responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 96

ابن زهر

نویسنده (ها) : علی رفیعی علامرودشتی - عبدالامیر سلیم

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ زُهْر، لقب افراد خاندانی منسوب به اِياد بن مَعَدّ بن عدنان كه در سده های ۴ تا ۷ ق‌/ ۱۰ تا ۱۳ م‌، فقيهان‌، پزشكان‌، اديبان و وزيرانی نامدار از آن برخاستند. شاخۀ اسپانيايی اين خاندان از آغاز سدۀ ۴ ق در جَفْن شاطبه، واقع در اندلس شرقی‌، اقامت گزيدند. نيای اين خاندان زُهْر نام داشته، از اين رو افراد آن به ابن زهر شهرت يافته اند (سارتن‌، ۲(۱)/ ۱۳۱۴). آنان بعدها به ديگر شهرهای اندلس و مراكش انتقال يافتند، چنانكه آثار خانه های آنان تا ۶۴۵ ق‌/ ۱۲۴۷ م كه مسيحيان بر شاطبه تسلط يافتند، بر جای بوده است (ابن ابار، ۱/ ۳۳۴). افراد اين خاندان در چند نسل متوالی به مدارج علمی و مناصب مهم سياسی دست يافتند (ذهبی‌، تاريخ الاسلام‌، ۱۱۴؛ ابن‌خلكان‌، ۴/ ۴۳۴) و پزشكان آنان كه مايۀ افتخار مغربيان بودند (ابن ابار، همانجا)، در دربارهای سلاطين و امرای بنوعباد، مرابطون و موحدون در اندلس و مراكش به خدمت اشتغال داشتند. افراد مشهور خاندان ابن زهر اينانند:

 

۱. ابوبكر محمد بن مروان بن زهر ايادی

(۳۳۸-۴۲۲ ق‌/ ۹۴۹-۱۰۳۱ م‌)، محدث‌، فقيه مالكی و وزير در اشبيليه[۱]. وی در قرطبه از ابوبكر محمد بن معاويۀ قرشی اموی‌، ابوابراهيم اسحاق بن ابراهيم‌، ابوبكر بن زرب، ابوعلی قالی بغدادی و ديگران روايت شنيد و نقل كرد (ابن‌بشكوال‌، ۲/ ۵۱۴). ديگر شيوخ وی را قاضی عياض (۴/ ۷۴۷) و ذهبی ( سير، ۱۷/ ۴۲۲) نام برده اند. كسانی چون ابوالمظفر ابن سلمۀ طليطلی‌، حاتم بن محمد، ابوعبدالله محمد بن حصار خولانی‌، ابن فرات بطليوسی و جمعی ديگر از وی روايت كرده اند (همانجا). ابن زهر به هنگام قيام ابوالقاسم بن عباد در اشبيليه بر جان خود بيمناك شد و به طليطله رفت و مدتی در آنجا به تدريس فقه مشغول شد. پس از آن به حدود شرقی اندلس رفت و در ۸۶ سالگی در شهر طلبيره [۲]درگذشت‌. پس از مهاجرت وی از اشبيليه بنوعباد اموال او را تصرف كردند (قاضی عياض‌، ابن بشكوال‌، همانجاها). در منابع تنها يك اثر با عنوان فهرسة به وی نسبت داده اند (ابن خير، ۴۳۵).

 

۲. ابومروان عبدالملك بن محمد بن مروان بن زهر

(د ح ۴۷۰ ق‌/ ۱۰۷۷ م‌)، فقيه و طبيب اشبيلی‌. از تاريخ تولد و استادان وی آگاهی در دست نيست‌، ولی نوشته اند كه نخست به شيوۀ پدر به تحصيل فقه و حديث و علوم قرآنی پرداخت‌، اما بعد به علوم ديگر علاقه مند شد (ابن ابار، ۳/ ۶۰۶) و به عزم زيارت به مشرق سفر كرد و در مصر و قيروان به فراگيری دانش پزشكی پرداخت و مدتی طولانی در اين دو شهر سكنی گزيد (همانجا)، اما به گفتۀ ابن خلكان (۴/ ۴۳۶-۴۳۷) وی نخست به بغداد رفت و در آنجا رياست پزشكان يافت‌، آنگاه رهسپار مصر و قيروان شد و سپس به شهر دانيه [۳]در اندلس بازگشت و در آنجا مورد احترام مجاهد عامری (حك‌ ۴۰۷-۴۳۲ ق‌/ ۱۰۱۶-۱۰۴۱ م‌) امير دانيه قرار گرفت‌. ابومروان در پزشكی شهرتی بسزا يافت و سرآمد پزشكان روزگار خود شد (ابن ابار، همانجا؛ ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۴). او نخستين فرد از خاندان ابن زهر بود كه به پزشكی روی آورد و موجب شد كه فرزندان و اعضای اين خاندان نيز پس از او به اين فن بپردازند (عنان‌، ۱/ ۴۷۳). يكی از آراء عجيب و مخالف نظر عمومی او اين بود كه حمام با آب گرم را روا نمی‌دانست‌، زيرا معتقد بود كه بدن را بدبو می‌كند و تركيب خلطها را بر هم می‌زند (ابن ابی اصيبعه، همانجا).

ابومروان در دانيه درگذشت (ابن خلكان‌، ۴/ ۴۳۷) و در مقابل جامع قديم آن شهر به خاك سپرده شد. گر چه ابن ابار (همانجا) نوشته است كه در ۶۳۳ ق‌/ ۱۲۳۵ م كه در اين شهر به قضا اشتغال داشته، به رغم جست‌وجوها نتوانسته است مدفن او را بيابد. ابن ابی اصيبعه (همانجا) بر آن است كه وی به اشبيليه بازگشت و در همانجا درگذشت‌.

 

۳. ابوالعلاء زهر بن عبدالملك

(د ۵۲۵ ق‌/ ۱۱۳۱ م‌)، پزشك و وزير اشبيلی‌. در منابع لاتين نام وی به صورتهای گوناگون كه همگی تحريف نام‌، كنيه و لقب اوست‌، آمده است (نک‌ : EI2).

از تاريخ تولد وی آگاهی در دست نيست‌، اما نوشته اند كه در اشبيليه زاده شد (همانجا). ادبيات و طب را نزد پدر آموخت (صفدی‌، الوافی‌، ۱۴/ ۲۲۵)، سپس به قرطبه سفر كرد و در آنجا از ابوعلی غسانی دانش آموخت‌. همو بود كه به ابوالعلاء توصيه كرد كه از ابوبكر بن مفوز و ابوجعفر بن عبدالعزيز به استماع حديث بپردازد. او احاديث مسلسله را نيز از ابومحمد عبدالله بن ايوب فرا گرفت و با ابومحمد حريری بصری (صاحب مقامات) مكاتبه داشت (ابن ابار، ۱/ ۳۳۴). گويا وی نزد ابوالعيناء مصری نيز دانش آموخته است (ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۵). كسانی چون ابومروان و ابوبكر فرزند و نواده اش نيز از او حديث شنيده اند. ابن بشكوال نيز از او حديث شنيده و اجازۀ روايت يافته است (ابن ابار، ۱/ ۳۳۵). از ديگر شاگردان نامدار او ابوعامر بن يَنَّق شاطبی شاعر اندلسی (ابن ابی اصيبعه، همانجا) و ابوالخطاب بن دحيۀ اندلسی (عامری‌، ۴۱۷) را می‌توان نام برد. ابوالعلاء نخست به دربار معتمد بن عباد آخرين فرمانروای عبادی اشبيليه راه يافت (سارتن‌، ۲(۱)/ ۱۳۱۴)، اما پس از غلبۀ دولت مرابطون در ۴۸۴ ق‌/ ۱۰۹۱ م و استقرار حكومت يوسف بن تاشفين‌، به خدمت او درآمد و مقامی بلند و به روايتی وزارت يافت (مقری‌، ۳/ ۱۳، ۴/ ۴۰۰؛ EI2؛ قس‌: ووستنفلد، I/ 89-90)، ولی در منابع‌ متقدم ‌اشاره‌ای به ‌وزارت ‌او نشده ‌است‌؛ گرچه ‌ابن‌دحيه (ص ‌۲۰۳) از او به ‌عنوان‌ وزير ياد كرده، اما اشاره‌ای به ‌اينكه ‌وزير اميران ‌مرابطی بوده، نشده است‌. براساس‌نوشتۀ ذهبی (سير، ۱۹/ ۵۹۶) ابوالعلاء با پرداخت ‌مالی بسيار به ‌سلطان‌، به حكمرانی شهر خويش رسيد. ديگران ‌نيز به ‌نفوذ و منزلت‌ والای او در دستگاه ‌مرابطون ‌اشاره ‌كرده ‌و نوشته اند كه تعيين ‌حاكمان ‌ولايات‌ با نظر او انجام ‌می‌گرفت‌ و شهود محاكم ‌قضايی نيز با حكم ‌وی منصوب می‌شدند (ابن‌عذاری‌، ۴/ ۶۵؛ ابن‌ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۴). شايد مراد ابن‌ابار (۱/ ۳۳۵) كه ‌نوشته ‌است‌ وی به ‌حكمرانی شهر خود دست ‌يافت‌، همين‌ معنی بوده باشد. اما نفوذ و مقام ‌او موجب ‌شد كه حسادت ‌و كينۀ رقيبانش ‌تحريك ‌شود و شايد ازاين‌رو بود كه ‌فتح ‌بن ‌خاقان ‌نويسندۀ كتاب ‌قلائد العقيان‌ در نامه‌ای به ‌علی بن‌ يوسف‌ بن‌ تاشفين ‌از مداخله و نفوذ بيش از حد ابوالعلاء انتقاد كرده ‌است‌ (مقری‌، ۳/ ۱۳-۱۴). گويا همين ‌سخنان ‌سبب ‌شد كه وقتی ميان ‌ابوالعلاء و شخصی به ‌نام ‌زهری در ۵۱۱ ق‌ اختلافی پيش آمد و هر دو برای سعايت ‌از ديگری نزد علی بن‌ يوسف‌ شتافتند، او هر دو را به ‌مراكش تبعيد كرد (ابن‌عذاری‌، همانجا).

 

موقعيت علمی‌

ابوالعلاء به سبب شوق وافری كه به فراگيری پزشكی داشت، از چنان مهارتی برخوردار شد كه پزشكان پيش از خود را تحت‌الشعاع‌ قرار داد و مايۀ افتخار مغربيان گرديد (ابن ابار، ۱/ ۳۳۴). شيوۀ مخصوص وی در تشخيص بيماريها كه از راه مشاهدۀ ادرار و گرفتن نبض‌ بيماران انجام‌ می‌گرفت، نشان دهندۀ توانايی ابوالعلاء در اين علم ‌است و موجب شهرت روزافزون وی شد، چندانكه داستانها از مهارت و حذاقت او در درمان بيماريها آورده‌اند (ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۴). ظاهراً همين شهرت بسيار كه مايۀ تكبر او شده بود، سبب گرديد كه وقتی كتاب قانون ابن سينا را به وی دادند، آن را مطالعه كرد، ولی به كتابخانۀ خود وارد نساخت و به نكوهش از آن پرداخت و گفته‌اند كه بر حواشی سفيد آن برای بيماران نسخه می‌نوشت (همو، ۳(۱)/ ۱۰۴-۱۰۵). صفدی بر آن است كه ابن زهر البته كسی نبوده كه از اهميت و ارزش قانون غافل ‌مانده باشد، و آن كار را فقط از روی حسادت و تكبر كرده است ( الوافی‌، ۴/ ۴۳). با اينهمه نمی‌توان گفت كه ابوالعلاء كاملاً اهميت اين كتاب را دريافته بوده است وگرنه در مقام ‌رد «ادويۀ مفردۀ» آن برنمی‌آمد.

ابوالعلاء در شعر نيز دستی ‌داشته است (صفدی‌، الوافی‌، ۱۴/ ۴۲۵؛ ذهبی‌، العبر، ۲/ ۴۲۵). ابياتی از اشعار وی را ابن ظافر (صص ۳۱۰-۳۱۱)، ابن ابار (۱/ ۳۳۵) و ابن ابی اصيبعه (۳(۱)/ ۱۰۵- ۱۰۶) آورده‌اند. او در لغت نيز صاحب نظر بوده است. حتی نوشته‌اند كه اشعار ذوالرُّمَّة را كه يك‌ سوم ‌علم ‌لغت به شمار می‌رود، از حفظ داشته است (عامری‌، ۴۱۷). ابوالعلاء را شاعرانی چون ابوالحكم ‌عمرو بن مذحج‌ اشبيلی و ابوعبدالله محمد بن عبدالرحمن بن خلصۀ لخمی بلنسی مَدح‌ كرده‌اند (ابن سعيد، ۱/ ۲۳۹؛ ابن شاكر، ۱۲/ ۱۷۱). ابوالعلاء بر اثر غدۀ چركينی كه بين دو كتف وی درآمد، در قرطبه درگذشت. جنازۀ وی به اشبيليه انتقال يافت (ابن دحيه، ۲۰۳؛ ابن ابار، همانجا) و در بيرون باب الفتح‌ به خاك‌ سپرده شد (ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۵).

 

آثـار

كتابها و رسالاتی‌ به ابوالعلاء نسبت داده‌اند:

الف ـ جامع‌ اسرار الطب، كتابی پزشكی دربارۀ فيزيولوژی انسان به ويژه دستگاه گوارش، درمان و پرهيز و رژيم ‌غذايی است. نسخه‌ای از اين كتاب در مراكش موجود است (GAL, S, I/ 889). به همراه اين كتاب، دو رسالۀ ديگر نيز موجود است. رسالۀ اول‌دستور نامه‌ای برای ساختن شربتها، معجونها و ديگر تركيبات دارويی است. اين رساله اگر همان الجامع ‌فی الاشربة باشد، از فرزند وی ابومروان است، اما حمارنه (۱(۲)/ ۳۹۰) آن را رساله‌ای ديگر دانسته است. رسالۀ دوم ‌الشفاء من الامراض‌ و العلل‌ نام‌ دارد كه دربارۀ تشخيص و درمان بيماريهاست. اين رساله بی‌گمان اثر ابوالعلاء است كه به شاهزادۀ مرابطی‌، منصور ابوالعباس‌احمد تقديم‌ شده و شامل ‌۴۰ گفتار است (همانجا).

ب ـ مجربات. ابن ابی اصيبعه (۳(۱)/ ۱۰۶) آن را دوبار ذكر كرده و ظاهراً يكی بيش نيست. اين كتاب با توجه به نسخه‌های موجود احتمالاً همان الخواص است كه ابن ابی اصيبعه (همانجا) از ابوالعلاء دانسته و به نامهای خواص الحيوان جمع ‌للفوائد الصحية من الخواص المجربة، فوائد المنتخبة، الفوائد المجربات فی خواص المعدن و النباتات و الحيوانات و الخواص الصحية المجربة معرفی شده است كه با توجه به تطبيق نسخ‌ معرفی شده، همۀ آنها نام ‌يك‌ كتاب است. موضوع ‌كتاب چنانكه از نام ‌آن پيداست، اثرات و فوايد دارويی اعضای حيوانات، نباتات، درختان، ميوه‌جات و سنگهاست. مطالب كتاب به ترتيب الفبا تنظيم‌ و در آن از آراء حكما و پزشكان معروف ‌استفاده شده است. نسخه‌های متعددی از اين كتاب در دست است از آن جمله: در كتابخانۀ مجلس‌ شورای ملی (شورا، ۴/ ۲۶۲)، كتابخانۀ ملی (ملی‌، ۱۰/ ۴۰۴) و نيز ترجمه‌ای از آن به زبان فارسی در كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران موجود است (مركزی‌، ۱۱/ ۲۴۲۲). نسخۀ ديگر در كتابخانۀ مولوی محمد شفيع ‌در پاكستان در ضمن مجموعۀ شمارۀ ۹۳ موجود است (شفيع‌، ۴۷۷). نسخه‌ای نيز در كتابخانۀ خديويه (خديويه، ۶/ ۲۶) نگهداری می‌شود (برای نسخ ‌ديگر، نک‌ : GAL, I/ 640; GAL, S, I/ 889).

ج ـ النكت الطبية (ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۶). با تطبيق كتاب منتشر شدۀ التذكرة و مطالبی كه هوار (صص 381-383) از كتاب النكت بيان كرده، معلوم ‌می‌شود كه اين دو كتاب يكی است. اصل‌ كتاب التذكرة از ابوالعلاء نيست، بلكه از فرزند او ابومروان است.

د ـ الايضاح ‌بشواهد الانتضاح‌ (ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۶). در پاسخ‌ به انتقادهای ابن رضوان به كتاب المدخل ‌الی الطب حنين بن اسحاق است. حاجی خليفه از آن با عنوان الايضاح ‌فی الطب ياد كرده است (۱/ ۵۱۵)، اما لكلرك‌ از وجود نسخه‌ای از اين كتاب اظهار بی‌اطلاعی كرده است (II/ 86).

ه‌ ـ حل‌ شكوك ‌الرازی علی كتب جالينوس‌ (ابن ابی اصيبعه، همانجا). كتابی به نام ‌التبيين فی قطع ‌الشك‌ باليقين انتصاراً لجالينوس ‌من الشكوك ‌المنسوبة لابی بكر الرازی در كتابخانۀ عبدليۀ تونس ‌به شمارۀ ۲۸۶۷/ ۱ موجود است، كه گويا همين كتاب ابن زهر است (منجد، ۲۵۹).

و ـ مقالة فی الرد علی ابن علی بن سينا (ابن ابی اصيبعه، همانجا).

ز ـ مقالة فی سبطة لرسالة الكندی فی تركيب الادوية (همانجا؛ برای ديگر آثار منسوب به او و نسخ‌آنها، نک‌ : فلوگل‌، II/ 520-529؛ دوسلان، GAL, I/ 640; 528؛ كحاله، ۲۶۲).

 

۴. ابومروان عبدالملك ‌بن زهر

(د ۵۵۷ ق/ ۱۱۶۲ م‌)، پزشك و وزير اشبيلی و مهم‌ترين شخصيت اين خاندان. هيچ يك از نويسندگان متقدم ‌تاريخ ‌تولد او را ذكر نكرده‌اند، اما نويسندگان معاصر، آن را ميان سالهای ۴۸۴ و ۴۸۷ ق دانسته‌اند (خوری‌، ۷۸۱، ۷۸۷؛ لكلرك‌، II/ 87). در منابع‌ هر جا كه از ابن زهر به طور مطلق سخن رفته، مراد همين ابومروان عبدالملك بوده است (سارتن، ۲(۱)/ ۱۳۱۵). در منابع‌ پزشكی‌ اروپايی ‌نام ‌ابومروان بن زهر [۴]نيز تحريف ‌شده است (دورانت، ۴(۲)/ ۳۰۰).

ابن زهر نخست نزد پدر خود به فراگيری دانش پزشكی‌ پرداخت و در اين فن مهارت بسياری‌ كسب كرد و صاحب‌نظر شد. او ديگر علوم چون ادبيات و فقه را نزد ابومحمد ابن عذب فراگرفت و ابومحمد حريری ‌بصری‌ نويسندۀ كتاب مقامات از بغداد از راه مكاتبه به او و پدرش اجازه داده است (ابن ابار، ۳/ ۶۱۶)، اما ابومروان كه بيشتر همت خود را صرف‌ آموزشهای نظری و عملی پزشكی كرده بود، از همان دوران نوجوانی همراه پدر خود در عیادت بيماران و درمان آنها شركت می‌كرد و از وی شيوۀ شناخت بيماريها و ساخت داروها را فرامی‌گرفت. ابن زهر به تصريح‌ خود در همان دورۀ ابتدای آموزش پزشكی نزد پدر خود سوگند نامۀ پزشكی ياد كرده است ( التيسير، ۹۷، ۱۷۰، ۱۹۷، ۲۰۸، ۲۴۶، ۲۵۱، ۳۲۳، ۳۲۵، ۴۷۳، ۴۸۰، ۴۸۲). او كه در اين رشته از مهارت فوق‌العاده‌ای‌ برخوردار شده و تجربيات گرانقدری‌ به دست آورده بود، به زودی ‌در مجامع ‌علمی ‌و ميان دانشمندان آن ديار از شهرت بسياری ‌برخوردار شد، چنانكه طالبان فن پزشكی ‌برای ‌تحصيل ‌نزد او می‌شتافتند. بزرگ‌ترين شاگردان وی‌ در اين فن عبارتند از: ابوالحسين بن اسدون معروف ‌به مصدوم‌، ابوبكر بن ابوالحسن ابومحمد شذونی‌و ابوعمران بن ابوعمران (ابن ابی‌اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۹).

نخستين ارتباط وی‌ با امرای ‌مرابطون در ايام ‌جوانی ‌وی ‌بوده است كه از اشبيليه به قرطبه فراخوانده شد تا به درمان علی‌ بن يوسف‌ ابن تاشفين بپردازد (ابن زهر، همان، ۳۸- ۳۹). گويا اين ملاقات در ۵۰۱ ق/ ۱۱۰۸م‌ انجام ‌گرفته است (عربی‌ خطابی‌، ۱/ ۲۷۸). ابن زهر پس‌از آن به خدمت دولت مرابطون درآمد و مقام ‌و منزلتی ‌يافت و ثروتی ‌بسيار به دست آورد (ابن ابی‌اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۷). او در دستگاه امير ابراهيم ‌بن يوسف ‌بن تاشفين والی‌ اشبيليه به خدمت اشتغال‌ داشت و مورد احترام ‌بود و در ۵۱۵ ق/ ۱۱۲۱ م ‌كتاب الاقتصاد را به ابراهيم ‌بن يوسف ‌اهدا كرد (EI2)، اما به گفتۀ ابن عذاری (۴/ ۶۵-۶۶) وی در ۵۱۱ ق يعنی ۴ سال پيش از تاريخ ياد شده به دستور ابوحفص عمر بن يوسف بن تاشفين كه از جانب علی بن يوسف‌، برادرش، به عنوان والی اشبيليه منصوب شده بود، در مراكش (عربی خطابی‌، ۱/ ۲۷۹) به زندان افكنده شد. بنابراين وی بايد پس از اين تاريخ آزاد شده و به خدمت ابراهيم بن يوسف درآمده باشد. خود ابن زهر در كتاب التيسير (صص ۲۰۶، ۲۳۳، ۲۳۴، ۲۵۱، ۲۷۷، ۲۸۵) اشاره كرده است كه علی بن يوسف بن تاشفين به سبب كينه و عداوتی كه نسبت به پدر او داشت، او را به زندان افكند و ناراحتيهای بسيار برای آن دو فراهم آورد. ظاهراً بعدها نيز ديگر بار به زندان افكنده شد. زيرا در ۵۳۵ ق/ ۱۱۴۰ م شخصی به نام ابوالحكم ابن غِلَنْده در زندان مصاحب وی بوده و از او پزشكی آموخته و كتاب الاقتصاد وی را نزد او خوانده است (ابن ابار، همانجا). او در دورۀ زندان نيز به تدريس و طبابت اشتغال داشته و حتی نزديكان علی بن يوسف را معالجه كرده است (ابن زهر، همان، ۲۰۶، ۲۷۷، ۲۷۸، ۲۸۵).

ابن زهر پس از بر سر كار آمدن دولت موحدون به مؤسس آن عبدالمؤمن بود ۵۵۸ ق/ ۱۱۶۳ م‌) پيوست و به عنوان پزشك مخصوص و وزير مشاور وی برگزيده شد. پيوستن او به عبدالمؤمن بر شهرت، اعتبار و ثروت وی افزود و از نفوذ بسياری برخوردار شد. ابن زهر در مقابل احترامی كه عبدالمؤمن در حق وی روا می‌داشت. كتابهای الترياق السبعين و الاغذية را به نام او تأليف كرد و در مقام پزشك معالج شربتهايی برای وی می‌ساخت كه در نوع خود بی‌نظير بودند (ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۷- ۱۰۸؛ حمارنه، ۱(۲)/ ۳۸۹). در همين دوره وی با ابن رشد اندلسی آشنايی پيدا كرد. اين آشنايی به دوستی تبديل شد و ابن زهر كتاب التيسير را به خواهش او تأليف كرد. ابن رشد نيز وی را بسيار تحسين كرد و بزرگش شمرد (ابن ابار، همانجا) و حتی او را بزرگ‌ترين پزشك جهان پس از جالينوس دانست (دورانت، ۴(۲)/ ۳۰۱). ابن رشد در پايان كتاب الكليات (ص ۲۳۰) خويش از ابن زهر و كتاب التيسير او ياد كرده و نوشته كه اين كتاب را از ابن زهر عاريه گرفته و استنساخ كرده است. وی همچنين به طالبان پزشكی توصيه كرده كه به اين كتاب كه بهترين اثر در نوع خود است، مراجعه كنند.

دربارۀ مقام علمی ابن زهر در منابع اسلامی و اروپايی بسيار سخن گفته‌اند. ابن ابار (همانجا) مهارت و مقام علمی وی را ستوده و حتی او را در پزشكی از پدرش برتر شمرده است. ابن ابی اصيبعه (۳(۱)/ ۱۰۸) او را در شناخت و ساخت داروهای مفرده و مركبه و شيوه‌های درمان ماهر دانسته و حكاياتی از چگونگی درمانهای او ذكر كرده كه نشان دهندۀ توانايی علمی و تبحر و مهارت وی در اين فن است. برخی او را در شمار بزرگ‌ترين پزشكان غرب اسلامی دانسته‌اند. وی برخلاف بسياری از پزشكان جهان اسلام‌، بيشتر يك طبيب بود و همۀ آثار وی در همين زمينه است. ابن زهر از بزرگ‌ترين پزشكان در طب بالينی به شمار می‌رود. وی با اينكه پيرو نظريۀ جالينوس بود، اما تمايل شديد به تجربه وی را ممتاز می‌ساخت و از راه مشاهده و آزمايش به انديشه‌های بديع بسياری دست يافت. همچنين وی را قديمی‌ترين انگل‌شناس بزرگ پس از الكساندر ترالسی و نخستين معرف انگل مولد جرب معرفی كرده و ستوده‌اند؛ گرچه اشاره كرده‌اند كه در اين مورد احمد طبری پزشك مسلمان بر وی مقدم بوده است (سارتن، ۲(۱)/ ۱۳۱۵-۱۳۱۷؛ حمارنه، ۱(۲)/ ۳۸۹). او خود در مقدمۀ كتاب التيسير (ص ۱۲) به اهميت تجربه در پزشكی اشاره كرده و بارها تصريح كرده است. وی همچنين اشاراتی در همين كتاب (صص ۴۹-۵۰) به انگل مولد جرب دارد. ابن زهر با تفصيلی بيش از پيشينيان به توصيفات بالينی پرداخته است و غده‌های ميان پرده (غده‌های ميان سينه) و پيدايش بثورات چركی در روی غشای خارجی قلب، فلج گلو، جرب، تورم گوش ميانی و ورم روده را وصف كرده است. وی به زيان‌بخش بودن هوای متصاعد از مرداب به خوبی آگاه بود، ازاين‌رو اهميت هوای خوب و پاك را برای تندرستی مورد تأكيد قرار می‌داد. وی از هواداران كالبد شكافی بود و خود استخوان مردگان را مورد پژوهش قرار می‌داد (سارتن، ۲(۱)/ ۱۳۱۶-۱۳۱۷؛ حمارنه، ۱(۲)/ ۳۸۹). ابن زهر بر آن بود كه درمان دارويی بايد متناسب با جهت تكون مرض باشد و تجويز داروی ساده و مركب را با مقدار كم بايد شروع كرد و سپس به تناسب نتيجه‌ای كه حاصل می‌شود؛ به تدريج بر ميزان آن افزود. در مورد داروها نيز توصيه می‌كرد كه بايد با موادی مخلوط شود كه از يك سو دارو را به اندامهای رنجور برساند و از سوی ديگر عوارض زيان‌بخش آنها را خنثی كند؛ و معتقد بود كه اگر دارو را با عسل يا قند مخلوط كنند، به كبد می‌رود و كبد در مقابل اين مواد حساس است (ابن‌زهر، «التذكرة»، ۲۹۰-۲۹۱). اين توصيه‌های عملی پيشرفت دانش پزشكی را بر مبنای مشاهدۀ دقيق آثار درمانی كه با احتياط انجام می‌گرفته و اساساً تجربی بود، بنيان نهاد و اين خود اصولاً روشی مثبت و قابل تقدير است.

بعضی از نويسندگان مانند ميخائيل غزيری [۵]ابن زهر را يهودی دانسته‌اند، اما ووستنفلد اين گمان را مردود دانسته است (خوری‌، ۸۱۳-۸۲۳)، چنانكه از آثار خود وی نيز آشكارا اسلام وی معلوم می‌شود (مثلاً: التيسير، ۷). ابن زهر پس از عمری كه به آموزش و طبابت و نوشتن كتب پزشكی اشتغال داشت، سرانجام مانند پدرش به غده‌ای چركين گرفتار شد (EI2) و در اشبيليه (ابن ابار، همانجا) يا در مراكش (پالنسيا، ۴۷۱) درگذشت و جنازۀ وی به اشبيليه منتقل شد و در بيرون دوازده الفتح به خاك سپرده شد.

 

آثار چاپی‌

الف ـ التذكرة فی الدواء المسهل‌، كه به گفتۀ ابن ابی اصيبعه (۳(۱)/ ۱۰۹) برای فرزند خود ابوبكر نوشته است و گابريل كولن آن را همراه با ترجمۀ فرانسوی در ۱۹۱۱ م با عنوان التذكرة منتشر كرده است. وی تذكر داده كه ابن ابی اصيبعه به اشتباه اين اثر را به ابومروان نسبت داده، اما پس از كشف دو نسخۀ خطی التذكرة در كتابخانۀ پادشاهی رباط معلوم شد كه اين كتاب بی‌گمان از ابومروان است (عربی خطابی‌، ۱/ ۲۸۳، ۲۸۶، ۲۸۷). اين كتاب بار ديگر به كوشش محمد عربی خطابی ضمن كتاب الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامية (۱/ ۲۸۹-۳۰۳) در بيروت ( ۱۹۸۸ م‌) چاپ شده است.

ب ـ تفضيل العسل علی السكر، به كوشش محمد عربی خطابی ضمن كتاب الطب و الاطباء (۱/ ۳۱۰-۳۱۷) در بيروت (۱۹۸۸ م‌) چاپ شده است. چنانكه از نام كتاب پيداست مؤلف كوشيده است، ثابت كند كه عسل در ساختن داروهای پزشكی برتر از قند و مؤثرتر از آن است.

ج ـ التيسير فی المداواة و التدبير، معروف‌ترين كتاب ابن زهر در طب و شامل ۳۰ فصل است كه به درخواست ابن رشد نوشته شده و همو آن را استنساخ كرده است (ابن رشد، ۲۳۰). ابن زهر در اين كتاب پس از مقدمه‌ای كه در آن از نسخه‌های سيمياوی (مبتنی بر علوم خفيه) ياد كرده، به بررسی بيماريها و درمان آنها پرداخته است. وی براساس روشی كه در اين قبيل كتابها متداول بوده، از بيماريهای عارض بر سر انسان شروع كرده و در پاها به انجام رسانيده است. وی گاهی نيز احكام نجوم را با مشاهدات تجربی و داروشناختی در هم‌آميخته و خرافه را با استدلال منطقی و عينی در كنار هم آورده است. اين كتاب نخست به زبان عبری و سپس ايتاليايی و لاتين ترجمه شد، بدين سان كه نخست يعقوب عبری [۱]آن را در حدود ۱۲۸۱ م از عبری به ايتاليايی ترجمه كرد. سپس پاراويكيوس [۲]به لاتين برگرداند كه در سالهای ۱۴۹۰، ۱۴۹۶، ۱۴۹۷، ۱۵۱۴ و ۱۵۳۰ م در ونيز و در ۱۵۳۱ م در ليون به چاپ رسيد. چاپ ديگر آن همراه با الكليات ابن رشد در ونيز (۱۵۵۴ م‌) منتشر شده است. ترجمه‌های مختلف و چاپهای متعدد آن در اروپا نشان دهندۀ رونق اين كتاب در مجامع علمی و تأثير آن در تطور دانش پزشكی در طی قرون واسطی است كه تا رنساس نيز ادامه يافت. خود او ( التيسير، ۷۴) به صراحت به اهميت كتاب خود اشاره كرده و نوشته است كه اين كتاب برای كسانی كه عمری را در رشتۀ پزشكی صرف كرده‌اند، مفيد است. متن اصلی اين كتاب به كوشش ميشيل خوری در دمشق (۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م‌) در ۲ جلد چاپ شده است و در پايان آن كتاب ديگری از ابن زهر آمده است به نام الجامع فی الاشربة و المعجونات كه خود ابن زهر ( التيسير، ۳۲۹، ۴۸۷) تصريح كرده كه اين كتاب ذيل و خاتمه‌ای است كه بر التيسير كه در آن از شيوۀ ساختن شربتهای مختلف دارويی سخن گفته است.

د ـ القانون كه احتمالاً همان القانون المقتضب است كه صلاح‌الدين منجد از آن نام برده است (۵(۲)/ ۲۶۰). ابن زهر اين كتاب را برای ابومحمد عبدالمؤمن بن علی خليفۀ موحدی نوشته است (عربی خطابی‌، ۱/ ۲۸۸). وی در اين كتاب دربارۀ بيماريهايی كه عارض بر اعضای مهم بدن می‌شود و از انواع بيماريهای جسمی انسان، سخن رانده است. فصلی از آن را محمد عربی خطابی ضمن كتاب الطب و الاطباء در بيروت (۱۹۸۸ م‌) چاپ كرده است.

ه‌ ـ مقالة فی علل الكلی كه به لاتين ترجمه شده است، اما اطلاعی از مترجم و چاپ آن در دست نيست (عربی خطابی‌، ۱/ ۲۸۳).

 

آثار خطی‌

۱. الاغذية كه آن را برای ابومحمد عبدالمؤمن بن علی موحدی نوشت (ابن‌ابی‌اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۰۹)؛ ۲. الاقتصاد فی اصلاح الانفس و الاجساد كه آن را برای امير ابراهيم بن يوسف بن تاشفين مرابطی تأليف كرد (ابن ابار، همانجا). از اين دو كتاب اخير نسخه‌هايی در كتابخانه‌های جهان موجود است (نک‌ : GAL, I/ 642; GAL, S, I/ 890)؛ ۳. اشربة و معاجن لما يحدث ‌فی البدن من الامراض ‌كه به گفتۀ صلاح‌الدين منجد (ص ۲۵۹) به شمارۀ ۲۸۶۷/ ۸ در كتابخانۀ عبدليۀ تونس‌ نگهداری می‌شود؛ ۴. مختصر كتاب حلية البرء لجالينوس ‌كه به گفتۀ همو (ص ۲۶۰) به شمارۀ ۲۸۶۷/ ۱۴ در همان كتابخانه موجود است؛ ۵. التعليق فی الطب، كه نسخه‌ای از آن به شمارۀ ۴۹۲۰ در چستربيتی وجود دارد ( آربری‌، II/ 142).

 

آثار منسوب

۱. دو رساله در انواع‌ تب. ترجمۀ اين دو رساله به لاتين در ۱۵۷۸ م‌ در ونيز منتشر شد (وانديك‌، ۲۲۲)؛ ۲. تذكرة فی علاج ‌الامراض‌ يا تذكرة فی اول ‌ما تعلق بعلاج ‌الامراض‌، كه آن را برای پسرش ابوبكر نوشت. به زعم‌كولن (EI2) اين كتاب از آنِ ابوالعلاء بن زهر است؛ ۳. كتاب الزينة، در جوانی آن را نوشت و در مقدمۀ كتاب التيسير خود (۵-۶) بدان اشاره كرده است .

 

۵. ابوبكر محمد بن عبدالملك بن زهر، معروف به ابوبكر حفيد

(۵۰۷-۵۹۵ يا ۵۹۶ ق/ ۱۱۱۳- ۱۱۹۹ يا ۱۲۰۰ م‌). او در اشبيليه زاده شد و در همانجا تربيت يافت. پزشكی را نزد جدّ خويش ابوالعلاء، سپس نزد پدر خود ابومروان و حمد بن ابی العلاء آموخت. پدرش او را ملزم ساخت كه از همان دوران خردسالی كتاب حلية البرء جالينوس را حفظ كند و چنين كرد. سپس ادبيات را نزد ابوبكر عاصم نحوی بطليوسی نحوی (انصاری‌، ۶/ ۳۹۹؛ ذهبی‌، سير، ۲۱/ ۳۲۶) و فقه را در مدت ۷ سال نزد عبدالملك باجی آموخت و كتابهای المدوّنۀ سحنون در مذهب مالكی و مسند ابن ابی شيبه را نزد همو خواند (ياقوت، ۱۸/ ۲۱۷؛ ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۱۰). وی با عالمانی چون ابوبكر ابن ابی الجد فقيه، ابوعبدالله ابن صقر و ابوالوليد ابن رشد مجالست داشت. گرچه بعد ميان وی و ابوبكر بن ابی الجد دشمنی پديد آمد (ابن ابن زرع‌، ۲۰۷؛ مقری‌، ۲/ ۱۲، ۴/ ۲۰۱). وی پس از تكميل رشته‌های مختلف علوم زمان خود به روايت تصنيفات خود پرداخت (ذهبی‌، العبر، ۳/ ۱۱۲) و افرادی چون ابوجعفر بن غزال (ابن‌ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۱۴)، ابوعلی شلوبين (ذهبی‌، سير، همانجا) و ابوالحسن موسی ابن سعيد غرناطی (مقری‌، ۳/ ۱۲۷) نزد وی دانش آموختند. از شاگردان نامدار او ابوالخطاب عمر ابن دحيه است كه از وی اجازۀ روايت يافته است (ابن دحيه، ۲۲، ۲۰۳، ۲۰۴، ۲۰۷).

او نخست با پدر خود در اواخر حكومت مرابطون به دستگاه آنان راه يافت، اما پس از سقوط مرابطون همراه پدر خود به خدمت ابومحمد عبدالمؤمن بن علی موحدی درآمد و به مداوای وی نيز می‌پرداخت. وی بعد از پدر همچنان در دربار موحدان تا روزگار محمد الناصر باقی ماند و يعقوب المنصور به وی بسيار اعتماد داشت و دانش و دينداريش را می‌ستود و محبت بسيار در حق او روا می‌داشت (ياقوت، ۱۸/ ۲۸۷؛ ابن‌ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۱۰- ۱۱۲؛ مقری‌، ۳/ ۱۷).

ابن زهر در رشته‌های مختلف علوم خاصه پزشكی و ادبيات شهرتی بسيار يافت (ياقوت، ۱۸/ ۲۱۶؛ ابن دحيه، ۲۰۶؛ انصاری‌، ۶/ ۳۹۹) و در علم لغت وی را داناترين فرد زمان خود دانسته‌اند (ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۱۰). بيشتر اشتهار ادبی او به سبب موشحات وی است كه به گفتۀ شاگردش ابن دحيه (ص ۲۰۴) در اين فن يگانه و چيره‌دست بود. صفدی در توشيع التوشيح (صص ۵۷-۱۴۰) و ابن‌خطيب در جيش التوشيح (صص ۱۹۶-۲۱۲) بسياری از موشحات وی را ذكر كرده‌اند. صفدی حتی به استقبال موشحات وی رفته است (برای اشعار ديگر وی‌، نک‌ : تجيبی‌، ۷۱، ۷۲؛ ابن سناء الملك‌، ۱۰۰-۱۰۲؛ ياقوت، ۱۸/ ۲۱۸-۲۲۵).

ابن زهر در آخرين بازگشت خود به مراكش، به وسيلۀ ابوزيد عبدالرحمن بن يوجان وزير كه نسبت به مقام و منزلت وی در دربار موحدون حسادت می‌ورزيد، همراه با خواهرزاده‌اش كه زنی پزشك بود، مسموم شد و درگذشت و در مقابر الشيوخ به خاك سپرده شد (ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۱۰-۱۱۳؛ انصاری‌، ۶/ ۴۰۳).

 

آثـار

در بيشتر منابع متقدم از آثار وی ياد نشده و تنها اشاره كرده‌اند كه مردم تصنيفات وی را از وی روايت كرده‌اند (ذهبی‌، العبر، ۳/ ۱۱۲). ابن ابی اصيبعه (۳(۱)/ ۱۱۱) كتابی به نام الترياق الخمسينی به وی نسبت داده كه برای المنصور ابويوسف يعقوب موحدی نوشته بوده است. حاجی خليفه (۱/ ۲۱۳) نيز كتاب الايضاح فی الطب را از او دانسته و گويا رساله‌ای نيز در چشم پزشكی (دجيلی‌، ۲/ ۲۱) داشته است، اما از اين آثار اكنون چيزی باقی نيست. در نسخه‌های خطی كتابخانۀ برلين كتابی به نام الفصول در طب به شمارۀ ۶۲۳۷ وجود دارد كه به ابن زهر و فخرالدين رازی نسبت داده‌اند ( آلوارت، V/ 504).

 

۶. ابومحمد عبدالله بن محمد بن عبدالملك

(۵۷۷-۶۰۲ ق/ ۱۱۶۲-۱۲۰۶ م‌). او در اشبيله زاده شد و نزد پدر خود به تحصيل ‌طب پرداخت و كتاب النبات ابوحنيفه دينوری را خواند. نحو عربی را از ابوموسی عيسی بن عبدالعزيز جزولی فراگرفت، اما به دليل‌ عنايت بسياری كه به پزشكی داشت، بيشتر به آن دانش پرداخت و در آن صاحب نظر شد و به دربار موحدون راه يافت و نزد الناصر موحدی مقامی بلند يافت، اما چندان نزيست و در ۲۵ سالگی مانند پدرش هنگام ‌بازگشت به مراكش در سلا واقع ‌در حومۀ رباط مسموم ‌شد و درگذشت. نخست در همانجا به خاك‌ سپرده شد، سپس‌جنازه‌اش را به اشبيليه منتقل‌ كردند و در مقبرۀ خانوادگی واقع ‌در بيرون دروازۀ الفتح‌ به خاك ‌سپردند. از او دو فرزند به نامهای ابومروان عبدالملك‌ و ابوالعلاء محمد بر جای ماند كه هر دو در اشبيليه اقامت داشتند (ابن ابی اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۲۰-۱۲۱؛ ذهبی‌، تاريخ ‌الاسلام‌، ۱۱۴).

از اين خانواده همچنين دو زن در پزشكی ‌شهرتی ‌يافتند كه در حرمسرای ‌المنصور موحدی‌ به طبابت می‌پرداختند. يكی ‌از آنها خواهر ابوبكر حفيد مكنی ‌به ام‌عمرو، و ديگر خواهرزادۀ ابوبكر بود كه با او مسموم ‌شد و در ۵۹۵ ق درگذشت (ابن ابی‌اصيبعه، ۳(۱)/ ۱۱۳؛ عربی‌خطابی‌، ۱/ ۲۷۷).

 

مآخذ

ابن ابار، محمد بن عبدالله، التكملة لكتاب الصلة، به كوشش عزت عطار، قاهره، ۱۳۷۵ ق/ ۱۹۵۶ م‌؛ ابن ابی اصيبعه، احمد بن قاسم‌، عيون الانباء، بيروت، ۱۳۷۷ ق/ ۱۹۵۷ م‌؛ ابن ابی زرع‌ فاسی‌، علی‌، الانيس‌ المطرب، رباط، ۱۹۷۲ م‌؛ ابن بشكوال‌، خلف ‌بن عبدالملك‌، الصلة، قاهره، ۱۹۶۶ م‌؛ ابن خطيب، محمد بن عبدالله، جيش التوشيح‌، به كوشش هلال‌ناجی‌، تونس‌، ۱۹۶۷ م‌؛ ابن‌خلكان، وفيات؛ ابن خير، محمد، فهرسة، به كوشش فرانسيسكو كودرا، سرقسطه، ۱۸۹۳ م‌؛ ابن دحيه، عمر بن حسن، المطرب بن اشعار اهل ‌المغرب، به كوشش ابراهيم ‌ابياری و ديگران، قاهره، ۱۳۷۴ ق/ ۱۹۵۵ م‌؛ ابن رشد، محمد بن احمد، الكليات، اسپانيا، ۱۹۳۹ م‌؛ ابن‌زهر، عبدالملك‌، «التذكرة فی الدواء المسهل‌»، به كوشش محمد عربی خطابی‌، الطب و الاطباء فی الاندلس‌ الاسلامية، بيروت، ۱۹۸۸ م‌؛ همو، التيسير فی المداواة و التدبير، به كوشش ميشيل‌ خوری‌، دمشق، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م‌؛ ابن سعيد، علی بن موسی‌، المغرب فی حلی المغرب، به كوشش شوقی ضيف‌، قاهره، ۱۹۵۳ م‌؛ ابن سناء الملك‌، هبةالله بن جعفر، دارالطراز، به كوشش جودت ركابی‌، دمشق، ۱۴۰۰ ق/ ۱۹۸۰ م‌؛ ابن شاكر كتبی‌، محمد، عيون التواريخ‌، به كوشش فيصل ‌السامر و نبيله عبدالمنعم‌ داوود، بغداد، ۱۳۹۷ ق/ ۱۹۷۷ م‌؛ ابن ظافر، علی‌، بدائع‌البدائة، به كوشش محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره، ۱۹۷۰ م‌؛ ابن عذاری‌، محمد، البيان المغرب، به كوشش احسان عباس‌، بيروت، ۱۹۶۷ م‌؛ انصاری‌، محمد بن محمد، الذيل ‌و التكملة لكتابی الموصول‌ و الصلة، به كوشش احسان عباس‌، بيروت، ۱۹۷۳ م‌؛ پالنسيا، آنخل ‌گونزالس‌، تاريخ‌ الفكر الاندلسی‌، ترجمۀ حسين مؤنس‌، قاهره، ۱۹۵۵ م‌؛ تجيبی‌، صفوان بن ادريس‌، زاد المسافر، به كوشش عبدالقادر محداد، بيروت، ۱۹۷۰ م‌؛ حاجی خليفه، كشف‌؛ حمارنه، سامی خلف‌، «ابن زهر، ابومروان عبدالملك‌ بن ابی العلاء»، زندگی‌نامۀ علمی دانشوران، به كوشش احمد بيرشك‌، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ خديويه، فهرست؛ خوری‌، ميشيل‌، «التعريف ‌بابن زهر»، مجلة مجمع‌اللغة العربية بدمشق، ۱۳۹۴ ق/ ۱۹۷۴ م‌؛ س ‌۴۹، شم‌ ۴؛ دجيلی‌، عبدالصاحب عمران، اعلام‌ العرب، نجف‌، ۱۳۸۶ ق/ ۱۹۶۶ م‌؛ دورانت، ويل‌، تاريخ‌تمدن (عصر ايمان)، ترجمۀ ابوالقاسم‌پاينده، تهران، اقبال‌؛ ذهبی‌، محمد بن احمد، تاريخ‌الاسلام‌، به كوشش بشار عواد معروف‌ و ديگران، بيروت، ۱۴۰۸ ق/ ۱۹۸۸ م‌؛ همو، سير اعلام‌ النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م‌؛ همو، العبر، به كوشش محمد سعيد بن بسيونی زغلول‌، بيروت، ۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۵ م‌؛ سارتن، جورج‌، مقدمه بر تاريخ‌علم‌، ترجمۀ غلامحسين صدری افشار، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ شفيع‌، خطی‌؛ شورا، خطی‌؛ صفدی‌، خليل‌ ابن ايبك‌، توشيع ‌التوشيح‌، به كوشش البير حبيب مطلق، بيروت، ۱۹۶۶ م‌؛ همو، الوافی بالوفيات، به كوشش هلموت ريتر، ويسبادن، ۱۳۸۱ ق/ ۱۹۶۱ م‌؛ عامری حرضی‌، يحيی ابن ابوبكر، غربال ‌الزمان، به كوشش محمد ناجی زعبی العمر، دمشق، ۱۴۰۵ ق/ ۱۹۸۵ م‌؛ عربی خطّابی‌، محمد، الطب و الاطباء فی الاندلس‌الاسلامية، بيروت، ۱۹۸۸ م‌؛ عنان، محمد عبدالله، عصر المرابطين و الموحدين، قاهره، ۱۳۸۳ ق/ ۱۹۶۴ م‌؛ فروخ‌، عمر، تاريخ ‌الادب العربی‌، بیروت، ۱۹۸۲ م‌؛ قاضی عياض‌، عياض‌ بن موسی‌، ترتيب المدارك‌، به كوشش احمد بكير محمود، بيروت، ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۷ م‌؛ قطب‌الدين اشكوری‌، محبوب القلوب، نسخۀ عكسی دانشگاه تهران، شم‌ ۴۸۸۹؛ كحاله، عمررضا، المستدرك‌ علی معجم‌ المؤلفين، بيروت، ۱۴۰۶ ق؛ مراكشی‌، عبدالواحد، المعجب، به كوشش محمد سعيد عريان و محمد عربی علمی‌، قاهره، ۱۹۴۹ م‌؛ مركزی‌، خطی‌؛ مقری‌، احمد بن محمد، نفح ‌الطيب، به كوشش يوسف‌ شيخ‌ محمد بقاعی‌، بيروت، ۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۶ م‌؛ ملی‌، خطی‌؛ منجد، صلاح‌الدين، «التعريف ‌بالمخطوطات، مصادر جديدة عن تاريخ ‌الطب عند العرب»، مجلة معهد المخطوطات العربية، ۱۳۷۹ ق/ ۱۹۵۹ م‌، س ‌۵، شم‌ ۲؛ وانديك‌، ادوارد، اكتفاء القنوع‌ بما هو مطبوع‌، به كوشش محمد علی بيلاوی‌، قاهره، ۱۳۱۳ ق؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:

 

Ahlwardt; Arberry; De Slane; EI2; Flügel, Gustav, Die arabischen, persischen, türkischen, Handschriften-Hildesheim/ New York, 1977; GAl; GAL, S; Huart, Cl., «Comptes Rendus», JA, 1913, vol. II; Leclerc, L., Histoire de la médecine arabe, New York, 1971; Wüstenfeld, F., Geschichte der arabischen Ärzte und Naturforscher, New York, 1978.

علی‌ رفيعی ـ عبدالامير سليم‌

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 96
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست