‌ای از تاریخ تقسیمی که بازور تبر صورت گرفته»، همان؛ همو، «سیر ادبی صدرالدین عینی و مرحله‌های آن»، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۶ش، س ۳، شم‌ ۳؛ همو، «گهواره‌های تاریخی و فرهنگی تاجیک»، کیهان فرهنگی، تهران، ۱۳۷۲ش، س ۱۰، شم‌ ۸؛ صدیقی، ‌جلال‌الدین، «تاجیکان»، تاجیـکان در مسیر تاریخ (هم‌ ‌)؛ عمرزاده، محسن، «سرحد تاجیک زبان تاجیک است»، همان؛ عینی، صدرالدین، «معنی کلمۀ تاجیک»، همان؛ غفورف، باباجان، تاجیکان، به کوشش احرار مختارف، تهران، ۱۳۷۷ش؛ فرای، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمۀ مسعود رجب نیا، تهران، ۱۳۵۸ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش برتلس و دیگران، مسکو، ۱۹۶۸م؛ قریب،‌بدرالزمان، «سغدیها و جادۀ ابریشم»، ایران شناخت، تهران، ۱۳۷۶ش، شم‌ ۵؛ کارلس، هیو، «تاجیکهای‌درۀ پنجشیر جبال هندوکش»، ترجمۀ حسن مسعودی، مجلۀمردم‌شناسی، تهران، ۱۳۵۵ش، س۱، شم‌ ۴-۵؛ کاشغری، محمود دیوان لغات الترک، ترجمۀ محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۷۵ش؛ کسروی، احمد، «آذری یا زبان باستان آذربایگان»، زبان فارسی در آذربایجان، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۱؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، ۱۳۱۱ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسپ آسانا، تهران، ۱۳۵۰ش؛ متین دوست، احمد، «زبانهای کنونی ایرانی در تاجیکستان»، نامۀ پارسی، تابستان ۱۳۷۹‌ش، س۵، شم‌ ۲؛ محیط طباطبایی، محمد، «دربارۀ لفظ تاجیک و تات»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ )؛ محیی‌الدینف،عبدالقادر، «مردم شهر و اطراف بخارا تاجیک‌اند؟یا ازبک؟ »، همان؛ مسلمانیان قبادیانی، رحیم، «پیشانی سال»، گزارش و گفت و گو، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم‌ ۱۵؛ همو، تاجیکان در تاریخ، تهران، ۱۳۸۳ش؛ معین، محمد، تعلیقات بر برهان قاطع (هم‌ ‌)؛ میراحمدی، مریم، «قوم تاجیک و فرهنگ تاجیکی در آسیای مرکزی»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ )؛ مینوی، مجتبى، «ترک و تازیک در عصر بیهقی»، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، به کوشش میرزا شکورزاده، تهران، ۱۳۸۰ش؛ نسیم، محمد، «روابط تاریخی و فرهنگی عربهای افغانستان با عربهای ماوراء‌النهر»، ایران شناخت، تهران، ۱۳۷۸ش، شم‌ ۱۲؛ نظرف، حق نظر، مقام تاجیکان در تاریخ افغانستان، دوشنبه، ۱۹۹۹م؛ نفیسی، سعید، «تاریخ ملت تاجیک»، پیام نوین، شم‌ ۱۱، ۱۲؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، ۱۳۴۸ش؛ نوبهار، عبدالغیاث، «تاجیکان افغانستان»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ )؛ هرودت، تواریخ، ترجمۀ ع. وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۶۸ش؛ همام، «تاجیکها»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم‌ )؛ یعقوب‌شاه، یوسف‌شاه، «تاریخ شکل‌گیری تمدن تاجیکان»، به کوشش اردمهر و میرزا شکورزاده، ایران شناخت، تهران، ۱۳۷۶ش، شم‌ ۶، ۷؛ یادداشتهای مؤلف؛ نیز:

 

Boboev, Q. I. S., Taʾrikhi khalqi tojik (Dasturi taʿlim), Dushanbe, 1998; Bobokhonov, M., Taʾkhi tojikoni jahon, Dushanbe, 2002; Dupree, L., «Tajik», Muslim Peoples, ed. R. V. Weekes, Westport, 1984; Field, H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Kuznetsov, B. I., DrevniĮ Iran i Tibet, Saint Peterzburg,1998; Masov, R., Taʾkhi Tojikon bo Mūhri (komilan sirrī), Dushanbe, 1996; Ne’matov, N., Davlati Somoniēn tojikon dar asrhai 9 va lo, Dushanbe, 1989; Sebeos, Storia, Verona, 1999; Sharifov, H., Tojikoni burunmarzī, Khujand, 1999; Shoeberlein-Engel, J., «Perspektivy stanovleniya… Uzbekov», Vostok, Moscow ,1997,vol.III; Tadzhikskaya sovetskaya ēntsiklopediya, Dushanbe , 1980 .

رحیم مسلمانیان قبادیانی

 

 

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 80
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست