responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 191

ختنه

نوُيسنده (ها) : علُي بلوکباشُي

آخرُين بروز رسانُي : چهارشنبه 18 دُي 1398 تارُيخچه مقاله

خَتْنه، نوعُي عمل جراحُي بر روُي آلت تناسلُي که بنابر سنتهاُي فرهنگُي و دُينُي راُيج در مُيان برخُي از اقوام جهان و پُيروان برخُي از ادُيان صورت مُي‌گُيرد و بر دو گونه است: ختنۀ مردان و ختنۀ زنان.

 

I. ختنۀ مردان

برُيدن و برداشتن پره‌پوسِ[۱] (غُلفه / قُلفه = کلاهک ُيا غلاف چُين‌دار پوستُي) سرِ نره و چاک ُيا شکاف‌دادن زُير آن است. در اُيران، ختنۀ پسران را سنت و تطهُير هم مُي‌گوُيند.

واژۀ ختنه عربُي، و از رُيشۀ ختن است و از اُين رُيشه واژه‌هاُي «خَتَن»، به معناُي پدرزن، برادرزن، داماد (شوهر دختر و خواهر) و عروس، و واژۀ «خُتون» و «خُتونَه» به معناُي ازدواج‌کردن و زن‌گرفتن اشتقاق ُيافته است (تهانوُي، ۱ / ۴۵۷؛ آذرنوش، ۱۵۷؛ EI۲, V / 20). در برخُي از زبانهاُي قباُيل بدوُي استرالُياُيُي و افرُيقاُيُي، واژه‌اُي که براُي ختنه به کار مُي‌رود، به معناُي «کشتن» و «بلعُيدن» است؛ زُيرا، ختنه در مُيان آنها، نمادُي از مرگ به شمار مُي‌رود و با آن همسانُي دارد (رُيد، 292؛ نُيز نک‌ : دنبالۀ مقاله).

 

خاستگاه جغرافُياُيُي ـ تارُيخُي

کهن‌بودگُي و گسترۀ وسُيع سنت ختنه در مُيان مردم بسُيارُي از سرزمُينها، اقوام، فرهنگها و ادُيان جهان، به‌وُيژه اقوام سامُي و ادُيان الٰهُي ُيهود و مسلمان و مردمُي که تحت تأثُير دُين اسلام و ُيهود بوده‌اند، مانند مسُيحُيان قبطُي (براُي آگاهُي از نام سرزمُينها و اقوام، نک‌ : ER, III / ۱۷۹۸; ERE, III / ۶۵۹؛ فورد، I / 305)، سبب گمانه‌زنُيهاُي گوناگونُي دربارۀ خاستگاه جغرافُياُيُي و تارُيخُي آن شده است. برخُي ختنه را از پدُيده‌هاُي فرهنگ شکارگرُي نخستُين در مُيان قباُيل استرالُياُيُي (الُياده، 23)، و برخُي دُيگر از رسوم فنُيقُيهاُي کهن دانسته، و گفته‌اند مصرُيان و ُيهودُيان که از ۳ هزار سال پُيش از مُيلاد با فنُيقُيها (همان کنعانُيان) رابطۀ تجارُي داشتند (داُيرةالمعارف ... ، ۲(۱) / ۱۴۹۰)، رسم ختنه‌کردن را از آنها گرفتند و ادامه دادند، درحالُي‌که بعدها، خود فنُيقُيها آن را دنبال نکردند (بالفور، I / 734).

ختنه‌کردن در مُيان مردم کهن مصر در دورۀ پُيش از سلسلۀ پادشاهُي (کاتنر، 23) و نزد اقوام دُيگر افرُيقاُيُي، که به دوجنسُيتُي بودن روح خداُيان و انسان باور داشتند (EI۲, IV / 914)، متداول بوده است. از دورۀ ششمُين سلسلۀ پادشاهُي مصر قدُيم ( ۲۳۴۵-۲۱۸۱ ق‌م) نقش برجسته‌اُي از رسم ختنه‌کردن مردان در مقبرۀ سَقّاره در جنوب قاهره بازمانده که مؤُيد شُيوع اُين عمل در آن سرزمُين است (نک‌ : برُيتانُيکا، XXVI / 849، نُيز تصوُير؛ سالم، ۴۳۷- ۴۳۸).

 

نزد قوم ُيهود

گروهُي معتقدند که رسم ختنه‌کردن در مُيان قوم ُيهود بازمانده‌اُي از زمان رواج کُيش نره‌پرستُي است و اشاره به ستاُيش اندام نرُينگُي در عهد عتُيق و آمدن عباراتُي در «اسفار خمسه[۲]» دربارۀ کامل‌بودن مرد از لحاظ جنسُي، پُيش از پذُيرش در اجتماع، مؤُيد اُين موضوع است (کاتنر، 22-23). برخُي هم ختنه را مَنسَکُي سامُي مُي‌دانند که ُيهودُيان آن را احُيا کرده‌اند (بالفور، همانجا).

بنابر رواُيت عهد عتُيق در سِفر پُيداُيش، خداوند ختنه‌کردن افراد ذکور را به ابراهُيم (ع) ابلاغ کرد و برُيدن گوشت غلفه را علامت عهد مُيان خود و امت او گذاشت (۱۷: ۱۰-۱۱؛ نُيز نک‌ : دُيوُيس،135)؛ همچنُين فرمود که همۀ پسران را در روز هشتم زاُيش، و تمامُي بندگان خرُيدارُي‌شده را ختنه کنند و کسانُي که ختنه نشوند و غلفه‌دار بمانند، از قوم او بگسلند و عهد خود را با او باطل کنند (پُيداُيش، ۱۸: ۱۴).

ابراهُيم (ع) در همان روزِ الهام که ۹۹ساله بود، ختنه شد و فرزندش، اسماعُيل (ع) ــ که ۱۳ سال داشت ــ و تمامُي مردان خانواده و بردگان خانه‌اش را ختنه کرد (همان، ۱۷: ۲۳-۲۷؛ دُيوُيس، بالفور، همانجاها). در برخُي از متون اسلامُي، سن ابراهُيم (ع) به هنگام ختنه ۸۰ سال ُيادشده است (قاضُي نعمان، ۱ / ۱۲۴؛ ابن‌قُيم، ۱۰۷؛ نُيز نک‌ : EI2, V / 20 ). از آن پس، قوم ُيهود بنابر سنت ابراهُيمُي، کودکان خود را در روز هشتم زاُيش ختنه مُي‌کنند (پُيداُيش، ۱۷: ۱۲؛ جاحظ، ۷ / ۲۵؛ دُيوُيس، همانجا؛ اسمُيث، 328).

ُيهودُيان باور دارند که خون جاُي برُيدگُي نره نباُيد در بدن بچه بماند؛ ازاُين‌رو، در قدُيم، مُحِل (ختنه‌گر ُيهودُي) خون را با دهان مُي‌مکُيد و بُيرون مُي‌کشُيد و اکنون، اُين کار را با مکنده انجام مُي‌دهند (ER, III / 1798). شاُيد با چنُين کارُي مُي‌خواستند که خون زنانگُي را که کودکان به وقت جنُينُي از مادر تغذُيه کرده‌اند، از تنشان بُيرون آورند و آنها را از مادران و وُيژگُيهاُي زنانه جدا، و به جرگۀ مردان وارد کنند (دربارۀ اُين باور، نک‌ : دنبالۀ مقاله؛ نُيز نک‌ : الُياده، 27-28).

 

در اسلام

ختنۀ مردان در جوامع عرب از پُيش از ظهور اسلام راُيج، و از عادات مردم جاهلُي بوده، و بُي‌گمان، از جهان شرک ُيا سنت ابراهُيمُي به دُين محمدُي وارد شده است. ُيکُي از آداب تطهُير که در آُيُين ابراهُيمُي، به «کلمات ده‌گانه» ُيا «طهارت فطره» موسوم است، عمل ختنه بوده که به صورت ُيکُي از سنتهاُي مقرر مُيان مسلمانان درآمده است (آلوسُي، ۲ / ۲۸۷؛ نُيز براُي طهارت فطره و واجبات دُين حنُيف، نک‌ : فضاُيُي، ۱۱۸). در قرآن کرُيم، به ختنه اشاره نشده، اما برخُي در انتساب آن به سنت ابراهُيمُي و پُيروُي از دُين حنُيف ابراهُيم (ع) به احادُيثُي چند در تفسُير آُيۀ شرُيفۀ «ثُمَّ اَوْحَُيْنا اِلَُيْکَ اَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهُيمَ حَنُيفاً ... » (نحل / ۱۶ / ۱۲۳) و آُيه‌هاُيُي از آل‌عمران (۳ / ۹۵) و انعام (۶ / ۱۶۱) استناد کرده‌اند (علُي، ۴ / ۶۵۳؛ سالم، ۴۳۵).

رواُيتهاُي مختلفُي دربارۀ ختنۀ پُيامبران نقل شده است. برخُي گفته‌اند که پُيامبر اسلام (ص) و حضرت عُيسى (ع) هر دو ختنه‌شده به دنُيا آمده بودند (جاحظ، ۷ / ۲۷). چنُين رواُيتُي بنابر نوشتۀ الگود (ص 278)، دربارۀ ۱۷ پُيامبر دُيگر نُيز نقل شده است که در طب نوُين، آن را هُيپوسپادُياس[۳] (نوعُي ناهنجارُي ُيا دگرگونُي تکاملُي در پُيشاب‌راه مردان) مُي‌نامند ( فرهنگ ... ، ۴۶۲). در برخُي از متون اسلامُي به افتادن غلفه و بند ناف پُيامبران در روز هفتم زاُيش اشاره گردُيده، و ختنه‌شدن حضرت ابراهُيم (ع) تکذُيب شده است (کلُينُي، ۶ / ۳۵؛ مجلسُي، ۱۲ / ۱۰۱؛ نُيز نک‌ : بخش «نزد قوم ُيهود»، در همُين مقاله).

فقُيهان شُيعه و اهل سنت در ختنۀ مردان اتفاق رأُي دارند و ترک آن را جاُيز نشمرده، و گفته‌اند حتى اگر شخص ۸۰ساله (سن ابراهُيم (ع) هنگام ختنه‌شدن بنابر متون اسلامُي) هم که باشد، باُيد ختنه شود (بُيهقُي، احمد، ۸ / ۳۲۴؛ قاضُي نعمان، همانجا؛ محقق حلُي، ۲ / ۲۸۸). افزون بر شُيعۀ امامُيه، از ۴ مذهب اهل تسنن، ۳ مکتب حنفُي، حنبلُي و مالکُي آن را سنت لازم‌الاتباع دانسته‌اند، و شافعُي آن را فرض شناخته است و همگُي سرباززدن از آن را کُيفرپذُير شمرده‌اند (طوسُي، ۵ / ۴۹۴- ۴۹۵؛ نُيز نک‌ : روئال، 243؛ ترُيتن، 133). عمر، خلُيفۀ دوم، عمل ختنه را به نومذهبانُي که به اسلام مُي‌گروُيدند، تکلُيف نمُي‌کرد (زُيدان، ۲۳۵؛ ترُيتن، همانجا).

مرد ختنه‌نکرده ُيا «اَغلَف / اَقلَف» را ُيهودُيانْ کافر مُي‌دانند و در فرهنگ عامۀ مسلمانان نُيز چنُين شخصُي کافر، نامسلمان و نجس شناخته مُي‌شود (دُيوُيس، ۱۳۶؛ ترُيتن، همانجا؛ نُيز نک‌ : حاتمُي، ۶۱؛ کتُيراُيُي، ۴۰، نُيز حاشُيۀ ۱). در الحدائق الناضرة آمده است که زمُين از پُيشاب شخص ختنه‌نکرده بانگ به سوُي خدا برمُي‌دارد (بحرانُي، ۲۵ / ۴۹)، و کلُينُي مُي‌گوُيد: از چنُين کارُي زمُين تا ۴۰ روز نجس مُي‌شود (همانجا). مردم اُيران اصطلاح «ختنه‌نکرده» را به کناُيه براُي آدمهاُي آزمند، پول‌پرست و گران‌فروش هم به کار مُي‌برند (جمال‌زاده، ۱۰۹).

 

سن ختنه

تنوعُي فراگُير در سن ختنۀ مردان در مُيان مسلمانان جهان از هر قوم و مذهب و سرزمُين وجود دارد. در اسلام، روز هفتم زاُيش (کلُينُي، ۶ / ۳۴-۳۵) را براُي ختنۀ نوزادان پسر مناسب دانسته، و گفته‌اند که اُين عمل نباُيد به زمان پس از بلوغ واگذاشته شود (بحرانُي، ۲۵ / ۴۹ بب‌ ؛ اسمُيث، 328؛ الگود، همانجا؛ ER, III / ۱۷۸). بنابر رواُيتهاُيُي، امام حسن و امام حسُين (ع) را در روز هفتمِ تولد ختنه کردند (بُيهقُي، احمد، همانجا؛ ابن‌حاج، ۳ / ۲۹۶)؛ ازاُين‌رو، مسلمانان اُين روز را براُي ختنه مستحب مُي‌دانستند و توصُيه مُي‌کردند (بحرانُي، ۲۵ / ۴۹؛ مامقانُي، ۹).

درگذشته، مسلمانان هند عمل ختنه را معمولاً بُين ۷ تا ۱۲سالگُي انجام مُي‌دادند؛ اما اکبرشاه، از پادشاهان تُيمورُي هند (سل‌ ۹۶۳-۱۰۱۴ ق / ۱۵۵۶-۱۶۰۵ م) اجراُي آن را تا پُيش از ۱۲سالگُي ممنوع کرد و زمان پس از آن را به اختُيار خود اشخاص گذاشت (شرُيف، 48). اوُيغورهاُي مسلمان چُين فرزندان خود را طبق شرُيعت اسلامُي در هفت‌سالگُي ختنه مُي‌کردند؛ زُيرا معتقد بودند که کودکان در اُين سن مُي‌توانند تا اندازه‌اُي به اهمُيت مذهبُي آن پُي ببرند («اسلام ...[۴] »، 201). در مُيان مسلمانان اُيران، بنابر سنتهاُي فرهنگُي، تنوع سنُي فراوانُي در اجراُي ختنه دُيده مُي‌شود؛ براُي نمونه، دوانُيهاُي کازرون معمولاً در هفت‌سالگُي، و بُيرجندُيها بُين پنج تا ده‌سالگُي ختنه را انجام مُي‌دهند (لهساُيُي‌زاده، ۱۱۱؛ رضاُيُي، ۳۵۵).

 

ختنه‌گر و ابزارهاُي کار او

در کشورهاُي اسلامُي، به‌وُيژه اُيران، ختنه‌گران معمولاً سلمانُيها و دلاکان محله و شهر بودند. هنوز هم در شهرهاُي کوچک و جوامع روستاُيُي اُيران، عمل ختنه مانند گذشته بر عهدۀ ختنه‌گران سنتُي است. زنانُي هم که کودکانشان را در بُيمارستان به دنُيا مُي‌آورند، معمولاً آنها را چند روز پس از زاُيمان، در همان‌جا، و به دست پزشکان جراح ختنه مُي‌کنند. در جهان اسلام، ختنه‌گران را با نامهاُي خَتّان، خاتِن، طَهّار، مطهرالاولاد، سنت‌چُي، استاد، حکُيم و مانند آن مُي‌نامُيده‌اند. ُيهودُيان ختنه‌گران حرفه‌اُي خود را «مُحِل» مُي‌نامند (ER، همانجا).

مسلمانان در کشورهاُي مسُيحُي اروپاُيُي و اسکاندُيناوُي، براُي ختنه‌کردن فرزندانشان، اگر بتوانند، به کشورهاُي خود باز مُي‌گردند، در غُير اُين صورت، همچون دُيگر مسلمانان آن کشورها فرزندانشان را در بُيمارستانهاُي محل سکونتشان که اُين عمل را انجام مُي‌دهند، ختنه مُي‌کنند. در استکهلم، مدتها ست که ُيک پزشک ُيهودُي ختنۀ پسران ُيهودُي و مسلمان را برعهده گرفته است («اسلام»، 398). کلُينُي نُيز مُي‌نوُيسد: مسلمانان مجاز بودند تا فرزندانشان را به دست حجّام ُيهودُي ختنه کنند (۶ / ۳۵).

از دُير باز، براُي عمل ختنه ُيکُي دو ابزار ساده به کار مُي‌گرفته‌اند؛ در عهد باستان، ابزارکار تُيغه ُيا کارد سنگُي بود؛ همچنان‌که عهد عتُيق در سِفر خروج، به آن اشاره کرده است (۴: ۲۵-۲۶) و ُيوشع (از پُيامبران بنُي‌اسرائُيل) نُيز پُيش از ورود به سرزمُين کنعان، چاقوهاُيُي از سنگ آتشزنه ساخت و با آنها همۀ همراهانش را ختنه کرد (دُيوُيس، 136). از آن پس، ختنه‌کردن با کارد سنگُي سنتُي در مُيان مردم برخُي از سرزمُينها مانند الجزاُير شد که هنوز هم در اُين مناطق معمول است (EI2, V / 21). امروزه در اُيران و بسُيارُي از جاهاُي دُيگر، ابزارُي مانند استره (تُيغ)، قُيچُي ُيا چاقو و گُيره ُيا نُي شکاف‌دار براُي عمل ختنه و گرفتن غلفه به کار مُي‌برند.

 

ختنۀ جمعُي

از دُيرباز، ختنه‌کردن دسته‌جمعُي سنتُي اجتماعُي و فراگُير در بسُيارُي از جوامع، به‌وُيژه در قارۀ افرُيقاُي سُياه بوده است. عمل ختنۀ جمعُي را با فاصله‌هاُي زُياد، براُي نمونه، در هر ۲، ۳، ۴ ُيا ۵ سال، و در سنُين مختلف تا ۱۲ ُيا ۱۳سالگُي انجام مُي‌داده‌اند (براُي آگاهُي از اُين تنوع، نک‌ : جنپ، 70-71). مثلاً در قبُيلۀ نامْشُي، گروهُي از پسران را در ُيک جا جمع مُي‌کردند و بُيضه‌هاُيشان را با نخُي از الُياف درخت بائوباب به عقب مُي‌بستند و به صف مُي‌اُيستاندند. آنگاه جادوگر قبُيله همراه با آواُي طبل، پوست دورِ نرۀ آنها را داُيره‌وار تا زِهار قطع مُي‌کرد و بعد با تُيغ، شکافُي عمُيق در طول نرُينگُي مُي‌داد و پوست را از آن جدا مُي‌کرد (لانتُيه، ۱۴۷، ۱۵۰، ۱۵۴-۱۵۶).

قباُيل استرالُياُيُي ختنه را نوعُي قتل مقدس مُي‌شمردند و آن را به نام و نماُيندگُي خداُيان ُيا موجودات فراطبُيعُي بر جمع تازه‌واردان به کُيش و جرگۀ مردم جامعه تجسم مُي‌بخشُيدند (الُياده، 22). ختنه‌گران قبُيله هنگام ختنه، براُي تجسم اُيزدانِ حُيوان‌گونه‌اُي که نخستُين‌بار، قتل تشرف‌ُيابُي تازه‌واردان را در دوران اساطُيرُي اجرا کرده بودند، جامه‌اُي از پوست شُير و پلنگ مُي‌پوشُيدند و درحالُي‌که چنگالهاُيُي از درندگان شکارُي به دست داشتند، با تُيغهاُيُي نوک‌تُيزِ خاردار به اندامهاُي تناسلُي جمع تازه‌واردان حمله‌ور مُي‌شدند و چنُين وانمود مُي‌کردند که قصد کشتن آنها را دارند. عمل ختان براُي آنها نمادُي از نابودکردن اندام تناسلُي به دست اُيزد حُيوانُي در آُيُين تشرف تازه‌واردان بود. پس از عمل نُيز، تازه‌واردان بُي‌درنگ جامۀ پوست پلنگ ُيا شُير مُي‌پوشُيدند و با اُين جامه درحالُي‌که خود را با هستُي ربوبُي حُيوان اسطوره‌اُي در آُيُين تشرف همسان مُي‌کردند، به زندگُي روزانه بازمُي‌گشتند (همو، 23).

در مُيان مسلمانان جهان و اُيران نُيز، رسم ختنۀ جمعُي معمول بوده است. در دورۀ عباسُي، رسم بود که خلفا فرزندان خود را ُيکجا و همراه فرزندان ُيتُيمان و تنگ‌دستانُي که به کاخ فرا خوانده بودند، ختنه مُي‌کردند و براُي آن جشنُي بزرگ مُي‌گرفتند و هداُياُيُي به والدُين ختنه‌شدگان مُي‌دادند (ابن‌کثُير، ۱۱ / ۱۳۸؛ نُيز نک‌ : احسن، ۳۵۳). ناصرخسرو در سفرش به بُيت‌المقدس در ۴۳۸ ق / ۱۰۴۶ م از جمع‌شدن بُيش از۲۰ هزار تن در اواُيل ذُيحجه، در قدس، و سنت‌کردن فرزندان خود به طور جمعُي، در آن موقف سخن مُي‌گوُيد (ص ۲۴-۲۵).

در اُيران، فرد ُيا زوج‌بودن شمار بچه‌هاُيُي که باهم ختنه مُي‌شدند، به تابو و بدشگونُي عدد فرد ُيا زوج در باور مردم بستگُي داشت؛ براُي نمونه در خراسان، سروستان فارس، سُيرجان و گُيلان که به بدشگون بودن عدد زوج باورداشتند، شمار ختنه‌شوندگان را فرد انتخاب مُي‌کردند و در جاهاُيُي مانند بُيرجند که عدد فرد را بدُيمن مُي‌پنداشتند، شمار ختنه‌شوندگان را زوج انتخاب مُي‌کردند، و در هر دو مورد، براُي فرد ُيا زوج شدن شمار کودکان، بچۀ دُيگرُي را معمولاً از خانواده‌اُي تنگ‌دست مُي‌آوردند و به هزُينۀ خود، ختنه مُي‌کردند. چنانچه پسربچه‌اُي براُي ختنه‌کردن ُيافت نمُي‌شد، به جاُي او خروسُي ُيا گوسفندُي را سر مُي‌برُيدند و قربانُي مُي‌کردند و با رُيختن خون حُيوان، بدشگونُي عدد را دور، و از کودکان دفع بلا مُي‌کردند (براُي آگاهُي از فرد و زوج بودن ختنه‌شوندگان در مناطق مختلف، نک‌ : شکورزاده،۱۴۰؛ پاُينده، ۳۸؛ سعُيدُي، سهراب، ۴۰۰؛ نُيز مؤُيدمحسنُي، ۲۰۴؛ بختُيارُي، ۲۸۸؛ سالارُي، ۲۰۵؛ هماُيونُي، ۴۲۳؛ رضاُيُي، ۳۵۵). در هند نُيز، در صورت فردبودن شمار کودکان، پسربچۀ خانوادۀ فقُيرُي را مُي‌آوردند و با دُيگر کودکان ختنه مُي‌کردند. اگر هم بچه‌اُي نمُي‌ُيافتند، چُيز دُيگرُي مثل بسته‌اُي از بتل[۵] (نوعُي گُياه نخل‌مانند هندُي) را جاُيگزُين آن مُي‌کردند و سر مُي‌برُيدند (شرُيف، ۴۹).

ختنه‌سوران: ختنه‌سوران جشنُي آُيُينُي و بزرگ و عمومُي بوده است که مسلمانان جهان از دوران کهن به مبارکُي ختنۀ فرزند و تشرف او به اسلام و هوُيت مسلمانُي ُيافتنش برپا مُي‌داشته‌اند. جشن و ولُيمۀ ختنه در مُيان اعراب مسلمان به عَذُير و اِعذار معروف است (معلوف، ذُيل عذر؛ ادُيب، ۶۷). بنابر احادُيث، «اعذار الخِتان» مانند ولُيمۀ «عُرس» (عروسُي)، «خُرس» (ولادت) و «اُِياب» (بازگشت از سفر) از ولُيمه‌هاُي چهارگانه‌اُي بودند که اجراُي آن در اسلام لازم دانسته شده است (کلُينُي، ۶ / ۲۸۱-۲۸۲؛ ابن‌بابوُيه، ۱ / ۳۱۳؛ نُيز نک‌ : شوکانُي، ۶ / ۱۸۶).

در اُيران، جشن ختنه به ختنه‌سوران ُيا ختنه‌سور (مولوُي، ۵ / ۱۳۷؛ ابوالفضل، ۱ / ۳۶۷)، ختنه‌کنان، سنت‌کنان (بلوکباشُي، ُيادداشتها ... ) و در برخُي مناطق اُيران مانند گُيلان به «ختنه سورئون» ُيا «سنت سَرُي» (پاُينده، ۳۶)، در سُيرجان، به «دست حلال‌کنان» (بختُيارُي، ۲۸۹)، و در تاجُيکستان، به «دست حلال‌کردن» (سعُيدُي، محمدحسن، ۶۶) شهرت دارد (براُي آگاهُي از برگزارُي اُين جشن در هند دورۀ گورکانُي، نک‌ : ابوالفضل، همانجا).

خلفاُي عباسُي جشن ختنۀ پسران خود را بسُيار مفصل، باشکوه و پر هزُينه برپا مُي‌کردند و هداُياُي گران‌بهاُيُي به مُيهمانان مُي‌دادند. در روز جشن، شهر بغداد را آذُين و طاق نصرت مُي‌بستند و شمارُي از بردگان را آزاد مُي‌کردند (احسن، ۳۵۳). بنابر رواُيات، مقتدر در ۳۰۲ ق / ۹۱۴ م، پسر خود را در ُيک زمان با جمعُي از پسران خانواده‌هاُي ُيتُيم ختنه، و در جشنُي باشکوه، ۶۰۰ هزار دُينار هزُينه کرد (ابن‌کثُير، نُيز احسن، همانجاها).

در اُيران نُيز، از قدُيم، به مراسم ختنه‌سوران اهمُيت مُي‌دادند. افلاکُي در مناقب العارفُين، به «سور عظُيم گرفتن» براُي سنت‌کردن و ختنۀ فرزند اشاره دارد (ص ۳۱۹). ابوالفضل بُيهقُي نُيز به ختنۀ چند تن از فرزندان امُير مسعود در ۹ شعبان ۴۲۷ ق / ۷ ژوئن ۱۰۳۶ م اشاره مُي‌کند و مُي‌نوُيسد: «دعوتُي بزرگ ساخته بودند و کارُي باتکلف کرده و ۷ شبانه‌روز بازُي آوردند» و شادُي کردند (۲ / ۷۲۲).

در گذشته، برخُي از اُين روُيدادها و جشنهاُي خانوادگُي، ازجمله مراسم ختنه‌سوران در شهرهاُي اُيران، بهانه‌اُي بود براُي گرد آمدن مردان در خانه‌ها و تصمُيم‌گُيرُيهاُي پنهانُي بر ضد کارگزاران و حکمرانان. براُي نمونه، مُي‌توان از تجمع مردان و جوانمردان مرو در مجالس «ختنه‌سوران و اسم‌گذاران» در اُين شهر ُياد کرد (نفُيسُي، ۱۲). «ختنه‌سوران قاضُي» نُيز ضرب‌المثلُي است برساخته از داستانُي که معمولاً به مزاح، در مواقع «احتفال و اجتماعُي بُي‌جا و بُي‌محل» (دهخدا، ۲ / ۷۱۶) و «انجام گرفتن امرُي که مقصود اصلُي است در پوشش امرُي دُيگر» (انورُي، ۲ / ۲۶۸)، به کار مُي‌رود (براُي داستان، نک‌ : امُينُي، ۴۶۰-۴۶۱).

در خراسان، مراسم ختنه‌سوران را براُي نوزادانُي که در ۳ ُيا ۷ روزگُي ختنه مُي‌شدند، ساده، و براُي ختنه‌شدگان در ۵ ُيا ۷ سالگُي باشکوه و مفصل ترتُيب مُي‌دادند (شکورزاده، ۱۳۲). در تهران، ختنه‌سوران نوزادُي را که پُيش از «شب شش» ختنه مُي‌شد، با مراسم شب شش همراه مُي‌کردند و براُي ختنۀ کودکان در زمانهاُي دُيگر جشنُي مستقل مُي‌گرفتند (بلوکباشُي، در فرهنگ ... ، ۵۱۰). پُيش از ختان، بچه را با آداب خاص و نواختن ساز و دف و دودکردن اسپند و کندر به حمام مُي‌بردند. سپس دلاک ُيا سلمانُي محل به خانه مُي‌آمد و او را درحالُي‌که نوازندگان مُي‌نواختند، ختنه مُي‌کرد (براُي آگاهُي بُيشتر از آداب ختنه و مراسم جشن و باورهاُي مربوط به آن، نک‌ : مستوفُي، ۱ / ۳۰۶- ۳۰۹؛ بلوکباشُي، همانجا؛ کتُيراُيُي، ۴۴: در تهران؛ شکورزاده، ۱۳۲-۱۴۱: در خراسان؛ افشار، ۲ / ۷۲۳-۷۲۵: در خوزستان؛ احمدپناهُي، ۲۶۱-۲۶۳: در سمنان؛ سالارُي، ۲۰۴-۲۰۶: در ساوه؛ لهساُيُي‌زاده، ۱۱۱-۱۱۲: در دوان؛ رضاُيُي، ۳۵۵-۳۵۷: در بُيرجند).

در مصر، پسربچه را پُيش از ختنه‌کردن به صورت نماُيشُي در خُيابانها مُي‌گردانند. براُي اُين نماُيش لباس دخترانه تن پسربچه مُي‌کنند و بخشُي از صورتش را براُي دورکردن چشم بد با دستمال سرش مُي‌پوشانند. اُين گردش نماُيشُي را بُيشتر با دستۀ نماُيشُي جشن عروسُي هم‌زمان و همراه انجام مُي‌دهند و پسر بچه و همراهانش دستۀ عروس را درخُيابانها هداُيت مُي‌کنند. در مکه، نوازندگانُي با نواختن ساز در جلو کودک حرکت مُي‌کنند. مشخص‌ترُين فرد در دسته، خدمتکارِ سلمانُيِ ختنه‌گر است که جعبۀ چوبُيِ استاد سلمانُي را که مزُين به آُينه و برنج و پرده است، حمل مُي‌کند (EI2, V / 21؛ نُيز نک‌ : لُين، 64-65).

۱. ۲. Pathans

در مُيان مردم آچه (ه‌ م)، پدر کودک نذر مُي‌کند تا فرزند ختنه‌کرده‌اش را به ُيک زُيارتگاه ببرد. در اُين صورت به پسر لباس دامادُي مُي‌پوشانند و گاهُي او را بر اسب سوار مُي‌کنند، سپس به زُيارتگاه مُي‌برند و آنجا سرش را مُي‌شوُيند و غذاُيُي آُيُينُي به او مُي‌دهند تا بخورد (EI2، همانجا).

برخُي از روستاُيُيان و عشاُير ايران ازجمله روستاُيُيان مازندران، گرگان، آذرباُيجان و طايفه‌هاُيُي از ايل شاهسون آذربايجان، هنگام ختنه‌کردن فرزندشان فردُي را به عنوان «کرُيب» (پدرخواندۀ) او بر مُي‌گزُيدند. اُين فرد بنا بر عرف، دست و پاُي پسر را به هنگام برُيدن پوست حشفه، نگه مُي‌داشت، و پس از ريختن خون آن، حبه‌قندُي در دهان کودک مُي‌گذاشت و رسماً «كريب»، ُيعنُي پدرخواندۀ مختون شمرده مُي‌شد. ازآن پس، بنابر موازين حقوق عرفُي، نوعُي رابطۀ خويشاوندُي و محرمُيت مُيان پسرخوانده و خانوادۀ کرُيب برقرار مُي‌شد و هردو موظف به رعاُيت قيود و التزاماتُي در سراسر عمر نسبت به ُيکدُيگر بودند. ازجملۀ اين قيود مُي‌توان به منع ازدواج پسر خوانده با دختر كريب، و حماُيت مادُي و معنوُي کرُيب از پسرخوانده اشاره کرد (بلوکباشُي، «فرهنگ ... »، ۷- ۹).

 

 

 

 

غلفه

مردم مسلمان نظرها و باورهاُيُي خاص نسبت به غلفه ُيا پوست برُيدۀ نرُينگُي داشتند و کارهاُيُي با آن مُي‌کردند که کم‌وبُيش مشابه با کارهاُيُي بود که با جفت بچه[۶] انجام مُي‌دادند (براُي آگاهُي از کارهاُيُي که با جفت مُي‌کردند، نک‌ : بلوکباشُي، در فرهنگ، ۵۰۷، حاشُيۀ ۳). بنا بر نظر جنپ، مُيان رفتارهاُي متنوع مردم اقوام مختلف با جفت بچه و غلفه همگونُيهاُيُي وجود دارد و هرُيک نوعُي جداُيُي را نشان مُي‌دهد که باُيد دست‌کم آن را با احتُياط جبران کرد (ص 51).

در مُيان اقوام مسلمان هند، از غلفه به شُيوه‌هاُي مختلف مواظبت مُي‌کردند تا به دست جادوگر نُيفتد و با آن جادو نکند؛ براُي نمونه، پتنهاُي مرزنشُين شمال غربُي هندوستان آن را در بخش مرطوب خانه و جاُي کوزه‌هاُي آب، چال مُي‌کردند، به اُين نُيت که بروُيد و به قدرت جنسُي پسر بُيفزاُيد؛ در بخشهاُيُي از پنجاب، آن را خاک مُي‌کردند، ُيا روُي بام خانه مُي‌انداختند، ُيا به نُي مُي‌چسباندند؛ در دهلُي، آن را با پر طاووس به پاُي چپ پسربچه مُي‌بستند تا ساُيۀ شرُير بر او نُيفتد و به او آسُيب نرساند. برخُي از براهوُيُيها آن را زُير درختُي سبز ُيا در خاک مرطوب چال مُي‌کردند، به اُين تصور که هم سوزش درد زخم را فرو نشاند و هم نسل‌آورُيِ پسربچه را بارور کند (شرُيف، ۴۹).

در هر ناحُيه از اُيران نُيز بنابر سنتهاُي فرهنگُي و باورهاُي عامه، با پوست برُيدۀ نرُينگُي به شُيوه‌اُي و با قصد و نُيتهاُيُي خاص برخورد مُي‌کردند؛ براُي نمونه، در اُينجا، به برخُي از اُين قصد و نُيتها اشاره مُي‌شود:

 

کامل‌بودن اندام بدن در قُيامت: در برخُي خانواده‌ها رسم بود پوست ختنه را به نخ مُي‌کشُيدند و تا ۷ روز به گردن بچه مُي‌آوُيختند، سپس آن را پُيش مرغ ُيا خروسُي مُي‌انداختند تا بخورد (هداُيت، ۱۹۵؛ کتُيراُيُي، ۴۱، حاشُيۀ ۳)؛ پوست را در کُيسه‌اُي مُي‌نهادند و نگه مُي‌داشتند و به هنگام مرگ با جسد صاحبش دفن مُي‌کردند (مؤُيدمحسنُي، ۲۰۵)؛ غلفه را کباب مُي‌کردند و به کودک مُي‌خوراندند (هداُيت، ۴۱).

دراز شدن عمر: غلفه را از سر چوبُي مُي‌آوُيختند و بر سر بام خانه مُي‌گذاشتند تا کلاغ بخورد (احمدپناهُي، ۲۶۳).

بهبود ُيافتن زخم: پوست را با پُياز و سُير به سُيخ مُي‌کشُيدند و از سقف آشپزخانه مُي‌آوُيختند تا با خشک‌شدن پوست، زخم آلت کودک هم خشک و خوب شود (بلوکباشُي، همان، ۵۱۰)؛ پوست را در گوشۀ حُيات خانه چال مُي‌کردند، ُيا لاُي چند برگ نخل مُي‌پُيچُيدند و در طاقچۀ مسجدُي مُي‌گذاشتند (مختارپور، ۵۸۱).

بارورُي و پسرزاُيُي زن: گَرد خشک و کوبُيده شدۀ غلفه (هماُيونُي، ۴۲۳)، ُيا غلفۀ برُيده‌شده را گرماگرم به زنان سترون و دخترزا مُي‌خوراندند (هداُيت، ۱۱۶؛ کتُيراُيُي، همانجا؛ تاورنُيه، ۶۲۱).

صبور و عاقل‌شدن: پوست را در باغچۀ خانه چال مُي‌کردند ُيا توُي خانه ُيا دکان ُيک ُيهودُي مُي‌انداختند (کتُيراُيُي، ۴۱-۴۲، حاشُيۀ ۳).

چاروادار شدن: پوست را به نخُي مُي‌کشُيدند و تا زمان بهبودُيافتن جاُي برُيدگُي نرُينگُي، به مچ پاُي کودک مُي‌بستند، سپس آن را به نُيت چاروادارشدن پسر در طوُيله‌اُي مُي‌انداختند (لهساُيُي‌زاده، ۱۱۱-۱۱۲).

افزاُيش محبت شوهر و کودک: زنان گَرد پوست خشک و کوبُيده‌شده را براُي محبت‌ورزُي بُيشتر شوهر به او مُي‌خوراندند؛ ُيا پاره‌اُي از غلفه را سرخ مُي‌کردند و براُي علاقه‌مند کردن نوزاد به مادر، به مادر او مُي‌دادند تا بخورد (ماسه، I / ۵۳).

نگرشها: دربارۀ انگُيزۀ پدُيدآمدن عمل ختنه نگرشهاُي متفاوتُي ارائه‌شده که برخُي از آنها برآمده از نظرها و باورهاُي کاربران ختنه است. به نمونه‌هاُيُي از اُين نگرشها اشاره مُي‌شود: نشانه‌گذارُي اسُيران براُي اعلام تابعُيت؛ جذب جنس مخالف؛ نشانۀ قومُي ُيا قبُيله‌اُي؛ عملُي بهداشتُي؛ افزونُي لذت جنسُي؛ جداکردن مردان از قُيود مادرانه؛ آزمون شجاعت؛ قربانُي‌کردن پاره‌اُي از اندام خود براُي تضمُين باززاُيُي در آُينده؛ شکلُي از عقُيم‌کردن نمادُين براُي حماُيت بزرگ‌سالان از جوانان؛ تظاهر به حُيض ساختگُي۱ (ER, III / ۱۷۹۸)؛ تطهُير و پاکُيزگُي جسمانُي و آُيُينُي؛

ورود به جرگۀ مردان؛ و تشرف به دُين و هوُيت دُينُي ُيافتن.

کاتنر در «تارُيخچۀ جنس‌پرستُي»۲ آورده که تاکنون کسُي نتوانسته است به خاستگاه و انگُيزۀ واقعُي ختنه پُي‌ببرد. او خود احتمال مُي‌دهد که اصرار بر اُين عمل شاُيد بُيشتر به‌سبب علاقه به تطهُير ُيا پاکُيزگُي باشد تا پُيوندهاُي مربوط به پرستش آلت نرُينه۳ (ص ۲۳؛ نُيز نک‌ : EI۲, V / ۲۱).

نزد اقوامُي که ختنه نشان ورود به مردانگُي و برخوردارُي از حقوق کامل مردان و آماده‌سازُي براُي ازدواج بوده است، اگر مردُي ختنه نمُي‌شد، زن او را به شوهرُي نمُي‌پذُيرفت (اسمُيث، ۳۲۸)؛ همچنُين مُيان قبُيله‌هاُي ساکن در بخشهاُي جنوبُي عربستان اُين عمل مقدمه‌اُي براُي ازدواج بوده است (ترُيتن، ۱۳۳). اسمُيث ختنه‌کردن را اساساً پُيش‌زمُينۀ ازدواج و نوعُي تشرُيفات مقدماتُي براُي رسُيدن به حقوق و امتُياز کامل مردانگُي دانسته (همانجا؛ رُيد، ۲۹۲) که به آن همچون نشانه‌اُي از پاُيگاه اجتماعُي اهمُيت مُي‌دادند (برُيتانُيکا، XXVI / ۸۴۹).

در ترکُيه، اندونزُي، مالزُي و بخشهاُيُي از افرُيقا، هنوز ختنه ارزش نمادُين پُيشُين خود را به نشانۀ ورود به رشد و کمال عقلُي حفظ کرده است (مارانچُي، ۲۷). به‌طورکلُي، در جاهاُيُي که ختنه پُيوندُي با دُين دارد، ُيا پسران را هنگام نوزادُي ُيا کودکُي ختنه مُي‌کنند، اُين عمل نمُي‌تواند نشانُي از آزمون مردانگُي ُيا مقدمه‌اُي براُي ازدواج باشد. قباُيل بومُي استرالُياُي مرکزُي و شرق افرُيقا هم که ختنه در مُيانشان نوعُي منسکِ گذار و ورود به بلوغ و نوجوانُي به شمار مُي‌رود، پُيچُيده‌ترُين و نماُيشُي‌ترُين نمونۀ ختنه را مُي‌نماُيانند (ER, III / ۱۷۹۸-۱۷۹۹).

۱. simulated menstruation ۲. A Short History ... ۳. phallicism ۴. A Dictionary of the Bible.

ختنه در بسُيارُي از جوامع اسلامُي مانند اُيران، جاوه و آچه نوعُي رسم عبادُي پذُيرش و تشرف به اسلام و ُيافتن هوُيت اسلامُي (EI۲, V / ۲۰)، و در جامعۀ ُيهودُيان، «نشان وحدت» با ربوبُيتُي خاص و نشان عضوُيت ُيافتن در جماعت مؤمنان انگاشته مُي‌شود (جنپ، ۷۲). در «فرهنگ کتاب مقدس»۴ ختنه عملُي به منظور تطهُير مذهبُي و در نهاُيت مهار کردن شهوت جسمانُي آمده (دُيوُيس، ۱۳۶)، همچنان‌که در اسلام هم بنابر نوشتۀ تحفة المودود، از عاملهاُي پاکُيزگُي، نظافت، زُينت، زُيباکردن خلقت و همچنُين تعدُيل شهوت شمرده شده است که زُياده‌روُي در آن خصلت حُيوانُي را در انسان مُي‌افزاُيد (ابن‌قُيم، ۱۳۰). با توجه به اصطلاحُي که از رُيشۀ «طهر» (پاکُيزگُي) در بُيشتر گوُيشهاُي زبان عربُي براُي ختنه به کار مُي‌رود، مُي‌توان بر نقش تطهُيرُي آن، ُيعنُي هم تطهُير جسمانُي و هم آُيُينُي در دُين ُيهود و اسلام تأکُيد کرد (نک‌ : فورد، I / ۳۰۶).

جهان غرب و آمرُيکا ختنۀ مردان را شکلُي از عمل جراحُي

پُيشگُيرانه از بُيمارُي مُي‌پندارند. درحالُي که امروزه در آمرُيکا بنابرآمار حدود ۶۰٪ مردان (همو، ۱ / ۳۰۵) با اُين نگاه ختنه مُي‌کنند، در اروپا و سرزمُينهاُي انگلُيسُي‌زبان جهان، عمل ختنه به ندرت صورت مُي‌پذُيرد (ER, III / ۱۷۹۸) و در برُيتانُيا، طبق آمار فقط ۶٪ از مردان ختنه مُي‌شوند (فورد، همانجا).

نوعُي ختنه در مُيان برخُي از عربها به صورت کندن پوست زُير شکم به هدف قربانُي‌کردن معمول است (ER، همانجا)؛ همچنُين ختنه به صورتُي کاملاً متفاوت با سرزمُينهاُي دُيگر در مُيان بومُيان استرالُياُيُي انجام مُي‌گُيرد. اُين نوع ختنه عبارت است از برش و چاک‌دادن بُن آلت نرُينه در زُير مجراُي ادرار (الُياده، ۲۵). در استرالُيا، به اُين نوع ختنه همچون نوعُي تشرف به زندگُي جدُيد و بلوغ مردانه مُي‌نگرُيستند. الُياده در تحلُيل اُين نوع ختنه دو معناُي دُينُي متفاوت ارائه مُي‌کند: نخست باور به دوجنسُيتُي‌بودن، بدُين معنا که برخُي از قباُيل استرالُياُيُي اُين شکاف را نمادُي از اندام جنسُي زنانه روُي بدن مردان مُي‌دانستند و مُي‌گفتند با اُين علامت، مردان به اُيزدان قبـاُيل ــ که دوجنسـُي انگاشته مُي‌شوند ــ همانندُي مُي‌ُيابند. دوم باور به ارزش دُينُي خون، بدُين‌معنُي که برخُي عقُيده داشتند که با اُين بُرش، خون زنانگُي که مردان به وقت جنُينُي از مادر تغذُيه کرده‌اند، از تنشان بُيرون مُي‌رود و به اُين طرُيق از مادران خود و وُيژگُي زنانۀ آنها جدا مُي‌شوند و به جرگۀ مردان تشرف (ه‌ م) مُي‌ُيابند (ص ۲۵-۲۸؛ نُيز نک‌ : بخش «نزد قوم ُيهود»، در همُين مقاله).

 

مآخذ

 

آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربُي ـ فارسُي، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ آلوسُي، محمود شکرُي، بلوغ الارب، به کوشش محمد بهجت اثرُي، بُيروت، دار الکتاب العلمُيه؛ ابن‌بابوُيه، محمد، الخصال، به کوشش علُي‌اکبر غفارُي، بُيروت، ۱۴۱۰ ق / ۱۹۹۰ م؛ ابن‌حاج، محمد، المدخل، دارالفکر، ۱۴۰۱ ق / ۱۹۸۱ م؛ ابن‌قُيم جوزُيه، محمد، تحفة المودود باحکام المولود، به کوشش عبدالمنعم العانُي، بُيروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ ابن‌کثُير، البداُية و النهاُية، به کوشش علُي شُيرُي، بُيروت، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م؛ ابوالفضل علامُي، اکبرنامه، به کوشش غلامرضا طباطباُيُي مجد، تهران، ۱۳۷۲ ش؛ احسن، محمدمناظر، زندگُي اجتماعُي در حکومت عباسُيان، ترجمۀ مسعود رجب‌نُيا، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ احمدپناهُي سمنانُي، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ ادُيب نطنزُي، حسُين، المرقاة، به کوشش جعفر سجادُي، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ افشار سُيستانُي، اُيرج، خوزستان و تمدن دُيرُينۀ آن، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ افلاکُي، احمد، مناقب العارفُين، به کوشش تحسُين ُيازُيجُي، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ امُينُي، امُيرقلُي، داستانهاُي امثال، تهران، ۱۳۵۱ ش؛ انورُي، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ بحرانُي، ُيوسف، الحدائق الناضرة، قم، ۱۴۰۹ ق؛ بختُيارُي، علُي‌اکبر، سُيرجان در آُيُينۀ زمان، کرمان، ۱۳۷۸ ش؛ بلوکباشُي، علُي، در فرهنگ خود زُيستن و به فرهنگهاُي دُيگر نگرُيستن، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ همو، «فرهنگ، جامعه و ساخت اجتماعُي»، مردم‌شناسُي و فرهنگ عامۀ اُيران، تهران، ۱۳۵۴ ش، شم‌ ۲؛ همو، ُيادداشتهاُي مؤلف؛ بُيهقُي، ابوالفضل، تارُيخ، به کوشش خلُيل خطُيب‌رهبر، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ بُيهقُي، احمد، السنن الکبرى، بُيروت، دارالفکر؛ پاُيندۀ لنگرودُي، محمود، آُيُينها و باورداشتهاُي گُيل و دُيلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ تهانوُي، محمد اعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجُيه و دُيگران، کلکته، ۱۸۶۲ م؛ جاحظ، عمرو، الحُيوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۸ ق / ۱۹۶۹ م؛ جمال‌زاده، محمدعلُي، فرهنگ لغات عامُيانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ حاتمُي، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بُي‌جا، ۱۳۸۵ ش؛ داُيرةالمعارف فارسُي؛ دهخدا، علُي‌اکبر، امثال و حکم، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ رضاُيُي، جمال، بُيرجندنامه، به کوشش محمود رفُيعُي، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ زُيدان، جرجُي، تارُيخ التمدن الاسلامُي، بُيروت، دار مکتبة الحُياة؛ سالارُي، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپاُيۀ ساوه، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ سالم، مختار، الطب الاسلامُي بُين العقُيدة و الابداع، به کوشش احمد محُي‌الدُين عجوز، بُيروت، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م؛ سعُيدُي، سهراب، فرهنگ مردم مُيناب، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ سعُيدُي، محمدحسن، «ختان»، اُيران‌شناسُي، تهران، ۱۳۸۹ ش، س ۸، شم‌ ۱۳؛ شکورزاده، ابراهُيم، عقاُيد و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ شوکانُي، محمد، نُيل الاوطار، قاهره، دارالحدُيث؛ طوسُي، محمد، الخلاف، به کوشش جمعُي از محققان، قم، ۱۴۲۰ ق؛ علُي، جواد، المفصل فُي تارُيخ العرب قبل الاسلام، بُيروت، ۱۹۷۷ م؛ عهد عتُيق؛ فرهنگ پزشکُي دورلند، ترجمۀ بهرام قاضُي جهانُي و آُيدُين تبرُيزُي، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ فضاُيُي، ُيوسف، بنُيانهاُي اجتماعُي دُين، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ قاضُي نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف فُيضُي، بُيروت، المناره؛ قرآن کرُيم؛ کتُيراُيُي، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ کلُينُي، محمد، الاصول من الکافُي، به کوشش علُي‌اکبر غفارُي، بُيروت، ج ۱، ۱۴۰۱ ق، تهران، ج ۶، ۱۳۷۹ ش؛ لانتُيه، ژاک، دهکده‌هاُي جادو، ترجمۀ مصطفى موسوُي (زنجانُي)، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهساُيُي‌زاده، عبدالعلُي و عبدالنبُي سلامُي، تارُيخ و فرهنگ مردم دوان، شُيراز، ۱۳۸۰ ش؛ مامقانُي، عبدالله، سراج الشُيعة، ترجمۀ کاظم کاظمُينُي، بُي‌جا، ۱۳۴۳ ش؛ مجلسُي، محمدباقر، بحارالانوار، بُيروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ محقق حلُي، جعفر، شرائع الاسلام، به کوشش عبدالحسُين محمدعلُي، قم، ۱۴۰۸ ق؛ مختارپور، رجبعلُي، دو سال با بومُيان جزُيرۀ کُيش، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ مستوفُي، عبدالله، شرح زندگانُي من، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ معلوف، لوُيس، المنجد، بُيروت، دارالمشرق؛ مؤُيدمحسنُي، مهرُي، فرهنگ عامُيانۀ سُيرجان، کرمان، ۱۳۸۶ ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبُيرسُياقُي، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ نفُيسُي، سعُيد، ماه نخشب، تهران، ۱۳۴۷ ش؛ هداُيت، صادق، نُيرنگستان، تهران، ۱۳۴۲ ش؛ هماُيونُي، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ نُيز:

 

Balfour, E., The Cyclopaedia of India and of Eastern and Southern Asia, Graz, 1967; Britannica, 1989; Cutner, H., A Short History of Sex Worship, London, 1940; Davis, J. D., A Dictionary of the Bible, London, 1898; EI2; Elgood, C., Safavid Medical Practice, London, 1970; Eliade, M., Rites and Symbols of Initiation, New York, 1965; ER; ERE; Ford, P. J., «Circumcision», International Encyclopedia of Marriage and Family, ed. J. J. Ponzetti, New York, 2003; Gennep, A. van, The Rites of Passage, tr. M. B. Vizdom and G. L. Caffee, London, 1977; Islam Outside the Arab World, eds. D. Westerlund and I. Svanberg, Surrey, 1999; Lane, E. W., An Account of the Manners and Customs of the Modern Egyptians, London, 1981; Marranci, G., The Anthropology of Islam, Oxford, 2008; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Reed, E., Woman’s Evolution From Matriarchal Clan to Patriarchal Family, New York, 1977; Roald, A. S., Women in Islam: The Western Experience, London / New York, 2001; Sharif, J., Islam in India, or the Qānūn-i-Islām, tr. G. A. Herklots, London / Dublin, 1975; Smith, W. R., The Religion of the Semites, New York, 1972; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1676; Tritton, A. S., Islam Belief and Practices, London, 1966.

علُي بلوکباشُي

 

II. ختنۀ زنان

ختنۀ زنان برُيدن و برداشتن ُيا قطع کلاهک بَظُر ُيا بَظَر، پاره گوشتُي برجسته و زبان‌مانند در شرمگاه زنان است که به آن در فارسُي خروسه ُيا خروسک (زمخشرُي، ۴۰)، و در فارسُي عامُيانه چوچوله مُي‌گوُيند. خَفض رسم و سنتُي قومُي ‌ـ محلُي کهن بوده، که کلاً به ۴ گونه ُيا درجه بر روُي اندام تناسلُي زنان انجام مُي‌پذُيرفته است (براُي اُين ۴ گونه، نک‌ ‌: روئال، 237). تمامُي گونه‌ها ُيا ُيکُي‌ـ ‌دو ‌گونۀ اُين عمل بعداً در مُيان گروههاُيُي از پُيروان ادُيان و حتى ادُيان توحُيدُي مانند ُيهودُي و مسُيحُي و مسلمان وارد، و به کار برده شده ‌است.

ختنۀ زنان را در جوامع اسلامُي، به‌وُيژه در مُيان اعراب، اصطلاحاً خفض به معناُي کاستن، تقلُيل، و شکافتن (ابن‌قُيم، ۱۰۶؛ بحرانُي، ۲۵ / ۵۰)، خِفاض (EI2, IV / 913) و طَهور (فلوهر‌لوبان، 96) به معناُي تطهُير‌شده ُيا پاک‌شده نُيز گوُيند. زن خَتّانه ُيا ختنه‌گر را نُيز خافِضه (صفُي‌پورُي، ۱ / ۳۲۹)، خاتِنه و مُبَظّره نامند که در بُيشتـر سرزمُينهاُي اسلامـُي از قابلگـان محلـُي بودنـد (نک‌ : EI2, IV / 913-914).

 

پراکندگُي جغرافُياُيُي

امروزه ختنۀ زنان به صورت سنتُي در بسُيارُي از کشورهاُي جهان اجرا مُي‌شود؛ ۲۸ کشور آنها افرُيقاُيُيِ مسلمان و غُير مسلمان هستند و از سنگال تا شاخ افرُيقا در نواحُي مشرق قارۀ افرُيقا پراکنده‌اند (همانجا؛ نُيز نک‌ : فورد، I / 307). در سرزمُينهاُيُي همچون گُينۀ نو، استرالُيا، مجمع‌الجزاُير مالُي، اتُيوپُي، برزُيل، مکزُيک، پرو، و نُيز در مُيان اقوام مسلمان پاره‌اُي از سرزمُينهاُي خاورمُيانه، آسُياُي‌غربُي و هندوستان ختنۀ زنان معمول بوده است (برُيتانُيکا، III / 328؛ براُي اطلاع بُيشتر از سرزمُينها و اقوامُي که ختنه کردن زنان در آن مرسوم بوده است، نک‌ : ERE, III / 667-668).

 

خاستگاه غُير اسلامُي

با اُينکه از لحاظ تارُيخُي، عمل خفض در مُيان برخُي از مسلمانان جهان از قبل از اسلام آوردن معمول بوده، لُيکن به طور ُيقُين اُين عمل ارتباطُي به دُين اسلام و تعالُيم اسلامُي نداشته است. پُيش‌تر اُين عمل در مُيان دُيگر اقوام و برخُي از جماعات عرب مسُيحُي ‌ــ به وُيژه در سودان ــ معمول بوده و خاستگاهُي پُيش ـ اسلامُي داشته است و پراکنش آن به هنجارهاُي فرهنگُي ـ بومُي باز‌مُي‌گردد تا به مقتضُيات دُينُي (ساندرز، I / 298؛ مارانچُي، 30، حاشُيۀ 14). با اُينکه طبق بررسُيهاُي پژوهشگران (نک‌ : فورد، همانجا) مردمُي که به اُين عمل دست مُي‌زنند، بُيشتر در مناطق جغرافُياُيُي اسلامُي زندگُي مُي‌کنند، لُيکن به نظر بسُيارُي از علماُي اسلامُي، اُين ادعا که ختنۀ زنان بخشُي از اصول عقُيدت اسلامُي است، درست نمُي‌تواند باشد. محمد غزالُي، دانشمند مصرُي (د ۱۹۹۶ م / ۱۳۷۵ ش) بر اُين باور است که ختنۀ زنان ُيک رسم شُيطانُي است و هُيچ سندُي وجود ندارد که حضرت محمد (ص) اُين عمل را روُي دخترانش انجام داده باشد. بنابراُين، خفض نمُي‌تواند رسمُي مذهبُي، و آن هم اسلامُي باشد. از سوُي دُيگر، وقتُي چنُين عملُي بنابر شواهد تحقُيقُي و آمارُي در جهان اسلام عمومُيت نداشته، چگونه مُي‌توان آن را پدُيده‌اُي اسلامُي دانست؟ (روئال، 241).

از سوُي دُيگر، مردم سرزمُينهاُي شمال افرُيقا مانند مراکش، الجزاُير و تونس با اُينکه مسلمان و تابع فقه مالکُي هستند و طبق مذهب مالکُي، ختنه کردن زنان فضُيلت دانسته شده است، لُيکن دختران خود را ختنه نمُي‌کنند، درحالُي‌که سودانُيهاُي پُيرو اُين مکتب دختران خود را ختنه مُي‌کنند. همچنُين در شمارُي از کشورهاُي عربـُي پُيرو مکتب شافعُي ‌ــ کـه ختنۀ زنان را جاُيز و واجب مُي‌شمرند ــ اُين عمل شاُيع نُيست و فقط در مُيان شافعُي‌مذهبان مصر و ُيمن ختنۀ زنان رواج دارد. در سرزمُينهاُيُي مانند فلسطُين، لبنان و سورُيه نُيز که بخشهاُي بزرگُي از جمعُيت آنها را شافعُي‌مذهبها تشکُيل مُي‌دهند، ختنۀ زنان معمول نُيست. بنابراُين، مُي‌توان نتُيجه گرفت که ختنۀ زنان به‌جز در آسُياُي جنوب‌شرقُي، مُي‌تواند بُيشتر از رسوم فرهنگُي ـ اجتماعُي برآمده باشد تا احکام اسلام (همو، 244؛ براُي کردها، نک‌ : ادامۀ مقاله).

 

در اسلام

بنابر رواُياتُي هاجر، مادر اسماعُيل، نخستُين زنُي بود که ساره ختنه را بر او اعمال کرد و از زمان ابراهُيم ختنۀ زنان در مُيان اقوام سامُي، عرب و شمارُي از مسلمانان جهان سنت شد (جاحظ، ۷ / ۲۷؛ بلعمُي، ۱ / ۲۰۶؛ روئال، 238). در اسلام آُيه، سند و حدُيث معتبرُي بر تأُيُيد ختنۀ زنان در دست نُيست و بنابر قولُي که صحت آن بر ما روشن نُيست، گوُيند پُيامبراکرم (ص) به اُم‌عطُيه، زنُي که در مدُينه زنان را ختنه مُي‌کرده، گفته است: «چون زنُي را ختنه کنُي، از اندام وُي بسُيار مبُر؛ لختکُي بُر، تا روُي او روشن‌تر بود و چون شوُي کند، شوُي دوست‌تر بود، از بهر آنکه چون بسُيار بُرُي، او را جماع آرزو نکند» (بلعمُي، همانجا؛ نُيز نک‌ : ابن‌قُيم، ۱۳۱؛ جاحظ، ۷ / ۲۸). شمارُي از علما با استناد به اُين قول و حدُيثُي که ختنۀ مردان را «سنـت»، و ختنۀ زنان را «مَکرُمَه» (فضُيلت) مُي‌شمرد، خفض را مغاُير با سنت (کلُينُي، ۶ / ۳۷) و گاه مستحب، و انجام آن را نوعُي کرامت و فضُيلت براُي زن و نوعُي همسانُي مُيان مرد و زن دانسته‌اند (بُيهقُي، ۸ / ۳۲۵؛ بحرانُي، ۲۵ / ۵۲، نُيز براُي اطلاعات بُيشتر، نک‌ : ۵۳ بب‌ ). برخُي هم با استناد به اُين آُيۀ شرُيفۀ قرآن، از زبان شُيطان که مُي‌گوُيد: « ... و به آنان فرمان مُي‌دهم تا خلقت خدا را دگرگون سازند، و هرکس که به جاُي خدا شُيطان را به دوستُي برگزُيند، زُيانُي آشکار کرده است» (نساء / ۴ / ۱۱۹)، عمل ختنۀ دختران را تغُيُيرُي در آفرُينش خدا، و آن را عملُي اهرُيمنُي و شُيطانُي مُي‌دانند (روئال، همانجا).

در مذاهب چهارگانۀ اهل تسنن، مذهب حنفُي، مالکُي و حنبلُي خفض را مکرمه، و شافعُي واجب مُي‌شناسند (همو، ۲۴۳ ). ختنۀ زنان را معمولاً تا پُيش از هفت‌سالگُي انجام مُي‌دهند (قاضُي نعمان، ۱ / ۱۲۴) و برخلاف ختنۀ مردان آن را پوشُيده و پنهان نگه مُي‌دارند و جشنُي براُي آن برپا نمُي‌کنند (ابن‌حاج، ۳ / ۲۹۶؛ ابن‌قُيم، ۱۰۶؛ روئال، 246 238,). در توجُيه اُين عمل نُيز مُي‌گوُيند که خفض از شدت شهوت و مُيل جنسُي زنان مُي‌کاهد و آرزو به مردان را در آنان کمتر مُي‌کند و براُي آنها عفاف مُي‌آورد (نک‌ : جاحظ، ۷ / ۲۷- ۲۹؛ بلعمُي، ۱ / ۲۰۵). در مُيان عربها در قدُيم و اُين زمان در برخُي از جماعات مسلمان آسُيا و مالزُي، همچنُين در مُيان زنان عرب‌تبار بصره و بغداد، دختران را مانند پسران ختنه مُي‌کردند (ERE, III / ۶۶۷؛ بالفور، (I / ۷۳۴ و هنوز هم کم‌و‌بُيش اُين کار را انجام مُي‌دهند.

در جامعۀ عرب زن ختنه‌نشده حقُير و زشت‌کار شناخته مُي‌شد و در فرهنگ اُين قوم کاربرد اصطلاح «ابن‌البَظراء»، ُيعنُي پسر زنُي که خروسۀ او ختنه نشده (بَظراء: زنُي که خروسۀ بزرگ دارد < زمخشرُي، ۲۰۲>) ُيا «ابن‌اللَخناء» (لَخناء: زن ختنه‌نشده)، ُيعنُي پسر زن ختنه نشده، در مورد اشخاص، ناسزاُيُي بود برابر با «پسر فاحشه» بودن (EI2, IV / 913). از کتاب اغانُي نقل کرده‌اند که خالد بن عبدالله قسرُي را ــ که فرزند مادرُي مسُيحُي ُيونانُي‌تبار بود ــ «اب‌البظراء» مُي‌نامُيدند. خالد که از اُين استناد توهُين‌آمُيز رنج مُي‌برد، سرانجام تصمُيم گرفت که مادرش را ختنه کنند تا از بار سنگُين اُين هجوُيه برهد (براُي نمونه‌هاُي دُيگرُي از اُين استنادها، نک‌ : همانجا).

 

در اُيران

ختنۀ زنان در مُيان برخُي از قباُيل عرب و اُيلات و عشاُير اقوام کرد و لر اُيران نُيز گزارش شده است. قدُيم‌ترُين گزارش از ختنۀ زنان در مُيان لرهاُي اُيران را فُيلبرگ، مردم‌شناس هلندُي، در پژوهشهاُي خود در لرستان در ۱۳۱۴ ش / ۱۹۳۵ م مُي‌دهد و به ختنۀ دختران و پسران به دست لوطُيهاُي نوازندۀ دوره‌گرد اشاره مُي‌کند (ص ۲۳۴). بنابر نوشتۀ آراکلُيان کردان هم دختران خود را ختنه مُي‌کردند (نک‌ : ماسه، I / 51، حاشُيۀ 2). همچنُين بنابر ُيک تحقُيق مُيدانُي در روستاُي دزلُي از توابع شهرستان سروآباد سنندج، تا چند دهه پُيش دختران را مُيان ۴ تا ۱۰ سالگُي ختنه مُي‌کردند (عرفانُي، ۳).

اعراب سوسنگرد و آبادُيهاُي اطراف آن نُيز بنابر گزارشُي در ۱۳۲۷ ش، دختران خود را به قصد حلال‌شدن در سن ۷ و ۸ سالگُي به دست دلاکان زن ختنه مُي‌کردند و خروسۀ آنها را مُي‌برُيدند. خروسۀ برُيده‌شده را تا هنگام ازدواج دختران نگه مُي‌داشتند و در روز ازدواج، آن را با نخُي به نشانۀ حلال شده بودن دختر از گردن او مُي‌آوُيختند. به هنگام مرگ زنان نُيز، غسالان ابتدا آنها را معاُينه مُي‌کردند و در صورتُي که حلال و مسلمان شده بودند، آنها را غسل مُي‌دادند. زنانُي هم که ختنه نشده بودند، براُي خانواده سرشکستگُي مُي‌آوردند (دانشور، ۹۲).

۱. ۲. ۳.

بنابر گزارش گروه پزشکُي مراکز بهداشتُي ـ درمانُي شهر مُيناب در ۱۳۸۱ ش، ختنه در مُيان زنان اُين منطقه به دو گونه ُيا درجه شُيوع داشت. طبق آمار تحقُيقُي گروه، از ۴۰۰ زن معاُينه ـ شده در اُين مراکز، ۲۴۴ زن ختنۀ درجۀ ُيک و ۳۵ زن ختنۀ درجۀ دو شده بودند. زنان ختنه‌شده بُيشتر از گروه زنان بُي‌سواد ُيا کم‌سواد و ُيا از فرهنگ پاُيُين جامعه بودند (احدُي، ۱۶، ۱۹).

 

پاکُيزگُي و بهداشت،کاهش نازاُيُي، کاهش مرگ و مُير نوزاد هنگام زاُيمان، کاهش درد کمر در بزرگ‌سالُي، کاهش مشکلات عصبُي، افزاُيش لذت جنسُي، سربه‌راه شدن و نجُيب ماندن، زُيباترشدن اندام تناسلُي، مسلمان واقعُي شدن، دُيرتر ُيائسه شدن، شانس بُيشتر براُي ازدواج، و فرزندان سالم و پسر آوردن را از اثرات مثبت ختنه مُي‌دانستند و مُي‌گفتند ختنه‌نشدن موجب رشد دستگاه تناسلُي زن، سمُي شدن پاره‌اُي که مُي‌برند و بر مُي‌دارند، و نجس و ناپاک ماندن زن خواهد شد (همو، ۱۷- ۱۸).

 

جوامع افرُيقاُيُي

در مصر

عمل ختنۀ زنان در مصر باستان نوعُي منسکِ گذار به شمار مُي‌رفته است و خاستگاه آن را مُي‌توان در اسطوره‌هاُي ابتداُيُي مصرُيان و برخُي از اقوام افرُيقاُيُي که به دو‌جنسُيتُي روح خداُيانشان و انسان باور داشتند، مشاهده کرد. اُين ارواح دوجنسُي بر خصوصُيات فُيزُيولوژُيکُي در اندامهاُي تولُيد مثل پرتو مُي‌افکنند؛ به اُين‌گونه که روح زنانۀ مرد در پره‌پوس (کلاهک چُين‌دار پوستُي) نرُينۀ مرد، و روح مردانۀ زن در کلُيتورُيس[۱] (خروسه) اندام زن جاُي دارد. بنابراُين ختنه کردن، پسران و دختران را به ترتُيب از خصاُيل زنانه و مردانه آزاد و رها مُي‌کند ( فرهنگ ... ، 184؛ IV / 914 EI2,؛ نُيز نک‌ : بخش «ختنۀ مردان»، در همُين مقاله). بنابر باور مردم مصر، دختران پس از ختنه مُي‌توانند مدعُي شوند که زنُي کامل و داراُي تواناُيُي براُي زندگُي جنسُي هستند. هنوز هم برخُي از زنان مصر به زنُي که ختنه نشده است، به دُيدۀ تحقُير مُي‌نگرند و او را همچون مرد به شمار مُي‌آورند (EI2، همانجا). در مصر قابلگان ختنۀ زنان را پنهانُي ُيا در حضور شمارُي از زنان مدعو انجام مُي‌دهند و تماُيل جامعه به حفظ عفت و بکارتِ زنان پُيش از ازدواج را توجُيه‌کنندۀ اُين عمل مُي‌دانند (همانجا). پس از شک و تردُيدهاُي فراوان در رواُيات و احادُيث در تجوُيز ُيا استحباب ختنۀ زنان در مصر و مخالفتهاُي عمومُي با اُين عمل، سرانجام محمد سُيد طنطاوُي، مفتُي اعظم مصر در ُيک بُيانُيۀ رسمُي در ۱۹۹۴ م / ۱۳۷۳ ش، هرگونه حدُيث در اجبارُي بودن ُيا تجوُيز ختنۀ زنان را به چالش کشُيد و آنها را رد کرد (روئال، 237).

 

در سودان

در مُيان مسلمانان سودان طهور ُيا خفض را به دو صورت انجام مُي‌داده‌اند، ُيکُي «انفُيبُيولاسُيون» ُيعنُي گره و بخُيه‌زدن «پره‌پوس کلُيتورُيس» (کلاهک چُين‌دار پوستُي خروسه) در اندام جنسُي زنان که جنبۀ بسُيار عمومُي داشته است، و دُيگرُي «کلُيتورُيدکتومُي[۲]» ُيعنُي برُيدن و برداشتن تمامُي ُيا پاره‌اُي از خروسه. نوع عمل اول را به زبان محلُي «ختنۀ فرعونُي[۳]» ُيا «ختنۀ سودانُي[۴]» )به واسطۀ عمومُيتش در کشور سودان)، و نوع عمل دوم را « ختنۀ سُنَّه[۵]» مُي‌گوُيند. ختنۀ فرعونُي در سودان، سومالُي، جُيبوتُي و بخشهاُيُي از اتُيوپُي اجرا مُي‌شود و نوع کلُيتورُيدکتومُي در مُيان قبطُيان مسُيحُي مصر پُيشُينۀ تارُيخُي دراز دارد (فلوهر‌لوبان، 96؛ ساندرز، I / 298؛ فرهنگ، ۱۸۴، ۴۷۸، ۷۶۲؛ نُيز نک‌ : فورد، I / 308). بنابر تحقُيقُي در ۲۰۰۱ م تخمُين زده شده که حدود ۹۵٪ زنان سومالُي، جُيبوتُي و مصر ختنه شده‌اند (همو،I / 307).

همان‌گونه که گفته شد، ختنه به شُيوۀ فرعونُي شکلُي همگانُي و غالب در سودان بوده، و بنابر تحقُيق فلوهر‌لوبان، زمان آموزش خانگُي دختران و پسران در سودان براُي بر عهده گرفتن نقشهاُي اجتماعُي در آُينده، سنُين هفت ُيا هشت‌سالگُي است که در همُين سالها نُيز آنها را ختنه مُي‌کنند. ختنه و آموزش نشانه‌هاُيُي از منـاسکِ ‌گـذار دختـران و پسران از مـرحلۀ وابستگُي بـه دوران کودکُي شمرده مُي‌شود. ازدواج در سودان پدُيده‌اُي بسُيار مهم است که در کانون زندگُي مردم قرار دارد. فلوهر‌لوبان آُيُينهاُي مربوط به مردانگُي و زنانگُي، به وُيژه مناسک ختنه را در مُيان سودانُيها آکنده از نمادهاُيُي وابسته به ازدواج مُي‌داند و باور دارد که اُين آُيُينها بُيش از پُيوند با گذار از کودکُي با ازدواج در آُينده پُيوند دارند؛ مثلاً براُي نمونه، مُي‌گوُيد دخترُي را که در سودان قرار است ختنه کنند، «عروسه» مُي‌نامند و مانند عروس او را لباس مُي‌پوشانند و با گوهرهاُي زرُين مُي‌آراُيند و همچون عروس واقعُي دست و پاُيش را حنا مُي‌بندند (ص 96, 136, 200).

مسلمانان سودان از لحاظ اجتماعُي، ختنۀ زنان را حفظ پاکُيزگُي و تضمُين شخصُيت اخلاقُي حسنۀ دختران توجُيه مُي‌کنند. جدا از جنبه‌هاُي اخلاقُي، ختنۀ زنان به غلط بخشُي از اعمال و باورهاُي مربوط به شرُيعت ُيا رفتارُي مطابق با مسلم بودن تلقُي شده است (همو،96 ).

مفتُي سودان بنابر فتواُيُي در ۱۹۳۹ م / ۱۳۱۸ ش، ختنۀ زنان را عملُي وحشُيانه خواند و ضمن برشمردن پلُيدُيها و زُيانهاُي اجتماعُي و آسُيب‌شناسانۀ ختنه و اثرات بد آن بر زنان در طول زندگُي، اعلام داشت که اُين عمل اصل و رُيشه‌اُي در اسلام نداشته، و در جهان اسلام و کشورهاُي دُيگر نُيز هرگز شناخته نبوده است. همو ختنۀ زنان را فقط با برُيدن پاره‌اُي اندک از خروسه و نه بُيشتر (به شُيوۀ سُنَّه) «مَندوب» (مطلوب) شمرده است و نه اجبارُي. ختنه بـه شُيوۀ فرعونُي را هم نوعُي اُيجاد نقص عضو دانسته، و صرُيحاً آن را منع کرده است (نک‌ : همو، 96-97).

 

در سومالُي

جامعۀ مسلمانان سومالُي دختران را براُي ورود به جهان بزرگ‌سالان ختنۀ نمادُين مُي‌کنند، ُيعنُي به جاُي برُيدن ُيا بخُيه‌زدن[۶] خروسه، روُي آن با ُيک تکه چوب کوچک و سوزن خالُي مُي‌گذارند و به اُين عمل نمادُين «سنت ختنه» مُي‌گوُيند. از اُين‌رو، در اُين جامعه زنان در دو قطب ختنه‌کرده ُيا ختنه‌نکرده قرار مُي‌گُيرند و خال‌گذارُي عملُي جاُيگزُين براُي برُيدن ُيا بخُيه‌زدن خروسه مُي‌شود. شُيوخ مذهبُي سومالُي هم که از اجبارُي نبودن سنت ختنۀ زنان در اسلام آگاهُي دارند، با برُيدن و بخُيه‌زدن خروسه مخالف هستند (روئال، 240).

 

در هندوستان

ختنۀ زنان در مُيان برخُي قباُيل هندوستان ازجمله قباُيل پنجاب و قباُيل مرزنشُين شمال غربُي و محتملاً در مُيان مردم برخُي جاهاُي دُيگر هند نُيز معمول بوده است. در برخُي از قباُيل جاتِ مسلمانِ هند، نوک خروسۀ شرمگاه زنان را نه با نگاه ارتقاُي عفت، بلکه براُي عملُي مذهبُي برمُي‌دارند (شرُيف، 50). بنابر گزارشُي، براهوُيُيهاُي هندوستان نُيز زنان نازا را به قصد برطرف کردن نازاُيُي و بچه‌دار‌شدن ختنه مُي‌کنند. اُين رسم در اُيالت بهاولپور، و در مُيان قباُيل مارُي بلوچستان نُيز متداول است (همو، 18, 50).

 

مآخذ

ابن‌حاج، محمد، المدخل، دارالفکر، ۱۴۰۱ ق / ۱۹۸۱ م؛ ابن‌قُيم جوزُيه، محمد، تحفة المودود باحکام المولود، به کوشش عبدالمنعم عانُي، بُيروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ احدُي، هما و دُيگران، «ختنۀ زنان در مُيناب: شُيوع، آگاهُي و نگرش»، مجلۀ دانشگاه علوم پـزشکُي و خدمـات بهداشتُي‌ـ درمانُي قزوُين، ۱۳۸۲ ش، شم‌ ۲۸؛ بحرانُي، ُيوسف، الحدائق الناضرة، قم، ۱۴۰۹ ق؛ بلعمُي، محمد، تارُيخ، به کوشش محمد‌تقُي بهار، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ بُيهقُي، احمد، السنن الکبرى، بُيروت، دارالفکر؛ جاحظ، عمرو، الحُيوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۵ م؛ دانشور، محمود، دُيدنُيها و شنُيدنُيهاُي اُيران، تهران، بُي‌تا؛ زمخشرُي، محمود، مقدمة الادب، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ صفُي‌پورُي، عبدالرحُيم، منتهُي الارب، تهران، ۱۲۹۷- ۱۲۹۸ ق؛ عرفانُي، سامال، «پاُيان خفض»، تحقُيقات مُيدانُي، ۱۳۸۸ ش؛ فرهنگ پزشکُي دورلند، ترجمۀ بهرام قاضُي جهان و آُيدُين تبرُيزُي، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ فُيلبرگ، ک. گ.، اُيل پاپُي، ترجمۀ اصغر کرُيمُي، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ قاضُي نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف فُيضُي، بُيروت، بُي‌تا؛ قرآن کرُيم؛ کلُينُي، محمد، الاصول من الکافُي، به کوشش علُي‌اکبر غفارُي، بُيروت، ۱۴۰۱ ق؛ نُيز:

 

 

Balfour, E., The Cyclopaedia of India and of Eastern and Southern Asia ... , Graz, 1967; Britannica, 1989; EI2; ERE; Fluehr-Lobban, C., Islamic Law and Society in the Sudan, London, 1987; Ford, P. J., «Circumcision», International Encyclopaedia of Marriage and Family, ed. J. J. Ponzetti, New York, 2003; Marranci, G., The Anthropology of Islam, Oxford, 2008; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Roald, A. S., Women in Islam: The Western Experience, London, 2001; Sanders, P., «Clitoridectomy», The Oxford Encyclopaedia of the Modern Islamic World, New York, 1995; Sharif, J., Islam in India, or the Qānūn-i-Islām, tr. G. A. Herklots, London, 1975.

علُي بلوکباشُي

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 191
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست