آخرین بروز رسانی : سه شنبه
26 آذر 1398 تاریخچه مقاله
جِهاد، عنوان یکی از فروع دین
و یکی از ارکان عبادی در فرهنگ اسلامی که به گونههای
مختلفی از کوشش در راه خدا ــ بهخصوص جنگ در راه دین ــ اطلاق شده
است.
از نظر لغوی، واژۀ جهاد
بر وزن فعال از ریشۀ جهد به معنای کوشیدن است. ریشۀ ۳ حرفی
«ج ه د» در کاربرد ثلاثی مجرد یک واژۀ روزمره در
زبان عربی است، اما در کاربرد اصطلاحی آن، واژۀ جهاد صورت دیگری
از مصدر مجاهده، در باب مفاعله است که بهخوبی نشان از یک رابطۀ دوطرفه
دارد. در کاربرد اصطلاحی، جهاد در تمام مواردی که به کار رفته، همواره
افزون بر معنای کوشش، به سبب باب مفاعله دربر دارندۀ معنای
رویارویی با یک طرف مقابل نیز بوده است.
I. در قرآن و حدیث
بسامد تکرار واژۀ جهاد و مشتقات
آن در قرآن ۴۱ مورد است که ۵ مورد آن در قالب «جَهْدَ أَیْمانِهِمْ»
و یک مورد نیز «لا یَجِدونَ اِلّٰا جُهْدَهُمْ» میباشد.
در دو آیه نیز از کوشش بسیار پدر و مادری که خود مشرک
هستند، در متقاعد کردن فرزندشان برای گرایش به شرک سخن رفته، و در بقیۀ
موارد، مفهوم جهاد بهعنوان مفهومی عام، با قابلیت شمول معنایی
فراوان مطرح شده است.
مطالعه و تجزیه و تحلیل آیات
قرآنی نشان میدهد که مفهوم جهاد در حوزۀ معنایی
مهم و گستردۀ سَبیلِاللّٰه جای گرفته، و در نزدیک به نیمی
از کاربردهای قرآنی خود، با مفهوم فیسبیل اللّٰه
آمده است. سبیل نیز که به عنوان یکی از واژههای
شناخته شده در زبان و فرهنگ عربی به رابطۀ انسان با گذر
از بیابان و یافتن راه درست پیوند میخورده است، به صورتی
گسترده در دستگاه تصوری قرآن مورد استفاده قرار گرفت و در تصور رابطۀ انسان
و خدا مفهومی معنوی و مجازی یافت (ایزوتسو،
۳۲-۳۳, ۱۴۴).
سبیل در کاربرد قرآنی خود،
استعارهای جدی است که دو سر روابط خدا و انسان را به هم پیوند
میدهد و جهاد به عنوان یکی از مفاهیم مهم این حوزۀ معنایی
است و پیوند آن با مفهوم فیسبیلاللّٰه از تقابلهایی
سخن میگوید که مؤمنان باید برای گذر از آنها بکوشند.
برای روشن شدن این تقابلها،
قرآن در این حوزۀ معنایی، از مفهوم دیگری با عنوان «صَدٌّ عَنْ
سَبیلِ اللّٰه» یاد میکند که در تجزیه و تحلیل
مفهوم جهاد نقشی اساسی دارد. قرآن در توسعۀ استعارۀ سبیلاللّٰه
جریانهایی را به تصویر میکشد که این راه را
بر مؤمنان میبندند، یا در این راه، مسیری انحرافی
ایجاد میکنند (اعراف / ۷ / ۴۵؛ هود /
۱۱ / ۱۹) که گذر از آن نیازمند کوشش بسیار
است (نحل / ۱۶ / ۱۱۰). مطلق بودن هر دو مفهوم «صد
عن سبیل اللّٰه» و «جهاد فی سبیلاللّٰه» چنین
مینماید که هر نوع مانعی در راه ایمان را میتوان
«صد عن سبیلاللّٰه» دانست و در برابر آن، هر نوع کوششی را برای
غلبه بر آن موانع میتوان جهاد نامید (طباطبایی، ۹
/ ۳۳۹؛ صادقی، ۵ / ۲۶۴-
۲۶۵).
برای روشنتر شدن این دو
مفهوم باید دانست که در زمان پیامبر (ص) و در جامعۀ نوپای
اسلامی، مسئلۀ ایمان به خدا و پیامبر (ص)، مسئلهای ساده تلقی
نمیشد و همواره با تهدیدها و تردیدهای فراوانی
همراه بود. سختگیریهای قریش بر مؤمنان، آزار و اذیت
آنان، تهدید و توبیخ دائمی ایشان در دورۀ مکی
اسلام و کوشش گستردۀ آمیخته با خشونت و تهدید که توسط همۀ مخالفان توسعۀ دامنۀ اسلام
در شبهجزیره، در دورۀ مدنی آن صورت میگرفت، مسئلۀ ایمان
به خدا و پیامبر (ص) را با دشواریهای فراوانی روبهرو میکرد
و پایداری در آن را سخت مینمود. درست در همین فضا بود که
قرآن بر همۀ کوششهای مخالفان توسعۀ اسلام در شبهجزیره نام «صد
عن سبیلاللّٰه»، و در مقابل، بر پایداری در این
راه دشوار، نام «جهاد فی سبیل اللّٰه» نهاد.
قرآن در تصویری روشن، فضای
ایجاد تردید در نبوت پیامبر(ص) و وحی بودن قرآن را از سوی
مخالفان گسترش اسلام (انفال / ۸ / ۳۱؛ هود / ۱۱ /
۱۲) و تهدید مؤمنان به گرویدن به ایشان (منافقون /
۶۳ / ۸) را ترسیم میکند و نشان میدهد که
گروهی از مؤمنان در این گونه تقابلها، دچار شک و تردید (ارتیاب:
توبه / ۹ / ۴۵) میشوند و گروهی نیز با دیدن
دشواریهای راه، از میانۀ آن باز میگردند (ارتداد:
بقره / ۲ / ۲۱۷؛ مائده / ۵ / ۵۴) و این
مجاهدان هستند که از این تردیدها عبور میکنند (حجرات / ۴۹
/ ۱۵).
در برخی از بافتهای قرآنی،
جنگافروزی یکی از مصداقهای «صد عن سبیلاللّٰه»
معرفی شده که هدف اساسی آن این است که مؤمنان دست از دین
خود بردارند (بقره / ۲ / ۲۱۸) و مؤمنان در واکنش به آن باید
ایمان خود را حفظ کرده، برای غلبه بر این اندیشۀ
کافرانه، جهاد کنند (بقره / ۲ / ۲۱۷-
۲۱۸). مطالعه و تجزیه و تحلیل حوزۀ معنایی
جهاد، گونههای بیشتری از صد عن سبیلاللّٰه و جهاد
فی سبیلاللّٰه را نیز در اختیار میگذارد.
با نزول قرآن و ورود مفهوم جهاد به حوزۀ روابط
خدا و انسان، و طرح پیوند جهاد با مفاهیمی همچون سبیلاللّٰه
و ایمان، زمینه برای توسعۀ معنایی
آن فراهم آمد تا آنجا که در ادبیات حدیثی، مفهوم گستردۀ جهاد
با مصادیقی فراگیرتر رخ نمود: طلب روزی حلال (قاضی
قضاعی، ۱ / ۸۳)، جهاد با نفس (احمد بن حنبل، ۶ /
۲۲)، به جای آوردن حج و عمره (سید مرتضى، ۲ /
۴۲۱)، دوری از ظلم به دیگری (برقی،
۱ / ۲۹۲)، دانشجویی (طبرسی، مجمع ...
، ۲ / ۲۵۸)، پاکدامنی و پاک روشی در کسب
سرمایه (برقی، همانجا)، رسیدگی به امور والدین
(احمد بن حنبل، ۲ / ۱۹۷)، مقابله با حسادت و همچشمی
توسط بانوان (ثعلبی، ۲ / ۱۷۳) و رسیدگی
به امور خانه توسط ایشان (سیوطی، الجامع ... ، ۲ /
۶۵۸)، جنگ با مشرکان (بیهقی، ۴ /
۳۵۰) و کتمان سرّ آل محمد(ص) (کلینی، ۲ /
۲۲۶).
جهاد در این دوره، برخی از
خواستههای نفس را در تقابل با دستورات الٰهی میانگارد و
گذر از خواستۀ نفس و انجام دستورات الٰهی را با جهاد نفس معرفی میکند
(برای مثال، نک : احمدبنحنبل، ۶ / ۲۱). با گذر از این
دوره، جهاد از آنچنان شمول معنایی برخوردار میشود که دایرۀ آن هر
کار خیری را در بر میگیرد (مقاتل، ۲ /
۵۱۱؛ ابولیث، ۲ / ۶۲۵؛ طوسی،
۲ / ۱۸۳). ورود مفاهیمی همچون جهاد با دست، زبان
و قلب (علامۀ حلی، ۱۶۹) و یا جهاد العلم (جصاص، ۳
/ ۱۵۴) و جهاد با بدن، قلب و مال، و تفسیر آن به انجام
دادن عبادات، دوری از افکار ناپسند و بخشش به دیگران (سمعانی،
۳ / ۴۵۷) نیز بخشی از این توسعۀ معنایی
است.
با بروز جنگهای مختلف در مرزهای
داخلی و خارجی جهان اسلام در سالهای نخست پس از رحلت پیامبر
(ص)، مفهوم جهاد بهگونهای دیگر مورد توجه نومسلمانان قرارگرفت و در
بافتهای گوناگون، به جای مفهوم قتال به کار رفت و جنگ پربسامدترین
معنای کاربردی آن شد؛ از جمله، در جنگهای میان حضرت علی(ع)
و معاویه، به صورت گستردهای از مفهوم جهاد برای تشویق
مسلمانان برای شرکت در جنگ استفاده شد (برای مثال، نک : ابن ابیالحدید،
۲ / ۶۴) و یا در جریان فتوحات اسلامی یکی
از زمینههای تحریک مسلمانان در جنگ با غیرمسلمانان،
خواندن آیات جهاد در میان صفوف نومسلمانان بود (سمعانی، ۵
/ ۱۶۷). این جریانها را باید نخستین
گامهای تحول معنایی جهاد دانست. البته، بر اساس یک گزارش
تاریخی میتوان فهمید که تا این دوره هنوز جهاد به
عنوان مفهومی عامتر از قتال شناخته میشده است (نک : ابنابی
الحدید، ۳ / ۱۶۷).
از این پس، رفته رفته، جهاد و
قتال هممعنا تلقی شدهاند و در کنار دیگر برداشتهای جهاد، قتال
معنای مسلط مفهوم جهاد شده، و به جای مفهوم قتال به کار رفته است (نک
: شافعی، ۲ / ۱۸)؛ بهویژه در تفاسیر برخی
از دورههای تاریخی مانند دورۀ بروز جنگهای
صلیبی در جهان اسلام، مفهوم جنگ در تفسیر جهاد آنچنان گسترش یافت
که حتى برخی از واژههایی که چندان در مفهوم جنگ نیز بروز
نداشتهاند، از جمله مفهوم حق در آیۀ «... جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ
الْباطِلُ ...» (اسراء / ۱۷ / ۸۱)، از آن تفسیر به
جهاد و جنگ شده (ابن عطیه، ۳ / ۴۸۰)، یا تفسیر
«لباس التقوى» به سلاح و ادوات جنگی (همو، ۲ /
۳۸۹). و حتى در آیاتی که بافت آیه، اجازۀ تفسیر
جهاد را در معنای قتال نمیدهد، با توجیههای گوناگون،
تفسیر قتال برای جهاد ارائه شده است (برای مثال، نک : سمعانی،
۱ / ۴۴۷، ۳ / ۵۵۳؛ بغوی،
۱ / ۱۶۴).
با تغییر مفهوم جهاد و
تبلور آن در مفهوم جنگ، فهم برخی از آیات و روایات، برای
مسلمانان با پیچیدگی همراه شده است. یکی از شناختهشدهترین
آنها تفسیر دو آیه از قرآن است که پیامبر (ص) را به جهاد با
کافران و منافقان دستور میدهد (توبه / ۹ / ۷۳؛ تحریم
/ ۶۶ / ۹). در این دو آیه همراهی کفار و
منافقان به عنوان طرف جهاد، کار را دشوار میساخت؛ زیرا بر اساس
گزارشهای تاریخی پیامبر (ص) با منافقان نجنگیده بود
(طبرسی، جوامع ... ، ۲ / ۸۰؛ راوندی، ۱ /
۳۴۲)، حال آنکه بر اساس برداشت جدید، دستور به جنگ با
منافقان را از سوی خدا دریافت کرده بود. از این رو، توجیهات
فراوانی در تفسیر این دو آیه پدید آمد و غالباً گونۀ جهاد
با کفار و منافقان را دو گونۀ متفاوت تلقی کرد که دربارۀ کفار به معنای جنگ است و
دربارۀ منافقان به معانی گوناگونی به جز جنگ (مقاتل، ۴ /
۷۹؛ ابن ابی زمنین، ۵ / ۹؛ قرطبی،
۱۸ / ۲۰۱؛ عینی، ۲۲ /
۱۶۰). همین مسئله دربارۀ کاربرد جهاد
برای برخی از مفاهیمی که پیشتر پیامبر(ص)
آنها را نوعی جهاد معرفی کرده بود، نیز وجود داشت و موجب ظهور
توجیهات فراوانی در چگونگی رابطۀ آنها با جهاد
(جنگ) شد (نک : همو، ۱ / ۲۹ بب ، ۹ /
۱۳۴؛ ابن حجر، ۳ / ۳۰۱؛ نیز نک
: سیوطی، شرح ... ، ۷ / ۱۴۶).
با گسترش دستگاههایی در
صورت بندیهای جدید اسلامی مانند تفسیر و فقه، مفهوم
جهاد در معنایی جدید و جدا از مفهوم قرآنی و حدیثی
خود، به صورتی گسترده در معنای قتال به کار رفت و به طور خاص در حوزۀ معنایی
جنگ جای گرفت و همطراز با مفاهیمی همچون حرب (ابن ابیالحدید،
۷ / ۲۰۳)، غزوه (همو، ۲ / ۸۳) و شهادت
(همو، ۲ / ۸۱) وارد شد و زمینه را برای برداشتی
از این مفهوم فراهم کرد که در آن جنگ ابتدایی نیز برای
گسترش اسلام جای میگرفت.
دلایل روند کاهش معنایی
جهاد و هممعنایی آن با قتال را باید در زمینههای
تاریخی و فرهنگی جستوجو کرد. وجود بار معنایی لطیف
جهاد و تجلیلهای فراوان پیامبر (ص) از مفهوم جهاد (ابن بابویه،
۱۱۳؛ حر عاملی، ۱۵ / ۱۵) و تهی
بودن مفهوم قتال از آن، یکی از این زمینهها بوده است؛
اما در کنار آن، وجود مفهوم جنگ به عنوان نمادی از ساختار اجتماعی عرب
پیش از اسلام و حضور جدی این مفهوم در زبان و فرهنگ عربی
با مجموعۀ بزرگی از واژگان مربوط به جنگ، وسایل و روشهای جنگی
(نک : ابن خلدون، ۱ / ۳۳۴ بب ؛ علی، ۵ /
۳۹۹ بب ، ۴۱۷- ۴۱۸،
۴۲۲-۴۲۳) و عادی بودن تعرض به جان، مال
و آزادی دیگر قبایل در میان عرب پیش از اسلام (نک
: ابوعبیده، ۱ / ۲۹ بب )، خود دلیل فرهنگی
مهمی به شمار میرفته است تا جهاد به معنای شناختهترین
مصداق آن برای اعراب، در میان نومسلمانان بهکار رود و قبول عام یابد.
در دورۀ فتوح آغازین،
با وام گرفتن از مفهوم جهاد، این قالب برای حمایت نظری از
فتوح مناسبتر مینمود و روحیۀ نومسلمانان را برای جنگ،
فزونی میبخشید. درست در همین دوران و به سبب همین
پیشینۀ فرهنگی و تاریخی است که برخی از سنتهای
جاهلی مانند «غارات» در جامعۀ اسلامی از نو احیا، و برای توجیه آن از مفهوم
جهاد استفاده میشود (رضا، ۲ / ۲۱۶). دلیل دیگر
این مسئله آن است که مفهوم قتال به صورت جدی در آیات قرآن با قید
و شرطهایی فراوان همراه بوده است که ضرورت جنگ را تنها هنگامی
مجاز میشمرده است که دیگران با عنوان «صد عن سبیلاللّٰه»
جنگ را با مسلمانان آغاز کنند (بقره / ۲ /
۱۹۰-۱۹۱؛ نیز نک : توبه / ۹ /
۳۶؛ حج / ۲۲ / ۳۹؛ ممتحنه / ۶۰ /
۹)؛ تنها در این هنگام است که مؤمنان اجازۀ جنگیدن
با آنها را یافتهاند (نک : صالحی، ۱۵ بب ). اما برخلاف
مفهوم قتال، قرآن، بدون هیچ قید و شرطی، به جهاد با کفار و
منافقان دستور داده است. همین مسئله باعث میشده است که نومسلمانان
برای فتوحات اسلامی نتوانند به آسانی به آیات قتال استناد
کنند، حال آنکه مفهوم جهاد در هممعنایی با جنگ (قتال) این زمینه
را برای ایشان کاملاً فراهم میکرده است.
جز این موارد، همنشینی
مفهوم قتال با جهاد در برخی از بافتهای قرآنی نیز زمینه
را برای برداشت مسلمانان برای هممعنایی قتال و جهاد
فراهم میکرده است؛ اما محیط کاربردی متفاوت جهاد و قتال آنها
را از هممعنایی مطلق دور میکند، چراکه واژۀ قتال
از گستردگی کمتری نسبت به جهاد برخوردار است.
گرچه برای سامان دادن به نظریههای
جنگ به آیات جهاد نیازی نبوده است، اما ورود جهاد با مفهوم مطلق
خود، توانسته است زمینۀ برداشتهای جدیدی را در این باره فراهم آورد که یکی
از مهمترین آنها برداشت جهاد ابتدایی و احکام آن در فقه اسلامی
است.
مآخذ
ابن ابیالحدید، عبدالحمید،
شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت،
۱۳۷۸ق / ۱۹۵۹م؛ ابن ابی
زمنین، محمد، تفسیر القرآن العزیز، به کوشش حسین بن عکاشه
و محمد بن مصطفى کنز، قاهره، ۱۴۲۳ق /
۲۰۰۲م؛ ابن بابویه، محمد، معانی الاخبار، به
کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۳۶۱ش؛ ابن حجر
عسقلانی، احمد، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن خلدون،
مقدمة، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت،
۱۴۰۱ق / ۱۹۸۱م؛ ابن عطیه،
عبدالحق، المحرر الوجیز، به کوشش عبدالسلام عبدالشافی محمد، بیروت،
۱۴۱۳ق؛ ابوعبیده، معمر، ایام العرب قبل الاسلام،
به کوشش عادل جاسم بیاتی، بیروت، ۱۴۰۷ق
/ ۱۹۸۷م؛ ابولیث سمرقندی، نصر، تفسیر،
بهکوشش محمد مطرجی، بیروت، دارالفکر؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره،
۱۳۱۳ق؛ برقی، احمد، المحاسن، به کوشش جلالالدین
محدث ارموی، تهران، ۱۳۳۰ش؛ بغوی، حسین،
معالم التنزیل، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت،
۱۴۰۷ق / ۱۹۸۷م؛ بیهقی،
احمد، السنن الکبرى، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه،
۱۴۱۴ق / ۱۹۹۴م؛ ثعلبی،
احمد، الکشف و البیان، به کوشش ابو محمد بن عاشور، بیروت،
۱۴۲۲ق؛ جصاص، احمد، احکام القرآن، به کوشش عبدالسلام
محمدعلی شاهین، بیروت، ۱۴۱۵ق /
۱۹۹۴م؛ حر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، به
کوشش مؤسسۀ آل البیت(ع)، قم، ۱۴۱۴ق؛ راوندی، سعید،
فقه القرآن، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۰۵ق؛
رضا، محمد رشید، تفسیر المنار، قاهره، ۱۳۵۰ق؛
سمعانی، عبدالکریم، تفسیر، به کوشش یاسر بن ابراهیم
و دیگران، ریاض، ۱۴۱۸ق؛ سید مرتضى، علی،
الناصریات، تهران، ۱۴۱۷ق /
۱۹۹۷م؛ سیوطی، الجامع الصغیر، بیروت،
۱۴۰۱ق؛ همو، شرح سنن نسایی، به کوشش
عبدالفتاح ابوغده، حلب، ۱۴۰۶ق /
۱۹۸۶م؛ شافعی، محمد، احکام القرآن، به کوشش محمد زاید
بن حسن کوثری و عبدالغنی عبدالخالق، بیروت،
۱۴۰۰ق / ۱۹۸۰م؛ صادقی،
محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، بیروت،
۱۴۰۷ق؛ صالحی نجفآبادی، نعمتالله، جهاد در
اسلام، تهران، ۱۳۸۲ش؛ طباطبایی، محمدحسین،
المیزان، قم، جامعۀ مدرسین؛ طبرسی، فضل، جوامع الجامع، قم،
۱۴۲۰ ق؛ همو، مجمع البیان، بیروت،
۱۴۱۵ق؛ طوسی، محمد، التبیان، به کوشش احمد حبیب
قصیر عاملی، قم، ۱۴۰۹ق؛ علامۀ حلی،
حسن، مختصر البصائر الدرجات، قم، ۱۳۷۰ش؛ علی، جواد،
المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت / بغداد،
۱۹۷۰م؛ عینی، محمود، عمدة القاری، بیروت،
داراحیاء التراث العربی؛ قاضی قضاعی، محمد، مسند الشهاب،
به کوشش حمدی بن عبدالمجید سفلی، بیروت،
۱۴۰۷ق / ۱۹۸۶م؛ قرآن کریم؛
قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی،
قاهره، ۱۳۷۲ق؛ کلینی، محمد، الکافی، به
کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۵ش؛ مقاتل بن
سلیمان، التفسیر، به کوشش احمد فرید، بیروت،
۱۴۲۴ق؛ نیز:
Izutsu, T., God and Man in the Koran,
Tokyo, ۱۹۶۴.
مهدی غفاری
II. در فقه اسلامی
در تعریف فقها، جهاد تنها محدود
به جنگ در راه خدا ست (کرکی، ۳ / ۳۶۵) و دیگر
گونههای جهاد، مانند جهاد با نفس بحث فقهی ندارد؛ اما نزد برخی
از فقها معنای جهاد با توسعۀ بیشتر مطرح شده، و دربر دارندۀ هر نوع بذل
جان یا مال در راه اعتلای کلمۀ اسلام و اقامۀ شعایر
ایمان دانسته شده است (صاحبجواهر، ۲۱ / ۳). تأکید
بر جهاد به اندازهای است که تخلف از جهاد در شمار گناهان کبیره جای
گرفته است (همو، ۱۳ / ۳۱۲)، و فرار از میدان
جهاد نیز از بزرگترین کبائر بهشمار میآید (مفید،
۲۹۰؛ ابنقدامه، ۱۰ / ۳۸۵؛ نووی،
المجموع، ۱۹ / ۲۹۴).
نزد فقها هر جنگی حتى اگر مشروع
باشد، مصداق جهاد نیست؛ از جمله کسی که در میان کفار حربی
زندگی میکند و برای دفاع از خویش، برای جنگ با
کافرانی مهاجم با همسایگان کافرش همکاری میکند، در جنگی
مشروع درگیر شده است، اما جنگ او مصداق جهاد نیست (محقق حلی،
۱ / ۳۰۷).
محل قرار گرفتن مبحث جهاد در کتب فقهی،
خود نشاندهندۀ ژرفای جایگاهی است که فقیهان برای جهاد
قائل بودهاند. در بسیاری از کتب فقهی، مبحث جهاد بهعنوان یکی
از عبادات و فرایض، در ردیف عباداتی چون نماز، روزه و حج قرار
گرفته است (مثلاً نک : کلینی، ۵ / ۲؛ ابنرشد، ۱
/ ۳۸۰؛ محقق حلی، همانجا)؛ این در حالی است
که برخی از فقیهان اهل سنت، جهاد را در مباحث احکام و سیاسات در
کنار موضوعاتی چون حدود و قصاص آوردهاند (مثلاً نک : طوسی، الخلاف،
۵ / ۵۱۷؛ ابن هبیره، ۲ /
۴۲۹). گاه نیز مباحث جهاد در مبحثی عنوان «کتاب السیر»
یافته است (نک : طوسی، همانجا؛ کاسانی، ۷ /
۹۷).
به طور کلی مباحث فقهی
مربوط به جهاد در دو بخش اصلی دستهبندی شدهاند: بخش مربوط به آن کس
که جهاد بر او واجب است؛ بخش مربوط به آن کس که باید با او جهاد کرد، و پس
از آن برخی مباحث مانند احکام اهل ذمه و تقسیم غنایم که به
عنوان ملحق به بحث جهاد بررسی میشود (ابنهبیره، ۲ /
۴۳۱، ۴۳۶؛ ابنرشد، ۱ /
۳۹۰؛ محقق حلی، ۱ / ۳۲۰،
۳۲۷).
تکلیف جهاد
فقها در تشریع جهاد یادآور
شدهاند که پیامبر (ص) به اقدامی جنگی بر ضد کافران دست نزد، تا
آنکه چندی پس از هجرت و در آستانۀ جنگ بدر، جهاد در دو مرحله تشریع
شد؛ نخست با نزول آیات «اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلونَ ...» (حج /
۲۲ / ۳۹) اباحۀ آن، و سپس با نزول آیات «کُتِبَ
عَلَیْکُمُ الْقِتالُ ...» (بقره / ۲ / ۲۱۶) وجوب
آن اعلام شد (شافعی، ۴ / ۱۷۰).
در رویکردی دیگر به
تکلیف جهاد، تفاوتی که میان آن با فرایض دیگر مانند
نماز و روزه دیده میشود، دامنۀ وجوب آن است؛ به اتفاق فقها جهاد
تنها بر مکلفان مرد، آزاد و غیر سالخورده واجب است (همانجا؛ طوسی،
المبسوط، ۲ / ۴؛ ابنرشد، ۱ / ۳۸۱؛ محقق حلی،
۱ / ۳۰۷). برخی از فقیهان امامیه مانند
ابنجنید با تمسک به عموم آیات، بدون شرط آزاد بودن برای هر
بالغ توانا بر جنگ حتى بردگان و پیران، جهاد را واجب دانستهاند (نک : علامۀ حلی،
مختلف ... ، ۴ / ۳۸۳). بهعلاوه، تفاوت در آن است که وجوب
جهاد کفایی است، نه عینی؛ یعنی در صورتی
که برخی از مکلفان آن وظیفه را بر دوش گیرند و از عهده برآیند،
از ذمۀ دیگران ساقط میگردد (ابنهبیره، ۲ /
۴۲۹؛ ابنرشد، ۱ / ۳۸۰؛ کاسانی،
۲ / ۱۱۹؛ محقق حلی، همانجا؛ نووی، روضة ... ،
۱ / ۷۰)؛ بهخصوص برخی از فقیهان تصریح دارند
زمانی که سلطان، نظامیان مخصوص و دارای مقرری دارد، جهاد
از عهدۀ مردم عادی ساقط میشود (نک : همان، ۱ /
۷۱). قول به عینی بودن آن نزد برخی از تابعان چون
سعید بن مسیب (صنعانی، ۵ / ۱۷۱؛ ابن ابی
شیبه، ۴ / ۲۳۰؛ طوسی، الخلاف، همانجا) از یک
سو، و قول به مستحب بودن آن نزد عبدالله عنبری (ابنرشد، همانجا) از سوی
دیگر، اقوالی شاذند. حکم به کفایی بودن وجوب در قرآن کریم
نیز به وضوح آمده است (توبه / ۹ / ۱۲۲). این
وجوب تنها در مواردی خاص عینی خواهد شد، آنجا که امام شخصاً کسی
را به جهاد مأمور کند (ابنحزم، ۷ / ۲۹۱؛ محققحلی،
همانجا)، یا مصلحتی آن را اقتضا نماید، یا کسی به
نذر و عهدی آن را برخود واجب گرداند، یا اقدامکنندگان به جهاد جز به
حضور او از عهده برنیایند (همانجا).
تکلیف جهاد با بروز عذرهایی
ساقط میگردد که عبارتاند از: عیوبی در جسم مانند نابینایی
(شافعی، ۴ / ۱۷۱؛ ابنرشد، ۱ /
۳۸۱؛ محققحلی، همانجا)، ابتلا به بیماری
مزمن (همانجاها)، مبتلا بودن به بیماری که مانع از سواری و جنگیدن
باشد (محققحلی، همانجا)، و نزد برخی بیماری به طور عام
(شافعی، همانجا؛ ابنقدامه، ۱۰ / ۳۶۶؛ ابنرشد،
همانجا)، و فقر به اندازهای که فرد قادر به پرداختن نفقۀ عیال
و هزینههای راه و خرید سلاح نباشد (محققحلی، همانجا؛
ابنقدامه، ۱۰ / ۳۶۷؛ کرکی، ۳ /
۳۶۹)، مگر آنکه در عذر اخیر کسی نیاز مالی
او را برآورد (محققحلی، ۱ / ۳۰۸). برخی از
فقها دربارۀ وجوب حج میان فقیر وغنی فرق نگذاردهاند (سرخسی،
۳ / ۹). همچنین نزد برخی والدین فرد ــ در صورتی
کـه جهاد بر او فرض عینی نبـاشد ــ میتوانند او را از شرکت منع
کنند (ابنحزم، ۷ / ۲۹۲؛ طوسی، المبسوط، ۲ /
۶؛ ابنهبیره، محققحلی، همانجاها)، ولی برخی
مطلقاً اذن والدین را شرط ندانستهاند (ابنرشد، نیز علامۀحلی،
مختلف ... ، همانجاها).
نزد فقهای امامیه، جایز
بود که کسی فردی را به نیابت از خود برای شرکت در جهاد اجیر
کند، تا آنجا که حتى اجیر کردن کافران را برای این منظور نیز
جایز شمردهاند (طوسی، المبسوط، ۲ / ۸)؛ ولی فقیهان
اهل سنت در اینباره مخالف بودند (همو، الخلاف، ۵ /
۵۱۷؛ قس: سرخسی، ۴ / ۱۵۸؛ رافعی،
فتح ... ، ۱۲ / ۲۷۹).
طرف جهاد
در منابع فقهی، ۳ گروه به
عنوان طرف معرفی شدهاند: کفار حربی به طور اطلاق؛ کفار ذمی در
صورتی که شروط ذمه را رعایت نکرده باشند، اعم از آنکه از مصادیق
مورد اتفاق اهل کتاب باشند، یا ملحق به اهل کتاب (همان، ۲ / ۹؛
ابنرشد، ۱ / ۳۸۹ بب ؛ محققحلی، ۱ /
۳۱۰)؛ و نزد برخی از مسلمانان اهل بغی که بر ضد
امام مسلمین شوریده باشند (همانجا؛ کرکی، ۳ /
۳۶۵). امام یا فردی تعیین شده از سوی
او میتواند در صورت صلاحدید، با طرف جهاد صلح کند (ابنرشد، ۱
/ ۳۸۷؛ محققحلی، همانجا).
در هر موردی که مسلمانان وارد
جهاد با گروهی شوند، هدف اصلی آنان بازداشتن دشمن از تعدی یا
دعوت آنان به اسلام است و هر اقدامی برای این مقاصد مقدم بر
آغاز جنگ است (همانجا). اتفاق فقیهان بر آن است که رسیدن دعوت و جحد
آن شرط جهاد است و از همینرو، همواره گام نخست پیش از جهاد دعوت به
اسلام محسوب شده است (ابنقاسم، ۲ / ۲؛ ابنهبیره، ۲ /
۴۳۰؛ ابنرشد، ۱ / ۳۸۶؛ شهید
اول، ۷۲). در صورتی که دشمن آغاز به جنگ کند، جنگیدن واجب
میشود، تا زمانی که مصلحت دیگری اقتضا کند که جنگ خاتمه یابد
(محققحلی، همانجا). گاه در منابع فقهی، ذیل مبحثی به
عنوان کیفیت جنگ با اهل حرب، دستوراتی دیده میشود
که بیش از آنکه از جنس احکام باشد، فنون و راهبردهای جنگی است
(همو، ۱ / ۳۱۰-۳۱۳؛ علامۀحلی،
همان، ۴ / ۳۹۰ بب ).
شرایط عمومی جهاد
نزد امامیه، جهاد زمانی
واجب است که امام یا آن کس که توسط امام نصب شده است، حاضر باشد (طوسی،
النهایة، ۲۹۰؛ محققحلی، ۱ /
۳۰۷) و جهاد در رکاب امام جور یا بدون امامْ خطا، و فاعل
آن مرتکب گناه است (طوسی، همانجا)؛ این در حالی است که نزد قاطبۀ اهل
سنت، در جهاد بـه خلفا و امـرا میتوان اقتـدا کرد (مثلاً نک : سرخسی،
۱ / ۴۰) و دراینباره حدیثی از زبان پیامبر(ص)
با مضمون «الجهاد مع کل امیر» مستند آنان بود (ابوداوود، ۳ /
۱۸؛ ابنماجه، ۱ / ۴۸۸؛ بیهقی،
السنن ... ، ۳ / ۱۲، ۸ / ۱۸۵). اما
مرابطه یا مرزبانی در مرز مسلمانان و کفار، از آن حیث که خودبهخود
مستلزم جنگیدن نیست، حتى در صورت فقدان امام نزد امامیه جایز
(طوسی، همانجا)، بلکه مستحب شمرده شده (محقق حلی، ۱ /
۳۰۹؛ شهید اول، همانجا)، و در صورت نذر واجب دانسته شده
است (محققحلی، همانجا).
مشروط بودن جهاد به حضور امام زمینهساز
آن بود تا در دورۀ غیبت، مشهور نزد امامیه قول به انتفای جهاد باشد؛ ولی
در همین دوره تدقیقهایی در فقه امامیه صورت گرفت که
جهاد ابتدایی را از جهاد دفاعی جدا ساخت. بر این پایه،
آنچه مشروط به حضور و اذن امام بود، جهاد ابتدایی بود و جهاد در صورتی
که به منظور دفاع از جان یا مال فرد یا جمعی از مسلمین
باشد، یا دفاع از کیان اسلام باشد، در هر شرایطی واجب است
و منوط به حضور امام نیست (مثلاً نک : طوسی، المبسوط، ۱ /
۳۳۴؛ علامۀ حلی، تذکرة ... ، ۹ / ۴۵۳). این تفکیک
از سویی موجب شده است که بهخصوص در فقه امامی، جهاد ــ دستکم
در سطح تحققی آن در عصر غیبت ــ محدود به دفاع باشد و از سوی دیگر،
با بسط مباحث مربوط به دفاع، زمینۀ تفریع فروع و وارد شدن به
جنبههای عملی جهاد دفاعی در فقه امامی دورۀ غیبت
فراهم آید (مثلاً نک : شهید ثانی، ۹ /
۳۴۸؛ صاحب جواهر، ۲۱ / ۱۵ بب ؛ خمینی،
۱ / ۴۵۸ بب ). البته، برخی از فقیهان امامیه،
جنگ برای دفاع را با همان عنوان دفاع خوانده، و از به کارگیری
تعبیر جهاد برای آن اجتناب کردهاند و طبیعی است که برخی
از احکام ویژۀ جهاد را نیز شامل آن نکردهاند (مثلاً نک : صاحبجواهر، همانجا).
جهاد در ماههای حرام جایز نیست،
مگر در صورتی که طرف جنگ حرمتی برای ماههای حرام قائل
نباشد (طوسی، همان، ۲ / ۳؛ محققحلی، ۱ /
۳۰۸)، یا دشمن خود آغاز به جنگ کرده باشد (همانجا). در
برخی از کتب فقهی، سخن از آن است که جهاد باید هر سال صورت گیرد
تا موجب اعتلای کلمۀ اسلام گردد (مثلاً طوسی، همان، ۲ / ۱۰؛ ابنقدامه،
۱۰ / ۳۶۷- ۳۶۸)، اما نووی
در تحلیلی نسبت به این قول، یادآور میشود که چنین
سخنی از باب عادت غالب در سدههای متقدم بوده است، در حالی که
اهداف مقصود از جهاد مانند برتری دادن کلمۀ اسلام و دفع
شر کفار (کاسانی، ۷ / ۹۸)، مقید به زمان خاصی
نیست و به اقتضای شرایط ممکن است فواصل آن کوتاهتر یا
بلندتر باشد (نک : نووی، روضة، ۷ / ۴۱۱).
دربارۀ رابطۀ میان
فریضه یا تطوع جهاد با دیگر عبادات نیز بحثهایی
در کتب فقهی مطرح شده است. مهمترین این مباحث موضوع نماز خوف
است، برای کسانی که در عرصۀ جنگ ناچار بودهاند نماز را با
شرایطی اضطراری بخوانند؛ ازجملۀ شرایط
آن بود که دشمن در غیر جهت قبله باشد و اینکه ترس از هجوم دشمن بر
سپاه مسلمانان وجود داشته باشد. کیفیت این نماز در باب نماز خوف
در کتب فقهی به تفصیل آمده است (مثلاً کاسانی، ۱ /
۲۴۲؛ طوسی، النهایة، ۱۳۰؛ رافعی،
فتح، ۴ / ۶۲۶؛ محققحلی، ۱ /
۱۲۹ بب ).
یکی از مسائل مطرح در طی
سدهها، تزاحم میان جهاد و حج بوده است، از آن حیث که هریک از
آنها اقتضا داشته است که فرد در مکانی جز دیگری باشد. در اینباره،
فقیهان با توجه به واجب یا مستحب بودن حج یا جهاد، بسته به خطر
موجود در مرز یا نگرانی از تعطیل حج و نیز بر اساس برخی
ویژگیهای شخصی مکلف، جهاد را بر حج یا حج را بر
جهاد مقدم شمردهاند (مثلاً نک : خطاب، ۳ /
۵۰۹-۵۱۱)؛ اما دربارۀ فروع عبادات
مانند اعتکاف در تزاحم بـا جهاد ــ حتى در صورت واجب نبـودن آن ــ تردیدی
روا نبوده است (ابنقدامه، ۳ / ۱۴۹).
برخی از شیوهها برای
فشار بر دشمن در جنگ، مانند پرتاب آتش به میان آنان، سرازیر کردن آب
به سوی آنان، بریدن درختان و تخریب کنیسهها نزد فقها
مکروه (شافعی، ۷ / ۳۷۵؛ ابنرشد، ۱ /
۳۸۵، ۳۸۶؛ محققحلی، ۱ /
۳۱۲)، و برخی مانند استفاده از سم حرام دانسته شده است
(همانجا). همچنین برخی شیوههای ناجوانمردانه مانند غارت
شبانه به اردوی دشمن (همانجا) و شکستن عهد و پیمان با دشمن (ابنرشد،
۱ / ۳۸۵؛ محققحلی، همانجا) نهی شده است. در
صورتی که دشمن از زنان و کودکان یا اسیران مسلمان به عنوان سپر
دفاعی استفاده کند، از تعرض به آنان منع شده است (همانجا؛ قس: نووی،
المجموع، ۱۹ / ۲۹۶). در طی جنگ، کسی حق
کشتن زنان و کودکان دشمن را ندارد (مالک، ۲ / ۴۴۶؛ ابنهبیره،
۲ / ۴۳۰؛ ابنرشد، ۱ / ۳۸۳؛ محققحلی،
همانجا)، حتى اگر بر ضد مسلمانان یاری رسانده باشند (همانجا). برخی
از فقها، سالخوردگان و راهبان صومعه و کشاورزان شرکت نکرده در جنگ را نیز
به این ممنوعیت افزودهاند (ابنهبیره، همانجا؛ ابنرشد،
۱ / ۳۸۴-۳۸۵). پیکر کشتگان در
جنگ حرمت دارد و مثله کردن جنازهها حرام دانسته شده است (محققحلی،
همانجا). پس از پایان جنگ، کشتن ممنوع است و کسی حق کشتن اسرا را
ندارد (همو، ۱ / ۳۱۷؛ علامۀحلی،
مختلف، ۴ / ۴۲۱؛ قس: ابنرشد، همانجا)، حتى اگر اسیر
از راه رفتن عاجز شده باشد (محققحلی، ۱ / ۳۱۸). آب
و غذا دادن به اسیر نیز واجب است (همانجا).
در بازگشت به موضع امامیه در نهی
از جهاد در رکاب ائمۀ جور، باید یادآور شد که این دیدگاه در فرهنگ شیعه
جایگاهی ریشهدار یافته است. از جمله در زیارتنامهای
برای امام علی (ع) آمده است: «شهادت میدهم که جهاد همراه او
جهاد است» (کلینی، ۴ / ۵۷۰؛ ابنقولویه،
۵۵۲). برخی از امامان شیعه (ع) از آن حیث که
در جنگهای رهبری شده از سوی حاکمان وقت خود شرکت نمیکردند،
مانند امام زینالعابدین (ع) مورد پرسش بودند (کلینی،
۴ / ۲۵۸؛ ابنبابویه، ثواب ... ، ۴۸)؛
و این شیوهای بود که از سوی شیعیان امامی
نیز دنبال میشد.
در کتب فقهی، افزون بر مباحث اصلی
جهاد که در باب مستقلی جای میگرفت، به مناسبت در ابواب دیگر
فقهی نیز از جهاد بسیار سخن گفته میشود؛ ازجمله، در
مباحث مربوط به مالیاتهای شرعی گفته میشود که شاخصترین
مصداق «فی سبیلاللّٰه» در مصرف زکات، اهل جهادند (همو، من لا یحضر
... ، ۲ / ۶؛ ابنحزم، ۶ / ۱۵۱) و دربارۀ مصرف
فیء نیز متعلق آن اهل جهاد اعم از جنگاوران و اهل مرابطه و آنان که
تدارک نیازهای ایشان را میکنند، دانسته شده است (ابنقدامه،
۷ / ۳۰۸).
در مباحث مربوط به محرمات پوشش برای
مردان نیز اصلیترین مورد استثنا برای پوشیدن حریر
در جهاد دانسته شده است (مثـلاً نک : سرخسی، ۳۰ /
۲۸۲؛ طوسی، المبسوط، ۱ / ۱۶۸؛
رافعی، فتح، ۴ / ۶۵۳؛ علامۀحلی،
همان، ۱ / ۱۹۶).
شهید در معرکۀ جهاد
با حضور امام یا نایب خاص او در مراسم تجهیز دارای ویژگیهای
خاص است (مالک، ۲ / ۴۶۳؛ علامۀحلی،
تذکرة، ۱ / ۳۷۱؛ خمینی، ۱ /
۶۶) و ملحق به او کسی است که در حفظ کیان اسلام در حال غیبت
کشته شده باشد. این کشتگان غسل ندارند و کفن آنان لباسی است که در آن
کشته شدهاند، مگر آنکه برهنه باشند (همانجاها).
با توجه به حساسیت مسائل مربوط به
جهاد در دهههای اخیر، در فقه اهل سنت کسانی چون زهیر شفیق
کبی با تألیف فقه الجهاد بر اساس آراء ابنتیمیه (چ بیروت،
۱۴۱۳ق / ۱۹۹۲م) و محمد خیر
هیکل با تألیف رسالۀ دکترا با عنوان الجهاد و القتال فی السیاسة الشرعیة (چ
بیروت، ۱۴۱۷ق / ۱۹۹۶م)،
کوشش داشتهاند تا طرحی مدون از فقه جهاد را بر اساس مذاهب مختلف ارائه
کنند.
مآخذ
در پایان بخش III.
احمد پاکتچی
III. در تاریخ فرهنگ اسلامی
تاریخ زندگی پیامبر(ص)
با مجموعهای از جنگها همراه است که با حضور آن حضرت غزوه، و بدون حضور ایشان
سریه خوانده میشد؛ مجموعۀ این جنگها که طرف مقابل آن
اغلب مشرکان عرب و در مواردی یهود بودند، غزوات یا مغازی
خوانده میشد و شرح زندگی آن حضرت، آمیخته با شرح مغازی
بود. بسیاری از آیات قرآنی در ارتباط با جهاد، به مناسبت
همین غزوات نازل شده است (مثلاً نک : واقدی، ۱ /
۱۸، ۵۶، جم ؛ واحدی، ۴۰،
۵۵، جم ). بدین ترتیب، در عمل آیین و ضوابطی
برای جنگ با کفار در طول زندگی آن حضرت پدید آمد، که در منابع سیره
و حدیث بازتاب یافت (نک : بخش I همین مقاله) و نمونهای
برای استنباط احکام فقهی و هم دوام سیرۀ عملی
جهاد بود. بیتردید در دورۀ مکه و آغاز دورۀ مدینه،
پیامبر (ص) هرگز تن به جنگ نداد و با نزول آیاتی از قرآن کریم
که اذن جنگ را صادر کرد (حج / ۲۲ / ۳۹)، تاریخ
اسلام وارد مرحلهای دیگر شد. پیامبر (ص) هرگز جنگ را ترجیح
نداد و تمامی جنگهای آن حضرت با مخالفان، یا وجه دفاعی
داشت، یا پیشگیری از یک توطئۀ در حال شکلگیری
بود (نک : واقدی، سراسر اثر). به هر روی، تحلیلهای
مختلفی دربارۀ انگیزۀ غزوات نزد تحلیلگران وجود دارد و همین امر موجب دریافتهای
مختلف از سیرۀ آن حضرت، حتى در صدر اسلام بوده است.
واژه غـزو ــ کـه صورت دیگر آن
غـزا در فارسی هم رواج دارد ــ از عصر پیامبر (ص) همواره رابطهای
ویژه با موضوع جهاد داشت. از آنجا که جهاد در کاربرد قرآنی و سیرۀ نبوی،
دامنهای موسعتر از جنگ با کفار داشت، غزا که از نظر لغوی به معنای
جنگیدن بود، برای مصادیقی از جهاد به کار میرفت که
ناظر به جنگ بود (مثلاً نک : مسلم، ۳ / ۱۵۱۷؛ ابنابی
عاصم، ۲۰۲؛ حاکم، ۲ / ۸۹). کاربرد غزو برای
خصوصِ جهاد به معنای جنگ در عصر صحابه و تابعین هم بهطور گسترده دیده
میشود (ابن ابی شیبه، ۴ / ۲۳۱؛ احمد
بن حنبل، ۲ / ۳۲؛ سعید بن منصور، ۴ /
۱۲۳۵؛ طبری، ۲ / ۳۴۴-
۳۴۵، ۲۸ / ۱۸). در سدههای
۲ و ۳ق، برای عالمان جهان اسلام نیز غزو به عنوان معادلی
برای جهاد به کار میرفت و حتى کاربردش غالب بود (بخاری،
۲ / ۷۹۰؛ مسلم، ۳ / ۱۳۵۶؛
ابوداوود، ۳ / ۱۸؛ ترمذی، ۴ /
۱۹۱؛ ابنبابویه، الخصال، ۴۴۷).
با درنظر داشتن اینکه برخلاف
جهاد، غزا یک واژۀ عادی زبان عربی بدون بار مذهبی خاص بود و حتى در سخن
از جنگهای دورۀ جاهلی (مثلاً نک : طبری، ۴ / ۱۶۴)
و جنگهای جاهطلبانۀ داخلی میان مسلمانان (مثلاً ابنبابویه، معانی
... ، ۳۷۶) هم به کار برده میشد، به نظر میرسد که
انتقال از کاربرد جهاد به غزو در طی ۳ سدۀ نخست هجری،
دارای معنایی فرهنگی باشد. ممکن است این انتقال از
آن رو باشد که در دورهای برای حاکمان مسلمان انگیزههای
کشورگشایی به طور واضح یا به همراه انگیزۀ
گستردن اسلام محرک برای اقدامات جنگی بر ضد غیر مسلمانان بود و
بهخصوص آگاهی مردم به اینکه برخی از این حاکمان چندان پایبندی
به دین نداشتند، نامقدس بودن انگیزش آنان را برملا میساخت. زمینههای
این تحلیل به وضوح در اخبار مربوط به آن سدهها بازتاب یافته
است.
در اینجا باید به حدیثی
نبوی اشاره کرد که در این دوره میان مسلمانان شهرت یافت و
مضمونش تمایز نهادن میان غزو با انگیزۀ الٰهی
و غزو با انگیزۀ فخر، ریا و امیال دنیوی بود (مالک، ۲ /
۴۶۶؛ احمد بن حنبل، ۵ / ۲۳۴؛ دارمی،
۲ / ۲۷۴؛ ابوداوود، ۳ / ۱۳؛ نسایی،
۶ / ۴۹؛ حاکم، ۲ / ۹۴). در همان عصر صحابه و
تابعین، بارها کسانی چون ابن عباس، حسن بصری و ابن سیرین
با این پرسش از سوی دینداران مواجه بودند که با وجود تباهکاری
و بیایمانی برخی از زمامداران، آیا غزو، در رکاب
آنان مشروعیت دارد و عموماً با جوابهایی ــ هر چند غیر صریح
ــ اما منصرف کننده مواجه میشدند (مثلاً نک : ابنابیشیبه،
۶ / ۵۰۸). موضعی اینچنین از امام صادق
(ع) نیز نقل شده است (نک : کلینی، ۵ / ۲۰؛
طوسی، تهذیب ... ، ۶ / ۱۳۵). اگرچه شخصیتی
چون ابنعباس فردی منتقد نسبت به زمامداران شناخته میشد، اما حتى
دربارۀ صحابیان عزلتگرا نیز به سبب ترس از افتادن به فتنه، چنین
پرهیزی از غزو دیده میشد. بهعنوان شاخصترین
نمونه باید از عبدالله بن عمر یاد کرد که «ترک غزو» از سوی او
برای همگان سؤال برانگیز بود و بارها او را با پرسش و انتقاد در اینباره
مواجه ساخته بود (نک : ابن ابی شیبه، ۴ /
۲۳۱؛ احمد بن حنبل، ۲ / ۳۲؛ بیهقی،
شعب ... ، ۱ / ۵۵)، و پاسخ پرهیز از افتادن به فتنه بود
(نک : نعیم بن حماد، ۱ / ۱۸۳).
رفتار برخی از صحابه مانند
ابوطلحه دراینباره بسیار صریح و گویا بود؛ او که در عصر
حیات پیامبر (ص) شهرت داشت که هیچ فرصتی را برای
شرکت در غزو از دست نمیداد، پس از وفات آن حضرت، بیشتر ایام
سال را روزهدار بود و کاملاً از شرکت در جنگها کناره گرفت (نک : بخاری،
۳ / ۱۰۴۱؛ علی بن جعد،
۲۰۷؛ بیهقی، السنن، ۴ /
۳۰۱).
به هر روی، فتوح خلیفۀ دوم،
در دورهای بسیار نزدیک به زمان زندگی پیامبر (ص)
رخ داد که بسیاری از صحابه همچنان در حال حیات بودند و در عمل
فرماندهی جنگها توسط کسانی که آن حضرت را درک کرده بودند، صورت میگرفت.
این ویژگی خود نوعی مشروعیت عرفی برای
این جنگها پدید میآورد که حاکمان دورههای بعدی
فاقد آن بودند. بدینترتیب، در طی سدههای بعدی،
همواره یکی از مشکلات در جهان اسلام خطراتی بود که در مناطق مرزی
قلمرو جهان اسلام را تهدید میکرد و نیازمند جنگ یا دستکم
مرزداری بود و جنگاوران داوطلب، از انگیزش مذهبی کافی برای
ترک خانۀ خود و روی آوردن به جبهههای غزو که معمولاً فاصلۀ بسیاری
هم از موطن آنان داشت، برخوردار نبودند. این زمینۀ نوشتههایی
با عنوان عمومی جهادیه است که از سدۀ ۲ق /
۸م به بعد از سوی برخی از عالمان برای ترغیب مردم
به شرکت داوطلبانه در غزو تألیف شده است. طیفی از جهادیههای
آن سدهها، نوشتههایی با شیوۀ محدثانه بود
که در آن احادیثی در فضیلت جهاد گرد آمده بود و حتى اگر گاه
احکامی را هم دربر میگرفت، در قالب نقل احادیث بود؛ از نمونههای
این گونه آثار میتوان به کتاب الجهاد ابنمبارک مروزی (د
۱۸۱ق / ۷۹۷م، نک : مآخذ)، کتاب الجهاد ابن
ابی عاصم (د ۲۸۷ق / ۹۰۰م؛ نک : مآخذ)
و با قدری تأخر الجهاد ابنبطۀ عکبری (د ۳۸۷ق / ۹۹۷م؛ چ
مکتبة القرآن، ۱۹۸۹م) که نویسندگان آنها از اصحاب
حدیثاند و برخی از آنان چون ابنمبارک شخصاً در میدانهای
جنگ شرکت داشتهاند (ابنسعد، ۷ / ۳۷۲؛ ذهبی، تذکرة
... ، ۱ / ۲۷۵- ۲۷۶)، اشاره کرد.
افزون بر آن، مرزهای جنگخیز
عملاً به مرکزی برای گردآمدن حاملان حدیث از سرزمینهای
مختلف تبدیل شده بود و خود عاملی برای فرابومی شدن احادیث
بود (مثلاً نک : ابنمبارک، ۲۷، ۱۰۱؛ بخاری،
۳ / ۱۳۰۴؛ نسایی، ۲ /
۲۲۹، ۴ / ۱۳۲؛ ابنحبان، ۴ /
۲۱۹، ۷ / ۳۶۵؛ دارقطنی، ۳
/ ۳۳، ۷۳) و استقرار برخی از بزرگان اصحاب حدیث
مانند ابوعبید قاسم بن سلام در مناطق جهادی (ابنسعد، ۷ /
۳۵۵؛ خطیب، ۱۲ / ۴۱۳)، این
نقش را تقویت میکرد. جهادیههایی با رویکرد
حدیثی همچنین از سوی عالمان امامی چون محمد بن
مسعود عیاشی (ابنندیم، ۲۴۵؛ نجاشی،
۳۵۲) و محمد حسن صفار قمی (همو، ۳۵۴)
در اواخر سدۀ ۳ق / ۹م نوشته شد.
همچنین باید به جهادیههایی
اشاره کرد که با رویکرد فقهی تألیف شده، و مربوط به مذاهب مختلف
بود؛ ازجمله میتوان به آثاری چون کتاب الجهاد داوود اصفهانی (د
۲۷۰ق / ۸۸۳ م) از مذهب ظاهری (ابنندیم،
۲۷۲)، اثری با همان نام از ابراهیم بن حماد (اواخر
سدۀ ۳ق) از مذهب مالکی (همو، ۲۵۲)، و از
ابوالفضل محمد بن احمد صابونی (اوایل سدۀ ۴ق) از
مذهب امامی (نجاشی، ۳۷۴) و رسالة البشارة و النذارة
و الاستنفار الی الجهاد از ابنجنید اسکافی (د
۳۸۱ق)، عالم رأیگرای امامی (همو،
۳۸۸) اشاره کرد.
در کنار آنچه گفته شد، غزو و حضور در
جبههها و مرزها، فرصتی برای اخلاقگرایان و زهدگرایان نیز
بود که با فاصله گرفتن از فضای دنیاگرای شهرها، به فضای
معنویتری راه یابند. بهعنوان نمونه میتوان به ابراهیم
ادهم اشاره کرد که از زندگی اشرافی خاندان خود صرفنظر کرد و سرانجام
در مناطق جنگی شام آرامش یافت (ابونعیم، ۷ /
۳۶۸- ۳۶۹؛ قشیری، ۱ /
۵؛ عطار، ۱۰۲-۱۰۳). در اینجا باید
به روایاتی به نقل از پیامبر (ص) اشاره کرد که جهاد را رهبانیت
این امت (ابنحیان، ۲ / ۷۹؛ طبرانی، ۲
/ ۱۵۷؛ ابنابی عاصم، ۱۸۹)، یا
سیاحت این امت (ابوداوود، ۳ / ۵؛ حاکم، ۳ /
۸۳؛ طوسی، تهذیب، ۶ / ۱۲۲)
دانسته است، روایاتی که توجه محدثان صوفی چون حکیم ترمذی
را برانگیخته است (نک : ۲ / ۲۲؛ نیز ابولیث،
۱ / ۴۳۵؛ ابونعیم، ۱ /
۱۶۸).
دیاب در پژوهشی به بررسی
جهاد مسلمانان با روم در طی سدۀ ۴ق و تحلیل مسائل
مربوط به آن پرداخته است (نک : سراسر اثر). از اواسط سدۀ ۵ ق /
۱۱م موجی از جریانهای جهادی در مغرب اقصى در
منـاطق درونیتر افریقا از سوی یک سلسلۀ جدیدالتأسیس
آغاز شد که مرابطون نام داشت و حتى نام سلسله از مرابطه به عنوان مفهومی
مرتبط بـا جهاد گرفته شده بود (نک : مکایودی، ۷۶).
از اواخر سدۀ ۵ ق،
مسئلۀ غزو برای مسلمانان معنایی جدید یافت و
موجب شد تا بار دیگر غزو با دیدۀ تقدس نگریسته
شود، مشروعیت آن فزونی بیشتری یابد و عنوان جهاد بر
عنوان غزو غلبه یابد. از ۴۸۸ق /
۱۰۹۵م نخستین جنگ از مجموعه جنگهایی
آغاز شد که در تاریخ اسلام نام جنگهای صلیبی به خود گرفت
و تـا اواسط سـدۀ ۷ق / ۱۳م دوام یـافت. جنگهـای صلیبـی
ــ که آغـازگر آن مسلمانان نبودند و برای ایشان جنبۀ دفـاع
داشت ــ فرصتی را پدید آورد تا بار دیگر مسلمانان یک جنگ
مقدس را که در آن اسلام در برابر کفر قرار گرفته بود و هدف آرمانی آن اعتلای
کلمۀ اسلام و دفاع از قلمرو جهان اسلام بود، تجربه کنند و این جنگ برای
آنان مصداق اجلای جهاد در راه خدا بود. در طی سدههای ۵ و
۶ ق، مسلمانان با ۴ دوره جنگهای صلیبی رو به رو
بودند: جنگ اول ۴۸۸-۴۹۲ق /
۱۰۹۵- ۱۰۹۹م، جنگ دوم
۵۸۳ ق / ۱۱۸۷م، جنگ سوم
۵۸۶- ۵۸۷ ق / ۱۱۹۰-
۱۱۹۱م و جنگ چهارم
۵۹۴-۶۰۰ ق / ۱۱۹۸-۱۲۰۴م،
در طی این جنگها افزون بر سرزمینهای شمال شام ــ کـه مرز
اسلام با جهان رومی بودند ــ برخی بنادر اسلامی در ساحل مدیترانه
که در معرض حملات دائم صلیبیان بودند، نیز به شهر مرزی و
منطقۀ جهادی تبدیل شده بودند. در این سالها بار دیگر
شهرهای جهادی محل گردآمدن حاملان حدیث به شمار میآمدند
و افزون بر مرزهای شام، احادیثی در بنادر مانند «مرز صور»، «مرز
صیدا» و «مرز اسکندریه» نشر مییافت (مثلاً نک : قتاده،
۳۱؛ ضیاء مقدسی، ۵ / ۱۰۲،
۶ / ۵۷؛ سمعانی، ۱۵۲؛ ابننقطه،
۱ / ۱۰۱، ۴۷۳؛ قاضی قضاعی،
۱ / ۱۱؛ ابنعربی، ۴ / ۳۲۵؛ رافعی،
التدوین ... ، ۴ / ۱۲۸، ۲ /
۲۲۵).
در همین سالها ست که برخی
از عالمان شام و مصر، مانند ابنعساکر (د ۵۷۱ ق /
۱۱۷۵م) با تألیف الاربعون فی الحث علی
الجهاد (نک : مآخذ)، بـه درخواست سلطان نـورالدین زنگـی (نک : ابن
عساکر، ۴۷- ۴۸). طاهربننصرالله ابن جهبل (د
۵۹۶ ق / ۱۲۰۰م) با کتاب فی فضل
الجهاد، به درخواست همان سلطان (علیمی، ۲ /
۴۴۸؛ ابنعماد، ۲ / ۳۲۴) و عبدالرحمان
بن خلف دمیاطی (د ۶۰۵ یا
۶۰۶ق) با الاربعون فی الجهاد (کتانی، ۱ /
۴۰۶)، جهادیههایی تألیف کردند و برخی
عالمان چون عبدالله بن نجم جذامی سعدی (د ۶۱۶ ق /
۱۲۱۹م) خود برای جهاد به مرز رفتند (ابنخلکان،
۳ / ۶۱).
آغاز سدۀ ۷ق برای
مسلمانان مصیبتبار بود و جبهههای جدید جهادی به روی
آنان گشود. در حالی که در شام و مصر جنگهای صلیبی ادامه
داشت، در اندلس قشطالیان روی به قلمرو مسلمانان نهادند و توانستند در
۶۰۹ ق با وارد آوردن ضربهای قاطع، جز حکومت غرناطه بقیۀ
حکومتهای محلی مسلمان را براندازند. چند سال بعد، در
۶۱۶ ق، در جانب شرق، مغولان غیرمسلمان به رهبری چنگیزخان
به قلمرو خوارزمشاهی یورش بردند و سرزمینهای ماوراءالنهر،
ایران و چندی بعد عراق را تحت تسلط خود آوردند. برخلاف جنگهای
صلیبی که در بسیاری از موارد با پیروزی
مسلمانان همراه بود، جنگ با قشطالیان در اسپانیا، و جنگ با مغولان در
ایران جز با شکست و ناکامی همراه نبود. در این سو میدانیم
که در جنگ با مغولان بسیاری چون شیخ نجمالدین کبرى به
جهاد برخاستند و در این راه جان باختند (ذهبی، سیر ... ،
۱۱ / ۲۲، ۱۱۳؛ ابنعماد، ۳ /
۸۰)، اما وقایع در ایران به اندازهای غافلگیرکننده
بود که به زودی به شکست انجامید و چندی بعد هم حاکمان مغول خود
مسلمان شدند و اسلام را به عنوان دین رسمی قلمرو خود پذیرفتند؛
بر این پایه زمینهای برای احیای جدی
فرهنگ جهادی و شکلگیری ادبیاتی در اینباره
فراهم نیامد.
در جانب اندلس، باقی ماندن منطقۀ
غرناطه به عنوان ملجأی برای مسلمانان و نقش واسطۀ مغرب اسلامی
در پیوند میان اندلس با درون جهان اسلام، زمینهساز برخاستن ادبیاتی
جهادی و نوشته شدن جهادیهها بود. در اینباره میتوان از
نمونههایی مانند کتاب الاربعون فی الحث علی الجهاد از
محمد بن عبدالرحمان مقری تجیبی (د ۶۱۸ ق /
۱۲۲۱م)، عالم اهل تلمسان (چ بیروت،
۱۴۱۳ق) و بغیة الوقاد فی التعریف بسمة
الجهاد از قاسم بن محمد قرطبی (د ۶۴۳ ق /
۱۲۴۵م؛ حاجی خلیفه، ۱ /
۲۵۱) را برشمرد که در سدۀ بعد با نوشتههایی
چون الاعتماد فی الجهاد از محمد بن سعید رعینی (د
۷۷۸ق / ۱۳۷۶م)، عالم اندلسیتبار
ساکن فاس (کتانی، ۱ / ۳۲۶)، سبیل الرشاد فی
فضل الجهاد از احمد بن ابراهیم غرناطی (د ۷۹۸ق؛
بغدادی، ایضاح، ۲ / ۵) و حلیة الفرسان و شعار
الشجعان از علی بن عبدالرحمان ابن هذیل فزاری (چ پاریس،
۱۹۲۲م) معاصر همانان دوام یافت.
فارغ از دو کرانۀ مشرق و مغرب،
میانۀ جهان اسلام نیز درگیر ادامۀ جنگهای
صلیبی بود؛ شامل جنگ پنجم ۶۱۴-
۶۱۸ ق /
۱۲۱۷-۱۲۳۱م، جنگ ششم
۶۲۵-۶۲۶ ق / ۱۲۲۸-
۱۲۲۹م، جنگ هفتم
۶۴۶-۶۵۲ ق /
۱۲۴۸-۱۲۵۴م و جنگ هشتم
۶۶۸-۶۶۹ق / ۱۲۷۰م و
بازپسگیری عکا در ۶۹۰ ق /
۱۲۹۱م پایان واپسین امارت صلیبی
در بلاد اسلامی بود. در طی این سالها ادبیات جهاد نیز
با رونق تمام دوام داشت و از سوی عالمان عراق، شام و مصر آثاری چون
الجهاد از عزالدین ابناثیر جزری (د ۶۳۰ ق؛
حاجی خلیفه، ۲ / ۱۴۰)، احکام الجهاد یا
فضائل الجهاد (همو، ۲ / ۱۲۷۵) از یوسف بن رافع
ابن شداد حلبی (د ۶۳۲ ق؛ چ لیدن،
۱۷۵۵م)، سبل الرشاد فی فضل الجهاد از سعدالدین
ابن قراتکین مقری (د پس از ۶۴۷ ق؛ همو، ۲ /
۹۷۸)، اعلام الاجناد و العباد اهل الاجتهاد فضل الرباط و الجهاد
از محمد بن موسى ابن نعمان صوفی (د ۶۸۳ ق؛ بغدادی،
هدیه، ۲ / ۱۳۴) و مذکی الفؤاد فی الحض
علی الجهاد از عبدالحمید بن ابیالبرکات صدفی طرابلسی
(د ۶۸۴ ق؛ زرکلی، ۳ / ۲۸۵) نوشته
شد.
با آنکه در ۶۶۹ ق آتش
جنگهای صلیبی برای همیشه فرو نشست، ولی طولانی
شدن این جنگها برای مدتی نزدیک به دو سده، موجب شد تا
زمانی دراز خاطرۀ این جنگها در ذهن مسلمانان بماند و نگرانی از تعرض اروپاییان
به شهرهای مرزی و ساحلی جهان اسلام برجا باشد. شکلگیری
ادبیات جهادی از یک سو، و وجود نیاز برای گرم نگاه
داشتن روحیۀ جهاد در میان مسلمانان موجب شد حتى پس از پایان آن جنگها،
تألیف جهادیههایی به همان سبک ادامه یابد. این
ادبیات با قلم کسانی چون عفیف الدین ابن دوالیبی
اهل عراق (د ۷۲۸ق؛ حاجی خلیفه، ۱ /
۷۰؛ نیز نک : فاسی، ۱ / ۱۶۵)،
بدرالدین ابنجماعۀ دمشقی قاضی قدس (د ۷۳۳ق؛ بغـدادی، ایضاح،
۱ / ۲۲۹؛ نیز نک : سید، ۱ /
۱۲۸)، عمادالدین ابنکثیر دمشقی (د
۷۷۴ق) که اثر خود را به درخواست امیر منجک و برای
تحریض مسلمانان به استوار داشتن مرزهای دریایی شام
در برابر هجوم فرنگان تألیف کرده بود (ابنکثیر، ۶۱)، محییالدین
ابننحاس دمشقی (د ۸۱۴ ق؛ مصارع الاشواق، چ بولاق،
۱۲۴۲ق) که خود از ملازمان مرابطه و جهاد در مرز دمیاط
مصر بود (سخاوی، ۱ / ۲۰۳؛ ابنعماد، ۴ /
۱۰۵)، مجدالدین فیروزآبادی (د
۸۱۷ ق؛ حاجیخلیفه، ۱ /
۱۶۷) که به مرزهای جهان اسلام در هند و روم سفر داشت (ابنعماد،
۴ / ۱۲۶) و ولیالدین عراقی (د
۸۲۶ ق؛ بغدادی، همان، ۱ / ۵۴) ادامه یافت.
در طی این سده بهخصوص بنادری چون اسکندریه مرز محسوب میشدند
و مجمع جهادگران بودند (فاسی، ۱ / ۷۸،
۲۵۲؛ ابنرافع، ۲۳۲، جم ؛ مزی،
۱۴ / ۱۶؛ عراقی، ۱۹۸،
۲۰۸؛ ابنحجر، ۲ / ۵۳۶)؛ اما برخی
شهرهای داخلی شام مانند حلب و عسقلان نیز در معرض خطر تلقی
میشدند (نک : علی بن جعد، ۴۹۷؛ قرطبی،
۱ / ۱۷۶).
قدرت گرفتن ترکان عثمانی در آسیای
صغیر از اواسط سدۀ ۸ ق / ۱۴م، یک سپر امن را برای مردم شام
در مرزهای زمینی با بیزانس فراهم میآورد و بهتدریج
از نگرانی آنان میکاست، اما خود آغازگر موج دیگری از جنگ
با مسیحیان بود که این بار از سوی یک سلسلۀ حکومتی
مسلمان آغاز شده بود. عثمانیان که در حال توسعۀ قلمرو خود در
آسیای صغیر بودند، در اواخر سدۀ ۸ ق بخش
مهمی از قلمرو بیزانس را گرفته بودند و پایتخت آن قسطنطنیه
را تهدید میکردند. این تهدید حدود نیم سده به
درازا کشید و در ۸۵۷ ق / ۱۴۵۳م
با سقوط قسطنطنیه و پایان تاریخ بیزانس خاتمه پذیرفت.
فتح قسطنطنیه (استانبول کنونی) مقدمهای برای ادامۀ فعالیتهای
نظامی عثمانیان درون قارۀ اروپا برای گسترش قلمرو خود
و قلمرو جهان اسلام بود و زمینهساز احیای فرهنگ غزا شد. باید
دانست که شماری از سلاطین عثمانی به سبب کثرت اقدامات نظامی
برضد ممالک غیرمسلمان به غازی شهرت یافتند.
در همین راستا ست که موج جدیدی
از جهادیهها در راستای تأیید و حمایت از اقدامات
نظامی عثمانیان در اروپا نوشته شد که از آن جمله میتوان به
نوشتههایی از محمد بن ابراهیم ابن خطیب رومی (د
۹۰۱ق؛ حاجی خلیفه، ۱ /
۸۵۹) و یوسف بن حسین کرماستی (د
۹۰۶ق؛ نک : همانجا)، نظر بن عثمان خفایی (د
۹۱۴ق ؛ بغدادی، همان، ۱ / ۲۵۱)،
ملا محمد بن عمر واعظ (حاجیخلیفه، ۲ / ۹۸۲)
معاصر سلطان سلیم اول (حک ۹۱۸-
۹۲۶ق)، محییالدین محمد بن عمر بن حمزه (د
۹۳۸ق) عالم ماوراءالنهری مهاجر به عثمانی (طاش
کوپریزاده، ۲۴۸) و ابوالسعود عمادی (د
۹۵۱ق؛ بغدادی، همان، ۲ / ۶۹۰) مفتی
عثمانی اشاره کرد. به اینها باید آثاری از نویسندگان
عرب مانند دو اربعین از سیوطی (د ۹۱۱ق؛ کتانی،
۲ / ۱۰۱۶) و ابنحجر هیتمی (د
۹۷۴ق؛ همو، ۱ / ۳۳۹) را افزود. در جهادیههای
این دوره به اقتضای ماهیت جنگهای عثمانیان، بیشتر
گسترش قلمرو اسلام و نه دفاع از موقعیت موجود محوریت داشته است.
در ۸۹۷ ق /
۱۴۹۲م، اسپانیاییان حکومت مسلمان
غرناطه را برانداختند و مسلمانان را از عرصۀ سیاسی اندلس برای
همیشه بیرون راندند. این واقعه خود خطر بازگشت تعرضات به جهان
اسلام را برای مسلمانان زنده کرد، اما با وقایع دیگری نیز
همراه شد که این خطر را به مراتب افزایش داد. وقوع «انقلاب
اطلس[۱]» و کشف راه دریایی اروپا به اقیانوس هند در
۹۰۳ق / ۱۴۹۸م، پای اروپاییان
را به نقاط مختلف جهان اسلام باز کرد و قوای دریایی اروپاییان
از سواحل سبته در مراکش، تا شرق افریقا، دریای عمان، هندوستان و
آسیای جنوب شرقی در مناطقی و با گسترهای در اصطکاک
با مسلمانان قرارگرفت که انتظار آن نمیرفت. این ارتباط در آغاز وجههای
تجاری داشت و چندان حساسیتبرانگیز نبود، ولی به زودی
زمینهای خشنتر و عمیقتر یافت و به استیلاطلبی
اروپاییان، بهخصوص پرتغالیان برشماری از بنادر و مناطق
ساحلی انجامید. اکنون بار دیگر موضوع جهاد با انگیزۀ دفاع
برای مسلمانان مطرح شده بود که بازتاب آن در حرکتهای جهادی کسانی
چون محمد بن احمد زیانی عیاشی (د
۱۰۵۱ق)، عالم مغرب اقصى در ستیز با پرتغالیان
(زرکلی، ۶ / ۹) دیده میشد و این رویاروییها
زمینهساز تألیف جهادیههایی مانند تحفة المجاهدین
فی بعض اخبار البرتغالیین از زینالدین معبری
عالم مالابار (ص ۸ -۱۲)، فلک السعادة از عبدالهادی بن
عبدالله سجلماسی (د ۱۰۵۶ق؛ GAL,
S, II / ۸۹۷)
بود (برای جهادیههای دیگر از مغرب و مصر، نک : بغدادی،
ایضاح، ۲ / ۶۲۲؛ زرکلی، ۶ /
۲۷۰).
همزمان تعرضات پرتغال در ایران و
سواحل جنوبی خلیجفارس نیز وجود داشت و این خود زمینهساز
تألیف جهادیههایی از سوی عالمان امامی این
مناطق بود؛ از جمله میتوان به نوشتههایی چون عز الاسلام فی
بیان الجهاد از عبدالوحید بن نعمتالله استرابادی (آقابزرگ،
۱۵ / ۲۶۱)، شاگرد شیخ بهایی (د
۱۰۳۰ق)، ترجمۀ فارسی از بخش جهاد النهایۀ شیخ
طوسی توسط محمد صادق سرکانی (تألیف:
۱۰۳۳ق؛ مدرسی، ۸۰) و وجوب الجهاد للعدو
فی زمن الغیبة از عبدالله بن علی بحرانی بلادی (د
۱۱۴۸ق؛ آقابزرگ، ۲۵ / ۳۲) اشاره
کرد که بهخصوص در نوشتۀ اخیر، دیده میشود که چگونه مؤلف میکوشد با تکیه
بر ماهیت دفاعی جهاد بر ضد پرتغالیان، نشان دهد که وارد شدن در
چنین جهادی مستلزم حضور امام معصوم نیست.
از سدۀ
۱۲ق / ۱۸م، سیاست دول غربی دربارۀ
کشورهای افریقایی و آسیایی دچار تغییر
شد و ایجاد مستعمرات برای آنان در اولویت قرار گرفت؛ بدینترتیب،
مداخلات آنان دیگر مانند پیشتر محدود به مناطق ساحلی نبود و
براندازی حکومتها و تأسیس دول مستعمره بر جای آنها در دستور کار
آنان بود. از نخستین گامها در تسلط دول غیر مسلمان بر کشورهای
مسلماننشین و مستعمره ساختن آنها میتوان به اشغال تدریجی
هند از سوی بریتانیا، و تصرف کریمه و برانداختن خانات آن
از سوی روسیه اشاره کرد که هر دو در سدۀ
۱۸م رخ داده است؛ اما از اوایل سدۀ
۱۳ق / ۱۹م، این روند گسترشی دور از تصور یافت
و جهان اسلام از چندین سو با تعرض روبهرو شد. گسترش استیلای
انگلستان در بخشهای شمالی هند و جنوب ایران، استیلای
فرانسه بر الجزایر و بخشهای دیگری از شمال افریقا،
کشمکش بریتانیا و انگلستان دربارۀ مصر و کشورگشایی
روسیه در آسیای مرکزی و قفقاز، نمودهایی شاخص
از تهدیدی بود که جهان اسلام از سوی دول غیرمسلمان شاهد
آن بود.
از معدود موقعیتهایی
که جهاد به معنای غیردفاعی آن دیده میشد، جریان
جهادی قبایل فولانی در غرب افریقا بود که به تصرف برخی
از مناطق غیراسلامی افریقای سیاه و ایجاد
دولتهای فوته تورو، خاسو و فوته جالون در جنوب سنگال انجامید (نک :
مکایودی، ۱۳۰-۱۳۲). تا آنجا که
به ایران مربوط میشود، جنگ اول روسیه با ایران در فاصلۀ سالهای
۱۲۱۸- ۱۲۲۸ق، و جنگ دوم در فاصلۀ سالهای
۱۲۴۱-۱۲۴۳ق به جدایی
قفقاز از ایران انجامید و مناطق داخلیتر چون آذربایجان
را در معرض خطر قرار داد. در شرق نیز پیشروی بریتانیا
در افغانستان، به جدایی هرات از ایران در
۱۲۸۰ق منجر شد و سواحل جنوبی ایران به خصوص
در منطقۀ بوشهر از سوی بریتانیا تهدید شد؛ حتى پس از خاتمۀ
جنگها، تا دیرزمانی امکان حضور استعماری روسیه و بریتانیا
در ایران به عنوان خطری در کمین، همواره در این کشور
احساس میشد. در چنین شرایطی است که موجی از جهادیهها
از سوی عالمان ایرانی ــ که به مذهب امامیه تعلق داشتند
ــ نوشته شد که برانگیزندۀ مردم به جهاد دفاعی در طی دورهای طولانیتر بود
که خطر حملۀ خارجی از سوی روسیه و بریتانیا وجود داشت.
وجود این فضای تهدید،
فقدان قوای نظامی سازمانیافته و نیاز جدی به حضور
جهادگران داوطلب موجب شده است که در ایران و حوزههای دینی
عراق که با ایران مرتبط بودند، دو طیف از جهادیه نوشته شود. در یک
طیف باید نوشتههایی را جای داد که به سبک کاملاً
فقهی نوشته شدند، و امکان شرکت در جنگ برای دفاع و حتى ضرورت آن را
برای مؤمنان تبیین میکردند؛ از جمله میتوان به
رسالههایی از شیخ جعفر کاشف الغطا با عنوان غایة المراد
(آقابزرگ، ۱۶ / ۱۶؛ مدرسی، ۳۱۹)،
اثری از سید علی طباطبایی صاحب ریاض (د
۱۲۳۱ق) با عنوان الجهادیة (همو،
۳۲۳)، و آثاری با همین عنوان از میرزا یوسف
طباطبایی تبریزی (د ۱۲۴۲ق؛
آقابزرگ، ۵ / ۲۹۸) و سید محمد مجاهد (د
۱۲۴۲ق) که شخصاً در جهاد شرکت کرد و نقش مهمی در
جنگ ایران با روسیه ایفا نمود (همو، ۵ /
۲۹۷؛ مدرسی، ۳۲۹)، اشاره نمود (برای
دیگر آثار، نک : آقابزرگ، ۵ / ۲۹۶-
۲۹۷).
طیف دوم دربردارندۀ آثاری
است که از سوی دولتمردانی نوشته شده است که پیجوی آن
بودند تا با تکیه بر فتاوای علما، این حرکت نظامی ـ سیاسی
را به عنوان جهاد مطرح ساخته، و بر وجهۀ دینی آن تأکید
کنند؛ از جمله میتوان به دو جهادیۀ کوچک و بزرگ
از میرزا عیسى خان وزیر (همو، ۱ /
۲۹۶-۵ / ۲۹۷)، جهادیهای
از میرزا ابوالقاسم فراهانی (د ۱۲۵۱ق؛ همو،
۵ / ۲۹۶)، جهادیهای به قلم شماری از
منشیان عصر فتحعلی شاه (همانجا) و جهادیهای از حاجکریم
خان قاجاری (د ۱۲۸۳ق؛ همو، ۵ /
۲۹۷) اشاره کرد. در همین دوره، سید عبدالله بن ابیالقاسم
موسوی، عالم بوشهری نیز رسالهای با عنوان ایقاظ
الحبیب فی مظالم الصلیب تألیف کرد که بیشتر تظلم در
برابر ستم متجاوزان بود و در آغاز آن، خداوند را از آن روی که جهاد را از
فروع دین قرار داده، حمد گفته است (همو، ۲ / ۵۰۳).
در طی سدۀ
۱۳ق / ۱۹م، عثمانی نیز از تعرض دول همسایهاش
مصون نبود و شاخص جهادیههای عثمانی، نوشتهای از مؤذن
عثمانی، تألیف شده در ۱۲۲۲ق با عنوان رسالة
المؤذن العثمانی الى اخوانه المؤمنین بود که سعی داشت مسلمانان
را بر جهاد برضد فرنگیان تشویق کند (چ پاریس،
۱۸۰۶ق). کتاب العابر فی الانصار و المهاجر در باب
فضیلت جهاد و تشویق به آن از احمد بن مصطفى کمشخانهای (د پس از
۱۲۹۳ق؛ چ استانبول، ۱۲۷۶ق) نیز
نمونهای از نقش تصوف نقشبندی در جریانهای جهادی این
منطقه از جهان اسلام است. در این دوره، حتى برخی از عالمان مسلمان اروپایی
چون علی بن مصطفى بوسنوی نیز با تألیف فضائل الجهاد به
دفاع از اسلامیت سرزمین خود برخاستند (بغدادی، ایضاح،
۲ / ۱۹۶).
از نوشتههای مربوط به متصرفات
عثمانی در عراق و شام هم میتوان آثاری چون سفرة الزاد فی
سفرة الجهاد از شهابالدین محمد آلوسی (د
۱۲۷۰ق؛ چ بغداد، ۱۳۳۳ق) و تشویقات
الجیاد فی الغزو الجهاد از عبدالرزاق بن عبدالفتاح لاذقی حنفی
(د بعد از ۱۲۷۰ق؛ همان، ۱ / ۲۹۲)
را برشمرد.
در طی سدۀ
۱۳ق، نمونههای دیگری از جهادیهها را نیز
میتوان در عمان (زرکلی، ۳ / ۹۳)، یمن (بغدادی،
همان، ۱ / ۲۵۰)، هندوستان (آقابزرگ، ۵ /
۲۹۷، ۱۱ / ۲۷۱)، قفقاز (سرکیس،
۱ / ۹۴۹) و مغرب (زرکلی، ۱ /
۲۶۵) پی گرفت. در سدۀ
۱۴ق / ۲۰م، تألیف این گونه آثار اگر نه به اندازۀ سدۀ پیش،
اما کمابیش دوام یافته است (بـرای نمونـهها، نک : آقابزرگ،
۳ / ۶۳؛ سرکیس، ۲ / ۱۶۳۶،
۱۷۰۵؛ زرکلی، ۶ / ۴۶؛ کحاله،
۹ / ۳۶).
در طی جنگ جهانی اول
(۱۹۱۴- ۱۹۱۸م) که عثمانی
آماج حملۀ دول غربی قرار گرفت و بخش مهمی از سرزمینهای
اسلامی درگیر جنگ شد، جهاد بار دیگر مصداق یافت؛ در این
وقایع با آنکه عثمانی به عنوان پایگاه تسنن شناخته میشد،
عالمان شیعه نیز به جد وارد عرصه شدند و با صدور فتاوای بیشمار
پیروان خود را به دفاع از کیان اسلام برانگیختند (برای
مجموعهای از فتاوی، نک : کاووسی، سراسر اثر).
در دهههای اخیر، همگام با
برآمدن جریانهای اسلامگرا در نقاط مختلف جهان اسلام، بار دیگر
به موضوع جهاد توجه شد، هرچند گرایشهای متنوع این اسلامگرایان
موجب تلقیهای متفاوتی از جهاد بوده است؛ در شمار نوشتههای
مهم معاصر میتوان آثاری چون جهاد از مرتضى مطهری، اندیشمند
امامی (چ تهران، ۱۳۷۳ش)، الجهاد فی سبیل
الله از ابوالاعلى مودودی، عالم سلفی و اصلاحطلب هند (چ دارالعروبه)،
جهاد الاعداء از عبدالرحمان بن ناصر سعدی، عالم سلفی نجد (چ دمام،
۱۴۱۱ق) و الجهاد فی الاسلام از محمد سعید
رمضان البوطی، نویسندۀ دانشگاهی سوری (چ بیروت / دمشق،
۱۴۱۴ق) را برشمرد.
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة؛ ابنابی
شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض،
۱۴۰۹ق؛ ابنابی عاصم، احمد، الجهاد، به کوشش مساعد
راشد جمید، مدینه، ۱۴۰۹ق /
۱۹۸۹م؛ ابنبابویه، محمد، ثواب الاعمال، به کوشش
محمدمهدی حسن خرسان، نجف، ۱۳۹۲ق /
۱۹۷۲م؛ همو، الخصال، به کوشش علی اکبر غفاری،
قم، ۱۳۶۲ش؛ همو، معانی الاخبار، به کوشش علی
اکبر غفاری، قم، ۱۳۶۱ش؛ همو، من لایحضره الفقیه،
به کوشش علی اکبر غفاری، قم، ۱۴۰۴ق؛ ابنحبان،
محمد، صحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت،
۱۴۱۴ق / ۱۹۹۳م؛ ابنحجر عسقلانی،
احمد، الاصابة، به کوشش علیمحمد بجاوی، بیروت،
۱۴۱۲ق / ۱۹۹۲م؛ ابنحزم، علی،
المحلى، به کوشش احمد محمد شاکر، بیروت، دارالفکر؛ ابنخلکان، وفیات؛
ابنرافع سلامی، محمد، الوفیات، به کوشش عادل نویهض، بیروت،
۱۹۷۸م؛ ابنرشد، محمد، بدایة المجتهد، بیروت،
۱۴۰۲ق / ۱۹۸۲م؛ ابنسعد، محمد،
الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر؛ ابنعربی، محمد، احکام القرآن، به
کوشش محمد عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۰۸ق /
۱۹۸۸م؛ ابنعساکر، علی، الاربعون فی الحث علی
الجهاد، به کوشش عبدالله بن یوسف، کویت،
۱۴۰۴ق / ۱۹۸۴م؛ ابنعماد، عبدالحی،
شذرات الذهب، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ ابنقاسم، عبدالرحمان،
المدونة الکبرى، قاهره، ۱۳۲۴-
۱۳۲۵ق؛ ابنقدامه، عبدالله، المغنی، بیروت،
دارالکتاب العربی؛ ابنقولویه، جعفر، کامل الزیارات، به کوشش
جواد قیومی، قم، ۱۴۱۷ق؛ ابنکثیر،
الاجتهاد فی طلب الجهاد، به کوشش عبدالله عبدالرحیم عسیلان، بیروت،
۱۴۰۱ق / ۱۹۸۱م؛ ابنماجه، محمد،
سنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره،
۱۹۵۲-۱۹۵۳م؛ ابنمبارک، عبدالله،
الجهاد، به کوشش نزیه حماد، تونس، ۱۹۷۲م؛ ابنندیم،
الفهرست؛ ابننقطه، محمد، التقیید، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت،
۱۴۰۸ق؛ ابنهبیره، یحیى، الافصاح، به
کوشش محمد راغب طباخ، حلب، ۱۳۶۶ق /
۱۹۴۷م؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان، سنن، به
کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره،
۱۳۶۹ق؛ ابولیث سمرقندی، نصر، تفسیر
القرآن، به کوشش عبدالرحیم احمد زقه، بغداد،
۱۴۰۵-۱۴۰۶ق /
۱۹۸۵- ۱۹۸۶م؛ ابونعیم
اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره،
۱۳۵۱ق / ۱۹۳۲م؛ احمد بن حنبل،
مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق؛ بخاری، محمد، صحیح، به
کوشش مصطفى دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق /
۱۹۸۷م؛ بغدادی، ایضاح؛ همو، هدیه؛ بیهقی،
احمد، السنن الکبرى، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه،
۱۴۱۴ق / ۱۹۹۴م؛ همو، شعب الایمان،
به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت،
۱۴۱۰ق / ۱۹۹۰م؛ ترمذی،
محمد، سنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره،
۱۳۵۷ق / ۱۹۳۸م بب ؛ حاجی خلیفه،
کشف؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین،
به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق /
۱۹۹۰م؛ حطاب رعینی، محمد، مواهب الجلیل،
به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، ۱۴۱۶ق /
۱۹۹۵م؛ حکیم ترمذی، محمد، نوادر الاصول، به
کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۹۹۲م؛ خطیب
بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق /
۱۹۳۱م؛ خمینی، روح الله، تحریر الوسیلة،
نجف، ۱۳۹۰ق؛ دارقطنی، علی، سنن، به کوشش
عبدالله هاشم یمانی، بیروت، ۱۳۸۶ق /
۱۹۶۶م؛ دارمی، عبدالله، سنن، به کوشش فواز احمد
زمرلی و خالد سبع علمی، بیروت، ۱۴۰۷ق؛
دیاب، صابر محمد، المسلمون و جهادهم ضد الروم، قاهره،
۱۴۰۴ق / ۱۹۸۴م؛ ذهبی،
محمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۸ق /
۱۹۶۸م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب
ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق /
۱۹۸۵م؛ رافعی قزوینی، عبدالکریم،
التدوین فی اخبار قزوین، حیدرآباد دکن،
۱۹۸۵م؛ همو، فتح العزیز، بیروت، دارالفکر؛
زرکلی، اعلام؛ سخاوی، محمد، الضوء اللامع، قاهره،
۱۳۵۵ق / ۱۹۳۶م؛ سرخسی،
محمد، المبسوط، قاهره، مطبعة الاستقامه؛ سرکیس، یوسف الیان،
معجم المطبوعات العربیة و المعربة، قاهره، ۱۳۴۶ق /
۱۹۲۸م؛ سعید بن منصور، سنن، به کوشش حبیب
الرحمان اعظمی، بمبئی، ۱۴۰۳ق /
۱۹۸۲م؛ سمعانی، عبدالکریم، ادب الاملاء و
الاستملاء، به کوشش ماکس وایسوایلر، بیروت،
۱۴۰۱ق / ۱۹۸۱م؛ سید، خطی؛
شافعی، محمد، الام، بیروت، ۱۴۰۰ق /
۱۹۸۰م؛ شهید اول، محمد، اللمعة الدمشقیة، به
کوشش علی کورانی، قم، ۱۴۱۱ق؛ شهید ثانی،
زینالدین، الروضة البهیة، به کوشش محمد کلانتر، قم،
۱۴۱۰ق؛ صاحب جواهر، محمد حسن، جواهر الکلام، به کوشش
محمود قوچانی، تهران، ۱۳۹۴ق؛ صنعانی،
عبدالرزاق، المصنف، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت،
۱۴۰۳ق / ۱۹۸۳م؛ ضیاء مقدسی،
محمد، الاحادیث المختارة، به کوشش عبدالملک عبدالله بن دهیش، مکه،
۱۴۱۰ق؛ طاش کوپریزاده، احمد، الشقائق النعمانیة،
بیروت، ۱۳۹۵ق؛ طبرانی، سلیمان، المعجم
الکبیر، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل،
۱۴۰۴ق / ۱۹۸۳م؛ طبری، تفسیر؛
طوسی، محمد، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خرسان، تهران،
۱۳۶۴ش؛ همو، الخلاف، به کوشش محمد مهدی نجف و دیگران،
قم، ۱۴۱۷ق؛ همو، المبسوط، به کوشش محمد تقی کشفی،
تهران، ۱۳۸۷ق؛ همو، النهایة، بیروت،
دارالاندلس؛ عراقی، عبدالرحیم، کتاب الاربعین العشاریة،
به کوشش بدر عبدالله بدر، بیروت، ۱۴۱۳ق؛ عطار نیشابوری،
فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی،
تهران، ۱۳۶۶ش / ۱۹۸۷م؛ علامۀ حلی،
حسن، تذکرة الفقهاء، قم، ۱۴۱۴ق؛ همو، مختلف الشیعة،
قم، ۱۴۱۲ق؛ علی بن جعد بغدادی، مسند، به کوشش
عامر احمد حیدر، بیروت، ۱۴۱۰ق /
۱۹۹۰م؛ علیمی، عبدالرحمان، الانس الجلیل
بتاریخ القدس و الخلیل، بیروت، ۱۹۷۳م؛
فاسی، محمد، ذیل التقیید، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت،
۱۴۱۰ق / ۱۹۹۰م؛ قاضی قضاعی،
محمد، مسندالشهاب، به کوشش حمدی ابن عبدالمجید سلفی، بیروت،
۱۴۰۷ق / ۱۹۸۶م؛ قتادة بن دعامه،
الناسخ و المنسوخ، به کوشش حاتم صالح ضامن، بیروت،
۱۴۰۹ق؛ قرآن کریم؛ قرطبی، محمد، الجامع
لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره،
۱۹۷۲م؛ قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة،
به کوشش عبدالحلیم محمود و محمود بن شریف، قاهره،
۱۳۸۵ق / ۱۹۶۶م؛ کاسانی،
ابوبکر، بدائع الصنائع، بیروت، ۱۴۰۶ق /
۱۹۸۶م؛ کاووسی عراقی، محمد حسن و نصرالله
صالحی، جهادیه: فتاوی جهادیه علما و مراجع عظام در جنگ
جهانی اول، تهران، ۱۳۷۵ش؛ کتانی، عبدالحی،
فهرس الفهارس و الاثبات، به کوشش احسان عباس، بیروت،
۱۴۰۲ق / ۱۹۸۲م؛ کحاله، عمر رضا،
معجم المؤلفین، دمشق، ۱۹۶۷م؛ کرکی، علی،
جامع المقاصد، به کوشش مؤسسۀ آل البیت (ع)، قم، ۱۴۰۸ق؛ کلینی،
محمد، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران،
۱۳۹۱ق؛ مالک بن انس، الموطأ، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی،
قاهره، ۱۳۷۰ق / ۱۹۵۱م؛ محقق حلی،
جعفر، شرائع الاسلام، به کوشش عبدالحسین محمد علی، نجف،
۱۳۸۹ق / ۱۹۶۹م؛ مدرسی
طباطبایی، حسین، مقدمهای بر فقه شیعه، ترجمۀ محمد
آصف فکرت، مشهد، ۱۳۶۸ش؛ مزی، یوسف، تهذیب
الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۱۳ق /
۱۹۹۲م؛ مسلم بن حجاج، صحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی،
قاهره، ۱۹۵۵- ۱۹۵۶م؛ معبری،
زینالدین، تحفة المجاهدین، به کوشش شمس الله قادری، حیدرآباد
دکن، مطبع التاریخ؛ مفید، محمد، المقنعة، قم،
۱۴۱۰ق؛ مکایودی، کالین، اطلس تاریخی
افریقا، ترجمۀ فریدون فاطمی، تهران، ۱۳۶۵ش؛ نجاشی،
احمد، الرجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم،
۱۴۰۷ق؛ نسایی، احمد، سنن، قاهره،
۱۳۴۸ق / ۱۹۳۰م؛ نعیم بن
حماد، الفتن، به کوشش سمیر احمد زهیری، قاهره،
۱۴۱۲ق؛ نووی، یحیى، روضة الطالبین،
بیروت، ۱۴۰۵ق؛ همو، المجموع، به کوشش محمود مطرحی،
بیروت، ۱۴۱۷ق / ۱۹۹۶م؛
واحدی، علی، اسباب النزول، قاهره، ۱۳۸۸ق /
۱۹۶۸م؛ واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن
جونز، لندن، ۱۳۸۶ق / ۱۹۶۶م؛ نیز: