آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله
حَکیمْ مُؤْمِن، شهرت محمد مؤمن
بن میر محمد زمان حسینی دیلمی تنكابنی، پزشک
و داروشناس دربار شاه سلیمان صفوی و نگارندۀ کتاب تحفة
المؤمنین (معروف به تحفۀ حکیم مؤمن) به فارسی در ۱۰۸۰ ق/
۱۶۶۹ م.
بهرغم شهرت و اعتبار بسیار تحفة
المؤمنین، آگاهی اندکی دربارۀ حکیم
مؤمن در دست است و این اندک نیز از اشارات مختصر و پراکندۀ خود
او در دیباچه و متن تحفه گرد آمده است. محمد مؤمن در پایان «دستور
سوم» تحفة المؤمنین، بر پایان نگارش کتاب در
۱۰۸۰ ق تأکید کرده، و در دیباچۀ کتاب
نیز آورده است که پدر و نیای او از پزشکان دربار صفوی، و
شماری از دیگر نیاکانش نیز پزشک بودهاند و خود محمد مؤمن
نیز «به میامن اخلاص موروثی به ملازمت رکاب ... شهنشه پادشاهان
... صاحبقران سلیمان شأن مفتخر و سرافراز» بوده و کتاب تحفة المؤمنین
را به نام این پادشاه نوشته است. گرچه حکیممؤمن نام این پادشاه
را به صراحت نیاورده، اما با توجه به تاریخ نگارش اثر، بیگمان
شاه سلیمان صفوی در نظر بوده است. برخی گویا برپایۀ همین
عبارات، حکیم مؤمن را «پزشک مخصوص» شاه سلیمان به شمار آوردهاند
(مثلاً صفا، ۵(۱)/ ۳۶۲؛ دایرةالمعارف ... ، ذیل
تحفۀ حکیم مؤمن؛ انوشه، ۴۸۰؛ نجمآبادی،
۹).
تاریخ
۱۱۱۰ ق/ ۱۶۹۸ م که در برخی
منابع به عنوان سال مرگ تقریبی حکیم مؤمن یاد شده، ظاهراً
حدس اسماعیل پاشا بغدادی است (نک : هدیه، ۲/
۳۰۸، قس: ایضاح، ۱/ ۲۶۰: بدون
اشاره به تاریخی مشخص). در هر حال، حکیم مؤمن دستکم تا
۱۰۸۶ ق/ ۱۶۷۵ م زنده بوده است، زیرا
به گفتۀ آقابزرگ (۳/ ۳۲۵)، در این سال، نوشتن
تبصرة المؤمنین را به پایان رسانده است. از موضوع این کتاب میتوان
دریافت که مؤلف آن به تصوف و حکمت تمایل داشته است.
فرزند حکیممؤمن، محمد بن محمد
مؤمن نیز پزشک بود و کتابی به فارسی به نام خرقه دربارۀ بیماریهای
دستگاه تناسلی و بهداشت جنین و نوزاد در ۳۰ «بخیه»،
برای فردی به نام امانالله خان نوشت. به گزارش آقابزرگ در بیشتر
دستنویسهای این اثر، نام مؤلف مرتضىقلیخان شاملو فرزند
حسنخان، ملقب به شمشیربردار از امیران صفوی و وزیر اردبیل
در ۱۰۸۹ ق آمدهاست؛ اما به گمان آقابزرگ، امیری
چون مرتضى قلیخان با آن همه گرفتاریهای سیاسی و
نظامی نمیتوانسته است چنین کتابی بنویسد. به گمان
آقابزرگ، محمد بن محمد مؤمن این کتاب را به مرتضىقلی خان هدیه
کرده، و گویا این یک مؤخرهای بر آن نوشته و مؤلف کتاب
انگاشته شده، اما پس از درگذشت مرتضىقلیخان، محمد بن محمد مؤمن، بار دیگر
کتاب را به امان الله خان هدیه کرده است (۷/
۱۴۹-۱۵۰).
آثـار
تحفة المؤمنین
پرآوازهترین و مفصلترین
اثر حکیم مؤمن، کتاب فارسی تحفة المؤمنین، معروف به تحفۀ حکیم
مؤمن، است. این کتاب به مناسبت اهدا به شاه سلیمان صفوی، گاه
تحفۀ سلیمانی نیز نامیده شده (درایتی،
۲/ ۹۲۹)، که نباید با تحفۀ سلیمانی
محمد هاشم بن محمد طاهر طهرانی، پزشک همروزگار حکیم مؤمن اشتباه شود
(نک : الگود، «درمانگری[۱] ... »، 33).
حکیم مؤمن در دیباچۀ تحفه
دربارۀ انگیزۀ نگارش آن آوردهاست: «چون والد این ذرۀ بیمقدار،
میرزا محمد زمان تنكابنی دیلمی ... مدتی در امر
معالجات به دستور اجداد و استادان امجاد کوشیده و مجربات چندی از او مخلف
گشته، خواست كه در سلك جمع و ترتیب آورده با آنچه این خادم مخادیم
نجیب محمد مؤمن حسینی، مجرَب یافته و از صاحبان تجربه
اقتباس نموده، مجموعه سازد. بنا بر این، لازم دانست به قدر امكان در تشخیص
ادویه با رعایت اختصار پردازد و باعث دیگر آنكه چون مؤلفِ اختیارات
بدیعی به لغت فارسی نوشته و مساهله در تحقیق ادویه
و بیان خواص نموده و عطاران بیبضاعت به آن اكتفا كرده كتب معتبره
متروك گشته، و از جهت اشتباهات او اكثر ادویۀ مؤثره مبدل به
عدیم الخاصیه شده، خواست كه به قدر امكان آنچه محققین این
فن تحقیق نمودهاند و هر چه صاحب اختیارات ذكر ننموده، در سلك تحریر
آورد».
ظاهراً الگود با استنباط نادرست از
عبارت «خواست كه در سلك جمع و ترتیب آورده ... »، چنین پنداشته که
محمدزمان بر آن بوده تجربیات خود را در کتابی گرد آورد، اما این
کار ناتمام مانده، و فرزندش آن را ادامه داده است، یا اینکه پدر،
فرزند را واداشته که تجربیات پدر و پسر را در یک کتاب گرد کند و البته
به قرینۀ عنوان تحفة المؤمنین که آن را به خط «پیشکش دو مؤمن» فرض
کرده، نتیجه گرفته است که هر دو در نگارش کتاب دست داشتهاند (نک : «تاریخ
[۲]... »، 368، «درمانگری»، همانجا؛ نیز نصر، 183، که با آوردن
عبارت « تحفة المؤمنین میر محمدزمان و پسرش!»، برای پدر سهم بیشتری
قائل شده است). اما محمد مؤمن همواره از خود به صورت سومشخص مفرد یاد کرده،
و افعال را نیز چنین بهکار برده است. در واقع، برخلاف تصور الگود، چنین
مینماید که محمدمؤمن پس از درگذشت پدر یادداشتهای پراکندۀ او و
خود را مرتب کرده و مطالبی نیز از آثار مختلف بر آن افزوده است. حکیممؤمن
چنانکه خود در آغاز «تشخیص سوم» یاد کرده، تجربیات دیگران
را با عبارتهایی چون «گویند مجرب است» یا «مجرب دانستهاند»
یاد کرده، اما تجربیات خود را با عبارت «مجرب است» متمایز ساخته
است.
حکیممؤمن تأکید میکند
که كتاب ما لا یسع الطبیب جهلۀ ابنکتبی (ه م) را اساس
كار خود قرار داده و مطالب ضروری دیگر را با مراجعه به مراجع پرشمار یاد
كرده است. آنچه در این مقدمه بیش از هر مطلب دیگر جلب توجه میكند،
انتقاد شدید محمد مؤمن از مشهورترین كتاب فارسی داروشناسی
آن روزگار یعنی اختیارات بدیعی، نوشتۀ حاجی
زین عطار شیرازی (ح ۷۷۰ ق/
۱۳۶۹ م) است. بررسی اختیارات بدیعی
نشان از آن دارد كه این انتقاد چندان بیپایه نیست؛ زیرا
در این کتاب خطاهای بسیار به چشم میخورد. این
خطاها به ویژه در بخشهایی كه فرزند حاجی زین عطار
پس از عبارت «این مؤلف گوید»، مطلبی به متن اصلی كتاب
افزوده، بیشتر است. به هر حال، تحفۀ حکیممؤمن خیلی
زود جای خود را در میان پزشکان و عطاران باز کرد و اختیارات بدیعی
را از رونق انداخت.
منابع كتاب
حکیم مؤمن در دیباچه، بسیاری
از منابع خود را نام برده كه در این جا به مهمترین آنها اشاره میشود:
۱. ما لا یسع الطبیب جهله، نوشتۀ یوسف بن
اسماعیل خویی شافعی، معروف به ابن كبیر و ابنکتبی،
كه در ۷۱۱ ق/ ۱۳۱۱ م، و بر اساس الجامع
ابنبیطار نوشته شده و اساس کار محمدمؤمن بودهاست. ۲. تذكرة اولی
الالباب و الجامع للعجب العجاب، نوشتۀ داوود بن عمر انطاكی (ه م).
۳. آثار امین الدوله ابنتلمیذ (ه م)، و به احتمال قوی
اقراباذین او، زیرا مناسبت بیشتری با موضوع تحفه دارد.
۴. المغنی، كه به احتمال قوی المغنی فی الادویة
المفردۀ ابنبیطار است، یا به احتمال ضعیفتر المغنی فی
الطب مشهور به غنی و منی نوشتۀ ابومنصور حسن بن نوح قمری
(سدۀ ۴ ق/ ۱۰ م)، یا المغنی فی الطب نوشتۀ
ابوالحسن سعید بن هبةالله بن حسن (د ۴۹۴ ق/
۱۱۰۱ م). ۵. الشامل، که حکیم مؤمن آنرا نوشتۀ محمد
بن زكریای رازی دانسته است. دو كتاب با نام الشامل فی
الطب میشناسیم: یكی نوشتۀ ابننفیس
(د ۶۸۷ ق/ ۱۲۸۸ م)، و دیگری
نوشتۀ ابو سعید بن ابی مسلم بن ابی الخیر (د
۷۳۶ ق/ ۱۳۳۶ م). ۶. كامل الادویة:
مؤلف این اثر را نیز از آنِ رازی دانسته است. ۷. جامع
الادویة: به نظر میرسد منظور حكیممؤمن از این نام، كتاب
مشهور غافقی، یعنی الادویة المفردة (سدۀ
۶ ق/ ۱۲ م) باشد و نه الجامع ابنبیطار.
محمد مؤمن افزون بر این كتابها،
كه همگی اختصاصاً دربارۀ داروهای مفرد و مركباند، به برخی كتابهای مشهور دیگر
كه دربارۀ تمامی مباحث پزشکی نوشته شده مراجعه، و از آنها یاد
كرده است؛ ازجمله: ۸. القانون فی الطب نوشتۀ ابنسینا
(ه م)؛ ۹. معالجات بقراطی یا المعالجات البقراطیة نوشتۀ
ابوالحسن طبری (ه م)؛ ۱۰. اختیارات ابنهبل (ه م)؛
۱۱. الحاوی(ه م)یا به قول مؤلف، الحاوی الكبیر
نوشتۀ ابوبكر محمد بن زكریای رازی؛ ۱۲. الحاوی
فی علم التداوی یا الحاوی الصغیر نوشتۀ نجمالدین
محمود بن الیاس شیرازی؛ ۱۳. شفاء الاسقام و دواء
الآلام نوشتۀ خضر بن علی بن الخطاب مشهور به حاجی پاشا (د پس از
۸۰۰ ق)؛ ۱۴. المعالجات الایلاقیة نوشتۀ محمد
بن یوسف ایلاقی شاگرد ابنسینا؛ ۱۵. الكناش
الفاخر منسوب به محمد بن زكریای رازی؛ ۱۶. كناش یوسف
الساهر از پزشكان سدۀ ۲ ق/ ۸ م؛ ۱۷. كناش بختیشوع؛
۱۸. كامل الصناعة یا كتاب الملكی نوشتۀ علی
ابن عباس مجوسی اهوازی (سدۀ ۳ ق/ ۹ م)؛ و نیز
كتابهای دیگر ازجمله آثار دیگری از رازی (مانند
منافع الادویة و دفع مضارها)، ترجمههای حنین بن اسحاق در
داروشناسی، و آثار پزشكان هندی متقدم و متأخر.
محمد مؤمن در آغاز «تشخیص ثالث» نیز
به نویسندگانی که پیش از وی کتابی در ادویۀ مفرده
یا مرکبه نوشتهاند، اشاراتی گذرا دارد. از اشارات ناقص و بعضاً
نادرست حکیم مؤمن بهخوبی میتوان دریافت که دانش او
دربارۀ روزگار دانشمندان پیش از خود و نیز نام درست آنها و آثارشان
اندک بوده است. به گمان حکیم مؤمن، نخستین نویسندهای که
کتابی در ادویه نوشته، «دیسقوریدوس یونانی»
(دیوسکوریدس، ح ۴۰-۹۰ م) است «و نزد بعضی
لقمان عبارت از او است». حکیم مؤمن از کتاب هیولی الطب (ماتریامدیکا)
یا الحشائش او با عنوان المقالات الستة فی الحشائش یاد میکند.
اصل یونانی این اثر ۵ مقاله داشت، اما بعدها دو اثر، یکی
دربارۀ زهرها و پادزهرها، و دیگری دربارۀ گزش مارها و
حشرات موذی، به عنوان مقالات ششم و هفتم به اصل یونانی افزوده،
و به دیوسکوریدس نسبت داده شد و حنین و شاگردانش با آنکه از
مشکوک بودن این انتساب آگاهی داشتند، هر ۷ مقاله را به عربی
درآوردند (نک : ابنندیم، ۲(۱)/ ۲۸۶: وقد قیل
انّ المقالتان منحولتان الیه). دو روایت عربی دیگر این
اثر ــ یعنی اصلاح همین ترجمه به قلم ابوعبدالله ناتلی و
ترجمۀ سریانی بـه عربی مهران بن منصور ــ نیز ۷
مقاله دارند که مهران بن منصور نیز در آغاز مقالۀ ششم، به مشکوک
بودن این انتساب اشاره کرده است (نک : آغاز مقالۀ ششم: «...
المقالة السادسة ... التی زعم بعض الناس انها منحولة الیه»). در هر
صورت هیچ یک از روایتهای عربی این کتاب، «شش
مقاله» نداشتهاند.
حکیم مؤمن سپس از فولس «که ادویۀ عین
را جمع نمود» (بولس اجانیطی، معرب پاولوس آیگینایی،
ح۶۲۵-۶۹۰ م) و اندروماخس اصغر «که ادویۀ تریاق
کبیر را تحریر کرد» و جالینوس(۱۲۹- ح
۲۱۶ م) یاد میکند، که بازتاب افسانهای است
که دربارۀ تریاق (ه م) در میان مسلمانان رواج داشته است.
حکیم مؤمن سپس از «دیدروس
نصاری بابلی»، به عنوان نخستین مترجم یونانی به سریانی
یاد میکند که «زیاده بر ترجمه چیزی بیان
نکرده» و پس از او «اسحاق بن حنین نیشابوری[!] از یونانی
وسریانی نقل به عربی کرده با مزید افادات» که حاصل کار
«منقولات اسحاق[؟]» نامیده شده است و نخستین مؤلف دورۀ اسلامی
را در این باب «محمد بن احمد بن زکریا» (رازی) دانسته است. حکیم
مؤمن سپس از شماری پزشک و داروشناس دورۀ اسلامی،
بدون رعایت ترتیب تاریخی، و گاه با اشتباه گرفتن یکی
با دیگری یاد میکند که شاید برخی از این
آشفتگیها مربوط به دستنویسها باشد.
محمد مؤمن از میان آثار فارسی
این حوزه فقط از اختیارات بدیعی حاجی زین
عطار و اثر «حکیم علی گیلانی شارح قانون» که «بسطی
در ادویۀ مفرده بدون تحقیق داده» یاد میکند و میافزاید:
«تا این زمان که سنۀ الف و ثمانین است، به نظر نمیرسد که به لغت فارسی
کتابی مبسوط تألیف شده باشد».
حکیم علی گیلانی
یکی از پزشکان بسیاری بود که در روزگار صفوی به هند
رفت و در ۱۰۱۸ ق/ ۱۶۰۹ م، در
آنجا درگذشت. هیچیک از پژوهشگران تاریخ پزشکی او را در
شمار پزشکان و داروشناسان برجسته نیاوردهاند و عجیب است که حکیم
مؤمن از او در کنار حاجی زین عطار یاد کرده که از او بسیار
نامدارتر است. از حکیم علی گیلانی افزون بر شرح قانون ابنسینا
به عربی (که حکیم مؤمن نیز از آن یاد کرده)، کتابی
با عنوان مجربات علی برجای مانده است (الگود، «درمانگری»،
76-77).
ناآگاهی از تاریخ پزشکی
و نام درست پزشکان و آثارشان البته در میان پزشکان متأخر شایع بوده
است؛ اما اینکه حکیم مؤمن از آثار فارسی پزشکی و داروشناسی،
به ویژه ذخیرۀ خوارزمشاهی سید اسماعیل جرجانی، همتای
فارسی القانون ابنسینا، هیچ یاد نکرده است، شگفت مینماید.
کفایة الطب ابوالفضل حبیش
بن ابراهیم تفلیسی(ه م) نیز دیگر اثر مفصل پزشکی
به فارسی است که بخش مهمی از آن به داروهای مفرد و مرکب اختصاص یافته،
اما حکیم مؤمن آن را نمیشناخته است.
ترجمه و تحریری فارسی
که ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی در اواخر سدۀ ۷ ق/
۱۳ م از صیدنۀ ابوریحان بیرونی فراهم آورده، دیگر اثر مفصل
داروشناسی است که از نظر حکیم مؤمن دور مانده است؛ با این حال،
وی گویا از اصل عربی کتاب بهره برده باشد. شاید بتوان بیتوجهی
حکیم مؤمن را به کتاب فارسی مفصل و مشهوری چون خلاصة التجارب
بهاءالدولۀ حسینی نوربخش (تألیف: ۹۰۷ ق/
۱۵۰۱ م)، به تفاوت محتوا و ساختارآن با تحفه نسبت داد
(دربارۀ محتوای خلاصة التجارب، نک : ه د، ۱۳/
۶۰-۶۱).
اما دشوار میتوان پذیرفت
که حکیم مؤمن از قراباذین شفایی یا طب شفایی
و نویسندۀ نامدارش مظفر بن محمد حسینی (د ۹۶۳ ق/
۱۵۵۶ م)، مشهور به شفایی نامی نشنیده
باشد. محتوای قراباذین شفایی با تحفة المؤمنین
سازگاری بسیار دارد وشمار بسیار دستنویسهای آن
(درایتی، ۸/ ۱۶۲-۱۶۵، نزدیک
به ۱۳۰ دستنویس در کتابخانههای ایران؛ برای
دستنویسهای آن در کتابخانههای شبه قاره و جایهای
دیگر، نک : منزوی، ۵/
۳۳۴۷-۳۳۵۰)، نشان از آن دارد که
آوازۀ این کتاب در روزگار حکیم مؤمن بیش از آن بوده است که
فراموش شود.
شهرت قراباذین شفایی
در روزگار حکیم مؤمن چندان بود که ژوزف لابروس [۳]فرانسوی، که
پس از درآمدن به کسوت کشیشی، نام آنژ سنژوزفی یا فرایار
آنگلوس [۴]را برگزیده بود، هنگامی که برای پیشبرد
برنامههای تبلیغی خود بر آن شد که پزشکی ایرانی
ـ اسلامی بیاموزد، این کتاب را سرلوحۀ کار خود قرار
داد و پس از بازگشت به فرانسه در ۱۶۷۸ م، بر اساس آن «دارونامۀ پارسی[۵]»
را در ۱۶۸۰یا ۱۶۸۱ م/
۱۰۹۱ یا ۱۰۹۲ ق به لاتینی
در پاریس منتشر کرد (الگود، «تاریخ»، 366، «درمانگری»، 34, 94).
دیگر اثر فارسی که حکیممؤمن
نمیبایست از نظر دور میداشت، الفاظ الادویۀ
نورالدین محمد عبدالله فرزند حکیم عین الملک شیرازی
(در برخی منابع: اثری از خود عین الملک) است که در
۱۰۳۷ ق/ ۱۶۲۸ م تألیف شده
است (همان، 34, 84). ازاین اثر نیز دستنویسهای بسیار
در دست است (ازجمله ۱۴ نسخه در ایران، نک : درایتی،
۲/ ۱۰۹-۱۱۰).
محتوای کتاب
تحفه به دو بخشِ اصلی «تشخیصات»
و «دستورات» تقسیم شده است. بخش نخست ۵ دستور دارد. بخش دوم بنابر
آنچه در دیباچه آمده است، باید ۳ «قسم» داشته باشد، اما بیشتر
دستنویسها (و نیز نسخههای چاپی) قسم سوم ندارند. به
گزارش الگود، عقیدۀ غالب آن است که آنچه در شماری از دستنویسهای این
اثر دربارۀ «معالجات با رعایت اختصار» تحت عنوان «قسم سوم» آمده، افزودۀ
پزشکان بعدی است (الگود، همان، 35). البته باب بیست و دوم و بیست
و چهارم از قسم دوم دستورات، به یادکرد برخی معالجات ویژۀ دام و
طیور اختصاص یافته که شاید بخشی از «قسم سوم» مورد نظر حکیم
مؤمن بوده است. اما باز هم یادکرد مطالبی دربارۀ چگونگی
پاککردن لباس از آثار رنگهای مختلف در میان این دو باب، تحت
عنوان باب بیست و سوم شگفت مینماید. در ترجمۀ ترکی
کتاب نیز از ۵ دستور و ۳ تشخیص سخن به میان آمده
است (نک : ادامۀ مقاله).
خلاصۀ محتوای
تشخیصهای پنجگانه و دو دستور تحفةالمؤمنین بدین قرار
است:
تشخیص اول
«در بیان سبب اختلاف اقوال اطباء
در ماهیت و خواص و قدر شربت ادویه و شروط اخذ هر دوا و ذكر درجات
قوتها به حسب مراتب». در این بخش، مؤلف اختلاف آراء پزشكان دربارۀ مقدار
و ماهیت و خاصیت داروها را به تفاوت میان مزاج مناطق مختلف،
اوضاع فلكی، مزاج افراد و جز آن نسبت داده است. به نظر وی، در موارد
اختلاف نظر «اولى مراعات حد وسط و احتیاط است».
تشخیص دوم
«در ذكر صفات افعال ادویه و بیان
افعال كلیه و مثابۀ آن و تفسیر اسامی و معانی لغاتی كه در طی
انشاء این مجموعه مذكور میشود و در كتب ادویۀ مفرده
مدار علیها است». در این بخش، مؤلف نخست صفات ادویۀ مفرده
را به ۱۸ صفت منحصر ساخته و آنها را برشمرده است؛ سپس اصطلاحات رایج
در داروشناسی را كه همگی عربی هستند (مانند تریاق =
پادزهر، جاذب، حامض، حب، حشیش = گیاه خشك، خفیف، سنون، و
شَتَر)، به ترتیب حروف الفبا (ابتث) شرح داده است.
تشخیص ثالث
«در بیان ماهیت و خواص و كیفیت
ادویۀ مفرده و اغذیۀ مفرده و مركبه و ذكر مصلح و بدل و قدر شربت و آنچه بدان مناسب است» (تفصیل
محتوای این بخش در ادامه خواهد آمد).
تشخیص چهارم
«در مداوای سموم». این بخش
خود مشتمل بر ۵ فصل است: ۱) در تدبیر منع تأثیر سموم و
احتراز از آن؛ ۲) در تدابیر مشتركۀ سموم؛
۳) در تدابیر سموم مشروبه؛ ۴) در تدبیر سموم ملذوعه؛
۵) در بیان آنچه حشرات از آن گریزند. بیشتر مطالب مطرح
شده در این بخش، ازجملۀ خرافات، و بیپایه و اساس است؛ حال آنكه مؤلف این
خرافات را «مجرب» میخواند.
تشخیص خامس
«در بیان اوزان و آنچه به آن
متعلق است». این تشخیص نیز مشتمل بر ۳ فصل است: ۱)
در اوزان (واحدهای كوچكتر از رطل)، مانند ارزه، شعیره، قیراط،
دانق (دانگ)؛ ۲) در اوزان كبار (رطل و واحدهای بزرگتر از آن) مانند
من، قسط، كیل، قنطار؛ ۳) در تحویل اوزان بعضی به بعضی.
قسم اول از دستورات
در بیان اعمالی كه متعلق
است به ادویۀ مفرده و آن مشتمل است بر ۵ طریق: ۱) در تدابیر
ادویۀ مفردۀ مخصوصه كه خود مشتمل بر ۵ فصل است؛ ۲) در بیان دستور
استعمال بعضی از ادویه مثل چوب چینی وعشبه و مانند آن؛
۳) در گرفتن عرقها و آبها و آنچه به آن تعلق دارد؛ ۴) در بیان
ساختن گِل حكمت و شنجرف و سایر ادویۀ مفردۀ
مصنوعه و آنچه به آن تعلق دارد؛ ۵) در اعمال غریبه و اصول كلیۀ
صناعت. وی در این بخش دربارۀ علومی! مانند هیمیا،
سیمیا، ریمیا، و كیمیا سخن گفته و مدعی
شده است كه ابنسینا كه نخست نافی كیمیا بوده، سرانجام
رسالهای در درستی آن نگاشتهاست. وی سپس مدعی شده كه در
طی تألیف این كتاب، اكثر رسائل معتبرۀ این فن
را مطالعه كرده، و اكنون به قدر امكان در بیان اصول كلیه و آلات مخصوصۀ این
فن كوشیده است.
قسم ثانی از دستورات
این بخش را میتوان بخش
قراباذین (تركیب داروها) دانست كه مشتمل بر ۲۴ باب و
نسبتاً مفصل است (نزدیك به ۲۰٪ كل كتاب) و در آن دربارۀ
داروهای مفرد به کار رفته در هر داروی ترکیبی، و چگونگی
ساخت این داروها سخن به میان آمده است.
«تشخیص سوم» مفصلترین بخش
كتاب است و نزدیک به ۷۰٪ كل كتاب را دربر میگیرد.
حکیممؤمن در این بخش، پس از یادکرد نام نویسندگان كتب
ادویۀ مفرده و مركبه (که پیشتر بدان اشاره شد)، اسامی داروها را
به ترتیب حروف الفبا (ابتث) یاد كرده است. وی از میان نامهای
مختلف یک دارو در زبانها و گویشهای مختلف، بیشتر نام عربی
را مدخل اصلی برگزیده و نامهای دیگر آن، حتى نامهای
فارسی بسیار رایج را به نام عربی دارو ارجاع داده است؛ در
حالیكه در گذشته، اصطلاحات داروشناسی و نامهای فارسی از
معادلهای عربی و یونانی رایجتر بودهاند. برای
مثال، ابنجزار یکی از داروشناسان برجستۀ مکتب داروشناسی
مغرب و اندلس، در كتاب الاعتماد فی الادویة المفرده، از
۲۷۸ دارو یاد کرده که در این میان شمار مداخل
فارسی بیش از عربی و یونانی است (به ترتیب
۱۰۵، ۱۰۲ و ۴۸؛ نک : ابراهیم
بن مراد، دراسات ... ،۴۶-۴۷).
شمار مدخلهای عربی، فارسی
و یونانی و سایر زبانها در ۳ کتاب مهم بعدی مکتب
داروشناسی مغرب و اندلس در جدول آمده است. شمار چشمگیر مدخلهای
فارسی در این آثار عربی آنگاه نمود بیشتری خواهد
داشت که بدانیم این ۴ داروشناس حتى یک مأخذ فارسی نیز
نداشتهاند (همو، المصطلح ... ، ۱/
۱۵۲-۱۵۳،
۱۹۸-۲۰۲، ۲۰۷،
۲۵۳-۲۵۹، ۲/ ۸- ۹).
مقایسۀ شمار مدخلها
در آثار عربی مکتب داروشناسی مغرب و اندلس به تفکیک زبان
کفایة الطب ابوالفضل حبیش
بن ابراهیم تفلیسی را میتوان نقطۀ مقابل تحفه به
شمار آورد. تفلیسی در این کتاب، داروها را بر اساس نام فارسی
مرتب کرده و هنگام مرتب کردن داروها همچون تحفه و اختیارات بدیعی
و دیگر آثار فارسی داروشناسی، حروف «ب و پ»، «ک و گ»، و «ج و چ»
را با هم آورده است. مثلاً پرسیاوشان، پسته، پنجانگشت و پیاز در حرف
«ب»، چنار در حرف «ج»، و گز، گشنیز، گوگرد و انواع گوشت در حرف «ک» آمدهاند
(تفلیسی، ۲/ ۲۷۶-۲۸۱،
۲۸۸، ۳۳۲-۳۴۰). اما تفلیسی
گرایشی آشکار به پارسینگاری دارد و نامهای فارسی
را بدون تعریب یاد کرده است. او برخلاف حکیم مؤمن و حاجی
زین عطار، نامهای معربی مانند فانیذ، فرفیون،
فوفل، فلفل، و فلنجمشک را ذیل صورت اصلی آنها یعنی پانیذ،
پرپیون، پوپل، پلپل، پلنگمشک، و در حـرف «ب ـ پ»، و جاورس و جلنـار را به
صورت گاورس و گلنار در حرف «ک ـ گ» یاد میکند (نک : ۲/
۲۷۶-۲۷۹، ۳۳۶،
۳۳۸).
تفلیسی آبی، آبکامه،
آلو، امرود، انگور، انجیر، انار، انگبین، آهن و آهک (۲/
۲۷۱-۲۷۵)؛ پرپهن، پسته، بنفشه، پیلزهره
و پیاز (۲/ ۲۷۷-۲۸۱)؛ چگندر/
چغندر (۲/ ۲۸۷)؛ و خیار (۲/
۲۹۳) را مدخل اصلی برگزیده، اما حکیممؤمن
آنها را به سفرجل، مری، اجاص، کمثری، عنب، تین، رمان، عسل، حدید،
نوره، بقلة الحمقا، فستق، بنفسج و فیلزهرج (معرب پسته، بنفشه و پیلزهره)،
بصل، سلق و قثد ارجاع داده است. حاجی زین عطار نیز غالباً
مدخلهای عربی یا معرب را بر فارسی (مثلاً
ص۲۰: اجاص، ص ۶۶: بصل)، و گاه فارسی را بر عربی
(مثلاً ص ۱۵۷: خیار، ص ۳۳۹: قثد، ارجاع
به خیار) ترجیح داده است.
یکی از جالبترین
نمونهها پنجانگشت (تفلیسی، ۲/ ۲۸۰؛ نیز
حاجی زین عطار، ۷۳: پنجنکشت) است که حتى در منابع عربی
نیز به صورت معرب بنجنکشت/ فنجنکشت، معمولاً مدخل اصلی به شمار میآید
(مثلاً ابنجزار، ۱۳۳: فنجنکشت)؛ اما حکیم مؤمن بنجنگشت و
فنجنگشت را به اثلق ارجاع داده است، در حالی که این واژه نه فقط در
شمار مداخل اصلی یا فرعی، که حتى در متن الجامع نیز نیامده
است! در تذکرة اولی الالباب انطاکی نیز، که نسبت مدخلهای
اصلی عربی به فارسی بیش از دیگر آثار داروشناسی
عربی است، بازهم مدخل اثلق (و نیز اعلیس) به بنجنکشت (در متن
مغلوط چاپی تذکرة: ص۶۰ به غلط: البنجیجشت، نیز ص
۷۹، نیز ۱۲۴ به غلط: بنجیکشف) ارجاع
شدهاست.
حکیم مؤمن حتى نامهای مرکبی
چون آهنربا، آب نیشکر، آب باران، آب پنیر و ... را به ترکیبهای
عربی حجر مغناطیس، عسل القصب، ماء المطر، ماء الجبن و ... ارجاع میدهد.
از آنچه گفته شد، میتوان دریافت
که حاجی زین عطار برخلاف پیشینیان پارسینگار
سدههای ۵ تا ۷ ق (به ویژه سید اسماعیل جرجانی
و تفلیسی)، به گزینش مدخلهای عربی یا معرب،
گرایشی آشکار داشته است؛ اما این گرایش در حکیم
مؤمن بسیار چشمگیرتر بوده است. اتکای حکیم مؤمن بر کتاب
ما لا یسع طبیب جهلۀ ابنکتبی را نیز نمیتوان عامل این گرایش
دانست؛ زیرا ابنکتبی کتاب خود را بر اساس الجامع ابنبیطار
نوشته و در الجامع ابنبیطار نیز مدخلهای عربی تا این
اندازه بر مدخلهای فارسی غلبه ندارند. به نظر میرسد که حکیممؤمن
در گزینش مدخلهای اصلی از تذکرة اولی الالباب داوود انطاکی
نیز تأثیر گرفته باشد.
نثر تحفة المؤمنین نیز در بیشتر
جایها بسیار سست و گاه نادرست و شبهه برانگیز است. ضعف او در
فارسینگاری را به خوبی میتوان از دیباچۀ کتاب
(که معمولاً محل نمایش زباندانی مؤلفان است)، و نیز دیباچۀ تشخیص
سوم دریافت. تحفة المؤمنین نشانهای خوب از زوال زبان فارسی
علمی در روزگاری است که بیشتر ادیبان و شاعران برجستۀ فارسیزبان،
میهن خود را رها کرده و برای برخورداری از آسایشی
هرچند اندک، به دربار گورکانیان هند رفته بودند.
حکیممؤمن ذیل مدخلهای
اصلی، غالباً نامهای فارسی، ترکی و هندی را نیز
یاد کرده و در بسیاری موارد نامهای محلی گیاهان
را آورده است. در نتیجه، تحفه منبعی ارزشمند برای واژگان گویشی
مناطقی از ایران به شمار میآید. احمد تفضلی واژگان
گویشی به کار رفته در تحفه را در گزارشی مفصل گردآورده است. بر
اساس این گزارش، شمار نامهای محلی گیاهان در برخی
گویشها بدین قرار است: تنکابنی (گویش سرزمین نیاکان
مؤلف): ۶۶؛ اصفهانی: ۵۷؛ دیلمی:
۴۳؛ مازندرانی: ۲۳؛ طبری: ۱۳؛ شیرازی:
۱۲؛ گیلانی: ۷؛ خراسانی: ۷؛ لری:
۵ (نک : سراسر مقاله؛ قس: گزارش دانشنامه ... ، ۶/
۶۷۰).
بیشتر نامهای محلی شیرازی
برگرفته از اختیارات بدیعی هستند؛ مانند بنکو = بزرقطونا؛ برفک/
یخک = تنکار؛ سرم = فشاغ؛ پیچک = کشت برکشت؛ و سنبل دارو/ منبل = ینمه
که البته ذیل ینمه حکیم مؤمن به اختیارات بدیعی
ارجاع داده است (قس: حاجی زین عطار، ۵۷: بزر قطونا،
۸۴: تنکار، ۳۲۶: فشاغ، ۳۷۹: کشتبرکشت،
۴۵۷: ینمه، نباتی است که به شیرازی
منبلدارو خوانند)، اما برخی مانند برگک که نام شیرازی عنبالدب
است، در اختیارات بدیعی نیامده است. حکیم مؤمن شماری
از نامهای شیرازی اختیارات بدیعی را نیز
نیاورده است (مثلاً ص ۴۵۶: ینبوب ... به شیرازی
کودر خوانند).
ترجمههای تحفة المؤمنین
احمدطاهر افندی (د
۱۲۱۷ ق/ ۱۸۰۲ م)، مشهور به حنیفزاده،
در ذیلی که با عنوان آثار نو در ۱۱۷۲ ق بر
کشف الظنون حاجیخلیفه نوشته است، از ترجمۀ [ترکی]
تحفة المؤمنین با عنوان غنیة المحصلین به قلم «مولانا ثانی
احمد افندی» (احمد ثانی بن حسن)، رئیس پزشکان و منجمان دولت
عثمانی یاد میکند که در ۱۱۴۶ ق/
۱۷۳۳ م، و در روزگار صدارت حکیمزاده علی
پاشا (وزارت: ۱۱۴۴- ۱۱۴۸ ق) به
سلطان محمود اول عثمانی(محمود بن مصطفى، حک ۱۱۴۳-
۱۱۶۸ ق/
۱۷۳۰-۱۷۵۴ م) هدیه شده
است. به گزارش حنیفزاده، این ترجمۀ ترکی نیز
۵ تشخیص و ۳ دستور دارد (ص ۵۴۶) و معلوم نیست
ترجمه نیز مانند روایت اصلی، یک دستور کم دارد یا اینکه
دستور سوم الحاقی نیز به ترکی ترجمه شده است. ترجمۀ این
اثر در فـاصلۀ ۶۵ سال پس از تـألیف، بـه تـرکی ــ آن هم تـوسط
مترجمی صاحبمقام ــ نشان از رواج و اعتبار بسیار آثار فارسی، و
به ویژه تحفة المؤمنین در کشور عثمانی دارد. در مقالۀ «تحفة
المؤمنین» دانشنامۀ جهان اسلام با استناد به فهرس مخطوطات الطب الاسلامی (ص
۳۵۰-۳۵۲)، مترجم به اشتباه از پزشکان روزگار
سلطان محمود دوم (۱۲۲۳-۱۲۵۵ ق/
۱۸۰۸-۱۸۳۹ م) به شمار آمده است
(نک : دانشنامه، همانجا؛ ظاهراً به پیروی از منزوی، ۵/
۳۳۵۰)، در حالی که در مأخذ مورد استناد مقاله به
صراحت تأکید شده است که مترجم در سدۀ ۱۲ ق/ ۱۸
م، میزیسته و از میان دستنویسهای اثر، ۶
دستنویس در همان سال تألیف، یعنی
۱۱۴۶ ق (یکی به خط خود مترجم و یکی
ظاهراً به خط او و یکی به خط همکارش «احمد بن حسین مترجم») و
دهها نسخه نیز در سدۀ ۱۲ ق کتابت شدهاند.
پزشکی از مردم مدینه به نام
مصطفى شورانی (یا شیروانی) نیز تحفة المؤمنین
را به عربی درآورده است. از این ترجمه دو روایت در دست است. یکی
با عنوان تحفة المسلمین که کار ترجمۀ آن در
۱۱۶۳ ق در شهر مدینه به پایان رسیده
است. این روایت عربی ۵ تشخیص و دو دستور دارد و به
نظر میرسد ساختار آن با روایت فارسی تفاوتی اندک داشته
باشد. گویا فصل پنجم از تشخیص چهارم متن فارسی («در بیان
آنچه/ ادویهای که حشرات از آن گریزند») پیش از ۴
فصل دیگر با عنوان «فی بیان الادویة التی تنهزم من
رائحتها [؟]»، «تشخیص چهارم» متن عربی به شمار آمده است و «تشخیص
پنجم» متن فارسی (در اوزان و مقادیر که خود مشتمل بر ۳ فصل
است)، به عنوان فصل پنجم، از پی ۴ فصل نخست «تشخیص چهارم» متن
فارسی آمده، و در مجموع «تشخیص پنجم» متن عربی به شمار آمده است
(نک : حداد، ۱۳۶-۱۳۷). روایت دوم که این
بار تحفة اهل السنة نام گرفته است، ۴ تشخیص و دو دستور دارد که دستنویسی
از آن به خط مترجم در دو جلد با تاریخ کتابت محرم
۱۱۶۶ و ذیقعدۀ
۱۱۶۷ در دست است (سید، ۱/
۱۳۲-۱۳۳).
دستنویسها و چاپهای سنگی
دستنویسهای پرشمار و چاپهای
سنگی پیاپی تحفۀ حكیم مؤمن، بر اقبال فراوان این کتاب در ایران و شبه
قاره در ۳ سدۀ اخیر گواه است (۲۳۰ دستنویس در ایران،
نک : درایتی، ۲/ ۹۲۹-۹۳۵؛
برای دستنویسهای شبهقاره و جایهای دیگر، نک
: منزوی، همانجا؛ شماری از چاپهای سنگی:
۱۲۷۴، ۱۲۷۷ و
۱۳۱۲ ق در تهران، ۱۲۷۴ ق در
اصفهان، ۱۲۶۶ ق با قطع وزیری در حاشیۀ مخزن
الأدویۀ عقیلی خراسانی در لکهنو، و
۱۸۹۱ م در قطع وزیری در کانپور). نیز یكی
از چاپهای سنگی تهران (با قطع رحلی) در سالهای
۱۳۷۸ ق و ۱۳۴۵ ش به صورت افست
تجدید چاپ شده است.
چاپهای جدید
در ۱۴۰۲ ق،
كتابفروشی محمودی بر اساس همین چاپ سنگی اخیر، چاپی
حروفی (سربی) در قطع وزیری با تکرار همۀ خطاهای
چاپ سنگی و افزودن اغلاط جدید، منتشر کرده است. در این چاپ، میر
سید احمد روضاتی مقدمهای مفصل، اما نه چندان سودمند (در
۳۷ صفحه، مشتمل بر ذكری از پزشکان اصفهان، انتقاد از پزشكان و بیمارستانها
و برخی کتابهای پزشکی دیگر، منابع كتاب، شرح حال مؤلف و
فرزندان و نوادگان او ... ) بر كتاب نوشته است.
چاپ انتقادی
۱۳۸۶ تهران (به همت مرکز تحقیقات طب سنتی و
مفردات پزشکی و دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی) گرچه پیوستهای
کمابیش مفیدی دارد (به ویژه جدول تطبیق نامهای
کهن و نامهای علمی نوین گیاهان)، اما متن کتاب بهسبب آشنایی
اندک مصححان با متون کهن و روش تصحیح، چندان قابل اعتماد نیست. چاپ به
ظاهر انتقادی ۱۳۹۰ش قم (در دوجلد، به تصحیح
مؤسسۀ احیای طب طبیعی) نیز کیفیت
مطلوبی ندارد و در آن نیز اصول ابتدایی تصحیح رعایت
نشده است.
آثار دیگر
۱. تبصرة المؤمنین، به فارسی
در دفاع از صوفیه و طعن و رد بر مخالفان آنان به ویژه رد حكمة
العارفين فی رد شبه المخالفين من المتصوفين و المتفلسفين نوشتۀ محمد
طاهر بن محمد حسين شيرازی قمی نجفی (آقابزرگ، ۳/
۳۲۵، ۷/ ۴۰، ۵۸، ۲۶/
۱۴۸؛ برای دستنویسها، نک : درایتی،
۲/ ۷۷۲-۷۷۳)؛ ۲. شرح ادعیۀ سر
القدسیة، به فارسی (دستنویس شم ۵۶۶‘۲
مسجد اعظم قم، نک : همو، ۶/ ۴۱۷)؛ ۳. شرح داستان
مرموز، به فارسی (همو، ۶/ ۶۷۱)؛ ۴. فتوح
المجاهدین، در عرفان و تصوف به فارسی (همو، ۷/
۸۸۴-۸۸۳)؛ ۵. مناجات منظومة و ادعیة،
مجموعهای از مناجات به فارسی و عربی (دستنویس شم
۲۴۱‘ ۳ کتابخانۀ ملی تبریز با تاریخ
کتابت ۱۱۰۶ ق در ۲۲۳ برگ).
نیز اثری کوچک با عنوان
اوزان و مقادیر که احتمالاً همان تشخیص پنجم تحفة المؤمنین است
(همو، ۲/ ۳۰۲: ۳ دستنویس ۲-۳
برگی).
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة؛ ابراهیم
بن مراد، دراسات فی المعجم العربی، بیروت،
۱۹۸۷ م؛ همو، المصطلح الاعجمی، بیروت،
۱۹۸۵ م؛ ابن جزار، احمد، الاعتماد فی الادویة
المفردة، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت،
۱۹۸۵ م؛ ابنندیم، الفهرست، به کوشش ایمن
فؤاد سید، لندن، ۱۴۳۰ ق/
۲۰۰۹ م؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب،
به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۱۱/
۱۹۹۱ م؛ انوشه، حسن، «حکیم مؤمن»، دایرة
المعارف تشیع، تهران، ۱۳۸۰ ش، ج ۶؛ بغدادی،
ایضاح؛ همو، هدیه؛ تفضلی، احمد، «واژههای گویشی
در تحفة المؤمنین»، انتشارات ادارۀ فرهنگ عامه، تهران،
۱۳۴۱ ش، شم ۲؛ تفلیسی، حبیش،
کفایة الطب، به کوشش زهرا پارساپور، تهران، ۱۳۹۰ ش؛
حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت
مفردات)، به کوشش محمد تقی میر، تهران، ۱۳۷۱
ش؛ حداد، فرید سامی، فهرس المخطوطات الطبیة العربیة، حلب،
۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴ م؛ حنیفزاده،
احمد طاهر افندی، آثار نو، همراه ج ۶ کشفالظنون حاجی خلیفه،
بهکوشش گوستاو فلوگل، لایپزیک، ۱۸۵۲ م؛
دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ دایرة المعارف
فارسی؛ درایتی، مصطفى، فهرستوارۀ دستنوشتهای
ایران (دنا)، تهران، ۱۳۸۹ ش؛ سید، فؤاد، فهرس
المخطوطات، قاهره، ۱۹۶۱ م؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ
ادبیات در ایران، از آغاز سدۀ دهم تا میانۀ سدۀ
دوازدهم هجری، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ فهرس مخطوطات الطب
الاسلامی باللغات العربیة و الترکیة و الفارسیة فی
مکتبات ترکیا، استانبول، ۱۴۰۴ ق/
۱۹۸۴ م؛ منزوی، فهرستواره؛ مهران بن منصور بن
مهران، ترجمۀ سریانی به عربی الحشائش (هیولی علاج الطبی)
دیوسکوریدس، دستنویس کتابخانۀ موزۀ ملی
کاخ گلستان؛ نجمآبادی، محمود، مقدمه بر تحفۀ حکیم
مؤمن، تهران، کتابفروشی مصطفوی؛ نیز:
Elgood, C., A Medical History of
Persia and the Eastern Caliphate, Cambridge, 1951;id, Safavid Medical Practice,
London, 1970; Nasr, S. H., Islamic Science: An Illustrated Study, London, 1976.