آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اَبوسَهلِ مَسیحی، عیسی
بن یحیی مسیحی جرجانی (د پس از
۴۰۰ ق / ۱۰۱۰ م) پزشك، فیلسوف،
ستارهشناس و ریاضیدان ایرانی. از زندگی وی
آگاهی اندكی در دست است. عمدهترین مأخذ دربارۀ
ابوسهل روایتی است كه نظامی عروضی (ص
۱۱۸- ۱۲۱) آورده است. این داستان با
آنكه توسط مورخان بعدی (میرخواند، ۷ /
۴۶۵-۴۶۶؛ خواندمیر، ۲ /
۴۴۴؛ غفاری،
۱۱۴-۱۱۵) تكرار شده و نیز بسیاری
از معاصران به آن استناد كردهاند، با دیگر رویدادهای تاریخی
آن دوره چندان سازگار نیست. افزون بر این روایت، بیهقی،
قفطی، ابنابیاصیبعه و ابنعبری گزارشهای كوتاهی
دربارۀ زندگی ابوسهل آوردهاند. گزارش شهرزوری (۲ /
۳۷) رونویسی از نوشتۀ بیهقی
(نك : ص ۸۸-۹۰) است و ابن فضل الله عمری (۹
/ ۲۵۵) نیز پارههایی از سخنان ابن ابی
اصیبعه (۱ / ۳۲۷- ۳۲۸) را تكرار
كرده است.
بیهقی (ص ۸۹)
ابوسهل را در زمرۀ مسیحیان آورده و گفته است كه او بر پرستشگاههای مسیحیان
نمیرفت و در خانۀ خویش عبادت میكرد.
ابوسهل در جرجان زاده شد و سالهای
نخست زندگی خود را در بغداد گذراند و هم در آنجا به فراگیری
دانشهای زمان خود پرداخت (همو، ۸۸). از آنجا كه ابوسهل كتابی
برای اسپهبد مرزبان بن رستم ابن شروین ــ از امیران آل باوند ــ
نوشته (نك : «نوادر الحكماء»،گ ۱ الف)، میتوان گفت كه وی
زمانی (پیش از ۳۸۹ ق) نزد مرزبان كه مدتی بر
فریم و شهریار كوه فرمان میراند، به سر برده است (نك : ایرانیكا،
I / 748-749). ابوسهل سپس به گرگانج رفت و به دربار ابوعلی مأمون بن
محمد خوارزمشاه (نك : ه د، آل مأمون) راه یافت و به زودی به مقامی
بلند رسید (بیقهی، همانجا؛ نیز نك : ابن ابی صیبعه،
۱ / ۳۲۸؛ قفطی، ۴۰۸). از آنجا كه
ابوسهل كتابهایی برای این فرمانروا، ابوالحسن (یا
ابوالحسین، نك : نظامی، ۱۱۸) سهیلی
(سهلی) ــ وزیر مأمونیان تا حدود ۴۰۴ ق ــ و
ابوالعباس مأمون بن مأمون (حك ۳۹۹- ۴۰۷ ق)
نوشته است (بیهقی، ۸۸- ۸۹؛ ابن ابی صیبعه،همانجا؛
ششن، نوادر، ۲ / ۴۲۴؛ آلوارت، GAS,
VII / 389; V / 534)،
میتوان پنداشت كه وی پس از رفتن به گرگانج دست كم تا
۴۰۰ ق در آن شهر و در دربار مأمونیان بوده است.
بنابر روایت نظامی عروضی،
ابوسهل به همراه ابونصر منصور بن عراق، بیرونی، ابن سینا و ابن
خمّار در فرمانراویی مأمون بن مأمون و وزارت ابوالحسین سهیلی
در دربار خوارزمشاه گرد آمده بودند، تا آنكه سلطان محمود غزنوی، حسین
بن علی میكال (نك : ه د، ۲ / ۱۷۳) را نزد
مأمون فرستاد و از وی خواست كه آنان را به دربار وی روانه كند. مأمون
پیش از پذیرفتن فرستادۀ محمود، موضوع را به آگاهی آنان رساند و گفت چون توان سرپیچی
از دستور محمود را ندارد، هر كه رفتن به دربار او را خوش نمیدارد، از
گرگانج بگریزر. ابوسهل و ابن سینا از رفتن به دربار محمود خودداری
كردند و از راه بیابان خوارزم (قره قوم) رهسپار سفر شدند. ابن سینا بر
پایۀ احكام نجوم پیشبینی كرد كه راه گم خواهند كرد و
ابوسهل نیز بر همان اساس گفت كه از این سفر جان به سلامت نخواهد برد.
سرانجام آن دو در بیابان سرگردان شدند. ابوسهل از تشنگی جان سپرد و
ابن سینا با دشواری فراوان خود را به باورد (ابیورد) رساند و
سرانجام به جرجان رفت (نظامی،
۱۱۸-۱۲۱).
نظامی عروضی تأكید
كرده است كه در این زمان قابوس وشمگیر (مق ۴۰۳ ق)
فرمانروای جرجان بوده است (ص ۱۲۱). بر پایۀ سخن
نظامی، این رویداد به پیش از ۴۰۳ ق
بازمیگرد، اما شایسته است در این داستان ــ كه در آن تنها گرد
آمدن دانشمندان در دربار خوارزمشاه و سفر ابن سینا از گرگانج به جرجان درست
است ــ به چند نكته توجه كنیم: نخست آنكه بیرونی دست كم تا
۴۰۷ ق در گرگانج بوده است، چه در این سال، بزرگترین
ارتفاع نصفالنهاری خورشید را در این شهر اندازه گرفته است (بیرونی،
تحدید، ۵۳)؛ ابن خمار پس از گشوده شدن گرگانج در
۴۰۸ ق به دست محمود، به فرمان وی به غزنین برده شد
(بیهقی، ۱۲؛ شهرزوری، ۲ / ۱۰)،
دیگر آنكه حكمی كه دربارۀ پیشگویی به ابنسینا
و ابوسهل نسبت داده شده، بیگمان نادرست است، چرا كه این دو به هیچ
روی به احكام نجوم اعتقاد نداشته و حتی رسالههایی در ردّ
آن نوشته بودهاند (نك : دنبالۀ مقاله؛ نیز نك : ه د، / ۷). همچنین ابن سینا
در زندگینامهای كه خود تقدیر كرده، در این باره گفته
است كه ضرورت وی را بر آن داشت كه گرگانج را ترك كند (بیقهی،
۴۵؛ قفطی، ۴۱۷)، اما به همراهی با
ابوسهل و مرگ وی در بیابان هیچ اشارهای نكرده است. همچنین
وی بر خلاف گفتۀ نظامی عروضی، تأكید كرده كه اندكی پس از قتل
قـابوس به جرجان رسیده است (نك : بیهقی، قفطی،
همانجاها). از همه مهمتر آنكه ابن ابی اصیبعه (۲ /
۱۹) به هنگام بر شمردن آثار ابن سینا، از رسالهای دربارۀ زاویه
یاد میكند كه وی در جرجان برای ابوسهل نگاشته بوده است.
این نكته در برخی نسخههای خطی، دربارۀ
سرگذشت ابن سینا، نیز آمده است (نك : سیرة الشیخ، گ
۸۷ ب؛ سیرة شیخ الرئیس و فهرست كتبه، گ ۶
الف؛ نیز نك : گلمن، 98-99, 139). در صورتی كه محل نگارش این
رساله درست قید شده باشد (با در نظر گرفتن احتمال تصحیف جرجانیه
یا گرگانج به جرجان) نشانۀ زنده بودن ابوسهل پس از رسیدن ابنسینا به جرجان و بیپایگی
داستان نظامی عروضی است. برخی از منابع ( نك : قفطی،
۴۰۹؛ ابن ابی اصیبعه، ۱ /
۳۲۸؛ ابن عبری، ۳۳۰؛ ابن فضل الله،
همانجا) تنها به مرگ وی در ۴۰ سالگی اشاره كردهاند، اما
از آنجا كه بسیاری، ابوسهل را استاد ابن سینا خواندهاند و خود
وی نیز در رسالة فی الزاویة تلویحاً به این
نكته اشاره دارد (نك : دنبالۀ مقاله) و با توجه به بیپایه بودن داستان چهار مقاله دربارۀ مرگ
ابوسهل بر اساس رسالۀ یاد شدۀ ابن سینا، میتوان گفت كه ابوسهل بیگمان بیش از
۴۰ سال زیسته است.
ووستنفلد در گذشت ابوسهل را
۳۹۰ ق / ۱۰۰۰ م دانسته است (ص 59) و بسیاری
از معاصران (لكلرك، I / 359؛ سارتن، I / 678؛ میهلی، I / 120)
از آن پیروی كردهاند كه نادرست است. چه، ابوسهل پس از
۳۹۹ ق كتابهایی برای ابوالعباس مأمون (حك ۳۹۹-
۴۰۷ ق) نوشته است (نك : ششن، GAS، همانجاها). دیگر
معاصرانی كه درگذشت وی را
۴۰۰-۴۰۱ ق آوردهاند (زوتر، 79؛ اولمان، GAS. III / 326; GAL, I / 273;151)، تنها بر پایۀ نوشتۀ نظامی
عروضی سخن راندهاند.
جایگاه نظریات و روابط علمی
ابوسهل
الف ـ در پزشكی و فلسفه
برخی از تاریخنگاران كه
پزشكانی بنام نیز بودهاند (ابنمطران،
۳۰۶-۳۰۷؛ ابن ابی اصیبعه، ابن
عبری، ابن فضلالله، همانجاها) و نیز بسیاری از معاصران
(نك : نصر، ۲۸؛ لكلرك، سارتن، میهلی، همانجاها؛ قس:
الگود، 185)، ابوسهل را استاد ابن سینا در پزشكی دانسته یا به
شهرت این انتساب اشاره كردهاند، اما ابن سینا دربارۀ فراگیری
پزشكی از كسی نام نبرده و تنها گفته است: «از آنجا كه این دانش
چندان دشوار نیست، من در اندك مدتی بر همۀ آن آگاه شدم»
(نك : بیهقی، ۴۰؛ قفطی، ۴۱۴؛
ابن ابی اصیبعه، ۲ / ۳؛ شهرزوری، ۲ /
۱۰۵).
بسیاری بر چیرهدستی
او در پزشكی تأكید داشتهاند (نك : ابن ابی اصیبعه،
۱ / ۳۲۷؛ ابن عبری، همانجا؛ بیهقی،
۸۸) و حتی برخی او را برتر از ابنسینا دانستهاند
(نك : ابنفضلالله عمری، همانجا). قطبالدین شیرازی در
جای جای كتاب بزرگ خود التحفة السعدیة كه شرحی مفصل بر
قانون ابن سینا، همراه با تحلیل و مقایسۀ آن با آراء
پزشكان و فیلسوفان دیگر است، از نظریان ابوسهل بیش از
آراء دیگر دانشمندان سود جسته و در برخی جاها نظر وی را بر آراء
ابن سینا و دیگران ترجیح داده است (نك : گ ۱ الف،
۹ ب، ۱۵ الف، ۷ الف، ۲۱ الف، جم ). البته
گاه نیز نظر ابوسهل را به كلی رد كرده است و از سخنان وی برمیآید
كه ابوسهل در برخی موارد نظریاتی داشته كه منحصر به خود وی
بوده است (نك : گ ۸ ب، ۴۳ ب)،پزشكان بنام دیگری نیز
از آراء وی بهره گرفتهاند كه از آن میان میتوان به نفیس
بن عوض كرمانی (نفیس، ۳، ۴، ۳۴،
۳۵۵، ۵۹۲، جم ) اشاره كرد.
ابوسهل اگرچه در پزشكی از پیروان
جالینوس بوده و نوشتههای وی را برتر از دیگر آثار در این
زمینه شمرده است (نك : «اصناف»، ۲۱۷)، اما در مورد منشأ
زندگی و نیروهای بدن و مركز حس كه از مباحث بسیار مهم
پزشكی قدیم بوده است، برخلاف جالینوس و پیروانش كه مغز را
مهمترین عضو بدن و مركز حس میدانستهاند، به پیروی از
ارسطو و همچون ابن سینا، قلب را مركز نیروی زندگانی و
گرمای غریزی و روح حیوانی شمرده است (نك : اظهار،
گ ۷ ب، ۱۲ الف). وی همچنین دربارۀ ساختمان
قلب و شاهرگهای متصل به آن، دیدگاه جالب توجهی داشته است. او در
این باره گوید: «۴ رگ بزرگ به قلب راه دارد، نخست وریدی
كه خون از كبد به قلب میرساند و دیگر شریانی كه خون و
روح (كه میتوان آن را به اكسیژن تركیب شده با هموگلوبین
خون تعبیر كرد) از راه آن به شش میرود و این دو در سوی
راست قلب هستند، سوم شریانی كه قلب از راه آن مادۀ روح
را از شش میگیرد و چهارم شریانی كه خون و روح از آن به
سوی تمامی بدن میرود و این دو رگ در سوی چپ قلب
هستند» (همان، گ ۱۴ ب ـ ۱۵ الف). این سخن از آنجا
كه میتوان آن را بخشی از نظریۀ بسیار
مهم این نفیس دربارۀ گردش ریوی خون دانست، از اهمیت ویژهای
برخوردار است، اما آنچه باعث برتری بیچون و چرای نظریۀ ابن
نفیس بر این نظریه میشود، این است كه ابن نفیس
برخلاف دیگر پزشكان پیش از خود، وجود منافذ میان دو بطن قلب و
امكان نفوذ خون و روح از یك بطن به دیگری را برپایۀ دانش
تشریح رد كرده و نیز به تلطیف (اكسیداسیون هموگلوبین)
خون در ششها اشاره كرده است (نك : ه د، ابننفیس)، اما ابوسهل به وجود این
منافذ باور داشته است (نك : المائة، گ ۱۹ ب، اظهار، گ
۱۲).
به گفتۀ قطبالدین
اشكوری (ص ۲۵۷- ۲۵۸) ابوسهل نظر پزشكان
دیگر را كه خون طمث را غذای جنین میشمردند (نك : ابن
ربن طبری، ۳۲؛ ابن سینا، ۲ /
۵۵۹) واز این رو قطع آن را در دوران یائسگی،
دلیل انقطاع بارداری میشمردهاند، رد كرده و گفته است كه چنین
خونی كه بدن آن را دفع میكند، نمیتواند منشأ غذای جنین
باشد. وی منشأ غذای را خون سالم بدن مادر میدانسته است (قطبالدین
اشكوری، همانجا)، اما گفتنی است كه این نظریه در آثار
ابوسهل دیده نشده و ابن سینا با آنكه قاعدتاً بایستی از این
دیدگاه آگاهی میداشته، در قانون به هنگام آوردن نظر خود در این
باره (همانجا) ــ برخلاف جایهای دیگر كه آراء مخالف را آورده و
بر آنها خرده گرفته ــ به گفتار ابوسهل اشاره نكرده است.
به رغم اهمیتی كه آثار
ابوسهل در میان پزشكان جهان اسلام داشته است، نام و نوشتههای وی
نزد اروپاییان تقریباً ناشناخته ماند و كتابهای پزشكی
وی به زبان لاتین ترجمه نشد. مترجمان اروپایی بیشتر
به ترجمۀ كتابهایی میپرداختند كه در آن همانند كتاب قانون (به
ویژه كتاب سوم آن) به بخش درمانی پزشكی اهمیت بیشتری
داده شده بود (نك : كرمی، 289-290)، درحالیكه ابوسهل با گرایش
به تفصیل در مسائل درمانی موافق نبود. به گفتۀ وی، در
بیشتر كتابهایی كه دربارۀ پزشكی نوشته شده است، بخش
درمانی بسیار بیشتر و بخش علمی و نظری (مبانی
عمومی، اصول پیشگیری و .. ) بسیار اندك است. وی
دانش پزشكی را به صورتی كه در آن روزگار عرضه میشده، در مجموع
به ترتیب و تسهیل و تلخیص، در بخش نظری به تكمیل و
تصحیح و در بخش درمانی به اختصار و توضیح نیازمند میشمرده
است (نك : المائة، گ ۲). همچنین وی در دو اثر مهم خود، المائة
والطب الكلی توجه چندانی به شناسایی و بیان نشانههای
بیماری نداشته است (نك : دنبالۀ مقاله).
ابوسهل در فلسفه نیز جایگاهی
ویژه داشت (نك : فضل بن احمد، ۱۹، بیهقی، قفطی،
ابن ابی اصیبعه، شهرزوری، ابن فضلالله، همانجاها). فخرالدین
رازی وی را در زمرۀ بزرگترین فیلسوفان دنیای اسلام آورده است (ص
۲۱). ابوسهل از جمله كسانی است كه احكام نجوم را ــ كه در حكمت
قدیم از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است و بسیاری
در رد یا قبول آن رسالههایی نوشته بودهاند ــ بیاساس و
عاری از برهان شمردهاند (نك : ابوسهل، «اصناف»، ۲۱۶).
فخرالدین رازی (همانجا) رسالهای در رد احكام نجوم به وی
نسبت داده است.
ب ـ در نجوم و ریاضیات
از ابوسهل كتابی در ریاضیات
و ستارهشناسی به دست ما نرسیده است، اما با توجه به سخنان ابن سینا
و نامههایی كه ابوسهل برای بیرونی نوشته، میتوان
دریافت كه ابوسهل بر این دانشها نیز آگاهی گسترده داشته
است. ابن سینا در پیش گفتار رسالة فی الزاویة نوشته است:
میان من و شیخ (ابوسهل) پژوهش مبادی هندسه (یا كتاب مبادی
هندسۀ ابوسهل)، دربارۀ زاویه سخنی رفت. اكنون آن سخنان را در رسالهای گرد
آورده و از او خواهانم كه آن را نقد و ارزیابی كند (نك : مهدوی،
۱۲۲). با توجه به این سخنان میتوان پنداشت كه
ابوسهل در ریاضیات برتر از ابنسینا و احتمالاً استاد وی
بوده است. افزون بر این، ابوسهل ۱۲ كتاب در ریاضیات
ستارهشناسی و ... برای بیرونی نوشته است (بیرونی،
«فهرست»، ۴۷- ۴۸). بر همین پایه برخی
از معاصران (كراچكوفسكی، ۱ / ۲۴۶؛ دمرداش،
۲۱؛ همایی، ۳۲)، ابوسهل را استاد بیرونی
شمردهاند، اما بیرونی با آنكه چند بار در آثار خود از ابوسهل نام
برده و به مكاتبات خود با او اشاره كرده (نك : همانجا، الآثار البقاقیة،
۶۳، تحدید، ۱۳۷، «الدرر»،
۱۲۶)، اما از او به عنوان استاد خود یاد نكرده است.
آنچه از ابوسهل در زمینۀ گاه
شماری و ریاضیات بر جای مانده، یكی سرودهای
به عربی است كه در آن نام ماههای ثمود را آورده است (نك : بیرونی،
الآثار الباقیة، همانجا) و دیگری محاسبۀ شمار حالتهایی
است كه حروف عبارت «ان القائم غیر القاعد» را میتوان در كنار هم قرار
داد كه اگر پاسخ را a بنامیم به بهرهگیری از دستورهای
«ترتیب» و با توجه به حروف تكراری (ا، ق، ل) داریم:
۲۰۰‘۴۷۵‘۰۱۵‘۷۴۱
پاسخ ابوسهل كه در نامهای به
ابورریحان نوشته
۰۰۰’۵۶۰’۴۵۰’۱۲۸
است كه به پاسخ صحیح مسأله از همۀ پاسخهایی كه دیگران
دادهاند، نزدیكتر است، گرچه فاصلهاش با آن بسیار زیاد است. وی
در نامهای دیگر به بیرونی گفته است كه به عددی بسیار
بزرگتر از عددی كه نخست به دست آورده بود، رسیده است (نك : بیرونی،
تحدید، همانجا).
افزون بر این به گفتۀ فضل
بن احمد (همانجا) ابوسهل برخلاف دانشمندان معاصر و پیش از خود كه نور را از
اعراض میدانستهاند، معتقد بوده است كه نور نمیتواند عرض باشد؛ در عین
حال آن را جوهر نیز نمی شمرده است.
آثـار
الف ـ چاپی
اصناف العلوم الحكمیة. ابوسهل این
رساله را برای ابوالحسن سهلی (سهیلی) نوشته و در آن شاخههای
گوناگون دانشها را برشمرده است. ورهووه با خرده گرفتن بر بروكلمان این رساله
را ــ با آنكه در مجموعهای شامل چند اثر دیگر ابوسهل مندرج است ــ از
آن ابوالحسن سهلی دانسته است (ورهووه، 27؛ قس: GAL, I
/ 274؛ دانشپژوه،
مقدمه، ۲۱۱). اما نخستین كلمات رساله، روشن میسازد
كه این اثر در پاسخ ابوالحسن سهلی نوشته شده است (نك : ص
۲۱۲، ۲۲۰). این رساله در
۱۳۷۰ ش، به كوشش محمدتقی دانشپژوه در تهران به چاپ
رسید. گوتاس گزیدهای از آن را به انگلیسی
برگردانده است. به گفتۀ وی طبقهبندی ابوسهل این امتیاز را دارد كه
فهرست نسبتاً كاملی از رئوس مطالب به دست میدهد (ص 149-152).
ب ـ خطی
۱. رسالة الادویة، رسالهای
كوتاه است و نسخهای از آن در مغنیسا (مانیسا) نگهداری میشود
(نك : ششن، فهرس، ۳۵۹).
۲. اركان العالم، كه نسخهای
از آن در لیدن موجود است (ورهووه، 23).
۳. اصول علم النبض، كه دو نسخه از
آن در لیدن نگهداری میشود (همان، 393).
۴. اظهار حكمة الله تعالی فی
خلق الانسان، از مشهورترین نوشتههای ابوسهل است. وی در پیش
گفتار گوید كه در این كتاب روش پیشینیان را در نظم
مطالب كنار گذاشته و ترتیبی نو برگزیده است و برخی از
گفتههای آنان را كه به موضوع مربوط نبوده، حذف كرده و افزون بر آنچه جالینوس
و دیگر پیشینیان دربارۀ منافع اعضای
بدن گفتهاند، مطالب فراوان و سودمندی را نیز كه خود بدانها دست یافته،
آورده است (نك : گ ۱، ۲). ابنابیاصیبعه این كتاب
را از جهت سبك نگارش، درستی و دقت مطالب بسیار ستوده است (۱ /
۳۲۷- ۳۲۸). ابوسهل در مورد هر عضو نخست به بیان
ساختمان آن پرداخته و سپس فواید، شكل، جایگاه آن عضو در بدن و عملكرد
آن را بیان كرده است. بخشهای نخست كتاب دربارۀ قلب و دستگاه
تنفس و بخش پایانی (در نسخۀ مورد استفاده كه انجام ندارد)
دربارۀ رحم است. با توجه به اینكه ابوسهل در بیان مطالب مربوط به كالبدشناسی
ــ چنانكه نمونهای از آن گفته شد ــ راه پیشینیان را
رفته است، چنین مینماید كه وی همچون دیگر پزشكان
شرق جهان اسلام و تحت تأثیر آنان به كالبد شكافی نپرداخته است. از این
كتاب چندین نسخه در كتابخانههای مختلف موجود است، از جمله: مركزی
دانشگاه تهران به خط نسخ كهن، نور عثمانیه (كتابت سدۀ ۸ ق)،
ملك (از سدۀ ۹ ق)، دانشگاه استانبول،گوتا و نسخهای در جلب (نك : مركزی،
۴ / ۷۱۹-۷۲۱؛ دیتریش،
72-73؛ ملك، ۱ / ۵۰؛ ششن، همانجا؛ پرچ، GAS,
III / 327; IV / 24-25).
در برخی از فهرستها نام این كتاب خلق الانسان یا فوائد الاعضاء
آمده است.
۵. تحقیق امر الوباء و
الاحتراز عنه و اصلاحه اذا وقع، یا به اختصار فی الوباء (نك : ابنابیصیبعه،
۱ / ۳۲۸). ابوسهل این كتاب را برای ابوالعباس
مأمون بن مأمون نوشته است (همانجا؛ ششن، نوادر، ۲ / ۴۲۴؛
GAS, VII / ۳۸۹). سزگین نام فصلهای چهارگانۀ كتاب
را آورده است (همانجا). از این رساله نسخههایی در كتابخانههای
شهید علی تركیه، كابل و حلب موجود است (ششن، همانجا؛ GAS, III / 327).
۶. تحقیق سوءالمزاج ما هو و
كم اصنافه، كه برای همان فرمانروا نوشته شده است. نسخهای از آن در
كتابخانۀ شهید علی تركیه نگهداری میشود (هما
نجاها).
۷. تلخیص السماء و العالم،
كه خلاصۀ كتاب السماء والعالم ارسطو است و نسخهای از آن در لیدن
موجود است (ورهووه، 327).
۸. الطب الكلّی، كه از
معروفترین آثار ابوسهل و از نظر حجم پس از المائة قرار دارد. در آغاز یكی
از نسخههای این كتاب، به تألیف آن برای ابوالحسن سهیلی
تصریح شده است (نك : آلوارت، V / 534؛ نیز نك : اولمان،
151). این كتاب شامل دو مقاله است: مقالۀ نخست
۳۹ باب دارد و ابوسهل در آن از مبانی عمومی پزشكی
همچون فیزیولوژی، بهداشت، خواب و بیدرای، تغذیه
و غیر آن سخن گفته است. مقالۀ دوم ۴۱ باب دارد و ۳ /۲ حجم كتاب را شامل میشود.
ابوسهل در این مقاله، ابتدا بیماریهای مربوط به اعضای
بدن را به ترتیب از بالا به پایین نام برده و سپس نام برخی
از بیماریهای عمومی بدن، امراض پوست، استخوان مو و عوارض
ناشی از گزش جانوران را ذكر كرده است و سپس در هر بخش به معرفی داروهای
ویژۀ این بیماریها پرداخته و نحوۀ ساخت آنها را
نیز بیان كرده است. از سخنان ابوسهل در مقدمۀ این
كتاب چنین برمیآید كه وی مسائل مربوط به شناخت نشانههای
بیماری را كه كمتر به آن پرداخته است، بیرون از مبحث كتاب خود میشمرده
است ( الطب الكلّی، مقدمه). اولمان (همانجا) و سزگین (GAS،
همانجا)، احتمالاً چون از نسخۀ برلین استفاده كردهاند، تنها از مقالۀ نخست این
اثر آگاهی داشته و ازاینرو كتاب را تنها شامل ۳۹ فصل
دانستهاند (نك : آلوارت، همانجا). برخی از نسخ این كتاب عبارتند از:
نسخۀ شمارۀ ۱۴۰۹ كتابخانۀ مركزی
دانشگاه تهران (كتابت ۷۲۷ ق) كه فقط باب نخست مقالۀ نخست
را كم دارد و بهترین نسخۀ این كتاب است؛ نسخۀ شمارۀ (۹) ۱۹۸۷ همـان كتـابخانه (نك : مركزی،
۸ / ۵۹۶)؛ نسخههای شمارۀ
۵۳۲ و ۱۵۶۵ كتابخانۀ
المتحف العراقی بغدای كه دومی مربوط به ۷۱۴ ق
و بسیار ناقص و نامرتب است (نك : عواد، ۳۹-۴۰)؛
نسخۀ برلین (نك : آلوارت، GAS، همانجا) و نسخههایی
در ارمپو و حلب (همانجا).
۹. فوائد فی الشعر یا
فوائد من قول عیسی بن یحیی المسیحی فی
الشعر. نسخهای از آن در كتابخانۀ بغداد لی وهبی تركیه
موجود است (نك : ششن، فهرس، ۳۶۰؛ GAS، همانجا).
۱۰. المائة [ فی
صناعة الطب] یا «صد باب» یا «دیوان طب» كه مشهورترین و
بزرگترین نوشتۀ ابوسهل است. این كتاب در واقع یك دائرة المعارف طبی
(كُنّاش) است و ترتیب فصول آن شباهت بسیاری به ترتیب فصول
الطب الكلّی دارد. مؤلف به هر بخش از بخشهای صد گانۀ این
اثر عنوان «كتاب» داده است. ابوسهل دربارۀ سبك نگارش وجه تسمیۀ این
كتاب میگوید: من هر بخش را به گونۀ كتاب جداگانهای
نوشتم تا استفاده از هر یك از این بخشها به شكل مستقل امكان داشته
باشد (نك : گ ۲ ب). در این اثر برخلاف الطب الكلّی، مسائل عمومی
پزشكی بیش از ۳ /۲ حجم آن را در برمیگیرد و
دربارۀ مسائل مربوط به علاجات از برگ ۱۹۹ تا آخر(
۲۸۳) بحث شده است. ترتیب بخش درمانی این كتاب
نیز مانند مقالۀ دوم الطب الكلّی است؛ با این تفوات كه در المائة، مباحث
درمان برخی از بیماریهای عمومی پیش از بخش
درمان دردهای مربوط به عضو مشخص آمده است. ابوسهل در المائة نیز به
ذكر آثار و نحوۀ تركیب داروها پرداخته و به بخش شناسایی و شرح نشانههای
بیماری بسار كم توجه كرده است. حاجی خلیفه (۲ /
۱۵۷۶) سخنانی را كه علی بن عباس مجوسی
(اهوازی) در كامل الصناعة الطبیة (۱ / ۵) دربارۀ بینظمی
و آشفتگی اثر عیسی بن حكم دمشقی، معروف به مسیح
آورده، اشتباهاً مربوط به ابوسهل مسیحی و این اثر او شمرده است.
كهنترین نسخۀ
المائة با شمارۀ ۳۵۵۷ در كتابخانۀ نور عثمانیه
نگهداری میشود كه مربوط به ۴۰۰ ق (زمان حیات
مؤلف) است و تنها ۴۰ كتاب دارد كه مرتب نیست (دیتریش،
GAS, III / 326-327; 70-71). حدود ۳۰ نسخۀ دیگر از
این كتاب موجود است كه بیشتر آنها ناقص است. برخی از آنها
عبارتند از: نسخۀ خانقاه احمدیۀ شیراز (سدۀ ۶ و ۷ ق) كه كامل است (نك : دانش پژوه، «فهرست»،
۲۱۷- ۲۱۸)؛ نسخۀ كتابخانۀ بادلیان
(۵۹۲ ق)؛ نسخۀ شمارۀ ۱۷۹۶ مغنیسا (مانیسا) مربوط به
۶۷۳ ق و شامل كتابهای
۵۷-۱۰۰ (نك : دیتریش، GAS, 71
همانجا) و نسخۀ كامل كتابخانۀ آستان قدس (آستان، ۳ / ۳۶). نسخۀ مورد استفادۀ این
مقاله مربوط به سدۀ ۱۱ ق است (نك : تسبیحی، ۳ /
۴۳۱-۴۳۲) كه چند كتاب كم دارد.
بر این كتاب حاشیهها و تعلیقاتی
نیز نوشتهاند، بدین شرح: حاشیۀ ابن تلمیذ
پزشك نامدار با عنوان الحواشی علی كتاب المائة (ابن ابی اصیبعه،
۱ / ۲۷۶، ۳۲۸)؛ تعلیق همو به نام
تعالیق استخرجها من الكتاب المائة للمسیحی (نك : همو، ۱
/ ۲۷۶)؛ حاشیۀ نعمان بن ابی الرضا اسرائیلی
به نام الحواشی النعمانیة و المقاصد الطبیة كه در
۱۹۵۹ م به كوشش قدری شرفی در حیدرآباددكن
به چاپ رسیده است (GAS, III / 327). افزون بر این غاده
كرمی مقالهای به انگلیسی دربارۀ المائة در
مجلة تاریخ علوم العربیة[۱] (ج ۲(۲)، حلب،
۱۹۷۸ م) نوشته است.
۱۱. رسالة فی ماهیة
الجدری و تدبیره، دربارۀ آبله و درمان آن. از این اثر دو نسخه در كتابخانههای شهید
علی و حلب موجود است (GAS، همانجا؛ ششن، نوادر، ۲ /
۴۲۴-۴۲۵).
۱۲. مبادئ الموجودات الطبیعیة،
كه نسخهای از آن در لیدن نگهداری میشود (ورهووه، 173).
بروكلمان این اثر را یك جا به ابوسهل (GAL, I /
274) و در جای
دیگر اشتباهاً به فارابی نسبت داده است (همان، I
/ 233؛ نیز:
نك : ورهوره، همانجا).
۱۳. نوادر الحكماء، كه
ابوسهل آن را برای اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین نوشته است. نسخهای
از این رساله در كتابخانۀ دانشگاه استانبول موجود است (نك : ششن، همان، ۲ /
۴۲۵).
افزون بر اینها، ابوسهل بر كتابی
با عنوان الخطب كه مؤلف آن ناشناخته است، تلخیصی نوشته بوده است كه
بخشی از آن توسط ابواسحاق ابنعسال، معروف به مؤتمن (نك : ه د، ۴ /
۲۹۷- ۲۹۸) در بخش سوم مجموع الصول الدین
و مسموع محصول الیقین نقل و شرح شده است. ابوسهل در بخشی كه به
اعتقادات مربوط میشود، گوید: دربارۀ خداوند صفاتی
مانند قادر و عالم را تنها میتوان به صورت استعاره و مجاز به كار برد، چرا
كه ویژگیها در خداوند وجود دارد، در هیچ كس نیست. این
بخش از اثر ابوسهل به همراه بخشهایی دیگر از كتاب ابن عسال نخستین
بار در كتاب سلك الفصول فی مختصر الاصول در قاهره
(۱۹۰۰ م) به چاپ رسیده است. افزون بر این، اویس
شیخو این بخش را به همراه شرح ابن عسال با عنوان «مقالة فی
اقسام الدین» به چاپ رسانده است (نك : گراف، II /
257-259, 410-411؛
نیز نك : بستانی، ۴ / ۳۷۲).
آثار یافت نشده
بیرونی در «فهرست» پس از
آوردن عنوان كتابهای خود نام آثاری از ابوسهیل را نیز
آورده است (ص ۴۷- ۴۸) كه هیچ یك از آنها
اكنون در دست نیست. برخی از كسانی كه فهرست آثار بیرونی
را گرد آوردهاند، همچون بوالو[۲]، این آثـار را نیز به اشتباه
جزو آثار ابوریحان بیرونی شمردهاند (نك : قربانی،
۲۸- ۲۹): ۱. مبادئ الهندسة؛ ۲. رسوم الحركات
فی الاشیاء ذوات الوضع؛ ۳. سكون الارض او حركتها؛ ۴.
التوسّط بین ارسطوطالیس و جالینوس فی المحرّك الاوّل؛
۵. دلالة اللفظ علی المعنی؛ ۶. سبب بَردِ ایام
العجوز؛ ۷. علّة التربة (؟) التی تستعمل فی احكام النجوم؛
۸. آداب صحبة الملوك؛ ۹. قوانین الصناعة؛ ۱۰. دستور
الخطّ (احتمالاً دربارۀ قواعد خوشنویسی) (نك : ابنابی اصیبعه، ۱
/ ۳۲۷)؛ ۱۱. الغزلیات الشمسیة؛
۱۲. النرجسیة (نك : بیرونی، همانجا).
دیگر آثار گم شدۀ وی
عبارتند از: كتابی دربارۀ نفس و ترجمۀ آن (بیهقی، ۸۹)؛ اختصار المجسطی و تعبیر
الرؤیا (نك : ابن ابی اصیبعه، ۱ /
۳۲۸). ابوسهیل تعبیر الرؤیا را برای
ابوعلی مأمون بن مأمون نوشته بوده است. حاجی خلیفه ظاهراً این
كتاب را دیده بوده، چه وی آن را كتابی شامل
۱۳۲ باب دانسته و آغاز آن را آورده است (۲ /
۱۴۹۸، نیز ۱ / ۴۱۶).
مآخذ
آستان قدس، فهرست؛ ابن ابی اصیبعه،
احمد بن قاسم، عیون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره،
۱۲۹۹ ق؛ ابن ربن طبری، علی بن سهل، فردوس
الحكمة فی الطب، به كوشش محمد زبیر صدقی، برلین،
۱۹۲۸ م؛ ابن سینا، قانون، بولاق،
۱۲۹۴ ق؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ
مختصر الدول، به كوشش انطون صالحانی، لبنان، ۱۴۰۴
ق؛ ابن فضلالله عمری، احمد بن یحیی، مسالك الابصار، چ
تصویری، به كوشش فؤاد سزگین، فرانكفورت،
۱۹۸۸ م؛ ابن مطران، اسعد بن الیاس، بستان الاطباء، چ
تصویری، با مقدمۀ مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ ابوسهل مسحیی،
«اصناف العلوم الحكمیة»، به كوشش محمد تقی دانشپژوه، تحقیقات
اسلامی، تهران ۱۳۷۰ ش، شم ۱، ۲؛ همو،
اظهار حكمة الله تعالی فی خلق الانسان، نسخۀ خطی
كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران، شم ۴۴۷؛ همو، الطب الكلی،
نسخۀ خطی كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران، شم (۹)۱۹۸۷؛
همو، المائة فی صناعة الطب، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛
همو، «نوادر الحكماء»، مجموعۀ رسائل حكما، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ بستانی؛ بیرونی،
ابوریحان، الآثار الباقیة، به كوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ،
۱۹۲۳ م؛ همو، تحدید نهایات الاماكن، به كوشش
محمد بن تاویت طنجی، آنكارا، ۱۹۶۲ م؛ همو،
«الدرر فی سطح الاكر» (نك : مل ، دلال)؛ همو، «فهرست كتب محمد بن زكریاء
الرازی»، الآثار الباقیة (نك : هم ، بیرونی)؛ بیهقی،
علی بن زید، تتمة صوان الحكمة، به كوشش محمد شفیع، لاهور،
۱۳۵۱ ق؛ تسبیحی، محمد حسین، فهرست نسخههای
خطی كتابخانۀ گنج بخش، اسلامآباد، ۱۳۵۵ ش؛ حاجی خلیفه،
كشف؛ خواندمیر، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی،
تهران، ۱۳۵۳ ش؛ دانشپژوه، محمدتقی، مقدمه بر
«اصناف العلوم الحكمیة» (نك : هم ، ابوسهل)؛ همو، «فهرست كتابخانههای
عمومی و خصوصی شیراز»، نسخههای خطی، نشریۀ
كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران، دفتر پنجم، تهران،
۱۳۴۶ ش؛ دمرداش، احمد سعید، مقدمه بر استخراج
الاوتار فی الدایرة، قاهره، ۱۹۶۵ م؛ سیرة
الشیخ، نسخۀ خطی كتابخانۀ ایاصوفیا، شم (۹)۴۸۲۹؛ سیرة
الشیخ الرئیس و فهرست كتبه، نسخۀ خطی
كتابخانۀ ایاصوفیا، شم (۱)۴۸۵۲؛ ششن،
رمضان، فهرس مخطوطات الطب الاسلامی فی مكتبات تركیا، استانبول،
۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ همو، نوادر
المخطوطات العربیة فی مكتبات تركیا، بیروت،
۱۴۰۰ ق / ۱۹۸۰ م؛ شهرزوری،
محمد بن محمود، نزهة الارواح، به كوشش خورشید احمد، حیدرآباد دكن،
۱۳۹۶ ق / ۱۹۷۶ م؛ عواد، كوركیس،
«المخطوطات العربیة فی مكتبة المتحف العراقی ببغداد»، سومر،
بغداد، ۱۹۵۹ م، ج ۱۵(۱، ۲)؛ غفاری
كاشانی، احمد بن محمد، تاریخ نگارستان، به كوشش مرتضی مدرس گیلانی،
تهران، كتابفروشی حافظ؛ فخرالدین رازی، مناظرات، حیدرآباد
دكن، ۱۳۵۵ ق؛ فضل بن احمد بن خلف بخاری، «فصل در
معرفت نور»، عدة العقول و عمدة المعقول، به كوشش نجیب مایل هروی،
مشهد، ۱۳۷۱ ش؛ قربانی، ابوالقاسم، بیرونی
نامه، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ قطبالدین اشكوری،
محبوب القلوب، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ قطبالدین شیرازی،
التحفة السعدیة، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ قفطی، علی بن یوسف،
تاریخ الحكماء، اختصار زوزنی، به كوشش یولیوس لیپرت،
لایپزیگ، ۱۹۰۳ م؛ كراچكوفسكی، ایگناتی،
تاریخ الادب الجغرافی العربی، ترجمۀ صلاحالدین
عثمان هاشم، قاهره، ۱۹۶۳ م؛ مجوسی، علی بن
عباس، كامل الصناعة الطبیة، چ تصویری، به كوشش فؤاد سزگین،
فرانكفورت، ۱۹۸۵ م؛ مركزی، خطی؛ ملك، خطی؛
مهدوی، یحیی، فهرست نسخههای مصنفات ابنسینا،
تهران، ۱۳۳۳ ش؛ میرخواند، محمد بن خاوندشاه، روضة
الصفا، تهران ۱۳۳۹ ش؛ نصر، حسین، سه حكیم
مسلمان، ترجمۀ احمد آرام، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ نظامی عروضی،
احمد بن عمر، چهارمقاله، به كوشش محمد معین، تهران،
۱۳۳۳ ش؛ نفیس بن عوض كرمانی، شرح الاسباب و
العلامات، كلكته، ۱۲۵۱ ق / ۱۸۳۶
م؛ همایی، جلالالدین، مقدمه بر التفهیم بیرونی،
تهران، ۱۳۵۳ ش؛ نیز:
Ahlwardr; Dallal, Ahmad, «Bīrūnī’s Book of Pearls
Concerning the Projection of Spheres», Zeitschrift für Geschichte der
arabisch-islamischen Wissenschaften, ed. Fuat Sezgin, Frankfurt, 1987-1988, vol
IV; Dietrich, A., Medicinalia Arabica, Göttingen, 1966; Elgood, C., A
Medical History of Persia, Amsterdam, 1951; GAL: GAS: Gohllman, W., The Life of
Ibn Sina, New York, 1974; Graf, G., Geschichtelder christlichen arabischen
Literatur, Vatican 1947; Gutas, D., Avicenna and the Aristotelian Tradition,
Leiden, 1988; Iranica; Karmi, G., «A Mediaeval Compendium of Arabic Medicine:
AbūSahl al-Masīhī’s ... »,
Journal for the History of the Arabic Sciennce, Aleppo, 1978, vol, II(2);
Leclers, L., Histoire de la médecine arabe, Paris, 1876; Mieli, A., La Science
arabe, Leiden, 1966; Pertsch; Sarton, G., Introduction to the History of
Science, Baltimore, 1928; Suter, H., Die Mathematiker und Astronomen der Araber
und ihre Werke, Leipzig, 1900; Ullmann, M., Die Medizin im Islam, Leiden, 1970;
Voothoeeue; Wüstenfeld, F., Geschivhte der arabischen Ärzte und
Noturforscher, Hildesheim, 1978.