آخرین بروز رسانی : یکشنبه
13 بهمن 1398 تاریخچه مقاله
چِراغانی، یا چراغان، جلوه
و نمودی از جشن و مراسم شادی که با آرایهبندی فضاهایی
از خانهها، بازارها، گذرگاههای پررفت و آمد، میدانهای شهر،
ارگهای سلطنتی و برخی از اماکن عمومی دیگر به وسیلۀ
افروختن شمع، فانوس و انواع چراغهای روشنایی رنگارنگ، همراه
است. چراغانیها عموماً به مناسبت برگزاری جشنهای مربوط به رویدادهای
تاریخی با زمینههای ملی، مذهبی، حکومتی،
و یا رویدادهای خصوصی و خانوادگی مانند عروسی،
تولد، ختنهسوران و دیگر مجالس سرور ترتیب داده میشوند.
معناشناسی
چراغانی به معانی مجازی
جشن و سرور و مجلس جشن و شادمانی، و چراغبانی و چراغان کردن به معنی
جشن گرفتن و آذینبستن به کار میروند (نک : لغتنامه ... ، ذیل
چراغان، چراغان کردن و چراغباران). یکی دیگر از معانی
چراغانی، در گذشته، شمعآجینکردن سر و تن بزهکاران بود؛ به این
ترتیب که چند جای سر و تن بزهکار را سوراخ میکردند و در
سوراخها فتیلۀ افروخته یا شمع افروخته میگذاشتند ( آنندراج، ذیل
چراغان؛ غیاث ... ، ۱ / ۳۲۶).
«چراغان» نام محلی ساختۀ دو تن
از سلاطین عثمانی، واقع در بخش اروپایی بُسفر نیز
است. سبب نامگذاری آن، برپایی چراغانیهای باشکوه،
و همزمان رها کردن سنگپشتهایی با شمعهای افروخته بر روی
لاکشان در باغهای لالۀ آن به هنگام دیدارهای مکرر اعضای خاندان سلطنتی
از آن محل بوده است (EI2, II / 49).
روشنایی
از دیرباز، نور و روشنایی
نزد ایرانیان باستان و پیروان دینهای مزدیسنا
و اسلام، مقدس بوده، و نماد و مظهری از خداوند انگاشته میشده است.
بنابر سندی باقیمانده از دورۀ اشکانیان، زردشتْ اورمزد را
به نور همانند کرده است (ویدنگرن، ۳۰۳). در ادبیات
ایران باستان، واژۀ خُرّ یا فَرّ به معنای روشنایی مقدس و فروغ
الٰهـی، و یکـی از معـانی واژۀ سَکینـه
(اصطلاحـی قرآنـی، نک : بقره / ۲ / ۲۴۸) نزد
فیلسوفان اسلامی، و در ادبیات صوفیانه، همان فَرّ یا
فروغ الٰهی است (بلوکباشی، در فرهنگ ... ،
۴۳۸). خداوند در قرآن کریم، وجود خود را «پرتو یا
نور آسمان و زمین»، و مانند «پرتو چراغدانی که در آن چراغی
باشد» خوانده است (نور / ۲۴ / ۳۵).
ایرانیان با چنین ذهنیت
فرهنگی ـ دینیِ پیشینهداری، پرتو آتش و نور
چراغ را مقدس، و مَجلای تمثیلی حضور خداوند و منبع نیرو و
شادکامی میانگارند؛ از اینرو، در سوگندهای خود «به سوی
چراغ» قسم میخورند و با توجه به این آیه که خداوند کافرانی
را که بخواهند نور او را با دم دهانشان خاموش کنند، زینهار میدهد و
نور خود را کاملکننده و جاودانه میداند (صف / ۶۱ / ۸)،
خاموش کردن پرتو شمع و آتش و چراغ را با فوت کردن گناه میپندارند و از این
کار گناهآمیز سخت میپرهیزند. این آیۀ قرآن
به صورت مثل در ادبیات کتبی و شفاهی ما نیز بازتاب یافته
است، چنانکه سنایی میگوید: هرکه در سر چراغ دین
افروخت / سبلت پفکنانش پاک بسوخت (ص ۶۳۲)؛ مولوی نیز
گفته است: هرکه بر شمع خدا آرد پُفو / شمع کی میرد، بسوزد پوز او (ص
۸۶۲) و به شکل مثل سائر نیز در امثال و حکم دهخدا آمده
است: چراغی را که ایزد برفروزد / هر آن کس پف کند، ریشش بسوزد
(۲ / ۶۱۰).
در آیینهای خانوادگی،
قومی، ملی و جشنهای مذهبی نیز پیوسته آتش،
شمع و چراغ را برای نورآرایی و قداست بخشیدن به فضاهای
گردهمایی به کار میبرند، و با نورافشانی، دیو سیاهی
و تباهی و ارواح اهریمنی زیانکار را که در تاریکی،
بهویژه در پهنۀ شب آشیان کردهاند، از زیستبوم خود میرانند، و به جای
آن نور الٰهی را با تندرستی و شادی میآورند
(بلوکباشی، همان، ۳۷۹، نوروز ... ، ۶۶).
در اعیاد ملی کهن
ایرانیان بسیاری
از روزهای سال مانند نوروز، سده، مهرگان، بهیزک یا پنجۀ دزدیده
(۵ روز گاهانیک) و مانند آنها را براساس گاهشماری ایرانی،
جشن میگرفتهاند. همۀ این روزها بهنحوی با طبیعت پیوند دارند و زمان
دگرگونی طبیعت و گذار از یک دور کیهانی به دور کیهانی
دیگر را نشان میدهند. آنان نوروز (ه م) را در آغاز بهار برگزارمیکردند
و آن را روز تکرار نوبتی آفرینش و هنگام نوشدگی سال و باززایی
و تجدید حیات طبیعت میدانستند؛ جشن سده (ه م) را در
۱۰ بهمن ماه میگرفتند و آن را روز پیدایش آتش و پایان
چلۀ بزرگ و شب چلۀ کوچک و شکستن کمر سرمای زمستان میشمردند؛ مهرگان را در روز
۱۶ مهر ماه، آغاز پاییز، جشن میگرفتند و آن را روز
پیروزی فریدون، شاه پیشدادی، بر ضحاک به شمار میآوردند؛
و بهیزک، یا ۵ روز گاهان از دور ۱۰روزۀ
فروردگان را در پایان سیصد و شصتمین روز سال، بهویژه روز
اسفندارمذ، سومین روز بهیزک ( آنندراج، ۲ /
۱۴۱۶؛ معین، ۱ / ۱۳۱، حاشیۀ
۴)، زمان فرود آمدن فَرَوَرها یا ارواح نیاکان به روی زمین
و پیوستن به خاندانهای خود میانگاشتند. در این جشنها، با
افروختن آتش و گذاشتن فانوس و فتیلههای افروخته از پنبۀ آغشته
به روغن کرچک بر روی بام و صحن خانهها و روشن کردن گذرگاههای محله با
فانوس و مشعل شهر را چراغان میکردند (بلوکباشی، همان،
۶۵؛ فرهوشی، ۴۳-۴۴؛ برای آگاهی
از نظر بیرونی دربارۀ پیدایش و خاستگاه مهرگان، سده، و فـروردگـان بـه تـرتیب،
نک : الآثار ... ، ۲۷۳-۲۷۶،
۲۸۱، التفهیـم، ۲۵۴،
۲۵۶- ۲۵۸).
این چند جشن، مهمترین و
عمومیترین جشنهای ملی و مردمی بوده است و همۀ ایرانیان
در آن سهیم بودهاند. روایتهایی چند از رسم آتشافروزی
و چراغانی در جشنهـای ملی ـ مردمی در نخستین سدههای
اسلامی در دست است که به چند نمونه از کهنترین آنها اشاره میشود:
۱. آتشبازی و چراغانی
شب سده در کنارۀ زرینرود (زایندهرود) اصفهان در ۳۲۳ ق /
۹۳۵ م، به دستور مرداویج، که همراه بود با افروختن مجسمهها
و ستونهای بزرگ شمعی و آتشزدن بوتههای خار و هیزم و
پرواز دادن پرندگانی که به پا و منقار آنها فتیلههای افروختۀ آغشته
به نفت بسته بودند (ابوعلی، ۵ /
۴۱۲-۴۱۳؛ نیز نک : فقیهی،
۷۵).
۲. چراغانی و آتشافروزی
شب سدۀ ۴۲۶ ق / ۱۰۳۵ م به دستور امیرمسعود
غزنوی در صحرای راه مرو (برای تفصیل آن، نک : بیهقی،
۴۴۲-۴۴۳).
۳. در دورۀ عباسی نیز
جشن سده را که به آن «لیلة الوقود» (شب آتشها) میگفتند، با شکوه
فراوان و همراه با آتشبازی برپا میکردند. در این جشن، قایقهای
روان بر روی آبهای دجله را با شمع و فانوسهای فروزان چراغان میکردند
و مردم بغداد در کرانههای رود دجله گرد میآمدند و بـه تماشای
آنها و دیگر سرگرمیها و تفریحهـا میپرداختند (نک :
احسن، ۳۵۱؛ نیز برای چراغانی در جشن سدۀ
۴۸۴ ق / ۱۰۹۱ م، نک : نویری،
۱۹۰).
۴. ترتیب دادن جشن چراغانی
نوروز به مدت ۶ روز در شهر بغداد، به روایت محمد بن علی تنوخی
(د ۳۸۴ ق / ۹۹۴ م) در کتاب نشوار المحاضرة،
که در این جشن مردم عادی خانههای خود را با تکههای پنبۀ
افروخته در بخوردانهای گلین، و در کاخهای سلطنتی با پارچههای
گرانبهای زهریِ آغشته به روغن بلسان و دیگر مایعات خوشبو
در بخوردانهای سنگی، تزیین و چراغانی میکردند.
شبها هم مردم در گذرگاهها گرد میآمدند و آتش میافروختند (نک :
احسن، ۳۴۹).
مردم ایران از گذشتههای
دور جشن نوروز را با آتشافروزی و چراغانی در خانه و محل کار و کوچه و
بازار آغاز میکردهاند و با گذاشتن فانوس و چراغهای افروخته روی
بامها و در اتاقهای خانه و روشن نگهداشتن آنها در طول شب سال نو تا بامداد
اول فروردین، و خاموش نکردن آتش اجاقها به استقبال ارواح مردگان خود که گویی
در این شب به خانههایشان باز میگردند، میرفتهاند و با
این رفتار نمادینْ برکت، نعمت، تندرستی و دلخوشی را برای
صاحبان خانه و اعضای خانواده هدیه میآوردهاند (شهری،
۴ / ۹۵؛ بلوکباشی، نوروز، ۶۴،
۶۶؛ نیز نک : ه د، نوروز).
در عیدهای ملی و مذهبی،
بهویژه در شبهای تحویل سال نو، به دستور شاهان و حکومتهای
وقت، میدانها و خیابانهای پایتخت و شهرهای بزرگ را
میآراستند و در آنها چراغانی و آتشبازی راه میانداختند
(همان، ۶۴-۶۵؛ برای چراغانی دارالسلطنۀ تبریز
در تحویل نوروز ۱۰۴۴ ق، نک : وحید،
۲۵۸). به دستور شاه عباس دوم، تمامی اطراف دریاچۀ عباسآباد
را به مناسبت جشن نوروز ۱۰۶۳ ق به شکلهای مختلف چوببندی
و چراغانی کردند (همو، ۵۲۹،
۵۳۴-۵۳۶).
در اعیاد مذهبی
مردم ایران در گرامیداشت عیدهای
مذهبی مانند عید غدیر، قربان، مبعث، فطر، میلاد پیامبر
اکرم (ص) (ه م م)، ولادت حضرت علـی (ع) و میـلاد حضرت مهـدی
(ع) (نک : ه د، نیمۀ شعبان)، ضمن برگزاری مراسم مختلف شادمانی به چراغانی نیز
میپردازند. کهنترین گزارشها دربارۀ برپایی
مراسم چراغانیهای مذهبی در دو عید مبارک نیمۀ شعبان
و غدیر خم در نیمۀ دوم سدههای ۳ و ۴ ق است؛ رودکی در شعر خود:
«چراغان در شب چَک آن چنان شد ... » به رسم چراغانی در شب چَک (نک : نفیسی،
۵۴۷)، هندوشاه در تجارب السلف به «موسم جمعیت و شعلان
(آتشافروزی و چراغان)» در شب نیمۀ شعبان در زمان
معتمد، خلیفۀ عباسی (۲۵۶- ۲۷۹ ق /
۸۷۰-۸۹۲ م)، در شهر بصره و تجمع «اکابر و اعیان
شهر» در آن (ص ۴۱، ۱۹۰)، و ابنجوزی در
المنتظم (۷ / ۱۶) و ابن اثیر به برپا داشتن مراسم جشن و
ترتیب آذینبندی و چراغانی در شب عید غدیر،
به فرمان معـزالدولـه در ۳۵۲ ق / ۹۶۳ م (نک
: فقیهـی، ۴۶۹-۴۷۰) اشـاره کردهاند.
شب چَک یا شب برات را که شب قدر
دانستهاند و در عربی لیلة الصَکّ (معرّب چَک)، لیلة البرات، و
لیلة القدر گویند، به اختلاف با شبهایی از ماه شعبان یا
رمضان (شبهای فرد ۱۹، یا ۲۱ و یا
۲۳ رمضان) تطبیق داده و گفتهاند که در یکی از این
شبها، خداوند قرآن را فرستاد (قدر / ۹۷ / ۱) و مردم را به فرود
آمدن فرشتگان و روح بر روی زمین نوید داد (همان / ۵). بیرونی
این شب را به صراحت شب پانزدهم شعبان و شبی بزرگ و شب بیزاری
جستن از دوزخ نوشته است ( الآثار، ۴۲۵، التفهیم،
۲۲۵).
ریشۀ مراسم آتشافروزی
و چراغانی در شب چک و به روز آوردن آن شب، چنانکه پیدا ست، باید
رسمی ایرانی و بسیار کهن و بازماندۀ ایام
فروردگان (= جشن مردگان، ه م) در دورۀ اسلامی بوده باشد (رواقی،
۲۱۴- ۲۱۵). مراسم برات در شبهای ماه
شعبان در خراسان به مراسم «چراغ برات» (سیدی، ۷) معروف است (برای
آگاهی بیشتر، نک : ه د، شب برات). روز میلاد حضرت امیرالمؤمنین
علی (ع) نیز برای شیعیان جهان روزی بسیار
مبارک و عیدی بزرگ است. درگذشته، جشنگرفتن این روز در ایران
رسم نبوده، و گویا ناصرالدین شاه آن را بنیاد نهاده است
(اعتمادالسلطنه، ۱۷۵). گزارشهایی پراکنده از آتشبازیها
و چراغانیهای مردمی و حکومتی در این روز در منابع
مختلف آمده است. فووریه، پزشک ناصرالدین شاه، به جشن آتشبازی ایرانیان
در این عید در میدان مشق سپاه تهران اشاره میکند (ص
205).
برخی از نویسندگان از
چراغانی و آتشافروزی شیعیان به مناسبت روز غدیر خم
در شهرهای بغداد، کرخ و بابالطاق عراق یاد کردهاند که عموماً این
جشنها همراه با نواختن طبل و شیپور و برپاکردن گنبدها و تزیین
آنها با پارچه و جامه بودهاست (ابنجوزی، ۷ / ۱۶،
۲۰۶؛ ابن اثیر، ۸ /
۵۴۹-۵۵۰).
دورۀ صفویه و
قاجاریه، بهویژه عصر شاه عباس اول صفوی و ناصرالدین شاه
قاجار، زمان ترویج و شکوفایی چراغانیها در جشنهای
مذهبی در ایران بوده است. در این دوران با همۀ دشواریهایی
که برگزاری آذینبندی و چراغافروزی و فراهم کردن اسباب و
وسایل و نصب و آرایهبندی آنها داشت، چراغانیها را با مجد
و شکوهی خاص برپا میکردند. مردم برپایی چراغانی در
جشنهای مذهبی، بهویژه جشن نیمۀ شعبان، و شرکت
در آنها را فریضۀ دینی میانگاشتند و عاشقانه برای برگزاری
و حضور در آنها میکوشیدند.
در جشنهای پیروزی
سالروز پیروزی قهرمانان
افسانهای، حماسی و تاریخی بر اهریمنان، هماوردان و
دشمنان از رویدادهایی است که از دوران اساطیری
تاکنون در اغلب فرهنگهای جهان جایگاه ویژه و ارزشمندی
داشته است، و بنابر آیینهای خاص آنها را ارج مینهادهاند.
مردم در جامعههای هندوایرانی، جشنهای پیروزی
قهرمانان و پهلوانان فرهنگ خود را با آذین بستن و چراغـان کردن شهر متجلـی
میساختـهاند. داستـانهای حمـاسی ـ قهرمانی شاهنامه و
داستانهای شفاهی مردم ایران، روایتگر برخی آذینبندیها
و چراغانیهایی هستند که مردم در استقبال ورود پیروزمندانۀ
قهرمانانشان، در شهرها ترتیب میدادند.
در جشنهای حکومتی
در گذشته، رسم بر این بود که به
دستور حکومتها، پایتخت یا دارالخلافه و شهرهای بزرگ را برای
سالگرد میلاد پادشاهان و خلفا، ورود پادشاهان به شهرهای دیگر
کشور و یا بازگشت آنها از شهرهای دیگر به پایتخت، گزینش
ولیعهد، پیوند زناشویی شاهان و شاهزادگان، و مراسم ختنۀ فرزندان
آنها چراغانی کنند (دربارۀ برخی از این نوع چراغانیها، نک : جشنهای
خانوادگی در دنبالۀ مقاله). چراغانیهای حکومتی برخلاف چراغانیهای
مذهبی، بیشتر دستوری و اجباری بود و مردم در برپا کردن یا
حضور در آنها با اعتقاد شخصی و میل باطنی مشارکت نمیکردند
(پولاک، I / 79).
چراغان کردن پایتخت و شهرها به
هنگام استقبال از موکب شاهانه در دورۀ صفوی، بهویژه شاه
عباس اول (ه م) بسیار رایج بود. شاه عباس از هر شهری که به شهر
دیگر میرفت و یا در هر شهری که اقامت میکرد، میدانهای
شهر و گذرگاههای عبور موکب وی را بهصورتیکه شاه را خوش آید،
چراغانی میکردند. چراغانی میدان سعادتآباد قزوین
پس از بازگشت او از گیلان (اسکندربیک، ۱ /
۴۹۹-۵۰۰)، و آذین بستن و چراغباران
باشکوه و حیرتانگیز در و دیوار کوچهها و بازار و دروازه و
حصار شهر کاشان، دولتآباد و مسیر دروازۀ اصفهان تا
دولتخانۀ نقش جهان به هنگام حرکت شاه عباس از قزوین به سوی دارالسلطنۀ
اصفهان در ۱۰۰۴ ق، از جملۀ این
چراغانیها ست (افوشتهای، ۵۷۳-
۵۷۹؛ برای شرح کامل چراغانی یکماهۀ شهر
اصفهان در بازگشت شاه عباس در ۹۹۸ ق از فارس به پایتخت،
نک : جنابدی، ۷۲۱).
در استقبال ورود ولی محمدخان
ازبک، فرمانروای ترکستان در آغاز سال ۱۰۲۰ ق /
۱۶۱۱ م، نیز به دستور شاه عباس سراسر چهاربازار
نقش جهان، قیصریه، و خانات و قهوهخانههای آنجا را آذینبندی
و چراغانی کردند (اسکندربیک، ۲ / ۸۳۶). در
دورۀ افشاری، مردم ورود نادرشاه (سل
۱۱۴۸-۱۱۶۰ق /
۱۷۳۵-۱۷۴۷م) به دارالسلطنۀ
اصفهان را جشن گرفتند و تمام شهر را چراغان کردند و آذین بستند و در زیر
پای او پایاندازهایی از اطلس و کیمخا (= پارچۀ ابریشمی
زربفت) گستردند (محمدکاظم، ۲ / ۴۷۷).
در میان شاهان قاجار، ناصرالدین
شاه به چراغانی و آتشبازی بسیار علاقهمند بود و در مـراسم
چراغانیهای رسمـی ـ مذهبی و حکومتی و دیگر
چراغانیهایی که به میل و هوس او ترتیب میدادند،
شرکت میکرد؛ مانند حضور در باب همایون برای تماشای
چراغانی و آتشبازیهای شب عید غرۀ شوال (عید
فطر) (دربارۀ چراغانی عید فطر در ۱۲۹۸ ق، نک :
اعتمادالسلطنه، ۱۱۶). او در آتشبازیها و چراغانیهای
مفصلی هم که در اردوهای شاهی برای سرگرمی وی
برپا میکردند، شرکت میکرد (دربارۀ چراغانی
۱۵ شوال ۱۲۹۲ در اردوی ساری، نیز
برای نمونههای بیشتر چراغانی در دورۀ
قاجار، نک : همو، ۵۱، ۳۹۴؛ مستوفی، ۱
/ ۱۱۹؛ میرکاظمی، ۲۶۱).
در جشنهای خانوادگ
در خانوادهها رسم بود که رویدادهای
مهم زندگی مانند ازدواج، میلاد نوزاد و ختنۀ فرزندان را
جشن بگیرند و خانه و محله و راهگذر عروس به خانۀ داماد را آذین
ببندند و چراغانی کنند. رسم آذینبندی در این رویدادها،
بهویژه در خانوادههای خلفا، سلاطین، بزرگان و رجال مملکتی
بسیار باشکوه، چشمگیر و رقابتآمیز بود. زردشتیان و
مسلمانان عروس را با فانوس و لالههای روشن و گرفتن آینه در پیش
روی او به خانۀ داماد میبردند (اوشیدری، ۸۰؛ سالور،
۲ / ۱۲۳۷؛ کتیرایی،
۱۸۸) تا به زندگی مشترک عروس و داماد روشنایی
بخشند و چراغ خانۀ آنها همیشه روشن و عمرشان افزون باشد.
چراغانیهای گستردۀ مجلل
و باشکوه و پرهزینهای در عروسیهای خاندانهای سلطنتی
و رجال مملکتی گزارش شده است؛ مثلاً چراغانی و تزیین
بازارهای شهر اصفهان، و کوس و کَوُرگه نواختن در مراسم عقد نکاح یکی
از دختران سلطان حسین صفوی با محمودخان غلجه (افغان) درست در زمانی
که افغانها شهر را محاصره کرده بودند (رستمالحکما، ۱۶۰).
در مراسم عروسی پسر مشیرالدوله،
یکی از رجال قاجاری، در تهران، تمام راهها در خیابان در
اندرون شاهی، خیابان ناصرخسرو، گوشۀ میدان
سپه، خیابان برق و بازارچۀ سرچشمه تا نزدیک محلۀ هفتدختران، تا محل خانۀ مشیرالدوله را با انواع چراغهای الوان آذین بسته، و از
طاقهای بازار چلچراغ آویخته، و به دیوارهای بازارچۀ
سرچشمه جارهای دیوارکوب نصب کرده بودند (مستوفی، ۱ /
۳۱۴). همچنین در مراسم عروسی عصمتالدوله، دختر
ناصرالدین شاه، با امیر دوستمحمدخان معیرالممالک در
۱۲۸۳ ق / ۱۸۶۶ م، به سفارش و هزینۀ پدرش،
مسافت میان قصر شاه تا خانۀ داماد را با قالی پوشاندند و همهجا ــ بهویژه بازار ــ را
با هزاران شمع که پدر عروس فرستاده بود، به شکلی افسانهای چراغان
کردند و عروس را سوار بر فیل به خـانۀ بخت بـردند (معیـرالممالک، ۳۹-۴۰؛
سرنـا، ۲۲۵؛ نیـز نک : سعیدی،
۲۲۴، حاشیۀ ۱).
مراسم ختنهسوران شاهزادگان و پسران
رجال مملکتی و اعیان و اشراف ایرانی نیز معمولاً با
جشن و چراغانی میدانها و بازارهای شهر همراه بود. در مراسم ختنۀ پسر
جعفرخان زند، حکمران فارس (۹ رجب ۱۲۰۱ ق /
۲۷ آوریل ۱۷۸۷ م) در شیراز، از یک
هفته قبل، بازارها را چراغانی کردند و دیوارهای دو طرف بازار را
تا حدود زیر سقف با قالی و قالیچه و آینه و تابلوهای
نقاشی پوشاندند و چلچراغهایی با چراغهای الوان از سقف
بازار بزرگ آویختند. تجار بازار بزرگ شیراز هم دو سوی دیوار
دکانهایشان را با پردههای گرانبها و کاغذهای نقرهای
آراستند (فرانکلین، 123-124).
در عقاید النساء (ه م)، مشهور به
کلثوم ننه، رسالهای در باورها و آداب و رفتارهای زنان دورۀ صفوی،
به رسم چراغان کردن سربینۀ حمام در مراسم حمام زایمان زنان زائو اشاره میشود (آقاجمال،
۱۶). چراغانی حمام احتمالاً در جامعۀ اصفهان آن
زمان و در میان خانوادههای اعیان اصفهانی متداول بوده،
چون خبری از این نوع چراغانی در جاهای دیگر گزارش
نشده است.
زردشتیان در جشنها و مهمانیهای
خانوادگی خود فضای خانه را به طرز خاصی چراغانی میکردند.
چراغانی چنین بود که ۷ سیخ آهنی بلند که گلولههای
نخی آغشته به روغن کرچکِ افروخته بر آنها بسته بودند، بر روی دیوارهای
خانه و پشت بام میگذاشتند؛ آنگاه ۷ چوب کبریت بلند که گلولههای
نخیِ آغشته به روغن کرچکِ افروخته بر سرشان بسته بودند، در اطراف ۳
دانه انار فرومیکردند و آنها را در تالار محل تجمع مهمانان میگذاشتند
و به شمار ۷ امشاسپند، ۲۱ نسک اوستا یا ۲۱
واژۀ نخستین جملۀ اوستایی، و ۱۰۱ نام خداوند در کتاب اوستا،
فانوسهایی روشن میکردند و در همۀ فضاهای
خانه مینهادند (اوشیدری، ۸۰-۸۱).
سرگرمیسازی شاهانه از
چراغانی
شاهان صفوی از نمایش آیینی
چراغانی برای خود وسیلۀ تفریح و سرگرمی ساخته
بودند و افزون بر نقش و حضور در چراغانیهای مذهبی و ملی،
به هر مناسبتی فرمان ترتیب دادن چراغانیهای بزرگ و پرهزینه
را میدادند تا در آنها به عیش و نوش و شادکامی و شادخواری
بپردازند (فلسفی، ۱-۲ / ۶۷۵).
بهجز شاه طهماسب، آن هم پس از توبه از
شرابخوارگی در ۹۳۹ ق / ۱۵۳۲ م و
شاه سلطان حسین که به مذهب تعصب خاص میورزیدند، دیگر
شاهان صفوی، بهویژه شاه عباس اول به برقراری اعیاد و
مراسم و سازمان دادن تفریحات عمومی و چراغانیهای باشکوه و
تجملی توجه خاصی داشتند (اشراقی، ۲۸). آتشبازی
و چراغانی از جمله سرگرمیهای دوستداشتنی شاه عباس پس از
فراغت از جنگ و مملکتداری بوده است. شاه عباس برای استقبال از ورود
خود به هر شهری، یا به هنگام بازگشت از سفرهایش به پایتخت،
فرمان چراغانی در شهر را میداد و هر شب در مدتی که چراغانی
برپا بود، به تماشای آن میرفت (فلسفی، ۱-۲ /
۶۶۷- ۶۶۸). به نوشتۀ افوشتهای
در نقاوة الآثار، به دستور شاه عباس برای ترتیب چراغانی در شهر
اصفهان در ۱۰۰۴ ق / ۱۵۹۶ م «در
عرض دو سه ماهی از تمامی ممالک عراق و فارس، ارباب حِرفت و اصحاب صنعت
و هنرمندان پاکیزهفطنت و مهندسان عالیفطرت [را] در دارالملک عراق»
جمع کردند تا آنچه در فکر و طبع از دانش و هنر داشتند، به تجلی درآورند و هر
آنچه از نوآوریها بود، در این فن و هنر جلوهگر سازند (ص
۵۷۷).
علاقۀ شاه عباس به
مشاهدۀ چراغانی آنچنان بود که حتى وقتی برای اقامتی
کوتاه به جایی میرفت و یا در عمارتی چند روز میماند
ــ مانند اقامت در عمارتی که در میان دریاچۀ شهر
لاهیجان گیلان بنـا کـرده بـود ــ بـه دستـور او آنجـا را چراغان میکردند
(فراهانی، ۳۳۶). هرگاه نقص و عیبی، یا
کوتاهیای در کار چراغانی میدید، مأموران مسئول
چراغان را تنبیه میکرد. به روایت تاریخ عباسی، وقتی
که شاه در برگزاری چراغانی شهر کاشان به مناسبت ورودش در ربیعالاول
۱۰۱۸، بینظمی و اشکالاتی دید،
به خشم آمد و دستور داد تا یک دندان میرزا ابوطالب خان وزیر را
که نتوانسته بود سبب این بینظمی را توضیح دهد، بکشند و
از وزارت نیز معزولش کرد. البته یک روز بعد هم او را خلعت داد و بهکار
وزارت بازگردانید (فلسفی، ۱-۲ /
۶۷۵-۶۷۶).
برای بازدید و تماشای
شبانۀ شاهانه از چراغانی بازار، به دستور شاه عباس بازارهای اصفهان
را از دست مردان درمیآوردند و به دست زنان و دختران و پسران ساده و نوجوان
صاحبان حجرهها و دکانها میسپردند تا شاه و زنان حرمسرای او و زنان
بیمرد بتوانند آزادانه از چراغانی بازار دیدن و سیاحت و
خرید کنند. ملاجلالالدین منجم یزدی در وقایع سال
۱۰۱۶ ق مینویسد: «شاه هر شب چراغان به بازار
میرفت و در گشت با خاصان خود در بازار با تخممرغهای رنگینی
که جوانان مقبولِ حاضر در دکانها به دستور او از پیش فراهمکرده بودند، تخممرغ
بازی میکرد» (ص ۳۳۱؛ نیز نک : ه د، تخممرغ
بازی).
یکی از شکلهای چراغانی
در دورۀ شاه عباس ــ که برخی از مورخـان و سیـاحتگران خـارجی
گـزارش دادهاند ــ چراغانی بام خانهها بود. در این چراغانی
مردم شهر روی بام خانههای خود چراغها و فانوسهای افروختۀ بسیار
میگذاشتند و به جلوۀ چراغانی شهـر میافـزودند (برای شرح تفصیلی
آن، نک : فلسفی، ۱-۲ /
۶۷۳-۶۷۴).
آرایهبندی
طرحبندی آرایهها و آذینبندی
زیورها و چراغها در هر دوره و زمان با وضع و موقعیت جامعۀ آن
زمان متناسب بوده، و در آن از وسایل متداول و ممکن روز بهره گرفته میشده
است. در گذشته، آذینبندی و چراغآرایی فضاهای جشن
در هر حوزۀ فرهنگی ایران، ویژگی و رنگ فرهنگی آن حوزه
را داشت. امروزه با گسترش ارتباطات فرهنگی میان حوزههای فرهنگی
مختلف و فراگیر شدن شیوۀ زندگی شهری نوین و فناوری جدید، شکل و شمایل
چراغآراییها نیز در سراسر ایران کم و بیش همسان
شده است و از وحدت فرهنگی و سلیقۀ جمعی
واحدی پیروی میکند.
از شکلهای آذینبندی
در چراغانیهای دوران قدیم میتوان نمونههایی
را از متون تاریخی روایت کرد: برپا کردن چوببند (چوببست)هایی
بسیار بلند به ارتفاع ۱۴ ذرع به شکل پیکر درختان سرو و
صنوبر، و ساختن صورت حیواناتی مانند فیل، شیر و مانند
آنها و آویختن هزاران ظرف سفالی و صورت حیوانات بر چوببستها و
گذاشتن چند چراغ افروخته در هریک از آنها (صاعدی،
۱۸۳)؛ ساختن ۱۲ چرخ چوبی و آویختن نزدیک
به هزار چراغ بر سر هر چرخ، چنانکه با روشن کردن یک چراغ و گردش چرخ، تمامی
چراغهای آویخته بر آن چرخ روشن میشدند (برای تفصیل
این چراغانی، نک : افوشتهای، ۵۷۳-
۵۷۹)؛ آراستن دیوارها و سقفهای میدان [میدان
نقش جهان] و بازارهای اصفهان با نقش و نگار و «تصاویر مصنوع چین
و فرنگ»، در آوردن «هیئات تربیع مشبک به شبکههای خَشَب» در
اطراف میدان، ترتیب دادن گلبُنهای سحرگاه و افلاک متحرک دوار
رنگارنگ با ۰۰۰‘۱ چوب از درختان سرو و چنار، نصب کردن
شمعها و چراغهای فراوان بر آن شبکه و فلکه و درختان مصنوع، و آراستن فضای
میدان از «هیاکل جانوران و موشکهای غیرمکرر به رسن بسته»
و افروختن شمعها و چراغها و آتش زدن موشکها و هیاکل حیوانات به هنگام
جشن (جنابدی، ۷۲۱)؛ بستن چهارطاقهایی بر
ستونهای چوبی استوار در پیشگاه پیشآمدۀ هر
دکان و آویختن چراغها و فانوسهای بسیار فراوان از آنها، چنانکه
در هر چهارطاقی بیش از یک هزار چراغ و فانوس افروخته جلوه مینمودند
(اسکندربیک، ۱ / ۴۹۹)؛ ساختن چند قلعۀ بلند
با چوب و تخته، و نصب آلات غریبۀ آتشبازی به آنها و چراغهای
افروخته (وحید، ۲۵۸).
در معماری چراغآرایی
شهر از شیوههای هنر تزیینی و بهکار بستن اسباب و
وسایل مخصوص استفاده میکردند. در گذشته، وسایل روشنایی
در چراغانیها شامل شمعهای پیهی، گچی و کافوری
بود که آنها را درون لاله میگذاشتند و برای جلوگیری از
وزش باد به شعلۀ آنها، روی لالهها، لولههای شیشهای شکمداری
به نام مَردَنگی که از خارج، بهویژه از کشور اتریش وارد میشد،
قرار میدادند. پولاک کاربرد شمع پیهی را مخصوص طبقات متوسط
دانسته، و نوشته است که اعیان و اشراف از شمعهای گچی، که آنها
را شمع کافوری مینامیدند و از روسیه وارد میشد، بهره
میبردند (I / 79).
چراغهای یکشعله و سهشعلۀ حبابدار،
چراغهای تکشعله و دوشعلۀ چینی و بلور و بارفَتَن، چراغهای بادی، بغدادی
و موشی که رکابی کوچک داشتند و آنها را به بند میآویختند
و از این سو به آن سوی خیابان میکشیدند، انواع
فانوسها با شکلهای مختلف و رنگین، لالههای یکشاخه تا
چندینشاخۀ آویزی و پایهدار (کتیرایی،
۳۰۰-۳۰۱؛ شهری، ۲ /
۲۲۹)، آینههای قدی، بزرگ و کوچک، آینه
و شمعدانهای جورواجور، چلچراغهای آویز و پایهدار،
گلدانهای چینی و بارفتن به شکلهای متفاوت و گلدانهای
معروف به دستِ دلبر (گلدانهایی کوچک و ظریف که دستۀ آن به
شکل دستی خوشتراش بود که به کمر گلدان چسبیده بود)، قالی و قالیچههای
ریزباف و خوشنقش، پردههای قلمکار، شمایلهای مذهبی،
تمثالهای شخصیتهای ملی و هنری، و اسباب آنتیک
خانه، از جملۀ دیگر وسایل تزیین مراسم چراغانی بودند
(همو، ۲ / ۲۲۹-۲۳۰).
چلچراغ از کالاهای تجملی
گرانبهایی بود که بیشتر شاهان قاجار و درباریان و بزرگان
از آن استفاده میکردند (پولاک، همانجا). چلچراغهای آویز و پایهدار
را معمولاً در چراغانیهای بزرگ و رسمی اعیان و اشراف و
چراغانیهای بازارها و سراها و تیمچهها و یا جشنهای
ملی مانند چراغانی جشن مشروطه در جلو در مجلس شورای ملی
به کار میبردند. در تدارک چراغانی به مناسبت جشن ۵۰ سال
سلطنت ناصرالدین شاه در ذیقعدۀ ۱۳۱۳ که
سور آن جشن به ماتم ختم شد، در ارگ و باغ سلطنتی ظاهراً نخستینبار
چراغهای نفتی و پیهی را کنار گذاشته، و از چراغ برق و گاز
در ترتیب چراغانی استفاده کرده بودند. این نوع چراغانی به
نظر عینالسلطنه بسیار خوب، تمیز و تماشایی مینمود،
بهطوریکه مینویسد: «این چراغ نفت یا پیه
چـه تماشایی دارد؟» (نک : سـالور، ۱ / ۹۲۹؛
نیـز مستـوفی، ۱ / ۵۳۳).
در آغاز به کار افتادن نخستین
کارخانۀ برق، حاج امینالضرب برای تغییر دادن عقیده
و برگرداندن نظر برخی از رجال و اعیان که در استفاده از چراغ برق در
خانههایشان اکراه داشتند، دست به ابتکاری زد و در جشن ولادت امام
زمان(ع)، خیابانهای شهر، بهویژه خیابان اعیاننشین
امیریه را نخستینبار با لامپهای چندرنگ چراغان کرد (نجمی،
۳۹۳-۳۹۴). این چراغانی تحـولی
در آذیـنبندیهـا و چـراغانیـها و استفـاده از اسباب نوین
ــ لامپهای برقی روشنایی ــ در ایران پدید
آورد.
نقش و کارکرد
هر جشن کارکردهایی در جامعۀ
برگزارکنندۀ آن دارد. یکی از کارکردهای اجتماعی مهم مراسم
چراغانی، بسیج افراد لایههای مختلف جامعه به تجمع و
مشارکت در یک رفتار نمادین نمایشی دینی ـ
اعتقادی و ملـی ـ اجتماعی و تحکیم انسجام جامعه بر مبنای
باورهای جمعی، و دیگر، نقش هویتسـاز آن در ارجگذاری
و تکریم رویدادهای مقدس ملـی ـ مذهبی و ایجاد
وحدت ملی و اجتماعی در میان مردم است.
در دورۀ یک یا
چند روزۀ هر جشنی، روال عادی زندگی مردم تعطیل، و نظم
معمول در روابط اجتماعی دگرگون میشود. الزامات سخت منزلتی، جنسیتی،
سنی، خانوادگی و دیگر اقتدارها جملگی به شادی و
خنده بدل میشوند. همراه با خنده و شادی، زمینۀ دوستی
میان مردم پررنگ و محکم میشود و ناسازیهای ناشی از
منزلت و مقام به ریشخند گرفته، و از میان برداشته میشود. در
جشن، همۀ افراد با هم برابر و یکسان خواهند بود و سنگینیهای
مقام اجتماعی و آنچه آنان را از هم جدا میکند، کمرنگ و سبک میشوند
(دانکن، 182-183). در همان حال که افراد در اینگونه مراسم شادی، خود
را از یاد میبرند، یک احساس نیرومند یگانگی
نیز در میان آنها پدید میآید، بهطوریکه
جملگی تحت محرکهای شادیبخش و سرورآفرین جشن و هنرهای
شادیآور چراغانی، احساس مهر و دلبستگیشان به یکدیگر
بالا میرود و از رابطۀ دوستی در میان خود به وجد میآیند. از سوی
دیگر، ضربآهنگهایی در زندگی اجتماعی آنها پدید
میآید که موجب از میان برداشتن ملال و افسردگی در زندگی
آیندهشان میشود (همو، 181).
مآخذ
آقاجمال خوانساری، محمد، «عقاید
النساء»، عقاید النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی،
تهران، ۱۳۴۹ ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، تهران،
۱۳۳۵ ش؛ ابناثیر، الکامل؛ ابنجوزی،
عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۸ ق /
۱۹۳۹ م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم،
ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، ۱۳۷۶ ش؛
احسن، محمدمناظر، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمۀ مسعود
رجبنیا، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ اسکندربیک منشی،
عالمآرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ اشراقی،
احسان، «اشارهای به تفریحات و نظام تفریحی دوران صفویه»،
هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۳ ش، س ۱۲، شم
۱۴۰-۱۴۱؛ اعتمـادالسلطنـه، محمدحسن، روزنامۀ
خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ افوشتهای،
محمود، نقاوة الآثار، به کوشش احسان اشراقی، تهران،
۱۳۵۰ ش؛ اوشیدری، جهانگیر، «استفاده از
نور و آتش در جشن و شادمانی و تاریخی از آیینهای
چراغانی»، هوخت، تهران، ۱۳۴۶ ش، شم ۸؛
بلوکباشی، علی، در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگهای دیگر
نگریستن، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ همو، نوروز: جشن نوزایی
آفرینش، تهران، ۱۳۸۰ش؛ بیرونی، ابوریحان،
الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکایی، تهران،
۱۳۸۰ ش؛ همو، التفهیم، به کوشش جلالالدین همایی،
تهران، ۱۳۱۸ ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ،
به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران،
۱۳۲۴ ش؛ جنابدی، میرزابیگ، روضة الصفویة،
به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸
ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، ۱۳۵۲ ش؛
رستمالحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری،
تهران، ۱۳۴۸ ش؛ رواقی، علی، «شب چک»، نامۀ مینوی،
به کوشش حبیب یغمایی و دیگران، تهران،
۱۳۵۰ ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عینالسلطنه)،
روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران،
۱۳۷۴ ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران،
ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، ۱۳۶۲
ش؛ سعیدی، علیاصغر، حاشیه بر آدمها و آیینها
در ایران (نک : هم ، سرنا)؛ سنایی، حدیقة الحقیقة،
به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۹ ش؛ سیدی،
مهدی، چراغ برات خراسان، فروردگان باستان، مشهد،
۱۳۷۴ ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهـران،
۱۳۸۳ ش؛ صاعدی شیـرازی، احمد، حدیقـة
السلاطین قطب شاهی، به کوشش علیاصغر بلگرامی، حیدرآباد
دکن، ۱۹۶۱ م؛ غیـاثاللغـات، غیـاثالدیـن
محمد رامپـوری، بـه کـوشش محمد دبیرسیاقی، تهران،
۱۳۳۷ ش؛ فراهانی، میرزاحسین، سفرنامه،
به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، ۱۳۴۲ ش؛
فرهوشی، بهرام، جهان فَرَوَری، تهران، ۱۳۵۵
ش؛ فقیهی، علیاصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان،
تهران، ۱۳۵۷ ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه
عباس اول، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ قرآن کریم؛ کتیرایی،
محمود، از خشت تا خشت، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ لغتنامۀ
دهخدا؛ محمدکاظم، عالمآرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی،
تهران، ۱۳۶۴ ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی
من، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ معیرالممالک، دوستعلی،
رجال عصر ناصری، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ معین، محمد،
حاشیه بر برهان قاطع؛ منجم یزدی، محمد، تاریخ عباسی،
به کوشش سیفالله وحیدنیا، تهران،
۱۳۶۶ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن،
تهران، ۱۳۸۲ ش؛ میرکاظمی، حسین، یورت،
تهران، ۱۳۷۰ ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم،
تهران قدیم، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ نفیسی، سعید،
محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، تهران،
۱۳۳۶ ش؛ نویری، احمد، نهایة الارب،
قاهره، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ وحید
قزوینی، محمدطاهر، تاریخ جهانآرای عباسی، به کوشش
سعید میرمحمدصادق، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ ویدنگرن،
گ.، دینهای ایران، ترجمۀ منوچهر فرهنگ، تهران،
۱۳۷۷ ش؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس
اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ نیز:
Duncan, H. D., Symbols in Society,
London etc., 1972; EI2; Feuvrier, J. - B., Trois ans á la cour de Perse,
Paris, 1906; Francklin, W., Observations Made on a Tour from Bengal to Persia
in the Years 1786-1787, London, 1976; Polak, J. E., Persien, das Land und seine
Bewohner, Leipzig, 1865.