responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 425

ابوعبید قاسم بن سلام خزاعی

نویسنده (ها) : احمد پاکتچی

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبوعُبِیدْ قاسِمِ بْنِ سَلامِ خُزاعی (۱۵۱ ـ محرم ۲۲۴ ق / ۷۶۸ ـ دسامبر ۸۳۸ م)، فقیه، محدث، قاری وزبان‌شناس برجستۀ خراسانی كه آثار بسیاری در زمینه‌های گوناگون بر جا نهاده است.

نسب پدرش در روایتی با نامهای عربی سلام بن مسكین بن زید ضبط گردیده (ابن‌ندیم، ۷۸؛ المرشد بالله، ۱ / ۲۲۱)، حال آنكه در برخی از منابع اشاره رفته كه پدر وی اسیری رومی (یونانی) بوده است (خطیب، ۱۲ / ۴۰۳). بنا به روایتی پدرش مملوك یكی از مردم هرات بود و با قبیلۀ عرب ازد نسبت ولاء داشت و ابوعبید نیز در همان شهر تولد یافت (همو، ۱۲ / ۴۰۳-۴۰۴). نسبت «خزاعی» نشان می‌دهد كه او به شاخۀ خزاعه از ازد مربوط بوده است (نک‌ : ابوعبید، غریب، ۱ / ۱؛ زبیدی، ۲۱۷؛ ابوعبید بكری، ‌فصل، ۵).

ارقامی كه برای تاریخ تولد یا عمر ابوعبید ارائه شده است، ولادت او را در فاصلۀ سالهای ۱۵۰-۱۵۷ ق نشان می‌دهد، اما آنچه بیشتر قابل اعتماد می‌نماید، سخن علی بن عبدالعزیز است كه سن او را به هنگام مرگ ۷۳ سال دانسته است (نک‌ : زبیدی، ۲۱۹؛ خطیب، ۱۲ / ۴۱۵-۴۱۶؛ ابن‌خلكان، ۴ / ۶۲). اینكه دوران نوجوانی ابوعبید چگونه سپری گشته، بر ما پوشیده است. تنها در حكایتی چنین آمده كه او ــ ظاهراً در خراسان ــ همراه با فرزند مولای خود به مكتب می‌رفته است (خطیب، ۱۲ / ۴۰۳). ابوعبید پس از گذراندن دورس مقدماتی برای تحصیل در سطحی بالاتر رهسپار عراق گردید. برای تخمین زمان رسیدن ابوعبید به بغداد، توجه به دو تن از شیوخ بغدادی او كارساز خواهد بود. می‌دانیم كه ابوعبید از سعید بن عبدالرحمن جمحی (د ۱۷۶ ق / ۷۹۲ م) كه در بغداد به قضا اشتغال داشت (نک‌ : همو، ۹ / ۶۷- ۶۹) و از فرج بن فضالۀ حمصی (د ۱۷۶ ق) كه در بغداد ساكن بود (ابن سعد، ۷(۲) / ۷۱-۷۲)، حدیث شنیده، بنابراین چندی پیش از ۱۷۶ ق به بغداد رفته بوده است (نک‌ : مزّی، ۱۵ / ۱۶۹؛ برتن، 172).

در میان شیوخ كوفی ابوعبید نیز نام شریك بن عبدالله نخعی (د ۱۷۷ ق) به چشم می‌خورد كه از زمان منصور تا روزگار مهدی قاضی كوفه بود و ابوعبید برای استماع از او و دیگر شیوخ كوفه پیش از ۱۷۷ ق بدان شهر رفته بود (نك‌ : ابن سعد، ۶ / ۲۶۳-۲۶۴؛ مزی، همانجا).

گزارشی در دست است كه نشان می‌دهد ابوعبید در اوان درگذشت حماد بن زید (۱۷۹ ق؛ ابن سعد، ۷(۲) / ۴۲) به بصره وارد شده تا از عالمان آن دیار بهره جوید (خطیب، ۱۲ / ۴۰۸- ۴۰۹). او هرچند در بدو ورود با درگذشت حماد روبه‌رو گشت، ولی توانست از بسیاری از بصریان چون یحیی بن سعید قطان بهره گیرد و حتی با برخی استادان خود در مسائل كلامی و فقهی به مناظره پردازد و آنان را مجاب كند (همو، ۱۲ / ۴۰۹). در میان شیوخ روایی او نام شماری از محدثان واسطی چون هُشَیم بن بشیر (د ۱۸۳ ق / ۷۹۹ م) و عبّاد بن عوام كلابی (د ۱۸۵ یا ۱۸۶ ق) نیز به چشم می‌خورد كه احتمال درنگ او در واسط را نیز مطرح می‌سازد (نک‌ : مزی، همانجا؛ نیز: بحشل، ۱۳۷-۱۴۵).

به نظر می‌آید كه ابوعبید در خلال سالهای ۱۸۰-۱۹۰ ق به بغداد بازگشته، در آنجا ماندگار شده و با بهره‌گیری از مایۀ علمی خود، به تدریس فنون ادب همت گماشته باشد. نویسندگان سدۀ ۳ ق / ۹ م به این دوره از زندگانی ابوعبید اشاره كرده، از «مُوَّدِّب» بودن او سخن رانده‌اند (نک‌ : ابن سعد، ۷(۲) / ۹۳؛ یاقوت، ادبا، ۱۵ / ۲۵۵، به نقل از جاحظ). ابراهیم حربی یادآور شده است كه ابوعبید ابتدا در «شارع بشر و بشیر» به تعلیم اشتغال ورزید و پس از آشنایی با ثابت نصر خزاعی ــ از امیران عباسی و خویشاوند هم قبیله‌اش ــ به عنوان مودِّب فرزندان او برگزیده شد (خطیب، ۱۲ / ۴۱۳). همچنین گزارش شده كه او به تعلیم فرزندان هرثمة بن اعین از امیران عباسی نیز پرداخته است (همو، ۱۲ / ۴۰۴؛ ابن ندیم، همانجا).

تنها گزارشی كه از حضور ابوعبید در دورۀ معلمی وی در خارج از عراق سخن گفته، روایتی از ابن نجار محمد بن جعفر تمیمی است بر طبق آن طاهر بن حسین ذوالیمینین به هنگام رفتن به خراسان، در مرو با ابوعبید كه به مودّبی اشتغال داشت، آشنا شد و به هنگام بازگشت به عراق او را با خود به سامرا آورد (خطیب، ۱۲ / ۴۰۵-۴۰۶). سازگار نبودن این روایت با تاریخ زندگی طاهر و تأسیس شهر سامرا در ۲۲۱ ق (نک‌ : طبری، ۹ / ۱۷) و نیز نامعلوم بودن سند گفتار ابن نجار، روایت وی را بی‌اعتبار می‌سازد. به هر روی برخی از خاورشناسان چنین پنداشته‌اند كه ابوعبید در این دوره از زندگی خود به خراسان بازگشته و در آنجـا فرزندان هرثمه را تعلیم داده است (نك‌ : گوتشالك، 270؛ كراچكوفسكی، 120؛ زلهایم، 57-58؛ برتن، 47)، ولی باید یادآور شد كه ورود هرثمه به خراسان در ۱۹۲ ق / ۸۰۸ م بوده (نك‌ : ازدی، ۳۱۲؛ ابن اثیر، الكامل، ۶ / ۲۰۳-۲۰۴) و زندگی ابوعبید از ۱۹۱ ق در جزیره و سپس ثغور شام گذشته است.

ابوعبید حداكثر تا ۱۹۱ ق بغداد را ترك گفت و به رقه درآمد و چندی در مجلس معمّر بن سلیمان نخعی (د ۱۹۱ ق) و شاید دیگر اهل علم، دانش آموخت (نک‌ : ابوشامه، ۲۰۱؛ ابن حجر، ۱۰ / ۲۵۰). در همین حدود از حضور وی در حمص و استماع از عبید بن سعید (ظاهراً اموی د ۲۰۰ ق) نیز خبر رسیده است (نک‌ : المرشد بالله، ۲ / ۲۸۷). در ۱۹۲ ق هارون خلیفۀ عباسی ثابت بن نصر خزاعی را به فرمانراویی ثغور شام برگماشت و او راهی آن دیار شد (نک‌ : طبری، ۸ / ۳۴۰) و چون توانایی ابوعبید را نیك می‌شناخت، او را به عنوان قاضی شهر طرسوس، مركز ولایت ثغور برگزید و وی تا پایان فرمانراوایی ثابت در این سمت باقی بود (ابن سعد، ۷(۲) / ۹۳؛ یغموری، ۳۱۴؛ خطیب، ۱۲ / ۴۱۳). ابراهیم حربی محدث، مدت فرمانروایی ثابت و قضاء ابوعبید را حدود ۱۸ سال دانسته است (یغموری، خطیب، همانجاها)، اما ابوحسان زیادی مورخ، مدت حكمرانی ثابت را حدود ۱۷ سال و پایان آن را رد ۲۰۸ ق دانسته است (همو، ۷ / ۱۴۳). به هر روی در فاصلۀ سالهای ۲۰۸-۲۱۰ ق / ۸۲۳-۸۲۵ م ابوعبید كه حامی خود، ثابت را از دست داده بود و دیگر ثغور پرتلاطم شام را جای درنگ نمی‌دید، رهسپار بغداد گشت.

گفتنی است كه در میان مشایخ متأخر ابوعبید نام كسانی به چشم می‌خورد كه در شهرهای بین راه طرسوس تا حلب سكنی داشتند و بسیار محتمل است كه ابوعبید در راه بازگشت خود، فرصت را برای شنیدن حدیث از آنان مغتنم شمرد باشد، از آن جمله‌اند: اسحاق بن عیسی بغدادی (د ۲۱۴ یا ۲۱۵ ق)، ساكن اذنه؛ محمد بن كثیر صنعانی (د بعد از ۲۱۰ ق)، ساكن مِصّیصه؛ هیثم بن جمیل بغدادی (د ۲۱۳ ق)، ساكن انطاكیـه (نک‌ : مزی، همانجا؛ برتن، ۱۷۲). ابوعبید خود نیز تصریح نموده كه از محمد بن عیینۀ فزاری ساكن مصیصه و دیگر عالمان ثغور بهره گرفته (نک‌ : الاموال، ۹۱) و در جای جای آثارش به ذكر یافته‌ها و مشاهدات خود در ثغور شام پرداخته است (مثلاً نك‌ : الناسخ، ۷۳-۷۴، الاموال، ۱۸۲).

ابوعبید پس از حدود دو دهه دوری از بغداد بدان شهر بازگشت و چندی در آنجا مقیم شد (نک‌ : ابن سعد، ۷(۲) / ۹۳). از ۲۱۱ ق كه عبدالله ابن طاهر خزاعی پس از سالها جنگ در شام و مصر به بغداد درآمد (ابن اثیر، الكامل، ۶ / ۴۰۶)، با دانش دوستی و گشاده‌دستی چنان ابوعبید را به خود مجذوب ساخت كه وی هر كتابی كه تألیف می‌كرد، نزد او می‌فرستاد و پاداش بسیار دریافت می‌داشت و از غیر او صله دریافت نمی‌كرد (ابن ندیم. همانجا؛ خطیب، ۱۲ / ۴۰۶). با این وصف، در مورد رابطۀ عبدالله بن طاهر و ابوعبید نباید سخن به گزاف گفت، زیرا عبدالله (ز ۱۸۱ یا ۱۸۲ ق) پیش از سفر به طرسوس ــ با توجه به سن كمش ــ قادر به ایفای نقشی در زندگی ابوعبید نبوده و در واقع تماس نزدیك آن دو به فاصلۀ سالهای ۲۱۱-۲۱۳ ق محدود بوده است (قس: گوتشالك، 271 به بعد؛ زلهایم، 58-59).

در ۲۱۳ ق / ۸۲۸ م با رهسپار شدن عبدالله بن طاهر برای تصدی فرمانروایی خراسان، ابوعبید همراه یحیی بن معین آهنگ مصر كرد (ذهبی، سیر، ۱۰ / ۴۹۲، به نقل از تاریخ مصر ابن یونس). از استادان مصری او ــ كه در فاصلۀ سالهای ۲۱۸- ۲۲۸ ق / ۸۳۳- ۸۴۳ م ‌درگذشته‌اند و چنین می‌نماید كه او در همین سفر از آنان حدیث شنیده باشد ــ نعیم بن حماد و ابوصالح كاتب اللیث شایان ذكرند (نک‌ : ابوعبید، همان، ۵۲؛ نیز مزی، همانجا). به گفتۀ ابن عساكر در تاریخ دمشق (۱۴ / ۳۱۷) ابوعبید برای دانش‌اندوزی به دمشق نیز فرود آمده است و تأیید این گفتار در آثار ابوعبید نیز دیده می‌شود ( الاموال، ۳۱۷، الناسخ، ۹۹). وی در این سفر ــ كه احتمالاً در راه مصر بوده ــ از هشام بن عمار و عبدالاعلی بن مسهر قرائت و حدیث آموخته و نیز از سلیمان بن عبدالرحمن حدیث شنیده است (ابوعبید، الاموال، همانجا؛ ابن عساكر،‌همانجا؛ ابن‌جزری، غایة، ۲ / ۱۸). گذشته از سفرهایی كه ذكر شد، ابوعبید سفر یا سفرهایی نیز به حجار داشته كه حدود زمانی آن دانسته نیست(نک‌ : ابوعبید، غریب، ۱ / ۳۱۶).

ابوعبید پس از دهها سال دانش‌اندوزی در بازگشت مجدد به بغداد به كار تألیف پرداخت. وی به اعتبار شخصیت فكری خود با اصحاب حدیث بغداد و به ویژه بزرگ آنان احمد بن حنبل بسیار نزدیك بود (نک‌ : ابن جوزی، ۱۱۲-۱۱۴) و در عقاید ــ آنگونه كه از سراسر كتاب الایمان و از دیگر آثار وی برمی‌آید ــ بر مذهب اصحاب حدیث پای می‌فشرد و مواضع مرجئه، ‌جهمیه، معتزله و خوارج را مورد نقد قرار می‌داد (مثلاً نك‌ : الایمان، ۹، ۱۰، ۵۰، جم‌ ). در مورد امامت، عثمان را بر علی (ع) تفضیل می‌داد و با شیعیان برخوردی تند داشت (نک‌ : زبیدی، ۲۱۸؛ خطیب، ۱۲ / ۴۰۹؛ ابن عساكر، ۱۴ / ۳۲۶).

در ۲۱۹ ق / ۸۳۴ م ابوعبید كه ۶۸ سالگی را پشت سر نهاده بود ــ پیش از آنكه همچون دوستان خود، احمد بن حنبل و دیگر بزرگـان اصحاب حدیث بغداد، درگیر ماجرای «محنه» گردد ــ بغداد را ترك گفت و راهی حجاز شد(نک‌ : زبیدی، ۲۲۰؛ خطیب، ۱۲ / ۴۱۵) و تا پایان عمر در مكه مجاور حرم گشت (نک‌ : همو، ۱۲ / ۴۰۳؛ برای اطلاع از اقوال غیرمشهور دربارۀ وفات او، نك‌ : ابن خلكان، همانجا). عبدالله بن طاهر شعری در رثای او سروده است (خطیب، ۱۲ / ۴۱۲).

 

فقه ابوعبید

در میان شیوخ ابوعبید به نام شماری از فقیهان اصحاب حدیث برمی‌خوریم كه از جملۀ آنان سفیان بن عیینه، شریك نخعی و وكیع بن جراح از كوفیان و عبدالرحمن بن مهدی و یحیی بن سعید قطان از بصریان شایان ذكرند (مزی، ۱۵ / ۱۶۸- ۱۶۹). ابوعبید در محضر چنین استادانی ظرایف فقه كوفی و بصری اصحاب حدیث را فراگرفت و با شركت در مجالس درس قاضی ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی با فقه اصحاب رأی نیز آشنا شد (نک‌ : ابوعبید، الاموال، ۳۷، جم‌ ، غریب، ۱ / ۱۹۱، جم‌ ). در هنگام ورود شافعی به بغداد (۱۹۵- ۱۹۹ ق / ۸۱۱- ۸۱۵ م)، ابوعبید در ثغور شام بود و دیدار احتمالی او با شافعی كه نویسندگان شافعی آن را در حد دانش آموختن از وی شمرده‌اند، بایستی در حدود ۲۱۳ ق / ۸۲۸ م در مصر بوده باشد (نک‌ : نووی، ۱(۲) / ۲۵۷؛ سبكی، ۲ / ۱۵۴؛ نیز ووسنتفلد، 658-660). ابوعبید در مصر از طریق ابن بكیر و ابن ابی مریم با نظرات مالك و از طریق ابوصالح كاتب اللیث با آراء لیث بن سعد آشنا شد و در شام از طریق محمد بن كثیر بر نظرات اوزاعی وقوف یافت (نک‌ : ابوعبید، الناسخ، ۲۰، ۲۳، ۲۸، جم‌ ).

آگاهی گستردۀ ابوعبید از مذاهب گوناگون فقهی و دانش وسیع وی در علوم قرآنی و حدیث، او را توانا می‌ساخت تا به عنوان فقیهی مستقل در مسائل گوناگون فقهی اجتهاد نماید و بر تقلید احدی گردن ننهد (نک‌ : ذهبی، معرفة، ۱ / ۱۴۱). گفتار ابن درستویه مبنی بر اینكه قسمت اعظم فقه ابوعبید آمیخته‌ای از مذهب مالك و شافعی است، همچون دیگر موضعگیریهای وی خالی از تعصب به نظر نمی‌رسد (نک‌ : خطیب، ۱۲ / ۴۰۴-۴۰۵)، اما اینكه شافعیان و حنبلیان هر یك نام او را در طبقات رجال خود آورده‌اند، نیز دور از انتظار نیست (عبادی، ۳۷؛ سبكی، ۲ / ۱۵۳؛ ابن ابی یعلی، ۱ / ۲۵۹)، اگر چه شافعیانی چون ابواسحاق شیرازی و ابن‌رافعه او را شافعی نمی‌پنداشته‌اند (نک‌ : ابواسحاق، ۹۲‌؛ سبكی، ۲ / ۱۵۸). اصول كلی ابوعبید در استنباط احكام، آنگونه كه خود بیان داشته، از این قرار است: نخست، پیروی روایات و آثار؛ دوم، موافقت با رأی اكثریت؛ سوم، بیشترین سازگاری با زبان عربی ( الناسخ، ۸۶-۸۷، الاموال، ۴۳۹). او در جای جای آثارش به طور جداگانه نیز بدین اصول اشاره كرده است (همان، ۹۵، ۳۶۴، ۵۱۵).

ابوعبید قیاس را كه در آن روزگار در دست فقیهان اصحاب رأی ابزاری اساسی بود، در شرایع دین، از فرضیه و سنت، جایز نمی‌شمرد و باور داشت كه شرایع با یكدیگر قابل قیاس نیستند (نک‌ : همان، ۳۸۴، ۴۳۳، ۵۴۳). او با حدیث نیز برخوردی ناقدانه داشت و بارها حدیث را از حیث ضعف سند یا ناسازگاری با قول مشهور فقها طرح نموده است (همان، ۴۳۴-۴۳۵، ۳۷۰‌). ابوعبید نسخ كتاب با سنت را ممكن می‌شمرد (نک‌ : الناسخ، جم‌ ، الاموال، ۵۰۸-۵۱۰)، ولی اساساً گرایش او بر آن بود كه تا حد امكان بر محكم بودن و عدم نسخ آیات پای فشارد (نک‌ : الناسخ، جم‌ ، الاموال، ۵۵۹؛ نیز برتن، 19-20).

مطالعه در منابع بازمانده از فقه ابوعبید و عناوین آثار مفقود موجود وی، نشان می‌دهد كه او به برخی از مباحث فقه توجه ویژه‌ای داشته است. در واقع بیشتر موضوعات مورد توجه او را مباحث عبادی ـ اجتماعی یا صرفاً اجتماعی فقه تشكیل می‌دهند: مباحث مربوط به اموال مسلمانان از زكات و خراج، مسائل حقوقی چون ازدواج و خرید و فروش و مباحث مربوط به دادرسی چون شهادات و ادب القاضی. این گرایش او می‌تواند حاصل حدود ۱۸ سال تصدی قضا در شهری چون طرسوس بوده باشد ــ دورانی كه او را واداشت تا از نظرپردازی به عمل و كاربرد نزدیك گردد. به عنوان نمونه او روایات موجود دربارۀ میزان جزیۀ اهل كتاب را به موارد تاریخی آن محدود می‌سازد و آنها را بیان كنندۀ حكمی كلی نمی‌داند و بر آن است كه فرمانروای اسلامی باید با در نظر گرفتن شرایط و توانایی جزیه‌دهندگان میزان جزیه را تعیین نماید ( الاموال، ۴۹-۵۰). آراء فقهی ابوعبید را علاوه بر آثار بازمانده‌اش، می‌توان در كتب دیرین فقه تطبیقی و دیگر منابع، چون سنن ترمذی (۱ / ۲۲۷، ۴ / ۱۱۵)، اختلاف العلماء مروزی (ص ۳۴، ۳۶، جم‌ ) الاشراف ابن منذر (۱ / ۳۹، ۵۱، جم‌ )، الخلاف طوسی (۱ / ۸، ۲۹، جم‌ ) و الافصاح ابن هبیره (۱ / ۱۳۳) باز یافت.

 

ابوعبید و حدیث

همچنانكه گفته شد، ابوعبید پیش از ۱۷۶ ق / ۷۹۲ م شنیدن حدیث را آغاز كرد و در طول چندین دهه توانست از بسیاری از محدثان عراق، شام، حجاز و مصر حدیث بیاموزد. مزی فهرستی از مشایخ وی به دست داده است (همانجا) كه با استفاده از آثار موجود ابوعبید جای تكمیل بسیار دارد. در فهرست دیگری كه مزی از شاگردان و راویان ابوعبید ارائه كرده است (۱۵ / ۱۶۹-۱۷۰)، نام كسانی چون احمد بن یحیی بلاذری، حارث بن ابی اسامه و ابوبكر ابن ابی الدنیا به چشم می‌خورد، ولی آنگونه كه از سند آغازین آثار ابوعبید و كتب فهارس آشكار است، مهم‌ترین عامل انتقال آثار و ورایات ابوعبید شاگردش علی بن عبدالعزیز بغوی بوده است (برای تكمیل فهرست مزی، نك‌ : ابن ندیم، ۷۸؛ خلیفه، ۱۹؛ قفطی، ۳ / ۲۱- ۲۲؛ ابن عدیم، ۳ / ۱۱۶۸).

از دیدگاه رجالی، معاصران ابوعبید ــ احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه و یحیی بن معین ــ او را برتر از آن دانسته‌اند كه تنها با لف‌«ثقه» از وی یاد كنند و در واقع همانگونه كه ابن كامل یاد كرده، احدی بر وثاقت او طعن نكرده است (خطیب، ۱۲ / ۴۱۱، ۴۱۴-۴۱۵؛ یغموری، ۳۱۵). ابراهیم حربی او را به سبب از دست دادن محضر شیوخ متقدم و روایت از محدثان متأخر مورد نقد قرار داده (خطیب، ۱۲ / ۴۱۲-۴۱۳) و ابوحاتم رازی اشتغال او به غیر حدیث را بروی خرده گرفته است (ابن ابی حاتم، ۳(۲) / ۱۱۱). به علاوه در جای جای آثار ابوعبید در جزئیات مربوط به متن یا سند روایت، عباراتی دالّ بر تردید و فراموشی دیده می‌شود (مثلاً الاموال، ۲۴، غریب، ۱ / ۱۹۱، الناسخ، ۹۱) كه انتقاد برخی را موجب شده است (نک‌ : علی بن حمزه، ۱۹۱). در واقع محدثان در عین اینكه بر وثاقت ابوعبید باور داشتند، بیش از آنكه به اسانید و روایات او روی آورند، بر وی به سان یك مفسر حدیث ارج می‌نهادند (نک‌ : خطیب، ۱۲ / ۴۰۸، ۴۱۰). در صحاح سته بدون اینكه حدیثی از او نقل گردد، نكات تفسیری او دربارۀ برخی احادیث نقل شده است (نک‌ : بخاری، ۴ / ۱۳۹؛ ابوداوود، ‌سنن، ۲ / ۱۰۶).

آنچه ابوعبید را به عنوان مفسر احادیث مشكل شاخص كرده بود، تألیف كتاب غریب‌ الحدیث است كه به گفتۀ خود او حدود ۴۰ سال از عمرش را برای گردآوری مطالب آن صرف نموده بود (نک‌ : خطیب، ۱۲ / ۴۰۷) و چنانكه از مندرجات كتاب برمی‌آید، آن را پس از سفر مصر (۲۱۳ / ۸۲۸ م) در بغداد تألیف كرده (نک‌ : ابن‌سعد، ۷(۲) / ۹۳) و به روایتی به مأمون اهدا نموده بود (خطیب، ۱۲ / ۴۰۸). این كتاب از بدو تألیف مورد توجه محدثان بزرگ بغداد چون احمد بن حنبل و یحیی بن معین قرار گرفت (همو، ۱۲ / ۴۰۷؛ قس: ابوداوود، مسائل، ۲۸۲‌) و در اندك زمانی در شرق و غرب بلاد اسلامی رواج یافت، چنانكه نسخه‌ای از آن نزد عبدالله بن طاهر، والی وقت خراسان فرستاده شد (خطیب، ۱۲ / ۴۰۶) و امروز نسخه‌ای از آن به خط مغربی در لیدن وجود دارد كه تاریخ كتابت آن ۲۵۲ ق است (ورهووه، 95). در دوره‌های بعد كتاب ابوعبید دركنار تكمله‌ای كه ابن قتیبه بر آن نوشت، اساسی‌ترین منابع برای آثار دیگران در زمینۀ غریب الحدیث تلقی می‌شد (نک‌ : بخش آثار در همین مقاله).

 

ابوعبید و قرائت

برپایۀ فهرستی از شیوخ قرائت ابوعبید كه ابوعمرو دانی به دست داده، وی از علی بن حمزۀ كسائی، شجاع بن ابی نصر، اسماعیل بن جعفر مدنی، حجاج بن محمد، ابومسهر عبدالاعلی بن مسهر و هشام بن عمار قرائت آموخته است (ذهبی، معرفة، همانجا). ابن جزری بر آن فهرست، سلیم بن عیسی، یحیی بن آدم و سلیمان بن حماد نامی را افزوده است (غایة، همانجا). گوتشالك در مورد نام اخیر، حمّاد را تحریف جمّاز تصور كرده و ابن جماز (د بعد از ۱۷۰ ق)، راوی قرائت مدنی ابوجعفر را از شیوخ او دانسته است (ص 268)، ‌اما ابوعبید خود متذكر شده كه قرائت قاریان مدینه، از جمله ابوجعفر را تنها از اسماعیل بن جعفر فرا گرفته است (اندرابی، قراءات، ۴۴). ابوعمرو دانی از شاگردان او در قرائت احمد بن ابراهیم وراق خلف، احمد بن یوسف تغلبی، علی بن عبدالعزیز، نصر بن داوود و ثابت بن ابی ثابت را نام برده است (ذهبی، همانجا).

ابوعبید فراگرفته‌های خود دربارۀ قرائات گوناگون حجاز، عراق و شام را در كتابی با عنوان القراءات (نک‌ : بخش آثار در همین مقاله) به ودیعه نهاد و در آن افزون بر ۲۰ قرائت را ثبت كرد (مكّی، ۲۷؛ ابن جزری، ‌النشر، ۱ / ۳۳-۳۴). این اثرِ ابوعبید نخستین تألیف شناخته شده و در دانش قرائت است كه در آن قرائات گوناگون در كنار یكدیگر گردآوری شده است (همانجا) و محمد بن جریر طبری در تألیف كتاب القراءات خود، شالودۀ كار را بر این كتاب نهاده بوده است (یاقوت، ادبا، ۱۸ / ۶۷- ۶۸). ابوعبید علاه بر این اثر، در دیگر آثار خود نیز گاه به نقل قرائتهای گوناگون و اختلافات مصاحف پرداخته است (غریب، ۲ / ۳۳، ۵۱، جم‌ ، فضل، گ ۴۸ الف ـ ۴۹ ب، الناسخ، ۵، ۱۵، ۲۲؛ نیز ابن خالویه، ۱۰۸، ۱۱۸).

آگاهی وسیع ابوعبید از اختلافات قرائات و دانش گستردۀ او در ادب، وی را بر آن داشت تا از میان قرائات پیشینیان، به انتخاب پردازد. او به گفتۀ خود در این گزینش موافقت اكثر قراء، بیشترین سازگاری با نحو و لغت عربی و صحیح‌تر بودن از نظر تأویل (اعتقادی یا فقهی) را در نظر داشته (ابوعبید، همان، ۸۷؛ اندرابی، همان، ۱۴۲، ۱۴۵) و گویا در این بین بر موافقت با اكثریت تأكیدی خاص می‌نموده است (مثلاً نحاس، ۳ / ۱۳۲). علاوه بر سه اصل یاد شده، او در موارد بسیار، قرائتی را به جهت سازگاری با نظایر آن در قرآن (همو، ۳ / ۳۹، ۱۱۲، جم‌ ) یا در حدیث (همو، ۳ / ۳۰۶-۳۰۷) مرجع دانسته و بیشترین سازگاری با رسم الخط مصحف را در نظر داشته است (همو، ۳ / ۱۰، ۴ / ۲۳۳).

او گاه در اختیار خود، روش احتیاط را گزیده است. نمونۀ بارز آن در الف پایانی «الظُّنونا»، «الرَّسولا» و «السَّبیلا» (احزاب / ۳۳ / ۱۰، ۶۶، ۶۷) دیده می‌شود كه بین سه قول «حذف الف در وصل و اثبات آن در وقف»، «اثبات در هر دو حالت» و «حذف در هر دو حالت»، تنها با قول اخیر كه مخالفت با رسم مصحف بوده، مخالفت كرده و با تعمد بر وقف، خود را از كنار زدن هر یك از دو قول نخست رهانیده است (نک‌ : اندرابی، الایضاح، گ ۱۸۶ ب؛ «المبانی»، ۱۶۵). با وجود اینكه ابوعبید از نظر طبقه‌بندی مكاتب قراء، در شمار كوفیان جای دارد (نک‌ : اندرابی، همان، گ ۹۴ ب)، ولی وی با روشی اجتهادی كه در پیش گرفته، در بسیاری از موارد برخلاف اجماع كوفیان و حتی مصحف كوفه قرائت كرده است (مثلاً نك‌ : همان، گ ۱۵۷ الف، ۱۷۴ الف، ۱۹۴ الف).

از منابعی كه می‌توان اختیار ابوعبید را به تفصل در آنها بازیافت، اعراب القرآن ابوجعفر نحاس و الایضاح اندرابی شایان ذكرند و موارد پراكندۀ آن در منابع گوناگون، حتی سنن ترمذی (۵ / ۱۸۵-۱۸۶) دیده می‌شود. به تصریح مقدسی جغرافی‌نگار، در نیمۀ دوم سدۀ ۴ ق / ۱۰ م اختیار ابوعبید در بلاد جبل (در ایران) از قرائات رایج بوده (ص ۳۰۳) و مكی بن ابی طالب، عالم مغربی، از رواج آن در برخی نقاط در نیمۀ نخست سدۀ ۵ ق / ۱۱ م خبر داده است (ص ۶۴-۶۵). اشارات دیگری نیز وجود دارد كه از رواج این قرائت در دوره‌های بعد حكایت دارند (اندرابی، قراءات، ۱۴۲-۱۴۶؛ رافعی، ۱ / ۱۳۲، ۲ / ۱۵۹؛ ابن خیر، ۲۳).

ابوعبید و ادبیات عرب

ابوعبید در دورۀ تحصیل خود، نزد استادان بنام دو مكتب كوفه و بصره به فراگیری علوم ادب از نحو و لغت و غیر آن پرداخت و به عنوان ادیبی برجسته شناخته شد كه تأثیری انكارناپذیر بر آثار ادبی پس از خود بر جای نهاده است. در شمار استادان كوفی وی نام كسانی چون علی بن حمزۀ كسایی، یحیی بن زیاد فرّاء، ابوعمرو شیبانی، علی بن مبارك احمر و ابن اعرابی و در میان استادان بصری وی نام كسانی چون ابوزید انصاری، ابوعبیده معمر بن مثنی، عبدالملك اصمعی، یحیی بن مبارك یزیدی و نضر بن شمیل مازنی دیده می‌شود (نک‌ : یغموری، همانجا؛ خطیب، ۱۲ / ۴۰۴؛ ابن انباری، ۵۷).

ابوعبید رغبتی چندان به تألیف آثار مستقل در نحو نشان نداده و مباحث نحوی خود را در آثار مختلف پراكنده است. از مهم‌ترین منابع موجود برای مطالعۀ نحو ابوعبید، منقولات نحاس از كتاب القراءات اوست كه برخی با نقض و نقد نیز همراه است (مثلاً نك‌ : ۲ / ۲۸۵، ۳ / ۴۳۶). ابوعبید در نحو به مكتب كوفیان گرایش داشت (نک‌ : همو، ۲ / ۱۹۳؛ خطیب، همانجا). او هیچ گاه به عنوان یك نحوی برجسته مطرح نگردید (نک‌ : ابوطیب، ۹۳). در واقع ابوعبید بیشترین اهتمام خود را به واژه‌شناسی و موشكافی در پیچیدگیها و غرایب قرآن، احادیث و اشعار و به طور كلی غرایب واژه‌های عرب معطوف داشته و شماری از آثار خود را در همین زمینه پدید آورده است. مهم‌ترین اثر ابوعبید از این دست كتاب الغریب المصنف است كه گویند آن را در مدتی قریب ۳۰ تا ۴۰ سال گرد آودره، در ۰۰۰‘۱ باب مرتب نموده و بیش از ۲۰۰‘۱ بیت شعر را به عنوان شاهد لغوی در آن جای داده است (نک‌ : همانجا؛ ابن ندیم، همانجا؛ ازهری، ۱ / ۲۰).

الغریب المصنف از نخستین مجموعه‌های بزرگ واژه‌شناسی عربی است كه در آن گزیدۀ اقوال لغویان پیشین و تحقیقات شخصی مؤلف گرد هم آمده است و همین جامعیت موجب شده كه شمر بن حمدویه، از شاگردان ابوعبید این اثر را بهترین تصنیف در نوع خود بشمارد و حواشی بسیاری بر آن بنویسد. این متن و حواشی بعدها مورد استفادۀ ازهری واقع شده است (همانجا). به هر روی امتیازات این اثر از یك سو و برخی لغزشهای مؤلف ــ كه در چنین اثری از آن گریزی نبوده است ــ از دگر سو، موجب اظهار نظرها و موضعگیریهای متفاوتی در مورد این كتاب و مؤلف آن به عنوان یك «لغوی» شده است. ادیب معاصر وی، اسحاق بن ابراهیم موصلی معتقد بوده كه در این اثر تصحیفات بسیاری رخ داده و ابوعبید با این اعتراض به گونه‌ای منطقی برخوردار كرده و احتمال خطا را در حد معقول آن پذیرفته است (نک‌ : زبیدی، ۲۲۰-۲۲۱؛ خطیب، ۱۲ / ۴۱۳).

دامنۀ انتقادات از این اثر به پس از درگذشت ابوعبید نیز كشیده شد و در نیمۀ دوم سدۀ ۳ ق / ۹ م ابوسعید محمد بن هیبرۀ ‌اسدی در رساله‌ای که برای عبدالله بن معتز تألیف نموده، به گردآوری موارد انكار یا تأیید گفته‌های ابوعبید دست یازید (یـاقوت، همان، ۱۹ / ۱۰۵). در سدۀ ۴ ق / ۱۰ م ابن درستویه (نک‌ : خطیب، ۱۲ / ۴۰۴) و ابوطیب لغوی (همانجا) ارزش تحقیقی الغریب المصنف را كمتر از آنكه تصور می‌رفت، جلوه داده و بیشتر هنر او را در اقتباس از آثار دیگران دانسته‌اند. علی بن حمزۀ بصری ردیه‌نویس آثار ادبی، در «التنبیهات» خود به نقد برخی گفته‌های ابوعبید در كتاب یاد شده پرداخته و او را به فقدان ضبط و بی‌دقتی متهم ساخته است (نک‌ : ص ۱۹۱-۱۹۲، جم‌ ). در مقابل كسانی چون ازهری بر الغریب المصنف به عنوان منبعی اساسی تكیه كرده، حتی در نقل گفتار پیشینیان، چون ابوزید، ابوعبیده، اصمعی و كسایی بر نقل ابوعبید اعتماد نموده‌اند (نک‌ : ازهری، ۱ / ۱۳-۲۰).

اینكه ابوعبید بیشتر اطلاعات لغوی را از استادان خود برگرفته، امری است كه برای یك لغوی سنتی طبیعی می‌نماید، ولی این بدان معنی نیست كه آثار و مباحث لغوی او منحصر به نقل از لغویان پیشین بوده باشد. او بارها به نقد نظرات شیوخ خود پرداخته و بر شنیده‌های مستقیم خود از فصیحان عرب نیز به عنوان منبعی اساسی تكیه كرده است (مثلاً نك‌ : سیوطی، ۱ / ۱۰۹، ۱۳۲؛ ‌نحاس، ۲ / ۳۸۶).

از جنبه‌های شاخص واژه‌شناسی ابوعبید كه به ویژه در كتاب لغات القبائل دیده می‌شود، اطلاعاتی است كه در مورد واژه‌ها و تلفظهای مختلف در لهجه‌های گوناگون عربی به دست می‌دهد. او در بررسی لهجه‌ها، تقسیماتی جغرافیایی از حجاز، ‌نجد، یمامه، عمان، یمن و شام و تقسیماتی قبیله‌ای از قریش، تمیم، طیء و دیگر قبایل را در نظر داشته و به نمونه‌های منقول از گویشهای تاریخی عرب چون سبا، حمیر، ‌جرهم، عمالقه، مدین و غسّان نیز توجه نموده است. اینگونه اطلاعات در آثار ابوعبید نه تنها از نظر جمع‌آوری روایات پیشینیان، بلكه از این لحاظ نیز كه در پاره‌ای موارد ــ به ویژه در مورد لهجه‌های ثغور شام ــ شنیده‌ها و دریافتنهای شخصی خود اوست، حائز اهمیت است (نک‌ : غریب، ۳ / ۹۱، ۴ / ۳۱). گفتنی است كه اطلاعات لغوی ابوعبید طی سده‌ها، در سطح وسیعی مورد استفادۀ لغت‌نویسان عربی قرار گرفته است. ابوعبید در تدوین لغت نیز نظراتی داشت و معتقد بود كه اصطلاحات علوم را نباید با دانش لغت خلط نمود و آنها را در كنار واژه‌ها قرار داد (نک‌ : عزاوی، ۱۰۴).

گذشته از واژه‌ها، ‌امثال نیز توجه ابوعبید را به خود جلب نموده بود، تا آنجا كه او امثال را مظهر حكمت عرب در دو دورۀ جاهلیت و اسلام دانسته است (نک‌ : سیوطی، ۱ / ۴۸۶). وی در زمینۀ امثال اثری تألیف كرد كه در تاریخ كتب امثال عرب جایگاهی ویژه دارد. اگرچه پیش از او كسانی چون مفضل بن محمد ضبی و مؤرج بن عمرو سدوسی آثاری در این زمینه پرداخته بودند، جامعیت كتاب ابوعبید آثار پیشین را تحت‌الشعاع قرار داد و مؤلفان بعدی نیز كمابیش از آن بهره جستند. كتاب الامثال ابوعبید و جایگاه آن در میان آثار مربوط به امثال عرب توسط رودلف زلهایم به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است (برای تحقیقات سنتی و معاصر دربارۀ این كتاب، نك‌ : GAS, VIII / 84-85).

 

ابوعبید و زبان‌شناسی

پرورش ابوعبید در محیط فارسی زبان خراسان و برخوردهای او با یونانیان آسیای صغیر و احتمالاً اقلیتهای زبانی چون قبطیان مصر، شرایط مساعدی بود تا او دیدگاه خود را از زبان عربی فراتر بوده، به مقایسه‌های زبانی بپردازد: وی در یك جا در مقایسه‌ای بین ساختار نحوی زبان عرب با دیگر زبانها (در حد شناخت خویش)، مشخصه‌هایی چون الف و لام تعریف و اعراب پایانی كلمات را از ویژگیهای این زبان شمرده و درجایی دیگر مدعی شده كه زبان عربی قابلیت ترجمه‌پذیری از دیگر زبانها را بخوبی داراست، ولی ترجمه از عربی به دیگر زبانها كیفیت مطلوبی ندارد و در همین راستا ترجمه‌های قرآن و حتی «بسمله» را مورد تقلید قرار داده است (نک‌ : قلقشندی، ۱ / ۱۴۹؛ سیوطی، ۱‌ / ۳۲۹).

چهره‌ای دیگر از برخورد مقایسه‌ای ابوعبید، در ریشه‌شناسی واژه‌های بیگانه در عربی، به چشم می‌خورد، چه، او توجه ویژه‌ای به الفاظ معرّب معطوف نموده و نظراتش در این باره مورد عنایت لغویان بعدی قرار گرفته است. آشنایی بیش و كم ابوعبید با چند زبان، او را در شناخت ریشۀ واژه‌های عربی واقع‌بین‌تر ساخته و موجب شده تا وی برخلاف پیش‌كسوتانی چون ابوعبیده معمر بن مثنی، حتی در قرآن وجود واژه‌های بیگانه را بپذیرد. البته دور از انتظر نیست كه او برای خدشه‌دار نساختن عربیت قرآن به توجیهاتی نیز توسل جوید (نك‌ : ابوعبید، غریب، ۴ / ۲۴۲، «رسالة»، ۱ / ۱۲۵ به بعد؛ سیوطی، ۱ / ۲۶۸- ۱۶۹).

ابوعبید در جای جای آثار خویش به نشان دادن ریشه‌های فارسی، ‌سامی ـ حامی و به ندرت یونانی برای برخی واژه‌هایی عربی پرداخته است، ولی میزان ارزش این اطلاعات در همۀ این زبانها برابر نیست. اینكه او واژۀ «رقیم» را در زبان رومی (یونانی) بیانگر معنی «كتاب» دانسته (همان، ۲ / ۳) و واژۀ معرّب «سرق» (= قطعه حریر سفید) را به جای بازگردانیدن به واژۀ یونانی «سریكس[۱]» (لیدن، 1594) از واژۀ پارسی «سره» (= نیكو) مشتق دانسته است (غریب،‌ / ۲۴۱-۲۴۲)، نشان از آن دارد كه وی به رغم حضور طولانی در آسیای صغیر زبان یونانی را نیك نیاموخته بوده است. در مورد زبانهای سامی ـ حامی، غالب ارجاعات او، به ویژه در لغات القبائل، به زبانهای نبطی، ‌سریانی، عبری و گاه حبشی و قبطی و بربری از گفتار عالمان و لغویان پیشین مایه دارد، ولی به ندرت نكات جالبی نیز در آن بین دیده می‌شود. به عنوان نمونه او در مورد واحد اندازه‌گیری «بُهار» آن را از ریشه‌ای قبطی پنداشته (غریب، ۴ / ۱۶۴) و آورده است كه در زبان قبطیان هر بهار برابر با ۳۰۰ رطل است (قس: BHR در قبطی بهاری: كروم، 488). البته برابری واحد بهار با ۳۰۰ رطل در منابع تاریخی مؤید دارد(نک‌ : مقدسی، ۹۴). نمونۀ دیگر واژۀ زُرْمانقة (= جبۀ پشمین) است كه حتی در عهد ابوعبید واژه‌ای متروك بوده و او ریشۀ آن را عبری پنداشته است (قس: «گُرمنقه» در سریانی: فرنكل، 289) و پندار او بیش از لغویانی كه آن را معرب «اشتربانه» فارسی دانسته‌اند (نک‌ : ابن‌اثیر، مبارك، ۲ / ۳۰۱) به تحقیق نزدیك بوده است.

از یونانی و زبانهای سامی ـ حامی كه بگذریم، مباحث ابوعبید دربارۀ زبان فارسی بسیار محققانه‌تر است. برخی از نظرات شخصی او چون بازگرداندن اشتقاق «قَیروان» به اصل فارسی (و نیز پهلوی) «كاروان» همواره مورد توجه قرار گرفته است (نك‌ : غریب، ۴ / ۴۲۲). علاوه بر آن، ابوعبید گاه به استنباط قاعده‌هایی در تعریب واژه‌های فارسی پرداخته كه بسیار جالب توجه است. به عنوان مثال او تبدیل «شین» به «سین» در تعریب الفاظی چون نیشابور (نیسابور) و دشت (دست» را قاعده‌ای معمول شمرده است (نک‌ : سیوطی، ۱ / ۲۷۵). همچنین تبدیل جزء پسین «ـه» (-a) در واژه‌های فارسی به «ـَ ق» (-aq) در شكل عربی را به سان یك قاعده بیان داشته و مواردی چون تبدیل اِسْتبرَه به اِسْتَبرَق (= دیبای ستبر) و بَرَه به بَرَق (= بچۀ گوسفند) را نمونه آورده است (غریب، ۴ / ۲۴۲). اگرچه واژه‌های عربی یاد شده معرب واژه‌های پهلوی با جزء پسینِ «ـَ ك» (-ak) هستند كه كاف پایانی آنها به قاف تبدیل شده است (پهلوی: varak, stawrak: فره‌وشی، ۴۰۹، ۴۵۱)، ولی گفتار ابوعبید از آگاهی او به فارسی دری و ناآشنایی قابل انتظار او با زبان پهلوی نشأت گرفته است.

ابوعبید آن اندازه با زبان فارسی مأنوس بود كه حتی در دهۀ پایانی زندگی خود در بغداد، به هنگام تفسیر واژۀ عربی «جائز» در غریب الحدیث ذكر داده كه معادل این كلمه در فارسی «تیر» است (۳ / ۱۱۹). علاوه بر آنچه یاد شد، این تركیبها و واژه‌های فارسی نیز در آثار ابوعبید و منقولات موجودات در المعرب جوالیقی از او ضبط گردیده است: اندرآیم (غریب، ۴ / ۳۷۹)، خاك بر سر ( الاموال، ۳۲‌)، ‌باذق و بختج (= باده و پخته) (غریب، ۲‌ / ۱۷۸)، باله (= الجِراب) (جوالیقی، ۵۱)، دوپود (همو، ۱۳۹)، روسپی ( غریب، ۳ / ۴۲۴)، یَلمه (= قبا) (همان، ۴ / ۲۴۲).

 

اطلاعات تاریخی و جغرافیایی او

ابوعبید از محضر مورخان بزرگی چون هشام ابن كلبی، محمد بن عمر واقدی، هیثم بن عدی و ابوعبیده معمر بن مثنی دانش آموخته و در آثار خود از آنان و دیگران روایات تاریخی بسیاری نقل نموده است (مثلاً نك‌ : همان، ۱ / ۱۵۷، ۲ / ۳۰۰). او گاه به نسخه‌های اصیل برخی اسناد تاریخی دسترسی داشته است. به عنوان مثال متن پاسخهای لیث بن سعد، سفیان بن عیینه، مالك بن انس و تنی چند از دیگر فقها در پاسخ استفتاء عبدالملك بن صالح، فرمانروای ثغور شام را در دیوان وی مشاهده كرده و خلاصۀ آن پاسخها را نقل نموده است ( الاموال، ۱۸۳-۱۸۷). نمونۀ دیگر نسخه‌ای اصیل از نامۀ پیامبر (ص) به اهل دومة الجندل است كه بر پوستی سفید نوشته شده بوده و وی آن را به دست آورده و متن آن را عیناً در كتاب الاموال (ص ۲۰۵-۲۰۶) خود نقل كرده است. در میان آثار بازمانده از او كتاب الاموال، به ویژه از نظر مكاتبات پیامبر (ص) و فتوح سرزمینها ارزش تاریخی بسیاری دارد و مورخانی چون مسعودی از آن سود برده‌اند (نک‌ : مسعودی، التنبیه، ۲۳۲).

محتمل است كه ابوعبید آثار مستقلی نیز در اخبار و روایات تاریخی تألیف كرده بوده (مثلاً الاحداث، نك‌ : بخش آثار در همین مقاله) و مسعودی آنجا كه نام او در كنار مورخانی چون ابومخنف، ‌ابن اسحاق و واقدی آورده ( مروج، ۱ / ۲۱)، به اینگونه آثار او توجه داشته است. به هر روی روایات تاریخی بسیاری به نقل از ابوعبید در آثار تاریخی شاگردش بلاذری وارد شده ( انساب، ۱ / ۱۶۵، جم‌ ، فتوح، ۲۳، ۳۱، جم‌ ) و در آثار دیگری نیز روایات تاریخی او به طور پراكنده نقل گردیده است.

در زمینۀ جغرافیا، كراچكوفسكی با در نظر داشتن كتاب الغریب المصنف و قیاس آن با كتاب الصفات نضر بن شمیل ــ كه الگوی تألیف الغریب بوده است (نک‌ : ابن ندیم، ۵۷- ۵۸) ــ نتیجه گرفته كه بخشی از اثر ابوعبید نیز همچون الصفات، به جغرافیای طبیعی اختصاص داشته است (ص 120). به هر روی اطلاعات پراكنده در زمینۀ نامهای جغرافیایی و حدود و ثغور آنها در دیگر آثار ابوعبید و به نقل از او در آثار متأخر جغرافیایی درج شده است (نک‌ : ابوعبید، همان، ۸۱-۸۲، ۱۸۲؛ ابوعبید بكری، ‌معجم، ۱ / ۶، ۲ / ۶۲۶، جم‌ ؛ یاقوت، بلدان، ۱ / ۲۹۱).

 

آثـار

ابوعبید در فنون گوناگون تألیفات پرشماری داشته كه به اعتقاد جاحظ از صحیح‌ترین و پرسودترین آثار پیشینیان بوده است (نک‌ : زبیدی، ۲۱۷‌). ابن درستویه ضمن سخن گفتن از تعدد آثار وی به معرفی مهم‌ترین آنها پرداخته و یادآور شده است كه این آثار در سرزمینهای مختلف مورد توجه بوده‌اند. به گفتۀ او آثار رواج یافتۀ ابوعبید افزون بر ۲۰ عنوان بوده است و او را آثاری نامشهور به‌ویژه در فقه نیز بوده كه آنها را برای شاگردان خود روایت نكرده، ولی وی [ابن درستویه] نسخه‌های آنها را در بیوت طاهریان دیده بوده است (خطیب، ۱۲ / ۴۰۴-۴۰۵). مهم‌ترین آثار شناختۀ او اینهاست:

 

الف ـ چاپی

۱. الاجناس من كلام العرب و مااشتبه فی اللفظ و اختلف فی المعنی، در لغت، به كوشش امتیاز علی عرشی، بمبئی، ۱۳۵۶ ق / ۱۹۳۸ م. ۲. الامثال، در ضرب‌المثلهای عربی، ‌كه نخست به عنوان متن در مجموعۀ التحفة البهیة در ۱۳۰۲ ق در استانبول به چاپ رسیده است، سپس همراه با ترجمۀ لاتین بخشی از آن در ۱۹۳۶ م توسط برتو[۲] در گوتینگن طبع شده است. ۳. الاموال، در مباحث فقهی مربوط به زكات و خراج، كه بارها از جمله در قاهره (۱۳۵۳ ق) به كوشش محمد حاممد فقهی و نیز در همانجا (۱۳۸۹ ق) به كوشش محمد خلیل هراس به چاپ رسیده است. حمید بن زنجویه در كتاب الاموال (۱ / ۹۰، جم‌ ) و نیز قدامة بن جعفر در الخراج (ص ۲۱۵، جم‌ ) از این كتاب استفادۀ فراوان برده‌اند. ۴. الایمان و معالمه وسننه و استكماله و درجاته، دربارۀ نظریۀ اصحـاب حدث در مسألۀ ایمـان (نک‌ : مآخذ همین مقاله؛ نیز GAS, IX / 71). مادلونگ در مقاله‌ای در مجلۀ «مطالعات اسلامی[۳]» به بررسی انعكاس نظرات اعتقادی متقدم اهل سنت در این اثر ابوعبید پرداخته است. ۵. رسالۀ ماورد فی القرآن الكریم من لغات القبائل، دربارۀ واژه‌های قرآن. این رساله در حاشیۀ التیسیر فی علم التفسیر دیرینی در قاهره (۱۳۱۰ ق) به چاپ رسیده است (نیز نك‌ : مآخذ همین مقاله). ۶. غریب الحدیث، در شرح واژه‌های مشكل به كار رفته در احادیث نبوی و آثار صحابه (نک‌ : مآخذ همین مقاله؛ در مورد تحقیقات انجام یافتۀ آن، نك‌ : GAS, VIII / 86-87)؛ ۷. فضل (فضائل) القرآن ومعالمه آدابه، كه فصلی از آن به كوشش اشپیتالر[۴] در برلین (۱۹۵۲ م) منتشر شده و نسخه‌های خطی آن در كتابخانه‌های توبینگن، برلین، قاهره، دمشق و جز آن یافت می‌شود (GAS, IX / 71)؛ ۸. الناسخ و المنسوخ، در ناسخ و منسوخ قرآن كه در چند مورد به ناسخ و منسوخ حدیث نیز پرداخته است (مثلاً ص ۴۸، ۵۷- ۵۸). این اثر بار نخست در ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م توسط فؤاد سزگین در اشتوتگارت چاپ تصویری شده است (نیز نك‌ : مآخذ همین مقاله). ۹. النعم و البهائم و الوحش والسباع و الطیر و الهوام و حشرات الارض، كه در ۱۹۰۸ م به كوشش بویژ[۵] در «نشریۀ دانشكدۀ خاورشناسی[۶]» دانشگاه سن ژوزف بیروت به چاپ رسیده است.

گفتنی است كه سمعانی در التحبیر (۱ / ۱۸۵) در زمرۀ آثار ابوعبید از كتابی با عنوان مقتل الحسین (ع) یاد كرده است كه به نظر می‌رسد همان متن مندرج در العقد الفرید ابن عبدربه (۴ / ۳۷۶ به بعد) بوده باشد.

 

ب ـ خطی

۱. الایضاح، نسخۀ خطی جامع قرویین فاس (GAS, S, I / 167)؛ ۲. الطلاق، در فقه، كه پاره‌ای از آن در موزۀ آثار اسلامی تركیه به شمارۀ ۷۸۹۲ باقی است (نک‌ : GAS, IX / 72) و آراء منقول از ابوعبید در ابواب طلاق از اختلاف‌ العلماء مروزی (ص ۱۲۹-۱۹۶) احتمالاً برگرفته از همین اثر اوست. ۳. الطهارة یا الطهور، در فقه، كه نسخه‌هایی از آن در دارالكتب مصر و كتابخانۀ ظاهریۀ دمشق نگهداری می‌شود (نک‌ : GAS, IX, 71) و احتمالاً همین اثر در بخش مربوط از اختلاف العلماء مروزی (ص ۳۴- ۳۹) ‌مورد استفاده قرار گرفته است. ۴. عدد ‌آی القرآن، در شمارش آیات قرآن، كه نسخۀ آن در كتابخانۀ زینونۀ تونس مضبوط است (GAS, IX, 70)؛ ۵. الغریب المصنف، در لغت، كه نسخه‌های متعدد از بخشهای گوناگون آن در كتابخانه‌های مختلف جهان، همچون آمبروزیانا، اسكوریال، توپكاپی، ایاصوفیه، دارالكتب مصر و ظاهریه یافت می‌شود (برای نسخه خطی و نیز تحقیقات انجام گرفته، نك‌ : همان، III / 367, VII / 345, VIII / 83- 84). گفتنی است كه ممكن است برخی از آثار كوچك بازمانده از ابوعبید در زمینۀ لغت بخشهایی از الغریب المصنف باشند (مثلاً در مورد خلق الانسان و نعوته، نك‌ : TS، شم‌ 7499؛ قس: RSO, IV / 716)؛ ۶. كتاب فَعَلَ و اَفْعَلَ، در لغت. نسخۀ خطی آن در دارالكتب مصر موجود است (GAL, S، همانجا). ۷. المواعظ، مشتمل بر اندرزهای پیامبران (ابن خیر، ۲۹۱؛ وادی آشی، ۲۳۳) كه نسخه‌ای از آن در لایپزیگ موجود است (فولرس، شم‌ 158). ۸. متنی دربارۀ حج، نوشته شده بر یك قطعه پوست كه در موزۀ آثار اسلامی تركیه نگهداری می‌شود (GAS, IX / 72)؛ ۹. جزئی از احادیث ابوعبید، به روایت علی بن عبدالعزیز، كه نسخۀ خطی آن در كتابخانۀ ظاهریه وجود دارد (ظاهریه، ۱۷۷).

 

آثار یافت نشده و منسوب

۱. آداب الاسلام، كه بلوی در الف باء (۲ / ۲۷) از آن نقل كرده است. ۲. الاحداث (ابن ندیم، ۷۸)، كه محب‌الدین طبری (۱ / ۸) از آن استفاده كرده است. ۳. ادب القاضی (ابن ندیم، همانجا). ۴. الاشربة، در فقه، كه طوسی در رسالۀ «تحریم الفقاع» (ص ۲۵۶-۲۵۷) و ابن شهر آشوب در متشابه القرآن (۲ / ۲۱۱) از آن نقل قول كرده است. ۵. الاضداد، كه سیوطی بدو منسوب داشته (۱ / ۵۸۱، ۲ / ۲۴۹) و بروكلمان نسخه‌ای از آن به شمارۀ ۸۷۴ در كتابخانۀ عاشرافندی نشان داده كه براساس فهرست این كتابخانه چیزی جز الاضداد ابوحاتم سجستانی نیست (نك‌ : GAL, S، همانجا؛ قس: دفتر كتبخانه، ۵۶، شم‌ ۸۷۴). ۶. امالی، كه سیوطی (۲ / ۳۲۳) از آن بهره گرفته است. ۷. امراض الابل (نک‌ : ابن منظور، ذیل ذیب). ۸. الایمان و النذور، در فقه (ابن ندیم، همانجا)، كه احتمالاً مأخذ بخشی از اختلاف العلماء مروزی (ص ۲۱۱- ۲۱۸) بوده است. ۹ و۱۰. الحجر و التفلیس و الحیض، در فقه (ابن ندیم، همانجا). ۱۱. الخیل، كه ابن منظور بارها در لسان العرب بدان استناد نموده است (ذیل خنب، رصع، خقق، ملك، نزا) و ممكن است ناشی از اشتباه نوشتاری در ارجاع به كتاب الخیل ابوعبیده معمر بن مثنی باشد (قس: ابن منظور، ذیل ضبح، جم‌ ). ۱۲. الشعراء (ابن‌ندیم، همانجا)، که از وجود آن در سدۀ ۷ ق در حلب گزارش شده است (GAS, II / 94)؛ ۱۳. شواهد القرآن (ابن خیر، ۷۱؛ سمعانی، همانجا). ۱۴. الصفات (ابن منظور، ذیل بدل). ۱۵. غریب القرآن (ابن ندیم، ۳۷، ۷۸)، كه احتمال دارد با اثر چاپی شمارۀ ۵ مرتبط بـاشد (نک‌ : GAL, S، همانجا). ۱۶. الغنم، كه مورد استناد جوهری در صحاح (۶ / ۲۳۰۷) واقع شده است. ۱۷. فضائل الفرس، كه قلقشندی (۴ / ۹۲) از آن نقل كرده و ممكن است چیزی جر اثر ابوعبیده معمر بن مثنی با همین عنوان نباشد (ابن ندیم، ۵۹). ۱۸. فقه ابی عبید (ذهبی، سیر، ۱۸ / ۲۰۳). ۱۹. القراءات (ابن ندیم، ۳۸، ۸۷)، كه نسخه‌های آن تا مدتها در مشرق و مغرب رواج داشته است (مثلاً نك‌ : نحاس، ۳ / ۳۱۳؛ ابن خیر، ۲۳؛ ابوشامه، ۴۰-۴۲، ۱۶۳-۱۶۵). ۲۰. ما خالقت العامة فیه لغات العرب (ابن‌منظور، ذیل قزز، ققز). ۲۱. المذكر و المؤنث (ابن‌ندیم، همانجا). ۲۲. معانی الشعر (سبكی، ۲ / ۱۵۸). ۲۳. المقصور و الممدود (ابن ندیم، همانجا). ۲۴. المعاقرات‌ (ابن منظور، ذیل عقر). ۲۵. معانی القرآن (ابن ندیم، همانجا؛ خطیب، ۱۲ / ۴۰۵)، كه ابن شهر آشوب در مناقب (۱ / ۱۱) از آن نقل نموده است. ۲۶. كتابی در نحو (ازهری، ۱ / ۲۰۰). ۲۷. النسب (ابن ندیم، همانجا)، كه تا مدتها تداول داشته (نک‌ : ابن خیر، ۲۳۹؛ ابوعبید بكری، همان، ۱ / ۱۸۳؛ ابن زهره، ۹) و احتمالاً همین اثر مورد استفادۀ نوسندگان انساب در نقل از ابوعبید بوده است (نک‌ : ابن حزم، ۵، ۳۰۱؛ قلقشندی، ۱ / ۳۱۹-۳۲۰، جم‌ ). ۲۸. النكاح، كه ابوعبید خود در كتاب المواعظ از آن یاد كرده (نک‌ : GAS, IX / 72، به نقل از گ ۹۱ الف نسخۀ لایپزیگ) و احتمالاً مأخذ مروزی در اختلاف العلماء (ص ۱۲۱-۱۲۵) ‌نیز بوده است. ۲۹. النوادر (ابن منظور، ذیل هدف).

 

مآخذ

ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح والتعدیل، حیدرآباد دكن، ۱۳۷۲ ق / ۱۹۵۲ م؛ ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابلة، به كوشش محمد حامد فقی، قاهره، ۱۳۷۱ ق / ۱۹۵۲ م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن اثیر،‌ مبارك بن محمد، النهایة، به كوشش محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، ‌قاهره، ۱۳۸۳ ق / ۱۹۶۳ م؛ ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نزهة الالباء، به كوشش ابراهیم سامرائی، بغداد، ۱۹۵۹ م؛ ابن جزری، ‌محمد بن محمد، غایة النهایة، به كوشش برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۲ ق / ۱۹۳۳ م؛ همو، النشر، به كوشش علی محمد ضباع، قاهره، كتابخانۀ مصطفی محمد؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، مناقب الامام احمد بن حنبل، قاهره، ۱۳۴۹ ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دكن، ۱۳۲۶ ق؛ ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ ابن خالویه، حسین بن احمد، مختصر فی شواذ القرآن، به كوشش برگشترسر، قاهره، ۱۹۳۴ م؛ ابن خلكان. وفیات؛ ابن خیر، محمد، فهرسة، به كوشش فرانسیسكو كودرا، بغداد، ۱۹۶۳ م؛ ابن زهره، محمد بن حمزه، غایة الاختصار، نجف، ۱۳۹۲ ق / ۱۹۶۲ م؛ ابن سعد، محمد، كتاب الطبقات الكبیر، لیدن، ۱۹۰۴- ۱۹۱۸ م؛ ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، متشابه القرآن و مختلفه، تهران، ۱۳۶۹ ق / ۱۹۵۰ م؛ همو، مناقب آل ابی‌طالب (ع)، قم، چاپخانۀ علمیه؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقدالفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ ق؛ ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطلب، به كوشش سهیل زكار، ‌دمشق، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م؛ ابن عساكر، ‌علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، [عمّان]، دارالبشیر؛ ابن منذر، محمد بن ابراهیم، الاشراف، به كوشش عبدالغنی محمد عبدالخالق، ‌قطر، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ ‌ابن منظور، لسان؛ ابن ندیم، ‌الفهرست؛ ابن هیبره، یحیی بن محمد، الافصاح، حلب، ۱۳۶۶ ق / ۱۹۴۷ م؛ ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، به كوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ ق / ۱۹۸۱ م؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، داراحیاء السنة النبویة؛ همو، مسائل الامام احمد، قاهره، ۱۳۵۳ ق؛ ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، المرشد الوجیز، به كوشش طیار آلتی قولاج، آنكارا، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ ابوطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب‌النحویین، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، مطبعة نهضة مصر؛ ابوعبید بكری، عبدالله بن عبدالعزیز، فصل المقال، به كوشش عبدالمجید عابدین و احسان عباس، خارطوم، ۱۹۵۸ م؛ همو، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفی سقاء، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، به كوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، ۱۹۸۸ م؛ همو، الایمان، به كوشش محمد ناصرالدین البانی، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ همو، «رسالة ناورد فی القرآن الكریم من لغات القبائل»، در حاشیۀ تفسیر الجلالین، قاهره، ۱۳۴۲ ق؛ همو، غریب‌الحدیث، حیدرآباد دكن، ۱۳۸۴-۱۳۸۷ ق / ۱۹۶۴-۱۹۶۷ م؛ همو، فضل القرآن، نسخۀ خطی توبینگن، شم‌ ‌۹۶؛ همو، الناسخ و المنسوخ، به كوشش برتن، كمبریج، ۱۹۸۷ م؛ ازدی، یزید بن محمد، تاریخ الموصل، به كوشش علی حبیبه، قاهره، ۱۳۸۷ ق / ۱۹۶۷ م؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م؛ اندرابی، احمد بن ابی عمر، ‌الایضاح، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ همو، قراءات القراء المعروفین (بخشی از الایضاح)،‌ به كوشش احمد نصیف جنابی، بیروت، ۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۶ م؛ بحشل، اسلم بن سهل، تاریخ واسط،‌ به كوشش كوركیس عوّاد، بیروت، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ بخاری،‌ محمد بن اسماعیل، صحیح، استانبول، ‌۱۳۱۵ ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ۱، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹ م؛ همو، فتوح‌البدان، به كوشش رضوان محمد رضوان، قاهره، ۱۳۹۸ ق / ۱۹۷۸ م؛ بلوی، یوسف بن محمد، الف باء، قاهره، ۱۲۸۷ ق؛ ترمذی، محمد بن عیسی، ‌سنن، به كوشش ابراهیم عطوه عوض، قاهره، ۱۳۸۱ ق؛ جوالیقی، موهوب بن احمد، المعرّب، به كوشش احمد محمد شاكر، قاهره، ۱۳۶۰ ق / ۱۹۴۲ م؛ ‌جوهری، ابونصر اسماعیل، صحاح اللغة، به كوشش احمد عبدالغفور عطار، قاهره، ۱۳۷۶ ق / ۱۹۵۶ م؛ حمید بن زنجویه، الاموال، به كوشش شاكر ذیب فیاض، ریاض، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی،‌ تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ق؛ خلیفۀ نیشابوری، احمد بن محمد، ترجمه و تلخیص تاریخ نیشابور حاكم نیشابوری، به كوشش بهمن كریمی، تهران، ۱۳۹۹ ق؛ دفتر كتبخانۀ عاشر افندی، استانبول، ۱۳۰۶ ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ همو، معرفة القراء الكبار، به كوشش محمد سیدجواد الحق، قاهره، ۱۳۸۷ ق / ۱۹۶۷ م؛ رافعی، عبدالكریم بن محمد، التدوین فی اخبار قزوین، حیدرآباد دكن، ۱۹۸۵ م؛ زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳ ق / ۱۹۵۴ م؛ سبكی، عبدالوهاب بن علی، ‌طبقات الشافعیة الكبری، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ ق / ۱۹۶۴ م؛ سمعانی، عبدالكریم بن محمد، ‌التحبیر، ‌به كوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۹۵ ق / ۱۹۷۵ م؛ سیوطی، ‌المزهر فی علوم اللغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ طبری، تاریخ؛ طوسی، محمد بن حسن، «تحریم الفقاع»، الرسائل العشر، قم، ۱۴۰۳ ق؛ همو، الخلاف، تهران، ۱۳۷۷ ق؛ ظاهریه، خطی (حدیث)؛ عبادی، محمد بن احمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، به كوشش گوستا ویتستام، لیدن، ۱۹۶۴ م؛ عزاوی، عباس، تاریخ الادب العربی فی العراق، بغداد، ۱۳۸۲ ق / ۱۹۶۲ م؛ علی بن حمزۀ بصری، «التنبیهات»، همراه المنقوص والممدود فراء، به كوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۹۷۷ م؛ فره‌وشی، بهرام، فرهنگ پهلوی، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الكتابة، به كوشش محمد حسین زبیدی، بغداد، ۱۹۸۱ م؛ قرآن كریم؛ ‌قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۴ ق / ۱۹۵۵ م؛ قلقشندی، احمد بن علی، ‌صبح‌الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ ق / ۱۹۶۳ م؛ «المبانی»، مقدمّتان فی علوم القرآن، به كوشش آرتور جفری، قاهره، ۱۳۷۳ ق / ۱۹۵۴ م؛ محب‌الدین طبری، احمد بن عبدالله، الریاض النضرة، بیروت، ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۴ م؛ المرشد بالله، یحیی بن حسین، الامالی، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ ‌مروزی، محمد بن نصر، اختلاف العلماء، به كوشش صبحی سامرائی، بیروت، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الكمال، نسخۀ خطی كتابخانۀ احمد ثالث، شم‌ ‌۲۸۴۸؛ مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، قاهره، ۱۳۵۷ ق / ۱۹۳۸ م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۵ م؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، بیروت، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۷ م؛ مكی بن ابی طالب قیسی، الابانة عن معانی القراءات، به كوشش محیی‌الدین رمضان، بیروت، ۱۳۹۹ ق / ۱۹۷۹ م؛ نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن، ‌به كوشش زهیر غازی زاهد، ‌بیروت، ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م؛ نووی، یحیی بن شرف، ‌تهذیب‌الاسماء، قاهره، ادارة الطباعة المنیریة؛ وادی آشی، محمد بن جابر، ‌برنامج، به كوشش محمد محفوظ، بیروت، ۱۹۸۲ م؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان، یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، به كوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م؛ نیز:

 

Burton, J., introd. Abū‘Ubaid al-Qāsim b. Sallām’s K. al-nāsikh wa-l-mansūkh (vide: PB, Abū‘Ubaid); Crum, W. E., A Coptic Dictionary, Oxford, 1972; Fraenkel, S., Die aramäischen Fremdwörterim Arabischen, Leiden, 1886; GAL, S; GAS; Gottschalk, H., «Abū‘Ubaid al-Qāsim b.Sallām», Der Islam, 1936, vol. XXIII; KrachkovskiĮ, I. Yu., «Arabskaya geograficheskaya literatura», Izbrannye Sochineniya, Moscow / Leningrad, 1957, vol. IV; Liddell, H. G. & R. Scott, Greek-English Lexicon, Oxford, 1990; RSO, 1911-1912; Sellheim, R., Die klassisch-arabischen Sprichwörtersammlungen insbesondere die des Abū‘Ubaid, The Hague, 1954; TS; Vollers, K., Katalog der islamischen... Hendschriften der Uniuersitāts-Bibliothek zu Leipzig, Leipzig, 1906; Voorhoeve; Wüstenfeld, F., «Der Imâm el-Schâfi’ī Seine Schüler und Anhänger», Schriften zur arabisch-islamischen Geschichte, Frankfurt, 1986, vol. II.

 

احمد پاكتچی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 425
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست