responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 236

تبت

نویسنده (ها) : عنایت الله رضا

آخرین بروز رسانی : شنبه 4 آبان 1398 تاریخچه مقاله

تَبَّت، سرزمینی در آسیای مرکزی، واقع در فلات تبت کـه در زبـان تبتی بـود ـ یول[۱] و پویول[۲] نامیده می‌شود. این سرزمیـن به گونۀ سنتی شامل ۳ بخش اوـ تسانگ[۳] (مرکزی و غربی)، آمْدو (شمال شرقی) و کام (شرقی و جنوب شرقی) بوده است. تبت از دیدگاه تقسیمات کشوری میان استان خودمختار تبت و استانهای هم‌جوار آن در جمهوری خلق چین تقسیم شده، و در نتیجه چند استان و شهرستان خودمختار را تشکیل داده است (BSE۳, XXV / ۵۴۰).

تبت اکنون در زبان چینی سیتزان نامیده می‌شود (همانجا). نام تبت در متون اسلامی به گونه‌های تُبَّت (ابن خردادبه، ۱۷؛ ابوعبید، ۱ / ۲۶۹؛ قزوینی، ۷۹؛ یاقوت، ۱ / ۸۱۷) و تُبِّت (زمخشری، ۱ / ۳۲۳، حاشیۀ ۲) آمده است. یاقوت مدعی است که محمدبن موسى این نام را‌ تَبُّت نوشته است (همانجا). این نام در نوشته‌ها به گونه‌های تَبُت و توپوت نیز آمده است (EI۱). در سنگ‌نبشتۀ اورخون «کتیبۀ بزرگ» بیلگه خاقان نام این سرزمین به صورت توپوت نوشته شده است. در مآخذ اروپایی این نام که به احتمال ناقل آن ترکان بوده‌اند، اغلب به صورت تِبِت و تیبِت آمده است. این نام را به گونه‌های دیگری نیز آورده‌اند (همانجا). در کهن‌ترین مآخذ چینی نام تبت به صورت تُئـو ـ فان و در شکل مفروض سغدی و ایرانی میانه در سده‌های ۳-۹م همانند صورت ترکی آن، توپوت آمده که به معنای بلندی، و معادل مفهوم کنونی «بام دنیا» است (EI۲). برخی این نام را به گونۀ توبود و توبون نیز نوشته‌اند ( انکارتا[۴]).

فلات تبت در آسیای مرکزی و عمدتاً در جمهوری خلق چین واقع است؛ مساحت آن حدود ۲ میلیون کمـ‌ ۲ و میانگین ارتفاع آن۴-۵ هزار کمـ‌ است که در برخی از نواحی به ۶ هزار متر می‌رسد. فلات تبت از غرب به قراقروم، از شمال به کونلون، از شرق به رشته‌کوههای چین و تبت و از جنوب به رشته‌کوههای هیمالیا‌متصل‌است. رودهای‌بزرگ‌ یانگ‌تسه و‌ هوآنگهو‌(رود‌زرد) ‌در چین،‌ و رودهای‌مِکونگ،‌ برهماپوترا، گنگ‌و‌سوتلج در‌هنـد از کـوههـای تبت سرچشمه گرفتـه‌اند (XXV / ۵۴۲, ۵۴۳ BSE۳,). مسعودی می‌نویسد: رود گنگ که اقوام بسیاری در حوالی آن سکنا دارند، از کوههای تبت سرچشمه‌ می‌گیرد ( التنبیه...، ۵۰). در ارتفاعات ۵۰۰‘۴-۳۰۰‘۵ متری دریاچه‌های بسیاری وجود دارند که نامتسو، سِلینگ و دانگریوم بزرگ‌ترین آنها هستند (BSE۳، همانجا). مرکز اداری تبت شهر لهاسا ست ( انکارتا). در ۱۳۸۴ش / ۲۰۰۵م راه‌آهن چینـگ‌های ـ لهاسا بـه طول ۱۴۲‘۱ کمـ در ارتفاع ۰۰۰‘۵ متری که مرتفع‌ترین راه‌آهن جهان است و از شهر سی‌نینگ می‌گذرد،آمادۀ بهره‌برداری شد («ساخت...»، بش‌ ‌).

مردم بومی و اصلی تبت خود را پیوبا می‌نامند. بیشتر این افراد در گانسو، تسین‌خای، سچوان، یون‌ ـ نان و گروهی در هند، نپال و بوتان سکنا دارند. شمار اهالی تبت در ۱۳۵۴ش / ۱۹۷۵م حدود ۰۰۰‘۶۰۰‘۱ نفر بود (BSE۳,XXV / ۵۴۰) که در ۱۳۷۹ش / ۲۰۰۰م به ۰۰۰‘۶۲۰‘۲ نفر رسید ( انکارتا).

در مآخذ اسلامی پیرامون قوم تبت افسانه‌هایی وجود دارد که قابل پذیرش نیستند. شاید شباهت ظاهری نام تبت با تُبَّع سبب شده باشد‌که‌مؤلفی چون طبری ــ البته به نقل از دیگران ــ تُبَّع فرمانروای یمن را هم‌زمان با ویشتاسپ و اردشیر بهمن فرزند اسفندیار نامید. بنا بر نوشتۀ او تُبَّع با مردم حمیر و سپاه بسیار به چین رفت و ۱۲هزار از مردم حمیر را در تبت بر جای نهاد که اهل تبت از آنهایند (۱ / ۵۶۶-۵۶۷). گردیزی این شخص را ثابت و از معتمدان ملوک یمن نامید و از معروفان حمیر خواند و به ذکر مطالبی در خورشگفتی پرداخت (ص ۵۶۰ -۵۶۲). مؤلفانی چون یاقوت (۱ / ۸۱۸)، دمشقی (ص ۳۳۴-۳۳۵) و دیگران به تأیید نظر طبری پرداخته، مردم تبت را از حمیریان دانسته‌اند که مقرون به واقعیت نیست. ابن‌خردادبه بی‌آنکه به مطالبی همانند نوشتۀ طبری و گردیزی بپردازد، نوشته است که مردم تبت زندگی شادمانه‌ای دارند و بیگانگان تا زمانی که آن سرزمین را ترک نگویند، شاد و مسرورند (ص ۱۴۶). این نظر از سوی بسیاری مؤلفان تکرار شده، و در الاعلاق‌النفیسۀ ابن‌رسته (ص ۸۲)، حدود‌العالم (ص ۷۳) و آثار‌البلاد قزوینی (ص ۷۹) نیز آمده است.

اهل تبت از مردم حمیر نبوده، بلکه از قبیلۀ تسیان بوده‌اند که حدود سده‌های ۵ -۶ق‌م از اراضی کوکونور به سرزمین تبت مهاجرت کردند و با بومیان آن ناحیه درآمیختند. در سدۀ ۷م‌ بخشی از مردم تسیان به کشاورزی پرداختند. در این سده قبایل اصلـی تبت بـه ریاست نامری فرمانـروای یـارلـونگ ــ کـه در جنوب شرقـی تبت مستقر بودند ــ متحد شدند. فرزند و جانشین نامری به نام سرونتسزان‌گامبو[۵] (د ۶۴۹م) به عنوان بنیادگذار امپراتوری تبت شناخته شده است. این امپراتوری تا سدۀ ۹م دوام یافت («دائرةالمعارف[۶]...»، XIV / ۲۰۷).

از دیدگاه نژاد‌شناسی مردم تبت به گروههای شرقی، مالزیایی و مغولی بخش شده‌اند. اسلاف مردم تبت از قبایل ژون[۷] و تسیان بودند. تسیانها که گروه اصلی مردم تبت را تشکیل می‌دادند، در طول زمان با گروههای چینی، ترک، سکایی و دیگر گرو‌ههای قومی درآمیختند (همان، XIV / ۲۱۱). اواخر سدۀ ۵م در کوههای آلتای گروه ترک، و در درۀ رود برهماپوترا گروه قومی تبت مستقر شدند (گومیلف، ۱۶). سرونتسزان‌گامبو فرمانروای تبت درصدد برآمد به امپراتوری تان(تانگ) در چین نزدیک شود. پاسخ چینیان دلسردکننده بود. فرمانروای تبت این امر را حاصل تحریک توگنها[۸] دانست که رو به ضعف داشتند. در نتیجه لشکریان تبت به توگنها حمله بردند و مسیر علیای رود هوآنگهو را تصرف کردند (همو، ۲۵۲). همین امر مایۀ نگرانی دولت امپراتوری تان شد و زمینه را برای دشمنی و جنگ با تبت فراهم آورد. اوضاع و احوال برای امپراتوری تان‌ نگران کننده بود. عربها آسیای مرکزی را تهدید می‌کردند، ترکان تمامی نواحی شمالی چین را تسخیر کرده بودند و در شرق قبایل‌ مکری وکیدان سر به شورش برداشته بودند؛ از این‌رو، امپراتوری تان ترجیح داد برای حفظ موقعیت خویش تبت را مورد توجه قرار دهد. اواخر سدۀ ۷م تبت دچار آشفتگی شد و سرانجام در۷۶ق / ۶۹۵م اختلافهای درونی شدت گرفت (همو، ۲۵۶, ۲۹۶).

در۸۶ق / ۷۰۵م اندکی وضع تبت آرام شد (همو، ۲۵۷)، اما کمی بعد جنگهای خونین میان چین و تبت آغاز گردید که سرانجام در ۹۹ق / ۷۱۸م با پیروزی امپراتوری تان پایان یافت. تبتیها به جایگاه خود بازگشتند و رود پرشتاب هوانگهو مرز میان چین و تبت شد.

اگر چه تبتیها قادر به ادامۀ پیکار نبودند، با این وصف دولت تبت نمی‌توانست از پیکار روی برتابد. اختلاف میان فرمانروایان و بزرگان تبت محیط اجتماعی آن سرزمین را متشنج کرده بود. شاهان به بیگانگان پیرو آیین بودا تکیه می‌کردند، بزرگان نیز سرنوشت خود را با آیین بومی «بون» که از آسیای مرکزی به تبت راه یافته بود، پیوند داده بودند. پیروان این آیین پرستندگان آسمان، زمین، خورشید، ماه، ستارگان و چهارسوی جهان، و نیز معتقد به جادو و احضار روح بودند. اینان اسب، گاو‌نر، سگ و خوک را در پیشگاه خدایان خود قربانی می‌کردند (همو، ۳۴۹).

در نزدیکی لوبنور در ساحل چپ رود ختن (ختن دریا) در مهران اسنادی از سدۀ ۸ و اوایل سدۀ ۹م کشف شده است که فاقد نمونه‌های آیین بودایی بوده‌اند و به دوران پیش از نفوذ آیین بودا تعلق داشته‌اند. در ادعیۀ آنان عنوان «لاما» دیده نشده است. اوایل سدۀ ۷م بزرگان و کاهنان آیین بون از سوی شاه تبت که از ۷ سالگی بر تخت نشسته بود، کشور را اداره می‌کردند. آنها به سپاه متکی، و در نتیجه نیازمند پیروزی و پیکار با همسایگان بودند. در مآخذ چینی به وجود سواران تبتی در سدۀ ۲ق / ۸م اشاره شده است (همو، ۳۴۹, ۳۶۰؛ بیچورین، I / ۳۳۹، حاشیۀ ۵). تورکیوتها (توکیوها) نیز در سده‌های ۶ -۸م سواره پیکار می‌کردند.

در جنگی که میان چین و تبت در سدۀ ۸م روی داد، امپراتوری تان تنها به راندن لشکریان تبت از محدودۀ رود زرد (هوانگهو) بسنده کردند و راه حملۀ ناگهانی را بر آنان بستند، ولی هر‌گاه لشکریان تبت ناگزیر از بازگشت به سرزمین خویش و قطع پیکار می‌شدند، میانشان تفرقه روی می‌داد و راه شرق به روی آنان بسته می‌شد؛ از این‌رو، ناگزیر به غرب روی می‌آوردند (گومیلف، ۳۵۱).

مطالبی وجود دارد که حاکی از توجه سران تبت به غرب است.لشکریان تبت شامل سپاه رسمی و گروههای داوطلب از درون قبایل بودند. هرگاه قبایل با شاه متحد می‌شدند، نیروی بزرگی را تشکیل می‌دادند که برای آن روزگار واجد اهمیت، و برای همسایگان غربی مایۀ نگرانی بود. به روزگار خلافت عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۶ق / ۶۸۵-۷۰۵م) تبتیان به همراه هیتالیان و ترکان که ۷۰هزار نفر بودند، به لشکریان عرب حمله بردند. موسی بن عبدالله خازم عامل و فرمانده سپاه عرب پس از تحمل شکست به ترمذ گریخت و سرانجام در ۸۵ق / ۷۰۴م کشته شد (طبری، ۶ / ۴۰۴-۴۱۱).

در آثار مؤلفان اسلامی مطالبی ارائه شده که حاکی از توجه سران تبت به دین اسلام بوده است. یعقوبی می‌نویسد که به روزگار خلافت عمربن‌عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱ق / ۷۱۷-۷۲۰م) فرستادگان تبت نزد جراح بن‌عبدالله حکمی عامل خلیفه در خراسان رفتند و از او خواستند کسی را برای شناساندن دین اسلام نزد آنان بفرستد. جراح نیز سلیط بن عبدالله حنفی را نزد ایشان فرستاد («البلدان»، ۳۰۰-۳۰۱، تاریخ، ۲ / ۳۰۲).

تبت غربی‌که از سرچشمۀ رودهای منتهی به هند مشروب می‌شد، طی سدۀ ۸م از اختلاط دو قوم تبت و «دارْد» پدید آمد. در امیرنشین «له[۹]» در کنار سرزمین هند، دودمانی در رأس حکومت بود که نام نیمه اسطوره‌ای گسر[۱۰] داشت. در ناحیۀ ساسپول امیران باندِل، و در کالاتس دودمان «دارْد» حکومت داشتند. این امیران اغلب به دشمنی با یکدیگر برمی‌خاستند و چه بسا محتمل است همین امر سبب انعقاد پیمان صلح میان تبت و امپراتوری تان (تانگ) چین در ۹۹ق / ۷۱۸م شده باشد. بَلتِستان و گیلگیت (بُلیو[۱۱] ی کوچک) از موانع عبور لشکریان تبت به آسیای مرکزی بودند. همین امر سبب شد که مبارزه برای دست‌یابی به راه‌گذر، اهمیت فراوان کسب کند. لشکریان تبت در ۷۱۷م توانستند از گذرگاههای پامیر عبور کنند و به سمت کوچا پیش روند. در همین سال سپاهیان سرزمین بلیوی بزرگ درصدد ممانعت از عبور لشکریان تبت برآمدند. در نوشتۀ جغرافیایی تان‌شو[۱۲] آمده است که این سرزمین تابعیت تبت را گردن نهاد. در اوایل‌سدۀ ۸م کشمیر و تخارستان در معرض‌فشار دوگانه از شرق (تبتها) و از غرب (عربها) قرار گرفتند. فرمانروایان این دو سرزمین‌کوهستانی برای حفظ استقلال راه اتکا به‌چین را در پیش گرفتند. در ۹۱ق / ۷۱۰م سفیری از سرزمین‌کوچک «سی یی[۱۳]»واقع در هند‌وکش‌ غربی ‌به‌چین رفت (گومیلف، ۳۵۲؛ بیچورین، ‌II / ۳۳۶). متعاقب آن،‌ در ۷۱۳م سفیری به چین فرستاده شد تا با چین روابط سیاسی،‌ و برضد تبت اتحاد برقرار کند. فرمانروای کشمیر‌ خواستار گسیل سپاه از سوی چین شد، ولی از این اقدام طرفی نبست.

در ۷۱۸م برادر کوچک جبغوی تخارستان به چان‌آن رفت و مدعی شد که فرمانروای زابلستان، کاپی‌سی، ختل، کوران، شومان، شُغنان، هیتالان، وخان، بامیان، قبادیان و بدخشان است و سپاهی بزرگ در اختیار دارد. با این همه، با عجز و الحاح از امپراتور چین خواست که بر ضد تبت و عربها او را یاری کند (گومیلف، ۳۵۳). امپراتور با تقاضای وی برای جنگ با آنان موافقت کرد و در ۷۲۰م او را شاه‌زاده و امیر نامید، ولی در ۷۲۷م نامه‌ای از زابلستان به چان‌آن رسید که با ناله و اندوه تقاضای کمک داشتند، زیرا عربها آن سرزمین را تسخیر کرده بودند. پس از آن دیگر از درخواست کمک خبری نشد (همانجا).

درخواست امیر بلیوی کوچک (گیلگیت) از چین با توفیق همراه شد؛ چه، تبتیان از امیر این سرزمین که در غرب تبت و مرز هند واقع شده بود و مردم آن از کوه‌نشینان آریایی و خویشاوند هندوان به شمار می‌رفتند، خواسته بودند تا با عبور لشکریان تبت از آن سرزمین برای حملۀ ناگهانی به چین و تصـرف اراضی کاشغـر و کوچا موافقت کند. فرمانروای چینی، ‌۴ هزار‌تن را از کاشغر به‌یاری امیر بلیوی‌کوچک‌فرستاد (همانجا، حاشیۀ۲۰)‌و اهالی‌بلیوی کوچک که از یاری‌چینیان‌برخوردار شده ‌بودند،لشکریان‌تبت را در هم شکستند(بیچورین،II / ۳۳۳-۳۳۴).

مدت اتحاد بلیوی کوچک با چین دیری نپایید. چندی بعد لشکریان تبت ۲۰ امیرنشین پامیر را تابع خویش کردند (همو، II / ۳۳۴؛ گومیلف، ۳۵۳). متعاقب این پیروزیها لشکریان تبت متوجه شرق شدند و پیکارهایی میان دولت چین و تبت درگرفت که به پیروزی تبت انجامید (همو، ۴۰۵, ۴۰۶). این پیروزی سبب شد که بخشی از راه‌کاروان‌رو بازرگانی میان ختن و کوچا در اختیار تبت قرار گیرد. با این وصف کوچا، کاشغر، ختن و قراشهر همچنان در دست چینیان بود. دژهای این شهرها مانعی در برابر نفوذ تبت بودند (همانجا).

در ۱۷۲ق / ۷۸۸م دولت چین که از قدرت یافتن تبت نگران شده بود، با خان اویغور پیمان دفاعی بست (همو،۴۱۰). حملۀ مشترک چین‌ و اویغور در ۷۹۳م ضربۀ مهلکی برلشکریان تبت وارد آورد (همو، ۴۱۱) و تبتیها در جست‌و‌جوی متحدانی برآمدند تا با اویغورها پیکارکنند. در این زمان قرقیزها نیز که می‌خواستند خود را از تابعیت اویغوران رها سازند، درصدد و جست‌و‌جوی متحدانی از قارلوقها و عربها برآمدند و از آنجا که قارلوقها ضعیف، و عربها دور از آنان بودند، امیران قرقیز، تبت را به عنوان متحد برگزیدند (همو، ۴۱۲؛ بیچورین، I / ۳۳۷).

تبت برتری خود را بر پامیر همچنان حفظ کرده بود. در ۱۸۶ق / ۸۰۲م تبت کوشید با چین از در صلح درآید. و در ۸۰۶م مبادلۀ اسیران میان دو طرف روی داد. این زمان رابطۀ تبت با عربها تیره شد. باید افزود که در ۱۶۰ق / ۷۷۷م شاه تبت، خلافت عرب را به رسمیت شناخته بود (گومیلف، ۴۱۷).

یعقوبی (تاریخ، ۲ / ۳۹۷- ۳۹۸) می‌نویسد که در دوران خلافت مهدی عباسی (۱۵۸-۱۶۹ق / ۷۷۵-۷۸۵م) حهورن[۱۴] شاه تبت از جمله شاهانی بود که به فرمان وی درآمد، ولی در ۷۸۵م در آسیای مرکزی جنگهای مرزی میان تبت و عربها درگرفت. از این نوشته چنین برمی‌آید که روابط دوستانۀ مذکور در نوشتۀ یعقوبی دیری نپایید، زیرا پس از آن، درگیریهایی میان تبت و حکومت خلافت روی داد (گومیلف، همانجا).

 

 

در ۱۸۹ق به روزگار خلافت هارون‌الرشید، رافع بن لیث که حکومت سمرقند یافته بود، سر به شورش برداشت و لشکری بزرگ بر ضد هارون فراهم آورد که سپاهیان تبت از زمرۀ آنان بودند (یعقوبی، همان، ۲ / ۴۲۵، ۴۳۵-۴۳۶؛ بارتولد، ۲۵۸-۲۵۹). مشخص نیست در فاصلۀ سالهای ۱۸۹ تا ۱۹۰ق / ۸۰۵ تا ۸۰۶م جریان حوادث بر چه روال بوده است، ولی در ۱۹۵ق / ۸۱۱م مأمون پیش از قیام بر ضد برادرش امین، هنگام گفت و گو با وزیرش فضل بن سهل (ذوالریاستین) از اینکه جبغوی قارلوق و خاقان فرمانروای تبت از اطاعتش سربرتافته‌اند، سخت گله داشت. وی در ادامۀ سخن گفت که فرمانروای کابل نیز راه دشمنی در پیش‌گرفته، و امیر اترار از پرداخت خراج امتناع ورزیده است (طبری، ۸ / ۴۰۳؛ ابن‌اثیر، ۶ / ۲۳۲؛ بارتولد، ۲۶۰).

بنا به نوشتۀ یعقوبی، پادشاه تبت در عهد خلافت مأمون (۱۹۸- ۲۱۸ق / ۸۱۴-۸۳۳م) اسلام آورد و پس از وارد شدن بر وی بت طلای خود را بر تختی زرین و گوهر نشان پیشکش آورد، پس مأمون آن را به سوی کعبه فرستاد تا مردم بدانند که خداوند شاه تبت را هدایت کرده است (همان، ۲ / ۴۵۲). همین مؤلف در جای دیگر می‌نویسد: چون ابراهیم فرزند موسی بن جعفر(ع) از یمن به قصد مکه خروج کرد، یزیدبن محمد مخزومی عامل خلیفه برای ممانعت از وی اطراف مکه خندق کند و بت پادشاه تبت را به دینار و درهم سکه زد (همان، ۲ / ۴۴۸). طبری (همانجا) بر خلاف یعقوبی «خاقان صاحب التبت» را مخالفِ روی گردانیده از مأمون معرفی کرده است. بنا به نوشتۀ او، مأمون پیش از قیام برضد برادرش امین، ناگزیر از سازش با او شده بود.

در جریان فتوحات اسلامی در سده‌های ۱ و ۲ ق / ۷ و ۸م فرمانروایان تبت اغلب با چین گرم پیکار بودند. لشکریان تبت در۵۰ق / ۶۷۰م «چهار‌پادگان» از اراضی طارم (تاریم) را تصرف کردند. این «چهار‌پادگان» قراشهر، کوچا، کاشغر و ختن بودند که در اوایل سدۀ ۱ق به تصرف چینیان درآمده بودند (گروسه، ۱۵۰, ۱۵۱). درمآخذ چینی اغلب تبتیها را متحد عربها در برابر فرمانروایی چین می‌نامیدند (همانجا). اگر چه در ۱۶۰ق / ۷۷۷م شاه تبت خلافت عرب را به رسمیت شناخت، ولی این وضع دیری نپایید. از ۱۶۸ق / ۷۸۵م در آسیای مرکزی جنگهای مرزی میان تبت و عربها درگرفت. بیچورین(II / ۳۴۸) می‌نویسد که از ۷۸۵م عربها (به نوشتۀ او: سیاه جامگان) جنگ با تبت را آغازکردند. در ۸۰۶م تبتیها و قارلوقها از شورش رافع بن لیث در سمرقند حمایت کردند (بارتولد، ۲۵۸-۲۵۹). این نکته تا حدودی معرف سیاست خارجی دولت تبت است. اما جریان حوادث در شرق، مانع از لشکرکشی و ادامۀ پیکار تبت با سپاهیان خلیفۀ عباسی شد.

در حدود سال ۸۰۶م اویغورها دست به حمله زدند و دژ لیان‌چژو را تصرف کردند و در نتیجه با تبتیها روبه‌رو شدند. تبتیها نیز دریافتند که اتکا به قبیلۀ شاتو درست نبوده، زیرا هدف قبیلۀ شاتو در این ماجرا دست‌یابی به ارتفاعات تسایدام بوده است. قبیلۀ شاتو درگذشته نیز از متحدان چین به شمار می‌رفت (بیچورین،I / ۳۶۵-۳۶۹). تبتیها که از یاری قبیلۀ شاتو مأیوس شده بودند، دست از حمله برداشتند (گومیلف، ۴۱۸).

در اوایل سدۀ ۳ق / ۹م دولت تبت راه زوال و انحطاط در پیش گرفت که حاصل جنگهای متعدد با اویغوران، عر‌بها و چینیان بود. این جنگها از سدۀ ۷ تا اوایل سدۀ ۹م ادامه داشت («دائرة‌المعارف»، XIV / ۲۰۸).

در ۲۰۶ق / ۸۲۱م چینیان برکاشغر که خطری برای مرزهای غربی تبت محسوب می‌شد، تسلط یافتند. وضع ختن نیز در این سال نامشخص بود. با این همه، مواضع تبت در ختن استحکامی نسبی داشت. ختن توانست از وضع موجود بهره گیرد و تا اندازه‌ای استقلال خود را حفظ کند. در جنوب، نیروهای تبت توانستند بر ایالتهای بهار (بیهار) و بنگال هند تسلط یابند. در غرب تبتیها تا مرزهای شرقی ایران پیش رفتند و برو‌شال نزدیک مرز ایران را تصرف کردند. در شمال نیز قبایل مغولستان جنوبی (خورها) اطاعت تبت را گردن نهادند و راه کاروان رو نواحی مذکور در اختیار تبت قرار گرفت. قارلوقهای متحد تبت سرگرم مقابله با عربها بودند و می‌کوشیدند تا از انتشار اسلام و پیشرفت آن جلوگیری کنند. با این اقدام، تبت شرق آسیا را از آسیای مرکزی جدا کرد و خود در میانه قرار گرفت. دیگر از خارج خطری تبت را تهدید نمی‌کرد، ولی خطر عمده در درون آن بود (گومیلف، ۴۲۲, ۴۲۳).

ناکامیهای نظامی تبت با ضعف دولت مرکزی و تشدید نفوذ سیاسی راهبان بودایی همراه شد. در سالهای ۲۲۱- ۲۲۷ق / ۸۳۶-۸۴۲م پیگرد و کشتارهای دینی جریان داشت. در این زمان امیران تبت غربی قدرت یافتند و بر شهر لهاسا مسلط شدند («دائرة‌المعارف»، همانجا). پیروان دو آیین بون و بودا که بدان اشاره شد، درون تبت در مبارزه و پیکار بودند. اشراف پیرو آیین بودا دست به توطئه‌هایی زدند که شاه تبت در رأس آنها قرار داشت. با فزونی یافتن قدرت شاه، آیین بودا نیز قوت گرفت و در میدانهای لهاسا درگیریهایی میان پیروان آیین بودا و آیین بون روی داد که پیروزی از آن پیروان آیین بودا بود (گومیلف، ۴۲۳). در ۲۲۷ق / ۸۴۲م تنی چند از کسانی که از آیین بودا روی برتافته بودند، کشته شدند. اختلاف و جنگهای مذهبی درون تبت تا ۲۰ سال ادامه یافت. این وضع، ناتوانی و ضعف دولت و ملت را سبب گردید.

آگاهی دربارۀ تاریخ تبت طی سده‌های ۴ و ۵ق / ۱۰ و ۱۱م بسیار آشفته است. طی این دو سده، سران قبایل و امیران نواحی پیوسته در حال جنگ بودند که به انقراض دولت پادشاهی تبت منجر گردید (همو، ۴۲۴). در ۶۵۰ق / ۱۲۵۲م اوریانگقدای[۱] که از سرداران قوبیلای قاآن فرمانروای مغول بود، به تبت حمله برد و گروهی از آنان را که در نزدیکی یون‌نان ‌می‌زیستند، به اطاعت آورد (گروسه، ۳۵۰, ۳۵۱). مهم‌ترین کسی که قوبیلای را به آیین بودا راغب نمود، راهبی تبتی به نام فاکس‌ـ پا پیشوای معبد ساسکیا در ایالت تسانگ بود. قوبیلای این راهب را از تبت نزد خود آورد. مقصود او از این کار اشاعۀ آیین بودا و تسلط بر اهالی تبت بود (همو،۳۶۶). باید افزود که در سده‌های ۵-۶ق / ۱۱-۱۲م مکاتب متعدد بودایی در تبت پدید آمد. در سدۀ ۷ق / ۱۳م تبت تابع حکومت مغولان شد («دائرة‌المعارف»، XIV / ۲۰۸-۲۰۹).

رشید‌الدین فضل‌الله در جامع التواریخ اشاره‌هایی به تبت کرده، و چنین آورده است که تبت از دورۀ مغول به بعد مرکز عمده‌ای برای اشاعۀ معتقدات بودایی شد. وی راهبان تبت را «بخشی» می‌نامد و بر آن است که دارای اعتبار فراوان‌اند (۲ / ۹۳۰). جا دارد در اینجا به مسئلۀ دیگری توجه شود. میرزا محمد حیدر دو‌غلات (ص ۶۹۹) از وجود دو تبت خرد و کلان یاد کرده، و چنین آورده است که در ۹۵۵ق میرزا حیدرترک متوجه تبت شد و تبت خرد و کلان را فتح کرد و به عمال خود سپرد. به نظر می‌رسد میان «جرم» و «زیبق» در بهارک بر راهی‌که از وخان و اراضی مجاور از جمله گیلگیت و کاشغر می‌گذشته، دروازه‌ای در جهت تبت به نام «دروازۀ اعراب» وجود داشته است که بنای آن را به مأمون عباسی نسبت داده‌اند (مینورسکی، ۱۹۳). بارتولد نیز از دروازۀ دو تبت میان بدخشان و جیحون علیا یا پنج رود یاد کرده است که به احتمال باید تبت خرد و کلان یا تبت فرعی و اصلی باشد (نک‌ : EI۲). مروزی که در سدۀ ۶ق / ۱۲م می‌زیسته است، به دروازه‌های میان کوه شیوه و رود خرناب اشاره می‌کند که حصاری ضعیف از گل و خاشاک دارد. وی این دروازه را «باب التبتین» (دروازۀ دو تبت) نامیده است (ص ۱۶، ۱۷).

از سدۀ ۸ق / ۱۴م پیکارهای داخلی به قصد کسب قدرت میان گروههای مذهبی شدت گرفت، چنان که مدتی دراز ادامه یافت. در اواسط سدۀ ۱۴م قبیلۀ‌ پهاک موترو از موقعیت ممتازی برخوردار شد. با این وصف، اختلاف میان قبایل مانع از تأسیس دولت مرکزی قدرتمند در تبت شد. در اواخر سدۀ ۱۴م راهبی به نام تسزون‌کابا فرقۀ بودایی جدیدی تأسیس کرد که به نام گِلوگ‌ ـ با (معبدزرد) شهرت دارد. از سدۀ ۱۰ق / ۱۶م رئیس این فرقه عنوان دالایی‌لاما یافت («دائرة‌المعارف»، XIV / ۲۰۹).

فرمانروایان کاشغر و سلاطین مغول هند تلاشهایی برای اشاعۀ اسلام در میان اهالی تبت انجام داده‌اند. برای نمونه سعیدخان جغتایی برادر منصور جغتایی که در کاشغر حکومت داشت، جنگ مذهبی با ایالت لِداخ در تبت را آغاز کرد که دو‌غلات مؤلف تاریخ رشیدی در ۹۳۷ق / ۱۵۳۱م فرماندهی لشکریان او را در پیکار تبت برعهده داشت (نک‌ : گروسه،۵۷۷). دو‌غلات در شرح رویدادهای ۹۳۸ق نام تبت را برای ایالت لداخ به کار گرفته، و آن را کافرستان نامیده است (ص ۱۷۲؛ نیز نک‌ : غفاری‌فرد، ۲۲۹). در ۹۳۷ق همایون شاه فرزند بابُر پس از مرگ پدر عازم فتح تبت شد، زیرا «اسلام در تبت از بی‌وقوفی آن امرا تمشیت نمی‌پذیرفت و کفرۀ تبت به غیرآن که امرا ضبط نمودند، بسیار است» (دو‌غلات، ۶۰۱).

مغولان به ویژه قبایل اُردُس و تومِد از ۹۷۳ق / ۱۵۶۶م به مذهب بودایی لامایی گرویدند (گروسه، ۵۹۲, ۵۹۳). در اوایل سدۀ ۱۱ق / ۱۷م قبیله‌ای از اویراتها (قلموقها) که در اطراف رود ایرتیش و ناحیۀ سِمی‌پالاتینْسک کنونی سکنا داشتند، به آیین لامایی تبت درآمدند (همو، ۶۰۲). از اوایل سدۀ ۱۷م بار دیگر در مغولان غربی شوق کشور‌گشایی قوت گرفت؛ خوشوتها [۲]درکوکونور مستقر شدند و تبت و از جمله شهر لهاسا را زیر سلطۀ خود قرار دادند. معابد لامایی در کاشغر و یارکند نیز همانند لهاسا تسلیم ارادۀ مغولان غربی شد که تا یک سده ادامه یافت، ولی سرانجام آخرین امپراتور مغول در اواخر سدۀ ۱۸م ساقط و مضمحل گردید (همو، ۶۱۹-۶۲۱).

در سدۀ ۱۷م لاماهای گلوگ‌ـ با، مبارزه با اشراف و دیگر فرقه‌های مذهبی را برای تثبیت حاکمیت بر سراسر تبت آغاز کردند. از این‌رو، آگوانْتلوب سنگ ـ جامتسو دالایی‌لامای پنجم‌ (۱۰۲۶-۱۰۹۳ق / ۱۶۱۷-۱۶۸۲م) از قوشوخان ‌فرمانروای اویراتها در کوکونور تقاضای کمک کرد. در ۱۰۵۲ق / ۱۶۴۲م لشکر قوشوخان رقیبان عمدۀ دالایی‌لامای پنجم را درهم‌ شکست؛ حاصل آن برقراری حکومت دینی در تبت شد. در اوایل سدۀ ۱۸م دولت چین در آغاز از طریق دیپلماسی و سپس با توسل به نیروی نظامی تبت را تحت فشار قرار داد و برای کمک به اشراف تبت به درون آن سرزمین نفوذ کرد. در این ماجرا نمایندۀ خان اویرات که در لهاسا اقامت داشت، کشته شد. در۱۱۳۲ق / ۱۷۲۰م لشکریان چینی تابع امپراتوری تسین، لهاسا را تصرف کردند، سپاهیان جونگار را درهم شکستند و منچورها را در تبت مستقر نمودند. منچورها به تدریج موقعیت خود را در تبت استحکام بخشیدند و سرانجام تبت در ۱۲۰۶ق / ۱۷۹۲م به صورت تابع امپراتوری تسین درآمد. از آن پس، به تدریج موقعیت منچورها روبه ضعف نهاد. در اواخر سدۀ ۱۹م دولت بریتانیا که سرزمینهای همسایۀ تبت را تحت نفوذ درآورده بود، متوجه تبت شد. در سالهای۱۳۲۱ و۱۳۲۲ق / ۱۹۰۳ و ۱۹۰۴م سپاهیان انگلیس به تبت رفتند و در ۳ اوت ۱۹۰۴ وارد لهاسا شدند و در ۷ سپتامبر همان سال پیمان وابستگی تبت به امپراتوری بریتانیا به امضا رسید («دائرة‌المعارف»، XIV / ۲۰۹)، ولی به سبب مداخله و فشار دولت روسیۀ تزاری، دولت بریتانیا حاکمیت دولت تسین بر تبت را به رسمیت شناخت (همانجا).

در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ پیمانی میان دو دولت روس و انگلیس منعقد گردید. طبق پیمان مذکور طرفین متعهد شدند تمامیت ارضی تبت را محترم شمارند و در ادارۀ امور آن مداخله نکنند (BSE۳, XXV / ۵۴۱؛ انکارتا). در ۱۳۲۸ق / ۱۹۱۰م بار دیگر منچورها به لهاسا درآمدند. دالایی‌لامای سیزدهم ناگزیر به هند گریخت. در دوران انقلاب چین طی سالهای ۱۹۱۱-۱۹۱۳م سپاهیان و مأموران دولت‌تسین از تبت بیرون رانده شدند. دالایی‌لامای سیزدهم قطع رابطۀ کامل با دولت پکن را اعلام کرد. در مرزهای شرقی میان نیروهای نظامی یوآن شیکای و سپاهیان تبت پیکارهایی درگرفت. اوضاع متشنج تبت تا دهۀ ۱۹۳۰م ادامه داشت و اغلب به درگیریهای نظامی میان تبت و چین منجر می‌شد. اواسط همان دهه پس از درگذشت دالایی لامای سیزدهم، دولت کومین‌تانگ ‌چین که سرگرم پیکار با ژاپن بود، روابط با تبت را اندکی بهبود بخشید و سیاست ملایم‌تری در پیش‌گرفت که تا پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵م) ادامه یافت؛ با این وصف، از نفوذ دولت انگلیس در تبت کاسته نشد (BSE۳، همانجا؛ «دائرة‌المعارف»، XIV / ۲۱۰).

پس از پیروزی انقلاب چین در مهر ۱۳۲۸ / اکتبر ۱۹۴۹، دولت تبت قطع رابطۀ خود با دولت کومین‌تانگ را اعلام کرد. در ۴ نوامبر ۱۹۴۹ مجلس بزرگ تبت مرکب از نمایندگان دولت، پرستشگاهها و شخصیتهای دولتی استقلال تبت را رسماً اعلام کرد. در ۳۰ دی ۱۳۲۸ش / ۲۰ ژانویۀ ۱۹۵۰م دولت جمهوری خلق چین طی بیانیه‌ای این عمل سران دولت تبت را تجزیه‌طلبانه نامید و از دولت لهاسا خواست تا نمایندگان خود را برای مذاکره به پکن بفرستد. در اکتبر ۱۹۵۰ واحدهای ارتش جمهوری خلق چین پیشروی به سوی نواحی مرکزی تبت را آغاز کردند. دولت تبت ناگزیر پیشنهاد دولت جمهوری خلق چین را پذیرفت. در ۲ خرداد ۱۳۳۰ش / ۲۳ مۀ ۱۹۵۱م میان نمایندگان دولتهای چین و تبت ‌موافقت‌نامه‌ای برای «آزادی مسالمت‌آمیز تبت» به امضا رسید. طبق این توافق مقرر شد تبت در داخل جمهوری خلق چین به خود‌مختاری ملی نایل گردد. در نیمۀ دوم ۱۹۵۰م اوضاع تبت متشنج شد. در مارس ۱۹۵۹ در لهاسا شورش بزرگی روی داد. این شورش از سوی لشکریان دولت جمهوری خلق چین سرکوب شد و دالایی لامای چهاردهم به هندوستان گریخت. پس از سرکوب شورش در تبت از سوی کمونیستها حکومت نظامی برقرار شد و این سرزمین عملاً تحت نظارت دولت جمهوری خلق چین قرار گرفت و در ۱۳۴۴ش / ۱۹۶۵م تبت رسماً ایالت خودمختار نامیده شد («دائرة‌المعارف»،۲۱۰-۲۱۱ / XIV؛ BSE۳، همانجا).

نفوذ اسلام در تبت مرهون ارتباط با اراضی مسلمان‌نشین‌ و وجود بازرگانان مسلمانی است که بدان سرزمین راه‌یافتند. تا آنجا که می‌دانیم در بلتستان و لداخ مسلمانانی با تبار تبتی وجود داشته‌اند (EI۲). مؤلف حدود ‌العالم هنگام اشاره بـه لهاسا ــ تختگاه تبت ــ از وجود مسجد در این شهر یاد می‌کند و می‌نویسد: «اندر وی بتخانه‌ها ست و یک مزگت (مسجد) مسلمانان است و اندر وی مسلمانان‌اند اندک» (ص۷۴). در جنوب تبت و اراضی نزدیک به هندوستان، شمار مسلمانان بیشتر است. اینان اغلب از خارج به تبت آمده‌اند. برای نمونه کشمیریهای مسلمان که به بازرگانی اشتغال داشتند، در عهد فرمانروایی دالایی‌لامای پنجم (۱۰۵۲-۱۰۹۳ق / ۱۶۴۲-۱۶۸۲م) وارد تبت شدند و در آن سرزمین به فعالیت پرداختند. در اواسط سدۀ ۱۱ق / ۱۷م نیز به وجود بازرگانانی مسلمان در لهاسا اشاره شده است. اهل تبت این گروه را «خاچه» می‌نامیدند که به احتمال باید تصحیفی از عنوان «خواجه» باشد (EI۲). عنوان خواجه به معنای بزرگ و محترم که زمانی در ایران رواج داشته، هنوز نیز در آسیای مرکزی از جمله تاجیکستان و ازبکستان رایج است. مسلمانان چینی نیز که همین عنوان را دارند، در ادوار مختلف به تبت سفر، و در آنجا اقامت می‌کردند. این مسلمانان از مردم هویی هستند ( انکارتا).

اقلیتهای قومی تبت شامل لوبا ها، موینبا ها، دنگها، شیائرپا[۳]ها و هوییها هستند که قوم اخیر را مسلمانانِ چینی دانسته‌اند (همانجا). شمار مسلمانان تبت مشخص نیست. در مآخذ شمار مسلمانان تبت را ۵ تا ۳۰ هزار نفر نوشته‌اند (EI۲). در اراضی نزدیک کشمیر، مرزهای شمال غربی هند و پاکستان و اراضی نزدیک به کاشغر نیز مسلمانانی از مردم تبت وجود داشته‌اند. در میان بوداییان تبت شیوۀ چند شوهری برای زنان وجود داشته است. در تبت برای جلوگیری از تقسیم املاک خانواده، فرزندان ذکور ضمن ازدواج با یک زن، خانوادۀ واحدی را تشکیل می‌دهند.در واقع برادر بزرگ‌تر خانواده با زنی ازدواج می‌کند، این زن زوجۀ همۀ برادران محسوب می‌شود (همانجا؛ تحقیقات میدانی). ولی با ملغى شدن مالکیت غیرقابل تقسیم رایج در جامعۀ تبت، احتمال ادامۀ مراسم چندشوهری برای زنان یا از میان رفته است و یا دوران انقراض را می‌گذراند.

در نوشته‌های مؤلفان سده‌های متقدم اسلامی اغلب از مشک ممتاز و نیز طلای تبت یاد شده است که از راههای کاروان رو به سرزمینهای اسلامی ارسال می‌شد (حدود ‌العالم، ۷۳؛ مسعودی، مروج‌...، ۱ / ۱۷۹-۱۸۰؛ ثعالبی، ۷۰۹؛ مروزی،۱۶-۱۷). مؤلف حدودـ ‌العالم از معدن زر و دیگر معدنها و پوستهای روباه سیاه، سنجاب و سمور و قاقم سرزمین تبت یاد کرده است (همانجا). در متون اسلامی بعضی نواحی تبت را سردسیر و دارای هوایی نفس‌گیر و کشنده نوشته‌اند. دوغلات می‌نویسد: در تبت نواحـی‌ای وجود دارد که‌تابستان‌آنها حدود ۴۰ روز است و شب‌ـ هنگام رودخانه‌ها یخ می‌بندند و از شدت سرما رشد درختان بسیار اندک است(ص ۶۰۴). بیرونی با تکیه بر کتاب اشکال العالم از مناطقی بسیار مرتفع بر فراز ابرها یاد می‌کند که هوای آن نفس‌گیر است، زبان را سنگین می‌کند و بسیار اتفاق افتاده است که عابران از هوای آنجا جان سپرده‌اند. وی آن منطقه را «جبل السم» یا کوه زهر نوشته است (ص ۳۳۶). گمان می‌رود بلندی بسیار عامل فشار قلب و بازایستادن آن شده باشد که نام «جبل السم» بر آن نهاده‌اند.

زبان مردم تبت از زبانهای تبتی‌ـ برمه‌ای است که به شاخۀ زبانهای چینی ـ تبتی تعلق دارد. گویشهای این زبان در تبت، بخشی از جنوب چین و بعضی نواحی هند ، نپال و بوتان رایج است. گویشهای این زبان از دیدگاه آواشناسی متفاوت‌اند. تا ۱۳۵۳ش / ۱۹۷۴م حدود ۵ / ۴ میلیون نفر به این زبان گفت و گو می‌کردند. کهن‌ترین آثار مکتوب که از این زبان برجامانده، مربوط به سده‌های ۷-۱۰م است (BSE۳, XXV / ۵۴۰-۵۴۲).

 

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش محمد مخزوم، بیروت، ۱۴۰۸ق / ۱۹۸۸م؛ ابن‌رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، تونس، ۱۹۹۲م؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکایی، تهران، ۱۳۸۰ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، ۱۹۰۰م؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۰ش؛ دمشقی، محمد، نخبة‌الدهر، بیروت، ۱۴۰۸ق / ۱۹۸۸م؛ دوغلات، محمدحیدر، تاریخ رشیدی، به کوشش عباسقلی غفاری فرد، تهران، ۱۳۸۳ش؛ رشید‌الدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش؛ زمخشری، محمود، ربیع الابرار، به کوشش سلیم نعیمی، قم، ۱۴۱۰ق؛ «ساخت مرتفع‌ترین و طولانی‌ترین راه‌آهن جهان در چین پایان یافت»، ایرنا، ۲۴ / ۸ / ۱۳۸۴ (نک‌ : مل‌ ، ایرنا‌)؛ طبری، تاریخ؛ غفاری فرد، عباسقلی، تعلیقات بر تاریخ رشیدی (نک‌ : هم‌ ، دوغلات)؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، ۱۳۸۰ق / ۱۹۶۰م؛ گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ مروزی، طاهر، فصول حول الصین و الترک و الهند منتخبة من کتاب طبائع الحیوان، چ تصویری، فرانکفورت، ۱۴۱۴ق / ۱۹۹۳م؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، ۱۳۵۷ق / ۱۹۳۸م؛ همو، مروج‌الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق / ۱۹۶۵م؛ مینورسکی، ولادیمیر، حواشی و تعلیقات بر حدود‌العالم، ترجمۀ میرحسین شاه، کابل، ۱۳۴۲ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابن‌رسته، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱م؛ همو، تاریخ، بیروت، ۱۴۱۵ق / ۱۹۹۵م؛ تحقیقات میدانی؛ نیز:

 

Barthold, W. W., «Turkestan v epokhu mongol’skogo nashestviya», Sochineniya, Moscow , ۱۹۶۳, vol. I; Bichurin (Iakinf), N. Ya., Sobranie svedeniĮ o narodakh, Almati, ۱۹۹۸; BSE۳; EI۱, EI۲; Encarta Reference Library, ۲۰۰۴; Grousset, R., L’ Empire des steppes, Paris, ۱۹۴۸; Gumilev, L. N., Drevnie Tyurki, Moscow, ۱۹۶۷; Irna, www. irna . ir; Sovetskaya istoricheskaya entsiklopediya, Moscow, ۱۹۷۳ .

عنایت الله رضا

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 236
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست