آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اُرْدو، زَبانِ، یكی از
زبانهای « هند و آریایی[۱]» جدید كه
امروزه در سراسر نواحی مركزی و شمالی شبهقارۀ هند و
پاكستان گروه كثیری از مردم آن سرزمینها بدان تكلم میكنند
و از آغاز تأسیس حكومت اسلامی پاكستان در
۱۹۴۷م بهعنوان زبان رسمی و دولتی آن
كشور پذیرفته شد. این زبان از لحاظ شمار كسانی كه بدان سخن
میگویند و آن را در امور معاشی و اجتماعی خود بهكار میبرند،
در میان زبانهای ملل مسلمان جهان در مرتبۀ اول است، و
میتوان گفت كه از لحاظ اهمیت تاریخی و فرهنگی
اسلامی بعد از عربی و فارسی در مرتبۀ سوم قرار
دارد.
تاریخ: زبان اردو در اساس از
تركیب و اختلاط زبانهای رایج در مناطق شمالی هند،
خصوصاً زبانهای اطراف دهلی، و در نتیجۀ گسترش اسلام
و آمیزش مسلمانان پارسیزبان با مردم بومی این نواحی
بهوجود آمد. از روزگار فرمانروایی غزنویان در غزنه و پنجاب،
و سپس در روزگار سلاطین مسلمان دهلی در سدههای
۷-۱۰ق/ ۱۳-۱۶م،درباریان و لشكریان
و كارگزاران حكومتی كه غالباً به ایران و نواحی آسیای
مركزی تعلق داشتند، و گروههای مهاجر فارسی زبان، با مردمان
بومی مناطق شمالی هند درهم آمیخته بودند. این آمیزش
و اختلاط موجب شده بود كه زبان فارسی نیز در محاورات روزانه با
زبانهای محلی تركیب شود و از این تركیب،
سرانجام زبانی نو، با ویژگیهای زبانشناختی خاص
خود، به وجود آمد كه گرچه در آغاز وسیلۀ ارتباط
كارگزاران دولتی و مهاجران بیگانه با مردم بومی بود (نك :
گریرسن، 1/ (1)IX؛ یوسف حسین، 83، به نقل از شیرانی)،
لیكن در طول زمان و بهتدریج زبان رایج و متداول این
نواحی شد.
عامل دیگری كه در تكوین
و رشد این زبان سهم بزرگ داشته، تأسیس خانقاههای صوفیه
در نقاط مختلف این سرزمینها بوده است كه گروههایی
از مهاجران فارسیزبان و مردمان بومی در آنها گرد میآمدند
و در گفتوگوها و در مجالس وعظ و تبلیغ و تذكیر، و در قوّالیها
و سایر آداب خانقاهی، در هریك از این نواحی
طبعاً زبان محلی با زبان فارسی آمیخته میشد و از
واژگان و خصوصیات نحوی آن تأثیر میپذیرفت.
ارتباط میان خانقاهها در پنجاب، سند، گجرات، دهلی و نواحی
دیگر، و سیر و سفر اهل تصوف در شهرها و روستاها از یك طرف، و
آمیزش كارگزاران و مأموران حكومتی در نقاط مختلف با مردمان بومی
از طرف دیگر موجب یكسان شدن این زبان تركیبی
جدید و گسترش آن در میان طبقات مختلف میگردید.
دربارۀ اصل و منشأ
زبان اردو (یا هندوستانی) آراء و نظریههای مختلف عرضه
شده است. محمدحسین آزاد (ص ۵) آن را منشعب از برج
بهاشا[۲]، یكی از لهجههای هندی غربی ــ
كه در نواحی آگره و متهورا متداول است ــ دانسته است. گریرسن (IX(1)/ 1-2)
آن را یكی از لهجههای هندی غربی كه خود
برخاسته از «اَپه برانشه[۳]» یا گویش عامیانۀ پراكریت
شوراسنی [۴](از گروه مركزی زبانهای هند و آریایی)
است، بهشمار آورده است. به اعتقاد محمود شیرانی، این زبان
در پنجاب و درنتیجۀ آمیزش مسلمانان و هندوان در دوران حكومت غزنویان تكوین
یافت و سپس با انتقال مركز حكومت مسلمانان از لاهور به دهلی در
آغاز سدۀ ۷ق و مهاجرت لشكریان و كارگزاران و پیشهوران از
پنجاب به آن ناحیه، زبان متداول در میان این گروه نیز
به آنجا برده شد و تدریجاً با زبان كهری بولی [۵]كه
مردم دهلی و اطراف آن بدان سخن میگفتند، درآمیخت (یوسفحسین،
84-83، به نقل از شیرانی). بهگفتۀ مسعودحسین،
هنگامی كه مسلمانان در دهلی استقرار یافتند، مردم آنجا به
زبان هریانی [۶]سخن میگفتند، و اردو از آمیزش
فارسی با این زبان پدید آمد (نك : همو، 85). شیرانی
و مسعودحسین هر دو نظریات خود را براساس مقایسۀ
ساختار صرفی و تطبیق خصوصیات زبانشناختی اردو با
پنجابی و با هریانی مطرح كردهاند (نك : همانجا).
س. ك. چترجی، زبانشناس بزرگ
هند، بر آن است كه گویشهای مناطق شمالی هند همگی
از اپه برانشۀ هندی غربی منشعب شدهاند كه آن خود از تحول پراكریت
شوراسنی متداول در این سرزمینها پدید آمده بود. در
فاصلۀ سدههای ۷-۹ق/ ۱۳-۱۵م دهلی
مركزی شده بود كه مردمانی از این مناطق مختلف در آن گرد
آمده بودند و در كنار هم زندگی و با هم دادوستد میكردند. در این
فاصله از آمیزش گویشهای این مردم، زبانی شكل
گرفت كه در سدۀ ۹ق خود زبانی مستقل شد كه از لحاظ مبانی زبانشناختی
با گویشهای میان نواحی پنجاب و نواحی اطراف
دهلی و آگره مطابقت داشت (نك : چترجی، I/
206؛ سبزواری،
84). یوسف حسین معتقد است كه پیش از استقرار حكومت اسلامی
در دهلی در سدۀ ۷ق، در آن ناحیه زبانی تركیبی از كهریبولی،
برج بهاشا، راجستهانی و هریانی تكوین یافته بود
و با آمدن مسلمانان از پنجاب به این منطقه فارسی و پنجابی نیز
با آن آمیخته شدند و صد سال بعد زبان مشترك مردم دهلی، و همان
زبانی شد كه امیرخسرو دهلوی آن را «هندوی» و «دهلوی»
نامیده است (ص 86).
شوكت سبزواری با نقد نظریات
شیرانی و چترجی و بررسی دگرگونیهای
آواشناسی زبان اردو كوشیده است كه اصل آن را به زبان پالی
و گویشهای وابسته بدان برساند (ص 79-92). دربارۀ این
بخش از تاریخ زبان اردو اختلافنظر همچنان باقی است.
در منابع تاریخی، از این
زبان به نامهای هندی، هندوی، گجری، دهلوی، دكنی،
ریخته، زبان اردوی مُعلاّ، اردو و هندوستانی یاد شده
است. در آغاز و پیش از پیدایش این زبان، مسلمانان
زبانهای رایج در مناطق مختلف شبهقاره را بهطوركلی «هندویی»،
«هندوی» و «هندوانی» میگفتند، چنانكه به گفتۀ عوفی
در لباب الالباب (ص ۲۴۶)، مسعود سعد سلمان (د
۵۱۵ق) دیوانی به زبان هندویی داشته
است؛ و در كتاب كلیله و دمنه (ص ۳۰) آمده است كه برزویۀ طبیب
این كتاب را به فرمان انوشیروان از «هندوی» به پارسی
درآورد؛ و مؤلف مجمل التواریخ و القصص (ص ۱۰۷) بخشی
از تاریخ هند را از كتابی نقل كرده است كه از زبان «هندویی»
به تازی و سپس به فارسی ترجمه شده بود. میدانیم
كه مسعود سعد سلمان از مردم لاهور بوده، و دیوان هندویی
او باید به زبان پنجابی بوده باشد و اصل كلیله و دمنۀ پهلوی
روایتی از این كتاب به یكی از زبانهای
محلی شمال غربی هند بوده (نك : مجتبائی، 33-36 /I)، و
چترجی نشان داده است كه تاریخ هند مندرج در مجمل التواریخ
و القصص بر روایتی كوتاه شده از داستان مهابهارته به زبان سندهی
آن زمان مبتنی بوده است.
از سدۀ ۷ و
۸ق به بعد، نام «هندی» و «هندوی» در نوشتههای
مسلمانان هند برهمان زبانی اطلاق میشود كه چنانكه گفته شد از
اختلاط و ارتباط مسلمانان با هندوان و تأثیر زبان فارسی در گویشهای
محلی اطراف دهلی و برخی نواحی شمالی پدید
آمده بود و در آن روزگاران مراحل اولیۀ رشد خود را میگذراند.
اشاراتی كه در اشعار و نوشتههای امیرخسرو دهلوی
(۶۵۳ - ۷۲۵ق) به زبان «هندی» و
«هندوی» دیده میشود، ناظر به زبانی است كه خود
بدان اشعار و ملمعاتی سروده است (نك : آزاد،
۱۰۷-۱۱۰؛ وحید میرزا، 232-227؛ یوسفحسین،
89-88) و اساس آن در حقیقت زبان «كهری بولی» متداول در دهلی
و حوالی آن است كه به خط فارسی نوشته شده، و از لحاظ اوزان شعری
و تلفظ كلمات، تأثیر قواعد عروض فارسی در آن نمایان است.
معمولاً نخستین كتابی را كه به این زبان «هندی» (یا
«هندوی») آمیخته به الفاظ فارسی نوشته شده است، منظومۀ پریتهیوی
راج راسو[۷] میدانند كه بردای چند [۸]شاعر دربار پریتهیوی
راج، پادشاه دهلی (اواسط سدۀ ۷ق)، برای ممدوح خود سروده است. این منظومه به
خط هندی است، اما كثرت واژههای فارسی آن به اندازهای
است كه تعلق آن را به سدۀ ۷ق دور از احتمال و امكان میسازد و بعید است كه
شاعری هندو مذهب در دربار پادشاهی هندو كه در معرض تهاجم سپاهیان
سلطان مسلمان قرار گرفته است، منظومهای در ستایش پادشاه هندو
مذهب بسازد و در آن آنهمه واژههای فارسی و عربی بهكار
ببرد (نك : بهری، 67, 120-126). در اشعار «هندوی» كه به امیرخسرو
نسبت داده شده است و در قطعات پراكندهای كه از این زبان در
كتب صوفیه نقل كردهاند، در
اشعار منسوب به كبیرداس عارف طریقۀ بهكتی
[۹]هند (سدۀ ۹ق/ ۱۵م)، و در گوروگرانتهـ [۱۰]كتاب
مقدس مذهب سیكه ، لغات و تعبیرات فارسی اندك است و غالباً
از حدود الفاظ و اصطلاحات دینی و احیاناً حكومتی، فراتر
نمیرود. در داستان منظوم پدماوت [۱۱]ملك محمد جایسی
(سدۀ ۱۰ق/ ۱۶م). میزان لغات فارسی از
این هم كمتر است (نك : آزاد، ۲۳؛ بهری، 71, 114).
تكوین این زبان در نواحی
شمالی هند بود، ولی مقدمات شكلگیری آن به صورت
زبانی خاص برای مسلمانان در جنوب صورت گرفت. گجرات در
۶۹۶ق به تصرف مسلمانان درآمد و ضمیمۀ دهلی
شد. در اینجا نیز چون نواحی دیگر، زبان محلی
گجراتی در معرض تأثیر زبان فارسی قرار گرفت و چندی
بعد، در اواخر سدۀ ۸ق، با حملۀ تیمور به دهلی و مهاجرت گروهی از مردم آنجا
خصوصاً برخی از مشایخ صوفیه به گجرات، زبانی كه در
دهلی از تركیب كهری بولی و فارسی بهوجود آمده
بود، به گجرات رفت و با زبان گجراتی نیز كموبیش درآمیخت
و به زبان «گجری» (گوجری) معروف شد (نك : شیرانی،
۱/ ۲۶۰-۲۶۱،
۲۸۱-۲۸۴؛ یوسف حسین، 92). شیخ
بهاءالدین باجن چشتی از صوفیان گجرات (سدۀ
۹ق) اشعار و مناجاتهایی به همین زبان سروده است و
قاضی محمود دریایی (اواخر سدۀ ۹ق)
سرایندۀ «جگری»ها (ذكریهها)ی معروف و شاه علیمحمد جیو
گام دهنی (د۹۷۳ق) سرایندۀ جواهر اسرار
الله و میان خوب محمد چشتی (د ۱۰۲۳ق)
مصنف خوبترنگ از مردم گجرات بودند و به زبان «هندوی» یا «گجری»
منظومههای دینی و صوفیانه میساختند (نك : شیرانی،
۱/ ۲۶۴-۳۰۰). گرچه كلمات فارسی
در این تصنیفات اندك، و تقریباً منحصر به اصطلاحات دینی
و عرفانی است، لیكن ازلحاظ اوزان عروضی و مراعات قوافی
و اشكال و قالبهای شعری در آنها از منظومههای فارسی
پیروی شده است.
در اواخر سدۀ ۷ق
علاءالدین محمد خلجی به دكن لشكر كشید و برخی از
شهرهای آن ناحیه را فتح كرد و پس از او محمد تغلق (حك
۷۲۵-۷۵۲ق) دكن را به سلطنت دهلی ضمیمه
كرد و دولتآباد را مركز حكومت خود در جنوب قرار داد. از این زمان آمدوشد
و مناسبات سیاسی، تجاری و فرهنگی میان مركز
حكومت اسلامی در دهلی و نواحی مركزی شبهقاره برقرار
شد و زبانی كه در دهلی و گجرات رواج یافته بود، به آن
نواحی راه یافت. از آغاز سلطنت بهمنیان در اواسط سدۀ
۸ق این زبان كه نخست در دربار و در میان امیران و لشكریان
و مأموران دولتی متداول بود، به تدریج بیرون از این
دایره گسترش یافت و در كنار زبان مراتهی و زبانهای
دراویدی[۱۲]، چون تمیل[۱۳] و
تلگو[۱۴]، در شهرها و مراكز
كسب و كار رایج شد. دوران رشد
و تكامل این زبان بهصورت زبان نظم و نثر در عصر بهمنیان آغاز
شد (نك : شیرانی، ۱/
۳۰۱-۳۰۲). هرچند كه در این ناحیه
نیز همچون دهلی و آگره زبان علم و ادب و زبان دربار و دیوان
زبان فارسی بود، سلاطین بهمنی و سپس قطب شاهیان به
ترویج و تقویت این زبان كه به «دكنی» معروف شده
بود (نك : مسعود حسین، 19)، كوشا بودند و محمدقلی قطبشاه (حك
۹۸۸-۱۰۲۰ق) خود به این زبان
شعر میگفت (نك : شیرانی، همانجا). نخستین كتابی
كه به نثر اردو نوشته شده است، معراج العاشقین محمد گیسو دراز
معروف به خواجۀ بنده نواز (د ۸۲۵ق) است (نك : یوسف حسین،
90). نزدیكی زبان این كتاب به زبان اردوی دورههای
بعد موجب شده است كه در صحت انتساب آن اظهار تردید شود (نك : سیدیونس،
۱/ ۱۲۷)، لیكن وجود نسخهای از آن كه در
۹۱۱ق/ ۱۵۰۵م تحریر شده است،
قدمت آن را تأیید میكند (نك : مسعودحسین، 20). محمد
گیسو دراز در دوران سالخوردگی از دهلی به دكن آمد و طبعاً
زبان نوشتههای او بایستی به اردوی متداول در دهلی
ــ كه از سدۀ ۱۲ق/ ۱۸م به بعد زبان شعر و ادب مسلمانان
شبهقاره شد ــ نزدیك باشد. هرچند كه ظهور این زبان جدید
در نواحی شمالی هند، خصوصاً در دهلی بود و نخستین
نمونههای ابتدایی صورت منظوم و مكتوب آن نیز در این
منطقه بود، لیكن چنانكه اشاره شد، ادبیات مستقل و گستردۀ آن
به نظم و نثر در دكن شكل گرفت و علاوه بر اشعار دینی و عرفانی
و داستانهای منظوم عاشقانه، تألیفاتی به نثر در موضوعات
علمی چون نجوم و موسیقی و ترجمۀ برخی
از كتب هندوان از زبان سنسكریت به این زبان صورت گرفت (نك :
همو، 26-20؛ یوسفحسین، 91-92). از ویژگیهای زبان
اردوی دكنی گرایش آن بهسوی الفاظ و تعبیرات هندی
و استفاده از مضامین و موضوعات بومی و محلی در شعر و نثر بود.
ابراهیم عادل شاه دوم (حك ۹۸۸-
۱۰۳۵ق) ادیبان و شاعران گجراتی را به بیجاپور
فراخواند و زبان دكنی را بهجای فارسی، زبان رسمی
درباری و دولتی كرد (همو، 92؛ عزیز احمد، 248).
در شمال، در دوران حكومت بابریان،
زبان رسمی درباری و دیوانی فارسی بود و شاعران
و منشیان و مؤلفان به این زبان مینوشتند، ولی زبان متداول
در میان هندوان و مسلمانان، همان زبان «هندوی» یا «دهلوی»
بود كه از سدههای ۷ و ۸ق، چنانكه گفته شد، در میان
مسلمانان رواج یافته بود و صورت مكتوب آن نیز گهگاه در
ملفوظات مكتوب و سرودههای صوفیان دیده میشد (نك : شیرانی،
۱/ ۱۳۶-۱۵۰؛ یوسفحسین،86-90).
در دورههای بعد كه آمیختگی این زبان با زبان فارسی
بیشتر شد، گاهی به آن «ریخته» نیز میگفتند. به
گفتۀ مؤلف فرهنگ بهار عجم، هر كلام مخلوط به دو زبان را «ریخته» میگویند.
آزاد دهلوی «ریخته» را زبانی میداند كه از الفاظ چند
زبان تركیب یافته باشد (نك : ص ۲۷-۳۰)،
ولی ظاهراً این لفظ در اصل از اصطلاحات موسیقی هندی
بوده، و به نغمههایی كه از آهنگهای ایرانی و
هندی و یا سرودهها و آوازهایی كه از اشعار و كلمات
فارسی و هندی تركیب شود، اطلاق میشده است (شیرانی،
۱/ ۱۰۳-۱۰۴). در دورههای بعد
هر شعری كه در آن الفاظ هندی و فارسی با هم بهكار میرفت،
به این نام خوانده میشد و سرانجام در سدۀ
۱۲ق «ریخته» نام زبانی شد كه امروز به آن اردو میگویند
(همو، ۱/ ۱۰۸-۱۰۹)؛ اما اطلاق نام
اردو بر این زبان پیش از اینها بوده است.
«اردو» (اوردا، اورده، اُرده) كلمهای
است تركی بهمعنی لشكرگاه و لوازم و توابع آن. در دوران حكومت
بابریان، اقامتگاه و سراپردۀ سلاطین و تأسیسات مربوط به آن، سپاه و تجهیزات
سپاهی، انبارها و دكانها و بازار و مسجد و حمام اطراف این مجموعه
را كلاً «اردو» میگفتند و در مكاتبات و مخاطبات گاهی تعبیراتی
چون «اردوی همایون»، «اردوی ظفر قرین» و «اردوی
معلاّ» برای آن بهكار میبردند. زبانی كه از اختلاط و آمیزش
اشخاص و گروههای مختلف پارسیزبان و ترك و هندی در این
مجموعه و خصوصاً در بازار و حوالی آن پدید آمده بود، در سدۀ
۱۱ق، در دوران سلطنت شاه جهان و اورنگ زیب به زبان
«اردوی معلاّ» و زبان «اردو» معروف شد (آزاد،
۲۶-۲۷؛ شیرانی، ۱/
۱۳۴-۱۴۴؛ عزیز احمد، 244). در این
دوران به سبب رواج و اهمیتی كه زبان و ادب فارسی در كلیۀ شئون
حیات فرهنگی مردم هند ــ هندو و مسلمان ــ یافته بود، زبان
اردو روز به روز هم از لحاظ واژگان و هم از لحاظ طرز بیان و تعبیر
به زبان فارسی نزدیكتر و با آن آمیختهتر میشد.
لشكركشی اورنگ زیب به دكن و ضمیمهكردن آن سرزمین
به قلمرو خود، موجب شد كه اردوی دكنی نیز از این كیفیات
متأثر شود و دو گونگی شمالی و جنوبی این زبان به
حداقل كاهش یابد. این تأثیر در غزلسرایی دو تن
از شاعران معروف این دورۀ دكن، شمسالدین ولی
(۱۰۷۹-۱۱۵۹ق) كه پدر شعر اردو
بهشمار میرود و معاصر او سراجالدین علیخان آرزو آشكار است
(نك : یوسف حسین، 98-96؛ عزیز احمد، 251). از سوی دیگر،
در اردوی دهلوی نیز به شیوۀ نویسندگان
دكنی نثرنویسی و تصنیف كتاب در موضوعات ادبی و
دینی و عرفانی آغاز شد و رواج گرفت و با ظهور شاعرانی
چون بیدل، حاتم، سودا و درد، شعر اردو به صورت جریانی
گسترده و مداوم پایهگذاری شد. یكی از نخستین
نمونههای نثر اردو در این دوره ترجمۀ اردوی
روضةالشهدای كاشفی است به نام كربلكتها (داستان كربلا) كه در
دوران سلطنت محمدشاه در اواسط سدۀ ۱۲ق به قلم فضلی انجام گرفت. ركود شعر و ادب فارسی
در دورۀ اورنگ زیب و بعد از آن موجب رشد و رونق اردو و گسترش آن در
تمامی نقاط شمالی و مركزی هند گردید. هنگامی كه
انگلیسها بر نواحی شرقی و شمالی هند مسلط شدند، ناچار این
زبان را كه در بخش بسیار بزرگی از این سرزمین
پهناور، همزبان محاوره در میان طبقات و گروههای مختلف بود و هم
قابلیت كاربرد در امور دفتری و دیوانی داشت و كلیۀ
اصطلاحات لازم برای اینگونه اغراض و امور را از زبان فارسی
در خود پذیرفته بود، به عنوان زبان رسمی در مراجع عمومی
قرار دادند و به تقویت و تثبیت آن كوشیدند. در
۱۲۱۵ق/ ۱۸۰۰م، با تأسیس
كالج فورت ویلیام در كلكته برای تربیت كارمندان
كمپانی هند شرقی و استخدام گروهی استاد برای تدریس
زبان اردو، تعلیم و تدریس این زبان به روش مدرسی
آغاز شد و چندین كتاب در زمینههای مختلف تاریخی
و ادبی به اردو نوشته شد و شماری از آثار نویسندگان ایرانی
و هندی از فارسی به این زبان ترجمه شد (نك : گوركر،
13-15).
در طول چند قرن گذشته، زبان اردو
در دهلی و آگره و سایر نواحی شمالی و نیز در دكن
و گجرات بهتدریج با فارسی درآمیخته بود و روزبهروز بر شمار
لغات و تعبیرات فارسی حتی در زبان مردم كوچه و بازار
افزوده میشد. گرچه بسیاری از مردم هندو مذهب در این
نواحی در كارهای دیوانی و حكومتی مسلمانان
مشاركت داشتند و بسیاری از آنان خود از ادیبان و شاعران
فارسی و اردو و در گسترش زبان فارسی در هند دخیل و مؤثر
بودند (نك : سیدعبدالله، جم )، لیكن هرچه نسبت لغات و عناصر
فارسی در زبان متداول مردم بیشتر میشد، زبان جامعۀ
هندومذهب از زبان مسلمانان بیشتر فاصله میگرفت. این جدایی
طبعاً در شعر و ادب و زبان مكاتبه گستردهتر و نمایانتر بود تا در زبان
محاورۀ روزانه، ولی بههرحال هندی و اردو، با اینكه در
اصل هر دو یك زبان و از یك منشأ بودند، با گذشت زمان و رشد ادبیات
در هر دو زبان و خصوصاً بهسبب كاربرد دو خط مختلف، فاصلۀ میانآنها
بیشترمیشد.
جان گیلكریست[۱]، رئیس
كالج فورت ویلیام سعی داشت كه با كاهش واژههای
فارسی، زبان مسلمانان و هندوان را به هم نزدیك كند و هر دو را
تحت یك نام مشترك، نه هندی و نه اردو، بلكه «هندوستانی»،
ترویج و تقویت نماید (نك : عابدحسین، 170)، زیرا
این تنها زبانی بود كه در سراسر نواحی شمالی و مركزی
شبهقاره كاربرد عملی داشت و میتوانست وسیلۀ
ارتباط میان مردم این سرزمین با حكومت مركزی باشد.
ولی زبان اردو را از همان روزگاری كه هندوی، دهلوی،
گجری و دكنی مینامیدند، به خط فارسی مینوشتند
و هندوان هندی زبان نیز از مدتها پیش خط دوناگری
[۲]را كه كتب مقدس آنان بدان نوشته میشد، برای زبان خود
بهكار میبردند. در این زمان بهسبب احساس جدایی و
دوگانگی میان این دو گروه كه مخصوصاً از زمان اورنگ زیب
شدیدتر و نمایانتر شده بود، اتخاذ یك خط واحد برای
زبان «هندوستانی» ممكن نبود. طبعاً در نتیجۀ كاربرد دو خط
مختلف، خط فارسی و زبان اردو خاص مسلمانان و خط دوناگری و زبان
هندی خاص هندوان شد. در زبان اردو كلمات فارسی و مضامین
و موضوعات ایرانی و اسلامی كه از لحاظ هندوان بیگانه
و غیرهندی بود، همچنان آزادانه بهكار میرفت و زبان هندی
نیز به حذف لغات و عناصر فارسی و اخذ و جذب الفاظ بومی و
واژههای سنسكریت روی آورده بود. جدایی خط و
زبان عملاً هندوان و مسلمانان را در شبه قاره از هم جدا كرد (نك : همو، 171؛
عزیز احمد، 254-255).
در ۱۸۳۵م قدرت
و نفوذ انگلیس، زبان فارسی را كه تا آن زمان در مراجع و مراكز
عمومی و دوایر دولتی بهكار میرفت، از رسمیت
انداخت و زبان اردو را به جای آن قرار داد. هندی و اردو از آن
پس در دو جهت مختلف به رشد و گسترش خود ادامه دادند. شعر اردو در غزل و قصیده
و مثنوی و مرثیه و سایر انواع شعر از سنتها و شیوههای
شاعران پارسیگو پیروی میكرد و همان مضامین آشنا
را پرورش میداد، ولی نثر اردو از حدود موضوعات دینی و
عرفانی و اخلاقی و نقل افسانه و حكایت فراتر رفت و علاوه
بر ترجمههایی از كتابهای معروف فارسی، قرآن در همان
آغاز دو بار به این زبان ترجمه شد (نك : آزاد، ۳۵)؛ و
مبلغان مسیحی بخشهایی از عهد جدید كتاب مقدس را
به اردو منتشر كردند. نخستین فرهنگها و واژهنامههای زبان اردو و
نخستین نوشتهها در صرف و نحو این زبان در این دوره و بهدست
اروپاییان تهیه و تدوین شد (نك : چترجی، I/ 211-212؛
گوركر، 16) و با تأسیس كالج فورت ویلیام در كلكته و پس از
آن كالج دهلی در ۱۲۴۰ق/
۱۸۲۵م تألیف و ترجمۀ كتب علمی
و تدریس مقدمات برخی از علوم جدید به این زبان آغاز
گردید (نك : عابدحسین، 173؛ گوركر، همانجا)؛ ولی از سوی
دیگر، هرچه زبان از این جهات غنیتر و پیشرفتهتر میشد،
از زبان تودۀ مردم كه با هندی عامیانه یكی بود، بیشتر
فاصله میگرفت.
انقلاب ۱۲۷۳ق/
۱۸۵۷م و شروع نهضت علیگره مقدمۀ تحول
بزرگی در زبان اردو بود. اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی
این دوره و ورود افكار و دیدگاههای جدید موجب بیداری
مسلمانان و هندوان شده بود؛ زبان نیز میبایستی به
تناسب نیازهای اجتماعی و فرهنگی و همچنین برای
بیان مقاصد و معانی جدید تغییر یابد و برای
نشر و انتقال علوم و معارف غربی توانایی یابد. در این
هنگام سر سیداحمدخان مركزی بهنام «انجمن علمی» در علیگره
تأسیس كرد كه مقصود از آن ترجمۀ كتابهای علمی از
انگلیسی به اردو و آشنا كردن مسلمانان هند با شیوههای
تفكر علمی بود. دهها كتاب در این انجمن به اردو نوشته شد و در جریدۀ تهذیب
الاخلاق كه وی بنیاد نهاده بود، گروهی از نویسندگان
نواندیش به همكاری پرداختند. از ویژگیهای نثر
اردو در آثار كسانی چون اسدالله غالب، سیداحمدخان، شبلی
نعمانی و نذیراحمد، سادگی، روشنی و نزدیك بودن
آن به زبان مردم و دور بودن از شیوههای نثر منشیانه و
ادیبانۀ پیشین است و موضوعات اصلی تازه، در نظم و نثر،
مسائل سیاسی و اجتماعی است كه تا آن زمان در ادبیات
اردو بیسابقه بود. ترجمۀ آثار اروپایی در زمینههای مختلف، از تاریخ
و فلسفه و علوم تا رمان و شعر و نمایشنامه، رواج گرفت و از این
طریق راه ورود لغات انگلیسی در زبان مردم و در نوشتهها
باز شد، چنانكه امروز الفاظ و تعبیرات انگلیسی یكی
از عناصر مهم زبان اردو شده است. تحول زبان اردو در این سالها چنان
سریع بود كه به گفتۀ محمدحسین آزاد (ص ۳۶) اگر نویسندهای
نوشتههای امسال خویش را با نوشتههای سال پیش خود
مقایسه میكرد، میان آنها تفاوت آشكار میدید.
در ۱۲۸۷ق/
۱۸۷۰م مسألۀ خط و زبانی كه بایستی
در دادگاهها و مراجع عمومی رسمیت داشته باشد، مطرح شد. روشن بود
كه طرح چنین مسألهای میان هندوان و مسلمانان به منازعات
و كشاكشهای خصمانه خواهد انجامید و تضاد و تعارض میان دو
جامعۀ بزرگ هند را شدیدتر و نمایانتر خواهد كرد. حكومت انگلیسهااز
زبان و خط هندی طرفداری میكرد و روزنامهها نیز به
آتش مناقشه دامن میزدند. هندوان انجمنی بهنام «هندی
پرچارسبها[۳]» (مجمع ترویج هندی) برای حمایت از
زبان هندی و خط دوناگری تأسیس كردند و دامنۀ تبلیغات
و فعالیتهای خود را در شهرهای مختلف گسترش دادند. سید
احمدخان (د ۱۳۱۵ق/ ۱۸۹۷م) كه
رسمیت یافتن خط و زبان هندی را در مراجع عمومی و
دادگاهها عملاً سلب حقوق تاریخی و اجتماعی از جامعۀ
مسلمان میدانست، مجدانه در برابر آن شروع به اقدام و مبارزه كرد، یك
كمیتۀ مركزی در اللهآباد برای مذاكره با حكومت تشكیل
داد و «انجمن حمایت اردو» را نیز برای ابقای خط و زبان
اردو و حفظ حقوق و منافع مسلمانان در پنجاب بنیاد نهاد؛ ولی حكومت
انگلیسها كه از زمان طغیان تیپو سلطان در اواخر سدۀ
۱۸م و انقلاب ۱۲۷۳ق/
۱۸۵۷م همواره از قدرتگرفتن مسلمانان هراس داشت، میكوشید
كه از كلیۀ امكانات برای درگیركردن مسلمانان با هندوان استفاده
كند و عملاً اكثریت هندو مذهب را بر جامعۀ مسلمان كه
حكومت هند را حق موروث خود میدانست، غالب و فائق گرداند. مسألۀ خط و
زبان در این موقع وسیلۀ بسیار خوبی برای
اعمال این مقاصد بود.
هنوز مشكل رسمیشدن یك
خط و زبان واحد برای دادگاهها و مراجع عمومی حل نشده بود كه در
۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م مسألۀ رسمی
شدن خط و زبان هندی در مقابل خط و زبان اردو در مدارس ابتدایی
و متوسطه با شدت تمام مطرح شد. اعلامیههای پیدرپی
با هزاران امضا منتشر میشد كه در آنها هندوان به تدریس زبان
اردو در مدارس اعتراض میكردند و ادبیات آن را دور از اصول دینی
و منافی مبانی اخلاقی خود و بازماندۀ دوران حكومت
بیگانگان در هند میشمردند. سرانجام در پی كشمكشهای
دراز مقرر شد كه زبان و خط هندی و اردو هر دو بهطور یكسان در
محاكم و مراجع عمومی رسمیت داشته باشد. این حكم كه از دیدگاه
مسلمانان مقدمۀ بیرون راندن زبان و خط اردو از صحنه بود و در بخشهایی
كه مسلمانان در آن اكثریت محرز داشتند، نوعی تجاوز به حقوق
اجتماعی و فرهنگی و دینی بهشمار میرفت، موجب
خشم و اعتراض شدید این جامعه گردید و روزنامهها و نشریات
طرفدار، همچون مسلمكرانیكل [۴]و پایونیر [۵]و
جراید اردو زبان در شهرهایمختلف در اعتراض به این حكم
شركت جستند. سیداحمدخان درگذشته بود و رهبری اقدامات و اعتراضات
را نخست نواب محسنالملك برعهده داشت و جمعی از معارف مسلمانان را
از لاهور، و دهلی، لكهنو و شهرهای دیگر به علیگره
دعوت كرد تا مقابله با این حكم حكومتی را بهصورتی گسترده
و مؤثر سازمان دهد. در همین زمان «جامعۀ دفاع از
اردو[۶]» تشكیل یافت و جامعۀ دیگری
به همین منظور در لكهنو پایهگذاری شد و در پنجاب نیز
نواب فتح علیخان قزلباش گروهی از هندوان طرفدار اردو را با خود
همآواز كرد و در آغاز سدۀ ۲۰م دفاع از خط و زبان اردو بهصورت نهضتی دامنهدار
سراسر مناطق شمالی هند را فراگرفت. این اقدامات و حركتها به جای
آنكه برای طرفداران خط و زبان اردو نتیجۀ مطلوب به
بار آورد، موجب خشم مقامات انگلیسی شد و رهبران آن به آشوبگری
و ایجاد اغتشاش متهم شدند و موضوع منازعه تا پایان حكومت انگلیسها
همچنان میان مسلمانان و هندوان باقی ماند (نك : رفیق زكریا،
34-13؛ عزیز احمد، 262-259؛ رضوی، II/ 433-435).
اما از سوی دیگر انعكاسمناقشات
در جراید اردو زبانو در مقالات و كتابهایی كه در این
احوال نوشته میشد، موجب توانمندی این زبان در بیان
مسائل سیاسی و اجتماعی گردید و مسلمانان هند به اهمیت
آن در حیات فرهنگی و ارتباط آن با هویت قومی و دینی
خود آگاهی یافتند. «انجمن حمایت اردو» باقی ماند و به
فعالیت خود ادامه داد و در ۱۳۲۱ق/
۱۹۰۳م «انجمن ترقی اردو» به ریاست
سرتوماس آرنولد اسلامشناس معروف و دبیری شبلی نعمانی
تشكیل یافت.
از آغاز سدۀ
۲۰م تا این زمان رشد زبان اردو نهتنها در شیوههای
نظم و نثر سنتی، بلكه از لحاظ اشكال و اسلوبهای جدید، از
شعر و نمایشنامه و داستاننویسی تا نقد ادبی و تاریخنگاری
و
از لحاظ قوت و رسایی در بیان
مطالب علمی و اجتماعی نیز سریع و نمایان بوده
است. در سالهای مبارزه برای استقلال و آزادی، ارتباط میان
مسلمانان شبهقاره و مشاركت آنان در مبارزات كلاً از طریق این
زبان بوده است و بعد از استقلال نیز علاوه بر اینكه در بخش
بزرگی از شبه قارۀ هند و پاكستان برای مردمان نواحی مختلف قابل فهم است
و مسلمانان این سرزمین بسیار وسیع را به هم پیوند
میدهد، در پاكستان نمایندۀ هویت ملی و دینی
و فرهنگی مردم آن كشور به شمار میرود.
آنچه گفته شد، تاریخچۀ مختصری
از گذشتۀ زبان اردو بود. اما چگونگی آیندۀ آن و راهی
كه باید پس از این در مواجهه با دنیای جدید در
پیش گیرد، مسألهای است دشوار و قابل تأمل. چنانكه پیش
از این گفته شد، اردو زبانی است تركیبی و آمیخته،
و اساس آن بعضی از زبانهای محلی نواحی شمالی
و شمال غربی هند منشعب از پراكریت شوراسنی است و در طی
قرون گذشته از جهات مختلف در معرض تأثیر و تصرف زبان فارسی
قرار داشته، و بیش از نیمی از واژگان آن در زبان كتاب و
ادب، فارسی (و عربی و تركی از طریق فارسی) است.
در چند قرن اخیر الفاظ و تعبیرات انگلیسی نیز
فراوان در آن راه یافته است. رشد و تكامل این زبان در جهت وامگیری
و تركیب بوده، و رسایی و توانمندی امروزی آن
نیز نتیجۀ همین تركیبپذیری و جذب و حل عناصر بیگانه
بوده است؛ اما امروزه با تحولات و پیشرفتهای سریع در زمینههای
گوناگون و روابط بسیار نزدیك میان ملل شرق و غرب هر سال
صدها اصطلاح و مفهوم جدید بر واژگان علمی، صنعتی، اقتصادی
و فرهنگی جهان افزوده میشود. غربیان برای بیان
این معانی از زبانهای خود و از میراث یونانی
و لاتینی غربی بهره میگیرند و در زبانهای
فارسی و هندی نیز - كه هریك ریشههای
كهن شناخته شده دارند - بههرحال نقل مفاهیم جدید و ساختن
اصطلاحات براساس منابع زبانشناختی هندی و ایرانی
تا حدودی امكانپذیر است، ولی زبان اردو از اصل هندی
خود بهكلی بریده است و رجوع به زبانهای سنسكریت و
پالی و پراكریت و بهرهگیری از آنها را از لحاظ روحی
و فكری و فرهنگی نمیپذیرد؛ پیوندش با زبان
فارسی نیز تنها جنبۀ تاریخی و ادبی دارد و روزگار درازی است كه
از زبان فارسی زنده و جاری بهدور افتاده، و تدریس و تعلیم
آن در مدارس و دانشگاهها جنبۀ فرعی و تفننی یافته است. رویآوردن به زبان
انگلیسی و انباشته كردن زبان اردو از واژهها و اصطلاحات
روزافزون بیگانۀ غربی نیز جز درهم ریختن صورت اصلی و طبیعی
زبان و تباه كردن آن حاصلی نخواهد داشت.
مجلس عالی پاكستان در
۱۳۳۵ش/ ۱۹۵۶م تصویب كرد
كه زبان انگلیسی به مدت ۲۰ سال زبان رسمی
دولتی و دانشگاهی كشور باشد و پس از آن اردو جایگزین
آن گردد، اما در ۱۳۴۴ش/ ۱۹۶۵م
این مدت بهطور نامحدود تمدید شد (بریتانیكا، ماكرو، XIII/ 897).
تأثیر زبان فارسی
زبان و ادب فارسی مؤثرترین
عامل در حیات فكری و ذوقی مسلمانان شبه قارۀ هند و
پاكستان بوده است و نه تنها در نظم و نثر و اشكال و اسالیب ادبی،
بلكه در ساختار زبانشناختی و مجموعۀ واژگان تمامی زبانهای
مناطق مركزی و شمالی هند، از پنجابی و سندهی و كشمیری،
تا گجراتی و مراتهی و بنگالی، تأثیر تمام داشته است.
مجموعۀ واژگان پراكریتها و زبانهای هند و آریایی
جدید در اصل از ۳ عنصر تشكیل یافته بودند: ۱.
الفاظی كه مستقیماً از زبان سنسكریت گرفته شدهاند (به اصطلاح
نحویان هندی «تَتْ بهَوه[۷]»)؛ ۲. كلماتی كه از
لحاظ اشتقاق و طبق قواعد آواشناسی به زبان سنسكریت تعلق دارند
(تَتْ سَمه[۸])؛ ۳. كلمات بومی و محلی (دِشیه[۹]).
با ورود اسلام به هند و رواج زبان فارسی در نواحی مركزی
و شمالی آن سرزمین و تأثیر آن بر زبانهای محلی،
عنصر چهارمی در ساختار واژگانی این زبانها راه یافت
و در هر یك از آنها، به میزان ارتباط و بر حسب نزدیكی
با مراكز حكومت اسلامی، واژههای فارسی (و عربی از
طریق فارسی) فراوان وارد شد. این كیفیت در همۀ
زبانهای مذكور به درجات مختلف مشهود است، لیكن در زبان اردو بسیار
نظرگیر و از همه نمایانتر است و گاهی، خصوصاً در زبان شعر
و ادب، نسبت واژههای فارسی به میزانی بسیار
بالا میرسد، چنانكه در سرود ملی پاكستان تقریباً همۀ كلمات
فارسی است. در مراحل اولیۀ ارتباط، لغاتی كه از فارسی
به زبانهای محلی هند وارد میشد، به الفاظ و اصطلاحات دینی
و دیوانی و لشكری محدود بود، لیكن بهتدریج با
گسترش دامنۀ روابط و دادوستدها و آشناییها، بر میزان ورود لغات و
اصطلاحات فارسی و رواج و گسترش مفاهیم و معانی فرهنگی
و ادبی اسلامی افزوده میشد. تأثیر زبان فارسی
در اردو تنها از جهت واژگان و قبول الفاظ و اصطلاحات نبوده است، بلكه از
جهات دیگر، یعنی در آواشناسی [۱۰]و مجموعۀ اصوات
و نیز در ساختار صرفی و نحوی و تركیبات لفظی این
زبان، تأثیر ویژگیهای زبان فارسی مشهود است.
در زبان اولیۀ هندی یا هندوی، پیش از ارتباط و آمیزش
با فارسی، مجموعۀ واكهای صامت و مصوت همانهایی بوده است كه در
سنسكریت و پراكریت شوراسنیوجود داشته و اكنون نیز در
تلفظ واژههای بومی هندی و ضبط آنها بهخط فارسی به
كار میرود؛ اما در دورههای بعد با ورود الفاظ فارسی و عربی،
برخی اصوات دیگر كه در زبانهای هند و آریایی
اولیه وجود نداشته، به مجموعۀ حروف الفبای این
زبانها افزوده شده است: واكهای / ح، ع، ء، غ، خ، ق/ در گروه حروف
حلقی[۱۱]، واك / ژ/ در گروه حروف كامی[۱۲]،
واك / ز/ (ذ، ض، ظ) در گروه دندانی[۱۳]، واك / ف/ در گروه
لب و دندانی [۱۴](در اردو نیز مانند فارسی / غ،
ق/ ، / ع، ء/ ، / ز، ذ، ض، ظ/ ، / ث، س، ص/ ، / ه ، ح/ یكسان تلفظ میشوند).
در خط اردو صامتهای مركب نفسی
یا «دمشی[۱۵]» با افزودن «ه » به حرف اصلی
نوشته میشود (/ كه ، گه / چه ، جه / ته ، ده / به ، په/ ...)، و
حروف «پشت زبانی[۱۶]» را امروز با قرار دادن علامت «ط»
كوچك بالای آن نمایش میدهند (/ ب، به ، د ه ، ر/ ). برای
«نون غنه[۱۷]» شكل نون بینقطه (ں)، و در گروه مصوتها بهجای
كسرۀ كشیده یا یاء مجهول در آخر كلمات شكل یاء
برگشته (ے) و در میان كلمات یاء میانی یا آغازی
بهكار برده میشود (/ سے = از / نیچے = زیر/ لِینا = بردن / دِینا = دادن/ ). واو مصوت،
چنانكه در فارسی، گاهی ضمه (ō)
است و گاهی صدای واوی (ū) دارد (/ بولنا = گفتن / ، دوده = شیر/ ).
در ساختار صرفی و نحوی
زبان اردو نیز تأثیر فارسی به نحو گستردهای آشكار است.
بسیاری از افعال مركب با اسم یا صفت فارسی و افعال
معین «كرنا» (= كردن) و «هونا» (بودن، شدن) ساخته میشود: نظر
كرنا، گرم هونا،... در مواردی فعل معین در افعال مركب فارسی
عیناً به اردو ترجمه میشود: سرآنا (= سرآمدن)، سوگند كهانا (=
سوگند خوردن)، شرط بندهنا (= شرط بستن)، زبان كهولنا (= زبان گشادن). گاهی
تعبیرات و تركیبات فارسی كلاً به اردو درمیآید:
دانتون سے انگلی كاﯨـنا (= انگشت به دندان گزیدن)، آنكهـ سے گرنا (= از چشم
افتادن)، آنكهن راه پر لگنا (= چشم به راه داشتن). بعضی از افعال فارسی
طبق قواعد زبان اردو و همچون مصادر آن زبان صرف میشوند: بنانا
(بناكردن)، رنگنا (= رنگكردن)، بدلنا (بدلكردن)، افطارنا (= افطاركردن)،
شرنا، تراشنا، لرزنا، فرمانا، بخششنا، قبولنا...
برای ساختن اسم از صفت گاهی
مانند فارسی و به قیاس كلماتی چون زیبایی،
بزرگی... پسوند «یاء» بهكار برده میشود: میبائی
(= شیرینی)، برائی (= بزرگی)، اچهائی (=
خوبی). در زبانهای هند و آریایی معمولاً صفت و
موصوف در جنس و عدد مطابقت دارند. در اردو (و هندی) تنها در مواردی
كه صفت به حرف «ا» ختم شده باشد، با موصوف خود مطابق است: اچهالركا = پسر
خوب / اچهی لركی = پسران خوب، در غیر اینصورت،
مانند فارسی صفت از موصوف پیروی نمیكند: سوندر لركا =
پسر زیبا/ سوندر لركی = پسران زیبا . در زبانهای هند و
آریایی جدید به جای پایانههای صرفی
اسم[۱]، از حروف اضافۀ متأخر [۲]استفاده میشود: گهرمین = در خانه، ولی
گاهی به شیوۀ فارسی حرف اضافه قبل از اسم قرار میگیرد: بینا
حكم = بدون حكم. ترتیب صفت و موصوف و مضاف و مضافٌ الیه بر
خلاف قواعد اصلی زبانهای هند و آریایی جدید،
در زبان اردو گاهی به همان صورتی كه در فارسی متداول
است، عیناً نقل میشود. بسیاری از واژههای
فارسی كه در این زبان وارد شده، یا معنای كهن و رایج
در میان فارسیزبانان سدههای ۶-۹ق را حفظ كردهاند،
یا به معانی جدیدی بهكار میروند (اندیشه
= بیم؛ حجام = آرایشگر؛ خیابان = باغ؛ انتقال = وفات؛ دریا
= رودخانه؛ چابك = تازیانه؛ چمن = گلشن؛ سیاهی = مركّب
نوشتن؛ فصل = خرمن؛ رومال = دستمال؛ تعارف = معرفی؛ نالش = شكایت
در محكمه، عرض حال؛ اشتهار = اعلان و آگهی در جراید؛ حقه = قلیان؛
روشنایی = مركّب نوشتن؛ شادی = عروسی؛ غصه = خشم؛
كاهل = بزدل، ترسو ...).
علاوه بر كلماتی از نوع اسم و
فعل و صفت، برخی از اقسام حروف و قیدها چون «اگر»، «مگر»،
«بالكل»، «كه»، «لیكن»، «بلكه»، «خواه... خواه»، «یا...یا»،
«نه...نه» و غیره نیز از زبان فارسی به زبانهای
هند و آریایی جدید، خصوصاً هندی و اردو وارد شده
است و نه تنها در نوشتهها و آثار ادبی، بلكه در محاورات روزانۀ مردم
نیز بهكار میرود.
برخی پسوندها و پیشوندهای
فارسی و عربی و اشكال و اجزاء تركیبی، چون هر گهری
= هر دقیقه؛ هر كُوی = هر یك؛ ناسمجه = نادان؛ غیرپكا
= كال، نرسیده؛ فی ماه = در ماه؛ فی دین = در روز؛
گاری بان = رانندۀ گاری؛ هاتهی بان = پیلبان؛ پاندان = جای
پان؛ پهول دان = گلدان؛ گهری ساز = ساعتساز؛ سمجه دار= خردمند؛ پهلدار
= میوهدار؛ چلباز = حقهباز... از فارسی به این زبان راه یافته
است.
در تلفظ نیز غالباً اختلاف «یاء»
و «واو» مجهول و معلوم در كظمات مراعات میشود و معمولاً در موارد
التقاء ساكنین یك حركت كوتاه [۳]دو حرف ساكن را از هم جدا
میكنند (عَقَل، مَغَز، عُمَر / عُمُر).
مآخذ
آزاد، محمدحسین، مقدمۀ آب حیات،
لاهور، ۱۹۵۳م؛ بهار عجم، تیك چند بهار، لكهنو،
۱۳۳۴ش؛ سید عبدالله، ادبیات فارسی مین
هندوؤن كاحصّه، لاهور، ۱۹۶۷م؛ سید یونسشاه،
تذكرۀ نعتگویان اردو، لاهور، ۱۹۸۲م؛ شیرانی،
حافظ محمود، مقالات، به كوشش مظهر محمود شیرانی، لاهور،
۱۹۸۷م؛ عوفی، محمد، لبابالالباب، به كوشش
محمد عباسی، تهران، كتابفروشی فخررازی؛ كلیله و دمنه،
انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، به كوشش مجتبى مینوی،
تهران، ۱۳۵۶ش؛ مجتبائی، فتحالله، «ملاحظاتی
دربارۀ اعلام كلیله و دمنه»، زبانشناسی،
۱۳۶۳ش، س ۱، شم ۲؛ مجمل التواریخ و
القصص، به كوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ش؛
نیز:
Abid Husain, «The Rise of a Mixed New
Language», An Outline of the Cultural History of India, ed. Syed Abdul Latif,
Hyderabad, 1958; Aziz Ahmad, Studies in Islamic Culture in the Indian
Environment, Karachi/ Lahore, 1964; Bahri, H., Persian influence on Hindi,
Allahabad, 1960; Britannica, 1978; Chatterji, S. K., Select Papers, New Delhi
etc., 1972; Gorekar, N.S., Glimpses of Urdu Literature, Bombay, 1961; Grierson
, G. A., Linguistic Survey of India, Delhi, 1968; Masʿūd Ḥusain
Khān, «Dakhnī-Urdu», History of Medieval Deccan, Hyderabad, 1974, vol. II; Rafiq
Zakaria, introd. Glimpses of Urdu Literature, Bombay, 1961; Rizvi, A. A., A
Socio-Intellectual History of the Isnā ʾAsharī Shīʾīs in India, New
Delhi, 1986; Sabzawari, Sh., «A Phonetic Tendency of Urdu», Studies in Pākistani
Linguistics, ed. Anwar S. Dil, Lahore, 1965; Wahid Mirza, M., The Life_and Works
of Amir Khusrau, Lahore, 1975; Yusuf Husain, Glimpses of Medieval Indian
Culture, Bombay, 1973.