نویسنده (ها) :
احمد پاکتچی
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اَبوالصَّلاحِ حَلَبی، تقی بن نجم بن عبیدالله (374-447 ق / 984-1055 م)، فقیه و متكلم امامی شام. وی در حلب به دنیا آمد و ظاهراً در همانجا به تحصیل پرداخت. به گفتۀ ابن ابی طی، وی سه بار به عراق سفر كرد و از مشایخ آن دیار بهره برد، ولی از آنجا كه حضور شیخ مفید را درك نكرده است، تصور میرود كه این سفرها پس از وفات مفید (413 ق) صورت گرفته باشد (نك : ذهبی، 11 / 404). به گفتۀ طوسی ( رجال، 457)، ابوالصلاح در بغداد به درس سید مرتضی (د 436 ق) حاضر شده و از او دانش آموخته و از خود طوسی نیز بهره گرفته است، هر چند میزان این استفاده نباید زیاد بوده باشد. ضمناً ابوالصلاح خود در تقریب (ص 122) از شخصی به نام ابوالحسن محمد بن محمد (شاید بصروی، د 443 ق / 1051 م) ــ به نقل وی از شیخ مفید ــ حدیثی روایت كرده است، اینكه طریحی (3 / 336)، سلار دیلمی (د 463 ق) را از مشایخ ابوالصلاح شمرده، احتمالاً ناشی از برداشت نادرستی از عبارت شهید اول دربارۀ شاگردان سید مرتضی بوده است (قس: شهید اول، «یادداشت»). به گفتۀ ابن ابی طی، ابوالصلاح شیخ و عالم بزرگ امامیان شام در روزگار خویش بود (ذهبی، همانجا) و چنانكه حكایت شده، به هنگام استفتای مردم حلب از سید مرتضی، او آنان را به «الشیخ التقی» (ابوالصلاح) احاله مینمود (شهید اول، همانجا). طوسی، معاصر عراقی ابوالصلاح، او را عالمی ثقه ئانسته (رجال، همانجا) و منتجبالدین رازی وی را فقیهی بزرگ و مورد اعتماد شمرده است (ص 30). از متأخران امامیه، شهید اول، ابوالصلاح را «خلیفۀ مرتضی در دانش» خوانده كه بعدها در گفتار شهید ثانی به صورت «خلیفۀ مرتضی در سرزمین حلب» تغییر شكل یافته و این گمان را به وجود آورده كه سید مرتضی، ابوالصلاح را به عنوان نایب خود در حلب تعیین كرده بوده است (نك : شهید اول، «اجازة»، 198؛ شهید ثانی، 158- 159). ابوالصلاح علاوه بر فقه و كلام، در طب نیز دستی داشته و در این باره هم آثاری بر جای گذاشته است (نك : بخش آثار در همین مقاله). وی در جوانی خود شاهد دورهای طولانی از آشفتگی سیاسی و اجتماعی بود كه كمابیش نفوذ خلافت فاطمی مصر در حلب را همراه داشت، چندانكه با حاكم شدن صالح بن مرداس بر حلب در 414 ق، دورۀ جدیدی در تاریخ حلب آغاز شد. مرداسیان در جنوب، برخوردهایی پیگیر با فاطمیان داشتند و از طرف شمال، گرفتار دستاندازیهای گاه و بیگاه دولت بیزانس بودند. انعكاس این آشفتگی در نوشتههای ابوالصلاح نیز دیده میشود. دانسته نیست كه برخورد او به عنوان یك عالم امامی با افكار و آداب اسماعیلی كه از نیمۀ دوم سدۀ 4 ق / 10 م در اثر نفوذ فاطمیان اسماعیلی مذهب مصر در محیط شام رواج یافته بود (نك : مقدسی، 180)، تا چه اندازه خصمانه یا دوستانه بوده است، اما جنگ حاكمان حلب با دشمنان بیزانسی از دیدگاه امامیان حلب به عنوان جنگی بین دو حكومت جائر تلقی نمیشد، بلكه همانگونه كه در آثار ابوالصلاح آشكارا دیده میشود، از دیدگاه آنان جنگ با كافرانی كه كیان اسلام را تهدید میكردند، حتی در ركاب حكمرانی جائر، در واقع نصرت اسلام و دفاع از دارالایمان بود و امرای واجب بهشمار میرفت (نك : ابوالصلاح، الكافی، 246-247). به هر روی ابوالصلاح با امرای مرداسی رابطه ای نیكو داشت، تاآنجا كه كتاب تدبیر الصحۀ خود را به نام نصر بن صالح مرداسی تألیف كرد. البته آنگونه كه ابن ابی طی میگوید، ابوالصلاح در عین برخورداری از احترام و نفوذ بسیار، زندگی زاهدانه و دور از تجملی پیش گرفته بود (ذهبی، همانجا) ابوالصلاح در شهر حلب حوزۀ درسی داشت كه از مهمترین دستپروردگان آن میتوان ابوالحسن ثابت بن اسلم حلبی را نام برد كه پس از وفات استاد، برجای او نشست (طباخ، 4 / 198، به نقل از ذهبی). یكی دیگر از كسانی كه نام آنان در زمرۀ شاگردان او به چشم میخورد، قاضی عزالدین عبدالعزیز بن ابی كامل طرابلسی است كه بیشتر اسانید روایت كتب ابوالصلاح به او باز میگردد و اگر روایت او از ابوالصلاح بیواسطه بوده باشد، ظاهراً عمری دراز داشته است، زیرا بر پایۀ آنچه از شاگردان او میدانیم، درگذشت وی را میتوان در حدود 520-530 ق دانست. ابن میسّر نیز از حیات قاضی امامی ابنابیكامل در 525 ق سخن گفته است (ص 74). روایت ابن ابی كامل از ابوالصلاح را میتوان در اسانید گوناگون امامیه چون «اجازۀ» علامۀ حلی (ص 70)، رجال ابن داوود (ص 7- 8)، «اجازۀ» ابن ابی الرضا (ص 160)، الاربعون شهید اول (ص 76) و «اجازۀ» همو (ص 198) ملاحظه كرد. از دیگر كسانی كه از ابوالصلاح بهرۀ علمی گرفته یا از او روایت نمودهاند، میتوان عالم معاصرش ابوالفتح كراجكی، قاضی عبدالعزیز ابنبراج طرابلسی، عبدالرحمن بن احمد مفید نیشابوری، شریف داعی ابن زید آوری و تواب بن حسن خشاب بصری را نام برد (منتخب الدین، 30-31؛ ابن حجر، 5 / 300، به نقل از ابن ابی طی؛ حر عاملی، 2 / 46، 298، 303). ابوالصلاح، به گفتۀ ابن ابی روح، در آخرین سال زندگی خویش حج گزارد و در راه بازگشت به وطن در رملۀ فلسطین وفات یافت. برخی محل درگذشت او را حلب دانستهاند (نك : ذهبی، همانجا؛ ابن حجر، 2 / 71).
فقه ابوالصلاح
مقایسهای میان آراء وی در مسائل گوناگون فقهی با آراء بغدادیان، به خصوص سید مرتضی، نشان میدهد كه فقه او تا حد زیادی با فقه بغداد پیوستگی دارد. به ویژه در مبانی كلی چون ثبوت اقوال ائمه (ع) از طرییق تواتر یا اجماع و نحوۀ نگرش به این دو مقوله، نظر او به سید مرتضی بسیار نزدیك است (نك : سیدمرتضی، الانتصار، 6، الذریعة، مباحث مربوط؛ قس: ابوالصلاح، الكافی، 506-507). با اینهمه اختلاف او در جزئیات با سیدمرتضی تا اندازهای بود كه ابوالفتح كراجكی در تألیفی با عنوان غایة الانصاف فی مسائل الخلاف به نقض آراء ابوالصلاح و دفاع از سیدمرتضی در این مورد پرداخت (نك : نوری، 3 / 498). قول به عدم حجیت خبر واحد از لوازم اعتقاد به ثبوت اقوال ائمه (ع) به تواتر است و ابوالصلاح خود نیز بارها تصریح كرده كه به حجیت خبر واحد قائل نیست (نك : همان، 507، 511). با این وصف در مواردی دیده میشود كه وی با پشتوانۀ خبری واحد به وجوب امری حكم كرده است. مثلاً برخلاف دیگر فقیهان امامی به وجوب غسل در اثر رؤیت شخص مصلوب فتوا داده (نك : همان، 135؛ علامۀ حلی، المختلف، 1 / 29) و مستند آن خبری است كه در حد منابع امروز، تنها در آثار ابن بابویه ( فقیه، 1 / 45، «الهدایة»، 49)، به عنوان «رُوِی» بدون ذكر سند و حتی بدون ذكر نام معصومه (ع) نقل شده است. این در حالی است كه وی برخلاف غالب فقهای امامیه، روایاتی را كه برهم قرار دادن دستان را در نماز نهی كردهاند، حمل بر كراهت كرده و آن را مبطل نماز ندانسته است (همان، 125؛ علامۀ حلی، همان، 1 / 100). ابوالصلاح چنانكه انتظار میرود با قیاس مخالفت كامل دارد و گاه برخی آراء خلاف قیاس او توجه دیگران را به خود جلب كرده است، مانند آنكه وی لازم میداند تمام آب چاهی كه با بول حیوان حرام گوشت آلوده شده، كشیده شود تا پاك گردد (؟)، در حالی كه برای بول انسان به كشیدن 3 تا 40 دلو، بسته به مورد، اكتفا كرده است (همان، 130؛ علامۀ حلی، همان، 1 / 5). ابوالصلاح در بیان احكام، به جای اصطلاحات «واجب» و «منذوب»، از تعبیرات «مفروض» و «مسنون» استفاده كرده و ابداً مقصود او تقسیمبندی اعمال واجب به «فرضیه» و «سنت» كه در كلام برخی از فقها به كار رفته، نبوده است (نك : همان، جم ). نیز در بسیاری از موارد در بیان آداب یك فعل دستورهایی را ارائه كرده كه گاه مشكل می توان تشخیص داد، كدام یك نزد او واجب و كدام یك مستحب است، به طوری كه ناقدان آراء او گاه به این اشكال تصریح نمودهاند (مثلاً نك : علامۀ حلی، همان، 1 / 42). به عنوان نمونه، شرایطی كه وی برای عقد متعه ذكر كرده و در فقه امامیه ذكر آنها در ضمن عقد لازم دانسته نشده است، بدون تصریح به نام ابوالصلاح مورد انتقاد طوسی قرار گرفته است (نك : الكافی، 298- 299؛ قس: طوسی، «النهایة»، 356). از دیگر فتاوای غریب ابوالصلاح كه با عبارتی تردیدانگیز بیان گردیده و انتقاد دیگران را موجب شده، حكم او به كافر و واجب القتل بودن كسی است كه «مُستَحِلّاً» فقاع (آبجو) بنوشد و این در حالی است كه تحریم فقاع از موارد اختلاف بین مذاهب فقهی است (نك : الكافی، 413؛ قس: علامۀ حلی، همان، 5 / 215). در مسائل اجتماعی ابوالصلاح دیدگاههای جالب توجه و خاصی دارد، چنانكه دربارۀ نماز جمعه، در صورت وجود امكان اقامۀ آن در زمان غیبت، به برپایی آن حكم كرده است (همان، 151 به بعد؛ علامۀ حلی، همان، 1 / 108- 109). همچنین در مورد حقوق مالی كه لازم است توسط امام عصر (به تعبیر او «سلطان اسلام») به مصارف خود رسانیده شود، وی در زمان غیبت امام. «فقیه امین» را نایب او میداند (همان، 172). بهطوركلی ابوالصلاح با استفاده از عبارت «نایب امام» و «نایب ولی امر»، فقیهی را كه واجد شرایط بوده باشد، محق میداند كه در غیبت اما عصر نه تنها به امور قضایی رسیدگی كند، بلكه به امور حكومتی چون اجرای حدود نیز بپردازد (همان، 421-423). وی پذیرفتن مناصب گوناگون قضایی و حكومتی را برای فقیه واجد شرایط از طرف سلطان جائر، با هدف احقاق مؤمنان و اجرای احكام الهی امری مشروع، بلكه لازم میشمرد. این نظر به گونهای محدودتر از طرف سیدمرتضی نیر عنوان شده بود ( الكافی، همانجا؛ سید مرتضی، «مسألة»، 89 -97).
آثـار
از نخستین آثار ابوالصلاح دو كتاب العمدة و التلخیص در فقه بوده كه وی بارها در آثار بعدی خود به آنها ارجاع داده است (نك : «البرهان»، 54، تقریب، 78، 221، الكافی، 510؛ نیز ذهبی، همانجا). او سپس به ترتیب به تألیف تقریب المعارف، الكافی و البرهان پرداخته است (برای ترتیب، نك : الكافی، 466، جم ، «البرهان»، همانجا). از دیگر آثاری كه وی پیش از الكافی تألیف كرده بوده، میتوان مسألة الشافیة و المسألة الكافیة را ذكر نمود ( الكافی، 510). در دو فهرستی كه ابن شهر آشوب و ابن ابی طی از تألیفات ابوالصلاح به دست دادهاند، نام آثاری چون البدایة در فقه، شرح الذخیرۀ سید مرتضی در كلام، المُرشد الی طریق التَعَبُّد، تدبیر الصحة و شُبَه الملاحدة در رد بر ملحدان به چشم میخورد (ابن شهرآشوب، 29؛ ذهبی، همانجا). كتاب مختصر ابی الصلاح كه شهید اول از شهرت آن در حلب سخن گفته و ابن طاووس با عنوان مختصر الفرائض الشرعیة مطلبی را از آن نقل كرده است (شهید اول، «یادداشت»؛ ابنطاووس، 248)، احتمال دارد چیزی جز الكافی نبوده باشد، زیرا از طرفی الكافی تنها تألیف فقهی ابوالصلاح است كه رواج آن در سدههای بعد ثابت شده و از طرف دیگر مطلب منقول در فتح الابواب ابن طاووس در الكافی (ص 162) نیز دیده میشود. در برخی از منابع متأخر، اثری با عنوان المعراج در حدیث به ابوالصلاح نسبت داده شده (نك : خوانساری، 2 / 113) كه دلیلی بر تأیید این انتساب در دست نیست. آثار موجود ابوالصلاح اینهاست: 1. الكافی. این كتاب كه نام كامل آن الكافی فی التكلیف است (نك : ابوالصلاح، «البرهان»، 54) هرچند به عنوان یك كتاب فقهی شناخته میشود، ولی در واقع موضوع آن تكلیف الهی، اعم از عقلی و شرعی (به اصطلاح مؤلف) است. اگرچه نظیر همین تقسیم در كتاب دیگر او تقریب المعارف نیز دیده میشود، ولی مؤلف در الكافی، به عكس تقریب، تكلیف شرعی، یعنی مباحث فقهی را اساس كتاب قرار داده و مباحث اعتقادی را به طور خلاصه، به عنوان مقدمهای بر مباحث فقهی آورده است. در مقایسه میان فصلبندی الكافی با آثار پیشین امامیه ـ در حد منابع بازمانده ــ نمیتوان نمونهای را یافت كه به ویژه در بخش عبادات بتواند الگوی ابوالصلاح در ترتیب كتاب بوده باشد. البته تا حدودی میتوان بین الكافی ابوالصلاح و دعائم الاسلام قاضی نعمان فقیه اسماعیلی (د 363 ق) از این نظر همخوانی یافت (نك : دعائم، فهرست؛ به عنوان شاهدی بر تداول دعائم نزد فقیهان امامیه در شام آن روزگار، نك : نوری، 3 / 497، به نقل از «فهرست مصنفات كراجكی»). اسلوب طرح مسائل در كتاب الكافی در میان آثار فقهی پیشین امامیه اسلوبی خاص است. ذكر شقوق مختلف مسأله با قید عدد به گونهای اجمالی و سپس تفصیل هر یك از آن شقوق از نكات ممتاز در سبك تألیف الكافی است. مؤلف در مباحث گوناگون، مفروض و مسنون، حرام و مكروه و ... را از یكدیگر متمایز كرده و جداگانه به بحث پیرامون هر یك پرداخته است. در عناوین موضوعات، پیش از ورود به جزئیات، به بیان كلی موضوع پرداخته و گاه تعریفی ارائه میكند. این شیوۀ تألیف را به طور كاملتری در اواخر سدۀ 5 ق یا اوایل سدۀ 6 ق میتوان در الوسیلۀ ابن حمزه مشاهده كرد. شاید ابنحمزه در جریان تألیف الوسیلة، كتاب ابوالصلاح را در مدنظر داشته است (نك : ه د، ابن حمزه، عمادالدین). دربارۀ رواج و تداول الكافی ابوالصلاح، باید گفت در آثار فقهی سدۀ 5 ق وجود نشانههایی جسته و گریخته، این احتمال را تقویت میكند كه این كتاب به نظر فقهنویسان امامی شام و عراق رسیده باشد. از جمله طوسی در النهایة، نخستین كتاب فقهی خود («النهایة»، همانجا)، هنگامی كه دربارۀ ذكر شرایط در عقد متعه سخن میگوید، گویی به گفتار ابوالصلاح در الكافی (ص 298) نظر دارد. همچنین گفتار قاضی ابن براج (د481 ق) در جای جای المهذّب از حیث محتوا به الكافی نزدیك است و گاه عبارات آن دو بسیار با یكدیگر همخوانی دارند (مثلاً قس: ابن براج، 1 / 18، 21-22، به ترتیب با الكافی، 113، 130). در سدۀ 6 ق دو فهرستنویس برجسته، ابن شهرآشوب در معالم العلماء (ص 29) و منتجبالدین در الفهرست (ص 30)، از الكافی یاد كردهاند و فقیه نامی ابن ادریس در جای جای السرائر به نقل نظرات ابوالصلاح پرداخته و با تمام دیرپسندیی كه در او هست، الكافی را كتاب نیكو و محققانه دانسته است (نك : ابنادریس، 267، جم ). همچنین مقایسهای بین مندرجات غنیۀ ابن زهره فقیه حلب با الكافی نشان میدهد كه او در تألیف خود این كتاب را به عنوان منبعی اساسی مورد توجه قرار داده بوده است (مثلاً نك : الكافی، 109-114، 187- 188، 295؛ قس: ابن زهره، 549، 572، 610). در سدۀ 7 ق نیز ابن ابی طی مورخ حلب در صدر آثار ابوالصلاح از الكافی نام برده (ذهبی، همانجا) و فقیهان مكتب حله چون محقق حلی در المعتبر (ص 8، جم )، آبی در كشف الرموز (1 / 40، جم )، یحیی بن سعید حلی در نزهة الناظر (ص 7، جم ) و علامۀ حلی در المختلف (1 / 5، جم ) آراء او را در سطح وسیعی مورد توجه قرار دادهاند. 2. تقریب المعارف، در كلام. چنین به نظر میرسد كه این كتاب به ویژه در مسائل عدل از الذخیرۀ سیدمرتضی تأثیر پذیرفته و مؤلف سعی كرده ضمن تلخیص مباحث، نكاتی را بر محتویات الذخیرة بیفزاید. این افزودهها به خصوص با مقایسه بین تعاریف سید مرتضی و ابوالصلاح به چشم میخورد (مثلاً قس: سید مرتضی، الذخیرة، 261، 267، 274، به ترتیب با تقریب، 92، 93، 94). در بخش مربوط به مسائل امامت نیز تا حد زیادی قرابت بین تقریب المعارف ابوالصلاح و الشافی سیدمرتضی مشهود است، هرچند بخش مربوط به امامت صاحب الزمان (ع) ممكن است از كمالالدین ابن بابویه و غیبت نعمانی متأثر باشد، ولی به هر صورت همان تركیب در غیبت طوسی كه سالها بعد تألیف شده، نیز دیده میشود. 3. البرهان علی ثبوت الایمان، كه در فهرستهای آثار ابوصلاح از آن نامی برده نشده است، ولی شواهدی در خود متن وجود دارد كه بر صحت انتساب آن گوایه میدهد. نسخهای از این كتاب در سدۀ 8 ق به دست حسن بن ابی الحسن دیلمی رسیده و از طریق نقل متن كامل آن توسط وی در اعلام الدین تاكنون حفظ شده است. ابوالصلاح در این تألیف مختصر به مباحث توحید و عدل پرداخته و هدف وی بیان نكاتی بوده كه باور داشتن آن را، موجب نجات و عدم اعتقاد به آن را، موجب كفر میدانسته است (نك : «البرهان»، 58).
مآخذ
آبی، حسن بن ابی طالب، كشف الرموز، قم، 1408 ق؛ ابن ابی الرضا، محمد بن حسن، «الاحازة الكبیرة»، همراه بحار الانوار، بیروت، 1403 ق / 1983 م، ج 104؛ ابن ادریس، محمد، السرائر، تهران، 1270 ق؛ ابن بابویه، محمد بن علی، فقیه من لایحضره الفقیه، به كوشش حسن موسوی خرسان، نجف، 1376 ق؛ همو، «الهدایة»، همراه الجوامع الفقهیة، تهران، 1276 ق؛ ابن براج، عبدالعزیز، المهذب، قم، 1406 ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، حیدرآباد دكن، 1329-1331 ق؛ ابن داوود حلی، حسن بن علی، الرجال، به كوشش جلالالدین محدث، تهران، 1383 ق؛ ابن زهره، حمزة بن علی، «غنیة النزوع»، همراه الجوامع الفقهیة، تهران، 1276 ق؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، معالم العلماء، نجف، 1380 ق / 1961 م؛ ابن طاووس، علی ابن موسی، فتح الابواب، به كوشش حامد خفاف، قم، 1409 ق؛ ابن میسر، محمد بن علی، اخبار مصر، به كوشش هانری ماسه، قاهره، 1919 م؛ ابوالصلاح حلبی، تقی بن نجم، «البرهان»، همراه اعلامالدین دیلمی، قم، 1408 ق؛ همو، تقریب المعارف، به كوشش رضا استادی، قم، 1404 ق؛ همو، الكافی، به كوشش رضا استادی، اصفهان، 1403 ق؛ حر عاملی، محمد بن حسن، امل الآمل، به كوشش احمد حسینی، بغداد، 1385 ق؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، تهران، 1382 ق / 1962 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ سیدمرتضی، علی بن حسین، الانتصار، نجف، 1391 ق / 1917 م؛ همو، الذخیرة، به كوشش احمد حسینی، قم، 1411 ق؛ همو، الذریعة، به كوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، 1348 ش؛ همو، «مسألة فی العمل مع السلطان»، همراه رسائل الشریف المرتضی، قم، 1405 ق، مجموعۀ دوم؛ شهید اول، محمد بن مكی، «اجازة للشیخ شمسالدین»، هماره بحارالانوار مجلسی، بیروت، 1403 ق / 1983 م، ج 104؛ همو، الاربعون حدیثاً، قم، 1407 ق؛ همو، «یادداشت»، در انتهای فهرست طوسی، نسخۀ خطی كتابخانۀ ملك، شم 2822؛ شهید ثانی، زینالدین، «اجازة لوالد الشیخ البهائی»، همراه بحارالانوار مجلسی، بیروت، 1403 ق / 1983 م، ج 105؛ طباخ، محمدراغب، اعلام النبلاء، حلب، 1343 ق / 1925 م؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، به كوشش احمد حسینی، نجف، 1386 ق؛ طوسی، محمد بن حسن، رجال، به كوشش محمد صادق بحرالعلوم، نجف، 1381 ق / 1961 م؛ همو، «النهایة»، همراه الجوامع الفقهیة، تهران، 1276 ق؛ علامۀ حلی، حسن بن یوسف، «الاجازة الكبیرة»، همراه بحارالانوار مجلسی، بیروت، 1403 ق / 1983 م، ج 104؛ همو، المختلف، تهران، 1324 ق؛ قاضی نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، به كوشش آصف فیضی، قاهره، 1385 ق / 1965 م؛ محقق حلی، جعفر بن حسن، المعتبر، تهران، 1318 ق؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، به كوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ منتخبالدین، علی بن عبیدالله، فهرست اسماء علماء الشیعة، به كوشش عبدالعزیز طباطبایی، قم، 1404 ق؛ نوری، حسین، مستدرك الوسائل، تهران، 1382 ق / 1962 م؛ یحیی بن سعید حلی، نزهة الناظر، به كوشش احمد حسینی و نورالدین واعظی، نجف، 1386 ق.