آخرین بروز رسانی : یکشنبه
7 مهر 1398 تاریخچه مقاله
تِرْیاق، یا دریاق،
معرب واژۀ یونانی θηpıαkή (و نیز: θηpıαkòν صورتهای مؤنث و خنثى از
واژۀ θηpıαkóς، بعدها در لاتینی
به صورت thēriacus،
فرانسه: thériaque، انگلیسی:theriac
/ treacle ) به
معنی پادزهرِ[۱] [گزشِ] θηpíoν (مصغر = θήp = دَد، جانور وحشی؛ نک : «واژه نامۀ انگلیسی...[۲]»،
ذیل theriac ؛ «واژهنامۀ لاتینی...[۳]»،
ذیل thēriacus)،
که به گفتۀ تروپو (نک : اعلم، ۳۵۰-۳۵۱) به
واسطۀ صورت سریانی آن، tèryaqi به عربی رسیده
است.
برخی از مؤلفان دورۀ اسلامی
در ریشهشناسی این واژه با استناد به حنین بن اسحاق آوردهاند:
این ترکیب را از آن رو تریاق نامیدهاند که پادزهر گزش
ددان است و ددان را به یونانی «تریا» نامند و دیگر آنکه
سموم و داروهای زیانکار [دیگر] را نیز باز میدارد
و این داروها را به یونانی «قا» نامند (زهراوی، ۱/
۳۷۵؛ قوصونی، ۱/ ۲۹۱؛ قس: جابر،
گ ۷۴ الف، به نقل از جالینوس: «معناه الشافی من السموم
الحیوانیة و النباتیة»). عقیلی نیز افزون بر
تکرار همین سخن آورده است: «و گفتهاند که مرکب و مخفف از تریایوق
است که تریا به معنی سم است مطلقاً، و یوق به معنی مقاوم
آن... و نیز گویند و گفتهاند معرب از تریاک فارسی است» (
قراباذین..، ۶۵۲). به نظر میرسد روایت صحیحتر
سخن حنین همان باشد که اهوازی، خوارزمی، ابن هنـدو و قلانسـی
ــ البته بدون استنـاد به حنیـن ــ آوردهاند (اهوازی، ۲/
۵۲۶: «هذا الاسم مشتق من اسم الحیوان النهاش اذ کان اسمه
فی لغة یونانیین تیریون/ تریون»، البته
در متن به خطا «یشربون» آمده است؛ خوارزمی، ۱۷۵:
«التریاق مشتق من تیریون بالیونانیة و هو اسم لما ینهش
من الحیوان کالافاعی و نحوها»؛ ابن هندو، ۱۵۴؛ نیز
قلانسی، ۴۸، که البته در متن چاپی این آثار به ترتیب
«تبریون» و «تریوق» آمده است؛ قس بیرونی، الصیدنة،
۱۴۳: «هو الدافع للسموم و لماقف على تفسیر»؛ قس: کاسانی،
۱/ ۱۶۹). در اغلب آثار دورۀ اسلامی
هر دو واژۀ تریاق و دریاق (دومی بسیار کمتر) به کار رفته
است (ابن سرابیون، مقالۀ هفتم، باب ۸: تنها دریاق؛ نک : خوارزمی،
۱۷۵-۱۷۶: «التریاق... و یقال له
بالعربیة ایضاً دریاق»؛ تمیمی،
۴۹۳-۵۰۵، جم ؛ قفطی، ۶۶،
۱۰۶، ۱۶۹، ۳۲۴؛ عطار هارونی،
۱۲۶-۱۳۳؛ انطاکی، ۲/
۹۲: تریاق، بالتاء و بالدال؛ عقیلی، همانجا: دِریاقه/
تریاقه و دِرّاق/ ترّاقه).
پزشکان و داروشناسان دورۀ اسلامی
غالباً برای داروی مرکبی دارای خاصیت پادزهری
واژۀ تریاق، و برای داروهای مفرد دارای این ویژگی
واژۀ پادزهر (ه م) را به کار بردهاند. بهنظر ابنسینا تریاق و
پادزهر هر دارویی را گویند که خاصیتش نگاهداری نیرو
و سلامت جان است تا جان بتواند به یاری آن زیان زهر را از خود
براند. اما نام تریاق برای داروهای مرکب، و نام پادزهر برای
مفرداتی که در طبیعت یافت میشوند، شایستهتر است و
به نظر میرسد در مرکبات نیز عنوان تریاق برای ترکیبات
گیاهی و عنوان پادزهر برای ترکیبات معدنی شایستهتر
باشد و نیز چنین مینماید که میان این دو
تفاوت چندانی نباشد (۱/ ۲۳۵). البته وی،
همچون بسیاری از دیگر مؤلفان دورۀ اسلامی
بارها واژۀ تریاق و صفت «تریاقی» (= دارای خاصیت
پادزهری) را هم برای مفردات و هم برای مرکبات به کار برده است
(۱/ ۲۸۷: «جدوار تریاق همۀ سموم است»،
۳/ ۳۱۱: «المعجونات المنحطة عن درجة التریاقیة»،
۳/ ۳۲۱: «معجون تریاقی»، نیز ۱/
۲۸۰: «بیش میش بوحا: ... و هو اعظم التریاق
البیش»؛ برای تکرار همین عبارات، نک : جرجانی، الاغراض،
۶۱۶؛ ابن بیطار،۱/ ۱۳۳؛ عقیلی،
مخزن...، ۱۹۶: «پادزهر... اسم فارسی جنس تریاق است»).
واژۀ تریاق در کاربردی عامتر به دارویی اطلاق شده
است که بر آنچه «ضرر به افعال بدن رساند»، تأثیری قوی، چشمگیر
و آنی داشته باشد (عقیلی، قراباذین، همانجا).
بشر از دیرباز آرزوی دستیابی
به دارویی را در سر میپروراند که او را از گزند همۀ
زهرها، اعم از گیاهی، معدنی و نیز گزش جانوران سمی،
ایمن دارد. نیکاندرُس کُلُفونی[۴] (برآمدنش:
۱۹۷-۱۳۰ قم) در اواخر اثر منظوم خود تریاکا
[۵]که کهنترین تکنگاری موجود دربارۀ پادزهرها به
شمار میآید (نک : ادامۀ مقاله)، به این آرزوی
دیرین اشاره کرده است. در این میان پادشاهان بیش از
مردمان دیگر در پی چنین دارویی بودند؛ زیرا
آنان از مسموم شدن به دست دشمنان سخت بیمناک بودند. از آنجا که گمان نمیرفت
یک داروی پادزهری مفرد/ بسیط بتواند همۀ
زهرها، به ویژه زهرهای مرکب از چند زهر ساده را از زیانکاری
باز دارد، پزشکان از دیرباز پیوسته در پی آن بودند تا با ترکیب
چند پادزهر مفرد داروی مرکبی پدید آورند که بتواند به عنوان
«پادزهر عام[۶]» به کار رود. در حدود سال ۳۰۰قم،
ثئوفراستوس، ترکیبی پادزهری، مشتمل بر ۵ جزء: «صمغ، روغن
زقوم[۷]، سنا، دارچین و مرّ»، فراهم آورد و آن را مگالیوم[۸]
نامید (نورتن، ۶۰). مدتها بعد، پلوتارک از داروی مرکبی
مصری به نام «کوفی[۹]» دارای ۱۶ جزء یاد
کرده است که به عنوان معجون یا مرهم، در درمان گزیدگی (و نیز
به عنوان خوشبو کننده در مراسم مذهبی) به کار میرفته است (فصلهای
۳۸۳e-۳۸۴c، بند ۸۰).
نیکاندرس نیز در رسالۀ تریاکا
به برخی ترکیبات دارای خاصیت پادزهری اشاره کرده
است. به گزارش جالینوس در سدۀ ۱قم، زُپوروس (قس: حکیم مؤمن، ۹۸۵: افلیمون)
پزشک بطلمیوس، فرمانروای اسکندریه، در نامهای به مهرداد/
میثریداتس ششم (حک ۱۲۰-۶۳ قم)، آخرین
فرمانروا از دودمان ایرانیالاصل، اما یونانیگرای
مهردادان حاکم بر پُنتُس (بر کرانۀ دریای سیاه)، نسخۀ داروی
مرکبی را شرح داد که بیشتر اجزاء مگالیوم و کوفی را در
خود داشت و مهرداد نیز از روی آن معجونی ساخت که به نام خود وی
مشهور شد. این معجون که در دورۀ اسلامی مثرودیطوس و
بعدها در اروپا میثریداتوم (و مانند آن[۱۰]) نامیده
شد، نخستین ترکیب مشهوری بود که نزد همۀ پزشکان دوران
باستان به عنوان پادزهر عام پذیرفته شد (نورتن، همانجا). در اثبات تأثیر
پادزهری شگرف این دارو آوردهاند که مهرداد پس از شکست از روم، خود و
نزدیکانش را مسموم کرد، همگی مردند، اما پادشاه، با آنکه دو بار دیگر
سم نوشید، سالم ماند، زیرا تأثیر این دارو ــ که وی
از بیم جان همواره از آن مینوشید ــ در بدن پادشاه باقی
بود و سموم را از زیانکاری باز میداشت. پس پادشاه به ناچار به
غلامانش فرمان داد گردنش را بزنند یا به روایتِ ابن زهر با شمشیر
خود را کشت (نک : ابن قف، ۳۸۵؛ خطابی،
۲۴۶، به نقل از بخشی از التصریف ابن زهر که در نسخۀ خطی
مورد استفاده در این مقاله یافت نشد).
در سدۀ ۱م،
کِلسوس در کتاب پزشکی خود نسخهای از مثرودیطوس مشتمل بر
۳۶ جزء ارائه کرد (کتاب V، فصل ۲۳، بند ۳ ) که
۱۵ دارو از ۲۰ داروی گیاهی نسخۀ
زپوروس را در خود داشت. او برای این پادزهر خواص دیگری نیز
برشمرد. اما معاصرش پلینی مهتر در«تاریخ طبیعی»
(کتاب XXIX، بندهای ۲۴-۲۵) به نسخهای
مشتمل بر ۵۴ جزء اشاره کرده است. در سدۀ ۲م، جالینوس
(ه م)، در کتاب فی التریاق، افزون بر یادکرد نسخۀ مثرودیطـوس،
از ترکیبات پادزهـری بسیار ــ و از جمله آنچه
آندرُماخوس[۱۱] [دوم/ کهتر/ قریب العهد]، پزشک نرون (امپراتور
روم از ۵۴-۶۸م)، از نسخـۀ مثرودیطـوس
بـرآورد ــ یاد کرده است. بنابر این گزارش ــ که قفطی (ص
۳۲۴) نیز بدان اشاره دارد ــ آندرماخوس برخی از
اجزاء مثرودیطوس را کنار گذاشت و برخی داروهای دیگر، و از
همه مهمتر گوشت پختۀ افعی را بـدان افزود و این ترکیب جدید را گالِنه
[۱۲]ــ معجـون آسودگی ــ نامید. گالنه از روزگار جالینوس
تریاق نامیده شد (قس: اهوازی، ۲/ ۵۲۶؛
و به نقل از وی، قلانسی، ۴۸: پس از افزوده شدن گوشت افعی
تریاق نامیده شد؛ نیز قس: قوصونی، ۱/
۲۹۱).
نسخههای مثرودیطوس و گالنه
در کتاب جالینوس (نسخههای ۱ و ۱۴) به ترتیب
۴۱ و ۵۵ داروی ساده یا مرکب دارند (نک : گریفین،
۳۱۷؛ نورتن، ۶۰-۶۱؛ نیز تأیید
این سخن توسط بیرونی، الصیدنة، ۱۴۳:
«هو مثرودیطوس بترکیب اقراص الافاعی و امثالها فیه»؛ قس:
ترجمۀ گمراه کنندۀ کاسانی، ۱/ ۱۶۹؛ نیز قس: اعلم،
۳۸۰-۳۸۱، که به نقل از مولییراک،
مبنای کار آندرماخوس را نسخۀ «تریاق» نیکاندرس کُلُفونی دانسته است). این نسخۀ نهایی
را در دورۀ اسلامی غالباً تریاق فاروق/ اکبر/ کبیر/ بزرگ/ افاعی
نامیدهاند. زیرا این تریاق، فاروق است «میان موت و
حیات» یا فاروق «میان سم و طبیعت انسانیة در وقت
استعمال به جهت سموم یا گزیدن جانوران سمی» و میان «صحت
تام و مرض قوی به خاصیت و صورت» (بیرونی، فهرست...،
۲۹، الصیدنة، همانجا: «و الفاروق اما هو المنجی و اما هو
المفرّق بین البدن و بین السم»؛ کاسانی، همانجا؛ عقیلی،
قراباذین، ۶۵۲؛ نیز قوصونی، همانجا؛ قس:
زهراوی، ۱/ ۳۷۵، ظاهراً به نقل از المسائل حنین:
«و سمّی الفاروق لأن أدویة التریاقات افترقت فیه کذا قال
جالینوس»). اکبر یا کبیر نیز از آن جهت لقب گرفته که پیچیدهترین
و مفصلترین داروی مرکب در پزشکی کهن بوده است «یا به سبب
بزرگی و بسیاری منفعت و خاصیت این مرکب» (عقیلی،
همانجا). اطلاق تریاق الافاعی بر این تریاق (رازی،
الحاوی، ۱/ ۲۲۲، ۷/ ۲۹،
۱۳/ ۱۰۲، المنصوری...، ۳۴۳
؛ اخوینی، ۵۸۵؛ قلانسی، همانجا) نیز، یا
به سبب کاربرد گوشت افعی در ترکیب آن بوده است، یا به سبب
کاربرد اصلی آن، درمان گزش افعیها (قس: حکیم مؤمن،
۹۸۷، که از یک نسخۀ تریاق الافاعی تنها
شامل صبر زرد، مرّ صاف و زعفران یاد کرده است). در آثار متأخر (عطار هارونی،
۱۲۷؛ انطاکی، ۲/ ۹۲؛ حکیم مؤمن،
۹۸۲) القاب دیگری نیز برای این
دارو ذکر شده است: از جمله هادی (هدایتکنندۀ طبیعت
به سوی صحت)؛ غالیس، «زیرا مسخر (مسخن؟) هیجان سموم و
امراض قتاله است» (چه بسا صورت معرب و محرفی از گالنه باشد)؛ منقذ (رهاننده
از سموم مهلکه)؛ و نیز مخلص اکبر (میرهاند از آفت عظیمه؛ عقیلی،
همان، ۶۵۲-۶۵۳).
در آثار دورۀ اسلامی،
روایات افسانهوار مفصلی درخصوص چگونگی دستیابی به
نسخۀ نخستین ترکیب تریاقی و تکمیل آن ذکر شده
است. به نظر میرسد که منشأ همۀ این روایات، کتابی
از یحیى نحوی دربارۀ تاریخچۀ تکمیل
تریاق باشد (نک : ادامۀ مقاله).
از میان ۹ پزشک و حکیم
یونانی که در این روایات دستاندرکار تکمیل تریاق
بودهاند، از آندرماخوس اول/ قدیم/ بعیدالعهد تا آندرماخوس دوم و
سرانجام جالینوس، برخی چندان قابل شناسایی نیستند. یحیى
نحوی دربارۀ ۸ پزشک بزرگ یونان باستان، از آسکلپیادس تا جالینوس
نیز رسالهای نوشته بود (یا بخشی از اثری بزرگتر
را به این موضوع اختصاص داده بود) که تاکنون تنها برخی از آنها را با
شخصیتهایی واقعی تطبیق دادهاند (این رساله
را اسحاق بن حنین (ه م)، در تاریخ الاطباء خود به تمامی نقل
کرده است). بر اساس این روایات که گاه در قالب اشارات پراکنده (مثلاً
در کتاب السموم جابر بن حیان، گ ۷۳ الف-۷۵ الف؛
ابن مطران، ۲۲۸)، و گاه به داستانی منسجم ــ بهاختصار یا
بهتفصیل (مثلاً ابن قف، ۳۶۹-۳۷۹) ــ
در بسیاری از آثار پزشکی و داروشناسی دورۀ اسلامی
نقل شده است، آندرماخوس اول، پس از آنکه دید فردی مارگزیده با
خوردن حب الغار از مرگ رهایی یافت، به خاصیت پادزهری
این دارو پی برد (جابر، گ۷۳). سپس با افزودن، جنطیانای
رومی، زراوند طویل و مُر، همگی همچند یکدیگر، کوبیدن
یک یک آنها، و آمیختن این داروها و سرشتن این آمیزه
با عسل، داروی مرکبی ساخت که تریاق الاربعة/ الاربع یا به
تعبیر اخوینی بخاری (ص
۶۳۳-۶۳۶) تریاق چهار دارو (نیز
نک : همو، ۵۳۹: زریندارو) نامیده شد (ابن قف،
۳۷۰؛ قوصونی، ۱/ ۲۹۱؛ عقیلی،
قراباذین، ۶۵۳). گویا مقصود جابر (گ
۱۷۶ب) از التریاق المربع نیز همین ترکیب
بوده است. به جز قوصونی و عقیلی (همانجاها) که قسط را جایگزین
زراوند کردهاند (دربارۀ این جایگزینی، نک : جرجانی، ذخیره...،
۶۹۳؛ زهراوی، ۱/ ۳۹۰)، و صهاربخت
[بن ماسرجیس] که گوید: در بعضی نسختها یک جزو زعفران زیادت
کردهاند (جرجانی، همانجا، الاغراض، ۶۶۵)، بیشتر
پزشکان (مثلاً ابن ربن، ۴۵۱؛ رازی، المنصوری،
۳۴۶-۳۴۷؛ اخوینی،
۵۳۹-۵۴۰؛ اهوازی، ۲/
۵۳۴؛ خوارزمی، ۱۷۶؛ عطار هارونی،
۱۳۲؛ انطاکی، ۲/ ۹۵) همان نسخۀ نخست
را یاد کردهاند. اما ابن هندو (ص ۱۵۵) و قلانسی (ص
۴۸) «تریاق الاربع/ اربعة» را به طور مطلق «تریاقی
فراهم آمده از ۴ خلط» دانستهاند و ابن زهر (ص۴۸۱) نیز
گویا با چنین دیدگاهی تریاقی مشتمل بر فلفل سیاه،
دارفلفل و فلفل سپید و زنجبیل «تریاق الاربع» نامیده است.
دومین پزشک دستاندر کار تکمیل تریاق، که او را اپیداکلس/
اقلیدس/ براقلیدس نامیدهاند، ۴ داروی دیگر یعنی
فلفل سپید، دارچین، سلیخه و زعفران را به این ترکیب
افزود و آن را تریاق صغیر نامید که به تریاق ثمانیه
نیز مشهور شد (ابن قف، همانجا؛ انطاکی، ۲/
۲۹۲؛ قوصونی، ۱/ ۲۹۲؛ عقیلی،
همان، ۶۵۳، ۶۵۵؛ قس: جرجانی، ذخیره،
همانجا).
پزشکان بعدی نیز هر یک
در اجزاء یا میزان هر یک از اجزاء دست بردند تا آنکه نوبت به
هشتمین آنان، آندرماخوس دوم رسید. وی به این فکر افتاد که
لابد در گوشت افعی خاصیتی پادزهری وجود دارد که سم وی
در بدن خودش تأثیری ندارد. سپس بر اساس تجربهای که از ۳
رویداد کسب کرد ( برخی به تفصیل آنها را یاد کردهاند)،
به سودمندی گوشت افعی در دفع آثار سوء مارگزیدگی و مسمومیت
بر اثر خوردن افتیمون و نیز درمان جذام مطمئن شد و از آن پس گوشت پختۀ افعی
و نیز چیزهایی دیگر را به این ترکیب
افزود (جابر، گ ۷۴ ب-۷۵ الف؛ ابن قف،
۳۷۲-۳۷۴، عقیلی، قراباذین،
۶۵۴، که هر دو این مطالب را از شرح ابن ابی صادق نیشابوری
بر کتاب المسائل حنین گرفتهاند).
اما جالینوس، وی به روایتی
بیآنکه در ترکیب این تریاق دستی ببرد، تنها دربارۀ فواید
این ترکیب در درمان بیماریهای دیگر پژوهش کرد
و به روایتی در میزان برخی اجزاء بهکار رفته در این
ترکیب نیز دست برد (اهوازی، ۲/ ۵۲۶؛
ابن قف، ۳۷۹؛ عقیلی، همان، ۶۵۳؛
قس: حکیم مؤمن، ۹۸۲: جالینوس ده جزو را کم نمود و
آن حب الغار! و شیح…). اما ابنسینا نه تنها بر وی، که بر همۀ کسانی
که با کم و زیاد کردن اوزان ادویه (دُز) در تریاق [آندرماخوس
دوم] دست بردهاند، خرده گرفته است؛ زیرا اگر یک ترکیب منفعتی
خاص داشته باشد، نباید تنها با کم وبیش شدن یک جزء آن منفعتش
دگرگونی چشمگیری داشته باشد (۳/ ۳۱۱).
بر اساس گزارش ابن قف دربارۀ مدت
عمر هر یک از حکیمان و فترت میان آنها (ص
۳۷۰-۳۷۲)، از زمانی که آندرماخوس اول
در ۲۰ سالگی به تریاق الاربعة دست یافت تا هنگامی
که آندرماخوس دوم در ۲۰ سالگی آن را تکمیل کرد،
۱۰۸۲ سال فاصله بود. انطاکی این مدت را
۱۱۵۰ سال دانسته (۲/ ۹۲) است. قوصونی
(همانجا) فاصلۀ میان [مرگ] آندرماخوس اول تا مرگ جالینوس را
۱۴۸۵ سال دانسته است. عقیلی ضمن استناد به
انطاکی، به نقل از تاریخ الحکمای ملا احمد تبتی(؟) از
۱۴۶۹ سال سخن رانده (همانجا) که گویا همچون قوصونی
فاصلۀ میان آندرماخوس و جالینوس را در نظر داشته است.
به گفتۀ ابن قف، در
باب تریاق کتاب مسائل فی الطب حنین، مغنیس حمصی
(هفتمین پزشک در فهرست دستاندرکاران تکمیل تریاق)، به عنوان
نخستین ترکیبکنندۀ تریاق معرفی شده است. البته ابن قف (با تکرار استدلال ابن ابی
صادق نیشابوری، نک : ادامۀ مقاله، آثار حنین در باب تریاق)
این باب را از افزودههای حبیش اعصم، و این خطا را منسوب
به وی میداند (ص۳۶۹-۳۷۰). از اینجا
میتوان دریافت که اهوازی، آنجا که مغنیس را نخستین
ترکیبکنندۀ تریاق نامیده (۲/ ۵۲۶، و به احتمال
قوی در ذکر وجه تسمیۀ صحیح تریاق) از مسائل فی الطب بهره برده است (جالب
آنکه خود وی اندکی بعد، ۲/ ۵۲۷، و به نقل از
کتاب التریاق حنین، از ماغنوس/ مغنیس به عنوان یکی
از دستاندرکاران بعدی تغییر ترکیب تریاق نقل میکند).
البته از آنچه که تمیمی ظاهراً به نقل از همین اثر حنین
نقل میکند ــ اگر خود آن را اصلاح نکرده باشد ــ درمییابیم
که ظاهراً حنین یا حبیش بدون تأکید بر تقدم مغنیس
تنها ذکر نسخۀ تریاق وی را در نظر داشتهاند (تمیمی،
۵۱۸: «التریاق الاکبر… و هو مما عنی بجمعه و ترکیبه
مغنس الطاربطی»). گفتنی است که حمزۀ اصفهانی
ابداع تریاق از گوشت افعی را به فریدون نسبت داده است (ص
۲۹؛ نیز ابن اثیر، ۱/ ۸۳).
چنان که دیده شد، پژوهش در بارۀ تریاق
فاروق و منافع آن، دست کم به گواهی این تاریخچۀ نیمه
افسانهای که در دورۀ اسلامی بسیار جدی و مهم تلقی شده بود، چونان سنتی
دیرپای به مسلمانان رسید و آنان نیز این سنت را
همچون دیگر موارد مشابه، در سراسر این روزگار به طور جدی و پیوسته
ادامه دادند. گذشته از نگارندگان آثاری در این باره (نک : ادامۀ
مقاله) فهرست پزشکانی که در نسخۀ تریاق کبیر (و گاه
مثرودیطوس) دست بردهاند یا دستکم در شناخت منافع جدید این
دو دارو کوشیدهاند، بسیار طولانی است و اگر پزشکی در نسخ
موجود دست نبرده، دستکم میکوشیده است که از میان نسخ موجود این
دو دارو، بهترینها را یاد کند. از این رو، در آثار دورۀ اسلامی
هیچ نسخهای از این دو دارو را نمیتوان یافت، مگر
آنکه نگارنده هنگام ذکر آن، عباراتی از قبیل «من آن را مقابله و تصحیح
کردم»، «بهترین و کاملترین نسخۀ آن است» (مثال
از کسانی که مدعی تصرفی نشدهاند: ابن سرابیون، مقالۀ هفتم،
باب ۸؛ کشکری، ۵۳۰-۵۳۱؛ اهوازی،
۲/ ۵۲۶-۵۲۷؛ زهراوی، ۱/
۳۷۵؛ ابن سینا، ۳/ ۳۱۱؛ ابن
قف،۳۸۴؛ عطار هارونی، ۱۳۰). ابن ابی
اصیبعه از کسانی چون ابوجعفر بن غزال (از پزشکان ابویوسف یعقوب
المنصور موحدی)، ابن جمیع (د ۵۹۴ق) و ابوالعباس
نباتی (د ۶۳۷ق) مشهور به ابن رومیه به عنوان ترکیبکنندگان
تریاق فاروق نام برده است (۲/ ۸۰-۸۱،
۱۱۳).
اما شمار متصرفان در ترکیب تریاق
فاروق و نیز آنان که تریاقهای جدیدی ــ با الهام از
نسخۀ این تریاق ــ ترتیب کردند، کم نبود. از این میان
ظاهراً هیچ کس به اندازۀ محمد بن احمد تمیمی شهرت نیافت، چندان که قفطی
از او با عنوان «تمیمی تریاقی مقدسی» یاد
کرده (ص ۱۶۹)، و آورده است: «او کسی بود که به اجماع
پزشکان تریاق فاروق را با افزودن مفرداتی کامل کرد»
(ص۱۰۶). تمیمی افزون بر نگارش دستکم ۳ اثر
مستقل در این باره (نک : ادامۀ مقاله)، در مادة البقاء نیز
نسخۀ این تریاق را به وجهی که خود اصلاح کرده بود، یاد
کرده است (ص ۴۹۳-۴۹۸). او همچنین هنگام
سکونت در قدس، تریاقی ابداع کرد که آن را مخلّصالنفوس نامید که
به جز عسل و می، ۶۶ داروی ساده داشت. به نظر تمیمی
این تریاق یک ویژگی مهم دیگر دارد و آن اینکه
اگر کسی روزی بههنگام گرمای سخت نیمروزی ۴
مثقال از آن بنوشد، یک سال تمام از زیانکاری نیش انواع
مارها و کژدمها در امان خواهد بود، حتى اگر هر روز گزیده شود
(ص۵۰۱-۵۰۴، وی نسخۀ مختصری
نیز از آن برآورد). او همچنین از ۳ شربت/ شراب ساخت خود (حرزالنفوس،
المنقذ، المخلّص) که در دفع ضرر سموم جانشین تریاق اکبر فاروق است و
در این مورد و دفع زیان فساد هوا در زمان شیوع بیماریهای
همهگیر، از تریاق قویتر است، یاد میکند (ص۴۵۹بب
).
به گفتۀ ابن ابی
اصیبعه، نیکولای (نقولا) راهب، پزشک و داروشناس روزگار
عبدالرحمان الناصر خلیفۀ اموی اندلس ــ که همراه با حسدای بن شبروط کتاب دیوسکوریدس
را در اندلس به عربی ترجمه کردند ــ نخستین کسی بود که با تصحیح
[و شناسایی دقیق] گیاهان یاد شده در نسخ تریاق
فاروق، موفق به تهیۀ آن در اندلس شد (۲/ ۴۷). ابن سینا نسخۀ دو
معجون تریاقی ابداعی خود را ذکر کرده است (۳/
۳۲۱). ابوالعلاء ابن زهر نیز چنان که فرزندش ابومروان
عبدالملک (د۵۵۷ق) گوید، برخی داروهای تریاق
را که در اندلس یافت نمیشد، با داروهای دیگری جایگزین
کرد (ابن زهر، ۴۷۳-۴۷۶؛ نیز عطار هارونی،
۱۳۳).
ابوالعلاء در ترکیب اقراص
اندروخورون نیز به جای قصب الذریره که [در اندلس] نایاب
بود، زعفران به کار میبرد (ابن زهر،
۴۷۶-۴۷۷). ابومروان خود تریاقی
برای عبدالمؤمن موحدی ترکیب کرد که ظاهراً بر اساس مفردات به
کار رفته در آن (قاعدتاً بدون شمارش می و انگبین) سبعینی
نامیده میشد. و سپس نسخههایی مختصر ۱۰ جزئی
و ۷ جزئی (عشاری و سباعی) از آن برآورد. این تریاق
به تریاق الانتلة مشهور شد. فرزندش ابوبکر محمد بن عبدالملک بن زهر
(د۵۹۵ق) مشهور به حفید نیز تریاق خمسینی
را برای ابویوسف یعقوب المنصور ترکیب کرد (ابن ابی
اصیبعه، ۲/ ۶۶-۶۸؛ قس: ه د، ۳/
۶۳۲، ۶۳۴، که تألیف یا ترکیب
تریاقهای سبعینی و خمسینی با تألیف یا
نگارش ۲ کتاب با این عنوان خلط شده است). رشیدالدین ابوحلیقه
(۵۹۱- پس از ۶۵۸ق) نخست کوشید برای
الملک الکامل تریاق فاروق بسازد، اما چون به لحاظ نایابی ادویۀ آن از
این کار باز ماند، تریاقی از داروهای آسانیاب تألیف
کرد (ابن ابی اصیبعه، ۲/ ۱۲۵). داوود بن
عمر انطاکی نیز در حدود سال ۹۶۴ق تریاقی
دیگر ابداع کرد (۲/ ۹۵).
تصرفات پزشکان و داروشناسان دورۀ اسلامی
موجب شد که شمار مفردات و مرکبات داروهای به کار رفته در تریاق فاروق
(و نیز مثرودیطوس) و نیز کاربردهای تجویزشدۀ این
دو دارو به مرور زمان افزایش یابد. مثلاً عطار هارونی در منهاج
الدکان، شمار مفردات مثرودیطوس و تریاق فاروق را (به جز می و
انگبین) به ترتیب ۶۹ و ۸۶ آورده است (ص
۱۲۶-۱۲۷). عقیلی ( قراباذین،
۶۵۶) نیز شمار مفردات به کار رفته در تریاق فاروق
را به جز می و انگبین و نیز به جز مفردات به کار رفته در
۳ داروی مرکب اقراص الافاعی، اقراص العنصل و اقراص الاندروخون
که به تریاق افزوده میشوند، بین ۷۰ تا
۷۵ ( و در نتیجه کل مفردات را بیش از ۹۰)
دانسته است. به تصریح همۀ پزشکان، مثرودیطوس، به لحاظ نداشتن اقراص الافاعی تنها در
مورد گزش جانوران سمی و نیز درمان جذام به اندازۀ تریاق
فاروق کارایی ندارد، و تنها در صورت ناچاری باید از آن بهره
برد، اما در سایر موارد چه بسا که بهتر از فاروق باشد، جز آنکه میزانی
که از این معجون تجویز میشود، بیش از تریاق فاروق
است (رازی، المنصوری، ۳۴۰-۳۴۱؛
ابن سینا، ۳/ ۳۱۵؛ جرجانی، ذخیره،
۶۹۲، الاغراض، ۷۱۴؛ ابن زهر،
۴۷۸).
در مآخذ دورۀ اسلامی
به ندرت به ناکارآمدی تریاق اشاره شده است. به گفتۀ
ابومنصور موفق هروی (ص۷۰-۷۱) هر که هلهل خورد نه تریاق
بر او سود کند و نه جز تریاق. او در این مورد معجون بزرجلی را
(که ابن سینا در درمان جذام مؤثر میداند، ۳/
۱۴۴) تجویز میکند. ابن وحشیه تنها کسی
است که در دورۀ اسلامی دارویی را به طور مطلق برتر از تریاق
فاروق دانسته است. وی در الفلاحة النبطیة، در اثبات برتری نبطیان
آورده است: معجون شیلثا را که بیشتر پزشکان روزگار ما به ایرانیان
نسبت میدهند، ساختۀ نبطیان است و به خدا سوگند از تریاق فاروق بسی
سودمندتر، و کارکردهای نیکوی بسیار دارد که تریاق
کبیر ندارد. اما پزشکان نصرانی به گمان آنکه این دارو ترکیب
ایرانیان است، از روی تعصب از آن روی میگردانند و
ترکیب آن را از روی هوس میدانند و میگویند در آن
چیزهایی است که نمیدانیم به چه کار میآید،
در حالی که آنان با نبطیان چنین نیستند. اما از آنجا که
از روی نادانی آن دارو را ایرانی میپندارند، به
کناری مینهندش. ... بدان ای فرزند که شیلثا در سودمندی
از همۀ معجونها برتر است و در رهایی دادن از زهرها کاراتر از تریاقی
که آن را کبیر و از روی تعصب و نادانی فاروق نامیدهاند،
و سودمندیاش بیشتر از همۀ فوایدی که به تریاق
نسبت میدهند ــ و بسیاری از آنها به دروغ و گزافه است تا جایی
که برخی آنها را ۹۰ فایده دانستهاند ــ اما اگر تریاق،
چنان که گفتهاند، ۹۰ منفعت داشته باشد، شیلثا ۹۰
در ۹۰ برابر آن سود دارد. و دلیل بر فزونی منافع شیلثا
اینکه: تریاق به سبب بسیاری داروهایش در آن بر ترکیبات
دیگر برتری یافته، در حالی که اخلاط تریاق
۶۰ و اندی دارو و از آن شیلثا بیش از
۹۰ است و شیلثا همۀ اخلاط تریاق و نیز
نزدیک به ۳۰ دارو بیشتر دارد. ابن وحشیه سپس میافزاید
که بیشتر ربع مسکون را درنوردیدم و کسی را ندیدم که پس از
ظهور اسلام شیلثا ساخته باشد. در دولت عرب شماری از پادشاهان ایشان
به کار ساختن تریاق کبیر برخاستند، اما به سبب منع پزشکان خود، از
ساختن شیلثا خودداری کردند. پادشاهان عرب نباید سرزنش شوند، زیرا
از دانش پزشکی آگاهی ندارند و تنها به گفتار پزشکان نصرانی زمان
خود که در نادانی و بیخردی استوارند، عمل میکنند. ...
شنیده بودم که المقتدر بالله شیلثا ساخته است. من به پرسوجو برخاستم
و دریافتم که از روی نسخۀ صحیح عمل نکرده است (ابن
وحشیه، الفلاحة...، ۱/ ۵۴۶-۵۴۸).
معجون شیلثا (یا چنان که در
مآخذ دیگر آمده: شلیثا) از معجونهای مشهور دورۀ اسلامی
بوده، با این همه، به نظر ابن سینا نسخ این معجون در آثار
مختلف سخت مشوش است و بر خلاف پزشکان دیگر که در فواید این
معجون چیزهای شگفت یاد کردهاند، فایدۀ بزرگی
در آن دیده نمیشود (۳/ ۳۱۸؛ نیز جرجانی،
ذخیره، ۶۹۳، تأیید آشفتگی نسخ و رد تلویحی
بی فایدگی این نسخه).
داروی مرکب اقراص الافاعی
که عمود تریاق فاروق و علت برتری آن بر مثرودیطوس است، خود
داستانی جداگانه دارد. از روزگار کهن، گوشت افعی را مستقیماً به
مفردات دیگر نمیافزودند، بلکه آن را با تمهیداتی ویژه
با چند داروی دیگر ترکیب میکردند و به صورت قرصهایی
نگه میداشتند تا در زمان مقتضی به کار گیرند. چون گوشت افعی
مهمترین جزء تریاق فاروق بود، ترکیب قرص افعی نیز
مهمترین مرحلۀ ترکیب تریاق به شمار میرفت. گذشته از این برای
اطمینان از خاصیت جذب سم گوشت افعی دستکم از روزگار جالینوس
دستورالعملی برای چگونگی انتخاب افعی، زمان و مکان و
چگونگی صید و... وجود داشت که مسلمانان در تکمیل این شرایط
نیز به تفصیل گراییدند؛ از جمله آنکه نباید در آغاز
فصل بهار که افعیها تازه بیدار شدهاند، به شکار آنها پرداخت، بلکه باید
دستکم چندین روز (و اگر بهاری سرد باشد تا رسیدن گرمای
تابستان) تأمل کرد تا افعیها تغذیه شوند و بر خاک بخزند. افعی
باید جوان، ماده (که سمش ضعیفتر است)، رنگش سرخ و سپید، سرش
پهن و گردن و دمش باریک باشد. افعی را نباید خشمگین کرد
(تا سم چندانی در بدنش تولید نشود، قس: اعلم، ۳۷۹،
که بر خلاف تأکید همۀ منابع متقدم، از لزوم خشمگین کردن افعی یاد کرده است).
به همین دلیل باید پس از شکار افعی بیدرنگ سر و دم
او را به اندازۀ ۴ انگشت از هر طرف، و حتماً همزمان قطع کرد (با ذکر تمهیداتی
دربارۀ تسریع در این کار برای رنج کمتر افعی). اما اگر
بتوان افعی را بیهیچ رنجی به نزد پزشک سازندۀ قرص
آورد و آنجا سر و دمش را قطـع کرد، بهتر است. اگر افعی پس از قطع سر و دم
مدت زیـادی تکان خورد و خـون بسیار از آن رفت، خـوب است و الا
به کار نمیآید. سپس پوستش را بکنند... و گوشت را به ۳ یا
۴ پاره تقسیم کنند و در ظرف سفالین نو بنهند... و در همۀ مراحل
بایـد دست سازنده با روغـن بلسان اندود شـده باشد (ابن ربن،
۴۵۱؛ رازی، المنصوری،
۳۴۴-۳۴۵؛ تمیمی،
۴۹۷-۴۹۸؛ اهوازی، ۲/
۵۲۹-۵۳۰؛ زهراوی، ۱/
۳۷۷-۳۸۸؛ ابن سینا، ۳/
۳۱۳-۳۱۴؛ ابن زهـر،
۴۷۷-۴۷۸). ابن قف افـزون بر ذکر مفصل این
شرایط بهـری نیز دربـارۀ انواع افعیها سخن رانده است
(ص ۳۷۴-۳۷۹).
از گزارش منحصر به فرد جاحظ در الحیوان
میتوان دریافت که در سرزمین سجستان افعی بسیار
بوده، و شمار بسیاری از مردمان آنجا، هنگامی که اعراب در
۸۱ق پای بدانجا گذاردند، به کار مار افسایی، مارگیری
و ساختن تریاق مشغول بودهاند و این شغل دستکم تا روزگار جاحظ رواج داشته
است. چه، شماری از آنان افعی زنده یا مرده را برای فروش
نزد محمد بن جهم میآوردهاند، تا در ساخت تریاق به کار رود. و نیز
میتوان دریافت که خرید و فروش افعی در بغداد بدین
منظور رواج داشته است (۴/ ۱۱۴-۱۱۷،
۱۶۸-۱۶۹). نیز به گزارش او، در مجلسی
با حضور سلمویة بن بنان، ابن ماسویه و بختیشوع بن جبرئیل
(پس در ربع نخست سدۀ ۳ق) نزد ابوعبدالله احمد بن ابی داوود دربارۀ نقش میزان
گوشت افعی به کار رفته در تریاق و کارایی آن در برابر
مارگزیدگی بحث شده است (۴/
۱۲۳-۱۲۶). همچنین در برخی آثار
ادبی به این نکته تنها درمان زهر افعی گوشت خود آن است، اشاره
شده (از جمله: همو، ۴/ ۲۵۰؛ «فیکیفیة...»،
۲۷۳، مناظرۀ مار و صرصر).
زمان بهکارگیری و آزمایش
تازگی و خلوص تریاق فاروق
پزشکان کهن، بر آن بودند که برای
کارایی تریاق، لازم است که پس از ترکیب آن، چندی
درنگ کرد و سپس آنرا به کار برد. به نظر ابن سرابیون مدت این درنگ
(زمان ادراک تریاق) ۱۲ سال است، اما آنان که میخواهند آن
را زودتر به کار برند، پس از سال پنجم یا هشتم از آن بهره میگیرند.
این دارو تا ۳۰ سالگی تازه، و از آن پس کهنه محسوب میشود
و دیگر اثری ندارد، یا اگر داشته باشد، اندک است (نک : مقالۀ هفتم،
باب ۸، فی وقت استعمال الدریاق؛ قس: اهوازی،۲/
۵۳۳: ادراک دستکم ۷ سال و به روایتی
۵ سال؛ تمیمی، ۴۹۶، که پس از دو سال جایز
میداند). قوت تریاق پس از ۳۰ سالگی تا
۶۰ سالگی رو به ضعف میرود، تا آنکه پس از ۶۰
سال کلاً بیفایده میشود و در این ۳۰ سال از
آن تنها در مواردی میتوان بهره برد که به داروی قوی نیاز
نباشد (همانجا؛ نیز قلانسی، ۴۳).
ابن سینا تریاق را به
انسانی تشبیه میکند که کودکی (پیش از ادراک)، جوانی
(دورۀ افزایش قوت)، میانسالی (دورۀ ثبات قوت)، پیری
(کاهش قوت) و مرگ ( از دست دادن خاصیت تریاقی) دارد. این
دورهها در سرزمینهای گرم/ سرد به ترتیب ۶ماه تا یکسالگی،
۱۰/ ۲۰ سالگی، ۲۰/ ۴۰ سالگی،
۳۰/ ۶۰ سالگی است. و از آن پس آن را باید
همچون برخی معجونهای دیگر که خاصیت پادزهری ندارند،
به کار برد (۳/ ۳۱۱؛ جرجانی، ذخیره،
۶۹۱-۶۹۲؛ نیز قوصونی، ۱/
۲۹۴؛ قس: زهراوی، ۲/ ۴۵۵؛ ابن
بطلان، ۱۶۵؛ ابن زهر، ۴۷۵: به کارگیری
پس از ۳ روز را هم ممکن میداند!). نیز زمان ادراک معجون مثرودیطوس،
شلیثا و تریاق الطین ۶ ماه، و از آن تریاق الاربعة
و نیز ۳ قرص به کار رفته در تریاق کبیر، دو ماه است ( ابن
سرابیون، همانجا؛ قلانسی، ۴۴). البته این زمانها به
کیفیت ترکیبات تریاق، شرایط و محل نگهداری نیز
ارتباط دارد (عطار هارونی، ۱۲۷،
۱۳۱-۱۳۲). بیشک در نگهداری از
چنین معجون معجزهآسایی علاوه بر نکات پزشکی (مثلاً نک :
قلانسی، ۴۶)، باورهای مذهبی نیز دخیل
خواهد بود، پس «باید جنب و حایض مسّ ظرف او نکند» (حکیم مؤمن،
۹۸۳).
از آنجا که بهکارگیری تریاق
کهنه، مغشوش یا بدلی، به قیمت جان بیمار تمام میشد
و از طرفی آزمایش آن در کاربرد اصلی ممکن نبود، پزشکان روشهایی
سادهتر برای آزمودن کیفیت و تازگی تریاق (محنة
التریاق) به کار میبردند. از جمله ۳ روشی که تقریباً
همۀ پزشکان دورۀ اسلامی به همین ترتیب یادآور شدهاند (روش نخست
بر خلاف گمان اعلم، ۳۷۷، ابتکار ابن سینا نیست):
۱. کسی را خربق سپید، سقمونیا یا مانند آن دهند و
چون بر وی اثر کرد، به اندازۀ یک ترمسه یا نیم مثقال تریاق دهند، اگر مسهل را
از کار خود باز داشت، نیک است. ۲. روش جالینوس: افعی را
بر خروس دشتی/ وحشی که بدنش خشک است، افکنند. سپس بدو تریاق
دهند، اگر زنده ماند، تریاق نیکوست. به تأکید حنین اگر
خروس اهلی باشد، چندان زود میمیرد که نمیتوان تریاق
را بدان آزمود؛ ۳. روش برخی پزشکان [یونانی] متأخر [و همۀ
پزشکان دورۀ اسلامی[: حیوانـی را دارویی کشنـده چـون
افیون و مانند آن دهنـد، اگر تریاق بر وی کارگر شد، نیک
است. در منابع جدیدتر به روشهای دیگر (گاه تا ۷ روش) نیز
اشاره شده است. از جمله آنکه تریاق نیکو، خون بسته را بگدازد (بیرونی
تذکر میدهد که سجزیانا، شلیثا و مثرودیطوس نیز چنیناند)،
چون در دهان افعی یا عقرب نهد بکشد، افعی را بگریزاند...
(ابن سرابیون، مقالۀ هفتم، باب ۸، محنة الدریاق؛ رازی، المنصوری،
۳۴۶؛ کشکری، ۵۳۳؛ اهوازی،
۲/ ۵۳۳؛ زهراوی، ۱/ ۳۸۰؛
ابن سینا، همانجا؛ بیرونی، الصیدنة،
۱۴۳-۱۴۴؛ کاسانی، ۱/
۱۷۰؛ قلانسی، ۴۶-۴۷؛ ابن قف،
۳۸۳؛ عطار هارونی، ۱۳۲؛ قوصونی،
۱/ ۲۹۳؛ حکیم مؤمن، ۹۸۴).
اعتقاد راسخ به آثار شگفت تریاق
فاروق و مثرودیطوس تنها به جهان اسلام منحصر نبود، بلکه نه تنها در سراسر
سدهها، که حتى مدتها پس از سست شدن نظام پزشکی کهن در اروپا، این دو
دارو نه فقط به عنوان پادزهر عام، بلکه به عنوان درمان همۀ دردها تلقی
میشدند. دستکم از سدۀ ۱۲م شهر ونیز در ساخت «تریاق فاروق در اروپا
شهرتی بسزا یافت و به همین مناسبت آن را «تریاق ونیز»
نیز میگفتند (گریفین، ۳۱۸). تا این
روزگار هرگاه یکی از این دو دارو، خواصی را که از آنها
انتظار میرفت، از خود نشان نمیدادند، آن را به کهنگی، خطای
در ترکیب و ناپختگی سازنده نسبت میدادند (قس: شرط مهم نصیرالدین،
۲۴۲: باید که طبیبی ماهر حاذق سازد، که بر وی
اعتماد باشد، تا خواص او را باطل نکند، از بهر آنکه معجونهای ساخته اعتماد
در حکم (در نسخۀ بدل: کسی) نتوان کرد، که مفردات او تمام هست یا نه).
سرانجام در
۱۷۴۵م ویلیام هبردن[۱] در رسالهای
خواص شگفت منسوب به این دو دارو را رد کرد (جم ) که نخستین تأثیر
آن حذف این دو دارو در نخستین چاپ دارونامۀ رسمی
انگلستان («دارونامۀ لندن[۲]») پس از انتشار این اثر، آن هم به فاصلۀ یک
سال بود (برای تفصیل، نک : گریفین،
۳۱۷-۳۲۵؛ برای تحولات نسخۀ این
دو دارو در اروپا، نک : نورتن، ۶۰-۶۵). در پایان این
قرن ساموئل هانمان (۱۷۵۵-۱۸۴۳م)،
بنیانگذار پزشکی هوموپاتیک[۳] در مقالهای دربارۀ
پادزهرهای برخی سموم گیاهی کهن که در
۱۷۹۸م در مجلۀ پزشکی هوفلاند و به زبان
آلمانی منتشر شد، تأکید کرد که امروزه همگان به مسخره بودن کاربرد این
دو دارو (و برخی چارههای کهن دیگر) به عنوان پادزهر عام، آگاهاند
(ص ۳۲۲). با این اوصاف ذکر نسخۀ تریاق
با حذف گوشت افعی (پس قاعدتاً نسخهای از مثرودیطوس) در دارونامۀ رسمی
فرانسه در ۱۸۸۴م (نک : اعلم، ۳۸۲) بسیار
شگفت مینماید.
آثار نوشته شده در باب تریاق
در اینجا افزون بر آثاری که
در عنوانشان، واژۀ تریاق یا مضمون دفع زیان زهرها آمده است، برخی
آثار که مطالب شایان توجهی در این باب دارند نیز یاد
میشوند:
آثار پزشکان یونانی و
اسکندرانی
۱. نیکاندر کُلفونی
تریاکا، اثر منظومی دارای
۹۵۸ بیت ۶ وتدی مشتمل بر شرح انواع گزندگان
زهرآگین (از جمله ۱۴گونه مار سمی)، تأثیر نیش
آنها و شیوۀ درمان، شرح ۱۲۵ گونۀ گیاهی
و نیز نخستین نمونۀ مکتوب از زالو انداختن.
۲. روفوس افسوسی(نیمۀ نخست
سدۀ ۱ م)
کتاب التریاق (ابن ندیم،
۲۹۱) یا التریاقات و السموم و علاج المسمومین
و ترکیب الادویة بحسب العلة و الزمان (ابن فاتک،
۲۹۲؛ ابن ابی اصیبعه، ۱/ ۸۵).
۳. جالینوس
الفـ کتاب فی التریاق الى
بَمفولیانس که به گفتـۀ حنین (شم ۸۲) مشتمـل بر یک مقالـۀ
کوتاه بـوده، و عیسی بن یحیـى آن را به عربـی
درآورده است. ب ـ کتاب فی التریاق الى فیسون/ بیسُن در یک
مقاله. ترجمه به سریانی از ایوب رهاوی و ترجمه به عربی
از یحیی بن بطریق (همو، شم ۸۳؛ ابن ندیم
۲۹۰-۲۹۱؛ قس ابن ابی اصیبعه،
۱/ ۹۸؛ رازی، الحاوی، ۷/
۱۶۲، ۸/ ۷۴، جم : ... الـى قیصـر). پ
ـ کتاب الادویة المقابلة للادواء، مقالۀ نخست در تریاق
و مقالۀ دوم در معجونهای دیگر. یوحنا بن بختیشوع با کمک
حنین آن را به سریانی درآورد و عیسی بن یحیى
نیز این روایت سریانی را برای احمد بن موسـى
به عربـی ترجمه کـرد (حنیـن، شم ۸۱). تـ ابن ابی
اصیبعـه (۱/ ۱۰۲) از کتاب منافع التریاق جالینوس،
که حنین به آن اشاره نکرده نیز نام میبرد.
ابوریحان بیرونی از
کتابی دربارۀ تریاق از یحیى نحوی یاد میکند که
در آن به «تصرفات هر یک از ۹ پزشک یونانی و علت شایستگی
این تریاق برای فاروق نامیده شدن» پرداخته است ( فهرست،
۲۹). چنان که گفته شد این اثر احتمالاً مأخذ اصلی
مسلمانان در تاریخچۀ نیمهافسانهای تکمیل تریاق بوده است. شاید
عنوان دیگر این رساله جوامع كتاب التریاق لجالینوس یاد
شده توسط ابن ابی اصیبعه (۱/ ۱۰۵) باشد و نیز
شاید همان اثری باشد که چند دستنویس آن با عنوان کتاب التراییق
لجالینوس بتفسیر یحیی النحوی (GAS, III/ ۱۵۹)
به دست ما رسیده است (نیز ابن مطران،
۲۲۴-۲۲۵، که از تفسیر یحیى
نحوی بر سخن جالینوس نقل میکند). مایرهوف در اظهار نظری
شایستۀ بازنگری انتساب «تاریخچۀ تریاق»
و «تاریخچۀ پزشکان» را به یحیى نادرست میپندارد (ص
۲۱). همچنین تمیمی
(ص۵۰۹-۵۱۱) از آنچه که استادش ابوالفتح متطبب
از تفسیر یحیى نحوی بر الادویة المقابلة للادواء
جالینوس بر وی املاء کرده، مطالبی در باب افزودههای یحیى
بر معجون مثرودیطوس آورده است. تمیمی (ص ۵۱۸)
بر آن است که حنین بن اسحاق (گویا در مسائل) از این تفسیر
بهره برده است.
آثار پزشکان دورۀ اسلامی
۱. جابر بن حیان: کتاب
السموم. مؤلف افزون بر اشاراتی به تاریخچۀ تریاق و
ذکر نسخۀ چند تریاق مختصر (همچون تریاق خمسه) تفصیل نسخ دیگر
تریاق را به کتاب طب الکبیر خود ارجاع داده است (گ۷۳
الف-۷۵ الف، گ۱۹۰ الف).
۳. کندی: رسالۀ فی
اشفیة السموم و كتاب السمومات و دفع ضررها (ابن ندیم،
۲۵۸، ۳۱۷؛ قفطی،
۳۷۲؛ ابن ابی اصیبعه، ۱/
۲۱۱).
۴. اسـرائیل بن سهل (گویا
برادر شاپور بن سهل)، به گفتۀ ابن ابی اصیبعه (۱/ ۱۶۱)، در کتاب فی
التریاق خود که بسیار مشهور بود، برای ساخت نسخهای بسیار
نیکو تلاش بسیار کرده بود.
۵. حنین بن اسحاق: کتاب
التریاق در دو مقاله (ابن ندیم، ۲۹۴؛ رازی،
همان، ۱/ ۳۸، ۶/ ۱۳۳، ۸/
۵۶، ۱۹/ ۲۶۰، ۳۷۶،
۲۰/ ۹، ۲۷، ۲۹۹،
۳۰۰، جم ). سزگین (GAS, III/ ۲۶۸) با
توجه به موضعی از الحاوی رازی، که عبارت «ابن حنین فی
كتاب التریاق» آمده است (۱/ ۳۸)، گمان کرده که اسحاق بن
حنین نیز چون پدر کتابی با این عنوان داشته است. بخشی
از کتاب مسائل فی الطب حنین، که خواهرزادهاش حبیش اعصم آن را
به پایان رساند نیز به تریاق اختصاص دارد. ابن ابی صادق نیشابوری
در شرحی که بر این کتاب نوشته، بر آن است که از مبحث تریاق به
بعد این کتاب به قلم حبیش است، زیرا در این بخش آمده است:
«سپس حنین بن اسحاق کتابی در دو مقاله دربارۀ تریاق
نوشت»، در حالی که اگر این سخن از خود حنین بود، میگفت:
سپس دو مقاله در این باره نوشتم (ابن ندیم، همانجا؛ ابن ابی اصیبعه،
۱/ ۱۹۷-۱۹۸؛ ابن قف،
۳۶۹-۳۷۰).
۶. ابوالعنبس الصمیری:
كتاب الجوارش و الدریاقات (ابن ندیم،
۱۵۱-۱۵۲؛ در چاپ تجدد: ابوالعباس صیمری
و الحوّایین و التریاقات).
۷. السموم و التریاقات که
ابن وحشیه مدعی است آن را از کتابی نبطی از آن یربوقا
به عربی درآورده است. ابن وحشیه بر این ترجمۀ
مفروض، مقدمهای مفصل درباب آثار ملل دیگر دربارۀ سمها و تریاقها
نوشته است (گ ۴ الف-۶ ب).
۹. قسطا بن لوقا: كتاب السمومات و
دفع مضارها (ابن ندیم، ۳۱۷)، که ابن ابی اصیبعه
آن را فی دفع ضرر السموم نامیده است (۱/
۲۴۵).
۱۰. اسحاق بن سلیمان
اسرائیلی(ه م): کتاب فی التریاق (ابن جلجل،
۸۷؛ ابن ابی اصیبعه،۲/ ۳۷).
۱۱. تمیمی (ه
م): کتاب فی صنعة التریاق الفاروق على ما یغلظ فیه من ادویته
و... خطاب به فرزندش، کتاب فی التریاق، كتاب مختصر فی التریاق
(ابن ابی اصیبعه، ۲/ ۸۹؛ قفطی،
۱۰۵-۱۰۶). تمیمی در مادة البقاء
(ص۴۹۳-۵۱۸) نیز بهتفصیل در این
باره سخن گفته است.
۱۳. ابوالبرکات هبةالله
بغدادی مشهور به ابن ملکا: مقالة فی الدواء الذی الفه المسمی
ببرشعثا (همو، ۱/ ۲۸۰، در اصل: برشعثا). این دارو
بعدها با نام تریاق/ معجون برشعثا/ برءالساعة در میان پزشکان رواج یافت
(ابن قف، ۳۸۶؛ حکیم مؤمن،
۱۰۲۸-۱۰۲۹).
۱۴. عبداللطیف
البغدادی: كتاب التریاق (ابن ابی اصیبعه، ۲/
۲۱۲).
۱۵. عمادالدین دنیسری،
معاصر ابن ابی اصیبعه و از کارکنان بیمارستان بزرگ نوری
دمشق: كتاب نظم التریاق الفاروق، كتاب فی المثرودیطوس(همو،
۲/ ۲۷۲).
۱۶. داوود بن عمر انطاکی:
در ۹۶۴ق کشف الهموم عن اصحاب السموم نوشت و تریاق ابداعی
خود را در آن ذکر کرد (انطاکی، ۲/ ۹۵).
واژۀ تریاق/
دریاق در برخی آثار غیرپزشکی نیز به کار رفته است،
همچون دریاق/ تریاق الفکر قدامة بن جعفر (ابن ندیم،۱۳۰).
دریاق ابرار، منظومۀ فارسی از امیرخسرو دهلوی، دریاق الذنوب ابوالفرج
ابن جوزی، دریاق المحبین عزالدین احمد بن ابراهیم
فاروثی رفاعی (د۶۹۴ ق) و تریاق المحبین
تقیالدین ابوالفرج عبدالرحمان بن عبدالمحسن واسطی، الترياق
لاهل الاستحقاق جامی در شرح ۴۰ حدیث (حاجی خلیفه،
۲/ ۲۸۶، ۳/ ۲۲۴).
به جز تریاقهای یاد
شده، برخی تریاقهای دیگر با نام خاص وجود داشتهاند، از
جمله: تریاق الخمسة (جابر، گ ۱۹۰ الف، اما ۶ جزء
دارد)، تریاق برشعثا و معنای آن برءالساعة (ابن قف، همانجا)؛ تریاق
الثوم (ابن زهر، ۴۸۱-۴۸۲)؛ دریاق یابس
(عطار هارونی، ۱۳۳)؛ تریاق الطین المختوم
(جابر، گ ۱۷۶ب، ۱۷۷ب؛ رازی، المنصوری،
۳۴۰؛ جرجانی، ذخیره، ۶۹۳،
الاغراض، ۶۶۵)؛ تریاق العقارب و تریاق حلتیت
(ابن جزار، ۲/ ۶۳۵؛ زهراوی، ۱/
۳۸۳)؛ تریاق عزره (اهوازی، ۲/
۵۳۴؛ زهراوی، ۱/ ۳۸۲؛ ابن سینا،
۳/ ۳۱۵-۳۱۶) و تریاق العسکری
که مردم خوزستان برای درمان نیش عقربهای خرد آن سرزمین
بدان دست یافتهاند و برای قوت یافتن سپاهیان نیز نیکو
ست (رازی، همان، ۳۴۷-۳۴۸؛ ابن قف،
۳۸۶-۳۸۷؛ دو نسخه از زهراوی، ۱/
۳۸۳).
مفردات مشهور به تریاق
به نظر بیرونی هیچ جایی
نیست که مردم آن چیزهایی را تریاق ننامند و اعتماد
نشاید کرد مگر پس از آزمودن، زیرا که بیشتر آنها جنس یتوعات
است ( الصیدنة، ۱۴۴؛ کاسانی، ۱/
۱۷۰). ابومنصور موفق هروی نیز تریاق نبطی
را از جملۀ یتوعات میداند (ص ۳۴۶). این مفردات
نیز قابل ذکرند: تریاق هروی که به گفتۀ ابوالحسن طبری
ترنجی برگ آن چون برگ سوسن و گلش چون گل سوسن سپید، خوشبو ست، بیخ
آن به ایرسا ماند و تریاق گزش افعی است؛ تریاق لغیری:
بیخی است چون شلغم و اهل زرنج آن را تازه به صورت خوراکی یا
در ضماد به کار میگیرند و نوع دیگر آن در زابلستان روید
که تلخ است؛ تریاق روستایی/ اهل بلد/ اهل الرستاق که سیر
را گویند؛ تریاق ترکی: مومیا را گویند؛ تریاق
فارسی که حجر التیس است (بیرونی، همان،
۱۴۴-۱۴۵، ۲۰۷، الجماهر...،
ذیل حجر التیس؛ کاسانی، ۱/
۱۷۰-۱۷۲؛ عقیلی، مخزن،
۹۱۸؛ حاجی زین عطار، ۸۵)؛ و تریاق
بوشنجه یا شیر لاغیه (جرجانی، همان،
۵۷۸).
مآخذ
ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون
الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق؛ ابن اثیر،
الکامل؛ ابن بطلان، مختار، تقویم الصحة، ترجمۀ کهن فارسی،
به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۶۶ش؛
ابن بیطار، احمد، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق،
۱۲۹۱ق؛ ابن جزار، احمد، زاد المسافر و قوت الحاضر، به
کوشش محمد سویسی و دیگران، تونس،
۱۹۹۹م؛ ابن جلجل، سلیمان، طبقات الاطباء و الحکماء،
به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م؛ ابن ربن طبری،
علی، فردوس الحکمة فی الطب، به کوشش محمد زبیر صدیقی،
برلین، ۱۹۲۸م؛ ابن زهر، عبدالملک، التیسیر
فی المداواة و التدبیر، به کوشش میشل خوری، دمشق،
۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ ابن سرابیون،
الکناش الصغیر، دستنوشتههای شم ۹۶۶۸
کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران و شم ۱۹۸۹۱
کتابخانۀ سلطنتی بروکسل؛ ابن سینا، القانون، بولاق،
۱۲۹۴ق؛ ابن فاتک، مبشر، مختار الحکم و محاسن الکلم، به
کوشش عبدالرحمان بدوی، مادرید، ۱۳۷۷ق/
۱۹۵۸م؛ ابن قف، ابوالفرج، جامع الغرض فی حفظ الصحة
و دفع المرض، به کوشش سامی خلف حمارنه، عمان،
۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م؛ ابن مطران، اسعد،
بستان الاطباء و روضة الالباء، چ تصویـری، به کوشش مهـدی محقق،
تهـران، ۱۳۶۸ش؛ ابن ندیم، الفهرست، بـه کوشش فلوگل،
لایپزیگ،
۱۸۷۱-۱۸۷۲م؛ ابن وحشیه،
احمد، السموم و التریاقات، نسخۀ خطی شم
۶۳۴۱ کتابخانۀ مجلس شورا؛ همو، الفلاحة النبطیة،
به کوشش توفیق فهد، دمشق، ۱۹۹۳م؛ ابن هندو، علی،
مفتاح الطب و منهاج الطلاب، به کوشش مهدی محقق و محمدتقی دانشپژوه،
تهران، ۱۳۶۸ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة
عن حقایق الادویة ، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی
اردکانی، تهران، ۱۳۴۶ش؛ اخوینی بخاری،
ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد،
۱۳۴۴ش؛ اعلم، هوشنگ، «پادزهر»، جستارهایی در
تاریخ علوم اسلامی، تهران، ۱۳۸۱ش؛ انطاکی،
داوود، تذکرة اولی الالباب، بولاق؛ اهوازی، علی، کامل الصناعة
الطبیة، قاهره، ۱۲۹۴ق؛ بیرونی، ابوریحان،
الجماهر فی معرفة الجواهر، به کوشش یوسف هادی، تهران،
۱۳۷۴ش؛ همو، الصیدنة، به کوشش عباس زریاب،
تهران، ۱۳۷۰ش؛ همو، فهرست کتب محمد بن زکریاء الرازی،
به کوشش پاول کراوس، پاریس، ۱۹۳۶م؛ تمیمی،
محمد، مادة البقاء فی اصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء، به کوشش یحیى
شعار، قاهره، ۱۹۹۹م؛ جابر بن حیان، کتاب السموم، چ
تصویری نسخۀ خطی کتابخانۀ تیمورپاشای قاهره، به کوشش آلفرد زیگل (نک : مل ، زیگل)؛
جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت،
۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م؛ جرجانی،
اسماعیل، الاغراض الطبیة، چ تصویری نسخۀ خطی
شم ۴۸۵۶ کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، به
کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۴۵ش؛ همو،
ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، به کوشش سعیدی سیرجانی،
تهران، ۱۳۵۵ش؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، به
کوشش فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۳۵م بب ؛ حاجی
زین العطار، علی، اختیارات بدیعی، چ سنگی،
کانپور، ۱۲۹۶ق/ ۱۸۷۹م؛ حکیم
مؤمن، محمد، تحفة، تهران، ۱۴۰۲ق؛ حمزۀ اصفهانی،
تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛
حنین بن اسحاق، رسالة الى علی بن یحیى فی ذکر
ماترجم من کتب جالینوس، به کوشش برگشترسر (نک : مل ، برگشترسر)؛ خطابی،
محمد عربی، «ادویة الزهراوی من کتاب التصریف لمن عجز عن
التألیف»، الاغذیة و الادویة عند مؤلفی الغرب الاسلامی،
بیروت، ۱۹۹۰م؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح
العلوم، به کوشش فان فلوتن، لیدن، ۱۸۹۵م؛ رازی،
محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن،
۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/
۱۹۵۵-۱۹۷۰م؛ همو، المنصوری
فی الطب، به کوشش حازم بکری صدیقی، کویت،
۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م؛ زهراوی، ابولقاسم،
التصریف لمن عجز عن التألیف، چ تصویری نسخۀ خطی
شم ۵۰۲ (بشیر اغا) کتابخانۀ سلیمانیه،
به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۶م؛ سید،
فؤاد، مقدمه بر طبقات الاطباء (نک : هم ، ابن جلجل)؛ عطار هارونی، داوود،
منهاج الدکان و دستور الاعیان، به کوشش حسن عاصی، بیروت،
۱۴۱۲ق/ ۱۹۹۲م؛ عقیلی
علوی شیرازی، محمدحسین، قراباذین کبیر، چ سنگی،
۱۲۶۵ق؛ همو، مخزن الادویة، کلکته،
۱۸۵۱م؛ «فی کیفیة تکوین الحیوانات
و اصنافها»، رسائل اخوان الصفاء، طبیعیات، بیروت،
۱۹۵۷م، ج ۲؛ قفطی، علی، تاریخ
الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ،
۱۹۰۳م؛ قلانسی، محمد، اقراباذین، به کوشش
محمد زهیر البابا، حلب، ۱۴۰۳ق/
۱۹۸۳م؛ قوصونی مصری، مدین، قاموس
الاطباء و ناموس الالباء، چ تصویری، دمشق،
۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م؛ کاسانی،
ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی،
به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۸ش؛
کشکری، یعقوب، کناش فی الطب، به کوشش علی شیری،
بیروت، ۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۴م؛ نصیر
الدین طوسی، تنسوخ نامۀ ایلخانی، به کوشش مدرس رضوی، تهران،
۱۳۴۸ش؛ نیز:
Bergsträsser, G., Ħunain
ibn Isħāq über die syrischen und arabischen Galen-Übersetzungen, Leipzig, ۱۹۲۵; Celsus, Medicina (On
Medicine), tr. W. G. Spencer, London etc., ۱۹۳۸, vol. II; GAS; Griffin, J. P., «Venetian Treacle
and the Foundation of Medicines Regulation», British Journal of Clinical
Pharmacology, ۲۰۰۴, vol. LVIII(۳); Hahnemann, S., «Antidotes to Some Heroic
Vegetable Substances», The Lesser Writings, tr. R.E. Dudgeon, B. Jain
Publishers, ۲۰۰۳; Heberden W., Antitherica,
An Essay on Mithridatium and Theriaca, ۱۷۴۵; Meyerhof, M., «Joannes Grammatikos (Philoponos)
von Alexandrien und die arabische Medizin», Mitteilungen des deutschen
Institutes für ägyptische Altertumskunde in Kairo, ۱۹۳۱, vol. II; Norton, S., «The Pharmacology of
Mithridatum: A ۲۰۰۰-Year-Old Remedy», Molecular
Interventions, ۲۰۰۶, vol. VI; The Oxford English
Dictionary, ۱۹۸۹; Oxford Latin Dictionary ; ۱۹۶۸; Pliny, Natural History, tr.
H. R. Rackham, London etc., ۱۹۵۲, vol. IX; Plutarch, Moralia, vol. V (Isis and
Osiris), tr. F. C. Babbitt, London etc., ۱۹۶۹; Siggel, A., tr. Das Buch der Gifte des Ğābir
ibn Hayyān, Wiesbaden, ۱۹۵۸.