responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 307

آذر کیوان

نویسنده (ها) : فتح الله مجتبایی

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 13 آبان 1398 تاریخچه مقاله

آذَرْکیوان[۱]، (۹۴۲-۱۰۲۷ق / ۱۵۲۹-۱۶۱۲م)، مُؤسس فرقۀ آذرکیوانی. وی از زرتشتیان ایران بود و در شیراز یا حوالی آن زندگی می‌کرد (بهرام بن فرهاد، ۲۵۱، ۳۸۴)، در اوایل سدۀ ۱۱ق / ۱۷م با چند تن از شاگردان خود از ایران به هند رفت و در پتنه[۲] ساکن شد (دبستان مذاهب، ۱ / ۴۷). آگاهی دربارۀ احوال شخصی او بسیار اندک و آمیخته با افسانه است. مؤلف دبستان مذاهب که خود از پیروان این فرقه بوده است، نسب‌نامه‌ای از او به دست می‌دهد که آشکارا ساختگی است. وی نام ۷ آتشکده‌ای را که در فرهنگهای فارسی آمده است (چون آذرگشنسپ، آذربرزین، آذربهرام و جز آن)، در شمار نیاکان آذرکیوان می‌آورد و نسب او را با چند واسطۀ معدود به «ساسان» و از آنجا به شاهان کیانی و پیشدادی تا کیومرث و از کیومرث (که در سنن زرتشتی و ایرانی قدیم انسان اول است). به دودمانهای یاسان و جیان و مهابادیان می‌رساند و بدین‌سان مؤسس این فرقه را با همۀ بزرگان ایران باستان پیوند می‌دهد. نام پدر آذرکیوان در این نسب‌نامه «آذرگشنسب» است که باتوجه به سایر نامهای این سلسله، به هیچ‌روی به درستی آن نمی‌توان یقین داشت. نام مادر او، به گفتۀ مؤلف دبستان مذاهب (۱ / ۳۰)، شیرین دختر همایون نامی بوده است که نژاد او نیز به انوشیروان می‌رسیده است.

سبب رفتن آذرکیوان به هند از یک سوی سختگیریهایی بوده است که در آن زمان نسبت به پیروان ادیان و مذاهب دیگر اعمال می‌شد، و از سوی دیگر جاذبۀ محیط آزاد و خالی از تعصبی که در دوران سلطنت اکبرشاه و جهانگیر در آنجا پدید آمده بود. این احوال و نیز شرایط مطلوب دیگر در هند آن روزگار، بسیاری از شاعران و دانشمندان و صنعتگران و کارگزاران ایرانی را به آن سرزمین کشیده و درنتیجه موجب شده بود که تمامی شئون فرهنگی و سیاسی و نظامی هند اسلامی ــ چه در قلمرو شاهان بابری، چه در حوزۀ حکومت سلاطین دکن ــ زیر تأثیر عناصر ایرانی قرار گیرد، اما آنچه بیش از این عوامل آذرکیوان را به سوی هند جلب کرده بود، بی‌شک سیاست دینی اکبرشاه و کوششهای او برای ایجاد تفاهم فکری و دینی در پهنۀ گسترده و پرتنوع سرزمین هند بود. اکبرشاه خود داعیۀ دین‌سازی داشت و دینی نو به نام «دین الٰهی» ساخته بود. در دربار شاهی در فتحپور محلی خاص برای اجتماع اصحاب عقاید و آراء مختلف و بحث و فحص در مسائل دینی بنا کرده بود و اغلب اوقات در آنجا با حکیمان و مرتاضان هندو، موبدان و دستوران زرتشتی، فقیهان و عارفان مسلمان و دانشمندان یهودی و مسیحی گفت‌وگو داشت و در مناظرات و مباحثات آنان شرکت می‌جست. این شیوۀ تفکر اکبرشاه و سهل‌گیریهای جهانگیر و تا حدودی شاه جهان در امور دینی وضعی پدید آورده بود که هرکس که سودای دین‌آوری یا هوس الحاد و ارتداد در سر داشت، به نواحی شمالی هند روی می‌آورد و بساط تبلیغ و اشاعۀ عقاید خود را در شهرها می‌گسترد. این احوال از آثاری که از آن روزگار بر جای مانده است (چون اکبرنامۀ ابوالفضل علامی، تزوک جهانگیری، ترجمه‌های کتب دینی هندوان به زبان پارسی، دبستان مذاهب و سایر کتب آذرکیوانی از یک سوی، و اعتراضات گروهی از علمای مسلمان چون عبدالقادر بدائونی، عبدالحق محدث دهلوی و شیخ احمد سرهندی نسبت به این احوال، از سوی دیگر) به روشنی آشکار است (نک‌ : عزیز احمد، فصل ۷، ۶؛ مجتبائی، ۶۰-۹۱, ۱۲۰-۱۲۴, ۱۳۸-۱۴۱).

به درستی دانسته نیست که آذرکیوان در چه زمانی به هند رفته و چرا در پتنه اقامت گزیده است، ولی به ظن غالب ورود او به هند در زمان اکبرشاه و به سبب احوالی بوده است که ذکر شد. مؤلف دبستان می‌گوید که اکبرشاه نامه‌ها به آذرکیوان نوشت و او را به هند طلبید، ولی او از آمدن عذر خواست «و نامه‌ای از تصانیف خود فرستاد در ستایش واجب‌الوجود و عقول و نفوس و سماوات و کواکب و عناصر و در نصایح پادشاه مشتمل بر ۱۴ جزوه هر اول سطر آن پارسی بحت دری بود، تصحیف آن... عربی می‌شد، چون قلب می‌کردند ترکی بود، چون تصحیف آن می‌خواندند هندی می‌گشت» (۱ / ۳۰۰) و در پی آن می‌گوید که «نواب علامی شیخ ابوالفضل اعتقادی تام به آذرکیوان داشت»، ولی تمامی این خبر بی‌اساس به نظر می‌رسد، زیرا علاوه بر اینکه شرح او دربارۀ آذرکیوان اغراق‌آمیز و افسانه‌وار است، ابوالفضل در هیچ‌یک از آثار خود ذکری از آذرکیوان ندارد، و اگر چنان مکاتبه‌ای وجود داشت و چنین نامۀ عجیب و غریبی به دربار اکبرشاه رسیده بود بی‌شک در آیین اکبری و یا در اکبرنامه اشاره‌ای بدان می‌رفت.

آذرکیوان تا پایان عمر در پتنه ساکن بوده و با دربار اکبر و جهانگیر هیچ‌گونه ارتباطی نداشته است و در هیچ‌یک از تواریخ و تذکره‌های قدیمی‌تر اشاره‌ای به نام او نیست و شرح احوال و افکار او تنها در نوشته‌های وابسته به فرقۀ او دیده می‌شود. اخباری که در این‌گونه آثار دربارۀ او آورده‌اند غالباً گزاف و افسانه‌آمیز است، چنانکه مؤلف دبستان مذاهب گوید که وی از ۵ سالگی به ریاضت پرداخت و ۲۸ سال در خم نشست. هم در آنجا از شارستان نقل شده است که حکمای بزرگ یونان و ایران و هند اقسام حکمت را در خواب به او سپردند و در کودکی هرچه از او می‌پرسیدند پاسخ می‌داد و هر مشکلی را حل می‌کرد، و بدین سبب او را «ذوالعلوم» لقب دادند و پیامبر اسلام(ص) بر کسانی که فضایل و کرامات او را منکر بودند در خواب ظاهر شده آنان را به تعظیم و تکریم او فرمان می‌داده و او را مؤید به تأیید الٰهی می‌دانسته است (۱ / ۳۰-۳۱). نویسندۀ شارستان چهارچمن اعمال غریبه و کراماتی چون حبس نفس، تعبیر رؤیا، خلع بدن و بیرون رفتن از خانۀ دربسته به او نسبت می‌دهد (بهرام، ۹۴، ۱۳۹، ۱۶۴، ۴۷۸)، سخنان حکمت‌آمیز از او نقل می‌کند (صص ۱۶۹، ۱۷۶، ۳۹۸) و به ریاضتهای او به روش جوکیان هند اشاره می‌کند (ص ۹۴).

نام گروهی از شاگردان و پیروان آذرکیوان در شارستان چهارچمن، و در دبستان مذاهب آمده است. بعضی از آنان از زرتشتیان و پارسیان ایران و هند بوده‌اند و بعضی دیگر نصرانی و یهودی و هندومذهب و بعضی نیز مسلمان بوده‌اند، و حتى نام میرابوالقاسم فندرسکی و بهاءالدین عاملی نیز در شمارۀ معتقدان او ذکر شده است (بهرام، ۱۹۶- ۱۹۸؛ دبستان، ۱ / ۴۷). نویسندۀ شارستان چهارچمن ابوالحسن آصف‌خان را نیز از معاشران این گروه به‌شمار آورده است (بهرام ۶۴۲). به گفتۀ نویسندۀ دبستان برخی از شاگردان آذرکیوان صاحب کمالات و فضایل عالی بودند و در علوم معقول و منقول و زبانهای مختلف تبحر داشتند، چنانکه فرزانه بهرام بن فرهاد از یکی از شاگردان ملاجلال‌الدین دَوّانی کسب علم کرده بود و بهرام بن فرشاد کتب شیخ اشراق، شهاب‌الدین یحیى سهروردی را به فارسیِ «تازی‌آمیز» ترجمه کرده بود. مؤلف دبستان به بعضی از پیروان آذرکیوان کرامات و اعمال غریبه، از قبیل درآمدن به قالبهای مختلف، اشراف بر خواطر، اطلاع بر خفیات، حبس نفس، طی مسافتهای دور در زمانی کوتاه، رفتن بر روی آب و هوا، غایب شدن از انظار، رفتن در آتش و نظایر این‌گونه امور نسبت می‌دهد (دبستان، ۱ / ۳۵-۴۷؛ مودی، 302-305). آذرکیوان پسری داشته است به نام کیخسرو اسفندیار که بعد از پدر جانشین او شد (بهرام، ۳۸۲)، گرچه در دبستان مذاهب هیچ اشاره‌ای به نام او نیست، لیکن در اغلب آثار آذرکیوانی از او به احترام تمام یاد می‌شود (همو، ۳۵۰؛ دبستان، ۳ / ۵۲-۶۷).

آذرکیوان با عقاید دینی و آراء فلسفی زمان خود آشنا بوده و آثاری نیز داشته است که از آن جمله منظومۀ «مکاشفات» اوست که در جام کیخسرو باقی مانده است. نویسندۀ کتاب شارستان چهارچمن کتابهای آیینۀ اسکندر و تخت طاقدیس و پرتو فرهنگ را از آثار او شمرده و عباراتی از آنها نقل کرده (بهرام، ۴، ۱۶۳، ۲۶۶، ۲۹۴) و به قصاید او به زبان تازی اشاره کرده است (ص ۶۳). کتاب معروف دساتیر و شرح و ترجمۀ آن نیز به احتمال بسیار قوی ساخته و پرداختۀ اوست.

بنابر آنچه دربارۀ اخلاق و رفتار او در دبستان مذاهب آمده است، وی مردی منزوی و کم‌سخن بوده، زندگی را به ریاضت و قناعت می‌گذرانده و از خوردن گوشت پرهیز داشته (۱ / ۳۳)، و ظاهراً از توانایی القاء عقاید خود و جلب مرید نیز بهره‌مند بوده است. سال وفات او مؤلف دبستان مذاهب ۱۰۲۷ق / ۱۶۱۸م (۱ / ۳۱) و نویسندۀ شارستان ۱۰۲۸ق / ۱۶۱۹م گفته‌اند (بهرام، ۲۵۱).

 

آثار آذرکیوانی

این فرقه ادبیاتی نسبتاً وسیع داشته، و نام شماری از آثار مربوط بدان در کتاب دبستان مذاهب بدین شرح آمده است:

۱. دساتیر (که دربارۀ آن گفت‌وگو خواهد شد)؛ ۲. دارای سکندر (؟) از داور هوریار (؟)؛ ۳. جشن سده از موبد هوشیار؛ ۴. سرود مستان از موبد هوشیار؛ ۵. جام کیخسرو (شرح مکاشفات آذرکیوان) از موبد خداجوی؛ ۶. شارستان چهارچمن (یا شارستان دانش و گلستان بینش) از فرزانه بهرام؛ ۷. زردست‌ افشار از موبد سروش؛ ۸. نوشدارو؛ ۹. سکنگبین از موبد سروش؛ ۱۰. بزمگاه از فرزانه خوشی؛ ۱۱. ارژنگ مانی از فرزانه بهرام (کوچک)؛ ۱۲. تبیرۀ موبدی از موبد پرستار؛ ۱۳. دبستان مذاهب، به احتمال بسیار قوی از ذوالفقار اردستانی متخلص به «موبد».

علاوه بر این کتابها، مؤلف دبستان مذاهب به نام بعضی کتب دیگر نیز که به گفتۀ او به مذاهب و آیینهای باستانی ایران تعلق داشته‌اند، اشاره می‌کند، و مدعی است که این کتب را دیده است، و حتى از برخی از آنها عباراتی نیز نقل می‌کند. این کتابها که وی نام می‌برد عبارتند:

رمزستان از فرقۀ زرتشتیان (۱ / ۱۱۷)؛ باستان‌نامه (۱ / ۱۶۰)؛ رازآباد، از شیداب، مشهور به شمس‌الدین، از گروه اخشیان (۱ / ۷۱)؛ پیمان فرهنگ (۱ / ۲۰، ۴۹ به بعد)؛ اندرز جمشید به آتبین، از فرهنگ دستور جمشاسپی (۱ / ۶۵)؛ سمرادنامۀ کامکار از سمرادیان (۱ / ۶۵، ۶۷)؛ آمیغستان و اخترستان از آثار سپاسیان (۱ / ۹، ۱۲، ۱۴، ۱۷، ۱۶۱). از آثار مربوط به این فرقه چند کتاب دیگر نیز در دست است که در دبستان مذاهب ذکری از آنها نیست.

در کتاب شارستان چهارچمن نیز به کتابهای دیگری از این نوع چون نهاد موبدی، فرهاد کرد، اورندنامۀ پیشداد، طهمورس‌نامه، نامۀ آیین داد، جاودان خرد، نسب‌نامۀ شاهان، نامۀ شیدستان از آذر پژوه، شُکوه‌فزا، فرهادنامه و نامۀ فرهاد (که شاید همان فرهاد کرد باشد)، آیینۀ آیین از جاماسب حکیم، فرازدکان از آزاد سرو، نصایح‌الملوک، از آذرمهر، داراب‌نامه، دانش‌افزای نوشیروانی از بوذرجمهر، خرادنامه، دانش‌فروز، گلستان دانش از آذرپژوه بن آذرآیین، گلستان بینش از خراد بن آیین گشنسپ، رهبرستان از خرداد برزین، جاماسپی، کارنامه و چند کتاب دیگر اشاره رفته است که جز جاودان خرد که ترجمه‌ای است از الحکمةالخالدۀ ابوعلی مسکویة و جاماسپی و کارنامه (که شاید کارنامۀ اردشیر بابکان باشد)، عنوانهای دیگر یکسر ناشناخته است و داراب‌نامۀ او نیز غیر از داراب‌نامۀ معروف است.

از کلیۀ آثار مربوط به این فرقه کتابهای زیر در دست است:

۱. دساتیر؛ ۲. شارستان چهارچمن (یا شارستان دانش و گلستان بینش)؛ ۳. جام کیخسرو؛ ۴. زردست افشار؛ ۵. زنده‌رود؛ ۶. خویشتاب؛ ۷. زورۀ باستانی؛ ۸. دبستان مذاهب؛ ۹. رساله‌ای بی‌نام در خودشناسی؛ ۱۰. فرازستان؛ ۱۱. گلشن فرهنگ؛ ۱۲. گلچینی از نامه‌های دساتیر؛ ۱۳. رساله‌ای دربارۀ نویسندۀ دبستان مذاهب؛ ۱۴. مقولات بهمنی (به زبان گجراتی).

۱. دساتیر، کتابی است که به زبانی ساختگی نوشته شده و مطالب آن نیز ترکیبی است ساختگی از آراء هندی، یونانی و ایرانی که حتى ترجمۀ مطالبی از قرآن و احادیث و اقوال صوفیه نیز در بخشهایی از آن دیده می‌شود. در این کتاب از اشخاص و وقایعی سخن می‌رود که غالباً به هیچ روی جنبۀ تاریخی و حتى اسطوره‌ای ندارند. دساتیر شامل ۱۶ «نامه» است که به پیامبران باستانی، از مهاباد و جی افرام تا ساسان پنجم، نسبت داده شده و برخی از اشخاص اساطیری و غیراساطیری معروف چون کیومرث (گَلشاه)، سیامک و هوشنگ و طهمورث و جمشید و فریدون و منوچهر و کیخسرو و زرتشت در شمار این پیغمبرانند. حتى اسکندر نیز در این شمار است و «پندنامه»ای از او به این زبان عجیب و غریب در این مجموعه مندرج است.

بنابر آنچه در نوشته‌های این گروه آمده است، این ۱۶ «نامه» را پیامبر شانزدهم که ساسان پنجم است و معاصر خسروپرویز به‌شمار آمده به زبان فارسی جدیدِ آمیخته به واژه‌های ساختگی دیگر، ترجمه و تفسیر کرده و در ذیل عبارت «نامه»ها درج کرده است. بدین‌سان کتاب دساتیر در حقیقت دارای دو بخش جداگانه است: متن «نامه»ها که گفته‌های پیامبران شانزده‌گانه به همان زبان ساختگی دساتیری است، و ترجمه و تفسیر آنها به فارسی آمیخته با لغات مجعول، منسوب به ساسان پنجم.

زبان متن کتاب با هیچ‌یک از زبانهای زنده و مردۀ جهان شباهت و بستگی اصیل ندارد، و به گفتۀ مؤلف دبستان مذاهب «در آن زبانی بود که به هیچ زبان فرودینان نمی‌ماند، و آن را آسمانی زبان نامند» (۱ / ۱۰). ساختمان نحوی آن عیناً همان است که در فارسی جدید دیده می‌شود و واژگان آن غالباً الفاظی ساختگی و بی‌اصل و بنیاد است که گاهی پیشوند یا پسوندی از فارسی نیز بدانها افزوده می‌شود، همچون: نانیدن (خواندن)، شمردن (کشتن)، شالیدن (دانستن)، بچاریدن (گزیدن)، شالا (دانا)، زیرتار (گفتار)، فرجیشور (پیامبر)، گردیشور (پیشوا)، ششمر (پاداش)، سیمرنگ (دانشمند)، گرور تاش (واجب‌الوجود)، نورن (زن)، نوفاه (سوراخ)، نامساد (دزد)، بادرام (جاوید) و صدها لفظ دیگر از این‌گونه. ولی پاره‌ای از الفاظ آن از فارسی، هندی، اوستایی، سنسکریت و حتى عربی گرفته شده و با تبدیل یا حذف برخی از حروف تحریف گردیده، و گاهی پیشوند یا پسوندی از فارسی نیز به آنها افزوده شده است. از فارسی، همچون: دن (تن)، جهاخ (جهان)، چسار (چهار)، کاج (کار)، فروسین و فروسیم (فرودین)، فراسیم و فراسین (فرازین)، شوار (شوهر)، پاسنگ (پاسخ)، کیدار (کردار)، هستار (خداوند و آفریدگار)، آسردن (آزردن)، پرزیدن (پرسیدن)، آپیدن (پیدا کردن)، اندیزد (انگیزد)؛ از هندی، همچون: تیم (تین، سه)، چاهیدن، (چاهنا، خواستن)، تیمور (تم، تو)؛ از اوستایی و پهلوی همچون: میناس (مینو)، مانوش و مینوش (مردم)، داتیسر (بخشنده)، و ختن (گفتن)، ورتیدن (گردیدن)، ناستار (مرده، نسا از پهلوی)، فرپار (پدر)، فرپور (پسر)؛ از سنسکریت، همچون: ایمام (اینان)، انتام (انجام)، انتریده (پنهان)، میتار (دوست)، منار و منسار (دل)، داسیار (بنده)، پرکاشتار (روشنگر، ستاره)، آگمی (آغازی)؛ از عربی، همچون: شماس (شید و روشنی)، میلادیدن (آفریدن)، میلادور (آفریننده)، له و لی (نه، حرف نفی)، سم و سام (اسم)؛ برخی از واژه‌های آن عیناً از هندی و سنسکریت گرفته شده، همچون: اهم (من)، یو (که)، سروه (همه)، سریر (تن)، بلرام (بهرام)، برهستی (برهسپتی، برجیس)، آپ (خود)، کا (را، علامت اضافه)، آپ‌کا (خود را)؛ بعضی کلمات آن از ترکیب واژه‌های فارسی و عربی ساخته شده است، همچون: لارنگ (بی‌رنگ و بسیط)، انجم داد (عقل فلک مشتری)، نجم آزاد (نفس فلک مشتری)؛ دو کلمۀ عربی نیز در متن کتاب به کار رفته است: لا (نه، حرف نفی، که در زبان و خط پهلوی نیز هست) و هو (او، که شاید مانند برخی لغات دیگر متن به قیاس «او» ساخته شده باشد).

چند جملۀ زیر از متن دساتیر چگونگی ساخت و ترکیب این زبان را نمایش می‌دهد:

 

 

 

 

نویسندۀ این کتاب در مواردی برای اینکه رنگ قداست به ساخته‌های خود بدهد، برخی کلمات هم‌آهنگ را در پی هم می‌آورد، و گاهی لفظی را مانند ورد و افسون چندبار پیاپی تکرار می‌کند. متن دساتیر، چنانکه گفته شد و ملاحظه می‌شود، زبانی است ساختگی و هیچ‌گونه اساس تاریخی و زبانشناسی ندارد، ولی این متن دارای ترجمه و شرحی است که گرچه به ساسان پنجم و زمان خسروپرویز نسبت داده شده است، لیکن مسلماً در دوره‌های متأخر نوشته شده و زبان دورۀ ساسانیان نیست. این ترجمه و شرح به زبان فارسی است و نویسنده در آن از آوردن کلمات تازی خودداری کرده، و به جای آنها برخی واژه‌های پارسی و گاه پهلوی آورده است، همچون: پَتِت (توبه)، دروند (بدکار و دروغزن)، آدر (آتش)، تازگان (معشوقان)، نشاخته (نشانده)، کرفه‌گر (نیکوکار)، آگفت (آفت)، پادافراه (پاداش)، و جز آن، ولی در موارد بسیار کلمات و ترکیباتی ساختگی به کار می‌برد که یا به قیاس کلمات رایج فارسی ساخته شده همچون: کنشکار و کنشمند (عامل)، تنانی (جسمانی)، آخشیجانی (عنصری)، آخشیجستان (عالم عناصر)، درآمد جای (مدخل)، جاور (حال، گیرندۀ جای)، بازمان (توقف)، پیوسته (مرکب)، روانستان (عالم ارواح)، پاره‌مند (مرکب از اجزاء)، بازدارش (ممانعت)، بس خواسته (مطلوب)، تنانتن (جسم کل)، تپسبد (ریاضت پیشه، از «تپس» هندی و «بد» فارسی)؛ یا ترکیبی است برخلاف قیاس و استعمال رایج، همچون: اخواستی (غیرارادی)، اجنبان (= ساکن)، اجفت (طاق، در برابر جفت)، کنور (فاعل)، فروغنده (روشن شده)، آهنگیدن (قصد کردن)، از لاد (از بن، هرگز)، جزیدن (تغییر یافتن)، چشمیده (منظور)، پاکش (تقدیس)؛ یا ترجمۀ لفظ به لفظ کلمات و اصطلاحات رایج فارسی و عربی است، همچون: برش دید (قطع نظر)، برین فرهنگ (فلسفۀ اولی)، دارای گونه (رب‌النوع)، اویش و اویه (هویت)، اوییها (هویات)، اوچیز (ماهیت)، چارآمیزه (اخلاط اربعه)، شایستۀ هستی (ممکن‌الوجود)، هر آینه هستی و ناگزیر باش (واجب‌الوجود)، جنبش اخواستی (حرکت قسری)، سه پور (موالید ثلاثه)، چار مادر (امهات اربعه)، کردگر نزدیک (فاعل قریب) ...؛ و یا کلاً مجعول و بی هیچ‌گونه اصل و اساس زبان‌شناسی است، همچون: پودات (محسوس)، تیمسار (حضرت)، فروزه و فروزیده (صفت و موصوف)، آرش (معنی)، زاب و زابیده (صفت و موصوف)، سمراد (خیال)، سفرنگ (تفسیر)، شمپوری (حرکت قسری)، فرجود (معجزه)، فرسنداج (امت)، فرنود (دلیل). علاوه بر اینها، گاهی لفظی را از تحریف و تبدیل حروف واژه‌های فارسی ساخته است، چون: دمان (زمان)، بندیشه (اندیشه)، زمبود (زنبور)؛ گاهی معنی متعارف کلمه‌ای را تغییر می‌دهد، چون: آمیغ (حقیقت، که در اصل به معنی آمیزه است)، سنگسار (رسخ، در اصل به معنی رجم)، گزینش (خاصیت، در اصل به معنی انتخاب)، فروکش (لجاجت، در اصل به معنی توقف).

مطالب دساتیر آمیزه‌ای است از افکار گوناگونی که تا سدۀ ۱۰ق / ۱۶م در مکاتب و مذاهب مختلف در ایران رواج داشته است، و حتى گاهی ترجمۀ عباراتی از قرآن کریم و احادیث و اقوال عرفا نیز در آن دیده می‌شود. آفریدگار خدایی است یکتا، که به نامهای «مزدام»، «مزدان»، «لارنگ»، «شمتا» و «هرمهر» خوانده شده و ذاتی است قدیم و ابدی، بی‌شریک و مانند و ضد، که صفات بسیار دارد، ولی صفات او از ذاتش بیرون و جدا نیست، بر همه‌چیز آگاه و بر هر کار تواناست، زمانهای گذشته و آینده همه یکباره بر او آشکار و نزد او حاضر است. ترتیب آفرینش چنانکه در نامۀ مهاباد (نامۀ اول دساتیر) آمده است به گونه‌ای است که در کتب حکمای مشائی چون فارابی و ابن‌سینا دیده می‌شود. نخستین آفریده فرشته‌ای است به نام «بهنام» که عقل اول (خرد نخستین) است و از او عقل دوم و نفس و جرم فلک‌الافلاک («مانستار روانبد» و «تنستار تنانبد») پدید آمده، و از اینها به ترتیب عقول دهگانه و نفوس و اجرام افلاک نُه‌گانه، تا فلک قمر به وجود آمده‌اند. عالم عناصر (آخشیجستان) زیر فلک قمر است و ترکیب عناصر از تأثیر نفوس فلکی است و نفس فلک قمر رسانندۀ صور و کیفیات گوناگون به ترکیبات عنصری است (نگارآرای: واهب‌الصور).

از ترکیب عناصر، موالید سه‌گانه (سه پور) کانی و رستنی و جانور پدیدار می‌شود و هریک از عناصر و نیز انواع ترکیبات آنها فرشتۀ نگهبان (یا رب‌النوع) خاص خود را دارد (بدان‌گونه که در حکمت ایران قدیم و آراء اشراقیان دیده می‌شود). ادوار عمر جهان به شمارۀ ستارگان سیار است و هنگامی که دور ماه به پایان رسید، باز دورانهای عالم به همان وضع و صورت پیشین، از سر گرفته می‌شود، عالم آفرینش از آفریدگار جدا نیست، بلکه همچون نور که به خورشید پیوسته است عالم وابستۀ ذات خداوند است. انسان برترین نوع آفرینش است و دارای روان و خرد است، که به یاری آن به عالم بالا و منزلت فرشتگان تواند رسید. آموزشهای اخلاقی دساتیر به روش زهد و ریاضت هندی گرایش دارد و در مسألۀ پاداش و کیفر اعمال نیز تناسخ هندی را در میان می‌آورد، ولی از لذات بهشتی و عذاب دوزخ و سوختن در آتش نیز سخن می‌گوید.

خورشید و ماه و ستارگان و نیز روشنی چراغ و آتش را باید ستایش کرد، برای ستارگان باید در معابد تندیس ساخت، و نماز و آیینهای پرستش را رو به روشنایی یا اجرام فلکی به جای آورد. از کشتن جانداران و خوردن گوشت باید پرهیز کرد، مردگان را می‌توان سوزاند یا در خمرۀ سفالین نهاد و یا به خاک سپرد.

این‌گونه مطالب آمیخته و گرفته شده از جاهای مختلف در سراسر کتاب دساتیر دیده می‌شود و خاصیت ترکیبی[۱] بودن آن کاملاً آشکار است. در کتاب دبستان مذاهب (تعلیم نخست، سومین نظر، و جاهای دیگر) به عقاید و مناسک و اعمال این فرقه اشاراتی رفته است که برخی از آنها در کتاب دساتیر نیست و ظاهراً از برساخته‌های پیروان آذرکیوان است.

نویسندۀ ترجمه و شرح باید همان کسی باشد که متن کتاب را ساخته است، زیرا ساسان پنجم که مترجم و شارح متن دانسته شده، خود ساختۀ همان شخص است، و زبان ساختگی او را نیز طبعاً جز خود او کس دیگری نمی‌دانسته است. تاریخ تألیف کتاب از عباراتی که در نامۀ ساسان پنجم آمده است، روشن می‌گردد. در بند ۳۱ این نامه آمده است که «چون هزار سال تازی آیین را گذرد چنان شود آن آیین از جداییها که اگر به آیین‌گر نمایند نداندش». بدین‌سان، تاریخ تألیف حدود ۱۰۰۰ق / ۱۵۹۲م است و این زمان مطابق است با روزگاری که آذرکیوان از ایران به هند رفته بود، و از واژه‌های هندی و سنسکریت که در سراسر کتاب به کار رفته است معلوم می‌شود که در هند نوشته شده است. بیرون از ادبیات خاص این فرقه، نخستین جایی که از دساتیر اثری دیده می‌شود فرهنگ معروف برهان قاطع است که در ۱۰۶۲ق / ۱۶۵۲م در هندوستان تألیف شده و بسیاری از لغات مجعولی را که در ترجمه و شرح دساتیر به کار رفته است دربر دارد. ولی ظاهراً کتاب دساتیر در دوره‌های بعد به ایران آورده شد، زیرا هنگامی که ملاکاووس پارسی در ۱۱۹۲ق / ۱۷۷۸م با پسر خود ملافیروز به ایران آمده بود تا دربارۀ تقویم زرتشتیان ایران تحقیق کند، نسخۀ آن را در اصفهان از کتاب‌فروشی به نام آقامحمدطاهر خرید و با خود به هند برد، و سرانجام پسرش ملافیروز در ۱۲۳۳ق / ۱۸۱۸م متن و ترجمۀ انگلیسی آن را به چاپ رساند. پیش از چاپ متن کتاب، سرویلیام جونز[۲]، خاورشناس معروف انگلیسی که نام و وصف دساتیر را در دبستان مذاهب دیده بود، در ۱۲۰۳ق / ۱۷۸۹م دربارۀ آن به عنوان کتاب آسمانی سخن گفت و آن را از مهم‌ترین آثار دینی ایرانیان قدیم و همسنگ اوستا و زند به‌شمار آورد. هنگامی که جوناتان دانکن[۳] فرماندار بمبئی از وجود نسخۀ این کتاب نزد ملافیروز آگاه شد، از او خواست که موضوع را پنهان نگاه دارد. او بی‌درنگ، با مساعدت ملافیروز به ترجمۀ آن مشغول شد. وی می‌خواست که در مراجعت به انگلستان ترجمۀ این کتاب را به عنوان «پرارزش‌ترین ارمغان از خاورزمین» به پادشاه انگلستان تقدیم کند، لیکن پیش از آنکه این کار را به اتمام رساند، در ۱۲۲۶ق / ۱۸۱۱م درگذشت (دساتیر، مقدمۀ ملافیروز؛ مودی، «نظری ...[۴]»، 184). پس از دانکن، سرجان ملکم[۵] مؤلف کتاب تاریخ ایران، فرماندار بمبئی شد و به سبب توجهی که به تاریخ ایران داشت ملافیروز را به چاپ دساتیر و ترجمۀ آن تشویق کرد، و ویلیام ارسکین[۶] را مأمور کرد تا او را در این کار یاری کند. این ترجمه با متن کتاب در ۲ جلد در ۱۲۳۳-۱۲۳۵ق / ۱۸۱۸-۱۸۱۹م در بمبئی انتشار یافت. جلد اول شامل متن (با ترجمه و تفسیر منسوب به ساسان پنجم) و فرهنگ لغات، جلد دوم ترجمۀ آن به زبان انگلیسی است. این کتاب در ۱۲۶۴ق / ۱۸۴۸م به دست ملاکیقباد یا مقدمه‌ای مبسوط به زبان گجراتی ترجمه شد و نزدیک به ۷۰ سال بعد از ترجمۀ اول، بار دیگر در آمریکا به قلم میرزامحمدهادی ترجمه و در شماره‌های مجلۀ پلاتونیست[۷] انتشار یافت (مدهورا، مقدمه). متن آن نیز دوباره در ۱۳۰۵ق / ۱۸۸۸م در بمبئی به چاپ رسید و در همان سال دهونجی بهوی جمشیدچی مدهورا ترجمۀ انگلیسی ملافیروز را در همان شهر چاپ کرد.

۲. شارستان چهارچمن، از فرزانه بهرام بن فرهاد اسفندیار پارسی. نویسندۀ دبستان مذاهب گوید (۱ / ۳۶) که فرزانه بهرام در اواخر عمر آذرکیوان از شیراز به هند آمد و در پتنه به ریاضت مشغول شد، ولی از شارستان (۱۹۶- ۱۹۸، ۳۸۴-۳۸۵) چنین برمی‌آید که وی آذرکیوان را در استخر فارس دیده بوده است. در دبستان آمده است که وی به زبانهای پارسی و عربی و پهلوی آشنا بوده، در اقسام حکمت دست داشته و نزد یکی از شاگردان جلال‌الدین دوانی علم آموخته بوده است (۱ / ۳۷). از کتاب شارستان چهارچمن نیز معلوم می‌شود که وی با آثار و افکار ابن‌سینا، فخرالدین رازی، ابن عربی، شهاب‌الدین سهروردی مقتول، محمد غزالی، محقق طوسی، محمد نوربخش، علاءالدولۀ سمنانی و برخی دیگر از بزرگان علم و حکمت و عرفان آشنایی داشته و در کتاب خود از تألیف آنان نقل و اقتباس بسیار کرده است. وی با شیخ بهاءالدین عاملی و میرمحمدباقر داماد ارتباط داشته (بهرام، ۱۹۶-۱۹۷، ۲۲۶) و محمود پسیخانی را می‌شناخته است (ص ۶۲۸). وی در این کتاب از آراء متکلمان و دانشمندان اسلامی بهرۀ فراوان گرفته و در موارد بسیار به آیات و احادیث و روایات استناد کرده است. بهرام بن فرهاد زبان پهلوی نمی‌دانسته، ولی از روایات و ادبیات فارسی زرتشتیان باخبر بوده است. با اینکه وی دساتیر را می‌شناسد، تاریخ باستانی ایران را از کیومرث و سلسلۀ پیشدادی آغاز می‌کند، نه از مهاباد و جی‌افرام و سلسله‌های دیگری که در دساتیر دیده می‌شود، ولی گهگاه از «مهاباد» سخن به میان می‌آورد و خود را صریحاً پیرو دین «آبادی» می‌خواند (صص ۲۴۳-۲۴۴). گرچه از قرآن و از بزرگان اسلام با احترام سخن می‌گوید، روشن است که خود نه به این دین پایبند است، نه به دیانت زرتشتی، و زیرکانه می‌کوشد که پایه‌های اعتقادی دیگران را سست کند و آنان را به سوی مسلک آذرکیوانی سوق دهد. نویسنده در مقدمه گوید که این کتاب را برای آن نوشته است که کیخسرو اسفندیار، پسر آذرکیوان، «از احوال و کردار خود باخبر باشد و شجرۀ خود را نیکو داند و به مردم کوتاه‌نظر نگرود». بهرام بن فرهاد مردی کتاب‌خوانده و اهل بحث و فحص و مشاجره بوده و چند تن از پیروان آذرکیوان شاگرد او بوده‌اند (دبستان، ۱ / ۴۱، ۴۴، ۴۵). مؤلف دبستان مرگ او را در ۱۰۳۴ق / ۱۶۲۵م نوشته است (۱ / ۳۷).

شارستان چهارچمن در اصل ظاهراً دارای ۴ بخش (چمن) بوده است، که ۳ بخش آن (چمن اول در گزارش آفرینش و احوال پیشدادیان؛ چمن دوم در شکوه کیان و بعضی از مقاصد حکمت؛ چمن سوم در گزارش اشکانیان و ساسانیان و پند و موعظه) موجود است، ولی از چمن چهارم آن خبری در دست نیست. بخشی که به عنوان چمن چهارم در چاپ دوم این کتاب از سوی ناشران آن افزوده شده، نوشته‌ای است نسبتاً جدید در علم افلاک و نجوم، که یقیناً در دوره‌های اخیر نوشته شده است و هیچ‌گونه ارتباطی با بخشهای دیگر کتاب ندارد. فصول شارستان مجموعه‌ای است از موضوعات و روایات تاریخی و اسطوره‌ای، آمیخته به مجعولات بی‌اساس بسیار و همراه با آیات و احادیث و اخبار گوناگون با تأویلات نامربوط. در پایان شرح احوال اغلب شاهان، مقداری حکمت و اندرز به آنان نسبت داده شده است که نظایر آنها را در اندرزنامه‌های منسوب به بزرگمهر و سایر بزرگان ایران قدیم می‌توان یافت.

شارستان چهارچمن بار اول در سه چمن ۱۸۵۴م (۱۲۷۲ یزدگردی)، و بار دوم در چهارچمن در ۱۳۲۷ق / ۱۹۱۰م در بمبئی به چاپ رسیده است.

۳. جام کیخسرو، از موبد خداجوی بن نامدار. وی از مردم هرات بود و به سلوک و ریاضت اشتغال داشت. در استخر با فرزانه خوشی، نویسندۀ بزمگاه، به خدمت آذرکیوان رسید و ظاهراً همراه او یا در پی او از فارس به هند مهاجرت کرد. او در ۱۰۴۰ق / ۱۶۳۰م در کشمیر درگذشت (دبستان، ۱ / ۴۰). جام کیخسرو کتابی است در شرح «مکاشفات» آذرکیوان. این «مکاشفات» منظومه‌ای است به وزن متقارب مثمن مقصور، در بیان معراج روحانی آذرکیوان و مشاهدات او در این سیر و عروج، توصیف انواری که در هریک از مراحل بر او آشکار می‌شود، و گفت و شنود او با عقول و نفوس افلاک، متأثر از زرتشت‌نامۀ کیکاووس بن کیخسرو و ارداویراف‌نامۀ زرتشت بهرام پژدو، و آمیخته با مضامین اشراقی و اصطلاحات عرفانی. جام کیخسرو شامل ۴ «گشسپ» است و هر گشسپ به چند «فروغ» تقسیم شده است. گشسپ اول در چگونگی رؤیا؛ گشسپ دوم در احوال عالم غیب؛ گشسپ سوم در حالت محو؛ گشسپ چهارم در خلع بدن. شارح در این بخشها به تعلیم قواعد ریاضت، حبس نفس و ضبط حواس پرداخته و شرایط ترک و تجرد و خلوت را بازگفته است. به گفتۀ موبد خداجوی، وی به خواهش چند تن از یزدانیان و به دستور کیخسرو اسفندیار، پسر و خلیفۀ آذرکیوان، این شرح را بر منظومۀ مکاشفات نوشته و بدین سبب آن را جام کیخسرو نامیده است. این کتاب در ۱۲۶۴ق / ۱۸۴۸م در بمبئی، همراه ترجمۀ گجراتی به چاپ رسیده است (مودی، «موبد پارسی»[۸]، 288)۱.

۴. زردست افشار، از دادپویه بن هوش آیین. رسالۀ کوچکی است در یزدان‌شناسی و شرح اقوال حکمای ایران باستان به روش اشراقیان، در مقدمه آمده است: اصل این رساله «آذرگشسپ» نام داشته و حکیم هوشکوی در زمان هرمزد، پسر انوشیروان، آن را نوشته بوده، دادپویه بن هوش آیین به دستور کیخسرو اسفندیار آن را به زبان دری ترجمه کرده و کیخسرو اسفندیار آن را «زردست افشار» نامیده است. این رساله بی‌شک غیر از کتاب زردست افشار است که در دبستان مذاهب از آن سخن رفته است. کتابی که در دبستان معرفی شده است. تألیفی در باب قواعد ریاضت و تمرین اعمال مربوط بدان به روش مرتاضان و جوکیان هند بوده (نک‌ : دبستان، ۱ / ۲۷، ۲۸، ۱۶۱) و نویسندۀ آن موبد سروش بن کیوان بن هوش نام داشته که ۲ کتاب دیگر به نامهای نوشدارو و سکنگبین نیز نوشته بوده است (۱ / ۳۸). ولی در این رساله کوچک‌ترین اشاره‌ای به ریاضت‌کشی و تمرین اعمال جوک (یوگه)، بدان‌گونه که در دبستان به آن اشاره رفته است دیده نمی‌شود.

زردست افشار بار نخست در مجموعه‌ای با ۲ رسالۀ دیگر (زنده‌رود و خویشتاب، و با ترجمۀ گجراتی آنها) در ۱۲۶۲ق / ۱۸۴۶م در بمبئی، و بار دوم در مجموعۀ آیین هوشنگ با ۳ رسالۀ زنده‌رود، خویشتاب و زورۀ باستانی، در ۱۲۹۶ق / ۱۸۷۹م در تهران به چاپ رسید.

۵. زنده‌رود، از موبد خوشی. به گفتۀ مؤلف دبستان وی از مرتاضان یزدانیان بوده، با ریاضت‌پیشگان هندومذهب آمیزش داشته، در جست‌وجوی مرشد و راهنما به آذرکیوان رسیده و در شمار شاگردان او درآمده است (۱ / ۱۶۵-۱۶۶، ۱۸۶-۱۸۷). پیران و رهبران دیگر همه «از مسلمان و هنود و گبر و نصارا و یهود» می‌خواستند که او از دین خود (که معلوم نیست چه دینی بوده) خارج شود و به دین آنان درآید، ولی او در واقعه دریایی دید و سروشی به او آواز داد که این دریا آذرکیوان است، و به همراهی خداجوی (مؤلف جام کیخسرو) به مراد و مقصود خود رسید (۱ / ۴۰-۴۱). در دبستان مذاهب ذکری از زنده‌رود نیست، ولی از کتاب دیگر موبد خوشی به نام بزمگاه که شرح احوال و مقامات ۱۲ تن از شاگردان آذرکیوان بوده حکایات افسانه‌آمیز عجیب دربارۀ بعضی از این اشخاص نقل شده است (۱ / ۳۵-۳۶). بزمگاه امروز در دست نیست، ولی زنده‌رود، که رساله‌ای است مختصر در حکمت الٰهی به روش اشراقیان، موجود است. نویسنده در آغاز این رساله گوید که اصل آن «چشمۀ زندگی» نام داشته و فرزانه زنده آزرم در زمان خسروپرویز آن را نوشته بوده و او به دستور کیخسرو اسفندیار آن را به «لغت مشهور دری آمیخته» درآورده است. به چاپهای این کتاب ذیل زردست افشار اشاره شد.

۶. خویشتاب، از موبد هوش. از این کتاب و نویسندۀ آن در دبستان مذاهب ذکری نیامده، ولی نویسنده خود را از پیروان آذرکیوان و «خانه‌زاد این طبقه» خوانده است. خویشتاب رساله‌ای است در شرح سخنانی که پیشینیان این گروه در حکمت و مسائل فلسفی گفته‌اند. به گفتۀ موبد هوش این رساله را حکیم پیشتاب، شاگرد ساسان پنجم، به فرمان خسروپرویز «به فارسی قدیم» (؟) نوشته و خسروپرویز آن را «گرزن دانش» نامیده بود، و او به دستور کیخسرو اسفندیار آن را «به لغت متعارف این عصر به عبارتی واضح» ترجمه کرده است. دربارۀ چاپهای این رساله ذیل زردست افشار اشاره شد.

۷. زورۀ باستانی، از آذرپژوه، شاگرد بوذرجمهر حکیم. از این رساله و نویسندۀ آن نیز در دبستان ذکری نیست، ولی در شارستان چهارچمن از ۲ کتاب به نامهای گلستان دانش و نامۀ شیدستان، که نویسندۀ آنها آذرپژوه (بن آذر آیین) بوده سخن رفته است. این رساله شرح سخنان منسوب به زرتشت است که به زبان «پارسی پهلوی» (؟) نوشته و نزد پادشاه هند فرستاده بوده، و انوشروان از این آذرپژوه خواسته بوده است که آنها را شرح و تفسیر کند. مطالب کتاب کلاً در حکمت و جهان‌شناسی به روش اشراقی است، و الفاظ دساتیری و مصطلحات اشراقی در سراسر آن به هم آمیخته است. زورۀ باستانی در مجموعۀ آیین هوشنگ (نک‌ : ذیل زردست افشار) به چاپ رسیده است.

۸. دبستان مذاهب، در ملل و نحل. شامل مطالب گوناگون دربارۀ اغلب ادیان و مذاهب رایج در هند در سده‌های ۱۰ و ۱۱ق / ۱۷م در ۱۲ «تعلیم» (در معرفت عقاید پارسیان، هندوان، تبتیان، یهود، ترسا، اهل اسلام، صادقیه، واحدیه، روشنیان، الٰهیه، حکماء، صوفیه)، و هر تعلیم متضمن چند «نظر». در تعلیم اول، ۳ نظر اول به شرح عقاید سپاسیان اختصاص دارد. سپاسیان که به نامهای یزدانیان، آبادیان، هوشیان، آذر هوشنگیان، و آذریان نیز خوانده شده‌اند، در حقیقت پیروان افکار آذرکیوانی‌اند و آنچه دربارۀ آنان گفته شده همان مطالبی است که در دساتیر و ادبیات آذرکیوانی دیده می‌شود. ۱۰ نظر بعدی دربارۀ مسلکهایی است به نامهای چمشاسپی، سمرادی، خدائی، رادی و جز آن. در آنها از اشخاص و رویدادهایی سخن می‌رود که هیچ‌گونه اصل و اساسی برای آنها نمی‌توان یافت و معلوم نیست که نویسندۀ کتاب این سخنان بی‌سر و بن را از خود ساخته یا از دیگران شنیده است، لیکن اینکه خود گوید که با پیروان این مسلکها دیدار کرده و صحبت داشته است نکته‌ای است که از مجعول بودن این موهومات حکایت دارد. عقایدی که به پیروان این مسلکها نسبت می‌دهد موضوعاتی است پراکنده که اغلب آنها را در آرای منسوب به حکمای قدیم یونان، صابئین، هندوان و برخی مکاتب و فرقه‌های دیگر می‌توان یافت. ۲ نظر آخر تعلیم اول دربارۀ زرتشتیان و مزدکیان است. مطالب مربوط به زرتشت از روایات رایج در میان زرتشتیان، و اخبار متعلق به مزدک را کلاً از کتاب ملل و نحل شهرستانی (و یا ترجمۀ فارسی آن) گرفته، و در هر مورد به شرحی که در دساتیر دربارۀ آن دو آمده است، نظر داشته است. در تعلیمهای دیگر نیز یا از نوشته‌های خاص مذاهب و فرق مورد بحث بهره برده (چنان‌که در تعلیم هشتم در مورد واحدیه یا نقطویّه دیده می‌شود)، یا از نوشته‌های دیگران اخذ و اقتباس کرده (چنان‌که در تعلیم دهم دربارۀ الٰهیه، یعنی دین الٰهی اکبرشاه، بخش عمدۀ مطالب را از منتخب‌التواریخ بدائونی برداشته)، و یا گفته‌های پیروان مذهب و ناقلان اخبار را نقل کرده است (چنان‌که در تعلیم پنجم در بیان عقاید عیسویه آمده است)، ولی در اغلب موارد منقولات را با افکار و اصطلاحات آذرکیوانی در هم آمیخته است و در همه‌جا، مخصوصاً در تعلیم ششم که دربارۀ اهل اسلام سخن می‌گوید، غالباً به نوعی که سوءِ غرض از آشکار است، سعی دارد که بنیاد اعتقادی پیروان ادیان دیگر را متزلزل سازد و آنان را به سوی مقاصد خویش متمایل کند و طبعاً برای این منظور از نسبت دادن مطالب بی‌اساس و نادرست به مذاهب دیگر، از تحریف اقوال و عبارات، از تأویلات نامربوط و ناروا و از جعل اخبار و روایات خودداری نمی‌کند. با این همه، دبستان مذاهب کتابی است که از فواید تاریخی خالی نیست و اطلاعات فراوان دربارۀ اوضاع و احوال اجتماعی هند در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م از فصول مختلف آن به دست می‌آید. تعلیم دوم آن که در ۱۲ نظر به شرح آراء و عقاید هندوان اختصاص دارد غالباً مبتنی بر مشاهدات نویسنده در شهرهای مختلف آن سرزمین است و تصویر روشنی است از چگونگی مذاهب و آیینهای هندوان و باورهای عامیانۀ آنان در آن روزگار. تعلیم هشتم دربارۀ نقطویه، و تعلیم نهم در احوالِ میانْ‌بایزیدِ انصاری و جانشینانش، معروف به «روشنیه» (که در دوران اکبرشاه و جهانگیر در برابر سپاه مغول در افغانستان می‌جنگیدند)، نکاتی در بر دارد که از لحاظ تاریخی قابل ملاحظه است. دبستان مذاهب در فاصلۀ ۱۰۵۵- ۱۰۶۸ق / ۱۶۴۵- ۱۶۵۸م تألیف شده (ریو، I / 141-143) و مؤلف آن از پیروان مسلک آذرکیوانی بوده، به اغلب نواحی هند سفر کرده و با پیروان مذاهب مختلف ملاقات و معاشرت داشته است. وی در این کتاب به هیچ روی هویت خود را آشکار نمی‌کند و از خود با عباراتی چون «نامه‌نگار» و «کردارگزار» سخن می‌گوید. از اشاراتی که به احوال او در این کتاب رفته است چنین برمی‌آید که درحدود ۱۰۲۶ق / ۱۶۱۷م ظاهراً در پتنه به دنیا آمده است. او خود گوید که از موبد هوشیار شنیده است که «در ۱۰۲۸ من تو را نزد او [بالک ناتهه]، زاهد هندی بردم، دعای خیر دربارۀ تو به جای آورد، و از آن پس با من گفت که این پسر خداشناس خواهد شد» (۱ / ۱۶۲). از این گفته معلوم می‌شود که در آن سال وی کودکی یکی دو ساله بوده است، چه خود این واقعه را به یاد نمی‌آورد و و آن را از قول موبد هوشیار نقل می‌کند؛ و نیز در ۱۰۳۳ق / ۱۶۲۴م که در حدود ۷ سال داشته، از پتنه به اکبرآباد (آگره) برده شده، و باز همان موبد هوشیار او را در آغوش گرفته نزد یکی دیگر از زاهدان هندی برده است (۱ / ۱۶۵). از ۱۰۳۳ تا ۱۰۶۳ق / ۱۶۲۴ تا ۱۶۵۳م (آخرین تاریخی که در این کتاب ذکر شده) در نواحی مختلف هند چون لاهور، کشمیر، گجرات، پیشاور، راولپندی، ماروار، حیدرآباد دکن، بندر سورت و ایالت کلنگ روزگار گذرانده، ولی اقامت او بیشتر در کشمیر و پنجاب بوده، و در ۱۰۵۳ق / ۱۶۴۳م به کابل، و از آنجا به مشهد مقدس نیز سفر کرده است.

 

نخستین‌بار سرویلیام جونز، خاورشناس انگلیسی و مؤسس «انجمن آسیایی بنگال» در «ششمین گفتار دربارۀ ایرانیان»، که در ۱۲۰۳ق / ۱۷۸۹م در انجمن مزبور ایراد کرد، از اهمیت تاریخی دبستان مذاهب سخن گفت و محسن فانی، شاعر کشمیری (د ۱۰۸۱ق / ۱۶۷۰م) را مؤلف آن دانست. در دیباچۀ این کتاب یک رباعی آمده است که در برخی از نسخه‌ها با عبارت «محسن فانی گوید» مشخص شده و همین عبارت ویلیام جونز را به اشتباه انداخته و محسن فانی را نویسندۀ کتاب تصور کرده بود. در ۱۲۳۳ق / ۱۸۱۸م نخست کاپیتان ونس کندی[۹] در سخنرانی خود در «انجمن ادبیِ بمبئی» و پس از او در همان سال ویلیام ارسکین در گفتاری در همان انجمن، نظر ویلیام جونز را مردود دانستند («مذاکرات انجمن...[۱۰]»، II / 256-286, 395-398). در حقیقت چنان‌که ارسکین باز نموده است، آنچه در تذکره‌ها دربارۀ محسن فانی آمده به هیچ روی با مطالبی که مؤلف دبستان دربارۀ خود می‌گوید مطابقت ندارد و در هیچ‌جا تألیف کتابی بدین نام به فانی نسبت نداده‌اند. گرچه با سخنرانیهای ونس کندی و ویلیام ارسکین و انتشار آنها در «مذاکرات انجمن...» بطلان این انتساب مسلّم شد، لیکن در دوره‌های بعد غالباً کسانی که دربارۀ دبستان مذاهب سخن می‌گفتند آن را تألیف محسن فانی می‌شمردند.

شخص دیگری که تألیف این کتاب به او نسبت داده شده، کیخسرو اسفندیار، پسر آذرکیوان است که جز اشارات کوتاهی که در بعضی از نوشته‌های آذرکیوانی به نام او رفته است، درباره‌اش چیزی دانسته نیست. نخستین‌بار یکی از پارسیان هند به نام کیخسرو کاوس در ۱۲۷۲ق / ۱۸۵۶م رساله‌ای در این باب نوشت و برای اثبات این نظر دلایلی آورد (دبستان مذاهب، ۲ / ۵۸-۶۷، ۷۶). اخیراً نیز رحیم رضازاده ملک، ناشر و مصحح آخرین چاپ دبستان مذاهب در تعلیقاتی که بر مطالب این کتاب نوشته، در باب هویت نویسندۀ آن به بحث پرداخته و انتساب آن را به کیخسرو اسفندیار دوباره مطرح کرده است، ولی دلایلی که برای این نظر آورده، کلاً مبتنی بر حدس و استنتاج از سکوت نویسندۀ دبستان دربارۀ کیخسرو اسفندیار است. در شارستان چهارچمن، جام کیخسرو، زردست افشار، زنده‌رود و خویشتاب، کیخسرو اسفندیار خلیفه و جانشین آذرکیوان خوانده شده و با تکریم و تعظیم خاص از او سخن رفته است، ولی نویسندۀ دبستان که یقیناً ۳ کتاب اول را زیر نظر داشته و از آنها مطالبی نقل کرده است، هرگز به نام این شخص مهم که پسر و جانشین مؤسس فرقه بوده و نزد بزرگان این گروه ارج و احترام تمام داشته است، کوچکترین اشاره‌ای نمی‌کند. پس باید که نویسندۀ دبستان خود او باشد. استدلال دیگر اینکه بنابر گفتۀ مؤلف دبستان، هنگامی که او کودکی خردسال بوده، ۴ تن از بزرگان آذرکیوانی در حق او دعای خیر کرده‌اند، موبد هوشیار او را در آغوش خود نزد زاهدان معروف هندومذهب برده و آنان از دیدار این کودک خشنود شده و او را دعا کرده‌اند. اینها دلالت بر آن دارد که نویسندۀ دبستان به خاندانی از بزرگان آذرکیوانی تعلق داشته، و خود همان کیخسرو اسفندیار، پسر آذرکیوان بوده است. باز استدلال کرده‌اند که نویسندۀ دبستان، چنان‌که خود گوید، بر رموز و تأویلات یزدانیان واقف بوده و پیروان این کیش حل مشکلات خود را در فهم رموز از او می‌خواسته‌اند. پس این شخص رمزشناس و آگاه باید کیخسرو اسفندیار فرزند و جانشین آذرکیوان باشد (دبستان مذاهب، ۲ / ۴۶-۶۷). چنان‌که گفته شد، این استدلالات از نوع حدسیات و «استنتاج از سکوت» است و قطعیت تحقیقی ندارد. آذرکیوان در ۱۰۲۷ یا ۱۰۲۸ق / ۱۶۱۸ یا ۱۶۱۹م در ۸۵ سالگی درگذشته و در آن سالها نویسندۀ دبستان طفلی یکی دو ساله بوده (۱ / ۱۶۲) و در ۱۰۳۳ق / ۱۶۲۴م کودکی خردسال بوده که موبد هوشیار او را در آغوش خود نزد چتروپه زاهد هندی برده است (۱ / ۱۶۵). بدین‌سان، مؤلف دبستان باید در هشتاد و چند سالگی آذرکیوان به دنیا آمده باشد، و اگر محال نباشد، بسیار دور از احتمال است که مردی در این سن صاحب فرزند شود. علاوه بر این، از مطالبی که بهرام بن فرهاد نویسندۀ شارستان چهارچمن دربارۀ کیخسرو اسفندیار می‌گوید، چنین برمی‌آید که کیخسرو در سالهای پیش از ۱۰۳۴ق / ۱۶۲۵م که سال مرگ بهرام بن فرهاد است، در لاهور اقامت داشته و بهرام مربی و مصاحب نزدیک او بوده و با او در مسائل دینی و فلسفی گفت‌وگوهایی داشته، و کتاب شارستان را برای او نوشته است (صص، ۳، ۲۳۳، ۲۷۲، ۳۱۹، ۳۵۰، ۳۵۴، ۳۶۵، ۴۵۸، ۵۱۹-۵۲۰، ۵۷۷)؛ ولی با اینکه نویسندۀ دبستان مذاهب از آغاز دوران کودکی تا سال ۱۰۶۳ق / ۱۶۵۳م همۀ سفرها و ملاقاتهای خود را دقیقاً و با ذکر تاریخ ثبت کرده است، در سراسر این کتاب کوچکترین اشاره‌ای به اینکه وی در زمان حیات بهرام بن فرهاد به لاهور رفته و در آن شهر با این آذرکیوانی معروف ملاقات کرده باشد، دیده نمی‌شود. نویسندۀ دبستان در نظر دوم از تعلیم نخست به معرفی شاگردان و پیروان آذرکیوان پرداخته و هریک از آنان را که خود دیده است صریحاً می‌گوید که ملاقات با او در کجا و در چه تاریخی بوده است، ولی در معرفی فرزانه بهرام بن فرهاد به هیچ روی از ملاقات خود با او سخنی نمی‌گوید و آنچه از او نقل می‌کند (۱ / ۳۷، ۴۵، ۴۷) یا از کتاب شارستان است و یا مطالبی است که از دیگران شنیده است.

 

اما شخص سومی که مؤلف این کتاب شناخته شده، میرذوالفقار اردستانی معروف به «ملاموبد» یا «موبدشاه» است که شعر نیز می‌گفته و «موبد» تخلص داشته و مجموعه‌ای از اشعارش، درحدود ۳۰۰۰ بیت، در «کتابخانۀ عمومی شرقی پتنه» موجود است (عسکری، 85-104). نام او به عنوان نویسندۀ دبستان مذاهب در مآثرالامرا تألیف صمصام‌الدوله شاهنوازخان (۱ / ۲۲۶-۲۲۷، ۲ / ۷۶، ۳۹۲) که بخش اصلی آن میان سالهای ۱۱۵۰-۱۱۵۵ق / ۱۷۳۸-۱۷۴۲م نوشته شده، و نیز در مجمع‌النفائس سراج‌الدین علی‌خان آرزو (ریو، II / 1081) که در ۱۱۶۴ق / ۱۷۵۱م تألیف شده، و سپس مآثرالکرام آزاد بلگرامی (ص ۲۲) و منتخب‌اللطائف رحم علیخان ایمان (ص ۱۷۹) یاد شده است. نویسندۀ دبستان سالها در کشمیر و پنجاب و گجرات و دکن زندگی کرده بود و طبعاً کسان بسیاری او را می‌شناخته‌اند، و شخصی چون صمصام‌الدوله که زمانی دراز در دکن صاحب مقام بوده و با اهل علم و ارباب قلم معاشرت داشته و کتاب دبستان مذاهب را می‌خوانده است، باید نام نویسندۀ آن («ذوالفقار اردستانی موبد تخلص») را از سالخوردگان آن ناحیه شنیده باشد. در دبستان مذاهب ۱۵ بیت شعر از همین «موبد» نقل شده است که بیشتر آنها در دیوان او موجود است و قطعه‌ای که به عنوان افتتاحیه در آغاز آن کتاب آمده است (و نام «دبستان» در بیت اول و تخلص «موبد» در بیت آخر آن دیده می‌شود)، از ساخته‌های همین «ملاموبد» است و در دیوان او ثبت شده است (عسکری، 90-91). علاوه بر این بخش بزرگی از دیوان «موبد» در ستایش زرتشت و آیین زرتشتی است، و شاعر از توجه و علاقۀ خود به ادیان دیگر سخن می‌گوید، همۀ ادیان را جلوه‌گاه یک حقیقت می‌داند، تقید به ظواهر دین و عبادتهای آمیخته به اغراض دنیوی را مردود می‌داند، به «دساتیر» و «مهاباد» سوگند یاد می‌کند، خود را از همۀ کیشها و ملتها بیرون می‌شمرد (عسکری، 90-104) و اینها همه خصوصیاتی است که با آنچه در دبستان مذاهب دیده می‌شود توافق تمام دارد. شهرهایی که نامشان در دیوان «موبد» آورده شده ــ از مشهد مقدس در ایران تا سیکاکل در سواحل شرقی هند ــ و همچنین اغلب اسامی اشخاص، همانهایی است که در دبستان نیز آمده است (عسکری، 92).

از دبستان مذاهب نسخه‌های خطی فراوان موجود است و در بسیاری از آنها همین «موبد» مؤلف کتاب شناخته شده است. از آن جمله است نسخه‌ای که سرویلیام اوزلی[۱] در سفرنامۀ خود (II / 564) از آن سخن گفته و ویلیام ارسکین نیز بدان اشاره کرده است (ریو، I / 142)؛ نسخه‌ای که ملافیروز، ناشر و مترجم دساتیر به زبان انگلیسی، در دست داشته و بر اساس آن در مؤخره‌ای که به زبان فارسی بر کتاب دساتیر نوشته از مؤلف دبستان به نام «میرذوالفقار علی» یاد کرده است (دساتیر، ۲۲۱؛ ریو، همانجا)؛ نسخۀ شمارۀ ۲۵۸۴۹، Add در موزۀ بریتانیا، که نام مؤلف در آن «میرزا ذوالفقار علی‌الحسینی المتخلص به موبدشاه» است. این نسخه از روی نسخه‌ای مورخ به سال ۱۱۶۳ یزدگردی (۱۲۰۹ق / ۱۷۹۵م) نوشته شده (ریو، همانجا)؛ نسخۀ کتابخانۀ انجمن آسیایی بنگال، که در آن نام مؤلف «ذوالفقار بک» است (ایوانف، II / 1134)؛ در نسخه‌ای که اسماعیل پاشا، مؤلف ایضاح‌المکنون فی ذیل على کشف‌الظنون دیده است (۱ / ۴۴۲) نام مؤلف «موبدشاه المهتدی» بوده؛ در نسخۀ مکتبة مشرقیة دارالعلوم‌الاسلامیۀ پیشاور از مؤلف به نام «موبدشاه» یاد شده است (مولوی عبدالرحیم، ۱۲۷)؛ در نسخۀ مورخ ۱۲۶۰ق / ۱۸۴۴م که مؤلف فرهنگ نظام در دست داشته نام مؤلف «میرذوالفقار علی الحسینی المتخلص به هوشیار» بوده است (فرهنگ نظام، ۱ / ۳۰)؛ و بالأخره در نسخه‌ای کهنه از سدۀ ۱۱ یا ۱۲ق / ۱۷ یا ۱۸م که در کتابخانۀ گنج‌بخش اسلام‌آباد پاکستان نگهداری می‌شود، نام مؤلف در ضمن این عبارت آمده است: «حکیم فاضل و فرزانۀ کامل محقق دانا مدقق توانا مؤید به تأییدات حضرت یزدانی میرزا ذوالفقار آذر ساسانی متخلص به موبد طوّل عمره» (گنج‌بخش، ۲ / ۴۷۱). گرچه در اشاراتی که به نام و تخلص این شخص در مراجع مذکور دیده می‌شود اختلافاتی هست، لیکن از مجموع آنها دانسته می‌شود که نام وی «ذوالفقار» و تخلصش «موبد» بوده، و تخلص «هوشیار» که در نسخۀ مؤلف فرهنگ نظام نقل شده، بی‌شک اشتباه کاتب است. این اختلافات نمایانگر شخصیت چندگانۀ اوست که در اشعارش گاهی خود را مسلمان می‌شمارد:

 

قرآن که کلام ایزد ارض و سماست آن معجز برگزیده پیغمبر ماست

 

گاه زرتشتی است و گاه خدایان هندوان را می‌ستاید، در جایی «به یزدان و دساتیر و مهاباد» و «عقل و نفس و چرخ اخترآرا» سوگند یاد می‌کند و جایی از وحدت وجود دم می‌زند. در موردی گوید که «شاهراه کشور تحقیق جز الحاد نیست» و باز در جای دیگر کعبه و بتخانه و زمزم و گنگا را تجلی‌گاه ذات حق می‌بیند (عسکری، 94-98, 103) و سرانجام حالت خود را چنین وصف می‌کند:

 

نـــزد تورانیـان ز ایرانم نزد ایرانیـان نه زیشانـم

سنیان شیعه‌ام گمان دارند شیعیان محض نامسلمانم

 

باتوجه به نکات فوق شگفت‌آور نیست که مردی از یک‌سو نامش «میرزا ذوالفقار علی حسینی» باشد و سنیان او را شیعه و شیعیان او را نامسلمان بدانند، و از سوی دیگر به «آذر ساسانی» و «موبد» و «موبدشاه» معروف گردد و از پیروان آذرکیوان به‌شمار رود. این‌گونه پریشان فکریها و اندیشه‌های التقاطی و الحادی در آن زمان، خاص این شخص نبوده و از دوران اکبرشاه تا پایان سلطنت شاه جهان نظایر او در هند بسیار بوده‌اند. در اطراف اکبرشاه چند کس را می‌شناسیم که در ساختن دین الٰهی او دست داشتند و خود گرچه از لحاظ نام و نسبت مسلمان بودند، لیکن اقوال و افکارشان با اصول اسلامی هیچ سازگار نبود. نویسندۀ دبستان مذاهب نیز چندکس را نام می‌برد که «نام مسلمانی» داشتند، ولی از آیینهای سمرادی و اخشی و شیدابی پیروی می‌کردند (دبستان، ۱ / ۶۷، ۷۱، ۷۲). اگر میرزا ذوالفقار اردستانی نویسندۀ دبستان باشد ــ و باتوجه به شواهدی که ذکر شد، دلیل استواری بر نفی آن نمی‌توان یافت ــ چنین به نظر می‌رسد که وی در اصل به خانواده‌ای از مسلمانان شیعی‌مذهب ایران تعلق داشته، در کودکی در حلقۀ پیروان آذرکیوان قرار گرفته (و شاید پدر یا ولی و سرپرستش از این گروه بوده)، در دورۀ سلطنت شاه‌جهان در نواحی مختلف هند به تحقیق در مذاهب رایج و معروف آن روزگار و تألیف کتاب دبستان مذاهب و ترویج آیین آذرکیوانی مشغول بوده، و در ۱۰۵۹ق / ۱۶۴۹م، شاید به سبب سختگیریهایی که نسبت به فرقه‌های الحادی از طرف علما و متشرعان اعمال می‌شد، به ناحیۀ دوردست کلنگ در سواحل شرقی هند مهاجرت کرده و تا ۱۰۶۳ق / ۱۶۵۳م در آنجا بوده است. از اشاراتی که در دیوان او به جلوس اورنگ‌زیب، کشته شدن داراشکوه و مرگ شاه جهان آمده است (عسکری، 92)، معلوم می‌شود که وی تا سال ۱۰۷۷ق / ۱۶۶۶م، یعنی تا هفتمین سال سلطنت اورنگ‌زیب، زنده بوده است.

سیاست دینی اورنگ‌زیب مبتنی بر حفظ حدود و موازین شریعت اسلام بود، و برخلاف اکبرشاه و جهانگیر و تا حدودی شاه جهان، در برابر افکار و حرکات الحادی و ارتدادی کمترین تسامح و اغماضی روا نمی‌داشت. از این روی، در عرصۀ حکومت او نه تنها مجالی برای تبلیغ و ترویج پندارهای آذرکیوانی نبود، بلکه حتى دورترین ارتباط با این‌گونه مسلکها امری بسیار خطرناک بود و کیفر مرگ در پی داشت. اینکه در دبستان مذاهب هیچ‌گونه ذکری از نام و نشان نویسندۀ آن دیده نمی‌شود به ظن قوی از آن‌روست که او خود (یا یکی از دوستان و هم‌کیشانش) با دقت تمام در کتاب تجدیدنظر کرده و هرگونه اشارۀ صریح و غیرصریح به هویت نویسنده را از آن محو کرده است. شاید دربارۀ کیخسرو اسفندیار، فرزند و خلیفۀ آذرکیوان، نیز در این کتاب مطالبی بوده که به همین ملاحظات و برای حفظ جان او از آن حذف گردیده است، ولی با این‌همه، نام و نشان نویسندۀ این کتاب بر مؤلفان و تذکره‌نویسان دورۀ بعد پوشیده نماند، و کسانی چون صمصام‌الدوله شاهنوازخان، سراج‌الدین علی‌خان آرزو و آزاد بلگرامی او را می‌شناختند و از کتاب او استفاده می‌کردند.

دبستان مذاهب نخستین‌بار در ۱۲۲۴ق / ۱۸۰۹م به کوشش نذر اشرف در کلکته به چاپ رسید، و پس از آن بارها در هند و در ایران چاپ شده است. آخرین چاپ این کتاب در ۱۳۶۲ش در تهران به کوشش رحیم رضازاده ملک در ۲ جلد (جلد اول متن، جلد دوم تعلیقات) با تحقیقات و توضیحات و فهرستهای سودمند انجام شده است. فرانسیس گلادوین[۲] تعلیم دبستان را در ۱۲۰۳ق / ۱۷۸۹م به زبان انگلیسی ترجمه و در تحقیقات گوناگون جدید دربارۀ آسیا[۳] (ج ۱ و ۲) در کلکته منتشر کرد، و در ۱۲۵۹ق / ۱۸۴۳م تمامی آن به زبان انگلیسی (نیمۀ اوّل به قلم دیوید شی[۴] و نیمۀ دوم به قلم آنتونی ترویر[۵]) ترجمه و با مقدمه‌ای مبسوط از ترویر در ۳ جلد در پاریس منتشر گردید. این ترجمه بار دیگر در ۱۳۱۹ق / ۱۹۰۱م با مقدمۀ ا. و. و. جکسن[۶]، ایران‌شناس آمریکایی و حذف قسمتهایی از آن در یک جلد در لندن و نیویورک انتشار یافت. ترجمۀ گجراتی دبستان به قلم موبد فردونجی مرزبان بار اول در ۱۲۳۰ق / ۱۸۱۵م و بار دوم در ۱۲۶۱ق / ۱۸۴۵م در بمبئی به چاپ رسید.

۹. رساله‌ای بی‌نام در خودشناسی، که نویسندۀ آن نیز معلوم نیست، شامل مطالبی مربوط به آرای این گروه. این رساله جزو مجموعه‌ای است که در ۱۲۲۸ یزدگردی برای کتابخانۀ مانکجی لیمجی هاتریا یزدانی تحریر شده و در ۱۲۴۰ یزدگردی (۱۲۸۷ق / ۱۸۷۰م) به انجمن زرتشتیان اهدا شده است (دبستان مذاهب، ۲ / ۷۴).

۱۰. فرازستان، از میرزا اسماعیل تویسرکانی. وی ظاهراً در اوایل عمر، زرتشتی بوده و خود را «پرستندۀ اورمزدای بلند» (ص ۴۰۶) و «پرستندۀ اورمزدای برتر» (ص ۴۰۹) می‌خواند، و «هرمز» یا «خان هرمز» نام داشته (صص ۴۰۹، ۴۱۰) و «هرمز» تخلص می‌کرده است (ص ۴۱۲). در ۲۰ سالگی از تویسرکان به ری آمد و به خدمت شاهزاده جلال‌الدوله حسین میرزا پیوست، و با او به اصفهان و خراسان رفت. پس از مرگ جلال‌الدوله در ۱۲۸۳ق / ۱۸۶۶م به ری بازگشت و با مانکجی لیمجی هاتریا، نمایندۀ زرتشتیان هند در تهران، آشنا شد، و به خواهش او کتاب فرازستان را در تاریخ ایران باستان و شاهان و بزرگان آن تصنیف کرد. این کتاب در ۷ «تابش»، و هر تابش در ۳ «آرش» تنظیم شده است. در این بخشها پس از گفتاری دربارۀ ذات و صفات الٰهی و چگونگی آفرینش جهان (چنان‌که در نوشته‌های دیگر این گروه دیده می‌شود) و بیان تاریخ مهابادیان و سلسله‌های دیگر دساتیری، ذکر دوران پیشدادیان و کیانیان و کاووسیان و آمدن اسکندر و پادشاهی اشکانیان و ساسانیان می‌آید و در تابش هفتم از «دانایان چرخۀ واپسین»، چون ابونصر فارابی و ابن‌سینا و شهاب‌الدین سهروردی و آذرکیوان سخن می‌رود، و کتاب به «آرش» یا فصلی در باب قیافه‌شناسی و اخلاق (که کلاً از شارستان چهارچمن اقتباس شده) به پایان می‌رسد. مطالب فرازستان غالباً از دساتیر و شرح آن و نوشته‌های دیگر آذرکیوانی گرفته شده و ترکیبی است از موضوعات تاریخی و اسطوره‌ای، سخنان منسوب به شاهان باستانی ایران، اشعار و اقوال شاعران پارسی‌زبان چون فردوسی و اسدی و ناصرخسرو و نظامی و سعدی و حافظ. زبان این کتاب بسیار پیچیده و ناهموار است، و چنان به لغات و ترکیبات دساتیری آمیخته است که فهم آن در بیشتر موارد دشوار و گاهی ناممکن می‌نماید. فرازستان در ۱۳۰۰ق / ۱۸۸۳م (۱۲۵۳ یزدگردی) در تهران به چاپ رسیده است.

۱۱. گلشن فرهنگ، از کیخسرو بن کاوس پارسی. کتابی است در ۳ چمن، چمن اول در بیان ظهور زرتشت و احوال نبوت او؛ چمن دوم دربارۀ دساتیر و گزارش بعضی از عقاید و احکام دین پارسیان؛ چمن سوم در ذکر مواعظ و اندرزهای بزرگان پارسی. این کتاب بار اول در ۱۲۷۴ق / ۱۸۵۸م (۱۲۲۷ یزدگردی)، و بار دوم در ۱۳۲۷ق / ۱۹۰۹م هر دوبار در بمبئی به چاپ رسیده است (دبستان مذاهب، ۲ / ۷۵).

۱۲. گلچین از نامه‌های دساتیر، از کیخسرو بن کاوس. نمازهای روزانۀ دساتیری است، و در پایان آن برخی از اشعار کیخسرو بن کاوس نقل شده است. این کتاب در بمبئی (بدون تاریخ) چاپ شده و در اشعار پایان آن تاریخهای ۱۲۳۷ و ۱۲۵۳ یزدگردی دیده می‌شود (دبستان مذاهب، ۲ / ۷۵).

۱۳. رساله‌ای بی‌عنوان دربارۀ هویت نویسندۀ دبستان مذاهب، از کیخسرو بن کاوس. نویسنده در این رساله کوشیده است تا اثبات کند که کیخسرو اسفندیار (پسر آذرکیوان) مؤلف دبستان مذاهب است. این رساله در حدود سال ۱۲۷۲ق / ۱۸۵۶م نوشته شده و جزو مجموعه‌ای است که در ۱۲۷۵ق / ۱۸۵۹م (۱۲۲۸ یزدگردی) برای کتابخانۀ مانکجی لیمجی هاتریا نوشته شده و اکنون در کتابخانۀ مؤسسۀ خاورشناسی کاما در بمبئی نگهداری می‌شود (دبستان مذاهب، ۲ / ۷۴).

۱۴. مقولات بهمنی، به زبان گجراتی. از دستور ملاکاوس بن رستم، که آن را در ۱۱۵۷ یزدگردی (۱۲۰۴ق / ۱۷۹۰م) به دستور وادیا بهمنجی نوروجی نوشت. این کتاب گفت‌وگویی است در موضوعات عرفانی که میان گرشاسپ، نیای رستم، و مردی به نام بهمن می‌گذرد و در ضمن آن از آذرکیوان و پیروان او و کتب آذرکیوانی نیز سخن می‌رود (اینکه جیوانجی جمشیدجی مودی عنوان کتاب را «ماکولات بهمنی» خوانده است درست نیست). مقولات بهمنی در ۱۲۵۸ق / ۱۸۴۲م به کوشش فریدونجی مرزبانجی در بمبئی طبع شده است (مودی، «موبد پارسی»، 350-351).

 

نقد و بررسی آثار آذرکیوانی

از اواخر سدۀ ۱۲ و ۱۳ق / ۱۸ و اوایل ۱۹م که نام و موضوع دساتیر در مجامع علمی مطرح شد، پژوهندگان دربارۀ قدمت و اصالت آن اختلاف‌نظر داشتند. از یک‌سو کسانی چون ویلیام جونز، خاورشناس انگلیسی که از روی شرح و توصیف کتاب دبستان مذاهب با آن آشنا شده بود (در ششمین اجلاسیۀ سالانۀ انجمن آسیائی بنگال، ۱۲۰۳ق / ۱۷۸۹م)، ملافیروز، دستور پارسیان هند (در مقدمۀ ترجمۀ انگلیسی دساتیر، ۱۲۳۳ق / ۱۸۱۸م)، سرجان ملکم مورخ انگلیسی و فرماندار بمبئی (در کتاب تاریخ ایران) و گروهی دیگر از پارسیان هند این کتاب را از مهم‌ترین آثار تاریخی و فرهنگی ایران قدیم می‌دانستند و وارن هیستینگز[۷]، فرماندار کل هندوستان، به دست آمدن آن را «اکتشاف بزرگ» نامیده بود (سخنرانی در کالج فورت ویلیام، شعبان ۱۲۳۱ق / ژوئیۀ ۱۸۱۶م)؛ از سوی دیگر کسانی چون ویلیام ارسکین (در نامه‌ای به سرجان ملکم که در مذاکرات انجمن ادبی بمبئی، II / 362-398، ۱۲۳۴ق / ۱۸۱۹م به چاپ رسید) و پس از او نوریس[۸] (در مجلۀ آسیائی[۹]، ۹ / ۴۲۱-۴۳۰، ۱۲۳۵ق / ۱۸۲۰م) و سیلوستر دوساسی[۱۰] (در مجلۀ دانشمندان[۱۱]، فوریۀ ۱۸۲۱م، ص ۱۶)، و ویلیام فن شلگل[۱۲] (در «ملاحظاتی دربارۀ زبانهای آسیائی، تقدیم به سرجیمز مکینتاش»، بن ۱۸۳۲، ۵۱-۵۲) به نقد و بررسی مطالب دساتیر پرداختند و زبان و مندرجات آن را مجعول و بی‌اساس تشخیص دادند. ارسکین آن را ساختۀ زمان آذرکیوان و دوران سلطنت اکبرشاه دانست، سیلوستر دوساسی آن را به دوران بعد از عصر سلاجقه نسبت داد و نوریس معتقد بود که در آغاز ورود اسلام به ایران در سدۀ هفتم میلادی (اول هجری) ایرانیان زرتشتی‌مذهب برای مقابله با دین جدید و کتاب آسمانی آن از خود دین و کتابی ساخته‌اند (مودی، «موبد پارسی»، ۲۸۳-۲۸۸؛ همو، نظری...[۱۳]»، ۱۸۳-۱۸۷, ۲۸۹-۲۹۰؛ مقدمۀ ترویر بر ترجمۀ انگلیسی دبستان مذاهب). آنتونی ترویر در مقدمه‌ای که به سال ۱۲۵۸ق / ۱۸۴۲م بر ترجمۀ انگلیسی دبستان نوشت، کوشید که این اعتراضات را پاسخ دهد و قدمت و اصالت بخش اصلی دساتیر را به اثبات رساند، ولی سعی او بی‌نتیجه بود. از آن پس نه تنها خاورشناسان غربی، بلکه اغلب دانشمندان زرتشتی و غیرزرتشتی ایران و هند نیز دساتیر و زبان دساتیری را ساختگی و افکار و آراء مندرج در آن را بی‌اصل و اساس دانسته‌اند (ویلسون، دین پارسی، ۴۰۹-۴۱۱؛ مودی، همانجا؛ داعی‌الاسلام، فرهنگ نظام، ۱ / مقدمه؛ پورداود، «دساتیر»، ۱۷ به بعد). اینکه هانری کربن[۱۴]، ایران‌شناس فرانسوی معاصر، دساتیر و افکار دساتیری را احیاءِ اندیشه‌های قدیم ایرانی و ادامۀ حکمت اشراق دانسته است (مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ۱ / مقدمه به زبان فرانسوی، LVI-LIX؛ دربارۀ اسلام ایرانی، II / 354-358)، دور از تحقیق است و همان ادعایی است که پیروان آذرکیوان خود داشته‌اند. حکمت اشراق نظام فلسفی منسجم و هماهنگی است که بر اصول و ضوابط خاص خود مبتنی است و گرچه سوابق و مقدمات آن، همانند حکمت مشّاء، به دوره‌های پیش از اسلام تعلق دارد، لیکن در طی چند قرن رشد و پرورش در محیط فکری و فرهنگی اسلامی، با جوهر عرفانی اسلام درآمیخته و با آن هماهنگ شده است و امروز یکی از مکاتب مهم فکری و فلسفی اسلامی به‌شمار می‌رود. آموزشهای دساتیری و آذرکیوانی ترکیبی است ناهمگون از عناصر مختلفی که یاد کرده شد، و گرچه کلاً رنگ اشراقی شد دارد، لیکن در موارد بسیار از آن جداست. اساس فکری این فرقه آشکارا با اصول دیانت اسلام و حتى با دیانت زرتشتی، مخالفت کلی دارد، و جهت اصلی آن ایجاد تزلزل در مبانی اعتقادی پیروان مذاهب دیگر است، و از این لحاظ باید آن را نوعی دین‌سازی از قبیل مسلمیّه و بهْ آفریدیّه و مبیّضه و محمّره به‌شمار آورد.

افکار و ادبیات آذرکیوانی گرچه از اوایل سدۀ ۱۲ق / ۱۸م در میان پارسیان هند طرفدارانی پیدا کرد و به عنوان یکی از مکاتب اصیل و باستانی اندیشۀ ایرانی مورد توجه قرار گرفت و آثار آن به زبان گجراتی ترجمه شد، لیکن تأثیر فکری و فرهنگی مهمی بر جای نگذارد. سرجان ملکم در کتاب تاریخ ایران دوران پیش از پیشدادیان را از دبستان مذاهب اقتباس کرد، و محمدتقی سپهر نیز در آغاز جلد اول ناسخ‌التواریخ در این باب از او پیروی کرد. کسانی چون نایب‌الصدر شیرازی در طرائق‌الحقائق (۲ / ۲۵۱، ۲۵۴)، محمد قزوینی در یادداشتها (۸ / ۴۵-۵۰)، و ابراهیم پورداود در فرهنگ ایران باستان (۱ / ۱۷ به بعد) به نقد برخی از مضامین و مندرجات دساتیر و دبستان مذاهب پرداختند و در چند مورد سخافت و بی‌بنیادی مطالب آن را باز نمودند. همچنین محمدعلی داعی‌الاسلام در مقدمۀ فرهنگ نظام و پورداود در فرهنگ ایران باستان (همانجا) و در هرمزدنامه (۳۱۰-۳۱۹؛ ۳۲۰ به بعد، ۳۵۳- ۳۵۸)، لغات دساتیری و نوشته‌های شامل این‌گونه لغات را مورد انتقاد قرار دادند. از زمان تألیف برهان قاطع (۱۰۶۲ق / ۱۶۵۲م) لغات دساتیری و ترکیبات و اصطلاحاتی که در نوشته‌های آذرکیوانی آمده است در بسیاری از فرهنگهای فارسی (چون هفت قلزم، انجمن آرا، آنندراج، فرنودسار، و واژه‌نامه‌های دیگری که از این کتابها واژه گرفته‌اند) وارد شده، و گروهی از نویسندگان و شاعران دورۀ اخیر آنها را واژه‌های اصیل و کهن فارسی پنداشته و در آثار خود به کار برده‌اند. ابراهیم پورداود (فرهنگ ایران باستان، ۲۲-۲۳؛ هرمزدنامه، ۳۱۲-۳۱۹) و محمد معین («آذرکیوان و پیروان او»، ۴۱ به بعد) به نام برخی از کسانی که این‌گونه لغات را در نوشته‌ها به کار برده‌اند بدین شرح اشاره کرده‌اند: ۱. محمدحسین خلف تبریزی در برهان قاطع؛ ۲. میرزازین‌العابدین در بستان‌السیاحه؛ ۳. هدایت در انجمن آرا؛ ۴. محمد پادشاه شاد در آنندراج؛ ۵. محمدحسین آزاد در سخندان فارس؛ ۶. دانش متخلص به حکیم در گنج دانش؛ ۷. فتح‌الله‌خان شیبانی در اشعار خود؛ ۸. فرصت شیرازی در اشعار خود؛ ۹. اعتمادالسلطنه در سالنامۀ دولت علیۀ ایران؛ ۱۰. سپهر در ناسخ‌التواریخ؛ ۱۱. شیخ‌احمد کرمانی در سالارنامه؛ ۱۲. میرزا رضاخان افشار بکشلو در بروز نگارش و رسالۀ الفبای فارسی؛ ۱۳. ادیب‌الممالک فراهانی در اشعار خود؛ ۱۴. میرزا سنگلاخ خراسانی در تذکرةالخطاطین؛ ۱۵. ناظم‌الاطباء در فرنودسار.

ادبیات آذرکیوانی، به‌ویژه دو کتاب دبستان مذاهب و شارستان چهارچمن از لحاظ مطالعه در اوضاع فکری و اجتماعی هند در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م و نیز از لحاظ تاریخ الحاد و دین‌سازی در سرزمینهای اسلامی قابل ملاحظه است و اطلاعاتی که در این زمینه‌ها از این نوشته‌ها به دست می‌آید در منابع دیگر یا نیست و یا مختصر و غیرصریح است و یا به قصد رد و ابطال مطرح شده است، لیکن چون مندرجات این کتابها در بسیاری از موارد آشفته و غرض‌آلود و احیاناً مجعول است در مطالعۀ آنها احتیاط تمام باید داشت و مطالب را باید نقادانه از نظر گذراند. نویسندگان این آثار عقاید خود را در قالب تعبیرات کلامی و فلسفی بیان می‌کرده و غالباً سعی داشته‌اند که زبانی ساده به کار برند که برای عوام قابل فهم باشد. این کیفیت را در اغلب آثار آذرکیوانی می‌توان دید، و از نمونه‌های خوب آن یکی بخشهائی از شارستان و دبستان است که به بیان موضوعات فلسفی و عرفانی اختصاص دارد، و دیگری دو رسالۀ زردست افشار و زنده‌رود است که در آنها برخی از موضوعات حکمت اشراق به زبانی ساده و روشن نگارش یافته است. از ویژگیهای دیگر این نوشته‌ها آوردن واژه‌های نوساخته به جای الفاظ و اصطلاحات تازی است. بسیاری از این واژه‌ها، چنان‌که پیش از این گفته شد، مجعول و بی‌اصل و اساس‌اند و از لحاظ زبان‌شناسی هیچ‌گونه وجهی برای آنها نمی‌توان یافت، ولی بسیاری دیگر الفاظ و ترکیباتی‌اند که در ساختن آنها قواعد اشتقاق رعایت شده و با قیاس و ذوق سلیم سازگارند. این‌گونه واژه‌ها را می‌توان مشخص‌کرد، در نوشته‌ها به کار برد، و برای ساختن واژه‌ها و ترکیبات جدید چگونگی ساخت و ترکیبات آنها نمونه قرار داد.

 

مآخذ

آزاد بلگرامی، میرغلام علی، مآثرالکرام، به کوشش محمدقادر علیخان، آگره، ۱۹۱۰م؛ آیین هوشنگ، مجموعۀ چهار رساله؛ خویشتاب، زردست افشار، زنده‌رود، زورۀ باستانی، با مقدمه و مؤخرۀ مانکجی لیمجی هوشنگ هاتریا یزدانی (درویش فانی)، تهران، ۱۲۹۶ق؛ ایمان، رحم علیخان، منتخب اللطایف، به کوشش محمدرضا جلالی نایینی و امیرحسن عابدی، تهران، ۱۳۴۹ش؛ بغدادی، اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون، استانبول، ۱۹۴۵م؛ بهرام‌بن فرهاد، شارستان چهارچمن، بمبئی، ۱۳۲۷ق؛ پورداود، ابراهیم، «دساتیر»، فرهنگ ایران باستان، دانشگاه تهران، ۱۳۵۵ش؛ همو، هرمزدنامه، تهران، انجمن ایران‌شناسی، ۱۳۳۱ش؛ تویسرکانی، میرزااسماعیل، فرازستان، تهران، ۱۳۰۰ق؛ دبستان مذاهب، به کوشش رحیم رضازاده ملک، تهران، طهوری، ۱۳۶۲ش؛ دساتیر، بمبئی، ۱۸۸۸م؛ شاهنوازخان، صمصام‌الدوله، مآثرالامرا، به کوشش مولوی عبدالرحیم، کلکته، ایشیاتیک سوسایتی بنگاله، ۱۸۸۸م؛ عبدالرحیم، مولوی، لباب‌المعارف العلمیه، پیشاور، مکتبة دارالعلوم الاسلامیه؛ فرهنگ نظام؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، دانشگاه تهران، ۱۳۴۵ش؛ کربن، هانری، مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق شهاب‌الدین یحیى سهروردی، تهران، انجمن فلسفۀ ایران، ۱۳۵۵ش؛ گنج‌بخش، فهرست خطی؛ معصوم علیشاه، محمد، طرائق‌الحقائق، به کوشش محدجعفر محجوب، تهران، بارانی، ۱۳۳۹-۱۳۴۵ش، ج ۲؛ معین، محمد، «آذرکیوان و پیروان او» مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، س ۴ شمـ ۳، (۱۳۳۵ش)؛ ملکم، سرجان، تاریخ ایران، ترجمۀ اسماعیل حیرت، ۱۳۳۰ق / ۱۸۸۶م؛ نیز:

 

Askari, S. H., »Dabistan-i-Mazahib and Divān-i-Mubad«, in Indo-Iranian Studies, ed. F. Mujtabai, New Delhi, 1977; Aziz Ahmad, Studies in Islamic Cultere in the Indian Enrironment, Oxford, Pakistan, 1970; Corbin, Henri, En Islam Iranien, Paris, Gallimare, 1971; Desatir Carefully published by Mulla Firuz Bin Kaus, Vol. II (English translation), Bombay, 1818; Erskin, William, »On the Authority of the Desatir, with Remarks on the Account of the Mahabadi Religion Contained in the Dabistan«, in Transactions of the Literary Society of Bombay, 1819; Ivanow, Wladimir, Descriptive Catalogue of the Persian Manuscrips in the Collections of the Asiatic Society of Bengal, Calcutta, the Asiatic Society of Bengal, 1928; J. William, »The Sixth Discours on the Persians«, in Asiatic Researches, 1789, Vol. II / 43-66; Kennedy, Capt. Vans, »Notice Respecting the Religion Introduced into India by the Emperor Akbar«, in Transactions of the Literary Society of Bombay, 1818; Madhora, Dh. J., Preface to the Desatir or the Sacred writings of the Ancient Persian Prophets (2 nd edition), Bombay, 1888; Modi, J. J., »A Glimps into the Works of the Bombay Branch, Royal Asiatic Society, during the last 100 years from a Parsi point of view«, Journal of the Bombay Branch of the Royal Asiatic Society, (Extra No.), Bombay, 1905; Id, »A Parsee High Priest (Dastur Azar Kaiwan, 1529-1614 A. D.), with His Zoroastrian Disciples in Patna, in the 16th and 17th Century«, in Oriental Comference Papers, Bombay, 1932; Mujtabai, F., Hindu-Muslim Cultural Relations, New Delhi, Amit Sehgal, 1978; Ouseley, Sir William, Travels in various countries of the East, more particularly Persia, London, Redwell and Martin, 1819-1823; Rieu, Charles, Catalogue of the Persian Manuscripts in the British Museum, Oxford, 1966; Troyer, Antony, »discourse Préliminaire â la traduction du Dabistan«, in School of Manners (English transl. of Dabistan), Paris, 1943; Wilson, John, The paris Religion Bombay 1843.

 

فتح‌اللّه مجتبائی

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 307
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست