آخرین بروز رسانی : یکشنبه
7 مهر 1398 تاریخچه مقاله
تَفْسيرِ طَبَری، يکی از
کهنترين و مهمترين تفاسير جامع در حوزۀ فرهنگ و معارف اسلامی، اثر
ابو جعفر محمد بن جرير طبری (د ۳۱۰ق/
۹۲۲م) که مجموعهای گسترده و انتقادی از روايات
مستند تفسيری است.
نام اين اثر همان طور که مؤلف در مقدمۀ تاريخ
خود ميآورد، جامع البيان عن تأويل آی القرآن است(۱/ ۶۲)؛
اما از آنجا که او در اين کتاب اشارهای به نام آن ندارد، نام واقعی
اثر هيچگاه کاربردی رايج نيافته است و کتاب بيشتر با نام مؤلف شناخته میشود.
نيز از همين رو ست که بيشتر منابع متقدم و متأخری که درپی به دست دادن
گزارشی از اين اثر بودهاند، ضبطهایی متفاوت از نام کتاب آوردهاند
(مثلاً برای متقدمان، نك : خطيب، ۲/ ۱۶۳؛ قفطی،
۳/ ۸۹؛ ابن جوزی، ۶/ ۱۷۱؛ برای
متأخران، مثلاً نک : زرکلی، ۶/ ۶۹؛ ذهبی، التفسیر...،
۱/ ۲۰۵؛ معرفت، ۲/ ۷۳۸؛ حریری،
۱۹۰؛ صالح، ۲۹۱؛ لوث، ۵۹۱؛
نولدکه، I/ ۱۷۱؛ GAL, I/ ۱۴۹ GAS, I/ ۳۲۷;).
تاريخ دقيقی از زمان آغاز کار
مؤلف برای تأليف اين اثر در دست نيست. تنها دو گزارش در منابع وجود دارد که
يکی از املای بخشی از کتاب در ۲۷۰ق/
۸۸۲م و ديگری از املای کل اثر ميان سالهای
۲۸۳ تا ۲۹۰ق/ ۸۹۶ تا
۹۰۳م از سوی طبری به شاگردانش خبر داده است(ياقوت،
۱۸/ ۶۲؛ برای روايت دوم، نك : خطيب، ۲/
۱۶۴؛ یاقوت، ۱۸/ ۴۲). آنچه از
اين دو گزارش بر میآيد، آن است که احتمالاً بخشهای مختلف کتاب در طول
يک دورۀ زمانی طولانی در قالب املا شکل گرفتهاند و سپس محتوای
اثر به مرور توسعه يافته، و در پايان توسط مؤلف و يا شاگردان او صورت نهايی
به خود گرفته است (بِرگ، ۱۲۴، نیز برای دیگر
دیدگاهها، نک : ص ۱۲۳-۱۲۴).
طبری نخست برآن بوده است تا برای
خلق این اثر، دانش تفسیری خود را در ۳۰ هزار ورق بر
شاگردانش املا کند، اما هنگامی که با اکراه آنان روبهرو میگردد، پس
از اظهار تأسف آن را در ۳ هزار ورق کوتاه می کند (یاقوت، ابن
جوزی، همانجا؛ خطیب، ۲/ ۱۶۳؛ سمعانی،
۹/ ۴۲؛ قس: حاجی خلیفه، ۱/
۲۹۷) که به حجمی که امروزه ما از این اثرسراغ داریم،
بسیار نزدیک است. هر چند گزارش حجم اولیۀ تفسیر
آن میزان که در منابع آمده، ممکن است اغراقآمیز باشد، اما چنین
گزارشهایی نشان از نگاه جامع طبری به مسئلۀ تفسیر
قرآن دارد.
همزمان با نگارش این اثر ــ که
در بغداد در اواخر سدۀ ۳ق صورت گرفت ــ تاریخ تفسیر به دورۀ کلاسیک
خود گام نهاد در این دوره که دورۀ توسعۀ درخشان آثار
تفسیری بود، علومی که در دورههای پیشین تاریخ
تفسیر به عنوان ابزار در خدمت این علم بود، به یکباره به کار
گرفته شد و اصحاب تفسیر با گردآوری آراء پیشینیان و
با بهرهگیری از این علوم به نگارش آثار خود پرداختند (نك : ژیلیو،
«تفسیر...[۱]»، ۹۹-۱۱۳ ؛
کالدر،۱۰۱-۱۱۰). به این ترتیب در
این دوره آثاری با حجم بیشتر نسبت به تفاسیر دورههای
پیشین، و در رأس آنها تفسیر طبری ، آفریده شد (قس:
تفاسیر فرات، نیز عیاشی، سراسر اثر).
طبری که از فقهای اختیارگرای
اصحاب حدیث با گرایشهای اعتدال میان رأی و حدیث
بود (نک : ه د،۹/ ۱۱۹)، برای نگارش جامع البیان،
تحت تأثیر جریانهای مسند نویسی و سنن نویسی
رایج در بغداد آن روزگار(همان،۱۲/ ۳۱۸)، به
جمعآوری آراء گوناگون تفسیری پیشینیان دست
زد. «اختیار» گروی او در فقه (همان، ۸/ ۴۵۰؛
برای مشرب اختیارگرای او، نیز نک : طبری،
اختلاف...، سراسر کتاب) و فعالیتهایی که درپی نهادن زمینۀ تحقیقات
حدیثی در بغداد صورت داده بود، از جمله نگارش تهذیب الآثار (ه
د، ۱۲/ ۳۱۸) موجب گشت تا او، همانند اسلاف خود ، به
صرف گردآوری این روایات بسنده نکند، بلکه به «نقد» آنها و تلاش
برای «اختیار» یک رأی نیز دست زند. او به این
ترتیب گفتمان «نقد» آراء گوناگون و انتخاب یک رأی را وارد
کوششهای تفسیرنویسی آن روزگار ساخت و از این طریق
توانست تاریخ تفسیر را وارد جریانی نو سازد (نک : EI۲, X/ ۸۶؛ نیز نک : کالدر،
۱۰۱-۱۱۰, ۱۳۴؛ کوپر،
۲۴). مقایسۀ معنای دو واژۀ تأویل و تفسیر در آن دوران نشان می دهد که او به سبب
پرداختن به نقد روایات و انتخاب یک رأی بود که در نامیدن
کتاب خود از واژۀ «تأویل» به جای «تفسیر» استفاده کرده است (نک :
ونزبرو، ۱۵۴-۱۵۵).
از جملۀ آثار تفسیری
پرارزش نگاشته شده در این دوره که همزمان با تفسیر طبری پدید
آمدند میتوان از تفاسیر ابن ابی حاتم رازی (د
۳۲۷ق) و ابن منذر نیشابوری (د
۳۱۸ق) نام برد. حجم کـاربرد روایات برگـرفته از این
دو اثر از سوی سیوطـی (د ۹۱۱ق) و ابنکثیر
(د ۷۷۴ق) در مقایسه با حجم روایات به کار رفته از
تفسیر طبری نشان میدهد که این دو اثر از نظر دربردارندگی
و شمول روایات تفسیری کمتر از تفسیر طبری نبوهاند،
اما از آنجا که احتمالاً از بررسی انتقادی و حسن ترتیب کتاب طبری
بهرهای نداشتند، هیچگاه مانند آن تداول نیافتند.
در سدههای پس از این دوره،
تفاسیر مهم دیگری مانند بحرالعلوم سمرقندی (د
۳۷۵ق)، الکشف و البیان ثعلبی (د
۴۲۷ق)، تفاسیر سهگانۀ واحدی
(د ۴۶۸ق)، معالم التنزیل بغوی (د
۵۱۶ق)، تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر، و
الدرالمنثور سیوطی نگاشته شدکه هرچند بیشتر آنها از جهت روش و بیان
با جامع البیان طبری همسری نمیکردند (برای برخی
مقایسهها، نک : مکآلیف، ۶۱-۶۲؛ زیدی،
۱۹۶-۲۰۰؛ ابونیل،
۲۶۹-۲۸۱)، اما برخی مانند معالم التنزیل
بغوی توانستند با برطرف ساختن کاستیهای کار طبری، ازجمله
حجم زیاد آن، در شرق جهان اسلام از رواج تفسیر طبری بکاهند
(لوث، ۵۹۰).
مـؤلف در مقدمـۀ طولانـی
کتاب خـود به بیان مبانی روش ـ شناختی خود در نگارش این
اثر می پردازد. او بهدنبال آن است تا زبان عربی را در کنار روایات
تفسیری سلف به عنوان ابزاری لازم در تفسیر آیات
قرآنی معرفی کند. از این رو با طرح دو بحث کلامی به عنوان
دو استدلال بر درستی دیدگاه خود نخست زبان قرآن را زبان عربی
معرفی کرده (۱/ ۹-۱۶)، سپس به رد دیدگاه گروهی
می پردازد که به انکار تفسیر قرآن از سوی فردی غیر
از پیامبر(ص) و بر اساس ابزاری غیر از روایت میپردازند
(۱/ ۴۴-۴۶). آنگاه در حمایت کلامی خود
بر عربی بودن زبان قرآن با طرح استدلالی، وجود واژگان دخیل در
قرآن را رد میکند (۱/ ۱۲-۱۶). او قرآن را
کتابی میداند که عربی خالص است و بر ۷ لهجه از زبان قوم
عرب نازل شده است (۱/ ۱۶-۳۸). در ادامه با تأکید
بر برخی روایات، آیات قرآن را از حیث تفسیرپـذیری
به ۳ دستـه تقسیم میکند: الفـ آیاتی کـه تنها
خداوند تفسیـر آنها را میداند؛ بـ آیاتی که تنها از طریق
پیامبر(ص) مـیتوان به تفسیر آنها دست یافت؛ جـ آیاتی
که هر آشنای با زبان عربی می تواندآنها را تفسیر کند
(۱/ ۳۸-۴۰). در پایان نیز با آوردن روایاتی
در نکوهش تفسیر به رأی، راه را بر مفسرین برای تفسیر
دو دسته آیات میبندد (۱/ ۴۰-۴۲ ؛ برای
گزارشی مفصل از مقدمۀ او ، نک : لوث، ۵۹۳-۵۹۹).
طبری در این کتاب بهدنبال
ارائۀ تصویری از راستکیشی اسلامی است. از این
رو در مباحث انتقادی خود ، روی سخن با فرد یا گروه خاصی
ندارد (نک : همو، ۶۰۲ ؛ ژیلیو، همان،
۲۷۶-۲۸۱ ؛ ریپین، «بازنگری...
[۲]»، ۳۶۰-۳۶۱ ). او از آنجا که در فضایی
آکنده از مشاجرات کلامی رشد یافته است، تحت تأثیر آن فضـا با
طـرح استـدلالهایـی کـلامـی ــ کـه مقـدمات آنهـا روایتهایـی
است که سراسر کتاب او را فرا گـرفتهاند ــ بـه این تصویرسازی
میپردازد (نک : ژیلیو، همان،۳۳-۳۷؛ ریپین،
همان،۳۶۱). انتخاب زبان عربی به عنوان ابزار دوم که بر پایۀ باورهای
او، زبان قرآن والاترین گونۀ آن است (۱/ ۲-۴؛ ریپین،
همانجا)، به او کمک میکند تا سیاق
مورد نظرش را بیافریند و پیشفرضهـای لازم برای
استدلالهـایش را بیان کنـد. از همین رو ست که زبان مهمترین
نقش را در تفسیر او بازی میکند (برگ، ۱۲۷ ؛
ژیلیو، همان، ۷۳ff. ؛ ریپین، همان،
۳۵۹؛ EI۲، همانجا). به این ترتیب تفسیر
او بهرغم آنکه آکنده از روایات تفسیری است، گونهای ماهیت
کلامی به خود می گیرد (نک : ژیلیو، همان،
۲۰۷ff.؛ برای برخی بررسیها برای
اصول روششناختی طبری، نک : مالکی، دراسة...، سراسر کتاب، نیز،
«اصالة...»، ۱۶۴-۱۶۷؛ جوینی،۳۳۲
بب ؛ مک آلیف، ۴۸-۵۰ ؛ برگ،
۱۲۲-۱۲۳ ؛ هیث،
۱۸۰-۱۹۰؛ گلدسیهر،
۸۷-۹۸).
مسیری را که مؤلف بر پایۀ روش
خود در تفسیر هر آیه طی میکند، بدینگونه است: او
پس از ذکر هر آیه در بحثی مقدماتی به بیان دیدگاه
خود در تفسیر آن آیه و سپس در صـورت وجـود به ذکـر سبب نـزول ــ که
احتمالاً اولین بار اصطلاحش ازسوی او بهکار رفته است (ریپین،
«کاربرد...[۳]»، ۱۴)ــ و وجوه مختلف قرائت آن می پردازد.
سپس با نقل کامل سلسله سند به ذکر روایات مربوط به آن آیه پرداخته، با
نازکاندیشی به داوری میان آنها مینشیند و
سرانجام رأی خود را محتاطانه و در بیشتر موارد کوتاه بیان میکند.
واحد تفسیری او در تفسیر سورههای نخستین قرآن تنها
بخشی از آیه است و هر چه در تفسیر به پیش میرود، این
واحد به یک آیۀ کامل و در سورههای پایانی به گروهی از آیات
تبدیل میشود (هورست، ۲۹۰).
طبری در بحث مقدماتیاش ذیل
هر آیه برای بیان دیدگاه تفسیری خود که بیشتر
توضیح واژگان و اصطلاحات مشکل آیه است، از دیگر آیات قرآنی،
اشعار جاهلی و علوم لغت، نحو و بلاغت بهره می برد. استفادۀ او از
شعر جاهلی در تفسیر آیات روش او را در این بخش به روش ابنعباس
شبیه میسازد (گلدسیهر،۹۲).
اظهار نظرهای تفسیری
طبری دراین بخش نشان میدهد که رویکرد او در تفسیرآیات
قرآن، بر اساس مبنای فکریاش (هیث، ۱۸۲) رویکردی
واژگانشناختی است و او در تفسیر به دنبال بیان معانی
واژهها ست، هر چند وارد کردن روایات تاریخیگاهی تفسیر
او از برخی آیات را از سطحی صرفاً واژگانشناختی در تحلیل،
به سطحی تاریخی وارد میکند (همو،
۱۸۱-۱۸۴).
مؤلف در بخش نقل روایات تفسیری،
روایات مربوط به هر آیه را بر اساس همسانیهای دلالتیشان
دستهبندی میکند. این چیدمان ویژه به او کمک می
کند تا ذهن مخاطب خود را از جهتگیری به سوی هر فهمی غیر
از فهم سنتی از آیه منحرف کند (برگ، ۱۲۶؛ مالكی،
دراسة،۳۷۰)؛ و همچنین با ارائۀ این
طبقهبندی دقیق اجازه نمیدهد تا کتابش به آشفتهبازاری
از روایت تبدیل شود. او در بخش نقل روایات به خوبی از
دانش وسیع خود از زبان عربی قرائت و تاریخ که طی مسافرتهای
طولانی به بومهای مختلف تحصیل کرده بود (نك : یاقوت،
۱۸/ ۴۹ بب ؛ داوودی، ۲/
۱۱۰)، در نقد روایت بهره میبرد. همچنین ذیل
آیات الاحکام و آیاتی که دربر دارندۀ مسئلهای
کلامیاند، به طرح و نقد آراء فقهی و کلامی مذاهب مختلف میپردازد
و در پایان دیدگاه خود را بیان می کند. نکتۀ غریب
آن است که دراین بخش گاه به نقل برخی روایات ضعیف، بدون
نقد و بررسی آنها میپردازد (مثلاً نک : ۱۶/
۲۲-۲۹ ؛ برای برخی بررسیها از روایات
ضعیف او، نک : میرزا محمد،
۲۸۴-۲۸۷؛ هورست، ۳۰۶؛ برگ،
۱۷۳ff.؛ برای مشاهدۀ نمونهها و
توصیفی مفصلتر از روش تفسیری او، نک : جوینی،
همانجا؛ زحیلی، ۱۲۰ بب ؛ عبدالحق، سراسر مقاله؛
حوفی، ۱۲۰بب ؛ درینی، سراسر مقاله؛ میرزا
محمد، ۲۷۴ بب ؛ اسماعیل، سراسر کتاب؛ حریری،
۱۹۲-۲۰۶؛ ذهبی، التفسیر،
۱/ ۲۰۷-۲۲۴؛ معرفت، ۲/
۷۴۱ بب ؛ عانی،
۱۵۴-۱۶۰؛ ابوطبره،
۱۴۶-۱۶۰؛ گلدسیهر،۸۷-۸۸
؛ هیث،۱۸۱-۱۸۶؛
کوپر،۱۳-۱۵؛ برگ،
۱۲۴-۱۲۹؛ برای بررسی علومی
که در تفسیر خود بهکار برده است، نک : در قرائت: طحان،
۳۴۳-۳۵۴؛ فتلی، سراسر مقاله؛ براکت،
۴۱-۴۲؛ ژیلیو، همان،
۱۳۵-۱۶۵؛ آلوسی،
۳۹-۴۵؛ در نحو: آلوسی، سراسر کتاب؛ عمر، سراسر
مقاله؛ ژیلیو، همان، ۱۶۵-۱۸۹؛ در
فقه: دسوقی، سراسر مقاله؛ طبیبیان، سراسر مقاله؛ جوادی
آملی، ۱۹۴ بب ؛ در کلام: فاضلی،
۲۴۸-۲۴۹؛ گلدسیهر،
۹۳-۹۸ ؛ در بلاغت: علوی مقدم، سراسر مقاله؛ در
اسباب النزول: موسوی،۲۳۳-۲۳۸؛ در تاریخ:
تدین، سراسر مقاله؛ در شعر جاهلی: عمری،۳۰۳،
۳۰۵-۳۰۷).
اختیار یک روایت از
سوی طبری به عنوان دیدگاه صحیح برپایۀ اصولی
صورت گرفته است که از مبانی روششناختی او سرچشمه گرفته، و بر فرایند
نقد او از روایات جاری میشوند. این اصول را میتوان
در این موارد معرفی نمود: ۱. ترجیح دیدگاه اجماعی
علما (مثلاً نک : ۲/ ۶۲)؛ ۲. ترجیح نظر مفسران بر
نظر لغویون در صورت تعارض (مثلاً نک : ۱۶/ ۷۵؛ نیز
نک : کالدر،۱۰۸-۱۰۹)؛ ۳. ترجیح
معنای ظاهری آیه تا زمانی که دلیلی قرآنی
ویا روایی برای کنار گذاشتن آن وجود نداشته باشد (مثلاً
نک : ۲/ ۴۵)، تا جایی که عدهای او را به این
دلیل ظاهری مذهب دانستهاند (جوینی،
۳۸۸ )؛ ۴. حاکم بودن دیدگاه سازگار با متن، لفظ و
رسمالخط قرآن (به ترتیب، مثلاً نک : ۱/ ۴، ۵،
۱۴/ ۷، ۱۲، ۲۶/
۱۳۸)؛ ۵. حاکم بودن دیدگاه هماهنگ با شیوۀ معمول
بیان عرب (مثلاً نک : ۱/ ۴۵۶).
جاری بودن این اصول بر نقد
او از روایات موجب شده است
تا از او در زمینۀ
قرائات دیدگاههایی شگفتآور همچون نقد قرائات متواتر (مثلاً نک
: ۱۴/ ۵۱؛ نیز نک : طحان،
۳۴۳-۳۴۵؛ فتلی، ۲۰۱
بب )، و در زمینۀ کلام گرایشهایی به دیگر مذاهب شاهد باشیم
(مثلاً نک : عمیدی، ۲۷، ۱۹۲؛ گلدسیهر
،۹۴).
دربارۀ منابع طبری
در نقل روایات تفسیری میتوان گزارشهایی در
آثارمتقدمان یافت (مثلاً نک : یاقوت، ۱۸/
۶۴). اما از آنجا که خود او به منابع اشارهای نکرده است، نمیتوان
سخن دقیقی در این باره به میان آورد. بررسی اجمالی
۰۲۹،۱۳ سند متفاوتی كه او برای روایات
خود ذكر كرده است، نشان میدهد که او بیشتر از آثار مکتوب (نك : برگ،
۱۲۴-۱۲۵ ؛ قس: روزنتال، I/ ۵۳
؛ هورست، سراسر مقاله، كه منابع طبری را انحصاراً نوشتاری میدانند)
و از حدود ۵۰ تا ۱۰۰ اثر از میراث سلف در زمینههای
گوناگون علم فراهم آمده میان سالهای ۵۰ تا
۲۵۰ق/ ۶۷۰ تا ۸۶۴م بهره
گرفته است و به آثار همعصران خود نیز توجهی نشان نداده است (GAS, I/ ۳۲۴-۳۲۵
؛ هورست،۳۰۶ ؛ برای برخی بررسیها دربارۀ شناسایی
منابع او، نک : حوفی، ۱۱۹-۱۲۰؛ فتلی،
۱۷۹؛ میرزامحمد،
۲۷۹-۲۸۲؛ هورست،ff. ۲۹۳). بهرهگیری
طبری از این حجم عظیم از منابع موجب شده است تا برخی از
مستشرقان او را نه یک مفسر، بلکه مدون یک اثر تفسیری
بدانند (مثلاً نك : GAL, I/ ۱۴۸؛ كوپر، ۱۴؛ برای
دیدگاههای مخالف، نك : برگ،
۱۲۶-۱۲۹). همچنین از آنجا که منابع او
بیشتر کتبی، و دربرگیرندۀ مطالب تفسیری مؤلفان
خود و معاصران آنها بودهاند، اغلب اسانید او به صحابه و تابعین منتهی
میشود و کمتر اسنادی را میتوان یافت که به پیامبر(ص)
ختم گردد (GAS, I/ ۳۲۴ ؛ قس: هورست،
۳۰۵؛ شاخت، ۱۳۳-۱۳۷).
به رغم استفادۀ طبری از
حجم عظیمی از آثار مکتوب دوران خود، از برخی کتب تفسیری
رایج در آن روزگار، مانند تفسیر حسن بصری و تفسیر کلبی
از آن رو که دربر دارندۀ اندیشههایی شیعی و اعتزالی بودهاند
و نیز از تفسیر فریابی ، از آن رو که احتمالاً به سبب بعد
مسافت در دسترس او نبوده، بهره نگرفته است (نك : GAS, I/ ۳۰, ۳۴-۳۵, ۴۰ ؛ قس: ثعلبی، ۱/ ۷۷،
۷۹؛ ابن كثیر، ۱/ ۲۱، ۳۷،
۸۱، ۹۳، كه نشان میدهد ثعلبی و ابنابیحاتم
از این منابع استفاده میكردهاند). همچنین سلسله سند روایات
بهکار رفته نشان میدهد که او کمتر از سراسر یک اثر به عنوان منبع
خود بهره برده است (هورست، ۳۰۷) و گونههای ویژهای
از روایات را نیز مانند روایات قصاص که ماهیتی عامهپسند
دارند و همین روایت راویان غیر مشهور را ذکر نکرده است(هیث،
۱۸۴-۱۸۵).
تفسیر طبری پس از نگارش در
محافل علمی آن روزگار شهرت و محبوبیتی چشمگیر یافت.گزارش
ابن ندیم از استنساخ دو نسخه از این تفسیر توسط یحیی
بن عدی (د ۳۶۳ق/ ۹۷۴م) در فاصلهای
کوتاه پس از نگارش آن برای فروش در دیگر سرزمینهای اسلامی
تأییدی بر این سخن است (ص ۳۲۲؛ نیز
نک : اشتاین اشنایدر، ۴۸۱). شهرت و تداول جامع البیان
در سدههای بعد و در دیگر نقاط جهان اسلام نیز ادامه یافت.
اشارات منابع گوناگون در سدههای مختلف به برتری این اثر (نک :
ابن ندیم، ۲۹۲؛ یاقوت، ۱۸/
۴۱؛ خطیب، ۲/ ۱۶۳؛ قفطی،
۳/ ۸۹؛ داوودی، ۲/ ۱۰۸؛ سمعانی،۹/
۴۲؛ سیوطی، طبقات...، ۹۶؛ زرکلی،
۶/ ۶۹؛ ذهبی، التفسیر، ۱/
۲۰۷-۲۱۰؛ معرفت، ۲/
۷۳۹-۷۴۰؛ حریری،
۱۹۲؛ خرمشاهی، سهم...، ۸ ؛ گلدسیهر،۸۷؛
نولدکه، I/ ۲۶-۲۷)، و گزارشهای گاه اغراق آمیز
آنها دربارۀ آن (مثلاً نك : یاقوت، ۱۸/ ۶۱؛ داوودی،
همانجا)، در کنار خلاصههایی که در سدههای بعد از این
کتاب در بومهای گوناگون جهان اسلام صورت گرفته است (نک : ادامۀ
مقاله)، به خوبی این موضوع را روشن میكند.
شاخصترین علت برجستگی تفسیر
طبری در میان تفاسیر نگاشته شده در دورههای مختلف تاریخ
تفسیر، بهخصوص دورۀ کلاسیک آن بود كه این اثر به رغم آنکه دائرةالمعارفی
از روایات تفسیری بود، كه از همین رو غالباً در صف تفاسیر
روایی به آن پرداخته میشود (مثلاً نك : ذهبی، همان،
۱/ ۲۰۴؛ معرفت، ۲/ ۷۳۸؛ حریری،
۱۸۹؛ گلدسیهر، ۸۵ ؛ كوپر، ۲۰,
۲۴)، با پرداخت به نقد روایات موجب گشت تا دورۀ نگارش
تفاسیر محض به پایان برسد (نك : گلدسیهر، ۹۳؛
نولدکه، I/ ۱۷۲). همین مسئله و نیز حجم عظیمی
از روایتی تفسیری که طبری گردآوری کرده بود،
موجب گشت تا جامعالبیان از نظر مضمون منبعی پرمایه، و از نظر
روش الگویی مناسب برای غالب آثار مهم تفسیری پس از
خود همانند احکام القرآن ابن عربی (نک : ۱/ ۱؛ نیز مشینی،
۶۷۲-۶۷۹)، الجواهر الحسان ثعالبی
(مثلاً نك : ۱/ ۲۰)، التبیان طوسی (مثلاً نك :
۱/ ۱، ۶۰، ۴۱۶، جم ؛ نیز جعفر،
۱۰۷-۱۱۰)، المحرر الوجیز ابن عطیۀ اندلسی
(د ۵۴۶ق، نك : مشینی،
۶۸۰-۶۸۶)، تفاسیر کلبی (د
۷۴۱ق، نك : همو، ۶۷۲-۶۹۲،
۷۰۳-۷۰۵)، قرطبی (د
۶۷۱ق، نك : همو،
۶۹۱-۶۹۳)، ابوحیان (د
۷۴۵ق، نک : همو،
۷۰۳-۷۰۵)، واحدی (د
۴۶۸ق، مهـدی،
۱۱۸-۱۱۹)، ابوالفتوح رازی (یاحقی،
۳۲۳ بب )، ابن کثیر (د ۷۷۴ق، مثلاً نك
: ۱/ ۲۱، ۳۷، جم ) و سیوطـی (د
۹۱۱ق، مثلاً نك : الـدر...، ۱/ ۱۷۵،
۲۸۵، جم ) و نیز آثاری غیر تفسیری
همانند مقدمۀ ابن تیمیه (ص ۹۵، ۹۶،
۱۰۳، جم ) و المتوکلی سیوطی (ص
۴۳، ۵۸، ۶۱، جم ) گردد (نیز نك :
زركشی، ۲/ ۱۵۹؛ لوث، ۵۸۹).
افزون بر این از علل اهمیت
و شهرت این اثر نزد دانشمندان اسلامی سدههای مختلف این
موارد را میتوان برشمرد: ۱. تفسیر طبری با نقل حدود
۴۰۰،۳۸ روایت مختلف (قس: برگ،
۱۲۴)، گزارشی لحظه به لحظه از رویدادهای تفسیری
پیش از خود را ارائه داده است. در واقع این اثر با جای دادن بسیاری
از آثار مفقود در تار و پود خود، منبع مناسبی برای بازسازی آنها
و یا دستکم اظهارنظر دربارۀ آنها ست (GAS, I/ ۱۹-۲۱؛ برای برخی
نمونهها، نک : سورتی، سراسر پاورقیها؛ عبدالرحیم، ۱/
۶۱، ۶۲، ۸۲، جم ؛ برای اظهار نظرها
دربارۀ دیگر آثار بر اساس این اثر، نك : برگ،
۱۷۳-۲۱۵؛لیمهویس،۱۹-۲۷)؛
۲. از آنجا که مؤلف ضمن بهرهگیری از رشتههای گوناگون
علم ، از جمله برخی علوم قرآنی، به طرح دیدگاه دانشمندان آن
علوم در عصر خویش میپردازد، کتاب او منبعی پرارزش برای
آگاهی از وضعیت آن علوم در آن روزگار و نیز شناخت جریانات
فكری آن دوران به شمار میآید (گلدسیهر، ۸۹ ؛
برای بررسی تاریخ برخی علوم بر اساس این اثر در
نحو، نک : آلوسی، سراسر کتاب، به خصوص نک : ص ۲۴۱؛ عمر،
۲۳۷-۲۳۹؛ در فقه، نک : دسوقی،۱۰۹-۱۱۰).
طبری در تفسیر برخی آیات
مربوط به قصص قرآنی از برخی روایات اسرائیلی بدون
نقد و بررسی آنها بهره میبرد (مثلاً نک : ۱۵/
۳۸-۵۲؛ برای بررسی روایات اسرائیلی
این اثر و ریشههای آن در متون عهد عتیق و تفاسیر
آن، نک : ربیع، سراسر کتاب؛ ذهبی، الاسرائیلیات...،۱۲۱-۱۳۲؛
بغدادی، ۱۷۶-۱۷۷) که به این علت
بر او خرده گرفته (مثلاً نک : صالح، ۱۳۹؛ ذهبی، همان،
۱۲۵؛ معرفت، ۲/
۷۳۸-۷۳۹) و گاه او را متهم به «جنون» حدیثگویی
ذیل هر آیه کردهاند (رضا، ۳/
۲۹۸-۲۹۹). هر چند که باید گفت استفاده
از روایات اسرائیلی در آن روزگار امری رایج بوده
است و از این قبیل روایات را در دیگر متون تفسیری
و حدیثی نیز میتوان یافت (حریری،
۱۹۹؛ ژیلیو، «تفسیر»،
۱۱۱). نکتۀ شگفتآور آن است که ذیل برخی از آیات مربوط به قصص
قرآنی که انتظار میرود به ذکر قصص قرآنی روی آورد،
امتناع کرده، و علم به تفصیلات داستان را بیفایده دانسته است
(مثلاً نک : ۷/ ۱۵۲-۱۵۳،
۱۲/ ۲۰۲-۲۰۷).
در پیجویی علت این
برخورد دو گانه باید گفت که او احتمالاً از اینگونه روایات نه
در جهت تفسیر آیات، بلکه به عنوان کمکی بر اشارات و نکاتی
تاریخی که در تفسیرش آورده، بهره گرفته است. از آن رو که به هر
تقدیر اینگونه روایات در عمق خود حامل میزانی از
واقعیات نیز هستند. در واقع استفاده از روایات اسرائیلی
نزد طبری کاربرد شعر جاهلی در بیان معنای یک واژۀ قرآنی
را داشته، و فقط در جهت تأیید مضمون آیه بهکار میرفته
است (تدین، ۴۰۰؛ شاکر، ۱۶-۱۷؛ حریری،
همانجا).
از آنجا که باور مؤلف بریک مذهب
کلامی و فقهی خاص موجب شده است تا بسیاری از روایات
تفسیری موجود در آن دوران را تصفیه کند، به ذکر روایات
تفسیری و طرح دیدگاههای فقهی مذاهبی چون امامیه
نپرداخته است. او ذیل آیاتی که طبق باور امامیه در شأن
ائمه (ع) نازل شدهاند، یا روایت شأن نزول را ذکر نکرده، و یا
آن را جایز به حمل بر معنی عام دانسته است (مثلا نک : ۶/
۳۴۳، ۲۹/ ۲۴۰؛ نیز نک :
استادی، سراسر مقاله؛ موسوی،۲۳۶-۲۳۸)؛
اگر هم ضمن تفسیر آیهای به ذکر فضائل ائمه (ع) بپردازد، موضع
اهل سنت را دربارۀ آن فضیلت دنبال میکند (مثلاً نک : ۲۵/
۲۹-۳۳؛ نیز نک : معرفت، ۲/
۷۴۷-۷۵۰).
البته باید گفت که مقایسۀ دیدگاههای
طبری دربارۀ برخی مسائل مورد اختلاف مذهب خود با امامیه ، در دو کتاب تفسیر
و تاریخ (مثلاً نک : دیدگاه او دربارۀ مسئلۀ غرانیق
در تفسیر، ۱۷/ ۲۲۲، تاریخ، ۱/
۵۵۰-۵۵۲؛ قس: دیدگاه طوسی،
۷/ ۳۳۱؛ نیز دیدگاه طبرسی، ۷/
۱۴۵-۱۴۶) و همچنین بهره جستن از روایات
برخی تفاسیر شیعی و معتزلی، مانند تفسیر حسن
بصری و تفسیر كلبی در تاریخ خودکه درنگارش تفسیرش
به آنها وقعی ننهاده است (نك : GAS, I/ ۳۰, ۳۴-۳۵)، نشان از تحول فکری
او در گرایش به دیدگاههای شیعی و گروههای عقلگرا
پس از نگارش این اثر دارد.
او همچنین در این کتاب، میان
فضائل قوم ایرانی و آنچه «رذائل مجوسیت» میشمارد، تفاوت
مینهد و در این راستا روایاتی را که در تمجید از
قوم ایرانی و سلمان فارسی از سوی پیامبر(ص) نقل شده
است، به مناسبتهایی ذکر میکند (۲۶/
۷۸، ۲۱/ ۱۵۲، ۲۸/
۱۰۸).
جایگاه ویژۀ تفسیرطبری
در فرهنگ اسلامی و نیز نزد خاورشناسان موجب شده است تا کارهای
گوناگونی دربارۀ آن صورت گیرد. در یک دستهبندی کلی میتوان
این کوششها را معرفی نمود:
الف ـ ترجمهها
۱.کتابی مشهور به ترجمۀ تفسیر
طبری به زبان فارسی، که توسط جمعی از علمای ماوراءالنهر،
در زمان سلطنت نوح بن منصور سامانی(۳۵۰-۳۶۶ق/
۹۶۱-۹۷۷م) و به فرمان او فراهم شده است (برای
صحت این شهرت، نک : آذرنوش، ۱/ ۴۹-۶۲؛ نیز
نک : ه د ، ترجمۀ قرآن). این کتاب به تصحیح حبیب یغمایی
به چاپ رسیده است (تهران ،۱۳۳۹ش)؛ ۲. ترجمهای
از خلاصۀ این اثر به زبان انگلیسی به قلم جان کوپر انتشار یافته
(تنها دو جلد) که سلسله سند را نیاورده، و تنها به ذکر نام اولین راوی
بسنده کرده است. نیز گفتنی است که از میان احادیث مشابه
تنها یکی را آورده است (نک : خرمشاهی، «ترجمه...»،
۳۷-۳۸)؛ ۳. ترجمهای از مختصر این اثر
به زبان فرانسه به قلم پیر گوده[۱] که از زمان آغاز ترجمه در
۱۹۸۳م تاکنون تنها ۳ جلد از آن به چاپ رسیده
است (برای بررسی انتقادی این ترجمه، نک : ژیلیو،
«ترجمه...[۲]»، ۳۶۷-۳۷۰)؛ ۴. ترجمهای
به زبان فارسی به قلم محمد باقر خالصی. او در این ترجمه که تاکنون
دو جلد از آن توسط موسسۀ دارالعلم منتشر شده است، به ترجمۀ کامل اثر پرداخته، اما در سلسله
سند روایت تنها نام آخرین راوی را آورده است. همچنین هر
جا مطلبی بر خلاف اعتقادات امامیه ذکر شده باشد، مترجم در پانوشت به
نقد آن پرداخته است (قم، ۱۳۷۱ش)؛ ۵. ترجمهای
از تمام مباحث مؤلف ذیل آیۀ ۷۹ سورۀ اسراء
توسط روزنتال به زبان انگلیسی صورت گرفته است (نک : روزنتال، I/ ۱۴۹-۱۵۱
) ؛ ۶. ترجمهای به زبان ترکی که نسخهای از آن در
کتابخانۀ ایاصوفیه وجود دارد (نک : GAL, I/ ۱۴)؛ ۷. از
این اثر ترجمهای نیز به زبان لاتین صورت گرفته است (شفیعی،۸۳).
بـ خلاصهها
۱. بهگزارش ابن ندیم، پس
از نگارش این کتاب، در سدۀ ۴ق عدهای به تلخیص آن پرداختند. اما او از میان
آنها تنها از ابوبکر ابن اخشید (د۳۲۶ق/
۹۳۸م) نام میبرد (ص ۳۷،
۲۲۱، ۲۹۲؛ نیز نک : GAS, I/ ۳۲۸)؛
۲. خلاصۀ ابن صمادح تجیبی (د ۴۱۹ق/
۱۰۲۸م) در دو جلد که تنها تفسیر آیات غریب
را آورده است (چ مصر، ۱۳۹۰ق/
۱۹۷۱م)؛ ۳. خلاصهای به قلم صالح احمدرضا و
محمدعلی صابونی در دو جلد که اسانید روایات، اشعار جاهلی،
اسباب النزول و مباحث فقهی و قرائت را نیاورده است (چ بیروت،
۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۴م)؛ ۴-
۵. دو خلاصه از ابوعبدالله لخمی نحوی، معروف به ابن لجاش (د
۴۹۰ق/ ۱۰۹۷م) و ابوبکر احمد بن عبدالله
قرطبی (د ۳۳۳ق/ ۹۴۵م) که امـروزه دردست
نیستند (ثعالبـی، ۱/ ۲۰؛ گنونـی، ۱/
۱۳۲-۱۳۳)؛ ۶- ۷. خلاصههای
مترجم ازکوپر و گوده که در قسمت ترجمهها به آنها اشاره شد.
ج ـ چاپها
این اثر نخستینبار در
۱۳۲۱ق/ ۱۹۰۳م در قاهره به چاپ رسید
و تاکنون در اندازههای مختلف، اغلب ۱۵ یا ۳۰
جلدی، منتشر شده است. مشهورترین و معتبرترین چاپ این اثر
به تصحیح و تعلیق محمود محمد شاکر در قاهره
(۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م) صورت گرفته است
(برای چاپهای این اثر، نک : زحیلی،
۱۱۰-۱۱۴؛ بکایی، ۹/
۳۸۴۶-۳۸۴۷ ؛ رادفر،
۵۰-۵۱).
د ـ آثار دیگر
افزون بر آنچه یاد شد، به این
آثار نیز میتوان اشاره کرد: ۱. استخراج آیات و احادیث
این اثر توسط محمد فؤاد عبدالباقی که در قاهره
(۱۳۷۸ق/ ۱۹۵۸م) به چاپ رسیده
است (GAS، همانجا)؛ ۲.تهیۀ فهرستی
مفصل به صورت یک معجم المفهرس از سوی هاوس لایتر[۳] در
استراسبورگ (۱۹۲۱م) منتشر شده است (همانجا)؛ ۳. تحلیلی
مفصل از روایاتی که طبری در دو کتاب تاریخ و تفسیر
بهکار برده است، توسط هریس بیرکلند[۴] در کتاب «هدایت
خدا: مطالعاتی دربارۀ اسلام سدههای نخستین»؛ ۴. هورست[۵] نیز
در رسالۀ خود با عنوان «ثقات تفسیر طبری: نوشتاری دربارۀ شناخت
روایات تفسیری در اسلام»، به بررسی گستردۀ روایات
تفسیر طبری پرداخته است ؛ ۵. کلود ژیلیو مستشرق
فرانسوی نیز طی ۳ رساله با عنوانهای «پایگیری
و کارکرد روایات تفسیری در تفسیر طبری در پرتو آیات
۱ تا ۴۰ سورۀ بقره[۶]»، «نمودهای تصور مشترک اسلامی در تفسیر
طبری[۷]» و «تفسیر، کلام و زبان در اسلام: تفسیر طبری»
(نك : منابع همین مقاله) و نیز ۴ مقاله با عنوانهای «جریان
تفسیری ازطبری تا رازی[۸]»، «بررسی آثار طبری[۹]»،
«مقدمات تفسیر قرآن[۱۰]» و«بررسی متون کهن منتشر شده در
مصر[۱۱]» (در ۴ بخش)، به بررسی گستردۀ این
اثر پرداخته است؛ ۷. برخی کوششها، مانند بازسازی دستهای
مفاهیم دینی و یا بررسی اعتبار روایات یک
مفسر، بر مبنای دادههای تفسیر طبری بودهانـد. از جمله
مـیتوان این كوششها را نام برد: «تفسیر طبری از واژۀ قرآنی
الکتاب[۱۲]»، اثر هربرت برگ؛ «مسیحیت در تفسیر طبری[۱۳]»،
اثر ای. شریف؛ «تفسیر طبری از آیۀ
۶۲ سورۀ بقره و مسئلۀ رستگاری غیرمسلمانان[۱۴]»، اثر خلیل سمیر؛
«زبان و قرآن از دیدگاه طبری[۱۵]»، «تفسیر و
معناشناسی ساختاری در تفسیر طبری و اسطورۀ روایت
و تاریخ رستگاری[۱۶]»، اثر ژیلیو؛ بررسی
داستان بتشکنی ابراهیم (ع) از سـورۀ انبیاء
اثـر کالدر (ارجاعات همین مقالـه)؛ «بررسی تحلیلی تفسیر
طبری از مفهوم فرهنگی و نمادین فتنه»، از عبدالقادر تیوب
(ص ۱۵۷-۱۷۲)؛ «بررسی مسئلۀ حروف
مقطعه و داستانهای اصحاب اخدود و قوم عاد»، از اتو لوث (ص
۶۰۳-۶۲۲)؛ بررسی دیـدگاه طبری
دربـارۀ مسائل معـرفت الله، وحی، رسالت و امامت از جـوادی آملی
(ص ۱۶۷-۲۰۹)؛ بررسی مسئلۀ آغاز
وحی و بعثت از دیدگاه طبری اثر علی دوانی (ص
۱۵۷-۲۰۶).
نسخههای خطی پرشماری
نیز از این اثر در کتابخانههای مختلف دنیا وجود دارد
(برای فهرستی از آنها، نک : ابونیل،
۲۱۳-۲۱۴؛ الفهرس...، ۱/
۶۰-۷۱ ؛ GAS, I/ ۳۲۷-۳۲۸).
مآخذ
آذرنوش، آذرتاش، تاریخ ترجمه از
عربی به فارسی، تهران ،۱۳۷۵ش؛ آلوسی،
زکی فهمی و احمد شوقی، الطبری نحوی من خلال تفسیره،
بغداد، ۲۰۰۲م؛ ابن تیمیه، احمد، مقدمة فی
اصول التفسیر، به کوشش عدنان زرزور، کویت/ بیروت،
۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲م؛ ابن جوزی،
عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۷ق/
۱۹۳۸م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن عربی، محمد،
احکام القرآن، به کوشش علیمحمدبجاوی، بیروت،
۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ ابن کثیر،
تفسیر القرآن العظیم، به کوشش محمدابراهیم بنا و دیگران،
استانبول، ۱۹۸۴م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوطبره، هدى
جاسم محمد، المنهج الاثری فی تفسیر القرآن الکریم، قم،
۱۳۷۲ش؛ ابونیل، محمدعبدالسلام، «الطبری
المفسر، مذهبه فی التفسیر»، الامام طبری، ج ۲، انتشارات ایسیسکو،
۱۹۹۲م؛ استادی، رضا، «اهل بیت رسالت در تفسیر
طبری»، کیهان اندیشه، تهران، ۱۳۶۸ش، شم
۲۵؛ اسماعیل، محمد بکر، ابن جریر الطبری منهجه فی
تفسیر، بیروت، دارالمنار؛ بغدادی، سالم صفار، نقد منهج التفسیر
و المفسرین المقارن، دارالهادی، ۱۴۲۰ق/
۱۹۹۹م؛ بکایی، محمدحسن، کتابنامۀ بزرگ
قرآن کریم، تهران، ۱۴۱۹ق/
۱۹۹۸م؛ تدین، مهدی، «نقش تاریخ در تفسیر
طبری»، یادنامۀ طبری، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران،
۱۳۶۹ش؛ ثعالبی، عبدالرحمان، الجواهر الحسان، به
کوشش ابومحمد غماری، بیروت، ۱۴۱۶ق/
۱۹۹۶م؛ ثعلبی، احمد، الکشف و البیان، به کوشش
ابومحمد بن عاشور، بیروت، ۱۴۲۲ق/
۲۰۰۲م؛ جعفر، خضیر، الشیخ الطوسی
مفسراً، قم، ۱۳۷۸ش؛ جوادی آملی، عبدالله،
رسالت قرآن، تهران، ۱۳۷۵ش؛ جوینی، مصطفى صاوی،
مناهج فی التفسیـر، اسکندریه؛ حاجـی خلیفه، کشف؛
حـریری، غـلام احمد، تاریخ تفسیـر و مفسریـن، فیصلآباد،
۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۹م؛ حوفی، احمد
محمد، الطبری، قاهره، الموسسة المصریة العامة للتألیف و الترجمة
و الطباعة؛ خرمشاهی، بهاءالدین، «ترجمۀ انگلیسی
تفسیر طبری»، گلستان قرآن، تهران، ۱۳۸۰ش، س
۴، شم ۹۲؛ همو، سهم ایرانیان در تفسیر قرآن،
قم، ۱۴۱۳ق/ ۱۹۹۲م؛ خطیب
بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق؛
داوودی، محمد، طبقات المفسرین، به کوشش علی محمد عمر، دارالکتب
عابدین، ۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲م؛ درینی،
فتحی، « الامام الطبری و منهجه العلمی فی التفسیر»،
التراث العربی، دمشق، ۱۴۰۴ق/
۱۹۸۴م، شم ۱۳-۱۴؛ دسوقی،
محمد، «الجانب الفقهی فی تفسیر الطبری»، الامام الطبری،
ج۱، انتشارات ایسیسکو، ۱۹۹۲م؛ دوانی،
علی، «آغاز وحی و بعثت پیامبر(ص) در تاریخ و تفسیر
طبـری»، یادنامۀ طبری، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران،
۱۳۶۹ش؛ ذهبی، محمدحسین، الاسرائیلیات
فی التفسیر و الحدیث، دمشق، ۱۴۰۵ق/
۱۹۸۵م؛ همو، التفسیر و المفسرون، بیروت،
۱۹۶۲م؛ رادفر، ابوالقاسم، کتابشناسی طبری،
تهران، ۱۳۶۸ش؛ ربیع، آمال محمد عبدالرحمان، الاسرائیلیات
فی تفسیرالطبری، قاهره، ۱۴۲۲ق/ ۲۰۰۱م؛
رضا، محمد رشید، تفسیر المنار، قاهره،
۱۳۷۲-۱۳۷۳ق؛ زحیلی،
محمد، الامام الطبری، دمشق، ۱۴۲۰ق/
۱۹۹۹م؛ زرکشی، محمد، البرهان فی علوم القرآن،
به کوشش محمـدابوالفضل ابراهیم، بیـروت،
۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ زرکلی،
اعلام؛ زیدی، کاصد یاسر، «الطبری المفسر الناقد مع موازنه
بمفسرین معاصرین له»، الامام الطبری ج۲، انتشارات ایسیسکو،
۱۹۹۲م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد
دکن، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م؛ سورتی،
عبدالرحمان طاهر، تعلیقات بر تفسیـر مجاهد، قطر،
۱۳۹۶ق/ ۱۹۷۶م؛ سیوطی،
الدرالمنثور، بیروت، ۱۴۱۱ق/
۱۹۹۰م؛ همو، طبقات المفسرین، به کوشش علی
محمدعمر، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ همو، المتوکلی،
به کوشش عبدالکریم زبیدی، بیروت،
۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ شاکر، محمودمحمد،
مقدمه بر تفسیر الطبری، قاهره، دارالمعارف؛ شفیعی، محمد،
مفسران شیعه، شیراز، ۱۳۴۹ش؛ صالح، صبحی،
مباحث فی علوم القرآن، بیروت، ۱۴۰۵ق/
۱۹۸۵م؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، به کوشش
هاشم رسولی محلاتی و فضلالله یزدی طباطبایی،
بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ طبری،
اختلاف الفقهاء، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ همو، تاریخ، بیروت،
۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ همو، جامع البیان
عن تأویل آی القرآن (تفسیر)، به کوشش محمود محمد شاکر، بیروت
۱۴۲۱ق/ ۲۰۰۱م؛ طبیبیان،
حمید، «آیات احکام در تفسیر طبری»، یادنامۀ طبری،
بهکوشش محمد قاسمزاده، تهران، ۱۳۶۹ش؛ طحان، اسماعیل
احمد «ظاهرة نقد القراءات و منهج الطبری فیها»، الامام الطبری،
ج ۲، انتشارات ایسیسکو، ۱۹۹۲م؛ طوسی،
محمد، التبیان، بهکوشش احمد حبیب قصیر عاملی، قم،
۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۸م؛ عانی،
عبدالقهار داوود، دراسات فی التفسیر و المفسرین، بغداد،
۱۹۸۷م؛ عبدالحق، احسان الحق، «منهج الامام الطبری فی
تفسیره»، الامام الطبری، ج ۲، انتشارات ایسیسکو،
۱۹۹۲م؛ عبدالرحیم، محمد، تعلیقات بر تفسیر
الحسن البصری، قاهره، ۱۹۹۲م؛ علوی، ابراهیم،
«طبری و سلفیگری»، یادنامۀ طبری،
به کوشش محمدقاسمزاده، تهران، ۱۳۶۹ش؛ علوی مقدم،
محمد؛ «نکتههای بلاغی در تفسیر طبری»، یادنامۀ طبری،
به کوشش محمد قاسمزاده، تهران، ۱۳۶۹ش؛ عمر، احمد خطاب،
«الطبری النحوی الکوفی من خلال تفسیره»، آداب الرافدین،
۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م، شم ۹؛ عمری،
لیلى توفیق، «التفسیر و الشعر الجاهلی»، الامام الطبری،
ج ۲، انتشارات ایسیسکو، ۱۹۹۲م؛ عمیدی،
تامر هاشم، تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقههای اسلامی غیر
شیعی، ترجمۀ محمدصادق عارف، مشهد، ۱۳۷۷ش؛ عیاشی،
محمد، تفسیر، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة
الاسلامیه؛ فاضلی، محمد، «تفسیر طبری در نقد و بررسی»،
یادنامۀ طبری، طبری، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران،
۱۳۶۹ش؛ فتلی، عبدالحسین، «ابوجعفر الطبری
و منهجه فی القراءات»، مجلة المجمع العلمی العراقی،
ج۳۴، بغداد، ۱۹۸۳ق/
۱۴۰۳م؛ فرات کوفی، تفسیر، به کوشش محمد کاظم،
تهران، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۹۹م؛ الفهرس
الشامل للتراث العربی الاسلامی المخطوط، علوم القرآن، مخطوطات التفسیر،
عمان، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛ قفطی،
علی، انباه الرواة، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره،
۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۵م؛ گنونی،
عبدالسلام احمد، المدرسة القرآنیة فی المغرب من الفتح الاسلامی
الی ابن عطیه، رباط، ۱۴۰۱ق/
۱۹۸۱م؛ مالکی، محمد «اصالة المنهج فی تفسیر
الطبری»، الامام الطبری، ج ۲، انتشارات ایسیسکو،
۱۹۹۲م؛ همو، دراسة الطبری للمعنی من خلال تفسیره،
مغرب، ۱۴۱۷ق/ ۱۹۹۶م؛ مشینی،
مصطفى ابراهیم، مدرسة التفسیر فی الاندلس، بیروت،
۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م؛ معرفت، محمد هادی،
التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد،
۱۳۸۴ش؛ موسوی، محمد حسین، «اسباب النزول در
تفسیر طبری»، پژوهشهای قرآنی،
۱۳۷۴ش، شم ۱؛ مهدی، جوده محمد محمد، الواحدی
و منهجه فی التفسیر، قاهره، ۱۹۷۸م؛ میرزا
محمد، علیرضا، «روش تفسیر طبری»، یادنامۀ طبری،
به کوشش محمد قاسمزاده، تهران، ۱۳۶۹ش؛ یاحقی،
محمد جعفر، «طبری و ابوالفتوح»، همانجا؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
Berg, H., The Development of Exegesis
in Early Islam, Richmond, ۲۰۰۰; Brockett, A., «The Value of ĦafŞ and
Warsh Transmission for the Textual History of the Qurºān»,
Approaches to the History of the Interpretation of the Qurºān, ed.
A. Rippin, Oxford, ۱۹۸۸; Calder, N., «Tafsīr from Ŧabari to
Ibn Kathīr», Approaches to the Qurºān, ed. G.R.Hawting and A. A.
Shareef, London, ۱۹۹۳; Cooper, J., introd. The
Commentary on the Qurºān, Oxford ۱۹۸۱; EI۲; GAL; GAS; Gilliot, C., Exégèse, langue et théologie en Islam:
l'Exégèse coranique de Tabari, Paris, ۱۹۹۰; id, «Traduire ou trahir aŧ-Ŧabarī»,
Arabica, ۱۹۸۱, vol. XXXIV(۱); Goldziher, I., Die Richtungen der islamischen
Koranauslegung, Leiden, ۱۹۷۰; Heath, P. , «Creative Hermeneutics», Arabica, ۱۹۸۹, vol. XXXVI(۱); Horst, H., «Zur Überlieferung im
Korankommentar aŧ-Ŧabarīs», ZDMG, ۱۹۵۳, vol. CIII; Leemhuis, F.,
«Origins and Early Development of the Tafsīr Tradition»,
Approaches to the History of the Interpretation of the Qur'ān, ed.
A. Rippin, Oxford, ۱۹۸۸; Loth, O., «Ŧabari`s
Korancommentar», ZDMG, ۱۸۸۱, vol. XXXV; McAuliffe, J.
D., «Quranic Hermeneutics: The Views of at-Tabari and Ibn Kathir», Approaches
to the History of the Interpretation of the Qurºān, ed. A.
Rippin, Oxford, ۱۹۸۸; Nöldeke, Th.,
Geschichte des Qorans, ed. F. Schwally, ۱۹۶۱; Rippin, A., «The Function of Asbāb al-Nuzūl in
Qurºānic Exegisis«, Bulletin of the School of Oriental and African Studies ,
London, ۱۹۸۸, vol. LI(۱); id, »Review of Exégèse, langue et théologie en
Islam», Journal of Semitic Studies, ۱۹۹۱, vol. XXXVI; id, «Tafsir», EI۲, ۱۹۹۸, vol. X; Rosenthal, F., The History of al-Ŧabarī, ed. E.
Yarshater, New York, ۱۹۸۹; Schacht, J., The Origins of
Mohammadan Jurisprudence, Oxford, ۱۹۵۰ ; Steinschneider, M., «Die Parva Naturalia des
Aristoteles bei Arabern», ZDMG, ۱۸۸۳, vol. XXXVII; Tayob, A., «An Analytical Survey of
al-Tabari’s Exegesis of the Cultural and Symbolic Construct of Fitna»,
Approaches to the Qurºān, ed G. R. Hawting and A. A. Shareef, London, ۱۹۹۳; Wansbrough, J., Quranic Studies: Sources and
Methods of Scriptural Interpretation, Oxford, ۱۹۷۷.