آخرین بروز رسانی : پنج
شنبه 18 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله
بِیتُالْحِكْمه، یا خزانة
الحكمه، كتابخانۀ دولتی بغداد كه دست كم از اواخر عصر هارون تا پایان
خلافت مأمون فعال بود، اما از سدۀ ۴ق /۱۰م تنها شماری از كتابهای آن بهطور
پراكنده در دست بود.
تصویری كه مراجع كهن از
بیت الحكمه به دست میدهند، با تصور پژوهشگران معاصر از چیستی
و كاركرد آن، تفاوتی شگرف دارد. به عبارت دیگر تقریباً همۀ آنچه
در این گونه مآخذ آمده، بیش از آنكه مستند به منابع معتبر
باشد، متكی بر حدس و گمان بسیار و نیز مقایسۀ آن
با نهادهای علمی كهن، یا بازسازی براساس الگوی
نهادهای علمی معاصر است. بیشتر مؤلفان معاصر، این
نهاد را سازمانی دولتی، بسیار منظم و گسترده وصف كردهاند
كه همۀ فعالیتهای علمی عصر اول عباسی در قالب آن
صورت گرفته است. گویا علت روی آوردن محققان به گمانهای
بسیار، اطلاق عنوان گمراه كنندۀ «بیت الحكمه» بر این
نهاد، بوده است (نک : ادامۀ مقاله).
اینان براساس تشابهی كه
به زعم خود میان عبارت بیت الحكمه و موزۀ اسكندریه
یا بخشی از آن موسوم به «سراپیوم كهن» یافتهاند،
گاه حوزۀ علمی اسكندریه و گاه جندی شاپور را الگوی بیتالحكمه،
و اقدامات منسوب به اسكندر، شاهان ساسانی و بطالسۀ مصر در گردآوری
آثار مختلف و ترجمۀ آنها را (حمزه، ۳۷،
۱۵۱-۱۵۳؛ ابن ندیم،
۲۳۸، ۲۴۰-۲۴۱؛ ثعالبی،
۴۵۹، ۴۸۵؛ گردیزی،
۲۲؛ مقدسی، ۳ /۱۵۶؛ دینكرد، IX /۵۷۸)
نیز سرمشق خلفای عباسی دانستهاند (مثلاً نک : مكنسن، LII /۲۶؛
عش، ۴۲-۴۸؛ حتى، ۳۱۰؛ شریف،
۱۶؛ سوردل، «بیت الحكمه»، ۱۱۴۱؛ غنیمه،
۸۷؛ نیز نک : بالتی گسدن، ۱۳۱؛ در
مورد تحلیل معنای بیت الحكمه، نک : محفوظ، سراسر مقاله).
۱. »Science
... «. ۲. »The Abbasid ... «.
در نتیجه اینان بیتالحكمه
یا بخشی از آن را، یك دارالترجمۀ رسمی و
زیر نظر شخص خلیفه، برای نگهداری و ترجمۀ آثار یونانی
و دیگر زبانها به عربی دانستهاند كه مترجمان بسیار در آن
مشغول به كار بودهاند (مكنسن، LI /۱۲۴؛ حتى،
۴۱۰، ۳۱۰؛ شریف، همانجا؛ عش،
۲۳-۲۴؛ كونیچ، ۹۶؛ كرنكو،
۱۰۴۵؛ الگود، ۱۰۴؛ اولمان، ۹؛
ژاكار، ۳۴-۳۵؛ لامنس،
۱۳۱-۱۳۲؛ نیز نک : سامرایی،
۳۰۹؛ زقزوق، ۲۱۰؛ محقق،
۱۷۶؛ عباس، ۳۱۳؛ عبدالمنعم،
۳۸۴). برخی از این فراتر رفته، و اصولاً هدف از
تأسیس بیتالحكمه را سامان دادن به كار ترجمه بر شمردهاند (مایرهوف،
«دانش ... ۱»، ۳۱۶؛ مكنسن، LII /۲۳؛ نصر،
۱۲؛ صدیقی، ۱۸؛ اُلیری،
۱۶۶؛ تیلر، ۲۷۱؛ مك پیك،
۷۳۹؛ سمیر، ۲۳۳؛ نیز نک : سارتن،
I /۵۴۴). در نتیجه هنگام پرداختن به بیتالحكمه،
به جای توجه به آنچه از این نهاد معلوم است، بیشتر از ویژگیهای
مختلف نهضت ترجمه و شیوۀ حنین بن اسحاق در ترجمه و مسائلی از این قبیل
سخن راندهاند (مثلاً عش، ۹-۵۷؛ سامرایی،
۳۰۵- ۳۱۹؛ تكریتی،
۱۹۷ بب ؛ فانی، ۱۹ بب ). برخی دیگر
به این نیز بسنده نكرده، ارصاد دورۀ عباسی
را نیز از جمله وظایف بیتالحكمه و رصدخانۀ شماسیۀ بغداد
و گاه رصدخانۀ كوه قاسیون دمشق را بخشی از بیتالحكمه دانستهاند
(نیكلسن، ۳۵۹؛ حتى، ۴۱۰،
۳۷۳-۳۷۴؛ سارتن، I /۵۵۸؛ سوردل،
نیز شریف، همانجاها؛ میهلی، ۷۹؛ عش،
۲۲، ۱۰، نیز ۲۳۷؛ ژولیوه،
۳۹؛ بروكلمان، ۴۱۴؛ GAL, I /۲۲۰-۲۲۱؛
عبیدی، ۳۹). برخی دیگر نیز بیتالحكمه
را یك كتابخانۀ عمومی بزرگ بهشمار آوردهاند (كرنكو، نیز حتى،
همانجاها).
جالب آنكه اغلب این محققان
به همان اندك شواهد مذكور در مراجع كهن كه تنها بر وجود بیتالحكمه،
و كار كردن چند دانشمند مشهور در آن دلالت دارد، استناد نكردهاند و اغلب
مطالب مآخذ دست چندم را تكرار، و گاه در نقل از این گونه مآخذ نیز
اغراق بسیار كردهاند. عش هنگام بررسی كتابخانههای عمومی
و نیمه عمومی عربی، با اختصاص فصلی به بیتالحكمه،
گرچه برخلاف محققان قبلی، تقریباً همۀ شواهد موجود
در مراجع كهن را، به جز چند مورد، بررسی كرده، اما همانگونه كه خود
وی نیز چندبار اعتراف كرده است (ص ۴۲،
۳۴، ۱۰)، نتایج وی، بیش از آنكه
مبتنی بر این شواهد باشد، مبتنی بر فرضهای اثبات
نشده و حدس و گمان بسیار است. وی بیتالحكمه را سازمانی
تقریباً عمومی، دارای یك كتابخانه و احتمالاً رصدخانه
دانسته كه كارمندانی از علمای علوم مختلف، بهویژه
مترجمان و ستارهشناسان و نیز شماری كاتب و صحاف و غیره
در استخدام خود داشته، و برای همۀ آنان حقوق ماهانه و محل اقامت
فراهم بوده است (ص ۹-۵۷). وی حتى با استناد به این
افسانه كه «حنین بن اسحاق، هموزن ترجمههای خود از مأمون طلا
پاداش میگرفت»، كوشیده است این پاداش را براساس معیارهای
امروزی محاسبه كند (ص ۳۴؛ نیز نک : محمد،
۴۸)؛ در حالی كه نخستین راوی این افسانه،
یعنی ابن ابی اصیبعه (۱
/۱۸۷) آن را با تردید بیان كرده است.
عش بیتالحكمه را یكی
از كانونهای معتزله و محلی برای تبادل افكار آنان، و نیز
مركزی برای شعوبیان میداند (ص
۵۳-۵۷؛ نیز كسیدون،
۲۴۳-۲۴۶). سوردل از این نیز
فراتر رفته، به صراحت هدف مأمون از تأسیس بیتالحكمه را تقویت
معتزله میداند؛ زیرا به زعم وی، این مؤسسه به
ترجمۀ آثار فلسفی یونانی اختصاص داشت و مبانی كار
معتزله نیز از آنها گرفته شده بود («خلافت ... ۲»،
۱۲۴).
اخیراً خضر احمد عطاءالله در
رسالۀ دكترای خود تحت عنوان بیتالحكمة فی عصر العباسیین
(چ قاهره) ضمن حدود ۵۰۰ صفحه قلمفرسایی دربارۀ عظمت
و شوكت بیتالحكمه، درواقع همۀ فعالیتهای علمی
شرق جهان اسلام تا میانۀ سدۀ ۷ ق را به
بیتالحكمه نسبت داده است. در
این رساله، به تأكید مؤلف، مطالب جدید بسیاری
آمده است كه البته در هیچیك از مآخذ معتبر بدانها كوچكترین
اشارهای نشده است. مؤلف مانند دیگر نویسندگان طرفدار بیتالحكمه
تدریس علوم پزشكی را نیز یكی از وظایف این
نهاد برشمرده، و به تفصیل دربارۀ نظام اداری بیتالحكمه،
تأثیرش بر زندگی علمی روزگار عباسیان، جایگاه
دانشگاه بیتالحكمه در میان دانشگاههای كنونی و ...
قلم زده است. عطاءالله برای اثبات همین معنی گاه برخی
مطالب را به منابع كهن نسبت داده است. طه الراوی در بغداد مدینة
السلام حتى محل بیتالحكمه را ساختمان ویژهای در كاخ رشید
میداند (تكریتی، ۱۹۹؛ غنیمه،
۸۹).
در ۲۰۰۱ م نیز
مؤسسۀ بیتالحكمۀ عراق كه به دستور صدام حسین و به یادبود بیتالحكمۀ كهن
تأسیس شده، كنفرانسی به مناسبت هزار و دویستمین
سالگرد تأسیس بیتالحكمه برگذار كرد كه متن سخنرانیهای
آن در دو مجلد با عنوان بیتالحكمة العباسی به چاپ رسیده
است. در این مجموعه، بیتالحكمه گاه با دانشگاههای نوین
مقایسه شده (جواهری، ۴۷۱ بب ؛ میشو،
۵۶۶)، و گاه از تأثیر آن بر علم و تمدن در اندلس سخن
به میان آمده است (عتبی، ۵۰۶ بب ؛ عامری،
۵۳۰ بب ). یاور حتى كوشیده است نقشهای
«اجتهادی» برای آن ترسیم كند (ص ۲۰۶-
۲۰۸) و زركانی مدعی است كه ابنوحشیه (ه
م كه یقیناً شخصیتی برساخته بوده) در این
نهاد مشغول ترجمه از نبطی به عربی بوده است! (ص
۳۱۷). درواقع محور اصلی این كنفرانس نیز
ــ كه از میان ۷۳ سخنران آن، ۶۷ تن عرب بودهاند
ــ مانند آثاری كه پیش از این یاد شد، خیالپردازی
دربارۀ بیتالحكمه است. جالب آنكه در شمار قابل توجهی از این
مقالات عبارت «بیتالحكمه» تنها در عنوان مقاله آمده، و در متن كمترین
اشارهای بهآن نشده است (مثلاً نک : عبدالحلیم،۵۷۴
بب ؛ ناجی، ۹۱ بب ؛ نقشبندی، ۱۴۶
بب ).
مطالبی كه در دائرةالمعارفهای
عمومی (مثل بریتانیكا) دربارۀ بیتالحكمه
آمده، همگی مبتنی بر مطالب مذكور در منابع معاصر است. در مقالۀ بیتالحكمۀ
دانشنامۀ جهان اسلام نیز افزون بر تأیید تقریباً همۀ دعاوی
عجیب منابع دست چندم، آمده است كه گنجینۀ بیتالحكمه
با ۱۰۰ بار شتر كتاب كه از خراسان آمده بود و نیز
«منابع فراوانی كه در زمان ساسانیان در علوم مختلف از زبانهای
یونانی و هندی در این دانشگاه (جندی شاپور)
گرد آمده بود، و همچنین ترجمۀ پهلوی آنها»، غنیتر
شد (۵ /۸۱).
از میان محققان معاصر تنها بالتیگسدن
توانسته است تصویری نسبتاً قابل قبول از بیتالحكمه ارائه
دهد (ص ۱۳۱-۱۵۰). البته وی نیز
بهرغم مراجعه به بسیاری از منابع كهن، گاه به برخی
شواهد مهم (مثلاً چند مورد مهم از اشارات ابن ندیم) استناد نكرده است
و در ارجاعات وی نیز بیدقتی به چشم میآید.
اما گوتاس در بخشی از كتاب «اندیشۀ یونانی،
فرهنگ عربی» كه به بررسی بیتالحكمه اختصاص دارد (نک :
ص ۵۳-۶۰)، گرچه به حق دیدگاههای مورخان
پیشین را مبالغهآمیز خوانده، اما در این راه به تفریط
گراییده است. وی مسئلۀ بیتالحكمه را از همان دیدگاهی
كه در سراسر كتاب بدان پایبند بوده، یعنی «پیروی
صرف منصور و جانشینانش از پادشاهان ساسانی» بررسی كرده، و
درنتیجه بدون ارائۀ دلایل معتبر حتى برخی شواهد قابل قبول را نیز انكار
كرده، و سرانجام با رد احتمال ترجمۀ آثار یونانی در بیتالحكمه،
آنجا را مركز ترجمۀ آثار پهلوی به عربی دانسته است. روی هم رفته،
بررسی گوتاس نكتۀ تازهای ندارد، زیرا بحث تاریخی مربوط به بیتالحكمه
بیشتر مبتنی بر مقالۀ بالتی گسدن است و كلیات نظریۀ وی
دربارۀ پیروی عباسیان از ساسانیان نیز پیش
از این در آثار برخی نویسندگان كه به بیتالحكمه
پرداختهاند (مثلاً غنیمه، ۸۷)، به اختصار آمده است.
تاریخچۀ ساختگی
بیتالحكمه در آثار معاصر: مؤلفان معاصر، با تصوری كه از كاركرد بیتالحكمه
داشتهاند. برخی اخبار و روایات تاریخی را به زعم
خود تفسیر كرده، و تاریخچهای برای بیتالحكمه
رقم زده، و گاه با دقتی شگفتانگیز دربارۀ جزئیات
آن سخن راندهاند. مثلاً برپایۀ اخباری كه دربارۀ علاقۀ منصور
عباسی به پزشكی و نجوم و دانشمندان این رشتهها، و نیز
تألیف و ترجمۀ برخی آثار نجومی و پزشكی در روزگار این خلیفه
دردست بوده، فرض كردهاند بیتالحكمه از روزگار منصور عباسی اندك
اندك شكل گرفته، و با افزوده شدن چند تألیف و ترجمه در روزگار مهدی،
در روزگار هارون بهطور رسمی تأسیس شده، و در عصر مأمون نیز
به اوج شكوفایی خود رسیده است (عش، ۲۶،
۲۲، ۲۰؛ نیز نک : ایوب، ۴۶؛
فانی، ۲۰؛ درویش، ۳۹۱). عش حتى تئوفیل
بن توما، سرپرست منجمان مهدی را سرپرست بیتالحكمۀ
روزگار وی معرفی كرده است (ص ۲۲). تأكید برخی
مؤلفان معاصر بر ریاست ابن ماسویه بر بیتالحكمه در روزگار
هارون یا مأمون نیز تنها متكی بر روایتی نسبتاً
مشكوك از ابن جلجل است. وی هنگام یادكرد احوال و آثار ابن
ماسویه آورده است كه هارون ترجمۀ آثار كهن طبی را «كه
هنگام فتح آنكارا و عموریه و سرزمینهای روم به دست آمده
بود» به ابن ماسویه سپرد و او را امین ترجمه گردانید و
كاتبانی چیرهدست را برای كتابت زیر نظر وی
قرار داد (ص ۶۵؛ نیز نک : صاعد، ۱۹۱؛ قفطی،
۳۸۰؛ ابن ابی اصیبعه، ۱
/۱۷۵؛ ابنعبری، ۲۲۷؛ ابن فضلالله،
۹ / ۲۰۹).
برخی با توجه به اینكه
شواهدی اندك، اما مطمئن دربارۀ وجود بیتالحكمه در روزگار
هارون (نک : ادامۀ مقاله) دردست است، با استناد به سخن ابن جلجل پنداشتهاند كه این
كتابها به بیتالحكمه راه یافته، و هارون نیز بیدرنگ
ابن ماسویه را به ریاست آنجا برگزیده، و به ترجمۀ آثار
فرمان داده است (كرزون،
۳۰۳-۳۰۴؛تامر،۷۹؛ عبداللطیف،
۱۵؛ عش، ۲۶، ۲۳). صدیقی از این
فراتر رفته، و براساس روایت حضور ابوسهل بن نوبخت در بیتالحكمه
در زمان هارون (نک : ادامۀ مقاله)، وی و ابن ماسویه را به ترتیب سرپرست
بخش ترجمۀ پهلوی به عربی و یونانی به عربی
دانسته است (ص ۱۸). سباط و مایرهوف با پیش كشیدن
این قضیه كه احتمالاً ابن ماسویه در روزگار هارون كودكی
بیش نبوده، فرض كردهاند كه روایت ابن جلجل مربوط به روزگار
مأمون بوده، و با توجه به اینكه گفتهاند مأمون آثاری از بیزانس
یا قبرس آورده است (نک : ادامۀ مقاله)، در مقالات خود تاریخ
تأسیس بیتالحكمه و انتخاب ابن ماسویه به ریاست
آنجا را در حدود سال ۲۱۵ ق /۸۳۰ م یاد
كردهاند (سباط، ۲۳۵؛ مایرهوف، «انتقال ... ۱»،
۲۳، «آغاز ... ۲»، ۱۲۲، «از اسكندریه
... ۳»، ۲۱۳). اما جالب آنكه خود مایرهوف در برخی
مقالات دیگر گاه این تاریخ را ۲۱۷ق ــ
تاریخ یكی از نبردهای مأمون با بیزانس ــ یعنی
تنها یك سال پیش از مرگ او یاد كرده («پرتوی نو بر
دورۀ آغازین ... ۴»، ۲۶؛ شریف،
۱۶؛ نیز ركایا، ۳۳۸؛ ژولیوه،
۳۹)، و توجه نداشته كه این همه كارهای شگرفی
كه به بیتالحكمۀ مأمون نسبت دادهاند، چگونه یك ساله به انجام رسیده
است. مایرهوف در جایی دیگر سال تأسیس را
۲۱۵ق و نخستین رئیس آن را نیز حنین
دانسته كه آن هنگام تنها ۲۱ سال داشته است (ص ۱۶؛
قس: الیری، ۱۶۶، كه ضمن دارالحكمه نامیدن
این مؤسسه، تأسیس آن را نیز به توصیۀ جبرئیل
بن بختیشوع دانسته است؛ سعدی، ۴۱۲، كه انتصاب
حنین را به توصیۀ جبرئیل میداند؛ صدیقی،
۲۰-۲۱، كه تأسیس را به دورۀ هارون و ریاست
حنین را به ۸۳۰ تا ۸۳۳م نسبت میدهد؛
زقزوق، ۲۰۸، كه میافزاید این منصب پس
از حنین به فرزندش اسحاق و خواهرزادهاش حبیش رسید!؛ نیز:
سبع، ۱۸۸؛ زركان، ۱۷۱). درواقع گویا
هریك از نظرات مایرهوف به نحوی مستشرقان و نیز
مؤلفان معاصر عرب را به اشتباه انداخته است. برخی نیز بدون
اشاره به رئیس بیتالحكمه تنها به تأسیس آن در
۸۳۰ م اشاره كردهاند (حتى، ۴۱۰،
۳۱۰؛ الگود، ۱۰۴).
۱. »On the
Transmission ... « ۲. »Die Anfänge ... « ۳. »Von Alexandrien ... « ۴. »New Light on Early ... « ۵. »New Light on Ħunain
... «
مایرهوف با استناد به روایتی
از قفطی (ص ۱۷۱؛ البته راوی اصلی این
حكایت ابن جلجل، ص ۶۹، است و دیگران، از جمله ابن
ابی اصیبعه، ۱ /۱۸۹، آن را تكرار كردهاند)
كه براساس آن متوكل كاتبان زبردست و آگاه بر امر ترجمه را زیرنظر حنین
قرار داد تا ترجمههای آنان را بررسی كند؛ فرض كرده كه متوكل
در حدود سال ۲۴۲ق /۸۵۶م بیتالحكمه
را دوباره باز كرده، و در آن
دارالترجمهای به ریاست
حنین ترتیب داده است («پرتوی نو بر زندگی حنین
... ۵»، ۷۰۵-۷۰۶، «از اسكندریه»،
۲۲۳، ۲۱۳، «دانش»، ۳۱۸؛ نیز
نک : الیری، ۱۶۸-۱۶۹، كه دورۀ متوكل
را دوران اوج بیتالحكمه میداند؛ صدیقی،
۱۸؛ تامر، ۷۸). در حالی كه برخی دیگر
باتوجه به مخالفت متوكل با علوم عقلی، تصور كردهاند كه وی
قاعدتاً باید با فعالیت بیتالحكمهای كه مركز علوم
عقلی است، مخالف باشد (مثلاً سوردل، «بیتالحكمة»،
۱۱۴۱) و گاه به صراحت سیاستهای وی
را علت اصلی زوال بیتالحكمه دانستهاند (بالتی گسدن،
۱۵۰، كه البته جریان محنه در روزگار مأمون را نیز
مؤثر میداند).
از طرفی اغلب محققان با استناد
به برخی اشارات ابن ندیم (و نیز حمزۀ اصفهانی)،
تأكید كردهاند كه بیتالحكمه یا خزانة المأمون دست كم تا
نیمۀ دوم سدۀ ۴ق همچنان فعال بوده است (در اینباره، نک : ادامۀ مقاله).
اما اشارۀ برخی نویسندگان به باقی بودن بیتالحكمه
تا هجوم مغول در ۶۵۶ق به بغداد (نک : كرنكو،
۱۰۴۵؛ عنایتالله، ۱۶۰؛ غنیمه،
۸۹؛ صفا، ۱ /۵۰؛ فانی، ۲۱؛ تكریتی،
۲۰۳)، تنها مبتنی بر اشارۀ قلقشندی
(۱ /۴۶۶) به از میان رفتن «كتابخانۀ خلفای
عباسی در بغداد، یكی از ۳ كتابخانۀ بزرگ جهان
اسلام» پس از حملۀ مغولها، و شاید خبری از ابن شاكر كتبی است كه
براساس آن، ۴۰۰ هزار كتاب موجود در كتابخانۀ
رصدخانۀ مراغه را سربازان مغول از عراق و شام گرد آورده بودند. گرچه هیچیك
از این دو اشارهای به بیتالحكمه نكردهاند، اما مؤلفان یاد
شده فرض كردهاند كه برای نگهداری این همه كتاب (كه در
شمار آن بسیار اغراق شده) هیچ جایی مناسبتر از بیتالحكمۀ آرمانی
آنان نبوده است. در حالی كه منظور قلقشندی احتمالاً كتابخانۀ مدرسۀ
مستنصریۀ بغداد بوده كه هنگام یورش مغولها تنها ۲۵ سال از
تأسیس آن میگذشته است.
كاربرد عبارات بیتالحكمه یا
خزانةالحكمه در آثار دورۀ اسلامی: پیش از بررسی چیستی و كاركرد
نهادی كه در دورۀ نخست خلافت عباسی، چنین نامی بر خود داشته، باید
نخست دانست كه اصولاً در دورۀ اسلامی این دو عبارت در چه مواردی به كار میرفته
است؛ زیرا چنانكه گفته شد، گویا بیشتر مؤلفان معاصر با پیش
داوری درخصوص بار معنایی این دو عبارت دچار اشتباه
شدهاند.
در ردیهای كه عثمان بن
سعید دارمی بر بشر مریسی (ه م) نوشته، عبارت بیتالحكمه
در كنار نام معاویۀبن ابیسفیان آمده است؛ اثری كه بشر در آن به بیتالحكمه
اشاره كرده، همچون دیگر آثارش از میان رفته، اما دارمی
در ردیۀ خود سخن بشر را
چنین آورده است: «رقیب
همچنین مدعی است كه ... معاویه «بیتی» داشت
به نام بیتالحكمه. هرگاه حدیثی مییافت، در
آنجا ثبت میكرد» (ص ۱۳۵؛ نیز نک : عش،
۱۱-۱۲؛ بالتی گسدن، ۱۳۳). مهم
نیست كه در روزگار معاویه چنین جایی وجود
داشته، یا نه، بلكه مهم آن است كه در این روایت، بیتالحكمه
به وضوح معادل جایی شبیه به كتابخانۀ قصر به كار
رفته است. خبری كه مسعودی دربارۀ عادات معاویه
یاد كرده است، وجود كتابخانۀ سلطنتی را در قصر تأیید میكند. براساس این
روایت معاویه تا پاسی از شب میخوابید و سپس
برمیخاست تا كتابدارانش كتابهایی دربارۀ سیاستها،
جنگها و نیرنگهای سلاطین برایش بخوانند ( مروج ... ،
۳ /۲۲۲؛ نیز عش، ۱۲-۱۳).
در مورد اطلاق نام بیتالحكمه
بر كتابخانۀ سلطنتی شواهد دیگری نیز دردست است. در برخی
روایات ترجمۀ عربی دیباچۀ كلیله و دمنه به قلم ابن مقفع، كتابخانۀ سلطنتی
پادشاه هند بیتالحكمه و كتابخانههای پادشاهان پیشین
خزائن الحكمة نامیده شده است (ص ۳۱، ۳۸). حمزۀ
اصفهانی نیز در الامثال الصادرة عن بیوت الشعر، كتابخانههای
سلطنتی ساسانیان را بیوت الحكمه نامیده است. سرخسی
نیز در آداب الملوك این نامگذاری را تأیید میكند
(نک : فان اس، III /۲۰۰؛ گوتاس،
۵۴-۵۵).
واقدی از بیرون آوردن
پرچمهای اسكندر مقدونی از محلی به نام بیتالحكمه یاد
میكند (۱ /۳۰۲) كه چنین چیزی
نیز میتواند بخشی از یك كتابخانۀ سلطنتی
باشد. در موردی دیگر مسعودی از تالارهایی در مصر
كه در آنها بتهایی طلایی به نشانۀ هریك
از ستارگان مهم نگاهداری میشده، با عنوان «برب» (جمع آن: برابی)
یا «بیتالحكمه» یاد كرده است ( اخبار ... ،
۹۱). مقریزی افزون بر تكرار همین موارد به نقل
از اخبارالزمان مسعودی، آورده است كه هر شهر مصر قدیم دارای
«خزائن من الحكمة» بوده كه یكی به نگاهداری بتی
با سیمای انسان برای خورشید و چیزهایی
از این قبیل اختصاص داشته است (۱ /۱۳۰،
۱۴۴، ۱۸۶، قس: ۱
/۱۶۰). ابنندیم نیز در آخرین سطور الفهرست
و در مبحث علوم غریبه تنها به وجود «برابی» و بیوتالحكمه
در مصر اشاره میكند (ص ۳۶۰) و قفطی هنگام
اشاره به «ذوالنون اخمیمی» او را یكی از ملازمان
(خادمان؟) «بربا» در سرزمین اخمیم ــ بیتی از بیوتالحكمۀ كهن
ــ میداند و میافزاید كه در این بیت تصاویری
بوده كه مؤمنان را ایمان، و كافران را طغیان میافزاید
(ص ۱۸۵؛ نیز نک : واقدی، ۱
/۳۰۱، كه از البیت المصور بالحكمۀ یاد
كرده است). همچنین در اخبار فتح اندلس از وجود بیتالحكمهای
در این سرزمین آگاه میشویم كه در آن برخی
تصاویر و طلسمات وجود داشته است (ابن خلكان، ۵
/۳۲۳- ۳۲۸؛ مقری، ۱
/۲۴۳- ۲۴۸).
پس میتوان گفت كه دو عبارت
بیتالحكمه و خزانةالحكمه در دورۀ اسلامی بر جایهای
مختلف، از اتاقی حاوی چند مجسمه، تصویر یا طلسم
گرفته تا كتابخانۀ سلطنتی كه در آن روزگار وظیفۀ كنونی
موزهها را نیز برعهده داشته، اطلاق میشده است. اما از سوی
دیگر عنوان خزانةالحكمه كه ابن ندیم و دیگران به وضوح
آن را معادل بیتالحكمه به كار بردهاند، دست كم بر دو كتابخانۀ دیگر
كه هر دو را علی بن یحیی بن منجم، یكی
را در اوایل سدۀ ۳ق برای فتح بن خاقان و دیگری را مدتی
بعد برای خودش تأسیس كرده بود (یاقوت، ۵
/۲۰۰۸؛ ابن طاووس، ۱۵۷)، اطلاق شده
است. بهكار رفتن عنوان «صاحب بیت حكمۀ من بیوت
حكم المأمون» درخصوص حسن بن مرار صنوبری، نیای شاعر
معروف ابوبكر احمدبن محمدبن حسن ضبی (ابن عساكر، ۵
/۲۳۹؛ ذهبی، تاریخ ... ، ۱۰۰؛
صفدی، ۷ /۳۷۹؛ نیز نک : ابن شاكر، ۱
/۱۲۲) و نیز اطلاق عنوان بیتالحكمه بر كتابخانۀ فتح
بن خاقان در یك مورد ــ كه در آن از «سند (در اصل: سندی) بن
علی وراق» به عنوان «صاحب بیتالحكمة فتح بن خاقان» یاد
شده است (صفدی، ۱۵ /۴۸۷) ــ این
تردید را پدید میآورد كه شاید هر دو عنوان بیتالحكمه
یا خزانةالحكمه اسامی عام و معادل «خزانة الكتب» باشند؛ اما چون
وجود یك كتابخانۀ وابسته به دارالخلافه در دورۀ عباسیان رایج بوده،
به ناچار فرض میكنیم كه این كتابخانه بهطور خاص بیتالحكمه
و گاه خزانةالحكمه، و از روزگارمأمون به بعد نیز خزانةالمأمون نامیده
میشده است و نیز به ناچار همۀ اخباری
را كه ارتباط آنها با بیتالحكمهها (در صورت درستی تعدد اینگونه
مراكز) یا خزانةالحكمههای شخصی مسلم نباشد، به این
كتابخانۀ دولتی مربوط فرض میكنیم (نیز نک : براون،
۵؛ گوتاس، ۵۵).
اشارات مآخذ كهن: همۀ آنچه
از متون كهن دربارۀ این نهاد درمییابیم، آن است كه تنی
چند از دانشمندان آن روزگار در آنجا به كار مشغول، یا دارای
عنوان صاحب بیت / خزانةالحكمه بودهاند.
دربارۀ وجود جایی
به نام بیتالحكمه در روزگار هارون، تنها دو شاهد دردست است. ابنندیم
آورده است كه علان شعوبی ایرانی، پیوسته با خاندان
برمكی رفت و آمد داشت و در بیتالحكمه برای هارون، مأمون
و برمكیان نسخهبرداری میكرد (ابن ندیم،
۱۰۵؛ یاقوت، ۴ /۱۶۳۱؛ صفدی،
۱۹ / ۵۵۸، كه وی را علان وراق نیز
نامیدهاند). اما برخلاف تصور مؤلفان معاصر، نمیتوان تنها با
استناد به آنچه ابنندیم آورده است، وی را از كارمندان بیتالحكمه
(بهویژه با تصوری كه امروزه از كارمند داریم) دانست؛ زیرا
به تأكید یاقوت، او دكان وراقی داشته، و به كار استنساخ،
تجلید و فروش نسخ خطی مشغول بوده (همانجا)، و قاعدتاً همكاری
وی با بیتالحكمه گاه به گاه و موردی (به تعبیر
امروزی: پاره وقت) بوده است. ابن ندیم آورده است كه ابوسهل
بن نوبخت در خزانةالحكمۀ هارون كار میكرد (ص ۲۷۴). قفطی كه
ابوسهل منجم را بر اثر خلط با دیگر اعضای خاندان نوبختی از
«ائمۀ متكلمین» برشمرده، هنگام نقل سخن ابن ندیم آورده است
كه هارون وی را بر ریاست «خزانة كتبالحكمة» گمارد و او آنچه را
كه از كتب حكمت مییافت، به فارسی ترجمه میكرد (ص
۲۵۵). گویا قفطی در اینجا سخن ابن ندیم
را به میل خود و براساس برداشتی كه از آن داشته، تغییر
داده است.
از آنچه گذشت میتوان دریافت
كه این نهاد پیش از نابودی برمكیان
(۱۸۷ ق /۸۰۳م) وجود داشته است. سرپرست بیتالحكمه
را ظاهراً «صاحب» مینامیدهاند. گویا نخستین كسی
كه این منصب را داشته، شخصی به نام سلم است كه همواره از
او به صورت «سلم صاحب بیتالحكمه» یاد شده است. كهنترین
مدركی كه از وی دردست است و هیچیك از محققان قبلی
نیز بدان توجه نداشتهاند، قطعهای از آثار جاحظ است. جاحظ در
رسالۀ «فصل ما بین العداوة والحسادة» آورده است كه گاه برخی
آثار خود را كه از لحاظ لفظ و معنی كمتر از آثار دیگرش بوده، به
كسانی چون ابن مقفع، خلیل بن احمد فراهیدی، سلم
صاحب بیتالحكمه، یحیی بن خالد، عتابی و دیگر
مؤلفانی كه از لحاظ زمانی جلوتر از وی بودهاند، نسبت داده
است (ص ۳۵۱، نیز المحاسن ... ، ۴، كه خطبۀ آن
تكرار بخشی از همین رساله است).
براساس آنچه ابن ندیم دربارۀ سلم
آورده است، میدانیم كه یحیی بن خالد بن
برمك ــ كه از نخستین ترجمۀ عربی مجسطی راضی نبود ــ ابوحسان و سلم صاحب بیتالحكمه
را به فراهم آوردن ترجمهای نیكو گمارد و آنان پس از فرا خواندن
مترجمان با دقت و تلاش بسیار، این كار را به پایان
رساندند (ص ۲۶۷- ۲۶۸؛ نیز نک : قفطی،
۹۷- ۹۸؛ قس: حاجی خلیفه، ۵
/۳۸۶، كه او را سلمان نامیده). سلم همچنین یكی
از اعضای گروه فرستاده شده به فرمان مأمون به بیزانس برای
انتخاب كتاب (ابن ندیم، ۲۴۳؛ ابن ابی اصیبعه،
۱ /۱۸۷؛ حاجی خلیفه، ۳
/۹۵؛ قس: صفدی، ۱۳
/۲۱۶-۲۱۷، كه وی را سلمان نامیده)،
«صاحب بیتالحكمه با شراكت سهل بن هارون»، از جملۀ
مترجمان پهلوی به عربی، و نیز فراهم آورندۀ یكی
از آثار مبتنی بر كلیله و دمنه (ابنندیم،
۱۲۰-۳۰۵) بوده است. ابن عبدربه نیز
در مورد «سلیمان صاحب بیتالحكمه» ــ كه باید همان سلم
باشد ــ آورده است كه روزی جعفر بن یحیى برمكی با
لباس مردم عادی به نزد وی رفت و سلم پس از آنكه ثمامة بن
اشرس جعفر را به او شناساند، گفت كه نمیداند چگونه به خاطر لطف بزرگی
كه جعفر در حق وی روا داشته، تشكر كند (۲ /۱۲۷؛
در مورد كسانی كه با سلم تشابه اسمی داشتهاند، نک : بالتی
گسدن، ۱۴۲).
از آنچه گفته شد بر میآید
كه سلم، یكی از ادبای روزگار هارون و مأمون بوده كه در
ترجمۀ آثار پهلوی و یونانی به عربی نیز دست
داشته، و در روزگار مأمون مدتی سرپرست بیتالحكمه بوده است.
اما از سخن جاحظ و ابن ندیم نمیتوان استنباط كرد كه وی
در روزگار هارون نیز چنین منصبی داشته است، زیرا بعید
نیست كه این دو وی را به لقبی كه بعدها گرفته،
ملقب ساخته باشند.
به هر حال سلم در روزگار مأمون در این
منصب دو شریك نیز داشته است: یكی شخصی به
نام سعیدبن هُریم (یا هارون) كاتب كه به گفتۀ ابن
ندیم از مترجمان فارسی به عربی و از جملۀ بلغای
عرب بوده، و جاحظ به آثار وی استناد میكرده است (ص
۱۲۰، ۱۲۵؛ نیز نک : یاقوت،
۳ /۱۳۷۹؛ صفدی، ۱۵
/۲۶۹: سعید بن هریم؛ نیز عش،
۳۹؛ بالتی گسدن، ۱۴۳) و دیگری
سهل بن هارون بن راهیون دستمیسانی (اهل دشت میشان)
مشهور به این راهیون، ادیب برجستۀ ایرانی
كه یقیناً مشهورترین دارندۀ این
عنوان بوده است. او نیز مانند دو تن دیگر از جملۀ بلغا
و از مترجمان فارسی به عربی بوده است (ابنندیم،
۱۰، ۱۲۰، ۱۲۵،
۳۰۵، كه در مورد وی هر دو عبارت «صاحب بیتالحكمه»
و «صاحب خزانةالحكمه» را به كار برده است؛ نیز نک : خطیب،
۳ / ۳۶۹؛ یاقوت، ۳
/۱۴۰۹؛ صفدی، همانجا). گویا اشارۀ ابن
ندیم در مورد استناد جاحظ به آثار سعیدبن هارون درواقع مربوط به
سهل بوده، زیرا جاحظ در بیشتر آثار خود بارها به سهل بن هارون
استناد كرده است، اما استنادی به سعیدبن هارون (یا هریم)
یافت نشد. سهل بن هارون را با لقب «كاتب على خزانةالحكمه» نیز
خواندهاند (ابوحیان، ۱ /۳۷؛ ابن نباته،
۲۴۲) كه در این مورد كاتب به همان معنی رئیس
به كار رفته است. حسن بن مرار مشهور به ضبی نیز چنانكه گفته
شد، عنوان «صاحب بیت حكمة من بیوت حكم المأمون» داشته است
(ابن عساكر، ۵ /۲۳۹؛ ذهبی، تاریخ،
۱۰۰؛ صفدی، ۷ /۳۷۹؛ نیز
نک : ابن شاكر، ۱ /۱۲۲).
شخصی به نام احمدبن محمد نیز
عنوان صاحب بیتالحكمه داشته است كه در مورد وی تنها میدانیم
یكی از راویان متروك حدیث بوده، و از مالك بن انس
روایتی كرده است (ابن جوزی، كتاب الضعفاء ... ، ۱
/۸۴؛ ذهبی، میزان ... ، ۱
/۱۵۲، المغنی، ۱ / ۵۸؛ ابنحجر،
۱ /۳۲۳). گذشته از این، به گفتۀ ابنندیم:
ابن ابیالحریش در خزانةالحكمه برای مأمون جلدسازی
میكرد و محمد بن موسى خوارزمی نیز پیوسته در
خزانةالحكمۀ مأمون مشغول به كار بود یا در خزانةالحكمه برای مأمون
كار میكرد (ص ۱۰، ۲۷۴).
۱. La
Chronique de Séert.
به گفتۀ بالتی
گسدن در كتابی سریانی به نام «تاریخ سیرت۱»
ضمن اشاره به نسخهای مجعول از معاهدۀ میان
حضرت محمد(ص) و مسیحیان نجران، از حضور شخصی به نام حبیب
در بیتالحكمه یاد شده است (ص ۱۴۴). همچنین
در افسانهای كه نخستینبار قفطی بدان اشاره كرده، موسی
بن شاكر، پدر بنی موسى (ه م)
راهزنی توبهكار است كه هنگام
مرگ وی فرزندانش خردسال بودهاند. پس مأمون آنها را به اسحاق بن
ابراهیم مصعبی میسپارد و او (یا خود مأمون؟) این
۳ برادر را زیرنظر یحیی بن ابی منصور،
ستارهشناس بنام ایرانی در بیتالحكمه جای میدهد
(ص ۴۴۱؛ نیز نک : ابن عبری،
۲۶۴؛ قس: ه د، ۱۲ /۶۸۷، كه به
استناد همین روایت مصعبی را «مسئول بیتالحكمه»
خوانده است). گرچه این افسانه حتى با آنچه خود قفطی دربارۀ موسی
بن شاكر آورده، تناقض دارد (ص ۳۱۵؛ نیز ه د،
همانجا)، اما برخی با استناد به همین نكته، بنی موسی
و یحیی بن ابی منصور را نیز از كاركنان بیتالحكمه
دانستهاند (مثلاً عش، ۴۱؛بالتی گسدن،
۱۴۵-۱۴۶).
تنها سندی كه در مورد برخی
وظایف بیتالحكمه، افزون بر نگاهداری كتاب، دردست داریم،
برپایۀ روایتی از كتاب الحیدة است. این كتاب شرح
داستان گونه و یقیناً اغراقآمیز مناظراتی میان
عبدالعزیز بن یحیى كنانی (د ۲۴۰ ق
/۸۵۴ م)، از یكسو و بشر مریسی و یاران
وی (یعنی معتزله و جهمیه) از سوی دیگر،
دربارۀ قدیم یا مخلوق بودن قرآن كریم است. براساس این
روایت، كنانی با شنیدن ماجرای محنه ــ كه براساس
آن اعتقاد به قدیم بودن قرآن ممنوع شده بود ــ از مكه به بغداد میآید
و جسورانه اعلام میكند كه قرآن مخلوق نیست. وی در
مناظرهای، به گفتۀ خود، حریف را به سختی درهم میشكند. سپس بشر و
طرفداران وی، به انگیزۀ انتقام، بر آن میشوند كه
در جلسهای كه هر جمعه در بیتالحكمه و معمولاً با حضور مأمون
برگذار میشده است، خشم خلیفه را برضد كنانی برانگیزانند.
كنانی یك بار نیز به برگذاری جلسهای دیگر
در «جایی جز بیت الحكمه» اشاره میكند و شرح ماجرا
را با تفصیل و آب و تاب تمام میآورد. با صرف نظر از جنبههای
اغراقآمیز این روایت، از سخن وی میتوان دریافت
كه ظاهراً هر جمعه جلسهای در بیتالحكمه برگذار میشده، و
مأمون در این جلسه در جایگاهی خاص و در پس پرده مینشسته
است، چنان كه سخنان همۀ حاضران را میشنیده، و البته حاضران نیز از حضور وی
در پس پرده آگاه بودهاند و گاه نتایج مباحثات خود را بر وی
عرضه میداشتهاند (نک : ص
۱۴۸-۱۵۱). البته سبكی در طبقات
الشافعیة انتساب كتاب به او را ساختگی میداند (۱
/۲۶۵-۲۶۶؛ قس: ابن ندیم
۱۸۴؛ نیز خطیب، ۱۰
/۴۴۹، كه بر درستی انتساب این كتاب به كنانی
تأكید كردهاند) و حتى گفتهاند كه كتاب الحیدة، پس از مرگ
عبدالعزیز كنانی نوشته شده است (دربارۀ این
كتاب، نک : فاناس، III /۵۰۴-۵۰۸).
گوتاس با تكیه بر احتمال جعلی
بودن این كتاب بر آن است كه بیتالحكمه نمیتوانسته جایی
برای این گونه مناظرات باشد و اصولاً چنین كار سبكی
(یعنی برگذاری مناظره در كتابخانه) را از مأمون بعید
دانسته است (ص ۵۹). اما در اصل ماجرا نمیتوان چندان تردید
كرد، چه، این مناظره چندان مشهور بوده كه خلیفه القادربالله
در ۴۲۰ ق / ۱۰۲۹ م در اعلامیهای
مبنی بر تفسیق معتقدان به خلق قرآن، بدان اشاره كرده است
(ابن جوزی، المنتظم، ۹
/۲۲۳-۲۲۴). به هر حال درستی یا
نادرستی انتساب این كتاب به كنانی به درستی آن
جزء از ماجرا كه به برگذاری جلسهای در بیتالحكمه اشاره
دارد، لطمه نمیزند؛ زیرا بعید است كه مؤلف، با دروغپردازی
در این خصوص ــ كه هیچ كمكی به وی نمیكرده
ــ اثر خود را بیش از پیش در معرض اتهام قرار داده باشد؛ ضمن اینكه
برگذاری جلسات مناظره میان علما در یك كتابخانه آن قدر
عجیب و خارقالعاده نیست كه برای باور داشتن آن به
شواهد متعدد و اخبار متواتر نیاز باشد.
در هیچ یك از مآخذ معتبر
به تأسیس بیتالحكمه كمترین اشارهای نشده است. بیشتر
مؤلفان معاصر با اساس قرار دادن روایات پراكنده و گاهی مشكوك
مربوط به آورده شدن برخی آثار یونانیان از بیزانس،
تاریخی تقریبی برای تأسیس بیتالحكمه
یاد كردهاند. در مآخذ كهن تنها ارتباطی كه میان این
انتقال كتابها و بیتالحكمه به چشم میخورد، حضور «سلم صاحب بیتالحكمه»
در زمرۀ فرستادگان مأمون برای گزینش كتاب است؛ اما از آنجا كه
معمولترین مكان برای حفظ كتبی كه برای خلیفه
فرستاده میشده، كتابخانۀ سلطنتی است، به ناچار فرض میكنیم كه این
كتابها به بیتالحكمه میرسیدهاند. گذشته از روایت
مشكوك ابن جلجل درخصوص انتقال كتب عموریه و آنكارا به بغداد در
روزگار هارون، روایات دیگری درخصوص دریافت كتاب در
روزگار مأمون وجود دارد كه مؤلفان معاصر، به ویژه یوسف عش (ص
۲۸-۳۱)، با جداگانه فرض كردن آنها، تا ۳ نوبت
دریافت كتاب برشمردهاند.
قاضی صاعد اندلسی آورده
است كه مأمون با ارسال هدایایی گرانقدر از امپراتور بیزانس
خواست تا برخی آثار فلسفی را برای وی بفرستند.
امپراتور نیز در پاسخ شماری از آثار افلاطون، ارسطو، بقراط، جالینوس،
اقلیدس، بطلمیوس و ... را فرستاد (ص
۲۱۳-۲۱۴؛ نیز نک : ابن عبری،
۲۳۵-۲۳۶). عش تاریخ این رویداد
را پیش از ۲۰۴ ق / ۸۱۹ م، یعنی
پیش از ورود مأمون به بغداد حدس زده (ص ۲۸) كه غیرمعقول
است. براساس روایت دیگر مأمون در نامهای از امپراتور بیزانس
اجازه خواست تا گزیدهای از آثار موجود در كتابخانههای بیزانس
را به بغداد آورد. امپراتور نخست سرباز زد، اما سپس موافقت كرد و مأمون نیز
حجاج بن یوسف بن مطر، ابن بطریق، سلم صاحب بیتالحكمه
و دیگران و «چنان كه گفتهاند: ابن ماسویه» را برای
انتخاب كتاب فرستاد تا آنچه را مناسب میدانند، به بغداد آورند و به
ترجمۀ این آثار فرمان داد (ابن ندیم، ۲۴۳؛
ابن ابی اصیبعه، ۱ /۱۸۷؛ صفدی،
۱۳ /۲۱۶-۲۱۷؛ حاجی خلیفه،
۳ /۹۵). یوسف عش تاریخ این رویداد
را با اشتباه در نقل از مقریزی ــ كه اشارهای مختصر به این
ماجرا دارد ــ «چند سال پیش از ۲۱۰ ق» و به احتمال
قوی اندكی پس از ۲۰۴ق دانسته است (همانجا؛ نیز
نک : بالتی گسدن، ۱۳۴-۱۳۵، كه
ظاهراً استناد وی به مقریزی به واسطۀ عش بوده، و
در نتیجه اشتباه او را تكرار كرده است)؛ در حالی كه مقریزی
در موضعی كه عش بدان استناد كرده، از «سالهای
۲۱۰ و اندی» یاد كرده است (۲
/۳۵۷: فی اعوام بضع عشرۀ سنة و مأتین).
به نظر میرسد كه مقریزی براساس تاریخ جنگ میان
مأمون و امپراتور بیزانس (۲۱۵- ۲۱۸ق
/۸۳۰-۸۳۳ م) این تاریخ تقریبی
را ارائه كرده باشد.
روایتی دیگر درخصوص
دریافت كتاب حاكی از آن است كه این كتابها احتمالاً ما
بازاء غرامت جنگ با حكمران قبرس، یا تحفهای برای خودداری
مأمون از هجوم به بیزانس بوده است (ابن نباته،
۲۴۲؛ طاش كوپریزاده، ۱ /۲۴۲؛
حاجی خلیفه، همانجا؛ قفطی، ۲۹-۳۰).
در روایات مختلف داستانی كه عش آن را نوبت سوم دریافت
كتاب نامیده، دو عنصر مشترك وجود دارد: مخالفت اولیۀ
حكمران بیزانس یا قبرس پس از مشورت با امیران و دانشوران
كشور و تغییر نظر وی پس از مشورت با یكی از
روحانیان برجسته كه معتقد بود با فرستاده شدن آثار فلسفی و علمی
به سرزمینهای اسلامی، ایمان مسلمانان سست خواهد شد.
صرفنظر از جنبههای داستانپردازانه و عوامپسند این ماجراها كه
با گذشت زمان جزئیات آنها بیشتر میشود، در روزگار مأمون به
احتمال قوی تنها در یك نوبت آثاری از بیزانس به
بغداد آورده شده، به ویژه آنكه در هر یك از مآخذ كهن، تنها به
یكی از روایات مختلف دریافت كتاب اشاره شده است و
اگر بخواهیم بر درستی اصل روایت مخدوش ابن جلجل نیز
اصرار بورزیم، در مجموع دو بار شماری كتاب به بغداد آمده است.
به هر حال به نظر میرسد شمار این كتابها چندان قابل توجه
نبوده است. اگر مجموعۀ آثار یونانی بیتالحكمه چندان كه مؤلفان معاصر
پنداشتهاند، غنی بوده است (مثلاً نک : عش،
۳۰-۳۱)، چرا بنی موسی برای نسخ خطی
اثری به شهرت و اهمیت مخروطات آپولونیوس به شهرهای
مختلف سفر میكردند (بنیموسى، ۶۲۱
-۶۲۹)، یا حنین بن اسحاق را برای یافتن
نسخۀ یونانی برخی آثار مشهور جالینوس به بیزانس
و جاهای دیگر میفرستادند؛ چرا كه حنین در رسالهای
كه دربارۀ ترجمههای آثار جالینوس نگاشته، هرگز به بهرهوری
از نسخ یونانی كتابخانۀ بیتالحكمه اشاره نمیكند
و همواره بر كتابخانۀ شخصی خود متكی است. در واقع باید گفت كه برخلاف
تصور مؤلفان معاصر نه تنها شاهدی دربارۀ اشتغال
مترجمان مشهور در بیت الحكمه در دست نیست، بلكه همان اندك
شواهد موجود نیز حاكی از آن است كه این كتابخانه حتى از
فراهم آوردن نسخههای خطی یونانی قابل اعتماد، مهمترین
نیاز مترجمانی چون حنین، عاجز بوده است. گذشته از این،
حنین در میان حامیان خود نیز هرگز از هیچ خلیفهای
یاد نمیكند. بیشتر ترجمههای سریانی به
عربی وی به درخواست ابن ماسویه، آل بختیشوع و چند
پزشك جندیشاپوری دیگر، و اغلب ترجمههای یونانی
یا سریانی به عربی وی نیز به سفارش بنی
موسى و علی بن یحیى مشهور به ابن منجم بوده است (نک : ه
د، ۱۲ /۶۸۵،
۶۸۹-۶۹۰). حال اگر فعالیتهای
حنین و شاگردانش و دیگر وابستگان بنی موسى، بنی منجم
و دیگر حامیان مشهور نهضت ترجمه را از بیت الحكمه جدا كنیم،
از دوران شكوفایی نهضت ترجمه در میانۀ سدۀ
۳ق چه چیزی باقی میماند؟ در نتیجه چنان
كه گوتاس (ص ۶۰) و صلیبا (ص ۲۶) نیز پیش
از این یادآور شدهاند، باید در خصوص نقش بیتالحكمه،
حاكمیت سیاسی و به ویژه نقش مأمون در فرایند
انتقال و ترجمۀ علوم بازنگری كنیم.
بیتالحكمه اگر آن چنانكه به
نظر میرسد كتابخانۀ دارالخلافه بوده، عجیب نخواهد بود كه از روزگار مأمون به بعد
خزانۀ المأمون نیز نامیده شود. با این همه، از سرنوشت
آن پس از خلافت وی، چیزی نمیدانیم. ابن ندیم
اشاراتی كوتاه در این باره دارد: نخست به نقل از مأخذی
ناشناس («و قدقیل ... ») آورده است كه در خزانۀ المأمون نامهای
منسوب به جد پیامبر (ص) بود. سپس به دیدن «نمونهای از خط
حمیری كه جزئی از خزانۀ المأمون، و
به فرمان مأمون ترجمه شده بود» و نقل «حروف الفبای حبشی كه
شبیه الفبای حمیری است، از ]یكی از دستنوشتههای[
خزانة المأمون» اشاره میكند (ص ۱۰، ۱۹) و
سرانجام مطلبی را از «كتابی با كتابت بسیار كهن، گویا
از نسخههای خزانة المأمون» نقل میكند (نک : ص ۲۱: یشبه
ان یكون من خزانة المأمون). حمزۀ اصفهانی نیز یكی
از مآخذ خود در نگارش تاریخ سنی ملوك الارض را « تاریخ ملوك
الفرس المستخرج من خزانة المأمون» میداند (ص ۱۰). برخی
از محققان این اشارات ابن ندیم و حمزۀ اصفهانی
را حاكی از برجای بودن بیتالحكمه یا خزانة المأمون تا
روزگار ابن ندیم دانستهاند (مثلاً نک : بالتی گسدن،
۱۴۹)؛ در حالی كه نهتنها هیچ یك از
اشارات این دو را نمیتوان شاهدی بر این امر دانست،
بلكه از تردیدی كه ابن ندیم درمورد انتساب نسخهها به
خزانۀ المأمون داشته، میتوان استنباط كرد كه برعكس، در آن روزگار
این كتابخانه پراكنده شده، و جای مشخصی نداشته است.
از آنچه گذشت، میتوان گفت كه
براساس شواهد معتبر بیتالحكمه یا خزانة الحكمه كتابخانهای
بوده كه در روزگار هارونالرشید، دست كم پیش از نابودی
برمكیان در ۱۸۷ق /۸۰۳م، وجود داشته،
در اواخر روزگار مأمون (یعنی زمانی كه ماجرای محنه
پیش آمد)، جلسات مناظره، گاه با شركت خلیفه نیز در آن
برگذار میشده، و در سدۀ ۴ ق كتابهای آن پراكنده شده بوده است. بیتالحكمه
هیچ نقش مستقیمی در نهضت ترجمه نداشته است و مترجمان
عمدتاً با پشتیبانی برخی دولتمردان دانشور و دانشدوست (و
نه پشتیبانی دولتی) به كار مشغول بودهاند. هر چند بعید
نیست برخی مترجمان عصر هارون و مأمون (همچون ابن بطریق)،
از كتابهای آن بهره برده باشند. البته انكار نمیتوان كرد كه
در آن روزگار نظر مثبت شخص خلیفه، گرچه شاید هرگز به صراحت
ابراز نشده باشد، لازمۀ انجام دادن هر كار مستمر و از جمله نهضت ترجمه بوده است.
Apollonius, Conics Books V to VII, The
Arabic Translation of the Lost Greek Original in the Version of the BanūMūsā, ed.
and tr. G.j Toomer, New York, 1990; Balty-Guesdon, M. G., «Le Bayt al-Ħikma de
Baghdad», Arabica, Leiden, 1992, vol. XXXIX(2); Brockelmann, C., «Arabia», EI1;
Browne, E.G., Arabian Medicine, Cambridge, 1962; The ďinkarĐ, tr. B.
Sanjana, Bombay, 1900; Eche, Y., Les Bibliothèques arabes, Damascus, 1967;
Elgood, C.L., A Medical History of Persia and the Eastern Caliphate, Amsterdam,
1951; GAL; Gutas, D., Greek Thought, Arabic Culture, New York, 1998; Hitti,
Ph., History of the Arabs, London, 1956; Inayatullah, «Bibliophilism in
Mediaeval Islam», Islamic Culture, Hyderabad Deccan, 1938, vol. XII(1);
Jacquart, D. and F. Micheau, La Médecine arabe et l’occident médiéval, Paris,
1990; Jolivet, J., «The Development of Philosophical Thought in its
Relationship with Islam up to Avicenna», Islam, Philosophy and Science, Paris,
1981; Krenkow, F., «Kitābkhāna», EI1; Mackensen, R. S., «Background of the History of Moslem Libraries»,
The American Journal of Semitic Languages and Literatures, Chicago, 1935-1936;
McPeak, W.J., «Meteorology in the Islamic World», Encyclopaedia of the History
of Sciences, Technology, and Medicine in Non-Western Cultures, ed. H. Selin,
London, 1997; Meyerhoff, M., «Von Alexandrien nach Bagdad», Sitzungsberichte
der preussischen Akademie der Wissenschaften Phil.-Hist. Kl, 1930; id, «Die
Anfänge der arabischen Ophthalmologie», VI me Congrès International
d’Histoire de la Médecine, Leyde-Amsterdam, 18-23 Juillet 1927, Antwerp, 1929;
id, «New Light on the Early Period of Arabic Medical and Ophthalmological
Science», Bulletin of the Ophthalmological Society of Egypt, 1926,vol.XIX; id,
«New Light on Ħunain Ibn Isħâq and his Period», Isis, Philadelphia, 1926, vol. VIII; id, «Science
and Medicine», The Legacy of Islam, ed. Th. Arnold and A. Guillaume, Oxford,
1931; id, «On the Transmission of Greek and Indian Science to the Arabs»,
Islamic Culture, Hyderabad, 1937, vol. XI; Mieli, A., La Science arabe, Leiden,
1966; Nasr, H., Islamic Science, World of Islam Festival Publishing Company
Ltd., 1976; Nicholson, R.A., A Literary History of the Arabs, Cambridge, 1907;
O’leary, De Lacy, How Greek Science Passed to Arabs, London, 1949; Rekaya, M.,
«Al-Ma’mūn B. Hārūn al-Rashīd», EI2; Rosenthal, F., «From Arabic Books and Manuscripts, XVI:
As-Sarakhsī on the Appropriate Behavior for Kings», Journal of the American
Oriental Society, 1995, vol. CXV, Sa’di, L. M., «A Bio-Bibliographical Study of
Hunayn Ibn Is-haq al-Ibadi (Johannitius)», Bulletin of the Institute of the
History of Medicine, 1934, vol. II(7); Saliba, G. «Arabic Science and the Greek
Legacy», From Baghdad to Barcelona, ed. J. Casulleras & J. Samsó,
Barcelona, 1996, vol. I; Sarton, G., Introduction to the History of Science,
Philadelphia, vol. I, 1927, vol. II, 1948; Sbath, P., «Kitab al-Azmina, le
livre des temps d’Ibn Massawaï, médecin Chrétien célèbre décédé en 857»,
Bulletin de l’Institut d’Egypte, Cairo, 1932-1933, vol. XV; Sharif, M. M.,
Muslim Thought: Its Origin and Achievements, Lahore, 1980; Siddīqī, M. Z.,
Studies in Arabic and Persian Medical Literature, Calcutta, 1959; Sourdel, D.,
«The Abbasid Caliphate», The Cambridge History of Islam, Cambridge, vol. I(A),
ed. P. M. Holt et al., 1970; id, «Bayt al-Hikma», EI2; Taylor, R.C., «East and
West: Islam in the Transmission of Knowledge from East to West», Encyclopaedia
of the History of Sciences, Technology, and Medicine in Non-Western Cultures,
ed. H. Selin, London, 1997; Ullmann, M., Islamic Medicine, Edinburgh, 1978; Van
Ess, J., Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidschra, Berlin,
1992.
یونس كرامتی
اشارات مآخذ كهن
همۀ آنچه از متون
كهن دربارۀ این نهاد درمییابیم، آن است كه تنی
چند از دانشمندان آن روزگار در آنجا به كار مشغول، یا دارای
عنوان صاحب بیت / خزانةالحكمه بودهاند.
دربارۀ وجود جایی
به نام بیتالحكمه در روزگار هارون، تنها دو شاهد دردست است. ابنندیم
آورده است كه علان شعوبی ایرانی، پیوسته با خاندان
برمكی رفت و آمد داشت و در بیتالحكمه برای هارون، مأمون
و برمكیان نسخهبرداری میكرد (ابن ندیم،
۱۰۵؛ یاقوت، ۴ /۱۶۳۱؛ صفدی،
۱۹ / ۵۵۸، كه وی را علان وراق نیز
نامیدهاند). اما برخلاف تصور مؤلفان معاصر، نمیتوان تنها با
استناد به آنچه ابنندیم آورده است، وی را از كارمندان بیتالحكمه
(بهویژه با تصوری كه امروزه از كارمند داریم) دانست؛ زیرا
به تأكید یاقوت، او دكان وراقی داشته، و به كار استنساخ،
تجلید و فروش نسخ خطی مشغول بوده (همانجا)، و قاعدتاً همكاری
وی با بیتالحكمه گاه به گاه و موردی (به تعبیر
امروزی: پاره وقت) بوده است. ابن ندیم آورده است كه ابوسهل
بن نوبخت در خزانةالحكمۀ هارون كار میكرد (ص ۲۷۴). قفطی كه
ابوسهل منجم را بر اثر خلط با دیگر اعضای خاندان نوبختی از
«ائمۀ متكلمین» برشمرده، هنگام نقل سخن ابن ندیم آورده است
كه هارون وی را بر ریاست «خزانة كتبالحكمة» گمارد و او آنچه را
كه از كتب حكمت مییافت، به فارسی ترجمه میكرد (ص
۲۵۵). گویا قفطی در اینجا سخن ابن ندیم
را به میل خود و براساس برداشتی كه از آن داشته، تغییر
داده است.
از آنچه گذشت میتوان دریافت
كه این نهاد پیش از نابودی برمكیان
(۱۸۷ ق /۸۰۳م) وجود داشته است. سرپرست بیتالحكمه
را ظاهراً «صاحب» مینامیدهاند. گویا نخستین كسی
كه این منصب را داشته، شخصی به نام سلم است كه همواره از
او به صورت «سلم صاحب بیتالحكمه» یاد شده است. كهنترین
مدركی كه از وی دردست است و هیچیك از محققان قبلی
نیز بدان توجه نداشتهاند، قطعهای از آثار جاحظ است. جاحظ در
رسالۀ «فصل ما بین العداوة والحسادة» آورده است كه گاه برخی
آثار خود را كه از لحاظ لفظ و معنی كمتر از آثار دیگرش بوده، به
كسانی چون ابن مقفع، خلیل بن احمد فراهیدی، سلم
صاحب بیتالحكمه، یحیی بن خالد، عتابی و دیگر
مؤلفانی كه از لحاظ زمانی جلوتر از وی بودهاند، نسبت داده
است (ص ۳۵۱، نیز المحاسن ... ، ۴، كه خطبۀ آن
تكرار بخشی از همین رساله است).
براساس آنچه ابن ندیم دربارۀ سلم
آورده است، میدانیم كه یحیی بن خالد بن
برمك ــ كه از نخستین ترجمۀ عربی مجسطی راضی نبود ــ ابوحسان و سلم صاحب بیتالحكمه
را به فراهم آوردن ترجمهای نیكو گمارد و آنان پس از فرا خواندن
مترجمان با دقت و تلاش بسیار، این كار را به پایان
رساندند (ص ۲۶۷- ۲۶۸؛ نیز نک : قفطی،
۹۷- ۹۸؛ قس: حاجی خلیفه، ۵
/۳۸۶، كه او را سلمان نامیده). سلم همچنین یكی
از اعضای گروه فرستاده شده به فرمان مأمون به بیزانس برای
انتخاب كتاب (ابن ندیم، ۲۴۳؛ ابن ابی اصیبعه،
۱ /۱۸۷؛ حاجی خلیفه، ۳
/۹۵؛ قس: صفدی، ۱۳
/۲۱۶-۲۱۷، كه وی را سلمان نامیده)،
«صاحب بیتالحكمه با شراكت سهل بن هارون»، از جملۀ
مترجمان پهلوی به عربی، و نیز فراهم آورندۀ یكی
از آثار مبتنی بر كلیله و دمنه (ابنندیم،
۱۲۰-۳۰۵) بوده است. ابن عبدربه نیز
در مورد «سلیمان صاحب بیتالحكمه» ــ كه باید همان سلم
باشد ــ آورده است كه روزی جعفر بن یحیى برمكی با
لباس مردم عادی به نزد وی رفت و سلم پس از آنكه ثمامة بن
اشرس جعفر را به او شناساند، گفت كه نمیداند چگونه به خاطر لطف بزرگی
كه جعفر در حق وی روا داشته، تشكر كند (۲ /۱۲۷؛
در مورد كسانی كه با سلم تشابه اسمی داشتهاند، نک : بالتی
گسدن، ۱۴۲).
از آنچه گفته شد بر میآید
كه سلم، یكی از ادبای روزگار هارون و مأمون بوده كه در
ترجمۀ آثار پهلوی و یونانی به عربی نیز دست
داشته، و در روزگار مأمون مدتی سرپرست بیتالحكمه بوده است.
اما از سخن جاحظ و ابن ندیم نمیتوان استنباط كرد كه وی
در روزگار هارون نیز چنین منصبی داشته است، زیرا بعید
نیست كه این دو وی را به لقبی كه بعدها گرفته،
ملقب ساخته باشند.
به هر حال سلم در روزگار مأمون در این
منصب دو شریك نیز داشته است: یكی شخصی به
نام سعیدبن هُریم (یا هارون) كاتب كه به گفتۀ ابن
ندیم از مترجمان فارسی به عربی و از جملۀ بلغای
عرب بوده، و جاحظ به آثار وی استناد میكرده است (ص
۱۲۰، ۱۲۵؛ نیز نک : یاقوت،
۳ /۱۳۷۹؛ صفدی، ۱۵
/۲۶۹: سعید بن هریم؛ نیز عش،
۳۹؛ بالتی گسدن، ۱۴۳) و دیگری
سهل بن هارون بن راهیون دستمیسانی (اهل دشت میشان)
مشهور به این راهیون، ادیب برجستۀ ایرانی
كه یقیناً مشهورترین دارندۀ این
عنوان بوده است. او نیز مانند دو تن دیگر از جملۀ بلغا
و از مترجمان فارسی به عربی بوده است (ابنندیم،
۱۰، ۱۲۰، ۱۲۵،
۳۰۵، كه در مورد وی هر دو عبارت «صاحب بیتالحكمه»
و «صاحب خزانةالحكمه» را به كار برده است؛ نیز نک : خطیب،
۳ / ۳۶۹؛ یاقوت، ۳
/۱۴۰۹؛ صفدی، همانجا). گویا اشارۀ ابن
ندیم در مورد استناد جاحظ به آثار سعیدبن هارون درواقع مربوط به
سهل بوده، زیرا جاحظ در بیشتر آثار خود بارها به سهل بن هارون
استناد كرده است، اما استنادی به سعیدبن هارون (یا هریم)
یافت نشد. سهل بن هارون را با لقب «كاتب على خزانةالحكمه» نیز
خواندهاند (ابوحیان، ۱ /۳۷؛ ابن نباته،
۲۴۲) كه در این مورد كاتب به همان معنی رئیس
به كار رفته است. حسن بن مرار مشهور به ضبی نیز چنانكه گفته
شد، عنوان «صاحب بیت حكمة من بیوت حكم المأمون» داشته است
(ابن عساكر، ۵ /۲۳۹؛ ذهبی، تاریخ،
۱۰۰؛ صفدی، ۷ /۳۷۹؛ نیز
نک : ابن شاكر، ۱ /۱۲۲).
شخصی به نام احمدبن محمد نیز
عنوان صاحب بیتالحكمه داشته است كه در مورد وی تنها میدانیم
یكی از راویان متروك حدیث بوده، و از مالك بن انس
روایتی كرده است (ابن جوزی، كتاب الضعفاء ... ، ۱
/۸۴؛ ذهبی، میزان ... ، ۱
/۱۵۲، المغنی، ۱ / ۵۸؛ ابنحجر،
۱ /۳۲۳). گذشته از این، به گفتۀ ابنندیم:
ابن ابیالحریش در خزانةالحكمه برای مأمون جلدسازی
میكرد و محمد بن موسى خوارزمی نیز پیوسته در
خزانةالحكمۀ مأمون مشغول به كار بود یا در خزانةالحكمه برای مأمون
كار میكرد (ص ۱۰، ۲۷۴).
به گفتۀ بالتی
گسدن در كتابی سریانی به نام «تاریخ سیرت»
ضمن اشاره به نسخهای مجعول از معاهدۀ میان
حضرت محمد(ص) و مسیحیان نجران، از حضور شخصی به نام حبیب
در بیتالحكمه یاد شده است (ص ۱۴۴). همچنین
در افسانهای كه نخستینبار قفطی بدان اشاره كرده، موسی
بن شاكر، پدر بنی موسى (ه م) راهزنی توبهكار است كه هنگام مرگ
وی فرزندانش خردسال بودهاند. پس مأمون آنها را به اسحاق بن ابراهیم
مصعبی میسپارد و او (یا خود مأمون؟) این ۳
برادر را زیرنظر یحیی بن ابی منصور، ستارهشناس
بنام ایرانی در بیتالحكمه جای میدهد (ص
۴۴۱؛ نیز نک : ابن عبری، ۲۶۴؛
قس: ه د، ۱۲ /۶۸۷، كه به استناد همین
روایت مصعبی را «مسئول بیتالحكمه» خوانده است). گرچه این
افسانه حتى با آنچه خود قفطی دربارۀ موسی
بن شاكر آورده، تناقض دارد (ص ۳۱۵؛ نیز ه د،
همانجا)، اما برخی با استناد به همین نكته، بنی موسی
و یحیی بن ابی منصور را نیز از كاركنان بیتالحكمه
دانستهاند (مثلاً عش، ۴۱؛بالتی گسدن،
۱۴۵-۱۴۶).
تنها سندی كه در مورد برخی
وظایف بیتالحكمه، افزون بر نگاهداری كتاب، دردست داریم،
برپایۀ روایتی از كتاب الحیدة است. این كتاب شرح
داستان گونه و یقیناً اغراقآمیز مناظراتی میان
عبدالعزیز بن یحیى كنانی (د ۲۴۰ ق
/۸۵۴ م)، از یكسو و بشر مریسی و یاران
وی (یعنی معتزله و جهمیه) از سوی دیگر،
دربارۀ قدیم یا مخلوق بودن قرآن كریم است. براساس این
روایت، كنانی با شنیدن ماجرای محنه ــ كه براساس
آن اعتقاد به قدیم بودن قرآن ممنوع شده بود ــ از مكه به بغداد میآید
و جسورانه اعلام میكند كه قرآن مخلوق نیست. وی در
مناظرهای، به گفتۀ خود، حریف را به سختی درهم میشكند. سپس بشر و
طرفداران وی، به انگیزۀ انتقام، بر آن میشوند كه
در جلسهای كه هر جمعه در بیتالحكمه و معمولاً با حضور مأمون
برگذار میشده است، خشم خلیفه را برضد كنانی برانگیزانند.
كنانی یك بار نیز به برگذاری جلسهای دیگر
در «جایی جز بیت الحكمه» اشاره میكند و شرح ماجرا
را با تفصیل و آب و تاب تمام میآورد. با صرف نظر از جنبههای
اغراقآمیز این روایت، از سخن وی میتوان دریافت
كه ظاهراً هر جمعه جلسهای در بیتالحكمه برگذار میشده، و
مأمون در این جلسه در جایگاهی خاص و در پس پرده مینشسته
است، چنان كه سخنان همۀ حاضران را میشنیده، و البته حاضران نیز از حضور وی
در پس پرده آگاه بودهاند و گاه نتایج مباحثات خود را بر وی
عرضه میداشتهاند (نک : ص
۱۴۸-۱۵۱). البته سبكی در طبقات
الشافعیة انتساب كتاب به او را ساختگی میداند (۱
/۲۶۵-۲۶۶؛ قس: ابن ندیم
۱۸۴؛ نیز خطیب، ۱۰
/۴۴۹، كه بر درستی انتساب این كتاب به كنانی
تأكید كردهاند) و حتى گفتهاند كه كتاب الحیدة، پس از مرگ
عبدالعزیز كنانی نوشته شده است (دربارۀ این
كتاب، نک : فاناس، III /۵۰۴-۵۰۸).
گوتاس با تكیه بر احتمال جعلی
بودن این كتاب بر آن است كه بیتالحكمه نمیتوانسته جایی
برای این گونه مناظرات باشد و اصولاً چنین كار سبكی
(یعنی برگذاری مناظره در كتابخانه) را از مأمون بعید
دانسته است (ص ۵۹). اما در اصل ماجرا نمیتوان چندان تردید
كرد، چه، این مناظره چندان مشهور بوده كه خلیفه القادربالله
در ۴۲۰ ق / ۱۰۲۹ م در اعلامیهای
مبنی بر تفسیق معتقدان به خلق قرآن، بدان اشاره كرده است
(ابن جوزی، المنتظم، ۹
/۲۲۳-۲۲۴). به هر حال درستی یا
نادرستی انتساب این كتاب به كنانی به درستی آن
جزء از ماجرا كه به برگذاری جلسهای در بیتالحكمه اشاره
دارد، لطمه نمیزند؛ زیرا بعید است كه مؤلف، با دروغپردازی
در این خصوص ــ كه هیچ كمكی به وی نمیكرده
ــ اثر خود را بیش از پیش در معرض اتهام قرار داده باشد؛ ضمن اینكه
برگذاری جلسات مناظره میان علما در یك كتابخانه آن قدر
عجیب و خارقالعاده نیست كه برای باور داشتن آن به
شواهد متعدد و اخبار متواتر نیاز باشد.
در هیچ یك از مآخذ معتبر
به تأسیس بیتالحكمه كمترین اشارهای نشده است. بیشتر
مؤلفان معاصر با اساس قرار دادن روایات پراكنده و گاهی مشكوك
مربوط به آورده شدن برخی آثار یونانیان از بیزانس،
تاریخی تقریبی برای تأسیس بیتالحكمه
یاد كردهاند. در مآخذ كهن تنها ارتباطی كه میان این
انتقال كتابها و بیتالحكمه به چشم میخورد، حضور «سلم صاحب بیتالحكمه»
در زمرۀ فرستادگان مأمون برای گزینش كتاب است؛ اما از آنجا كه
معمولترین مكان برای حفظ كتبی كه برای خلیفه
فرستاده میشده، كتابخانۀ سلطنتی است، به ناچار فرض میكنیم كه این
كتابها به بیتالحكمه میرسیدهاند. گذشته از روایت
مشكوك ابن جلجل درخصوص انتقال كتب عموریه و آنكارا به بغداد در
روزگار هارون، روایات دیگری درخصوص دریافت كتاب در
روزگار مأمون وجود دارد كه مؤلفان معاصر، به ویژه یوسف عش (ص
۲۸-۳۱)، با جداگانه فرض كردن آنها، تا ۳ نوبت
دریافت كتاب برشمردهاند.
قاضی صاعد اندلسی آورده
است كه مأمون با ارسال هدایایی گرانقدر از امپراتور بیزانس
خواست تا برخی آثار فلسفی را برای وی بفرستند.
امپراتور نیز در پاسخ شماری از آثار افلاطون، ارسطو، بقراط، جالینوس،
اقلیدس، بطلمیوس و ... را فرستاد (ص
۲۱۳-۲۱۴؛ نیز نک : ابن عبری،
۲۳۵-۲۳۶). عش تاریخ این رویداد
را پیش از ۲۰۴ ق / ۸۱۹ م، یعنی
پیش از ورود مأمون به بغداد حدس زده (ص ۲۸) كه غیرمعقول
است. براساس روایت دیگر مأمون در نامهای از امپراتور بیزانس
اجازه خواست تا گزیدهای از آثار موجود در كتابخانههای بیزانس
را به بغداد آورد. امپراتور نخست سرباز زد، اما سپس موافقت كرد و مأمون نیز
حجاج بن یوسف بن مطر، ابن بطریق، سلم صاحب بیتالحكمه
و دیگران و «چنان كه گفتهاند: ابن ماسویه» را برای
انتخاب كتاب فرستاد تا آنچه را مناسب میدانند، به بغداد آورند و به
ترجمۀ این آثار فرمان داد (ابن ندیم، ۲۴۳؛
ابن ابی اصیبعه، ۱ /۱۸۷؛ صفدی،
۱۳ /۲۱۶-۲۱۷؛ حاجی خلیفه،
۳ /۹۵). یوسف عش تاریخ این رویداد
را با اشتباه در نقل از مقریزی ــ كه اشارهای مختصر به این
ماجرا دارد ــ «چند سال پیش از ۲۱۰ ق» و به احتمال
قوی اندكی پس از ۲۰۴ق دانسته است (همانجا؛ نیز
نک : بالتی گسدن، ۱۳۴-۱۳۵، كه
ظاهراً استناد وی به مقریزی به واسطۀ عش بوده، و
در نتیجه اشتباه او را تكرار كرده است)؛ در حالی كه مقریزی
در موضعی كه عش بدان استناد كرده، از «سالهای
۲۱۰ و اندی» یاد كرده است (۲
/۳۵۷: فی اعوام بضع عشرۀ سنة و مأتین).
به نظر میرسد كه مقریزی براساس تاریخ جنگ میان
مأمون و امپراتور بیزانس (۲۱۵- ۲۱۸ق
/۸۳۰-۸۳۳ م) این تاریخ تقریبی
را ارائه كرده باشد.
روایتی دیگر درخصوص
دریافت كتاب حاكی از آن است كه این كتابها احتمالاً ما
بازاء غرامت جنگ با حكمران قبرس، یا تحفهای برای خودداری
مأمون از هجوم به بیزانس بوده است (ابن نباته،
۲۴۲؛ طاش كوپریزاده، ۱ /۲۴۲؛
حاجی خلیفه، همانجا؛ قفطی، ۲۹-۳۰).
در روایات مختلف داستانی كه عش آن را نوبت سوم دریافت
كتاب نامیده، دو عنصر مشترك وجود دارد: مخالفت اولیۀ
حكمران بیزانس یا قبرس پس از مشورت با امیران و دانشوران
كشور و تغییر نظر وی پس از مشورت با یكی از
روحانیان برجسته كه معتقد بود با فرستاده شدن آثار فلسفی و علمی
به سرزمینهای اسلامی، ایمان مسلمانان سست خواهد شد.
صرفنظر از جنبههای داستانپردازانه و عوامپسند این ماجراها كه
با گذشت زمان جزئیات آنها بیشتر میشود، در روزگار مأمون به
احتمال قوی تنها در یك نوبت آثاری از بیزانس به
بغداد آورده شده، به ویژه آنكه در هر یك از مآخذ كهن، تنها به
یكی از روایات مختلف دریافت كتاب اشاره شده است و
اگر بخواهیم بر درستی اصل روایت مخدوش ابن جلجل نیز
اصرار بورزیم، در مجموع دو بار شماری كتاب به بغداد آمده است.
به هر حال به نظر میرسد شمار این كتابها چندان قابل توجه
نبوده است. اگر مجموعۀ آثار یونانی بیتالحكمه چندان كه مؤلفان معاصر
پنداشتهاند، غنی بوده است (مثلاً نک : عش،
۳۰-۳۱)، چرا بنی موسی برای نسخ خطی
اثری به شهرت و اهمیت مخروطات آپولونیوس به شهرهای
مختلف سفر میكردند (بنیموسى، ۶۲۱
-۶۲۹)، یا حنین بن اسحاق را برای یافتن
نسخۀ یونانی برخی آثار مشهور جالینوس به بیزانس
و جاهای دیگر میفرستادند؛ چرا كه حنین در رسالهای
كه دربارۀ ترجمههای آثار جالینوس نگاشته، هرگز به بهرهوری
از نسخ یونانی كتابخانۀ بیتالحكمه اشاره نمیكند
و همواره بر كتابخانۀ شخصی خود متكی است. در واقع باید گفت كه برخلاف
تصور مؤلفان معاصر نه تنها شاهدی دربارۀ اشتغال
مترجمان مشهور در بیت الحكمه در دست نیست، بلكه همان اندك
شواهد موجود نیز حاكی از آن است كه این كتابخانه حتى از
فراهم آوردن نسخههای خطی یونانی قابل اعتماد، مهمترین
نیاز مترجمانی چون حنین، عاجز بوده است. گذشته از این،
حنین در میان حامیان خود نیز هرگز از هیچ خلیفهای
یاد نمیكند. بیشتر ترجمههای سریانی به
عربی وی به درخواست ابن ماسویه، آل بختیشوع و چند
پزشك جندیشاپوری دیگر، و اغلب ترجمههای یونانی
یا سریانی به عربی وی نیز به سفارش بنی
موسى و علی بن یحیى مشهور به ابن منجم بوده است (نک : ه
د، ۱۲ /۶۸۵،
۶۸۹-۶۹۰). حال اگر فعالیتهای
حنین و شاگردانش و دیگر وابستگان بنی موسى، بنی منجم
و دیگر حامیان مشهور نهضت ترجمه را از بیت الحكمه جدا كنیم،
از دوران شكوفایی نهضت ترجمه در میانۀ سدۀ
۳ق چه چیزی باقی میماند؟ در نتیجه چنان
كه گوتاس (ص ۶۰) و صلیبا (ص ۲۶) نیز پیش
از این یادآور شدهاند، باید در خصوص نقش بیتالحكمه،
حاكمیت سیاسی و به ویژه نقش مأمون در فرایند
انتقال و ترجمۀ علوم بازنگری كنیم.
بیتالحكمه اگر آن چنانكه به
نظر میرسد كتابخانۀ دارالخلافه بوده، عجیب نخواهد بود كه از روزگار مأمون به بعد
خزانۀ المأمون نیز نامیده شود. با این همه، از سرنوشت
آن پس از خلافت وی، چیزی نمیدانیم. ابن ندیم
اشاراتی كوتاه در این باره دارد: نخست به نقل از مأخذی
ناشناس («و قدقیل ... ») آورده است كه در خزانۀ المأمون نامهای
منسوب به جد پیامبر (ص) بود. سپس به دیدن «نمونهای از خط
حمیری كه جزئی از خزانۀ المأمون، و
به فرمان مأمون ترجمه شده بود» و نقل «حروف الفبای حبشی كه شبیه
الفبای حمیری است، از [یكی از دستنوشتههای]
خزانة المأمون» اشاره میكند (ص ۱۰، ۱۹) و
سرانجام مطلبی را از «كتابی با كتابت بسیار كهن، گویا
از نسخههای خزانة المأمون» نقل میكند (نک : ص ۲۱: یشبه
ان یكون من خزانة المأمون). حمزۀ اصفهانی نیز یكی
از مآخذ خود در نگارش تاریخ سنی ملوك الارض را « تاریخ ملوك
الفرس المستخرج من خزانة المأمون» میداند (ص ۱۰). برخی
از محققان این اشارات ابن ندیم و حمزۀ اصفهانی
را حاكی از برجای بودن بیتالحكمه یا خزانة المأمون تا
روزگار ابن ندیم دانستهاند (مثلاً نک : بالتی گسدن،
۱۴۹)؛ در حالی كه نهتنها هیچ یك از
اشارات این دو را نمیتوان شاهدی بر این امر دانست،
بلكه از تردیدی كه ابن ندیم درمورد انتساب نسخهها به
خزانۀ المأمون داشته، میتوان استنباط كرد كه برعكس، در آن روزگار
این كتابخانه پراكنده شده، و جای مشخصی نداشته است.
از آنچه گذشت، میتوان گفت كه
براساس شواهد معتبر بیتالحكمه یا خزانة الحكمه كتابخانهای
بوده كه در روزگار هارونالرشید، دست كم پیش از نابودی
برمكیان در ۱۸۷ق /۸۰۳م، وجود داشته،
در اواخر روزگار مأمون (یعنی زمانی كه ماجرای محنه
پیش آمد)، جلسات مناظره، گاه با شركت خلیفه نیز در آن
برگذار میشده، و در سدۀ ۴ ق كتابهای آن پراكنده شده بوده است. بیتالحكمه
هیچ نقش مستقیمی در نهضت ترجمه نداشته است و مترجمان
عمدتاً با پشتیبانی برخی دولتمردان دانشور و دانشدوست (و
نه پشتیبانی دولتی) به كار مشغول بودهاند. هر چند بعید
نیست برخی مترجمان عصر هارون و مأمون (همچون ابن بطریق)،
از كتابهای آن بهره برده باشند. البته انكار نمیتوان كرد كه
در آن روزگار نظر مثبت شخص خلیفه، گرچه شاید هرگز به صراحت
ابراز نشده باشد، لازمۀ انجام دادن هر كار مستمر و از جمله نهضت ترجمه بوده است.
Apollonius, Conics Books V to VII, The
Arabic Translation of the Lost Greek Original in the Version of the BanūMūsā, ed.
and tr. G.j Toomer, New York, ۱۹۹۰; Balty-Guesdon, M. G., «Le Bayt al-Ħikma de
Baghdad», Arabica, Leiden, ۱۹۹۲, vol. XXXIX(۲); Brockelmann, C., «Arabia», EI۱; Browne, E.G., Arabian Medicine, Cambridge, ۱۹۶۲; The ďinkarĐ, tr. B.
Sanjana, Bombay, ۱۹۰۰; Eche, Y., Les Bibliothèques
arabes, Damascus, ۱۹۶۷; Elgood, C.L., A Medical
History of Persia and the Eastern Caliphate, Amsterdam, ۱۹۵۱; GAL; Gutas, D., Greek Thought, Arabic Culture,
New York, ۱۹۹۸; Hitti, Ph., History of the
Arabs, London, ۱۹۵۶; Inayatullah, «Bibliophilism
in Mediaeval Islam», Islamic Culture, Hyderabad Deccan, ۱۹۳۸, vol. XII(۱); Jacquart, D. and F. Micheau, La Médecine arabe et l’occident
médiéval, Paris, ۱۹۹۰; Jolivet, J., «The
Development of Philosophical Thought in its Relationship with Islam up to
Avicenna», Islam, Philosophy and Science, Paris, ۱۹۸۱; Krenkow, F., «Kitābkhāna», EI۱; Mackensen, R. S., «Background of the History of
Moslem Libraries», The American Journal of Semitic Languages and Literatures,
Chicago, ۱۹۳۵-۱۹۳۶; McPeak, W.J., «Meteorology
in the Islamic World», Encyclopaedia of the History of Sciences, Technology,
and Medicine in Non-Western Cultures, ed. H. Selin, London, ۱۹۹۷; Meyerhoff, M., «Von
Alexandrien nach Bagdad», Sitzungsberichte der preussischen Akademie der
Wissenschaften Phil.-Hist. Kl, ۱۹۳۰; id, «Die Anfänge der arabischen
Ophthalmologie», VI me Congrès International d’Histoire de la Médecine,
Leyde-Amsterdam, ۱۸-۲۳
Juillet ۱۹۲۷, Antwerp, ۱۹۲۹; id, «New Light on the Early Period of Arabic
Medical and Ophthalmological Science», Bulletin of the Ophthalmological Society
of Egypt, ۱۹۲۶,vol.XIX; id, «New Light on Ḥunain
Ibn Isḥâq and his Period», Isis, Philadelphia, ۱۹۲۶, vol. VIII; id, «Science and Medicine», The
Legacy of Islam, ed. Th. Arnold and A. Guillaume, Oxford, ۱۹۳۱; id, «On the Transmission of Greek and Indian
Science to the Arabs», Islamic Culture, Hyderabad, ۱۹۳۷, vol. XI; Mieli, A., La Science arabe, Leiden, ۱۹۶۶; Nasr, H., Islamic Science,
World of Islam Festival Publishing Company Ltd., ۱۹۷۶; Nicholson, R.A., A Literary History of the
Arabs, Cambridge, ۱۹۰۷; O’leary, De Lacy, How Greek
Science Passed to Arabs, London, ۱۹۴۹; Rekaya, M., «Al-Ma’mūn B. Hārūn
al-Rashīd», EI۲; Rosenthal, F., «From Arabic
Books and Manuscripts, XVI: As-Sarakhsī on the Appropriate Behavior for
Kings», Journal of the American Oriental Society, ۱۹۹۵, vol. CXV, Sa’di, L. M., «A Bio-Bibliographical
Study of Hunayn Ibn Is-haq al-Ibadi (Johannitius)», Bulletin of the Institute
of the History of Medicine, ۱۹۳۴, vol. II(۷); Saliba, G. «Arabic Science and the Greek Legacy», From
Baghdad to Barcelona, ed. J. Casulleras & J. Samsó, Barcelona, ۱۹۹۶, vol. I; Sarton, G.,
Introduction to the History of Science, Philadelphia, vol. I, ۱۹۲۷, vol. II, ۱۹۴۸; Sbath, P., «Kitab
al-Azmina, le livre des temps d’Ibn Massawaï, médecin Chrétien célèbre décédé
en ۸۵۷», Bulletin de l’Institut
d’Egypte, Cairo, ۱۹۳۲-۱۹۳۳, vol. XV; Sharif, M. M.,
Muslim Thought: Its Origin and Achievements, Lahore, ۱۹۸۰; Siddīqī, M. Z., Studies
in Arabic and Persian Medical Literature, Calcutta, ۱۹۵۹; Sourdel, D., «The Abbasid Caliphate», The
Cambridge History of Islam, Cambridge, vol. I(A), ed. P. M. Holt et al., ۱۹۷۰; id, «Bayt al-Hikma», EI۲; Taylor, R.C., «East and West: Islam in the
Transmission of Knowledge from East to West», Encyclopaedia of the History of
Sciences, Technology, and Medicine in Non-Western Cultures, ed. H. Selin,
London, ۱۹۹۷; Ullmann, M., Islamic
Medicine, Edinburgh, ۱۹۷۸; Van Ess, J., Theologie und
Gesellschaft im ۲. und ۳. Jahrhundert Hidschra, Berlin, ۱۹۹۲.