آخرین بروز رسانی : جمعه 23
خرداد 1399 تاریخچه مقاله
پُماك، نام قومی مسلمان و
اسلاو در منطقۀ بالكان كه زیستگاه اصلیِ آنان كوهستان رودوپ در منطقۀ تراكیاست؛
در تقسیمات سیاسی كنونی، بخشی از آن در خاك
بلغارستان، بخشی در یونان و بخشی نیز در جمهوری
مقدونیه قرار گرفته است. جمعیتی از پماكهای مهاجر نیز
در تركیه زندگی میكنند. این نام را هم پماكها خود،
هم بلغارها، هم تركها و هم یونانیها بهكار میبرند (ولینوف،
26). صورت جمعِ نام در زبان محلی پوماتسی[۱]، و ضبط تركی
عثمانی آن پوماق است.
هویت این قوم تا اواسط
سدۀ ۱۳ق / ۱۹م، مورد توجه قرار نگرفته بود و
پماك به عنوان یك نام قومی، از آن سده در منابعْ خود نموده
است (سیپل، 43؛ ولینوف، همانجا). با آنكه در منابعِ پیشتر،
از بلغارهای مسلمان سخن به میان آمده، چنین نامی
بر آنان اطلاق نشده است و این نام از زمانی در برگهای
تاریخ دیده میشود كه جدایی بلغارستان از خاك
عثمانی و شكلگیری ملیت بلغار مطرح شده است. البته
در طی ۵ / ۱ سدۀ اخیر نیز هویتِ پماك به شدت در پس هالهای
از ابهامِ ناشی از مناقشات سیاسی ـ قومیِ بالكان بوده
است.
در نخستین كاربردهای شناخته
شده، پماك نامی برای بلغارهای مسلمانِ ناحیۀ توروپ
بوده است؛ همین كاربرد به تعبیری دیگر در اواخر سدۀ
۱۳ق / ۱۹م، نزد شمسالدین سامی نیز
دیده میشود. وی پماكها را جماعتی مسلمان در «روم ایلی»
دانسته است كه به زبان بلغاری سخن میگفتهاند ( قاموسالاعلام،
۳ / ۲۳۱۷، قاموس تركی،
۳۶۴)؛ اما از همان اواخرِ سدۀ
۱۹م، دامنۀ اطلاقِ این نام قومی در منابع اسلاوی گسترش یافته
بود، از جمله دائرةالمعارف بروكهاوس روسی
(۱۳۱۶ق / ۱۸۹۸م) به صراحت
پماك را ــ افزونبر ساكنانِ منطقۀ رودوپ ــ به بلغارهای مسلمان منطقۀ لُوِچ
[۲](لوفچه) نیز تعمیم داده است .(XXIV
/ 495) این
تعمیم دربارۀ لوچ در ۱۳۱۷ق / ۱۸۹۹م
از سوی میلتیچ تأیید شده است (ص
۶۷-۶۸) و پژوهشگران بعدیِ اسلاو چون ساووف و ایوانف
نام پماك را برای بلغارهای مسلمان لوِچ بهكار بردهاند (نك :
گوزلر[۳]، مقدمه). در طول سدۀ ۱۴ق /
۲۰م، نام پماك به عنوان نامی فراگیر برای همۀ
بلغارهای مسلمان كاربردی عام یافت. پذیرش عامِ این
تعمیم در منطقه نزد پماكها و دیگران و هماهنگیِ آن با
ضرورتهای سیاسی ـ اجتماعیِ بالكان برای همۀ طرفهای
درگیر، در واقع باید تحولی تاریخی در كاربرد این
نام تلقی گردد. در این مقاله از این گروه نیز بهعنوان
پماك یاد میشود.
در اوایل قرن ۲۰م،
گاه با تعمیمی مسامحهآمیز به صربهای مسلمان ساكن
مقدونیه ــ موسوم به توربشی [۴]ــ نیز پماك میگفتند.
این كاربرد با تلقیای عامیانه همراه بود كه پماك
نامی عمومی برای اسلاوهای مسلمان دانسته شود. این
تلقی گاه به آثار پژوهشی نیز راه یافته است (حاجی
واسیلیویچ، 187-188, 207, 236؛ EI1) و گاه موجب این خلط
شده كه توربشی نامی است كه از سوی مردم مقدونیه
به پماكها داده شده است (مثلاً بروكهاوس، XIV / 792؛ «دائرةالمعارف ترك[۵]»،XXVII / 83
). تنها در سالهای اخیر این خلط مورد نقد قرار گرفته است
(استانف، npn.؛ گوزلر، npn.).
پیشینۀ مطالعه دربارۀ
پماكها
وضعیت دوگانۀ
پماكها، به عنوان قومی با دین اسلام و زبان بلغاری، زیستنِ
آنان در جنوب بلغارستان و نزدیكی به مرزهای تركیه
با وابستگیهای تاریخیای كه آنان با عثمانی
داشتهاند، اوضاع مناسبی را به وجود آورده است كه این قوم و
هویتِ آن برای هر دو كشور بلغارستان و تركیه درخور توجه
باشد. از سوی دیگر حضور جمعیتی از پماكها در نواحی
مرزیِ یونان ــ در حالی كه نه در دین با یونانیان
همسانی دارند، نه در زبان ــ چنین حساسیتی را بهطور
مضاعف برای كشور یونان نیز به وجود آورده است. همین
حساسیتها پیش انگارههایی را در منطقۀ
بالكان پدید آورده است كه به شدت مطالعات تاریخی را تحتالشعاع
قرار داده، و آنها را از بیطرفی دور ساخته است. این پیش
انگارهها جوانبِ مختلفِ مطالعه دربارۀ پماكها ــ از منشأ نام آنان
گرفته تا تبار و تاریخ ایشان ــ را متأثر ساخته است. مطالعات
مورخان بالكان در اینباره، به وضوح ۳ جبهۀ مشخص را تشكیل
داده، و به ۳ خوانش از هویت تاریخی پماك منجر شده
است كه گاه از آن به «سه اسطوره» تعبیر میشود (مثلاً نك :
برونباور، npn.).
خوانشِ تركی از تاریخ
پماكها بر این مبنا استوار است كه پماكها را قومی ترك ــ گاه با
تصریح به تبـار تـركی ــ قلمداد كند كه زبان تركی را به
نفع بلغاری ــ كه زبان محیط آنان بوده است ــ وا نهادهاند،
اگرچه هنوز بسیاری از واژگان تركی را در زبان خود حفظ كردهاند.
نویسندگان ترك، عموماً با تكیه بر ویژگیهای
مشتركِ دینی و فرهنگی، پماكها را از نظر پیشینه
گروهی نزدیك به خود تلقی كرده، و زبان را امری
ثانوی گرفتهاند و گاه بدون توضیحی دربارۀ وجه
تفاوت زبانی، پماكها را جماعتی ترك شمردهاند كه به زبان بلغاری
سخن میگویند. این رویكرد حتى در نوشتههای جدید
نیز دیده میشود (بوكمن، npn.؛ اُران، 360ff.؛ ناصیف،
211ff.؛ نیز نك : عنوان اثرِ چاووش اوغلو[۶]).
گاه نویسندگانِ ترك با تكیه
بر قراینی چون جایْ نامها، بر آن رفتهاند كه پماكها از
تبار قبایل كوچندۀ ترك، پچنكها، قپچاقها و كومانها هستند كه پیش از ورودِ عثمانیها
به بالكان، از شمالِ دریای سیاه به این منطقه آمده بودهاند
(نك : سیپل، ۴۳-۴۲؛ ملاحسین،
۱۴۵,۱۳۷ ؛ جیكبز، npn.؛ ولینوف،
.(۱۵۵ در دهۀ ۱۹۸۰م، حتى این اندیشه نزد برخی
از نویسندگان ترك وجود داشت كه پماكها تركانی هستند كه از دهۀ
۱۹۶۰م، احساس بلغار بودن به صورت كاذب به آنها
القا شده است (مثلاً نك : امینوف، «ترك زبانها...[۷]»،
.(۵۰۷ در نوشتههای تركها در این دهه، بر این
نكته تكیه میشود كه پماكها خود نیز خویشتن را ترك میدانند
(باهچلی، ۱۱۸). این نكته گاه اعتراض نویسندگان
پماك را برانگیخته، چنانكه ایلیف در همان دهه ابراز
داشته است كه پماكها ترك نیستند و تبار تركی نیز ندارند (ص
6-8 ).
خوانش یونانی بر این
پایه است كه اصلی یونانی برای پماكها بازشناسد.
مورخان یونان ریشۀ پماكها را به دورههای باستان و به تراكیاییان
بازمیگردانند از نظر آنان، پماكها بازماندههای این قوم
باستانیاند كه در طی قرون متمادی بارها زبان و دین
آنان دستخوش حوادث شده، و تغییراتی را پذیرفته است.
نظریۀ تبار تراكی را نخست در ۱۲۹۵ق /
۱۸۷۸م، گیتلر پژوهشگر چك ارائه كرد ( بروكهاوس
روسی، XXIV / 495)، اما بعدها بیشتر مورد توجه یونانیها
قرار گرفت و توسط آنان پیگرفته شد. برپایۀ شكلِ بسط یافتۀ این
خوانش، نیاكان پماكها در برههای از تاریخ خود، فرهنگ هلنی
را پذیرفتند و در دورهای متأخرتر، در تماس با اقوام تازه واردِ
اسلاو، به فرهنگ اسلاوی گراییدند. این نظریه،
همچنین اقتضای تغییراتی در دین را نیز
دارد، به گونهای كه گفته میشود: آنان در برههای مسیحی
شدند و سرانجام، با ورود عثمانیان به بالكان، اسلام را پذیرفتند.
مورخان هوادار این نظریه، به خصوص به واژههای كهن یونانی
و تراكیایی در زبان پماكها تكیه دارند كه امروزه حتى
در زبان یونانی فراموش شدهاند (برای فهرستی از این
واژهها، نك : «تار گروه۱[۸]»، پیام .(۲۴ این
گروه، همچنین با تكیه بر آزمایشهای خونی و
سنجشهای بدنی چون رنگ پوست و رنگ چشم، در پیِ آناند كه
تبار تركی پماكها را نفی، و هند و اروپایی بودنِ آنان
را اثبات نمایند (واكارلسكی، 149ff.؛ سیپل، 42؛ كنستانتینف،
«مقدونیه...[۹]»، npn.؛ جیكبز، npn.). گاه از این نكته
پرهیزی نیست كه آنان كاملاً یونانیانی
انگاشته شوند كه تنها با اكثریت یونانیان تفاوتهایی
دارند (مثلاً نك : كامینسكی، npn.؛ لنكُوا، npn. ).
خوانش بلغاری بیشتر بر زبان
بلغاری پماكها، و سپس بر پارهای از آداب كهن اسلاوی در میان
آنان تكیه دارد و تدین آنان به اسلام را مربوط به استیلای
عثمانی، و تحت فشار آنان میداند. هوادارانِ این خوانش، بیشتر
بدان سو گرایش دارند كه پماكها را جماعتی اصیل از تبار
بلغار بدانند و البته توضیحی نیز دربارۀ مسلمان بودن
آنان به دست دهند. از همین رو، آنان اغلب تمایل داشتهاند كه
از پماكها با تعبیر «بلغارهای محمدی [= مسلمان]» یاد
كنند. آنان با تكیه بر اینكه زبان پماكها طیف گستردهای
از ساختهای كهن بلغاری را در بردارد، اصالت تبار بلغاریِ
پماكها را اثبات میكنند. آنان همچنین بر این نكته تكیه
دارند كه در فرهنگ و رسوم پماكها عناصری از فرهنگ كهن بلغاری
وجود دارد كه حتى در میان بلغارهای مسیحی دیر
زمانی است فراموش شدهاند (سیپل، همانجا؛ جیكبز، npn.؛
برونباور، npn.). این گروه دربارۀ پذیرش اسلام توسط پماكها،
عموماً بر این باورند كه آنان بخشی از بلغارهای ارتدُكس
بودهاند كه در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م، بر اثر فشارهای عثمانیان،
به اجبار اسلام را پذیرفتهاند. گاه سخن از آن میرود كه پماكها
پنهانی برخی رسوم مسیحی خود را حفظ كرده بوده، و
حتى در خانههای خود انجیل داشتهاند (سیپل، همانجا). به
هر تقدیر، در خوانش بلغاری، پماكها نه تنها بلغارند، كه گاه اصیلترین
بلغارها شمرده میشوند.
نظریۀ بلغار بودن
تبار پماكها و اجباری بودن اسلام آنان كه موضع رسمی بلغارها در
طی سدۀ ۲۰م بود (بل، 173)، از پذیرشی فراگیر در
میان غربیان نیز برخوردار گشت (مثلاً نك : «گزارش كمیسیون...[۱۰]»،
۷۷ ).
به هر روی، اختلاف در پیش
انگارهها در ریشه شناسی نام پماك نیز نمود یافته
است. مشهورترین قولی كه دربارۀ خاستگاه نام
در میان است، اشتقاق آن از واژۀ اسلاویِ كهن پوموگاتی
[۱۱](= كمك كردن) است كه مشتقات آن در زبانهای نوین
اسلاوی به كار میرود (پُكُرنی، 695؛ شانسكی، 246؛
دركسن، شم .(909 در بلغاری كنونی و نیز در پماكی، مصدرِ
پوماگام [۱۲](= كمك كردن) كاربرد دارد (نك : استالف، 74؛ كوكاس،
npn.؛ گوزلر، .(npn. در توضیحِ این وجه اغلب گفته میشود:
پماكها از آن روی كه به عثمانیها برضد هموطنان خود یاری
رساندند، «كمككنندگان» نامیده شدهاند ( بروكهاوس روسی، XXIV / 459؛
EI1؛سیپل، 47؛ ولینوف، 26)؛ با وجود مخالفت ییرچك
در ۱۳۰۸ق / ۱۸۹۱م، این
دیدگاه ــ كه جز گمانی نیست ــ در میان مورخان
بلغار پذیرشی عام یافته، و حتى در میان دیگر
مورخان اروپایی نیز به عنوان نظر غالب تكرار شده است.
دیگر اشتقاق پیشنهادیِ
هماهنگ با خوانش بلغاری، گرفته شدن پماك از ریشۀ بلغاری
ماكا [۱۳](= زور، آزار) است (ایشیركوف، II / 15)
كه با معنای مركزی این واژه در بلغاری و دیگر
زبانهای اسلاوی، یعنی درد و حتى سختكوشی، و
معنای كهنتر آن، یعنی له كردن سازگاریِ چندانی
ندارد (نك : استالف، 48؛ اشتپان، 251؛ پكرنی، 696-986 ).
برخی پیشنهادها نیز
چون ساخته شدنِ آن با تغییر شكل واژۀ پوتورنیاك
[۱۴](= تُرك شده) (EI1) كه خود باید شكل كوتاه شده از پوتورچیناك[۱۵]
اسلاوی باشد (دئانُویچ، 689) ــ در حالی كه عملاً چنین
پدیدهای رخ نداده است ــ یا ساخته شدن آن با شكستن واژۀ
«پوموخامدانتسی» ( = اسلام پذیرفتگان) (واكارلسكی،
150-149)، آن را به رابطۀ ماكها با تركها یا اسلام بازگرداندهاند.
در خوانش یونانی، گرفته شدن
آن از واژۀ یونانی پُماكس [۱۶](= نوشنده) پیشنهاد
شده است كه تصور میشود اشاره به عادتی در میان تراكیاییان
باستان دارد (سیپل،۴۸-۴۷؛ جیكبز، npn.؛
برای ریشه، نك : لیدل، ۱۵۶۱).
موضع دیگر ناهمسازی واژۀ آگاریان
/ آخریان[۱۷] است؛ نام دومی كه به صورت محلی
در رودوپ بر پماكها اطلاق میشود (ایشیركوف، همانجا). در
خوانش تركی، برخی برآناند كه این نام گونهای تغییر
شكل یافته از «اخیان» (جمعِ اخی) است و به سابقۀ حضور
اخیها در منطقه بازمیگردد (سیپل، 43؛ نیز نك : عنوانِ
اثر آلپرن[۱۸]. برخی از مورخان بلغار اصل آن را واژۀ كهن
بلغاریِ «آگاریان» (= بیاعتقاد، كافر) (واكارلسكی،
همانجا)، و برخی از مورخان یونانی آن را برگرفته از نام قبیلۀ
باستانیِ تراكیایی «آگریانوی» دانستهاند
(سیپل، 48). همۀ این نظریهها صرفاً گمانه زنی بر اساس صورت واژه
است كه بارها از سوی مورخانِ بیطرف مورد انتقاد قرار گرفته است.
ریشهشناسی نام پماك
گمانهزنی دربارۀ ریشۀ نام
پماك و آگریان، از اواخر سدۀ ۱۹ و اوایل سدۀ ۲۰م، یعنی
از همان زمانِ شناخته شدنِ این نام آغاز شده است. با آنكه دربارۀ ریشۀ
نامها، اتفاق نظری وجود ندارد، آنچه با اطمینان میتوان
گفت آن است كه ساخته شدن این نامها مربوط به مدتها پیش از آشنایی
مورخان و توجه به وجه اشتقاق آن است. در واقع، همین كهنگی و
تصرفات احتمالی در ساختِ نخستین نام است كه شناختِ ریشۀ آن
را با مشكل روبهرو ساخته است.
فارغ از آنچه بر پایۀ
خوانشهای ۳گانه دربارۀ ریشۀ این نامها گفته شده است، پیشنهاد میشود كه واژۀ پماك
از ریشهای به معنای جابهجایی و حركت دانسته
شود؛ پیشینۀ واژه میتواند به ریشۀ هند و اروپایی
mei و پیش اسلاوی mijati (= رفتن و گذشتن) بازگردد كه
مشتقات آن در زبانهای گوناگون اسلاوی یافت میشود
(تروباچف، XIX /
31؛ استالف، 46؛
پكرنی، 710). واژۀ پماك كه ظاهراً میتواند از این ریشه ساخته شده،
و دارای معنای جابهجا شونده و كوچنده بوده باشد، هنوز در
صربوكرواتی به معنای لغوی خود برجای مانده است (دئانُویچ،
.(660 مصدرهایی به صورت پماتسی و پماكنوتی[۱۹]
نیز از همین ریشه، به معنای حركت كردن و جابهجا
شدن در همان زبان وجود دارد (همو، ۶۶۰,۶۵۹ ؛
گروییچ، .(۵۰۵ چنین اشتقاقی با شیوۀ قدیم
زندگی پماكها كه زندگی شبانی بوده، نیز سازگار است.
گفتنی است كه قومی اسلاو با نامِ میاك در منطقۀ مرزیِ
مقدونیه و آلبانی زندگی میكنند كه بخشی از
آنان مسلماناناند؛ گفته میشود كه اغلب میاكها قبل از جنگ،
شبان و كوچنده بودهاند (تامر، بند .(۶ فرایندِ پیشنهادی
برای ساخت این نام، فرایند همسان با پماك از ریشۀ mei،
بدون پیشوند po- است. این احتمال دور نیست كه
آنان خویشاوند پماكها بوده باشند، چه، منطقۀ یاد شده
آخرین حد غربی منطقۀ پماكنشین در اواخر قرن ۱۳ق / ۱۹م
بوده است.
در تأیید این پیشنهاد
نخست باید به اصطلاح «یوروك» اشاره كرد كه اولیا چلبی
در سخن از ساكنان روم ایلی، در منطقهای نزدیك به
بوم پماكها دربارۀ گروهی از ساكنان به كار برده است؛ او در سخن از تركیب
قومی این مناطق، در كنار تركها و گاه ارمنیها از گروهی
با عنوان یوروك در عرض آنان یاد كرده است (مثلاً نك : ۵
/ ۲۹۹-۳۰۰). این واژه از مصدر یورومكِ
تركی به معنای راه پیمودن است و در اصطلاح عصر عثمانی
به عشایر و قبایل كوچنده اطلاق میشده است (نك : سامی،
قاموس تركی، ۱۵۶۰؛ كُجابای، 819). چنین
مینماید كه دو اصطلاح یوروك و پماك میتوانند ترجمۀ یكدیگر
باشند. در صورت درستی این ارتباط، باید گفت كه واژۀ پماك
در قرن ۱۱ق / ۱۷م ــ یعنی روزگار اولیا
چلبی ــ هنوز به صورت نامِ خاص درنیامده بوده، و جاافتادن آن به
عنوان نام خاص در سدۀ ۱۲ق / ۱۸م یا حتى اوایل سدۀ بعد
واقع شده است.
تأیید دیگر برای
اشتقاق پیشنهادی آن است كه در میان اقلیتهای
مسلمان منطقۀ جنوب شرق بالكان، ویژگی جابهجا شوندگی ــ دستكم
در پیشینۀ تاریخی ــ به گونههای مختلف دیده میشود.
در این باره، نخست باید به كولیهای مسلمان در
بالكان اشاره كرد كه ویژگی عمومیِ آنان جابهجایی
بوده است؛ مصداق دیگر توربشی، یا صربهای مسلمان
مقدونیه است كه بازگشت نام آنان به دستفروشان دوره گرد است (نك
: ه د، توربشی).
دربارۀ نام آگاریان،
به نظر میرسد این نام گونهای از واژهای باشد كه
امروزه به صورتِ گُریانیك [۲۰]در زبان صربوكرواتی
برجای مانده است و معنای كوهنشین، یا كوه گرد دارد
(برای واژه، نك : دئانویچ، ۱۸۸). شكل كوتاهترِ
واژه، یعنی گُریان [۲۱]نیز امروز به
عنوان نام شخصی در میان اسلاوهای بالكان رایج است.
«آ» در آغاز كلمه، ظاهراً پیشوندِ اتصاف به صفت است كه در پماكی
و دیگر زبانهای اسلاوی شناخته شده است ، مانند آژُنِن
[۲۲](= متأهل) (كوكاس، npn.).
در تأیید این پیشنهاد
باید توجه داشت كه گروه كوچكی از مسلمانان اسلاو زبان كه در
بخشی از كوزوو زندگی میكنند، نام «گوران» (جمع: گورانی)
برخود دارند. بر اساس گزارشها، این قوم در زبان و نیز آداب و رسوم،
شباهتهای بسیاری به پماكها دارند و شاید گروهی
از آناناند كه زمانی به كوزوو كوچیدهاند ( مانگالاكُوا، npn.؛
«تار ـ گروه ۱»، پیام ۱۱۷۹ ).
الف ـ جغرافیای انسانی
پماكها در خاك كشورهای مختلف
زندگی میكنند و با وجود اشتراكهای قومی، تابعیت
كشورهای مختلفی را دارند، اما این تنوع كشوری نباید
به معنای پراكندگی تلقی گردد. در واقع، بخش اصلی
پماكها در بوم اصلی خود، كوهستان رودوپ زندگی میكنند كه در
تقسیمات كشوری بالكان در اوایل سدۀ
۲۰م، در خاك ۳ كشور بلغارستان، یونان و كشوری
سوم جای گرفته است. كشور سوم صربستان آغاز قرن ۲۰م است
كه بعدها بخشی از یوگسلاوی شد و اكنون بخش مورد نظر آن با
عنوان جمهوری مقدونیه شناخته میشود.
پماكهای ساكن بخش بلغاری
از منطقۀ رودوپ در بخش وسیعی از استانهای اسمولْیان
(سلیمانلار)، نیز بخشهایی از استانهای كارجالی،
پلُوْدیف، پازارْجیك و بلاگویوْگراد زندگی میكنند.
قدیمترین وصف دقیق دربارۀ بوم پماكها
را در قرن ۱۳ق / ۱۹م، آمیبوئه، زمینشناس
اتریشی به دست داده است (ص
.(۱۵۷-۱۶۳ تسوییچ [۱]نیز
در ۱۳۲۴ق / ۱۹۰۶م، پراكندگی
پماكها در منطقۀ رودوپ را در یك نقشۀ قوم نگاری به دقت نشان
داده است (ص .(۱۸۲ وصفهای داده شده از اواخر قرن
۱۹م نشان از آن دارد كه پماكها در سطح وسیعی از
رودوپ، از پلودیف در شمال، تا تسالونیكی در جنوب، و از رود
آردا در شرق، تا نوار مرزی جمهوری مقدونیه و آلبانی
كنونی گسترده بودهاند (نك : EI1)، اما چنان كه بوئه یادآور
شده، تركیب در این منطقه بسیار تنك و از نظر قومی
پرتنوع بوده است (ص .(۱۶۳ در وصفهای بعدی
حضور آنان در همین مناطق، تأیید شده است (ناصیف،
۲۰۹؛ اِگبرت، ۴۱۲-۴۱۱؛
برونباور، .(npn.
در واقع، محدود شدن حضور پماك در این
بوم، برخلاف آنچه بایراكتارویچ پنداشته (نك : EI1) به
صورت پس رفتن مرزها نبوده است؛ چه، مرزهای شمالیِ پماكهای
رودوپ هنوز پلودیف و پازارجیك، و مرزهای غربی هنوز
نوار مرزی مقدونیه و آلبانی است. در شرق پماكها تا تراكیای
شرق پیش رفتهاند و اكنون در ادرنه و كِشان حضور دارند و تنها در جنوب
مرزهای پماكها اندكی پس رفته است. آنچه به طور جدیتر
دربارۀ كاهش حضور پماكها باید به آن توجه كرد، كاسته شدن تراكم و
تنكترشدن حضور آنان در مراكز جمعیتی است.
گروه دیگری از مسلمانان
بومی در بلغارستان، یا پماكها (در تعمیم نام)، در مناطق
شمالی و شمال شرقی كشور، در استانهای لُوِچ، وِلیكو
تارنوو، رازگراد، شومِن و تولبوخین زندگی میكنند. در این
میان، بلغارهای مسلمانانِ لوچ، در طول چند سده بیش از همه
مورد مطالعه قرار گرفتهاند (نك : اولیاچلبی، ۶ /
۱۲۶؛ بوئه، ۲۷؛ نیز گوزلر، سراسر اثر؛
برونباور، npn.). سرانجام، باید از بلغارهای مسلمانِ كوچیده
از رودوپ یا شمال بلغارستان یاد كرد كه جمعیتی را در
صوفیه، پایتخت بلغارستان و نیز در شهر آیتوس در شرق
بلغارستان تشكیل دادهاند (ناصیف، همانجا).
پماكهای ساكنِ بخش یونانی
از منطقۀ رودوپ، در تقسیمات كشوری جدید یونان، در ناحیۀ تراكیا،
در دو استانِ رودوپ و كسانثی [۲]در شمال شرق این كشور زندگی
میكنند (كتانی، «مسلمانان...[۳]»، ۱۵۱,
۱۵۴؛ «پماك[۴]...»، بند .(۲-۲
دربارۀ مقدونیه،
گزارشها بسیار محدود است. افزون بر آنچه دربارۀ گزارشهای
مربوط به اواخر قرن ۱۹م گفته شده، و آماری كه حاجی
واسیلیویچ از پماكهای مقدونیه به دست داده (نك :
سطور بعد)، گزارشهای جدیدتر حاكی از آن است كه در مقدونیه
در میانۀ سدۀ ۲۰م پماكها جمعیتی را تشكیل میدادهاند
(BSE2, XXXIV / 129) و هنوز نیز جمعی از آنان با حفظ هویت
قومی در آنجا زندگی میكنند (مثلاً نك : برونباور، .(npn.
گروهی از پماكهای مقدونیه (یوگسلاوی سابق) نیز
در گذشتهای نه چندان دور به تركیه مهاجرتكردهاند. آلاداغ
[۵]حكایتهایی مستند از مهاجران پماك در ناحیۀ موغلا
در تركیه گرد آورده است كه از منطقهای در جنوب شرق مقدونیه،
از روستاهای پیرامون شهر كاوادار به آنجا كوچیده بودهاند
(سراسر اثر). گروهی كه در غربِ مقدونیه در منطقۀ مرزی
با آلبانی، در میان میاكهای مسیحی به
عنوان پماك شهرت دارند، اگر چه امروزه به زبان تركی سخن میگویند
(نك : تامر، بند ۶)، اما ظاهراً اسلاوند و احتمالاً در گذشتهای نزدیك
زبان خود را واگذاردهاند.
دربارۀ زیستگاههای
پماك در بیرون از بوم اصلی خود، عمدتاً باید از تركیه
سخن به میان آورد. منطقۀ ادرنه در تراكیای شرقی، در بخش اروپایی
از خاك تركیه، از قرن ۱۹م مسكن برخی از بلغارهای
مسلمان بوده است؛ به عنوان نمونه، گفته میشود كه محمد طلعت پاشا
از رجال عثمانی در سدۀ ۱۳ق / ۱۹م، نه ترك، كه از تباری
بلغار (پماك) بوده است (نك : فرناو، .(۲۲۱ اما با موجهای
مهاجرت مسلمانان از بلغارستان به تركیه ــ به خصوص در
۱۳۳۰-۱۳۳۱ ق /
۱۹۱۲-۱۹۱۳ م و
۱۳۶۷-۱۳۷۲ ق /
۱۹۴۸-۱۹۵۳م ـ شمار پماكها در این
كشور افزایش چشمگیری یافت (مثلاً نك : بل،
۱۶۸؛ ولینوف، .(۱۰۷ این
مهاجران، افزون بر منطقۀ ادرنه در دیگر نقاط تراكیای شرقی نیز
پراكندهاند؛ ازجمله شماری روستای پماكنشین در حومۀ شهر
كشان در جنوب تراكیا گزارش شده است (استانف، npn.؛ «تار ـ گروه ۱»، پیامهای
۵۸۰, ۷۴۱).
گذشته از تركیه، احتمال داده
شده است كه گروهی از پماكها در آلبانی ساكن بوده باشند
(برونباور، npn.). ممكن است گروه قومی مورد نظر همان گورانهای
ساكن كوزوو باشند كه اشتراكهای گستردهای با پماكها دارند و
احتمالاً شاخهای مهاجر از آناناند (مانگالاكوا، npn.؛ «تار ـ گروه ۱»، پیام
۱۱۷۹ )
از نظر شمار، پماكها در آمارهای
رسمی یا اصلاً دیده نشدهاند، یا اطلاعات بسیار
متفاوتی دربارۀ آنان به ثبت رسیده است (نك : اگبرت،
۴۱۳). در آمارهای رسمیِ یونان معمولاً
پماكها در شمار مسلمانان یاد شده، و میان آنان با تركها و دیگر
مسلمانان فرقی نهاده نشده است («گزارش كمیسیون»،
۱۹۵؛ اگبرت، همانجا). در آمارهای بلغارستان، پماكها گاه
در شمار مسلمانان و گاه در شمار بلغارها جای گرفتهاند (سامی،
قاموسالاعلام، ۲ / ۱۳۴۵؛ بوگایسكی،
«سیاست...[۶]»، ۲۳۵؛ بل، ۱۷۲).
در سرشماریهای تركیه نیز پماكها در زمرۀ اكثریت
ترك آمدهاند.
با این همه، آمارهایی
دربارۀ پماكها وجود دارد. در اواخر سدۀ ۱۹م، جمعیت
آنان در كوهستان رودوپ، یعنی در بوم اصلی حدود
۴۰۰هزار نفر برآورد شده است ( بروكهاوس روسی، .(XXIV / ۴۹۵
در «گزارش كمیسیون بینالمللی كارنگی...» در
۱۳۳۲ق / ۱۹۱۴م، شمار آنان در
«مقدونیۀ بلغار» ۴۰۰ هزار تن، و در مناطقِ تازه تصرف شده از
خاك عثمانی، ۸۰هزار تن گمانه زده شده است (ص
۷۷). گفتنی است كه فاصلههای بسیار در ارقام جمعیتی
پماكها در اواخر سدۀ ۱۹ و اوایل سدۀ ۲۰م (مثلاً نك : EI1) گاه
به سبب مهاجرتهای موقتِ ناشی از جنگ، و گاه همراه كردنِ پماكها
و دیگر اسلاوهای مسلمان در سرشماری بوده است.
طبیعی است كه فشار وارد
بر مسلمانان از ۱۳۳۰ق / ۱۹۱۲م
و مهاجرتهای پس از آن، از شمار پماكها در بلغارستان و یونان
كاسته است، اما اینكه شمارِ داده شده از پماكهای بلغارستان در
۱۳۰۹ش / ۱۹۳۰م، به حدود
۱۰۰هزار نفر فرود آمده (بل، ۱۷۰)، شگفتآور
است. آمارهای پسین از پماكهای بلغارستان عبارتاند از حدود
۱۴۰هزار نفر در ۱۳۳۵ش /
۱۹۵۶م (امینوف، «ترك زبانها...»،
۵۱۱؛ قس: «گزارش جمهوری...[۷]»،
۱۲)، میان ۱۲۰ تا ۱۷۰ هزار
نفر در ۱۳۴۹ش / ۱۹۷۰م (اگبرت،
۴۱۱) و حدود ۲۷۰هزار نفر بنا بر آمار رسمی
بلغارستان در ۱۳۶۸ش / ۱۹۸۹م
(برونباور، npn.؛ برای آمارهایی اغراقآمیز از
۱۹۷۳ و ۱۹۸۰م، نك : بالیچ،
۳۶۵؛ امینوف، همانجا). برآوردهای بعدی،
تكرار حدود ۲۷۰هزار نفر برای سال
۱۳۷۱ش / ۱۹۹۲م (بل،
۱۷۲)، افزایشی در حد ۵۰۰هزار
نفر ــ فقط محدود به كوهستان رودوپ ــ در برآوردی مربوط به
۱۹۹۴م (بوگایسكی، همان،
۲۳۷) و كاهش تا حد ۲۲۰ تا
۲۵۰هزار نفر در ۱۹۹۸م (بل،
۱۷۴)، نشان از كاهش ثبات در گمانه زنیهاست (نك :
بوگایسكی، «ملیتها[۸]...»، ۱۷۹ ).
دربارۀ یونان
آمارها بسیار محدودتر است. در آمار مربوط به سال
۱۳۳۸ق / ۱۹۲۰م، در تراكیای
غربی (بخش یونانی تراكیا)، حدود ۱۲هزار
مسلمان بلغاری وجود داشته است (EI1) در آماری مربوط به
۱۹۷۰م شمار پماكها میان ۲۰ تا
۳۰هزار نفر برآورد شده است (اگبرت، همانجا). بیان دیگری
از این برآورد در ۱۳۵۰ش /
۱۹۷۱م، آمار آنان را در منطقۀ تراكیا
۲۰هزار، و در منطقۀ مقدونیه ۱۰هزار نفر نشان داده است (كتانی،
«مسلمانان»، ۱۵۱). در دهۀ
۱۹۸۰م، منابع از كاهش جمعیت پماكها خبر دادهاند
(همان، ۱۴۹؛ باهچلی، ۱۱۱).
در مقدونیه حاجی واسیلیویچ
به برآوردی از سال ۱۳۰۶ق /
۱۸۸۹م اشاره دارد كه در آن، شمار پماكهای
مقدونیه بالغ بر ۱۴۴هزار تن دانسته شده است؛ بایراكتارویچ
بر آن است كه این آمار دیگر اسلاوهای مسلمان در مقدونیه
را نیز دربرمیگرفته است (EI1).
ب ـ تاریخ سیاسی و
اجتماعی: تاریخ بوم اصلی پماك یا منطقۀ
رودوپ، از روزگاران باستان مكتوب شده، و وقایع تاریخیِ آن در
مقاطع مختلف به ثبت رسیده است (ه د، رودوپ). هم زمان با فتوح بالكان
درقرن ۸ق / ۱۴م، این منطقه نیز تحت حاكمیت
عثمانی قرار گرفت و این وضع تا اوایل سدۀ
۱۹م دوام یافت (فرید، ۱۲۵ بب ).
در این مدت، بلغارهای مسلمان در امور دولت عثمانی كاملاً
مشاركت داشتند. كسی چون محمدپاشا (د ظاهراً
۱۰۳۵ق / ۱۶۲۶م) اهل رازگراد به
عنوان قائم مقام صدراعظم عثمانی ایفای نقش كرد (عطایی،
۶۲۲) و برخی مانند دال طبان مصطفى پاشا، اهل پتریچ
(د ۱۱۱۴ق / ۱۷۰۲م) و قلفات
محمدپاشا، اهل صوفیه (د ۱۲۰۷ق /
۱۷۹۳م) از رجال برجستۀ دولت عثمانی
بودند (شیخی، ۲ / ۲۱۹؛ سامی، قاموس
الاعلام، ۶ / ۴۲۰۳). در این دوره، شهر
مسلماننشین شومن (شمنى) پایگاه نظامی و زرادخانۀ مهمی
برای عثمانی بود (فرید، ۶۵۷،
۶۸۴).
در ۱۲۴۶ق /
۱۸۳۰م، بر پایۀ پیمانی
میان روسیه و عثمانی، كوهستان رودوپ كه خود حائلی
طبیعی نیز بود، به عنوان منطقۀ مرزی میان
عثمانی و بلغارها معین شد (همو، ۶۵۶،
۶۸۸). پایگیری دولت نیمه مستقل
بلغار و شكلگیری ملیت بلغار در طی سدۀ
۱۹م، به شدت پماكها را به عنوان یك اقلیت میانی
درگیر میساخت (شارُوا، 35-27؛ ولینوف، 61ff.).
سامی اطلاعات سودمندی دربارۀ مهاجرت مسلمانان از شهرهای
شمال بلغارستان به جنوب، و كاهش جمعیت مسلمان در شهرهایی
چون پلِوِن، لوِچ، روسچُق و ویدین به دست داده است (همان،
۲ / ۱۵۳۲-۱۵۳۳، ۳ /
۲۳۲۳، ۶ / ۴۰۱۷،
۴۶۸۱-۴۶۸۲). در این میان
موقعیت شهر اسكی جمعه یا تارگُویشْته ویژه است،
از آن جهت كه اكثریت جمعیت آن پیشتر مسلمان بوده، و پس
از موج مهاجرت، تنها ۴ تا ۵هزار نفر از اهالی مسلمان آن
باقی مانده بودهاند (همان، ۲ / ۹۳۶). شاید
در نظر نخست، پماك در منازعات بین دو قدرت روس ـ بلغار و عثمانی
قوم مهمی به نظر نیاید، اما در عمل نقش تاریخی
مهمی ایفا كرده است.
در حدود سال
۱۲۶۶ق / ۱۸۵۰م، آمی بوئه
كه خود از آن منطقه دیدن كرده است، تصریح میكند: زمانی
كه قیام برضد عثمانیان حتى در مركز كشور وجود دارد، مردم رودوپ
به گونهای شگفتآور در امنیت كامل زندگی میكنند و
از امتیاز ویژهای برخوردارند (مقدمه، ۱۳، نیز
متن، .(۷۰ در همین راستا، باید به شخصیت مهم
مدحت پاشا (۱۲۳۷-۱۳۰۰ق /
۱۸۲۲-۱۸۸۳م) اشاره كرد كه خود
تباری پماكی داشت و در همین دوره، برای برههای
فرماندار بخش وسیعی از بلغارستان از سوی دولت مركزی
عثمانی بود (پِری، ۳؛ نوریس، تكمله، ۱۸؛
قس: زركلی، ۶ / ۱۷۶). احمد جودت پاشا
(۱۲۳۸-۱۳۱۲ق /
۱۸۲۲-۱۸۹۵م) دانشمند و وزیر
عثمانی نیز مسلمانی از اهل لوِچ و فرزند یكی
از رجال متنفذ محلی بود (سركیس، ۱ / ۷۲۰؛
زركلی، ۱ / ۱۰۸). آشكار است كه این گزینشها
با توجه به اوضاعِ متشنج آن دوره، هوشمندانه بوده است.
از اواخر قرن ۱۹م، موجِ
نخستِ جریانی در بلغارستان پدید آمد كه در تاریخِ آن
سرزمین بهعنوان «همسان سازیِ قومی» شناخته میشود و
این همان جریانی است كه عبدالحمید ثانی به
تعبیر «سیاست بلغاری كردن منطقه» از آن یاد كرده، و
بیم داده است (ص ۱۲۸). همین امر ظاهراً نخستین
موج مهاجرت پماكها را فراهم آورده است.
محاصرۀ
۱۴۳روزۀ شهر پلون توسط روسها و بلغارها، و سقوط آن در
۱۲۹۴ق / ۱۸۷۷م ضربۀ سهمگینی
بر جامعۀ بلغارهای مسلمان در شمال بلغارستان بود. در پی این
واقعه، بلغارها گروهی از مبلغان را برای درآوردنِ مسلمانان و در
درجۀ اول پماكها به دین مسیح برانگیختند (مكارتی،
۱۵۳ ).
بخش بزرگی از مسلمانانِ كرانۀ جنوبی
دانوب دیار خود را ترك گفته، روی به جنوب غرب و مقدونیه
آوردند. آنان در ۱۲۹۷ق / ۱۸۸۰م
با احساس امنیت نسبی به مناطق خود بازگشتند، اما با افزایش
فشار، اندكی بعد بار دیگر تن به مهاجرت دادند و این بار روی
به جنوب شرقی و مناطقی نهادند كه هنوز تحت حاكمیت عثمانی
بود (EI1؛ امینوف، «اقلیت ...[۹]»،
۵۱-۴۸)؛ آمار ییرچك از
۱۳۰۸ق / ۱۸۹۱م، و آماری
رسمی از ۱۳۲۸ق / ۱۹۱۰م به
روشنی گویای كاهشِ جمعیت پماكها در بلغارستان و افزایش
آنها در قلمرو عثمانی است (EI1). بر اساس اطلاعی كه شمسالدین سامی
در ۱۳۱۷ق / ۱۸۹۹م به دست
داده، پماكها در حوالیِ همین سال در روم ایلی، درون
خاك عثمانی میزیسته ( قاموس تركی،
۳۶۴)، یا به تعبیر دقیقتر بیشترین
آنان در همین قلمرو بودهاند.
در ۱۳۲۶ق /
۱۹۰۸م، بلغارستان استقلال كامل خود از تركیه
را به دست آورد و این به معنای افزایش فشار بر پماكها برای
همسانسازی بود. در
۱۳۳۰-۱۳۳۱ق /
۱۹۱۲-۱۹۱۳م جنگهای
بالكان افروخته بود و دو طرف اصلی درگیر ــ بلغارها و تركها ــ دو
طرف اصلیِ ذی نفع در مسئلۀ پماكها نیز بودند.
درگرماگرم جنگهای بالكان،
بلغارها در سیاست داخلی خود، موج دیگری از همسان سازی
را آغاز كردند كه بسیار محسوستر از گذشته بود (شمشیر، «تركان[۱۰]...»،
۴۹؛ كاراگیانیس، «دربارۀ قومیت...[۱۱]»،
۳۶؛ بل، ۱۷۰). این موج زمینهساز دور
دیگری از مهاجرتهای جمعیِ پماكها به خاك عثمانی
بود (شمشیر، همانجا). بر پایۀ «گزارش كمیسیون بینالمللی
كارنگی»، یك جریان نسلكشی نیز در این میان
رخ داده است (ص ۸۱, ۹۱).
پس از پایان جنگ جهانی
اول و افول دولت عثمانی، اوضاع برای پماكهای ساكن روم
ایلی دشوار شد. در ۱۳۳۷ق /
۱۹۱۹م، تراكیای غربی ــ كه بخش
مهمی از پماكها را در خود جای داده بود ــ به دست یونان
افتاد (كتانی، «مسلمانان...»، .(۱۵۱ در
۱۳۰۲ش / ۱۹۲۳م دولت عثمانی
فروپاشید و جمهوری تركیه جانشین آن شد. باید
توجه داشت كه این جمهوری، نه جانشین دولت عثمانی،
كه خود دولتی ملیگرا بود. نخستین اقدام این دولت
دربارۀ مسلمانان تراكیای غربی بستن یك پیمان
حمایتی با دولت یونان بود؛ اما معاهدۀ لوزان در
۱۹۲۴م، حقوقی را برای مسلمانان این
منطقه به رسمیت شناخت كه مواد آن بر قومیت ترك متكی
بود (همان، ۱۵۳؛ بالیچ، .(۳۶۵ این
امر مستلزم آن بود كه پماكها خود را به عنوان اقلیت در اقلیت،
بهعنوان بخشی از اقلیت ترك یونان معرفی نمایند
و این اتفاقی است كه در عمل رخ داد. گام بعدیِ دولت تركیه
در ۱۳۴۱-۱۳۴۹ق /
۱۹۲۳-۱۹۳۰م، مبادلۀ جمعیت
با یونان بود كه بر مبنای دین نهاده شده بود؛ در طول این
سالها شمار بسیاری از مسلمانان تراكیا، ازجمله پماكها به
تركیه كوچیدند كه بسیاری از آنها خود را از نظر قومیت
ترك معرفی میكردند (بل، همانجا).
در بحبوحۀ جنگ جهانی
دوم، در ۱۳۲۱ش / ۱۹۴۲م در
بلغارستان موج دیگری از همسانسازی آغاز شد و بار دیگر
بیشترین فشار بر پماكها وارد آمد كه ویژگیهای
زبانی و فرهنگی مشترك با بلغارها داشتند (بل، همانجا؛ هادن، 170؛
ولینوف، 77ff.) و نتیجۀ آن موجی
دیگر از مهاجرت به تركیه بود (همو، 107, 117ff.).
ورود ارتش روسیه به بلغارستان
در ۱۳۲۳ش / ۱۹۴۴م، الغای
پادشاهی و تأسیس جمهوری خلق بلغارستان در
۱۹۴۶م نقطۀ عطفی در تاریخ پماكها نیز بود. برخلاف انتظار، دولت
سوسیالیستی بلغارستان سیاست قومیت واحد بلغار
را دوام بخشید و موجی نو از جریانِ همسانسازی را
سامان داد. این دولت كه در مرزهای یونان نسبت به وفاداری
پماكها تردید داشت، در ۱۳۲۴-
۱۳۲۸ش /
۱۹۴۵-۱۹۴۹م، برنامهای
دامنهدار برای كوچ دادن پماكها به مناطق داخلیترِ كشور و جایگزین
كردن آنان با بلغارهای مسیحی دنبال میكرد («تار ـ
گروه ۱»، پیام .(۷۵۸ مسلمانان بلغار كه طی
این سالها با سیاست انزوا، خود را با اوضاع و احوال وفق داده
بودند، از ۱۹۴۹م مجدداً در بوتۀ توجه قرار
گرفتند (دربارۀ سیاست انزوا، نك : كنستانتینف،
«راهبردها[۱۲]...»، ۴۳؛ تسیبیریدو، .(npn. در
۱۹۴۹-۱۹۵۰م، به جد از پماكها
خواسته میشد تا نامهای اسلامی خود را با نامهای بلغاری
ـ مسیحی جایگزین سازند (ملاحسین،
۱۳۸-۱۳۹). در پیِ این سیاست،
موج جدیدی از مهاجرت به تركیه در
۱۳۲۸-۱۳۳۱ش /
۱۹۴۹-۱۹۵۲م پای گرفت كه
از سوی قوۀ حاكم نیز مخالفتی با آن وجود نداشت (همانجا؛ بل،
۱۶۸؛ كنستانتینف، همان، ۴۲، نیز، «سه
داستان...[۱۳]»، npn. ).
در فروردین
۱۳۳۵ / آوریل ۱۹۵۶، در
پلنوم حزب كمونیست بلغارستان اعلام شد كه تركها جزء جدایی
ناپذیر ملت بلغارند، اما همانجا پیشبینی شده بود كه
قومیت ترك باید با قومیت بلغار كاملاً آمیخته شود و
نتیجۀ این تصمیم دربارۀ قومی میانی
چون پماك روشن بود (نك : «گزارش جمهوری»،
۱۱-۱۲ ).
به عنوان بازخوردی از این
موضعگیری، در ۱۳۷۷ش /
۱۹۵۸م بوژینف [۱۴]در فرهنگستان علوم
بلغارستان، مجموعه مقالاتی را با عنوان «دربارۀ اقلیت
بلغارهای محمدی در منطقۀ رودوپ» منتشر ساخت كه مقالاتی
با موضوع نقش پماكها در جنگ مسلحانه برضد فاشیسم، نقش آنان در جریان
جنگ جهانی دوم و نقش آنان در حمایت از حكومت خلقی آشكارا
نشان از كوششی داشت كه برای همسنگر كردن پماكها با بلغارهای
سوسیالیست حاكم به عمل میآمد (سراسر اثر[۱۵]).
سیاستِ همسانسازی در دهۀ
۱۹۶۰م نیز پیگیری شد (نك :
بل، ۱۶۸) و در دهۀ ۱۹۷۰م
شدت بیشتری یافت. در ۱۳۵۰ش /
۱۹۷۱م، كمیتۀ مركزی
حزب كمونیست بلغارستان تصمیم گرفت به منظور دستیابی
بهاهداف همسانسازی ــ كه بهنظر میرسید هنوز تحققنیافته
است ــ باردیگر سیاست تغییر نام پماكها را با شدت عمل
به مرحلۀ اجرا گذارد («گزارش جمهوری»، .(۱۲ این مصوبه
آغاز موج جدید همسانسازیای است كه تا
۱۳۵۳ش / ۱۹۷۴م ادامه داشت
(ملاحسین، ۱۴۳؛ كنستانتینف، «مقدونیه»، npn.،
«سه داستان»، npn.؛ رامت، ۲۶۲؛ بل،
۱۶۸, ۱۷۰). در همین دهه است كه
مسئلهای به عنوان جدایی طلبیِ پماك و پماكستان، به
عنوان خطری واقعی یا فرضی در محافل بلغار طرح میشد
و موجب نگرانی بود («تار ـ گروه ۱»، پیام
.(۸۴۶ به هر حال، نام پماكستان باقی ماند؛ اكنون نیز
گاه صرفاً به عنوان نام بوم پماكها در مطبوعات بلغاری به چشم میآید
(مثلاً نك : ناپلاتانف، npn.) و گاه به ویژه، در گفتوگوهای
تركی ـ یونانی از آن تندرویهای جداییطلبانه
برداشت میگردد.
آخرین موج همسانسازی در
دورۀ سوسیالیستی، در ۱۳۶۳-
۱۳۶۴ش /
۱۹۸۴-۱۹۸۵م رخ نموده، وهمچنان
شاخص آن كوشش در تغییر نام بوده است (امینوف، «ترك زبانها»،
۵۰۳، «وضعیت [۱۶]...»،
۲۹۶-۲۹۲؛ كنستانتینف و آلهاوگ، npn.)؛
كوششی كه به نظر میرسد جز نامی دوگانه برای بسیاری
از پماكها و جز موج دیگری از مهاجرت به تركیه تأثیر
كارآمدی ننهاده باشد (نك : امینوف، «ترك زبانها»، همانجا؛ شمشیر،
«نگاهی[۱۷]...»، ۷). با این حال، گاه از پماكهایی
كه بیشتر نام خود را تغییر داده بودند، خواسته میشد
تا باردیگر نامی برای خود برگزینند، چه، نام انتخابی
آنان به اندازۀ كافی اسلاوی نبوده است (رامت، ۲۶۳).
در۱۳۶۵ش /
۱۹۸۶م،در یك دورۀ گشایشِ
محدود برای مسلمانان بلغارستان، آنان دارای مركزی دینی
به ریاست مفتی اعظم و ۸ نمایندۀ مفتی
در ۸ استان بلغارستان بودند (ناصیف، .(۲۰۹
سال ۱۳۶۸ش /
۱۹۸۹م برای پماكها سالی پرحادثه بود. در
۲۸ مۀ همین سال، در بلغارستان اعلام شد با مسافرت یا مهاجرتِ
هر مسلمانی كه مایل باشد به تركیه برود، موافقت خواهد شد
و این آغاز مهاجرتی گسترده برای پماكها بود. گویا حزب
كمونیست تنها راهِ مقابله با اصرار پماكها بر هویت خاص را وادار
كردن آنان به ترك كشور یافته بود (بوگایسكی، «سیاست»،
۲۴۲؛ كنستانتینف وآلهاوگ، npn.؛ بوكمن، .(npn. با
چرخشی تند در ۲۹ دسامبر همان سال، سران حزب اعلام كردند كه
وادار ساختن مسلمانان به ترك دین و انتخاب نام بلغاری اشتباه سیاسی
بزرگی بوده است و وعده دادند كه آزادیهای بیشتری
به مسلمانان داده خواهد شد (امینوف، «اقلیت»، .(۱۹
در ۱۳۶۹ش /
۱۹۹۰م قانون نامگذاری در بلغارستان تغییر
كرد و آزادی نام به مسلمانان داده شد (كنستانتینف و آلهاوگ، npn.؛ بل،
۱۷۰). با كنار رفتن حزب كمونیست از قدرت، در
۱۹۹۱م قانون اساسی جدید بلغارستان تصویب
شد كه در آن به مسلمانان آزادی دین داده شده بود و همین
امر موجب شد تا گروهی از مهاجران پماك به بلغارستان بازگردند (همو،
۱۷۴؛ «قانون اساسی[۱۸]...»، اصل ۶).
پماكها در دور جدید از تاریخ سیاسی بلغارستان، از موقعیت
اجتماعی بهتری برخوردارند و بههمان اندازه فعالترند (مثلاً نك
: كیدكل، ۱۴۶؛امینوف، همان،
۱۸-۲۳, ۱۶۷ff.؛ بل،
۱۶۸, ۱۷۵؛ میخائیل، .(npn.
تاریخ سیاسی ـ
اجتماعی پماكهای بیرون از بلغارستان نه به این
اندازه پیچیده، و نه به این حد مضبوط گشته است. سیاست
همسان سازی در دو كشور یونان و تركیه نیز دربارۀ
پماكها وجود داشته (برونباور، npn.)، اما كوشش برای همسانسازی به دو
صورت مختلف انجام گرفته است. در تركیه عموماً مسئله به شكل نادیده
گرفته شدن به عنوان یك اقلیتی قومی و هضم شدن در
اكثریت ترك مطرح بوده است (مثلاً نك : «تار ـ گروه ۱»، پیام
.(۵۸۰ اِعمال این سیاست در یونان به
صورت قوانین و تدابیر محدود كننده، و گاه همراه با شدت عمل
بوده است (پترونیكا، npn.). در دو دهۀ اخیر، یونان نسبت به
اقلیت پماك موضعی متفاوت اتخاذ كرده، و كوششهایی در
جهت بازشناسیِ هویت آن، و تا اندازهای مستقل ساختن هویت
قومی پماكهای یونان انجام داده است (تسیبیریدو،
npn.؛ «پماك»، npn.).
الكساندر پوپوویچ وضعیت
مسلمانان یونان و بلغارستان را به طور كلی به دو گونۀ
متفاوت از افول تحلیل كرده، و پماكها را در این دو كشور، كمابیش،
هم سرنوشتِ دیگر مسلمانان آن دو كشور دانسته است (نك : كتانی،
«اسلام[۱۹]...»، ۳۹۴-۳۸۷؛ نیز
رامت، ۲۶۲ ).
ج ـ حیات فرهنگی
۱. مسئلۀ هویت
تا اواخر سدۀ
۱۹م، بلغارهای مسلمان ــ یا پماكها به معنای
اعم ــ همچون بسیاری از اقوام مسلمان دیگر بالكان ــ اعم
از اسلاو و غیراسلاو ــ در بوم خود میزیستند، بدون آنكه نگران
تمایزهای خود از دیگران باشند. در دورۀ حاكمیت
عثمانی، مسلمانان بالكان جمعیت واحد را تشكیل میدادند
كه تمایزهای تباری در آن كم اهمیت بود و پماكها در
كنار تركها، آلبانیاییها، بوشنیاكها، صربهای
مسلمان و كولیها بخشی از این جمعیت بودند (نك :
«گزارش كمیسیون، ۲۸). اما از اواخر سدۀ
۱۹م، اوضاع بالكان به گونهای دگرگون شد كه مسئلۀ هویت
پماك را برای خود آنها، و به خصوص دیگران مهم ساخت؛ هر چند كه
بازماندهای از پیوستگی پیشین تا امروز نیز
بر جای مانده است (گئورگیوا،
۱۷۴-۱۶۱؛ بوگایسكی، «ملیتها»،
۱۸۱).
در اواخر سدۀ
۱۹م، برای بلغارها وجود گروهی از قومیت خود كه
دین دشمنان آنان را داشته باشند، قابل تحمل نبود و این آغاز
موضوع «بلغارهای مسلمان» به عنوان مسئلهای برای بلغارها
بود (كاراگیانیس، «مقدمهای[۱]...»، ۳-۱؛
ولینوف، ۶۱ff.؛ نیز عنوان اثر چیچُوْسكی[۲]).
در دیگر سو، عثمانیها نیز تصمیم گرفتند كه پماكها و به
طور كلی بلغارهای مسلمان را به عنوان بلغار نشناسند. بدینسان،
قابل درك است كه چگونه سلطان عبدالحمید عثمانی در یادداشتهایی
كه در همین سالها نگاشته است، بلغار را به عنوان دشمن اصلی عثمانی
در بالكان میشناسد، بدون آنكه نیازی ببیند تا
بلغارهای مسلمان را از این عموم مستثنا كند (نك : ص
۱۳۷- ۱۳۸، ۱۵۶، جم ). در
معاهدات بین دول چون معاهدۀ برلین در
۱۲۹۳ق / ۱۸۷۶م (فرید،
۶۸۲، به خصوص مادۀ ۱۲؛ ملاحسین، ۱۳۷)، و در تعیین
مرزهای عثمانی با بلغارستانِ نیمه مستقل (فرید،
۶۸۴) نیز با وجود اقتضای موضوع، سخنی از
پماكها یا بلغارهای مسلمان در بین نیست.
از سوی دیگر، قابل درك
است كه چرا هم برای بلغارها و هم برای عثمانیها مطلوب
بود كه پماكها نخست دیده نشوند و در ثانی، به جای آنكه
نام شبههانگیز بلغار داشته باشند، از نام مستقل پماك بهرهگیرند؛
این خواستی بود كه میتوانست مورد استقبال پماكها نیز
واقع گردد و هویت مستقل آنان را تقویت كند. در واقع باید
گفت ایجاد ملیت بلغار در گام نخست، و توافق ضمنی دو قدرت
منطقه بر متمایزبودنِ بلغارهای مسلمان، اوضاع را به سمت تقویت
هویت قومی پماك و هم تعمیم آن سوق داده است (برای
تعمیم نام پماك به همۀ بلغارهای مسلمان، نك : آغاز همین مقاله).
۲. نقش دین و زبان
دربارۀ پماكها دو ویژگی
مسلم است، نخست آنكه از نظر دین مسلماناند و دیگر آنكه از نظر
زبان به زبانی اسلاوی سخن میگویند. اما اینكه
اساساً هویت آنان برپایۀ صورتبندیای مركب
از این دو ویژگی تعریف شود و اینكه در این
صورتبندی كدام یك از دو ویژگی اولیه تلقی
گردند، زمینۀ تفاوتها را پدید آورده است. در زمینۀ نفس این
صورت بندی باید توجه داشت كه بهخصوص دربارۀ قومیتهای
بالكان، پژوهشگران بر معرفی چند بعدی، با تكیه بر مشخصههایی
از دین و زبان تكیه داشتهاند، با وجود اینكه گاه سادهاندیشیِ
حاكم بر این طبقهبندیها به نقد كشیده شده است (مثلاً نك
: مكارتی، ۵؛ برونباور، npn).
دربارۀ دو نوع صورت
بندی، فرهنگنامههای مربوط به اواخر سدۀ
۱۹م بسیار گویا هستند. شمسالدین سامی در
قاموس تركی، پماكها را جماعت مسلمانی میداند كه به زبان
بلغاری تكلم میكنند (ص ۳۶۴)؛ در حالی كه در
دائرةالمعارف بروكهاوس روسی اواخر دورۀ تزاری،
آنان بلغارهایی دانسته شدهاند كه پیرو دین محمدند (XXIV / ۴۹۵).
در معاهدات بین عثمانی / تركیه و دول مسیحی
در اواخر سدۀ ۱۹ و اوایل سدۀ ۲۰م، چون پیمان
برلین (۱۲۹۳ق / ۱۸۷۶م)
و پیمان لوزان (۱۳۴۲ق /
۱۹۲۴م) پماكها جدا از مسلمانان دیده نشدهاند
(فرید، ۶۸۲، ۶۸۴؛ كتانی،
«مسلمانان»، ۱۵۳؛ بالیچ، ۳۶۵).
از آنجا كه در میان قومیتهای
غالب در بالكان، شاخص اسلام قومیت ترك، و شاخص زبانی كه
بتوان پماكی را بدان متعلق دانست، زبان قوم بلغار بوده است، گفته
میشود پماكها با بلغارها در زبان (و حتى گاه نژاد) و با تركها در دین
احساس همبستگی داشتهاند و هویت پماكها همواره امری میان
این دو بوده است (نك : بل، .(۱۷۰ در برخورد با قومیت
بلغار، این احساس وجود دارد كه دین اسلام تنها ممیزۀ مهم
پماك نسبت به بلغارهاست (نك : كاراگیانیس، «دربارۀ قومیت»،
۳۴ff.، «مقدمهای»، ۳-۱؛ ولینوف،
۱۸۲ff.) و از همین روست كه در بحث از بلغارها
گاه بلغارهای مسلمان در كنار بلغارهای كاتولیك به عنوان
دو اقلیت در عرض اكثریت بلغار ارتدُكس مطرح میگردند (مثلا
نك : اُلسن، ۱۲۰؛ نیز تودُروا،
.(۴۷۱-۵۱۰ گاه از سوی پماكها بر این
نكته تأكید شده است كه آنان بلغار مسلماناند و نه قومی دیگر
(استانف، .(npn. شاید گویاترین تعبیر در اینباره
آن باشد كه برای پماكها، پماك یعنی مسلمان، و برای
بلغارها، پماك به معنیِ قومی خاص است (اگبرت،
.(۴۱۱
برپایۀ گزارشهای
رسیده از اوایل سدۀ ۲۰ و ۲۱م، پماكها بیشتر در مجامع بسته،
از زبان خود استفاده میكنند و به عنوان تابعی از همین ویژگی،
اصرار بر تكلم به این زبان بیشتر از جانب مردان بوده است (نك
: «گزارش كمیسیون»، ۱۵۵؛ «پماك»، بند
.(۳-۷ به هر روی، گفته میشود: تحت تأثیر وسایط
ارتباط جمعی و آموزش مدارس، زبان بلغارهای مسلمان كه در بلغارستان
زندگی میكنند، روی به سوی یكسانی با
بلغاری رسمی نهاده است (تسیبیریدو، npn.)؛
در حالی كه كوشش میشود زبان پماكهای یونان فاصلههای
خود را از بلغاری رسمی حفظ كند. باید توجه داشت كه یكسانیِ
یاد شده در بلغارستان نیز ممكن است به همان اندازه كه دربارۀ
مسلمانان شمال بلغارستان صادق است، دربارۀ پماكهای
رودوپ صادق نباشد.
۳. شاخصهای هویت
پماك
در اهمیت این نكته جای
تردید نیست كه افتخارات، پیروزی و ناكامیهای
مشترك در گذشته، و به دیگر سخن تاریخ مشترك بخش مهمی از
هویت یك قوم را تشكیل میدهد. با این حال، به
نظر نمیرسد در دریافتِ قومیِ پماكها از خود ــ تا آن اندازه
كه در منابع بازتاب یافته است ــ این پیشینه نقش مهمی
را ایفا كرده باشد. در سدۀ ۱۳ق / ۱۹م، زمانی كه هنوز توجه دیگران
چندان به هویت پماكها معطوف نشده بود، كوششهایی محدود از
سوی كسانی چون عثمان نوری افندی ــ از عالمان دینی
پماك در منطقۀ رودوپ ــ برای ثبت اطلاعاتی مربوط به انساب بلغاری
رودوپ صورت گرفت كه چندان به ژرفای گذشته بازنمیگشت (نك :
بالكانسكی، فصل ۱، بند .(۴ از اواخر سدۀ
۱۹ و در سراسر سدۀ ۲۰م، با وجود آنكه قومیتهای مقتدر همسایه
كوششهای دامنهداری برای ارائۀ پیشینهای
برای قوم پماك به عمل آوردند، واكنشهای پماكها نسبت به این
كوششها بیشتر سلبی بوده است و به بازخوانیِ «تاریخ
شفاهی» كه به صورت سنتی در میان آنان برجای مانده باشد
ــ هر چند اسطورهایــ منجر نشده است.
نگاه تاریخی به اینكه
ریشۀ قوم پماك به كجا بازمیگردد، یا اینكه نام پماك از
چه ریشهای گرفته شده است، اگر چه میتواند در استواریِ
هویت قومی آنان اثر گذار باشد، اما به هر حال، فقط بخشی
از این هویت است. به خصوص، باید به این نكته توجه
داشت كه این نام از قومیتی محدود در منطقۀ رودوپ،
با ویژگیهای خاص، به تمامی مسلمانان بلغار تعمیم
یافته است كه به طبع برخی از شاخصهای مثبت قومیِ
آنان را نداشتهاند.
پایداری پماكها بر اینكه
نه بلغار باشند، نه ترك و نه یونانی، نوعی تعین بر
اساس شاخصهای سلبی را برای هویت قومی آنان
پدید آورده است. این تعین تا آنجا كه به دیگربود
نسبت به قومیت ترك بازمیگردد، سخن گفتن به زبانی نزدیك
به بلغاری رسمی است، تا آنجا كه به دیگر بود نسبت به
قومیت بلغار بازمیگردد، پایبندی به دین اسلام
است و تا آنجا كه به دیگر بود نسبت به قومیت یونانی
مربوط میشود، هیچگاه چندان نگرانكننده نبوده است. دعاوی
مربوط به هویت یونانی برای پماكها، حتى از نظر كسانی
كه بدانها باور دارند، مربوط به ریشههایی از گذشتههای
دور است و به معنای یونانی دانستن فرهنگ كنونی
پماكها نیست.
این هویت سلبیِ
پماكها، در طول سدۀ اخیر برای آنان بسیار مخاطره آمیز بوده است.
تغییر دین به مسیحیت ــ كه در مواردی رخ
داده است (مثلاً نك : «گزارش كمیسیون»، ۲۳۳
,۷۸ -۷۷ ؛ بل، ۱۷۰) ــ میتوانست
به آنان هویت بلغاری بخشد. همچنین فراموش كردن زبان پماكی
و تكلم به زبان تركی میتوانست آنان را به تركانی تبدیل
كند كه گویی از آغاز ترك بودهاند (اگبرت، ۴۱۱؛
«تار ـ گروه ۱»، پیام ۵۸۰). شاید برخی
ویژگیهای فرهنگی ــ از آرمـانهـای مشترك گرفته
تـا ادبیـات شفـاهی، هنر و جز آن ــ میتوانسته است به
عنوان شاخصهای مثبت به كارآید، اما در عمل به این ویژگیها
كمتر توجه شده است.
از جمله شاخصهای مثبت كه
استفاده از آن برای اظهار هویت در زندگی فرهنگی
پماكها دیده میشود، دو شاخص نامهای اسلامی و تعلق
داشتن به میهن است. در بلغارستان كه تمایز نام پماكها از اكثریت
بلغار به نحوی تداعیكنندۀ تمایز دینی
آنان بود، كوششهای بسیاری برای تغییر نام
به عمل آمد و بر پایۀ قوانین و مصوبات حزبی از انتخاب نامهای اسلامی
جلوگیری میشد؛ در حالی كه تأكیدهای پیدرپی
بر اجرای همسان سازی نام (مثلاً در ۱۳۹۱ق
/ ۱۹۷۱م، نك : «گزارش جمهوری»، ۱۲)
نشان میدهد كه پماكها ضمن مقاومت در برابر این فشارها، نامها را
به عنوان نشانی از هویت خود، دست كم به صورت غیر رسمی
حفظ كردهاند. بر همین پایه است كه پس از تغییر
قانون نامگذاری در ۱۹۹۰م، بسیاری
از پماكها، نامهای بلغاری را به نامهای اصلی خود
بازگردانیدند (نك : بل، همانجا). طی سدۀ اخیر،
در بلغارستان، استفاده از نامهای اسلامی نقش مهمی در هویت
قومی پماك و متمایز كردن آنان از دیگران ایفا كرده
است. در تركیه كه نامهای اسلامی كاملاً معمول بود، این
نامها نمیتوانست به عنوان شاخص، پماكها را از دیگران متمایز
كند؛ در یونان نیز كه پماكها را به صورت اقلیت در اقلیت،
به عنوان شاخهای از اقلیت مسلمان ترك میشناختند، وضع
مشابهی دیده میشد (تسیبیریدو، npn.).
قراینی در دست است كه نشان میدهد تكیه بر میهن
برای پماكهای یونان و نیز مهاجران در تركیه،
به عنوان شاخصی مثبت ایفای نقش مضاعف كرده است؛ البته
به طبع تعلق به میهن در میان پماكهای بلغارستان نیز
اهمیت داشته است.
در نمونههای نظرسنجی از
پماكهای یونان دربارۀ دریافت خود آنان از هویت پماك، چنین موضعی
دیده میشود كه «ما نه تركیم نه یونانی، فقط
میتوانیم بگوییم كه ما از همین جا هستیم،
هر كه هستیم» (نك : میخائیل، npn.). دربارۀ
پماكهای تركیه، میدانیم كه آنان به خصوص در نیمۀ دوم
سدۀ ۲۰م، با روحیهای حماسی یاد میهن
یا رودینا [۳]را زنده نگاه داشته، و با به خاطر سپردنِ نام
روستاهایی كه از آنجا كوچ كرده بودند، و خاطراتی نوستالژیك
از آن سرزمین، حتى ادبیاتی ویژه پدید آوردهاند
(ولینوف، ۱۰7, 117ff.؛ آلاداغ، سراسر اثر). وجود
همین روحیۀ آرمانیِ بازگشت به میهن، موجب شده است تا پس از
تحولاتِ سیاسی دهۀ ۱۹۹۰م گروهی از مهاجران پماك به بلغارستان
بازگردند (نك : بل، .(۱۴۷
۴. اسلام و آموزش دینی
دربارۀ دین
پماكها در پیش از اسلام، اطلاعات روشنی در دست نیست. میدانیم
كه مناطق صعب العبورِ بلغارستان مركز اصلیِ دعوت مسیحیت
بوگومیل بوده است (گیوزلف، ۷)؛ از این رو، دور نیست
كه پماكها نیز پیش از پذیرش اسلام، نه مسیحیِ
ارتدكس، كه بوگومیل بوده باشند. میدانیم كه بوگومیلهای
بالكان ــ هم به دلیلِ نزدیكی در برخی آموزهها و هم
به سبب فشاری كه برای كاتولیك كردن آنان وجود داشت ــ
در پذیرش اسلام پیشگام بودهاند (مثلاً نك : آرنولد،
۱۹۹؛ هانجیچ، .(۴۱ این احتمال،
پاسخِ پرسشِ محققانی است كه با مبنا نهادنِ اجباری بودنِ اسلام
پماكها، از میزان پایبندی آنان به اسلام دچار شگفتی
شدهاند (مثلاً نك : «گزارش كمیسیون»، ۷۷).
در حالی كه برخی همچنان
بر این امر پای میفشارند كه اسلام با ورود عثمانیان
به این منطقه آمده است (مثلاً بل، ۱۷۰)، اما اكنون
شواهدی وجود دارد كه بر پایۀ آنها میتوان پذیرفت
اسلام پیش از ورود عثمانیان به این منطقه راه یافته
بوده، و پماكها را به خوبی جذب كرده بوده است. چنین مینماید
كه طریقتهای صوفیه، به خصوص بكتاشیه در گسترش
دادنِ اسلام در میان پماكها نقش پیشگام را ایفا كردهاند
(مثلاً نك : امینوف، «اقلیت»، ۲۶؛ كنستانتینف،
«راهبردها»، ۳۸-۳۷؛ مانگالاكوا، npn.؛ بالیچ، 363-361؛ ایلیف،
5-1؛ ولینوف، 39ff.).
گفته شده است كه پماكها با وجود
قرنها پذیرش اسلام، هنوز برخی از رسوم گذشتۀ مسیحی
را نگاه داشتهاند(«گزارش كمیسیون»، همانجا) و به عنوان نمونه، به
طور مبهم از برخی آیینهای مردمی یاد شده
كه در آنها پماكها ارتباط خود را با جشنهای آیینیِ كلیسای
پراوسلاو (ارتدُكس اسلاوی) حفظ كردهاند (پلوتنیكُوا،
۳۱). همچنین گفته شده كه درخواستِ آنان از خداوند برای
محافظتشان در برابر نیروهای ناپاك از ویژگیهای پیش
از اسلامی آنان است (همانجا). از دیگر موارد، رواج برخی
افسانههای دینی پیش از مسیحی، مانند افسانۀ «كُلیاد»
میان پماكهاست (نوسُوْسكی، فصل ۶، بند .(۱ آنچه در
منابع غربی دربارۀ پایبندی پماكها به تك همسری آمده، و گونهای
دور شدن از آموزههای اسلامی تلقی گشته (مثلاً «گزارشكمیسیون»،
۱۵۵؛ EI۲) امری آشنا در میان بسیاری
از ملل مسلمان است. به هر روی، پایبندی پماكها به اسلام
در طولِ چند سده، برای ناظران خارجی جالب توجه بوده است (مثلاً
«گزارش كمیسیون»، .(۷۷
مسلمانان بلغارستان دارای
مراكز فرهنگی نهادینه شده و فعالی بودهاند كه در بومی
سازی و ژرفابخشی به فرهنگ اسلامی در منطقه بسیار
كارآمد بوده است. از قدیمترین مراكز فرهنگی مسلمانان
بلغار، مدارس عالی است كه توسط محمدپاشا، صدراعظم عثمانی در اواسط
سدۀ ۹ق / ۱۵م در صوفیه، و توسط ابراهیم
پاشا در نیمۀ اخیر سدۀ ۱۰ق / ۱۶م در رازگراد تأسیس شده است.
این مدارس از نظم آموزشی ویژهای برخوردار بوده است
و شماری از عالمانِ بنام دورۀ عثمانی چون محییالدین
ابن نجار، مولی محمدبزن زاده و مولی احمد حسام زاده در آنها
تدریس كردهاند (نك : علی بن بالی، ۳۹۴،
۴۸۲؛ عطایی، ۲۳۴،
۶۶۷، جم ).
مدارس عالی دیگری
نیز در شمال بلغارستان وجود داشته است؛ از جمله مدرسۀ سیاوش
پاشا كه ظاهراً در اواخر قرن ۱۱ق / ۱۷م تأسیس
شده، و دست كم تا اواخر قرن ۱۲ق / ۱۸م همچنان فعال
بوده است (نك : درویش، ۱ / ۲۵۹؛ قس: سامی،
قاموس الاعلام، ۴ / ۲۷۱۸). مدرسهای نیز
در پلون وجود داشته كه از استادان آن مولی محمد محییالدین
كوچك شناخته شده است (عطایی، ۱۲۰).
مسلمانان بلغارستان دارای
كتابخانههای مهمی نیز بودهاند. در این میان،
نخست باید از «كتابخانۀ پاسبان اوغلو» (پازواند اوغلو) در ویدین یاد كرد كه
در نیمۀ اخیر سدۀ ۱۲ق / ۱۸م تأسیس شده، و در طول سدۀ
۱۳ق / ۱۹م به فعالیت خود ادامه داده است (نك
: كِندرُوا، ۱۳۰, ۶۳, ۲۳۲، نیز
جم ؛ سامی، همان، ۲ / ۱۴۶۷). كتابخانۀ دیگری
نیز در شهر ساموكوف (صمافو) وجود داشته كه در سدۀ
۱۳ق / ۱۹م فعال بوده، و بعدها بخش مهمی از
كتابهای هر دو به كتابخانۀ ملی صوفیه انتقال یافته است (نك : كندروا، ۷,
۸، نیز جم ؛ پیرسن،
.(۱۹۷-۱۹۹
گفتنی است كه ساموكوف یكی
از مراكز استنساخ كتب اسلامی در بلغارستان نیز بوده (مثلاً نك :
كندروا، ۱۶، جم )، و برای حمایت از خوانش كتب اسلامی
در این شهر، برخی كتابها برای خوانده شدن تنها در ساموكوف
وقف شده است (مثلاً نك : همو، ۸۷). كتابخانههای دیگری
نیز در پلودیف، وارنا، شومن، ولیكو تارنوو، ویدین
و وراتسا وجود داشته كه تا سدۀ ۱۴ق / ۲۰م محفوظ مانده است (پیرسن،
۱۹۸).
در سدههای
۱۰-۱۲ق / ۱۶- ۱۸م، اطلاعات
گستردهای دربارۀ قاضیان و مفتیانی در دست است كه از سوی دولت
مركزی عثمانی به مراكز اصلی بلغارستان چون صوفیه،
پلون، رازگراد و لوچ فرستاده میشدهاند و به طبع افزون بر فعالیتهای
رسمی، به امر آموزش و تعلیم نیز میپرداختهاند (نك
: طاشكوپریزاده، ۱۸۹؛ عطایی،
۱۷، ۳۵، ۲۴۴، جم ؛ شیخی،
۱ / ۴، ۳۴۱، ۴۵۴،
۴۹۷، ۲ / ۱۹۵، جم ؛ كندروا،
.(۳۱۴ از عالمانِ بومیِ برخاسته از جمعیت مسلمان
بلغارستان، میتوان اینان را نام برد: مولی رمضانناظرزاده
اهل صوفیه (د ۹۸۴ق / ۱۵۷۶م)
(علی بن بالی، ۴۸۶؛ ابن عماد، ۴ /
۴۰۲)، مولی عبدالله ابریز اهل شدمن (د
۱۰۷۱ق / ۱۶۶۱م) (شیخی،
۱ / ۲۷۷)، مولی ابراهیم افندی اهل
صوفیه (د ۱۰۸۱ق / ۱۶۷۰م)
(همو، ۱ / ۳۷۲، جم )، احمدنظیف صماقوی اهل
ساماكوف كه مدتی قضای طرابلس لیبی را برعهده داشته
است (كندروا، ۱۸۷)، نیازی رومی اهل مؤمن
(د ح ۱۲۷۵ق / ۱۸۵۹م) (بغدادی،
هدیه، ۱ / ۲۲۳)، سلیمان دری منجم
اهل شومن (د ح ۱۲۷۷ق / ۱۸۶۰م)
(همان، ۱ / ۴۰۸) و احمد جودت پاشا وزیر و دانشمند
اهل لوچ (د ۱۳۱۲ق / ۱۸۹۴م)
(سركیس، ۱ / ۷۲۰؛ زركلی، ۱ /
۱۰۸).
دربارۀ منطقۀ رودوپ
نیز، اولیا چلبی كه در سدۀ
۱۱ق / ۱۷م از بخشهای مختلف آن منطقه دیدن
كرده، در مراكز مدنی چون پِتْریچ، مِلْنیك و وِتْرِن از
وجود مساجد، مدارس عمومی و حتى مدارس علوم دینی یاد
كرده است (۸ / ۷۵۹-۷۷۳). در گزارشهای
پراكنده، اما همسو تأیید میشود كه تا اواسط سدۀ
۲۰م، آموزش زبان عربی و زبان فارسی و نیز
آموزشهای عمومی و تخصصی دینی چون قرائت قرآن،
حدیث، تفسیر، فقه و عقاید در منطقه رایج و پر رونق
بوده است (شیشكوف، ۷۰, ۱۷۵؛ سركیس،
همانجا؛ درویش، عزالدین، كندروا، سراسر هر ۳ اثر). افزون بر
گزارشهای مربوط به آموزش زبان فارسی، وجودِ شاعرانی كه
به فارسی شعر میسرودهاند، و علاقۀ گستردهای
كه به زبان و ادبیات فارسی در مراكز فرهنگی بلغارستان وجود
داشته است (نك : آزادی، سراسر اثر؛ برای نسخ فارسی در
كتابخانههای بلغارستان، نك : پیرسن،
۱۹۹-۱۹۸)، یادداشتهای موجود بر
برخی از نسخ خطی، نشان از آن دارد كه ارتباطی مستمر میان
حوزههای فرهنگی ایران و بلغارستان وجود داشته، و نسخی
كتابت شده توسط دانشوران ایرانی در سدۀ
۱۱ و ۱۲ق / ۱۷ و ۱۸م، به
بلغارستان برده شده است (نك : درویش، ۲ / ۸،
۱۲۹).
وصفی كه در
۱۲۹۵ق / ۱۸۷۸م دربارۀ وضعیتِ
اسلام در بلغارستان از زبان مدحت پاشا منتشر شده، به روشنی حكایت
از آن دارد كه اسلام ریشۀ عمیقی در بلغارستان داشته است. وی میكوشد
تا نشان دهد بلغارهای مسلمان نه مهاجرانی از سرزمینهای
دیگر، كه پذیرندگان اسلام از میان اسلاوها و از خویشاوندان
نزدیك بلغارهای مسیحی ـ مانده بودهاند (نك : نوریس،
تكمله، ۱۸). در گزارشها، همچنین به رونق مساجد، حضور امامهای
جماعت، مؤذنها و نیز به مدارس اسلامی اشاره شده است (شیشكوف،
همانجا). در ۱۳۳۵-۱۳۴۴ش /
۱۹۵۶-۱۹۶۵م، نهادهای
اسلامیِ پماكها تعطیل شد و تعلیمات و آیینهای
دینی با محدودیت روبهرو گشت (هادن،
.(۱۷۱
۵. تصوف و طریقتها
با توجه به نفوذ فراوان طریقههای
صوفیه در بالكان، مسئلۀ حضور طریقهها در بوم پماكها نیز درخور توجه است. دربارۀ رودوپ
همچنان باید از اولیا چلبی آغاز كرد كه از وجود یك تكیۀ فقرا
در پتریچ (۸ / ۷۵۹)، یك خانقاه در وترن
(۸ / ۷۶۲)، دو زاویه و یك تكیه در
بخش مسلمان نشین استانیماكا (۸ / ۷۶۴)، تكیۀ فقرا
و زیارتگاه عثمان بابا در درۀ معدن در فاصلهای در شرق استانیماكا (۸ /
۷۶۶-۷۷۲) و تكیۀ علیبابا
و مقبرۀ او باز دورتر به سمت شرق (۸ / ۷۷۳) یاد
كرده است.
از جمله تربتهای شیوخ
صوفیه در رودوپ كه به خصوص زنان به زیارت آن میروند،
تربت قراجه احمد و قراجه عایشه در محلی به نام شاهین
است («تار ـ گروه۱»، پیام .(۱۶۰۲ شاید
محلی كه بوئه با عنوان ماكاموت در حومۀ اسمولیان
معرفی میكند (ص ۱۶۲)، نیز مقام یكی
از شیوخ بوده باشد. وی همچنین از جایی به نام
كوجایایلا در شرق اسمولیان یاد میكند (ص
۱۶۳) كه ظاهراً منسوب به «خواجه»ای بوده است. در
فرهنگ پماكها نیز نشانهایی از رسوم صوفیه دیده
میشود؛ به عنوان نمونه كاربردِ صورت شكستۀ «الله قبول
اِتسین» (= خدا قبول كند) به معنای «متشكرم» در تداول پماكی
(كوكاس، npn.) ظاهراً بازماندهای از یك ادب صوفیانه
است. در میان مسلمانان بلغارستان، دست كم از نفوذ دو طریقۀ بكتاشیه
و خلوتیه اطلاعاتی برجای مانده است؛ حوزۀ نفوذ
بكتاشیه در منطقۀ رودوپ، و حوزۀ نفوذ خلوتیه در مراكز مسلماننشین شمال بلغارستان بوده
است.
همچون تمامی تاریخ متقدم
بكتاشیه، بخش متقدم از تاریخ حضور بكتاشیان در بلغارستان
نیز آمیخته با افسانه است. به عنوان قدیمترین
اطلاع، اولیا چلبی در وصف منطقۀ رودوپ، از
فردی به نام عثمان بابا، با عنوان خلیفۀ حاجی
بكتاش، بنیانگذار بكتاشیه در قرن ۷ق / ۱۳م، و
علی بابا خلیفۀ او یاد كرده كه مدتها به دعوت و تبلیغ طریقت خود
در این منطقه اشتغال داشتهاند و مقبرۀ آنان زیارتگاه
مردم بوده است (۸ / ۷۶۶-۷۷۲،
۷۷۳). با تكیه بر بنمایۀ این
داستان، میتوان گفت مروجان بكتاشیه در اواخر سدۀ
۷ و اوایل سدۀ ۸ق، در این منطقه به تبلیغ اشتغال داشتهاند.
اطلاع بعدی دربارۀ بالیم
سلطان (ه م) (د ۹۲۲ق / ۱۵۱۶م)، تدوین
كنندۀ تعالیمِ بكتاشیه و دومین شخصیت مهم در این
طریقه پس از بنیانگذار آن است. در روایات بكتاشیان
آمده كه پدر وی، مرسل بابا از مروجان بكتاشیه و مادرش شاهزادهای
بلغار بوده است (نك : بیرگه، ۵۶؛ شیبی،
۲ / ۳۴۰). بن مایۀ این
داستان نیز حكایت از آن دارد كه ترویج طریقت بكتاشی
در منطقۀ پماكها تا اواخر سدۀ ۹ق / ۱۵م، همچنان دوام داشته، و محیط فرهنگی
پماكها در جریان عمومی طریقت بكتاشیه، فراتر از
بلغارستان تأثیرگذار بوده است.
زنگینیس[۱] در كتابی
كه با عنوان «بكتاشیه در تراكیای غربی» نوشته، تاریخ
حضور بكتاشیه در این منطقه و تأثیر آنان در گسترش اسلام
را بررسی كرده، و اطلاعاتی دربارۀ تكیهها
و تربتهای صوفیه ارائه داده است كه تاكنون زیارت میشوند
(نك : مآخذ؛ نیز معصوم علیشاه، ۲ / ۳۴۷).
گزارشهایی كه از مراكز
دوگانۀ بكتاشیه و نیز رفاعیه و قادریه در مقدونیه
و كوزوو خبر دادهاند (مثلاً ایلیچ، ۵۰-۴۹؛
راجپاگیچ، بندهای b, c) با توجه به رابطۀ قومی میان
پماكها و گورانهای كوزوو، احتمالاً نشان از نوعی پیوستگی
میان این دو كانون تصوف بالكان است و چه بسا مقصود از مقدونیه
نیز ــ كلاً یا جزئاً ــ بوم پماك بوده است.
در شمال بلغارستان، به خصوص در شومن
حضور برخی از شیوخ بومی صوفیه، چون عثمان افندی
آت بازاری (د ۱۱۰۲ق /
۱۶۹۱م) (شیخی، ۲ / ۹۰؛
بغدادی، هدیه، ۱ / ۶۵۷)، شیخ مصطفى
اوطهباشی (د ح ۱۱۱۵ق /
۱۷۰۳م) (همان، ۲ / ۴۱۳) و فنایی
شاعر (د ۱۱۱۵ق / ۱۷۰۳م) (همان،
۲ / ۴۴۳) ــ هر سه از خلوتیه ــ نشان از گسترۀ تعالیم
خلوتی در این شهر و توفیق آن در جهت فرهنگسازی دارد (نیز
برای یتیمی شاعر، نك : همو، ایضاح، ۱ /
۵۳۹).
شاخصترین فعالان صوفیه
در دیگر شهرها چون صوفیه و لوچ مهاجران مقیماند؛ از آن
دست میتوان به بالی افندی (د پس از
۹۵۰ق / ۱۵۴۳م) اشاره كرد كه اصلاً
اهل استرومجۀ مقدونیه است؛ وی در صوفیه اقامت داشت و به
عنوان خلیفۀ قاسم چلبی، شیخ خلوتیه فعالیت میكرد
و تألیفاتی پدید آورد. تربت او تا مدتها زیارتگاه بود
(طاش كوپریزاده، ۳۲۷؛ عطایی،
۶۲، ۲۱۲، جم ؛ شیخی، ۱ /
۵۰، ۱۴۶؛ ادرنوی، ۳۸۶). سیدمحمد
قونوی (د ۱۱۱۸ق / ۱۷۰۶م)
كه از شرق آناتولی به بلغارستان كوچید و در لوچ اقامت گزید،
به طریقۀ خلوتیه تعلق داشت (شیخی، ۲ /
۴۱۶).
تا اواسط سدۀ
۲۰م، همچنان تصوف در میان پماكها حضوری جدی
داشته است؛ شیشكوف از حضور «خواجههای ترك» در منطقه و تعالیم
صوفیانۀ آنان یاد كرده است (ص .(۷۰ برخی را گمان
بر آن است كه فعالیت آنان در ۱۴۰۵ق /
۱۹۸۵م به دنبال تصمیمات دولتی كاملاً
متوقف شده است (نك : الگار، .(۱۲۰-۱۲۱ با
این حال، در گزارشهایی پس از آن نیز از حضور صوفیان
بكتاشی به صورت نظام یافته در آیینهایمنطقه سخن
آمده است («پماك»، بند ۵-۳؛ نیز «تار ـ گروه ۲[۲]»،
.(۳۱ / ۵ / ۲۰۰۰ گفته میشود كه
مجالس آنان پنهانی تشكیل میگردد و در زندگی روزمره
خود را سنی معرفی میكنند (همانجا).
اطلاعاتی نیز دربارۀ حضور
اخیها در بوم پماك وجود دارد كه با توجه به ارتباط فرهنگی اخیها
با بكتاشیان (كوپریلی، ۲۴۲)، درخور توجه
است. پیشتر گفته شد كه برخی اشتقاق نام آگاریان / اخریان
برای پماكها را از صورت جمع واژۀ اخی دانستهاند. اما فارغ
از این نام، برخی نشانها از آموزههای اخیها در فرهنگ
پماكی پیجویی شده است (مثلاً نك : «تار ـ گروه
۱»، پیام ۱۲۰۷)؛ از جمله در سرودهای
سنتی از پماكها، بارها از كلمۀ «یوناك»، به معنای
جوانمرد (در اصلِ واژه جوان)، سخن آمده، و یوناك با پماك همسنگ شده
است (آنگلوف، قطعۀ ۱۳)؛ میدانیم كه اخیها پیرو آیین
جوانمردی بودهاند (كوپریلی، ۲۳۹). همسانانگاری
دیگران با خود، و تأكید بر اینكه «داشتن از نداشتن فاصلۀ كمی
دارد»، در ضربالمثلهای پماكی نیز شاید به خاستگاه
فتوت باز گردد (برای مثلها، نك : «تار ـ گروه ۱»، پیام
.(۹۳۴
با توجه به محور بودن شخصیت
حضرت علی(ع) نزد بكتاشیه، قرینهای دیگر بر تأثیر
آنان در فرهنگ پماك وجود ضربالمثلهایی است كه گاه به نظر میرسد
ترجمۀ برخی سخنان كوتاه آن حضرت بوده باشد؛ از جمله: «كسی
كه سخنش را نشنوند، چگونه فرمان راند؟» (قس: نهجالبلاغۀ، خطبۀ
۲۷)؛ یا «شكیباییكن تا دانشآموزی»
(قس: آمدی، ۴۳؛ برای مثلها، نك : «تار ـ گروه
۱»، همانجا).
۶. زبان پماكها
در معرفی زبانی كه پماكها
بدان سخن میگویند، مشكل همیشگی مرزهای زبان و
گویش وجود دارد. پماكی ــ چه گویش و چه زبان ــ همچون
بلغاری رسمی، به گروه اسلاوی جنوبی از شاخۀ
زبانهای اسلاوی در خانوادۀ هند و اروپایی مربوط
میشود. زبان مادر آن و دیگر زبانهای گروه اسلاوی
جنوبی، اسلاوی كهن كلیسایی، تنها زبان اسلاوی
در سدههای میانه است كه ادبیات شكوفایی
داشته است.
از اواخر سدۀ
۱۹م كه سخن از پماكها به میان آمده، عموماً زبان آنان
بدون توضیحی، زبان بلغاری شمرده شده است. چنین
موضعی نه تنها در منابع بلغاری، كه در منابع تركی نیز
دیده میشود. این گرایش كه پماكی به عنوان
زبانی مستقل مطرح گردد، تنها در دو دهۀ اخیر در
محافل یونان به چشم میآید. به عنوان نمونه باید
از كاراخوتزا یاد كرد كه در ۱۴۱۶ق /
۱۹۹۵م، یك فرهنگ پماكی ـ یونانی
(نك : مآخذ) و نیز یك دستور زبان پماكی منتشر كرده است.
گروهی از پژوهشگران، نویسندگان
بلغار را از این جهت نقد كردهاند كه ارزش زبان پماكها را در حد گویشی
از زبان بلغاری فروكاستهاند (سیپل، ۴۲)؛ در حالی
كه جریان مستقل انگاشتن زبان پماكها با مخالفت سخت بلغارها و حتى دیگر
اسلاوها روبهرو شده، و در موارد ضرورت، از آن با تعبیر «زبان به
اصطلاح پماكی» یاد شده است (مثلاً نك : كوچف، ۴۳؛ تسیخون،
۹). بلغارها همچنین نگران این نكتهاند كه مستقل پذیرفته
شدن زبان پماكها، بدون آنكه زبان ادبی بلغاری پایۀ آن
قرار گیرد، آن را از زبان مادر خود خواهد گسست (كوچف، همانجا).
در استونی راهی میانه
اتخاذ شده است؛ دولیچنكو در كتابی كه دربارۀ زبانهای
ادبی اسلاوی منتشر ساخته، پماكی را نیز موردنظر قرار
داده، و در طبقهبندی، آن را به عنوان یك «خُرد زبان»، در شمار
گروه خردزبانهای «حاشیهای ـ جزیرهایِ» اسلاوی
جای داده است. مهمتر آنكه در اثر او پماكی به میان
زبانهای ادبی راه یافته است (ج II، بخشهای
۱-۲). مطالعۀ دیگری نیز زیرنظر اكوكی در آلمان دربارۀ زبان
پماكها انجام گرفته است[۳].
دربارۀ واژگان پماكی،
این دیدگاه شهرت دارد كه این زبان وام واژههای
بسیاری از تركی گرفته است، اما گاه نیز بر این
نكته تأكید میشود كه وامگیریهایی از یونانی
نیز وجود دارد (نك : سیپل، ۴۲). فارغ از ارزیابیِ
كمّیِ میزانِ این تأثیرات، آنچه بیشتر اهمیت
دارد، گونهشناسی و ردهبندی این وامگیریهاست.
در كنار واژههای كشوری، برخی از واژههای وام گرفته،
مربوط به مفاهیمی است كه زاییدۀ عصر جدید
است، مانند «گیزلوكی»، برای عینك كه به سبك زبانهای
اسلاوی با پسوند جمع همراه گشته است.
مطالعۀ برخی
از وامگیریها نشان میدهد كه این انتقال گاه از طریق
دریافتهای عامیانه صورت گرفته است؛ دریافتهایی
كه یا ناشی از نوعی دگرفهمی بوده، مانند «قباحت» به
معنای گناه و بزه، «قاتللیك»، به معنای عام جنایت؛
یا از گزینهای محاورهای در تركی ناشی
شده است، مانند «ماستارلیك» به معنای هنر. به اینهـا بـاید
واژههایی را افزود كه لفظ تركی یـا عربی ـ
فارسیِ تركی شده در اوضاع و احوال بومی رودوپ معنایی
جدید یافته است؛ از جمله كاهش معنایی «بایر»
به معنای جنگل، و نقل معنایی «افشار» از نام خاص به
معنای شبان.
در پماكی شمار بسیاری
از افعال با ریشۀ تركی دیده میشود كه با صورتبندیِ خاصی
به مصدرهای منحوت (جعلی) تبدیل شدهاند، مثلِ اسم مصدرهای
تركیِ پایان یافته به « ما / مه» كه پسوند آنها تبدیل
به « مُوام» شده است، مانند «گزموام» و «ترزیموام» به معنای
سفر كردن و ترجمه كردن؛ یا افعال گذشتۀ تركی با
پسوندِ «ساوام»، مانند «بویورلادیساوام» و «كازاندیساوام»، به
معنای فراخواندن و مالك شدن.
آشكار است كه حجم وسیعی
از واژههای عربی و فارسی از طریق تركی وارد
پماكی شده است، مانند «قیمت» و «كراء» از عربی و «خوی»
و «كور» از فارسی. برخی از واژههای عربی نیز
با معنای تغییر یافتۀ تركی
وارد پماكی شدهاند، مانند «قضاء»، به معنای تصادف.
سرانجام باید از واژههایی
یاد كرد كه با وجود ظاهر اسلاوی، در معنا تحت تأثیر واژهای
تركی یا فارسی قرار گرفته است. به عنوان نمونه باید
به واژۀ «رابوتا» اشاره كرد كه در بلغاری و دیگر زبانهای
اسلاوی به معنای «كار» (همراه با كوشش و زحمت) است، در حالی
كه در پماكی تحت تأثیر واژۀ «ایش» تركی، توسعۀ معنایی
یافته، و مثلاً توانسته در زبانزد «این چه كاری است!»
(«تار ـ گروه ۱»، پیام ۹۳۴) به كار رود.
دربارۀ پماكی
این نكته نیز شهرت دارد كه نسبت به بلغاری رسمی
نابتر و كهنتر است و واژههای قدیم اسلاوی در آن یافت
میشود (سیپل، ۴۸؛ تسیبیریدو، .(npn. این
كهنگی غالباً بدان معناست كه واژۀ پماكی، با معنای
كهنی به كار میرود كه در زبانهای كنونی اسلاوی
وانهاده شده است؛ مانند مصدر «مِرِم» (= شمردن) كه در برخی زبانهای
هندواروپایی، از جمله زبانهای ایرانی، چون
فارسی معنای شمردن آن برجای مانده است، اما در عموم
زبانهای اسلاوی و از جمله بلغاری رسمی، به معنای
اندازه گرفتن محدود شده است (نك : پكرنی،
۷۰۴-۷۰۳؛ تروباچف، XVIII
/ ۱۷۸-۱۸۱؛
مایرهُفر، III / ۵۴۸؛ حسندوست، ۱ /
۵۱؛ استالف، ۴۵)؛ یا مانند واژۀ «پیله»،
به معنای پرنده كه در بلغاری و عموم زبانهای كنونی
اسلاوی دچار كاهش معنایی شده است و به معنای جوجه
به كار میرود (نك : همو، ۶۹؛ گروییچ،
۴۹۴؛ دئانویچ، ۶۰۷؛ برای ریشۀ پیشنهادی،
نك : پكرنی، .(۸۲۵ نمونۀ دیگر،
كاربرد «كنیگا» برای كاغذ است كه كهنتر از كاربرد آن برای
كتاب در زبانهای كنونی اسلاوی است (نك : شانسكی،
.(۱۳۵
برخلاف نمونههای یاد شده
از كهنگرایی، گاه جدا شدن پماكی از دیگر زبانهای
اسلاوی به سبب ساختی جدیدِ رخ داده در پماكی است.
به عنوان نمونهای از ساخت جدید از منظر سازهشناسی[۴]،
میتوان به مصدر «مرِلِم»، به معنای كشتن اشاره كرد كه از ریشۀ اسلاوی
كهن mrĕti گرفته
شده است (تروباچف، XVIII / ۱۰۱-۱۰۲)؛ در
حالی كه واژۀ معادل كشتن در عموم زبانهای اسلاوی و از جمله بلغاری
mrélem است كه از ریشۀ دیگری ساخته میشود
(همو، II / ۱۶۷-۱۶۸؛ استالف،
.(۱۱۷ به عنوان ساختی جدید از منظر معناشناسی،
میتوان از مصدر «موچِم» یاد كرد كه گونههای آن در عموم
زبانهای اسلاوی به معنای توانستن است و در پماكی
به معنای كوشیدن به كار میرود (نك : تروباچف، (XIX / ۱۰۷-۱۱۱
).
ساخت واژههای مربوط به شمال
و جنوب دربارۀ بوم اصلیِ پماك كاملاً گویاست و نشان میدهد كه
مسكن آنان كوهستانی شرقی - غربی بوده كه آنان در دامنۀ جنوبیِ
آن میزیستهاند. واژۀ «گُرنیك»، به معنای شمال از «گوره» به معنای
كوه، و «دُلنیك»، به معنای جنوب از «دُل» به معنای دره
گرفته شده است. به كار گرفتن «استرانا»، به معنای سینهكش و
دامنه و نه سرزمین، ناحیه یا كشور نیز، از آن روست
كه بوم پماكها بر دامنۀ كوه واقع شده، و یك جابهجایی معنایی
صورت گرفته است (نك : استالف، ۱۰۷؛ شانسكی،
۳۰۵؛ دركسن، شم .(۱۳۵۵
در برخی موارد واژهای
وام گرفته به سبب نبودِ پیشینۀ ضبط، به صورتی
محرّف و آشناییزدایی شده ضبط گردیده است،
مانند «هورگونتسكو»، به معنای روزانه، از «هرگونكو» تركی، و «كومپیر»،
به معنای سیبزمینی كه ظاهراً صورت محّرف «پوم
دوتر» فرانسوی است.
در مقایسۀ واژهها با
شكل بلغاری یا تركی، در بسیاری از موارد واج
«ه » و «ی» از آغاز كلمه حذف میشود، مانند آفتا (= هفته)، اوباف
(= خوب)، آبانجی (= بیگانه) و آزیك (= زبان). مورد نادری
همچون هیلاچ (= مداوا) با «ه »ی افزوده، باید متأثر از یك
گویش عامیانۀ تركی باشد (برای واژههای یاد شدۀ پماكی،
نك : كاراخوتزا، نیز كوكاس، ذیل واژهها).
گفته میشود: پماكی خود
دارای گویشهایی است كه از جملۀ
آنها میتوان به گویش لوچ
در شمال بلغارستان، و گویش كاترانجی (ظاهراً منسوب به قطران) در
رودوپ اشاره كرد. سخن گویان گویش اخیر تمایزخود از دیگرپماكهاراحفظ
میكنند و دراختلاط باآنانمحدودیت قائلاند (نك : «تار ـ گروه
۱»، پیامهای ۱۲۰۷,
۱۵۷۶).
زبانزدهای پماك هنوز گردآوری
نشده است، اما در اندك نمونههای ضبط شده میتوان نمونههایی
قابل مقایسه با تركی و حتى فارسی یافت. به عنوان
نمونه در تعبیر از ابتلا به سرماخوردگی، پماكی از زبانهای
اسلاوی فاصله گرفته، و همچون تركی صورتبندیِ «سرما گرفتن» را
برگزیده است. زبانزد فارسی «كارد به استخوان رسیده است»
نیز از فارسی به پماكی راه یافته است و با همین
تركیب معنایی به كار میرود (برای زبانزدها، نك :
همان، پیام ۹۳۴). در مواردی كه نشان انتقال
از فارسی به پماكی در تركی دیده نمیشود، به
نظر میرسد كه افزون بر ارتباط فرهنگی میان ایران و
بلغارستان در جابهجایی افراد، رواج متون ادبی فارسی
در میان پماكها از مؤثرترین عوامل در این انتقال بوده است.
استفاده از پایۀ خط
عربی برای نوشتن زبان بومی در بالكان، در سدههای
پیشین میان آلبانیاییها، بوسنیاییها
و صربها متداول بوده است (نك : ریدلمیر، «محو گذشته...[۵]»،
۱۱-۷، «كتابخانهها...[۶]»، npn.) و انتظار میرود برای
زبان بلغاری نیز به كار رفته باشد. به هر روی، در
بلغارستان الفبایی با پایۀ سیریلی،
و در یونان الفبایی با پایۀ یونانی
برای نوشتن این زبان به كار میرود. همچنین در یونان
الفبایی جدید برپایۀ لاتین،
اما نه همسان با الفبای تركی برای پماكی ایجاد
شده است (نك : كاراخوتزا، كوكاس، دولیچنكو، هر سه در مقدمه).
۷. ادبیات و هنر
ادبیات به معنای ادبیات
مكتوب هنوز در میان پماكها صورت استواری به خود نگرفته است و
مطبوعات ــ اعم از كتاب و نشریه ــ در سطح بسیار محدودی
وجود دارد («پماك»، بندهای ۳-۴, ۳-۵). یك
نشریۀ ماهانه به نام كوموتینی به پماكی و به خط یونانی
در یونان منتشر میشود (مانداجی، .(npn.
با این وصف، ادبیات شفاهیِ
درخور توجهی در میان پماكها برجای مانده است كه همچون
زبان آنان، دارای نوعی كهنگی است و گسترۀ قابل
توجهی از بنمایههای ادبی اعصار گذشته را در بردارد.
بوئه در اواسط سدۀ ۱۹م، به هنگام توضیح در وجه تسمیۀ «قیزدربند»
در رودوپ، ضمن اشاره به اینكه خرابههای یك قصر كهن را
در آن منطقه دیده بوده، به روایات محلی در این
باره اشارهای گذرا و مبهم كرده است، مبنی بر اینكه
چگونه دختری خود را از صخرهای بلند پرتاب كرده، و این
قصر، برای بزرگداشت او برپا شده است (ص .(۱۵۹
باید توجه داشت كه بخش محدودی
از این ادبیات شفاهی تاكنون گزارش شده، و انتشار یافته
است، اما از اواخر سدۀ ۱۳ق / ۱۹م، به ادبیات شفاهی
پماك به مثابۀ سرچشمهای برای دستیابی به اساطیر كهن
اسلاوی نگریسته میشده است. این نگرش، در اواخر آن
سده كه به سبب شكلگیری ملیتهای اسلاو اهمیتی
ویژه مییافت، چالشی را پدید آورده بود. در
۱۲۹۱ق / ۱۸۷۴م، استفان وِركویچ،
كشیش سابق در بلگراد كتابی را با عنوان «ودای اسلاوی[۷]»
منتشر ساخت كه به وضوح متأثر از كشفیات هندشناسی دربارۀ آیین
وداها و مطالعات دین پژوهان تطبیقی دربارۀ
ارتباط میان ادیان هند و اروپاییان بود. «ودای
اسلاوی» در واقع مجموعهای از سرودهها بود كه ادعا میشد از
پماكها شنیده شده است. مضمون این سرودهها را موضوعاتی
چون داستان مهاجرت به كشور، داستان كشف ذرت، كشف شراب، ساخته شدن
نوشتار، افسانۀ خدایانی با نامهای همسان با خدایان هندی
و افسانۀ اُرفه تشكیل میداد.
این كتاب در همان سالها از سوی
كسانی چون خودْزْكو، دُزُن و گیتلر در فرانسه و چك به دیدۀ تأیید
نگریسته شد و دربارۀ آن نظریاتی شكل گرفت، مبنی بر اینكه
پماكها از بازماندگان تراكیاییان باستاناند. اما ییرچك
كه در همان زمان، تحقیقاتی میدانی در میان
پماكها انجام داده بود، اصالت این سرودهها را رد میكرد. همین
دیدگاه در سالهای بعد بر اسلاوشناسان غالب بود (نك : بروكهاوس
روسی، XXIV / ۴۹۵؛ EI۱)، اگرچه همواره دیدگاه
وركویچ نیز هوادارانی داشت و تاكنون كسانی به دنبال
ارائه نمونههایی بیشتر بودهاند (مثلاً نك : «تار ـ گروه
۱»، پیام .(۱۱۰۵
فارغ از چالش یاد شده، در
۱۳۱۸ق / ۱۹۰۰م كانچوف در پژوهشی
كه دربارۀ مردمنگاری و جمعیتنگاری مقدونیه انجام
داده[۱]، نمونهای از ادبیات كهن پماك را ضبط كرده است (EI۱).
در ۱۳۳۲ق / ۱۹۱۴م، گردآورندگان
«گزارش كمیسیون بینالمللی كارنگی» نیز
بر این نكته تأكید كردهاند كه در میان پماكها سرودههایی
رواج داشته است و آنان به حفظ و خواندن آن سرودهها پایبند بودهاند
(ص .(۱۵۵ در ۱۳۱۵ش /
۱۹۳۶م، آنگلوف و واكارلسكی حجم قابل ملاحظهای
از میراث شعری پماك را در مجموعۀ سرودههای
مردمی بلغارستان منتشر ساختند (نك : مآخذ).
در سالهای اخیر بار دیگر
سرودهها و داستانهای پماكی مورد توجه قرار گرفته است. از جمله
باید از پژوهش واروونیس یاد كرد كه به یك رشته تحقیق
میدانی در منطقۀ كسانته، در بخش یونانی رودوپ دست زده، و نمونههایی
از سرودههای فولكلوریك پماك را گرد آورده، و در
۱۴۱۵ق / ۱۹۹۴م منتشر ساخته
است [۲](نیز نك : «تار ـ گروه ۱»، پیامهای
۱۶۱, ۴۱۷, ۸۹۵، نیز
جم ). اخیراً نیز دولیچنكو در مجموعۀ خود با عنوان
«زبانهای ادبی اسلاوی»، در بخش مربوط به پماكی
نمونههایی كوتاه از ادبیات پماكی را برگزیده،
و به زبان اصلی در ۲۰۰۴م به چاپ رسانده است
(نك : مآخذ).
از میان داستانهایی
كه تاكنون در میان پماكها برجای مانده، نمونهای جالب
داستان «انگشتری جادویی» است كه از جهات بسیار ــ
ازجمله نقشمایۀ درخت سیب زرین ــ با داستان پرندۀ زرین
برادران گریم همسانیدارد (گریم، .(npn. مارازفنقشمایۀ اژدهای
آب و دختریرا كه برای او قربانی میشود، مورد توجه
قرار داده، و بازگشت آن را به اسطورههای باستانی تراكیا
دانسته است (ص ۴۳-۴۲)؛ بر هر روی، هر دو نقش
مایه در افسانههای اسلاوی پیشینه دارد و توسط
پروپ به عنوان بازتابی از فرهنگ كشاورزی تحلیل شده است («ریختشناسی...[۳]»،
۲۴، «ریشهها...[۴]»، ۱۲۱,
۱۲۳).
نقشمایههایی مانند
پرندۀ بزرگِ یاریرسان و انگشتری جادویی،
داستان را به اساطیر ایران، چون اسطورۀ سیمرغ
و داستان بیژن و منیژه نزدیك ساخته است (برای متن
داستان، نك : «تار ـ گروه ۱»، پیام
.(۱۶۴۰
در زمینۀ هنر، پماكها
دارای موسیقی و آوازی سنتیاند كه هنوز در میان
آنان حفظ شده است (نك : همان، فایلها). همچنین صنایع دستی،
ازجمله گلیمبافی و پارچهبافی با نقشههای سنتی
خاص در میان آنان رواج دارد (واردار سویو، .(npn.
۸. دیگر شاخصهای
مردم شناختی
دربارۀ پماكها به
معنای محدود آن، یعنی كوچندگان مسلمانِ كوههای رودوپ
باید گفت تا حدود سدۀ ۱۱ق / ۱۷م، نوع زندگی آنان كوچندگی،
و اشتغال اصلیشان شبانی بوده است. از سدۀ یاد شده
است كه به تدریج كشت توتون در منطقۀ رودوپ رواج یافته،
و دوام این تحول تا پایان سدۀ
۱۲ق / ۱۸م، عموم پماكهای رودوپ را یكجانشین
ساخته، و اشتغال آنان را به كشاورزی تغییر داده است (نك
: اولیا چلبی، ۸ / ۷۶۲؛ بوئه،
۷۴؛ نیز برونباور، .(npn.
روحیۀ حماسی
و دلاوری پماكها افزون بر آنكه در ادبیات ایشان بازتاب یافته،
در برخی منابع تاریخی نیز نشان داده شده است
(مثلاً نك : سامی، قاموس الاعلام، ۳ /
۲۳۱۷). باید افزود كه برخی ویژگیهای
اجتماعی مانند گرایش به همكاریهای درونی و تأكید
بر ازدواج درونی، جامعۀ آنان را به صورت جامعهای بسته حفظ كرده است (مثلاً نك :
«گزارش كمیسیون»، .(۱۵۵ در دورۀ حكومت
سوسیالیستی كه بخش وسیعی از روستاییان
در بلغارستان به شهرهای صنعتی روی آوردند، چنین گرایشی
در میان پماكها كمتر دیده میشد (برونباور، npn.) و
منطقۀ زیست آنان، همچنان برای حفظ خود تا حد ممكن از مظاهر
زندگی جدید پرهیز میكرد (جیكبز، .(npn.
در نظام سنتی ارتباط زنان با بیگانگان
بسیار محسوستر از آنچه در بین عموم مسلمانان وجود دارد، محدود
بوده است؛ هم از اینروست كه حتى در میان گروههایی
از پماكها كه مردان به تركی سخن میگفتهاند، زنان عهدهدار حفظ
زبان، ادبیات شفاهی و آداب و رسوم بومی بودهاند (مثلاً
نك : «گزارش كمیسیون»، همانجا). در منابع، بهطور جسته و گریخته
به این نكته اشاره میشود كه پماكها در آداب و رسوم آشكارا از
دیگر مسلمانان، ازجمله تركان متمایزند (مثلاً نك : بل،
۱۷۰). دُردویچ، مسافری صرب كه در
۱۳۲۳ق / ۱۹۰۵م از منطقۀ
پماكها دیدن كرده، گزارش مفصلی دربارۀ آداب و رسوم
آنان داده است[۵]. اخیراً اسوِتلا گانِوا، فیلمهای
مستندی دربارۀ پماكهای بلغارستان تهیه كرده است (نك : یوردانووا،
.(npn.
تسیبیریدو در یك
جمعبندی، ویژگیهای اصلی پماكها از نظر مردمشناسی
را نظام كشاورزی ـ شبانی، دین متفاوت با همسایگان، تأكید
بر روابط همروستایی و خانوادگی و جایگاه خاص زنان
دانسته است .(npn.) واروونیس سنتهای طبی و
دامپزشكی نزد پماكها را نیز در مقالهای بررسی كرده
است[۶].
Aladağ, E., Aşkım
Rodna, Belge Yaymevi, 1996; Algar, H., «Bektāšīya»,
Iranica, vol. IV; Angelov, B. and Kh. Vakarelski, Senki iz nevidelitsa: Kniga
na bălgarskata narodna balada, Sofia, 1936, web-published, 2005,http: / /
liternet.bg / folklore / sbornici / senki / index.html; Arnold, T. W., The
Preaching of Islam, Lahore, 1979; Bahcheli, T., «The Muslim Turkish Community
in Greece: Problems and Prospects», Journal Institute of Muslim Minority
Affairs, 1987, vol. VIII(1); Balić, S., «Muslims in Eastern and South-Eastern Europe», ibid, 1985, vol.
VI(2); Balkanski, T., Osman Nuri Efendi, golemiyat Pomak na Bălgarite:
Onomastichna prosopografiya, Veliko Turnovo, 1997; Bell, J. D., Bulgaria in
Transition: Politics, Economics, Society, and Culture after Communism, Colorado
/ Oxford, 1998; Birge, J. K., The Bektashi Order of Dervishes, London, 1965;
Bookman, M. Z., «Demographic Engineering and the Struggle for Power», Journal
of International Affairs, 2002, vol. LVI, no. 1; Boué, A., Recueil
d’itinéraires dans la Turquie d’Europe: Détails géographiques, topographiques
et statistiques sur set empire, Vienna, 1854; Bozhinov, V., Iz minaloto na Bălgarite
mokhamedani v Rodopite, Sofia, 1958; Brockhaus; Brockhaus, Entsiklopedicheskiĭ
solvar’, St. Petersburg, 1898; Brunnbauer, U., «Histories and Identities:
Nation-state and Minority Disco urses: The Case of the Bulgarian Pomaks», In
and out of the Collective: Papers on Former Soviet Bloc Rural Communities,
Sofia, 1998, vol. I; BSE2 ; Bugajski, J., Ethnic Politics in Eastern Europe: A
Guide to Nationality Policies, Organizations, and Parties, New York, 1994; id,
Nations in Turmoil: Conflict and Cooperation in Eastern Europe, Oxford, 1993; Bălgarskata
kostitutsiya, 1991; Cvijić, J., Osnove za geografiju i geologiju Makedonije i Stare Srbije,
Belgrade, 1906, vol.I; Deanović, M. and J. Jernej, Hrvatskosrpsko talijanski rječnik, Zagreb,
1970; Derksen, R., Slavic Inherited Lexicon, web-published, http: / /
iiasnt.leidenuniv.nl / cgi-bin / main.cgi? flags=ungnnrl & root= leiden;
Doklad na Republika Bălgariya saglăsno chlen 25, alineya 1 ot ramkovata konventsiya za zashtita na
natsionalnite maltsinstva, Odobren s reshenie no. 91 na MS ot 14. 02. 2003;
Dulichenko, A. D., Slavyanskie literaturnye yazyki: Obraztsy tekstov, Tartu,
2003-2004; Egbert, R., «The Pomaks in Bulgaria: Minority Groups as Links in a
New Political and Economic Orientation in Southeast Europe», Journal Institute
of Muslim Minority Affairs, 1992, vol. XIII(2); EI1 ; EI2 ; Eminov, A., «Are
Turkish-Speakers in Bulgaria of Ethnic Bulgarian Origin», Journal Institute of
Muslim Minority Affairs, 1986, vol. VII(2); id, »The Status of Islam and
Muslims in Bulgaria», ibid, 1987, vol. VIII(2); id, Turkish and other Muslim
Minorities in Bulgaria, London, 1997; Fernau, F. W., Moslems on the March:
People and Politics in the World of Islam, tr. E. W. Dickes, New York, 1954;
Gjuzelev, V., «The Old Bulgarian Culture and its Achievements», The Symposium
of Bulgarian Studies, Tokyo, 1979; Gözler, K., Les Villages Pomaks de Lofa
aux, XVʿ et XVIʿ siècles d’après les tahrir defters Ottomans, Ankara, 2001; Grimm, J.
and W. Grimm, Grimm’s Fairy Tales, 1785-1863, London, 1924; Grujic, B.,
Srpskohrvatsko engleski Rečnik, Belgrade / Zagreb, 1976; Gueorguieva, Ts., «Une cohabitation
ethno-religieuse dans les Balkans: le cas du Rhodope Oriental», Civilisations,
1993, vol. XLII(2); Hadden, J. K. and Anson Shupe, The Politics of Religion and
Social Change, New York, 1988; Hadži Vasiljević, J., Južna
Stara Srbija: Istorijska etnografska i politička
istraživanja, Belgrade, 1909, vol. I; Handžić, A., »O
Širenju islama u Bosni sa posebnim osvrtom na Srednju Bosnu», Prilozi za
orjentalnu filologiju, 1991, vol. XVI; Ilić, S., «Mevlevije
u Bosni«, Islamska Misao, 1989, no. 125; Iliev, Ch. L., »The Bulgarian Nation
Through the Centuries», Journal Institute of Muslim Minority Affairs, 1989,
vol. X(1); Iordanova, D., «Balkan Cinema in the 90th: An Overview», Afterimage,
2001, vol. XXVIII; Ischirkoff, A., Bulgarien, Land und Leute, Leipzig, 1917;
Jacobs, Sh., «A History of Oppression: The Plight of the Bulgarian Pomaks»,
Central Europe Review, 2001, vol. III, no. 19; Kaminski, M., «Greece’s Identity
Crisis», Wall Street Journal, Brussels, 11 Apr. 2002; Karagiannis, E., «An
Introduction to the Pomak Issue in Bulgaria», 1997, web-published, http: / /
www.Ethno. Unizh.ch / mitarbeiterinnen / Introduction _ Pomak _ Issue _
Bulgaria. pdf; id, Zur Ethnizität der Pomaken Bulgariens, Münster, 1997;
Karakhotza, R., Pomakiko Elléniko lexiko, Xanthe, 1995; Kenderova, S.,
Catalogue of Arabic Manuscripts in SS Cyril and Methodius National Library,
Sofia / Bulgaria, Hadith Sciences, ed. M. I. Waley, London, 1995; Kettani, M.
A., «Islam in Post-Ottoman Balkans: A Review Essay», Journal Institute of
Muslim Minority Affairs, 1988, vol. IX(2); id, «Muslims in Southern Europe»,
ibid, 1980, vol. II; Kideckel, D. A., East European Communities: The Struggle
for Balance in Turbulent Times, San Francisco / Oxford, 1995; Kocabay, Y., Türke
fransızca büyük sözlük, Ankara, 1968; Kochev, I., «Za taka
narecheniya Pomashki ezik v Gărtsiya», Makedonski pregled, 1996, vol. IV; Kokkas, N., Pomak
Dictionary, 2004, web-published, http: / / pomakdictionary.tripod.com;
Konstantinov, Y«., «Macedonia- a Name and an Issue», web - published,_http: / /
www.nbu.bg / iafr; id, «Three Pomak Stories», The Bulgarian Muslims (Pomaks),
1998, vol. I; web-published, www2. nbu. bg / iafr / bulgmusl. htm; id,
»Strategies for Sustaining a Vulnerable Identity: The Case of the Bulgarian
Pomaks», Muslim Identity and the Balkan State, ed. H. Poulton and S.
Taji-Farouki, London, 1997; id and G. Alhaug, «Names, Ethnicity, and Politics:
Islamic Names in Bulgaria, 1912-1992», Tromso Studies in Linguistics, Oslo,
1995, vol. XV; Lenkova, M., Media Monitoring, 1996, web-published,http: / /
www.Greekhelsinki.gr; Liddel, H. G. and R. Scott, A Greek-English Lexicon,
Oxford, 1864; Mandacı, N. and B. Erdogan, «Minorities in Between: A Glance
at the Conflagrant Minorities of Albania, Bulgaria, Greece and Macedonia»,
Izmir, 2000, web-published, http: / / kisi. deu. edu.tr / nazif. mandaci /
minorities. html; Mangalakova, T., «Kossovo: viaggio tra i Gorani»,
Osservatorio sui Balcani, 2004, web-published, www.Osservatorio Balcani.org /
article / articleview / 3281 / 43; Marazov, I., «The Thracian Mythology and the
Bulgarian Folklore», The Symposium of Bulgarian Studies, Tokyo, 1979;
Mayrhofer, M., Kurzgefasstes etymologisches Wörterbuch des Altindischen,
Heidelberg, 1956-1980; McCarthy, J., Death and Exile: The Ethnic Cleansing of
Ottoman Muslims, 1821-1922, Princeton, 1995; Michail, D., «From Locality to
European Identity: Shifting Identities among the Pomak Minority in Greece»,
Paper Presented to the 2nd Conference of the International Association for
Southern Anthropology, Graz, Feb. 20-23, 2003; Miletich, L., «Lovchanskite
Pomaci», Bălgarski Pregled, Sofia, 1899, vol. V; Mollahüseyin, H., «Muslims in
Bulgaria: A Status Report», Journal Institute of Muslim Minority Affairs, 1984,
vol. V(1); Naplatanov, T., «Zabărkvat kmeta na Pazadzhik v aferi», Maritsa Dens, 2003, no. 209; Naseef,
A. O., «Mission to Bulgaria», Journal Institute of Muslim Minority Affairs,
1988, vol. IX(2); Norris, H. T., Islam in the Balkans: Religion and Society
between Europe and the Arab World, London, 1993; Nosovskiĭ. G. V. and A.
T. Fomenko, Tsar Slavyan, Moscow, 2003; Olson, J. S., L. B. Pappas and N. C. J.
Pappas, An Ethnohistorical Dictionary of the Russia and Soviet Empires, London,
1994; Oran, B., «The Inhanli Land Dispute and the Status of the Turks in
Western Thrace», Journal Institute of Muslim Minority Affairs, 1984, vol. V(2);
Pearson, J. D., Oriental Manuscripts in Europe and North America, Switzerland,
1971; Perry, D. M., Stefan Stambolov and the Emergence of Modern Bulgaria,
1870-1895, Durham / London, 1993; Petrunika, O., «Islam na zemle Ellady», web -
published, http: / / www. Islam. ru / pressclub / histori / Greece_islam / ;
Plotnikova, A., «Kultur’nyĭ dialect Rodopskikh Pomakov», Yazyki i dialekty malykh etnicheskish
grupp na Balkanakh: Mezhdunardonaya nauchnaya konferentsiya, Tezisy dokladov,
St. Petersbourg, 2004; Pokorny, J., Indogermanisches etymologisches
Wörterbuch, Bern / München, 1959; «Le Pomak en Grècque», Euromosaic,
web-published, www.uoc.es / euromosaic / web / homect / index2.html; Propp, V.
Ya., Istoricheskie korni volshebniĮ skazki, Sobranie trudov, Moscow, 1998; id, Morfologiya volshebnoī skazki,
in: Sobranie trudov, Moscow, 1998; Ramet, S. P., Social Currents in Eastern
Europe: The Sources and Meaning of the Great Transformation, Durham / London,
1991; Redžepagic, J., Sufizam na Balkanu, Belgrade, 2003; Report of the
International Commission to Inquire into the Causes and Conduct of the Balkan
Wars, Carnegie Endowment for International Peace, Washington D. C., 1991;
Riedlmayer, A., «Erasing the Past: The Destruction of Libraries and Archives in
Bosnia-Herzegovina», Middle East Studies Association Bulletin, 1995, XIX(1);
id, «Libraries and Archives in Kosova: A Postwar Report», Bosnia Report, New
Seriesm, 1999, no. 13-14,web-published,www.bosnia.org.uk / Bosrep / decfeb00 /
libraries. cfm; Seyppel, T., «Pomaks in Northeastern Greece: An Endangered
Balkan Population», Journal Institute of Muslim Minority Affairs, 1989, vol.
X(1); ShanskiĮ, N. M. and T. A., ShanskiĮ, EtimologicheskiĮ slovar’ russkogo yazyka, Moscow, 1994; Sharova, K., »The Bulgarian
Nation on the Eve of its Liberation", The Symposium of Bulgarian Studies,
Tokyo, 1979; Shishkov, N., Bălgaro-mokhamedanite: Pomatsi, 1936; Şimşir, B.
N., Glimpses on the Turkish Minority in Bulgaria, Ankara, 1986; id, «The Turks
of Bulgaria and the Immigration Question», The Turkish Presence in Bulgaria,
Ankara, 1986;Stalev,T., Bălgaro-Angliĭski rechnik, Sofia,1945; Stanev,S., «V imeto na kakvo zabravyame bălgaromokhamedanite
v Gărtsiya», Makedoniya, 1998, vol. XVIII; Štĕpán, J.,
Noy kapesní slovník česko nemecky a nemecko cesky, Morava, 1911; Tammer, A., «Kavals and
Dzamares: End-blown Flutes of Greece and Macedonia», Ethnomusicology Online
(EOL), 1998, vol. IV, www.Research. Umbc.edu / eol / ; Todorova, M., «Identity
(Trans) Formation among Bulgarian Muslims», The Myth of Ethnic Conflict:
Politics, Economics and Cultural Violence, ed. B. Crowford and R. D. Lipschutz,
California, 1998; Trubachev, O. N., EimologicheskiĮ slovar’
russkogo yazyka, based on the work of Max Fasmer, Moscow, 1964-1974;
Tsibiridou, F., Les Pomak dans la Thrace grècque: Discours éthnique et pratique
socio-culturelle, Paris, 2000; Tsykhun, F., »Yazyki i dialekty malykh
slavyanskikh etnicheskikh grupp na Balkanalh«, Yazyki i dialekty malykh
etnicheskish grupp na Balkanakh: Mezhdunardonaya nauchnaya konferentsiya,
Tezisy dokladov, St. Petersbourg, 2004; Türk ansiklopedisi, Istanbul / Ankara,
1968-1984; Vakarelski, Ch., «Altertumliche Elemente in Lebenweise und Kultur
der bulgarischen Mohammedaner», Zeitschrift für Balkanologie, 1966, vol. IV;
Vardarsuyu, C., «Pomak Textiles», web-published, www. Kilim.com / articles /
articlel. asp; Velinov, A., Religiöse Identität im Zeitalter des
Nationalismus: Die Pomakenfrage in Bulgarien, Dissertation at Köln University,
2001; Web-Group 1, Yahoogroups / pomak, http: / / groups.yahoo.com; Web-
Group2, Hyperion / Pomak, http: / / hyperion. math. upatras. gr; Zenginis, E.,
O bektasismos sti dytiki Thraki: Symvoli stin istoria tis diadoseos tou
Mousoulmanismou ston Elladiko Choro, Thessaloniki, 1988.