نویسنده (ها) :
بخش علوم
آخرین بروز رسانی : جمعه 22 فروردین 1399 تاریخچه مقاله
اَخْلاطِ اَرْبَعه، اصطلاحی در پزشكی. بر پایۀ طبیعیات كهن یونان، بدن انسان و دیگر جنبندگان خوندار، شامل 4 نوع مایع، یعنی خون، بلغم، صفرا و سوداست . هریك از این مایعات، آمیزه خوانده میشد و در ترجمۀ عربی آنرا خلط نامیدند (جالینوس، 117- 119). گرچه این نظریه به بقراط نسبت داده میشود و گذشته از كتاب الاخلاط منسوب به وی، از نخستین منابع آن، «رسالۀ بقراطی دربارۀ طبیعت انسان» نوشتۀ پولی بوس، داماد و شاگرد بقراط است، بهنظر میرسد كه وی نیز اندیشههای كهنتری را بازگو كرده است (سارتن، I/ 96-97؛ 120؛ ریتر، 802؛ بریتانیكا، ماكروپدیا، V/ 365). اندیشۀ مشابهی كه در آن از روح، بلغم و صفرا به عنوان جواهر اصلی بدن آدمی سخن گفته میشود، در میان پزشكان هند قدیم وجود داشته است (همان، XI/ 824). نظریۀ اخلاط برگرفته از نظریۀ عناصر یا اركان، و نشاندهندۀ نفوذ فلسفۀ یونانی در طب بقراطی است. در سدۀ 5 قم، امپدكلس اعلام داشت كه همۀ مواد از 4 عنصر نخستین آتش، هوا، آب و خاك تشكیل میشوند و یك سده پس از وی، ارسطو طبایع چهارگانۀ گرمی، سردی، تری و خشكی را به آن عناصر نخستین نسبت داد ( شروح ...،163؛ بریتانیكا، میكروپدیا، III/ 846 ). این نظریه، بهرغم آنكه برخی پزشكان یونانی مانند آراسیستراتوس در سدۀ 3قم، و اسكلیپیادس در سدۀ 1قم به مخالفت با آن برخاستند، در آثار جالینوس به شكل تكامل یافتهتری عرضه شد و تا سدۀ 16م در جهان پزشكی همچنان معتبر باقی ماند. جالینوس، بهویژه اسكلیپیادس را به علت مخالفت وی با اندیشههای بقراط در زمینۀ اخلاط، به سختی موردهجوم قرار میدهد (جالینوس، 117-140؛ سارتن، I/ 120, 160, 302؛ بریتانیكا، ماكروپدیا، VII/ 849). نظریۀ اخلاط پس از ترجمۀ آثار مربوط به آن از سوی حنین بن اسحاق و دیگران، در جهان اسلام نیز اعتبار و نفوذ یافت و در آثار پزشكی، و نیز فلسفی به شكل گسترده مطرح گردید و شروح و تعلیقات بسیار بر آن نوشته شد (ابن ربن، 124- 125، 293- 297؛ رازی، 1/ 38، 99، 102، 185، 3/ 32، 248، 5/ 36، 152-153، 10/ 93، 15/ 156-157، جم ؛ ابن قتیبه، 2/ 62؛ رسائل ...، 1/ 299-304، 2/ 380-382؛ ابوسهل، گ 24 الف ـ 27 الف، 159ب ـ 161الف؛ ابنسینا، 1/ 17-36؛ قاضی سعید، 69- 73). در ترجمههای عربی آثار یونانی، اصطلاح اسطقسات كه برگرفته از واژۀ یونانی استویخیون، بهمعنی اصل است، گاه به معنی عناصر چهار گانه و گاه به معنی طبایع چهار گانه بهكار رفته است (جالینوس، 117؛ پاولی، VII/ 582). در نظریۀ اخلاط، هریك از 4 خلط، نظیر یكی از 4 عنصر فرض شده است. برخی نیز گفتهاند كه اخلاط چهارگانه از اسطقسات چهارگانه تشكیل یافتهاند و از اینرو آنها را بنات الاركان، یا اسطقسات عالم صغیر نیز نامیدهاند. بدین ترتیب، صفرا مانند آتش، گرم و خشك، خون مانند هوا، گرم و تر، بلغم مانند آب، سرد و تر، و سودا مانند خاك، سرد و خشك شمرده میشود (جالینوس، 117- 118؛ اهوازی، 44؛ ابن هندو، 100-102؛ ابنسینا، 1/ 17؛ سیوطی، 16-17). برپایۀ این نظریه، تندرستی آدمی به سلامت اخلاط و وجود تعادل میان آنها باز بسته است و فزونی یا كاستی هریك از آنها موجب عدم تعادل میشود و طبایع دموی، بلغمی، صفراوی و سوداوی بهوجود میآورد (اهوازی، همانجا؛ سیوطی، 17- 18؛ پاولی، VII/ 582-583؛ بریتانیكا، میكروپدیا، V/ 205). مزاج گرم با دلیری، كرم، شتاب، زودخشمی، كم ثباتی، هوشمندی و قدرت تصور؛ مزاج سرد با كند ذهنی، خشونت، بداخلاقی؛ مزاج مرطوب با دلیری، كند ذهنی، كم ثباتی، نرمخویی، گذشت، خوش خلقی، زودپذیری و فراموشكاری؛ و مزاج خشك با صبر و ثبات، دیرپذیری، كینتوزی و بخل همراه است (رسائل، 1/ 299). همۀ این ویژگیها، از سرچشمۀ طبایع پدید میآید، ازآنرو كه از خاك، عزم برمیخیزد و از آب نرمی و از گرما تندی و از سرما درنگ و خویشتنداری. پس اگر خشكی بر آدمی غلبه كند، عزم وی خشونت و سخت دلی است و اگر رطوبت بر او غالب آید، نرمی وی سستی و خواری است و اگر گرما بر او چیره شود، تندی وی سبكسری و سفاهت است و اگر سرما بر او مستولی گردد، خویشتنداری وی كندی و كودنی است (همان، 1/ 301). جایگاه طبیعی اخلاط، رگها و اندامهای میان تهی جانداران، مانند معده، جگر، سپرز و زهره است (جرجانی، ذخیره...، 12). این اخلاط كه از غذا پدید میآیند، ممكن است نیك یا بد باشند، و اخلاط نیك میتوانند هریك به تنهایی، یا با مواد دیگر، جزئی از جوهر خورنده و مانند آن، و جایگزین آنچه از آن جوهر به تحلیل میرود، بشوند و نوع بد آن به كار نمیآید، بلكه شایستۀ آن است كه از بدن دفع گردد (ابنسینا، 1/ 13؛ جرجانی، الاغراض...، 59). غذا پس از گذراندن مراحلی چند، در كبد پخته میشود و هر بار چیزی مانند كف و چیزی مانند دُردی به وجود میآید. هرگاه پختن طولانی شود، چیزی مانند سوخته، و هرگاه كوتاه باشد چیزی مانند نیمپخته حاصل میشود. كف صفرا و رسوب سوداست و این هر دو طبیعیند و آن نیمپخته بلغم است و آن مایع پالوده كه از این مجموعه باقی میماند، خون است و تا زمانی كه از كبد خارج نشده باشد، رقیقتر از آن است كه شایسته است (ابوسهل، گ 24 الف؛ اخوینی، 26- 28؛ ابنسینا، 1/ 17- 18؛ جرجانی، الاغراض، 59-63، ذخیره، 14-15). دربارۀ شرایط و ویژگیهای سلامت اخلاط و آفتها و نشانههای تباهی و آثار و فواید هریكو بیماریهایی كه از فساد آنها پدید میآید و چگونگی درمان آنها، در آثار پزشكی كهن به تفصیل سخن گفته شده است. گفتهاند كه از عدم اعتدال اخلاط، 35 هزار بیماری پدید میآید (ابنربن، 124-125، 292-297، 563-565؛ رازی، همانجاها؛ ابوسلیمان، 287-288؛ اهوازی، 44-47؛ اخوینی، 26-36، 738-744؛ ابنسینا، 1/ 13-17؛ جرجانی، همان، 12-16؛ شافعی، 385-386). مشهورترین كتابها و رسالههایی كه دربارۀ اخلاط نوشته شده، اینهاست: 1. الاخلاط، منسوب به بقراط . حنین بن اسحاق آن را از یونانی به سریانی، و عیسی بن یحیی بن ابراهیم از سریانی به عربی ترجمه كرده است. رازی از این كتاب نقل قول كرده است. نسخهای از آن در ایاصوفیه نگهداری میشود (رازی، 15/ 158؛ ابنندیم، 347؛ ریتر، 802؛ GAS, III/ 35). 2. الاخلاط، منسوب به جالینوس. این كتاب احتمالاً همان اثری است كه حنین بن اسحاق و ابن ابیاصیبعه از آن به نام مقالة فی الاخلاط علی رأی بقراط یاد كردهاند. رازی از این كتاب بسیار نقل قول میكند (1/ 38، 102، 185، 3/ 32، 248، 5/ 36، 152-153، جم ؛ نیز نك : ابن ابی اصیبعه، 1/ 102؛ GAS, III/ 130). 3. مقالة فی اخلاط علی رأی فراكساغوراس، تألیف جالینوس (ابن ابی اصیبعه، همانجا؛ GAS, III/ 139). 4. الاخلاط، تألیف جرجیس بن بختیشوع. رازی از این كتاب نقل قول كرده است (1/ 99؛ نیز نك : GAS, III/ 209). 5. كتاب فی الاخلاط الاربعة و ما تشترك فیه، تألیف قسطا بن لوقا (رازی، 11/ 161؛ ابن ندیم، 353؛ GAS, III/ 272).
Britannica, 1978; GAS; JA, 1865, vol. VI; Pauly; Ritter, H. & W. Richard, Arabische über setzungen griechischer, Ärzte im stambuler Bibliotheken, Berlin, 1934; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1927. بخش علوم