نویسنده (ها) :
محمد کاظم علوی
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 28 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
بِشْرِبْن سَری، ابوعمرو (د 195ق / 811م)، محدث بصری مكی كه به سبب داشتن برخی عقاید، نسبت جَهمی بودن به او داده شده است. برخی وفات وی را در 196ق دانستهاند (ذهبی، تذكرۃ...، 1 / 356، قس: سیر...، 9 / 334). از آنجا كه عمر وی را 63 سال نوشتهاند (فاسی، 3 / 370؛ قس: بخاری، التاریخ الكبیر، 1(2) / 75)، میتوان ولادتش را حدودسال 132ق / 750م دانست. بشر اهل بصره بود، آنگاه به مكه مهاجرت كرد و در آنجا میزیست (همو، التاریخ الصغیر، 252). در بصره از محضر مشایخی همچون حمّادبن سَلَمه، و در مكه از محمد بن مسلم طایفی، نافع بن عمر جُمَحی و ابراهیم ابن طَهمان حدیث شنید. وی در كوفه یا جایی دیگر از سفیان ثوری و ابن مبارك نیز دانش آموخت (ذهبی، میزان...، 1 / 317- 318؛ مزی، 4 / 123)، و شاید در كوفه از محضر مِسعَر بن كِدام نیز بهره جست (نكـ: همانجا). در میان مشایخ وی نام لیث بن سعد از عالمان مصر نیز آمده است. نكته قابل توجه دربارۀ مشایخ وی و كسانی كه بشر از ایشان روایت كرده، وجود گرایشهای متنوع و مختلف فكری میان آنان است؛ عبدالرحمان بن مهدی، دارای گرایش قَدَری (ابن حجر، 6 / 279)، مسعر بن كدام و ابراهیم ابن طهمان دارای گرایش به ارجاء (نكـ: ابن سعد، 6 / 365؛ ابن حجر، 1 / 129)، و عبدالرزاق دارای گرایش به تشیع (همو، 6 / 310-311) بودند. در میان كسانی كه از بشر روایت كردهاند، دو شخصیت برجسته و مهم وجود دارد، یكی از آن دو احمد بن حنبل، پیشوای حنبلیان و یكی از مروجان اندیشۀ اهل حدیث (نك : هـ د، 6 / 718)، و دیگری یحیی بن آدم، فقیه و محدث نامآور كوفی است كه وی را دارای گرایش بَتْری دانستهاند (نكـ: همان، 2 / 613). علاوه بر این، از میان راویان وی میتوان علیابن مدینی را نام برد كه از نظر داشتن گرایش معتزلی (نك : همان، 4 / 596) قابل توجه است (برای فهرستی از شیوخ و راویان وی، نك : مزی، 4 / 123-124). دربارۀ جایگاه اجتماعی بشر باید یادآور شد كه وی در امر تبلیغ و ارشاد كوشا بود و به سبب چیرگی در وعظ لقب «اَفْوَه» یافته بود (ابن عدی، 2 / 449). در كارنامۀ رجالی بشر آنچه جلب نظر میكند، انتساب گرایشهای جهمی به اوست؛ البته علت این امر مربوط به برداشت خاص وی از آیات و روایاتی است كه به ظاهر تصویری جسمانی از خداوند ارائه میدهند. در این زمینه، دربارۀ بشر دو مستند وجود دارد: یكی نقل احمدبن حنبل از بشر دربارۀ معنای آیۀ «... اِلی رَبَّها ناظِرۃ» (قیامت / 75 / 23) و طفره رفتن بشر از بیان معنای ظاهری آیه كه به اعتراض شدید حُمیدی فقیه مكه، و مطرود شدن بشر از این شهر منجر شد (نك : احمدبن حنبل، 1 / 232)؛ و دیگر نقل عُقیلی حاكی از آنكه بشر نظر حمادبن زید را دربارۀ حدیث نبوی «ینزل ربنا الی سماء الدنیا...» جویا شده، و مشكلات مترتب بر حمل روایت به معنای ظاهری آن را گوشزد كرده، و در این باره گفته است: «خداوند جابهجا نمیشود و در مكانش هست و هر گونه كه بخواهد به خلقش نزدیك میشود» (عقیلی، 1 / 143). بشر خود از انتساب به جهمیه بیزاری میجست (یحیی بن معین، 4 / 188) و از همینرو، جز حمیدی، كسانی كه او را جهمی دانستهاند، بازگشت وی از گرایش به جهمیه را نیز یادآور شده (ابن عدی، همانجا)، و او را مبرا از این نسبت بر شمردهاند (مزی، 4 / 124؛ ذهبی، تذكرۃ، 1 / 355- 356؛ فاسی، 3 / 369). در یك جمع بندی دربارۀ جهمی بودن بشر، باید گفت كه هیچ ارتباطی میان او و شخصیتهای جهمیه گزارش نشده، و این همانندی فقط در تأویل آیات و روایات بوده است و در دیگر ابعاد معرفتی جهمیه، همچون مخلوق نبودن قرآن، پذیرشی از جانب وی گزارش نشده است. افزونبر آنچه گفته شد، رجال نویسان او را به عبارات مختلف ستوده، و او را ثقه، راستگو در حدیث و دارای دقت در ضبط و ثبت احادیث بر شمرده، و حدیثش را مستقیم دانستهاند (عجلی، 80؛ دارمی، 80؛ عقیلی، همانجا؛ ابن ابی حاتم، 1 / 358). احمدبن حنبل نیز حدیث وی را دارای اتقان بسیار دانسته، و درایت وی در فهم حدیث را ستوده است (1 / 102). باید افزود كه احادیث وی در كتب سته و از جمله در صحیح بخاری نقل شده است.