آخرین بروز رسانی : دوشنبه
4 آذر 1398 تاریخچه مقاله
جَت، یا جات (در متون: به صورت جط
و جاط)، یک گروه ناهمگن قومی ـ زبانی نیمهکوچنده، و از
نژاد آریایی یا هند و ایرانی.
خاستگاه جغرافیایی
بیشتر مورخان بر این باورند
که جتها ۲ یا ۳ هزار سال پیش، همزمان با مهاجرتهای
بزرگ قومی، از آسیای مرکزی به شبه قارۀ
هندوستان مهاجرت کردهاند (تیت، ۲۲۸؛
«اقوام[۱]...»، 355-356)، و وجود منطقهای موسوم به جتا یا جتایا
در آن سوی رودخانۀ جیحون تا سدۀ ۸ ق/ ۱۴م و نیز نقشههای اولیۀ
ترکستان میتواند تأییدی بر این نظر باشد. در گذشتههای
دور گروههایی از آنان از این قوم جدا شدند و با مهاجرت به مناطق
گستردهای در سراسر جهان به قومهای دیگر پیوستند (ایوانف،
۴۴۰).
خاستگاه نژادی ـ قومی
جت کهنترین نامی است که در
ایران کولیها را بدان میخوانند، به طوری که در بسیاری
از موارد جت به جای کولی به کار رفته است. واژۀ جت در گونههایی
از ادبیات عامـۀ ایران، مانند دوبیتیهای کرمانی (نک :
هفتصد...، ۲۵) و برخی ترانههای ساربانان که شمار بسیاری
از ایشان را جتها تشکیل میدادهاند، راه یافته است
(افشار، کولیها، ۳۲؛ محیط، ۱۶۳).
ظاهراً هنوز هم در بلوچستان ساربان را جت مینامند (یزدانپناه،
۱/ ۲۰). کولیها عموماً به صورت قومی اسکان نایافته
در سراسر جهان، از جمله در گسترۀ ایران پراکندهاند و با مردمی که در میان ایشان
به سر میبرند، درآمیخته، و با حفظ برخی ویژگیهای
قومی خود فرهنگ و زبان آنان را کسب کردهاند. جتها به نامهای مختلفی
مانند، زُط، گودار، گوجَر، غَجر، لودی، نوری، لولی، غُربتی،
قِرِشمال، چنگانه و جز آن شناخته میشوند (زرینکوب،
۴۷۹؛ نک : ه د، کولی، نیز برای آگاهی
بیشتر دربارۀ چنگانه، نک : EI2, II/ 40-41)، و به باور محققان، همگی
از قوم اصلی و بزرگ جت در هندوستان و منطقۀ سند برخاستهاند.
تیت گوجرهای هندوستان را به سبب شباهت ظاهری نمایان و
آشکار آنها با جتها از یک نژاد میداند (ص ۲۱۷،
۲۲۶). گروهی از جامعهشناسان نیز آنها را از لحاظ
نژادی با دراویدیهای هند هماصل و هم ریشه میدانند.
در بسیاری از فرهنگهای لغت فارسی زُط و جت به یک
معنا دانسته شدهاند (نک : صفیپوری، نیز آنندراج، شرتونی،
نفیسی، نیز لغت نامه...، ذیل زُطّ). واژۀ زط
کـه در اکثر منابع عربـی ـ اسلامـی بـر جتها اطلاق میشود،
اصطلاحی است که توسّعاً برای قبایل هندی مرزهای
جنوب شرقی همچون قیقانها و مییدها نیز به کار میرفت
(براونر، 776). گاه از واژۀ زطی در مفهوم پست و دنی استفاده میشود (شرتونی،
همانجا). برخی نیز واژۀ زط را از اصلی هندی و به معنای «گروه» دانستهاند که
براساس سنت طبقهبندی آریاییان هند در چهارمین گروه
اجتماعی پس از روحانیان، جنگ پیشگان و بازرگانان قرار میگرفتند
و میتوانستند به کشاورزی و یا سپاهیگری اشتـغال
ورزند (نک : جعفری، ۳۳۸).
بنا بر روایت مجمل التواریخ
جتها از فرزندان حام بن نوح بودهاند (ص ۱۰۷). برخی از
محققان جتها را همان قبایل یوتیا یا یوتیه در
دورۀهخامنشی میپندارند(نک : هرتسفلد،II/
734؛ وثوقی
و دیگران، ۱۲۶، ۱۲۷). برخی دیگر
قوم یوتیه را کهنترین اقوام آریایی ساکن در
لارستان کنونی میدانند، و مینویسند نام آنها در دورۀ پیش
از اسلام از یوتیه به جات یا جت تغییر شکل داده است
(همانجا، ۱/ ۱۲۹).
پیشینۀ تاریخی
بـه نظر میرسد بـه روزگار ساسانیان
ــ که دسترسی مستقیم به هندوستان از طریق جادههای سیستان
و مکران امکانپذیر بود و شاپور دوم، بهرام پنجم، و خسرو اول و دوم نیز
از طریق همین راهها سفرهای جنگی خود را انجام میدادند
ــ کوچاندن گستردۀ جتها یا زطها به این منطقه و گماردن ایشان به نگهبانی
و حفاظت از امنیت راهها از روشهای مرسوم ساسانیان برای
تسلط بر آنجا بوده است. حضور جتها در ایران به روزگار ساسانیان با تاریخ
موسیقی ایران درآمیخته است. بنا بر افسانهای
مشهور، پس از اینکه بهرام گور، پادشاه ساسانی در جنگ شانکار (شنکل)،
پادشاه هند را شکست داد، از او خواست تا در زمرۀ غرامتها شماری
از نوازندگان و خوانندگان هندی را به ایران فرستد، تا به هنگام کاشت و
برداشت در دشتها و کشتزارها برای کشاورزان چنگ بنوازند و آنان را شادکام
سازند. پادشاه هند نیز ۱۰ هزار زن و مرد لوری (در منابع
شمارایشان متفاوت آمده است، نک : ذکاء، ۲۱) را برای
رامشگری و خنیاگـری به دربـار بهـرام فرستـاد (نک : فردوسی،
۶/ ۶۱۱ - ۶۱۳؛ ثعالبی،
۵۶۶-۵۶۷؛ حمدالله،۱۱۳) و
با آمدن آنها تودۀ مردم ایران نیز از لذت موسیقی بهرهمند شدند
(جوادی، ۱/ ۳۸-۴۱؛ کریستنسن،
۳۰۱؛ نیزنک : اوبن، ۳۵۸). بهرام جایگاه
اجتماعی لوریها را بالا برد و به هر یک از ایشان گاوی
و هزار خروار گندم بخشید تا زراعت کنند ( حمیدی،
۳۲۰؛ بویل، ۴۵). حمزۀ اصفهانی
پس از نقل داستان، گروه زط را از اعقاب آنها میخواند (ص ۴۳).
با استناد به سخن حمزه دیگر منابع
نیز غالباً کولی، لولی، زط و جت را یکی دانستهاند
و در تمامی موارد اصل هندی بودن آنها هویدا ست. بنا بر استنباط
برخی، لولیانی که اکنون در نقاط مختلف ایران، از جمله
بلوچستان پراکندهاند و به اسامی مختلف خوانده میشوند، از نسل قوم جت
هستند (افشار، «بلوچستان...»، بش ؛ «جغرافیا...»، ۵۶). نیز
آوردهاند که بهرام به هنگام بستن بند شوشتر چند هزار تن از ایشان را از
کابل فرا خواند تا مردانشان کارگری، و زنانشان رامشگری کنند (هدایت،
۶۶۳؛ نیز زرینکوب، ۴۷۵؛ ظاهراً
در جهان اسلام نیز زطیان به آواز و موسیقی شهره بودهاند،نک
: ثعالبی، ۵۶۷ ؛ جاحظ، ۵/ ۴۰۷؛ نیزنک
: ابنمنظور، ذیل زطّ ). در همین اوان شماری از ایشان نیز
در مردابهای اسورستان زندگیمیکردند که در زمرۀ سابَجیان
ــ اگر نه هندی ــ احتمالاً مالایاییهایی
بودند که در هند برای کار درکشتی استخدام شده بودند (برانر، 755).
در عصر فتوحات اسلامی شماری
از سواران جت همراه سپاه پارسیان (اسواران) خوزستان که از سپاهیان اصلی
دولت ساسانی و از فرماندهان آن بودند، به مسلمانان پیوستند، جتها که
از این پس در جهان اسلام با نام تعریب شده زط شناخته شدهاند، همراه
باشماری از قومها چون سبابجه یا سیابجه (جمع سبجی یا
سیجی، معرب سپـاهی، نک : سیبویه، ۲/
۲۰۱؛ شاکر، ۱۸۳) و دستهای از اساورۀ دیلم
و گروهی از زطیان ــ که در خوزستان سکنا داشتند ــ نزد ابوموسیٰ
اشعری اسلام آوردند و از جانب خلیفۀ دوم برای
ایشان حقوق و مستمری تعیین گردید و از آن پس بسیاری
از تبعات ناشی از تضادهای طبقاتی که گریبانگیر
آنها بود، در جامعۀ اسلامی حذف گردید، و در وضع اجتماعی آنها تغییراتی
پدید آمد. آنها نیز در مقابل ملزم به رعایت شروطی شدند که
مفاد آن ظاهراً همان بود که معمولاً عمر با مردم سرزمینهای مفتوح
منعقد میکرد. یکی از شرایط این بود که به هنگام
درگیری دو گروه از مسلمانان با یکدیگر، آنها از جانبگیری
یک طرف پرهیز کنند. این گروه از ابتدای تأسیس بصره
بدانجا کوچانده شدند و همراه دستههای دیگری از سپاه ساسانی
همچون اسواران و چند گروه هندی تبار دیگر چون سیابجه (ظاهراً به
گروه کارآزمودۀ نظامی سپاه پارسیان اطلاق می شده که عموماً حفاظت و
پاسداری از راهها برعهدۀ آنها بوده است، محمدی، ۳/ ۲۱۱ ببـ )، پساز
بخشیـدن خانـه و کاشانه بدانها، در همانجا سکنا گزیدند. در بصره
دو گروه زط و سیابجه با یکدیگر درآمیخته بودند، به طوری
که به سختی میشد آنها را از هم تفکیک کرد (نک : بلاذری،
۵۲۰؛ ابنمنظور، نیز تاج العروس، ذیل زطّ).
برخی ازمحققان عنصر غالب بر ترکیب
جمعیتی بصره را عنصر ایرانی دانستهاند (نک : آذرنوش،
بش ). بعدها اینان در زمرۀ موالی بنیتمیم درآمدند و در میان تیرهها
به بنی حنظله پیوستند و دوشادوش تازیان در جنگها با ایرانیان
شرکت جستند(بلاذری،۵۱۹- ۵۲۲،
۵۳۱-۵۳۲، ۶۱۵؛ محمدی،
۳/ ۲۱۱-۲۱۲؛ نیز نک : ابن
منظور، نیز تاجالعروس، همانجاها). ظاهراً به دلیل پیشینۀ
جنگاوری زطها از روزگار پیش از اسلام پیوسته حفاظت دستگاههای
دولتی را به آنها میسپردهاند؛ برای نمونه در روزگار ابوبکر
شماری از ایشان را در مقام نگاهبانانی مییابیم
که از جانب دولت ساسانی حفاظت از پادگانهای بحرین را برعهده
داشتند (محمدی، ۳/ ۲۱۲). آنان در سرزمینهای
فتح شده نیز به حفاظت از دستگاههای دولتی و دیوانی
چون دار الاماره، بیتالمال، و زندانها، و نیز راهها یا مسالک و
کاروانهای زمینی و دریایی گمارده میشدند
(خوارزمی، ۱۴۳؛ جوالیقی،
۱۸۳)، و در جنگهای موسوم به رده، در کنار مسلمانان میجنگیدند
(طبری، ۳/ ۳۰۴). اما بنا بر پیمانی که
با مسلمانان بسته بودند، از شرکت در جنگهای داخلی از جمله جمل و صفین
خودداری نمودند. در ۳۵ق/ ۶۵۵ م و به هنگام
جنگ جمل در بصره حفاظت از دارالاماره و بیتالمال برعهدۀ ایشان
بود، و در برابر طلحه و زبیر به سختی مقاومت کردند. و بنا بر پارهای
روایات، زط و در پارهای دیگر سبابجه، به سرکردگی ابوسالمۀ زطی
به عنوان نگهبانان بیتالمال بصره آنگونه در برابر اصحاب جمل به مقاومت
پرداختند که عایشه از آنها خشمگینانه نام میبرد. آنها از تحویل
بیتالمال به عثمان بن حنیف، عامل حضرت علی (ع) نیز
خودداری کردند، و آن را منوط به حضور حضرت نمودند. سرانجام هم تمامی
آنها به دست عبدالله بن زبیر و سپاهیانش به طرز فجیعی به
قتل رسیدند (بلاذری، ۵۲۳-۵۲۴؛
طبری، ۴/ ۴۶۸، ۴۷۳؛ مسعودی،
۲/ ۳۵۷-۳۵۸؛ مفید،
۱۷۱؛ مجلسی، ۳۲/ ۱۷۲؛ نیز
نک : محمدی، ۳/ ۲۱۲-۲۱۳). به
نظر میرسد همین حادثه و سعی در تخریب چهرۀ ایشان،
موجب برآمدن پارهای روایات شد (نک : احمدیلو، بش ) که در
آنها سخن از گروهی زط به میان میآید که پس از جنگ جمل
راه غلو پیش گرفتند و به الوهیت علی (ع) قائل شدند و حضرت آنها
را مجازاتکرد (کشی،۱۰۹؛ کلینی، ۷/
۲۵۹- ۲۶۰؛ مجلسی، ۴۰/
۳۰۱؛ مشکور، ۱۶۱؛ قس: بغدادی،
۱۴۳).
در تاریخ اسلام، معاویه اولین
کسی است بود که در ۴۹ یا ۵۰ ق/
۶۶۹ یا۶۷۰ م گروهی از جتهای
بصره را به همراه سپاه سواران به سواحل سوریه و ترکیه کوچاند (بلاذری،
۲۲۱، ۵۲۴) تا هم از شورش احتمالی آنان
جلوگیری کند و هم منطقهای مناسب برای پرورش گاومیش
در اختیار ایشان بگذارد. از این پس، گهگاه زطیان را در
کنار و همراه شورشهای موالی و شعوبیان مییابیم.
نخست در میان سپاهیان مختار در جنگ با ابن زبیر که از سوی
مختار برای یاری رساندن به محمد بن حنفیه گسیل شدند
(نک : شبانه، ۲۱). در ۸۱ ق/ ۷۰۰م، در
پیکار حجاج با محمد بن اشعث، والی خراسان که در سیستان بر او
شوریده بود و رنگ شعوبی داشت؛ از اینرو، حجاج بسیاری
از زطها و سیابجهها را که با ابن اشعث بیعت کرده بودند، قتل عام و
خانههای بازماندگان آنها را ویران، و امتیازاتی را که
اسلام به آنها بخشیده بود، لغو کرد و همچون غیر مسلمانان بر آنها خراج
و جزیه بست و بسیاری از آنها را کوچاند. گروهی از آنها نیز
توانستند به بطائح بگریزند. شدت عمل حجاج نسبت به زطیان در مقایسه
با دیگر موالی گویای نقش بسیار مهم ایشان در
لشکر ابن اشعث است. در ۸۹ ق/ ۷۰۸م، لشکریان
حجاج پس از فتح شهرهای سند، بسیاری از زطیان را اسیر
کردند و ایشان را همراه خانوادهها و گاومیشهایشان به نزد حجاج
فرستادند. حجاج شماری از آنها را در کَسْکَر منزل داد و گروهی دیگر
را به دستور عبدالملک بن مروان به شام فرستاد (بلاذری،
۵۲۲-۵۲۳).
پس از آن، در ادامۀ سیاست
معاویه و عبدالملک بن مروان و بهموجب فرمان ولید بن یزید
(۹۶ق)، شمار بسیاری از ایشان را با گلههای
گاومیششان از حوالی رود انـدوس سفلیٰ ــ در پنجاب پاکستان
ــ به سواحل دجله که مردابهای آن محل مناسبی برای پرورش گاومیش
بود، کوچاندند (همو،۲۲۱-۲۲۲). به روزگار حجاج
فشارهای او بر نومسلمانان غیر عرب و موالی موجب شد تا بردگان و
فراریان زط که بطائح در بصره را پناهگاه امنی یافته بودند، به
نزد زطیان ساکن در آنجا پناه ببرند.
شرایط مناسب جغرافیایی
و بافت اجتماعی منطقۀ بینالنهرین، به مرور زطیان را از گروهی
صحرانورد به کشاورزان گاوبان تبدیل کرد. پس از پیوستن شمار بسیاری
از موالی و بردگان فراری بدیشان، آنها به عناصر سرکشی
مبدل شدند (محیط ، ۱۶۴)، و تحت فرماندهی محمد بن
عثمان توانستند بر راههای مواصلاتی بصره مسلط شوند، و به اغتشاش،
ناامن کردن راهها، راهزنی و غارت کاروانها بپردازند (ابنخلدون، ۳/
۳۲۱). همچنین توانستند ارتباط آبی میان بصره
و بغداد را قطع کنند و از کشتیها باج بگیرند، زیرا با بسته شدن
راههای مواصلاتی قیمت ارزاق عمومی در بغداد به شدت بالا
رفت و مردم در فشار و سختی قرار گرفتند. خلفا یکی پس از دیگری
مجبور شدند آنها را سرکوب کنند. مثلاً مأمون پس از استقرار در بغداد، به دنبال
شماری انتصابات و به منظور کنترل اغتشاشات در دارالخلافه در ۲۰۵
ق/ ۸۲۰ م، عیسی بن یزید جلودی را
مأمور سرکوبی زطها کرد. در سال بعد، در پی ناکامی و عدم موفقیت
عیسی بن یزید، او را عزل کرد و داوود بن ماسجور را به
امارت بصره و بحرین گمارد و او را مأمور پایان دادن به غائلۀ زطها
کرد (طبری، ۸/ ۵۸۰، ۵۸۱؛ ابن اثیر،
۶/ ۳۷۹؛ ابن کثیر، ۹/ ۲۱۳،
۲۱۶؛ ابن خلدون، ۳/ ۳۱۷).
در این درگیریها شماری
از جتها ناگزیر از راه شمال به سوی بخشهای علیای
فرات ــ که درگذشته نیزبسیاری از ایشان بدانجا کوچانده
شده بودند ــ عزیمت کردند، و گروهی هم به آناتولی رفتند، که در
آنجا به «چنگانه» (در ترکی کنونی: زنگانه) معروف شدند، گروهی نیز
به سوریه رفتند و در آنجا به «نوری»، (صورت لوری) و نیز
«غَجَر» شهرت یافتند (محیط، همانجا؛ وجود ناحیۀ زُط
در فلسطین و نیز غَجرها در سوریۀ امروزی
قابل ذکر است). ظاهراً این فرمانده مأمون نیز نتوانست آنها را به شکل
کامل سرکوب نماید. سرانجام، به روزگار معتصم عباسی، عجیف بن
عنبسه در ۲۱۰ ق/ ۸۲۵ م با قطع خطوط ارتباطی
و بستن آب بر روی آنان، پس از ۹ ماه بر آنها غالب آمد و گروهی
از ایشان را به قتل رساند. آنگاه شمار بسیاری (بنا بر برخی
مآخذ حدود ۲۷ هزار نفر ) از ایشان را برای درخواست امان
نامه از خلیفه به بغداد آورد و برای آرامش و خشنودی مردم شماری
از آنها را در کشتی نشاند و در شهر به نمایش درآورد. خلیفه با
اسکان دادن آنها در عین زربه، در سرحدات روم ( خانقین در مرزهای
ترکیه و سوریه)، توانست هم مانع شورشهای پیدرپی
آنها در سرزمینهای اسلامی شود، و هم مرزهای میان
مسلمانان و رومیان را با استقرار جنگجویان زط استوار گرداند. یاقوت
از کارآمدی ایشان برای مرزنشینان یاد میکند
(۲/ ۷۶۱).
سرانجام پس از تسخیر عین
زربه به دست رومیان در ۲۴۱ق/ ۸۵۵ م،
تمامی آنها به اسارت درآمدند و میان کشته شدن و یا انتخاب دین
مسیحیت مخیر شدند (بلاذری، ۲۳۵؛ طبری،
۹/ ۱۰، ۱۱، ۲۰۱؛ ابن کثیر،
۹/ ۲۳۷، ۲۷۲؛ ابن خلدون، ۳/
۳۲۱).
از این پس، معمولاً دیگر
نامی از ایشان در منابع به چشم نمیخورد و حتیٰ در
حوادث سال ۲۵۵ق/ ۸۶۹ م و در فتنۀ صاحب
الزنج ذکری از ایشان به میان نمیآید و تنها گردیزی
به حضور آنها در میان لشکریان صاحب زنج اشاره میکند (ص
۴۶۳). ظاهراً این گروه در میان انبوه جمعیت سیاهپوست
که شمار آنها در جامعۀ اسلامی به سرعت رو به فزونی بود، مستحیل شدند (نک :
غروی، ۴۹۸).
بغداد در اواخر سدۀ ۴ق/
۱۰م، محلهای با نام زُط داشت که جماعتی از عیاران،
ولگردان و غُربا (غُربتیها) و مانند آنها در آنجا میزیستند.
ابـن حجاج، شاعـر هرزهسرای بغـداد ــ که به روایت ابن فضل الله در آن
محله سکنـا داشت (۱۵/ ۲۶۲) ــ آن چنان شیفتۀ این
جماعت بود که در شبهای تابستان که آنان بیرون از سراهای خود
تجمع میکردند و میخفتند، به سخنانشان گوش فرا میداد (صفدی،
۱۲/ ۳۳۳-۳۳۴).
شورشهای مکرر زُط، عمادالدین
و نورالدین، از اتابکان زنگی را نیز واداشت تا جتهای
موسوم به غجر و نور در سوریه را ( نک : لسترنج، ۳۶۹)،
به سرزمینهای رومیان تبعید کنند.
در سدۀ ۴ق/
۱۰م گروههایی از جتها با مهاجرت به منطقۀ ایراهستان
یا اراهستان ـ منطقهای به وسعت حد فاصل بندرسیراف تا
بندرعباس، منطبق با لارستان قدیم (نک : وثوقی و دیگران،
۱/ ۱۲۹) ــ حکومت نیمه مستقلی تشکیل
داده بودند که ظاهراً تا هنگام حملۀ عرب به آنها هنوز بر آیین زردشت بودهاند. امرای آنان
که به امرای جاتی مشهور بودند، از حکومت مرکزی تبعیت نمیکردند.
با قدرت گرفتن آل بویه در فارس، عضدالدولۀ دیلمی
با لشکرکشی به این منطقه توانست برای مدت کوتاهی آنها را
بـه انقیاد خود درآورد (وثـوقی،۲۴-۲۵،
۳۳-۳۵؛ نیز نک : ابنبلخی،
۱۴۱، ۲۱۹).
در لشکرکشی سلطان محمود غزنوی
به هندوستان در ۴۱۷ق/ ۱۰۲۶م، وقتی
که عبدالرزاق، وزیر محمود به سوستان رسید، جَت و بلوچ از قبایل
صاحبنسب منطقه بودند که قانع تتوی آنها را از نسل محمد بن هارون مکرانی
ـ که در ۸۲ ق پس از فتح مکران به دست عربها بـه سند گریخت ــ میخواند
(۳/ ۵۵-۵۶ ،۲۸۰). چون جتها در
ملتان به مقابله با محمود پرداختند و صدمات زیادی به لشکریان او
وارد ساختند، از اینرو، سختی سرکوب شدند (گردیزی،
۴۱۳-۴۱۵).
قدرت جنگاوری جتها سبب شده بود که
همواره امرا و حکام از ایـن گـروه ــ صرفنظر از آیین و
اعتقـاداتشان ــ به مثابۀ نیروهای همسو استفاده کنند؛ چنانکه در یورش احمد ینالتکین،
والی پنجاب بر سلطان مسعود غزنوی در ۴۲۵ق/
۱۰۳۴م، جتها ابتدا جانب او را گرفتند، اما پس از گرفتن
وعدۀ پاداش، راه بر او بستند و او را به قتل رساندند و اموالش را به یغما
بردند. کاربرد صفاتی چون «هندوان عاصی» و «کفار» دربارۀ ایشان
در همان زمانی که از نیروی رزمی آنها بهره میبردند،
تأمل برانگیز است (نک : بیهقی،۳۴۱؛ برای
نمونۀ استفاده از آنها در لشکرکشیها، نک : بکری،
۱۵۳). به استناد اسناد تاریخی، در حملۀ تیمور
به منطقۀ ماوراءالنهر، کش و گجرات ( ۷۶۹ق/
۱۳۶۸م)، جتها به فرماندهی داروغهای که او نیز
جتایی بود، مقاومت قابل تحسینی از خود نشان دادند (شرفالدین،۱/
۱۳۲-۱۳۳؛ تیت، ۲۲۷).
پراکندگی جغرافیایی
به نظر میرسد که از پیش از
اسلام جتها در سراسرایران، از شمال شرقی تا جنوب غربی گشتوگذار
میکردند. با این همه، مهمترین مسیر کوچ و پایگاههای
گذر و استقرار ایشان خطی به موازات ساحل دریای عمان، از
مکران و کرمان و فارس تا خوزستان بوده است (نک : محیط،
۱۶۳-۱۶۴). خشکسالیهای مداوم و
از میان رفتن زراعت و فقر همگانی عامل مهاجرت گروههایی از
جتها به بندرها و سواحل جنوب ایران بوده است. آنان رفته رفته در کنارۀ
رودخانههای منطقه و سواحل نزدیک خلیج فارس مستقر شدند و به
مشاغلی همچون صید ماهی و دریانوردی پرداختند. تا
قبل از مهاجرت بلوچها به مکران، جتها را ساکنان اصلی مکران میدانند،
که تمامی این سرزمین در دست آنان بود ( «جغرافیا»،
۵۶). برخی از قبایل زُط نیز که به روزگار ساسانیان
به منطقه کوچیده بودند در ناحیۀ رام ـ هرمزـ
اردشیر مستقر شده بودند (برانر، 754).
از روزگار پیش از اسلام تا سدۀ
۲ق/ ۸ م، جتها با عنوان خابران در شرق شهر شادگان، و از سده ۳ق/
۹ م به بعد، با نام زُط به سر میبردند (میریان،
۵۲۹). پس از مهاجرت بلوچها به مکران، آنان بر جتها شوریدند
و بسیاری از آنها را به اسارت گرفتند، و در دورۀ غزنویان
به شدت آنها را سرکوب کردند، پس از آن، جتها به مرور در میان بلوچها تحلیل
رفتند و در ساختار سیاسی آنها ادغام شدند (محیط،
۱۶۳).
از آن پس به پیشۀ پرورش
بگ (شتر) و ساربانی روی آوردند. مقدسی در سـدۀ
۴ق شمار بسیاری از ساکنان مکران را زُط میخواند که با صید
ماهی و شکار مرغابی روزگار میگذراندند (ص
۴۸۴).
در سدۀ ۴ق/
۱۰م، کورۀ زُط در خوزستان ( در ۶ فرسخی جنوبشرقی رامهرمز) و در
مجاورت فارس(نک : اصطخری، ۸۹؛ ابن حوقل،
۲۵۲؛ مقدسی، ۳۳۱؛ نیز نک :
لسترنج، ۲۷۹) منسوب به زُطها و محل استقرار ایشان بوده
است. همچنین در همین سده شماری از جتها به منطقۀ
لارستان (ایراهستان) کوچیدند و حکومت نیمهمستقلی تشکیل
دادند (وثوقی، ۳۵). در کنار هم قرار دادن نام ایراهستان و
جَتستان در تذکرۀ شاه زندو، از منابع این سده (نک : همانجا) قابل تأمل است (نیز
نک : همو و دیگران، ۱/ ۱۲۷،
۱۹۹-۲۰۰، ۲۰۴-۲۰۵
).
در سدۀ ۷ق/
۱۳م وصاف از امیر ابودلف جاتی نام میبرد که نسب
خود را به ساسانیان، یعنی از بزرگان آریایی میرسانده،
و در لارستان حکومت میکرده است (ص ۱۷۴؛ نیز نک :
وثوقی و دیگران، ۱/ ۱۲۸). یاقوت نیز
در همین سده از زُطیانِ کنارۀ نهر مهران در ملتان سند تا سواحل دریا
یاد میکند که به رغم پیشۀ غالب مردم
منطقه که پرورش شتر بوده است، بیشتر به کشاورزی، به خصوص کشت برنج،
اشتغال داشتهاند (۴/ ۷۷۳). در کرمان نیز در همین
سده ایشان را با همان نام زط میشناختند ( تاریخ ،
۱۸۰-۱۸۱).
تیت که در اواخر دوران قاجار از
سوی دولت بریتانیا برای تعیین حدود مرزی
ایران و افغانستان به منطقۀ سیستان اعزام شده بود، در تحقیقاتی دربارۀ اقوام
ساکن در بلوچستان، جتهای ساکن در آنجا را با «گودار»های ساکن در شمال
افغانستان و هند یکی دانسته، و سیستان را حلقۀ میانی
کشورهای آسیای میـانـه و هندوستان خوانـده است ( ص
۲۲۶-۲۲۸، ۲۴۲؛ نیز
نک : «تاریخ[۱]...»، 73). جدگال (جگدال) را نام دیگر جتها در
بلوچستان دانستهاند( تیت، ۲۵۴؛ الفینستون،
۲۹۳).
در آغاز سدۀ
۲۰م، دهِ نواب، نشیمنگاه جتها، و کدخدای آنان نیز
جت بود. حدود ۷۰۰ تن دیگر نیز که خود را جت میخواندند،
در دهکدههای کود و رمال به سر میبردند. تیت جتها را فارسیزبان
یا احتمالاً فارسیزبان میخواند
(ص۲۲۹-۲۳۰) و ضمن اشاره به حضور جتها در
براهو و دشتیاری چابهار، تشکیل قبایل براهویی
بلوچ را در نتیجۀ آمیزش با جتها میداند (ص ۲۴۲).
در آخرین مهاجرتها، گویا
شماری از جتها به عللی از جمله خشکسالیهای پیدرپی
بلوچستـان در مهاجرتی معکوس، به سوی شرق و جانب سند کوچیدند و
در نهایت درگیریهای میان جتها و قبایل خانه
به دوش براهویی برای تصرف سرزمینهای جتها، آمار جمعیت
را به نفع براهوییها تغییر داد (همو،
۲۵۴، ۲۶۰-۲۶۱، نیز
برای روستاهای محل استقرار جتها در دورۀ قاجار، نک :
۲۹۸-۳۰۶).
امروزه جتهای دشتیاری
در شهرستان چابهار یکی از گروههای عمدۀ جمعیتی
را تشکیل میدهند (همو، ۲۴۸؛ سید سجادی،
۹۴) که در روستاهای گیتی، نَگور، دلگان و زرآباد
پراکندهاند. تیرههایی از جتهای این آبادیها
را نام بردهاند که معروفترین ایشان عبارتاند از: جت، میرجت و
ترانی (افشار، چابهار...،۲۶۹). بر اساس سرشماری
۱۳۸۷ش ۳۲ خانوار (۱۵۰ نفر)
به صورت طایفۀ کوچندۀ مستقل در سیستان و بلوچستان به سر میبردهاند (سرشماری...
، ۳۰).
شماری از جتها نیز در مشهد
به سر میبرند («اقوام»، ۳۵۹). برخی از محققان، قبیلۀ
«اوندزاتسی» در ساحل شرقی ماداگاسکار را که در زبان عربی بومی
منطقه «اذت» یا «اجت» خوانده میشوند، از گروه جت دانستهاند (
اردو...،ذیل زطّ).
جتها در افغانستان
جتها از جمله گروههای قومی
کوچکی هستند که در مناطق مختلف افغانستان پراکندهاند و بنا بر گفتۀ حیات
خان در شمار طوایف هندکی هستند (ص 311 ؛ برای هندکی، نک
: بلیو، 224) . حضور ایشان در افغانستان به پیش از دورۀ اسلام
باز میگردد و زمینداری، شتربانی و کاروانسالاری
از جمله حرفههای معمول میان ایشان بوده است. امروزه بیشتر
آنها به صورت گروههایی کولیوار به مشاغلی همچون خنیاگری،
بندزنی، سوداگری و پیشگویی مشغولاند («اقوام»،
358-359؛ ایرانیکا، (I/ 499.
در افغانستان جتها را با نامهای
غربتی و بهلام و در شمال آن کشور به نام گوجور مینامند. چنگر، موصلی
و چلو را هم از جمله گـروههای جات میشمـردهاند ( ایرانیکا،
همانجـا؛ نیـز نک : ه د، ۹/ ۵۱۹). بیشتر
جتها به فارسی دری یا پشتو سخن میگویند که در
مناطقی میان قندهار و کابل در شرق، و نیز در هرات به سر میبرند.
در اواخر سدۀ ۲۰م شمار آنها را در افغانستان در حدود ۱۳ هزار
تن تخمین زدهاند («اقوام»، نیز ایرانیکا، همانجاها). فرخ
شمار ایشان را که از آنها با نام هندکی یا جت یاد کرده،
رقمی بسیار بزرگ، و حدود ۱۰۰ هزار خانه دانسته است
(۱/ ۸۱؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ جتهای
افغانستان، نک : راو[۲]، سراسر اثر).
جتها در پاکستان
ترکیب جمعیتی ایالت
پنجاب پاکستان که یکی از ۵ حوزۀ متمایز
قومی در پاکستان به شمار میآید، و تقریباً
۶۲٪ جمعیت پاکستان را در خود جای داده است، از دو
قوم عمدۀ راجپوت و جت، و شاخههای مختلف این اقوام تشکیل شده
است. بیشتر پنجابیها نیاکان خود را در میان اقوام جت و
راجپوت جست و جو میکنند. از آمیختگی این دو قوم با دیگر
اقوام مهاجر، طوایف و قبایلی مانند گوجارها و خوخارها در شمال
پنجاب، و گیلانیها و گردیزیها در جنوب پدید آمد که
حتیٰ در برخی از موارد جایگاه برتری از آن دو
دارند. برخی گوجارها را از بازمانـدگان اقـوام سکایی و بوئـه ـ
چی (کوشان)، و برخی دیگر از نسل خزرهای ترک زبان میدانند
که از آسیای میانه به این منطقه آمدهاند. همچنین
برخی رانگارها و مئوها را آمیزهای از جات و راجپوتها، و خاتارها
را با جتها خویشاوند دانستهاند. خوخارها را نیز برخی جت، و
برخیدیگر راجپوت دانستهاند (نک : ه د، ۱۳/
۵۳۲-۵۳۳ ؛ بـرای آگاهی بیشتر،
نک : وستفال هلبوش[۳]، سراسر اثر). شمار جتهای پاکستان را در دهۀ
۶۰ سدۀ ۲۰م، ۴میلیون تن (بریتانیکا، VI/ 510)
و در دهۀ آخر همین سده بالغ بر ۱۰ میلیون تن
برشمردهاند و اکثریت آنها را مسلمان دانستهاند («اقوام»،355).
جتها در هند
جتهای هند بیشتر در مناطق
پنجاب، سند، راجستان و اوتارپرادش، و شهرهای دهلی، حیدرآباد،
راجپور و بمبئی به سر میبرند («اقوام»، همانجا؛ می، 8). با
هجوم عربهای مسلمان به هند، جتها در ابتدا به مقاومت پرداختند، اما ظاهراً
همزمان با فتوحات اسلامی یا اندکی پس از آن، به اسلام گرویدند.
تیت بر این باور است که
جتها در زمان سلطان محمود از غزنه و هرات و حتیٰ سیستان به
پنجاب رفتهاند. او قبیلۀ ورایچ را نیز ــ کـه از قبایل بزرگ جت در هند است و در
روزگار اکبر شاه دوسوم گجرات را در اختیار داشتهاند ــ از جتهای غزنه
میداند که همراه سلطان محمود به هند آمدهاند (ص
۲۴۹-۲۵۲).
در حملۀ تیمور
به هند جتهای ساکن در منطقۀ تومنه (توهنه)، در اطراف دهلی به شدت سرکوب شدند (غیاثالدین،
۹۷-۹۹؛ نظامالدین، ۱۸۵). با این
همه آنها نقش مهمی در سقوط امپراتوری مغول هند داشتند و در اوایل
سال ۳۱۶ق/ ۹۲۸م، در فتحپور بر ضد شاه حسن
ارغون دست به شورش زدند (بکری، ۱۴۵) شماری از آنها
که جزو گروه دهقانها بودند و در نزدیکی پایتخت میزیستند،
با شورشهایی که بارها از ۱۰۸۰ق/
۱۶۶۹م به بعد ترتیب دادند، توانستند نظام اقتصادی
مغولها را در هم ریزند (نهرو، ۱/ ۴۵۱) .
جتها در روزگار شاه جهان (د
۱۰۷۷ق/ ۱۶۶۶م)، از پادشاهان
معروف سلسلۀ گورکانیان هند، سر به شورش برداشتند و به آشوب و غارت دست زدند. در
اواخر سلطنت اورنگ زیب (د ۱۱۱۸ق/
۱۷۰۶م)، جتها در منطقهای میان آگره و جیپور
سکنا داشتـنـد و بـا استفـاده از غفلـت اورنـگ زیـب ــ کـه درگـیـر
لشکرکشیهای متعدد بود ــ توانستند از راه غارت کاروانهایی
که عازم دکن بودند، به ثروت قابل ملاحظهای دست یابند و به استحکام بهرتپور
همت گمارند. آنها با رهبری سوراجمل که از بزرگترین شخصیتها در
میان جتهای هند به شمار میآمد، با مراتههها متحد گشتند.
سر انجام، احمد شاه درانی پس از
شکست مراتههها در پانیپت، توانست جتها را نیز سرکوب کند (فدایی،
۴۹۶؛ غبـار،۳۶۶، ۳۷۱؛ نیـزنک
:«تاریـخ...»، 373 ؛بهاتاچـاریا، (490. به رغم پیشینۀ جتها
در تاریخ آشوبها و شورشهای هندوستان، در دورۀ تسلط بریتانیا
بر هند، تحرک خاصی از آنها گزارش نشده است ( برای تاریخ جتها در
هند، نک : پاول پرایس، 102، جم ).
تیت در توصیف گوجرهای
هند، آنها را شبانانی میخواند که به غارتگری علاقۀ وافری
داشتند و در عصر حاضر بیشتر به زراعت روی آوردهاند (ص
۲۴۱)، به طوری که آنها را فرزند زمین لقب داده، و پیوند
آنها را با زمین ناگسستنی خواندهاند (نهرو، ۱/ ۹۳،
۲۴۶).
جتها در درگیریهای
۱۹۴۷م/ ۱۳۲۶ش بهرتپور (از توابع
ایالت راجستان) شرکت داشتند و در جریان تقسیم هند، در ایجاد
درگیری و ناامنی نقش ویژهای ایفا نمودند، و
در سالهای اخیر نیز در پنجاب هند و اوتارپراداش به فعالیتهای
سیاسی مشغولاند (دایرة المعارف...، ذیل جاط). جمعیت
جتهای هند در دهۀ ۶۰ سدۀ ۲۰ م نزدیک ۶ میلیون تن بوده است
(بریتانیکا VI/ 510). در حالیکه در دهۀ آخر همین
سده آنها را بالغ بر ۳۰ میلیون نفر دانستهاند که اکثر
آنها مذهب سیک و یا هندو داشتهاند («اقوام»، 355).
مشاغل و پیشهها
در طول تاریخ از جتها به واسطۀ قدرت
جسمانی و بنیۀ قوی، پیوسته در عملیات سپاهی و جنگی،
همچنین محافظت از مرزها و راهبانیاستفاده میکردند (نک
: سطرهای پیشین؛ نیز جعفری،
۳۳۸).
این نوع اشتغالات افزون بر ممانعت
از شورش آنان در شهرهای مرکزی، در انتقال کوچ و مهاجرت اجباری ایشان
به سرزمینهای مرزی بهویژه سرحدات روم بیتأثیر
نبوده است. جتها در این مهاجرتها به هر کجا که میرفتند، گاومیشهایشان
را نیز با خود میبردند تا آنجا که به نظر سایکس، جتها بودند که
در واقع این حیوان را به شرق نزدیک و بهتبع آن بهاروپا وارد
کردند (۲/ ۱۵). خلفا و حکمرانان نیز ظاهراً در انتخاب
مقصد کوچ ایشان معمولاً به مشغلۀ خاص آنان توجه داشتهاند، و آنان
را به محلهایی که با پرورش این حیوان سازگار بود، میکوچاندند
تا از این راه به رشد اقتصادی نواحی سکونت آنها نیز یاری
رسانند.
گویا اطلاق نام گودار در برخی
از مناطق بر جتها بیمناسبت با پیشۀ گاومیشداری
آنان نیست. گروههایی از جتها نیز به پرورش و نگهداری
شتر میپرداختند، و از اینرو، در سیستان عموماً به عنوان
شتربان و ساربان شناخته میشوند (سید سجادی، ۹۴).
بسیاری از ایشان نیز به کارهای کشاورزی
اشتغال داشته، و برخی هم از روزگار کهن از راه صیادی زندگی
را میگذراندهاند.
شمار بزرگی از جتهای نواحی
مختلف سرزمینهای اسلامی، از جمله ایران، به کار نوازندگی
اشتغال دارند و از این راه زندگی میگذرانند. نوازندگان جت در
مناطق جنوبی ایران در سطح پایین طبقات اجتماعی جای
دارند و عموماً جز مطربی پیشۀ دیگری ندارند. سازهای
موسیقی آنها کوبهای و طرفه (تمپو) و نیانبان است که
نسبت به موسیقی سیاهان کمتر مورد استقبال قرار میگیرد
(امیدواری، بش ).
زبان و مذهب
جتها به هر جا که میرفتند با
درآمیختن با مردم آنجا و پیوستن به اقوام مختلف، معمولاً زبان و گویش
آنان را میآموختند و گاهی به مذهب آنان درمیآمدند ( «اقوام»،
همانجا). گروه بزرگی از جتها که در سرزمینهای اسلامی به
سر میبرند، مسلماناند، و گروهی دیگر از آنها که در هند زندگی
میکنند، برخی آیین هندو دارند، و برخی هم که ساکن
پنجاب هستند، پیرو آیین سیک (سیخ)اند. شماری
از جتهای بخش درۀ اسماعیل خان پاکستان نیز پیرو مذهب شیعهاند
(هالیستر، 185) و بیشتر جتهای ساکن افغانستان خود را سنّی
مذهب میدانند ( ایرانیکا، XIV/ 590).
تاریخ اسلام آوردن جتها چندان
مشخص نیست، و از همان عصر آغازین فتوحات اسلامی تا چندین
سده، به طور متناوب شاهد اسلام آوردن تدریجی گروههایی از
آنها هستیم. گروههایی نیز به تصریح منابع و یا
استنباط از القابی که افراد بدان خوانده میشوند، هنوز پیرو کیش
نیاکان خویش بودهاند. برخی بر این باورند که نفوذ شیخ
فریدالدین گنج شکر، صوفی بنام چشتیه در سدۀ
۷ق، و دیگر صوفیان همچون جلالالدین بخاری و سید
احمد کبیر، معروف به مخدوم جهانیان در منطقۀ سند از عوامل
گسترش اسلام در میان ایشان بوده است (هالیستر، 141؛ لاپیدوس،
444).
اسپونر زبان جتها را همانند زبان مردم
جدگال و لاسی از خانوادۀ زبانهای سندی میداند ( ایرانیکا، III/ 624).
با همۀ اینها، جتها در هر منطقه به زبان و گویش ساکنان بومی
آن منطقه سخن میگفتند (وستفال هلبوش، 355 ). صفدی دربارۀ زبان
جماعتی از غربتیان بغداد مینویسد که آنها به زبانی
سخن میگفتند که آن را نمیفهمیده است، ظاهراً زبانشان مشابه
لهجۀ عامیانۀ مردم بغداد نبوده، بلکه زبانی خاص بوده است) ۱۲/
۳۳۳-۳۳۴ ؛ نیز نک : ه د، ۳/
۳۱۷).
در مورد نحوۀ زندگی
اجتماعی و فرهنگی گروههای مختلف جت گزارشی جامع و دقیق
به ما نرسیده است و نمیدانیم که آیا جتها یا زطهای
سرزمینهای اسلامی زندگی کولیوار داشتهاند، یا
نه؟! با این همه، در پارهای از روایات مربوط به سدۀ
۲ق/ ۸م از چگونگی پوشاک آنان که در نظر اهل مدینه غریب
مینمود، یاد شدهاست (نک : مجلسی، ۴۶/
۲۶۹-۲۷۰، ۴۷/
۱۵۸). همچنینآوردهاند چون عُجَیف بر جتها، پیروز
شد، در حالیکه آنها را مجبور کرده بود که لباسهای مخصوص خود را
بپوشند و در بوق وکرنا بدمند و به ساز و آواز مشغول شوند، آنها را در بغداد گرداند
و نمایشی از آنها ترتیب داد (طبری، ۹/
۱۰، ۱۱؛ نیزنک : سایکس، ۲/
۱۴-۱۵).
از میان این قوم افراد
برجستهای برخاستهاند که در این شمار میتوان به بزرگانی
همچون عبدالرحمان اوزاعی از پیشوایان نخستین مذاهب فقهی،
ابوحنیفه پیشوای مذهب حنفیه (نک : خطیب بغدادی،
۶/ ۳۲۴)، ابوسالمه زطی سرکردۀ نگهبانان بیت
المال بصره در ۳۳۵ق/ ۹۴۶م، ابوحاتم زطی
از داعیان قرمطی کوفه در اواخر سدۀ ۳ق/
۹م، رنجیت سینک، محقق و پادشاه پنجاب، و محفوظ اللهخان قاضی
پاکستانی اشاره نمود (نک : EI2، ذیل جت و زط).
مآخذ
آذرنوش، آذرتاش، «پدیدههای
ایرانی در زبان و ادبیات عرب»، طوبى [۴](نک : مل )؛
آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران،
۱۳۶۳ش؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابنبلخی، فارسنامه،
به کوشش لسترنج، تهران، ۱۳۶۳ش؛ ابن حوقل، محمد، صورة
الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، ۱۹۳۸م؛ ابن خلدون،
العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، ۱۴۱۷ق/
۱۹۹۶م؛ ابن فضل الله عمری، احمد، مسالک الابصار، چ
تصویری، فرانکفورت، ۱۴۰۸ق/
۱۹۸۸م؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة،
به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت،
۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۴م؛ ابنمنظور، لسان ؛
احمدی لو، محمد جواد، «غلات از دیدگاه شیخ مفید»، تبیان
[۵](نک : مل )؛ اردو دائرة المعارف اسلامیـه،
سرهنـد،۱۳۹۳ق/ ۱۹۷۳م؛ اصطخری،
ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن،
۱۹۲۷م؛ افشار سیستانی، ایرج، «بلوچستان
و تمدن دیرینۀ آن»، تهران، ۱۳۷۱ش؛ همو، چابهار و دریای
پارس، زاهدان، ۱۳۷۲ش؛ همو، کولیها، تهران،
۱۳۷۷ش؛ الفینستون، مونت استوارت، افغانان (گزارش
سلطنت کابل)، ترجمۀ محمد آصف فکرت، مشهد، ۱۳۷۶ ش؛ امیدواری،
محمد مهدی و آرش اسماعیلی، «موسیقی مردمشناسی
ساز در مناطق جنوبی ایران»، انسانشناسی و فرهنگ[۶] (نک
: مل )؛ اوبن، اوژن، ایران امروز
(۱۹۰۶-۱۹۰۷م)، ترجمۀ علی
اصغر سعیدی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ بغدادی،
عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره،
۱۳۶۷ق/ ۱۹۴۸م؛ بکری، محمد
معصوم، تاریخ معصومی، به کوشش عمر بن داوود پوته، بمبئی،
۱۹۳۸م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش
عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت،
۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛ بویل، ج. آ.
، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی،
ترجمۀ حسن انوشه، تهران، ۱۳۶۸ش؛ بیهقی،
ابوالفضل، تاریخ، به کوشش جعفر مدرس صادقی، تهران،
۱۳۷۷ش؛ تاج العروس؛ تاریخ شاهی قراختاییان،
به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران،
۱۳۵۵ش؛ تیت، ج. پ.، سیستان، ترجمۀ
غلامعلی رئیس الذاکرین، زاهدان، ۱۳۶۲ش؛
ثعالبی، مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به
کوشش زُتنبرگ، پاریس، ۱۹۰۰م؛ جاحظ، عمرو، الحیوان،
به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/
۱۹۶۹م؛ جعفری، یونس، ارمغان ادبی،
تهران، ۱۳۷۶ش؛ «جغرافیای بلاد و نواحی»،
یادگار، تهران، س۳، شم ۵؛ جوادی، غلامرضا، موسیقی
در ایران از آغاز تا امروز، تهران، ۱۳۸۰ش؛ جوالیقی،
موهوب، المعرب، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۶۰ق؛
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی،
تهران، ۱۳۶۴ش؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی
ملوک الارض و الانبیاء، بیروت دارمکتبة الحیاة؛ حمیدی،
جعفر، وزیر کشان، تهران، ۱۳۶۹ش؛ خطیب بغدادی،
احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق؛ خوارزمی،
محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت،
۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م؛ دایرة
المعارف فارسی؛ ذکاء، یحییٰ، کولی و زندگی
او، تهران، ۱۳۳۷ش؛ زرین کوب، عبدالحسین، نه
شرقی، نه غربی، انسانی، تهران،۱۳۵۳ش؛
سایکس، پرسی، تاریخ ایران، ترجمۀ محمدتقی
فخر داعی گیلانی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ سرشماری
اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده
(۱۳۸۷ش)، نتایج تفصیلی، مرکز آمار ایران،
تهران، ۱۳۸۸ش؛ سیبویه، عمرو، الکتاب، بولاق،
۱۳۱۷ق؛ سید سجادی، منصور، باستانشناسی
و تاریخ سیستان، تهران، ۱۳۷۴ش؛ شاکر، احمد
محمد، حواشی و تعلیقات بر المعرب (نک : هم ، جوالیقی)؛
شبانه، رحیم، زطها در تاریخ، رشد (آموزش تاریخ)، تهران،
۱۳۸۶ش، س۸، شم ۴؛ شرتونی، سعید،
اقرب الموارد، قم، ۱۴۰۳ق؛ شرف الدین علی یزدی،
ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۶ش؛ صفدی،
خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش رمضان عبدالتواب، بیروت،
۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م؛ طبری، تاریخ؛
غبار، غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، قم،
۱۳۵۹ش؛ غروی،«زط»، وحید، تهران،
۱۳۵۳ش، س۱۲، شم ۱۲۵؛ غیاث
الدین علی یزدی، سعادت نامه، به کوشش ایرج افشار،
تهران، ۱۳۷۹ش؛ فدایی، نصرالله، داستان
ترکتازان هند، به کوشش ع. قویم، تهران، ۱۳۴۱ش؛ فرخ،
مهدی، تاریخ سیاسی افغانستان، قم،
۱۳۷۴ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی
مطلق و محمود امید سالار، تهران، ۱۳۸۶ش؛ قانع تتوی،
میرعلی شیر، تحفةالکرام، به کوشش حسامالدین راشدی،
حیدرآباد سند، ۱۹۷۱م؛ کریستن سن، آرتور، ایران
در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، ۱۳۴۵ش؛ کشی،
محمد، معرفة الرجال، اختیار شیخ طوسی، به کوشش حسن مصطفوی،
مشهد، ۱۳۴۸ش؛ کلینی، محمد، الکافی، به
کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۷ش؛ گردیزی،
عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی،
تهران، ۱۳۶۳ش؛ لسترنج، گ.، بلدان الخلافة الشرقیة،
ترجمۀ بشیر فرنسیس و کورکیس عواد، بغداد،
۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م؛ لغت نامۀ دهخدا؛
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت،
۱۴۰۳ق؛ محمدی ملایری، محمد، تاریخ
و فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۷۹ش؛ مجمل التواریخ
و القصص، به کوشش محمد تقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ش؛ محیط
طباطبایی، محمد، «زط = جات= کولی»، آینده، تهران،
۱۳۶۶ش، س۱۳، شم ۱-۳؛ مسعودی،
علی، مروج الذهب، به کوشش، یوسف اسعد داغر، قم،
۱۳۶۳ش؛ مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه و فرقههای
اسلام تا قرن چهارم، تهران، ۱۳۵۵ش؛ مفید، محمد،
نبرد جمل، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی، تهران،۱۳۶۷ش؛
مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش، دخویه، لیدن،
۱۹۰۶م؛ میریان، عباس، جغرافیای
تاریخی خلیج و دریای پارس، تهران،
۱۳۵۲ش؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه، به کوشش
محمد احمد پناهی سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ نفیسی،
علی اکبر، فرهنگ، تهران، ۱۳۴۳ش؛ نهرو، جواهر لعل،
کشف هند، ترجمۀ محمود تفضلی، تهران، ۱۳۶۱ش؛ وثوقی،
محمد باقر، بیرم، دارالاولیای لارستان، تهران،
۱۳۷۵ش؛ همو و دیگران، تاریخ مفصل لارستان،
تهران، ۱۳۸۵ش؛ وصاف، تاریخ، تهران،
۱۳۳۸ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمن آرای
ناصری، تهران، ۱۳۳۸ق؛ هفتصد ترانه از ترانههای
روستایی ایران، به کوشش حسین کوهی کرمانی،
تهران، ۱۳۲۲ش؛ یاقوت، بلدان؛ یزدان پناه،
اسماعیل، کولیها، قائم شهر، ۱۳۸۳ش؛ نیز:
Bellew, H. W., Afghanistan and the
Afghans, Lahore, 1979; Bhattacharya, S., A Dictionary of Indian History , New
York; Britannica , 1989; Brunner, Ch., «Geographical and Administrative
Divisions: Settlements and Economy», The Cambridge History of Iran, vol. III
(2), ed. E. Yarshater, Cambridge,1983; EI2; Ensān-šenāsī va
farhang , www. anthropology. ir; Hayat Khan, M., Afghanistan and its
Inhabitants, tr. H. Priestley, Lahore, 1981; Herzfeld, E., Zoroaster and His
World, New York, 1974; Historic Delhi, ed. H.K. Kaul, Delhi, 1985; Hollister,
J. N., The Shiʿa of India, New Delhi, 1979; Iranica ; Ivanow, W., «On the Language of
the Gypsies of Qainat», Journal of the Asiatic Society of Bangal, 1914, vol. X,
no. 2; Lapidus, A History of Islamic Societies, Cambridge, 1991; May, L. S.,
The Evolution of Indo-Muslem Thought after 1857, Lahore, 1970; Muslem Peoples,
ed. R.V. Weekes, Westport, 1984; Powell-Price, A History of India, London,
etc., 1955; Rao, A., Les ġorbat d’Afghanistan, Paris, 1982; Tebyan, www.tebyan.net; Tooba,
www.tooba-ir.org; Westphal-Hell-busch, S. and H. Westphal, The Jat of Pakistan,
Lok Virsa, 1986.