responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 685

اسد بن فرات


نویسنده (ها) :
فرامرز حاج منوچهری
آخرین بروز رسانی :
دوشنبه 19 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَسَدِ بْنِ فُرات‌، ابوعبدالله‌ (142-213ق‌/ 759- 828م‌)، فقیه‌، قاضی‌ و از عوامل‌ مؤثر در تدوین‌ فقه‌ مالكی‌. نیای‌ وی‌ سنان‌ با بنی‌ سلیم‌ نسبت‌ ولاء داشت‌، اما ابن‌ خطیب‌ (1/ 430) نیای‌ او را بشر بن‌ اسد مُرّی‌ دانسته‌ است‌ (نیز نک‌ : ابن‌ ابار، 2/ 380).
برخی‌ منابع‌ نیز سالهایی‌ را در فاصلۀ 143 تا 145ق‌ برای‌ ولادت‌ و فاصلۀ 214 تا 217ق‌ را برای‌ وفات‌ وی‌ آورده‌اند (نک‌ : سراج‌ اندلسی‌، 1(3)/ 755). كهن‌ترین‌ منبع‌، تولد او را در خراسان‌ دانسته‌، و برخی‌ منابع‌ خاستگاه‌ او را حرّان‌ یاد كرده‌اند (ابوالعرب‌، طبقات‌...، 163؛ مالكی‌، 1/ 172). در این‌ میان‌ گفتۀ ابن‌ خطیب‌ (همانجا) كه‌ اشاره‌ به‌ غرناطی‌ بودن‌ اسد دارد، قابل‌ اعتماد نیست‌. پدر وی‌ فرات‌ در زمرۀ سران‌ سپاه‌ (ذهبی‌، 10/ 225) با لشكر محمد بن‌ اشعث‌ خزاعی‌ در 144ق‌ به‌ قیروان‌ رفت‌ و اسد را كه‌ در آن‌ زمان‌ 2 ساله‌ بود، با خود همراه‌ داشت‌. پس‌ از 5 سال‌ توقف‌ در آن‌ شهر به‌ تونس‌ رفت‌ و حدود 9 سال‌ در آن‌ دیار بماند. اسد در 18 سالگی‌ در درس‌ علی‌ بن‌ زیاد تونسی‌، شاگرد مغربیِ مالك‌ بن‌ انس‌، شركت‌ جست‌ (مالكی‌، 1/ 172-173؛ ابن‌ ابار، 2/ 380-381) و پس‌ از این‌ دوره‌ كه‌ تا حدود 162ق‌/ 779م‌ ادامه‌ داشت‌، برای‌ آموختن‌ علوم‌ اسلامی‌ رو به‌ سوی‌ مشرق‌ نهاد. احتمالاً در همین‌ روزگار، سفری‌ به‌ ری‌ داشت‌ و در آنجا نزد جریر بن‌ عبدالحمید دانش‌ اندوخت‌ (ابن‌ ماكولا، 4/ 455).
در این‌ زمان‌ مدینه‌ با حضور مالك‌ بن‌ انس‌، و عراق‌ با مجالس‌ درس‌ شاگردان‌ ابوحنیفه‌، نهال‌ فقه‌ مالكی‌ و فقه‌ حنفی‌ را در خود می‌پروراندند. اگر چه‌ به‌ گفتۀ گزارشگران‌، اسد نزد علی‌ بن‌ زیاد تونسی‌ قرآن‌ آموخت‌،ولی‌ دور از ذهن‌ می‌نماید كه‌ در این‌ جلسات‌ درس‌، با موطأ و نوع‌ برخورد مالك‌ با مسائل‌ فقهی‌ ناآشنا بوده‌، و بهره‌ای‌ نبرده‌ باشد. احتمالاً با چنین‌ سابقۀ آشنایی‌ بود كه‌ اسد در 172ق‌، در مدینه‌ به‌ درس‌ مالك‌ حاضر شده‌ است‌ (مالكی‌، 1/ 173-174)، اما این‌ حضور به‌ دلیل‌ روحیات‌ خاص‌ اسد، دیری‌ نپایید. اسد در پی‌ آن‌ بود تا بیشترین‌ بهره‌های‌ علمی‌ را از شیوخ‌ زمان‌ خود ببرد و اتمام‌ دورۀ درس‌ مالك‌، زمانی‌ طولانی‌ را طلب‌ می‌كرد. اسد كه‌ او را تاب‌ شكیبایی‌ نبود، با پرسشهای‌ گوناگون‌ میل‌ به‌ آموختن‌ بیشتر داشت‌ كه‌ خوشایند مالك‌ نبود. از سوی‌ دیگر، مالك‌ به‌ عنوان‌ فقیهی‌ كه‌ در مسائل‌ فقهی‌ بیش‌ از رأی‌ و قیاس‌ به‌ نصوص‌ تمسك‌ می‌جست‌، دریافته‌ بود كه‌ اسد بیشتر با دیدِ رأی‌ گرایان‌ به‌ مسائل‌ فقهی‌ می‌نگرد و نگرش‌ او به‌ فقیهان‌ عراق‌ ماننده‌ است‌؛ به‌ همین‌ سبب‌، هنگامی‌ كه‌ از پرسشهای‌ پی‌ در پی‌ِ اسد به‌ ستوه‌ آمد، صریحاً به‌ وی‌ پیشنهاد كرد تا اگر به‌ رأی‌ گرایش‌ دارد، به‌ مكتب‌ عراقیان‌ روی‌ آورد (همو، 1/ 174؛ قاضی‌ عیاض‌، 2/ 466؛ دباغ‌، 2/ 6).
به‌ هر حال‌، تعجیل‌ اسد در ملاقات‌ شیوخ‌ مختلف‌ و همچنین‌ توجه‌ او به‌ رأی‌، وی‌ را به‌ سوی‌ عراق‌ رهنمون‌ شد. او در فضایی‌ جدید در كوفه‌ در محضر درس‌ ابویوسف‌ و محمد بن‌ حسن‌ شیبانی‌ حاضر گردید (ابوالعرب‌، همان‌، 163-164؛ قاضی‌ عیاض‌، 2/ 465، 466-467) و ابویوسف‌ تدریس‌ به‌ اسد را با اشارتی‌ به‌ محمد بن‌ حسن‌ وانهاد. بدین‌ ترتیب‌، بیشترین‌ بهره‌گیری‌ اسد از آراء ابوحنیفه‌ از طریق‌ محمد بن‌ حسن‌ صورت‌ گرفت‌ (همانجا). اسد با همان‌ روحیۀ افزون‌ طلبی‌ در علم‌ كه‌ در مدینه‌ از او سراغ‌ داریم‌، با محمد بن‌ حسن‌ نیز برخورد كرد. محمد بن‌ حسن‌ نه‌ تنها به‌ او علم‌ آموخت‌، بلكه‌ آن‌ زمان‌ كه‌ دریافت‌ اسد «ابن‌ سبیل‌» بوده‌، نیاز مالی‌ دارد، از كمك‌ به‌ او دریغ‌ نكرد. اسد روزها در مجالس‌ عمومی‌ درس‌ و در ساعاتی‌ به‌ طور جداگانه‌ از محمد بن‌ حسن‌ دانش‌ آموخت‌ (مالكی‌، 1/ 175-176؛ قاضی‌ عیاض‌، همانجا). البته‌ گاه‌ این‌ دانش‌ اندوزی‌ دو جانبه‌ بود، چه‌ در بین‌ روایت‌ كنندگان‌ از اسد بن‌ فرات‌ نام‌ محمد بن‌ حسن‌ و حتی‌ ابویوسف‌ نیز به‌ چشم‌ می‌خورد و این‌ بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ اسد برای‌ آنان‌ موطأ مالك‌ را روایت‌ می‌كرد (همو، 2/ 465). یادگیری‌ علم‌ِ عراقی‌ِ اسد ادامه‌ داشت‌ تا آنكه‌ در 179ق‌ خبر وفات‌ مالك‌ به‌ كوفه‌ رسید و همگان‌ پریشان‌ شدند. اسد كه‌ گویی‌ تا آن‌ زمان‌، مرتبۀ مالك‌ را درنیافته‌ بود، از اینكه‌ می‌دید محمد بن‌ حسن‌ و فقیهان‌ عراقی‌ تا چه‌ حد در مرگ‌ وی‌ سوگوار شده‌اند، با تعجب‌، علت‌ را جویا شد و با جوابی‌ كه‌ محمد بن‌ حسن‌ به‌ او داد، احساس‌ كرد كه‌ غنیمتی‌ را از دست‌ داده‌ است‌ و بدین‌ ترتیب‌، تصمیم‌ به‌ جبران‌ آن‌ گرفت‌ و بر آن‌ شد تا مجلس‌ درس‌ شاگردان‌ مالك‌ را از دست‌ ندهد و به‌ همین‌ سبب‌ رهسپار مصر شد (ابواسحاق‌، 155-156؛ قاضی‌ عیاض‌، 2/ 468- 469).
دربارۀ نخستین‌ بر خورد او با شاگردان‌ مالك‌ و انتخاب‌ مناسب‌ ترین‌ استاد از میان‌ آنان‌ در داستانی‌ چنین‌ آمده‌ است‌ كه‌ وی‌ ابتدا در مصر در حلقۀ درس‌ عبدالله‌ بن‌ وهب‌ حضور یافت‌ و از وی‌ پرسشهایی‌ كرد و پاسخ‌ آنها را نه‌ به‌ روایت‌، بلكه‌ بنابر نظر خود وی‌ خواستار شد، اما ابن‌ وهب‌ جز با روایات‌ به‌ او پاسخ‌ نگفت‌. پس‌ به‌ اشهب‌ روی‌ آورد كه‌ پرسش‌ او را بر پایۀ روایت‌ از مالك‌ پاسخ‌ دهد و اشهب‌ به‌ رأی‌ خود پاسخ‌ داد. اسد در نهایت‌ بر ابن‌ قاسم‌ وارد شد و دریافت‌ چیزی‌ را كه‌ خواستار آن‌ است‌، می‌تواند در محفل‌ او به‌ دست‌ آورد (همو،2/ 469- 470). به‌ این‌ ترتیب‌، از آن‌ پس‌ به‌ طور مداوم‌ در درس‌ ابن‌ قاسم‌ حاضر شد و پس‌ از اتمام‌ دورۀ درس‌ در 181ق‌ به‌ قیروان‌ رفت‌ و با آگاهی‌ از علم‌ دو مكتب‌ عراق‌ و مدینه‌ به‌ تدریس‌ پرداخت‌ و شاگردان‌ بسیاری‌ را همچون‌ سحنون‌ بن‌ سعید، معمر بن‌ منصور و دراس‌ بن‌ اسماعیل‌ پرورش‌ داد (ابوالعرب‌، طبقات‌، 166، 198؛مالكی‌،1/ 182؛ابن‌ قاضی‌، 194).
به‌ هر صورت‌، حضور اسد با پرسشهای‌ فراوان‌، همراه‌ با دقت‌ نظر وی‌ در محضر درس‌ ابن‌ قاسم‌ یكی‌ از مهم‌ترین‌ گامهای‌ نخستین‌ در تدوین‌ فقه‌ مالكی‌ به‌ شمار می‌آید. در این‌ مجالس‌، ابن‌ قاسم‌ سعی‌ بر آن‌ داشت‌ تا حتی‌ المقدور پرسشهای‌ اسد را بر اساس‌ آنچه‌ از مالك‌ به‌ یاد داشت‌، پاسخ‌ گوید. به‌ همین‌ سبب‌، در برخی‌ موارد در برابر پرسشهای‌ وی‌ كلماتی‌ حاكی‌ از تردید در شنیده‌های‌ خود بیان‌ می‌كرد (نک‌ : ه د، 4/ 433). نهایتاً اسد طی‌ چند سال‌، آراء برگرفته‌ از ابن‌ قاسم‌ را در مجموعه‌ای‌ با عنوان‌ الاسدیۀ گرد آورد.
چگونگی‌ برخورد مالك‌ با پرسشهای‌ اسد در یك‌ دورۀ زمانی‌ و كیفیت‌ جلسات‌ پرسش‌ و پاسخ‌ اسد وابن‌ قاسم‌، برای‌ بررسی‌ِ تاریخی‌ دربارۀ گسترشِ «تقدیریِ» فقه‌ مالكی‌ حائز اهمیت‌ است‌. اگر چه‌ دربارۀ موضوع‌ پرسشهای‌ اسد از مالك‌ آگاهی‌ كافی‌ در دست‌ نیست‌، ولی‌ آشكار است‌ كه‌ صرف‌ سؤال‌ نمی‌توانسته‌ است‌ مالك‌ را آزرده‌ سازد، بلكه‌ چنین‌ می‌نماید كه‌ مالك‌ با افراط در طرح‌ مسائل‌ فرضی‌ كه‌ در عمل‌، كمتر اتفاق‌ می‌افتاد و تنها از سوی‌ پرسشگری‌ كنجكاو مطرح‌ می‌شد، مخالف‌ بوده‌ است‌. با تكیه‌ بر جملۀ مالك‌ در راندن‌ اسد به‌ سوی‌ عراق‌ و با توجه‌ به‌ گسترشِ سبك‌ تقدیری‌ در فقه‌ عراق‌، این‌ تلقی‌ تأیید می‌شود و طبیعی‌ است‌ كه‌ این‌ گرایش‌ اسد، با آموخته‌هایش‌ از درس‌ عراقیان‌ تشدید شد. هنگامی‌ كه‌ او با ابن‌ قاسم‌ روبه‌رو شد، همان‌ روش‌ تفریع‌ را به‌ كار برد. ابن‌ قاسم‌ در مواردی‌ كه‌ از مالك‌ رأی‌ خاصی‌ وجود داشت‌، پاسخ‌ را مطرح‌ می‌كرد و در غیر این‌ صورت‌ یا رأی‌ خود را بیان‌ می‌داشت‌، یا بنا به‌ رأی‌ مالك‌ دربارۀ مسأله‌ای‌ مشابه‌ به‌ قیاس‌ متوسل‌ می‌شد (نک‌ : قاضی‌ عیاض‌، 2/ 469). بدین‌ترتیب‌، اسد با وارد كردن‌ِ فرض‌ و تقدیر در فقه‌ مالكی‌ - كه‌ به‌ طور طبیعی‌ تفریع‌ مسائل‌ را در برداشت‌ و خود منتهی‌ به‌ استنباط و قیاس‌ می‌شد - این‌ دو سبك‌ فقهی‌ را با یكدیگر درآمیخت‌ (نک‌ : ابوزهره‌، مالك‌، 465-466). این‌ تأثیر اسد را می‌توان‌ از مهم‌ترین‌ تأثیرات‌ او بر تاریخ‌ فقه‌ مالكی‌ دانست‌، به‌ ویژه‌ از این‌ باب‌ كه‌ الاسدیه‌ مشتمل‌ بر 60 جزء به‌ این‌ روش‌ گردآوری‌ شد (نک‌ : قاضی‌ عیاض‌، 2/ 470)؛ تألیفی‌ كه‌ در هر حال‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ گام‌ در راه‌ تدوین‌ فتاوی‌ مالك‌ به‌ سعی‌ اسد و به‌ طریق‌ ابن‌ قاسم‌ - پس‌ از 179ق‌ - برداشته‌ شد. اسد در 181ق‌ به‌ قیروان‌ رفت‌ (ابو العرب‌، همان‌، 166) و كتاب‌ خود را به‌ مردم‌ آنجا عرضه‌ كرد، ولی‌ مردم‌ به‌ سبب‌ وجود همان‌ كلمات‌ تردید آمیز در كتاب‌، نسبت‌ به‌ آن‌ كمتر رغبتی‌ نشان‌ دادند. سحنون‌ كه‌ نسخه‌ای‌ از الاسدیه‌ را به‌ دست‌ آورده‌ بود، در 188ق‌ نزد ابن‌ قاسم‌ رفت‌ و نسخۀ خود را بر او عرضه‌ داشت‌. ابن‌ قاسم‌ با دقت‌ در موارد تردید، آن‌ كلمات‌ شك‌ آمیز در نقل‌ از مالك‌ را حذف‌ كرد و بر اساس‌ اجتهاد شخصی‌ آرائی‌ را مطرح‌ ساخت‌. سحنون‌ مجموعۀ جدید را كه‌ با الاسدیه‌ اختلافاتی‌ داشت‌، المدونۀ المختلطۀ نام‌ گذارد. بی‌شك‌، با تغییراتی‌ كه‌ ابن‌ قاسم‌ خود در این‌ مجموعه‌ به‌ وجود آورد، گردآوردۀ سحنون‌ را تأیید كرد. او در 191ق‌/ 807م‌ به‌ دست‌ سحنون‌ نامه‌ای‌ به‌ اسد فرستاد و در آن‌ المدونه‌ را ناسخ‌ الاسدیه‌ دانست‌. به‌ روایتی‌ اسد در صدد تصحیح‌ كتاب‌ خود برآمد، ولی‌ برخی‌ از اصحاب‌ وی‌، او را از این‌ عمل‌ بازداشتند بر طبق‌ روایتی‌ دیگر اسد با آگاه‌ شدن‌ از گفتۀ ابن‌ قاسم‌ خشمناك‌ شده‌، به‌ این‌ كار تن‌ نداد و حتی‌ برخی‌ او را به‌ سبب‌ بی‌توجهی‌ به‌ كتابش‌ گریان‌ دیده‌اند (مالكی‌، 1/ 182-183؛ قاضی‌ عیاض‌، 2/ 470-472؛ ابن‌ خلكان‌، 3/ 181-182). به‌ هر روی‌، الاسدیه‌، تحت‌ الشعاع‌ التفات‌ بسیار مردم‌ به‌ المدونه‌ قرار گرفت‌ و بسیار زود به‌ فراموشی‌ سپرده‌ شد (نک‌ : ابو اسحاق‌، 156؛ ابن‌ رشد، 1/ 27- 28؛ ابن‌ خلكان‌، همانجا).
برپایۀ اطلاعات‌ پراكندۀ موجود، از این‌ زمان‌ به‌ بعد نوعی‌ دوگانگی‌ در شخصیت‌ اسد پدید آمده‌ است‌. اسد احتمالاً به‌ علت‌ سرخوردگی‌ از مسألۀ الاسدیه‌ به‌ تصریح‌ قاضی‌ عیاض‌ (2/ 473) رو به‌ كتابهای‌ ابوحنیفه‌ آورده‌، آنها را روایت‌ می‌كرد. این‌ مطلب‌ تا آنجا گسترش‌ پیدا می‌كند كه‌حتی‌ مالكی‌(1/ 181) و به‌تبع‌وی‌سراج‌اندلسی‌(1(3)/ 750) او را به‌ عنوان‌ امام‌ و اعلم‌ عراقیین‌ در قیروان‌ معرفی‌ می‌كنند و حتی‌ ابن‌ حزم‌ (ص‌ 8) اسد را با لفظ «صاحب‌ ابی‌ یوسف‌» یاد می‌كند (نیز نک‌ : مقری‌، 3/ 162). گزارش‌ نارسا و آشفتۀ مقدسی‌ (ص‌ 237) كه‌ بر پایۀ آن‌ فقه‌ ابوحنفیه‌ از طریق‌ اسد بن‌ فرات‌ (ضبط به‌ علت‌ آشفتگی‌: اسد بن‌ عبدالله‌) به‌ مغرب‌ راه‌ یافت‌، قابل‌ توجه‌ است‌ (نیز نک‌ : ابوزهره‌، ابوحنیفۀ، 462-463). اگر چه‌ پیش‌ از اسد حنفیان‌ در مغرب‌ حضور داشته‌اند، ولی‌ گفتۀ فوق‌ را می‌توان‌ اشاره‌ گونه‌ای‌ دانست‌ مبنی‌ بر اینكه‌ در زمان‌ اسد این‌ گروه‌ پیشرفت‌ كرده‌، و به‌ قدرتی‌ رسیده‌اند. اما از سویی‌ دیگر علاقۀ باطنی‌ اسد به‌ فقه‌ مالك‌، ابن‌ قاسم‌ و المدونه‌ همچنان‌ باقی‌ بود. در زمان‌ تصدی‌ قضا، هنگامی‌ كه‌ سلیمان‌ فارسی‌ به‌ عنوان‌ مخالفت‌ با اهل‌ مدینه‌، كتابهای‌ آنان‌ و المدونه‌ را به‌ آتش‌ سوزاند، این‌ عمل‌ بر اسد چنان‌ گران‌ آمد كه‌ وی‌ را به‌ تازیانه‌ زد (ابوالعرب‌، المحن‌، 435؛ قاضی‌ عیاض‌، همانجا).
اگرچه‌ آمده‌ است‌ كه‌ در مجالس‌ درس‌ اسد دو گروه‌ از شاگردان‌ با گرایشهای‌ مدنی‌ و عراقی‌ حضور داشتند و او برای‌ مدنیان‌ از مالك‌ و برای‌ عراقیان‌ از ابوحنیفه‌ روایت‌ می‌كرده‌ است‌ (همو، 2/ 474- 475)، ولی‌ برپایۀ روایتی‌ مالكی‌، وی‌ در پاسخ‌ سؤالی‌ نظرش‌ را دربارۀ این‌ دو مذهب‌ بدین‌گونه‌ بیان‌ داشته‌ است‌ كه‌ اگر دنیا را خواسته‌ باشید، به‌ ابوحنیفه‌، و اگر آخرت‌ را بخواهید، به‌ مالك‌ بگروید (همو، 2/ 478). در یك‌ نتیجه‌گیری‌ كلی‌ دربارۀ شیوۀ فقهی‌ اسد، این‌ گفتۀ مالكی‌ (همانجا) شایان‌ توجه‌ است‌ كه‌ وی‌ به‌ عنوان‌ فقیهی‌ متبحر در فقه‌ دو مكتب‌ مدینه‌ و كوفه‌، با اینكه‌ در شمار فقیهان‌ هر دو مذهب‌ شمرده‌ شده‌، و به‌ گونه‌ای‌ ملتزم‌ به‌ آنان‌ است‌، ولی‌ همچون‌ فقیهی‌ مجتهد، آنچه‌ در هر مسأله‌ به‌ نظرش‌ صحیح‌تر می‌رسیده‌، از آراء دو مكتب‌ اختیار می‌كرده‌، و در مسائل‌ مختلف‌ رأی‌ یكی‌ را بر دیگری‌ ترجیح‌ می‌نهاده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌هایی‌ از فتاوی‌ باقی‌ مانده‌ از وی‌، نک‌ : قاضی‌ عیاض‌، 2/ 475؛ ونشریسی‌، 10/ 78؛ نیز نک‌ : دهمانی‌، 2/ 170). در این‌ میان‌، تنها مطلب‌ باقی‌ مانده‌ این‌ است‌ كه‌ به‌ گفتۀ مقدسی‌ (ص‌ 236-237) در مغرب‌، یك‌ سال‌ فقیهی‌ حنفی‌ و در سال‌ دیگر یك‌ مالكی‌ بر مسند قضا می‌نشسته‌ است‌. با قراردادن‌ این‌ گزارش‌ در كنار این‌ نكته‌ كه‌ زیادۀ الله‌ ابراهیم‌ بن‌ اغلب‌، اسد و ابو محرز مالكی‌ را مشتركاً به‌ قضا برگزیده‌ بود (نک‌ : سطور بعد)، این‌ تصور قوت‌ می‌گیرد كه‌ گرایش‌ حنفی‌ در اسد بن‌ فرات‌ بیشتر وجود داشته‌ است‌ (نیز نک‌ : ابن‌ خوجه‌، 188).
از نظر جایگاه‌ اجتماعی‌، عمق‌ آشنایی‌ اسد به‌ مذاهب‌ فقهی‌ و شهرت‌ او به‌ عنوان‌ عالمی‌ برجسته‌، سبب‌ شد تا در دستگاه‌ بنی‌ اغلب‌ به‌ مقامات‌ قضایی‌ دست‌ یابد. زیادۀ الله‌ ابراهیم‌ بن‌ اغلب‌ در 204ق‌/ 819م‌ و به‌ قولی‌ دیگر در 203ق‌، چنانكه‌ گفته‌ شد، اسد را در كنار ابو محرز فقیه‌ مالكی‌ به‌ طور مشترك‌ به‌ قضای‌ قیروان‌ برگزید و اسد تا پایان‌ عمر بر این‌ مسند بود (خشنی‌، 235؛ دباغ‌، 2/ 19؛ ابن‌ عذاری‌، 1/ 97؛ سراج‌ اندلسی‌، 1(3)/ 752).
قیروان‌ در نیمۀ دوم‌ سدۀ 2 ق‌/ 8 م‌، دچار آشفتگی‌ سیاسی‌ و جنگهای‌ درونی‌ و برونی‌ بود. عمران‌ بن‌ مجالد ربیعی‌ و قریش‌ بن‌ تونسی‌ بر اغلبیان‌ خروج‌ كردند و جنگهای‌ متوالی‌ در 194ق‌/ 810م‌ بین‌ ایشان‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌ كه‌ در نهایت‌ اغلبیان‌ پیروز شدند (ابن‌ اثیر، 6/ 235- 236). در این‌ زمان‌ اسد كه‌ هنوز به‌ قضا برگزیده‌ نشده‌ بود، به‌سان‌ فقیهی‌ صاحب‌ اعتبار در قیروان‌ حضور داشت‌ تا حدی‌ كه‌ عمران‌بن‌ مجالد پس‌ از هزیمت‌ از زیادۀ الله‌، از اسد درخواست‌ كرد تا در كنار او قرار گیرد. اگر چه‌ اسد نپذیرفت‌ (همانجا)، ولی‌ با این‌ درخواست‌ می‌توان‌ جایگاه‌ اجتماعی‌ او را در آن‌ زمان‌ گمانه‌ زد. در 211ق‌/ 826م‌ منصور طنبدی‌ (منسوب‌ به‌ طنبده‌ در تونس‌) بر زیادۀ الله‌ خروج‌ كرد و وی‌ را در قصر القدیم‌ به‌ محاصره‌ گرفت‌ و قیروان‌ را به‌ دست‌ آورد. اگر چه‌ در جنگی‌ كه‌ روی‌ داد، زیادۀ الله‌ پیروز شد، ولی‌ اسد به‌ عكس‌ رقیب‌ خود ابو محرز كه‌ از منصور واهمه‌ داشت‌، در تمامی‌ این‌ دورۀ آشوب‌ با زیادۀ الله‌ همسو بود (نک‌ : مالكی‌، 2/ 185-186؛ دباغ‌، 2/ 20-21).
در 212ق‌ مشكلات‌ برون‌ مرزی‌ برای‌ اغلبیان‌، سبب‌ شد تا زیادۀ الله‌، اسد را با حفظ مقام‌ قضا، به‌ سمت‌ امیر لشكر برای‌ جنگ‌ صقلیه‌ منصوب‌ كند. بر اثر درگیریهایی‌ بین‌ بطریق‌ كنستانتین‌، سردار سپاه‌ روم‌ و شخصی‌ به‌ نام‌ فیمی‌ و همچنین‌ عدم‌ رعایت‌ مفاد صلح‌ نامه‌ای‌ كه‌ بین‌ اهل‌ صقلیه‌ و زیادۀ الله‌ دربارۀ اسرای‌ مسلمانان‌ بسته‌ شده‌ بود، فیمی‌ با ارسال‌ نامه‌ای‌ از زیادۀ الله‌ كمك‌ خواست‌ و زیادۀ الله‌ اسد را روانۀ جنگ‌ با رومیان‌ كرد (یاقوت‌، 3/ 407؛ ابن‌ اثیر، 6/ 333- 335؛ دباغ‌، 2/ 21-22). اسد در ربیع‌الاول‌ همان‌ سال‌ با لشكری‌ عظیم‌ در سوسه‌ بر كشتی‌ نشست‌ و به‌ سوی‌ صقلیه‌ حركت‌ كرد. لشكر مسلمانان‌ پس‌ از گذشتن‌ از شهر مازر به‌ مقابل‌ نیروهای‌ بلاطه‌ رسیدند كه‌ بر فیمی‌ شوریده‌ بود. در آنجا جنگی‌ بین‌ ایشان‌ درگرفت‌ و مسلمانان‌ این‌ سد را شكسته‌، به‌ سوی‌ سرقوسه‌ حركت‌ كردند. نیروی‌ كمكی‌ از افریقیه‌ و اندلس‌ به‌ ایشان‌ پیوست‌ و در نهایت‌ سرقوسه‌ را از دریا و خشكی‌ محاصره‌ كردند و بسیاری‌ از دشمنان‌ را از میان‌ بردند. پس‌ از آن‌، لشكر مسلمانان‌ در پشت‌ حصار سرقوسه‌ باقی‌ ماند و این‌ حالت‌ چندان‌ به‌ طول‌ انجامید كه‌ علاوه‌ بر وبای‌ سختی‌ كه‌ بین‌ آنان‌ در افتاد، اختلالاتی‌ نیز در درون‌ لشكر اسد به‌ وجود آمد. تا جایی‌ كه‌ حتی‌ محمد بن‌ قادم‌ شاگرد و هم‌ رزم‌ اسد، قصد خروج‌ از جنگ‌ و بازگشتن‌ به‌ افریقیه‌ كرد، ولی‌ اسد به‌ عنوان‌ امیر لشكر به‌ شدت‌ وی‌ را از این‌ كار بازداشت‌. اسد در آستانۀ فتح‌ كامل‌ سر قوسه‌، به‌ وبای‌ شدیدی‌ مبتلا شد و درگذشت‌. هم‌ زمان‌ با آنكه‌ پیكر وی‌ را در بَلِرْم‌ به‌ خاك‌ سپردند، زیادۀ الله‌ در نامه‌ای‌ به‌ مأمون‌ خلیفه‌، فتح‌ صقلیه‌ توسط اسد بن‌ فرات‌ را اعلام‌ كرد (یاقوت‌، همانجا؛ ابن‌ اثیر، 6/ 333-336؛ دباغ‌، 2/ 24- 25؛ ابوالعرب‌، المحن‌، 435؛ حمیری‌، 366؛ ابن‌ خلكان‌، 3/ 182).
اسد بن‌ فرات‌ در عقیده‌ از پیروان‌ سخت‌ سنت‌ شناخته‌ می‌شد و در مسأله‌ای‌ چون‌ رؤیت‌ باری‌ در آخرت‌ چندان‌ سختگیر بود كه‌ حتی‌ در مجلسی‌، سلیمان‌ فراء عراقی‌ را به‌ سبب‌ انكار این‌ عقیده‌ مضروب‌ ساخت‌ (ابوالعرب‌، طبقات‌، 165؛ مالكی‌، 1/ 182). او در جبهۀ مخالف‌ بشر مریسی‌ قرار داشت‌ و بشر كتاب‌ التوحید او را به‌ سختی‌ مذمت‌ می‌كرد و مدعی‌ گرایش‌ او به‌ زندقه‌ بود (همانجا). در مسألۀ خلق‌ قرآن‌ به‌ رغم‌ اینكه‌ برخی‌ قول‌ به‌ خلق‌ را بدو منسوب‌ می‌ساختند، روایاتی‌ از او كه‌ خلق‌ قرآن‌ را به‌ شدت‌ انكار می‌كند، نقل‌ شده‌، و سحنون‌ نیز همین‌ روایات‌ را تأیید می‌كرده‌ است‌ (نک‌ : ابوالعرب‌، همان‌، 164- 165؛ مالكی‌، همانجا). در اینجا باید به‌ نامۀ اسد بن‌ موسی‌ محدث‌ و فقیه‌ مصری‌ به‌ اسد بن‌ فرات‌ كه‌ در آن‌ بر لزوم‌ پیروی‌ سنت‌ و دوری‌ از بدعت‌ تأكید شده‌، اشاره‌ كرد كه‌ هر چند محتوای‌ آن‌ بر ما پوشیده‌ است‌، اما به‌ هر صورت‌ ردیه‌ و پرخاشی‌ است‌ از سوی‌ گروه‌ فكری‌ اصحاب‌ حدیث‌، كه‌ در گفتار اسد بن‌ موسی‌ تجلی‌ كرده‌ است‌ (نک‌ : ابن‌ خیر، 299؛ نیز نک‌ : ه د، اسد بن‌ موسی‌).
گفتنی‌ است‌ كه‌ ریتسیتانو در مقاله‌ای‌ با عنوان‌ «اسد بن‌ فرات‌، فقیه‌ و قاضی‌ افریقیه‌» به‌ تفصیل‌ به‌ شرح‌ حال‌ و نیز جایگاه‌ فقهی‌ اسد و نقش‌ وی‌ در فتح‌ صقلیه‌ پرداخته‌ است‌ (ص‌ 225-243).

مآخذ

ابن‌ ابار، محمد، الحلۀ السیراء، به‌ كوشش‌ حسین‌ مونس‌، قاهره‌، 1963م‌؛
ابن‌ اثیر، الكامل‌؛
ابن‌ حزم‌، علی‌، «رسالۀ فی‌ فضل‌ الاندلس‌»، فضائل‌ الاندلس‌ و اهلها، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدین‌ منجد، بیروت‌، 1387ق‌/ 1967م‌؛
ابن‌ خطیب‌، محمد، الاحاطۀ فی‌ اخبار غرناطۀ، به‌ كوشش‌ محمد عبدالله‌ عنان‌، قاهره‌، 1393ق‌/ 1973م‌؛
ابن‌ خلكان‌، وفیات‌؛
ابن‌ خوجه‌، محمد، صفحات‌ من‌ تاریخ‌ تونس‌، به‌ كوشش‌ حمادی‌ ساحلی‌ و جیلانی‌ بن‌ حاج‌ یحیی‌، بیروت‌، 1986م‌؛
ابن‌ خیر اشبیلی‌، محمد، فهرسۀ، به‌ كوشش‌ فرانسیسكو كودرا، بغداد، 1963م‌؛
ابن‌ رشد، محمد، المقدمات‌ الممهدات‌، قاهره‌، 1325ق‌؛
ابن‌ عذاری‌، احمد، البیان‌ المغرب‌، به‌ كوشش‌ كولن‌ و لوی‌ پرووانسال‌، لیدن‌، 1948- 195 م‌؛
ابن‌ قاضی‌ مكناسی‌، احمد، جذوۀ الاقتباس‌، رباط، 1973م‌؛
ابن‌ ماكولا، علی‌، الاكمال‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ معلمی‌ یمانی‌، حیدرآباد دكن‌، 1384ق‌/ 1965م‌؛
ابواسحاق‌ شیرازی‌، ابراهیم‌، طبقات‌ الفقهاء، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، 1401ق‌/ 198 م‌؛
ابو زهره‌، محمد، ابو حنیفۀ، قاهره‌، 1955م‌؛
همو، مالك‌، قاهره‌، 1952م‌؛
ابوالعرب‌ تمیمی‌، محمد، طبقات‌ علماء افریقیۀ و تونس‌، به‌ كوشش‌ علی‌ شابی‌ و نعیم‌ حسن‌ یافی‌، تونس‌، 1985م‌؛
همو، المحن‌، به‌ كوشش‌ یحیی‌ وهیب‌ جبوری‌، بیروت‌، 1403ق‌/ 1983م‌؛
حمیری‌، محمد، الروض‌ المعطار، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌، 1980م‌؛
خشنی‌، محمد، طبقات‌ علماء افریقیۀ، به‌ كوشش‌ محمدبن‌ شنب‌، پاریس‌، 1915م‌؛
دباغ‌، عبدالرحمان‌، معالم‌ الایمان‌، به‌ كوشش‌ محمد احمدی‌ ابوالنور و محمد ماضور، قاهره‌/ تونس‌،1974م‌؛
دهمانی‌، حسین‌، مقدمه‌ و حاشیه‌ بر التفریع‌ ابن‌ جلاب‌، بیروت‌، 1408ق‌/ 1987م‌؛
ذهبی‌، محمد، سیر اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعیب‌ ارنؤوط و محمد نعیم‌ عرقسوسی‌، بیروت‌، 1406ق‌/ 1986م‌؛
سراج‌ اندلسی‌، محمد، الحلل‌ السندسیۀ، به‌ كوشش‌ محمد حبیب‌ هیله‌، تونس‌، 1970م‌؛
قاضی‌عیاض‌، ترتیب‌المدارك‌، به‌ كوشش‌ احمدبكیرمحمود، طرابلس‌/ بیروت‌،1387ق‌/ 1967م‌؛
مالكی‌، عبدالله‌، ریاض‌ النفوس‌، به‌ كوشش‌ حسین‌ مونس‌، قاهره‌، 195 م‌؛
مقدسی‌، محمد، احسن‌ التقاسیم‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1906م‌؛
مقری‌، احمد، نفح‌ الطیب‌، به‌ كوشش‌ احسان‌عباس‌، قاهره‌، 1370ق‌؛
ونشریسی‌، احمد، المعیار المعرب‌، بیروت‌، 1401ق‌/ 198 م‌؛
یاقوت‌، بلدان‌؛
نیز:

Rizzitano, U., «Asad ibn al-Furāt, faqih e qādi' Ifr / qiyah», RSO, 1961, vol. XXXVI.
فرامرز حاج‌ منوچهری‌

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 685
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست