آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله
آلِ طَباطَبا، خاندان شیعیِ
امامی وزیدی که در طول ۱۳ سده (از سدۀ
۲ تا ۱۴ ق / ۸ تا ۲۰ م) در حجاز، عراق، یمن،
هند، مصر، شام و ایران میزیستند و اکنون نیز شماری
از شاخههای آن در جهان اسلام پراکندهاند.
خاندان
نیای بزرگ آل طباطبا امام
حسن بن علی (ع) (۳-۵۰ ق /
۶۲۴-۶۷۰ م) است و ازاینرو اینان
به «سادات حسنی» نیز شهرت دارند. نیای بزرگ آنان ابراهیم
بن اسماعیل دیباج بن ابراهیم بن حسن بن حسن (ع) است. نخستین
بار همین ابراهیم بود که به «طباطبا» شهرت یافت. برخی
گفتهاند که وی به دلیل ناتوانی طبیعی در ادای
برخی حروف و یا بر اثر گرفتگی زبان، حرف «قاف» را «طاء» تلفظ میکرده
و ازاینرو «قبا» را «طبا» تلفظ کرده و این کلمه را مکررساخته و در
نتیجه به «ابراهیم طباطبا» معروف گشته و فرزندان او نیز به همین
جهت «ابن طباطبا» خوانده شدهاند (فیروزآبادی، ۱ /
۹۷)، اما سخن برخی دیگر که گفتهاند «طباطبا» در زبان
نَبَطی به معنای «سیدالسادات» است و هنگامی که ابراهیم
از زندان ابوجعفر منصور دوانیقی (د ۱۵۸ ق /
۷۷۵ م) آزاد و ناچار در عراق ساکن شد، نبطیان بومی
بینالنهرین او را به این نام خواندند، اعتبار بیشتری
دارد (ابن عنبه، عمدة الطالب، ۱۷۲). ابراهیم از اصحاب
امام جعفر صادق (ع) و از راویان حدیث است (مامقانی، ۱ /
۱۴). علویان از همان آغاز، نظامِ خلافت را به انحراف از اصول
اسلام و غصب امامت علی (ع) و فرزندانش متهم میساختند، به ویژه
پس از استیلای مطلق امویان بر جهان اسلام و شهادت امام حسین
(ع) (۴-۶۱ ق / ۶۲۵-۶۸۰ م)
گهگاه به قیام مسلحانه روی میآوردند. ابراهیم خود یک
شخصیت علویِ معترض به خلافت عباسیان و ازاینرو همواره
مورد تعقیب و آزار دستگاه خلافت بود و مدتها در زندان به سر برد. وی
در کوفه درگذشت و قبرش در این شهر است (ابن عنبه، عمدة الطالب،
۱۶۱). پدرش اسماعیل دیباج نیز به روزگار
خلافت هادی عباسی (د ۱۷۰ ق / ۷۸۶
م) همراه کسانی چون حسین بن علیبن حسن بن علی (ع)، یحیی،
ادریس، علی و عمر اَفْطَس در مدینه شورش کرد. و حاکم عباسی
را از این شهر بیرون راند (مقدسی، ۶ / ۹۹). وی
سرانجام همراه پسر دیگرش حسن (التج) در حادثۀ «فَخّ» کشته
شد.
پس از ابراهیم فرزندش محمد و اغلب
فرزندان و نوادگان او که همچنان بر ضد خلفای عباسی شورش میکردند،
به دلیل شرایط سخت سیاسی در عراق و حجاز، به نقاط دیگر
کوچ کردند و پنهان و آشکار نیروهای مخالف دستگاه خلافت را سازمان
دادند.
محمدبن طباطبا یکی از
نوادگان ابراهیم به سرزمین یمن رفت و در صَعْده فرمانروایی
یافت (ابن خلدون، ۴ / ۲۴۵، ۲۴۶).
بعدها کسان دیگری از همین خاندان بر این شهر تسلط یافتند
و حکومتی بنیاد نهادند که قلمرو آن گسترش یافت و هر چند به طور
گسسته، تا اواسط سدۀ ۱۴ ق / ۲۰ م ادامه یافت (محیط،
۴۱). کاملاً روشن نیست که اینان از چه زمانی به
مذهب شیعی زیدی گراییدند، اما از اواخر سدۀ
۳ ق / ۹ م که فرمانروایی آنان در یمن آغاز شد، نسبت
به آرای سیاسی و فقهی زیدیان پایبند
بودند و در طول قرنها تحولاتی نیز در این مذهب پدید
آوردند. برخی از نوادگان دیگر ابراهیم طباطبا به ایران
سفر کردند و در طبرستان و دیلم (مازندران و گیلان) اقامت گزیدند
و همراه دیگر شیعیان زیدی دست به کوششهایی
بر ضد عباسیان زدند و در تحقق حکومت شیعی کوشیدند. هنگامی
که حکومت طباطبایی در صعده پا گرفت، اینان بهویژه به
لحاظ سیاسی و عقیدتی جانب آنان را گرفتند و حتی از
دادن کمکهای نظامی نیز دریغ نکردند. شاخهای از این
سلسله نیز که لقب «کیا» داشت، در گیلان و مازندران میزیست
و از نقش مذهبی، سیاسی و اجتماعی مهمی برخوردار
بود. یکی از اینان «خرمکیا» است که مزارش در لاهیجان
است و در ۶۷۴ ق / ۱۲۷۶ م به قتل رسیده
و نامش بر کتیبهای که در ۱۱۰۵ ق /
۱۶۹۴ م تهیه شده، نوشته شده است (ستوده، ۲ /
۹۸-۱۰۰). اینان غیر از سادات حسینی
امیر کیاییاند که از ۷۶۹ تا
۱۰۰۰ ق / ۱۳۶۸ تا
۱۵۹۲ م بر بخش عمدهای از گیلان و منطقۀ شرقی
مازندران فرمان راندند (رابینو، فرمانروایان گیلان،
۱۳۱). در اواخر سدۀ ۳ ق / ۹ م یکی
دیگر از نوادگان ابراهیم به اصفهان سفر کرد و در این شهر ساکن
شد. سادات طباطبایی ایران بیشتر از نسل همین شخصند
که از اصفهان به زواره و اردستان و پس از آن به دیگر جاها رفتند و در نقاط
مختلف پراکنده شدند. کسانی از اینان که به تبریز کوچیدند،
در سدۀ ۹ ق / ۱۵ م در روزگار فرمانروایی آققویونلو،
غالباً منصب شیخالاسلامی آذربایجان را عهدهدار بودند و پس از
آن به خاندانهای مختلف با نامهای گوناگون مانند وهابی، وکیلی،
عدل، دیبا و قاضی تقسیم شدند (محیط، ۴۱). در
روزگار دیلمیان یکی از سادات طباطبایی به نام
زیدالاسود با «شاهان دخت» دختر عضدالدوله ازدواج کرد و به شیراز آمد و
در آنجا ساکن شد. نسب سادات انجوی شیراز به او میرسد (ابن
عنبه، الفصول الفخریه، ۱۳۰). از این خاندان عالمان
و امیران و قاضیان بسیاری پدید آمدند. طباطباییان
ایران، تا آنجا که شناخته شدهاند، شیعی امامی بودهاند.
در سدۀ ۳ و ۴ ق / ۹ و ۱۰ م شماری از سادات
طباطبایی به مصر رفتند و در آنجا به فعالیتهای سیاسی،
فکری و علمی خود ادامه دادند، اما به تأسیس حکومتی توفیق
نیافتند. کسانی از اینان نیز از سدۀ ۳ ق /
۹ م در سرزمین شام ساکن شدند و یحیی فرزند قاسم بن
ابراهیم طباطبا، معروف به رَسّی در رملۀ شام به
فرمانروایی دست یافت. قاسم ابن محمد بن احمد، قاضی شام از
ایشان است (ابن عنبه، عمدة الطالب، ۱۷۵،
۱۷۶). به نظر میرسد از روزگاری که قاسم رسّی
به هندوستان تبعید شد، گروهی از افراد این خاندان و نیز جمعی
از دیگر سادات حسنی به آن سرزمین رفتند و در آنجا ماندگار شدند.
با اینکه در سدههای میانه و اخیر، سادات طباطبایی
در شبه قارۀ هندوستان نقش سیاسی، دینی و اجتماعی مهمی
داشتند، چندان چیزی از احوال ایشان دانسته نیست. سید
علی بن عزیزالله طباطبایی حسنی در
۱۰۰۳ ق / ۱۵۹۵ م کتابی با
عنوان تاریخ برهان مآثر نوشته که در ۱۳۵۵ ق /
۱۹۳۶ م در دهلی چاپ شده است. وی در آن نام تنی
چند از بزرگان طباطبایی هندوستان را آورده است، از آن جمله سید
شاه میر طباطبا از عالمان و امیران این سلسله است که در سدۀ
۱۰ ق / ۱۶ م در هند میزیست. نیز گفته
شده است که شُرَفای مراکش، یعنی شرفای حسنی که از
۹۵۱ ق / ۱۵۴۴ م تا
۱۰۶۹ ق / ۱۶۵۹ م حکومت کردند و
شرفای فلالی که از ۱۰۷۵ تا
۱۳۱۱ ق / ۱۶۶۴ تا
۱۸۹۳ م در مراکش فرمان راندند، از خاندان طباطبایی
و از نسل قاسم بن ابراهیم بودند (آیتی،
۲۱۸).
بهرغم شهرت بسیاری که آل
طباطبا در تاریخ یافته است، تدوین و تنظیم یک
تبارنامۀ روشن و کامل از این خاندان تقریباً محال مینماید.
با اینهمه، براساس منابع موجود، سلسلههایی حکومتی و شخصیتهای
علمی و سیاسی طباطبایی را در زیر میآوریم:
دولت بنی طباطبا در کوفه
حکومت این دولت در
۱۹۹ ق / ۸۱۵ م آغاز شد و حدود ۲ سال
ادامه یافت بنیادگذار آن ابوعبدالله محمدبن ابراهیم بن اسماعیل
(۱۷۳- ۱۹۹ ق /
۷۸۹-۸۱۵ م) مشهور به ابن طباطباست. او فقیه،
محدث، خطیب، ادیب، شاعر، منجم و انقلابی بود. محمد در مدینه
زاده شد و تقریباً همۀ زندگی کوتاهش را در همان شهر گذراند و مانند دیگر سادات علوی
در فعالیتهای سیاسی ــ انقلابی روزگار خود دست
داشت. محمد در سالهای پس از درگذشت هارونالرشید
(۱۴۸-۱۹۳ ق / ۷۶۵-
۸۰۹ م) که میان دو پسر او امین (د
۱۹۸ ق / ۸۱۴ م) و مأمون
(۱۷۰- ۲۱۸ ق /
۷۸۶-۸۳۳ م) بر سر خلافت جنگ درگرفت، سر به
شورش برداشت و مردم را به بیعت با «الرِضٰا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (ص)»
فراخواند. گفتهاند که نصربن شبیب (شَبَث)،که خود از مخالفان حکومت عباسیان
بود، با وی دیدار کرد و او را از دیگر شخصیتهای علوی
مخالف عباسیان مانند عبداللهبن موسیبن عبدالله بن حسن و علیبن
عبیداللهبن حسن بن حسن (ع) که ظاهراً چندان اعتقادی به جنگ نداشتند،
برتر دانست و او را به قیام بر ضد خلافت تشویق کرد. محمّد برای
گسترش جنگ و یاری خواستن از پیروان و طرفداران نصر به عراق آمد،
اما یاران نصر در کوفه به دعوت او پاسخ ندادند و خود نصر نیز به خاطر
مخالفت قبیله و یارانش از همکاری با محمد پوزش خواست (اصفهانی،
۵۱۸-۵۲۰). وی ناگزیر آهنگ مدینه
کرد، اما در میان راه در «عانات» با ابوالسرایا (سری بن منصور شیبانی)،
که از سرداران هرثمة بن اعین بود و از او جدا شده و دستاندر کار سازماندهی
شورش بر ضد عباسیان بود، دیدار کرد و این دو که به یاری
هم سخت نیاز داشتند، همپیمان شدند تا بر ضد مأمون که در این ایام
بر اثر چیرگی بر برادر و کشتن او فرمانروای بیرقیب
جهان اسلام بود، قیام کنند. ابوالسرایا و محمد سپاهیانی
که جامۀ سبز بر تن کرده بودند، گرد آوردند و در ۱۹۹ ق /
۸۱۵ م با یک تهاجم سریع و غافلگیرانه وارد
کوفه شدند و این شهر را گشودند. مردم از آنان استقبال و با محمد بهعنوان امیرالمؤمنین
و خلیفه بیعت کردند (ابن کثیر، ۱۰ /
۲۴۴). گشایندگان شهر فضلبن عباس حاکم کوفه را به بیعت
فراخواندند، اما او تن در نداد و ناگزیر به بغداد گریخت. حسنبن سهل
(د ۲۰۳ ق / ۸۱۸ م)، فرمانروای عراق از
سوی مأمون زهیربن مسیب را با
۰۰۰‘۱۰ مرد جنگی برای سرکوب کردن شورش
کوفه گسیل داشت، اما شکست خورد و واپس نشست (العیون و الحدائق،
۳ / ۳۴۵). در همین اوان که قیام کوفه رو به
گسترش بود و دولت نوبنیاد ابن طباطبا آغاز میشد، ناگهان محمد درگذشت.
اکثر تاریخنگاران اسلامی آوردهاند که او به دست ابوالسرایا
مسموم گشت. انگیزۀ این اقدام را نیز چنین یاد کردهاند: محمد از
ابوالسرایا گله کرد که چرا قبل از آنکه طبق سنت اسلامی مردم کوفه را
به تسلیم بخواند، با شبیخون و هجوم ناگهانی وارد کوفه شده است.
این گفته بر ابوالسرایا گران آمد. نیز گفتهاند او از ابوالسرایا
خواست تا تمام اموال غارت شدۀ کوفیان را برگرداند، اما ابوالسرایا به مخالفت برخاست (گردیزی،
۱۷۲). همچنین گفتهاند که وی از نفوذ و محبوبیت
ابن طباطبا هراسان بود و او را مانع سلطهجویی خویش میدید
(ابن اثیر، ۶ / ۳۰۵؛ اصفهانی،
۵۳۱). به نظر میرسد که تمام این عوامل ابوالسرایا
را که از خوارج بود و مدتی نیز سردستۀ عدهای
از راهزنان بود (گردیزی، ۱۷۱)، بر آن داشت تا محمد
را از سر راه خود بردارد. محمد در واپسین دم حیات وصیت کرد که
پس از او علیبن عبیدالله امامت مردم را به عهده گیرد، اما او
نپذیرفت و ابوالسرایا محمدبن محمدبن زیدبن علی را که
نوجوانی کم سال بود، به جانشینی ابن طباطبا برگزید
(اصفهانی، ۵۳۲). با این انتخاب، ابوالسرایا
عملاً فرمانروای قدرتمند و بیرقیب شد و بر همۀ امور
مسلّط گردید. مأمون فرمانده بنام خود هرثمةبن اعین را برای
خواباندن شورش کوفه فرستاد. در ۲۰۰ ق / ۸۱۶ م
جنگ سختی میان وی و سپاهیان ابوالسرایا روی
داد. ابوالسرایا شکست خورد و همراه محمدبن محمد دستگیر شد. هرثمة آن
دو را نزد حسن بن سهل به بغداد فرستاد. حسن ابوالسرایا را کشت و محمد را نزد
مأمون به خراسان فرستاد. پس از چندی محمد نیز درگذشت (اشعری،
۸۱).
در انگیزۀ شورش ابن
طباطبا برخی گفتهاند که نصربن شبیب، با انگیزههای شخصی،
او را وادار به قیام و شورش کرد و برخی دیگر بر این
باورند که رفتار خشن حسن بن سهل (۱۵۴-۲۰۲ ق /
۷۷۱-۸۱۷ م) در عراق با مردم و بنیهاشم
و علویان، محمد را به شورش برانگیخت (ابن اثیر، ۶ /
۳۰۲). هر چند ممکن است این گمانها درست باشند، اما با
توجه به ناسازگاری دیرینۀ علویان با دستگاه خلافت و
بر حق دانستن خود برای فرمانروایی، بدیهی است که
انگیزۀ نخستین و مهم این شورش، برانداختن خلافت ظالم و احراز قدرت سیاسی
بوده است. ازاینرو، محمد پس از پیروزی بر کوفه، خود را امیرالمؤمنین
و خلیفه خواند و از مردم برای خود بیعت گرفت. شعار او اجرای
احکام قرآن و عمل به سنت نبوی بود و آیۀ قرآنی
«اِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی
سَبیلِهِ صَفَّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرصُوصٌ» (صف /
۶۱ / ۴) را بر خاتم خود نقش کرده بود (مقدسی، ۶ /
۱۰۹). اینکه او در جریان کار با وجود امام رضا (ع)
در مدینه، برای خود بیعت گرفت و خلافت اسلامی را به نام
خود رقم زد، نشانۀ این است که شورش او به صورت مستقل صورت گرفته و دست کم ارتباط مستقیمی
با امام رضا (ع) نداشته است. در همان سال که ابن طباطبا در کوفه سر از اطاعت مأمون
برتافت، مردم مدینه نیز به سرکردگی علوی دیگر،
محمدبن سلیمان بن داوودبن حسنبن حسنبن علی (ع)، بر ضد خلافت قیام
کردند. شورش دیگری نیز در همین اوان در مدینه با
رهبری حسینبن حسنبن علی ]اصغر[بن حسینبن علی
(ع) معروف به ابن افطس پدید آمد. او در آغاز از محمدبن ابراهیم
جانبداری میکرد، اما پس از آنکه محمد درگذشت، مردم را به بیعت
با خود فراخواند (مسعودی، ۳ /
۳۳۹-۴۴۰). همزمان با این شورشها مردم یمن
به رهبری ابراهیمبن موسی بن جعفربن محمدبن علیبن حسین
(ع) به پا خاستند و شورش دیگری در بصره با فرماندهی علیبن
محمدبن جعفربن محمدبن علیبن حسین (ع) آغاز شد (همو، ۳ /
۴۳۹؛ اشعری، ۸۱).
دولت بنیطباطبای رَسّی
در یمن
دولت طباطباییان در عراق
فرو پاشید و از فرزندان محمدبن ابراهیم کسی به قدرت نرسید،
اما پس از چندی یکی از نوادگان او به نام محمدبن حسینبن
جعفربن محمد در حبشه قیام کرد و نیز عموی او محمدبن جعفر در
کرمان به شورش برخاست، ولی به پیروزی نرسید و به دار آویخته
شد (ابن عنبه، عمدة الطالب، ۱۷۳). پس از مدتی کمتر از یک
سده، شاخهای از همین خاندان، دولتی در یمن بنیاد
نهاد که روزگار درازی ادامه یافت. به گفتۀ سیدحسن
امین از آغاز تا دگرگونی جدید در اوضاع سیاسی و
اجتماعی یمن، ۶۶ امام از این خاندان فرمانروایی
کردند: ۵۹ تن از نسل الهادی یحیی بن حسین
بن قاسمبن ابراهیم طباطبا، ۵ تن از نسل یکی از نوادگان
امام حسن (ع) و ۲ تن از نوادگان علیبن محمد (ع)
(۲۱۴-۲۵۴ ق / ۸۲۹-
۸۶۸ م) امام دهم شیعیان بود (۱۱ /
۷۰-۷۱). این دولت توسط الهادی یحیی
بنیاد نهاده شد، اما قبل از تشکیل رسمی این سلسله دو تن
از عالمان و مبارزان طباطبایی زمینههای فکری و سیاسی
نفوذ اینان را فراهم آوردند که عبارتند از قاسم رسّی و فرزند او حسین.
ترجمانالدین قاسم بن ابراهیم
رسّی (۱۷۰-۲۴۴ ق /
۷۸۶- ۸۵۸ م) که مردی فقیه،
متکلم، محقق، مؤلف و مبارز بود، در مدینه زاده شد و نزد پدر و دیگر
عالمان خاندانش تربیت یافت و دانش آموخت. مدتی در رّس (= کوهی
در نزدیکی مدینه) زیست. ازاینرو به رسّی
شهرت پیدا کرد (شرفالدین، ۴ / ۲۲۵،
۲۲۶) و این عنوان به فرزندان و اخلاف او در یمن و
مصر و هندوستان انتقال یافت. پس از آنکه قیام برادرش محمد در عراق
فرونشانده شد، مأمون او را فراخواند، ولی او به هند گریخت و در
۲۴۵ ق در همانجا درگذشت و پسرش حسین به یمن بازگشت
(قلقشندی، ۵ / ۴۷). به گفتۀ ابن عنبه وی
در جبل الرسّ اقامت گزیده بود و مردم را به «الرضامن آل محمد» دعوت میکرد
(عمدة الطالب، ۱۷۵). نیز گفته شده است که پیروانش
در ۲۲۰ ق با او بیعت کردند و در ۲۴۶ ق
در رس درگذشت (همانجا). بدینترتیب او پس از برادرش محمد امامت زیدیان
را عهدهدار شد و این فرقه را از پراکندگی رهایی بخشید
(مقریزی، ۱۲). او در میان زیدیان از
اعتبار ویژهای برخوردار است، زیرا اولاً نیای
پادشاهان و امامان زیدی یمن است و ثانیاً افکار و آرای
فقهی او در گسترش مذهب زیدی در سرزمین یمن بسیار
مؤثر بوده است و بر همین اساس است که زیدیان یمن را «قاسمیه»
نیز میگویند (ابن ندیم، ۲۷۴). قاسم در
خارج از سرزمین یمن نیز پیروانی پیدا کرد که
براساس آموزشهای او مذهب زیدی را در جاهای دیگر
پراکندند. برخی از فرزندان و نوادگان او به مصر کوچیدند و در آنجا به
تبلیغ پرداختند. یکی از پیروان او جعفربن محمد نیروسی،
از مردم نیروس رویان (بخشی از دیلمان قدیم) بود که
مذهب زیدی را در رویان و کلار تبلیغ کرد و زمینۀ گسترش
اسلام را در گیلان فراهم آورد (مادلونگ، ۴ / ۱۷۹).
برخی قاسم را معتزلی دانستهاند (لین پول، تاریخ دولتهای
اسلامی، ۱ / ۱۸۰)، اما این ادعا درست به نظر
نمیرسد. او دارای نوشتههایی در فقه و کلام و تاریخ
است که عبارتند از: الدلیل علیالّٰله الکبیر؛ المکنون؛
صفة العرش و الکرسی و تفسیر هما؛ الهجرة؛ العدل و التوحید و نفی
الجبر و التّشبیه؛ الدلیل الصغیر؛ مسألة الطّبریّین؛
الامامة؛ المسترشد؛ سیاسة النّفس؛ القتل و القتال؛ المدیح الکبیر
للقرآن المبین؛ المدح الصغیر؛ الناسخ و المنسوخ؛ الرَّد علی
الزّندیق اللعین ابن المقفّع؛ الرّد علی الملحد؛ الرّد علی
الرّوافض من اصحاب الغلوّ؛ الرّد علی النّصاری. به گفتۀ
بروکلمان غالب این آثار خطی و در کتابخانههای انگلستان، آلمان
و ایتالیا موجود است ( تاریخ الادب العربی، ۳ /
۳۲۵-۳۲۷).
فرزند او حسین رسّی نیز
از فقیهان، محققان و مبارزان خاندان طباطبایی است که در حیات
پدرش به تبلیغ مذهب زیدی و آرای فقهی این
فرقه در یمن پرداخت. بر اثر این تبلیغات، مذهب شیعی
زیدی در سرزمین یمن در کنار مذاهب دیگر اسلامی
رشد و گسترش یافت و اندکی پس ازآن با نفوذترین مذهب اسلامی
در آن منطقه گردید. رواج مذهب زیدی زمینۀ پیدایش
دولت بنیطباطبا را پدید آورد. امامان این سلسله بدین
قرارند:
۱. الهادی الی الحق یحیی
بن حسین (۲۴۵- ۲۹۸ ق /
۸۵۹-۹۱۱ م)، فقیه، متکلم، محقق، محدث،
ادیب، شاعر، مبارز و نخستین امام شیعی زیدی یمن.
برخی تولد او را در ۲۲۰ ق / ۸۳۵ م
نوشتهاند (زرکلی، ۹ / ۱۷۱). در مدینه زاده
شد (شرفالدین، ۴ / ۲۲۷) و در همان شهر رشد و تربیت
یافت و نزد پدر و دیگر عالمان خاندانش علوم روزگارش را فراگرفت. وی
در دانش و فقاهت شهره بود و او را به شجاعت، پارسایی و عدالت ستودهاند.
گفتهاند که همواره جامۀ پشمین بر تن میکرد (ابن عنبه، عمدة الطالب،
۱۷۷). برخی از فرمانروایان و عالمان دینی
یمن برای تصدی امر امامت زیدیان و خاموش کردن شعلههای
فتنه و جلوگیری از پراکندگی این فرقه، او را به یمن
خواندند و او در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م به آنجا سفر
کرد، اما در یمن یاوران راست گفتار و استواری نیافت و به
مدینه بازگشت. بار دیگر نمایندگانی از سوی بزرگان یمن
نزد او آمدند و از او خواستند که به یمن بازگردد و متعهد گشتند که فرمان وی
را به جد گردن نهند و با دشمنان و مخالفان او بجنگند. بدین جهت در
۲۸۴ ق / ۸۹۷ م برای بار دوم به یمن
رفت و در صَعده اقامت گزید. در ۲۸۶ ق /
۸۹۹ م به صنعا کوچ کرد و آنجا را مقر فرمانروایی
خود ساخت (شرفالدین، ۴ / ۲۲۶). زیدیان
یمن به یاری او برخاستند، شورش او در روزگار المعتضد عباسی
ابوالعباس احمدبن الموفق (د ۲۸۹ ق / ۹۰۲ م)
آغاز شد و پس از اندک زمانی کارش بالا گرفت. وی از یک سو با دستنشاندگان
خلافت عباسی درگیر شد و از سوی دیگر با حکومتهای
محلی یمن به جنگ پرداخت. قدرتهای بومی مانند آل یَعْفُر
که گویا از بازماندگان حمیری در صنعا و کحلان بودند (قلقشندی،
۵ / ۴۷)، آل ضحاک، آل طریف، دعام، قرمطیان و پیروان
علی بن فضل قرمطی (د ۲۰۳ ق /
۸۱۸ م) که رقیب سیاسی نیرومندی یافته
بودند و نفوذ خود را در خطر میدیدند، با قدرت روبه رشد یحیی
و زیدیان به مقابله برخاستند، اما یحیی بر آنان چیره
شد و بر دامنۀ قدرت و نفوذ خود افزود. ابوالعتاهیه همدانی که خود از ملوک یمن
بود، با قبیله و همۀ پیروانش و برخی از قبایل خولان و بنیحارث بن
کعب و بنیعبدالمدان با او بیعت کردند (زرکلی، ۹ /
۱۷۱؛امین، حسن، ۱۱ / ۷۱). پس از
استقرار امامت یحیی، عملاً بخش عمدهای از سرزمین یمن
از قلمرو خلافت عباسیان خارج گشت. در ۲۸۸ ق /
۹۰۱ م که پدرش هنوز زنده بود، مردم با او بهعنوان امام و امیرالمؤمنین
بیعت کردند و فرمانروایی او در صنعا تثبیت شد و او سکه به
نام خود زد و این امر نشانۀ اعلام استقلال او از دستگاه خلافت بود. نفوذ او تا آنجا گسترش یافت
که حاکم مکه از او فرمان برد و ۷ سال در این شهر به نام او خطبه
خواندند. یحیی صنعا و نجران را گرفت و مدتی در آنجا ماند،
اما پس از چندی فرزندان یعفر صنعا را از وی بازپس گرفتند و بدین
ترتیب دولت یحیی به شهر صعده انتقال یافت. یکی
از عوامل گسترش حکومت یحیی این بود که او میان مسلمانان
و مسیحیان نجران و نیز قبیلههایی که با هم
در ستیز بودند، آشتی برقرار کرد. وی در صعده درگذشت (برکلمان،
تاریخ الشعوب الاسلامیة، ۲۲۸؛ زرکلی، ۹
/ ۱۷۱).
یحیی از فقیهان
بنام زیدیان است که آرای فقهی و کلامی او در شکلگیری
و نفوذ مذهب شیعی زیدی نقش بسیاری داشت. پس
از او با برخی از آرای وی مخالفتهایی پدید
آمد (شرفالدین، ۴ / ۲۲۵). فقه او به فقه حنفی
نزدیک است (ابن عنبه، عمدة الطالب، ۱۷۷). از فتاوای
مشهور او این بود که اهل ذمه (ترسایان و یهودیان) در حوزۀ
اقتدار سیاسی و حکومتی اسلام فقط میتوانند مالک زمینهای
به ارث رسیده از نیاکان خود باشند و حق ندارند از مسلمانان زمین
بخرند و اگر پس از فتح اسلام زمینی خریده باشند، باید به
صاحبان مسلمانشان بازگردانند. با این فتوا او میخواست راههایی
را که منجر به وابستگی مسلمانان به کافران میشود، مسدود سازد. بر همین
اساس بود که او واجب دانسته بود همۀ بردگان مسلمانی که در نزد غیرمسلمانان هستند، از پول بیتالمال
و یا زکات خریداری و آزاد گردند. از برخی آرای او
چنین بر میآید که وی اعتقادی به امام غایب
که باور همۀ مؤمنان شیعی است، نداشته است (شرفالدین، ۴ /
۲۲۸، ۲۲۹). او با قرمطیان و دیگر
باطنیان جهادی مستمر داشت و گفتهاند که در ۷۳ جنگ شرکت
کرد و غالباً رهبری آنها با وی بود. خود او شرح برخی از جنگهایش
را در بخشی از اشعارش آورده است (همانجا). اندیشههای سیاسی
و فقهی او به وسیلۀ نوهاش یحیی بن محمدبن هادی در شمال ایران
و دیلمان رسوخ یافت و با مذهب زیدی ناصری منسوب به
ناصر الاطُروش داعی کبیر حسن بن زید (د ۲۷۰
ق / ۸۸۳ م) در هم آمیخت (همو، ۴ /
۲۲۷).
یحیی دارای تألیفات
بسیاری در فقه، حدیث، تفسیر و کلام است که برخی از
آنها بدین قرار است: تفسیر قرآن از سورۀ
۶۳ تا ۷۸؛ الرّد علی من زعم ان القرآن قد ذهب بعضه؛
اصولالدین؛ فی تثبیت الامامة؛ تثبیت امامة امیرالمؤمنین
علی بن ابیطالب؛ جامع الاحکام فی الحلال و الحرام؛ الرضاع؛
المنتخب من الفقه؛ الفنون؛ اجوبة علی اسئلة مختلفة...؛ الاستدلال علی
رسالة محمد (ص)؛ روایة عن الهادی الی الحق؛ موعظة للهادی
الیالحق؛ عمدة؛ المسترشد فی التوحید؛ مسألة فی العلم و
القدرة و الارادة و المشیة؛ المنزلة بین المنزلتین؛ الرد علی
محمدبن الحسن بن الحنفیّة؛ الرد علی المجبّرة و القدریّة؛ الرد
علی اهل الزیغ من المشبّهین؛ تفسیر الکرسی؛ العرش و
الکرسی؛ الدیانة؛ جواب مسألة النبوة و الامامة؛ باب اثبات النبوة؛
مانهی الله عنه رسولالله؛ فی ذکر خطایا الانبیاء الجملة؛
الخشیة؛ البالغ و المدرک؛ تفسیر معانی السنة و الرد علی
من زعم انها من رسولالله؛ القیاس و وصیتنامۀ منظوم او که
در ۵۴ بیت است (بروکلمان، تاریخ الادب العربی،
۳ / ۳۲۸-۳۳۰). تمام این آثار در
کتابخانههای بریتانیا، ایتالیا و آلمان موجود است.
اثر دیگر او الأمالی است که به گفتۀ زرکلی
در صنعا چاپ شده است (۹ / ۱۷۱). به گفتۀ فؤاد
سیّد این کتابها در کتابخانۀ جامع الکبیر صنعا نگهداری
میشود (ابن سمره، ۷۹ حاشیه).
۲. المرتضی لدینالله
محمد بن یحیی الهادی
(۲۷۸-۳۲۳ ق /
۸۹۱-۹۳۵ م)، فقیه، خطیب، متکلم،
شاعر، ادیب و دومین فرمانروای طباطبایی یمن.
او پس از پدر در اول محرم ۲۹۹ ق / ۲۹ اوت
۹۱۱ م بهعنوان امام زیدیان به قدرت رسید.
گفته شده که چون در آغاز کارْ مردم در امر امامت او اختلاف کردند، با مخالفان جنگید
(صفدی، ۵ / ۱۸۵)، اما مدت کوتاهی در این
مقام باقی ماند و پس از آن به سود برادرش احمد ناصر کناره گرفت و خود نیز
با وی بیعت کرد. او پس از آن زندگی را به انزوا، تحقیق،
مطالعه، تألیف و عبادت گذراند. از اواخر زندگی او چندان چیزی
دانسته نیست. گویا مدتی در زندان آل طریف که از مخالفان
فرمانروایی او بودند، به سر برده و پس از هجوم آل یعفر بر آل طریف
و پیروزی بر آنان، از زندان گریخته یا رهایی یافته
است (شرفالدین، ۴ / ۲۳۰، ۲۳۱).
آثار فقهی و کلامی او بسیار است و گفتهاند به ۱۶
جلد میرسد. از آن میان اینها را میتوان نام برد: مختصر
کتاب النهی؛ السبع رسائل المنتقاه، نامهای که پس از درگذشت پدر به
مردم طبرستان نوشته؛ مسائل المعقلی در فقه، این آثار در موزۀ بریتانیا
موجود است (برکلمان، تاریخ الادب العربی، ۳ /
۳۳۱)؛ النوازل؛ جواب مسائل مهدی؛ تفسیر القرآن در
۷ جلد؛ الاصول در عدل و توحید؛ الایضاح؛ الرد علی الروافض
و الرد علی القرامطة (شرفالدین، ۴ / ۲۳۰).
او دارای فرزندانی چند بود، از آن میان حسن معروف به اتج از دیگران
معروفتر است که در آمل (مازندران) زاده شده است. گروهی از نوادگان او به
اصفهان کوچ کردند و به آل «ابوالعسّاف» شهرت یافتند و تا سدۀ
۶ ق / ۱۲ م در آنجا ماندند و نیز از میان آنان، جمعی
در ساری، ری و خوزستان ساکن شدند (ابن عنبه، عمدة الطالب،
۱۷۷- ۱۷۸). سال مرگ او را
۳۲۰ ق / ۹۳۲ م نیز نوشتهاند.
۳. ترجمانالدین احمد بن یحیی
الهادی معروف به احمد ناصر (۲۷۵-۳۲۵ ق
/ ۸۸۸-۹۳۷ م)، فقیه، اصولی،
متکلم، محقق، شاعر و سومین فرمانروا از آل طباطبا. او پس از کنارهگیری
برادرش محمد المرتضی لدینالله در ۳۰۱ ق /
۹۱۴ م به امامت رسید. در روزگار او قرمطیان و باطنیان
بار دیگر سر به شورش برداشتند و در ۳۰۷ ق /
۹۱۹ م میان آنان و احمد در نزدیکی صنعا جنگ
درگرفت (شرفالدین، ۴ / ۲۳۱-۲۳۲)
و او با ۰۰۰‘۳۰ سپاهی با قرمطیان جنگید
و بر آنان پیروز شد (زرکلی، ۱ / ۲۵۳). احمد
ناصر را از ادیبان و شاعران برجستۀ عرب دانستهاند (صفدی،
۸ / ۲۴۲). از آثار اوست: النجاة در اصول ۱۳
جلد؛ الدامغ؛ التوحید؛ الفقه؛ التنبیه؛ الرد علی القدریة
(شرفالدین، ۴ / ۲۳۱).
۴. المنتجب حسین بن احمد (د
۳۲۹ ق / ۹۴۱ م)، فقیه، و امام زیدی.
به گفتۀ سیوطی پس از مرگ پدر به امامت رسید (ص
۵۲۵).
۵. ابومحمد قاسم مختار بن احمد (د
۳۴۴ ق / ۹۵۵ م)، فقیه و امام زیدی،
وی پس از برادرش حسین قدرت را در دست گرفت. در صعده میزیست
و یکی از امامان بزرگ زیدی یمن شمرده میشد
(ابن عنبه، عمدة الطالب، ۱۷۸، ۱۷۹).
سه فرزند دیگر احمد ناصر، به
نامهای جعفر الرشید بن احمد، مختار بن احمد و المنتجب لدینالله
حسن یکی پس از دیگری به فرمانروایی رسیدند.
افزونبر اینان احمد ناصر فرزندان دیگری هم داشته که خود و
فرزندان و نوادگان آنان در جاهای مختلف پراکنده شدند و هر کدام شاخهای
از آل طباطبا را پدید آوردند. ابوالغطمش اسماعیل یکی از
پسران احمد بود که فرزندان او به خوزستان کوچ کردند و در آنجا ساکن شدند؛ ابوالحمد
داوود نیز که از عالمان دینی بود، در عراق اقامت گزید و
از فرزندان او قاضی مجلی ابومحمد بن ابی الحمدبه خوزستان مهاجرت
کرد و نوادگان او در اهواز و واسط مقیم شدند؛ یحیی بن
احمد بر سر فرمانروایی با برادرش جنگید و ملقب به منصور شد.
ابوالفضل رشیدالدین به حلب رفت. برخی دیگر از فرزندان
احمد به مصر سفر کردند و در آنجا ساکن شدند (همانجا).
۶. امام منصور قاسم بن علی
عیّانی (۳۱۰-۳۹۳ ق /
۹۲۲-۱۰۰۳ م)، فقیه، محقق، نویسنده
و امام زیدی. او از نوادگان قاسم رسی است و از طریق
عبداللّٰه به قاسم میرسد. وی ازاینرو به عیانی
شهرت یافت که در عیان (جنوب صعده) مدفون گردید. او در
۳۸۸ ق / ۹۹۸ م به امامت رسید. نفوذ وی
در سراسر صنعا و ذمار گسترده شد. او در ۳۸۹ ق /
۹۹۹ م شریف قاسم بن حسین زیدی را حاکم
و نمایندۀ خود در این دو شهر ساخت. امیر اسعد بن عبداللّٰه با او
بیعت کرد و تاجالدین در کحلان به نام او خطبه خواند و هدایایی
برای او فرستاد، اما مردم نجران و برخی از زیدیان سر از
فرمان او برتافتند و او چند بار با آنان جنگید. سرانجام در
۳۹۲ ق به نفع داعی یوسف، از مدعیان حکومت رسی،
از امامت کنارهگیری کرد (شرفالدین، ۴ /
۲۶۹-۲۷۰).
۷. الداعی الی
اللّٰه یوسف بن یحیی بن احمد ناصر (مق ۴۰۳
ق / ۱۰۱۲ م)، فقیه، نویسنده و فرمانروای
زیدی. چیزی از احوال او نمیدانیم و حتی
معلوم نیست که او پس از قاسم عیانی به فرمانروایی
کامل دست یافته باشد. آنچه قطعی است اینکه وی سالیانی
برای تصدی امامت کوشید و سرانجام کشته شد (بغدادی، هدیه،
۲ / ۵۵۰). او در ریدة قیام کرد و خود را
«الداعی الی اللّٰه» خواند. پس از چندی وارد صعده شد و
مدتی در آنجا ماند. پس از آن به سوی صنعا، نجران، ذمار و انس پیشروی
کرد. میان وی و دیگر فرمانروایان روزگارش جنگهایی
روی داد. در روزگار او آشفتگی بر یمن چیره شد و در هر
گوشهای کسی به فرمانرانی نشست (زرکلی، ۸ /
۲۵۷). شاید او پس از کنارهگیری قاسم عیانی
به نفع وی، به قدرت رسیده باشد. گفته شده که تألیفات او در حدود
۱۰۰ مجلد بوده است، امّا هیچ یک از آنها شناخته نیست
(بغدادی، همانجا).
۸. حسین بن قاسم عیانی
(۳۷۶-۴۰۴ ق /
۹۸۶-۱۰۱۳ م)، عالم، فقیه، متکلم،
نویسنده و فرمانروای زیدی. او پس از درگذشت پدر، یا
احتمالاً پس از یوسف الداعی، عهدهدار امامت زیدیان شد.
در ۴۰۳ ق / ۱۰۱۲ م در صنعا با امام
محمد بن قاسم بن حسین زیدی جنگید و بر او چیره شد.
در ۴۰۴ ق / ۱۰۱۳ م احمد بن قیس
ابن ضحاک از اطاعت او سر برتافت و میان آن دو جنگی روی داد.
گفتهاند که وی و پدرش برخی از آرای مذهب عبیدیان
(ه م) را بر آرای زیدی ترجیح میدادهاند. همچنین
دربارۀ اینکه وی دعوی دریافت وحی داشته، سخنانی
گفته شده است، اما این سخنان ظاهراً بیاساس است (شرفالدین،
۴ / ۲۵۵، ۲۵۶). او بنیادگذار
فرقهای به نام «حسینیّه» است. زیدیان حسینیّه
بر این باورند که حسین امام زندۀ غایب
است و روزی آشکار خواهد شد و دنیا را سراسر پر از عدل و داد خواهد
کرد. به پیروان او نسبت داده شده است که عقیده دارند، او برتر از پیامبر
است، زیرا سخن او در مبارزه با بیدینان از کلام رسول خدا
نافذتر است. آنان تبلیغ میکردند که هرکس جز این دربارۀ
امامشان بگوید، به دوزخ خواهد رفت. حسینیان دو دسته شدند: گروهی
معتقد بودند که امام در همان حالی که غایب است، همواره به دیدار
پیروانش میآید. دستۀ دیگر بر این اندیشه
بودند که او تا هنگام ظهور و قیام بر کسی آشکار نخواهد شد و پیروانش
فقط براساس فرمانها و نوشتههای وی عمل خواهند کرد (حمیری،
۱۵۶، ۱۵۷). نوشتههای بسیاری
به او نسبت دادهاند که گفته شده تعداد آنها به ۷۳ جلد میرسد.
از برخی از آنها با این عناوین یاد شده است: منهج الحکمة؛
المعجز در اصول دین؛ الارادة؛ الصفات؛ معرفة الصانع؛ تفسیر غریب
القرآن (شرفالدین، ۴ / ۲۵۵). روشن نیست که
پس از او تا اوایل سدۀ ۶ ق / ۱۲ م چه کسانی از امامان این سلسله
حکومت کردهاند.
۹. امام عبداللّٰه بن حمزه
(۵۵۱-۶۱۴ ق /
۱۱۵۶-۱۲۱۷ م)، فقیه،
متکلم، محدث، محقق، مؤلف، ادیب، شاعر و فرمانروای زیدی.
نسب او به عبداللّٰه بن حسین بن قاسم رسّی میرسد و در
۵۹۴ ق / ۱۱۹۸ م به قدرت رسید
(ابن عنبه، عمدة الطالب، ۱۷۹؛ شرفالدین، ۴ /
۲۶۱). او درگیر جنگهای طولانی با سلطان طغطکین
بن ایوب و فرزند او المعز اسماعیل و لشکریان آن دو از کردان
بود. دو بار شهر صنعا را از دست مخالفان خود رهانید: بار اول در
۵۹۴ ق که امیر جکر بن محمد کردی از امیران
المعز آنجا را اشغال کرد و دیگر بار در ۶۱۱ ق /
۱۲۱۴ م، پس از آنکه ایوبیان (ه م) به سستی
گراییدند. عبداللّٰه دارای تألیفات بسیاری
است از آن میان: الشافی ۴ جلد در کلام؛ المهذب؛ زیادة الادلة
العقلیّة؛ صفوة الاختیارات؛ حدیقة الحکمة النبویة فی
شرح الاربعین الحدیث السلیقیة؛ الجوهرة الشفافة در اصول دین؛
الرسالة الناصحة بالادلة الواضحة در دو جلد، یکی در علم کلام و دیگری
در فضائل اهل بیت؛ الدرة الثمینة؛ الاجوبة الکافیة؛ الفتاوی
المنصوریة و دیوان بزرگ اشعار. نوشتن تفسیری بر قرآن را
آغاز کرد اما مرگش در رسید و او تنها تفسیر سورۀ بقره را نوشت.
از آثار او نشانی در دست نیست. در ادبیات و اشعار عرب توانا بود
و شاگردان بسیاری از حوزۀ درسِ او بیرون آمدند. وی
در دژ کوکبان درگذشت و در قلعۀ «ظفار داوود» به خاک سپرده شد(همو، ۴ /
۲۶۱-۲۶۴).
۱۰. احمد موطئ بن حسین
بن احمد، فقیه، ادیب و فرمانروای زیدی. این
را میدانیم که فرمانروایی طباطباییان زیدی
یمن تا سدههای ۵ و ۶ ق / ۱۱ و
۱۲ م و پس از آن ادامه یافته است، اما تاریخ این
سلسله و تحولات عمومی و احوال شخصی و حتی نام امامان آن چنان
دچار آشفتگی است که تشخیص و تدوین شرح زندگی و بیان
احوال آنان تقریباً ناممکن است. این آشفتگی تاریخی یکی
به این دلیل است که پس از فرمانروایی احمد ناصر، این
خاندان به ناتوانی سیاسی گرایید و ازاینرو
اختلافهای داخلی در آن بروز کرد و افراد چندی از آنان مدعی
حکومت شدند و میان آنان جنگهایی پدید آمد. امام متوکل
احمد ابن سلیمان (۵۳۲-۵۶۶ ق /
۱۱۳۸-۱۱۷۱ م)، نویسندۀ اصول
الاحکام، المدخل در فقه و الحکمة الدریة در اصول دین، در این
درگیریها کشته شد (امین، حسن، ۱۱ /
۷۲). از سوی دیگر حمزة بن سلیمان که از نوادگان
داوود بن حسن بن حسن (ع) و سرشاخۀ دیگری از این خاندان بود، در مکه سر برآورد و آهنگ تسخیر
صنعا و مطیع ساختن دولت بنی طباطبا کرد و سرانجام بر این شهر که
از مراکز عمدۀ طباطباییان بود، چیره شد. سقوط صنعا موقتاً به حکومت
خاندان احمد ناصر پایان داد و اینان به کوههای شرقی صنعا
پناه بردند و پنهان شدند، اما مردم بر این باور بودند که امامت به زودی
به این خاندان باز خواهد گشت. پس از آن در ۶۴۵ ق /
۱۲۴۷ م زیدیان با احمد فرزند حسین
منتخب (معروف به احمد موطئ) بیعت کردند و بدین ترتیب فرمانروایی
خاندان رسّی ادامه یافت. از تاریخ آغاز و انجام و چگونگی
فرمانروایی احمد چیزی دانسته نیست، اما ابن خلدون
گوید که امامت در خاندان احمد باقی ماند (۴ /
۲۴۳). در سدههای ۷ و ۸ق / ۱۳ و
۱۴ م نیز کسانی از اینان حکومت داشتند. در این
روزگار افراد گوناگونی از طباطباییان مدعی حکومت بودند.
گاه نیز کسانی همزمان بخشی از قدرت و رهبری زیدیان
را در منطقههای مختلف در دست داشتند. بدین جهت در یک زمان از
امامان متعددی در یمن یاد شده است.
۱۱. امام مهدی ابوطیر
احمد بن حسین (۶۱۲-۶۵۶ ق /
۱۲۱۵- ۱۲۵۸ م)، عالم و فرمانروای
زیدی. در ۶۴۶ ق / ۱۲۴۸ م
امامت یافت و با سپاهیان منصور رسولی جنگید و بر شبام محل
فرمانروایی وی چیره شد. در ۶۵۶ ق /
۱۲۵۸ م شیخ احمد بن محمد رصاص به تحریک مظفر
رسولی سر به شورش برداشت و به جنگ با ابوطیر برخاست و ابوطیر در
این جنگ کشته شد و پیکر او را در ذیبین به خاک سپردند
(شرفالدین، ۴ / ۲۳۵-۲۳۶).
۱۲. امام مهدی محمد
بن مطهر بن یحیی (۶۶۵- ۷۲۹
ق / ۱۲۶۷- ۱۳۲۹ م)، فقیه،
محدث و فرمانروای زیدی. نسب او به یحیی الهادی
میرسد. در هجره (نزدیکی شهاره) زاده شد. دانش را از پدر و دیگر
عالمان آموخت. پس از درگذشت پدر در ۷۰۱ ق /
۱۳۰۲ م مردم در شهر حوث با وی بیعت کردند. در
این روزگار دولت بنی رسول (ه م) به فرمانروایی المؤید،
تقریباً در سراسر یمن گسترده بود. در ۷۰۷ ق /
۱۳۰۷ م آوازۀ امام مهدی در بسیاری
از مناطق یمن پراکنده شده بود و او به کمک کردان مقیم صنعا بر روستاهای
نزدیک این شهر چیره شد. مؤید با لشکری بزرگ به جنگ وی
آمد و پس از درگیریهای طولانی که تا
۷۲۶ ق / ۱۳۲۶ م طول کشید،
سرانجام مهدی بر کلیۀ مناطق یمن دست یافت. او آثار متعددی پدید آورده
است که از آن میان اینها را میتوان نام برد: المنهاج الجلی؛
عقود العقیان فی الناسخ و المنسوخ من القرآن؛ الکواکب الدریّة،
شرح ابیات البدریة؛ البغیة؛ السراج الوهاج فی حصر مسائل
المنهاج؛ الجواب المنیر علی مسائل اهل الظفیر. او در قلعۀ ذی
مرمر در شمال شرقی صنعا درگذشت (همو، ۴ / ۲۷۶،
۲۷۷).
۱۳. امام مهدی احمد
بن یحیی المرتضی
(۷۷۵-۸۴۰ ق /
۱۳۷۳-۱۴۳۶ م)، فقیه،
متکلم، اصولی، ادیب، شاعر، محقق، مورخ و فرمانروای زیدی.
او از نوادگان یحیی الهادی بود. در ۷۳۹
ق / ۱۳۹۱ م بزرگان صنعا و عالمان آن دیار با او بیعت
کردند، اما امام منصور علی ابن صلاحالدین و پیروان وی و
اغلب قبیلههای یمن سر از فرمان او برتافتند و ازاینرو
میان وی و مخالفانش جنگهایی روی داد تا اینکه
احمد شکست خورد و اسیر شد و مدت ۸ سال در صنعا زندانی گردید.
سرانجام او از زندان گریخت و در ظفیر اقامت گزید و در همانجا
درگذشت. او برخی از آثار خود را در زندان نوشت. از آثار او میتوان اینها
را نام برد: در فقه: البحر الزخّار ۵ جلد، الازهار ... ، الغیت
المدرار فی شرح الازهار، الانتقاد فی الآیات المعتبرة فی
الاجتهاد، المستجاد فی شرح الانتقاد؛ در علم کلام و اصول دین: نکت
الفرائد فی معرفة الملک الواحد و شرح آن به نام غررالقلائد، القلائد فی
تصحیح العقائد و شرح آن به نام دررالفرائد، الملل و النحل و شرح آن به نام
المنیة و الامل، ریاضة الافهام و شرح آن به نام دامغ الاوهام؛ در علوم
عربی: الکوکب الزاهر، المکلل ... ، تاج علوم الادب، قانون کلام العرب، اکلیل
التاج ... ؛ در اصول فقه: معیار العقول فی علم الاصول و شرح آن، منهاج
الوصول، فائقة الاصول ... ، المنظومة المرسومة؛ در کتب سنّت پیامبر:
الانوار ... ؛ در پرهیزگاری: کتاب تکملة الاحکام، التصفیة عن
بواطن الآثام، حیات القلب ... ، القمرالنوار ... ؛ در علم واجبات: الفائض،
القاموس الفائض فی الفرائض؛ در منطق: القسطاس؛ در تاریخ: الجواهر و
الدرر ... ، تحفة الاکیاس ... (این دو کتاب در موزۀ بریتانیا
موجود است) و تزیین المجالس ... (شرفالدین، ۴ /
۲۴۴-۲۴۶).
۱۴. امام هادی عزالدین
بن حسن (۸۴۵-۹۰۰ ق /
۱۴۴۱-۱۴۹۵ م)، فقیه، محدث،
نویسنده و فرمانروای زیدی. در هجره (فللة) زاده شد. پس از
آن برای فراگرفتن دانش و حدیث به صعده و آنگاه به تهامه رفت. در
۸۷۹ ق / ۱۴۷۴ م به امامت رسید.
از تألیفات او شرحی بر البحر الزخّار تألیف احمدبن یحیی
و المنهاج در دو جلد است. وی در زادگاهش درگذشت (شرفالدین، ۴ /
۲۶۸).
۱۵. المتوکّل علی
اللّٰه یحیی شرفالدین
(۸۷۷-۹۶۵ ق /
۱۴۷۳-۱۵۵۳ م)، فقیه، شاعر
و فرمانروای زیدی، نوادۀ محمدبن مطهر. در ظفیر و
صنعا نزد دانشمندان یمن و ازجمله پدرش شمسالدین درس خواند و در
۱۹۱۲ ق به امامت رسید. میان او و سلطان عامر
عبدالوهاب طاهری جنگهایی رخ داد که به پیروزی متوکل
انجامید. وی تا ۹۵۲ ق در صنعا حکومت کرد و آنگاه به
علت هجوم ترکان عثمانی به یمن، حکومت را به فرزندش مطهر که طی
جنگهای پیشین شایستگی خود را نشان داده بود، سپرد و
خود به ظفیر رفت و تا پایان عمر همانجا ماند (صنعانی،
۳۶۹-۴۵۲).
۱۶. مطهّربن یحیی
(۹۰۸-۹۸۰ ق /
۱۵۰۳-۱۵۷۲ م). در زمان حیات
پدر به منظور مقابله با هجوم ترکان عثمانی به حکومت رسید. در حدود
۸۰ بار با ترکان جنگید و سرانجام در ۹۷۵ آنان
را از یمن بیرون راند. در ثلاء درگذشت (عرشی،
۵۹-۶۱).
۱۷. امام منصور قاسم بن
محمد (۹۶۷- ۱۰۲۹ ق /
۱۵۶۰-۱۶۲۰ م)، فقیه،
متکلم، محدث، ادیب، شاعر و فرمانروای زیدی. نسب او به
احمدناصر میرسد. در شاهل زاده شد و در ۱۰۰۶ ق /
۱۵۹۷ م به امامت رسید (شرفالدین، ۴ /
۲۷۰). در روزگار او نیز ترکان عثمانی بر یمن
حمله بردند، اما وی و فرزندش المؤید دست به مقاومت زدند و عثمانیان
را بیرون راندند و پس از آن قلمرو حکومت خود را گسترش دادند. در آغاز، محل
فرمانروایی آنان در جبل (قمر) از شهر ابوزید در حاشد بود، اما
هنگامی که ترکان دست به حملهای بزرگتر زدند به «برط» نقل مکان
کردند. او در ۱۰۱۵ ق / ۱۶۰۶ م در
شهاره ساکن شد و مسجد جامع را در آنجا بنیاد نهاد. مسجد دیگری نیز
در هجر تأسیس کرد. در روزگاری که او در شهاره میزیست،
عثمانیان بار دیگر بر او حمله کردند و میان وی و سپاهیان
ترک جنگهایی درگرفت که به شکست عثمانیان انجامید. ترکان
که از تسخیر یمن نومید شده بودند، ناگزیر در
۱۰۲۵ ق / ۱۶۱۶ م با امام منصور پیمان
صلح بستند. پس از آن او با فراغت خاطر به کار کشورداری و گسترش علم و تحقیق
و تألیف پرداخت. پس از وی امامان زیدی یمن «قاسمی»
نیز خوانده شدند و شهر شهاره مقر فرمانروایی امامان پس از او
گردید. از تألیفات او کتاب الاعتصام در فقه است. قاسم در شهاره درگذشت
(شرفالدین، ۴ / ۲۷۰-۲۷۱).
۱۸. المؤید بن قاسم
بن محمد، پس از پدرش به امامت رسید. او چه در زمان پدر و چه پس از آن بارها
با ترکان عثمانی جنگید و در بیرون راندن آنان از یمن نقش
برجستهای ایفا کرد (همانجا). چیزی بیش از این
از احوال او دانسته نیست.
۱۹. ابراهیم بن محمد
مؤیدی (د ۱۰۸۳ ق /
۱۶۷۲ م)، اصولی، متکلم، مورخ و فرمانروای زیدی.
نسب او به امام عزالدین بن حسن میرسد. وی پس از مدتی
فرمانروایی، به سود امام متوکل علیاللّٰه اسماعیل
بن قاسم کنارهگیری کرد. از آثار اوست: الروض الحافل [فی] شرح
الکافل در اصول فقه، شرح هدایة الافکار، ۳ جلد در فروع دین و
الروض الباسم فی انساب آل الامام القاسم (شرفالدین، ۴ /
۲۳۳، ۲۳۴).
۲۰. المتوکل علی اللّٰه
اسماعیل بن قاسم
(۱۰۱۹-۱۰۸۷ ق /
۱۶۱۰-۱۶۷۶ م)، فقیه،
متکلم، محقق، نویسنده و فرمانروای زیدی. زندگی و
احوال سیاسی و اجتماعی و حتی علمی اسماعیل
چندان روشن نیست. گفته شده است که او ۲۳ سال حکومت کرد. در
روزگار وی و فرزندش قلمرو حکومت طباطباییان زیدی در
یمن گسترش یافت و از جنوب به تهامه و حضرموت کشیده شد. در آن
سالها بار دیگر ترکان عثمانی از یمن بیرون رانده شدند (امین،
حسن، ۱۱ / ۷۱) و شریف مکه از او فرمان میبرد.
گفتهاند که در دوران حکومت او مردم در آسایش و امنیت میزیستند
و از عدالت و رفاه برخوردار بودند. اسماعیل وقت خود را در تدبیر امور
مملکت و تدریس و عبادت میگذراند. از تألیفات اوست: العقیدة
الصحیحة و شرح آن، زیر عنوان المسائل المرتضاة الی جمیع
القضاة، حاشیه بر المنهاج امام مهدی در اصول و رسالهای در طلاق
ثلاث. وی در ضوران نزدیک شهر صنعا درگذشت (شوکانی، ۱ /
۱۴۶- ۱۴۹).
از سدۀ
۱۱ ق / ۱۶ م فرمانروایی امامان زیدی
دچار آشفتگی بیشتر و تبدیل به نوعی ملوکالطوایفی
گردید. در این سده و پس از آن، حکومت اینان همواره با انقلابها
و شورشهای بسیاری مواجه بود. این نافرمانیها از سوی
قبایل و رقیبان سیاسی و محلی سر میزد، مانند
قیام همدانیان و بنیحشیش و بنیحارث در
۱۱۰۲ ق / ۱۶۹۱ م و
۱۲۵۶ ق / ۱۸۴۰ م و شورش صنعا در
۱۲۶۰ ق / ۱۸۴۴ م و درگیری
پیوسته میان اینان و بنیرسول و آل طاهر. گاه نیز
افراد چندی از این خاندان با داعیۀ امامت و کسب
قدرت سیاسی قیام میکردند و به رقابت سیاسی
برمیخاستند، مانند ستیز میان مهدی صاحب مواهب و پسر عمویش
منصور حسین بن قاسم از یک سو و میان مهدی و متوکل قاسم
بن حسین از سوی دیگر در سدۀ
۱۳ ق / ۱۹ م. ازاینرو، گاه چند امام همزمان در میان
زیدیان فرمان میراندند. در ۱۲۶۹ ق /
۱۸۵۳ م فرمانروایی از آل قاسم بیرون
رفت و منصور محمدبن عبدالله به قدرت رسید. در همین سده ۵ امام
همزمان در صنعا و پیرامون آن حکمرانی داشتند. این درگیری
مستمر داخلی سبب آشفتگی امور و تجزیۀ قدرت سیاسی
و اجتماعی حکومت زیدیان گردید و در نتیجه ترکان
عثمانی که در ۱۰۴۵ ق /
۱۶۳۵ م به دست المؤید بیرون رانده شده بودند،
در ۱۲۵۲ ق / ۱۸۳۶ م بار دیگر
بر یمن چیره شدند و به فرمانروایی آل منصور پایان
دادند. پس از چندی در ۱۳۰۷ ق /
۱۸۹۰ م امام منصور محمدبن یحیی حمیدالدین
از این خاندان به امامت رسید. سلطۀ ترکان عثمانی
تا پایان جنگ جهانی اول
(۱۳۳۲-۱۳۳۷ ق /
۱۹۱۴- ۱۹۱۸ م) ادامه یافت
و پس از فروپاشی آن در ۱۳۳۷ ق /
۱۹۱۸ م امام متوکل یحیی بن محمد حمیدالدین
بر شمال و جنوب یمن نیز دست یافت. روزگار وی و فرزندش
احمد بهعنوان حکومت متوکلیان شناخته شده است که از
۱۳۳۲-۱۳۸۲ ق /
۱۹۱۴-۱۹۶۲ م ادامه یافت
(امین، حسن، ۱۱ / ۷۲). طومار حکومت اینان با
انقلاب یمن به رهبری عبدالله السلال و اعلام جمهوری در این
کشور در ۱۹۶۲ م برای همیشه در نوردیده
شد.
لین پول از کسان دیگری
نیز یاد کرده است که از این سلسله در صعده و صنعا حکمرانی
داشتهاند، (طبقات سلاطین اسلام، ۹۲-۹۵)، اما از
تاریخ حکومت آنان و نیز احوال و زندگیشان اطلاعی در دست نیست.
عالمان و فقیهان رسّی یمن
از اواخر سدۀ ۲ ق /
۸ م که فقیهان و عالمان طباطبایی رسی در یمن
فرصت یافتند و حکومتی پایهگذاری کردند، دانشمندان،
محققان، متکلمان، ادیبان و فقیهان بنامی در این سرزمین
پدید آمدند که در درازای ۱۲ سده عقاید، فقه، حدیث،
کلام و فرهنگ شیعیان زیدی را رشد و توسعه دادند. افزونبر
فقهای حکومتگرِ این طایفه، عالمان دیگری از پیروان
این مذهب در یمن به بار آمدند که برخی از ایشان اینانند:
۱. حسین بن بدرالدین
بن محمد (۵۸۲-۶۶۲ ق /
۱۱۸۶-۱۲۶۴ م)، فقیه، اصولی،
محدث، محقق و نویسنده و از سلالۀ امام یحیی
الهادی است. در هجرۀ رغافه زاده شد و در همان جا درس خواند. از تألیفات اوست:
شفاءالاوام فی احادیث الاحکام در علم حدیث؛ المدخل؛ الذریعة؛
التقریر، ۶ جلد در فقه؛ غرة الافکار فی حرب البغاة الکفار؛ ینابیع
النصیحة در اصول فقه و النظام (شرفالدین، ۴ /
۲۵۶). او در رغافه درگذشت.
۲. حسین بن محمدبن بدرالدین
(د ۶۶۳ ق / ۱۲۶۵ م)، فقیه و
محدث. از امام یحیی الهادی نسب میبرد. در هجرۀ رغافه
زاده شد و در همان شهر رشد و کمال یافت و علوم اسلامی را فراگرفت.
شاگردان او از عالمان بنام یمن بودند (همانجا).
۳. دهماء بنت یحیی
بن مرتضی (د ۸۳۷ ق / ۱۴۳۴ م)، فقیه،
ادیب، شاعر و محقق. او خواهر امام مهدی احمدبن یحیی
است. نزد برادر درس خواند و به مراتب عالی علمی رسید. با سید
محمدبن ابی الفضایل ازدواج کرد. دهماء در شهر «ثلاء» زیست و به
تحقیق و تألیف روزگار گذراند و در همانجا درگذشت. شرحی بر کتاب
الأزهار برادرش احمد در ۴ جلد نوشته است (همو، ۴ /
۲۵۸).
۴. احمدبن صلاح شرفی
(۹۷۵-۱۰۵۵ ق /
۱۵۶۷-۱۶۴۵ م)، فقیه مورخ،
محقق و نویسنده. نسب او به قاسم رسی میرسد. او را به علم، زهد
و پارسایی ستودهاند. از تألیفات وی است: شرحی بر
کتاب الأساس امام قاسم، شرحی بر کتاب الأزهار امام احمدبن یحیی
در ۴ جلد، شرحی بر کتاب البسامة سید صارمالدین بن وزیر
با عنوان اللآلیء المضیئة در ۳ جلد (همو، ۴ /
۲۴۲).
۵. احمدبن محمدبن لقمان (د
۱۰۲۹ ق / ۱۶۲۰ م)، عالم، ادیب،
فقیه، محقق و نویسنده. نسب او به امام مهدی احمدبن یحیی
میرسد. وی از شاگردان سید احمد شرفی (احمدبن صلاح) بود.
در مسجد جامع شهاره حوزۀ درسی داشت. او را تألیفات متعددی است از آن میان:
شرح الاساس، شرح الکافل در اصول فقه که در ۱۳۶۰ ق /
۱۹۴۱ م در صنعا چاپ شده است؛ شرح التهذیب تفتازانی
در منطق؛ حاشیه بر الفصول اللؤلؤیة و شرحی بر المنهاج، تألیف
امام مهدی احمدبن یحیی. وی در قلعۀ غمار
در خولان شام درگذشت (همو، ۴ / ۲۴۳).
۶. حسن بن احمد جلال
(۱۰۱۴- ۱۰۴۸ ق /
۱۶۰۵- ۱۶۳۸ م) فقیه، عالم،
محقق، نویسنده و شاعر. از احمد ناصر نسب میبرد. در هجرۀ رغافه
زاده شد و در صعده، شهاره و صنعا نزد عالمان بزرگ روزگارش دانش آموخت و خود از
بنامترین فقیهان عصر خود گشت و در دانشهای گوناگون مهارت یافت.
او در روزگار المتوکل علیالله اسماعیل میزیست و نزد او
اعتباری تام داشت. در پایان زندگی در «جراف»، یکی
از روستاهای خوش آب و هوای پیرامون صنعایِ شمالی
اقامت گزید و در همانجا مرد. دارای نوشتههای بسیاری
است ازجمله: ضوءالنّهار که شرح بر کتاب الازهار احمد بن یحیی
است؛ شرح بر کتاب الفصول اللؤلؤیة سید صارمالدین بن الوزیر
در اصول فقه؛ شرح بر مختصر المنتهی؛ شرح بر التهذیب در منطق؛ عصام المتورعین
در اصول دین؛ شرح بر کتاب القلائد احمدبن یحیی؛ حاشیه
بر حاشیۀ سعد بر کشاف. اشعاری نیز دارد (همو، ۴ /
۲۴۹-۲۵۰).
۷. عبدالله بن احمد شرفی،
عالم و مفسر قرآن. در سدۀ ۱۱ ق / ۱۶ م میزیست و از عالمان
برجستۀ این قرن شمرده میشد. اوراست: المصابیح در تفسیر
قرآن در ۶ جلد (همو، ۴ / ۲۶۶).
۸. عبداللّه بن عامر بن علی
حسنی (د ۱۰۶۱ ق / ۱۶۵۱ م)،
عالم، ادیب و شاعر. پسرعموی امام منصور قاسم بن محمد است. نمایندۀ حکومت
وقت در ذیبین و وادعه بود. از تألیفات اوست: التصریح
بالمذهب الصحیح، که گزیدهای از آرای وی و امام یحیی
الهادی است. وی در هجرة (حموس) وطن گزید و در حوث درگذشت
(همانجا).
۹. ابراهیم بن محمدبن قاسم
(د ۱۱۴۵ ق / ۱۷۳۲ م)، عالم، فقیه،
مورخ و قاضی. نوۀ امام محمد (المؤید) بن قاسم بن محمد و از تاریخنگاران یمن
در سدۀ ۱۲ ق / ۱۸ م است. از اوست: طبقات الزیدیة
که در ۱۱۳۴ ق / ۱۷۲۲ م نوشته
است. وی مقام قضا را از سوی امام منصور علی به عهده داشت (همو،
۴ / ۲۳۳).
فقیهان و عالمان طباطبایی
در مصر
چند تن از فرزندان و نوادگان قاسم رسّی
و برخی از برادران وی یعنی حسنبن ابراهیم و احمدبن
ابراهیم و فرزندان عبدالله بن ابراهیم به مصر رفتند و در آنجا ماندگار
شدند (ابن عنبه، عمدة الطالب،۱۷۲، ۱۷۶). اینان
خاندان بزرگی در مصر پدید آوردند که چندین سده عالمان و فقیهان
و گاه انقلابیون نامآوری از آن برخاستند. همواره یکی از
افراد متنفذ طباطبایی، عنوان نقیبالسادات داشت. از احوال همۀ این
عالمان اطلاع کافی در دست نیست و ازاینرو شرح زندگی و
نقش علمی و اجتماعی آنان دشوار مینماید. برخی از
عالمان طباطبایی مصر به شرح زیرند:
۱. احمدبن عبدالله بن ابراهیم
طباطبا، عالم و انقلابی. به گفتۀ ابن اثیر (که او را احمدبن
محمدبن عبدالله بن ابراهیم دانسته) وی در ۲۵۵ ق /
۸۶۹ م ــ و به گفتۀ ابن عنبه در
۲۷۰ ق / ۸۸۳ م ــ در دیار بین
برقه و اسکندریۀ مصر با داعیۀ خلافت قیام کرد و پس از آن به صعید رفت و در آنجا پیروانش
افزون شدند و کار او بالا گرفت. احمدبن طولون
(۲۲۰-۲۷۰ ق /
۸۳۵-۸۸۳ م) سپاهیانی برای
سرکوب او گسیل داشت. جنگ میان دو سپاه درگرفت که احمد در آن کشته شد و
پیروانش پراکنده شدند (الکامل، ۷ / ۲۱۷؛ عمدة
الطالب، ۱۷۲).
۲. محمدبن اسماعیل بن قاسم
رسّی معروف به شعرانی، عالم محدث و نقیبسادات طباطبایی
مصر در سدۀ ۳ ق / ۹ م. پس از او فرزندش اسماعیل و پس از آن فرزند
دیگرش احمد مقام نقابت را عهدهدار بودند (ابن عنبه، همان،
۱۷۵).
۳. احمدبن محمدبن اسماعیل
(۲۸۱-۳۴۵ ق /
۸۹۴-۹۵۶ م)، عالم، ادیب، شاعر و نقیب
سادات طباطبایی مصر. از زندگی او چیزی دانسته نیست،
اما معلوم است که در مصر درگذشته و در همانجا به خاک سپرده شده است. اشعاری
از او در یتیمةالدهر ثعالبی و جاهای دیگر آمده است
(ابن خلکان، ۱ / ۱۲۹-۱۳۰). ابن نظیف
سال وفات او را ۳۴۶ ق / ۹۵۷ م آورده است (ص
۱۳۷).
۴. ابوالبرکات هادی بن حسین
بن محمد علوی رسّی، عالم و محدث (ابن ماکولا، ۴ /
۲۰۵ حاشیه).
۵. ابوعبدالله حسن بن ابراهیم
رسی (همانجا).
۶. ابوابراهیم اسماعیل
بن ابراهیم، از نوادگان حسن بن ابراهیم طباطباست که در
۳۳۷ ق / ۹۴۸ م در مصر درگذشت (ابن عنبه، عمدة
الطالب، ۱۷۳).
۷. ابوالحسن بن ابی محمد
حسن بن علی ملقب به جمل، از نسل حسن بن ابراهیم طباطباست که در مصر زیست
و در همانجا درگذشت (همانجا).
۸. محمدبن احمدبن علی بن
حسن بن ابراهیم طباطبا مشهور به محمد صوفی مصری، عالم و اهل
تصوف (همانجا).
۹. محمد شجاع بن احمدبن حسن بن
طباطبا معروف به المستجد، بنیادگذار مستجدیۀ مصر است
(همانجا).
۱۰. محمدبن احمدبن حسن بن
طباطبا معروف به محمدالرئیس (همانجا).
۱۱. ابوالحسن علی بن
محمد صوفی، از نسل احمدبن حسن و بنیادگذار سلسلۀ کرکی در
مصر (همانجا).
۱۲. علیبن محمدبن
موسی معروف به ابن بنت فرعه، از نوادگان قاسم رسی است (ابن عنبه،
همان، ۱۸۱).
۱۳. ابومحمد عبدالله بن
احمد بن علی بن حسن بن ابراهیم طباطبا (۲۸۶-
۳۴۸ ق / ۸۹۹- ۹۵۹ م)، از
عالمان و ثروتمندان بنام طباطباییان مصر است. در حجاز زاده شد و سپس
به مصر رفت و در همانجا زیست و درگذشت. به سخاوت و گشادهدستی شهره
بود (ابن خلکان، ۳ / ۸۱؛ ابن دواداری، ۱(۶) /
۱۴۵-۱۴۶).
۱۴. ابوالحسن علی بن
حسن بن ابراهیم طباطبا.
۱۵. محمد بن احمد بن علی
(همانجا).
۱۶. محمدبن طاهر بن علیبن
احمد، از بزرگان خاندان طباطبا و از محدثان بنام است (همانجا).
۱۷. حسن بن عبدالله بن
محمدبن قاسم (همانجا).
عالمان طباطبایی در عراق
عراق از حدود ۳۶ ق /
۶۵۶ م که امام علی بن ابیطالب (ع) مقر فرمانروایی
خود را از مدینه به کوفه انتقال داد، پیوسته مرکز شیعیان
و علویان بود، اما پس از آنکه محمدبن ابراهیم در کوفه شورش کرد و دولتی
بنیاد نهاد، سادات و شیعیان در آن روبه فزونی نهادند و بهرغم
نامساعد بودن اوضاع سیاسی و اجتماعی علویان، در سدههای
بعد نیز اینان در کوفه و بصره و بغداد ساکن شدند و از میان آنان
عالمان، فقیهان، نویسندگان و ادیبان بسیاری ظهور
کردند. محمدبن ابراهیم بن سلیمانبن قاسم رسی ملقب به توزون در
بصره ساکن شد و فرزندان او به «بنیتوزون» شهرت یافتند (ابن عنبه،
عمدة الطالب، ۱۷۶). گروهی از این سادات نسبشان به
محمد بن ابراهیم میرسد و ازاینرو به طباطبایی
شهرت دارند. برخی از سادات مشهور طباطبایی عراق اینانند:
۱. ابوالمعمّر یحیی
بن محمدبن قاسم بن محمد بن طباطبا (د ۴۷۸ ق /
۱۰۸۵ م)، نحوی، ادیب، متکلم، شاعر و نسبشناس.
وی شیعی امامی بود و در بغداد میزیست. دانش
را از استادانی چون علی بن عیسی ربعی و ابوالقاسم
ثمانینی فراگرفت. کسانی چون ابوالسعادات هبة اللّٰه
الشّجری از او علم آموختند. انباری گوید او را کتابی در
فن شعر بوده است. نیز کتابی در شرح اللمع تألیف ابن جنی
در نحو از او یاد شده است. برخی از اشعار او را یاقوت آورده است
(معجم الادباء، ۲۰ / ۳۲، ۳۳؛ ابن تغری
بردی، ۵ / ۱۲۳؛ بغدادی، ایضاح، ۲
/ ۴۱۰؛ ابن جوزی، ۹ / ۲۵،
۲۶؛ زرکلی، ۹ / ۲۰۷).
۲. ابومحمد جعفربن محمدبن اسماعیل
بن احمدناصر بن حسین بن قاسم رسی تهامی مکی، عارف، ادیب،
شاعر و لغتدان. از زندگی او چیزی دانسته نیست. همین
اندازه روشن است که وی در سدۀ ۶ ق / ۱۲ م ساکن بغداد بوده و از عالمان و ادیبان
روزگار خود به شمار آمده است. وی سفری به خراسان کرد و پس ازآن به
بغداد بازگشت و بعد روانۀ واسط گردید. در سالهای پس از ۵۳۰ ق /
۱۱۳۶ م آهنگ خوزستان کرد و از بصره و سرزمین فارس
گذشت. گفته شده که عبدالکریم سمعانی
(۵۰۶-۵۶۲ ق /
۱۱۱۲-۱۱۶۷ م) از او روایت
کرده است (کاتب اصفهانی، ۳ / ۲۰-۲۱).
۳. جلالالدین صفیالدین
ابوجعفر محمدبن تاجالدین علی بن محمدبن رمضان معروف به ابن
طِقْطَقٰی (۶۶۰- ۷۰۹ ق /
۱۲۶۲- ۱۳۰۹ م)، عالم، ادیب،
مورخ، نویسنده و نقیب سادات علوی عراق. نسب او به قاسم رسّی
میرسد. پدرش تاجالدین علی از عالمان بنام و از ثروتمندان بزرگ
بود و نقابت علویان را به عهده داشت. وی دارای زمینهای
بسیار در سواحل فرات و دجله بود. یک سال که قحطی بزرگ پدید
آمد، تاجالدین با بهرهگرفتن از قدرت اقتصادیش دارایی
منقول و غیرمنقول مردم تهیدست را به بهایی اندک خرید
و بر فقر عمومی افزود. این سوءاستفاده تا آنجا شهرت یافت که آن
قحطی معروف به قحطی ابن طقطقی شد. این توانمندی
اقتصادی، قدرت سیاسی و اجتماعی مهمی برای تاجالدین
پدید آورده بود. ازاینرو او یک بار نامهای به اباقاخان
بن هولاکو نوشت و برکناری وزیر ایرانی او عطا ملک جوینی
(۶۲۳-۶۸۱ ق /
۱۲۲۶-۱۲۸۲ م) را خواستار شد. این
نامه به دست برادر عطا ملک، شمسالدین جوینی (مق ۶۸۳
ق / ۱۲۸۴ م) افتاد و او آن را به برادرش داد. او نیز
در خشم شد و به هراس افتاد، ازاینرو کسانی را وادار به کشتن تاجالدین
ساخت و سپس کشندگان را قصاص و همۀ دارایی او را مصادره کرد (ابن عنبه، عمدة الطالب،
۱۸۰-۱۸۱). اینکه چرا او را ابن طقطقی
نامیدهاند دقیقاً معلوم نیست (زبیدی، ذیل
طق).
صفیالدین محمد، که او نیز
به ابن طقطقی شهرت یافت، ابتدا در حله میزیست و پس از
قتل پدر در ۶۸۰ ق / ۱۲۸۱ م (یا
۶۷۲ ق / ۱۲۷۳ م) مقام نیابت علویان
کوفه، بغداد، کربلا و نجف را به دست آورد. او نسبت به پدر از نفوذ اجتماعی و
سیاسی و اقتصادی کمتری برخوردار بود و غالباً به سفر میپرداخت.
از اربل، بصره، کوفه و اصفهان دیدار کرد و در ۶۹۶ ق /
۱۲۹۷ م به ایران آمد و به مراغه رفت و در
۷۰۰ ق / ۱۳۰۱ م وارد تبریز شد.
در ۷۰۱ ق / ۱۳۰۲ م به موصل رفت و در این
شهر کتاب مشهورش الفخری یا الآداب السلطانیة (ه م) را نوشت و
آن را به فخرالدین بن عیسی حاکم مغولی موصل تقدیم
کرد. او همسری خراسانی برگزید. ابنطقطقی با ایران
و فرهنگ و ادب پارسی آشنایی و بدانها دلبستگی داشت. وی
را کتاب دیگری به نام الغایات است. از او فرزندی به نام
علی ماند. برای اینکه نام او با جدّش اشتباه نشود او را «علی
صغیر» میگفتند.
۴. سید علی بن محمد
علی طباطبایی معروف به صاحب ریاض
(۱۱۶۱-۱۲۳۱ ق /
۱۷۴۸-۱۸۱۶ م)، فقیه، اصولی،
محدث، محقق و نویسنده. او در کاظمین زاده شد و در کربلا زیست. وی
از نبیرگان ملاصالح مازندرانی است. از عالمان و فقیهان عراق ازجمله
شیخ یوسف بحرانی
(۱۱۰۷-۱۱۸۶ ق /
۱۶۹۵-۱۷۷۲ م) صاحب حدائق بهره
برد و خود از عالمان بنام گردید. عالمان چندی از حوزۀ درس
او بهره بردند و از او به اخذ اجازۀ حدیث نایل آمدند که از آن میان میتوان به شیخ
احمد احسایی
(۱۱۶۶-۱۲۴۱ ق /
۱۷۵۳-۱۸۲۶ م) اشاره کرد. در
۱۲۱۵ ق / ۱۸۰۰ م که وهابیان
به عتبات عالیات هجوم آوردند، سید خانوادهاش را به یمن فرستاد
و خود در خانه باقی ماند، اما آسیبی به او نرسید. او را
تألیفاتی است، از آن میان: شرح مختصر نافع علامۀ حلّی
زیر عنوان ریاض المسائل فی بیان احکام الشرع بالدّلایل،
الاستصحاب و الاجماع، حجیّة مفهوم الموافقة، منجزات المریض، حجیة
الشهرة، و حجیة ظواهر الکتاب (آقابزرگ، ۶ / ۲۷۴).
۵. سید مهدی بن سید
علی طباطبایی (د ۱۲۶۰ ق /
۱۸۴۴ م)، عالم و فقیه. در کربلا زیست و در
همانجا درگذشت. وی از استادان شیخ مرتضی انصاری بود.
۶. سید ابراهیم
طباطبایی (۱۲۴۸-
۱۳۱۹ ق /
۱۸۳۲-۱۹۰۱ م)، ادیب و
شاعر. او در نجف زاده شد و در همین شهر زیست و درگذشت. در ادب عربی
و انواع شعر توانا بود. از او دیوان شعری بر جای مانده که در
۱۳۳۲ ق / ۱۹۱۴ م در شهر صیدا
چاپ شده است (سرکیس، ۲ / ۱۲۲۶).
عالمان و امیران طباطبایی
در ایران
از اواخر سدۀ ۲ ق /
۸ م گروهی از علویان حجاز و عراق بر اثر شرایط نامساعد سیاسی
در قلمرو خلافت عباسیان و آزار امیران ترکنژاد آنان، به ایران
که در آن روزگار گردن فرازیهای عباسیان را برنمیتافت،
پناه آوردند و در این سرزمین یا به جنگ سیاسی و
قهرآمیز خود بر ضد عباسیان ادامه دادند و یا به زندگی
آرام و بیدغدغۀ خویش پرداختند. یکی از این کسان که در نیمۀ دوم
سدۀ ۳ ق / ۹ م از کوفه به ایران آمد و در اصفهان ساکن شد،
احمدبن محمدبن ابراهیم طباطبا بود. وی که دقیقاً روشن نیست
در چه سالی وارد اصفهان شد، در این شهر زیست و در همان جا
درگذشت. فرزندان او در اصفهان ماندگار شدند و در سدههای بعد به سراسر ایران
راه یافتند. شاخههایی از آن بار دیگر به عراق رفتند و در
عتبات ساکن شدند، مانند آل بحرالعلوم (ه م) و حکیم (ه م). از نسل احمد
عالمان، شاعران، ادیبان، فقیهان و امیران ناموری در ایران
و عراق پدید آمدند که برخی از آنان اینانند:
۱. ابوالحسن محمدبن احمد معروف به
ابن طباطبا (د ۳۲۲ ق / ۹۳۴ م)، عالم، ادیب،
شاعر، محقق و نویسنده. گفته شده است که وی در اصفهان پا به جهان نهاد
و در همانجا رشد یافت و تا پایان عمر در این شهر زیست و
در همانجا درگذشت. ازاینرو به ابن طباطبای اصفهانی شهرت یافت
(محیط، ۴۰). ابوالحسن به گرفتگی زبان دچار بود. گرچه وی
در دوران ناتوانی سیاسی عباسیان میزیست و در
آن روزگار بازار سیاست و مبارزه گرم بود، اما او یکسره به کارهای
علمی و ادبی و شعر و شاعری پرداخت و عمری را به آسودگی
به سر آورد. از رفاه و دارایی بسیار نیز بهرهمند بود. بیشترین
شهرت او توجه به شعر و شاعری به زبان عربی است. شعرهای او را
متوسط دانستهاند، اما وی را در نقد ادبی توانا خواندهاند (امین،
محسن، ۹ / ۷۳-۷۴). برخی از آثار او که باقی
مانده در این فن است. او از شاعرانی است که در بیان واقعۀ غدیر
خم اشعاری دارد (امینی، ۳ / ۳۴۰؛ ابن
معصوم، ۱ / ۲۵۶). گفتهاند که ابوالحسن همواره آرزوی
دیدار عبدالله بن معتز (د ۲۹۶ ق / ۹۰۹
م) شاعر معروف و ساکن بغداد را داشت، اما هرگز او را ندید. در اواخر زندگی
معتز اشعاری از او به دستش رسید. گفته شده که ابوالحسن ۶۴
سال زندگی کرد. برخی از آثار او بدین قرار است: المدخل فی
معرفة المعّمى من الشعر، الشعر والشّعراء، تهذیب الطبع، فرائد الدّرّ (امینی،
۳ / ۳۴۰، ۳۴۱)، دیوان شعر که در
۱۳۳۲ ق / ۱۹۱۴ م در صیدا
چاپ شده است (بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ۲ /
۱۰۰)، عیار الشعر که در ۱۳۷۵ ق /
۱۹۵۶ م به کوشش طه حاجری و محمد زغلول سلاّم در
قاهره چاپ شده است، العروض، سنام المعالی، فی تقریظ الدفاتر
(بستانی ف، ذیل ابن طباطبا).
۲. ابوالحسین علی بن
محمد بن احمد ملقب به شهاب، ادیب و شاعر. از تولد، زندگی و مرگ او
اطلاع دقیقی در دست نیست. او در اصفهان زاده شد و مانند پدر در
ادبیات عرب مهارت یافت و در شعر و شاعری بلند آوازه گشت و در
اصفهان درگذشت. سادات طباطبایی آل بحرالعلوم که در سدۀ
۱۱ ق / ۱۷ م از ایران به نجف هجرت کردند، با
۱۸ نسل به علی شاعر (شهاب) اصفهانی میرسند.
۳. حسین بن محمدبن ابی
طالب بن قاسم بن محمد، نسب شناس و از عالمان طباطبایی ایران
(ابن عنبه، عمدة الطالب، ۱۷۳، ۱۷۴).
۴. محمدبن محمدبن حسن بن ابی
البرکات، چیزی از احوال او روشن نیست. به گفتۀ ابن
عنبه از عالمان این خاندان و از نبیرگان محمد شاعر (ابن طباطبا)
اصفهانی بود (همانجا).
۵. ابواسماعیل ناصر
الخراسانی، از نسل محمد شاعر اصفهانی بود و در سدۀ
۵ ق / ۱۱ م به روزگار طغرل سلجوقی (د
۴۵۵ ق / ۱۰۶۳ م) میزیست.
کتاب منتقلة الطّالبین نوشتۀ اوست. این کتاب به کوشش محمد مهدی سیّد حسن خراسان در
۱۳۸۸ ق / ۱۹۶۸ م در نجف چاپ شده
است (شامی، ۳۶۷)
۶. امیر عبدالغفار بن
عمادالدین، فقیه، عارف، سیاستمدار و شیخالاسلام، از
سادات طباطبایی است و نسبش با ۸ واسطه به علی شاعر اصفهانی
میرسد. روشن نیست که خود و یا نیاکانش در چه زمانی
و چرا به آذربایجان کوچیدهاند. او در سدۀ ۹ ق /
۱۵ م در روزگار فرمانروایی آق قویونلو در آذربایجان
میزیسته و از سوی حسنبیک که از ۸۷۲
تا ۸۸۲ ق / ۱۴۶۷ تا
۱۴۷۷ م در تبریز حکمرانی داشته، به سمت شیخالاسلام
آذربایجان گمارده شده است. او عنوان «امیر» نیز داشته است. وی
را به علم و عرفان و پارسایی ستودهاند. گفته شده که او در حکومت حسن
بیک درگذشته است. ازاینرو مرگ او را باید قبل از
۸۸۲ ق / ۱۴۷۷ م دانست. گفتهاند که
فرزندان میرانشاه گورکانی که در آن روزگار در آذربایجان بودند و
خود را از مریدان و پیروان عبدالغفار میدانستند، جنازۀ سید
را با احترام در مزار خانوادگیشان در سرخاب تبریز به خاک سپردند.
(کربلایی تبریزی، ۱ / ۲۱۴).
۷. امیر سراجالدین
عبدالوهاب بن امیر عبدالغفار (د ۹۲۷ ق /
۱۵۲۱ م)، عالم، عارف، فقیه و شیخالاسلام. او
در اواخر سدۀ ۹ ق / ۱۵ م اوایل سدۀ
۱۰ ق / ۱۶ م میزیسته است. گفتهاند که در
سمرقند زاده شده و سالها در آن شهر به سر برده است پدرش در واپسین روزهای
زندگی او را به تبریز فراخواند، اما هنگامی که به این شهر
رسید پدر درگذشته بود. وی از سوی فرمانروایان تبریز
به سمت شیخالاسلام آذربایجان گماشته شد. در همین مقام بود تا
شاه اسماعیل صفوی (۸۹۱-۹۳۰ ق /
۱۴۸۶-۱۵۲۴ م) به قدرت رسید
و با سرعت قدرتهای محلی را برانداخت و سلطنت صفوی را بنیاد
نهاد. گرچه او نسبت به خاندان عبدالوهاب خوشبین نبود، در
۹۲۰ ق / ۱۵۱۴ م که از عثمانیان
شکست خورد، سید را بهعنوان فرستادۀ ویژه خود نزد سلطان سلیم
عثمانی (د ۹۲۶ ق / ۱۵۲۰ م)
فرستاد. سلیم او را به زندان انداخت. او همچنان در زندان ماند تا سلیم
درگذشت و فرزندش سلطان سلیمان (د ۹۷۴ ق /
۱۵۶۶ م) به جای پدر نشست و عبدالوهاب را آزاد کرد و
گرامی داشت. او یک سال پس از آن در استانبول درگذشت و در همانجا به
خاک سپرده شد(همو، ۱ / ۲۱۶).
۸. امیر فیض الله بن
غیاثالدین محمد طباطبایی قهپایی، از عالمان
امامی سدۀ ۱۱ ق / ۱۷ م است. در نجف دانش آموخت و از عالمانی
چون مقدس اردبیلی (د ۹۹۳ ق /
۱۵۸۵ م) فقه و حدیث را فراگرفت و از مقدس و سیدحسن
بن قمر کرکی اجازۀ روایت یافت. ملامحمد تقی مجلسی (د
۱۰۷۰ ق / ۱۶۶۰ م) نزد او دانش
آموخت و از او اجازۀ نقل حدیث گرفت. وی حاشیهای بر مبحث الهیات
شرح تجرید ملاعبدالرزاق لاهیجی (د ۱۰۵۱
ق / ۱۶۴۱ م) نوشت (آقا بزرگ، ۶ /
۱۱۵).
۹. سید قاسم بن محمد حسن حسینی
طباطبایی قهپایی، عالم، محدث و رجالی. او درسدۀ
۱۱ ق / ۱۷ م میزیست. نزد شیخ بهایی
(۹۵۳-۱۰۳۱ ق /
۱۵۴۶-۱۶۲۲ م) درس خواند و از وی
اجازۀ روایت یافت. ملامحمد باقر مجلسی
(۱۰۳۷-۱۱۱۱ ق /
۱۶۲۸- ۱۶۹۹ م) از او روایت
کرده است. ملامحمد علی استرابادی نویسندۀ مشترکات
الرجال از او علم رجال آموخته است (مدرس، ۳ / ۳۲۶).
۱۰. میرفتاح طباطبایی
(۱۲۰۹- ۱۲۶۹ ق /
۱۷۹۴-۱۸۵۳ م). پدر او میرزا
یوسف آقا مجتهد تبریزی (د ۱۲۴۲ ق /
۱۸۲۶ م) فرزند حاج میرزا عبدالفتاح طباطبایی
بود. از زندگی میرفتاح چندان چیزی دانسته نیست.
شهرت او بیشتر به این سبب است که در طی جنگهای ایران
و روس (جنگ اول: ۱۲۱۸- ۱۲۲۸ ق /
۱۸۰۳-۱۸۱۳ م، جنگ دوم:
۱۲۴۱-۱۲۴۳ ق /
۱۸۲۶-۱۸۲۷ م) همراه برخی
خوانین ناراضی از حکومت قاجاریه، به سپاه روسیه در اشغال
تبریز یاری رساند و در زمان چیرگی آنان بر تبریز،
در این شهر زیست و پس از انعقاد عهدنامۀ ترکمانچای
(در ۱۲۴۳ ق / ۱۸۲۸ م) به تفلیس
گریخت و بعد در ۱۲۵۸ ق /
۱۸۴۲ م به تبریز بازگشت و در همین شهر درگذشت
(بامداد، ۳ / ۵۱).
۱۱.سید صادق بن سیدمهدی
طباطبایی (۱۲۲۷-۱۳۰۰
ق / ۱۸۱۲-۱۸۸۳ م)، فقیه و
مرجع تقلید مردم تهران. او در اصفهان زاده شد. پدرش که از عالمان صاحب نفوذ
بود، از اصفهان به همدان کوچید و در آنجا ساکن شد. ازاینرو گاه او
را همدانی خواندهاند. وی پس از فراغت از تحصیل به تهران سفر
کرد و در این شهر ماندگار شد و بدین جهت به تهرانی نیز
شهرت یافت. او سرانجام در تهران درگذشت و در شهر ری به خاک سپرده شد.
میرزا یوسف آشتیانی (د ۱۳۰۳ ق /
۱۸۸۶ م)بر قبر او بارگاه باشکوهی ساخت (بامداد،
۶ / ۱۲۱-۱۲۲).
افزونبر عالمان و امیران یاد
شده، کسان بسیاری از طباطباییان ایران در درازای
۱۲ سده به مراتب علمی، سیاسی و اجتماعی بر
آمدهاند. به گفتۀ محیط طباطبایی، از دورۀ صفویان
تاکنون در ایران، عراق و هند بیش از ۰۰۰‘۱ تن
شاعر، ادیب، فقیه، محدث، عالم دین، سیاستمدار، حاکم و
عالم به علوم مختلف از همین دودمان برخاستهاند (ص ۴۲). فقیهان
و عالمان برجستهای چون سید محمد کاظم طباطبایی یزدی
(د ۱۳۳۷ ق / ۱۹۱۸ م)، سید
محمد مجاهد (د ۱۲۴۲ ق / ۱۸۲۶ م)،
میرزا ابوالحسن زوارهای نائینی معروف به میرزای
جلوه (د ۱۳۱۴ ق / ۱۸۹۶ م)، سید
محمد طباطبایی مجتهد (۱۲۵۷-
۱۳۳۹ ق /
۱۸۴۱-۱۹۲۱ م)، سید حسن
مدرس (۱۲۸۷-۱۳۵۷ ق /
۱۸۷۰- ۱۹۳۸ م)، آیتاللّٰه
سید حسین طباطبایی بروجردی
(۱۲۹۲-۱۳۸۰ ق /
۱۸۷۵-۱۹۶۰ م)، آیتاللّٰه
سید محسن طباطبایی حکیم
(۱۳۰۶-۱۳۹۰ ق /
۱۸۸۹ م-۱۹۷۰ م)، علامه سید
محمد حسین طباطبایی تبریزی (د ۱۳۶۲
ش)، آیتاللّٰه حاج آقا حسین طباطبایی قمی
(۱۲۸۲-۱۳۶۶ ق /
۱۸۶۵-۱۹۴۷ م)، از بزرگترین
و برجستهترین سادات آل طباطبا در ایران بودند.
مآخذ
آقا بزرگ، الذریعة؛ آیتی،
محمد ابراهیم، اندلس، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ ابناثیر،
عزالدین، الکامل، بیروت، ۱۳۸۵ ق /
۱۹۶۵ م؛ ابنتغری بردی، یوسف، النجوم
الزاهرة، مصر، ۱۳۹۱ ق / ۱۹۷۱ م؛
ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، حیدرآباد،
۱۳۵۹ ق؛ ابن خلدون، العبر، بیروت،
۱۹۵۷ م؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش
احسان عباس، بیروت، ۱۳۹۸ ق /
۱۹۷۸ م؛ ابن دواداری، عبداللّٰهبن ایبک،
کنزالدرر، به کوشش صلاحالدین المنجّد، قاهره،
۱۳۸۰ ق / ۱۹۶۷ م؛ ابن سمرة،
عمربن علی، طبقات فقهاءِ الیمن، به کوشش فؤاد سید، قاهره،
۱۹۵۷ م؛ ابن عنبه، احمدبن علی، عمدة الطالب، نجف،
۱۳۸۰ ق / ۱۹۶۱ م؛ همو، الفصول
الفخریة، به کوشش جلالالدین حسینی ارموی (محدث)،
تهران، ۱۳۴۶ ش؛ ابن کثیر، اسماعیلبن عمر،
البدایة و النهایة، قاهره، ۱۳۵۱ ق /
۱۹۳۲ م، ۲۷۰؛ ابن ماکولا، علیبن
هبةاللّٰه، الاکمال، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد،
۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۵ م؛ ابن معصوم، علی،
انوار الربیع، به کوشش شاکر هادی شکر، نجف،
۱۳۸۸ ق / ۱۹۶۸ م؛ ابن ندیم،
محمدبن اسحاق، الفهرست، بیروت، ۱۳۹۸ ق /
۱۹۷۸ م؛ ابن نظیف، محمدبن علی، تاریخ
المنصوری، به کوشش پطرس گریازنیویچ، مسکو،
۱۹۶۳ م؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین،
به کوشش هلوت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ ق؛ اصفهانی،
ابوالفرج، مقاتلالطالبین، به کوشش احمد صقر، قاهره،
۱۳۶۸ ق؛ امین، حسن، دائرةالمعارف الاسلامة الشیعیة،
بیروت، ۱۳۹۵ ق / ۱۹۷۰ م؛
امین، محسن، اعیان الشیعة، بیروت،
۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ امینی،
عبدالحسین، الغدیر، بیروت، ۱۳۸۷ ق /
۱۹۶۷ م؛ بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران،
تهران، ۱۳۴۷-۱۳۵۳ ش؛ بروکلمان،
کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیة، ترجمۀ نبیه امین
فارس و منیر البعلبکی، بیروت، ۱۹۸۴ م؛
همو، تاریخ الادب العربی، ترجمۀ عبدالحلیم
النّجار، قاهره، ۱۹۷۴ م؛ بستانی ف، ذیل ابن
طباطبا؛ بغدادی، اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون، استانبول،
۱۹۴۷ م؛ همو، هدیة العارفین، استانبول،
۱۹۵۱ م؛ تشیّد، علیاکبر، قیام سادات
علوی، تهران، ۱۳۳۱ ش؛ حمیری، نشوان بن
سعید، الحورالعین، به کوشش کمال مصطفی، قاهره،
۱۳۶۷ ق / ۱۹۴۸ م؛ خوانساری،
محمد باقر، روضاتالجنات، بیروت، ۱۳۹۰ ق؛ رابینو،
ه. ل.، سفرنامۀ مازندران و استراباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران،
۱۳۴۳ ش؛ همو، فرمانروایان گیلان، ترجمۀ م. پ.
جکتاجی و رضا مدنی، رشت، ۱۳۶۴ ش؛ زبیدی،
تاجالعروس، ذیل طق؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت،
۱۹۶۹ و ۱۹۸۴ م؛ ستوده، منوچهر،
از آستارا تا استارباد، تهران، ۱۳۵۱ ش؛ سیوطی،
عبدالرّحمن، تاریخ الخلفاء، به کوشش محمد محییالدین
عبدالحمید، قاهره، ۱۳۷۱ ق /
۱۹۵۲ م؛ شامی، عبدالامیر، تاریخ الفرقة
الزیدیة، نجف، ۱۳۹۴ ق /
۱۹۷۴ م؛ شرفالدین، احمد حسین، تاریخ الیمن
الثقافی، قاهره، ۱۳۸۷ ق /
۱۹۶۷ م؛ شوکانی، محمدبن علی، البدر الطالع، بیروت،
۱۳۴۸ ق؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی
بالوفیات، به کوشش دیدرینگ و محمد یوسف نجم، بیروت،
۱۳۹۰-۱۳۹۱ ق /
۱۹۷۰-۱۹۷۱ م؛ صنعانی،
محمدبن احمد، ائمةالیمین، تعز، ۱۳۷۲ ق؛ عرشی،
حسین بن احمد، بلوغالحرام، بیروت؛ العیون و الحدائق، به کوشش
دخویه، لیدن، بریل، ۱۸۶۹ م؛ فیروزآبادی،
محمدبن یعقوب، قاموس المحیط، ذیل طب؛ قلقشندی، احمدبن علی،
صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ ق /
۱۹۶۱ م؛ کاتب اصفهانی، عمادالدین، خریدةالقصر،
به کوشش شکری فیصل، دمشق، ۱۹۶۴ م؛ کربلایی
تبریزی، حافظ حسین، روضاتالجنان، به کوشش جعفر سلطان القرایی،
تهران، ۱۳۴۴ ش؛گردیزی، عبدالحیبن
ضحاک، تاریخ، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران،
۱۳۶۳ ش؛ لین پول، استانلی، طبقات سلاطین
اسلام، ترجمۀ عباس اقبال، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ همو و بارتولد، ولادیمیر،
تاریخ دولتهای اسلامی، ترجمۀ صادق سجادی،
تهران، ۱۳۶۳ ش؛ مادلونگ، و.، «سلسلههای کوچک شمال
ایران»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، به کوشش ر. ن. فرای،
ترجمۀ حسن انوشه، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ مامقانی،
عبداللّٰهبن حسن، تنقیح المقال، نجف، ۱۳۵۰
ق؛ محیط طباطبایی، محمد، «شوخی و جدی»، یغما،
س ۱۸، شم ۱، (فروردین ۱۳۴۴ ش؛
مدرس، محمد علی، ریحانةالادب، تبریز، شفق،
۱۳۴۶ ش؛ مسعودی، علیبن حسین، مروجالذهب،
بیروت، ۱۹۶۶؛ مقدسی، مطهربن طاهر، البدء و
التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۹۱۶ م؛
مقریزی، احمدبن علی، اتّعاظ الحنفاء، به کوشش جمالالدین
الشّیّال، قاهره، ۱۳۶۷ ق /
۱۹۴۸ م؛ یاقوت حموی، ابوعبداللّٰه،
معجمالادباء، بیروت، ۱۴۰۰ ق /
۱۹۸۰ م.