responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 198

ابونعیم اصفهانی

نویسنده (ها) : حسن انصاری

آخرین بروز رسانی : یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اَبونُعَیْمِ اِصْفَهانی، احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران (۳۳۶-۴۳۰ ق / ۹۴۷- ۱۰۳۸ م)، محدث و مؤلف نامدار اهل سنت.

 

زندگی و آثار

نسب وی به مهران، مولای عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر طیارمی‌رسد که به دست عبدالله مسلمان شد (ابونعیم، ذکر اخبار، ۲ / ۹۳). نیاکان و خاندان وی غالباً کسانی شناخته شده و اهل علم و زهد در اصفهان بوده‌اند. نیای مادری او، زاهد مشهور، محمد ابن یوسف بناست که در زهد و تصوف و حدیث تألیفاتی داشت و گفته‌اند که مستجاب الدعوه بوده ومریدان بسیار در اصفهان داشته است (همان، ۲ / ۲۲۰؛ همو، حلیة، ۱ / ۴، ۱۰ / ۴۰۷). مقبرۀ محمد بنا در روشاباد (محلۀ خواجوی قدیم کنونی) قرار دارد و مزار معروف به «مقبرۀ شیخ سینا» درواقع متعلق به اوست (همو، ذکر اخبار، ۲ / ۹۳؛ خوانساری، ۱ / ۲۷۴؛ مهدوی، ۱۱). برادر محمدبنا، یعقوب نیز صاحب تألیفاتی در حدیث بوده است (ابونعیم، همان، ۲ / ۳۵۲). از دیگر افراد خاندان ابونعیم که در علوم اسلامی دستی داشته‌اند، پدرش عبدالله و برادرانش، ابومسعود محمد و ابومحمد و ابواحمد عبدالرزاق را می‌توان نام برد (همان، ۲ / ۹۳، ۱۳۶، ۳۰۷). ابونعیم در چنین خاندانی که حامل سنتِ زهد و علم و تصوف بود، چشم به جهان گشود. تاریخ تولد وی را ۳۳۴ ق نیز نوشته‌اند (ﻧﻜ : صریفینی، ۱۹۸؛ ابن خلکان، ۱ / ۹۱-۹۲).

به گزارش منابع، وی نخست در اصفهان و در ۳۳۴ ق نزد پدرش و نیز عبدالله بن جعفر بن فارس به کسب دانش و استماع حدیث پرداخت. از دیگر شیوخ متقدم او کسانی چون احمد بن بندار شَعَار، ابوالشیخ اصفهانی، ابوالقاسم طبرانی و ابواحمد عسّال را می‌توان برشمرد (ابونعیم، الامامة، ۲۱۲، ۲۳۴، ۳۷۵، صفة، ۳۵؛ ذهبی، تذکرة، ۳ / ۱۰۹۲-۱۰۹۳؛ سبکی، ۴ / ۱۹). در همین دوره پدرش از محدثانی همچون جعفر خلدی از بغداد، ابوالعباس اصم از نیشابور و خیثمة بن سلیمان از شام برای ابونعیم اجازۀ روایت گرفت (ذهبی، همانجا؛ سبکی، ۴ / ۱۸- ۱۹؛ نیز ﻧﻜ : صریفینی، ۱۱۰). ابونعیم از ۳۵۶ ق برای آموختن و استماع حدیث مانند رحّاله‌ای به مشرق و مغرب سفر کرد. شهرهای مختلف خراسان و دیگر نقاط ایران چون گرگان و همدان، همچنین شهرهای گوناگون عراق، حجاز، شام، مصر و حتی چنانکه گفته‌اند، صقلیه و اندلس را درنوردید. او در این سفرها که دست کم تا ۳۵۹ ق ادامه داشت (ﻧﻜ : ابونعیم، ذکر اخبار، ۱ / ۱۵۱)، از بسیاری شیوخ زمان خود همچون دارقطنی، حاکم نیشابوری، ابوبکر آجری، ابوبکر ابن خلاد نصیبی، ابراهیم ابن‌ابی‌العزائم، محمد بن حبیش، ابوبکر قطیعی، ابن‌صوّاف، محمد بن محمود برقی، محمد بن احمد معدّل، محمد بن احمد انماطی، محمد بن اسحاق اهوازی و حسن بن سعد عبّادانی مطوّعی بهره جست (همو، معرفة، ۱ / ۱۰۹، ۱۱۰، صفة، ۱۰۱، الامامة، ۲۹۳، حلیة، ۵ / ۱۴، ۸ / ۴۶؛ ابن نقطه، ۱ / ۱۵۶-۱۵۷؛ ذهبی، سبکی، همانجاها).

ابونعیم شاگردان و راویان بسیاری داشت که شماری از آنان در همان شهرهای یادشده از وی استماع کرده‌اند. از این میان کسانی چون خطیب بغدادی، ابوالقاسم هذلی صاحب الکامل و اصلی‌ترین راوی ابونعیم، ابوعلی حداد را می‌توان نام برد (خطیب، ۱۲ / ۴۰۷، ۴۱۲؛ ذهبی، سبکی، همانجاها؛ ابن جزری، ۱ / ۷۱). نام بسیاری از کسانی که از ابونعیم روایت کرده‌اند، در منابع حدیثی و رجالی ذکر شده است که تقریباً ۳ نسل را دربر می‌گیرد؛ چنانکه به گفتۀ صفدی (۷ / ۸۱) وی به واسطۀ طول عمرش، اجداد و احفاد را دیده بوده است. به هر صورت آوازۀ او چنان بالا گرفت که از مشاهیر محدثان اصفهانش دانسته‌اند. دربارۀ جرح و تعدیل وی سخنها گوناگون است: گروهی او را ثقه دانسته و گاه با لقب تاج المحدثین از وی یاد کرده‌اند و معتقدند که سلسله سندهای کوتاه او گویای علو اسناد اوست و حتىوی را به جهت حفظ حدیث و جمع میان علو روایت و تحقیق درایت، نه تنها در ایران، بلکه در مشرق و مغرب اسلامی بی‌بدیل دانسته‌اند (ﻧﻜ : ابن دمیاطی، ۴۹، ۵۱؛ ذهبی، همان، ۳ / ۱۰۹۴، سیر، ۱۷ / ۴۵۴، ۴۵۸، العلو، ۱۷۶؛ سبکی، ۴ / ۲۱). خطیب بغدادی، ابونعیم و یکی دیگر از استادان خود را در حفظ حدیث برتر از دیگران می‌دانسته است (ﻧﻜ : ابن عساکر،۲۴۶؛ ذهبی، سیر، همانجا). با اینهمه، برخی ایرادات بر او وارد شده است که بعضاً به نوع گرایشهای مذهبی ـ اعتقادی و نیز تسامح او در نقل حکایات صوفیه مربوط می‌شود. از انتقادات رجالیان یکی آن است که وی علاوه بر روایت احادیث ضعیف و حتى موضوع، در برخی موارد، با کتمان کردن عدم استماع خود، اجزاء حدیثی را روایت می‌کرده است (ابن‌تیمیه، منهاج، ۴ / ۱۵؛ ذهبی، همان، ۱۷ / ۴۶۰). گفته‌اند که ابونعیم سماع را با اجازه خلط می‌کرد و نمونۀ آن روایت همۀ مسند حارث بود، درحالی‌که آن را به تمامی از ابوبکر ابن خلاد استماع نکرده بود (ﻧﻜ : ابن جوزی، المنتظم، ۸ / ۱۰۰؛ ذهبی، همان، ۱۷ / ۴۶۱)، اما ابن نجار در توجیه امر چنین آورده است که ابونعیم بخشی از مسند حارث را سماع کرده و شاید باقی آن را از طریق اجازه روایت کرده است (همان، ۱۷ / ۴۶۲؛ نیز سبکی، همانجا؛ یافعی، ۳ / ۵۲-۵۳). برخی از ناقدان، این شیوۀ ابونعیم در روایت را گونه‌ای از تدلیس شمرده‌اند (ﻧﻜ : ذهبی، میزان، ۱ / ۱۱۱). برخی بر او خرده گرفته‌اند که به عادت محدثان، همۀ آنچه را که در یک باب وارد شده، نقل می‌کرده و به ضعف و مجعول بودن آن توجهی نداشته است و به همین جهت تنها بخشی از منقولات وی را قابل استناد دانسته‌اند (ﻧﻜ : ابن تیمیه، همانجا). خرده‌گیری دیگری نیز بر وی رفته است و آن مربوط به تسامح و تساهل او در نقل حکایات صوفیان است، چنانکه ابن جوزی از اینکه ابونعیم در حلیة الاولیاء، خلفای نخستین، بزرگان صحابه و بسیاری دیگر را در شمار صوفیه آورده، به خشم آمده و از او انتقاد کرده است ( تلبیس، ۲۳۹).

 

آثـار چاپی

۱. الاربعین علی مذهب المتحققین من الصوفیة، به کوشش بدر بن عبدالله بدر در بیروت (۱۴۱۴ ق / ۱۹۹۳ م) به چاپ رسیده است.

۲. الامامة و الرد علی الرافضة، که توسط علی بن محمد بن ناصر فقهی در مدینه (۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۷ م) و نیز با عنوان تثبیت الامامة و ترتیب الخلافة به کوشش ابراهیم علی تهامی در بیروت (۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۶ م) به چاپ رسیده است.

۳. حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء. نخستین بار چاپ این کتاب در قاهره (۱۳۵۱-۱۳۵۷ ق) صورت گرفته و پس از آن بارها، از جمله در بیروت (۱۹۸۷ م) به چاپ رسیده است. کمال یوسف الحوت و ابوهاجر محمد سعید بن بسیونی زغلول هریک فهرستی برای این کتاب فراهم آورده‌اند که به ترتیب در ۱۴۰۵ و ۱۴۰۶ ق در بیروت منتشر شده است. ابونعیم در این اثر به شرح حال کسانی که خود آنان را اولیا می‌نامد می‌پردازد. شاید بتوان این کتاب را در تاریخ فرهنگ ایران و اسلام به عنوان بزرگ‌ترین تاریخ و دائرةالمعارف احوال و افکار زهاد و متصوفه تا زمان مؤلف دانست. این کتاب از چنان اعتباری برخوردار بود که برخی گفته‌اند: در هر خانه‌ای که حلیة الاولیاء هست، شیطان راه ندارد (سبکی، ۴ / ۲۱؛ سخاوی، ۳۱۲-۳۱۳) و ابن خلکان (۱ / ۹۲) آن را از بهترین کتابها دانسته است و نیز آورده‌اند که در زمان خود ابونعیم کتابش را به نیشابور برده و به ۴۰۰ دینار فروخته‌اند (سبکی، همانجا).

۴. دلائل النبوة. این کتاب مشتمل بر ۳۱ فصل است که مؤلف در آن با نقل روایات و احادیث متعدد، به بحث دربارۀ آنچه که بر صدق نبوت دلالت دارد، پرداخته است (برای نمونه، ﻧﻜ : فصلهای ۵، ۷، ۹). بخشهایی از کتاب نیز به ذکر صفات، اخلاق و فضائل حضرت رسول (ص) اختصاص یافته است (مثلاً ﻧﻜ : فصلهای ۱، ۲، ۱۲). در فصل ۲۵ کتاب، ابونعیم به ذکر معجزات و نشانه‌هایی که در غزوات به ظهور رسیده، اشاره می‌کند. مؤلف در پرداخت این کتاب، اسلوب و روش محدثان را پیش گرفته و با ارائۀ سلسلۀ اسناد به روایت احادیث می‌پردازد. این اثر بارها ازجمله در حیدرآباد دکن (۱۳۲۰ ق / ۱۹۰۲ م، ۱۳۶۹ ق / ۱۹۵۰ م و ۱۳۹۷ ق / ۱۹۷۷ م) به چاپ رسیده و بار دیگر به کوشش محمد رواس قلعه‌جی و عبدالبرعباس در بیروت (۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م) منتشر شده است.

۵. ذکر اخبار اصبهان، این کتاب شامل اسامی محدثان و عالمانی است که بومی اصفهان بوده، یا به اصفهان سفری داشته‌اند. آگاهیهایی که ابونعیم دربارۀ چگونگی بنای اصفهان، فتح آن (مثلاً ﻧﻜ : ۱ / ۲۵) و نیز نخستین والیان و حکمرانان اسلامی آن (مثلاً ﻧﻜ : ۱ / ۲۸- ۲۹) به دست می‌دهد، بسیار شایان توجه است. وی سپس به ذکر ویژگیهای جغرافیایی و محلی شهر می‌پردازد و اطلاعات بسیار دقیق و جالب توجهی از محله‌ها و روستاهای اطراف اصفهان ارائه می‌کند (۱ / ۳۰-۳۴). ابونعیم در بخش اصلی کتاب پس از ذکر نام هریک از مترجمان، به اختصار به ذکر احوال آنان می‌پردازد. اشارۀ مؤلف به مآخذ خود، از چند کتاب فراتر نمی‌رود: مأخذ عمدۀ او نخست کتاب استادش ابوالشیخ اصفهانی است که ابونعیم همیشه از او به عنوان ابومحمد بن حیان یاد می‌کند و علاوه بر موارد فراوانی که به نقل حدیث از طریق او پرداخته، در مواردی نیز به کتاب او یعنی طبقات المحدثین باصفهان اشاره می‌کند (مثلاً ﻧﻜ : ۱ / ۶۲، ۶۵، ۷۷؛ دربارۀ مقایسۀ میان دو کتاب ابونعیم و ابوالشیخ، ﻧﻜ : صادقی، ۲۸- ۲۹). مأخذ مهم دیگر او، کتاب اصفهان حمزۀ اصفهانی است (مثلاً ﻧﻜ : ۱ / ۳۵، ۳۱۱، ۲ / ۳۳۱) و پیداست که خاصه در شرح جغرافیای منطقۀ اصفهان، مأخذ عمدۀ او بوده است. از برخی روایات ابونعیم می‌توان دریافت که وی در تنظیم مطالب خود، یکسره بر آن کتاب اعتماد داشته است (ﻧﻜ : ۱ / ۳۱)، گو اینکه به احتمال فراوان، کتاب حمزه در این خصوص تفصیل بیشتری داشته است (مثلاً ﻧﻜ : ۱ / ۱۴). جز این دو، ابونعیم در این کتاب به چند مأخذ دیگر نیز اشاره‌های کوتاهی کرده است: بخاری (۱ / ۷۵، ۲۹۱، ۳۴۲)، خلیفة بن خیاط (۱ / ۶۱)، ابوالحسن مدائنی (۱ / ۲۷)، کتاب اصفهان عُقیلی (۱ / ۲۰۹)، طبرانی (۱ / ۳۴۰)، کتاب اصفهان محمد بن اسحاق ابن منده (۲ / ۱۴۷، ۱۷۵) و کتابی از ابن قانع (۲ / ۲۰۴). یکی از مهم‌ترین فواید این کتاب، آگاهیهایی است که دربارۀ نامها و القاب ایرانی از جای جای آن به دست می‌آید و از این حیث مأخذ بسیار مهمی برای بررسی و پژوهش دربارۀ نامهای ایرانی به شمار می‌رود (برای تفصیل، ﻧﻜ : صادقی، ۴۳). این کتاب در ۱۹۳۴ م در لیدن، به کوشش ددرینگ در دو جلد به چاپ رسیده است.

۶. صفة الجنة. مؤلف در این اثر احادیثی دربارۀ بهشت و بهشتیان را با سلسله اسناد گرد آورده است. این کتاب در دو مجلد به کوشش علی رضا عبدالله در دمشق / بیروت (۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م) به چاپ رسیده است.

۷. الضعفاء. مؤلف در مقدمه پس از آوردن احادیثی در مذمت کذب به ذکر گروهی از مجروحین و ضعفا می‌پردازد (ﻧﻜ : ص ۴۶، ۵۱، ۵۳، ۵۵). این کتاب توسط فاروق حماده در مراکش (۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م) منتشر شده است.

۸. معرفة الصحابة. ابونعیم در این اثر می‌گوید چون شناخت صحابه و مراتب آنان امری لازم است و غالباً مورد توجه پژوهشگران در آثار و اخبار قرار دارد (۱ / ۱۰۶، ۱۰۷)، به تألیف آن همت گماشته است. او پس از ذکر عَشَرۀ مبشَره (ﻧﻜ : ۱ / ۱۴۹ به بعد)، به ترتیب حروف هجا، به شرح احوال دیگر صحابه پرداخته است. این اثر که ابن تیمیه (منهاج، ۴ / ۵۳) آن را کتاب مشهور در زمان خود معرفی می‌کند، مورد استفادۀ بسیاری از نویسندگان همچون ابن‌اثیر در اسدالغابة (۱ / ۴، ۵ ﺟﻤ‌ )، ابن‌حجر در الاصابة (۱ / ۳، ۴۱) و ابن فوطی در تألیف مجمع الآداب (۲ / ۸۹۶) بوده است. ۳ جلد اول این کتاب به کوشش محمد راضی بن حاج عثمان در ریاض (۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م) به چاپ رسیده است. نسخه‌های خطی آن در کتابخانه‌ها پراکنده است (ﻧﻜ : ظاهریه، ۲۱۶؛ GAL, S, I / 617; TS, II / 135-136).

۹. المنتخب من کتاب الشعراء. نسخه‌ای از این اثر در کتابخانۀ ظاهریه موجود است (ظاهریه، ۲۱۳) و به گفتۀ تهامی (ص ۲۷)، توسط عبدالعزیز بن ناصر مانع به چاپ رسیده است.

شایان ذکر است که بروکلمان در ذیل نام ابونعیم از اثری با عنوان الاموال نام می‌برد (GAL, S، همانجا) که حتی خود وی در انتساب آن به ابونعیم تردید دارد، اما به هر روی از چاپ آن در قاهره، ۱۳۳۷ ق گزارش کرده است (نیز ﻧﻜ : حماده، ۲۱). همچنین یکی از آثار مفقود ابونعیم کتاب ما نزل من القرآن فی علی (ع) است؛ از آنجا که ابن بطریق بیشتر احادیث ابونعیم در ما نزل را در کتاب خود خصائص الوحی المبین (ص ۲۳، ﺟﻤ‌ ) نقل کرده است، محمدباقر محمودی با گرد آوردن نقلیات او، در کتابی با عنوان النور المشتعل من کتاب مانزل من القرآن فی علی (ع) پاره‌های بازماندۀ آن را در تهران (۱۴۰۶ ق) به چاپ رسانیده است.

 

آثـار خطی

الجامع بین الصحیحین، که جمع میان صحیح بخاری و صحیح مسلم است و نسخه‌ای از آن در دارالکتب مصر نگهداری می‌شود (ﻧﻜ : الفهرس التمهیدی، ۷۲). ۲. جزء صنم جاهلی یقال له قراص، که نسخه‌ای از آن در کتابخانۀ ظاهریه موجود است (ظاهریه، همانجا). ۳ و ۴. صفة النفاق و نعت المنافقین و الطب النبوی، که نسخه‌هایی از این دو اثر در کتابخانۀ ظاهریه محفوظ است (همان، ۲۱۳). در همان کتابخانه (همانجا) نسخه‌ای با عنوان اربعون حدیثاً منتقاة من الجزء الرابع من کتاب الطب النبوی لابی نعیم به گزینش ابن‌سراج موجود است (نیز ﻧﻜ : فهرس مجامیع، ۴۰۳). ۵. فضل الدیک، که سیوطی بر پایۀ این اثر کتابی با عنوان الودیک فی فضل الدیک تألیف کرده و قسمتهایی از اثر ابونعیم را نیز در آن آورده است. نسخه‌ای از کتاب سیوطی در کتابخانۀ برلین موجود است ( آلوارت، ﺷﻤ 6201). ۶-۸. مختصر ریاضة الابدان، فضیلة العادلین من الولاة و ما انتقی ابوبکر بن مردویة علی الطبرانی (ﻧﻜ : ظاهریه، ۲۱۳، ۲۱۵). ۹. طرق حدیث ان لله تسعة و تسعین اسما، که نسخه‌ای از این اثر در کتابخانۀ چستربیتی موجود است ( آربری، 13).

افزون بر آنچه یاد شد، عناوین آثار بسیار دیگری نیز از ابونعیم در دست است که سمعانی (۱ / ۱۸۰-۱۸۲) فهرست شماری از آنها را به روایت ابوعلی حداد آورده است (نیز ﻧﻜ : بخش عقاید و دیدگاهها در همین مقاله).

 

مآخذ

در پایان مقاله.

 

علیرضا ذکاوتی قراگوزلو

عقاید و دیدگاهها

دربارۀ مذهب فقهی و گرایشهای فکری ابونعیم و همچنین مناسبات او با شیعیان در برخی منابع اشاراتی رفته است که جهت شناخت شخصیت وی حائز اهمیت بسیار است.

سبکی، ابونعیم را از شافعیان شمرده است (۴ / ۱۸) و حال آنکه دلیلی بر شافعی بودن وی ارائه نشده است. این احتمال نیز که وی چون با محمد بن اسحاق ابن مندۀ حنبلی مخالفت و دشمنی می‌ورزید، می‌بایست به گروهی جز حنبلیان مثلاً شافعیان (که در آن روزگار در اصفهان حضور فعالی داشتند) وابسته باشد، چندان پذیرفته نیست، چرا که اختلافات میان این دو تن نه از دیدگاههای فقهی که از مسائل فکری ـ اعتقادی نشأت می‌گرفت و اصولاً برای ابونعیم نمی‌توان در فقه جایگاه ویژه‌ای در نظر گرفت.

از طرف دیگر ابن عساکر (ص ۲۴۶-۲۴۷) از ابونعیم با عنوان اشعری یاد کرده، درحالی‌که هیچ دلیلی بر این ادعا نیاورده است. ابن جوزی نیز در المنتظم (۸ / ۱۰۰)، ابونعیم را متمایل به اشعریان دانسته است. اختلافاتی که میان او و ابن منده ظهور کرد، از چنین نسبتهایی مایه می‌گرفت و او را عالمی مخالف با گرایشهایی اصحاب حدیث می‌نمایاند تا جایی که با شاگردان وی از سوی طرفداران سرسخت اصحاب حدیث که در رأس آنان ابن منده قرار داشت، بدرفتاری می‌شد (ﻧﻜ : ذهبی، سیر، ۱۷ / ۴۰-۴۱، ۴۵۹- ۴۶۰) و چنانکه ذهبی آورده، ابن منده به سبب نفوذ و احترامی که داشت، تا آنجا بر ابونعیم سخت گرفت که وی مجبور شد از دست مخالفان پنهان شود (همان، ۱۷ / ۴۰-۴۱). همچنین گفته شده که مخالفان ابونعیم او را از تدریس در جامع اصفهان باز داشتند و حتی به روایتی از شهر تبعید کردند. به تصریح ابن عساکر و دیگران، آنگاه که محمود غزنوی بر مردم اصفهان سخت گرفت (سال ۴۲۰ ق، ﻧﻜ : ابن اثیر، الکامل، ۹ / ۳۷۲)، گروه بسیاری را در مسجد جامع بکشت، در حالی که ابونعیم به جهت منع از رفت و آمد به مسجد در آن هنگام در میان آنان نبود و از این رو جان سالم به در برد (ابن عساکر، ۲۴۷؛ قزوینی، ۲۹۷- ۲۹۸؛ نبهانی، ۱ / ۴۸۶-۴۸۷). نبهانی می‌نویسد که پس از این واقعه مردم او را به اصفهان بازگرداندند، لیکن بار دیگر مخالفان بر وی شوریدند و این بار هم بر اثر فتنه، بسیاری از مردم کشته شدند (همانجا). معلوم نیست که منع وی از تدریس در مسجد جامع اصفهان در زمان حیات ابن‌منده (د ۳۹۵ ق) اتفاق افتاده باشد، تا چنین استدلال کنیم که ابونعیم مدت درازی را پس از مرگ ابن منده از حضور در مسجد جامع و تدریس در آن محروم بوده است (ﻧﻜ : ایرانیکا).

به هرحال تمامی این سختگیریها که از سوی حنبلیانِ افراطی بر ابونعیم می‌رفت، چنانکه منابع نیز گفته‌اند، به سبب انتساب وی به اشعری‌گری بود (ذهبی، همان، ۱۷ / ۴۰-۴۱، ۴۵۹-۴۶۰، ۴۶۲). با اینهمه، چنانکه مادلونگ نیز بر این باور است، ابونعیم چندان دستی در گلام اشعری نداشته ( ایرانیکا) و با توجه به آنچه از عقاید ابونعیم در دست داریم، می‌توانیم وابستگی او را به اشعریان مورد تردید قرار دهیم. گرچه این را ن نیز نباید فراموش کرد که برخی اشعریان در آن دوره‌ها تنها در برخی جهات با عقاید اصحاب حدیث بیگانه بودند.

اگر عقیده نامۀ ابونعیم را ناظر بر اعتقادات واقعی او بدانیم و آن را دفاعیه‌ای از سوی وی جهت مقابله با مخالفانش به شمار نیاوریم (ﻧﻜ : همانجا)، می‌توان عقاید او را درخصوص خداوند و دیگر مسائل ایمانی چنین تصویر کرد: به نقل ابن تیمیه در الفتوی الحمویة الکبری (ص ۳۵)، ابونعیم در عقیده نامۀ خود گفته بود: روش ما روش پیروان کتاب، سنت و اجماع امت است و اینان بر این اعتقادند که احادیث روایت شده از پیامبر (ص)، دربارۀ عرش و استوای خداوند بر آن، صحیح است، بی‌آنکه کیفیت آن را بیان کنند و آن را وسیلۀ تشبیه و تمثیل خداوند با بندگان سازند. خداوند با بندگانش مباینت دارد و بندگانش نیز از وی جدایند. خدا در بندگان حلول نمی‌کند و با آنان در نمی‌آمیزد. او بر عرشِ خود استوا دارد و با بندگانش بیگانه است. ذهبی نیز در العلو للعلی الغفار (ص ۱۷۶) از همان کتاب ابونعیم آورده که وی مدعی بود که همان روش سلف را در عقاید باور دارد. آنان معتقدند که خداوند با صفات قدیمش همواره بوده و خواهد بود. عالم است به علمی، بصیر است به بصری، سمیع است به سمعی، متکلم است به کلامی و همۀ چیزها را از نیستی آفریده است. قرآن کلام خداست و همچنین سایر کتابهای منزل، کلام وی غیرمخلوق است و در جمیع جهات و اشکال، چه در قرائت و تلاوت و چه در مقام حفظ و یا شنیدن و نوشتن و تلفظ کردن، حقیقتاً کلام خداوند است، نه حکایتی از آن و آنچه از قرآن بر زبان ما جاری می‌شود، همان خداست که غیرمخلوق است و متوقفان در امر قدیم بودن قرآن و همچنین لفظیه (آنان که تلفظ قرآن را مخلوق می‌دانند) از جهمیان هستند و هرکس که به نحوی کلام خدا را مخلوق بداند، در شمار آنان است و جهمیان نزد اصحاب حدیث و سلف، کافرند.

ابونعیم در کتاب دیگرش با عنوان محجة الواثقین و مدرجة الوامقین بر همین گونه عقاید تأکید کرده و گفته است: خداوند بر بالای آسمانهاست و بر عرشش استوا دارد، نه اینکه مستولی بر عرش است، چنانکه جهمیان تفسیر می‌کنند و معتقدند که خداوند در همۀ مکانهاست و آیات قرآن را باور ندارند و کرسی او جسم است و مراد از آن علم خداوند نیست، چنانکه جهمیه می‌گویند: کرسی وی را در قیامت جهت فصل و قضاء میان بندگانش قرار می‌دهند و خداوند همراه ملائکه جهت داوری میان بندگانش در صحنۀ قیامت حضور می‌یابد و چنانکه پیامبر (ص) گفته، برخی را می‌بخشد و گروهی را عذاب می‌دهد (ﻧﻜ : ابن تیمیه، همان، ۳۵- ۳۶). همۀ آنچه به عنوان عقاید ابونعیم به روایت آثارش نقل شد، اشعری بودن وی را مورد تردید قرار می‌دهد و این احتمال را تقویت می‌کند که شاید پیروان ابن‌منده و مخالفان ابونعیم، وی را متهم به داشتن عقاید اشعری کرده‌اند. درعین حال ابن تیمیه در درء تعارض العقل و النقل چنین گزارش می‌کند که میان ابونعیم اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن اسحاق ابن منده درباره قرآن اختلاف پیدا شد؛ زیرا که ابونعیم در کتابش با عنوان الرد علی اللفظیة و الحلولیة به دیدگاه قائلان به مخلوق بودن تلاوت قرآن متمایل شد و ابن منده با این تمایل مخالف بود و به غیرمخلوق بودن آن حکم می‌کرد. درحالی‌که هریک از آن دو برای اثبات نظر خویش به گفته‌های سلف توسل می‌جستند (۱(۱) / ۲۶۸). این عقیده که با آنچه پیش از این از عقیده نامۀ وی نقل کردیم، مخالفت دارد، خود چندان با عنوان کتاب الرد علی اللفظیة نیز سازگاری ندارد. به هر صورت، حتی اگر این عقیده را نیز به ابونعیم مربوط بدانیم، آن را نمی‌توان گواهی بر اشعری بودن ابونعیم تلقی کرد، چرا که این عقیده با آن اعتقاد اشعریان که حقیقت قرآن را کلام نفسی برای خداوند می‌دانند و «قرآنِ منزل» را عبارت و حکایت آن و طبیعتاً مخلوق به شمار می‌آورند، تفاوت اساسی دارد. شاید بتوان براساس گفتۀ ابن تیمیه مخالفت ابونعیم با ابن منده را از آنجا دانست که هر یک دیگری را به نسبت دادن اقوالی به سلف و ائمۀ حدیث متهم می‌کرده‌اند. این مطلب با عبارتی که ابونعیم در ذکر اخبار اصبهان در شرح حال ابن منده آورده (۲ / ۳۰۶)، تأیید می‌شود، چراکه در آنجا گفته شده که ابن منده به کسانی در زمینۀ معتقدات، اقوالی را منسوب می‌ساخت که به آن شناخته نبودند. به هر روی برخی عالمان اصحاب حدیث در سده‌های بعد، ابونعیم را بدین جهات نقد می‌کرده‌اند (ﻧﻜ : ابن‌جوزی، المنتظم، ۸ / ۱۰۰؛ ذهبی، سیر، ۱۷ / ۴۶۲، میزان، ۱ / ۱۱۱).

نامهای برخی آثار ابونعیم که می‌تواند برای شناخت عقیدۀ وی به کار آید، از این قرار است: ۱. اربعون حدیثاً علی مذهب اهل السنة و الجماعة؛ ۲. تثبیت الرؤیة یوم القیامة؛ ۳. حدیث النزول؛ ۴. الرد علی اللفظیة و الحلولیة؛ ۵. الصفات؛ ۶. مستخرج علی کتاب التوحید لابن خزیمة؛ ۷. المعتقد (ﻧﻜ : تهامی، ۲۸-۳۱؛ حماده، ۱۳- ۲۲؛ محمد راضی، ۳۷-۵۵).

ابونعیم چندین کتاب نیز در فضائل حضرت علی (ع) و دیگران از اهل بیت پیامبر (ص) نوشته بوده است: ۱. ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین (ع) (ابن شهرآشوب، معالم، ۲۵؛ نیز ﻧﻜ : بخش آثار در همین مقاله). ۲. منقبة المطهرین و مرتبة الطیبین (ابن شهرآشوب، همانجا). ابن شهرآشوب در المناقب (۲ / ۱۵۳، ۳۵۰) و علی ابن طاووس در الیقین (ﻧﻜ : کولبرگ، 145-146) از آن بهره برده‌اند. ۳. اربعون حدیثاً فی المهدی (ع)، که به صورت مجرد از اسانید، توسط اربلی در کشف الغمة (۳ / ۲۵۷-۲۶۵) نقل شده است. این کتاب اساس کتاب العرف الوردی فی اخبار المهدیِ سیوطی بوده است (ﻧﻜ : کولبرگ، 105). ۴. الخصائص فی فضل علی [ع] (سمعانی، ۱ / ۱۸۰؛ طباطبائی، ۸۲). ۵. حدیث الطیر (سمعانی، ۱ / ۱۸۱؛ طباطبائی، ۶۹). ۶. ذکر المهدی و نعوته و حقیقة مخرجه و ثبوته. این کتاب مورد استفادۀ علی بن موسی ابن طاووس در الاقبال، کشف المحجة و سعد السعود واقع شده است (کولبرگ، همانجا) و به گفتۀ ابن طاووس در الطرائف (ص ۱۷۹)، در ۲۶ برگ بوده است. این کتاب شامل ۱۵۶ حدیث و در دو قسمت تنظیم شده بوده است: یک قسمت شامل ۴۹ حدیث و مشتمل بر احادیثی از پیامبر (ص) دربارۀ بشارت بر مهدی (ع) بوده است و قسمت دیگر شامل ۱۰۷ حدیث دربارۀ خصوصیات آن حضرت که به صورت ابواب گوناگون، گردآوری شده بود (همو، ۱۸۱-۱۸۳؛ کولبرگ، همانجا).

ابونعیم دو کتاب نیز با عنوانهای ذکر لباس السواد و فضل قریش و بنی هاشم و العباس و تسمیة اصحاب علی و ابن مسعود داشته است (ﻧﻜ : تهامی، ۲۹؛ حماده، ۱۶). کتاب حلیة الاولیاء نیز همواره به عنوان منبعی جهت نقل فضائل حضرت علی (ع) و دیگران از اهل بیت (ع) در میان شیعیان مطرح بوده است (ﻧﻜ : ابن شهرآشوب، همان، ۱ / ۹، ﺟﻤ ؛ ابن بطریق، ۲۳-۲۴، ۱۹۹؛ ابن طاووس، احمد، ۳۰۱؛ اربلی، ۱ / ۹۱، ۱۱۱؛ کولبرگ، 183؛ نیز ﻧﻜ : خوانساری، ۱ / ۲۷۲). با این وصف ابن‌تیمیه در منهاج السنة (۴ / ۱۵، ۵۳)، برخی روایاتی را که توسط شیعیان به نقل از ابونعیم مورد احتجاج و استدلال واقع شده، مورد نقد قرار داده و گفته است که ابونعیم احادیث ضعیف و موضوع بسیاری را روایت کرده است. این گفته به خوبی نشان می‌دهند که تا چه اندازه احادیث و روایات منقول از طریق ابونعیم اصفهانی می‌توانسته، برای مقابله با دعاوی اهل سنت به وسیلۀ شیعیان به کار گرفته شود. شاید همین جهت بتواند تا اندازه‌ای نظر برخی مؤلفان شیعی را دربارۀ اینکه ابونعیم شیعی مذهب بوده، توجیه کند. توضیح اینکه به رغم تصریح برخی مؤلفان امامیه چون ابن شهرآشوب (معالم، ۲۵) و علی ابن طاووس (ص ۱۸۱) و برادرش احمد ابن طاووس (ص ۲۶۰) بر سنّی بودن ابونعیم، برخی منابع متأخر امامی او را شیعه می‌دانند که تقیه می‌کرده است. در دورۀ صفویه، خاندان مجلسی، نسب خود را به ابونعیم می‌رساندند و مدعی بودند که ابونعیم در اصل شیعه بوده است (خوانساری، ۱ / ۲۷۳-۲۷۴).سنگ نبشته‌ای نیز بر گور ابونعیم یافتند که دلالت بر تشیع او داشته است، اما میرلوحی که با علامۀ مجلسی عداوت و ستیز داشت، مقبرۀ ابونعیم را خراب کرد (همو، ۱ / ۲۷۵). به هر صورت، تألیف کتابی با عنوان الامامة و الرد علی الرافضة کافی است تا شیعی نبودن ابونعیم را تأیید کند. ابونعیم در این کتاب که درنقد امامیه است، به تفصیل دلایلی را چه از طریق احادیث منسوب به پیامبر (ص) و چه از طریق نقل روایاتی که حکایات از تقدم شیخین و نیز عثمان بر حضرت علی (ع) در امر خلافت، به عقیدۀ اهل سنت دارد، آورده است. وی جا به جا به نقد دلایل امامیه در تقدم حضرت علی (ع) در خلافت و فضیلت پرداخته و انتقادهای امامیه را از شیخین و عثمان مردود دانسته است. وی حتی در این کتاب به سختی بر کسانی که در مسألۀ تفضیل عثمان بر حضرت علی (ع) تردید دارند و یا توقف می‌کنند، تاخته است. ابونعیم در بخش نهایی کتاب به بحث دربارۀ فضایل حضرت علی (ع) و حقانیت آن حضرت به عنوان خلیفۀ چهارم پرداخته است. این کتاب یکی از قدیم‌ترین کتابهایی است که از سوی اهل سنت بر رد امامیه نوشته شده و به دست ما رسیده است. به هر روی، ابونعیم به عنوان یکی از کسانی که در ایجاد تمایلات شیعی و علوی در میان اصحاب حدیث نقش بسزا داشتند، قابل اشاره است.

 

مآخذ

ابن اثیر، علی، اسد الغابة، قاهره، ۱۲۸۰-۱۲۸۶ ق؛ همو، الکامل؛ ابن بطریق، یحیی، خصائص الوحی المبین، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۰۶ ق؛ ابن تیمیه، احمد، درءتعارض العقل و النقل، به کوشش محمد رشاد سالم، قاهره، ۱۹۷۱ م؛ همو، الفتوی الحمویة الکبرى، بیروت، دارالکتب العلمیة؛ همو، منهاج السنة النبویة، بیروت، دارالفکر؛، ابن جزری، محمد، غایةالنهایة، به کوشش گ. برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۱ ق / ۱۹۳۲ م؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، بیروت، ۱۳۶۸ ق؛ همو، المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۹ ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، قاهره، ۱۳۲۸ ق؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن خیر، محمد، فهرسة، به کوشش فرانسیسکو کودرا، بغداد، ۱۳۸۲ ق / ۱۹۶۳ م؛ ابن دمیاطی، احمد، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، حیدرآباد دکن، ۱۹۷۱ م؛ ابن شهرآشوب، محمد، معالم العلماء، نجف، ۱۳۸۰ ق / ۱۹۶۱ م؛ همو، المناقب، قم، مطبعۀ علمیه؛ ابن طاووس، احمد، بناءالمقالة الفاطمیة، به کوشش علی عدنانی غریفی، قم، ۱۴۱۱ ق؛ ابن طاووس، علی، الطرائف، قم، ۱۴۰۰ ق؛ ابن عساکر، علی، تبیین کذب المفتری، بیروت، ۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ ابن فوطی، عبدالرزاق، تلخیص مجمع الآداب، به کوشش مصطفی جواد، دمشق، ۱۳۸۲-۱۳۸۷ ق؛ ابن نقطه، محمد، التقیید، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، الامامة والرد علی الرافضة، به کوشش علی بن محمد بن ناصر فقهی، مدینه، ۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۷ م؛ همو، حلیة الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱-۱۳۵۷ ق / ۱۹۳۲- ۱۹۳۸ م؛ همو، دلائل النبوة، به کوشش محمد رواس قلعه‌جی و عبدالبرعباس، بیروت، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ همو، ذکر اخبار اصبهان، به کوشش س. ددرینگ، لیدن، ۱۹۳۴ م؛ همو، صفة الجنة، به کوشش علی رضا عبدالله، بیروت، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ همو، الضعفاء، به کوشش فاروق حماده، دارالبیضاء، ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م؛ همو، معرفة الصحابة، به کوشش محمد راضی بن حاج عثمان، مدینه، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م؛ اربلی، علی، کشف الغمة، بیروت، ۱۴۰۱ ق / ۱۹۸۱ م؛ تهامی، ابراهیم، مقدمه بر تثبیت الامامۀ ابونعیم اصفهانی، بیروت، ۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۶ م؛ حماده، فاروق، مقدمه بر الضعفاء (ﻧﻜ : ﻫﻤ ، ابونعیم اصفهانی)؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ق؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، قم، ۱۳۹۰ ق؛ ذهبی، محمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۷ ق / ۱۹۵۸ م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛ همو، العلو للعلی الغفار، به کوشش عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت، ۱۳۸۸ ق / ۱۹۶۸ م؛ همو، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ ق / ۱۹۶۳ م؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۶ م؛ سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبیخ، به کوشش فرانتس روزنتال، بغداد، ۱۳۸۲ ق / ۱۹۶۳ م؛ سمعانی، عبدالکریم، التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۹۵ ق / ۱۹۷۵ م؛ صادقی، علی اشرف، «تأملی در دو تاریخ قدیم اصفهان»، مجلۀ باستان‌شناسی و تاریخ، ۱۳۶۹ ش، ﺷﻤ ۸ و ۹؛ صریفینی، ابراهیم، تاریخ نیشابور (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمدکاظم محمودی، قم، ۱۳۶۲ ش؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۹ ق / ۱۹۶۹ م؛ طباطبائی، عبدالعزیز، «اهل البیت (ع) فی المکتبة العربیة»، تراثنا، ۱۴۰۶ ق، ﺷﻤ‌ ۴‌؛ ظاهریه، خطی (حدیث)؛ الفهرس التمهیدی للمخطوطات المصورة، قاهره، ۱۹۴۸ م؛ فهرس مجامیع المدرسة العمریة، به کوشش یاسین محمد سواس، کویت، ۱۹۸۷ م؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، ۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ محمد راضی بن حاج عثمان، مقدمه بر معرفة الصحابة (ﻧﻜ : ﻫﻤ ، ابونعیم اصفهانی)؛ مهدوی، مصلح‌الدین، تذکرة القبور، اصفهان، ۱۳۴۸ ش؛ نبهانی، یوسف، جامع کرامات الاولیاء، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، بیروت، ۱۴۰۹ ق / ۱۹۸۹ م؛ یافعی، عبدالله، مرآة الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۸ ق؛ نیز:

 

Ahlwardt; Arberry; GAL, S; Iranica; Kohlberg, E., A Medieval Muslim Scholar at Work, Leiden, 1992; TS.

 

حسن انصاری

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 198
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست