responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 651

اخوان


نویسنده (ها) :
احمد پاکتچی
آخرین بروز رسانی :
دوشنبه 19 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اِخْوان، یکی از 3 طایفۀ اصلیِ مسلمانانِ چین، و یکی از دو گرایش متأخر اسلامی در این کشور که پیدایی آن به عصر سلسلۀ منچو تبارِ چینگ بازمی‌گردد و زمینۀ اصلیِ تعالیمِ آن، اصلاح‌طلبیِ دینی و دوری از مظاهری است که توسط آنان بدعت شمرده می‌شود.

زمینۀ تاریخی

سرزمین چین، اگرچه هیچ‌گاه به عنوان بخشی از سرزمینهای اسلامی شناخته نشده، اما از سدۀ نخست هجری و در طول 13 قرن، همواره جمعیتی مسلمان را در خود جای داده است.
امپراتوران سلسلۀ مینگ (حک‌ 769-1054ق) با نگاهی دوستانه به دیانت اسلام ــ دست‌کم در بخشی از دورۀ سیادت خود ــ این امکان را فراهم آوردند که اسلام در نواحی درونی چین، بیش از پیش نفوذ کند. این سلسله در برخورد با اسلام، به دنبال راههایی بود که بتوان دو گروه قومی ـ فرهنگیِ هان (چینیان غیرمسلمان) و هوی (چینیان مسلمان) را برخلاف وضع حاکم در عصر یوآن که مسلمانانِ هر شهر، جداگانه در شهرکهایی می‌زیستند (نک‌ : ابن‌بطوطه، 628، 633 به بعد) ــ به عنوان مردمان کشوری واحد، با اندک اختلافاتی در فرهنگ، کنار هم آوَرَد (برای گزارشی، نک‌ : خطایی، 47-48). مینگها بر اصالت چینی، همراه با روحیه‌ای انزواگرایانه تأکید داشتند و از نتایج آن، محدودیت شدید حمل و نقل دریایی بود که ارتباط مسلمانان چین را با مسلمانان باختر می‌گسست (نک‌ : پینگ، 35-36). به نظر می‌رسد که سلسلۀ مینگ، در اواخر حکومت خود تا حدودی در تحقق هدف نزدیک‌سازی چینیان هان و هوی به توفیق رسیده بودند و در همین دوره بود که زبان چینی، به عنوان زبان ادبی مورد توجه نویسندگان مسلمان قرار گرفت (نک‌ : روسایی، 384؛ نینگ، 13، 16).
به روزگار سلسلۀ چینگ (حک‌ 1054-1330ق)، اگرچه در بسیاری از سیاستهای عمومی کشور، تغییری بنیادین پدید نیامد، اما هویت بیگانۀ این سلسله که تباری منچو داشت، برخی تفاوتها را اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت و یکی از برجسته‌ترین این ویژگیها، اصرار نداشتن حکام چینگ به تکیه بر اشتراکات هان و هوی بود. از تحولات فرعی‌تر، الغای ممنوعیت تجارت دریایی در بدر کانتون در اواخر سدۀ 11ق/ 17م بودکه راه را برای ارتباط مسلمانان چین با مردمانی از سرزمینهای گوناگون اسلامی بازگشود؛ تحولی که به باور تحلیل‌گران، یکی از عوامل زمینه‌ساز برای شکل‌گیری گرایشهای فرقه‌ای نوین در چین بوده است (نک‌ : نینگ، 16؛ اندرو، 90-91).
فشار وارد برمسلمانان‌بخشهای‌غربیِ‌چین از سوی فرمانروایان محلی و نیز از سوی افراد پرنفوذِ هان در اواسط سدۀ 12ق/ 18م، اوضاع را به‌گونه‌ای‌روزافزون برای آنان ناپذیرفتنی می‌ساخت و مقدمات را برای جهادگرایی اسلامی با زمینه‌ای اصول‌گرا مهیا می‌کرد (برای برخی گزارشها، نک‌ : «اسناد چینی»، 130-132، نیز 146 به بعد).
آغازگر حرکتی نوین در آموزشهای مذهبی مسلمانان چین در این دوره، عالمی اهل کانسو به نام مامینگ هسین بود که پس از فراگیری تعلیماتی در سرزمینهای باختر و نیز در آسیای مرکزی، در 1175ق با اندیشه‌ای جدید به کانسو بازگشت و گرایشی مذهبی با پایۀ صوفیانه را عرضه نمود که در محافل چینی با عنوانِ «طایفۀ جدید» شناخته شده، و الهام‌بخش بسیاری از حرکتهای جهادیِ مسلمانان در طول سده‌های 12 و 13ق در نواحی غربی چین بوده است (برای تفصیل، نک‌ : چو، 309 به بعد؛ تسومر، 8 به بعد؛ هیوارد، 356 به بعد؛ ایزرائیلی، 295 به بعد).
آنچه‌درتاریخ فرقه‌های اسلامیِ چین، طایفۀ جدید را با پیشینۀ طایفۀ جدیدتر، یعنی طایفۀ اخوان پیوند داده است، از یک‌سو وجود گرایش عمومیِ جهادگرایی در میانِ پیروانِ طایفۀ جدید به عنوان عاملی مشترک با طایفۀ اخوان است که احساساتی تند در جهت اصلاح‌طلبی و مبارزه با آنچه آن را بدعت می‌خوانده‌اند، ابراز می‌داشته‌اند (نک‌ : همانجا؛ روسابی، 384 به بعد).

شکل‌گیری تعالیم اخوان

برای توضیح اینکه چگونه ممکن است اندیشۀ «برادری دینی» الهام‌بخش شکل‌گیری یک فرقۀ اسلامی بوده باشد، نیازی به جست‌وجوی عوامل خاص نیست و واضح است این اندیشۀمشترک اسلامی که ریشه در تعالیم قرآن کریم دارد (نک‌ : حجرات/ 49/ 10)، در طول تاریخ اندیشۀ اسلامی، الهام‌بخش بسیاری از متفکران اسلامی بوده است. در صورتی که مقصود جستن جایگاه این اندیشه در میان مسلمانان چین، در زمانی نزدیک به ظهور این طایفه مقصود بوده باشد، باید یادآور شد که اندیشۀ برادری دینی با نگرشی سیاسی نزدیک به اندیشۀ اخوان، در آستانۀ ظهور این طایفه از سوی خواجه‌ها یا رهبران نقشبندی آسیای مرکزی و به تبع از سوی رهبران نقشبندی چین تبلیغ می‌شده است (نک‌ : روسایی، 385)؛ اگرچه دور نیست که الگوهای اندیشۀ اخوت در میان طایفۀ اخوان، در میان فرق سرزمینهای دورتر ــ شاید عربستان ــ جست‌وجو شود (نک‌ : سطور بعد).
طایفۀ اخوان، به مفهوم خاص فرقه‌ای خود، در اواخر سدۀ 13ق/ 19م در شمال غربی چین پدیدار شد و هستۀ نخستین آن، در لین هسیا یا «مکۀ چین»، در جنوب غربی کانسو شکل گرفت (نک‌ : نینگ، 16).
سخن‌گفتن دربارۀتاریخچۀپیداییِ اخوان و رده‌بندیهای درونیِ آن، همچون گفت‌وگو دربارۀ تاریخ شکل‌گیریِ هریک از دیگر فرقه‌های دینیِ متأخر در چین، دشوار می‌نماید. پنهانی بودن تشکیلات اینگونه فرقه‌های اسلامی و خوددار بودن آنان از نوشتن دربارۀ تشکیلات و حتى جزئیات عقاید خود، تا حد زیادی می‌تواند با فعالیتهای سری آنان بر ضد حکومت وقت توجیه‌پذیر باشد، اما این نکته نیز شایان تأمل است که آگاهیهای اندک پژوهشگران دربارۀ ماهیت فرقه‌ای و باورهای طایفۀ اخوان و دیگر فرقه‌های متأخر چینی، ریشه در گریز این فرقه‌ها از تفرقه داشته باشد.
برای هر پژوهشگری که در قرون‌اخیربه‌تحقیق‌دربارۀ فرقه‌های اسلامی پرداخته است، دو اصطلاحِ «طایفۀ قدیم» (یا تعلیم قدیم، به چینی: لائو چیائو) و «طایفۀ جدید» (یا تعلیم جدید، به چینی: هسین چیائو)، اگر از وضوح فرقه‌شناختی کافی برخوردار نباشند، دست‌کم از تمایز تاریخی کافی بهره دارند؛ اما «طایفۀ سوم» که پیدایی آن از طایفۀ جدید نیز متأخرتر است، آنچنانکه باید در آثار تحقیقی مورد توجه قرار نگرفته است. از طایفۀ قدیم و طایفۀ جدید، با عنوان «طایفۀ جدیدتر» تعبیر شده است (نک‌ : نینگ، 104).
در بازگشت به سخن از تاریخ ظهور دعوت اخوان در منطقۀ لین هسیا، بایدیادآور شد که این دعوت در اواخر سدۀ 13ق/ 19م، یعنی در بدو پیدایی به میان قومِ غیرچینیِ دونگ هسیانگ راه گشود و چنین می‌نماید که محافل دینیِ این اقلیتِ قومی را بتوان خاستگاه دعوت اخوان به‌شمار آورد (نک‌ : نینگ، 104-105؛ نیز یین، 111). دونگ هسیانگ، قومی کوچک با سابقه‌ای دیرینه در تدین به اسلام است که زبان قومیِ آن گونه‌ای از زبانهای مغولی است. بر پایۀ منابع کهن تاریخی، دانسته است که در عهد جانشینان چنگیزخان، فردی از خان‌زادگان مغول به نام اننده به عنوان فرماندار به ولایت تنگوت (ایالات شمال غربیِ چین) رفت و در آنجا به دیانت اسلام گروید و در پی او، شماری بسیار از لشکریان مغول نیز اسلام آوردند (نک‌ : رشیدالدین، 2/ 866، 951؛ قس: «سفرنامه»، 231). گاه در منابع همین مغولان اسلام آورده، هستۀ نخستینِ شکل‌گیریِ قومی شناخته شده‌اند که تا آغاز سدۀ حاضر به‌طور سنتی در چین، مغولانِ «هوی هوی» نامیده می‌شدند و دیرزمانی نیست که در انتساب به موطن خود، با نام رسمیِ دونگ هسیانگ خوانده شده‌اند (نک‌ : یین، همانجا؛ نینگ، 98؛ تسومر، 6).
اصلی‌ترین شاخۀ طایفۀ اخوان که با عنوان ماکوهیوآن شهرت یافته است،توسط‌عالمی معمر به‌نام نوح‌ماوانگ‌فو(1265-1362ق/ 1849-1943م) بنیان نهاده شده که خود از قوم دونگ هسیانگ برخاسته است. نام‌گذاریِ این شاخه از اخوان به کوهیوآن، از آن روست که بنیان‌گذارِ آن در روستایی به نام کوهیوآن در منطقۀ دونگ هسیانگ از ایالت‌کانسو دیده به جهان گشوده، و به همین مناسبت، بیشتر به «ماکوهیوآن» نامبردار بوده است (نک‌ : نینگ، 105).
ماکوهیوآن‌که یکی‌از معدودکسان شناخته در رهبریِ نخستین هسته‌های طایفۀ اخوان بوده است، شرح حالی نسبتاً روشن دارد که برای درکی درست از گرایشهای فکری او، راهنمایی مؤثر و کارآمد می‌تواند بود. وی به روزگار تحصیل خود، برای گزاردن مناسک حج راهی حجاز شد و در خلال این سفر، بر اندیشه‌های عالمان باختر، آگاهی یافت. وی مدتی در حرمینِ شریف مجاور شد و با زمینه‌ای مساعد از آگاهی به زبانهای عربی و فارسی، به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. ماکوهیوآن با درکی واقع‌گرایانه از شرایط تبلیغ دینی در سرزمین چین، خود را بر آگاهی عمیق از تعالیم سنتیِ چینی ملزم می‌دید و از همین‌رو، پس از بازگشت به موطن، در مرکز علمیِ خاور، شهر لین هسیا به فراگیریِ آثار اندیشمندانِ چینی‌نویس مسلمان نزد برجسته‌ترین عالمان روزگار خویش روی نهاد و آموخته‌های خود از فرهنگی اسلامی ـ چینی که بر پایۀ آثار سنتیِ طایفۀ قدیم استوار بود، به آموخته‌هایش از مراکز اسلامیِ باختر افزود (نک‌ : نینگ، 105).
نگرشی بر دانسته‌ها از روند تحصیل ماکوهیوآن، تصویری کلی از جریان شکل‌گیریِ اندشۀ مذهبی او به دست می‌دهد؛ بر این پایه می‌توان به روشنی‌آموخته‌های او از محفل مشایخ حجاز را به عنوان تکیه‌گاه اصلیِ وی در شناخت دین، و برخورداریش از دانایی بر تعالیم قدیم چین را به عنوان ابزاری برای برخورد صحیح با فرهنگ مسلمانان چین ــ و در مواردی مبارزه با برخی تعالیم سنتی ــ عنوان کرد. اما در این میان نشانه‌ای در دست نیست که حاکی از تعلقِ او به طرق صوفیه و تأثیرپذیری وی از تعالیم «طایفۀ جدید» باشد؛ چنانکه تعالیم او در ستیز با آنچه به شیوه‌ای نزدیک به وهابیان آن را بدعت می‌خوانده است، نیز با تعالیم «طایفۀ جدید» ــ یا دست‌کم با جناحهای باطن‌گرای آن ــ قابل جمع نبوده است.
سفر ماکوهیوآن به حرمین، در روزگاری بوده که تبلیغات مبلغان وهبی در حجاز رواجی تام داشته است؛ شواهد مقتضی آن نیست که ماکوهیوآن گرونده‌ای به وهابیت تلقی گردد و چه بسا محیط فرهنگی مسلمانان چین نیز، طریقه‌ای کاملاً گرته‌برداری شده از روش مناسب با محیطِ عربستانِ وهابیان را برنمی‌تافته است، اما این نکته را می‌توان محتمل دانست که تعالیم اصول‌گرایانۀ خاص وهابیه و برخی گروههای فکری نزدیک به آنان که وی در سفر حجاز با ایشان برخورد کرده، و در مدت زمان درنگ خود برای تحصیل از نزدیک با مبانی اعتقادی آنان آشنا شده است، در اندیشۀ دینیِ او تأثیری جدی نهاده باشد.
این تأثر احتمالی از وهابیان، زمانی قابل تأمل‌تر می‌نماید که تاریخچۀ تشکل جهادی اخوان در عربستان یادآوری شود و
مقایسه‌ای میان روشهای آنان با تعالیم اخوان در چین صورت گیرد. اگر مبنای فرض بر آن نهاده شود که سفر ماکوهیوآن به عربستان، زمانی پس از 1319ق/ 1902م بوده است ــ و این فرضی است که از نظر تاریخی نیز پذیرفتنی می‌نماید ــ باید گفت که به هنگام ورود او به حجاز، اندک زمانی بوده که ابن سعود در نجد، تشکل اخوان را از قبایل بدوی پدید آورده، و درصدد توسعۀ این تشکل بوده است (نک‌ : ه‌ د، اخوان، گروهی...). اگرچه برخی‌ویژگیهای اساسی تشکیلات اخوانِ عربستان در میان اخوانِ چین ــ مانند استقرار بدویان در هجره‌ها ــ موضوعیت نداشته است، اما برخی ویژگیهای مشترک نیز، هم در ساختار اجتماعیِ اردو و هم در اندیشه‌ها و تعالیم به چشم می‌آید. آن اندازه که به اندیشه‌ها بازمی‌گردد، باید بر اشتراک آنان در اصول‌گراییِ افراطی، دست کم در حد کلیات اشاره کرد و در زمینۀ آنچه به ساختار اجتماعی اردو بازمی‌گردد، به ساختار قومیِ پیروان اخوان توجه داشت؛ چه، با آسانی نمی‌توان این نکته را اتفاقی محض انگاشت که ماکوهیوآن خود از قوم مغولیِ دونگ هسیانگ بوده است و هواداران او نیز بیش از آنکه از مسلمانان چینیِ هوی بوده باشند،به اقوام آلتاییِ دونگ هسیانگ، سالار و باوآن تعلق داشته‌اند که دارای پیشینه‌ای کوچنده بوده، و در گذشته‌ای نه چندان دور، به زندگی یکجانشینی روی آورده بوده‌اند (نک‌ : سطور بعد).

رواج تعالیم اخوان

در تاریخ دعوت اخوان در چیم، باید سخن را از بازگشت ماکوهیوآن، رهبر شاخصِ این گرایش دینی آغاز کرد. از دانسته‌ها دربارۀ مبانی تعلیم ماکوهیوآن پس از بازگشت به موطن خود، این است که او بر پاره‌ای تجدید نظرها در آداب و رسوم مردم مسلمان چین تأکید ورزیده است. او مردم را به سوی التزام به کتاب خدا به عنوان هدفی عالی برای دعوت اسلامی فرا می‌خواند و بر اتباع از سنت پیامبر اکرم(ص) پای می‌فشرد. در کنار این اندیشه‌های بنیادین، در صحنۀ سیاسی نیز آشکارا دیانت اسلام را دخیل می‌شمرد و مسلمانان را به سوی جهاد در راه خدا فرا می‌خواند (نک‌ : نینگ، 105)؛ جهادی که به طبع تیزی تیغِ آن متوجه حکمرانانِ دستگاه چینگ در مناطق مسلمان‌نشین چین بود و بدین‌ترتیب حرکتِ اخوان را با وجود وجوه تمایز اساسی در عقیده، از نظر سیاسی در کنارِ قیام‌کنندگانِ طایفۀ جدید قرار می‌داد.
حرکت طایفۀ اخوان در نمود اجتماعی خود نیز جریانی تندروانه بود که بسیاری از آداب دینی و شیوه‌های طوایف دیگر، اعم از طایفۀ قدیم و طایفۀ جدید را به سختی به نقد می‌گرفت و آن شیوه‌ها را خروج از دایرۀ شریعت می‌انگاشت. در رأس شعارهای دینی که ماکوهیوآن پس از بازگشت خود از مکه مطرح می‌ساخت و در عمل از ممیزه‌های طایفۀ اخوان به‌طور عام به‌شمار می‌آمد، اساس نهادن قرآن کریم و اصلاح آیین و رسوم دینی و اجتماعی بر پایۀ دستورها و تعالیم آن، و ترک رفتارهایی بود که در اصطلاح این طایفه بدعت تلقی می‌شد. دعوت به مراقبت و اهتمام بر ادای فرایض دینی یا به تعبیری دیگر ارکان پنجگانه که در سنت قدیم مسلمانانِ هوی عبارت از شهادتین، نماز. روزه، زکات و حج دانسته می‌شد، از دیگر رئوس تعالیم وی بود. ماکوهیوآن را در این‌باره دسترو عملی مشتمل بر 10 ماده بوده که به دستورِ 10 ماده‌ای کوهیوآن شهرت یافته است (نک‌ : همانجا).
در میان رجال صاحب نام اخوان، همچنین می‌توان از سونگ‌شان، برجسته‌ترین شاگرد ماکوهیوآن و ادامه‌دهندۀ راه وی اشاره کرد که برای پیروان طایفۀ اخوان در منطقۀ نینگ هسیا شخصیتی علمی و نیز رهبری سیاسی به‌شمار می‌آمد. او افزون بر زبان ادبی چینی. به زبانهای عربی و فارسی آگاهی داشت و به عنوان عالمی اهل فضل شناخته شده بود. وی در صحنۀ سیاسی، شخصیتی مبارز و گراینده به اتحاد طوایف بود و به همین سبب تمامی مسلمانان چین، برای او احترامی ویژه قائل بودند (نک‌ : نینگ، 105).
طریقۀ ماکوهیوآن از طایفۀ اخوان، در پهنه‌ای وسیع از شمال غرب چین گسترش یافت و دارای پیروانی بسیار در بخشهای گوناگون ایالتهای این منطقه، اعم از کانسو، تسینگهای و نینگ هسیا شد که به قومیتهایی مختلف تعلق داشتند. بجز دونگ هسیانگهای مغول، و در سطحی محدود چینیان هوی، پیروان طایفۀ اخوان را در میان دو اقلیت قومی دیگر مسلمان، یعنی باوآن و سالار نیز می‌توان سراغ گرفت. قوم باوآن، در برخی منابع اخلاف مغولانی مهاجر به ایالت تسینگهای در عصر یوآن دانسته شده‌اند که به دین اسلام گرویدند و قومیتی مغولی ـ اسلامی را در منطقه پدید آوردند (نک‌ : نینگ، 99؛ نیز یین، 124 به بعد؛ اندرو، 92). به هر روی، این قوم که به عنوان نزدیک‌ترین خویشاوند قومیت دونگ هسیانگ در منطقه شناخته می‌شود، اگرچه به اندازۀ آنان تحت تأثیر تعالیم تند و اصلاح‌طلبانۀ اخوان فرا نگرفت، اما اخوان از آغاز دعوت، در میان آنان هوادارانی داشته‌اند (نک‌ : نینگ، 104).
یکی از اقلیتهای قومی که در پذیرش دعوت اخوان، و حمایت از حرکتهای آن، بسیار کوشیده‌اند، قومیت ترک‌زبانِ سالار بود؛ طایفۀ سالار که از کهن‌ترین شاخه‌های قوم ترکی اوغوز به‌شمار می‌آیند، طایفۀ قدیم‌الاسلام بوده‌اند که به انگیزۀ یافتن زیستگاهی مناسب، در دورۀسلسلۀ مینگ، با دریافت اجازه از امپراتور به درون ایالت تسینگهای مهاجرت کرده، و در آن منطقه سکنى گزیده‌اند (نک‌ : تنیشف، 82 به بعد؛ سومر، 139 به بعد، جم‌ ؛ آتایف، 277 به بعد). در دورۀ دعوت اخوان، قوم سالار از این تعالیم استقبالی جدی نمودند و به‌ویژه به طریقۀ ماکوهیوآن گرایش یافتند (نک‌ : نینگ، 105)؛ شاید به سبب شهرت سالارها به پیروی از مسلک طایفۀ اخوان است که مردمان ثبت، در تداول خود سالارها را به تعبیر «برادران» یاد می‌کنند (نک‌ : همو، 101).
سالارها به عنوان یکی از اقلیتهای قومی پیشقدم در مبارزه با دستگاه چینگ، حتى پیش از پیداییِ طایفۀ اخوان، قیامهایی جهادی بر ضد امپراتوری را سامان داده بودند؛ چنانکه در یادداشتی از بی‌یوآن، فرماندار ایالت شنسی در 1195ق/ 1781م، سخن از آن به میان آمده است که «چون قبیلۀ سالار علم طغیان برافراشت، به هوییهای شنسی هشدار داده شد که ممکن است پای آنان نیز به این ماجرا کشیده شود» (نک‌ : ایزرائیلی، 233). با وجود این، باتوجه به گسترش سریع دعوت اخوان در میان طوایف سالار، قیام سالارها در 1313ق/ 1895م بر ضد سلسلۀ چینگ که با شکستی سخت نیز همراه بود (نک‌ : پینگ، 196)، به احتمال می‌تواند متأثر از آموزشهای طایفۀ اخوان و تبلیغات آنان در دعوت به جهاد بوده باشد.
ازجمله بازتابها و نمودهای تعالیم اخوان در محیط تسیگهای، به‌ویژه در سرزمینهای پیروان این طایفه در شونهوآ، از اواخر سدۀ 13ق/ 19م، پدید آمدن نظام ویژۀ مساجد است؛ در این نظام، در هر مرکز اداری. مسجدی جامع وجود دارد که شماری از مساجد کوچک تحت سرپرستی روحانی آن هستند و از نمونه‌ای این مساجد، جامع مشهور جیتسه است که سابقه‌ای دیرینه دارد و تأسیس آن به اوایل عصر مینگ بازمی‌گردد (نک‌ : نینگ، 106).
در حال حاضر، طایفۀ اخوان به عنوانِ سومین طایفه از طوایف سه‌گانۀ مذهبی در میان مسلمانان چین از رسمیت برخوردار است و اگرچه به آمارهای موجود باید با دیدۀ احتیاط نگریست، شمار مسلمانان منتسب به طایفۀ اخوان، در آماری تلویحاً مورد قبول منابع رسمی چین در حدود یک میلیون نفر برآورد شده است (نک‌ : نینگ، 105).

مآخذ

ابن بطوطه، محمد، رحلة، بیروت، 1384ق؛
ایزرائیلی، رافائل، مسلمانان چین، ترجمۀ حسن نقی‌زاده طوسی، مشهد، 1368ش؛
پینگ، لیوجی، معماری اسلامی در چین، ترجمۀ مریم خرم، تهران، 1373ش؛
خطایی، علی‌اکبر، خطای‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1372ش؛
رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛
قرآن کریم؛
نینگ، چو، القومیات المسلمة فی الصین، ترجمۀ وجیه هوادی چینگ، پکن، 1988م؛
نیز:

Andrew, Findlay G., «Islam in North-West China Today», Journal of the Royal Central Asian Society, 1963, vol. XIX;
Atacv, Kh., «Turkemny-Salary Kitaya», Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad, 1993;
Chu, Wen-Djiang, «The Immediate Cause of Rebellion in Notrh-West China», Central Asiatic Journal, 1957-1958, vol. III;
Hayward, H. D., «Chinese-Moslem Literature», The Moslem World, 1933, vol. XXIII;
Kitaĭskie dokumenty i materialy po istorii Vostochnogo Turkestana..., ed. G. S. Sadvakasov et al., Almaty, 1994;
Rossabi, M., «Islam: Islam in China», ER, vol. VII;
Sümer, F., Oğuzlar (Türkmenler), Ankara, 1972;
Tenishev, E. R., «Novyĭ istochnik chagataískogo yazyka rannego perioda», Sovetskaya tyurkologiya, 1970, vol. I;
The Travels of Marco Polo, ed. & tr. W. Marsden, re-edited by Th. Wright, London/ New York, 1946;
Yin, M., China’s Minority Nationalities, Peking, 1989;
Zwemer, S. M., «The Fourth Religion of China», The Moslem World, 1934, vol. I;
The Travels of marco Polo, ed. & tr. W. Marsden, re-edited by Th. Wright, London/ New York, 1946;
Yin, M., China’s Minority Nationalities, Peking, 1989;
Zwemer, S. M., «The Fourth Religion of China», The Moslem World, 1934, vol. XXIV.

احمد پاکتچی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 651
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست