نویسنده (ها) : حسن رضایی
باغ بیدی - صادق سجادی - عباس سعیدی - علی
بلوکباشی - عنایت الله رضا - عنایت الله فاتحی نژاد -
احمد پاکتچی - اردوان امیرشاهی
آخرین بروز رسانی : سه شنبه
20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
بازار، محلی معین برای
دادوستد کالا، اغلب با مجموعهای از ابنیه که به تناسب زمان و مکان از
ساختار مادی و معماری خاصی برخوردار است. بازار مجازاً بر وضعیت
کالا در محل و زمان مشخص یا نامحدود از لحاظ عرضه و تقاضا نیز اطلاق میگردد.
I. ریشهشناسی واژۀ بازار
واژه بازار که به شکل بازر در بازرگان
(مخفف بازارگان) هم آمده، به صورت فارسی میانۀ wāzār (مکنزی،
89) باز میگردد که به شکل w’c’l حرفنویسی، و در پارهای از متون
با هزوارش ’ŠWQ (قس: ’šwq آرامی و سوق عربی)
نمایانده شده است (مشکور، ۵۱). همین واژه در پارتی
به صورت Wāžār (درخت
...، ۷۶؛ ماهیار، ۱۰۹؛ قس: بویس،
۸۹؛ wāžārgān= بازرگان)، در سغدی
مانوی به صورت wāčar(a)n و در سغدی مسیحی
به صورت wāčan آمده
است (قریب، ۳۹۶). واژۀ ارمنیِ vačar به همین
معنا دخیل از ایرانی میانۀ غربی
است (آیوازیان، ۱۶۹). این واژۀ اصیل
ایرانی در اردو و هندی به صورتهای bazār، bāzār و bajār تلفظ میشود (پتلس،
121). همین واژه از فارسی به ترکی، از ترکی به ایتالیایی
و از آن طریق به دیگر زبانهای اروپایی ـ ازجمله
انگلیسی ـ راه یافته است (ﻧﻜ : «فرهنگ آمریکایی[۱]
...»، 159؛ «فرهنگ آکسفرد[۲] ...»، I/ 1090).
دربارۀ ریشۀ این
واژه نظرهای متفاوتی بیان شده است. قدیمترین ریشۀ پیشنهادی
را در فرهنگ آنندراج میتوان یافت. به اعتقاد مؤلف این فرهنگ
واژهبازار در اصل اَبازار (اَبا به معنی آش+ پسوند مکان ـ سازِ ـ زار) به
معنی محل خرید و فروش مواد غذایی بوده، اما با گذشت زمان
به معنی مطلق محل خرید و فروش به کار رفته است (۱/
۵۶۶؛ ﻧﻜ : غیاث ...،
۱۱۲؛ پلتس، همانجا). دارمستتر برای واژۀ بازار
صورت باستانیِ abāčari* را پیشنهاد میکند.
به اعتقاد وی جزء نخست این واژه، -abā*، برابر با -sabhā سنسکریت و به معنی اجتماع، گردهمآیی
و محل گردهمآیی، و جزء دوم آن، -čari*، از ریشۀ
باستانی -čar* به
معنی حرکتکردن است (I/ 129-131؛ ﻧﻜ : معین، ۱/
۲۱۸؛ قس: بارتولمه، abaičariš-:89 در فارسی باستان،
احتمالاً به معنی چراگاه؛ کنت،168-169).
آنچه دربارۀ ریشۀ واژۀ بازار
پذیرفتنیتر مینماید و صورتهای سغدی آن نیز
را تأکید میکند، اشتقاق این واژه از صورت باستانی -wachāčarana *
است (گرشویچ، 61-60؛ قس: بیلی، 274: vahāčāra(na)-*؛
بک، 265: vahāčār(n)a-*).
این واژه از دو جزء -wahā* (فارسی میانه: wahāg، مکنزی، 86) به معنی
بها، ارزش، تجارت و دادوستد و -čarana*
به معنی جایگاه و محل تشکیل شده، و در اصل به معنای محل
داد و ستد و خرید و فروش بوده است. جزء دوم این ترکیب -čarana*، از ریشه -čar* به معنی حرکتکردن
(قس: kar، بارتولمه، 449) وپسوند مکانساز –ana- (گرشویچ، 156) تشکیل
شده، و در اصل به معنی جای حرکت بوده است (قس: اوستایی -čarāna به معنی مزرعه،
بارتولمه، 581). پسوند مکانساز - زار در فارسی نیز مشتقی از ریشۀ -čar* به معنی حرکتکردن است
(ﻧﻜ : نیبرگ،II/ 113؛ هُرن، 193-192). تحول آوایی
واژۀ بازار را از ایرانی باستان تا به امروز میتوان چنین
دانست: -bāzār < wāzār < wāčār > *wāčarana- < *wahāčarana
(دربارۀ ابدال-ana- به ــār- ، ﻧﻜ : هنینگ، 39، حاشیۀ 4) این
وجه اشتقاق را معادل خُتَنی واژۀ بازار نیز تأکید میکند،
زیرا در زبان ختنی ــ از زبانهای ایرانی میانۀ شرقی
ــ واژۀ معادل بازار bahoysana است (بیلی، همانجا) که آن را نیز
ترکیبی از دو جزء bahā- به معنی بها، ارزش و فروش و vazana-
به معنی جایگاه و محل (در اصل: جای حرکت، از ریشۀ vaz- به
معنی حرکتکردن، قس: بارتولمه، 1386) است (بیلی، 274، 270).
شاپور اول، پادشاه ساسانی در کتیبۀ سه
زبانۀ خود بر کعبۀ زردشت در فهرست نام و مناصب بزرگان و درباریان خویش از شخصی
یاد میکند که منصب بازار بدی داشته است (فارسی میانه
w’c’lpt، پارتی w’šrpty، ترجمۀ یونانیagoranomou،
ﻧﻜ : بک، 366؛ نیز: ایرانیکا، IV/ 20).
ظاهراً این منصب معادل وزیر بازرگانی کنونی بوده است.
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی،
تهران، ۱۳۳۵ش؛ آیوازیان، ماریا، وام
واژههای ایرانی میانۀ غربی در
زبان ارمنی، تهران، ۱۳۷۱ش؛ درخت آسوریک، به
کوشش ماهیار نوایی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ غیاث
اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران،
۱۳۶۳ش؛ قریب، بدرالزمان، فرهنگ سغدی، تهران،
۱۳۷۴ش؛ ماهیار نوایی، یحیى،
«فهرست واژهها»، درخت آسوریک (ﻫﻤ)؛ مشکور، محمدجواد، فرهنگ
هزوارشهای پهلوی، تهران، ۱۳۴۶ش؛ معین،
محمد، حاشیه بر برهان قاطع، تهران، ۱۳۶۱ش؛ نیز:
the emericna heritage dictionary of
the english language, boston / new york, 1992; back, M., Die sassanidischen
staatisnschriften, acta iranniaka, tehran / Liège, 1978; bailey, H.W.,
cambridge ect., 1979; barthholomae, dictionnary of khotan saka, ch.,
altiranisches wörterbuch, Berlin, 1961; boyce, M., A word-list of
manichaean middle persian and parthim, acta iranica, tehran/ liège, 1977;
darmestere, J., etude iraniennes, paris, 1883; gershevitch, I., a grammer of
manichean sogdian, oxford,1954; Henning, W. B., «mitteliraisch», iranistik,
vol. I, handbuch der oreintalisitk, Leiden / koln, 1958; Horn, P.,
«Neupersische schriftspraches», Grundriss der iranischen Phiologie, ed. W.
Geiger and E. Kuhn, Strassburg, 1898-1901, vo. I(2); Iranica: Kent, R. G., old
persian Grammer, Texts, Lexicon, New Haven, 1953; Mackenzie, D. N,. A concise
pahlavi dictionray, Oxford. 1971: Nyperg, H.S., A manual of Pahlavi, Wiesbaden,
1974: The Oxford english Dictionray, Oxford,1989; Paltts, J.T., A Dictionary of
Urdū, classical Hindi and English, London, 1911.
حسن رضاییباغبیدی
II. پیشینۀ تاریخی
بازار
۱. عصر جاهلی
سرزمین عربستان از دیرباز
با توجه به موقعیت جغرافیایی و قرار گرفتن میان دو
امپراتوری بزرگ ایران و روم از لحاظ بازرگانی اهمیتی
خاص داشته است. از هزارۀ ۲قم دولتهای کهن عربی مَعین، سبا و حمیر
در جنوب، و پترا و تدمر (پالمیرا) در شمال شبه جزیرۀ
عربستان روابط تجاری گستردهای با ایران، روم و هند داشتهاند؛
چنانکه در عهد عتیق به گوشههایی از این روابط تجاری
اشاره شده است (حزقیال، ۲۷: ۱۲-۱۴؛ ﻧﻜ
: اُلیری،86-95 ؛ لامنس،20-22 ،190-191 ؛ پیگولوسکایا،
۶۷-۶۸؛ ضیف، ۲۶-۲۸؛ علی،
۷/ ۲۳۴-۲۳۷، ۲۴۱).
از سوی دیگر در عربستان مرکزی بازرگانان مکه در حیره و
مداین با ایرانیان، در یمن با دولتهای سبا و حمیره،
و در شمال با آرامیان دادوستد داشتهاند (لامنس، 176-174؛ افغانی،
۳۷).
کاروانهای تجاری محصولات
کشورهای جبشه، یمن و هند را از طریق راههای بازرگانی
که از جنوب به شمال عربستان امتداد داشت، به بازارهای شام، لبنان و نهایتاً
یونان میرساندند. یکی از بزرگترین راههای
بازرگانی درکرانۀ دریای سرخ امتداد داشت و به فلسطین و اردن و شبه جزیرۀ سینا
منتهی میشد و در سر راه خود از شهرهای مکه، یثرب، فدک،
مدین، تدمر و غزه، میگذشت. آبادانی این شهرها به سبب
قرار گرفتن بر سر راه کاروانهای بازرگانی و وجود بازارها بود. راه دیگر
از عمان، غرب عراق و بادیةالشام میگذشت و کالاهای هندی،
ایرانی و عراقی را که بیشتر پوست، جامه نفیس، عطریات،
ادویه، صمغ، عاج و برده بود، به بازارهای شام، تدمر و سواحل مدیترانهای
میبردند و از آنجا سلاح، گندم، روغن، شراب و پارچههای کتانی و
ابریشمی بازمیگرداندند. حفظ امنیت این کاروانها بر
عهدۀ پاسدارانی بود به نام خفیر (الیری، 185؛ لامنس،
112،2757-16 ؛ نیکلسن،4-6 ؛ ضیف، ۷۶-۷۷). در
عهد عتیق به وجود کاروانهایی از قوم سبا که کالاها را به فلسطین
میبردهاند، اشاره شده است (حزقیال،
۱۶:۲۷-۲۰؛ نیزﻧﻜ : علی،
۷/ ۲۴۱).
از دیرباز تجارت عربستان به دست یمنیها
و بهخصوص معینیها بود. حدود یک قرن قبل از ظهور اسلام با تسلط
حبشه و سپس ایران بر یمن دست یمنیها از حاشیۀ دریای
سرخ کوتاه شد و مردم حجاز و بهویژه قریشیان مکه تجارت شبهجزیرۀ
عربستان و راههای تجاری را به دست گرفتند و بر بازارای منطقه
اشراف یافتند و از آن پس مکه و سپس مدینه به صورت دو مرکز مهم تجاری
درآمدند (لامنس، 30-20؛ پیگولوسکایا،
۴۰۵-۴۰۷؛ ضیف، ۳۷؛ علی،
۷/ ۲۸۵؛ افغانی، ۲۰).
بازرگانان قریش در سال دو سفر
بازرگانی بزرگ داشتند: نخست «رحلةالشتاء» در زمستان که کاروانهای تجاری
خود را به یمن روانه میکردند و دیگر «رحلةالسیف» که راهی
شمال میشدند تا کالاهای خود را در بازارهای شام، غزه و سواحل
مدیترانه به فروش رسانند (ثعالبی، ۱۱۵؛ علی،
۷/ ۲۹۰-۲۹۱).
افزون بر این، روابط بازرگامی
عربها با ایرانیان به خصوص زمانی که ایرانیان در یمن
نفوذ داشتند، در خور اهمیت است. کاروانهای ایرانی از راه
حجاز و یا بحرین کالاهای خود را به یمن میبردند و
در آنجا با بازرگانان یمن، حبشه وهند داد و ستد داشتند (پیگولوسکایا،
۴۰۵؛ آذرنوش، ۱۸۴). این روابط بازرگانی
باعث پیدایش بازارهایی در شهرهای مختلف شبه جزیرۀ
عربستان شده بود که عمدتاً بر دو نوع بودند: بازارهای ثابت که در شهرها و
روستاها در تمام ایام سال رونق داشتند و بازارهای موسمی یا
موقت که در موسم معنی از سال تشکیل میشدند. به گفتۀ یعقوبی
عربها در جاهلیت دارای ۱۰ بازار موسمی مشهور در
نقاط مختلف شبهجزیره بودند که به نوبت از بازاری به بازاری دیگر
میرفتند و کالاهای خود را در آنجا عرضه میکردند (۱/
۲۷۰). چنانکه از گفتۀ یعقوبی برمیآید،
جان و مال کسانی که در این بازارها شرکت میکردند، در امان بود
(نیز ﻧﻜ : ابناثیر، الکامل، ۱/
۵۹۰). تأمین مال و جان مردم در ایام برپایی
این بازارها بر عهدۀ گروهی به نام «مُحلّون» بود که علاوه بر نظارت و کنترل بازار،
مأمور جمعآوری مالیاتها نیز بودند (یعقوبی،
۱/ ۲۷۱؛ علی، ۷/
۳۶۹-۳۷۰).
مهمترین این بازارها عبارت
بودند از بازار عکاظ، مَجَنّه و دومةالجندل که در ربیعالاول توسط قبایل
غسان و کلب برگزار میشود؛ مشقر (در جمادیالاول)؛ صحار (در رجب)؛ ریا،
شجر و سوق عدن (در رمضان)؛ رابیه (در حضرموت) و ذیر المجاز در مکه که
پس از سوق عکاظ برگزار میشد (یعقوبی، همانجا؛ ابنحبیب،
۲۶۳-۲۶۷؛ قزوینی،
۸۵).
بازار عکاظ
این بازار از بزرگترین
بازارهای موسمی در عصر جاهلی بهشمار میرود که در جنوب
شرقی مکه میان نخله و طایف سالی یک بار برگذار میشود
(ابن حبیب، ۲۶۷؛ یاقوت، ۳/
۷۰۴-۷۰۵). عکاظ در آغاز محل پرستش بتها بود
که به گفتهای ۱۵ سال بعد از عامالفیل
(۵۷۰م)، یعنی در ۵۸۵م شکل بازار
پیدا کرد (ابوعبید، ۳/ ۹۵۹؛ نیزﻧﻜ
: ابن حبیب، ۳۱۵). به گفتۀ ابن حبیب
(ص ۲۶۷) بازار عکاظ از نیمۀ دوم ذیقعده
تا پایان آن (به گفتهای شوال، ﻧﻜ : یاقوت، قزوینی،
همانجاها) بر پا میشد. عکاظ درواقع بزرگترین مرکز بازرگانی
جهان عرب بود که قبل از آغاز مراسم حج کاروانهای تجاری از سراسر شبه
جزیرۀ عربستان و نیز کشورهای همجوار کالاها و اجناس خود را در آن
عرضه میگردند. خسروپرویز پادشاه ایران هر سال کاروانی به
نام لطیمه که گویا حامل مشک و پارچههای گرانبها بود، توسط
نعمان بن منذر پادشاه حیزه ــ که کارگزاری تجاری وی را بر
عهده داشت ــ به عکاظ میفرستاد و در مقابل از آنجاچرم و حریر و کفش
خریداری میکرد (ﻧﻜ : ثعالبی،
۱۲۹؛ ابوالفرج، ۲۲/ ۶۲؛ ابن هشام،
۱/ ۲۰۹؛ ابن اثیر، همان، ۱/
۶۳۹؛ آذرنوش، ۱۸۶).
در بازار عکاظ همه نوع کالا از قبیل
انواع پارچه، حریر، مشک، پوست، سلام، روغن و غلات به معرض فروش گذاشته میشد
(افغانی، ۲۷۸-۲۷۹). خرید و فروش
برده نیز در این بازار رواج داشت و یکی از پردرآمدترین
تجارتها محسوب میشد. به روایتی حضرت خدیجه غلام خود زید
بن حارثه را در عکاظ خریداری کرد و بعدها وی را به پیامبر(ص)
بخشید (ابناثیر، اسدالغابة، ۲/ ۲۲۴؛ ابشیهی،
۲/ ۷۷).
عکاظ علاوه براین، مرکز عرضه و
نشر و نقدشعر و ادب ــ که در آن روزگار خریداران فراوان داشت ــ و نیز
کانونی برای فعالیتهای علمی و فرهنگی و حتى سیاسی
بود. شاعران و خطیبان نامآوری همچون نابغۀ ذبیانی،
اعشى و قُسّ بن ساعده بهترین اشعار و آثار خود را در آنجا عرضه میکردند
و شیفتگان فرهنگ و ادب و بهویژه راویان در آنجا گرد میآمدند
و مشتاقانه سرودههای آنان را میشنیدند و سپس به انتشار آنها میپرداختند.
به روایتی از نخستین روز برپایی عکاظ برای
شاعران برجستهای چون نابغۀ ذبیانی خیمهگاهی برمیافراشتد و شاعران
هر قبیله به نوبت خود اشعار خود را نزد آنان میخواندند تا ایشان
دربارۀ سرودههای آنان داوری کنند (ابوالفرج، ۹/
۱۳۳، ۳۸۳، ۱۱/ ۸؛ مرزوقی،
۲/ ۲۲۷؛ یاقوت، همانجا؛ قلقشندی، ۱/
۴۱۱). چنانکه معروف است، پیامبراسلام(ص) قبل از رسالت خطبۀ معروف
قسن بن ساعده را در عکاظ شنیده بود (جاحظ، ۱/ ۱۶۸؛
قزوینی، همانجا؛ بلاشر، 727).
از لحاظ سیاسی و اجتماعی
نیز عکاظ اهمیت فراوان داشت. معمولاً اختلافات میان شخصیتها
و قبایل در این بازار حل و فصل میشد. هرگاه یکی از
افراد قبیله مرتکب جرم یا خلافی میشد که با شئون قبیله
مغایر بود، او را از قبیلۀ خود میراندند و یا
اصطلاحاً خلع میکردند؛ سپس بیرقی در عکاظ برایش برمیافراشتند
تا او را نزد همگان رسوا سازند (ابوالفرج، ۵/ ۲۶،
۱۴/ ۱۴۲؛ میدانی، ۱/
۳۲۰؛ افغانی، ۲۸۳).
در همین بازار بود که پیامبراکرم(ص)
در آغاز رسالت خود قبایل را به دین اسلام دعوت میکرد، تا اینکه
در ۱۱ق/ ۶۳۲م آن حضرت با افرادی از قبیلۀ اوس
ملاقات کرد و چون اسلام را بر آنان عرضه داشت، پذیرفتند و زمینه را
برای نشر تعالیم اسلام در مدینه فراهم ساختند (یاقوت،
۳/ ۶۹۳؛ ابن کثیر، ۳/
۱۴۱).
به روایت بخاری با ظهور
اسلام مسلمانان از بیم گناه از شرکت در بازارهای جاهلی کراهت
داشتند، تا اینکه آیۀ «لَیسَ عَلیکُم جُناحٌ...» (بقره، / ۲/
۱۹۸) نازل شد و آنان اجازه یافتند که در موسم حج در
بازارها به دادوستد بپردازند (ابوعبید، ۳/ ۹۶۰).
ازاینرو، بسیاری از بازارهای جاهلی تا سالها پس از
ظهور اسلام فعال بودند؛ چنانکه بازار عکاظ تا اواخر دورۀ اموی
رونق داشت و در ۱۲۹ق/ ۷۴۷م تعطیل شد
(ازرقی، ۱۳۱؛ ابوعبید، ۳/
۹۵۹) و جای خود را به بازار مِربَد داد.
مربد در غرب بصره در آغاز بازار خرید
و فروش شتر بود و در عصر اموی به بزرگترین و پرآوازهترین
بازار جهان اسلام مبدل شد که همچون عکاظ هم محل خرید و فروش کالا و هم کانونی
برای عرضۀ شعر و ادب و تلاقی اندیشههای گوناگون بود و از این
لحاظ بر بازار عکاظ برتری یافت. از میان بزرگان شعر، ادب، تاریخ،
لغت و نحو کمتر کسی است که از مجالس علمی مرید بهره نبرده باشد.
بزرگترین دانشمندان سدههای ۲ و ۳ق/ ۸ و ۹م
از قبیل جاحظ، ابوعمروبن علاء، اصمعی، جریر، فرزدق، بشار و
ابونراس (ﻫ م م) مایههای علمی خود را در مجالس درس و
بحث و مناظرۀ مرید کسب کردند (پلا، ۴) و ازاینرو، این بازار
که دستکم تا حدود سال ۴۱۳ق/ ۱۰۲۲م
رونق داشت (ﻧﻜ : یاقوت، ۴/ ۴۸۵)، در
رشد و شکوفایی علوم مختلف در سدههای ۲و۳ ق بسیار
مؤثر بود.
مآخذ
آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی
در فرهنگ و زبان تازی، تهران، ۱۳۵۴ش؛ ابشیهی،
محمد، المستطرف فی کل فن مستظرف، بیروت،
۱۹۸۶م؛ ابناثیر، علی، اسدالغابة، بیروت،
۱۳۷۷ق/ ۱۹۷۵م؛ همو، الکامل؛ ابن
حبیب، محمد، المحبر، به کوشش لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن،
۱۳۶۱ق/ ۱۹۴۲م؛ ابنکثیر،
البدایة؛ ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش عمر
عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۱۰ق/
۱۹۹۰م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، معجم ما
استعجم، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، ۱۴۰۳ق/
۱۹۸۳م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت،
۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۵م؛ ازرقی،
محمد، اخبار مکة، به کوشش ووستنفلد، لایپزیگ،
۱۸۵۸م؛ افغانی، سعید، اسواق العری فی
الجاهلیة و الاسلام، دمشق، ۱۳۷۹ق/
۱۹۶۰م؛ پیگولوسکایا، ن. و.، اعراب حدود مرزهای
روم شرقی و ایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۷۲ش؛ ثعالبی،
عبدالملک، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره،
۱۳۸۴ش/ ۱۹۶۵م؛ جاحظ، عمرو، البیان
و التبیین، بیروت، ۱۳۷۹ش/
۱۹۶۰م؛ ضعیف، شوقی، العصر الجاهلی،
قاهره، ۱۹۷۴م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ
العرب قبل الاسلام، بیروت، ۱۹۷۸م؛ عهد عتیق؛
قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت،
۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م؛ قلقشندی، احمد،
صبح الاعشى، قاهره، ۱۳۸۳ش/
۱۹۶۳م؛ مرزوقی، احمد، شرح دیوان الحماسة، بیروت،
۱۹۹۵م؛ میدانی، احمد، مجمع الامثال، به کوشش
محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت،
۱۹۸۸م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، تاریخ،
بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م؛ نیز:
Blachere, r., historire de la
littérature arabe, paris, 1966; lammens, h., la mecque à la veille de hégire,
beirut, 1924; nicholson, r. a., a litterery hisroty of the arbas, cambridge,
1956; o'leary, de l., arabia before muhammad, london, 1927; pellat, ch., the
life and works of jaḥiẓ, tr. D.m. hawke, berkeley/ los angeles, 1969.
عنایتالله فاتحینژاد
۲. ایران پیش از
اسلام
وضع بازار همواره تابع امر مبادلۀ
کالاست. مبادلۀ کالا نیز با امر تولید و اقتصاد جامعه مرتبط است. اسناد و
مدارک مربوط به پژوهش اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران در روزگار
باستان را میتوان به ۵ گروه بخش کرد: ۱. سنگنبشتهها و کتیبهها؛
۲. نوشتههای مورخان همزمان و یا نزدیک به زمان رویدادها؛
۳. اسناد و مدارک مربوط به خرید و فروش کالاها که به صورت لوحهها و
نوشتههایی بر روی پارشمنها (پوستها) و پاپیروسها به دست
آمده است؛ ۴. افزارهای تولید و وسایل زندگی که
باستانشناسان از دل خاک بیرون کشیدهاند؛ ۵. نوشتههای
مؤلفانی که صدها سال پیش از رویدادها میزیستهاند
(رضا، ۲).
بعضی از پژوهندگان کوشیدهاند
که مناسبات اقتصادی و اجتماعی حاکم در ایرانِ عصر هخامنشی
را سقوط مناسبات ابتدایی و سرآغاز روابط بردهداری معرفی
میکنند. این سخن نمیتواند مقرون به واقعیت باشد، زیرا
با در نظر گرفتن اوضاع اقلیمی ایران، وجود مناسبات بردهداری
به نحو گسترده و شیوۀ کلاسیک، بهویژه در عصر هخامنشی مستبعد مینماید.
فقدان رودهای بزرگ و پرآب، اندک بودن ریزش باران و کافی نبودن
آبهای شیرین روی زمینی را میتوان عامل
مهمی در جلوگیری از پیشرفت نظام بردهداری به صورت
گسترده دانست. البته این وضع ناقضِ وجود مناسبات بردهداری در محدودههای
بسیار کوچک نیست، زیرا در صحرای عربستان و میان قبایل
چادرنشین نیز چنین مناسباتی به صورت محدود وجود داشته
است. وجود مناسبات بردهداری محدود را نمیتوان به عنوان مناسبات حاکم
و گسترده در درون جامعه تلقی کرد. نفس کوچندگی و نبود ارتباط میان
قبایل خود مانع مبادلۀ کالا و در نتیجه تولید آن محسوب میشده است. دولتهای
بزرگ بردهداری همواره در کرانۀ رودهای پرآب و سرزمینهای
پدید آمدهاند که امکان کار متمرکز بردگان در آنها وجود دشته است. وجود
رودهای بزرگ سبب میشد که از کار جمعی و متمرکز بردگان، برای
احداث شبکههای وسیع آبیاری استفاده شود. حال آنکه در ایران
تولید کنندگان برای دستیابی به آب ناگزیر به اعماق
زمین روی میآوردند و با احداث کاریزها آب را به سطح زمین
میرسانیدند (همو، ۲-۳). این مقدار اندک آب نیز
پاسخگوی بهرهکشی از اراضی گسترده نبود و در محدودهای
کوچک مورد استفاده قرار میگرفت. محدودههای کوچک به سبب فقدان آب کافی
نمیتوانستند در کنار یکدیگر قرار گیرند. از این
رو، کشتزارها دارای وسعت کافی نبودند و به سبب محدود بودن نمیتوانستند
پذیرای شمار بسیاری از کشاورزان باشند، بلکه برای
گروههای اندکی مناسب مینمودند. همچنین، پراکندگی
روستاها و به تبع آن پراکندگی کشاورزان مانع کار متمرکز جمعی بود. دوری
راهها و فاصلۀ نیز امر نظارت بر بازدهی کار کشاورزان را دشوار میساخت.
همۀ عواملِ یادشده موجب میشد که به جای استفاده از کار کمبهره
و ناچیز بردگان، شیوۀ مناسبتری به کار گرفته شود و آن شریک گردانیدن روستاییان
در بهرهگیری از زمین بود. این کار دو اثر داشت، یکی
آنکه کشاورزان به تولید بیشتر محصول و بهرهبرداری از زمین
راغب میشدند وبیشتر از ثمرۀ کار خود بهره میبردند؛ دو
دیگر آنکه صاحبان اراضی را از صرف هزینۀ بسیار
برای نظارت مستمر و شدید بر کار کشاورزان رها میساخت (همو،
۳).
کشاورزان (رعایا) گرچه به وابسته
به زمین بودند، از آزادیهای نسبی برخوردار میشدند.
همین آزادی نسبی سبب میشد به کارهای تولیدی
دیگری مبادرت ورزند. تولی کالا گرچه در آغاز ابتدایی
بود، رفتهرفته بر اثر مبادبله گسترش مییافت. کوزهگری، حصیربافی،
پارچهبافی، بعدها آهنگری و... از زمرۀ کارهایی
بودند که از روستاها آغاز گردیدند. بدین روال، صنعت ــ گرچه به صورت
ابتدایی ــ با کشاورزی درآمیخت و تا دیرباز دوام یافت.
کشاورزان روستاها، ناحیهای مسکونی را که به چند روستا نزدیکتر
بود. برای مبادلۀ کالا برمیگزیدند و در روزهای معینی از
ماه و سال در آنجا گرد میآمدند و به مبادلۀ کالا میپرداختند.
رفتهرفته مبادلۀ کالا وسعت گرفت. وسعت مبادله نیز زمینه را برای رشد
صنعت و سرانجام، جدا شدن صنعت از زراعت فراهم آورد. مراکز مبادله اندکاندک گسترش یافتند.
مبادله در آغاز به صورت کالا با کالابود، ولی با پیدایش پول بهعنوان
معادل، امر مبادله دگرگونی یافت و به صورت کالا ـ پول ـ کالا درآمد.
جدا شدن صنعت از کشاورزی وسیلهای برای جایگزینی
صنعتگران آزاد در مراکز مبادله شد و اندکاندک بازرگانان را به سوی خود جلب
کرد. تأثیر متقابل گروههای تولیدکننده و بازرگانان سبب شد که
شغل بازاریابی گسترش یابد. هنوز در گیلان اصطلاحی
با عنوان «بازارمج» (جویندۀ بازار) وجود دارد که نموداری از این مناسبات کهن است (ﻧﻜ
: همانجا).
هنگامی که از نظام اجتماعی
مردمی سخن میرود، مطلب بر سر آن بخش از مناسبات تولیدی
است که جنبۀ کلی و به تقریب همگانی دارد و نظام حاکم بر جامعه را
تشکیل میدهد. وجود برده به صورتهای منفرد در جامعه، هیچگاه
دلیل حاکم بودن نظام بردهداری نیست. بر همین نسق، وجود مناسبات
ابتدایی و عشیرهای در بعضی نواحی را نمیتوان
شرط حاکم بودن اینگونه مناسبات در کشوری بهشمار آورد. تا آنجا که
آگاهی در دست است، در آغاز عصر هخامنشی کشاورزان آزاد بودند، چنانکه
در جریان پیکار کورش در بابل (۵۳۹ قم) سپاهان ایران
از «کشاورزان آزاد» تشکیل یافته بودند (داندامایف،107108 ).
رشد مبادله ایجاب میکرد که نهتنها بازارهای داخلی، بلکه
بازارهای خارجی نیز مورد توجه قرار گیرند. یکی
از هدفهای کورش در تسخیر بابل، تسلط بر راههای بازرگانی
و پیشرفت کار حمل ونقل بود (همو،108-110 ).
در عهد داریوش اول، برای
نخستین بار در ایران سکۀ زر با نام «دَریک» ضرب شد. وجود سکۀ زر به عنوان
وسیلۀ مبادله خود نشانهای از گسترش روابط بازرگانی است. وزن این
سکه را ۴۱/ ۸، ۴۲/ ۸ و ۸۳/
۸ گرم نوشتهاند (همو و لوکونین، 204). سکههای نقره با نام
شِکِل نیز یکی از پولهای رایج عهد هخامنشی
برای مبادله بوده است. وزن این سکه ۶/ ۵ گرم بوده که گاه
به ۸۸/ ۵ گرم میرسیده است. فلزات دیگری
که در این سکهها وجود داشتند، از ۵٪ وزن سکهها تجاوز نمیکردند
(همانجا).
در سدههای ۵ و ۴قم
شهربها (ساتراپها) حق داشتند در مناطق تحت حاکمیت خویش، سکه ضرب کنند
(همان دو، 205). در عهد باستان نه تنها بازارهای داخلی ایران،
بلکه بازارهای خارجی نیز از رونق فراوان برخوردار بودند. در عهد
دولت هخامنشی راههای بازرگانی متعددی وجود داشتند که
استانها و نواحی تابع این دولت را با بازارهای داخلی
مرتبط می ساختند. یکی از راههای مذکور از لیدی
(آسیای صغیر) تا بابل (در عراق کنونی)، و راه دیگر
از بینالنهرین و سرزمین آشور تا آسیای صغیر
امتداد داشت. از تارسُس [۱](طرسوس) در آسیای صغیر دو راه
بازرگانی، یکی از دروازۀ کلیکیه تا دریای
سیاه و دیگری در ساحل آن دریا کشیده شده بود. راه
کاروانی که بابل را به هگمتانه (همدان) متصل میکرد، تا باکتریا
(باختر ـ بلخ) در شمال ایران، و نیز تا سرزمین هندوستان کشیده
شده بود. راه بازرگانی دیگری از دریای اژه تا قفقاز
و ارهی دیگر از طریق مکران تا هندوستان امتداد داشت (همان
دو،216-217 ).
در مصر آیینهها، گلدانها و
اشیاء دیگری یافت شده است که از سوی پیشهوران
ایرانی تولید شده بود (همان دو،218-219). فرش کنار استادان ایرانی
که در منطقۀ پازیک سیبری توسط باستانشناسان کشف شده، نموداری
از بازرگانی پیشرفتۀ ایران در عصر هخامنشی است. از کرانههای خلیجفارس
و هِلِسپونت (داردنل)، نمک و انواع ماهیهای نمک سود به خارج از کشور
صادر میگردید (همان دو، 220). بعضی کالاها در درون امپراتوری
از طریق قایقها و زورقها که در رودهای کشور رفتوآمد داشتند، به
۶۰ تن میرسید (همان دو، 221). اغلب کالاها میان
شهرهایی چون بابل، سیپَّر، نیپّور، بورسیپّه و دیگر
نواحی مبادله میشد (همانجا).
بیگمان کار مبادله در بازارهای
شهرها صورت میگرفت. همین امر نشانهای از وجود بازارها و مراکز
مبادلۀ وسیع در شهرهاست. گاه معاملات در بازارها به صورت جنسی صورت
میگرفت. براساس اسناد به دست آمده، بهای ۱۰ برپابَر جو
(هربر حدود ۹۰۰/ ۸ کیلوگرم)معادل یک رأس گوسفند
بود. در ایران بهای گندم بیشتر از بهای این کالا در
بابل بود (همان دو، 227). حفاریهای ارزشمندی که در ناحیۀ دورا
ـ اروپوس [۲]انجام گرفته است، شمهای از وضعیت اقتصادی ایران
پس از دوران هخامنشی را مینماید. کشفیات حاصل از این
حفاریها حائز اهمیت، و نمودار وجود بازار و مرکز مبادله در این
شهر است (پیگولوسکایا، «شهرها[۳]...»، 12).
پس از حملۀ اسکندر و
استقرار دولت سلوکی تا سدۀ ۳م وحدت سرزمینهای ایران مخدوش شد. از یک
سو خودمختاری شهرها، و از سوی دیگر برتری و غلبۀ اشراف
زمیندار دو عاملی بودند که از سدۀ نخست قم تا
سدۀ ۲م مانع اقوام و استحکام دولت مرکزی میشدند (همان،
151). رشد نیروهای مولد به صورتی طبیعی موجب بروز
مرحلۀ تازهای از تقسیم کار و دگرگونی زیربنای
اقتصادی گردید. این دگرگونی نیز به نوبۀ خود
در پدیدآمدن رو بناهای جدید مؤثر افتاد. تولید کالا رونقی
بسیار یافت و مبادلات بازرگانی با چین، هندوستان و آسیای
مرکزی وسعت گرفت (همانجا). این دگرگونی با پدید آمدن
شهرهای بزرگ و پرجمعیت و بندرها همراه شد. در سدۀ ۳م و پس
از آن شهرهای تازهای پدید آمدند و شهرهای کهن تجدیدبنا
شدند. شهرها که مراکز بازرگانی و خرید و فروش کالابودند. رفتهرفته به
مراکز صنعت نیز بدل شدند. از این شهرها اردشیر خُرّه، گندیشاپور،
وه اردشیر، بیشاپور، بوداردشیر، هرمزداردشیر، رامهرمزد،
راماردشیر، فیروزآباد، بادفیروز، رامفیروز، فیروزشاپور،
فیروزقباد، ابرقباد، ابرشهر، هرمزدخره، شادهرمزد، شادشاپور، نیوشاپور
و بسیاری دیگر را میتوان نام برد که دارای بازارهای
وسیع و مراکز خرید و فروش و کاروانسراهای متعدد بودند. خوزستان
بازار که تازیان آن را سوقالاهواز مینامیدند، یکی
از مراکز بازرگانی عمده در گوشۀ شمال غربی خلیج فارس
بود (رضا، ۱۰).
افزایش و توسعۀ
شهرها، خواست بازارهای داخلی و مراکز ترانزین را از نظر بازرگانی
تأمین میکرد. راه بازرگانی چین و هندوستان که به بینالنهرین،
سوریه و روم شرقی منتهی میشد، از شهرهای ایران
بهویژه تیسفون میگذشت (پیگولوسکایا، همان، 176).
وجود شهرها موجب عمیقترشدن تقسیمکار اجتماعی و جداشدن تولید
پیشهوران از تولید کشاورزان شد. درنتیجه، پیشهوران به
دو گروه پیشهور شهرها و پیشهوران روستا اغلب وابسته به زمین
بودند و گذشته از کشاورزی به امور صنعتی نیز میپرداختند،
ولی پیشهوران و صنعتگران شهرها را تولیدکنندگان آزاد تشکیل
میدادند. بدین روال، در کار صنعت و حرفهها دوگانگی پدید
آمد. پیشهوران روستا، اغلب نیاز روستاییان را برطرف میساختند
و پیشهوران شهرها نیاز شهرنشینان را تأمین میکردند
(رضا، همانجا). ظهور حرفههای جدید و توسعۀ پیشه و
صنعت به عامل عمدهای در روابط پول ـ کالا بدل گشت (همو، ۱۱).
یکی از مسائل مهم، موضوع
سازمان و کار پیشهوران است. معلوم شده است که پیشهوران در گونهای
مجتمع گرد میآمدند. این نکته در نوشتهای با امضای
استادان کارگاههای پیشهوران در کلیسای نسطوری آمده
است. از این سند چنین برمیآید که شرکتهایی نیز
از پیشهوران و تولیدکنندگان و صاحبان کارگاهها وجود داشته است (پیگولوسکایا،
«رومشرقی و ایران[۴]...»، 228).
در رأس هر گروه پیشهوران «رئیس»
یا «سرپرست امور» (مدیر) وجود داشت که در متن سریانی قَشه
یا رِشه خوانده شده است (همانجا، نیز «شهرها»، 222، متن فرانسوی[۵]،
160). رئیس صنعتگران و پیشهوران در فارسی میانه
کَرّوگْبَد یا هو تُخْشْبَد خوانده میشد (کریستنسن، 485، نیز
94، حاشیه). در ایران تولید انواع وسایل فلزی، بسیار
پیشرفته بود، از اینرو، به عنوانهایی چون «رئیس
نقرهکاران»، «رئیس زرگران»، «رئیس رویگران» و عنوانهای دیگری
از این قبیل برمیخوریم (پیگولوسکابا، «روم شرقی
و ایران»، 229، به نقل از استاد کلیسای نسطوری). پیشرفت
این رشتههای صنتعتی تا بدانجا رسید که در شهرهای ایران،
نه تنها راستههای درون بازارها، بلکه بازارهای مستقل و جداگانه پدید
آمد که در رأس آنها رؤسا و سرپرستانی قرار داشتند. در داستانهای ایرانی
چون هزار و یک شب که از پارسی به عربی برگردانده شد، بارها
عنوانهایی چون شیخ زرگران، شیخ جواهرفروشان و... مشاهده میشود
که دلیلی بر وجود بازارهای ویژه در رشتههای حرفه و
صنعت و بازرگانی است. این رشتهها تا بدانجا رشد یافته بودند که
در رأس هریک از حرفهها و پیشهها مدیرانی قرار داشتند.
از اسناد کلیسای نسطوری چنین برمیآید که نمایندگان
مجتمع در شهرها از نفوذ و اعتبار فراوان برخوردار بودهاند. در دورۀ اسلامی
نیز افرادِ دارای حرفهها و پیشههای همگون در یک
کوی و یک راسته به کار میپرداختند. جای تردید نیست
که شهرهای ایران در عصر امویان و عباسیان نیز چندان
تفاوتی با روزگاران پیش از آن نداشتهاند (همو، «شهرها»، همانجا).
حجرههای بازرگانان مانند همانند
کارگاههای پیشهوران، صورتی مجتمع و به هم پیوسته داشته
است. در نوشتهای کلیسایی از سدۀ ۶م، از
بازرگانی به نام کامیزید فرزند مارشمعون یاد شده است.
امضای شخص دیگری نیز وجود دارد که بسیار جالب توجه
است. این شخص یک ایرانی به نام مهروبوزید برگوریدا
بود که با عنوان «رئیسالتجار» امضا کرده است (همان، نیز متن فرانسوی،
همانجاها، «روم شرقی و ایران»، 229). در نوشتۀ کلیسایی
سال ۵۵۴م که متعلق به عهد بطرک مارآبای اول است، امضای
رئیس پیشهوران دیده میشود که در متن سریانی
به صورت فارسی میانۀ آن کروگبد آمده است. کروگبد رئیس پیشهوران بود که در رأس
کارگاهها قرار داشت و با این عنوان به شاه معرفی میشد. بدین
روال، «رؤسای» پیشهوران و تجار در رأس گروههای جداگانه فعالیت
میکردند، ولی در رأس همۀ آنان «رئیس» یا «بزرگ
پیشهوران و بازرگانان» قرار داشت. این شخص در دستگاه دولت دارای
مقام شایستهای بود. هر پیشه و حرفه «مجمع» خاص و سازمان ویژۀ خود
را داشت. در این مجمع و سازمان همۀ پیشهوران از هرگروه و صنف
خاص گرد میآمدند (همو، «شهرها، 222-223). در متن سریانی واژۀ «کنوشیا»
بنابر معمول به مفهوم مجمع افراد عضوسازمان ویژه بوده است که خودمختاری
داشتهاند و کسانی را برای پیش کسوتی و رهبری امور
اقتصادی برمیگزیدند (همان، 224-223). واژۀ سریانی
«تِگما» که در این متن آمده، به مفهوم «رسته» و «صنف» است (همانجا).
گروه پیشهوران، صنعتگران،
بازرگانان و کشاورزان طبقۀ چهارم جامعۀ ایران عهد ساسانی را تشکیل میدادهاند که مهنه
نامیده میشدهاند. در نامۀ تنسر چنین آمده است: عضو
چهارم را مهنه خوانند و ایشان برزیگران و راعیان و تجار و سایر
محترفهاند (ص ۵۷).
پیش از اسلام، خوزستان یکی
از مراکز بزرگ بازرگانی و تولیدی بود. در این سرزمین
حاصلخیز نیشکر کشت میشد. شکر و قند پارسی از محصولات
عمدۀ سرزمین پارس بود که خوزستان بخشی از آن به شمار میرفت.
قندپارسی از جمله کالاهایی بود که به خارج ازکشور صادر میشد
و در جهان خارج از شهرت فراوان برخورداربود. به عنوان نمونه هنگامی که هراکلیوس
امپراتور روم شرقی بر تیسفون دست یافت، از کاخ خسرو دوم (پرویز)
مقادیر معتنابهی قند به غنیمت برد (پیگولوسکایا،
«روم شرقی[۶]...»، 189). شوشتر و اهواز از مراکز عمدۀ نساجی
به شمار میرفتند. پیش از اسلام بازرگانی در ایران مقیاسی
بس وسیع یافت. بسیاری از شهرهای ایران در
محدودۀ مراکز ویۀ مبادلات بازرگانی قرار گرفتند. ایران و روم شرقی در زمینۀ تجارت
و سلطه بر بازارهای جهان و راههای بازرگانی ــ به ویژه
راه ابریشم کشیده شده بود ــ رقابت داشتند. بازرگانی ترانزیتی
از طریق راه ابریشم که منافع هنگفتی برای ایران به
همراه داشت، از دیدگاه سیاست خارجی مورد توجه خاص دولت ساسانی
بود (همو، «شهرها»، 252-251).
در چین پارچه و محصولات فلزی
ایران بازار وسیعی داشت. از ایران میوه، گردو، حنا،
رنگ و گیاهان مخصوص رنگرزی به خارج از کشور صادر میشد. راه دریایی
به هند، جزایر سراندیب، حبشه و دریای سرخ عامل مهمی
در بازرگانی پرجنب و جوش ایران با کشورهای خاورمیانه و
نزدیک بود. راه «عطریات» که از سواحل سوریه تا جنوب عربستان و
حضرموت امتداد داشت، از راههای مورد اختلاف دو دولت ایران و روم شرقی
بود (همانجا).
کارگاههای شهرها به تولید
کالا میپرداختند. این کالاها یا مستقیم از سوی پیشهوران
و یا توسط خریداران و بازرگانان برای فروش عرضه میشد.
کالاها به انواع گونهگون تولید میشدند و هریک در میان
قشرهای مختلف اهالی خواستاران معینی داشتند. بعضی
کالاها که از ایران به خارج صادر میشدند، وسیلهای برای
بازرگانی در آن سوی دریاها به شمار میرفتند. شهرها و
بنادر بزرگ مراکز راههای کاروانی و بازرگانی دریایی
بودند. در این شهرها و بندرها، بازرگانان و خریداران در بازارهای
پرجمعیت گرد میآمدند. ابنارها مملو از کالاهای محلی و نیز
کالاهایی بود که از طریق خشکی و دریا وارد میشد
(بلیایف، 232).
ناوهای بازرگانی چینی
ــ که شمار خدمۀ آنها به ۴۰۰-۵۰۰ میرسید
ــ در اسکلههای سیراف لنگر میانداختند و کالاهای خود را
به بازارهای ایران عرضه میکردند (همو، 233). بازرگانان و دریانوردان
ایرانی از بنادر خلیجفارس به سواحل دریای سرخ، جزایر
یوتابه، بنادر اقیانوس هند، سیلان و سواحل غربی هندوستان
میرفتند و کالاهایی را که از ایران به آن سرزمینها
میبردند و از آن کشورها نیز کالاهایی را به ایران
میآوردند و در بازارهای کشور عرضه میکردند (ﻧﻜ
: پیگولوسکایا، «روم شرقی»، 183-169). از سیراف کشتیها
همه ساله دهها هزار رأس اسب به بنادر جنوب شرقی هند حمل، و در بازارهای
آن کشور عرضه میکردند (بلیایف، همانجا). از ایران به سیلان
نیز اسب صادر میشد که بهای خوبی داشت و صادرکنندگان از
پرداخت حق گمرک معاف بودند. این خود نشانۀ نفوذ و برتری
بازرگانان ایرانی در بازارهای سیلان و هندوستان بوده است.
رسم یاد شده قرنها پایدار ماند، چنانکه پس از چند سده تا زمان
مارکوپولو نیز باقی بود (پیگولوسکایا، همان، 183-182،
177).
بازرگانان ایرانی از شمال
برنئو مروارید، و از جزار فیلیپین طلا و عاج میآوردند
و در بازارهای ایران عرضه میکردند (بلیایف، 234).
بازارهای داخلی ایران از محصولات جماعات روستایی و
املاک شخصی نیز برخودار بودند. در مآخذ بارها از بازارهای شهرها
و حومههای آنها یاد شده است. بازارِ کاهفروشان تیسفون و بازار
عمومی محصولات کشاورزی شهر آمِد در مآخذ سریانی سدههای
۵ و ۶م شهرتی بسزا داشتند. در مآخذ چینی نیز
مطالبی دربارۀ کالاهایی که از سوی ایرانیان به فروش میرسید،
ارائه شده است (پیگولوسکایا، «شهرها»، 253-252).
در کتاب پنجم از مجموعۀ بختیشوع
انواع ممکن قراردادها و معاملات میان خریدار و فروشنده و حل معضلات
مربوط به معاملات طبق شرایط متعدد، از جمله شرط رسیدن کشتی به
لنگرگاه، وجود کالا در کشتی و حمل آن به بازار، دکان و محل فروش درج گردیده
است. بازرگانی به میزان قابل ملاحظهای توسط سازمانهای
تجاری، مجامع، اتحادها و شرکتها انجام میگرفت. شرکتها (هَمباییه[۱])
سازمانهایی آزاد بودند (برای آگاهی از مشخصات همباییه،
ﻧﻜ : پریخانیان، 483). در فصل چهارم کتاب پنجم این
مجموعه به تفصیل از وضع شرکتها و حقوق و وظایف اعضای آنان سخن رفته
است. دراین فصل آمده است که هرگاه یکی از اعضای شرکت اسیر
شود، یا به خارج سفر کند، پس از بازگشت حق دارد سهم خود و منافع حاصل از
فعالیت اقتصادی شرکت را دریافت نماید. اتحادها، جمعیتها
و شرکتها (همباییه) دارای مالکیت خصوصی مشترک
بودند. اعضا در کلیۀ امور مؤسسه شرکت داشتند. عضو همان است که در مآخذ سریانی
شوتاپا به مفهوم «رفیق یا شریک» آمده است که معادل پهلوی
آن «همباری» است. در قانوننامۀ پهلوی ماتیکان هزار
دتستان مطالبی همانند نوشتههای مجموعۀ بختشیوع
آمده است که هرگاه هدیه و پولی به شرکت تعلق گیرد، باید
پذیرش پول به صورت قانونی درآید تا سهم هر یک از اعضای
شرکت از آن معلوم و مشخص گردد. همۀ اعضای شرکت باید سهم برابر داشته باشند. قانون حافظ برابری
حقوق همۀ اعضای شرکت باید سهم برابر داشته باشند. قانون حافظ برابری
حقوق همۀ اعضای شرکت و تقسیم برابر سود میان آنهاست (پیگولوسکایا،
همان 261-254).
دگرگونیهای پدید آمده
در نظام صنفی ایران مؤید اهمیت مقام و موقعیت تولید
کنندگان شهری در اقتصاد عمومی کشور بود. پیشهوران شهری و
بازرگانان به چنان مقام مهمی دست یافتند که در مآخذ و منابع از آنان
با عنوان چهارمین صنف و عضو چهارم جامعه یاد شده است (همان، 277).
مآخذ
رضا، عنایتالله و دیگران،
آب و فن آبیاری در ایران باستان، تهران،
۱۳۵۵ش؛ نامۀ تنسر به گشنسب، به کوشش مجتبى مینوی، تهران،
۱۳۵۴ش؛ نیز:
Belyaev, E. A., araby, islam I arabskiĭ
khalifat v rannee srednevekovie, moscow, 1966; chrisetensen A., l' iran sous
les sassandes, copenhagen, 1944; dandamaev, M. A., iran pri pervykh
akemenidakh, moscow, 1963; id and V.GA. lukonin kultura I ekonomika drevnego
irana, moscow, 1980; perikhanyan, A. G., sasanidskiĭ sudebnik (mātakdān ī hazār dātastān),
erevan, 1973; pigulevskaya, N. V., goroda irana v rannem srednevekovi, mosscow
/ leningrad, 1956; id, les villes de l'état iranien aux é poques parthe et
sassanide, paris, 1963; id, vizantiya I iran na rubez VI I VII vekov, mosscow/
leningrad, 1946; id, vizantiya na putyakh v indiyu, mosscow/ leningrad, 1951.
عنایتالله رضا
III. بازار در عصر اسلامی
الف ـ نقش بازار در شکلگیری
و بافت شهرها
عناصر عملکردی شهرهای اسلامی
که مجموعهای یکپارچه را تشکیل میدهند، عبارتند از حصار
پیرامونی و دروازهها، ارگ، مسجد جامع، محلات و بازار (شوایتسر،
214؛ نیز اهلرس، ۱۶۶-۱۶۷؛ شرابی،
52)، اما در این میان، بازار به سبب مرکزیت اقتصادی و مالی
خود، برای شهرهای این حوزۀ فرهنگی
دارای اهمیتی اساسی است؛ ازاینرو، بازار شاخص اصلی
شهرهای اسلامی، و درعینحال برجستهترین ویژگی
آنها به شمار میرود (ویرت، «شهر شرقی[۲]...»، 84؛ شوایستر،
224، 219). در بازار شهرهای اسلامی، وجود مساجد، مدارس، بیمارستانها
و تأسیسات تجاری ازجمله انبارها، دکانها و دفترها در مجاورت هم، کلیتی
متمرکز را میسازد که از یک سو مبتنی بر اندیشۀ وحدت
اسلامی است و از دیگر سو متضمن منافع شهرنشینان به شمار میرود
(شرابی، همانجا).
به این ترتیب، بازار پدیدهای
مختص خاورمیانه و شمال آفریقاست و هنگامی میتوان از شهر
به عنوان شهر اسلامی سخن گفت که دارای بازار باشد، زیرا اینگونه
کانونهای خرید با این ویژگیها ــ چه در شرق باستان
و چه در دیگر تمدنهای باستانی ــ دیده نشده است؛ به عبارت
دیگر، هم در شهرهای شرق باستان و هم در شهرهای کهن غربی
(رومی/ یونانی)، مرکز شهر به معابد، قصرها و میدانهای
گردهمایی اختصاص داشت و تجارت و مبادلۀ کالایی
اغلب در جلو دروازههای شهر، در بازارگاههای مجاور شهر، در بنادر و
مانند آن صورت میگرفت، اما تنها در شهرهای اسلامی سدههای
میانه است که بازار، به عنوان کانون فعالیتهای تجاری در
مکانی ویژه، یعنی در مرکز و در قلب شهر جای گرفته
است (ویرت، همان، 84-83).
البته دربرپایی بازارها،
سنت برآمده از تاریخ در بهرهگیری از فضا و همچنین میراث
مبتنی بر ساختارهای شهری کهن نقشی مهم بر عهده داشته است
(شرابی، 51)؛ بدینسان، ریشههای بازار اسلامی در
شرق باستان قابل جستوجوست (ویرت، همان، 84؛ نیز 787-786/ VI، EI2؛
سلطانزاده، تاریخ...، ۷۱) و بسیاری از بازارهای
فعلی شهرهای اسلامی یا در محل بازارهای پیشین،
یا در نزدیکی آنها شکل گرفتهاند (شرابی، همانجا)؛ برخی
بازارهای ترکیه، از جمله ادرنه، بورسه و استانبول در محل بازارهای
پیش از اسلام برپا شدهاند؛ همچنین قدمت بازارهای شهرهایی
مانند حلب و دمشق به پیش از اسلام بازمیگردد. بازار سنتی
اسکندریه در داخل شهر باستانی، ظاهراً در محل آگورای یونانی
یا فوروم رومی برپا شده است. همچنین، دولت فاطمی به هنگام
ساختن شهر قاهره، از طرح چهارگوشه، متشکل از دو محور اصلی متقاطع، ۴
ربع و ۴ دروازه بهره گرفت. ساختن دو محور که دروازههای شهر را به یکدیگر
مربوط میساخت، زمینۀ گسترش بازار رد محدودۀ تحت پوشش خود را فراهم میساخت. در لیبی و مغرب نیز
محل تأسیسات بازار به سدههای میانه بازمیگردد (همو،
52-51).
به رغم این سابقه، سرآغاز ویژگی
بخشیِ پدیدۀ بازار به شهرهای اسلامی را به سدههای میانه
نسبت دادهاند. از این دوره به بعد است که بازار به عنوان یک نظام
عملکردی یکپارچه در مرکز شهر، همراه با کلیت کالبدی و یکپارچگی
فضایی و سازمانی آن، به عنوان دستاوردی خلاقانه در حوزۀ فرهنگ
اسلامی مطرح شده است (ویرت، همانجا)؛ این روند تا سدههای
بعدی ادامه یافت، به نحوی که بسیاری از مجموعه
بناهای باشکوه در بسیاری از بازارها ، بهویژه در ایران،
به سدههای ۱۱ تا ۱۳ق/ ۱۷ تا
۱۹ مربوط میشود (همانجا؛ نیز شرابی، 51). اهمیت
بازار در حیات شهر اسلامی تا بدانجاست که در دورۀ معاصر برای
آن جایگزینی با همان دامنۀ عملکرد و
اثرگذاری شناخته نشده است (سلطانزاده، همان، ۲۶۴).
از سوی دیگر، شکلگیری
بسیاری از شهرهای اسلامی را به وجود بازار و پدید
آمدن محلات شهری به دور آن مربوط میدانستهاند؛ به این معنا که
ابتدا بازار (و میدان) شناخته میشد و سپس محلههای مسکونی
به دور آن شکل میگرفتند (حبیبی،
۴۶-۴۷)؛ در اصفهان پیش از سدۀ
۱۶م میدان کهنه و بازار، کانون مرکزی شهر بهشمار میرفت
و تمامی راههای ارتباطی و تجاری شهر، از آنجا شروع، و به
آن ختم میشد (گاوبه، 50). به عبارت دیگر، محورهای اصلی و
محل تلاقی آنها در میدان کهنه، بخشهای مختلف شهر را تشکیل
میداد که به ناحیۀ بازار مرکزی تعلق داشتند. علاوه براین، برخی از محلها
در بازارهای حاشیهای مجاور دروازهها و یا بازارهای
خطی مستقر در طول راههای درون شهری پدیدار شده بودند
(همو، 52).
از همینرو، در بسیاری
از شهرها، بازار در مرکز شهر قرار داشت و به عنوان کانون مرکزی شهر شناخته میشد
(ویرت، همان، 83). در این میان، استقرار مسجد جامع در مجاورت
بازار، نقشی مهم در ویژگی بازار داشت و آن را به عنوان مهمترین
عنصر شکلدهی به شهر اسلامی مطرح میساخت (حبیبی،
۴۶) و بهاینترتیب، بازار علاوه بر مرکزیت اقتصادی،
مهمترین پیونددهندۀ فضاها و مراکز اقتصادی، مذهبی اجتماعی و سیاسی
شهر به شمار میرفت (سلطانزاده،
همان، ۲۶۱).
با توجه به مرکزیت بازار، در اغلب
شهرهای اسلامی، بازار و دهانۀ اصلی آن به میدان
مرکزی شهر باز میشد. علاوه بر این، دروازههای مختلف شهر
به تفاوت در شکلپذیری بازار دخیل بودند (پیرنیا،
۱۲۲). به همین سبب، حداقل یک یا چند راه اصلی
درون شهری به بازار منتهی میشد. درمواردی، بازار از مهمترین
دروازۀ شهر تا مرکز آن یا حتى تا دروازههای دیگر امتداد مییافت
(سلطانزاده، فضاها...، ۲۶-۲۷). براین اساس، بازار
مجموعهای متشکل از معابر و خیابانها بود که از یک سو مرکز شهر
را به راههای ناحیهای و فرا ناحیهای شهری و
روستایی متصل، و از دیگر سو بناها و تأسیسات مهم شهری
را در مجموعهای بسته ویکپارچه در کنار هم مطرح میساخت. به این
ترتیب، محور اصلی بازار قاعدتاً عنصر ارتباط دهندۀ
کانونهای اصلی و مهم شهر (شرابی،
۵۴-۵۳؛ نیز سلطانزاده، همانجا)، و در یک
کلام، ستون فقرات شهر اسلامی به شمار میرفت (حبیبی،
۴۷-۴۸).
گرچه سرزمینهای مختلف اسلامی
به هرحال از نظر اقلیم با یکدیگر تفاوتهایی دارند،
اما این مسأله در ساخت و محل استقرار بازار در شهر تأثیر چندانی
نداشته؛ هرچند نحوۀ استقرار شهرهای خاورمیانه پیوسته با تنوع همراه بوده
است: شهرهایی مانند اسکندریه واستانبول در کنار دریا، بعضی
شهرها مانند قیروان و مراکش در دشتهای خشک، برخی دیگر
مانند بغداد و قاهره در کنار رودخانه و بعضی مانند ارزروم و شیراز در
جلگههای مرتفع قرار گرفتهاند، اما بهرغم این تنوع موجود بین
شهرهای اسلامی، از ایران تا اسپانیا و از ترکیه تا یمن،
بازار همهجا در درون دیوارها و هستۀ مرکزی اینگونه شهرها
استقرار یافته است. با اینهمه، با توجه به جایگاه بازار در بافت
شهر، ۴ نوع مختلف استقرار بازار قابل تشخیص است: ۱. در محور
اتصالی دو دروازه، مانند بازارهای الجزیره، قاهره، و قیروان
و رباط؛ ۲. در محور ارتباطی بین دروازۀ شهر و
مسجدجامع یا ارگ، مانند بازارهای مدینه، تهران و تونس؛ ۳.
در محور اتصالی بین دو مسجد بزرگ یا مکان مقدس، مانند بازار
اصفهان، استانبول و مکه؛ ۴. در محور اتصالی مسجدجامع و ارگ یا بین
ارگ و دیگر تأسیسات حفاظتی (دیوار شهر، دژها و مانند آن)،
یا بین بندر و مرکزشهر؛ نمونۀ این نوع بازارها عبارتند از
بازار حلب، بغداد، دمشق و کویت (شرابی، 52).
براساس اطلاعات موجود، بازارهای
شهری در اندلس طی دورۀ اسلامی شباهت زیادی به بازارهای مراکشی و
عربی داشتند؛ هر چند امروزه این شباهتها به چشم نمیآید و
اینگونه مقایسه غیرممکن شده است (همو، 55).
بازارها وکاروانسراهای بین
راهی نیز در شکلگیری شهرها (و بازار شهرها) اثرگذار
بودند. بر همین مبنا، بسیاری از سکونتگاههای کوچک روستایی
واقع در کنار راههای اصلی تجاری، با شکلگیری و
گسترش بازار، به شهر تبدیل میشدند؛ بیدلیل نیست
که بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ در کنار همین مسیرهای
کهن تجاری برپا شدهاند (خیرآبادی،
۶۰-۶۱، ۶۴-۶۷).
عملکردهای مختلف بازار مستلزم
فضاها و اجزاء مختلف ساختاری بود که به این ترتیب، با بافت
بازار و جایگاه آن در ساختار شهری ارتباطی نزدیک و ارگانیک
داشت (ویرت، «شهر شرقی»، 83). ازاینرو، بازار از یک یا
چند محور اصلی و چندین محور فرعی تشکیل میشد. در
دو سمت هریک از این محورها، ردیفی یکنواخت و پیوسته
از دکانها و حجرهها قرار داشت که برخی از آنها صرفاً محل عرضه و فروش کالا
و بعضی دیگر به عنوان کارگاه، ضمناً محل تولید کالا نیز
به شمار میرفت (سلطانزاده، فضاها، ۴۳-۴۴). به این
ترتیب، اجزاء گوناگون بازار عبارت بودند از راستهها، بهعنوان اصلیترین
عنصر که از تقاطع آنها چهار سو (چهارسوق) پدید میآمد، رسته (محل
استقرار صنف)، دالان، سرا (خان یا تجارتخانه)، خانبار (کالنبار) به عنوان
محل انبار و یا پردازش کالا، تیم یا تیمچه به عنوان محل
تجمع چندین تجارتخانۀ همسان، قیصریه به عنوان محل کار صنعتگران ظریفکار و
دکانهای مختلف که هر دسته از آنها به عرضۀ کالای
معینی میپرداختند. در کنار این عناصر، مسجد، حمام، قهوهخانه،
خوراکپزخانه و واحدهای فرهنگی یا خدماتی وجود داشتند (پیرنیا،
۱۲۳-۱۲۵؛ نیز حبیبی،
۴۶-۴۷). به این ترتیب، بازار تقریباً
در تمام شهرهای خاورمیانه و شمال افریقا کانون اصلی فعالیتهای
اقتصاد محسوب میشد (ویرت، همانجا) و به عبارتی، بازار برای
شهرهای شرقی در عمل، همان بخش مرکزی تجارت در شهرهای
امروزی به شمار میرفت (شوایتسر،219؛ نیز ایرانیکا،
IV/ 25).
گذشته از اهمیت بازارها در ساخت
شهرها، یکی از عناصر کالبدی بسیاری از شهرهای
کوچک و بزرگ، بازارگاهها و بازارچههای شهری است. بازارگاهها معمولاً
بهصورت فضایی باز و ساخته نشده و به عنوان محل عرضۀ
کالاهای گوناگون توسط دستفروشان مطرح بود؛ اینگونه بازارگاهها که در
مواردی به صورت فصلی فعال بودند، ازجمله در بسیاری از
شهرهای کوچک و بزرگ وجود داشتند و حتى برخی شهرها را بازارگاه مینامیدند
(پیرنیا، ۱۲۰؛ نیز سلطانزاده، همان،
۲۸-۲۹، ۵۲)؛ این احتمال وجود داشت که این
بازارگاهها بهتدریج و با گسترش بیشتر به بازارهای دائمی
تبدیل شوند (همانجا). برخی از این بازارگاهها در بیرون
شهرها و معمولاً در مجاورت دروازهها قرار داشتند. کالاهایی که در این
بازارگاهها عرضه میشد، کالاهای روزمره و ارزان قیمت و عمدتاً
محصولات کشاورزی بود (همو، بازارها...، ۵۳، ۵۵). در
مقابل، بازارچهها معمولاً در مرکز هر محله مستقر بودند و به رفع نیازهای
روزمرۀ اهالی میپرداختند (پیرنیا،
۱۲۱)؛ وسعت اینگونه بازارچهها که به دو صورت میدانگاهی
یا گذرگاهی دیده میشوند، به وسعت محله و شمار ساکنان آن
بستگی داشت. معمولاً بعضی از فضاهای عمومی محلهها، همچون
مسجد، حسینیه، سقاخانه و آبانبار در کنار بازارچه قرار میگرفتند
(سلطانزاده، فضاها، ۲۹، ۵۳).
در دهههای اخیر، به واسطۀ
تحولات همه جانبه، نقش عمده و کارکردهای اقتصادی پیشین
بازارها نیز با دگرگونیهایی همراه شده است. از جمله به
سبب تحول وسایل حمل و نقل، سراها و کاروانسراهای درون بازارها که زمانی
کانون اصلی ورود و خروج کالایی به حساب میآمد، به مکانهایی
برای صنایع دستی و یا فعالیتهای دیگر
تبدیل شده است (شوایتسر، 221). بر اثر تجددگرایی در بخش
تجاری و پدیدآمدن راسته خیابانهای امروزین، مکانهای
خرید و فروش با الگوی غربی در شهرها به عنوان رقیب
بازارهای سنتی مطرح شدهاند و شهرهای شرق اسلامی را با
نوعی دوگانگی روبهرو ساختهاند (اهلرس، 285 ,281؛ نیز
«دائرةالمعارف[۳]...»، I/ 335)، اما با اینهمه، هنوز هم بازارهای سنتی،
از جمله در ایران کانون اصلی اقتصادی شهرها بهشمار میروند
(اهلرس، پیرنیا، همانجاها؛ ویرت، همانجا، نیز «دربارۀ[۴]...»،
208).
مآخذ
اهلرس، اکارت، «تحولات شهری در ایران
(۱۲۹۹ تا ۱۳۲۰ش)»، ایران:
شهر ـ روستا ـ عشایر، ترجمۀ عباس سعیدی، تهران، ۱۳۸۰ش؛ پیرنیا،
محمدکریم، آشنایی با معماری اسلامی ایران، به
کوشش غلامحسین معماریان، تهران، ۱۳۷۲ش؛ جبیبی،
محسن، از شار تا شهر، تهران، ۱۳۷۵ش؛ خیرآبادی،
مسعود، شهرهای ایران، ترجمۀ حسین حاتمینژاد و
عزتالله مافی، مشهد، ۱۳۷۶ش؛ سلطانزاده، حسین،
بازارهای ایرانی، تهران، ۱۳۸۰ش؛ همو،
تاریخ شهر و شهرنشینی در ایران، تهران،
۱۳۶۵ش؛ همو، فضاهای شهر در بافتهای تاریخی
ایران، تهران، ۱۳۷۲ش؛ نیز:
Ehlerts, E., iran: grundzüge einer
goegraphischen landeskunde, darmstadt, 1980; EI2; encylopedia of the modern
middle east, new york etc., 1996; gaube, H and e. writh, der bazar von isfahan,
wiesbaden, 1978; iranica; scharabi, M., der bazaz, das traditionelle
stadtzentrum im nahen osten…, tübingen, 1985; schweizer, G., «Das funktionale
gefüge der traditionellen islamisch-orientalischen, stadt» , Der islamische
Orient, Koln, 1990; Writh, E. , «die orientalische stadt, ein Überblick
aufgrund jüngere forschungen zur matereiellen kultur» , sonderdruck aus
saeculum, 1975, vol. XXX (1); id, «zun problem des bazars», der islam, vol. LI(2).
عباس سعیدی
ب ـ ساختار و عملکرد اقتصادی
بازار
بازار در شهرهای اسلامی
کانون مرکزی تجاری اقتصادی و هدایت مالی ـ اعتباری
بهشمار میرود (ویرت، «دربارۀ[۵]...»،
۲۱۴). به این اعتبار، بازار نهتنها بهعنوان مرکز خرید
و فروش دارای عملکرد تجاری است، بلکه بهعنوان کانون مالی ـ
اعتباری، عملکرد ساماندهی فعالیتهای اقتصادی را نیز
بر عهده دارد (همو، «شهر شرقی[۶] ...»، 83). به اینترتیب،
بازار عمدتاً در زیر بخشهای اقتصادی خردهفروشی، عمدهفروشی،
عرضۀ خدمات خصوصی و عمومی، صنایع دستی و تجارت ناحیهای
و خارجی ــ یعنی فعالیتهای اقتصاد سنتی در
بخشهای دوم و سوم (شرابی، 32؛ ویرت، «دربارۀ»،
218) ــ و آن قسمت از فعالیتها که در اختیار نظام مالی دولت نیست
(«دائرةالمعارف آکسفرد [۷]...»، I/ 207)، اهمیت اساسی
دارد.
بهطورکلی، فضابندی و شکلپذیری
بازار در گذر زمان، شدیداً تحت تأثیر اصول و قواعد عمومی تجارت
در اسلام و بر مینای آزادی فعالیتهای اقتصادی
ـ تجاری، قرار داشته است (شرابی، همانجا؛ شوایتسر، 224). به
عبارت دیگر، مناسبات و فعالیتهای اقتصادی ــ و نیز
سیاسی و فرهنگی ــ در خاورمیانه و در شمال آفریقا پیوسته
با اعتقادات و احکام مذهبی پیوند پرمعنا داشته است. بنابراین،
شکلگیری بازار به عنوان کانون تجارت شهری را نیز باید
نتیجۀ چنین پیوندی بهشمار آورد (شرابی، 34). بدینسان،
شالودۀ اقتصادی شکلپذیری و تکوین بازار بهعنوان کانون
فعالیتهای اقتصادی ـ مالی عمدتاً عبارت است از نوعی
سازمانبندی مبتنی بر اقتصاد خصوصی تجارت، حمل و نقل (جابهجایی)
آزادانۀ کالا و تأمین نیازها و عرضۀ خدمات
(همانجا).
گرچه بازارها را از لحاظ معنا و دامنۀ
عملکرد میتوان به بازارهای اصلی (مرکزی) شهرهای
بزرگ (ویرت، همان، 209)، بازارهای تکفروشی (خردهفروشی)
در شهرهای کوچک، بازارچههای محلههای شهری برای
برآوردن نیازهای روزمرۀ ساکنان یک محلۀ شهری و بازارگاههای مجاور دروازهها یا حاشیۀ شهری
تقسیم کرد (همان، 212-211، 209؛ نیز سلطانزاده، بازارها ...،
۳۵، ۳۷)؛ اما تنها بازارهای شهری دارای
عملکردهای متعدد و متنوعند. عملکردهای اقتصادی بازار را که در
ارتباط بسیار نزدیک با یکدیگر به انجام میرسد، میتوان
به چند دسته از فعالیتها تقسیم کرد که هریک از آنها در فضاها و
بخشهای خاصی از بازار صورت میگیرند: الف ـ تجارت و خرید
و فروش؛ ب ـ تولید کالایی؛ ج ـ انبارداری؛ د ـ ساماندهی
تجاری ـ اقتصادی.
بهاینترتیب، فضاهای
اقتصادی بازار از انواع واحدهای متنوع و متفاوت و در عین حال
مرتبط تشکیل شدهاند؛ در کوچههای معمولاً مسقف واحدهای خردهفروشی
و صنعت سنتی، خانهای مختص عمدهفروشی و بازرگانی، سراهای
اختصاص یافته به انبار کالا و فروش کالاهای قیمتی و نیز
فضاهای باز با عملکردهای متنوع قرار دارند (ویرت، « شهر شرقی»،
همانجا؛ نیز خیرآبادی،
۱۲۳-۱۳۲). این فضاها بیشتر به
نحوی در مجاورت هم قرار گرفته است که مراجعان بتوانند انواع نیازهای
خود را تأمین کنند (ویرت، «دربارۀ»، 238).
از دیرباز تخصیص فضاها و
بخشهای بازار به هر یک از فعالیتها عمدتاً به معادلات و ملاحظات
اقتصادی بستگی داشت. البته برخی از فعالیتها بهواسطۀ عوامل
دیگر، ازجمله بو، سروصدا و مانند آن تعیین میگردید
(همان،242)؛ مثلاً بخشهای مختلف از لحاظ شدت و جهت آمدوشد دارای اهمیت
متفاوتی بود (همانجا؛ نیز سلطانزاده، همان،
۴۰،۴۲؛ خیرآبادی، ۸۱). به عنوان
نمونه، واحدهای فروش کفش یا طلا و جواهر معمولاً در دهنۀ
بازارها و بخشهایی که شاهد آمد و شد بیشتری بود، استقرار
مییافت (شوایستر، 221)، اما بخشهای حاشیهای
بازار به دلیلهایی، مثلاً سروصدا، بوی زننده و یا
خطر حریق به فعالیتهای معین اختصاص داده میشد (ویرت،
«شهر شرقی»، 84). بهعنوان نمونه، فعالیتهایی ازجمله
آهنگری یا مسگری، در راستهها یا فضاهای متفاوت و
به دور از فعالیتهای دیگر، چون تجارت کالاهای ظریف
و گرانقیمت، آموزش در مدارس علمیه و تولید و عرضۀ
کالاهای هنری، مستقر میشدند (سلطانزاده، فضاها
...،۳۸). بر همین اساس، هریک از قسمتهای بازار با
توجه به کالایی که در آن عرضه میشد و یا نوع فعالیتی
که در آن به انجام میرسید، نامگذاری میشد؛ مثل بازار
آهنگران، بازار قندریزان، بازار مسگران و مانند آن (پیرنیا،
۱۲۲).
بدینسان، این خصوصیت
نهتنها موجد نوعی همگرایی فعالیتهای همسان بود
(سلطانزاده، همانجا)، بلکه مبیّن این واقعیت بود که نظمپذیری
کالبدی ـ فضایی بازار بر استقرار سنجیدۀ فعالیتها
و قواعد اقتصادی استوار است (ﻧﻜ : ویرت، همانجا). بهاینترتیب،
بازار مجموعهای بسیار پیچیده از نظامی مبتنی
بر کنش متقابل به شمار میرفت و بافت فضایی منظم آن بر اساس
روابط عملکردی این نظام استوار بود (همو، «دربارۀ»، 218).
ازاینرو، بازار شهرهای
اسلامی نه تنها مرکز خرده-فروشی، عمدهفروشی و حتى تجارت خارجی
بود، بلکه بخشهای معین و ویژهای از آن به انواع شاخههای
صنعتدستی اختصاص داشت؛ البته در بسیاری از موارد، تولید،
عمدهفروشی و خردهفروشی اینگونه محصولات توأماً به انجام میرسید
(شوایستر، 221؛ 219؛ ویرت، «شهر شرقی»، 84-83).
بسیاری از محققان مناسبات
حاکم بر روابط شهرها و بازارهای شهری، بهویژه نقش ساماندهی
تولید و تجارت سنتی را قالب سرمایهداری بهرهبری
توضیح دادهاند (شرابی، 33-32؛ شوایتسر، 219؛ اهلرس،
۲۲۴-۲۲۵). در چارچوب این نظام که
عمدتاً نظامی اقتصادی و متمرکز بهشمار میرود، تأمین
اعتبار لازم برای تولید کالایی توسط تجار بازار شهرهای
از اهمیتی اساسی برخوردار است، اما مطابق آن، صاحب سرمایه
(عمدتاً از تجار بازاری) شخصاً در روند تولید کالا مداخلۀ چندانی
ندارد (همانجا) و آن را بیشتر به واحدهای تولید روستایی
و یا صنعت دستی واگذار میکند و از طریق اخذ سهم از تولید
نهایی، به منافع خود دست مییابد (شرابی، همانجا).
به این ترتیب، بازار علاوه بر مرکزیت خرید و فروش، کانون
سازماندهی مالی ـ اعتباری فعالیتهای اقتصادی
نیز بهشمار میرفت. به عبارت دیگر، تجار بازاری ـ بهویژه
تجار عمده ـ ضمن آنکه وامدهندگان اصلی و تأمینکنندگان اعتبارات لازم
برای انجام یافتن برخی فعالیتهای اقتصادی در
شهرها (و نیز کشور) به حساب میآمدند، در بسیاری موارد
ساماندهی بخشی از اقتصاد روستایی- بهویژه صنایعدستی
روستایی ـ را نیز بر عهده داشتند (شوایتسر، همانجا؛ نیز
اهلرس، 286؛ ویرت، «دربارۀ»، 217). ازاینرو، علت وجودی و نیز دوام شهرهای
شرقی ـ از جمله شهرهای سنتی ایران ـ را به وجود اینگونه
روابط و مناسبات بین شهرها و حوزۀ پیرامونی روستایی
آنها مربوط دانستهاند (اهلرس، ۲۲۴-۲۲۵).
بازارهای سرزمینهای
اسلامی ـ از مراکش تا افغانستان و از ترکمنستان تا یمن- را میتوان
از لحاظ الگو و عملکرد به چند گروه طبقهبندی نمود: الف ـ بازارهای خطی،
متشکل از یک کوچه - بازارِ ممتد و منفرد که نمونۀ جالب این
نوع، بازار تهران در ۱۲۶۶ق/
۱۸۵۰م بوده است؛ ب ـ بازارهای پهنهای (صفحهای)
متشکل از مجموعهای بزرگ و بسته از کوچه ـ بازارهای موازی که
مجموعۀ سراها و خانها را در میان میگرفتند، مانند بازار تبریز؛
ج ـ بازارهای مرکزی تکفروشی که با عملکرد خردهفروشی، از
مجموعهای متراکم و نسبتاً بزرگ از سراها و کوچهها تشکیل میشد،
مانند بازار استانبول؛ د ـ بازارهای متقاطع که از دو بازار خطی که یکدیگر
را قطع میکردند، تشکیل میشدند، مانند بازار هرات؛ ﻫ ـ
بازارچهها که مختص تأمین نیازهای روزمرۀ ساکنان محلههای
معین شهری به شمار میرفتند؛ و ـ بازارهای حاشیۀ شهرها
یا بازارگاهها که معمولاً به شکل خطی در کنار دروازۀ شهرها
برپا میشدند و مختص کالاها و تولیدات روستاییان بودند؛
نمونۀ اینگونه بازارها ازجمله در بغداد و یا دمشق مشاهده میشوند؛
ازـ بازارهای زیارتگاهی مثلاً قم یا مشهد؛ ح- بازارهای
صنایعدستی که نمونههای آن از جمله در ترکیه و مرامش دیده
میشود (ویرت، «دربارۀ»، 260-258، 255-250).
البته دامنۀ فعالیتها
و عملکردهای مختلف بازار که به سختی از یکدیگر قابل تفکیکند
(«دائرةالمعارف آکسفرد»، I/ 207)، با وسعت و بزرگی بازار و همچنین وسعت
و جایگاه شهر بستگی دارد؛ به عبارت دیگر، هرچه بازار بزرگتر
باشد، ارتباط بین هر یک از بخشهای اقتصادی آن نزدیکتر
خواهد بود (ویرت، همان، 221). در ایران از لحاظ عملکرد ۳ نوع
بازار مطرح است: الف ـ بازار تهران با عملکرد مرکزیت استراتژیک برای
تجارت محلی، ملی وبینالمللی. ب ـ بازارهای استانی
یا منطقهای با عملکرد عمدهفروشی و خردهفروشی در سطح
شهرهای اصلی (مراکز استان) و حوزۀ پیرامونی
آنها. اینگونه بازارها ـ از جمله بازارهای شیراز، اصفهان،
کرمان، مشهد و تبریز ـ کموبیش در تجارت نیز نقش دارند. ج ـ
بازارهای محلی در شهرهای کوچک و روستاهای بزرگ که در آن،
عمدتاً خردهفروشان و دستفروشان روستایی به رفع مایحتاج شهرهای
کوچک و روستاهای پیرامونی میپردازند. در این میان،
بازار تهران از دورۀ معاصر واردات، صادرات، گرداوری و توزیع تولیدات کشاورزی،
کالاهای مصرفی صنعتی و مهمترین تولید صنعت دستی
در ایران، یعنی فرش را در انحصار خود داشته است («دائرةالمعارف
خاورمیانه...[۱]»، I/ 334).
بهطورکلی، برای فهمیدن
صحیح عملکردهای اقتصادی بازار در شهرهای اسلامی نبایستی
اینگونه عملکردها را از سایر عملکردهای آن، یعنی
عملکردهای اجتماعی، مذهبی و سیاسی، جدا کرد. بیسبب
نیست که مسجد و بازار دو جزء لاینفک شهر اسلامی به شمار میآیند.
در واقع، مبادلۀ کالاها در بین سرزمینهای اسلامی از سدههای
میانه به بعد، ضمناً بر همینگونه روابط استوار بوده است (شرابی،
34).
بر این اساس، کلیت بازار از
لحاظ عملکرد، بر مبنای نوعی تمرکز و مرکزیت بناها و فضاها
استوار بوده است که تحقق یکجای عملکردهای مختلف را توجیهپذیر
میساخته است؛ به عبارت دیگر، در کنار عملکردهای تجاری ـ
مالی، عملکردهای مذهبی، مانند اقامۀ نماز و یا
زیارت و فاتحهخوانی بر مقایر بزرگان دین در ناحیۀ بازار
شهرها، عملکردهای فرهنگی مانند آموزش در مدارس علمیه در
بازارها، عملکردهای اجتماعی مانند مبادلۀ اخبار و
اطلاعات، و عملکردهای سیاسی مانند گردهماییها و
حرکتهای جمعی که موجب یکپارچگی و وحدت جامعۀ اسلامی
است، تمرکز و استقرار این عملکردها را در کنار یکدیگر میطلبد
(همو، 53). بر این مبنا، سازههای کالبدی مختلف بازار پیوسته
با فعالیتها و عملکردهای گوناگون آن هماهنگی داشته است (شوایتسر،
219).
مآخذ
اهلرس، اکارت، «سرمایهداری
بهرهبری و تکوین شهر در ایران»، ایران: شهر ـ روستا ـ
عشایر، ترجمۀ عباس سعیدی، تهران، ۱۳۸۰ش؛ پیرنیا،
محمدکریم، آشنایی با معماری اسلامی ایران، به
کوشش غلامحسین معماریان، تهران، ۱۳۷۲ش؛ خیرآبادی،
مسعود، شهرهای ایران، ترجمۀ حسین حاتمینژاد و
عزتالله مافی، مشهد، ۱۳۷۶ش؛ سلطانزاده، حسین،
بازارهای ایرانی، تهران، ۱۳۸۰ش؛ همو،
فضاهای شهری در بافتهای تاریخی ایران، تهران،
۱۳۷۲ش؛ نیز:
Ehlers, E., iran: grundzüge einer
goegraphischen landeskunde, darmstadt, 1980; encyclopedia of the modern midlle
east, new york etc., 1996; the oxford encyclopedia of the modern islamic world,
new york, 1995; scharabi, M., der bazar, das traditionelle stadtzentrum im
nahen osten…, tübingen, 1985; schweizerm, G., «das funkitonale gefüge der
traditionellen islamisch- orientalischen stadt»,der islamische orient,
köln, 1990; writh, E., «die orientalische stadt, ein Überblick
aufgrund jungerer forschungen zur materiellen kultur», sonderdruck aus
saeculum, 1975; XXVI (1); id, «zum problem des bazars», der islam, 1974, vol.
LI(2).
عباس سعیدی
ج ـ نظام و روابط درونی بازار
در سخن از روابط اقتصادی و مالی
تجار در بازارهای جهان اسلام، با وجود تنوع و گستردگی این بازارها
در طول تاریخ و پهنۀ جغرافیای جهان اسلام، میتوان وجوه اشتراک بسیاری
را بازشناخت که قوامدهندۀ نظام درونی بازار بوده، و بسیاری از ویژگیها
تاکنون نیز محفوظ مانده است.
از آنجا که بخش مهمی از معاملات و
اعمال تجاری درطی سدههای متمادی در بازار انجام میگرفته،
و با توجه به اینکه مباحث معاملات در فقه اسلامی با عرف رایج در
هماهنگی بوده است، منابع فقهی دارای فواید سرشاری
برای مطالعۀ نظام حقوقی است که بر روابط اقتصادی و مالی تجار حکام
بوده است. در مطالعۀ نظام حقوقی بخشهای گوناگون مربوط به معاملات از کتب فقهی
به کار میآید؛ اما باید توجه داشت که در کنار ابواب عمومی
معاملات چون بیع، اجاره و شرکت، ابواب کوچک ویژهای نیز
در کتب فقهی یافت میشود که کاملاً به تحلیل و قانونمند
کردن معاملات رایج در بازار اختصاص یافته است. از این دست میتوان
به بخشهایی مانند «تسعیر و احتکار»، «بیع مرابحه»، «بیع
عینه» و «بیع عُریون» اشاره کرد. گرچه عرف بازار در منابع فقهی،
غالباً دارای بازتابی غیرمستقیم است، اما باید
درنظر داشت که در طیفی از منابع فقهی، به خصوص منابع حنفی،
مطالعۀ عرف بازار و روابط حاکم بر معاملات تجار به گونهای واضح مورد توجه
بوده است (مثلاً ﻧﻜ : سرخسی، ۱۱/
۱۷۵، ۱۳/ ۸۱، ۲۱/
۳۹؛ مرغینانی، ۳/ ۲۱۰،
۲۵۷، ۴/ ۴، ۶؛ ابن ادریس، ۲/
۲۰۵).
گردش پول و اعتبار در بازار
جایگزین کردن وجه نقد با
اوراق معتبر، از سدههای متقدم هجری به خصوص دربازارهای بزرگ
امری رایج بوده است. بهعنوان نمونه، ناصر خسرو دربارۀ بازر
بصره گزارش میکند که مردم به جای همراه بردن وجه نقد، وجوه خود را
صرافان میسپردند و در برابر آن «خط» (چک) دریافت میکردند و در
طول گردش در بازار، تمام معاملات خود را با چک انجام میدادند (ﻧﻜ
ص ۱۵۴). از همین روست که در بازارهای معتبر، افزون
بر راستۀ مستقل صرافان که به عنوان پایگاه سرمایه و اعتبار مالی
ایفای نقش میکرد، در راستههای مربوط به اصنفا گوناگون نیز
یک دکان صرافی بود (مثلاً ﻧﻜ : بحشل، ۳۹؛
نظامالملک، ۶۳؛ مقریزی، ۲/ ۹۷) که عملیات
مالی آن راسته را بر عهده داشت و در چارچوب روابط همبستۀ صنف
صراف، روابط مالی صنف راستۀ واقع در آن را با جامعۀ صرافان برقرار میکرد. چم و سفته برای حوالۀ وجوه
از شهری به شهر دیگر نیز کاربردی وسیع داشت (مثلاً ﻧﻜ
: ابوداوود، ۱۹۲؛ ناصرخسرو، ۱۱۶).
اعتبار مالی چک اساساً از سوی
صرافان تضمین میشد، اما در مواردی مقتضی بود تا افرادی
با اعتبار معنوی خود بیرون از بازار بر اعتبار چک صحه گذارند؛ این
تأیید اغلب از سوی افرادی با شخصیت مذهبی در
دکانی مخصوص کتابت، و گاه حتى در مسجد انجام میگرفت (مثلاً ﻧﻜ
: نسفی، ۴۱۱-۴۱۲؛ سمعانی،
۱/ ۱۵۶، ۲/ ۳۹؛ انصاری، ۲/
۳۹۲). قوانین مربوط به انتقال اعتبار در بخشهای
مختلف فق، بهویژه مباحث بیع صرف و حواله توسعه یافت. چک در
کنار نقش اصلیش در انتقال اعتبار، در پارهای موارد به عنوان سند بدهی
نیز مورد استفاده قرار میگرفت (جبرتی، ۱/
۵۱۲-۵۱۳) و در قرض ربوی، مبلغ آن افزون
بر اصل، فرع را نیز شامل میشد (قرشی، ۱/
۳۷۹).
با وجود نقش مستقیم بازار صرافان
در انتقال پول، بخش مهمی از وجوه نقد نیز در سراهای تجار، دور
از دیدگاه نگاه داشته میشد؛ به عنوان نمونه، وقتی در
۳۰۲ق/ ۹۱۴م خانۀ ابن جصاص در
«سوق یحیى» در بغداد مورد تفتیش مأموران دولت قرار گرفت، افزون
بر کالاهای فراوان، مبلغ یک میلیون دینار به صورت
مدفون در آنجا پیدا شد (همدانی،۱۵).
روابط مالی میان تجار بیشتر
مبتنی بر اعتماد متقابل بود و میزان اعتبار مالی افراد در
واگذاری کالا، به عوامل گوناگونی چون میزان داراییها،
گردش مبادلات در بازار، پیشینۀ خاندادن، حسن شهرت اخلاقی و
مذهبی، و نفوذ اجتماعی و سیاسی باز میگشت. به هر
تقدیر، بخش عمدهای از مبادلات مالی در بازار بر پایۀ
اعتبار افراد مبتنی بود و در قالب مبادلۀ دیون
انجام میگرفت؛ نقش اعتبار در حدی بود که دیون غالباً در دفاتر
تجار ثبت میشد و بسیار اتفاق میاتد که سند یا شاهدی
نیز در میان نبود. هم ازاینروست که دفاتر مالی اصلیترین
سند برای محاسبۀ دیون در موارد ویژهای چون ورشکستگی، برآورد ترکۀ میت
یا در سوءظنهای مالیاتی به حساب میآمد (مثلاً ﻧﻜ
: ابنعابدین، محمدامین، ۵/
۵۸۱-۵۸۲؛ ابن عابدین، محمد، ۱/
۵۰۴).
رابطۀ کار و سرمایه
در بازار
فعالیتهای گستردۀ
اقتصادی در بازار، اعم ازفعالیتهای تولیدی و تجاری،
بیتردید در چارچوب گونههایی از همسازی میان
کارورزان و سرمایهگذاری تحققپذیر بوده است. زمینههای
تولیدی، اعم از سرمایهگذاری برای کشاورزی ـ
به ویژ] سلف (ﻫ م) ـ و صنایع کوچک در حاشیۀ
بازار، چنین مینماید که معمولاً از سودی کمتر، اما
بازگشتی با ثباتتر برخوردار بوده است (برای اصناف گوناگون بازار و
تشکیلات صنفی، ﻧﻜ : ﻫ د، اصناف).
در بخش تجارت که سودآوری آن بیشتر،
و نوسان و خطرات آن نیز به همان اندازه افزون بوده، مشارکت سرمایه به
گونههایی متفاوت صورت میگرفته است:
مطمئنترین راه برای سرمایهگذاران
دادن وامهای بهرهبردار بود که سودی تضمین شده داشت و با توجه
به اینکه ربا در شریعت اسلام ممنوع است، تجاری که بر اینگونه
از سرمایهگذاری اصرار داشتند، به حیلی متوسل شدند که به
هر تقدیر امکان بازگشت اصل سرمایه به همراه سودی تضمین
شده را برای آنان فراهم آورد. بدینترتیب بود که معاملاتی
چون «بیع عینه» در بازار پدید آمد؛ در این معامله صاحب
سرمایه کالایی فرضی را به بهایی میخرید
و بدون آنکه قبضی درمیان باشد، آن را به بهایی گرانتر و
طبعاً با مهلتی برای پرداخت به فروشنده میفروخت (مثلاً ﻧﻜ
: ابنهبیره، ۲/ ۲۳۳؛ علامۀحلی،
۵/ ۳۱۷) و بدینترتیب، سرمایه با سودی
ثابت در اختیار تاجر نیازمند سرمایه قرار میگرفت (برای
قالبهای دیگر، مثلاً ﻧﻜ : حکیم ترمذی،
۱۴۲-۱۴۴). با آنکه یکی از وظایف
اصلی متولیان حسبه در بازار برخورد با معاملات ربوی بود (مثلاً ﻧﻜ
: ابن حاج، ۱/ ۱۵۷)، گاه گسترش معاملاتی که ماهیت
ربوی داشت، موجب اخلال جدی در نظام اقتصادی میگشت (مثلاً
ﻧﻜ : رشیدالدین، ۲/
۱۴۹۰-۱۴۹۱).
گونهای دیگر از مشارکت در
بازار، در قالب انجام دادن کار از سوی کارورز وسرمایهگذاری از
سوی سرمایهدار صورت میگرفت که بسته به قوانین شرعی
و عرفی، میزان سود و مسئولیت دو طرف معامله در آنها متفاوت بود،
اما این ویژگی مورد تأکید بود که سود تضمین شده برای
سرمایه وجود نداشت و بدینترتیب، معامله دارای ماهیتی
غیر ربوی بود. از شمار این معاملات مضاربه در امور تجار، و
مزارعه و مساقات در امور کشاورزی شکلی نظام یافته داشت و در
بازارهای گوناگون معمول بود.
گونهای سوم از مشارکت کار و سرمایه
برای این پایه بود که امور تجاری به طور کامل از سوی
سرمایهگذار مدیریت میشد و او که بسته به تخصص تجاریش
کمابیش بر روند امور نظارت داشت، فعالیتهای تجاری خود را
با استفاده از نیروی کار افراد تحت امر سامان میداد. این
کارورزان گاه غلامان تجار بودند و گاه افرادی آزاد و قابل اعتماد که بهعنوان
اجیر (کارمند) یا وکیل به استخدام او در میآمدند (مثلاً ﻧﻜ
: سرخسی، ۱۱/ ۱۷۵؛ قشیری،
۳۷۴؛ مذهبی، ۷/ ۹۳). در این میان،
با توجه به نقش مهم وکیلان در ادارۀ امور تجاری، مباحث مربوط به
وکالت در کتب فقهی توسعۀ قابل توجهی یافته است (از جمله، ﻧﻜ : ابننجیم،
۷/ ۱۳۹ ﺑﺒ ). ظاهراً بهسبب نقش مهم وکیلان
در بازار بوده که گاه واژۀ «وکاله» در بازار مصر و برخی دیگر از کشورهای اسلامی،
جایگزین اصطلاح خان شده است (ﻧﻜ : مقریزی،
۲/ ۹۳-۹۴؛ نیز دوزی، II/ 846).
افزونبر آنچه یاد شد، در نظام
بازار برخی افرادِ بدون سرمایه نیز با استفاده از تخصص تجاری
خود بهطور مستقل به کار میپرداختند که نقش اصلی آنان «دلالت»، یا
رهنمایی خریداران به کالای مورد نیازشان بود و از
همین رو «دلّال» نامیده میشدند (مثلاً ﻧﻜ :
ابوروح، ۴۰؛ ابن رافع،۱/ ۲۵۲). با این
حال، افرادی بدون سرمایه از سلفگان نیز یافت میشدند
که نقش آنان جز اخلاص در جربان عادی تجارت نبود و گاه «صَعفوق» خوانده میشدند
(یاقوت، ۳/ ۳۹۰-۳۹۱).
دربارۀ میزان
سود معمول به عنوان ربح در تجارت، باتوجه به گونهگونی بازارها و کالاها نمیتوان
به اجمال سخنی گفت، اما در این حد شایان توجه است که معامله با
سود ۱۰٪ و ۲۰٪ در بازارهای سدههای
نخستین صورت میگرفته که ظاهراً توسعۀ عرف بازارهای
ایرانی بوده، و ازهمینرو «بیع مرابجه» در سدههای
متقدم گاه بیع «ده یازده» و «ده دوازده» خوانده شده است (مثلاً ﻧﻜ
: ابوداوود، ۱۹۲، ۱۹۵؛ کلینی،
۵/ ۱۹۷، ۲۰۳).
امنیت و نظارت در بازار
در نگاهی تاریخی
آشکار است که معمولاً میان برقرای صلح و امنیت با رونق بازار
نسبتی مستقیم داشته، و بروز ناامنی در بازار همواره میتوانسته
است اصل سرمایۀ بازاریان را نیز با خطر روبرو سازد. این نکته که در بسیاری
از شهرهای اسلامی بازارها در درون حصار شهر قرار داشتند و این ویژگی
که جابهجایی و نگهداری اموال و وجوه نقد در بازار تا حد ممکن
پنهان از انظار بود، به حفظ امنیت کمکی شایان مینمود؛
اما نقش حیاتی امنیت در بازار اقدامات حفاظتی وسیعی
را ایجاب میکرد.
بازار بهعنوان یکی از تأمینکنندگان
اصلی خراج دولتها، به طبع مورد توجه حکومتها بوده، و همواره تأمین امنیت
آن را از وظایف دولت شمرده میشده است. در دورهها و ممالک گوناگون
تأمین امنیت بازار در اختیار دستگاه شرطه بود (مثلاً ﻧﻜ
: همدانی، ۲۱۱؛ یاقوت،۳/
۴۸۸؛ ابنکثیر، ۱۲/ ۲۹۸)؛
اما در برخی جاها، بهخصوص در اندلس دستگاهی مستقل تحت فرمان «والی
بازار» در عرض دستگاه شرطه پدید آمده بود که امنیت بازار را برعهده
داشت (ابنسعید، ۴۶/ ۱). اهمیت بازارهای مهم
از جمله بازار بغداد برای حکومتها به اندازهای بود که گاه بیم
آن میرفت تا دشمن با تهدید امنیت بازار، انتظام امور را دچار
اختلال سازد (مثلاً ﻧﻜ : خطیب،۱/ ۸۰). همچنین
این خطر نیز وجود داشت که دامنۀ جنگهای داخلی به
بازارهای شهری کشیده شده، موجب ناامنی اقتصادی گردد
(برای نمونه، ﻧﻜ : بیهقی،
۲۶۷-۲۶۸؛ ابن اثیر، ۷/
۱۳۷ﺑﺒ؛ ۹/ ۵۵۳ ﺑﺒ
، ۲/ ۶۰؛ دربارۀ احداث و عیاران و نقش آنان در بازار، ﻧﻜ : ﻫ
د، ۶/ ۶۴۶-۶۴۹).
نقش تجار نیز در تأمین امنیت
بازار حائز اهمیت بود؛ این رسم عام در سرزمینهای اسلامی
که بازارها معمولاً فاقد محل سکنى و ساعاتی از شبانهروز خالی از مردم
هستند، رسمی هوشمندانه است که به تأمین امنیت آن کمکی شایان
کرده است. ساعات کار بازار بسته به عرف محل معین بود و با پایان یافتن
آن، بازار بسته میشد (مثلاً ﻧﻜ : ابنخلکان، ۱/
۱۹۷) و تا آغاز کار در روز پسین بازار در اختیار
مأمورین دولت و مأموران درون بازار قرار میگرفت.
در بافت بازار، خانها، قیصریهها،
سراها و تیمچهها به دلیل محدود بودن فضا و امکان بستن درها پس از تعطیل،
از امنیتی افزون برخوردار بودهاند؛ در این اماکن، معمولاً شخص یا
اشخاصی نیز به عنوان سرایدار حضور داشتهاند که افزون بر محافظت
از کالاها در برابر سرقت، ملزم به هوشیاری در برابر اتفاقاتی
چون آتشسوزی نیز بودهاند. برخی بازارها نیز دارای
دری بودند که به هنگام تعطیل بسته میشد و تنها شبگردان در آنها
تردد میکردند (ﻧﻜ : مقدسی، ۳۱۶،
۳۲۵؛ جبرتی، ۲/ ۲۲۶،
۵۰۴) و گاه در سرای برخی تجار، مستخدماتی به
عنوان نگاهبان ثابت حضور داشتند (مثلاً ﻧﻜ : ابن جوزی،
۱۰/ ۲۲۷؛ نجمالدین، ۵۱).
در طول روز به هنگام نماز یا
استراحت، بازار از تجار تخلیه نمیشد و به دلیل حضورشماری
از تاجران، امنیت نسبی برقرار بود؛ روشهای معمول چون پوشاندن
کالایی که فروشندۀ آن در محل حضور نداشت، تنها به منظور افزایش امکان کنترل، و بیشتر
اعلام غیبت فروشنده به مشتریان بوده است. با این حال، باید
در نظر داشت که در همین ساعات امنیت بازار آسیبپذیر
بوده، و چهبسا برخی از حوادث مهم، مانند آتشسوزیها در همین
ساعات رخ میداده است (مثلاً ﻧﻜ : نعیمی،
۲/ ۳۲۳).
برخی از بازارها چون بازار صرافان
و گوهرفروشان به سبب ارزش خاص کالاهاشان، از تدابیر امنیتی
افزونی برخوردار بودند (مثلاً ﻧﻜ : مقدسی، همانجا)، اما
بازار سلاحفروشان نیز به سببی دیگر دارای اهمیت ویژه
بود. غارت شدن بازار سلاحفروشان در صفحات تازیخ اغلب با پیگیری
شورشی همراه گشته است (مثلاً ﻧﻜ : ابن کثیر،
۱۳/ ۳۳۸؛ بصروی، ۱۹۷).
نظارت بر سلامت داد و ستد در بازار، هم
از سوی حکومت و هم در درون بازار صورت میگرفت. در دورههای
گوناگون تاریخی، افزون بر دستگاه حسبه که بخش مهمی از وظایف
آن نظارت بر درستی معاملات در بازار بود (ﻧﻜ : ﻫ د،
حسبه)، دستگاهی نیز با عنوان ولایت سوق (خُطة السوق) وجود داشت
که وظیفۀ آن نظارت مالیاتی بر بازار بود (مثلاً ﻧﻜ :
ابنسعد، ۳۳۴؛ بحشل، ۸۴؛ ابونعیم، ۴/
۱۰۳؛ ابن ابار، ۲/ ۴).
در کنار این مقامات دولتی،
فردی نیز از میان تجار، گاه با نصب از سوی حاکم، و گاه با
نصب از سوی حاکم، و گاه صرفاً بهعنوان نمایندۀ تجار به ریاست
بازار تعیین میشد که با عناوینی چون «ملکالتجار»
و «امینالتجار» از او یاد شده است (مثلاً ﻧﻜ : نخجوانی،
۲/ ۱۵۸). برخی رسوم بازاریان برای
نظارت درونی، مانند رسم بازاریان مصر در رسوا کردن تجارِ نادرست را ــ
که ناصرخسرو از آن سخن گفته است (ص ۹۴) ــ باید مکمل این
نظارتها دانست.
فارغ از تخلفاتی که نظارتی
دائمی را طلب میکرد، برای تسهیل امور مسلمانان در تأمین
مایحتاج خود از بازار، بهخصوص دربارۀ کالاهایی که ضوابطی
شرعی برای کاربرد آنها باید رعایت میشد، قاعدهای
عام در فقه اسلامی مطرح بود (قاعدۀ سوق) که عرضۀ کالا در
«بازار مسلمین» را تأییدی بر جواز کاربرد آن میگرفت
(ﻧﻜ : علاءالدین، ۱/ ۲۹۵؛ مواق،
۶/ ۲۰۷؛ بجنوردی، ۴/ ۱۶۰ﺑﺒ).
این قاعده بهخصوص دربارۀ گوشت صادق بود و مسلمانان را در خرید از بازار از پرسوجو دربارۀ کیفیت
ذبح حیوان معاف میداشت (برای اختلاف دربارۀ پوست،
ﻧﻜ : شیخطوسی، ۱/ ۸۳؛ صاحب جواهر،
۱۲/ ۲۳۳-۲۳۴؛ توصیه به احتیاط
دربارۀ بازار ناشناس، ابن حاج، ۴/ ۱۶۰).
مآخذ
ابن ابار، محمد، التکملة الصلة، به کوشش
عبدالسلام هراس، بیروت، ۱۹۹۵م؛ ابن اثیر،
الکامل؛ ابنادریس، محمد، السرائر، قم، ۱۴۱۰ق؛ ابن
جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر
در عطا، بیروت، ۱۴۱۲ق/
۱۹۹۲م؛ ابنحاج، محمد، المدخل، قاهره،
۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م؛ ابنخلکان، وفیات؛
ابنرافع سلامی، محمد، الوفیات، به کوشش صالح مهدی عباس و بشار
عوادمعروف، بیروت، ۱۴۰۲ق/
۱۹۸۲م؛ ابنسعد، محمد، الطبقات الکبرى، قسم متمم، به کوشش
زیاد محمد منصور، مدینه، ۱۴۰۳ق/
۱۹۸۳م؛ ابنسعید مغربی، علی، المغرب فی
حلی المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره،
۱۹۵۵م؛ ابنعابدین، محمد، تکملة رد المحتار، همراه
رد المحتار، بیروت، ۱۳۸۶ق؛ ابن عابدین،
محمدامین، رد المحتار، بیروت، ۱۳۸۶ق؛ ابن کثیر،
البدایة و النهایة، به کوشش شوقی ضیف، بیروت،
۱۴۰۳ق؛ ابننجیم، زینالدین، البحر
الرائق، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن هبیره، یحیى، الافصاح،
حلب، ۱۳۶۶ق/ ۱۹۴۷م؛ ابوداوود
سجستانی، سلیمان، مسائل الامام احمد، قاهره،
۱۳۵۳ق/ ۱۹۳۴م؛ ابوروح، لطفالله،
حالات و سخنان شیخ ابوسعید ابوالخیر میهنی، به کوشش
ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۱ش؛ ابونعیم اصفهانی،
احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱ق/
۱۹۳۲م؛ انصاری، زکریا، فتحالوهاب، بیروت،
۱۴۱۸ق؛ بجنوردی، حسن، القواعد الفقهیة، قم،
۱۴۱۳ق؛ بحشل، اسلم، تاریخ واسط، به کوشش کورکیس
عواد، بیروت، ۱۴۰۶ق/
۱۹۸۶م؛ بصروی، علی، تاریخ، به کوشش
اکرم حست علیی، دمشق، ۱۴۰۸ق؛ بیهقی،
علی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران،
۱۳۱۷ش؛ جبرتی، عبدالرحمان، عجائب الآثار فی
التراجم و الاخبار، بیروت، دارالجیل، حکیم ترمذی، محمد،
المنهیان، به کوشش محمد عثمان خشت، قاهره، ۱۹۸۶م؛
خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغدادی ، قاهره،
۱۳۴۹ق؛ ذهبی، محمد، سیراعلام النبلاء، به
کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت،
۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م؛ رشیدالدین
فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران،
۱۳۷۲ش؛ سرخسی، محمد، المبسوط، قاهره، مطبعة
الاستقامه؛ سلاوی، احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری،
دارالبیضا، ۱۹۹۷م؛ سمعانی، عبدالکریم،
التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد،
۱۳۹۵ق/ ۱۹۷۵م؛ شیخ طوسی،
محمد، المبسوط، به کوشش محمدتقی کشفی، تهران،
۱۳۸۷ق؛ صاحب جواهر، محمدحسن، جواهرالکلام، به کوشش عباس
قوچانی، تهران، ۱۳۹۲ق؛ علاءالدین بخاری،
عبدالعزیز، کشف الاسرار، استانبول، ۱۳۰۸ق؛ علامۀ حلی،
حسن، مختلف الشیعة، قم، ۱۴۱۲ق؛ قرشی،
عبدالقادر، الجواهر المضیئة، کراچی، کتابخانۀ میرمحمد؛
قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، به کوشش
عبدالحلیم محمود و محمودبن شریف، قاهره،
۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۶م؛ کلینی،
محمد، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران،
۱۳۷۷ق؛ مرغینانی، برهانالدین، «الهدایة»،
همراه فتحالقدیر، قاهره، ۱۳۱۹ق؛ مقدسی،
محمد، احسن التقاسیم، به کوشش محمد مخزوم، بیروت،
۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م؛ مقریزی،
احمد، الخطط، قاهره، ۱۲۷۰ق؛ مواق، محمد، التاج و الاکلیل،
بیروت، ۱۳۹۸ق؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی،
تهران، ۱۳۵۴ش؛ نجمالدین کبرى، فوائح الجمال و
فواتح الجلال، به کوشش فریتس مایر، ویسبادن،
۱۹۵۷م؛ نخجوانی، محمبن هندوشاه، دستورالکاتب، به
کوشش عبدالکریم علی اوغلی، مسکو،
۱۹۷۶م؛ نسفی، عمر، القند، به کوشش یوسف هادی،
تهران، ۱۳۷۸ش؛ نظام الملک، حسن، سیاستنامه، به
کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۷۲ش؛ نعیمی،
عبدالقادر، الدراس فی تاریخ المدارس، به کوشش ابراهیم شمسالدین،
بیروت،۱۴۱۰ق؛ همدانی، محمد، تکلمة تاریخالطبری،
به کوشش البرت یوسف کنعان، بیروت، ۱۹۵۸؛ یاقوت،
بلدان؛ نیز:
Dozy, R., Supplement aux dictionnaires
arabes, leiden, 1881.
احمدپاکتچی
د ـ نقش اجتماعی و فرهنگی
بازار
بازار را باید مهمترین
جامعۀ درون شهری در کشورهای اسلامی دانست که بهسبب ارتباط
مستمر با طبقات مختلف مردم، در تحولات اجتماعی ــ بهویژه ایجاد
نوعی تشکیلات منظم و تأثیر در گسترش برخی نهضتها ــ نقش
بزرگی داشته، و از نظر فرهنگی نیز حائز اهمیت خاصی
بوده است. این بخش از مقالۀ بازار به بررسی این نقش و تأثیرات اجتماعی و
فرهنگی آن اختصاص دارد. اهمین بازار در حیات اجتماعی و
اقتصادی و حتى فرهنگی شهر را از آنجا میتوان دریافت که
افزون بر روایات بسیاری که دربارۀ بازار و بازاریان
از پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) نقل شده، وجود آن را از مشخصههای «شهر
اسلامی» (مثلاً شیخ طوسی، ۱/ ۵۹۷)، و
لابد در ردیف وجود و حضور والی و قاضی و جامع شمردهاند و برخی
از حکمای اخلاق و صوفیه دربارۀ آن سخن گفتهاند. با اینهمه،
در انبوه آثار فقها و مورخان و نویسندگان کتب ادب وتاریخ، به دشواری
میتوان اشارههایی قاب اعتنا به جنبههای اجتماعی
و سیاسی و فرهنگی بازار به دست آورد. اما باید تصریح
کرد که در فرهنگ اسلامی، بازار و بازرگانی پدیدۀ جالبی
است که از داد و ستد کالا گذشته، به نوعی فرهنگ تبدیل شده است. این
فرهنگ از تشویق و تحریض به کسب در احادیث معصومان (ع)، تا آراء
فقها و صوفیه بسیاری از دانشمندان که خود اهل بازار بودهاند، و
تا جوانمردان و اهل فتوت که در قرون متأخرتر بخش اعظم آنها را صنوف بازار تشکیل
میدادهاند، قابل استخراج است.
۱. بررسی اجتماعی
نخستین نکتۀ قابل مطالعه
در نقش اجتماعی و فرهنگی بازار، روابط این نهاد و اعضای
آن با عموم مردم، یعنی آداب و اخلاق کسب است که اتفاقاً بخش قابل توجهی
از اشارات منابع را به بازار و بازاریان تشکیل میدهد. دربارۀ فضیلت
بازرگانی و کسب حلال ــ که از نشانههای ایمان و از جملۀ
عبادات شمرده شده است (غزالی، ۲۵۶-۲۵۷؛
کاشفی، ۲۶۰) ــ در روایات و اقوال بزرگان دین
و علم و اخلاق سخن بسیار میتوان یافت. چنانکه صوفیه به این
معنی متمسک شده، و اشتغال به کسب حلال را برای مریدان لازم
دانستهاند تا فراغ خاطر، پس از زوال ضرورت معاش، برای عبادات فراهم آید
(همو، ۲۶۰-۲۶۱).
غزالی پس از تصریح به لزوم
اطلاع از علم بیع، آن را دارای ۳ رکن دانسته، و در بحث از یکی
از ارکان آن، یعنی «خریدار و فروشنده» به بررسی اخلاق و
آداب کسب پرداخته است و همواره بازاریان را به مروت و خودداری از
سودجویی توصیه کرده، و آورده است که «بازاری مرد» باید
بیندیشد که «بازار دنیا وی را از بازار آخرت باز ندارد».
او همچنین به پیروی از برخی احادیث، بعضی
شغلها و صنفها را مکروه، و برخی را حرام دانسته است. به نظر او بهترین
پیشهها بزازی و خرازی، و بدترین آنها صرافی است.
او جولاهگی و پنبهفروشی و دوکگری را رکیک خوانده است (ص
۲۵۹، ۲۷۷-۲۸۱). همین
معنی را بعدها کاشفی به نحوی دیگر وبا تفصیلی
بیشتر بیان کرده است (ص ۲۶۲). انتساب صاحبان برخی
پیشهها و اصناف به خلق و خویی خاص در میان مردم، رواحی
ویژه داشته است و از همین نسبتها میتوان خلقیات برخی
طبقات بازاری و روابطشان را با مردم دریافت؛ مثلاً جولاهگان را نمونۀ
سفاهت، حجامان را نمونۀ وقاحت، صباغان و صواغان را فریبکار، و دلالان را دروغگو میدانستند
(ابشیهی، ۲/ ۶۵) و از دونهمتی و بخل آنها یاد
میکردند (بیهقی، ۱/ ۱۶۴)؛ بافندگان و
پشمریسان و ماهیفروشان و پردهفروشان و کهنهفروشان را به حمق و حشم
و ستم و گمراهی منسوب میداشتند (جاحظ، الحیوان، ۲/
۱۰۵، رسائل، ۱/ ۵۱-۵۲؛ ابن جوزی،
اخبار...، ۱۳۸) و از پیامبراکرم(ص) نیز در همینباره
روایاتی نقل میکردند (ابشیهی، همانجا). کتاب قابوسنامه
یکی از کهنترین آثاری است که در آن به آداب و اخلاق کسب
پرداخته، و تصریح شده است که «اگر پیشهور باشی و از جملۀ پیشهوران
بازار... زودکار و ستودهکار باش... و کار به از آن کن که همنشینان تو
کنند... با خریدار به جان و دوست و برادر و بار خدای سخن گوی...
چون چنین کنی، ... در بازار معروفتر و مشهورتر از جملۀ پیشهوران
باشی» (عنصرالمعالی، ۱۷۷).
جاحظ بر آن است که صاحبان هر پیشه
به اخلاق خاص ممتازند و این صفات سرشت آنان شده، و به نوعی بیماری
بدل گشته است (همانجا؛ نیز ﻧﻜ : ابوحیان، ۳/
۶۱-۶۲). اما باید گفت که این نسبتها و وصفها
بیگمان ناشی از احوال اجتماعی و حتى سیاسی حاکم بر
بازار و جامعه در دورانهای مختلف بوده است و نمیتوان آنها را به
عنوان اوصاف حقیقی صاحبان پیشهها دانست؛ مثلاً قلقشندی
ــ لابد دربارۀ بازار مصر وشام ــ آورده است که چون حیلهگران و مفسدان سررشتهدار
شدهاند، بسیاری از معاملات بازار فاسد است و وجه شرعی ندارد
(۱۳/ ۱۱)؛ درحالی که چون قرن پیش از او
ناصرخسرو و بازاریان قاهره را تحسین کرده، و آنها را به راستگویی
و خدمت به مشتری ستوده است (ص ۹۴-۹۵). بااینهمه،
از کتب حسبه و وظایف محتسبان در امور مربوط به بازار برمیآید
که صحت عمل و نیکنامی گروه بزرگی از بازاریان محل تردید
بوده است.
در قرون اولیۀ اسلامی،
اصناف و بازاریان را غالباً موالی و اقلیتهای دینی
تشکیل میدادند؛ چه، در آن ایام عربها اشتغال به پیشهوری
را دون شأن خویش میدانستند و جاحظ به این معنی تصریح
کرده است (شیخلی، ۱۸). بخش مهمی از بازارهای
شرق سرزمینهای اسلامی در دست ایرانیان بود (زرینکوب،
۴۵۰) و بخش بزرگی نیز در دست یهودیان و
مسیحیان قرار داشت که بهویژه در زمینۀ صرافی
و جواهر فروشی فعالیت میکردند. در سدۀ
۱۰ق/ ۱۶م در اصفهان، ارمنیانِ بازار جایگاه
خاصی داشتند و راستهای نیز به نام آنان مشهور بود (متز،
۲/ ۳۸۳؛ شیخلی، ۱۵،
۱۹، ۲۱؛ رجبنیا، ۷۴). این نکته
هم جالب توجه است که بسیاری از بازارها منسوب به اشخاص و خاندانهای
مشهور بوده است. مانند بازار غوریه، بازار لاجین منسوب به یکی
از سلاطین مملوک مصر، بازار امیر الجیوش امیر مصر، و سوق
ابی عیینه در واسط (جبرتی، ۱/
۶۳۴، ۲/ ۴۲؛ ابن عماد، ۴/
۲۶۶؛ واسطی، ۱/ ۱۱۴). این
بازارها یا ساختۀ آنها بوده است، یا در محلی که آنان زندگی میکردهاند
و به نام ایشان منسوب شده بوده است، بعداً بازاری پدید میآمده
که به نام آنها مشهور میشده است. از آن میان، گاه بازار و راستهای
به امیر و سلطانی تعلق داشت که ممکن بود آن را به اقطاع دهند، چنانکه
اسماعیل بن صالح بن علی، مجموعۀ دکانهایی را که سوق
حلب از هارونالرشید به اقطاع گرفت (ابنعدیم، ۴/
۱۶۴۹).
وجود بازار و نوع راستهها میتوانست
حاکی از ثروت شهر و مردم آن باشد. مثلاً معلوم است که وقتی در شهری
تنها ۳۰۰ بازار جواهرفروشی وجود داشته (قلقشندی،
۵/ ۷۳)، حجم ثروت مردم ــ که لابد میبایست آن
بازارها را میگرداندند ــ چه اندازه بوده است. توجه به فقرا و درویشان
هم ــ که در توصیههای اخلاقی به بازاریان نیز جای
مهمی دارد ــ میتوانست تصوری از ثروت و رفاه اهل بازار در یک
شهر به دست دهد؛ مثلاً گزارش مقریزی که در دکانهای غذاپزی
بازار قاهره ظروفی برای فقرا قرار داده بودند و در آن غذا میریختند
(الخطط، ۲/ ۹۵)، نشان از همین معنی دارد. از آن سوی،
به عقیدۀ بسیاری از نویسندگان، مداخلۀ دولت در امور
بازار و دستاندازی امرا و سلاطین بر آن، میتوانست موقعیت
کل بازاریان را سخت در معرض تهدید و بلکه اضمحلال قرار دهد. مقریزی
یکی از عوامل پریشانی و کساد بازار را همین پدیده
دانسته است (همانجا). ابن خلدون نیز طی بحث نسبتاً مفصلی، مفاسد
مداخلۀ دولت و زمامداران را در بازار برشمرده است. بررسی ابن خلدون،
برقراری انواع مالیاتهای غیرمرسوم بر بازار، یا
مشارکت زمامداران در تجارت بازار و جابهجایی نرخها و احتکار دولتی
و ایجاد بحران در بازار توسط دولت و استفاده از امکانات و مقررات دولتی
برای بهرهمندی و مشارکت در سود بازاریان را در بر میگیرد.
وی معتقد است که مداخلۀ دولتیان در بازار، حتى اگر برای ازدیاد ثروت و توانایی
مالی دولت صورت گیرد ــ گرچه ممکن است سودآور باشد ــ سهم بزرگی
عاید خزانۀ دولت نمیکند، زیرا نمیتوان، یا دشوار است که
از تجارت دولتیان و وابستگان به دولت مالیات واقعی اخذ کرد؛ و
همین امر مایۀتباهی و کساد بازار و اقتصاد کشور و سبب ایجاد بحران اجتماعی
میگردد. از آن سوی، ابنخلدون معتقد است که اگر مقرریهای
کارگزاران لشکری و کشوری دولت با سطح عمومی زندگی تطابق
نداشته باشد، آنها نیز نمیتوانند به زیردستان و اطرافیان
خود که بخش اعظم مردم شهرها را تشکیل میدهند، پول برسانند؛ پس حجم
پول در دست عموم مردم کاهش مییابد و اندوختۀ دولت تنزل مییابد
(ص ۳۴۷-۳۵۷). باید دانست که مراد ابنخلدون،
اثبات مستقیم میان عمران و رواج بازار است.
در واقع یکی از امتیازات
و مشخصات بازارهای مشهور و پیشرو در کشورهای اسلامی،
مداخله نکردن دولت در صدور و ورود و نرخگذاری کالاها در مواقع عادی
بوده است. قیمت کالاها میبایست با درآمد و ثروت مردم تناسب
داشته باشد و این مستلزم اطلاع از احوال اجتماعی و اقتصادی
جامعه بوده است. شاید از این روست که گفتهاند: نرخگذاری
کالاها در دست بازاریانِ مقیم شهرها بوده است، نه تاجران بزرگ که
همواره در سفر بودند و از اوضاع اقتصادی و اجتماعی شهر خود اطلاع دقیقی
نداشتند (متز، ۲/ ۳۷۰-۳۷۱). این
معنی تا حدی مقبول و رایج بوده است که حتى گفتهاند: بازارهای
بزرگی چون اسکندریه و بغداد، نرخها را برای همه جا تعیین
میکردند (همانجا).
بازارهای اصلی و بزرگ بغداد
را منصور عباسی در ۱۵۷ق/ ۷۷۴م به هزینۀ خویش
ساخت و بازارهای بخش شرقی را به بخش غربی، یعنی بابالکرخ
و بابالشعیر و المحول منتقل کرد که بزرگترین و مشهورترین آنها
همان بازار کرخ است (خطیب، ۱/ ۷۹-۸۰؛ نیز
ﻧﻜ : احسن، ۱۵۸). درواقع بسیاری از
بازارهای اصلی و بزرگ، بیروت شارستن یا در کنار دروازهها
قرار داشت و نام بسیاری از آنها با نام دروازۀ شهرهای
بزرگ یکی بوده است. مثلاً در بخارا یکی از دروازههای
شارستان اصلاً درِ بازار نام داشت و بعدها دروازۀ عطاران موسوم
شد (نرشخی، ۵۳). بازار بزرگ نیشابور هم در ربض و خارج
شارستان واقع بود (روحانی، ﺷﻤ ۱۱، ص
۷۳). در هرات نیز بازارهایی در کنار دروازها قرار
داشته است (اسفزاری، ۷۷-۷۸). این معنی
مربوط به قرون متقدم نیست. چه، در سدۀ ۱۳ق/ ۱۹م
نیز بابالجمامیز از بازارهای مشهور قاهره بود که جایش را
عوض کردند (جبرتی، ۲/ ۴۲). البته در داخل شهر نیز
بازارهای کوچکی بودند و بهویژه پس از توسعۀ شهرنشینی
و گسترش محلات، هریک بازاری کوچکتر داشتند؛ چنانکه گفتهاند: وقتی
متوکل جعفریه را در شمال سامرا ساخت، در هر محلهای بازاری
برآورد (یعقوبی، «البلدان»،
۲۶۵-۲۶۷؛ احسن، همانجا).
اما محل بازارهای شناخته شده و
مشخص شهرها نیز همیشه یکجا نبوده و چهبسا که به سببهای
سیاسی و اقتصادی محل آن را تغییر میدادند. یا
حتى آن را به صنف و پیشهای، به صنف و پیشۀ دیگر
تبدیل میکردند. مثلاً منصور عباسی، بازار بغداد را بنا به
ملاحظات سیاسی و امنیتی از داخل شهر به کرخ منتقل کرد (خطیب،
۱/ ۷۹-۸۱؛ طبری، ۷/
۶۵۳-۶۵۴)؛ یا در
۱۲۰۲ق/ ۱۷۸۸م اسماعیل بک قیساریۀ قاهره
را تکمیل کرد و بازار درب الجمامیز را از جای خود به قیساریه
برد (جبرتی، همانجا).
بازارهای بزرگ معمولاً شکل
مجتمعهای تجاری داشت، یعنی دارای راستهبندیهای
متنوع بود که بعدها خود در ایجاد تشکیلات منظم در بازار ــ گرچه
ارتباط مستقیم اقتصادی با آن نداشت ــ مانند تشکیلات فتوت، اخیها
و غیره مؤثر افتاد. در روایتی منقول از امام علی(ع) بازار
به مسجد تشبیه شده است که هرکس زودتر به موضعی در آن رسید، میتواند
تمام روز را همانجا بماند و بساط کسب راه اندازد (حلی،
۲۴۵). از این روایت چنین برمیآید
که در آغاز اسلام و لااقل در نخستین شهرهای اسلامی بازارها دارای
دستهبندی و راستهبندی نبوده است. برخی معتقدند که نخستین
نمونههای تشکیلات نسبتاً سازمان یافتۀ بازاریان
را در بازار کرخ بغداد میتوان دید (علی، 101؛ نیز ﻧﻜ
: یعقوبی، همان، ۲۴۲، ۲۴۶).
بنا به پژوهش آدام متز، وجود مجتمعهای
بازاری در شرق سرزمینهای اسلامی سابقهای کهنتر از
غرب آن دارد؛ در غرب دکانها در طول هر دو سوی خیابانها قرار داشت و
محل خاصی به بازار اختصاص داده نشده بود، در حالی که در شرق دکانها
عموماً در یکجا متمرکز بود؛ نمونههای آن را در بازارهایی
که عضدالدوله در کازرون رامهرمز ساخت، میتوانم مشاهده کرد. اما در غرب،
کاروانسراها و فندقها و خانها نقش بازار بزرگ را ایفا میکردند که پایین
آنها محل تجارت، و طبقات فوقانی محل زندگی تجار بود (۲/
۳۸۶-۳۸۷). البته باید گفت که ایجاد
نخستین مجتمع بازار در مرکز خلافت عباسی، با توجه به سابقۀ دیرینۀ شهرهای
شرقیتر در ایجاد بازارهای بزرگ، میبایست متأثر از
شیوۀ ایرانیان بوده باشد که خلافت عباسی را به حکومت ایرانی
تبدیل کرده بودند؛ حتى در داستان فتوح ایران از «سوق البغداد» ــ
بازار کهنی که بعداً در محل آن شهرِ بغداد ساخته شد ــ یاد کردهاند
(بلاذری، ۱/ ۲۴۷) و معلوم است که بازاری دائمی
و مشهور بوده است. البته در قرنهای ۴ و ۴ق/ ۱۰ و
۱۱م بازارهای بزرگ در شهرهایی چون اصفهان، نیشابور،
مرو و قاهره دارای تشکیلات بودهاند (ناصرخسرو، ۹۴،
۹۶، ۱۶۶؛ قلقشندی، ۴/
۳۹۴؛ روحانی، همانجا). علاوه بر بازارهای جامع و
بزرگ که برآنها «سوق» اطلاق میشد، راستههای این بازارها نیز
هریک به «سوق» نامبردار بودند (یعقوبی، همان،
۲۴۲، ۲۴۶، ۲۴۸،
۲۵۴؛ ابن اثیر، ۸/ ۲۰۰؛ احسن،
همانجا).
بایدگفت که راستهبندی و
وجود اصناف مختلف در بازار علاوهبر آنکه از وجود تشکیلات خاصی خبر میدهد،
خود حاکی از رواج صنعت و هنر و تجارت است. مثلاً در اسناد جنیزه از
۲۶۵ پیشه و صنف در مصر یاد شده است که بیگمان
دارای تشکیلات بودهاند، گرچه از چگونگی همۀ آنها
خبر نداریم (گویتین، 256). در بازار دمشق هم زمانی بیش
از ۵۰ صنف و پیشه وجود داشته که از برخی از آنها حتى در
اسناد جنیزه نیز یاد نشده است (الیسیف، 79-61).
جالب آنکه برخی از اصناف خود به تیرههای کوچکتر تقسیم میشدند،
مثلاً صنفهای کفشگر و چرمگر هریک مشتمل بر ۲ یا ۳
گروه جدا بودند (گرویتین، 257). با اینهمه، عجیب است که
برخی محققان وجود تشکیلات صنفی پیش از سدۀ
۷ق/ ۱۳م را در بازارهای شهرهای اسلامی نفی
کردهاند (شیخلی، ۳۲). یا اساساً منکر هرگونه تشکیلات
مستقل در بازار بوده، اتحادیهها و تشکیلات آنجا را منبعث از خواست
دولت، و تنظیم دولتی دانستهاند (لاپیدوس، 199)، درحالی
که لااقل تشکیلات اخیها و فتیان در آغاز ابداً دولتی
نبوده است.
بازار تهران در اواخر عصر قاجار میتواند
نمونۀ خوبی برای بررسی راستهها و اصناف و جایگاه آنها
در زندگی شهری در یکی از مراکز مهم اقتصادی شرق
اسلامی باشد. این بازار علاوه بر مرکزیت اقتصادی، به یک
محلۀ بزرگ نیز تبدیل شده بود و درواقع دومین مرحلۀ بزرگ
تهران به شمار میرفت که در کنار انبوه دکانها، کاروانسراها، راستهها، تیمچهها
و خانها، مشتمل بر شمار بسیاری خانه، مسجد، تکیه، مدرسه، جبهخانه،
سقاخانه و حمام نیز بود. برخی از راستهها جزو املاک اشخاصی به
شمار میرفت که به نام همانها نیز مشهور میشد (آمار...،
۳۰۵-۳۰۹، ۳۲۳).
دربارۀ اوقات کار
بازار اشارات مستقیمی در منابع وجود ندارد، ولی به نظر میرسد
که بازارها معمولاً از نماز صبح تا پیش از نماز مغرب در همۀ ایام،
حتى در روزهای جمعه، به استثنای ساعات نماز، دایر بوده است و به
ویژه مردم خریدهای هفتگی را در روز جمعه انجام میدادهاند
(احسن، ۳۴۷)؛ بهخصوص در شهرهایی که بازارهای
دائمی نداشت، روزهای جمعه بازارهایی برپا میشد
(قلقشندی، ۵/ ۶). گویا در یک دوره به سبب کثرت
بازاریان یهودی و یا نفوذ اقتصادی آنان روزهای
شنبه بازارها را میبستند، ولی در ۴۴۸ق/
۱۰۵۶م با مداخلۀ دولت جمعهها تعطیل اعلام
شد و محتسب مأمور نظارت بر این امر گردید (ابنجوزی، المنتظم،
۹/ ۹۱).
یکی از وجوه قابل بررسی
بازار، نقش و موقعیت آن در برخی حوادث سیاسی، کشمکشهای
مذهبی، امور نظامی، بحرانهای درون شهری و وقایع است
که بر خود بازار عارض میشده است. از جملۀ کهنترین
اشارت به نقش بازار در این حوادث، گزارش طبری است دربارۀ بسیج
لشکر مختار ثقفی در بازار و جنگ با عبدالله بن زیبر در آنجا (۵/
۵۰۷، ۶/ ۴۷، ۱۱۵)، و اتکا
بر موالی که بیشتر اهل تجارت و بازار بودند (زرینکوب،
۳۵۷) و نیز مقابلۀ بازاریان کوفه با قیام
راوندیه در ۱۴۱ق/ ۷۵۸م (طبری،
۷/ ۵۰۵-۵۰۶). همچنین میدانیم
که بخشی از سپاه ابومسلم در پیکار با امویان را پیشهوران
و پیلهوران تشکیل میدادند (زرینکوب،
۳۹۱) و در پیکار امین و مأمون در پایان سدۀ
۲ق/ ۸م بازاریان نقشی مهم داشتند و در برابر محاصرۀ بغداد
توسط مأمون به دفاع از شهر برخاستند (طبری، ۸/ ۴۰۶،
۴۱۲-۴۱۳،
۴۴۷-۴۴۸).
بازار بهسبب موقعیت شهری میتوانست
محیطی مناسب برای تبلیغ و دعوت دینی و سیاسی
باشد. در واقع نیز شواهدی در دست است که نشان میدهد بازار و
بازاریان رکن مهم برخی از نهضتها بودهاند. اینکه در منابع، از
بازارهای صاحبالزنج موسوم به مبارکه و میمونه یاد شده است که
مورد هجوم و غارت سپاه عباسی واقع شدند (همو، ۷/
۶۱۹-۹۲۰)، با توجه به علل و اسباب قیام
و موقعیت نازل اجتماعی اعضا و پیشوایانش، به اغلب احتمال
میتواند حاکی از طرفداری طبقۀ فقیر پیشهوران
و بازاریان جزء از این قیام باشد. به علاوه، گفتهاند که قرمطیان
و باطنیان اساساً برای مبارزه با دستگاه خلافت بر بازاریان، پیشهوران
شهری و اهل حرفه اتکا داشتند. این معنی از القاب برخی از
داعیان مانند کیّال، صائغ، حداد و غیره آشکار است (ﻧﻜ
: همو، ۱۰/ ۱۳۵؛ ثابت عن سنان، ۱۴،
۳۶؛ گرونِباوم، 217). به گزارش سیاستنامه، محمد نخشبی از
باطنیۀ خراسان در بازار بودند (نظامالملک، ۲۸۷؛ قس: اسماعیل،
۱۱۴-۱۱۵) و در لحسا قرمطیان برای
جلب پیشهوران و بازاریان جزء آنها را مورد حمایت مالی
قرار میدادند (ناصرخسرو، ۱۴۸-۱۴۹). هم
بدینسبب است که گفتهاند: فاطمیان مصر به امور بازارها عنایت
تمام داشتند و بر هر بازار «عریفی» از فراد همان پیشه میگماشتند
و به شغل حبست و محتسبان سخت اهمیت میدادند (مثلاً ﻧﻜ
: مقریزی، اتعاظ...،۲/ ۱۵۱،
۲۲۴، ۲۸۳). برخی از محققان تشکیلات
آنان دانسته، و آوردهاند و برای جلب تودههای مردم، اتحادیهها
و تشکیلات صنفی ایجاد کردند. به عقیدۀ اینان
ــ که مقایسۀ اصناف سدۀ ۹ق/ ۱۵م در آناتولی (ﻧﻜ : دنبالۀ
مقاله) با تشکیلات اسماعیلیه آن را تأیید میکند
ــ هر دو سازمان سخت شبیه به همند (گیب، 20-19؛ لویس، 26-25؛
اشترن، 38-37).
گزارشها و شواهد تاریخی حاکی
از آن است که مدتها پیش از اسماعیلیه، بازارهای بزرگ دارای
تشکیلات صنفی وبرخی اتحادیهها بودهاند. درقرون متأخرتر،
بازاریان و اصناف آسیای صغیر خود جمعیت و نهضتی
خاص، موسوم به اخیلیق (اخیگری) را ایجاد کردند که
تشکیلات و سازمان آن با اسماعیلیه بود (کوپریلی،
158؛آقداغ، 50). اعضای جمعیت اخیلیق، برخلاف تشکیلات
فتیان، ضرورتاً میبایست از بازاریان و صاحبان حرف باشند
(چاغاتای، 46).
بههرحال، پیوستن بازار به نهضتهای
سیاسی و نظامی که با حکومت رسمی مبارزه میکرد،
تابع اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بود. تسلط امرا و
زمامداران ستمگر که با وضع مالیاتهای نامرسوم و مداخله در تولید
کالا، اسباب رکورد بازار و فقر تودۀ مردمِ پیشهور و صاحبان حرف را فراهم میآوردند، خود از مهمترین
سببهای این گرایش بود که نمونههای بزرگ آن را در قیام
زنگیان و قرمطیان میتوان مشاهده کرد. افزون بر آن، بازاریان
هرگاه فرصتی مییافتند ــ خاصه در دوران ضعف حکومت یا دورۀ
انتقال قدرت ــ از پیکار با آن ستمگران باز نمیایستادند،
چنانکه پس از مرگ منتصر عباسی در ۲۴۸ق/
۸۶۲م، بازاریان با نظامیان درآویختند و سلاح
از کف آنان بیرون کردند (طبری، ۹/ ۲۵۷)، یا
در ۳۰۵ق/ ۹۱۷م آنگاه که به دستور امیر
بصره تولید کالا را محدود کردند، بازاریان شوریدند و چنان پیش
رفتند که خلیفۀ آن امیر را عزل کرد (قرطبی، ۶۶) و در
۳۶۲ق/ ۹۷۳م مردم شوریدند و صاحبالمعونه
را کشتند و چون جانشین او یکی از عیاران را در بازار
مسگران کرخ کشت، شورش بالا گرفت و آتش بسیاری از جایها را
سوزاند (همدانی، ۴۲۹)، یا وقتی در
۳۷۵ق/ ۹۸۵م حاکم بویهی بغداد مالیات
نامرسوم بر تولیدات پارچهای بست، بازاریان این صنف قیام
کردند و امیر را به لغو آن مالیات واداشتند (رودراوری،
۱۱۷-۱۸۸؛ ابنجوزی، المنتظم، ۷/
۱۲۷) و مرتبۀ دیگر نیز به راه افتادند و حتى در شهر خرابیها پدید
آوردند (صابی، ۸/ ۳۳۶). برخی گزارشها نشان میدهد
که اینان گاه پیروز میشدند و دولت را به تمکین وا میداشتند
(ﻧﻜ : گرونبام، 216-215؛ لویس، 30-23؛ کیوانی،
159-158، 30-19؛ نیز ﻧﻜ : لاپیدوس، 199).
یکی از بزرگترین
نقشهای بازار در تحولات اجتماعی و سیاسی قرن گذشته را باید
در نهضت مشروطۀ ایران دید که بازاریان در بروز و تداوم آن نقش مهمی
داشتند و به عنوان استوارترین نقاط اتکای اقتصادی و اجتماعی
رهبران این نهضت بهشمار میرفتند (کسروی، ۱/
۱۱۰؛ ناظمالاسلام، ۱/
۵۰۹-۵۱۴، ۵۳۳ ﺑﺒ).
انجمنهای صنفی مختلف که تشکیلاتشان به نهضت یاریها
رسانده، و پس از اعلام مشروطه رسمیت یافته بودند، همراه با نشریۀ انجمن
اصناف به نوبۀ خود نقش بزرگی در فعالیت نخستین دورههای مجلس
شورای ملی ایران و دورۀ استبداد صغیر ایفا
کردند (صدر، ۱/ ۲۹۳؛ دولتآبادی، ۲/
۱۱۶-۱۱۷؛ اشرف، ۲۷).
بههرحال، بازار از سوی دیگر،
قطعنظر از فراز و نشیبهای اقتصادی، همواره در معرض انواع تهدیدها
و آسیبهای دیگر نیز بود و به مجرد اندک نابهسامانی
از سوی اشرار و غوغاییان و عیاران یا گروههای
مختلف نظامی مورد تهاجم و غارت قرار میگرفت. چنانکه در داستان خلافت
معتز که بغداد را آشوب فراگرفت. بازارها به غارت رفت (طبری، ۹/
۲۸۴-۲۸۶)، یا در جنگ معزالدوله بویهی
با حمدانیان (۳۳۵ق/ ۹۴۶م) دیلمیان
بازار شرق بغداد را چپاول کردند (ابن عماد، ۱/ ۳۳۹). در
۳۶۴ق/ ۹۷۵م هم عیاران به سبب ناتوانی
بختیار، سلطه جوییها کردند و به غارت و سوزاندن بازارها
پرداختند (ابن کثیر، ۱۱/ ۲۷۹) و مدتی
بعد نیز به دریافت مالیات کالاهای بازار اقدام کردند و بر
آشفتگیهای بغداد افزودند (ابنجوزی، همان، ۷/
۱۷۴). در ۴۲۲ق/
۱۰۳۱م هم کار عیاران بغداد چنان بالا گرفت که
تاجران و پیشهوران از بیم غرات در بازار میخوابیدند
(ذهبی، العبر، ۳/ ۱۴۸)؛ یا چنانکه در سدۀ
۱۳ق/ ۱۹م در اسکندریه اتفاق افتاد، بازاریان
برای مقابله با چپاول مهاجمان، دکانها را به کلی میبستند و
کالاهای خود را پنهانی به مواضع دیگر میبردند (جبرتی،
۳/ ۵۱۴-۵۱۵؛ نیز ﻧﻜ
: ۱/ ۶۳۴، ۲/ ۵۲،
۲۲۶). در مواقع جنگ و محاصره بازاریان حتێ از
همشهریان خود نیز ایمن نبودند؛ چه، گفتهاند: وقتی نورالدین
زنگی دمشق را محاصره کرد و قلعۀ آنجا را گرفت، اشرار و غوغاییان
دمشق بازار شهر را به باد غارت دادند (ابوشامه، ۱/ ۳۰۶).
اینگونه غارتها و تهاجمات، خود از سببهای گرانی و قحطی در
شهرها بود که در دورههایی بسیار دیده میشد (مثلاً
ﻧﻜ : جبرتی، ۲/ ۶۱۶). در بسیاری
از اوقات شورشهایی که تمام شهر را در بر میگرفت. از بازارها ــ
که به مرکز بزرگ اشرار تبدیل میشد ــ آغاز میگردید. این
معنی در قرون متأخرتر نیز دیده میشود، مانند حادثهای
که در بازار تفنگ فروشان یا تفنگسازان قاهره رخ دداد و موجب قیام و
آشوب و تعطیل بازار شد (همو، ۱/ ۸۶).
شمار بسیاری از آشوبهایی
که در بازارها رخ میداد، منشأ مذهبی و اعتقادی داشت. گزارشهای
بسیاری دربارۀ آشوبهای محلۀ کرخ بغداد در دست است که غالباً حاکی از نزاعهای مذهبی
در آنجاست. چنانکه در ۴۲۲ق/ ۱۰۳۱م میان
شیعیان و سنیان جنگ درگرفت و ویرانی بسیار پدید
آورد و چند بازار مهم سوخت (ابنجوزی، همان، ۸/ ۵۵،
۵۸؛ ذهبی، همان، ۳/
۱۴۸-۱۴۹). در ۳۴۳ق/
۹۵۴م نیز در جنگ میان شیعه و سنی بازار
کرخ، عدهای کشته شدند و برخی قبور نبش شد و مدرس مدرسۀ خان
حنیفه به قتل رسید (ابنعماد، ۲/ ۹۵). در
۴۰۸ق/ ۱۰۱۷م هم واقعهای مشابه
سوختن یکی از بازارها شد (ذهبی،همان، ۳/
۱۰۰). نزاعهای دینی و فرقهای که کموبیش
در اغلب شهرها دیده میشد (مثلاً برای شمال آفریقا، ﻧﻜ
: همو، سیر...، ۱۷/ ۵۴۷)، منحصر به شیعه
و سنی نبود؛ چه، در ۴۷۰ق/ ۱۰۷۷م
میان حنبلیان و اصحاب دیگر مذاهب جنگ درگرفت و چند بار دستخوش ویرانی
و غارت شد (ابنجوزی، همان، ۸/ ۳۱۲؛ ابن اثیر،
۸/ ۴۱۵)؛ یا در ۵۷۳ق/
۱۱۷۷م عامۀ مردم بغداد بر یهودیان تاختند و بازار عطاران را که بیشتر
در دست یهودیان بود، ویران و غارت کردند (ابن کثیر،
۱۲/ ۲۹۸).
آتشسوزیهای بازار نیز
از حوادثی بود که خسارتهای عمده بر جای میگذاشت. علاوه
بر آنکه شورشها و قیامها و غوغاهای شهری از عوامل ساختن بازار
بود، وجود کالاهای قابل اشتعال در بازار، چهبسا موجب بروز آتشسوزیها
مهیب در شهرهای بزرگ میشد؛ مثلاً در سدۀ ۳ق/
۹م آتشسوزیهای بزرگی، چندین بازار بزرگ را در
بغداد فروگرفت و بسیاری از مردم، از جمله چندتن ازدانشمندان به قتل رسیدند
(ابنجوزی، همان، ۹/ ۶۱)؛ یا آتشسوزیهای
میانۀ سدۀ ۴ق/ ۱۰م در بغداد هم خسارتهایی بزرگ بر جای
نهاد (ابنکثیر، ۷/ ۲۴۳، ۳۲۳).
در ۷۲۳ق/ ۱۳۲۳ م از یک آتشسوزی
بزرگ در بازار عطاران فاس خبر داده شده است (سلاوی، ۱/
۱۷۹) و در ۷۵۷ق/
۱۳۵۶م قیساریۀ دمشق با
۷۰۰ دکان و بازار صالحیۀ آنجا تماماً
سوخت (ذهبی، العبر، ۶/ ۳۱۰). در
۸۸۴ق/ ۱۴۷۹م نیز آتشسوزیهای
دیگری در دمشق، بازارهای متعدد را فرا گرفت و بخش بزرگی
از جامع اموی را نیز سوزاند (بصروی، ۱/ ۸۸).
چند گزارش دیگر از آتش سوزیهای بازارهای دمشق در دست است
(همو، ۱/ ۱۹۵-۱۹۹).
بروز اینگونه حوادث که گاه موجب
نابودی بازار و زندگی بازاریان میگردید، و نیز
مرکزیت اقتصادی آن، وجود کارگزاران و رؤسا و شیوخی را که
از دیریاز با عناوین مختلف، نوعی نظارت و مدیریت
بر بازار اعمال میکردند، توجیه میکند؛ و البته کار اینان
غیر از منصب حسبت است که صاحب آن مأمور جلوگیری از خدعه و تدلیس
و گرانفروشی، و در واقع نگهبان منافع مردم در برابر حرص و آز و فریب
بازاریان بود (ﻧﻜ : قلشندی، ۱۳/
۱۲). از دیدگاه اقتصادی، بازارها از آغاز دولت اسلامی،
مثلاً در عهد عثمان دارای عامل صدقات (زکات) مخصوص بودند (مثلاً ﻧﻜ
: یعقوبی، تاریخ، ۲/ ۱۶۸)؛ اما در
روزگار عمربن خطاب گاه چندتن باهم این شغل را در دست داشتند (سخاوی،
۱/ ۴۸، ۳۸۰). صاحب این منصب را در بعضی
منابع متولی نیز خواندهاند؛ چه، ابنسعد، سلیمان بن یسار
را متولی بازار مدینه از سوی عمر بن عبدالعزیز حاکم مدینه
خوانده (۵/ ۱۷۴)، و نویسندۀ دیگری
همو را عامل آن بازار دانسته است (سخاوی، ۱/ ۵۰). با اینهمه،
شاید بتوان گفت: والی یا عامل، وظایف دیگری
جز گردآوری زکات نیز بر عهده داشته است؛ اما به هرحال، صاحب این
شغل ــ که منصبی دولتی به شمار میرفته ــ غیر از شیوه
و رؤسای صنوف مانند شیخ بزازان، شیخ مسگران و غیره است
(ابنجوزی، همان، ۸/ ۱۷۲؛ تنوخی، ۱/
۶۷، ۳/ ۷۰) که بعدها بر اثر گسترش شهرها و بازارها
وجود آن ضرورتی یافت.
شیخ و رئیس هر صنف یکی
از اعضای همان صنف بود که به مهارت و تجربه و علم در آن حرفه ممتاز بود و از
طرف اعضای صنف، و گاهی از طرف مقامات مسئول شهرانتخاب میشد و
ثروت شخصی در انتخاب او نقشی نداشت (طبری، ۷/
۳۱۱؛ لویس، 214). این شیوخ و رؤسا، از نفوذ و
قدرت برخوردار بودند و در اموری چون تعیین نرخها با مشورت محتسب
و داوری میان بازاریان مشارکت اساسی داشتند و حتێ پیوستن
عضو جدید به صنف منوط به موافقت آنان بود و ایشان صندوقداری صنف
را نیز دراختیار داشتند. البته اگر اعضای صنف شیخ خود را
شایستۀ این مقام نمیدانستند، میتوانستند اعتراض کنند و گاه
اسباب عزل او را فراهم میآوردند (شیخلی،
۸۵-۸۶). به نظر میرسد که در دورههایی،
بهویژه در عصر دوم عباسی، ریاست بازار یا صنوف را
«نقابت»، و صاحب آن را نقیب میخواندند و البته برخی از محققان
ایجاد این منصب را متأثر از نفوذ دعوت اسماعیلیه دانستهاند
(ﻧﻜ : اسماعیل،
۱۱۸-۱۱۹). با اینهمه، رؤسای صنوف
را که ازمیان اعضای همان صنف انتخاب میشدند، در قلمرو فاطمیان
«عریف» میخواندند (مقریزی، اتعاظ، ۲/
۲۲۴).
در اندلس عصر اموری هر یک
از بازارها یا صنوف بازار، رئیسی داشت که او را «امین» مینامیدند
(ابن عذاری، ۱/ ۱۸۵) و گویا در دعاوی
که از سوی خریداران بر ضد بازاریان مطرح میشد، خبرگان
بازار یا همان «امین» ها طرف مشورت قاضیان قرار میگرفتند
(همانجا). از بعضی از منابع بر میآید که ناظر و عریف،
لااقل در دروههایی، از سوی محتسب و برای نظارت بر امور
بازار و مشورت منصوب میشدند (مثلاً ﻧﻜ : قلقشندی،
۱۱/ ۹۶، ۲۱۲؛ سقطی،
۲۸، ۴۸) و حتێ ممکن بود که در نزاع میان
بازاریان، قاضی به ضرر عریف رأی دهد، یا او را از
منص خود عزل کند (مثلاً ﻧﻜ : مقریزی، همان، ۲/
۲۲۴-۲۲۵). از همینجا پیداست که
صاحبان این مشاغل نوعی کارگزار دولت نیز بهشمار میرفتهاند؛
چنانکه در مصر و شام به روزگار ممالیک، بازارها در نظر دیوان قرار
داشت و حکام و فرمانروایان، والیانی بر بازارها میگماشتند
که در دورهای آنها را امیرالسوق میخواندند (قلقشندی،
۴/ ۱۹۸، ۱۳/ ۷).
قلقشندی یکی از وطایف
رئیس دیوان استیفا را نظارت بر بازارها دانسته است (۴/
۳۲)، اما با توجه به نام و وظایف این دیوان، این
نظارت گویا صرفاً مال بوده است. رؤسا و شیوخ بازار در واقع خطیر
چون یورش مهاجمان به شهر، وظایف حراست از بازار و شاید بسیج
عمومی را نیز برعهده داشتند (ﻧﻜ : ابنکثیر،
۱۴/ ۱۲)؛ چه، همانطور که اشاره شد، در این مواقع
گاه اشرار و غوغاییان، بازارهای شهر خویش را در معرض غارت
قرار میدادند (ﻧﻜ : سطور پیشین). این شیوخ
خود در ایجاد برخی حوادث دست داشتند و در صورت اثبات این
مداخله، از مجازات گریزی نداشتند (بصروی،۱/
۱۵۶، ۱۹۴).
در همین دوران، در سرزمینهای
مرکزی و شرقی اسلامی نیز رؤسای مختلف با عناوین
و وظایف متفاوت بر بازارها نظارت داشتند،قطعنظر از برخی اختلافها،
آنچه در این باره از دورۀ صفویه میدانیم، کم و بیش با عصر ایلخانان
و تیموریان، و پس از آن تا اواخر عصر قاجار منطبق است.
در این دوره، قطعنظر از محتسب و
جانشین یا معون او، یعنی عریف، نخسیتین
مقام بلندپایۀ بازار «کلانتر» نام داشت که گرچه از سوی شاه منصوب میشد و
وظایف مهمی بر عهده داشت، ولی از تأمین منافع اهل بازار و
حرفۀ خود نیز غافل نبود (تذکرة...، ۴۷-۴۸؛ فقیهی،
۳۶۶). آنگاه «نقیب» قرار داشت که معمولاً از میان
سادات و با حکم شاه انتخاب میشد (اسکندربیک،۱/
۱۴۴). برخی از نویسندگان، نقیب را با توجه به
مداخله و شرکتش در بعضی امور، همان «استادباشی» خواندهاند؛ ولی
در بعضی از منابع، استادباشی غیر از نقیب است و در مرحلۀ پایینتری
از او قرار دارد (تذکرة، ۴۹-۵۰؛ تحویلدار،
۸۶؛ کوزنتسوا، 315-313). آخرین منصب پس از نقیب، «کدخدا»
بود که از میان خبرگان هر منصب، به تأیید نقیب و کلانتر
برگزیده میشد (تذکرة، ۴۷؛ نیز ﻧﻜ :
روحانی، ﺷﻤ ۱۲، ص
۶۵-۶۷). به نظر میرسد که در دورۀ مغول
در سلسله مراتب تشکیلات و مناصب بازار، پس از کدخدا، «پیشوا» و «مقدم»
و «کلو» قرار داشته است (سیفی، ۱۰۶؛ ابنبطوطه،
۱/ ۲۱۱). در پایان عصر قاجار هم بازارها مانند هریک
از محلات شهر، رئیسانی داشتند که سپس در زمرۀ افراد نخستین
تشکیلات پلیسی جای گرفتند (محبوبی،۲/
۱۴۱).
۲. بررسی فرهنگی
بازار با نهادهای وابسته به آن،
همانطور که بهسبب موقعیت خاص اجتماعیش، گویاترین پهنۀ حیات
مادی طبقات مختلف مردم با همۀ فراز و نشیبهایش به شمارمیرفت، میتوانست جلوهگاه
عقاید، و موطن هنرو اندیشه و ادبیات خاصی نیز باشد.
واژۀ بازار که گونهای تنوع و فراوانی را به ذهن متبادر میکند،
در زبان ادب نیز با بیانی کنایی، همین مفهوم
را در ترکیباتی چون بازار معانی، بازار قلم، بازار اهل فضل،
بازار نظم و نثر، بازار علم، بازار فلسفه و... مینمایاندو لطف خاصی
به کلام میبخشد (ابنعبید، ۱/ ۳۷۱، ۳/
۲۸۶، ۴۵۱، ۴/ ۴۹۳؛
قنوچی، ۱/ ۱۷۹، ۲/ ۲۵۱)؛
تا آنجا که از اینگونه ترکیبات را در عنوان کتابها ــ همچون سوقالشوق
لاهل الذوق ــ نیز به کار میبردند (همو، ۳/
۱۸۴). در زمینۀ عقاید مذهبی و اعتقادی
عامۀ مردم ــ که از آنها به عنوان مردم کوچه و بازار یاد میشود
ــ ادبیات بازار، یعنی ادبیاتی که بازار و میان
بازاریان رواج داشته، یا دربارۀ آنها پدید آمده است، یکی
از جذابترین زمینههای قابل بررسی فرهنگی را تشکیل
میدهد.
بیگمان بر اثر توسعۀ
بازارِ صنایع و حرف و بیشهها، بهتدریج در زبان هر یک از
اصناف و گروههای بازاری واژگانی متناسب با همان شغل و حرفه وارد
شد که صاحبانش نه تنها از آن در گفتوگوهای درون صنفی و مربوط به فن و
حرفه و شغل خاص، بلکه در محاورات عمومی نیز استفاده میکردند.
نمونههایی از اینگونه محاورات در برخی از کتب ادب ضبط
شده است (مثلاً ﻧﻜ : جاحظ، رسائل، ۱/
۳۸۳-۳۸۴،
۳۸۶-۳۹۰؛ ابولفرج، ۵/
۲۶۰). برخی از این واژهها و تعبیرها را ــ
تا آنجا که به روابط مردم با بازاریان مرتبط بود ــ همه در مییافتند؛
ولی برخی دیگر که در محاورات خود اهل حرفه به کار میرفت،
برای دیگران نامفهوم بود. این واژهها و اصطلاحات که دور از
زبان فاخر و فصیح، و برخاسته از زبان و اندیشۀ عامۀ خلق
است، افزون بر اهمیت ادبی آن که از منابع پرارزش زبان ادب هر قوم به
شمار میرود (محجوب، ۴۴، ﺟﻤ)، غالباً از دیدگاه
تاریخ اجتماعی نیز سخت در خور اعتناست. فایدۀ اخیر،
از اعشاری که دربارۀ پیشهها و پیشهوران و بازاریان در قالبهای
مختلف شعری سروده شده، با توجه به فقدان منابع مستقل دربارۀ تاریخ
حیات عامۀ مردم، بیشتر متصور است (قاسمی، ۴۳۶).
اینگونه ادبیات منظوم در
سدههای نخستین اسلامی، فروان نبود و به نظر میرسد اشعار
ابوعلی با خرزی دربارۀ جوانی خیاط که در آن از لغات و اصطلاحات همان پیشه
استفاده شده، و نیز یک رباعی منسوب به ابوالمجد بستی در
زمرۀ نخستین اشعار از اینگونه است (ثعالبی، ۲/
۳۷-۳۸؛ قاسمی، ۴۴۰). در زبان
فارسی، کهنترین اشعار دربارۀ پیشهها و بازاریان
ظاهراً قطعههایی است از مسعود سعد سلمان و امیر خسرو دهلوی
(گلچین معانی،۳، ۱۴، ۱۸،
۳۵، ۵۷). سرایش اینگونه اشعار در قرون بعد رو
به افزایش نهاد؛ تا آنجا که در ادب فارسی، گونهای از سخن را که
دربارۀ بازار و انواع پیشهها و حرفهها گفته و سروده شده، و واژهها و
اصطلاحات همان پیشهها به وفور در آنها آمده است، «شهرآشوب» و «شهرانگیز»
و «عالمآشوب» میخواندند. در وجه تسمیۀ آن گفتهاند:
شهرآشوب، نثر یا شعری است در مدح و ذم و وصف مردم شهر، به ویژه
بازاریان و پیشهوران و اهل حرف، زیرا اینان در ایجاد
نظم یا آشوب در شهرها دست قوی و نقش مهم داشتند (قاسمی،
۴۳۶-۴۳۸). برخی از این منظومهها
نامهای خاصی داشتند، مانند شهرآشوب سیفی بخاری،
موسوم به صنایعالبدایع، و نیز مجمعالاصناف منسوب به لسانی
شیرازی، یا صفاتالاصناف از یوسف اصم استرابادی که
از بهترین نمونههای اینگونه اشعار بهشمار میروند. این
نوع شعر قالب خاصی ندارد، ولی رباعی در آن رایجتر بوده
است (همو، ۴۳۷؛ گلچین معانی، ۲-۳).
برخی از شهرآشوبها، سرودۀ اهل
بازار است، مانند یک شهرآشوب عربی از استاد حسن دباغ که خود ظاهراً
بازاری بوده است. نسخهای از این اثر که مشتمل بر اشعاری
دربارۀ ۱۵۰ صنف از اصناف بازار است، در کتابخانۀ ملی
تهران نگهداری میشود (قاسمی،
۴۳۹-۴۴۰). یک اثر منثور نیز در
تهران هست که در آن ۱۴ صنف بازاری یاد و وصف شده است
(همو،۴۴۱). علاوه بر این، منظومههایی نیز
وجود دارد که صرفاً به وصف بازاری خاص پرداخته است؛ مانند منظومهای
موسوم به مینا بازار از نورالدین محمّد ظهوری
(د۱۰۲۵ق/ ۱۶۱۶م) شاعر دربار
ابراهیم عادلشاه که درآن به وصف بازاری پرداخته است که عادلشاه در بیجاپور
ساخت (حتی، 21). در میان شاعران، کسانی را نیز میشناسیم
که خود اهل بازار و خرید و فروش بوده، و دیوانهایی برجای
نهادهاند، از جمله میتوان از شاطر عباس صبوحی یاد کرد که
نانوایی داشت (کرمی، ۲) و در برخی اشعارش، از
ابزارها و ادوات بعضی حرف به استعاره کنایه استفاده کرده است (مثلاً ﻧﻜ
: ص ۱۷۲)؛ یا میتوان به ثبوتی شاعر ترک از
مردم قرامان اشاره کرد که در بازار شربت و معجون میفروخت و دیوانی
دارد (حاجی خلیفه، ۱/ ۷۸۱). در حقیقت،
شمار دانشمندان و ادیبان شناختهشدهای که اهل بازار بودند، کم نیست
و میتوان فهرست بالایی از آنان ترتیب داد. این خود
شاید با سنت و شیوۀ بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) که در بازارها کار میکردند،
بیارتباط نبوده باشد (بیهقی،۱/
۱۶۴-۱۶۵). سری بن احمد کندی طراز
ساز و رفوگر بود و در بازار بزازان موصل دکان داشت (ابنعبید، ۲/
۱۳۷)؛ ابوعمران فارسی در بازار قیروان بقالی
میکرد (ذهبی، سیر، ۱۷/ ۵۴۷)؛
ابوحنیفه روزگاری در بازار کوفه دکان خزفروشی داشت (عجلی،۴۵۰؛
صیمری،۱۵)؛ و ابن طیب رزاز، از راویان مشهور
سدۀ ۴ق/ ۱۰م در بازار رزاران بغداد کار میکرد (خطیب،۱۱/
۳۳۰).
برخی از بازاریان دانشمند،
مجالس درس خود را نیز در دکانها ترتیب میدادند، مانند محمد بن
علی شهرزوری که در بازار بغداد عطر میفروخت و طالبان علم در
همان دکان به درس او میرفتند (ابن قاضی شهبه، ۶/
۱۵۰؛ یا ابوحمید ابن سیار در دکان خود در سوقالعتیق
بغداد، علم فرائض تدریس میکرد (خطیب، ۱۱/
۱۳۶). برخی از شهرها و بازارها نیز بر سر مزار
دانشمندان و صوفیان اهل بازار پدید میآمد و گسترش مییافت،
مانند شهر و بازار بزرگی که در اطراف آرامگاه امیر غیاثالدین
از صوفیۀ بزرگ هرات در عصر تیمور ــ که خود در «بازار خوش» هرات دکان
حلوافروشی داشت ــ برآمد و شهرتی یافت (اسفزاری،
۱۳۶-۱۳۹).
بهعلاوه، گزارشهای بسیاری
در دست است که نشان میدهد بازارها محل املا و روایت حدیث بوده
است (مثلاً ﻧﻜ : خطیب، ۲/ ۲۹۱،
۳/ ۴۸- ۴۹، ۷۹، ۵/
۵۲، ۸/ ۹۹) و کسانی چون ابونصر ابراهیم
بن فضل اصفهانی و ابومنصور قفال در بازار اصفهان میایستادند و
از بر حدیث روایت میکردند و سلسلۀ اسناد را نیز
میگفتند (ذهبی، العبر، ۴/ ۸۱؛ ابنعماد، ۲/
۹۵). ازاینرو، غریب نیست که مدرسه ــ همچون مسجد
که جزء لاینفک بازارها بوده ــ در دورهها و مواضعی در بسیاری
از بازارها ساخته شده، و کاملاً فعال بوده است. امروزه هم در داخل یا جنب بسیاری
از بازارها سرزمینهای اسلامی علاوه بر مسجد و جامع، مدارس قدیم
برای تدریس علوم دینی یا دایر است، یا
بقایای آنها دیده میشود. در واقع جایگاه اجتماعی
بازار و ارتباط نزدیک بازاریان با مراکز دینی، یعنی
مساجد و جوامع، خود موجب شده است تا مدارس دینی در متن بازار یا
بدنۀ آن جایگاهی اساسی بیاید، چنانکه مدارس بسیاری
را در راستهها و تیمچههای بازار تهران میشناسیم که برخی
هنوز دایر است (سلطانزاده، ۴۱۱-۴۱۲؛
شهری، ۲/ ۱۷۶، حاشیه، ۲۸۴،
۵/ ۵۳۲، ۶۱۶، حاشیه)؛ همچنین،
از مدارس مهم و متعددی در بازارهای بغداد و دمشق و قاهره یاد شده
است (ﻧﻜ : ابنخلکان، ۵/ ۱۸۷؛ ابنعماد،
۲/ ۲۳۱، ۳/ ۲۶۱؛ ابنبطوطه،
۱/ ۱۰۶-۱۰۷؛ ابنابیاصیبعه،
۱/ ۶۷۱؛ نعیمی، ۱/ ۹۱،
۲/ ۱۵۶، ۳۲۳، ﺟﻤ). جالب
است که گاه در بازارهای ادواری هم که گویا بعدها به بازارهای
ثابت تبدیل گردیدند، مدارسی وجود داشته است (مثلاً ﻧﻜ
: کتابی، ۱/ ۱۷۹، ۲۰۹؛ ذهبی،
سیر، ۱۷/ ۵۱۸).
ارتباط قابل توجه بازار را با مدارس و
جوامع و علما، وجود راستهها و بازارهای کتابفروشان و وراقان تکمیل میکرد.
اینگونه بازارها مهمترین نقش را در توسعۀ دانش و انتقال
فرهنگ برعهده داشتند؛ چه، میدانیم که بسیاری از
دانشمندان بخش مهمی از اوقات خویش را در بازار کتابفروشان سپری
میکردند، کتاب میخریدند، یا میخواندند، استنساخ
میکردند و یادداشت برمیداشتند، بیآنکه کتاب را بخرند.
برخی نیز خود در این بازارها دکان داشتند و همانجا به تربیت
طالب علمان مینشستند (ابنحجر، ۵/ ۱۳۴،
۱۵۰، ۲۹۶، ۶/ ۱۷؛ ابن قاضی
شهبه، ۹/ ۱۶۳).
یکی از نامدارترین نویسندگان
کهن، ابنندیم، خود در بازار وراقان کار میکرد و الفهرست، اثر بیمانند
او نتیجۀ همین شغل و کاوشهای او در کتابهای وارد شده به بازار
وراقان است. محمد بن حسین وراق، معروف به ابنخفاف از راویان نامدار،
چنانکه از نامش پیداست، احتمالاً در بازار وراقان کار میکرد و یک
بار که بازار آتش گرفت، تنها۰۸۰ ،۱ جلد از کتابهای
او که برخی از سماعهایش را نیز در بر داشت، سوخت (خطیب،
۲/ ۲۵۰). دربارۀ ابوالفرج اصفهانی گفتهاند
که به سوق الوراقین میرفت و مقدار زیادی کتاب میخرید
و به خانه میبرد و از آنها در تألیف آثارش بهرهمند میشد
(همو، ۱۱/ ۳۹۸). دربارۀ ابن ابی
طاهر طیفور نیز گفتهاند که در سوقالوراقین بغداد مینشست
و کتابسازی میکرد و اشعار دیگران را به نام خود میگردانید
(ابنندیم، ۱۶۳؛ برای برخی از دیگر
دانشمندان وراق، ﻧﻜ : خطیب، ۲/ ۲۵۰).
بازار کتابفروشان را گاه سوقالکتب، سوقالکتبیین، و سوقالوراقین
میخواندند (مثلاً ﻧﻜ : ابنعماد، ۳/
۱۲۶، ۴/ ۱۲۲)؛ مثلاً سوقالکتبیین
قاهره از بازارهای بزرگ، و همواره مجمع اهل علم و محل تردد دانشمندان بوده
است. در ابیاتی که مقریزی نقل کرده (الخطط، ۲/
۱۰۲)، آمده که گرچه مجالست با بازار و بازاریان مذموم
است، ولی رفتوآمد به بازار کتاب ... که در آن ابزار اهل ادب یافت میشود،
ستوده است.
گاه همه یا بخشی از بازارها
وقف بودند، یا بسیاری از مدارس و جوامع در بازارها اوقاف خاصی
داشتند و گاه میشد که سراسر یک بازار وقف یک جامعه یا
مدرسه بود (ابنکثیر، ۱۳/ ۲۱۶؛ نعیمی،
۱/ ۹۴، ۱۳۳). در ربع رشیدی نیز
که هستۀ اصلی آن را مدرسه و بیمارستان تشکیل میداد،
اوقافی از بازار شهرستان رشیدی برای مقاصدی جدا شده
بود (رشیدالدین، ۳۹، ۱۳۹،
۲۱۴). در دوران معاصر هم شمار قابل توجهی از دکانها یا
رستههای بازار تهران در زمرۀ اوقاف مسجد شاه و مدارس بازار است (آمار،
۳۰۵-۳۱۰).
یکی از جهات مهم فرهنگی
مرتبط با بازار، نفوذ تصوف میان بازاریان و تأثیر برخی
تشکیلات صوفیه و فتیان بر بازار است. چنانکه گفتهاند: میان
برخی از جنبههای تشکیلات صنفی با تشکیلات صوفیه
مشابهتهایی وجود دارد، بهویژه در قرون متأخر بسیاری
از صاحبان حرف و پیشه به نحلههای مختلف اهل تصوف گرایش و ارادت
داشتند. سخنانی که صوفیان برای تشویق مریدان و کسب
و کار در بازار و بینیازی از خلق، و درعینحال تهذیب
اخلاق نقل میکردند، مانند این سخن که «توکل، حال پیامبر(ص) است
و کسب سنت او، و هرکه بر حال او باقی بماند، نباید سنت او را رها کند»
(قشیری، ۷۷)؛ یا این که یکی از
صوفیان میگفت: «ده بیست سال است که با اعتقاد به توکل در بازار
کار میکنم» (همو، ۷۸)؛ خود از سببهای گرایش بازاریان
به صوفیان، و ایجاد ارتباط بین آنان بود؛ تا آنجا که مثلاً در
ماوراءالنهر، بازاریان دوستدار و طرفدار صوفیه را «محب» میخواندند
(محمد بن منور، ۱/ ۱۶۰).
وجود برخی از خانقاهها در
بازارها، یا ایجاد بازار در کنار خانقاهها، خود مؤید این
ارتباط است (همو، ۱/ ۱۹۶،
۳۵۷-۳۵۸). بسیاری از صوفیان
در بازار به کار میپرداختند، مانند سری سقطی که خود دکان داشت
خیرالنسّاج صوفی که مدتها در دکانی شاگرد بود و جنید
بغدادی که در بازار، خرازی (حریربافی) میکرد و دیگری
عطار بود و یکی هم برگ خرما میبافت (قشیری،
۱۰، ۲۵؛ ابن خلکان، ۲/ ۲۵۱؛ قزوینی،
۳۲۴؛ ابنجوزی، المنتظم، ۶/
۳۶۱). القاب بسیاری از صوفیان نیز نمایانگر
اشتغال آنها در بازارهاست (مثلاً ﻧﻜ : قشیری، ۵،
۲۲، ۲۴، ۷۶؛ محمد بن منور، ۱/
۳۸، ۴۹). از شیخ ابو سعید ابوالخیر نقل
میکردند که «بازِ کوه شدن مردی نبود. مرد که باید در میان
بازار، در میان مردمان به خدایی مشغول باشد و یک لحظه به
دل، از وی خالی نبود» (همو، ۱/ ۲۵۲، برای
روابط صوفیه با بازاریان و ارادت آنان نسبت به صوفیان، ﻧﻜ
: ۹۵).
از عبارات منسوب به ابوالعباس قصاب از
مشایخ صوفیه (همو، ۱/ ۳۸، ۴۹) میتوان
ارتباطی میان آنان با تشکیلات جوانمردان (فتیان) بعدی
در بازار برقرار کرد. چه، آیین جوانمردی در سدههای مختلف
بهتدریج با افکار و آداب و رفتار طبقۀ متوسط جامعه
از پیشهوران و اصناف پیوند خورد و در سازمان ورسوم و قواعد آنها تأثیر
بسیار برجای نهاد؛ چنانکه برخی از اصناف، برای خود آیین
و آداب خاصی در فتوت برپا کردند. بررسی این آداب و اخلاق، از
مهمترین منابع بررسی اوضاع عمومی اخلاق و فرهنگ جامعه است. برخی
از اصناف اهل فتوت، آثار مکتوبی نیز پدید آوردند و سلسلههایی
برای خود ترتیب دادند. مانند فتوتنامۀ چیت
سازان و فتوتنامۀ آهنگران که برخی از امامان شیعه(ع) را بنیانگذار و پیر
بزرگ طریقت خویش دانستهاند و مرداشان از ۱۲ پیر و
استاد یا ۱۲ عصر اخلاقی منطبق با ائمۀ
دوازدهگانه(ع) است (کربن، ۸۰-۸۳؛ افشار،
۲۰۴-۲۰۵). در هریک از این رسائل،
شیوههای اخلاقی کار در دکان و ترتبیت شاگرد و تولید
محصول نیز وصف شده است («فتوتنامۀ آهنگران»
۲۰۶-۲۱۰). فتوتنامۀ واعظ کاشفی
نیز از مشهورترین آثار در نوع خود و مشتمل بر اشارات بسیاری
به بازار و بازاریان و آداب و اخلاق جوانمردان بازاری است (مثلاً ﻧﻜ
: ص ۲۶۰-۲۶۲).
مآخذ
آمار دارالخلافۀ تهران، به
کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران،
۱۳۶۸ش؛ ابشیهی، محمد، المستطرف فی کل
فن مستظرف، قاهره، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۳م؛
ابن ابیاصبیه، احمد، عیون الانباء، به کوشش نزار رضا، بیروت،
دارمکتبة الحیاة؛ ابن اثیر، علی، الکامل، بیروت،
۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۵م؛ ابن بطوطه، رحلة،
به کوشش محمد عبدالمنعم عریان و مصطفێ قصاص، بیروت،
۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛ ابنجوزی،
عبدالرحمان، اخبارالحقمێ و المغفلین، بیروت، دارالفکر؛ همو، المنتظم، حیدرآباد
دکن، ۱۳۵۹ق؛ ابنحجر عسقلانی، احمد، الدرر الکامنة،
به کوشش محمد عبدالمعیدخان، حیدرآباد دکن،
۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲م؛ ابن خلدون،
المقدمة، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، ۱۴۰۸ق/
۱۹۸۸م؛ ابنخلکان، وفیات؛ ابنسعد، محمد، الطبقات
الکبرێ، بیروت، دارصادر؛ ابن عبید، عبدالله، قری الضیف،
به کوشش عبدالله بن حمد منصور، ریاض، ۱۹۹۷م؛ ابن عدیم،
عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت،
۱۹۸۸م؛ ابن عذاری، احمد، المغرب فی حلی
المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۵۵م؛ ابن
عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابن قاضی
شهبه، ابوبکر، طبقات الشافیعة، به کوشش عبدالعلیمخان، بیروت،
۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛ ابن کثیر،
البدایة و النهایة، بیروت، مکتبة المعارف؛ ابنندیم،
الفهرست؛ ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسة، به
کوشش احمد امین و احمد زین، قاهره، ۱۹۵۳م؛
ابوشامه، عبدالرحمان، کتاب الروضتین، به کوشش ابراهیم زیبق، بیروت،
۱۹۷۷م؛ ابوابفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت،
۱۹۵۶م؛ احسن، محمد مناظر، زندگی اجتماعی در
حکومت عباسیان، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۶۹ش؛ اسفزاری،
محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، به کوشش محمدکاظم امام،
تهران، ۱۳۳۸ش؛ اسکندر بیک منشی، عالم آرای
عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش؛ اسماعی، محمود، الحرکات
السریة فی الاسلام، بیروت، ۱۹۷۳م؛
اشرف، احمد، «نظام صنفی جامعۀ مدنی و دموکراسی در ایران»، گفتگو، تهران،
۱۳۷۵ش، ﺷﻤ ۱۴؛ افشار، ایرج،
«فتوت نامۀ آهنگران»، آیین جوانمردی (ﻧﻜ : ﻫﻤ،
کربن)؛ بصروی، علی، تاریخ، به کوشش اکرم حسن علبی، دمشق،
۱۴۰۸ق؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد
رضوان، بیروت، ۱۴۰۳ق؛ بیهقی، ابراهیم،
المحاسن المساوی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره،مکتبة نهضة
مصر؛ تحویلدار، حسین، جغرافیای اصفهان، به کوشش منوچهر
ستوده، تهران، ۱۳۴۲ش؛ تذکرةالملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی،
تهران، ۱۳۳۲ش؛ تنوخی، محسن، نشوارالمحاضرة، به کوشش
عبود شالجی، بیروت، ۱۳۹۲ق/
۱۹۷۲م؛ ثابتبن سنان، «تاریخ اخبار القرامطة»،
اخبارالقرامطة، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۲ق/
۱۹۸۲م؛ثعالبی، عبدالملک، تتمة الیتیمة،
به کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۵۳ق؛ جاحظ،عمرو، الحیوان،
به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۵ق/
۱۹۶۵م؛ همو، رسائل، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت،
۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱م؛ جبرتی،
عبدالرحمان، عجائبالآثار فی التراجم والاخبار، بیروت، دارالجیل؛
حاجی خلیفه، کشف؛ حلی، یحیِێ، جامعالشراع،
قم، ۱۴۰۵ق؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ
بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق؛ دولتآبادی، یحیێ، حیات
یحیێ، تهران، ۱۳۶۱ش؛ ذهبی، محمد، سیر
اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوطو محمد نعیم عرقسوسی، بیروت،
۱۴۱۳ق؛ همو، العبر، به کوشش صلاحالدین منجد، کویت،
۱۹۴۸م؛ رجبنیا، مسعود، «پیشهوران اصفهان در
دوران صفویه»، کتاب هفته، تهران، ۱۳۴۲ش؛ ﺷﻤ
۹۸؛ رشیدالدین فضلالله، وقفنامۀ ربع رشیدی،
به کوشش مجتبێ مینوی و ایرج افشار، تهران،
۱۳۵۶ش؛ روحانی، کاظم، «اصناف و پیشهوران در
تاریخ ایران»، کیهان اندیشه، قم،
۱۳۶۶ش؛ رودراوری، محمد، «ذیل تجارب الامم»،
همراه تجارب الامم، به کوشش آمدرز، قاهره، ۱۳۳۴ق/
۱۹۱۶م؛ زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران
بعد از اسلام، تهران، ۱۳۶۲؛ سخاوی، عبدالرحمان،
التحفة اللطیفة، بیروت، ۱۹۹۳م؛ سقطی مالقی،
محمد، فی آداب الحسبة، به کوشش حسن زین، بیروت،
۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛ سلاوی،
احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء،
۱۹۹۷م؛ سلطانزاده، حسین، تاریخ مدارس ایران
از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، تهران، ۱۳۶۴ش؛ سیفی
هروی، سیف، تاریخ نامۀ هرات، به کوشش محمد زبیر صدیقی،
کلکته، ۱۳۶۲ق/ ۱۹۴۳م؛ شهری،
جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران،
۱۳۶۸ش؛ شیخ طوسی، محمد، الخلاف، تهران،
۱۳۷۷ش؛ شیخلی، صباح ابراهیم سعید،
اصناف در عصر عباسی، ترجمۀ هادی عالمزاده، تهران، ۱۳۶۲ش؛ صابی،
هلال، تاریخ، به کوشش آمدرز و مارگلیوث، قاهره،
۱۳۳۷ق/ ۱۹۱۹م؛ صبوحی، شاطر
عباس، دیوان، به کوشش احمد کرمی، تهران۱۳۷۰ش؛
صدر هاشمی، محمد، تاریخ جراید و مجلات ایران، اصفهان،
۱۳۶۳ش؛ صیمری، حسین، اخبار ابی
حنیفة و اصحابه، بیروت، ۱۴۰۵ق/
۱۹۸۵م؛ طبری، تاریخ؛ عجلی، احمد، تاریخ
الثقات، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت،
۱۴۰۵ق؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوس نامه، به
کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ غزالی،
محمد، کیمیای سعادت، به کوشش محمد عباسی، تهران،
۱۳۶۴ش؛ «فتوتنامۀ آهنگران»، همراه «فتوتنامۀ
آهنگران»، افشار (ﻧﻜ : ﻫﻤ ، کربن)؛ فقیهی،
علیاصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، تهران،
۱۳۵۷ش؛ قاسمی، رضا، «شهرآشوب»، راهنمای کتاب،
تهران، ۱۳۴۷ش، س۱۱، ﺷﻤ
۸، ۹؛ قرطبی، عریب، صلة تاریخ الطبر، به کوشش دخویه،
لیدن، ۱۸۹۷م؛ قزوینی، زکریا،
آثارالبلال، بیروت، ۱۳۸۰ق/
۱۹۶۰م؛ قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة،
قاهره، ۱۳۶۷ق/ ۱۹۴۸م؛ قلقشندی،
احمد، صبحالاعشێ، قاهره، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۳م؛
قنوجی، صدیق، ابجدالعلوم، به کوشش عبدالجبار زکار، بیروت،
۱۹۷۸م؛ کاشفی، حسین، فتوتنامۀ سلطانی،
به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش؛ کتانی،
عبدالعزیز، ذیل تاریخ مولدالعلماء و وفیاتهم، به کوشش
عبدالله احمد سلیمان حمد، ریاض، ۱۴۰۹ق؛ کربن،
هانری، آیین جوانمردی، ترجمۀ احسان نراقی،
تهران، ۱۳۶۳ش؛ کرمی، احمد، مقدمه بر دیوان
صبوحی (ﻫﻤ)؛ کسروی، احمد، تاریخ مشروطۀ ایران،
تهران، ۱۳۶۳ش؛ گلچینمعانی، احمد، شهرآشوب
در شعر فارسی، به کوشش پرویز گلچین معانی، تهران،
۱۳۸۰ش؛ متز، آدام، الحضارة الاسلامیة فی
القرن الرابع الهجری، ترجمۀ محمد عبدالهادی ابوریده، بیروت،
۱۳۵۹ق/ ۱۹۴۰م؛ محبوبی
اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران،
تهران، ۱۳۵۴ش؛ محجوب، محمدجعفر، «فرهنگ پیشهها و
راهنماییهایی برای تدوین آن»، هفت هنر،
تهران، ﺷﻤ ۳۴؛ محمدبن منور، اسرارالتوحید، به
کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران،
۱۳۶۶ش؛ مقریزی، احمد، اتعاط الحنفاء، به کوشش
محمد حلمی محمد احمد، قاهره، ۱۳۹۰ق/
۱۹۷۱م؛ همو، الخطط، قاهره،
۱۳۱۲ق؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی،
تهران، ۱۳۵۴ش؛ ناظم الاسلام کرمانی، محمد، تاریخ
بیداری ایرانیان، به کوشش علی اکبر سعیدی
سرجانی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ نرشخی، محمد، تاریخ
بخارا، ترجمۀ احمدبن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش شارل شفر،
آمستردام، ۱۹۷۵م؛ نظام الملک، حسن، سیاحت نامه، به
کوشش هیوبرت دارک، تهران، ۱۳۴۷ش؛ نعیمی،
عبدالقادر، الدارس فی تاریخ المدارس، به کوشش ابراهیم شمس الدین،
بیروت، ۱۴۱۰ق؛ واسطی، اسلم، تاریخ
واسط، به کوشش کورکیس عواد، بیروت، ۱۴۰۶ق؛
همدانی، محمد، «تکملة تاریخ الطبری»، همراه ج۱۱ تاریخ
طبری؛ یعقوبی، احمد، «البلدان» همراه الاعلاق النفیسۀ ابن
رسته، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱م؛ همو تاریخ،
بیروت، دارالصادر؛ نیز:
Akdağ, M.,
türkiye'nin iktisadi ve içtimai tarihi, istanbul, 1959; Ali, S. A., «The
foundation of baghdad», the islamic city, ed. A. H. hourani and S. M. Stern,
pennsylvania, 1970; Çağatay, N., bir türk kurumu alan ahilk, ankara, 1989; elisseeff, N.,
«corporations de damas sous nūr al-din», arabica, 1956, vol. III; gibb, H. A. R., studies an the
civilization of islam, ed. S. J. Shaw and W.R. polk, princeton, princeton
univerdity press; goitein, S. D., studies in islamic history and institutions,
leiden, 1968; grunebeaum, G. E. von, medieveal islam, chicago, 1953; hitti, ph.
K. et al., descriptive catalog of the garret collection of persian, turkish and
indic mamuscripts, princeton, 1939; keynani, M., artisans and gulid life in the
later safavid period, berlin, 1982; koprülü, F., osmanli imperator lugunum
kurulusu, ankara, 1972; kunzentsovea, N. A., «urban industry in persia during
the 18th and early 19th centuries» , central asia reviwe, 1963; vol. II;
lapidus, I. M., «Muslim urban socitey in mamluk syria», the islamic city, ed.
A. H. Hourani and S.m. stern, peensylvania, 1970; lewist, B., «the islamic
guilds», the enconomic history reviwe, 1937-1938, vol.III; stern, S. M., «the
constitution of the islamic city», the islamic city, ed. A. h. Hourani and S.M.
stern, pennsylvanina, 1970.
صادقسجادی
IV. معماری بازار
پیشگفتار
بازارهای سنتی ــ که جایگاههای
داد و ستد و کارگاههای صنایعدستی و سبکند ــ در روند تکوین
و تحول خود به همراه دیگر عناصر شهری مانند مسجدها، مدرسهها، آبانبارها
و گرمابهها، تودههای معماری به هم پیوسته و یکدستی
را پدید آوردهاند که از شناختهترین بخشها در چهرۀ شهرهای
اسلامی به شمار میروند. امروزه اینچنین مجموعهها بیشتر
در دل شهرهای دیرین دیده میشوند؛ اما نباید
از این ریخت چننی نتیجه گرفت که هستۀ نخستین
بازار هم به ناچار در قلب شهرها پیداییی یافته بوده
است. برخلاف مثلاً مسجد جامع که به گرد هستۀ نخستین خود گسترش پیدا
میکرد و در پهنۀ خود پایدار میماند، بازارها پدیدههای معماری
خزندهای بودند که بافت شهری را در زمان و مکان در مینوردیدند؛
از یک سوپهن و دراز میشدند و از سوی دیگر از بین میرفتند؛
گاه در روند گسترش خود بخشهای مسکونی را فرا میگرفتند و گاه
بخشهای کهنۀ خود را رها کرده، و به دیگر عناصر شهری وا میگذاشتند؛
اما همواره یکپارچگی معماری و اجتماعی خود را نگاه میداشتند
(امیرشاهی، 1-2).
امروزه درحالیکه بخشهای
کهنۀ بازارهای سنتی ویران میگردند و از بین میروند،
بازارهای نو دیگر کمتر به شیوۀ معماری
دیرین بنا میشوند. چنین است که این گنجینههای
معماری شهرهای اسلامی ارزش بالایی در میراث
فرهنگی وملی کشورها دارند.
ریختشناسی و گسترش بازار
گفته شد که هستۀ بازار الزاماً
در قلبش هر شکل نمیگرفته، بلکه علت و چگونگی پیدایش هر
شهر بر جایگیری آغازین آن تأثیر بسزا داشته است.
درشهرهایی با میراث رومی و بیزانسی (بهویژه
در بخش غربی جهان اسلام)، بازارهای اسلامی پهنه و معماری
«میدانهای بزرگ[۱]»، خیابانهای ستوندار و رواقهای
عتیق (آنتیک) را یکجا وام گرفتند و سپس دگرگونیهای
بعدی را در روند اسلامی شدن شهر دنبال کردند. ویرت با استفاده
از پژوهشهای سترگ خود و دیگر محققان دربارۀ بازارهای
اسلامی، شواهد بسیاری از این فراگرد به دست داده است (LII(1)/ 6-8).
در شهرهای کهن ایرانی
نیز بازارهایی که در ریخت سهگانۀ کهندژ،
شهرستان و بیرونی (ربض) جایگاه ویژۀ خود را
داشتند، با دریافت آوردههای فرهنگی ـ اجتماعی حکومت
اسلامی، معماری نوینی را آغاز کردند (اشرف،
۲۱؛ اُبن، 72)؛ اما جایگیری بازارهای نخستین
ــ چه در شهرهای دیرینه سال و چه در شهرهای نوساختۀ اسلامی
ــ خود به جوهر تجمع آغازین شهری برمیگردد (تجمعهای زیارتی،
تجاری- بازارهای دورهای ــ کشاورزی، مرزنشینی
و...) و آنها را در مرکز، در کنار دروازهها، در درون یا بیرون باره
قرار میدهد. آنگاه در هم شدن بازار با دیگر عناصر شهری همراه
با خواستههای انسانها، گسترش و شاخهشاخه شدن آن را به دنبال دارد. این
فرایند معماری به دو صورت دیده میشود: الف ـ گسترش خود
به خودی که بیشتر به صورت خطی آغاز شده، در برخورد با عناصر
کلان شهری به دور آن تنیده میشود. ب ـ گسترش با طرح از پیشاندیشیده
شده که بیشتر به صورت سطحی دیده میشود. مجتمعهای
بزرگ سدههای نزدیک که گاه بازاری در کنار بازار اصلیند،
از این دست به شمار میآیند.
عوامل مؤثر در گسترش بازارها
مهمترین عواملی که بر
گسترش بازارها تأثیر داشته، اینهاست (امیرشاهی، 146-141):
۱. دروازهها
دروازههای هر شهر نقش بزرگی
در محل فعالیتهای تجاری داشتهاند. بسیاری از
تجمعهای دادوستد در کنار (بیرون یا داخل) دروازهها شکل گرفتهاند.
از این رو، محورهای کاروانی درونشهری بستر مناسبی
برای گسترش خطی بازارها بودهاند. چنانکه در بسیاری از
شهرهای بازارها دروازهای را به دروازۀ دیگر میپیوستهاند
(کریمان، ۱/ ۳۲، نقشۀ ضمیمه؛
افسر، ۱۶۶، ۲۸۶). از آن روزگار که کاروانها و
راههای کاروانرو دیگرگون شدهاند، باروی شهرها فرو ریختهاند
و دروازهها ــ اگر بهجای باشند ــ دیگر تنها نامی دارند و نه
کاربردی، بازارها نیز از سوی همان دروازهها روی به ویرانی
نهادهاند.
۲. مسجد جامع
بازار و مسجد جامع ــ که والاترین
عنصر شهر اسلامی است ــ از یکدیگر جدا ناشدنیند. تودۀ معماری
زندۀ بازار از هر دروازهای به درون میآمده، روی به مسجد
جامع داشته است. کشمکش اجتماعی (مذهبی ـ فرهنگی) جامع، بازارها
را به سوی خود فرا میخوانده، و از بین رفتن کاربرد آیینی
آن، بازارها را از دور خود میپراکنده است.
۳-۴. میدان و آستان
حکومت
میدانها پایانههای
بسیاری از شاخۀ بازارها هستند. در این پایانهها بازارهای روز نیز
برپا میشدهاند. آستان حکومتی و یا کاخ هم که در چشمانداز میدان
بزرگ شهر بود. بر ریخت و گسترش بازار تأثیر بیشتری مینهاد.
ترکیب میدانهای کلان «یادمانی[۲]» و بازار از
دورۀ صفوی به بعد در ایران ــ میدان سعادت قزوین، میدان
نقش جهان اصفهان و میدان گنجعلیخان کرمان ــ چهرۀ نوین
مجتمعهای از پیش طراحی شده بود.
۵. وضع جغرافیایی
و طبیعت شهر
عواملی چون رودخانه، کوه، دریا
و نیز توپوگرافی شهر، نه تنها در شکل گرفتن نخستین بازارها، که
در جهتدادن به گسترش بعدی آنها نیز تأثیر بسزایی
داشتهاند (امیرشاهی، همانجا).
چهرههای بازارها
به سبب گسترشهای خود به خودی
و یا از پیش اندیشیده شده با توجه به تأثیرگذاری
عواملی که بر شمرده شد، تودۀ بازارها را با این چهرهها میتوان دید:
الف ـ بازار با گسترش در درازا
اینگونه بازار دیرینهترین،
سادهترین و بیشترین شکل بازار است. از یک دیدگاه،
بازار با شکل خطی تبلور معماری جنبش کاروانی در اسکان شهری
آن، و به بیانی پیوندزن قطبهای کلان شهری (دروازهها،
مسجد جامع، میدانها و...) است.
ب ـ بازار با گسترش در پهنا
اینگونه بازار تبلور معماری
جنبش شهری در بستر دادوستد، بهویژه تجارت از راه دور است. چهرۀ خارجی
آن مجتمعهایی است که مسجد جامع ــ هستۀ آن ــ در تار
و پودی از راستهها مینشیند که جای به جای دیگر
عناصر شهری و یا زندگی شهری قرار میگیرند.
ج- بازارهای یک بنیادی
این بازارها مجموعههای
معماری یکدستی هستند که با در بر داشتن همه و یا بیشتر
عناصر تشکیلدهندۀ بازار، یکپارچه و از پیش اندیشیده و طراحی
شدهاند. چهرۀ این بازارهای یک بنیادی گوناگون، و از
دستاوردهای زیبای آن بازارهای چلیپایی
و میدان بازارها هستند (بررسیهای مؤلف). ویرت در تقسیمبندی
خود بازارها را با شکلهای خطی، سطحی، مرکزی و چلیپایی
دیده است (LII(2)/ 251-256).
عناصر تشکیلدهندۀ بازار
راستهها
تنۀ اصلی
بازار، راستهها گذرهای اغلب سرپوشیدهای هستند که از دروازهای
به درون میآیند؛ شهر را در مینوردند؛
در گذر خود به دور مسجد جامع تنیده،
شاخه شاخه شده، گسترش مییابند و سر از میدانهای کوچک و
بزرگ به در آورده، با ساختن تودۀ معماری یکدستی در شهر به دروازۀ دیگری
پیوند میخوردند. پهنای شناخته شدۀ این
راستهها بین ۶ تا ۱۲ گام (حدود ۴ تا ۸ متر)
است؛ اما گاه به دالانهای تنگی برمیخوریم که پهنای
آنها ۲ تا ۳ گام بیشتر نیست (به ویژه دالانهای
ارتباطی با سایر عناصر بازار). درازای راستهها گاه به فرسنگها
نیز میرسد.
این راستهها بیشتر سرپوشیدهاند،
اما پیشینۀ سرپوشیده شدن آنها ــ که تا حدی ناشناخته است ــ در کشورهای
اسلامی همسان نیست. میتوان گفت دو عامل در سرپوشیده شدن
بازارها مؤثر بودهاند: نخست ویژگیهای آب و هوایی؛
دو دیگر تأکید بر بسته بودن این مجتمعهای تجاری.
چنانکه هنوز اغلب بازارهای شهرهای شمالی ایران سرباز
هستند. در این پوشش ــ که در برهههای مختلف صورت گرفته ــ از مصالح
سادۀ حصیر و پوب و خشت تا آجر و سنگ و فلز استفاده شده است و بهنظرمیآید
که سنتهای معماری در حافظۀ تاریخی ملتها در آن
مؤثر بوده است. چنانکه پوششهای سنگی بیشتر خشت و آجر در ایران
و افغانستان و کشورهای آسیایی مرکزی دیده میشود.
نوآوریهای سازههای فلزی از دستاوردهای سدههای
نزدیک است. به گفتۀ ویرت، طرز پوشش راستهها وجه مشخصۀ منطقه به شمار
میآیند (LI(2)/ 234).
این راستهها، دکانها (حجرهها،
حانوتها) را در پناه خود دارند. دکانها که یگانهای داد و ستِد خرده، یا
کارگاههای پیشهای سبک و کوچکند، در دو سوی راسته ردیف
شدهاند. جرزهایی که دکانها را از هم جدا میکنند، در بلندا به
تویزههایی مبدل میشوند که بر سازۀ آنها چشمهها
با طاقهای ضربی، رومی، ... و یا گنبدکها با آجرکاریهای
بدیع مینشینند. جابهجا بر فراز این گنبدکها نورگیرهایی
برای گرفتن نور و هوا باز میشوند. بلندای این پوششها در
شهرهای گرمسیر مانند لار و جهرم بیشتر (اسلامی،
۷۲-۷۳)، و در شهرهای سردسیر مانند تبریز
و زنجان کمتر است. اما دکانها که در درازای این راستهها و در دو سوی
آن با پهنای اغلب یکنواخت چیدهشدهاند، از یک سکو، یک
فضای بستۀ دادوستد و یک انبارک (پستو) تشکیل میشوند. از سکوهای
به هم پیوسته، سکویی سرتا سری پدید میآید
که بلندتر از سطح راسته و گذر مردمان است. این سکوی سرتاسری عرصۀ نمایش
کالاها (به جای ویترین امروزی) بوده است و تکرار کالاهای
مشابه چیده شده بر زمین سکو و یا آویخته بر دیوار
دکانها ویژگی راسته را در نظام صنفی بازار به آسانی و به
زیبایی به تصویر میکشند. پهنای ۳ تا
۵ گام برای هر دکان بسیار شناخته شده است. اما دکانهایی
با پهنای باز هم کمتر بهویژه در گوشه و کنارها ــ زیرپله و
کنار درها و یا در دالانهای ارتباطی خانها و سراها ــ دیده
میشوند. دکانها یک اشکوبهاند و گاه با نیم اشکویی
همراه هستند. گاه اشکوب دومی را نیز در راستههایی با
جلوههای ویژه و یا در چارسوها میبینیم.
دردکانها، طاقچههای پرشماری در داخل دیوارهای ضخیم
جاسازی شده است که با این تمهیدات از حجم بیهودۀ جرزهای
کلفت استفاده شده، جای چیدن کالاها فراهم میشود. دکانها با
درهای یک یا دو لته بسته میشوند. این درها که
امروز جای خود را اغلب به کرکرهها دادهاند، پهنۀ هنر آلتبندی
و گرهسازی درودگران بوده است (امیرشاهی، 205).
از برخورد راستهها چارسوها پدید
میآیند. این چهارسوها با پهنهای گشادهتر از راستهها،
با بلندایی بیشتر و با فضایی لازم برای اشکوب
دوم دکانها، زمینۀ مناسبی برای به کارگیری و نوآوری هنر
معماران پدید میآورده است. کُنج سازیهایی که
پلانهای مربع و بیشتر هشتگوش چارسو را آمادۀ نشتن گنبدهای
بلند بر کلاف دایرۀ آن میکنند، با استفاده از کاربندیها و گچبریها و
نقاشیها و نیز قابهای کاشیکاری شده در جرزها جلوۀ خاصی
به این جایگاهها میدهد که مکان برتر آذینبندی در
جشنها، حضور روزانۀ جارچیها و نشست شبانۀ داروغه و گاه به کیفر رساندن تبهکاران ــ به خصوص در «چارسوی
بزرگ» ــ بوده است.
با گذر در راستهها به فضاهای
سرباز یا سرپوشیدهای میرسیم که با واژههای
گوناگون در کشورها نامیده ــ میشوند. نامهای سرا، خان، تیم
و تیمچه در ایران و کشورهای همسایه، بدستان خاص ترکیه،
و فندق و وکاله در کشورهای شمال افریقا و قیصریه (یا
قیساریه) در بیشتر کشورهای اسلامی به کار برده شده
است.
معماری سرا و خان و تیم و
دورتر فندق و وکالهها از یک تبار، و از آنِ تیمچه و قیصریه
و از نگاهی چاسوها از تبار دیگرند. بدستانهای ترکیه را باید
نزدیکتر به گروه دوم دانست (بررسیهای مؤلف).
سراها
دربارۀ شکلگیری
این فضاها سخن بسیار رفته است، اما سادهترین تعریف ریختشناسی
آن عبارت است از یک فضای میانی دربسته که به دور آن یگانهای
نشست بازرگانان، کاسبها و هنرورزان چیده شده است. از این تعریف
به ناچار معماری کاروانسرایی با صورت دیرینۀ آن در
دوردست تاریخ تداعی خواهد شد که یکی جای زندگی،
و دیگری جایگاه دادوستد است. از سویی میتوان
گفت که سرا، همان راستۀ سربازی است که فضای میانی آن گشادهتر شده است.
در این بیان، نهاد و طبیعت سرا و راسته از یک نحو آبشخور
تجاری خواهند بود (بررسیهای مؤلف).
سادهترین سراها حجرههای یک
طبقهای هستند که در دو، سه و یا چهار سوی حیاط مرکزی
قرار گرفته باشند. سکوی سرتاسری در جلو حجرهها، و حوض و یا سکوی
باراندازی در میان حیاط قرار دارد. این حیاطها با
دالان باریک و دری به راستهها پیوستهاند. هر دالان میتواند
چند دکان کوچک و راه پلهای را در خود جای دهد. پیوستگی این
فضاهای سرباز با راستهها و درنتیجه با نورگیرها در بالای
گنبدکها تبادل هوای تازه را در بازارها به آسانی برقرار میکند.
اگر این حیاطها را ریههای بازارها بنامیم، سخن به
گزاف نگفتهایم. در سراهای بزرگ احتیاج به بارانداز گاه از طریق
سراهای کوچکتر یا شترخانهای پیوسته به آن تأمین میشود.
کاروانها به این شترخانها از کوچههای پشت بازار دسترسی دارند
(مانند سراهای حاجرضا و وزیر در قزوین).
از چهرۀ سادۀ سراها
که فراتر رویم، به سراهایی با پلانهای چهارگوش، چندگوشهای
منظم و یا غیرمنظم و یا گرد، در دو یا سه اشکوب، با ایوانهای
سرپوشیده و مهتابیها و طارمیها برمیخوریم. حیاط
میانی سراها در داخل بازار عموماً کوچکتر از حیاط سراهای
پیرامونی است. ویرت طبقهبندی دقیقی از سراهای
اصفهان به دست میدهد (ﻧﻜ : گاویه، 64, 90-99؛ نیز
شرابی، 70).
تیمچهها، بدستانها
تیمچهها با معماری نزدیک
به راستهها، و در اندازههای کوچکتری نسبت به آنها هستند. تیمچهها
اغلب سرپوشیده و با گنبدهای بزرگ خود و با کاربندیها و تزیینات
بسیار در گچبری و درودگری از ویژگیهای
بازارهای ایرانند. ویرت از تیمچههای اصفهان نیز
طبقهبندی دقیقی مانند سراها به دست داده است (ﻧﻜ
: گاوبه، 102؛ نیز شرابی، 162). از طرفی وی در اثر پژوهشی
خود این تیمچهها را در ردیف بدستانها و پارهای قیصریهها
قرار داده است (LII(1)/ 10). بدستانها بازارهای ویژۀ دورۀ عثمانیند
که با تالارهای ستون دار و با پوشش گنبدی دارای معماری و
کاربرد مشابهی هستند. ویرت خویشاوندی این بدستانها
را با بازیلیکهای عتیق و بعد با بناهای مذهبی
هم دوره یاد آورد می شود (LII(۱)/ ۱۰-۲۰).
در بخش ورودیِ پارهای از
سراهای بزرگ، فضای گنبددار باشکوهی دیده میشود که
در استناد وقفی «دالان» نامیده شده است (ﻧﻜ : امیرشاهی،
256). ازنگاه معماری این دالانها همان تیمچههای سرپوشیدۀ
گنبددار به شمار میآیند که از دیدگاه ساختار با چارسوهای
بزرگ همانندی دارند. دالان سراهای حاج رضا و وزیر در قزوین
با پلانهای چلیپایی خود، با ردیف دکانها در دو
اشکوب که عقبنشینی اشکوب بالایی یک ایوان
سرتاسری به وجود آورده است، با کاربندی زیر گنبد بزرگ و آجرکاریهای
لعابی و کاشیکاریهایی با تزیینات هندسی
و گیاهیِ نشسته در قابهای ۴ جرز اصلی و با درودگری
بس هنرمندانۀ درهای ارسی دست کمی از شکوه تیمچههای
بزرگ ندارند (همو، 177، 168). ویرت نخستین دالان از اینگونه را
در ایران در معماری چارسوی قیصریۀ صفوی
اصفهان دیده است (ﻧﻜ : گاوبه، 66)، هر چند دالانسرای
شاه قزوین که بسیار آسیب دیده است و به عهد طهماسب برمیگردد،
از آن کهنهتر است. در اینجا شاید بتوان گفت همانطورکه این
سراها را در بازارهای غرب دنیای اسلامی نزدیک به
بازیلیکهای عتیق و بناهای مذهبی هم دوره دیدهاند،
دالانها وسراهای ایرانی نیز یادآور مقصورههای
سلجوقیند که نخستینبار در اصفهان بنا شدند. به راستی بازتاب
همسایگی مسجد حامع و بازارها در هماهنگی معماری و همسانی
این دو ساختار دیده میشود.
قیصریه و بازارهای چلیپایی
(چاربازارها): قیصریهها بر خلاف تیمچهها و بدستانها که هرکدام
معماری مشابهی دارند، با چهرههای گوناگون و حتێ
کابردهای مختلف در دنیای اسلام وجود داشتهاند؛ اما قیصریههای
ایرانی یا به صورت سراهای گنبددار و یا با نقشههای
چلیپایی با نام چاربازار دیده شدهاند. دیرینهترین
آن در تبریز توسط کارری ایتالیایی بنایی
گنبدی تعریف شده است (ص ۳۵). شاردن همین بنا را با
نقشۀ هشت گوش و بسیار گشاده میان، ساختۀ اوزون حسن آققویونلو
در ۸۵۰ق/ ۱۴۴۶م دانسته است (I/ 183).
قیصریۀ اردبیل هم که توسط اُلئاریوس در
۱۸۳۷م یده شده، بنایی چهارگوش و طاقدار
وصف شده است (الئاریوس، I/ 435). سرانجام، باید از قیصریۀ
پرآوازۀ اصفهان با چهارسوی گنبددارش، ساخته شده در
۱۰۲۹ق/ ۱۶۲۰م نام برد.
از طرفی بسیاری از
منابع تاریخی از نقشهای چلیپایی بازارها با
نام قیصریه و چاربزار یاد کردهاند؛ از این دست، باید
به چاربازار اتابک سنقر در شیراز اشاره کرد (جنید،
۳۰۲). کرامتالله افسر نیز نقشهای چلیپای
از چاربازار اتابکان ارائه میکند (افسر، ۶۷، ۶۹،
۸۲). شاردن در همین شهر، بازار داوودخان را با نقشۀ چلیپایی
با راستۀ متقارن و گنبدی بلند در میان آنها دیده است (ﻧﻜ
: VIII/ 417-418).
از قیصریۀ صفوی
کاشان بنا شده در ۱۰۰۹ق و ویران شده در
۱۱۹۲ق با واژۀ چاربازار نیز نام بردهاند
(نراقی، ۲۷۸-۲۷۹). در پایان، میتوان
از قیصریۀ بزرگ و زیبای لار که در ۱۰۱۴ق
بازسازی، و در ۱۳۰۰ق نوسازی شده، نام برد که
بارها با واژۀ چهاربازار معرفی شده است (اسلامی،
۷۰-۷۳). از آنچه گذشت، میتوان چنین نتیجه
گرفت که قیصریهها ــ جاهای عرضۀ کالاهای
پرارزش ــ اندکی قبل از صفویه با دریافت چهرۀ دیرینۀ معماری
چاربازارها و چارسوهای گنبدار در ایران پدید آمدهاند. به بیانی
دیگر، قیصریهها در ایران با معماری شناخته شدۀ ایرانی
ساخته شده، و فقط نام غربی آن را وام گرفتهاند (نیز ﻧﻜ
: کریمان، ۱/ ۲۱۷).
میدان بازارها
میدانهای بزرگ در کنار
بازارها حضور دیرینه دارند؛ اما مجموعۀ میدانهای
چند منظورۀ بسیار وسیع با ترکیب بازارهای پیرامونی،
کاخ، زمین چوگان و مسجد را باید از نوآوری صفویان دانست.
نخستین باردر قزوین، شاه طهماسب میدان سعادت را که دروازههای
کاخ و دو کوشک جهاننما در شرق و غرب بر آن مشرف بودند، با بازار و کاروانسرای
بزرگ شاه در جنوب بنا کرد. دکانهای یک طبقه با سکویی
سراسری دور تا دور میدان قرار گرفته بودند. بعد از انتقال پایتخت
به اصفهان شاه عباس با الهام گرفتن از میدان سعادت قزوین، نقش جهان را
ساخت که اشکوب دومی نیز بر روی دکانها قرار گرفته بود و مسجد شیخ
لطفالله و بعدها مسجدشاه را بر آن اضافه کرد (امیرشاهی، 92). اینچنین،
حضور دکانها در پیرامون میدان پهناوری که سردرهای کاخ،
مساحد و قیصریه در آن برپا شده بود، توان اقتصادی کشور را برای
دادوستد هر چه بیشتر با دیگر کشورها به رخ میهمانان و سفرای
خارجی که در آنجا پذیرایی میشدند، میکشیدند.
مآخذ
اسلامی، الله قلی، «بازار قیصریۀ لار»،
هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۳ش؛ ﺷﻤ
۱۳۹؛ اشرف، احمد، «ویژگیهای تاریخی
شهرنشینی در ایران دورۀ اسلامی»، نامۀ علوم
اجتماعی، تهران، ۱۳۵۳ش، ﺷﻤ ۴؛
افسر، کرامت الله، تاریخ بافت قدیمی شیراز، تهران،
۱۳۵۳ش؛ جنید شیرازی، ابوالقاسم، هزار
مزار(ترجمۀ شدالزار)، ترجمۀ عیسێ بن جنید شیرازی، به کوشش عبدالوهاب نورانی وصال،
شیراز، ۱۳۶۴ش؛ کارری، جن.، سفرنامه، ترجمۀ عباس
نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز،
۱۳۴۸ش؛ کریمان، حسین، ری باستان،
تهران، ۱۳۴۵ش؛ نراقی، حسن، آثار تاریخی
شهرستانهای کاشان و نطنز، تهران، ۱۳۴۸ش؛ بررسیهای
مؤلف؛ نیز:
Amirshahi, A., La ville de qazwin en
iran et l'évoultion de zone connericiale, thèse de doctora; du 3éme cycle,
universitè de paris- sorboone, paris, 1987; aubin, J., «Eléments pour l'etude
des aggloméations urbines dans 1'iran médiéve», the islamic city, ed. A. H. Hourani
and S. M. stern, oxford, 1970; chardin, J., voyage en perse, amsterdam, 1711;
gube, H, an E. Wirth, der bazar von isfahan, wiesbadan, 1978; oléarius, A.,
voyage en miscivie, tratarie et perse, tr. M. wicquefort, amsterdam, 1727;
scharabi, M., der bazar, tübingen, 1985; wirth, E., «zum problem des bazars (sūq, çariṣ»), der
islam, vol. LI(2), 1974, vol. LII(1), 1975.
اردوان امیرشاهی
V. بازارهای ادواری
بازارهای ادواری بازارهایی
موقتند که هرچندگاه یکبار به مدت یم یا چند روز در جاهایی
معین برپا میگردند. این بازارها عمدتاً نقش و کارکرد اقتصادی
دارند و برای مبادلۀ کالا و فرآوردههای دامی و زراعی و داد و ستد انواع حیوان
و ماکیان و دستبافتها و دستساختها تشکیل میشوند.
خاستگاه و پیشینه
خاستگاه و زمان پیدایی
بازارهای ادواری به درستی روشن نیست، لیکن بنابر
قراینی که در دست است، احتمالاً نخستین بزارهای موقت با
دورۀ کشاورزی، و روزگار توسعۀ امور زراعی و تولید
فرآوردههای کشاورزی و دامی در جامعههای کهن روستایی
همزمان بوده است. در آن دوره، کشاورزانِ جامعههایی که میزان
تولیدشان بیش از مسرف اعضای خانواده، و فزونتر از مصرف داخلی
جامعۀ خویش بود، برای عرضه ومبادلۀ اضافه محصولات
زراعی و مصنوعات بومی خود با مواد خورامی و کالاهایی
که خود نمیتوانستند تولید کنند، نیازمند برقراری روابط
مبادلاتی با یکدیگر بودند (مندل، ۸۳؛ بریتانیکا،
XXIII/ 553). ازاینرو، هر چندگاه یک بار در زمان معین و
در جاهایی از پیش تعیین شده، یا در محلهایِ
گردهماییهای آیینی- عبادی جمع میشدند
و به تبادل مواد و کالاها و دادوستد میپرداختند. رفتهرفته با گذشت زمان، اینگونه
اجتماعات شکل و سازمان اجتماعی ـ اقتصادیِ بهنجاری یافت و
نخستین بنیادِ بازارهای موقت ادواری و در حیات
اجتماعی مردم جامعههای کهن نهاده شد (یادداشتهای مؤلف).
بازارهای موسمی در میان برخی از اقوام کنونی نواحی
جنوبی نیجریه را نمونۀ بازمانده از این بازارهای
کهن ابتدایی دانستهاند (ﻧﻜ : مندل،
۸۳-۸۴).
انواع بازارهای ادواری
بازار ادواری پدیدهای
جهانی است که در بیشتر سرزمینها برای حل مسائل اولیۀ توزیع
با ویژگیهای متناسب با اوضاع اجتماعی ـ فرهنگی و
اقتصادی مردم برپا میشده است. در این بازارها مرم فرصت مییافتند
تا همراه با نمایش گذاشتن مهارتها و صنایعدستی خود به تبادلنظر
و اندیشه نیز بپردازند (آمریکانا، X/ 839). این بازارها را برحسب
زمان برپاییشان میتوان به بازارهای روزانه، هفتگی
(هفتهبازار)، دو هفتگی، ماهانه، فصلی و سالانه تقسیم کرد.
بازارهای ادواری ازلحاظ
شعاع و دامنۀ فعالیت اقتصادی، قشر فروشندگان و خریداران، نوع مواد و
کالاهایی که در آنها عرضۀ میشوند و زمینۀ فعالیتهای
اجتماعی- فرهنگی در آنها با هم تفاوت دارند. در میان این
بازارها، هفته بازارها و بازارهای سالانه عمدهترین و فراگیرترین
آنها در سرزمینهای مختلف جهان، بهویژه جهان اسلام و ایران
به شمار میروند که در اینجا به آنها پرداخته میشود:
۱. بازارهای هفتگی
بازارهای هفتگی بازارهایی
محلی ـ روستایی هستند که از دیرباز یک روز در هفته
در کانون شبکۀ ارتباطی مجموعهای از روستاها و معمولاً در فضای بازر
و میدان تشکیل میشدهاند. فروشندگان این بازارها کالاهای
خود را در زیر چادرها یا کومهها و یا بساطهای گسترده بر
روی زمین به خریداران عرضه میکردهاند. در این
روزگار، با وجود توسعۀ شهرها و راههای ارتباطی و پیشرفت صنعت حملونقل میان
روستاها و شهرها و فعال شدن بازارهای ثابت و دائمی در شهرها، هنوز
هفته بازارهای روستایی در برخی ازسرزمینهای
جهان، به ویژه ایران، افغانستان و سرزمینهای آسیای
مرکزی به شکل و شیوۀ گذشته برپا میگردند (برای بازارهای هفتگی در
افغانستان، ﻧﻜ : ایرانیکا، IV/ 78؛ نیز گروتسباخ، 21-20).
هفته بازار میناب، بندرعباس، عکس
از نصرالله کسرائیان
هفتهبازار در ایران پیشینهای
دراز دارد و از سدهها پیش از آغاز دورۀ اسلامی
در این سرزمین رایج بوده است. روستاییانِ هرچند ده
نزدیک به یکدیگر برای فروش محصولات افزودۀ زراعی
و دستساختها و چارپایان و دامهای خود و تأمین نیازهای
اولیۀ زندگی در یکی از روزهای هفته، بازاری برپا
کرده، زن و مرد در آن حضور یافته، به دادوستد میپرداختهاند. انتخاب یکی
از روزهای خاص هفته برای بازار در هر جا به پارهای از عوامل
بستگی داشته است. مهمترین این عوامل نزدیک بودن و در
مجاورت هم قرا داشتن محلها و پرهیز از تداخل روزهای بازار با هم بوده
است. برخی از هفته بازارها با خرید و فروش یک یا چند
بازار با هم بوده است. برخی از هفته بازارها به خرید و فروش یک یا
چند نوع کالا و متاع خاص یا حیوانهایی مانند اسب و گاو و
گوسفند، یا فرآوردههای لبنی و یا انواع صنایع دستی
اختصاص داشتهاند (یادداشتهای مؤلف). عواملی مانند شبکۀ راهها
و برخی امکانات طبیعی هم در پیدایی و گسترش
بازارهای هفتگی دارای نقش و اهمیت خاص بودهاند؛ مثلاً در
کشور مغرب بازارهای هفتگی را غالباً در مجاورت چاههای آب و چشمهها
برپا میکردهاند تا دسترسی روستاییان شرکت کننده در
بازارها به آب آسان باشد (شکویی، ۱/
۱۸۴-۱۸۵).
در قدیم، در حوزههای جغرافیایی
ـ فرهنگی مختلف سرزمین ایران بزرگ مانند بخارا، گیلان،
مازندران، گرگان، خراسان و خوزستان هفته بازارهایی برقرار بوده که در
نوشتههای برخی جغرافیدانان و تاریخنویسان اسلامی
معروفترین آنها اشاره شده است. این هفته بازارها معمولاً به نام روز
تشکیلشان در هفته (مثلاً شنبهبازار، یا یکشنبه بازار) نامیده
میشدهاند.نرشخی در شرح بازارهای ادورای بخارا از
پنجشنبه بازار اسکجکت، روستایی در ۴ فرسخی راه بخارا به
سمرقند، یاد میکند و مینویسد که مردم این ده همه
بازرگان و توانگردند و از آنجا کرباس بسیار خیزد (ص ۱۸).
مقدسی در وصف سرزمین و مردم دیلمان به هفته بازارهای
روستایی دشت گرگان اشاره میکند ومینویسد که هر ده
دیلمان یک روز هفته بازار داشته است (ص ۳۶۹).
از هفتهبازارهای بسیار کهن
و معروف اَرّان (ﻫ م) «کُرکیبازار» بوده است. جغرافینویسانی
مانند مقدسی (ص ۳۸۰)، ابن حوقل (ص ۲۹۱)
و اصطرخی (ص ۱۸۳) از این بازار یاد کردهاند.
این بازار در روزهای یکشنبۀ هر هفته در بیرون
دروازۀ کُردانِ روستای بزرگ بَردَعه (ﻫ م) در زمینی به
مساحت یک فرسخ برپا میشد. کرکیبازار در حوزۀ جغرافیایی
ـ فرهنگی آن اقلیم چنان اهمیتی داشت که مردم منطقه در
روزشماریهای هفته به جای سنام یکشنبه که روز تشکیل
بازار بود، نام هفتهبازار، یعنی «کرکی» یا «کرکیبازار»
را ذکر میکردند، تا اینکه روز بازار از یادها نرود. کالاهایی
که در این بازار داد و ستد میشد، عمدتاً ابریشم و پارچه بود (ﻧﻜ
: مقدسی، ابن حوقل، اصطخری، همانجاها).
کسروی کرکی بازار را با
«قارقارب بازار»، آبادی کوچکی در جنوب غربی شهر تبریز بر یر
راه مراغه، تطبیق داده است. او کلمۀ «قارقار» را در زبان ترکی
به معنای کلاغ است، صورت تغییر یافتۀ کلمۀ یونانی
«کوریاکوس» یا «کوریاکی» و به معنای «خداوندی»
میداند وجه آن را چنین بیان میکند: چون ترسایان
معتقد بودند که در روز یکشنبه مسیح(ع) از میان مردگان برخاست و
به آسمان رفت، ازآنرو، آن روز را از آنِ خدا و «کوریاکی» میخواندند.
وی با استناد به گفتۀ اصطخری که مسلمانان اران و آذربایجان یکشنبه را کرکی
میخواندند، نتیجه میگیرد که «قارقار بازار» باید
همان «کرکی بازار» یا «گیراکی بازار»، یعنی یکشنبه
بازار باشد (برای شرح بیشتر دربارۀ قارقار بازار،
ﻧﻜ : کسروی، ۱/ ۲۰-۲۱).
در حوزۀ جغرافیایی
سهند که شهرها و آبادیهای مراغه، بناب، عجبشیر، آذرشهر، اسکو،
تبریز، ایلخچی و... را در بر میگیرد، شمار فراوانی
هفته بازار در روزهای مختلف هفته تشکیل میشده که خامهچی
در ۱۳۵۳ش از ۱۵ تای آنها نام برده است
(ﻧﻜ : ص ۵۱). در این بازارها پول نقش چندانی
نداشت و داد و ستدها بیشتر برمبنای مبادلۀ جنس با جنس
بود. مثلاً قالی را با اسب و گوسفند، و غله را با اسباب خانه عوض میکردند.
در بازارگاهِ هر محل فروشندگان روستایی جای مخصوصی داشتند
که هر هفته بساط خود را در آنجاها میگستردند. جاها را ریشسفیدان
هریک از بازارها تعیین میکردند و فروشندگان حق و حقوق یکدیگر
را بر سر جای به رسمیت میشناختند. در میان فروشندگان
روستایی محلی، شماری فروشندۀ سیار،
معروف به چَرچی (پیله ور) بودند که در طول هفته در تمام این
بازارها حضور مییافتند و بساط خود را در جاهای معینی
که به آنها اختصاص داشت، پهن میکردند.
روزبازار فروش قالی، آق قلعه
محوطۀ برخی از
این هفتهبازارها به دو بخش تقسیم شده بود. بخشی مخصوص عرضۀ کالا
و محصولات زراعی و دامی بود و بخشی دیگر مخصوص فروش دام و
چهارپا و ماکیان. در برخی از جاها، مانند بناب دو روز در هفته، بازار
برپا میکردند ویک روز آن را فقط به عرضۀ دام و حشم
اختصاص میدادند (همو،۵۰-۵۱).
نویسندگان و جهانگردانی که
در یکی دو سدۀ اخیر به ایران سفر کردهاند، جسته گریخته اشاراتی
به بازارهای هفتگی گیلان دارند؛ مثلاً در ولایات دارالمرز
ایران، گیلان (ﻧﻜ : ﻣﻠ، رابینو) از
شماری هفتهبازار دایره در گیلان در سالهای
۱۳۲۴-۱۳۳۰ق/
۱۹۰۶-۱۹۱۲م نام برده شده است. در
میان آنها، بازار ماسال (شهری در جنوب شرقی تالش) از قدیمترین
این هفتهبازارها بوده است که شنبۀ هر هفته در غرفههایی
سرپوشیده ترتیب مییافت. بهسبب معروفیت این
بازار هفتگی، شهر ماسال را «شنبه بازار» نیز میخواندند. بازار
هفتگی ما سال را از ابتداییترین هفته بازارهای گیلان
وصف کرده، و نوشتهاند که همیشه میان خانهای ماسال بر سر مالکیت
شنبهبازار و بردن سهم از منافع آن اختلاف و درگیری بوده است (رابینو،121).
در کتاب رابینو هفته بازارهای
دیگری، مانند «بازار سیاه درویشان» و «هنده خاله» معرفی
شدهاند که به روز معینی از هفته اختصاص نداشتهاند و در روزهای
هفته میگشتهاند (همو،193). رابینو به گروهی سوداگر سیار،
معروف به «بازار مج» اشاره دارد که پیوسته با کرجی از هفته بازاری
به هفته بازاری دیثگر میرفتند؛ مثلاً از چهارشنبه بازار به
پنجشنبه بازار تالش دولاب، و از آنجا به جمعهبازار کپورچال، و بعد هم به شنبه
بازار انزلی میرفتند. آنها برنج، جو، کتان، ماهی، توتون، میوه،
ابریشم و زغال چوب از دهقانان میخریدند و چای، قند،
لباس، پارچههای نخی، صابون و مصنوعات مسی و آهنی به آنها
میفروختند (همو، 141).
نقش بازارهای ادواری، به ویژه
هفتهبازارها در تکوین آبادیها
رونق برخی بازارهای ادواری
و شد بنیانهای اقتصادی ـ اجتماعی روستاییان
و مهاجرت تدریجی مردم در پیرامون بازارهای ادواری
موجب پدیدآمدن صورت اولیۀ برخی آبادیها و شهرها
در نزدیک و جنب بازارها شد. هریک از این آبادیها، یا
برخی از آنها را که هفتهبازارها در کنارشان تشکیل میشدند،
معمولاً به نام همان هفتهبازار مینامیدند (شکویی،
۱/ ۱۸۲؛ خسروی، ۴-۵). مقدسی از
آبادیهای سوقالثلاثاء (سهشنبه بازار) در حوزۀ عسکر مُکْرَم
(ص ۴۰۵-۴۰۶) و سوقالاربعاء (چهارشنبه بازار
در کنار شاخهای از نهر مَسرُقان از توابع اهواز (ص ۴۱۲)
در خوزستان نام میبرد. شهر عسکرخوزستان هفتهبازاری در روز جمعه
داشت. از آن شهر تا خان طوق ۶ آبادی دیگر بودند که در هریک
هفته بازاری در یکی از روزهای دیگر هفته ترتیب
مییافت. این آبادیها نیز همه به نام روز بازارهایشان
نامیده میشدند (همو، ۴۰۵-۴۰۶).
مؤلف مجملالتواریخ و القصص از دو
شهر خوزستان در زمان اردشیر بابکان، پادشاه ساسانی (ﺳﻠ
۲۲۴-۲۴۱م) نام میبرد که در یکی
از آنها بازاریان زندگی میکردند. این شهر را به زبان
پهلوی «هبوجستان واجار» (درست کلمه هوچستان است)، یعنی «خوزستان
بازار» میخواندند که بعدها آن را «سوقالاهواز» نامیدند (مجمل...،
۶۲؛ نیز ﻧﻜ : بهار، محمدتقی،
۶۲).
مرگان از شهرها و روستاهایی
در گیلان سفلێ که همراه نامشان کلمۀ بازار است، مانند مناره بازار (شهری کهن در نزدیک صومعهسرا)،
پیربازار (از بنادر مهم قدیم رشت)، و یا به نام روز هفتهبازارشان
نامیده میشوند، مانند شنبه بازار (روستایی از بخش مرکزی
فومنات)، دوشنبهبازار (قصبهای از توابع رشت)، چهارشنبه بازار (روستایی
از توابع رضوان توالش)، جمعه بازار (دهی در شمال خاوری فومن) و بازار
جمعه در شاندرمن (دهی از ماسال توالش) یاد میکند (۱/
۲۷۴، ۲۷۸،
۲۸۰-۲۸۱، ﺟﻤ ؛ نیز یادداشتهای
مؤلف).
با بزرگشدن و توسعۀ این
آبادیها، هفته بازارهای آنها نیز توسعه یافتند و به صورت
بازارهای ثابت و دائم درآمدند و بیشتر بازارچهها یا راستهبازارهای
محلهای را در شهرها تشکیل دادند. یاقوت از سوق الاربعاء
(چهارشنبه بازار) شهری در ناحیۀ خوزستان و سوق الثلاثا (سهشنبه
بازار) در کنار نهر مُعلّێ یاد میکند که بازار اخیر کمکم بازارگاه محلۀ سوق
الثلاثا از محلات بغداد گشت و بازار بزرگ بزازان در آنجا دایر گردید
(المشترک، ۲۵۹-۲۶۰).
متز به تبدیل برخی از
بازارهای هفتگی به بازارچهها و راستهبازارهای شهرها در سدۀ
۴ق/ ۱۰م اشاره میکند و چند نمونه از آنها را نام میبرد.
او مینویسد اینگونه شهرها براساس یک رشته دکان شکل گرفته
بودند که یک روز در هفته باز و روزهای دیگر هفته بسته و خالی
بودند، مانند چهارشنبهبازار الجزایر و بازار بوعان کبیر در یمن
(۲/ ۲۱۴).
سنت برپایی هفته بازار هنوز
نیز همچون گذشته در برخی از حوزههای جغرافیایی
ایران، ازجمله گیلان و مازندران دوام یافته، و کموبیش
رونق خود را حفظ کرده است. بنا بر پژوهش میدانی تویوکو کاواسه
در ۱۳۶۹ش/ ۱۹۹۰م،
۱۶بازار هفتگی و ۹ بازار روز در سراسر مازندارن دایر
بود. بازارهای روز را دورهگردانی که منظماً دوره میگشتند، تشکیل
میدادند. در نواحی ترکمن فقط ۳ هفته بازار وجود داشت که دو تا
از آنها از هفته بازارهای مازندران بزرگتر بودند (برای اطلاعات بیشتر
دربارۀ بازارهای هفتگی و بازارهای روز استانهای
مازندران، گلستان و گیلان و اجناسی که در آنها عرضه میشدند، ﻧﻜ
: کاواسه[۱]، ﺟﻤ ؛ برای روش کار گروه بازار مج، ﻧﻜ
: کوجی[۲]، ﺟﻤ؛ میرابوالقاسمی،
۳۲۷-۳۵۱).
۲. بازارهای سالانه یا
مکاره
بازارهای سالانه بازارهایی
موقتند که سالی یک بار به مدت یک تا چند روز و حتێ یک
تا سه هفته در موسم و زمان و جای معین بر پا میگردند. کلمۀ مکارم
مخفف و برگرفته از مکاریف، نام صومعۀ معروف قدیس مَکاریوس،
در کنار رودخانۀ ولگا در ۸۸ کیلومتری پایین شهر
نووگرد روسیه است که هر ساله بازاری در پاییز در پیرامون
آن تشکیل میشده است و بازرگانان سرزمینهای مختلف جهان
ازجمله ایران در آن شرکت میکردهاند (GSE, XV/
1338؛ نیز ﻧﻜ
: قزوینی، ۷/ ۱۲۸).
دامنۀ فعالیت
اقتصادی بازارهای سالانه گستردهتر از بازارهای هفتگی و
انواع بازارهای دیگر ادواری بوده است و گروه بزرگی
بازرگان و سوداگر و پیلهور حرفهای و مردم عادی از شهرها و
روستاهای سرزمینهای دور و نزدیک در آنها گرد میآمدهاند.
بازار سالانه پیشینهای
بسیار دراز دارد و بیشتر مردم سرزمینهای جهان با آن آشنا
هستند. یونانیان، رومیان، چینیان، هندیان،
مصریان، ایرانیان و عربها از کهنترین قومهایی
هستند که از چندهزار سال پیش هر ساله در فصل و زمانی معین و به
مناسبتهای خاص بازارهایی موقت ترتیب میدادند.
مثلاً در بینالنهرین، سوریه، فلسطین و شبهجزیرۀعربستان
بازارهایی موسمی و سالانه، و اغلب همراه با مراسم عبادی و
جشنهای مذهبی برپا میشده است. به برخی از این
بازارهای سالانه، مانند بازار مکه، از یک هزار سال پیش از میلاد
کاروانهای بزرگی از فنیقیان که فعالیتهای
تجاری گستردهای تا بخشهای غربی و پیرامون مدیترانه
داشتند، میرفتند (آمریکانا، X/ 839: بازارهای ادواری
چین، یونان و روم؛ نیز ﻧﻜ : «کتاب[۳]... »،
VI/ 9-10).
در جهان امروز، ازجمله ایران هنوز
سنت برپایی بازار سالانۀ موسمی بازمانده است و به صورت پدیدۀ اجتماعی
ـ اقتصادی مهمی عمل میکند. این بازارها درمیان
مردم جامعههای سنتی، بهویژه جامعههای دهقانی ارج
و ارزش والایی دارد. در اینجا به شرح بازارهای سالانه و
موسمی میان اعراب جاهلی و ایرانیان باستان پرداخته
خواهد شد (برای بازارهای سالانه و موسمی در افغانستان، ﻧﻜ
: ایرانیکا، IV/ 48-49).
بازارهای اعراب جاهلی
سنت برپایی بازارهای
موسمی و سالانه در میان اعراب از چند هزار سال پیش معمول بوده
است. این بازارها در طول سال، به ویژه به هنگام فرا رسیدن موسم
حج و رفتن قبیلههای عرب به مکه برای اجرای مناسک آیینی
ـ عبادی و زیارت اصنام در شهرها و آبادیهای مختلف شبهجزیرۀ عربستان
برپا میگردید. در آن دوره پس از آنکه پیشگویان تاریخ
و موسم زیارت بتهای قبیلهها را تعیین مینمودند
زائران قبیلهها تجمع میکردند و دستهدسته راه میافتادند و در
شهرها و منزلگاههای معینی در سر راههای خود، به بازارهای
موقتی که در آنها برپا شده بودند، میرفتند و به داد و ستد میپرداختند
(اسین، 41).
جغرافیدانان و نویسندگان
اسلامی به شماری از بازارهای سالانۀ عرب جاهلی
اشاره نموده، و از مکان و زمان تشکیل و مدت دایر بودن آنها یاد
کردهاند. مشهورترین این بازارها عبارت بودند از بازارهای
دومَةُ الجَندَل، در اول ربیعالاول در بخش بالای نجد؛ مَشقَر و
هَجَر، در ربیعالآخر (بنا بر نوشتۀ یعقوبی در جمادیالاول)
را به مدت یک ماه در بحرین؛ صحار، ۵ روز از دهم ماه رجب از
عمان؛ شَحر یا شِحرِ مَهره از نیمۀ شعبان در سایۀ کوهی
که گور هود نبی در آن واقع بود (ﻧﻜ : یعقوبی،
۱/ ۲۷۰)؛ رابیه، در حضرموت از نیمۀ ذیقعده
تا پایان ماه؛ و عدن، در اول ماه رمضان؛ صنعا از نیمه تا آخر ماه
رمضان در یمن؛ عکاظ به مدت ۲۰ روز از هلال ماه ذیقعده در
بالای نجد در اُثَیدا؛ مَجَنّه در ۱۰ روز آخر ذیقعده؛
و ذیالمجاز به مدت ۸ روز از رؤیت هلال ذیحجه تا روز تَرویه
(ﻧﻜ : ازرقی، ۱/
۱۸۷-۱۸۸؛ یعقوبی، همانجا؛ قلقشندی،
۱/ ۴۶۸؛ بیرونی، الآثار...،
۳۲۸؛ زیدان، ۶۲۳؛ برای گزارش
کامل دربارۀ بازارهای موسمی عرب جاهلی به نقل از قدما، ﻧﻜ
: علی، ۷/ ۳۶۹-۳۸۴). روز ترویه
(۸ ذیحجه) روز پایان بازارهای قبایل عرب به شمار میرفت
و اعراب از ذیالمجاز برای انجام دادن مناسک حج به عرفات مکه میرفتند
(ازرقی، ۱/ ۱۸۸؛ برای شرح بازارهای دورۀ جاهلی،
ﻧﻜ : افغانی، ۲۳۲-۳۸۹).
عربها در این بازارها به شیوههای
گوناگون به معامله میپرداختند. رایجترین شیوههای
معامله میان فروشنده و خریدار عبارت بودند از رمی حصا (انداختن
ریگ)، منابذه (افکندن پیراهن تن یا ریگ و سنگ در میان)؛
ملامسه (لمس کردن پیراهن یکدیگر یا کالا بینگریستن
به آن)؛ معاومه (پیشفروش کردن محصول خرما یا میوههای
درختی برای دو یا سه سال)؛ مزابنه (فروش رطب روی نخل یا
تعیین وزن)؛ محاقله (فروش گندم در خوشه یا هر نوع میوه پیش
از رسیدن)؛ حُبل الحبله (داد و ستد جنین شتر)؛ سَرار (در این
نوع معامله فروشنده و خریدار دستهایشان را به سوی یکدیگر
دراز میکردند و هریک پیش از دیگری انگشتری
او را درمیآورد، معامله به میل او انجام میگرفت) و جز آن
(همو، ۴۶-۵۵؛ نیز ﻧﻜ : بناءرضوی،
۴۲).
در میان بازارهای موسمی
و سالانۀ عرب جاهلی دو بازار عکاظ و مکه از بازارهای دیگر مهمتر
و مشهورتر بودند و بیشتر بازرگانان قبیلههای عرب و بازرگانان یهود
و مسیحی و قبیلههای عرب ساکن در شبه جزیرۀ عرب و
یمن و شام، حتێ ایرانیان، چینیها، هندیها و رومیها
در آنها شرکت میکردند و در واقع از مراکز اقتصادی بینالمللی
آن دوره به شمار میرفتند (ﻧﻜ : مؤمن، 3).
عکاظ نخلستانی بود در اثیدا،
جایی درمیان طائف و نخله و ذیالمجاز در پشت کوه عرفات و
منجه در ظهران. فاصلۀ آن تا مکه ۳ روز راه بود (یاقوت، بلدان، ۳/
۷۰۴-۷۰۵). هرسال بازاری در آنجا تشکیل
میشد و همۀ قبایل عرب از نواحی مختلف بدون استثنا در آن شرکت میکردند
(زیدان، ۶۲۴). بیرونی مینویسد
در بازار عکاظ مردم قبایل قریش، هَوازِن، غَطَفان، اَسْلَم، عُقَیل،
مُصْطَلِق و اَحابیش و گروهی از عامۀ مردم گرد میآمدند
و پس از رؤیت هلال ذیحجه، از آنجا به ذیالمجاز، در نزدیکی
عکاظ میرفتند و تا روز ترویه در آن میماندند و سپس راهی
منا میشدند (همانجا).
ابتدا، عربها با افکندن برقع بر صورت در
بازار عکاظ میآمدند. نخستین عربی که در این بازار برقع
از صورت بر گرفت، ظریف بن غنم عنبری بود که بعداً دیگران از او
پیروی کردند و بی برقع در بازار حضور یافتند (یعقوبی،
۱/ ۲۷۱).
بازار عکاظ نقش و اهمیت اقتصادی
ـ اجتماعی خود را تا اوایل دورۀ اسلامی همچنان حفظ کرد و
هرسال درماه ذیقعده برپا میگردید. اعراب مسلمان به هنگام زیارت
کعبه و انجام دادن اعمال و مناسک حج، بنا بر سنت آباواجدادی خود، نخست به این
بازار میرفتند و پس از آن در اول ماه ذیحجه راهی ماه مکه میشدند.
بازار مکه از یک هزار سال پیش
از میلاد جای بارنداز و مبادلۀ کالا و مرکز گردهمایی
اقوام مختلف، به ویژه فنیقیها و عربها بود. در این بازار
شهرنشینان و بادیهنشینان عرب به دادوستد و معاوضۀ دام،
پشم، پوست، روغن، غلات، خرما، ادویه، عطر، گوهر و زیور، برگ سَنّا و بَلَسان،
چوبهای معطر، پارچههای پنبهای و کتانی قبطی مصر،
ابریشم چین، جنگافزاهای بصری و بردگان افریقایی،
ایرانی و آناتولیایی و جز آن میپرداختند
(برای بازارهای عکاظ و مکه، ﻧﻜ : اسین، 41؛ نیز
ﻧﻜ : بخش II همین مقاله، عصر جاهلی).
بازار مکه نیز نقش و اهمیت
اقتصادی و سیاسی گذشتۀ خود را پس از پیروزی
اسلام همچنان حفظ کرد بازار مکه در زمان حالا نیز هر ساله به هنگام گردهمایی
میلیونها مسلمان جهان برای زیارت خانۀ خدا و
اجرای مناسک حج پویا و فعال میشود. آل احمد بازار مکه را بازاری
پرجنبش و کوتاه مدت و تکرار سوق عکاظ و «زیارت دنبالۀ کسب، یا
به عکس» میداند (ص ۱۶۳).
بازارهای ایرانیان
باستان
از سدهها پیش از اسلام تشکیل
بازارهای سالانه در سرزمین ایران معمول بوده است. نویسندگان
اسلامی به برخی از این بازارها اشاره کرده، و شرح و وصفی
کوتاه دربارۀ آنها نوشتهاند که عمدهترین آنها این بازارها هستند:
بازارهای بخارا
بازار ماخروز
ماخ به زرِ ناسره و مردم پست و دونهمت
است (ﻧﻜ : لغت فرس، ۷۸؛ برهان...)، ما خیره نیز
صورتی از ماخروز است و معرب آن ماخیرج را به معنای روز تخلیط
وو تزویر و تقلب گرفتهاند (ﻧﻜ : همایی،
۲۶۶؛ نام پادشاهی از بخارا، ﻧﻜ : نرشخی،
۲۹؛ نیزﻧﻜ : مدرس رضوی،
۱۹۹-۲۰۰). بازار ماخروز ظاهراً سالی
دو بار، هر بار یک روز بر پا میشده است و در آن انواع بت را که درودگران
میتراشیدند و نقاشان بر آنها نقش میانداختند، میفروختند؛
مردم هر سال بتی از این بازار میخریدند و بت کهنه و شکستۀ خود
را دور میافکندند (نرشخی، همانجا). بیرونی در التفهیم
روزهای برپایی بازار ماخروز را روز ۱۳ ماه سوم و
روز ۱۳ ماه چهارم سغدیان دانسته است و مینویسد که
در آن بازار کالاهای دزدی میفروختند و همهگونه تخلیط میکردند
(ص ۲۶۶).
پس از دگرگونی دین مردم
بخار و تبدیل دین بتپرستی به دین مزدیسنا، بتکدۀ بازار
ماخ به آتشکده تبدیل شد و مردم که در روز بازار جمع میشدند، برای
نیایش به آنجا میرفتند. این آتشکده تا آمدن اسلام در
بخارا پا برجا بود (نرشخی، ۳۰).
بازار طوایس
این بازار از بازارهای
سالانۀ دیگر بخارا در روستای طوایس بود. طوایس یا
طواویس جمع طاووس است و آن را طاووسهایی که مردم روستا در خانههای
خود نگه میداشتند (همو، ۱۷)، دانستهاند: این بازار را
هرساله، به گفتۀ نرشخی (همانجا) ۱۰ روز در فصل تیرماه (فصل پاییز
را به نام نخستین ماه آن تیرماه نیز مینامیدند) و
به گفتۀ بیرونی ۷ روز از روز ۱۵ ماه «مژیخندا»یِ
سغدی (ماه ششم) بر پا میکردند. بازرگانان و مردم بسیاری
از نقاط دور و نزدیک، بهویژه فرغانه و چاچ، برای مبادلۀ کالا
و داد و ستد به این بازار میآمدند (الآثار، ۲۳۴، التفهیم،
همانجا). در برخی منابع دیگر، از جمله حدودالعالم، بازار طوایس
را یک روز در سال نوشته، و گفتهاند که مردم ماوراءالنهر به این بازار
برای خرید پنبه و جامههای پنبهای میآمدند (ص
۱۰۷). اصطخری همین مطلب را بدون اشاره به مدت بازار
نقل میکند (ص ۳۱۳).
بازار چرغ
این بازار هرسال در چرغ ــ یکی
از آبادیهای بزرگ بخارا ــ به مدت ۱۰ روز، از یازدهم
ماه دهم سغدی برپا میگردید (بیرونی، همانجا؛ نیز
ﻧﻜ : همایی،
۲۶۷-۲۶۸: توضیح دربارۀ
۷ یا ۱۰ روز بودن این بازار).
در روستای بزرگ و کهن وَرَخْشا، یا
وَرَخْشه نیز هر ۱۵ روز یک بازار یکروزه و در پایان
سال کشاوری یک بازار ۲۰ روزه برپا میگردید
(نرشخی، ۲۵).
بازار فناخسروگرد در فارس
در فارس هر سال در روز سروش
(۱۷ فروردین ماه) و هرمز روز (اول آبان ماه) بازاری به
مدت ۷ روز قصبۀ کَرد فنا خسرو و یا فنا خسروگرد برپا میشد (بیرونی،
الآثار ، ۲۳۰).
بازارهای اصفهان
در منابع قدیم به دو بازار سالانه
در اصفهان اشاره شده است: نخست، بازاری که ۷ روز در ایام نوروز
و به مناسبت عید کُژین یا کَژین (بیرونی،
همان، ۲۲۸، ابنحوقل، ۳۱۰) در حصار کرینه
در مشرق زرنرود (زایندهرود) ودر پای کاخ دو تن از بزرگان شهر
(همانجا) ترتیب مییافت. دو دیگر، بازار جرین یا
جورین که یک یا دو ماه به هنگام نوروز در آغاز فصل بهار در کنار
درواژ جور (گور، دروازۀ شهر فیروزآباد که پیشتر گور یا جور نامیده میشد)
برپا میگردید (مافروخی، ۹۳-۹۴).
بازار قم
بیرونی از بازاری یک
روز در بیست و دومین روز بهمن ماه در قم نام میبرد که آن را
«بادروز» مینامیدند و همزمان با عید بادروز برپا میداشتند
(همانجا). در ایران باستان روز ۲۲ هرماه به نام ایزدباد
(ایزدپاسدار نکاح و ازدواج) خوانده میشد و روز ۲۲ بهمن
ماه را ــ که «بادروز»، «بادبره» و یا «بیات» نام داشت- جشن میگرفتند.
در این عید دوشیزگان برای خوشبختی و یافتن
شوهران برومند برای ایزدباز نذرو نیاز میکردند و او را نیایش
مینمودند (ﻧﻜ : برهان، ذیل بادبره؛ برای شهرت
آن، ﻧﻜ : قمی، ۲۵۵-۲۵۶).
بازارهای سالانۀ کنونی
در ایران
سنت برپایی بازارهای
موسمی سالانه همچنان میان مردم ایران تا کنون ادامه یافته
است و مردم برخی از نقاط ایران به پیروی از رسم و آیین
نیاکان این بازارها را هرساله در زمان و فصل معین و معمولاً
همراه با موسم زیارت برپا میدارند. معروفترین این
بازارها که آنها را میتوان اصطلاحاً بازارهای زیارتی هم
نامید، اینها هستند:
بازار مشهد اردهال
این بازار هرساله همزمان با هفتۀ زیارت
امامزادهسلطانعلی، در کنار بعقۀ او در مشهد اردهال برپا میگردد
و ۸ تا ۱۰ روز ــ از یکی دو روز پیش از مراسم
جمعۀ قالیشویان در نخستین یا دومین جمعۀ آغاز
پاییز تا «هفتۀ قالیشویی» ــ دایر است.
بازار مشهد اردهال پشینهای
چند صد ساله دارد و هر سال گروهی از سوداگران و فروشندگان از شهرهای
دور و نزدیک، بهویژه قم و کاشان و نطنز در آن گرد میآیند.
در این بازار صاحبان حِرَف مختلف کالاها و اجناس دست ساخت و مصنوع داخلی
و خارجی و انواع خوراکیها و تنقلات و آجیلها را به مردم وزائران
عرضه میکنند (بلوکباشی، قالیشویان...، ۴۰،
۴۲).
بازار سالانۀ مشهد اردهال،
عکس از علی بلوکباشی
بازار شاه شهیدان
این بازار در یکی از
جمعههای اواخر فصل تابستان به هنگام گردآمدن روستاییان کوهنشین
در گورستان و محوطۀ پیرامون بعقۀ شاه شهیدان (بقعۀ امامزادگان محمد و هادی، فرزندان امام زینالعابدین
(ع)، نزدیک دهکدۀ شاه شهیدان دیلمان، ﻧﻜ : ستوده، ۲/
۲۴) برای مراسم عَلَم واچینی (برای آگاهی
از مراسم علمبندی و علم واچینی در محلهای مختلف گیلان،
ﻧﻜ : همو، ۲/ ۶۰، ۱۱۳،
۱۲۱؛ برای مراسم علم واچینیِ کوهنشینان
شرق گیلان، ﻧﻜ : پاینده،
۲۱۲-۲۱۷؛ میرشکرایی،
۴۶۳-۴۶۵) برپا میگردد و درآن محصولات
کشاورزی و دستبافتهای محلی ـ روستایی و مصنوعات و
منسوجات شهری عرضه میشود.
حسن رضابازار
این بازار در یکی از
روزهای دوشنبۀ آخرین هفتۀ تابستان در گورستان امامزاده حسن رضا (برادر امام رضا(ع)) در جنوب جویبار،
از توابع شهرستان شاهی (قائمشهر کنونی) تشکیل میشود. فروشندگان
از چند روز پیش در پیرامون زیارتگاه گرد میآیند و
چادر میزنند، یا در غرفههای اجارهای آن جای میگیرند
(خسروی، ۱۲-۱۳، ۱۶).
بازار امامزاده قاسم
این بازار در روز اول تیرماه
در آغاز فصل تابستان در کنار کوه پنجه رستم در پیرامون بقعۀ امامزاده
قاسم در دهکدۀ شاوارو (شاه واروق)، از آبادیهای فراهان در بخش حومۀ
شهرستان تفرش، همزمان با مراسم زیارت امامزاده برپا میگردد و
۲ تا ۳ روز ادامه مییابد (یادداشتهای مؤلف).
ویژگیهای بازارهای
سالانه
الف ـ ارتباط با دین و مذهب
بازارهای سالانه از آغاز پیدایی
تا به امروز با دینها و مذاهب اولیه و ابتدایی، حتێ دینهای
رسمی جهان کموبیش پیوند نزدیک داشتهاند. مردم در هرجاکه
بودند، بازارهای سالانه را همزمان با آیینهای نیایشی
و مناسک عبادی در پیرامون جایگاههای مقدسی مانند
معابد، بتخانهها، آتشکدهها، امامزادهها، گورستانها و زیارتگاههای
عمومی برپا میداشتهاند. ازاینرو، این نوع بازارهای
سالانه را میتوان بازارهای موسمی ــ عبادی، یا
موسمی ــ زیارتی هم نامید.
در گذشتههای دور، همزمان با
گردهماییهای سالانۀ خود برای نیایش
خدایان و الٰهگان و تجلیل و بزرگداشت قهرمانان اسطوهای و
حماسی و تاریخی خود بازارهایی را نیز بر پا میکردند؛
مثلاً یونانیان باستان هر ساله در زمان برگزاری مراسم تکریم
خدایان در شهر دِلفی و نیایش زئوس، خداوند آسمان و روشنایی؛
یا به هنگام گرامیداشت قهرمانان اساطیر و حماسی در بازیهای
قهرمانی در دشت و دامنۀ المپیا در ناحیۀ اِلیس، بازارهایی
موقت تشکیل میدادند. در این بازارها هرگونه کالا و شیئی
از ظرفهای شیشهای و بلورین گرفته تا پارچه و ادویه
و عطر و سلاحهای جنگی را به نمایش و فروش میگذاشتند. رومیان
باستان نیز هرساله همزمان با جشنهای بزرگداشت ژوپیتر، خدای
آسمان و روشنایی و صاعقه و برق، و در جشنوارههایی که در
ستایش خدایان و الٰهگان دیگر همچون الهه خرمن برپا میکردند،
بازارهای بزرگ و باشکوهی تشکیل میدادند. کشاورزان
فرآوردههای دامی و زراعی و صنایعدستی خود را به این
بازارها میآوردند و با یکدیگر مبادله میکردند
(«دائرةالمعارف[۱]...»، VII/ 9؛ «کتاب»، VI/ 9-10؛ نیز ﻧﻜ
: بلوکباشی، «بازارها...»، ۸).
در جشنهایی که هرساله
هندوها برای پرستش خدایان در معابد و یا پیرامون آنها بر
پا میکردند، جماعت زیادی از مردم دهها و قصبات و محلات مجاور
با لباسهای نو و رنگارنگ شرکت میجستند و با انواع خوراکیها و شیرینیها
و شربتهای خنک از یکدیگر پذیرایی میکردند
و با آواز و موسیقی مذهبی و با رقص در اطراف معابد و دیر
سرگرم میشدند. در همین حال، در کنار هر معبد گروهی دستفروش و
کاسب و پیلهور که به دیر آمده بودند، بازاری ترتیب میدادند
و امتعۀ خود را در آن برای فروش میگذاشتند (حکمت،
۲۶۱-۲۶۲).
قبطیان هرساله در روز
۲۳ نیسان که به روز باد جنوب و باران تعلق داشت (احتمالاً روز نیایش
الٰهگان باد و باران)، در دیر ایوب جمع میشدند و بازاری
برپا میکردند. مردم شام آن را از روز پانزدهم به مدت ۷ روز برپا میداشتند
و ۷۰ روز پس از آن، بازار بصرێ را ترتیب میدادند و
اجناس و کالاهای مردم نواحی آن حدود را در آنها میفروختند (بیرونی،
الآثار، ۲۶۰-۲۶۱؛ برای آگاهی بیشتر
دربارۀ سوق دیرایوب، ﻧﻜ : افغانی،
۳۶۲-۳۶۳).
بازار سالانه در پای دیوار
آستانۀ حضرت سلطان علی، عکس از علی بلوکباشی
در ایران کهن نیز برخی
بازارهای سالانه همزمان با تجمع مردم برای نیایش دربتکدهها
و آتشگاهها و زیارتگاهها ترتیب مییافت. نرشخی
دربارۀ بازار سالانۀ ماخ مینویسد: «آنجا که امروز [سدۀ ۴ق]
مسجد جامع ماخ است، صحرایی بوده است و لب رود و درختان بسیار،
چنانکه در سایۀ درختان بازاری بودی، و آن پادشاه [که نامش ماخ بود] بدین
بازار آمدی، بر تخت نشستی تا مردمان رغبت کردندی به خریدن
بت؛ و هرکس خویشتن را بتی خریدی و به خانه بردی،
باز این موضع آتشخانه شدی و در روز بازار چون مردم جمع شدندی،
همه به آتشخانه اندر آمدندی و آتش پرستیدندی» (ص
۲۹-۳۰).
برپایی بازار سالانۀ پارسیان
در روز ۲۲ بهمن در روز عید باد در قم نیز احتمالاً همراه
با نیایش جمعیِ از مردم برای ایزدباد بوده است.
در ایران دورۀ اسلامی
برپایی بازارهای سالانه، همچون دوران گذشته با گردهمایی
مردم برای زیارت و برگذاری مناسک مذهبی ـ عبادی در
زیارتگاهها همراه و مرتبط بوده است. بازارهای مشهد اردهال، شاه شهیدان،
حسن رضا بازار و امامزاده قاسم ــ که شرح آنها گذشت ــ به ترتیب همراه با
مراسم قالیشویان، علم واچینی، گاومیش کُشان و آب
پاشان بوده است.
ب ـ ارتباط با جغرافیای
فرهنگی و تقویم کشاورزی
برخی از بازارهای سالانه
معمولاً با گردش سال کهنه به نو و برگذاری آیینهای مربوط
به نوشدن سال و آغاز فصل کشت و زرع مرتبط بودهاند. در سرزمین ایران
بزرگ، آغاز سال نو یا نوروز برحسب تقویم کشاورزی رایج در
حوزههای گوناگون جغرافیایی با هم متفاوت بوده است. در
برخی جاها فروردین یا فروردگان آغاز سال، در جاهایی
دیگر مهر یا مهرگان و در جاهایی هم تیر یا تیرگان
آغاز سال به شمار میرفتهاند. در دوره و زمانی که نوروز در آغاز فصل
تابستان و فروردین نخستین ماه آن بود، تیرماه به آغاز فصل پاییز
میافتاد و این ماه مطابق با ماه مهر در سالشماری کنونی
بود. در آن دوره تیرگان ــ روزِ ۱۳ در نخستین ماه پاییز
ــ جشن سال نو کشاورزان آغاز فصل باران و زمان شروع شخم زمین و تخمافشانی
و کشت و زرع و آبیاری مزارع و باغستانها بوده است. بنابراین نوع
سالشماری، مهرماه به اول فصل زمستان میافتاد که زمان برآمدن و باز
زادن خورشید و شب یلدا، شب تولد مهر بوده است (بیرونی،
همان، ۲۲۳؛ بهار، مرداد، پنجاه و چهار، حاشیه؛ نیز یادداشتهای
مؤلف). بنابراین، مطابق با سالشماری زراعی پاییز
هنگام تخمافشانی و کاشت دانه و نهال در زهدان خاک، بهار زمان و رویش
گیاهان و شکفتن شکوفهها و به بار نشستن درختان، تابستان زمان پختن و رسیدن
میوهها و برآمدن کشتهها و برداشت آنهاست.
الیاده پدیدۀ چند
نوروز و چند جشن سال تو را در یک سرزمین مربوط به کشت چند نوع غله و میوه
و به برنشستن آنها در فصلهای مختلف سال میداند. به نظر او تقسیمات
زمان را آیینهایی تعیین میکنند که در
احیای ذخایر خوراکی تأثیر دارند. به این معنا
که این آیینها پایش زندگی جامعه را تماماً تضمین
میکنند (ص 51).
ایرانیان در هر پاره از خاک
ایران که میزیستند، فاصلۀ میان
برداشت محصول و آغاز کشت دوباره را در سال نو کشاورزی همراه با برپایی
بازارهایی موقت جشن میگرفتند. در بخارا بازارهای ماخروز
و طوایس را در تیرماه (آغاز پاییز) و بازار ورخشا را در
پایان سال کشاورزی برپا میکردند. پس از دورۀ
۲۰ روزۀ آخرین بازار، نوروز کشاورزان در روز بیستویکم آغاز میگشت
و «کشاورزان بخارا از آن حساب را نگه» میداشتند و «برآن اعتبار» میکردند
(نرشخی، ۲۵).
برپایی بازارهای سروش
در ۱۷ فروردین و اورمزد در نخستین روز آبان همزمان با جشن
آبرسانی به آبادی و زمینهای کشاورزی فناخسروگرد در
شیراز، و برپایی بازارکژین و بازار جورین در آغاز
بهار و جشن نوروز، پیوند بازارهای سالانه را با فرهنگ و تقویم
کشاورزی در گذشته نشان میدهد.
در دورۀ کنونی نیز،
بازارهای سالانه را معمولاً در اواخر تابستان و یا اوایل پاییز
و پیش از آغاز کشت پاییزه برپا میدارند. مثلاً بازار شاه
شهیدان در یکی از جمعههای آخر فصل تابستان و به هنگام پایان
یافتن کار کوهنشینان کشاورز شرق گیلان از کار درو و برداشت محصول،
حسن رضا بازار در دوشنبۀ آخرین هفتۀ تابستان، بازار مشهد اردهال در نخستین یا دومین جمعۀ آغاز
فصل پاییز، پس از اینکه زارعان محصول خود را جمع کرده، آمادۀ آبیاری
مزارع و کشت پاییزهاند، و بازار امامزاده قاسم در روز اول تیر
ماه که در تقویم زراعی قدیم کشاورزان منطقه برابر با آغاز فصل
پاییز و کشت پاییزی بوده است، تشکیل میشوند.
ج – ارتباط با دورۀ گذار و وارهیدگی
زمان برپایی بازارهای
سالانه عموماً در دورۀ کوتاه گذار از یک سال کار و کوشش زارعی به یک سال کار
و کوشش زارعی دیگر است. در گذشتههای دور و در جامعههای
کهن و ابتدایی فاصلۀ میان سال کهنه و نو کشاورزی، دورۀ گذار و وارهیدن
مردم از قیود اجتماعی و مقررات حاکم بر زندگی روزمره و دورۀ فراغ
و خوشگذرانی و شاد خوراگی و کامرانی جمعی، یا به
اصطلاح زمان برگذاری آیین «اُرجی» در جامعه بوده است.
دورۀ وارهیدگی
از قیود اجتماعی در حوزههای جغرافیایی− کشاورزی
ایران کهن در فصلها و زمانهای گوناگون سال پیش میآمده
است. ۱۳ روز آغاز بهار، ۱۳ روز آغاز پاییز
(مطابق با تیرگان) و ۶ روز آغاز زمستان (مطابق با مهرگان، از
۱۶ تا ۲۱ مهر که رام روز است، نکـ: معین، ۴/
۲۰۶۶) دورۀ وارهیدگی و ترتیب دادن آیینهای ارجی
به شمار میرفتهاند. در این دوره، مردم با برپایی بازیهای
قهرمانی و نمایشهای آیینی و مناسک رمزگونه
فرا رسیدن سال نو و آغاز بازآفرینی طبیعت را جشن میگرفتند
و کنشهای نیاکان خود را تقلید و تکرار میکردند و پارهای
از رفتارهای آنها را به صورت نمادین باز مینمودند (بلوکباشی،
«بازارها»، ۱۲).
الیاده معتقد است که رزمهای
آیینی میان دو گروه از بازیگران، حضور مردگان و آیینهای
کامرانی و شادخواری همه عناصری هستند که بر تکرار لحظۀ اساطیری
گذار از آشوب به سامانیابی در پایان سال و آستانۀ سال
نو دلالت دارند. با اصلاح مکرر گاهشماری، زمان برپایی جشنهای
کامرانی و مراسم شادی در برخی سرزمینها تغییر
کردند و از جایگاه اصلی و واقعی خود دور افتادند و دیگر
با دورۀ پایان و آغاز سال کشاورزی تطبیق نمیکردند. با اینهمه،
اینگونه جشنها در هر موقع سال که برگذار میشدند، همچنان برافتادن
هنجارها و جابهجایی ارزشها را مینمودند و از اباحیگری
و بیبند و باری و سقوط جامعه به حالتی از کامورزی و
لهم و لعب حکایت داشتند (ص 65، 54). در اینجا به چند مورد از آیینهای
کامرانی در این بازارها اشاره خواهد شد:
هر ساله در موسم حج، اعراب جاهلی
از قبایل گوناگون شبه جزیرۀ عربستان بتهای خود را که
درون خیمههای چرمی بود، بر پشت شتران مقدسی که با حرز و
تعویذ آراسته شده بودند، میگذاشتند و با نواختن سنج و دهل و آوازخوانی
به مکه میرفتند. اسین در شرح این سفر زیارتی اعراب
جاهلی مینویسد: اعراب در بازارگاهی که درمکه تشکیل
میدادند، در چادرهای بزرگ برافراشته مجالس رقص و خوانندگی و
بادهنوشی و قماربازی ترتیب میدادند و خوانندان با آواز
و دختران با رقص خود زائران شرکت کننده در بازار را سرگرم میکردند (ص 41).
در «گورزی بازار» مسلمانان هند که
در پیشگاه در شرقی مسجد جامع تاریخی شاهجهان آبادِ دهلی
در هوای آزاد تشکیل میشد، هر روز بعد از ظهر گروهی از هر
قشر و صنف مردم جمع میشدند. در این بازار شاعران شعر میخواندند،
مولویها به خطبهخوانی میپرداختند و کف بینان با دیدن
کف دست مردم بخت و آیندۀ آنها را پیشبینی میکردند. پسران جوان هم با
رقص خود خریداران بازار را به گرد خود به تماشا فرا میخواندند (نقوی،
18-17).
شرکتکنندگان در بازار کرینۀ
اصفهان که درگذر سال کهنه به نو ترتیب مییافت، مجالس عیش
و نوش برپا میداشتند و ۷ شبانهروز با نوشیدنیها و خوردنیهای
گوناگون و رقص و آواز خوشگذرانی میکردند. این حوقل با اشاره
به شب زندهداری و عیش و نوش مردم در بازار مینویسد: این
آیین با گذشت سالها برای مردم اصفان عادت شده است و کسی ایشان
را از این تفریحات باز نمیدارد (ص ۳۱۰).
حسن بن محمد قمی به رسم پارسیان
قم در بازار عیدِ «روز بیات» اشاره میکند و میگوید:
پارسیان این عید را «تعظیم مینمودند و بزرگ میداشتند
و اجتماع در آن روز و اکل و شرب را مبارک میداشتند» (ص
۲۵۵). مردم فارس هم در بازارهایی که در روز سروش و
اورمزد برپا میکردند، به لهو و لعب و شرب میپرداختند (بیرونی،
الآثار، ۲۳۰).
با آمدن اسلام به ایران و تغییر
ساخت نظام دینی ایرانیان، برخی از رفتارهای آیینی
و آداب اجتماعی ـ فرهنگی که ازلحاظ فرهنگ و احکام اسلامی حرام
شمرده میشدند، از میان رفتند، با اینهمه، رسوباتی از
رفتارهای مربوط به دینهای نخستین و آیینهای
کهن همچنان در لایهها و قشرهایی از مردم جامعۀ ایران
بازماند و به صورتهای گوناگون استمرار یافت. نمونههایی
از رفتارهای ناروا و حرمتشکن که تا چند دهۀ پیش در
میان گروههایی از مردم شرکتکننده در بازارهای سالانۀ زیارتی
رواج داشت، رسم شاد خوراگی و عیش و نوش و طرب در بازارهایی
مانند حسنرضا بازار بود. در این بازار شماری از مردم با شب زندهداری
و جشن و سرور و خوردن کباب گوشت گاومیش و بادهنوشی شب را به صبح میآوردند
و دستههای نوازندگان محلی نیز با ساز و آواز مجلس آنان را گرم
میکردند (خسروی، ۱۳).
د- برگذاری مسابقات و نمایشهای
جمعی
از ویژگیهای دیگر
بازارهای سالانه ترتیب دادن نمایشهای رزمی و بازیهای
سالانه ترتیب دادن نمایشهای رزمی و بازیهای
نمایشی قومی ـ آیینی و مسابقات اسبدوانی
و شعرخوانی در ایام گشایش بازارها بوده است، پیشینۀ
برگذاری اینگونه نمایشها و بازیها در بازارهای
سالانه در جهان به چند هزار سال پیش میرسد. این سرگرمیهای
جمعی در مجموعهای از رفتارهای نمادین جای میگیرند
که به صورتهای گوناگون در بیشتر جامعههای سرزمینهای
کهن به هنگام برپایی آیینهای جمعی گذار از
سال کهنه به سال نو و دورۀ فروپاشی موقت نظم اجتماعی مرسوم بودهاند (بلوکباشی،
«بازارها»، ۱۵، نوروز...، ۸۵).
بنابر روایتهای تاریخی،
قبایل عرب دورۀ جاهلی به هنگام گردهماییهای موسمی خود در
بازارگاههای عکاظ و مکه و مجلسهای شعرخوانی و سخنوری و
مناظره و مباحثه میان شاعران و ادیبان ترتیب میدادند. در
مسابقات شعرخوانی، سخندانان و شعرشناسان عالم و بزرگ عرب به داوری مینشستند
و بهترین شعرها را از میان سرودههای شاعران برمیگزیدند
و اعلام میکردند و معلقات سبعه از میان اشعار شاعران در همین
بازارها انتخاب شد (زیدان، ۶۲۴-۶۲۵).
در بازارهای ادواری سالانه،
و گاهی بازارهای هفتگی ایران، رسم برپایی نمایشهای
رزمی کشتیگیری، اسبدوانی و بازیهای
نمایشیِ بندبازی معمول بوده است. مقدسی رد شرح بازارهای
دیلمیان گرگان به مسابقۀ کشتیگیری میان پهلوانان محلی پس از پایان
بازار و شرکت زنان و مردان با هم در این نمایشها اشاره میکند و
مینویسد: داور در جایگاهی مینشست و طنابی
بهدست میگرفت و هرکس که پیروز میشد، یک گره بر طناب میبست
(ص ۳۶۹).
رسم برپایی نمایشها و
بازیهای جمعی هنوز هم در بازارهای ادواری و اکثر
بازارهای سالانه و موسمی روستایی ایران معمول است؛
مثلاً در میان سرگرمیهای بازارهای سالانه و هفتگی گیلان
و مازندران، کشتیگیری میان جوانان و پهلوانان محل، نمایشهای
بندبازی روی ریسمان، نمایش جنگِ ورزا (گاو نر) و شاخ به
شاخ انداختن گاوها و مسابقۀ اسبدوانی بیش از همه رونق دارد. در بازارهایی
مانند بازار مشهد اردهال و بازار شاهشهیدان، گروه معرکهگیران مذهبی
با پردهخوانی، شمایل گردانی و شبیهخوانی به سرگرم
کردن جماعت میپردازند (بلوکباشی، قالیشویان،
۴۷-۴۹؛ میرشکرایی،
۴۶۴).
ﻫ - فراهم کردن فضای مناسب
برای برقراری روابط اجتماعی
بازارهای ادواری فضای
مناسبی را برای دید و بازدیدها و حل و فصل اختلافات و
فرونشاندن دشمنیها و گزینش همسر و همتای آینده و در نتیجه
برقرار کردن روابط اجتماعی میان شرکتکنندگان در بازار فراهم میکردهاند.
تشکیل دادگاهها و رسیدگی به دادخواهیها و داوری میان
طرفین دعوا در بازار عکاظ (قلقشندی، ۱/ ۴۶۸؛
زیدان، ۶۲۴) و گزینش زن دلخواه در بازارهای
گرگان (مقدسی، همانجا) نمونههایی از کارکرد و نقش مهم اجتماعی
اینگونه بازارها در عهد کهن بوده است. آشنایی پسران و دختران
جوان با هم و ازدواج میان آنها پس از ملاقاتهایشان در بازار؛ دیار
نامزدان جوان با هم و رسم نخستین دیدار نامزدان در بازار که اصطلاحاً
به آن «نامزد بازار» میگویند؛ طرح دعوا در بازار و کدخدامنشی ریشسفیدان
در رفع اختلافات میان دو طرف دعوا از جمله نقش و کارکردهای اجتماعی
کنونی بازارهای ادواری به شمار میروند (ﻧﻜ
: خسروی، ۱۶، ۲۰-۲۱، برای اطلاع
بیشتر از نقش اجتماعی بازارهای ادواری روستایی،
ﻧﻜ : ۱۴-۱۶).
تقدس بازارهای سالانه
دینها و مذاهب و باروداشتها و
پندارهای مذهبی عامل نیرومندی در پایداری و
استمرار بازارهای سالانه در جامعه بودهاند. بازارهای سالانه به سبب
برپاییشان در کنار یا پیرامون اماکن مقدس و نیز
همراه بودنشان با مناس آیینی ـ عبادی مردم، زمینۀ تقدس
نیز یافته بودند و ازاینرو، انجام دادن برخی اعمال در
آنها ناشایست و ناروا، و خرید برخی اجناس از آنها روا و متبرک و
خوشیمن شمردهمیشدند.
ناشایستها
در گذشته رفتار و اعمالی مانند
جنگ و ستیزکردن با یکدیگر، نیرنگ و فریب در
معاملات، دروغ و تزویر و بازیهای برد و باختی و قمار در
بازارهای سالانه ناشایست و ناروا بهشمار میرفتند. مردم جهان
باستان معتقد بودند که خدایان و الٰهگانشان کسانی را که حرمت
بازارهای سالانه را نگاه ندارند و در میان بازارها اعمال خلاف عرف و
هنجارهای عمومی انجام دهند، تنبیه میکنند و کیفر میدهند؛
مثلاً به هنگام برپایی بازارهای سالانۀ عکاظ و مکه
خاندانها و طایفههایی از قبایل عرب جاهلی که با یکدیگر
در جنگوستیز بودند، به پاس حرکت بازارها که در ماههای حرام تشکیل
شده بودند، موقتاً سلاحهای خود را بر زمین میگذاشتند و همزمان
با گشایش این بازارها دست از نبرد میکشیدند و در صلح و
آرامش با هم به بازارها میرفتند و خریدوفروش میکردند.
فروشندگان و خریداران در بازارهای سالانۀ عرب، مانند
سوق مشقر برای پرهیز از دروغ گفتن و تزویرکردن در کار معامله،
به هنگام داد و ستد با اشارۀ دست و سر با یکدیگر ارتباط برقرار میکردند. همچنین
وقتی بزهکاری به بازارگاههای سالانۀ عرب وارد میشد،
مادام که در حریم فضای بازارگاهها به سر میبرد، از تعرض مردم و
تعقیب مأموران قانون در امان بود (بیرونی، الآثار،
۳۲۸؛ نیز ﻧﻜ : علی، ۷/
۳۷۹؛ افغانی، ۲۴۱؛ زیدان،
۳۵).
بنابر گزارش یعقوبی، گروهی
از قبیلههای اسد و طی و... به نام مُحِلّون ستمکردن به مردم
را در این بازارها حلال و روا میدانستند، لیکن گروهی دیگر
از اعراب که به محرّمون معروف، و از قبایل بنی عمرو و بنی حنظله
و قومهای دیگر بودند، اعمال این گروه را ناروا و حرام میشمردند
و درحالیکه مسلح بودند، در برابر ستم محلون از مردم دفاع و حمایت میکردند
و از خونریزی و کارهای منکر در بازار جلوگیر مینمودند،
بجز محرمون، دیگران مجاز به حمل سلاح در ماههای حرام در بازار نبودند
(۱/ ۲۷۰-۲۷۱).
با اینهمه، شمار معدودی از
روندگان به بازارهای سالانه، چه در گذشته و چه در حال، حرمت این
بازارها را نگه نمیداشتهاند و هیچ قدرت و دستور و مقرراتی هم
نمیتوانسته است آنها را از انجام دادن کارهای ناروا باز دارد (برای
آگاهی از ناشایستها در بازارهای سالانۀ زیارتی
در چند دهۀ پیش در ایران، ﻧﻜ : خسروی،
۱۲-۱۳، ۲۳؛ بلوکباشی، قالیشویان،
۴۹).
تقدس اشیاء
شیء و کالا به خودی خود و
در حالت عادی پدیدهای مادی است و مقدس به شمار نمیرود؛
وقتی این شیء و کالا در حوزۀ عمل برخی
از بازارهای سالانۀ زیارتی قرار میگیرد، در باورهای مردم
حرمت و ارزش مذهبی مییابد و مقدس و متبرک مذهبی جامعههای
سنتی خاصیت درماندهی، بختگشایی، مراد دهی،
مشکلگشایی و بلازدایی مییابند و خرید
آنها از بازارها ضرورت اعتقادی پیدا میکنند (یادداشتهای
مؤلف)؛ مثلاً زائران امامزاده سلطانعلی، هرساله به هنگام مراسم قالیشویی
به قصد تیمن و تبرک چند تکه از جهیزیۀ دختران خود را
از بازار مشهد اردهال میخردند و نبات این بازار را هم شفابخش بیماریها
میانگارند. زارعان محلی منطقۀ اردهال نیز به نیت
برکت بخشی به کشتزارها و باغستانهای خود و برداشت محصول فراوان از
کشتههای خود، برخی ابزارها و وسایل آبیاری و زراعی
و باغبانی را از بازار مشهد فراهم میکنند (بلوکباشی، همان،
۴۲، ۹۵)؛ یا مثلاً مردمی که در بازار حسن رضا
شرکت میکنند، خرید و خوردن گوشت گاومیش ذبح شده در بازارگاه و
بردن آن را به خانه برای حفظ سلامت و شفای بیماری سودمند
میپندارند (یادداشتهای مؤلف). مردم کوهنشین گیلان
هم خرید متاع از بازار شاه شهیدان را متبرک و خوش شگون میدانند
و از این بازار کالاهایی برای جهاز دختران دمبخت خود
فراهم میکنند (میرشکرایی، ۴۶۴).
مآخذ
آل احمد، خسی در میقات،
تهران، ۱۳۴۶ش؛ ابن حوقل، محمد، صورةالارض، بیروت،
۱۹۷۹م؛ ازرقی، محمد، اخبار مکة، به کوشش رشدی
صالح ملحس، بیروت، ۱۴۰۳ق/
۱۹۸۳م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به
کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷م؛ افغانی، سعید،
اسواق العرب فی الجاهلیة و الاسلام، دمشق،
۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م؛ برهان قاطع، محمد
حسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمدمعین، تهران،
۱۳۶۱ش؛ بلوکباشی، علی، «بازارهای ادواری:
ویژگیها و نقش و کارکرد»، مجموعۀ مقالات نخستین
مجمع بررسی بازار در فرهنگ و تمدن جهان اسلام، دانشگاه تبریز، تبریز،
۱۳۷۲ش؛ همو، قالی شویان: مناسک نمادین
قالیشویی در مشهد اردهال، تهران،
۱۳۷۹ش؛ همو، نوروز: جشن نوزایی آفرینش،
تهران، ۱۳۸۰ش؛ بناء رضوی، مهدی، طرح تحلیلی
اقتصاد اسلامی، تهران، ۱۳۶۷ش؛ بهار، محمدتقی،
حاشیه بر مجملالتواریخ (ﻫﻤ)؛ بهار، مهرداد، اساطیر
ایران، تهران، ۱۳۵۲ش؛ بیرونی، ابوریحان،
الآثار الباقیة، به کوشش زاخاو، لاپیزیگ،
۱۹۲۳م؛ همو، التفهیم، به کوشش جلالالدین همایی،
تهران، ۱۳۵۲ش؛ پاینده، محمود، آیینها و
باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ش؛
حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۰ش؛ حکمت،
علی اصغر، سرزمین هند، تهران، ۱۳۳۷ش؛ خامهچی،
بهروز، «هفته بازارهای قلمرو جغرافیایی سهند»، هنر و
مردم، تهران، ۱۳۵۳ش، س ۱۲، ﺷﻤ
۱۴۲؛ خسروی، خسرو، پژوهشی در جامعۀ روستای
ایران، تهران، ۱۳۵۵ش؛ زیدان، جرجی،
«تاریخ التمدن الاسلامی»، المؤلفات الکاملة، بیروت، دارالجیل،
ج۱۱: ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، تهران،
۱۳۵۱ش؛ شکویی، حسین، جغرافیای
شهری، تهران،۱۳۵۴ش؛ علی، جواد، المفصل فی
تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت؛
۱۹۷۶-۱۹۷۸م؛ قزوینی،
محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران،
۱۳۴۲ش؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشێ، به
کوشش محمدحسین شمسالدین، بیروت، دارالفکر؛ قمی، حسن بن
محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوش جلالالدین طهرانی،
تهران، ۱۳۱۳ش؛ کسروی، احمد، نامهای شهریها
و دیههای ایران، تهران، ۱۳۰۸ش؛ لغت
فرس، اسدی طوسی، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران،
۱۳۱۹ش؛ مافروخی، منضل، محاسن اصفهان، ترجمۀ کهن
فارسی از حسین بن محمد آوی، به کوشش جلالالدین طهرانی،
تهران، ۱۳۵۲ق؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم
هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قزاگزلو، تهران،
۱۳۶۲ش؛ مدرس رضوی، محمدتقی بهار، تهران،
۱۳۱۸ش؛ مدرس رضوی، محمدتقی، حواشی و
تعلیقات بر تاریخ بخارا (ﻧﻜ : همو، نرشخی)؛
مرگان، ژاک، ایران، مطالعات جغرافیایی، ترجمۀ کاظم
ودیعی، تبریز،
۱۳۳۸-۱۳۳۹ش؛ مقدسی، محمد،
حاشیه بر برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، تهران،
۱۳۶۱ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش
دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م؛ مندل، ارنست، رخسارههای
اقتصاد در روند تکامل اجتماعی، ترجمۀ محمود مصور رحمانی، تهران،
مازیار؛ میرابوالقاسمی، محمدتقی، «بازارهای هفتگی
گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عریانی،
تهران، ۱۳۷۴ش، ح۳: میرشکرایی،
محمد، «مردم شناسی و فرهنگ عامه»، همان؛ نرشخی، محمد، تاریخ
بخارا، ترجمۀ احمدبن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش محمدتقی
مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ همایی، جلالالدین،
حواشی و تعلیقات بر التفهیم (ﻧﻜ : ﻫﻤ،
بیرونی)؛ یاقوت، بلدان؛ همو، المشترک، به کوشش روسنفلد، گوتینگن،
۱۸۱۶م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت،
۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م؛ یادداشتهای
مؤلف؛ نیز:
Americana, 1990; britannica, 1978;
eliade, M., The myth of the eternal return, tr. W. R, trask, new york, 1974;
esin, E., The Mecca the Blessed, Madinah the Radiant, London, 1963;
Grötzbach, E., städte und bazar in afghinastan, wiesmaden, 1979;
GSE; iranica; kawase, T., «the weekly bazaris in mazandaran», articles (vide:
PB, bolūkbāšī, «bāzār-hā…»),
koji, K., «the networks of weeklymarkets and bazarmajs in gilan», ibid; momin,
A, -R., «the baza as a cultural system: an anthropogical perspective», ibid;
naqavi, N. H., «bazar in muslim india», ibid; the new book of knowledge,
danbury, 1979; rabino, H. L., les provinces caspiennes de la perse: le guîlân.
Paris, 1917; the world boo; encyclopedia, chicago, 1978: