responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 182

تریاک

نویسنده (ها) : مریم صادقی - محمد جعفری (قنواتی)

آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

تَرْیاک، شیرۀ گونه‌هایی از گیاه خشخاش که افزون بر مصارف پزشکی همچون ماده‌ای تخدیرکننده و اعتیادآور به کار می‌رود.

 

خاستگاه و تاریخچه

خشخاش از دستۀ «پاپاور سمنیفروم[۱]» (خشخاش خواب‌آور) با گلهایی زیبا و لطیف و به رنگهای مختلف از‌جمله قرمز مخملی که به‌صورت وحشی می‌روید، تاریخچه‌ای مبهم دارد. به نظر می‌رسد که خاستگاه اولیۀ این گیاه سواحل دریای مدیترانه بوده که به‌صورت طبیعی در آنجا می‌روییده است. برخی خشخاشهای محلی آسیای صغیر را از اجداد این گیاه دانسته‌اند (نک‌ : بوث، ۹). اگرچه بسیاری از منابع خاستگاه تریاک را مصر معرفی کرده و بر آن‌اند که تریاک از آنجا به دیگر نقاط جهان راه یافته است (ناصرخسرو، سفرنامه، ۱۰۹؛ طاهری، ۵۴۵)، پژوهشهای جدید در سویس گویای آن است که اسرار تریاک از شرق اروپا در منطقۀ بالکان و دریای سیاه به جنوب، و از آنجا به غرب راه یافته است. آنچه مسلم است اینکه حدود سال ۳۴۰۰ ق‌م ساحل‌نشینان دجله و فرات تریاک را در زمینهای پست بین‌النهرین به‌ عمل آورده، و در سنگ‌نبشته‌های آشوری آن را «روغن شیر» می‌خوانده‌اند. سومریها آن را با نام «ها» و «جل»، به معنای گیاه خوشحال می‌شناخته‌اند و ظاهراً مصریها طرز کشت و مصرف خشخاش را از سومریها آموختند. نمونه‌ای از تریاکی که از مقبرۀ «چا» در مصر به دست آمده است، به سدۀ ۱۵ ق‌م می‌رسد و تریاک شهر «تب[۲]» در مصر از شهرت بسزایی برخوردار بوده است (بوث، ۲۵-۲۶؛ طاهری، همانجا).

پوشیدگی تاریخ تریاک و حالت تخدیرکنندگی آن موجب شده است که این ماده در میان مردم صورتی نمادین و رمزآگین یابد و با افسانه‌های چندی دربارۀ چگونگی اکتشاف آن همراه شود (برای برخی از این افسانه‌ها، نک‌ : حالت، ۷۴؛ آذرخش، ۳۲۵- ۳۲۸). حالت رمزآلودگی تریاک سبب گردید تا پیوسته در مراسم آیینی ـ مذهبی همچون دارویی مقدس از آن استفاده شود.

بی‌گمان ایرانیان باستان با گیاه کوکنار (خشخاش) به عنوان پادزهر و تریاک آشنا بوده‌اند. نوشدارویی که رستم از کیکاووس برای درمان سهراب خواست، احتمالاً شیرۀ خشخاش، یعنی تریاک بوده است (ادیب‌الحکما، «تفننات ... »، ۳۵۴). در اینکه تریاک از چه زمانی به عنوان ماده‌ای مخدر و مکیف استفاده می‌شده است، اطلاع دقیق و درستی در دست نیست. بی‌تردید نخستین روش استعمال کوکنار، برخلاف شیوۀ کنونی، خوردن آن به صورتها و با ترکیبات مختلف بوده است (نک‌ : دنبالۀ مقاله). با این همه، برخی پیشینۀ مصرف تریاک را به‌صورت مخدر به دوران رواج آیین مهرپرستی در ایران می‌رسانند و بر این باورند که نوشابۀ سکرآوری که در مراسم بزرگ‌ترین جشن مهریسن نوشیده می‌شد، آمیزه‌ای از گیاه سکرآور هوم یا گوکرن[۳] با خون گاو بوده است. گوکرن را مرتبط با گیاه کوکنار دانسته‌اند که از زمان جمشید به جای خون گاو در شراب حل می‌شده است (بهار، ۸۰؛ نیز نک‌ : برومندسعید، ۲۵۹، ۲۶۳). به هر روی، با پیدایش آیین زردشت به نظر می‌رسد که برگزاری این مراسم ممنوع شد و از آنجا که جنبه‌ای آیینی داشته است، احتمالاً به صورت زیرزمینی

ادامه یافت.

گزارش دیگری که از رواج مصرف تریاک در دست است، مربوط به سپاهیان عرب در ایران است. چنین می‌نماید که ایشان در ابتدا برای رفع خستگی ناشی از سفرهای طولانی و جنگ تریاک می‌خوردند و بعدها به منظور تجارت همیشه آن را همراه خود داشته‌اند (نک‌ : پورداود، ۱۱۶؛ فلسفی، ۲ / ۲۷۱؛ کوئن، ۱۸- ۱۹). اگرچه پزشکان ایرانی همچون ابن‌سینا، زکریا رازی و جز آنها از خواص دارویی تریاک و شیرۀ کوکنار به‌خوبی آگاه بوده‌اند و از آن بهره می‌برده‌اند، گزارشی از خوردن افیون به‌عنوان ماده‌ای مکیف در این اوان به دست نیامده است، و پس از آن نیز براساس آنچه از منابع برمی‌آید تا روزگار صفویان به گونه‌ای میان جنبۀ دارویی و مکیف آن تفاوت قائل بوده‌اند، به نحوی که هر زمان مراد پادزهر بوده، از آن با نام تریاک یا تریاق یاد شده، اما افیون پیوسته شوم و قبیح به شمار می‌آمده است، تا آنجا که ناصرخسرو آن را موجب فساد خرد (نک‌ : دیوان، ۳۹۷، ۴۱۹) و مولوی مایۀ بدهوشی (نک‌ : محجوب، ۶۹-۷۰؛ نیز کوئن، ۱۹-۲۰) می‌خواند. اولین گزارش تاریخی که از مصرف تریاک در دست است، از ابوالفضل بیهقی است. به گفتۀ او در ۴۳۱ق / ۱۰۳۹م سلطان مسعود غزنوی را با خوردن تریاک چنان خواب درربود که نه‌تنها فرصت بیرون‌راندن طغرل سلجوقی را از دست داد، بلکه در اثر این غفلت بساط غزنویان نیز از ایران برچیده شد (نک‌ : ص ۸۰۴).

حضور مغولان در ایران را اگرنه همچون یکی از عاملهای رواج افیون در ایران بپنداریم، دست‌کم می‌توان آن را در شرایط بد اجتماعی پدید آمده در ایران، عاملی غیرمستقیم در گرایش مردم به تخدیر پنداشت (آذرخش، ۳۴۶-۳۴۷). بازشدن پای اروپاییان به ایران (نک‌ : همانجا) و برقراری مناسبات دوستانه با هند و عثمانی، و ارسال محموله‌های بازرگانی و نیز هدایای ایشان به دربار شاهان صفوی (نک‌ : کوهی، ۱ / ۱۱۷)، همچنین جنگهای میان دو دولت عثمانی و صفوی و وابستگی شدید سربازان ترک به افیون (نک‌ : طاهری، همانجا) را می‌توان از عوامل اصلی رواج و شیوع پدیدۀ شوم اعتیاد به افیون در دربار صفوی و مردم آن دوران دانست. تریاک را که ابتدا رجال و بزرگان به بهانۀ ایجاد آرامش در مقابل نگرانیهای حاصل از مسئولیت کارهای بزرگ مصرف می‌کردند (نک‌ : شاردن، ۴ / ۲۸۲)، رفته‌رفته شاهان صفوی همچون ابزاری برای کسب اطمینان از عدم شورش فرزندانشان به کار گرفتند، و ایشان را از کودکی به خوردن تریاک عادت دادند تا در فکر دعوی سلطنت نباشند. ازاین‌رو، بیشتر شاهان صفوی به خوردن تریاک معتاد بودند (تاورنیه، ۴۹۸؛ احتشامی، ۷۲۰؛ نیز نک‌ : کمپفر، ۲۸- ۲۹).

شاه طهماسب اول (سل‌ ۹۳۰-۹۸۴ ق / ۱۵۲۴-۱۵۷۶ م) دومین پادشاه صفوی، که به نظر می‌رسد نوشیدن آب کوکنار در دوران سلطنت او تداول یافته، از دوران جوانی به نوشیدن شیرۀ کوکنار معتاد بوده است. برخی براین باورند که با رواج همه‌جانبۀ افیون، برای کاستن از قباحت و زشتی نام افیون و افیونی در عرف عام که همیشه یک عیب بزرگ و دشنام به شمار می‌آمده است، نام تریاک را که به معنای پادزهر بود، بر آن نهادند و از آن پس در افسانه‌ها و ادبیات آن روزگار همچون کتابهای اسکندرنامه و رموز حمزه تریاک به مفهوم افیون به کار رفت (محجوب، ۷۱؛ کوئن، ۱۹). سرانجام شیوع گستردۀ این پدیده در جامعۀ آن روز، شاه طهماسب را بر آن داشت تا برای مبارزه با منکرات و با شبهۀ حرمت در ۹۳۹ ق / ۱۵۳۲ م ورود مالیات «بیت‌اللطف»ها (اماکن خاص خوش‌گذرانی) را به خزانه قطع کند و حدود ۵۰۰ تومان تریاک «فاروق» را که در انبارهای سلطنتی (سرکار خاصه) موجود بود، در آب بریزد (اسکندربیک، ۱ / ۱۲۲-۱۲۳؛ قس: روملو، ۳۲۳). ظاهراً شاه‌ طهماسب در این کار حتى به ترک اعتیاد پسران خود سلیمان میرزا (نک‌ : قاضی احمد، ۲ / ۶۲۹)، و شاه اسماعیل دوم نیز موفق نشد و سرانجام شاه اسماعیل که به خوردن اپیون خالص و ترکیب فلونیا معتاد بود، در توطئه‌ای با فلونیای آلوده به زهر به قتل رسید (اسکندربیک، ۱ / ۲۱۸- ۲۱۹).

دومین دورۀ مبارزه با استعمال تریاک را می‌توان مربوط به دوران شاه ‌عباس کبیر دانست. عبارت مشهور شاه‌ عباس «من تریاکی و بی‌هنر را نگاه نمی‌دارم» در ۱۰۰۵ ق / ۱۵۹۷ م موجب شد تا بسیاری از درباریان معتاد از خوف او، استعمال تریاک را کنار نهند (نک‌ : منجم، ۱۵۷). وی حتى گاه افیونیان دربار خود را با قطع افیون تنبیه می‌کرد (اسکندربیک، ۲ / ۹۵۳). حدود دو دهه بعد در پی ممنوعیت نوشیدن شراب، قزلباشان و لشکریان شاه ‌عباس به نوشیدن آب کوکنار آن‌چنان معتاد شده بودند که دیگر توان و رغبتی برای جنگیدن نداشتند. گزارش این خبر به شدت موجبات نگرانی شاه‌ عباس را فراهم ساخت و سبب شد تا در ۱۰۳۰ ق / ۱۶۲۱ م ضمن لغو ممنوعیت شرب شراب، به منع استعمال کوکنار و بستن تمامی کوکنارخانه‌ها (نک‌ : دنبالۀ مقاله) و تشدید مجازات متخلفان تا سرحد اعدام فرمان دهد (پولاک، ۴۳۴).

افیون که در ابتدای سلطنت صفویان تنها در میان بزرگان رواج داشت (طاهری، همانجا)، به مرور در میان مردم قشرهای گوناگون به اشکال مختلف و به‌عنوان تنقل چنان رواج یافت (نک‌ : الئاریوس، ۲۷۲) که معتادان همیشه تریاکدان خود را به همراه داشتند. جنس تریاکدانها بنابر موقعیت اجتماعی افراد، مختلف و گاه مزین به جواهرات بود (پولاک، ۴۳۵؛ فلسفی، ۲ / ۲۷۱). شاهزادگان صفوی تریاکهای خود را در حقّه‌های مخصوصی (تریاکدان) می‌گذاشتند و آنها را مُهر می‌کردند و به هنگام خوردن تریاک مهر آنها را می‌شکستند و دوباره آنها را لاک و مهر می‌کردند (باستانی، ۲۰۱). برخی از شاعران، مانند میرزا طاهر وحید قزوینی، در اشعار خود نشئۀ تریاک را «ادراک‌فزا» خوانده، و به جای خاصیت تباه‌کنندگی و فساد عقل، از کیف و چرت آن سخن رانده‌اند (شاردن، ۴ / ۲۸۵؛ محجوب، ۷۲). به گزارش سیاحان اروپایی در اصفهان کوکنارخانه‌ها محل تجمع دائمی و تفرجگاه گروهی از مردم شهر پس از کار روزانه شده بود (نک‌ : دنبالۀ مقاله). شدت اعتیاد مردم شهر اصفهان به تریاک به حدی بود که سیاحان اروپایی آن را نقطۀ سیاهی در اخلاق و عادات مردم ایران‌زمین به شمار آورده‌اند که گاه خالی از غرض‌ورزی نیز نبود (نک‌ : پولاک، ۴۳۴؛ شاردن، ۴ / ۲۸۴-۲۸۵). فرمان شدیداللحن شاه ‌عباس در منع اعتیاد به خوردن تریاک نیز نتوانست چارۀ این پدیدۀ شوم را بکند. سرانجام تحت فشار تودۀ مردم و با تمسک به کَل عنایت، دلقک شاه، فرمان لغـو و اجازۀ گشایش دوبـارۀ کوکنارخانـه‌ها صادر می‌شود (نک‌ : همو، ۸ / ۱۰۹-۱۱۲).

زمان دقیق تغییر عادت تریاک‌خواری مردم روزگار صفویه به کشیدن و یا دودکردن آن مشخص نیست. حسنعلی آذرخش بر آن است که عادت به کشیدن تریاک نخستین‌بار با سربازان نادر از هند به ایران راه یافته است (ص ۳۲۴). به گزارش تاورنیه مدت‌زمانی پیش از آن، و نه‌چندان دورتر از حدود سال ۱۰۷۶ ق / ۱۶۶۵ م، ازبکها کشیدن چرس (ماده‌ای تخدیرکننده از برگ شاهدانه) را در ایران معمول کرده بودند (ص ۶۴۰) که با توجه به حملات مکرر ازبکان به خراسان (نک‌ : افوشته‌ای، ۲۹۰، ۳۶۷-۳۸۱، جم‌ ؛ فلسفی، ۴ / ۱۱۹-۱۲۵، جم‌ )، چندان دور از ذهن به نظر نمی‌رسد. بااین‌همه، ظاهراً این روش تا مدتها چندان تداول نیافت؛ چه، در میان سالهای ۱۲۰۰-۱۲۰۲ ق / ۱۷۸۶-۱۷۸۷ م که ویلیام فرانکلین به ایـران سفـر کرده است، ایرانیان، اگرچـه نه به میزان ترکان، تریاک می‌خورده‌انـد (نک‌ : ص ۵۳). همچنیـن در منـابع از افیـون‌خواری شماری از امیران به دوران نادر یاد شده است (محمدکاظم، ۳ / ۹۴۹). پس از این تاریخ برخی از گزارشها حاکی از تعلیم شیوۀ تریاک‌کشی توسط درویشهای هندی است که در ۱۲۶۷ق / ۱۸۵۱م در خراسان و کرمان پراکنده بوده‌اند (نک‌ : کوهی، ۱ / ۹).

به هر روی، دودکردن (کشیدن) تریاک ــ که گویا تقلیدی از کشیدن توتون و تنبـاکو در قـارۀ آمریکا بـوده است ــ احتمالاً از اوایـل پیدایـش سلسلۀ قاجاریـه در ایـران متـداول گشتـه است (نک‌ : طاهری، ۵۴۷) و بزرگانی همچون فتحعلی خان صبا، ملک‌الشعرا (د ۱۲۴۸ق / ۱۸۳۲م) (نک‌ : هدایت، ۱۰ / ۱۲۶-۱۲۷) به کشیدن تریاک معتاد بوده‌اند. سروش اصفهانی (د ۱۲۸۰ق / ۱۸۶۳م) قصیده‌ای دربارۀ کشیدن تریاک دارد (نک‌ : آذرخش، ۳۶۵-۳۶۶). برخی نیز رواج رسم کشیدن تریاک را پس از نیمۀ دوم سدۀ ۱۹م و از خراسان دانسته‌اند (نک‌ : آدمیت، ۲۶۵)، و هانری رنه د آلمانی که در ۱۹۰۷م به ایران سفر کرده است، تاریخ شروع کشیدن تریاک را در حدود ۳۰ سال پیش از این تاریخ می‌داند (ص ۹۰). با این‌همه، به نظر می‌رسد که کشیدن تریاک در ایران به مدت حدود نیم قرن چندان رونقی نداشته است و همگان با طریقۀ آن آشنا نبوده‌اند. از گفتۀ پولاک (که خود مقاله‌ای نیز دربارۀ تریاک ایران تهیه کرده بود) بر‌می‌آید که به روزگار وی هنوز تریاک‌خواری رواج داشته، و اخلاق عمومی کشیدن آن را نمی‌پسندیده، و به صورت پوشیده به آن می‌پرداخته‌اند (ص ۴۳۷). پس از آن دودکردن تریاک با چنان سرعتی رواج یافت که در ۱۳۱۴ ق، سال دوم سلطنت مظفرالدین شاه، اعتیاد در قشون کشور به اندازه‌ای گسترش یافته بود که میرزا سلیم ادیب‌الحکما، معاون ادارۀ صحیۀ نظام، قشون ایران را تریاکی می‌خواند و همین امر را علت اصلی کوتاهی ایران در مقابل روسها بیان می‌دارد (صحبت ... ، ۲۹، ۳۴، ۴۳).

 

روشهای مصرف

به روزگار صفویان خوردن تریاک رایج بوده است و معمولاً آن را به صورتها و شکلهای گوناگون حب، شربت، خالص یا مخلوط با مواد دیگر همچون بَذْرُالبَنج (بنگ‌دانه)، سُداب، انقوزه، عاقِرْ قَرْحا = آکِکَرا: گیاهی از جنس بابونه و از تیرۀ مرکبان (نک‌ : معین، ذیل آککره) و جز اینها با افزودن هل، جوزهندی، دارچین و دیگر افزودنیها، تناول می‌کرده‌اند (پولاک، ۴۳۴؛ شاردن، ۴ / ۲۸۲؛ آذرخش، ۳۴۴). در این دوره بنگ را نیز از ترکیب دانۀ خشخاش و شاه‌دانه و موادی دیگر، و بعدها به شیوۀ هندیان تنها از شاه‌دانۀ خالص تهیه می‌کردند (نک‌ : شاردن، ۴ / ۲۸۷، ۲۸۸).

 

کوکنار

در واقع آب یا شربت کوکنار که شاردن آن را ابوالنوم می‌خواند (۷ / ۲۵۹)، شربتی است که از تخم خشخاش تهیه کرده و می‌نوشیدند (تاورنیه، ۶۴۰؛ پولاک، همانجا؛ راوندی، ۶ / ۴۵۸). به نظر شاردن (۴ / ۲۸۲) حرمت مشروبات الکلی در میان مسلمانان دورۀ صفوی، به‌ویژه سخت‌گیریهای شاه‌ عباس در این ‌باره موجبات گرایش شدید ایرانیان را به این نوشیدنی فراهم آورده بود (نیز نک‌ : ناطقی، ۸۵۶). به گزارش اغراق‌آمیز تاورنیه در آن هنگام به زحمت می‌شد در ایران کسی را یافت که به مشروباتی همچون کوکنار و مصرف بنگ عادت نداشته باشد (همانجا؛ برای کاربرد کوکنار در ادب فارسی، نک‌ : برومند‌سعید، ۲۶۰-۲۶۱).

گاهی برای تسهیل و تشدید وجد و سرور، در مجالس سماع صوفیان در شراب افیون (نک‌ : قزوینی، ۳ / ۷؛ برومند‌سعید، ۲۶۲)، یا به قول سعدی «بی‌هوشانه» می‌ریخته‌اند. این ترکیب در ادب فارسی جایگاه ویژه‌ای یافته، و مورد استفادۀ بسیاری از بزرگان ادب قرار گرفته است (برای نمونه، نک‌ : عطار، ۲۵۸؛ خاقانی، ۳۳۲؛ دهلوی، ۵۰۹؛ حافظ، ۱۲۵؛ نیز برومند‌سعید، ۲۶۲-۲۶۳).

از ترکیبهای دیگر تریاک که به عنوان مکیف استفاده می‌شود، می‌توان به سوخته و شیره اشاره کرد. سوخته ترکیبی از خاکستر و مقداری تریاک نسوخته است که در حقۀ وافور برجا می‌ماند و نسبت به تریاک با مقدار یکسان از مرفین بیشتری برخوردار است. همچنین در ایران با جوشاندن سوختۀ تریاک و سوختۀ شیره (مایه)، شیره فراهم می‌آوردند.

کشیدن تریاک و شیره نیازمند وسایل ویژه‌ای مانند وافور، منقل، و نی‌دوده (نوعی وافور برای شیره‌کشی مبتدیان) بوده است؛ نگاری هم که دستگاه شیره‌کشی است و احتمالاً از چین به ایران آمده، از شمار این وسایل بوده است (نک‌ : آذرخش، ۳۶۷). در این میان وافور از شهرت بیشتری برخوردار بوده، و حتى در حکم نماد جماعت تریاکیان محسوب می‌شده است و به جد و هزل ایشان را متصف بدان می‌خوانده‌اند. لغت وافور در فرهنگهای کهن فارسی وجود ندارد و احتمالاً از واژۀ فرانسوی واپور[۴]، به معنای بخار گرفته شده، و همراه با خود این وسیله به ایران آمده است ( لغت‌نامه ... ، ذیل وافور). اگر‌چه تاریخ ورود آن به ایران مشخص نیست، اما بدون تردید در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه متداول بوده است (دربارۀ حقه و شکل وافور، نک‌ : آلمانی، ۹۰؛ باستانی، ۲۰۱).

 

کوکنارخانه

در دوران شاه‌ عباس دوم اعتیاد به کوکنار چنان گسترش یافته بود که در اصفهان همپای قهوه‌خانه و چای‌خانه دکانها و مراکز متعددی برای نوشیدن آب کوکنار وجود داشته است (تاورنیه، همانجا؛ طاهری، ۵۴۷؛ محجوب، ۷۲). شاردن ضمن اشاره به کوکنارخانه‌های محلات مختلف اصفهان در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان می‌گوید که مردم شهر پس از کار روزانه و پیش از رفتن به خانه سری هم به آنجا می‌زدند تا شنگول شوند (۴ / ۲۸۶، ۷ / ۲۳۰، ۲۵۹، ۲۶۲؛ نیز نک‌ : تاورنیه، ۶۳۹-۶۴۰).

 

قهوه‌خانه

اولین مراکز عمومی تریاک‌کشی، قهوه‌خانه‌ها بودند کـه اسباب دود و دم بـرای معتـادان در آنجـا مهیـا بود (نک‌ : بلوکباشی، ۴۹؛ نیز نک‌ : حمیدی، ۷۳- ۷۹) و حتى مأمن شبانگاهی معتادان بی‌خانمان به شمار می‌آمد (شهری، ۴ / ۵۰۵). قهوه‌خانه‌ها محل تجمع مردم از هر قشر و گروه و طبقه، به‌ویژه طبقات پایین بود. برخی از افراد متمول و صاحب‌نام، محافل انس خود را در قهوه‌خانه‌ها برپا، و شمار بسیاری از دوستان خود را در آنجا پذیرایی می‌کردند. در هر قهوه‌خانه معمولاً یکی مأمور گذاشتن منقل و وافور در جلو مشتری، یکی دیگر مسئول فروش تریاک، و یکی هم عهده‌دار تهیۀ آتش منقلها بود (نک‌ : همو، ۴ / ۴۹۹؛ ه‌ د، قهوه‌خانه). تریاکیان در قهوه‌خانه‌ها دور هم بر روی تختهای چوبی یا روی زمین می‌نشستند و منقل و وافور را در میانشان قرار می‌دادند و همراه سخنان پامنقلی تریاک دود می‌کردند (همو، ۴ / ۴۹۳؛ قس: تعبیر تریاک گل کردن به مفهوم پرحرفی و ادعای بی‌جا کردن، نک‌ : شاملو، ۲۹۷) و قهوه‌چیان برای آنها معمولاً چای‌ ‌شیرین می‌آوردند (شهری، ۴ / ۴۹۸). در قهوه‌خانه‌ها کشیدن تریاک به حدی رواج داشت که پرندگانی که در قهوه‌خانه‌ها نگه می‌داشتند، دودی شده بودند. گاهی هم حیواناتی که برای نمایش و مسابقه به قهوه‌خانه‌ می‌آوردند، در اثر استشمام بوی تریاک معتاد می‌شدند (همو، ۴ / ۵۰۳؛ آذرخش، ۴۱۵-۴۱۶).

در نسخۀ خطی کتابی با عنوان آداب العلیة که در ۱۱۰۴ق / ۱۶۹۳ م و به نام شاه سلیمان صفوی نگارش یافته، مؤلف آن تازه‌واردان به شهر اصفهان را از حضور در قهوه‌خانه‌های آنجا بر حذر می‌دارد که «با یاران قهوه‌نشین سرگرم کیف و کوکنار نشوی، که هر کس دو روز در قهوه‌خانه نشست، دیگر برنخاست و آنکه کیف و افیون شناخت، خود را باخت» (نک‌ : «در مضرات ... »، ۳۷۲-۳۷۴). در زمان محمدعلی شاه قاجار نیز قهوه‌خانه‌های عمومی پاتوغ تریاکیان بوده، و اوضاع بسیار ناگوار و رقت‌آوری داشته است، و ظاهراً پس از خلع وی تا مدتی به پاک‌سازی آنها پرداختند (ادیب‌الحکما، صحبت، ۱۶). برابر اسناد موجود در پی تصویب قانون تحدید تریاک، اقدامات بسیاری از سوی صنف قهوه‌چی برای لغو این قانون صورت گرفت (نوایی، ۲۵-۲۷).

 

شیره‌کش‌خانه

شیره‌کشی به تنهایی کاری بسیار مشکل بود؛ از این رو شیره را معمولاً در شیره‌کش‌خانه به طور جمعی می‌کشیدند. شیره‌کش‌خانه‌ها را بیغوله‌هایی کثیف و نمناک وصف کرده‌اند که به‌سبب غیرقانونی‌بودن، بیشتر آنها معمولاً در کوچه‌های تنگ و تاریک و محلات دورافتاده با دری یک‌لتی کوچک و دالانها و سردابهای تاریک و راههایی پیچ‌درپیچ قرار داشتند. از این شیره‌کش‌خانه‌ها به نام «دخمۀ شوم» یاد کرده‌اند. شیره‌کش‌خانه‌هایی مجلل هم در عمارات چندطبقه در محلات بالای شهر وجود داشت که صاحبان آن افراد متمول و ثروتمند بودند. افرادی چند شیره‌کش‌خانه‌ها را می‌گرداندند و در آن کار می‌کردند، مانند صاحب منزل، ساقی، پادو، شیره‌جوشان، و دم‌دری. درآمد اصلی این افراد بیشتر از راه سوختۀ شیره که مجدداً برای طبخ شیره به کار می‌رفت، تأمین می‌شد. همچنان‌که در عرف شیره‌کشان شایع بود، شیره را تر به مشتری می‌دادند و خشک تحویل می‌گرفتند. افزون بر «نگاری»، «چَلَم» (حقه‌مانندی آهنین)، «فندک» (چراغ موشی یا پیه‌سوز)، «پوش» (لولۀ لامپا که روی فندک می‌گذارند)، «ترک»، «گرمیت»، «جوهرتراش» و «روغن‌دان» از دیگر ابزار شیره‌کشی بود. در سالهای ۱۳۱۰ و ۱۳۱۱ ش ادارۀ انحصار برای کاهش مصرف شیره و درمان شیره‌کشان در محلات مختلف تهران از‌جمله سرقبر آقا (باغ فردوس)، رسماً ۸ شیره‌کش‌خانه با نام دارالعلاج تأسیس کرده بود (برای اطلاعات بیشتر، نک‌ : آذرخش، ۳۷۳، ۴۰۲-۴۰۷؛ برای اسامی شماری از این مراکز در دهۀ ۱۳۲۰ ش در تهران، نک‌ : کوهی، ۱ / ۱۲۰-۱۲۳).

 

تریاک در ادب فارسی

از حدود سدۀ ۴ ق به بعد می‌توان کاربرد واژه‌های افیون، تریاک و کوکنار را در نظم و نثر فارسی مشاهده نمود. در پی‌جویی ادب فارسی تمایز میان تریاک و افیون در نخستین سده‌ها به‌وضوح به چشم می‌خورد. تریاک ماده‌ای برای درمان است و پادزهر، و افیون خود دردی است لاعلاج؛ اما چنان‌که گذشت، به مرور تمایز میان تریاک و افیون در جامعه زایل می‌شود و هر دو به‌طور عام و به یک معنا به کار می‌روند. در این میان، افیون در باده کردن در ادب صوفیانه جایگاهی ویژه می‌یابد، به گونه‌ای که مولانا افیونی را که صوفیان به هنگام سماع می‌نوشند «خاموشانه»، و سعدی «بی‌هوشانه» می‌نامد. حافظ نیز از هر مادۀ مخدری با نام «طوطی گویـای اسـرار» یـاد می‌کند (نک‌ : دانشنامه ... ،۱۱۴). از نخستین سده‌ها نیز انبوهی از ترکیبات اضافی و کنایی و تشبیهی در ادب فارسی راه یافت که «افیون چشیدن» (فریب‌خوردن)، «افیون در کار کسی کردن»، «تریاک زدن بر زهر شب» (کنایه از روز شدن)، و نیز تمثیلاتی همچون «دو مثقال تریاک ضرر زدن یا خوردن» (در مفهوم سخت ترساندن و ترسیدن)، «مثل تریاکی» (سخت عبوس و تلخ)، «مثل گنجشک تریاکی» (موجودی زار و نزار)، و امثالی چون «تریاک دوای همۀ دردها ست، اما خودش دردی است که درمان ندارد»، «تریاک را می‌کشند تا کمرشان سفت شود، غیرتشان شل می‌شود» و «از قند شیرین‌تر تریاک مفت» از این شمارند (شاملو، ۲۹۵- ۲۹۸؛ دانشنامه، ۱۱۳).

آثار بسیاری به جد و طنز در مدح و ذم تریاک به نظم و ‌نثر پدید آمده است که اغلب آنها افیونیه، تریاکیه و یا وافوریه نام دارند (برای شماری از آنها، نک‌ : کوهی، ۱ / ۲۱۹ بب‌ ‌)؛ از‌جمله رسالۀ افیونیه که در دوران صفویه و به قلم عما‌دالدین نگارش یافته، و تقریباً همانند اعترافات یک تریاکی است؛ همچنین افیونیۀ علاء‌الدین محمود بن مسعود که دربارۀ عوارض ترک، و طریقۀ مبارزه با آن تألیف شده است (نک‌ : حمیدی، ۴۱). شمار بسیاری از این اشعار مربوط به زمان قاجار، به‌ویژه مربوط به دوران مشروطیت است. بسیاری از سرایندگان این اشعار نیز خود اعتیاد به تریاک یا افیون، و با آن انس و الفت داشته‌اند. با این حال از اعتیاد شاعران و نویسندگان پیش از دورۀ صفویه اطلاع درستی در دست نیست و اشارات برخی از شاعران مانند سعدی و حافظ و دیگران را نمی‌توان دلیل بر اعتیاد آنها دانست. برخی از تذکره‌نویسان روزگار صفویه، از جمله میرزا طاهر نصرآبادی، بارها در شرح احوال شاعران به اعتیاد ایشان نیز اشاره کرده‌اند (ص ۴۲۲، ۴۲۳، ۵۷۴، ۶۳۴). نصرآبادی دربارۀ خود می‌نویسد: «گاهی از حب رفیعی دل رفیع‌منزل را از مرتبۀ رفعت نازل می‌ساختم و ... » (ص ۷۰۶).

تأثیر آشکار پدیدۀ اعتیاد به تریاک و سایر آسیبهای اجتماعی را می‌توان به‌وضوح در شعر صائب به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین شاعران عصر صفوی مشاهده کرد (نک‌ : ص ۶۸۸، ۲۸۲۴، ۲۸۷۱، جم‌ ؛ نیز نوریان، ۱۶۷-۱۸۴). حکیم رکنا، شاعر قصیده‌سرای عهد صفوی، به شکرانۀ رهایی از اعتیاد قصیده‌ای در ذم تریاک سروده است (نک‌ : کوهی، ۱ / ۶۲). از شاعران معاصر ملک‌الشعرا بهار، ایرج‌میرزا (ص ۱۸۷) و حسین مسرور (برای افیونیۀ او، نک‌ : کوهی، ۱ / ۲ -۴) اشعار چندی دربارۀ آن سروده‌اند. عبید زاکانی کوکناری را «زندۀ مرده»، حسین مسرور تریاک را «به زهر آلوده»، و اخـوان ثالث «ویرانی سبز عزیز» می‌خواند. فریدون توللی شرح هزل‌آمیزی از وافور در کتاب التفاصیل آورده (نک‌ : همو، ۱ / ۲۹۲-۲۹۴)، و مظلوم کرمانشاهی ترجیع‌بندی با نام وافوریه سروده است (نک‌ : کوئن، ۵۱-۶۲؛ نیز نک‌ : دانشنامه، ۱۱۴).

از زمان قاجار به بعد مقالات و کتابهای متعددی دربارۀ تریاک و آثار سوء آن به رشتۀ تحریر درآمده (برای مجموعه‌ای از مقالات مندرج در روزنامه‌های دوران ناصرالدین شاه، نک‌ : چکیده ... ، ۱ / ۷۴) که از آن جمله است:

مسائل عملیۀ حضرت وافور اثر ابوالقاسم بن محمدباقر تاجر یزدی که کتابی است به طنز و به طور کلی شامل دو بخش است: بخش اول به شعر است که طی آن ابتدا اشعاری درقالب مثنوی در فواید و مضرات وافور آمده است و سپس اشعاری در قالبهای غزل، دوبیتی و رباعی با عنوان مناجات و ساقی‌نامه و با زبانی طنز نقل شده است؛ مانند مناجات زیر که در قالب رباعی است: تریاک مرا خودت رسانی ربّی / توفیق بده تا که کشم چند حبّی / یا رب تو بده جزای آنها که کنند / وافوری دل‌شکسته‌ات را سبّی (ص ۱۵). بخش دوم مطالبی به نثر در آداب وافور کشیدن و مسائل مترتب بر آن است. روش مؤلف در این بخش مانند رساله‌های عملیه است؛ یعنی ابتدا مسئله‌ای را طرح می‌کند و سپس پاسخ آن را شرح می‌دهد. مؤلف در ابتدای کتاب برای رفع هرگونه سوء‌تفاهمی تأکید کرده است: «وجوب و حرمت و کراهت و اباحه» که در این رساله آمده است، «وجوب ارشادی است نه وجوب شرعی» (ص ۲).

صحبت سنگ و سبو، یا شب‌نشینی رمضان تألیف میرزا سلیم‌خان ادیب‌الحکما کتابی است به طنز که در ۱۳۲۷ ق یعنی تنها ۳ سال پس از فرمان مشروطیت به نگارش درآمده است. مؤلف پس از انتقادی طنزآمیز از وضعیت قشون ایران، داستان کوتاهی با عنوان «آقای تریاک‌کش و نوکر آقاکش» به نگارش درآورده است که می‌توان آن را نخستین داستان کوتاه زبان فارسی به شمار آورد (نک‌ : اثنا‌عشری، ۸).

در داستان نویسی معاصر نیز موضوع تریاک و تریاک کشیدن بازتاب یافته است که در این‌ باره به‌ویژه باید به انتری که لوطی‌اش مرده بود اثر صادق چوبک، و برخی از داستانهای احمد محمود مانند همسایه‌ها اشاره کرد.

 

مآخذ

آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ آذرخش، حسنعلی، آفت زندگی، تهران، ۱۳۳۴ ش؛ آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ اثناعشری، مهین، مقدمه بر صحبت... (نک‌ : هم‌ ، ادیب‌الحکما)؛ احتشامی، ابوالحسن، «سلاطین صفوی پسر خود را ... به تریاک و حشیش معتاد می‌کردند»، وحید، تهران، ۱۳۴۸ ش، س ۶، شم‌ ۶۸؛ ادیب‌الحکما، سلیم، «تفننات ثلاثه»، دفتر تاریخ، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۸۴ ش، ج ۲؛ همو، صحبت سنگ و سبو، به کوشش مهین اثناعشری، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ اسکنـدربیک‌ منشی، عالم‌آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ افوشته‌ای، محمود، نقاوة‌ الآثار، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه، بخش ایران، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ ایرج میرزا، «قطعه‌ها»، تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ باستانی پاریزی، ابراهیم، از سیر تا پیاز، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ برومندسعید، جواد، «افیون در شراب»، چیستا، تهران، ۱۳۶۶ش، س ۵، شم‌ ۳؛ بلوکباشی، علی، قهوه‌خانه‌های ایران، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ بوث، مارتین، تاریخ تریاک، ترجمۀ منوچهر نوایی، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی‌اکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۳۱ ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ تاجر یزدی، ابوالقاسم، مسائل عملیۀ حضرت وافور، بمبئی، ۱۳۱۵ ق؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، اصفهان، ۱۳۶۳ ش؛ چکیدۀ مطبوعات ایران، عهد ناصری، به کوشش فرید قاسمی، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش ابوالقاسم انجوی شیرازی، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ حالت، ابوالقاسم، «هرچه تا به حال گرفته‌اند پس بدهند»، تلاش، تهران، ۱۳۵۵ ش، س۱۱، شم‌ ۶۳؛ حمیدی، جعفر، جانگدازان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاء‌الدین سجادی، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ دانشنامۀ ادب فارسی، به کوشش حسن انوشه، تهران، ۱۳۸۱ ش، ج۲؛ «در مضرات دخانیات و قهوه و افیون»، سخن، تهران، ۱۳۴۶ ش، س ۱۷، شم‌ ۴؛ دهلوی، امیرخسرو، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ راوندی، مرتضى، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۷۹ ش، حرف «ت»، دفتر اول؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ صائب تبریزی، دیوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ طاهری، ابوالقاسم، «تریاک»، یغما، تهران، ۱۳۴۵ ش، س ۱۹، شم‌ ۱۰؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۳۹ ش؛ فرانکلین، ویلیام، مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه‌ عباس اول، تهـران، ۱۳۴۱ ش؛ قـاضی احمد قمـی، خلاصة التـواریخ، بـه کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ کمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ کوهی کرمانی، حسین، تاریخ تریاک و تریاکی در ایران، تهران، ۱۳۲۴ ش؛ کوئن، آلن، فرهنگ مواد مخدر، ترجمۀ حسن حاج‌سیدجوادی، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ محجوب، محمدجعفر، «تریاک»، یغما، تهران، ۱۳۴۶ ش، س ۲۰، شم‌ ۲۲۵؛ محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ منجم یزدی، محمد، تاریـخ عباسـی، به کوشش سیف‌الله وحیـد‌نیا، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ ناصرخسرو، دیوان، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ همو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ ناطقی، ناصح، «کتاب دولت ایران»، راهنمای کتاب، تهران، ۱۳۵۴ ش، س ۱۸؛ نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، به کوشش احمدمدقق یزدی، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ نوایی، عبدالحسین، «ماجراهای منع تریاک»، گنجینۀ اسناد، تهران، ۱۳۷۳ ش، س ۴، شم‌ ۴؛ نوریـان، مهـدی و دیگـران، «بازتـاب پدیدۀ اعتیاد در شعر صائب»، مجلـۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، تهران، ۱۳۸۴ ش، شم‌ ۴۱؛ ؛ هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، تهران، ۱۳۳۹ ش.

 

مریم صادقی (تل‌ : دبا)

 

تریاک در ادب شفاهی

تریاک، تریاک‌کشی و اشخاص تریاکی در ادبیات شفاهی نیز بازتاب دارند که ازجمله می‌توان به اشعار طنز شفاهی اشاره کرد. ژوکوفسکی (ه‌ م) ـ پژوهشگر روسی که برخی از اجزاء ادبیات شفاهی مردم ایران را در اواخر سدۀ ۱۹ م / ۱۳ ق گردآوری کرده ــ ترانه‌ای بسیار بلند در وصف تریاکی و تریاک ثبت، و گزارش کرده است. این ترانه را خوانندگان دوره‌گرد به همراه نمایش می‌خوانده‌اند، که بخشی از آن چنین است: ای دل دلبر جهان، تریاک / تو نطق (شاید نقل) مجلس رعیتان، تریاک / خدایا هرکس را دادی / زور و بازو برو بنمودی / بلبل نطق شاعران، تریاک / امان از تریاک / فغان از تریاک (ص ۸۶).

تریاک، تریاک‌کشی و الزامات آن در امثال مردم نیز بازتاب یافته است که مصادیقی از آن چنین است: آدم تریاکی هیچ‌وقت سوراخ وافورش را گم نمی‌کند (ذوالفقاری، ۱ / ۱۹۵)، مترادف گدا شب جمعه را فراموش نمی‌کند؛ دست خود چه بیندازی دَم وافور، بینداز دُم شیر (همو، ۱ / ۱۰۰۵)، به معنای انجام‌دادن کار بسیار خطرناک؛ لبی که خورده وافور، باید بخورد کافور (همو، ۲ / ۱۵۵۶)، به معنای اینکه هرکس سزای کار ناشایست خود را می‌بیند؛ هفت قطار شتر با بار از سوراخ وافور می‌گذرد (همو، ۲ / ۱۹۲۴)، این مثل در موضعی به کار می‌رود که بخواهند نهایت لاف و گزاف را نشان دهند؛ دو مثقال تریاک ضرر خوردن، وقتی بخواهند به مزاح شدت ترس را نشان دهند (شاملو، ۲۹۷)؛ از عسل (قند) شیرین‌تر، تریاک مفت است (بهمنیار، ۲۱)؛ تریاک دوای همۀ دردها ست، اما خودش درد بی‌دوا ست؛ تریاک را من می‌کشم، چرت را برادرم می‌زند؛ تریاکی باید همیشه بیخ کامش تلخ باشد، بیخ دندانش شیرین (شاملو، ۲۹۸)؛ می‌پرست مالش را تلف می‌کند، بنگی عقلش را و تریاکی عمرش را (ذوالفقاری، ۲ / ۱۷۳۶).

تریاک و تریاک‌کشی در ترانه‌های پیش‌پرده‌خوانی (ه‌ م) نیز بازتاب یافته است، مانند این نمونه: تریاک مایۀ حظ و سروره / آدم قدری از دنیا دوره / یک پاش تو دنیا یک پاش تو گوره / اما دائماً مست و کیفوره / در حقیقت این بساط در جهان بساط کیفه / بالای غیرت من، جمع نکنیدش که حیفه (صالح‌پور، ۴۵۳- ۴۵۵؛ برای نمونۀ دیگر، نک‌ : احمدی، ۷۵).

 

تریاک در طب مردمی

خشخاش و به‌ویژه صمغ آن از دیرباز در میان مردم ایران کاربرد دارویی داشته است. طبیبان قدیم ایران برای مقابله با دردهای مختلف ازجمله گوش‌درد، سردرد، چشم‌درد، اسهال و جز آنها، دانۀ خشخاش یا صمغ آن را تجویز می‌کرده‌اند. مثلاً در الحاوی آمده است که اگر گرزهای خشخاش را با آب بپزند به گونه‌ای که نیمی از حجم آب بخار شود، و محلول به دست آمده را با عسل مخلوط کنند و تا حد انعقاد حرارت دهند، حاصل آن برای دفع سرفه و فضولات ریخته‌شده در مجرای تنفسی و اسهال مزمن مفید خواهد بود (رازی، ۲۰ / ۲۳۵). همچنین دربارۀ صمغ خشخاش نوشته‌اند: چنان‌که آن را با روغن گل مخلوط کنند و بر سر بمالند، برای دفع سردرد سودمند خواهد بود. اگر مخلوط صمغ خشخاش، روغن بادام، زعفران و مَر (نوعی صمغ از درختی به همین نام) را در گوش بچکانند، دفع گوش‌درد خواهد کرد. مخلوط صمغ خشخاش با زردۀ تخم‌مرغ بریان‌شده و زعفران برای درمان «ورمهای گرم به‌وجودآمده در چشم» مفید خواهد بود. همچنین مخلوط صمغ خشخاش با شیر زنان و زعفران برای معالجۀ نقرس سودمند است (همانجا؛ نیز برای کاربردهای دیگر خشخاش در طب قدیم، نک‌ : اخوینی، ۱۵۶، ۲۷۱-۲۷۴؛ جرجانی، ۲ / ۴۹؛ ابومنصور، ۳۹؛ حاجی زین عطار، ۳۸- ۳۹؛ عقیلی، ۱۵۴- ۱۵۷).

آنچه دربارۀ خواص دارویی خشخاش و صمغ آن در آثار مربوط به طب قدیم ایران آمده، در طب مردمی با تفاوتهایی به تریاک یا سوختۀ آن تعمیم یافته است و کارکرد گسترده‌ای دارد که نمونه‌هایی از آنها بدین شرح است:

در شیراز برای دفع سردرد، تریاک مشته را می‌سایند و ساییدۀ آن را به پیشانی می‌مالند (همایونی، گوشه‌ها ... ، ۱۲۱). در همین شهر برای مقابله با چشم‌درد، مقدار کمی تریاک را روی تکه‌سنگی می‌کشند و با کمی آب، محلول غلیظی درست می‌کنند و دور چشمها می‌مالند (ص ۱۳۱).

در خراسان مقداری تپالۀ گاو را در آتش می‌ریزند، سپس یک تیغۀ آهنی روی آتش سرخ می‌کنند و کمی زمه (زاج سفید) و اندکی تریاک روی تیغۀ سرخ‌شده می‌گذارند و دوباره آن را روی آتش می‌گیرند تا زمه و تریاک بسوزد. سپس مقداری سفیدۀ تخم‌مرغ را روی آتش نیم‌بند می‌کنند؛ این سفیدۀ نیم‌بند را در پارچه‌ای می‌گذارند و با فشار، مایعی به دست می‌آورند که به آن عرق سفیدۀ تخم‌مرغ می‌گویند. این مایع را با سوختۀ تریاک و اندکی زمه و جوهردانه روی سنگی می‌سایند و به همراه کمی آب، محلول درست می‌کنند. هر روز دو یا ۳ بار چند قطره از آن را در چشم می‌چکانند (شکور‌زاده، ۲۱۴- ۲۱۵).

در طالب‌آباد شهر ری برای رفع چشم‌درد، مقداری زاج را روی آتش می‌سوزانند و با قند یا نبات و کمی تریاک می‌سایند و از پارچه می‌گذرانند. مخلوط از صافی گذشته را روی پلک چشم می‌گذارند. برای مداوای چشم‌درد کودکان نیز یک دانه از گندم، ماش، برنج و جو را با کمی تریاک و نبات می‌سایند و در چشم بچه می‌کشند (صفی‌نژاد، ۴۱۱).

در سیرجان زاج را به همراه تریاک و نبات می‌جوشانند و از مایع به دست آمده چند قطره در چشم بیمار می‌چکانند (بختیاری، ۳۳۷). در دلیجان زاج را در آتش می‌جوشانند و گرد تریاک روی آن می‌ریزند؛ سرد که شد، می‌سایند و پشت چشم می‌مالند (جانب‌اللٰهی، ۲۳۸). در سروستان برای مقابله با چشم‌درد، آب تریاک به پشت چشم می‌مالند (همایونی، فرهنگ ... ، ۳۳۶).

در تهران قدیم برای تسکین درد چشم، مرهمی با زردۀ تخم‌مرغ خام و زعفران و آب تهیه می‌کردند و بر پشت چشم می‌گذاشتند (شهری، طهران ... ، ۵ / ۲۶۸). برای معالجۀ گوش‌درد نیز در نقاط مختلف ایران از تریاک یا مشتقات آن استفاده می‌کنند. مثلاً در شیراز مقداری تریاک را با چند قطرۀ آب روی سنگی می‌سایند و به اطراف لالۀ‌ ‌گوش می‌مالند (زیانی، ۱۲۱). در گیلان برای تسکین گوش‌درد بچه، تریاک را با شیر زنی که به دختربچه شیر می‌دهد، حل می‌کنند و به اطراف گوش می‌مالند (پاینده، ۲۵۵).

در شیراز کمی زردچوبه و تریاک را به پنبه می‌مالند و در گوش می‌گذارند (همایونی، گوشه‌ها، ۱۲۷- ۱۲۸). در تهران قدیم برای معالجۀ گوش‌درد بچه‌ها، تریاک را در گلاب حل می‌کردند و در گوش می‌چکاندند، یا تریاک و آب گشنیز به بچه می‌دادند (شهری، همان، ۳ / ۱۷۳). در بیشتر جاهای ایران مثل فارس، لرستان، سیرجان، اردکان و میبد یکی از تجویزهای بسیار رایج برای گوش‌درد، فوت‌کردن دود تریاک در گوش یا قرار دادن گوش روی دود تریاک بوده است (همایونی، همان، ۴۰؛ اسدیان، ۲۶۶؛ بختیاری، ۳۳۵؛ طباطبایی، ۶۸۸؛ جانب‌اللٰهی، ۲۳۲).

برای مقابله با دردهای استخوانی و مفاصل نیز از تریاک یا ترکیبات آن استفاده می‌شده است. در گیلان برای این کار تریاک را با گنه‌گنه و روغن بادام تلخ مخلوط می‌کردند و به محل درد می‌چسباندند (پاینده، ۲۵۶). در راور، از توابع کرمان، معجونی به نام گل عنبر مرکب از جوشاندۀ تغلیظ‌شدۀ گل سرخ، نبات، زاج و تریاک تهیه می‌کنند و روی محل درد می‌گذارند (کرباسی، ۱۵۹). در شیراز کشیدن وافور را برای پادرد تجویز می‌کردند (همایونی، همان، ۱۲۲) و مردم تایباد و باخرز مخلوط آبغوره و تریاک را روی محل درد می‌مالند (مشایخی، ۸۱). در اردکان نیز تریاک را در شیرِ زنی که دختر زاییده است، حل می‌کنند و بر محل درد می‌مالند (طباطبایی، ۶۸۴). برای تسکین درد دندان در لرستان، ایلام و الموت سوختۀ تریاک روی دندان می‌گذارند (اسدیان، ۲۶۳؛ حمیدی، ۲۲۹). تالشها خود تریاک را روی دندان می‌گذارند (بخشی‌زاده، ۳۱۶). در تهران قدیم اگر دندان‌درد از گرمی بود با سرکه، گلاب، کافور و تریاک آن را می‌مالیدند (شهری، طهران، ۲ / ۱۱۷).

در برخی از مناطق برای معالجۀ بیماریهای پوستی نیز از تریاک استفاده می‌شده است. مثلاً در دوان، از توابع کازرون، برای دفع نوع خاصی از بیماری پوستی، تریاک را نرم می‌کنند و روی زخم می‌مالند (لهسایی‌زاده، ۳۳۵). در شیراز برای درمان زخم سالک، ساییدۀ نیل و تریاک را روی محل زخم می‌گذارند (همایونی، گوشه‌ها، ۱۲۵- ۱۲۶). در تهران قدیم برای رفع خارش بدن، فرج و مقعد ابتدا موم را در روغن کنجد روی آتش حل می‌کردند و تریاک ساییده‌شده را به آن می‌افزودند و به محل خارش می‌مالیدند (شهری، همان، ۵ / ۲۶۹).

در خراسان برای معالجۀ دمل، مخلوط شیرۀ صبر زرد و تریاک را روی آن می‌گذاشتند (شکورزاده، ۲۰۷). در گیلان مرهمی از سقز، موم، روغن، پیه بز و تریاک درست می‌کنند و روی زخم می‌گذارند (پاینده، ۲۶۲). در خراسان برای رفع اسهال، سوختۀ تریاک را با زردۀ تخم‌مرغ مخلوط می‌کنند و به بیمار می‌خورانند (شکورزاده، ۲۰۱). در الموت نیز چای پررنگ به همراه سوختۀ تریاک می‌خورند (حمیدی، ۲۳۱). در تهران قدیم برای علاج اسهال، از تریاک استفاده می‌کردند (شهری، همان، ۵ / ۲۶۸).

از تریاک به‌عنوان پادزهر نیز استفاده می‌شود؛ مثلاً در خراسان برای مقابله با زهر رتیل، شیرۀ صبر زرد را با تریاک مخلوط می‌کنند و بر موضع نیش‌زدگی می‌مالند (شکورزاده، ۲۲۱). در اردکان برای این کار از تریاک حل‌شده در شیر زنی که دختر زاییده است، استفاده می‌کنند (طباطبایی، ۶۸۹). در سیرجان محلول تریاک و ادرار را بر موضع عقرب‌زدگی و زنبور‌زدگی می‌مالند (مؤیدمحسنی، ۳۸۶).

برای خواباندن کودکان نیز تریاک به کار می‌بردند (صفی‌نژاد، ۴۱۱)؛ این موضوع حتى در افسانه‌ها نیز بازتاب یافته است (نک‌ : انجوی، ۱ / ۱۳۷). از کاربردهای دیگر تریاک به‌عنوان دارو می‌توان به استفاده از آن برای مقابله با درد طحال و نقرس در تهران قدیم (شهری، همانجا)؛ در لرستان برای معالجۀ بواسیر (اسدیان، ۲۷۳)؛ در گیلان برای جوش‌خوردن محل بریدگی (پاینده، ۲۴۷)؛ در خراسان برای مداوای سرفه و نیز رفع ناتوانی جنسی (شکورزاده، ۲۲۵- ۲۲۶)؛ و در اطراف دریاچۀ پریشان و منطقۀ فامور فارس برای رفع سرماخوردگی و زکام اشاره کرد (ثواقب، ۴۰۷- ۴۰۸).

این باور نیز در میان مردم وجود داشت که اگر زن دخترزایی به هنگام حمام بعد از زایمان در حالی که در خزینۀ حمام است، ذره‌ای تریاک بخورد و ۳ روز بعد از آن نیز زیره‌تاب به وی بدهند، در زایمان بعدی پسر می‌زاید (جانب‌اللٰهی، ۱۳۸). خوردن مقدار زیاد تریاک باعث مسمومیت می‌شده است؛ ازاین‌رو، از آن برای خودکشی استفاده می‌کرده‌اند (شهری، تاریخ ... ، ۵ / ۲۳۵). برای مقابله با مسمومیت تریاک در سیرجان به شخص مسموم شیر فراوان (بختیاری، ۳۳۷)، در شیراز مقدار زیادی چای (همایونی، همان، ۱۳۶)، و در گیلان آب گلابی جنگلی می‌دادند (بشرا، ۸۷).

 

مآخذ

ابومنصور موفق‌ هروی، الابنیة عن الحقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی‌ اردکانی، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ احمدی، مرتضى، خاطرات من، تهـران، ۱۳۸۷ ش؛ اخـوینی بخاری، ربیـع، هدایة ‌المتعلمین، به کـوشش جلال متینی، مشهد، ۱۳۴۴ ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصه‌های ایرانی، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ ‌زمان، کرمان، ۱۳۷۸ ش؛ بخشی‌زادۀ آلیانی، اسماعیل، سیری در زندگی تالشها، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، ۱۳۸۹ ش؛ بهمنیار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، ۱۳۸۶ ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی، به کوشش محمدتقی میر، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ حمیدی، علی‌اکبر، مردم‌نگاری الموت، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاری، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ زیانی، جمال، دل‌نوشته‌هایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، ۱۳۸۸ ش؛ ژوکوفسکی، والنتین، اشعار عامیانۀ ایران (در عصر قاجاری)، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۷۹ ش، حرف «ت»، دفتر اول؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ صالح‌پور، اردشیر، ترانۀ نمایشهای پیش‌پرده‌خوانی در ایران، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ فرهنگ مردم دوان، شیراز، ۱۳۸۰ ش؛ مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، ۱۳۸۸ ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، ۱۳۸۱ ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ همو، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، ۱۳۵۳ ش.

 

محمد جعفری (قنواتی)

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 182
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست