آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 7 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اِتِّحادِ شورَوی، وسیعترین
كشور جهان به مساحت تقریبی یك ششم مساحت خشكیهای كرۀ زمین
كه در پایان سال ۱۹۹۱ م انحلال یافت و بزرگترین
جزء باقی مانده از آن «كشورهای مستقل مشترك المنافع» نامیده میشود.
مساحت این كشور پهناور
۲۰۰‘۴۰۲‘۲۲ كم۲ (BSE3, XXIV(2) / 9) و جمعیت آن (آمار ۱۹۸۵ م)
۰۰۰‘۳۰۰‘۲۷۶ نفر بوده است
(«فرهنگ ... [۱]»، 1254).
اتحاد شوروی در شرق اروپا و شمال
و مركز آسیا قرار داشت و در ازای آن از غرب به شرق حدود
۰۰۰‘۱۰ كم و از شمال به جنوب
۰۰۰‘۵ كم بود. این كشور در غرب با نروژ، فلناند،
لهستان، چكوسلواكی، مجارستان و رومانی، در جنوب با تركیه، ایران،
افغانستان، چین، مغولستان و جمهوری دموكراتیك خلق كره هم مرز
بود. در اطراف اتحاد شوروی ۱۲ دریا وجود داشت: بالتیك،
سیاه، آزوف، بارِنْتس، سفید،كارْسْك، لاپتِو، دریای شرق سیبری،
چوكُتْسك، بِرینگ، اُخُتْسك و دریای ژاپن (همان، 1253).
فاصلۀ میان
شمالیترین و جنوبیترین نقطۀ اتحاد شوروی
°۴۶ و ´۴۲ بود. این كشور به دو بخش اروپایی
و آسیایی منقسم میگشت كه بخش شمالی آن در منطقۀ منجمد
شمالی و بخش جنوبی آن در منطقۀ معتدل واقع شده بود. در مطنقۀ منجمد
شمالی و بخش جنوبی آن در منطقۀ معتدل واقع شده بود. در خارج از
بخش قارهای آن، دماغۀ فِلیگِلی در جزیرۀ رودلف در
°۸۱ و ´۴۹ عرض شمالی واقع شده كه شمالیترین
نقطۀ كشور بود. جنوبیترین نقطۀ اتحاد شوروی
ناحیۀ چهل دختر در نزدیكی كوشك از نواحی آسیای
مركزی بود كه در °۳۵ و ´۸ عرض شمالی قرار دارد. غربیترین
ناحیۀ اتحاد شوروی در خلیج گدانْسك (دریای بالیتیك)
با °۱۹ و ´۳۸ طول شرقی و شرقیترین نقطۀ آن
دماغۀ دِژْنوا در °۱۶۹ و ´۴۰ طول غربی بود
(BSE3; BSE2, L / 15، همانجا). شرقیترین و غربیترین
نقطۀ كشور حدود ۱۱ ساعت اختلاف افق داشتند (ویلر،
۲۳۶). مجموع طول مرزهای اتحاد شوروی بیش از
۰۰۰‘۶۰ كم و یك برابر و نیم طول خط
استوا بود (BSE3، همانجا).
بخش اروپایی اتحاد شوروی
بهطوركلی شامل مناطق جلگهای روسیه و اروپای شرقی،
و بخش آسیایی آن از شرق كوههای اورال تا اقیانوس كبیر
كشیده شده و شامل ۳ قسمت بود: قسمت غربی، شامل اراضی جلگهای
سیبری غربی؛ قسمت میانی، شامل فلات سیبری
میانه؛ قسمت شرقی، شامل نواحی كوهستانی خاور دور.
اتحاد شوروی شامل ۱۵
جمهوری متحد، ۲۰ جمهوری خود مختار، ۸ استان خود
مختار، ۱۰ منطقۀ خود مختار و ۱۲۹ ولایت و ناحیۀ
خودمختار بود.
جمهوریهای خود مختار اینها
بودند: جمهوری فدراتیو روسیه، اوكرائین، بلوروسی،
ازبكستان، قزاقستان، گرجستان، آذربایجان، لیتوانی، مولداوی،
لتونی، قرقیزستان، تاجیكستان، ارمنستان، تركمنستان و استونی
(«فرهنگ»، 1254).
در داخل جمهوری فدراتیو روسیه
۱۶ جمهوری خود مختار وجود داشت: باشقیرستان (باشگیرستان)،
بوریات، داغستان، كاباردینو ـ بالكار (بلغار)، قالمیق، كارِلی،
كُمی، ماری، مُردُوا، اُسِتی شمالی، تاتارستان، تووین،
اودْمورت، چچن ـ اینگوش، چوواش و یاقوتستان (BSE3,
XXIV(2) / 499).
دیگر جمهوریهای خود مختار: قاراقالپاق، در ازبكستان؛ ابخاز (ه
م)، در گرجستان؛ نخجوان، در آذربایجان (همان، XXIV(2)
/ 518, 524-525, 527).
در جمهوری فدراتیو روسیه
۵ استان خودمختار وجود داشت: آدیگـه (ادیغه)، آلتـای
كوهستـانی، یهودان، قراچـای ـ چركس و خاكْس. دیگر استانهای
خودمختار اینها بودند: اُستی جنوبی، در گرجستان؛ قراباغ
كوهستانی، در آذربایجان؛ بدخشان كوهستانی، در تاجیكستان
(همان، XXIV(2) / 525, 527, 537).
اوضاع طبیعی
بخش غربی اتحاد شوروی سابق
شامل جلگۀ وسیعی است، ولی بخش شرقی آن از سواحل رود ینیسئی
تا كرانۀ اقیانوس آرام سرزمینی است مشتمل بر مناطق كوهستانی
كه به تقریب در سراسر مرزهای جنوبی كشوركشیده شده است.
تفاوت ارتفاع مناطق مختلف این كشور به ۶۰۰‘۷ متر میرسد.
توضیح آنكه بلندترین ناحیۀ كوهستانی
اتحاد شوروی در كوههای پامیر به ۴۹۵‘۷
متر میرسد، در حالی كه پایینترین نقطۀ آن در
شبهجزیرۀ مانقشلاق ۱۳۲ متر پایینتر از سطح دریاست.
قسمت اعظم بخش اروپایی اتحاد شوروی را جلگۀ روسیه
تشكیل میدهد كه سطح آن ناهموار است و گاه حدود ارتفاعات آن در حوالی
دنیپروپتروفسك و دریای سیاه به ۳۰۰ تا
۴۰۰ متر میرسد، ولی در سواحل دریای
خزر نواحیی وجود دارد كه ۲۸ متر پایینتر از
سطح دریاست. در جنوب غربی بخش اروپایی اتحاد شوروی
كوههای كارپات واقع شده است. در جنوب، ارتفاعات شبه جزیرۀ كریمه
قرار دارد، بلندترین نقطه از كوههای منطقۀ قفقاز به
۰۰۰‘۵ متر از سطح دریا میرسد. در فاصلۀ میان
بخش اروپایی و آسیایی اتحاد شوروی كوههای
اورال واقع شده است كه ارتفاع آنها نسبت به بلندیهای جبال پامیر
و رشته كوهههای قفقاز چندان زیاد نیست. در قسمت آسیایی
اتحاد شوروی در فاصلۀ میان كوههای اورال و رود ینیسئی جلگۀ سیبری
غربی قرار دارد كه از فلات تورگای جداست. ارتفاع فلات تورگای
چندان زیاد نیست. دیگر از دشتهای سرزمین اتحاد شوروی
دشت توران است كه شامل قسمت اعظم اراضی آسیای مركزی است.
این دشت در بعضی نواحی شنزار است. میان دو رود ینیسئی
و لِنا یكی از وسیعترین جلگههای جهان در سیبری
میانه قرار دارد. در بخش جنوبی شوروی رشته كوههای كُپِت
داغ، پامیر و تیانشان واقع
شدهاند. در جنوب سیبری
رشته كوههای آلتای، سایان و بلندیهای اطراف دریاچۀ بایكال
و ماوراء بایكال قرار دارد. در شمال شرقی سیبری و خاور
دور از ارتفاعات كُلیم، كُریاك، جوگجور، بورین، سیخُته ـ
آلین و كامچاتكا میتوان نام برد. جزایر اقیانوس منجمد
شمالی چون فرانس یوسف[۲]، ارض جدید، ارض شمالی و نیز
جزایر اقیانوس آرام چون ساخالین و كوریل اغلب كوهستانی
هستند («دائرةالمعارف مختصر ... [۳]»، III / 541).
اتحاد شوروی به چند اقلیم
بخش شده است: اقلیم توندرا، نیمه قطبی، قارهای مرطوب،
استپی، بیابانی و معتدلۀ موسمی. اقلیم توندرا
بیشتر دشتهای بایر باتلاقی و پر از بادی است كه به
سبب سرما و یخبندان طولانی (۸- ۹ ماه در سال) قابل زراعت
نیستند. این منطقه از یخچهالهای طبیعی پوشیده
است (ویلر، ۲۴۴-۲۴۵). اقلیم نیمهقطبی
دارای جنگلهای كاج و دیگر درختان سوزنی برگ است كه آنها
را تایگا مینامند. خاكهای این منطقه پُدزُل نامیده
میشوند كه به هنگام شخم رنگ خاكستری مایل به سفید پیدا
میكنند. خاك این نواحی تا اندازهای اسیدی
است (همو، ۲۴۶). خاك مناطق قارهای مرطوب برای
كشاورزی مناسبتر از خاك منطقۀ توندر است و چون خاك زیر پوششی از برگهای جنگلی
نهفته است، میزان حاصلخیزی آن بسیار است (همو،
۲۴۷). منطقۀ استپی پوشیده از خاك سیاه رنگی كه به روسی
آن را چرنوزیوم مینامند. این خاك دارای قشری ستبر،
حاصلخیز، مقاوم و همراه با مقادیر قابل ملاحظهای خاك برگ است و
به سبب داشتن مواد آهكی، اسید خاك را خنثی میكند. این
خاك در روسیه و بهویژه در اوكرائین بسیار فراوان و برای
كشاورزی و كشت غله فوقالعاده مناسب است (همانجا). اقلیم بیابانی
دارای بوتهزارهایی است كه چراگاههای پراكندهای
برای احشام در آنها وجود دارد. منطقۀ معتدلۀ موسمی
با آب و هوای مدیترانهای، مناطق پراكندهای را در شبه جزیرۀ كریمه،
قفقاز، ماوراء قفقاز و بخشی از آسیای مركزی تشكیل میدهند.
خاك این مناطق برای ایجاد باغهای میوه و تاكستانها
بسیار مناسب است (همو، ۲۴۸).
آب و هوا: بخشی بزرگی از
سرزمین اتحاد شوروی در منطقۀ معتدله قرار دارد كه از غرب تا
شرق كشیده شده است. منطقۀ خاور دور دستخوش بادها و بارندگیهای موسمی است. در شرق
رود ینیسئی به تقریب در همه جا منطقۀ یخبندان
است. بخشی از اراضی منطقۀ اقیانوس منجمد شمالی
و نیز منطقۀ قطب شمال به كمربند شمالی تعلق دارد. قفقاز و بخش جنوبی آسیای
مركزی جزء منطقۀ گرم است. در جزایر اقیانوس منجمد شمالی و سواحل آن هوا
بسیار سرد است. در سواحل جنوبی اقیانوس منجمد شمالی و
منطقۀ توندرا، اراضی باتلاقی وسیعی وجود دارد. در جنوب
آن، مناطق جنگلی پهناوری است كه به تقریب نیمی از
مساحت كشو را فرا گرفته است. میزان دمای متوسط این منطقه در ماه
ژوئیه °۱۸- °۱۹ سانتیگراد است، ولی در
زمستانهای طولانی هوای این منطقه بسیار سرد است. میزان
بارندگی در این منطقه سالانه ۵۰۰ تا
۶۰۰ میلیمتر و در خاور دور
۰۰۰‘۱ میلیمتر است. در مناطق كوهستانی
آلتای در شرق و كارپات در غرب كشور دمای هوا به طور متوسط در ماه ژوئیه
°۲۳ سانتیگراد و در ژانویه به °۱۷- سانتیگراد
میرسد. میزان متوسط بارندگی این مناطق در سال
۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیمتر است. در آسیای
مركزی و قزاقستان بارندگی سالانه حدود ۲۰۰ میلیمتر
است. منطقۀ گرم و خشك در اتحاد شوروی چندان وسیع نیست. این
مناطق شامل سواحل شبه جزیرۀ كریمه، بخش شمالی دریای سیاه، سواحل همین
دریا در غرب قفقاز، منطقۀ میان دو رود كر و ارس، شرق قفقاز و نواحی جنوبی آسیای
مركزی، دشت اترك، و خش و كافرنهان است. میزان متوسط دمای این
مناطق در ماه ژوئیه حدود ۲۵ تا °۲۸ سانتیگراد
و در ماه ژانویه °۲- تا °۶- سانتیگراد است. بارندگی
سالانۀ این مناطق حدود ۳۰۰-۶۰۰ میلیمتر
است. در مناطق مرطوب سواحل دریای سیاه در غرب قفقاز و نیز
دشتهای گلخیدو لنكران میزان بارندگی زیاد است و به
۰۰۰‘۱ و ۲۰۰‘۱ تا
۵۰۰‘۲ میلیمتر در سال میرسد. در
مناطق كوهستانی این نواحی بارندگی به
۰۰۰‘۴ میلیمتر در سال نیز میرسد
(«فرهنگ»، 1254).
آبهای داخلی
در اتحاد شوروی
۱۵۰ هزار رود و رودخانه وجود دارد («دائرةالمعارف مختصر»، III / 547)
كه طول مجموع آنها را ۰۰۰‘۶۰۰‘۹ كم
تخمین زدهاند («فرهنگ»، همانجا). بیشتر رودها به سوی اقیانوس
منجمد شمالی جریان دارند و از مهمترین آنها دوینای
شمالی، پچورا، ابی (اُب)، ایرتیش، ینیسئی،
لنا، ایندیگیركا و كُلیم است. همۀرودهای
خاور دور شوروی به اقیانوس آرام میریزند كه عمدهترین
آنها عبارتند از آمور، آنادیر، پِنْژینا و كامچاتكا. رودهایی
كه به سوی دریاهای اقیانوس اطلس جریان دارند، رودهایی
هستند كه به دریاهای سیاه، آزوف و بالتیك میریزند.
رودهایی كه به دریای سیاه میریزند،
عبارتند از دانوب، دنیستر، دنیپر و ریونی. رودهای
ولگا، اورال، اِمبْا، تِرِك به دریای خزر و سیر دریا (سیحون)
و آمودریا (جیحون) به دریاچۀ آرال میریزند.
اغلب رودهای شوروی در منطقۀ شمال سیبری طی
۸- ۹ ماه و در نواحی جنوبی سیبری حدود
۱-۲ ماه در سال منجمدند («دائرةالمعارف مختصر»، همانجا).
در ا تحاد شوروی بالغ بر
۲۵۰ هزار دریاچۀ بزرگ و كوچك وجود دارد كه مساحت
۲ / ۹۹٪ آنها كمتر ۱ كم۲ است. پس از دریاچۀ خزر
كه مشترك میان ایران و اتحاد شوروی سابق است و نیز پس از
دریاچۀ آرال، بزرگترین دریاچۀ اتحاد شوروی
بایكال به مساحت ۵۰۰‘۳۱ كم۲ است. بایكال
عمیقترین دریاچۀ جهان است. عمق ژرفترین ناحیۀ این دریاچه
را حدود ۶۲۰‘۱ تا ۷۴۲‘۱ متر تخمین
زدهاند. دیگر از دریاچههای بزرگ اتحاد شوروی، دریاچۀ
بالخاش، لادُگا، اُنِگا و ایسیق گول است. دریاچۀ بزرگ
و مصنوعی براتْسك بر رود آنگارا دارای مساحتی بالغ بر
۰۰۰‘۵ كم۲ است. دریاچههای بوختار مینسك
و كوی بیشِف نیز از دریاچههای عمدۀ شوروی
محسوب میشوند (همان، I / 179, III / 547؛ «فرهنگ»، 1254-1255). نام و
مشخصات دریاچههای بزرگ اتحاد شوروی در جدول ۱ آمده است (BSE3, XXIV(2) / 45).
پوشش گیاهی
در اتحاد شوروی حدود
۱۷ هزار نوع رستنی وجود دارد كه به تقریب نیمی
از خانوادۀ رستنیهای شناخته شدۀ كرۀ زمین را
تشكیل میدهد. رستنیهای مزبور شامل گیاهان منطقۀ قطب
شمال، صحراها، توندراها، مناطق توندرا، مناطق جنگلی پای كوهی،
جنگلهای جلگهای، جلگهها، مناطق بیابانی و نیمه بیابانی
است. منطقۀ قطب شمال شامل اكثر جزایر اقیانوس منجمد شمالی و كرانههای
شبه جزیرۀ تایمیر است. حدود ۱۰ تا ۱۵٪ این
مناطق زیر پوشش گیاهان و رستنیهای قطبی قرار دارند.
منطقۀ توندرا سراسر مناطق شمال بخشهای آسیایی و اروپایی
اتحاد شوروی را شامل میگردد («دائرةالمعارف مختصر»، III / 548).
طی فصل كوتاه تابستان در این مناطق تاریكی شب وجود ندارد.
در این فصل گلها و گیاهان منطقه رنگ و جلای خاصی دارند (ویلر،
۲۴۴). در جنوب منطقۀ توندرا، مناطق جنگلی با
رستنیهای ویژۀ آن از جمله سپیدار و كاجهای خاص آن منطقه وجود دارند. جنوب این
مناطق به عرض ۵۰۰‘۱ تا ۰۰۰‘۲ كم
منطقۀ جنگلی وسیعی از غرب تا شرق و كرانههای اقیانوس
آرام كشیده شده است. وجود انواع درختان كاج از جمله سوزنی برگ و صنوبر
از مشخصات این منطقه است. در جنوب این منطقه درختان كاج، سوزنی
برگ، اُرس و صنوبر بسیار فراوان است. در مناطق جنگلهای جلگهای
جز درختان یاد شده، درختهای سپیدار و بلوط بسیار است.
درختان این منطقه اغلب دارای برگهای پهن هستند. در جلگههای
منطقۀ اروپایی شوروی و سیبری چمنزارهای وسیع،
به ویژه درختان سیپدار و بلوط فراوان است. در جنوب سیبری
و مناطق نزدیك به مرزهای چین مناطق نیمه بیابانی
شامل بوتهزارهای مخصوص این منطقه است. صحاری شرق دریای
خزر و دشتهای جنوب آسیای مركزی اتحاد شوروی بیابانی
است. این مناطق شامل شنزارها و نمكزارهاست. در قفقاز به ویژه منطقۀ
لنكران و ناحیۀ گلخید گرجستان درختان مركبات میرویند. در این
مناطق نیز جنلگهای بلوط و سپیدار وجود دارند. در جونگار،
آلاتائو و دامنۀ كوههای تیان ـ شان مراتع وسیعی گستردهاند
(«دائرة المعارف مختصر»، III / 548-549). مساحت جنگلهای اتحاد شوروی طبق آمار
سال ۱۹۷۳ م در جدول ۲ آمده است (BSE3, XXIV(2) / 56).
حیات جانوری
به سبب وسعت خاك اتحاد شوروی
جانوران آن سرزمین چه در خشكی و چه در آبها، متنوع و بسیارند.
در این كشور بیش از ۷۶۰ نوع پرنده و
۴۰۰‘۱ نوع ماهی وجود دارد كه حدود
۵۲۸ نوع از آنها در آبهای شیرین زندگی
میكنند. انواع حشرات در این سرزمین به ۸۰ تا
۱۰۰ هزار تخمین زده شده است. جانورشناسان انواع جانوران
كرۀ زمین را ۰۰۰‘۳۰۰‘۱ تا
۰۰۰‘۵۰۰‘۱ تخمین زدهاند كه از این
شمار ۱۲۵ تا ۱۳۰ هزار نوع آن در اتحاد شوروی
زندگی میكنند. در اراضی جنوبی اتحاد شوروی حیواناتی
وجود دارند كه به مراتب بیشتر از گروه جانوران آسیا و افریقا
هستند. در اتحاد شوروی ۷۰ نوع جانور وجود دارد كه از پوست آنها
استفاده میشود. شمارۀ انواع ماهیانی كه در آبهای شیرین و دریاهای
شوروی برای استفاده صید میشوند، بالغ بر
۲۵۰ است (همان، XXIV(۲) / ۵۹-۷۲).
جمعیت
جمعیت سراسر اتحاد شوروی
طبق آمار ۱۹۸۵ م حدد
۰۰۰‘۳۰۰‘۲۷۶ نفر بوده است.
تا ۱۹۷۶ م جمعیت این كشور حدود ۴ /
۶٪ جمعیت جهانی را تشكیل میداد. در
۱۹۱۳ م جمعیت سراسر امپراتوری روسیه
۰۰۰‘۲۰۰‘۱۵۹ نفر بود، ولی
در ۱۹۲۶ م در نتیجۀ جنگ جهانی
اول، انقلاب و جنگهای داخلی، مهاجرتها و تلف شدن انسانها به
۰۰۰‘۳۰۰‘۱۳۹ نفر كاهش یافت.
در ۱۹۳۹ م جمعیت اتحاد شوروی به
۰۰۰‘۶۰۰‘۱۷۰ نفر رسید.
گرچه در جریان جنگ جهانی دوم اتحاد شوروی تلفات بسیاری
را متحمل گردید، ولی در پایان جنگ رشد جمعیت فزونی
گرفت و با ضمیمه شدن بخشی از اراضی كرانۀ بالتیك
و اروپای شرقی میزان جمعیت كشور طبق آمار ژانویۀ
۱۹۵۹ به
۰۰۰‘۸۰۰‘۲۰۸، در
۱۹۶۱ م به ۲۱۸ میلیون و در
۱۹۲۶ م به
۰۰۰‘۵۰۰‘۲۲۱ نفر رسید
(«دائرةالمعارف مختصر»، III / 550). در ۱۹۷۶ م جمعیت
كشور ۰۰۰‘۵۲۴‘۲۵۵ و در
ژانویۀ ۱۹۷۷ حدود
۰۰۰‘۹۰۰‘۲۵۷ و در
۱۹۸۱ م
۰۰۰‘۵۹۹‘۲۶۶ نفر بوده است
و توزیع جمعیت براساس آمار اخیر مطابق جدول ۳ بوده است (GSE, XXXI / 20-21).
طبق آمار ۱۹۸۱
م، ۷ / ۴۶٪ جمعیت اتحاد شوروی مرد و ۳
/ ۵۳٪ آنها زن بودهاند (همانجا). شمار اقوام و ملل ساكن اتحاد
شوروی به بیش از ۱۰۰ میرسد. در جدول ۴
نام هر یك از این اقوام و جمعیت آنها در
۱۹۷۹ م آمده است (همان، XXXI / 24).
نام و جمعیت بزرگترین
شهرهای اتحاد شوروی كه طبق آمار ۱۹۸۵ م بیش
از یك میلیون نفر جمعیت داشتهاند، در جدول ۵ آمده
است («فرهنگ»، 1254).
طبق آمار ۱۹۸۵
م از مجموع جمعیت اتحاد شوروی ۶۵٪ در شهرها و
۳۵٪ در روستاها سكنى داشتند، حال آنكه در
۱۹۴۰ م حدود ۵ / ۳۲٪ جمعیت
كشو شهرنشین و ۵ / ۶۷٪ ساكن روستاها بودهاند. در
۱۹۸۵ م حدود ۶ / ۸۷٪ جمعیت
اتحاد شوروی كارگر و كارمند و ۴ / ۱۲٪ كشاورز بودهاند
(همانجا).
طبق آمار ۱۹۷۹
م از ۲۶۲ میلیون نفر جمعیت اتحاد شوروی
۰۰۰‘۴۰۰‘۴۳ نفر مسلمان بودهاند
كه اكنون شمار آنان به احتمال زیاد بیشتر است. در آن سال یك ششم
مردم اتحاد شوروی مسلمان بودهاند. جدول ۶ نموداری از افزایش
جمعیت در جمهوریهای مسلماننشین اتحاد شوروی از سال
۱۹۵۹ تا ۱۹۷۹ م است (بنیگسن،
6-7).
در فاصلۀ سالهای
۱۹۷۰- ۱۹۷۹ م درصد افزایش
جمعیت نسبت به دورۀ قبل كاستی داشت، به ویژه در میان روسها كه به ۵
/ ۶٪ و در اوكرائین و بلوروسی به ۶٪ رسید،
حال آنكه افزایش جمعیت درمیان اهالی مسلمان اتحاد شوروی
همچنان رو به فزونی بود. در جمهوری ازبكستان افزایش جمعیت
به ۵ / ۳۵٪ و در تاجیكستان به ۷ /
۳۵٪ رسیده است. تنها تاتارهای منطقۀ
غازان كه در اراضی اتحاد شوروی پراكنده شدهاند و به صورت گروههای
مسلمان در میان روسها زندگی میكنند، از افزایشی
معادل ۵ / ۶٪ برخوردار شدهاند كه برابر افزایش جمعیت
در میان روسها بوده است (همو، 7). جمعیتشناسان بر این نظرند كه
پایین آمدن درصد رشد جمعیت در سراسر اتحاد شوروی سابق
ادامه خواهد یافت، ولی این تقلیل رشد به طور كلی
مربوط به ملل اسلاو خواهد بود، حال آنكه جمعیت جمهوریهای مسلماننشین
با سرعت بیشتری فزونی خواهد گرفت و در
۲۰۰۰ م به حداقل ۶۵ میلیون و
حداكثر ۷۵ میلیون نفر خواهد رسید (همو، 7-8).
مسلمانان شوروی را میتوان
به سه گروه تقسیم كرد: ۱. مسلمانان بخش اروپایی اتحاد
شوروی و سیبری، ۲. مسلمانان قفقاز و قفقاز شمالی،
۳. مسلمانان آسیای مركزی و قزاقستان. تاتارها عمدتاً از
گروه مسلمانان بخش اروپایی اتحاد شوروی و سیبری
هستند كه در آسیای مركزی و سایر مناطق كشور نیز
سكنى دارند. شمار تارتارها را در ۱۹۷۹ م بالغ بر
۴۶۸‘۳۱۷‘۶ نفر نوشتهاند كه از این
عده ۶۰۷‘۶۴۱‘۱ نفر در جمهوری خود
مختار تاتارستان، ۴۴۶‘۹۴۰ نفر در جمهوری
خود مختار باشقیرستان، ۵۷۳‘۳۷ نفر در جمهوری
خودمختار چوواش، ۰۱۸‘۷۲ نفر در جمهوری قرقزیستان،
۷۶۴‘۶۴۸ نفر در ازبكستان و
۴۳۲‘۴۰ نفر در تركمنستان زندگی میكنند.
شمار تاتارهای ساكن جمهوری فدراتیو روسیه را در
۱۹۷۹ م به استثنای جمهوریهای خودمختار
تاتارستان، باشقیرستان، چوواش، كریمه، قزاقستان و نواحی آسیای
مركزی ۲۹۶‘۳۹۱‘۲ نفر نوشتهاند
(آكینر، ۷۲-۷۳)، ولی شمار دقیق تاتارهای
شبه جزیرۀ كریمه به سبب كوچ دادن و تبعید جمعی آنان از سرزمین
خویش مشخص نیست. از دیگر اقوام مسلمان ساكن این منطقه
چوواشها هستند كه شمار آنها در ۱۹۷۹ م حدود
۳۶۶‘۷۵۱‘۱ نفر بوده است. از این
شمار ۷۳۸‘۸۸۷ نفر در جمهوری خودمختار
چوواش، ۰۸۸‘۱۴۷ نفر در جمهوری خودمختار
تاتارستان، ۳۴۴‘۱۲۲ نفر در باشقیرستان،
۶۷۷‘۵۳۲ نفر در روسیه و
۵۱۹‘۶۱ نفر در سایر مناطق اتحاد شوروی
سكنى داشتهاند. باشقیرها در ۱۹۷۹ م بالغ بر
۴۵۲‘۳۷۱‘۱ نفر بودند كه از این
عده ۸۸۰‘۹۳۵ نفر در باشقیرستان،
۱۱۴‘۳۵۵ نفر در روسیه و
۴۵۸‘۸۰ نفر در سایر نواحی اتحاد شوروی
ساكن بودهاند (همو، ۷۳، ۸۷- ۸۸،
۹۸). مسلمانان قفقاز و قفقاز شمالی عمدهترین گروه
مسلمانان ساكن جمهوری آذربایجان هستند كه شمار كل جمعیت آن را
صرف نظر از مسلمان و غیرمسلمان در ۱۹۸۵ م حدود
۰۰۰‘۶۱۴‘۶ نفر نوشتهاند («فرهنگ»،
25).
در ۱۹۷۹ م شمار
تركیزبانانی كه خود را آذربایجانی میخوانند
۸۳۲‘۷۰۸‘۴ نفر بوده است. در سرشماری
۱۹۲۶ م مردم این جمهوری را نه با نام آذربایجانی،
بلكه با نام ترك سرشماری كردهاند (آكینر، ۱۵۹).
ازاین گروه ۶۷۸‘۲۵۵ نفر در گرجستان،
۸۴۱‘۱۶۰ نفر در ارمنستان،
۵۱۴‘۶۴ نفر در داغستان، ۳۴۵‘
۷۳ نفر در قزاقستان، ۷۷۹‘۵۹ نفر در
ازبكستان، ۹۰۷‘۸۷ نفر در روسیه و
۴۳۴‘۶۶ نفر در دیگر نواحی اتحاد شوروی
زندگی میكردند (همو، ۱۴۱). شمار افراد كرد و طالش
ساكن جمهوری آذربایجان مشخص نیست، زیرا كردها و طالشهای
ساكن لنكران را به عنوان گروه مجزا سرشماری نكردهاند، ولی شمارۀ لزگیها
۰۵۷‘۱۵۸، آوارها
۹۹۱‘۳۵، تساخورها ۵۴۶‘۸ و
تاتها ۸۴۸‘۸ نفر بوده است (همو، ۱۴۳).
طبق آمار ۱۹۸۵ م جمعیت جمهوری خودمختار
داغستان ۰۰۰‘۷۳۷‘۱ نفر بوده كه شامل
آوارها، دارگینها، كومیكها، لزگیها، روسها و غیره بوده
است («فرهنگ»، 355). شمار آوارها را در ۱۹۷۹ م حدود
۸۴۴‘۴۸۲ نفر نوشتهاند (همان، 12؛ آكینر،
۱۶۸).
شمار لزگیهای ساكن اتحاد
شوروی حدود ۳۸۳ هزار نفر بوده است كه از این عده
۸۰۴‘۱۸۸ نفر در داغستان و
۰۵۷‘۱۵۸ نفر در جمهوری آذربایجان
سكنى دارند (همو، ۱۷۳-۱۷۴). طبق آمار
۱۹۷۹ م شمار دارگینها
۲۸۲‘۲۸۷ نفر بوده كه از این عده حدود
۸۵۴‘۲۴۶ نفر در داغستان و بقیه در روسیه،
جمهوری خودمختار قالموق و سایر نواحی اتحاد شوروی سكنى
دارند (همو، ۱۷۹). كومیكها طبق آمار همان سال
۴۱۸‘۲۲۸ نفر بودهاند كه از این عده
۲۹۷‘۲۰۲ نفر در داغستان و بقیه در
جمهوریهای روسیه، چچن ـ اینگوش، اُستی شمالی
و دیگر نواحی اتحاد شوروی زندگی میكنند (همو،
۱۸۴). لَكْها در همان سال
۱۴۸‘۱۰۰ نفر بودهاند كه از این عده
۴۵۷‘ ۸۳ نفر در داغستان و بقیه در دیگر
نواحی اتحاد شوروی سكنى دارند (همو،
۱۸۹-۱۹۰). طباسرانیها جمعاً
۲۳۹‘۷۵ نفر بودهاند كه
۷۲۲‘۷۱ نفر در داغستان و بقیه در روسیه
و دیگر نقاط اتحاد شوروی زندگی میكنند. نام سرزمین
این مردم به زبان محلی طباسران است كه مورخان اسلامی در ادوار
متقدم آن را به صورت «طبرستان» نوشتهاند (همو، ۱۹۴،
۱۹۵). نوگایها از مسلمانانی هستند كه در منطقۀ
استاوْرُپُل، داغستان و چچن ـ اینگوش سكنى دارند («فرهنگ»، 899).
۹۷۷‘۲۴ نفر از نوگایها در داغستان و
۸۲۷‘۱۱ نفر در ایالت خودمختار چركس سكنى
داشتهاند. این قوم در سدۀ ۱۴ م كه ازبك خان (حك
۱۳۱۲-۱۳۴۲ م) پذیرش اسلام
را برای مردم تابع خود اجباری كرد، مسلمان شدند (آكینر،
۱۹۹، ۲۰۰).
روتولهای ساكن داغستان كه شمار
آنها در ۱۹۷۹ م حدود ۱۵ هزار نفر بوده است
(«فرهنگ»، 1152)، به خلاف نوگایها در سدۀ ۸ م
(۲ ق) به دست اعراب اسلام آوردند. حدود
۲۸۸‘۱۴ نفر از این قوم در داغستان و بقیه
در دیگر نقاط اتحاد شوروی سكنى دارند (آكینر،
۲۰۴، ۲۰۵). تساخورها از اقوام بومی
جنوب داغستان هستند كه در سراسر مرز مجاور جمهوری آذربایجان زندگی
میكنند. اینان در سدههای ۷ و ۸ م (۱ و
۲ ق) به دست اعراب مسلمان شدند. شمار آنها در ۱۹۷۹
م حدود ۱۴ هزار نفر بوده است («فرهنگ»، 1407). از این عده
۶۰۰‘۴ نفر در داغستان و ۵۰۰‘۸ نفر
در جمهوری آذربایجان سكنى دارند (همانجا). آگولها نیز از گروه
مسلمانان جنوب داغستان هستند كه شمارشان در ۱۹۷۹ م حدود
۱۲ هزار نفر بود. از این عده
۴۵۹‘۱۱ نفر در داغستان و بقیه در دیگر
نقاط اتحاد شوروی سكنى دارند (آكینر، ۲۱۳،
۲۱۴).
چچنها كه خود را ناخچو مینامند،
از اقوامی هستند كه در ایالت خودمختار چچن ـ اینگوش سكنى گزیدهاند.
اینان در سدۀ ۸ م (۲ ق) پیرو آیین مسیح بودند،
ولی در سدۀ ۱۶ م (۱۰ ق) آوارها و كومیكها دین
اسلام را در میان چچنها رایج كردند. چچنها در سدۀ
۱۹ م از قیام «مریدان» به رهبری شیخ شامل
(۱۸۳۴- ۱۸۵۹ م) حمایت
كردند و تنها پس از شكست شیخ شامل بود كه دولت روسیه توانست چچنها را
به اطاعت وادارد. كل جمعیت ایالت خودمختار چچن ـ اینگوش در
۱۹۸۵ م حدود
۰۰۰‘۱۲۳‘۱ نفر بوده است كه چچنها حدود
۴۲٪ جمعیت این جمهوری را تشكیل میدادهاند
(«فرهنگ»، 1494). شمار این قوم در ۱۹۷۹ م حدود
۵۲۸‘۷۵۵ نفر بوده است.
۴۰۵‘۶۱۱ نفر از چچنها در ایالت
خودمختار یاد شده، ۲۲۷‘۴۹ نفر در داغستان و
بقیه در سایر نقاط اتحاد شوروی سكن٪ دارند (آكینر،
۲۱۹، ۲۲۰).
اُستها یا اُستینها كه خود
را ایر (ایرُن)می نامند، از اقوام ایرانیزبان و
بنا به نوشتۀ آكینر، از ایرانیهای قفقاز هستند (ص
۲۲۵). شماری از استها تحتتأثیر كاباردینها یا
كابارداها اسلام آوردند، ولی اكثر آنها مسیحی هستند. سرزمین
استها که استی یا اُستیا نامیده میشود، شامل دو
بخش شمالی و جنوبی ا ست كه بخش شمالی آن به صورت جمهوری
خودمختار تابع جمهوری فدراتیو روسیه و بخش جنوبی آن تابع
گرجستان است. شمار استها در ۱۹۷۹ م حدود
۸۹۳‘۵۴۱ نفر بوده است. از این عده
۰۲۲‘۲۹۹ نفر در استی شمالی و
۰۷۷‘۶۵ نفر در استی جنوبی و بقیه
در گرجستان و دیگر نواحی اتحاد شوروی زندگی میكنند
(همو، ۲۲۵، ۲۲۸). كاباردینها خود را
كِبِردی مینامند و از سدۀ ۱۶ م (۱۰
ق) اسلام در میان این قوم پذیرفته شد. شمار كاباردینها در
۱۹۷۹ م حدود ۷۱۹‘۳۲۱
نفر بوده كه از این عده ۶۰۴‘ ۳۰۳ نفر
در جمهوری كاباردینو ـ بالكار و ۱۱۵‘۱۸
نفر در دیگر نواحی اتحاد شوروی سكنى دارند (همو،
۲۳۵، ۲۳۸).
اینگوشها كه خود را به نام اصلی
بزرگترین قبیلۀ خویش گالگای میخوانند، تحتتأثیر چچنها مسلمان
شدند. شمار آنان در ۱۹۷۹ م حدود ۱۸۶
هزار نفر بود كه ۷۴۴‘۱۳۴ نفر در ایالت
خودمختار اینگوش و بقیه در سایر نقاط اتحاد شوروی سكنى
داشتند (همو، ۲۴۴، ۲۴۶). بلغارها كه خویشتن
را مالْكار و تائولو مینامند، به طور عمده در جنوب و جنوب غرب جمهوری
كاباردین ـ بالكار سكنى دارند. وضع نژادی این قوم هنوز چنانكه
باید مشخص نشده است. گفته میشود كه اینان از اختلاط اقوام بومی
شمال قفقاز با قبایل ایرانی و تركی زبانانی كه به
قفقاز روی میآوردند، پدید آمدهاند (BSE3,
II / 578).
بلغارهای شمال قفقاز مسلمان و سنی مذهبند، شمار آنها در
۱۹۷۹ م حدود ۳۳۴‘۶۶ نفر
بوده است كه از این عده حدود ۷۱۰‘۵۹ نفر در ایالت
خودمختار كاباردین ـ بالكار و بقیه در سایر نقاط اتحاد شوروی
مسكن گزیدهاند (همانجا؛ آكینز، ۲۸۳).
دیگر اقوام مسلمان ساكن قفقاز و
ماوراء قفقاز عبارتند از: قراچاییها، كردها، آدیگهها، ابخازها،
چركسها، نوگایها، تاتها، آجارها، آبازها، بودوخها، قرهپاپاخها، خینالوگها،
كریزها، قوبهچیها، لازها، تركهای مسختی، شاهسونها، طالشها،
ایرانیان مقیم قفقاز و گروههای دیگر (نک : همو،
۲۵۰ به بعد). در آسیای مركزی شوروی
عمدهترین اقوام مسلمان ازبكها، قزاقها، تاجیكها، تركمانها، قرقیزها،
قراقالپاقها و دونگنها هستند.
جمعیت كل ازبكستان در
۱۹۸۵ م جمعاً
۰۰۰‘۹۷۴‘۱۷ نفر بوده است. شمار
ازبكها در جمهوری ازبكستان را طبق آمار ۱۹۷۹ م حدود
۰۰۰‘۵۶۹‘۱۰ نفر نوشتهاند
(«فرهنگ»، 1379). كل جمعیت قزاقستان در ۱۹۸۵ م حدود
۰۰۰‘۸۴۲‘۱۵ نفر بوده است (همان،
522). در ۱۹۷۹ م شمار كل قزاقهای این جمهوری
۴۴۲‘۵۵۶‘۶ نفر یاده شده است (آكینر،
۳۶۸). جمعیت تاجیكستان در
۱۹۸۵ م حدود
۰۰۰‘۴۹۹‘۴ نفر بوده است («فرهنگ»،
1301)، ولی شمار تاجیكهای مقیم جمهوری تاجیكستان
را ۰۰۰‘۹۰۰‘۲ تخمین زدهاند (بنیگسن،
12). حدود ۶۲۷‘۵۹۴ تاجیك نیز در
ازبكستان اقامت دارند (آكینر، ۳۵۰) كه عمدتاً از مردم
سمرقند و بخارا هستند. در تاجیكستان ادعا بر آن است كه حدود ۲ میلیون
تاجیك در ازبكستان زندگی میكنند، ولی چون دولت جمهوری
ازبكستان اغلب نام آن را با ملیت ازبك در شناسنامهها ثبت كرده است، بنابراین
نمیتوان شمار دقیق تاجیكان را مشخص نمود.
جمعیت تركمنستان را در
۱۹۸۵ م حدود
۰۰۰‘۱۸۵‘ ۳ نفر نوشتهاند («فرهنگ»،
1368)، ولی در مورد شمار تركمانهای مقیم این جمهوری
تفاوتهایی وجود دارد. بعضی شمار تركمانهای جمهوری
تركمنستان را طبق آمار ۱۹۷۹ م حدود
۰۰۰‘۸۹۲‘۱ (همانجا)، برخی
۹۱۳‘۰۲۷‘۲ (آكینر،
۳۹۹) و بعضی دیگر
۰۰۰‘۰۳۰‘۲ نفر نوشتهاند (بنیگسن،
همانجا).
كل جمعیت جمهوری قرقزیستان
در ۱۹۸۵ م حدود
۰۰۰‘۹۶۷‘ ۳ نفر بوده است («فرهنگ»،
578). جمعیت جمهوری قراقالپاق را در ۱۹۸۵ م
حدود ۰۰۰‘۰۷۵‘۱ نفر نوشدهاند (همان،
543). در ۱۹۷۹ م شمار قراقالپاقها ۳۲۴‘
۳۰۳ نفر بوده است كه از این عده
۸۰۹‘۲۸۱ نفر در این جمهوری و بقیه
در جمهوری ازبكستان و سایر نقاط اتحاد شوروی سكنى دارند (آكینر،
۴۲۸).
شمار اویغورهای ساكن اتحاد
شوروی ۰۰۰‘۲۱۰ نفر و نسبت به اویغورهای
مقیم چین بسیار اندك است. زیرا در جمهوری خلق چین
بیش از ۵ میلیون اویغور زندگی میكنند
(بنیگسن، همانجا). اویغورهای مقیم اتحاد شوروی اغلب
در جمهوریهای قزاقستان، قرقیزستان و ازبكستان سكنى دارند (آكینر،
۴۳۶). دونگنها از مسلمانان چین هستند. گروهی از
آنان پس از قیام مسلمانان چین بر ضد منچو در سالهای
۱۸۶۲-۱۸۷۷ م به قلمرو امپراتوری
روسیه مهاجرت كردند و اغلب در قزاقستان و قرقیزستان و درۀ رود
چو سكنى گزیدند (همو، ۴۴۱-۴۴۲). شمار
دونگنها در اتحاد شوروی ۴۶۹‘۵۱ نفر است (همو،
۴۴۳). از دیگر اقوام و گروههای مسلمان ساكن منطقۀ آسیای
مركزی در اتحاد شوروی افغانها، چالاها، جمشیدیها، هزارهها
و بربرها، كاشغریها، قپچاقها، قرماها، پامیریها (غلجاییها،
تاجیكهای كوهستان)، تارانچیها و یغنابیها را میتوان
یاد كرد (نک : همو، ۴۵۶ به بعد).
تاریخ: اتحاد شوروی زاییدۀ
انقلاب بلشویكی ۱۹۱۷ م است. بیگمان در
بروز این انقلاب و ظهور اتحاد شوروی عواملی وجود داشته كه اشاره
بدانها ضروری است. در تاریخ روسیه ۵ دروه را میتوان
مشاهده كرد: ۱. عهد دولت كیف، ۲. عصر حاكمیت تاتارها،
۳. عهد دولت مسكو (۱۱۴۷ تا سدۀ
۱۷ م)، ۴. عصر امپراتوری، ۵. عصر شوروی (بردیایف،
7).
پس از سقوط امپراتوری روم شرقی
(بیزانس) كه در تاریخ با نام روم دوم شهرت داشت و نیز با پایان
گرفتن فرمانروایی تاتارها در روسیه، دولت مسكو به تنها دولت مسیحی
ارتدكس بدل شد و خود را روم سوم نامید. كلیسا به خدمت دولتی
خودكامه درآمد كه مظهر آن ایوان مخوف بود. مسیحیت و شركت در این
سرزمین با هم درآمیختند. اصلاحات پتر كه گونهای غربگرایی
بهشمار میرفت، بعدها در جهتگیریهای سیاسی
سدۀ ۱۹ م اثری عمیق بر جا نهاد. روشنفكران روسیه
به دو گروه اسلاوگرایان و غربگرایان منشعب شدند. انقلاب كبیر
فرانسه و متعاقب آن حملۀ ناپلئون به روسیه در ۱۸۱۲ م در روشنفكران
این كشور مؤثر افتاد. بیش از این تاریخ قیامها بیشتر
جنبۀ روستایی داشت، ولی در دسامبر
۱۸۲۵ م قیام دِكابْریستها روی داد كه
اغلب از افسران ارتش و روشنفكران بودند. در این قرن تضاد میان
اسلاوگرایان و غربگرایان شدت گرفت. اندك اندك در نظام استبدادی
سرواژ روسیه اندیشههای سوسیالیسم و آنارشیسم
پدید آمد و شورشهایی بر ضد امپراتوری روسیه روی
داد. از درون اسلاوگرایان گروهی به نام نارُدنیكها[۱]
(مردمگرایان) پدید آمدند. اینان كه روستاییان را نیروی
اصلی انقلاب روسیه میدانستند، در ۱۸۷۶
م سازمان مخفی« زمین و آزادی[۲]» را بنیاد نهادند.
این گروه در ۱۸۷۹ م به دو دستۀ «نوسازی
گذشته» و «ارادۀ خلق» منقسم شدند. گروه اخیر مبلغان سوسیالیسم ناردنیكی
بودند. اندیشۀ سوسیالیسم در روسیه را میتوان به سه مرحله بخش
كرد: ۱. سوسیالیسم پندارگرایانه، ۲. سوسیالیسم
ناردنیكی، ۳. سوسیالیسم ماركسیستی.
در ۱۸۶۱ م
اصلاحات ارضی روسیه آغاز شد و هماهنگیهایی میان
دولت و قشر روشنفكر پدید آمد، ولی این پدیدهای
زودگذر بود. با گذشت زمان ناخرسندی از دولت روسیه اوج گرفت.
تكاچف[۳] كه نظریهپرداز ناردنیكهای انقلابی بود،
بر اصل حاكمیت اقلیت بر اكثریت تكیه داشت. در سالهای
۸۰ سدۀ ۱۹ م گئورگی پلِخانف بنیادگذار نهضت ماركسیستی
و سوسیال دموكراسی در روسیه با نظریات تكاچف به مقابله
برخاست و اندیشههای خویش را در بعضی آثار خود ازجمله
«اختلافهای ما[۴]» منعكس كرد. از آن پس نهضت انقلابی روسیه
نتوانست زیر پرچم ناردنیكی ادامه یابد. حزب ارادۀ خلق
با ترور الكساندر دوم امپراتور روسیه (در ۱۸۸۱ م)
پایگاه اجتماعی خود را از دست داد (برای آگاهی بیشتر،
نک : همو، 7 به بعد؛ BSE3, I / 406). پس از ترور الكساندر دوم جمعی از مهاجران
در خارج از روسیه «گروه آزادی كار» را بنیاد نهادند كه پلخانف و
یارانش در آن فعالیت داشتند. تأسیس این گروه سرآغاز و
مقدمهای برای جنبش سوسیال دموكراسی و تأسیس حزب
سوسیال دموكرات كارگری روسیه بود. این نخستین نسل
ماركسیستهای روسیه، آزادی را منوط به پیشرفت صنعت
در روسیه، و پرولتاریا را نیروی اجتماعی قابل اتكا
میدانستند. از میان ماركسیستهای سوسیال دموكرات،
لنین شخصیتی بود كه اعلام داشت به رغم رشد ناكافی سرمایهداری
و قلت كارگران صنعتی، سوسیالیسم در روسیه قابل تحقق است.
لنین قصد داشت دو انقلاب بورژوایی و سوسیالیستی
را در یكدیگر ادغام كند، ولی پلخانف مخالف ادغام دو انقلاب بود
(بردیایف، 85-86). از همین نطقۀ عزیمت
بعدها دو جناح بلشویك (= اكثریت) و مِنْشویك (= اقلیت) در
جنبش سوسیال دموكراسی روسیه پدید آمد و شكل گرفت
(همانجا).
در ۱۹۰۴ م جنگ
روس و ژاپن آغاز شد. منشویكها طرفدار دفاع از میهن و بلشویكها
خواستار شكست دولت تزاری بودند و آن را برای انقلاب سودمند میدانستند
(«تاریخ حزب ... [۵]»، 72-73). در آوریل
۱۹۰۵ سومین كنگرۀ حزب سوسیال
دموكرات روسیه تشكیل شد كه منشویكها در آن شركت نكردند و
كنفرانس خاص خود را تشكیل دادند. لنین و بلشویكها پرولتاریا
را رهبر انقلاب آیندۀ روسیه دانستند. این نظر هستۀ اصلی
اندیشه و سیاست بلشویسم در انقلاب روسیه و مسألۀ حاكمیت
بود. لنین میگفت: انقلاب در صورتی پیروز میشود كه
پرولتاریا بر رأس آن قرار گیرد و به عنوان پیشتاز انقلاب بتواند
اتفاق خود را با كشاورزان تأمین نماید و بورژوازی لیبرال
را منفرد سازد. پرولتاریا باید به دگرگونی سوسیالیستی
دست یازد و در این راه عناصر نیمه پرولتر را با خود همراه كند؛
نیروی مقاومت بورژوازی را در هم شكند و روستاییان و
خرده بورژوازی نااستوار را فلج نماید
(همان، ۸۳-۸۴).
ولی پلخانف مخالف منفرد ساختن بورژوازی لیبرال در انقلاب بورژوایی
بود. منشویكها در كنفرانس جداگانۀ خود اعلام كردند كه چون انقلاب
بورژوایی است، بورژوازی لیبرال میتواند پیشتاز
آن باشد. ازاینرو وظیفۀ پرولتاریا پشتیبانی از انقلاب بورژوایی
است و نباید موجبات رویگردانی بورژوازی را از انقلاب
فراهم آورد (همان، 78). ذكر این نكته ضرور است كه شمار كل كارگران صنعتی
و غیر صنعتی روسیه از حدود
۰۰۰‘۲۰۷‘۲ تجاوز نمیكرد و این
رقم كمتر از ۵ / ۱٪ جمعیت آن روز روسیه بود (نك :
همان، 9-19؛ «دائرةالمعارف مختصر»، III / 550).
روسیه در جنگ با ژاپن مغلوب شد و
پایگاههایی را از دست داد. شكست روسیۀ
شورشها و اعتصابهایی رادر پی داشت. گرچه شورشها و اعتصابها با
توفیق همراه نبود، بااینهمه سبب شد تا دولت به اقداماتی در زمینۀ بهبود
وضع اجتماعی دست زند. این زمان در روسیه گروهها و احزاب سیاسی
تازهای پدید آمدند كه از آن جملهاند: «اتحادیۀ
۱۷ اكتبر» (اكتیابریستها) كه تاریخ تأسیس آن
۱۷ اكتبر ۱۹۰۵ بود (BSE3,
XVIII / 360)؛
حزب كادِتها یا حزب دموكراتیك طرفدار قانون اساسی كه در جریان
انقلاب سالهای ۱۹۰۵-۱۹۰۷ م
شكل گرفت (همان، XI / 127)؛ سازمان كارگری به نام «ترودُویكها»
كه تأسیس آن در ۱۹۰۶م بود (همان، XXVI / 268)؛
حزب سوسیالیستهای انقلابی (اِس اِرها).
حزب سوسیالیستهای
انقلابی در اواخر سال ۱۹۰۱ و اوایل سال
۱۹۰۲ م تأسیس شد و در واقع جانشین ناردنیكها
بود و به كشاورزان تكیه داشت. این حزب از اتحاد چند سازمان وگروه سیاسی
ازجمله «حزب سوسیالیستهای انقلابی جنوب»، «اتحاد شمالی
سوسیالیستهای انقلابی»، «گروه سوسیالیستهای
طرفدار اصلاحات كشاورزی» و «انجمن سوسیالیستهای انقلابی
مقیم خارج» و دیگر سازمانها و گروهها پدید آمد. كنگرۀ اول این
حزب در دسامبر ۱۹۰۵ ـ ژانویۀ
۱۹۰۶ برگذار شد و خواستههای خود را چنین
اعلام كرد: ایجاد جمهوری دموكراتیك، آزادیهای
دموكراتیك، انتخابات آزاد و تأسیس مجلس مؤسسان در روسیه (همان، XXX / 246-247).
در ۲۶ آوریل ۱۹۰۶ پتر استلیپین[۶]
به وزارت كشور و از ۸ ژوئیۀ همان سال به ریاست شورای
وزیران روسیه منصوب شد. وی به اقداماتی در زمینۀ
اصلاحات ارضی دست زد كه در تاریخ به نام او شهرت یافته است.
استلیپین از سوی گروه سوسیالیستهای انقلابی
ترور شد و در نتیجه در ۱۸ سپتامبر ۱۹۱۱
درگذشت. این ترور ضربۀ سختی بر فعالیت حزب سوسیالیستهای انقلابی
وارد آورد، چنانكه ناگزیر راه اختفا در پیش گرفتند.
از ۱۹۱۰ م بار
دیگر جنبشهای انقلابی در روسیه اوج گرفت. طی سالهای
۱۹۰۸-۱۹۱۳ م در سراسر امپراتوری
روسیه ۷۹۲‘۲۱ فقره شورش روستاییان
به ثبت رسید («دائرةالمعارف تاریخی[۷]»، XIII / 574).
در فاصلۀ سالهای ۱۹۱۱-۱۹۱۴
م با گسترش صنایع در روسیه، احزاب و سازمانهای اجتماعی با
آزادی بیشتری به فعالیت پرداختند. در اول اوت
۱۹۱۴ با اعلان جنگ آلمان به روسیه، جنگ جهانی
اول آغاز شد («تاریخ حزب»، 161).
در ۳۱ اوت
۱۹۰۷ (۲۲ رجب ۱۳۲۵)،
پیمانی میان دو دولت روسیه و انگلستان منعقد گردید
كه طبق آن ایران به سه منطقه بخش میشد: ۱. منطقۀ نفوذ
روسیه كه از قصر شیرین و اصفهان و یزد و خواف تا مرز ایران
و افغانستان امتداد داشت؛ ۲. منطقۀ نفوذ بریتانیا كه
شامل اراضی جنوب شرقی ایران، خط واصل میان بندرعباس،
كرمان و بیرجند تا مرز افغانستان بود؛ ۳. منطقۀ بیطرف یا
منطقۀ سوم كه بقیۀ خاك ایران را شامل میشد (منشور گرگانی، ۱ /
۱-۳)، ولی در دوران جنگ جهانی اول به سال
۱۹۱۵ م روسیه و انگلستان به منطقۀ بیطرف
نیز تجاوز كردند و نیروهای نظامی خود را در آن مستقر
ساختند ( دایرةالمعارف فارسی، ۲ /
۲۰۲۳). جنگ جهانی اول تا
۱۹۱۸ م ادامه یافت. در این جنگ روسیه
به همراه انگلستان و فرانسه بر ضد امپراتوریهای آلمان، اتریش ـ
هنگری و عثمانی پیكار كرد. در ۱۹۱۵ م
ارتش روسیه در گالیسی و لهستان شكست سختی را متحمل گردید.
شكست در جنگ اوضاع داخلی روسیه را آشفتهتر كرد. وام روسیه به
دولتهای خارجی كه در ۱۹۱۳ م حدود ۴ میلیارد
روبل بود، به قریب ۷ میلیارد روبل رسید. در
۱۹۱۶ م موج افكار انقلابی در روسیه گسترش یافت
(«دائرةالمعارف تاریخی»، XI / 894). حضور گریگوری یفیمُویچ
راسپوتین در دربار نیكلای دوم امپراتور روسیه موجبات
ناخشنودی درباریان را نیز فراهم آورد. سرانجام تنی چند از
درباریان به نامهای پرنس فلیكس یوسف اف، پوریشكویچ
و شاهزادۀ بزرگ دمیتری پاولُویچ در ۱۷ دسامبر
۱۹۱۶ راسپوتین را به قتل رسانیدند. پس از این
واقعه شاهزادۀ بزرگ دمیتری پاولویچ به ایران تبعید شد و
با احمد شاه قاچار دیدار و ملاقات داشت (همانجا، یوسف اف،
۲۸۳-۲۸۴، جم ؛ بردیایف،
109-111؛ سنپیر، ۲ / ۱۱۵، جم ).
در جریان جنگ جهانی اول میان
احزاب سوسیال دموكرات اروپا ازجمله حزب سوسیال دموكرات روسیه و
نیروهای مخالف تزاریسم اختلافهایی بروز كرد. گروهی
ازجمله فراكسیون منشویك كه در دومای دولتی (پارلمان) روسیه
راه یافته بودند، به اعتبارات جنگی رأی ندادند و مسألۀ «صلح
داخلی» را عنوان كردند. در حزب سوسیالیستهای انقلابی
پیرامون جنگ اختلاف بروز كرد. گروهی از آنان خواستار دفاع از سرزمین
روسیه بودند. جناح چپ این حزب در آغاز با جنگ به مخالفت برخاست و در
كنفرانسهای بینالمللی سیوسیالیستی ضد
جنگ شركت ورزید. ذكر این نكته ضرور است كه دولت امپراتوری آلمان
در تاریخ ۱۹ ژوئیه به تاریخ قدیم ارتدكس
(مطابق اول اوت ۱۹۱۴) به دولت روسیه اعلان جنگ داده
بود. بنابراین برای روسیه مسألۀ دفاع از كشور
مطرح بود. حزب بلشویك و در رأس آن لنین خلاف جریان عمل كرد و
مردم كشور را به مبارزه با جنگ فراخواند و از آنان خواست كه جنگ امپریالیستی
را به جنگ داخلی بدل كنند. لنین و حزب بلشویك مردم را به مبارزه
در راه ساقط كردن دولت و نظام سرمایهداری داخلی فرا خواند
(«تاریخ حزب»، 161-165).
بلشكویها معتقد بودند كه باید
در ارتش سازمانهای انقلابی مخفی پدید آورد و جنبشهای
انقلابی كارگران و دهقانان را بر ضد جنگ متشكل نمود و آنها را به قیام
و مبارزه با دولت واداشت. آنان بر این باور بودند كه شكست دولت تزاری
در جنگ كمترین زیان را در بر دارد (همان، 165-174). بردیایف
ضمن شرح سیر و حركت انقلابی در روسیه نوشت كه در امپراتوری
روسیه حتی یك نمونۀ فرهنگی كامل وجود نداشت. میان
مردم و قشر با فرهنگ جامعه شكافی عظیم مشهود گردید. نظام كهن از
تكیهگاههای معنوی بیبهره شد. همۀ پدیدهها
در جهت انقلاب سیر و حركت داشتند (ص 77). به نظر او سراسر تاریخ
روشنفكری در روسیه عامل تدارك و ظهور كمونیزم بوده است (ص 100).
بلشویكها برای تدارك انقلاب
در ارتش و نیروی دریایی، در جبهه و پشت جبهه سازمانی
پدید آورده، اوراقی مبنی بر دعوت بر ضد جنگ انتشار میدادند.
در كرونشتاد بلشویكها مجمع كل سازمان نظامی را تأسیس كردند كه
با كمیتۀ حزب مزبور در پتروگراد مرتبط بود. برای کار میان سربازان جنب
کمیتۀ پتروگراد تشكیلات نظامی برپا شد. بلشویكها بهویژه
در ارتشهای جبهۀ شمالی و كرانۀ بالتیك به فعالیت وسیعی دست زدند. شكستهای
پیدرپی ارتش روسیه خشم مردم را نسبت به حكومت افزونتر میكرد.
این شكستها و نیز وضع آشفتۀ دربار خشم روشنفكران و دولتمداران
را نیز برانگیخت. ازاینرو كسانی در دستگاه حاكمۀ روسیه،
ازجمله گروهی از سران كشور چارۀ كار را در بركناری نیكلای
دوم امپراتور روسیه دانستند («تاریخ حزب»، همانجا). در
۱۹۱۶ م روسیه دچار قحطی شد (همان، 181).
از آغاز سال
۱۹۱۷ م روسیه را موج اعتصاب فرا گرفت. در پایتخت
حدود ۲۰۰ هزار نفر به دست اعتصاب زدند. بلشویكها مردم را
از اعتصاب به قیام فرا میخواندند. ضمن درگیری اعتصابكنندگان
با پلیس ۴۰ تن كشته شدند. اندكی بعد موج اعتصاب سراسر
پتروگراد را فراگرفت (همان، 183). در ۲۶ فوریۀ
(۱۱ مارس) ۱۹۱۷ م خبر رسید كه هنگ
وُلْخُنْسكی سر به شورش برداشته است. یك گردان از گارد سلطنتی نیز
به شورشیان پیوست. افسر سالخوردهای كه فرمانده سربازان گارد
بود، خطاب به سربازانش گفت: سربازان! نمیتوانم به شمار فرمان دهم كه به روی
برادرانتان آتش بگشایید، ولی در عین حال نمیتوانم
سوگندی را كه یاد كردهام زیرپا بگذارم. افسر مزبور سپس با اسلحۀ كمری
به زندگی خود پایان داد (سنپیر، ۳ / ۳). در
پتروگراد از ۲۸ فوریه (۱۳ مارس) دولت امپراتوری
دیگر عملاً وجود نداشت. دو روز بعد نیكلای دوم امپراتور روسیه
از مقام خود كناره گرفت. روز نهم (۲۲) مارس امپراتور و همسرش در كاخ
تزار سْكویه سلو[۱] بازداشت شدند (همو، ۳ /
۳۰-۳۱). بعدها تزار و اعضای خانوادهاش پس از پیروزی
انقلاب اكتبر، تبعید و در ۱۶ ژوئیۀ
۱۹۱۸ شب هنگام همگی در تبعیدگاه خود در یكاترین
بورگ تیرباران شدند (همو، ۳ /
۱۶۳-۱۷۰).
در نخستین روزهای انقلاب دو
گونه قدرت پدید آمد: یكی حكومت موقت كه جانشین امپراتوری
روسیه شده بود و دیگری شورای نمایندگان كارگران و
سربازان (كوریاكوف، ۷- ۸؛ «تاریخ حزب»،
۱۸۵). لنین در ۲۰ مارس مقالهای با
عنوان «نامههایی از دور» نوشت كه در تاریخ ۲۱ و
۲۲ مارس ۱۹۱۷ در روزنامۀ پراودا به چاپ
رسید. وی در آغاز مقاله متذكر گردید كه این نخستین
انقلاب مسلماً آخرین انقلاب نخواهد بود (۱(۲) /
۶۹۹). ازمتن مقاله مشخص بود كه لنین نه تنها به سقوط
امپراتوری روسیه، بلكه به سقوط بورژوازی روسیه و حاكمیت
حزب خود میاندیشید.
در ۱۳ آوریل پلخانف و
در ۱۶آوریل ۱۹۱۷ لنین از مهاجرت
به روسیه بازگشتند. پلخانف از طریق فرانسه و انگلستان كه متفق روسیه
بودند، وارد كشور شد، ولی لنین از راه آلمان كه با روسیه در حال
جنگ بود، وارد روسیه شد. این نكته بحث زیادی را برانگیخت
و بعضی لنین را تأمین كنندۀ خواست آلمانها
معرفی كردند (شوپ، ۱۱۳-۱۱۵؛ روتیچ،
۵۱-۶۳). آن زمان روزنامۀ اومانتیه
(چاپ پاریس) نوشت كه دولت آلمان به لنین كه طرفدار صلح فوری با
آلمان است و نیز به ۳۰ نفر از همفكرانش اجازه داده است تا برای
بازگشت به روسیه از خاك آلمان بگذرند. در ضمن دولت آلمان تسهیلات زیادی
برای لنین قائل شده است (كوریاكوف، ۱۴). روزنامۀ روسكایا
میسل نحوۀ بازگشت پلخانوف و لنین به روسیه را مقایسه كرد و نوشت:
لنین كه حتی مایل نیست سوسیال دموكرات شمرده شود،
خود را كمونیست نامیده و مردم را به جنگ داخلی فراخوانده است
(همو، ۱۵-۱۶).
لنین یك روز پس از ورود به
پتروگراد در جلسۀ مشورتی بلشویكهای عضو كنفرانس شوراهای سراسر
روسیه، موضوع انتقال قدرت ازحكومت موقت به شوراها را عنوان كرد و نشان داد
كه هدف اساسی او چه بوده است. وی در مورد انقلاب اصل دگرگونی
مناسبات اجتماعی، رفاه عمومی و مسائلی از این قبیل
را به یك سو نهاد و ضمن بیان صریح نظر خود نوشت: «مسألۀ اساسی
هر انقلاب موضوع قدرت حاكمه در كشور است» (۲(۱) / ۱۵). در
آن زمان گروهی از بلشكویها نسبت به برانداختن حكومت موقت تردید
داشتند، ولی لنین با صراحت اعلام كرد كه حكومت موقت را باید
برانداخت (همو، ۲(۱) / ۱۷- ۱۸). وی از
این نیز پا فراتر نهاد و نوشت كه انقلاب بورژوا دموكراتیك در
روسیه پایان یافته است (همو، ۲(۱) /
۲۰) و راه چارهای جز انقلاب پرولتاریا وجود ندارد (همو،
۲(۱) / ۶۰). لنین نام حزب سوسیال دموكرات را
مردود دانست و نوشت كه ما باید از این پس حزب خود را «حزب كمونیست»
بنامیم (همو، ۲(۱) / ۵۷). پس از تفرقه در حزب سوسیال
دموكرات كارگری روسیه، بلشویكها سازمان خود را «حزب سوسیال
دموكرات كارگری روسیه (بلشویك)» نامیدند و نام بلشویك
را درون دو هلال قرار دادند. پس از تغییر نام حزب مزبور به نامهای
«حزب كمونیست روسیۀ شوروی» و «حزب كمونیست اتحاد شوروی» نام بلشویك
همچنان میان دو هلال باقی بود، ولی بعدها پس از جنگ دوم جهانی،
نام بلشویك به توصیۀ استالین حذف شد.
در ژوئن ۱۹۱۷
كنگرۀ شوراهای سراسری روسیه با ۸۰۰ نماینده
برگذار و هیأت رئیسۀ خود را از چهار حزب سوسیالیستهای انقلابی،
۴ نفر؛ منشویكها، ۴ نفر؛ بلشویكها، ۳ نفر و سوسیالیست
ملی، یك نفر برگزید. بلشویكها كه در اقلیت بودند،
از همان زمان، قیام مسلحانه بر ضد حكومت موقت را تدارك میدیدند
(كوریاكوف، ۱۸). در ژوئیۀ همان سال
تظاهرات در پتروگراد به اقدامات مسلحانه انجامید. پس از آن نیز تدارك
قیام مسلحانه از سوی بلشكویها ادامه یافت. در پاییز
۱۹۱۷ م با افزایش میزان وام دولتی، بیارزش
شدن رویل و افزایش قیمتها بحران عمیقی روسیه
را فراگرفت. در بامداد ۲۵ اكتبر ۱۹۱۷ مقدمات
حمله به مقر دولت موقت و اشغال مراكز حساس پتروگراد، پایتخت دولت روسیه
آغاز شد. سربازان وملوانان با شلیك توپهای رزمنا و آورُرا[۲]
حمله به كاخ زمستانی را كه مقر حكومت موقت بود، آغاز و عدهای از وزیران
را بازداشت كردند. كرنسكی رئیس حكومت موقت توانست بگریزد و
بعدها كشور را ترك كند. در همان روز كنگرۀ دوم شوراهای نمایندگان
كارگران و سربازان سراسر روسیه در پتروگراد برگذار شد. كنگره دولت موقت را
ساقط و حاكمیت شوراها را قانونی اعلام كرد. بدینسان انقلاب
بلشویكی كه لنین در رأس آن قرار داشت، به پیروزی رسید
و به قدرت دوگانه پایان داده شد («دائرةالمعارف تاریخی»، XIII / 586).
در كنگرۀ دوم شوراها لنین
تأسیس مجلس مؤسسان را عنوان كرد تا مسألۀ دولت آینده
درآن مورد بحث قرار گیرد. نمایندگان جناح چپ حزب سوسیالیستهای
انقلابی نیز افتتاح مجلس مؤسسان را شرط اصلی ورود خود به كابینه
قرار دادند (روتیچ، ۱۱۹). پس از انقلاب بلشویكی
هیأت وزیران به نام «شورای كمیسرهای خلق» و وزیران
«كمیسر خلق» نامیده شدند (همو، ۱۱۶). لنین و
بلشویكها تا قبل از كنكرۀ دوم شوراها از شعار تأسیس مجلس مؤسسان پشتیبانی میكردند،
ولی لنین به تدریج نظر خود را دربارۀ این
مجلس تغییر داد و متذكر شد كه اگر مجلس مؤسسان با شوراها اختلاف حاصل
كند، محكوم به زوال سیاسی خواهد بود. شاید این تغییر
عقیده را بتوان نومیدی بلشویكها از پیروزی در
انتخابات مجلس مؤسسان دانست. در این انتخابات سوسیالیستهای
انقلابی ۲۱ میلیون، بلشویكها ۹ میلیون،
كادتها ۰۰۰‘۶۰۰‘۴ و منشویكها
۰۰۰‘۷۰۰‘۱ رأی كسب كردند. بدین
ترتیب آراء سوسیالیستهای انقلابی از مجموع آراء سه
حزب دیگر بیشتر بود (همو،
۱۲۹-۱۳۱). ازاینرو لنین تصمیم
گرفت مجلس مؤسسان را منحل كند. در روز ۵ ژانویۀ
۱۹۱۷ ملوانان با تهدید اسلحه نمایندگان را از
كاخ محل برگذاری مجلس مؤسسان بیرون راندند. متعاقب آن لنین دستور
داد كه درهای كاخ مهر و موم شود. این آخرن مرحله برای كسب قدرت
كامل از سوی بلشویكها بود (همو،
۱۳۶-۱۳۷).
در ۸ نوامبر
۱۹۱۷ كنگرۀ دوم شوراها فرمان صلح را تصویب كرد. در همین كنگرۀ شورای
كمیسرهای ملی تشكیل گردید كه ریاست آن را لنین
بر عهده داشت. شورا حق مالكیت خصوصی بر زمین را برای همیشه
ملغی اعلام كرد و مالكیت ملاكان نیز لغو شد. در ۳ مارس
۱۹۱۸ پیمان صلح برست لیتوفسك میان دولت
نوبنیاد روسیۀ شوروی و دولت امپراتوری آلمان به امضا رسید و روسیه
رسماً از جنگ خارج شد («دائرةالمعارف تاریخی»، XIII
/ 588).
در ژوئیۀ
۱۹۱۸ نخستین قانون اساسی روسیه در پنجمین
كنكرۀ شوراهای سراسر روسیه به تصویب رسید و از آن پس
«جمهوری فدراتیو سوسیالیستی شوروی روسیه»
نام گرفت (همان، XIII / 589). هنوز تا زمان تأسیس «اتحاد جماهیر
شوروی سوسیالیستی» فاصلۀ نسبتاً زیادی
بود و میبایست مسائل بسیاری دربارۀ اقوام و ملتهای
غیرروس حل میشد. در برنامۀ كنگرۀ دوم حزب سوسیال
دموكرات كارگری روسیه در ۱۹۰۳ م مسألۀ حق تعیین
سرنوشت مردم غیر روس تابع امپراتوری روسیه، نه از سوی لنین
و بلشویكها، بلكه از سوی گروه منشویك مطرح و گنجانیده شد
(آوتُر خانف، «امپراتوری ... [۳]»، 15-16). حزب سوسیالیستهای
انقلابی روسیه نیز این مسأله را به صورتی قطعی
در نشریۀ ارگان مركزی خود زیر عنوان «روسیۀ انقلابی»
(شم ۱۸، ۱۹۰۳ م) اعلام نمود و خاطر نشان
ساخت كه این حزب طرفدار حق تعیین سرنوشت بدون قید و شرط
خلقهاست و هرگاه آنها مایل باشند، میتوانند پس از انقلاب به صورتی
آزاد در فدراسیونی با روسیه باقی بمانند (همان، 16). لنین
حق تعیین سرنوشت ملتها را به صورت عام نمیپذیرفت، بلكه
تنها اصل حق ملی پرولتاریا را عنوان میكرد و آن را نیز
جزئی از نهضت جهانی طبقۀ كارگر میشمرد و بر آن بود كه هرگاه این جزء در شرایط
معینی با كل تضاد حاصل كند، در آن صورت باید جزء را مردود دانست
(همان، 17). بعدها با اوج گرفتن جنبشهای ملی در نهضتهای كارگری،
لنین ناگزیر از پذیرش حق جدایی ملتها شد و نوشت كه
منظور از حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، حق آنها در جدا شدن از
مجموعۀ ملتهای غیر خودی و تشكیل دولت ملی است
(۱(۲) / ۳۷۰)؛ ولی هنگامی كه پس از
انقلاب بلشویكی ملل غیر روس درصدد جدایی از
امپراتوری روسیه برآمدند. دولت روسیۀ شوروی
با زور اسلحه آنان را سركوب كرد (آوترخانف، همان، 17-18). لنین برای
توجیه این عمل متذكر گردید كه هدف سوسیالیسم تنها
ممانعت از تقسیم به دولتهای كوچك نیست، بلكه هدف نزدیكی
و ادغام آنهاست (نک : همان، 19). او حتی به زبانهای ملی نیز
توجه نداشت، بلكه زبانی جهانی را مدنظر قرار داده، طرفدار جامعۀ بینالمللی
با یك، یا دو زبان بود و عقیده داشت كه زبان بینالمللی
میتواند انگلیسی و شاید افزون بر آن روسی باشد
(همانجا). از همین رو برای مردم غیر روس تابع روسیه، زبان
رسمی به عنوان زبان رسمی رایج و معمول گردید.
سیاست و تاكتیك ملی
لنین را میتوان به ۴ مرحله بخش كرد: ۱. مرحلۀ پذیرش
حق تعیین سرنوشت ملتها به صورتی مشروط و بدون ضمانت (لنین،
۱(۲) / ۳۸۸، جم ). زمان این مرحله از كنگرۀ دم
حزب بلشویك در ۱۹۰۳ م تا كنفرانس آوریل
۱۹۱۷ بود. ۲. مرحلهای كه لنین اصل حق
جدایی ملتها را حتی با ضمانت اعلام نمود (همو، ۲(۱)
/ ۷۲-۷۴). ۳. مرحلهای كه از نخستین
كنگرۀ شوراها در ژوئن ۱۹۱۷ آغاز شد و در آن لنین
اعلام نمود: جمهوری روسیه نمیخواهد هیچ ملتی را ــ
نه به شیوۀ جدید و نه به شیوۀ قدیم ــ مورد ستم قرار دهد
و نمیخواهد با هیچ ملتی اعم از فنلاند یا اوكرائین
براساس زور زندگی كند (همو، ۲(۱) /
۸۶-۸۷). وی در ادامۀ سخن گفت «ما
خواهان جمهوری روسیۀ واحد و جدا ناشدنی با قدرتی خللناپذیر هستیم و
این قدرت خللناپذیر در صورت موافقت دواطلبانۀ ملل میسر
میگردد» (همانجا). لنین در این گزارش تقسیم ایران
و سیاست الحاق طلبی را نیز مورد نكوهش قرار دارد (همو،
۲(۱) / ۸۸). ۴. مرحلهای كه در آن لنین
پس از كسب قدرت در نوامبر ۱۹۱۷ وجود جمهوری فدراتیو
سوسیالیستی شوروی روسیه را اعلام نمود.
لنین كمیساریای
خاصی در امور ملی تأسیس كرد و ریاست آن را بر عهدۀ استالین
واگذارد. كمیساریای مزبور ضمن اعلام اهمیت ویژۀ بقای
ملتهای مسلمانان تاتار، باشقیر، تركستان، قفقاز و كریمه در داخل
روسیه، در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۷ اعلامیهای
خطاب به خلقهای مسلمان به امضای لنین و استالین انتشار
داد. در سند مزبور آمده است كه ما به شما زحمتكشان و بینوایان مسلمان
روسیه و شرق، تاتارهای سواحل ولگا و كریمه، قرقیزها،
مسلمانان سیبری و تركستان، تركان و تاتارهای قفقاز و ماوراء
قفقاز، چچنها و كوهنشینان قفقاز اعلام میداریم كه مساجد و عبادتگاههای
ویران شده از سوی تزارهای روسیه را احیا خواهیم
كرد و شما در مراسم مذهبی خود آزاد خواهید بود. از این تاریخ
آداب مذهبی، عادات وسنتها و نیز مؤسسات ملی و فرهنگی شما
آزاد خواهد بود. شما از حقوق خویش در این زمینه برخوردار خواهید
شد؛ ولی هنگامی كه خلقهای مسلمان باشقیر، تاتار، تركستان،
كریمه و قفقاز ضمن موافقت كامل با این اعلامیه در نیمۀ نخست
سال ۱۹۱۸ م خواستار ایجاد دولتهای اسلامی
مستقل شدند، لنین با توسل به زور آنان را به درون روسیه بازگرداند
(آوترخانف، همان، 35-39). صورت اتحاد داوطلبانه جای خود را به الحاق داد. در
اغلب جمهوریهایی كه خود را شوروی خواندند، قیامهایی
بر ضد حكومت مركزی روسیه و دولتهای بلشویك روی داد.
فنلاند توانست در همان آغاز جدا گردد. متعاقب آن اوكرائین درصدد كسب استقلال
بر آمد، ولی با لشكركسی بلشویكها مواجه گردید و از
۱۹۱۷ تا ۱۹۲۰ م، ۵ بار
مورد تهاجم قرار گرفت و سرانجام به تصرف بلشویكها درآمد (همان، 116).
در قفقاز پس از انقلاب سال
۱۹۱۷ م دگرگونیهایی روی داد. در
خاننشینهای شرق قفقاز دولتی جمهوری از سوی حزب
مساوات تأسیس شد كه جمهوری آذربایجان نام گرفت. در سرزمین
ارمنستان ملیون ارمنی (داشناكها) و در گرجستان گروه سوسیال
دموكراتهای منشویك زمام امور را در دست گرفتند که با حملات ارتش سرخ
به حاکمیت آنان پایان داده شد. در ۲۸ نوامبر
۱۹۱۸ اوكرائین به عنوان جمهوری شوروی
اعلام موجودیت كرد، ولی این به مفهوم پیروزی كامل
بلشویكها در اوكرائین نبود. در ۲۳ فوریه
۱۹۱۸ گارد سرخ مبدل به ارتش سرخ شد. تروتسكی این
ارتش را كه تا آن زمان از داوطلبان و پارتیزانها تشكیل میشد،
به صورت ارتشی منظم سازمان داد (روتیچ، ۱۶۹). گرچه
گروه استقلالطلب «پتلیورا» شكست یافته بود، با این وصف تا اوایل
۱۹۲۰ م نظامیان گارد سفید اوكرائین را
ترك نگفته بودند (همو، ۱۸۵؛ BSE3, XXIV(2)
/ 510).
در ۲۵ آوریل
۱۹۲۰ ارتش لهستان به اوكرائین حملهور شد و كیف
را به تصرف درآورد («تاریخ حزب»، 291). در اوت ۱۹۲۰
ارتش شوروی به حملۀ متقابل دست زد، ولی حمله به شهر ورشو با شكست مواجه گردید
(همان، 294).و لهستان ضمن مبارزهای استقلال خود را به دست آورد و از روسیه
جدا شد. در اوایل ژانویۀ ۱۹۱۹ در بلوروسی، جمهوری شوروی
سوسیالیستی اعلام شد (كالیستوف، ۱ /
۵۴۸-۵۵۰). در ۲۸ آوریل
۱۹۲۰ در آذربایجان قفقاز، در ۲۹ نوامبر
همان سال در ارمنستان و در ۲۵ فوریۀ
۱۹۲۱ در گرجستان حكومت شوروی ا علام گردید
(همو، ۱ / ۵۸۱-۵۸۲). در ۲۳
مارس ۱۹۱۹ در جمهوری خودمختار باشقیر، در
۲۷ مۀ ۱۹۲۰ در جمهوری خودمختار تاتارستان، در
۲۶ اوت ۱۹۲۰ در جمهوری قرقیزستان،
در ۲۰ ژانویۀ ۱۹۲۱ در داغستان و چند جمهوری و منطقۀ
خودمختار دیگر حكومت شوروی اعلام شد (همو، ۱ /
۵۴۸).
در اكتبر ۱۹۲۲
لنین در جلسۀ مجمع كمیتۀ مركزی حزب كمونیست (بلشویك) روسیه پیشنهاد
كرد كه جمهوری فدراتیو سوسیالیستی شوروی روسیه
به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تغییر
نام دهد. در ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲ نخستین
كنگرۀ شوراهای سراسری كشور با شركت نمایندگان اوكرائین،
بلوروسی و فدراسیون ماوراء قفقاز در مسكو برگزار شد و طرح مربوط به
تأسیس كشور «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی»
را تصویب كرد كه جمهوری شوروی فدراتیو روسیه، جمهوری
اوكرائین، بلوروسی و فدراسیون ماوراء قفقاز را شامل میشد
(BSE3, XXIV(2) / 137). در این كنگره ارگان عالی حكومت، «كمیتۀ اجرائی
مركزی» انتخاب گردید (همانجا). در پایان سال
۱۹۲۵ م اتحاد جماهیر شوروی شامل ۶ جمهوری
متحد، ۱۵ جمهور خودمختار و ۱۶ منطقۀ خودمختار بود
(كالیستوف، ۲ / ۶۲۷). طی سالهای
۱۹۱۸-۱۹۲۱ م دولت روسیۀ شوروی
سرگرم جنگهای داخلی بود. در ۱۹۲۱ م جنگهای
داخلی و مداخلۀ دولتهای بیگانه به پایان رسید و دورۀ صلحآمیز
آغاز شد.
وضع امپراتوری روسیه در
دوران جنگ اول جهانی و اوضاع درهم و آشفتۀ اقتصادی
وسیاسی روسیۀ شوروی پس از انقلاب و طی ۴ سال جنگ داخلی ایجاب
میكرد كه دگرگونیهایی در كشور پدید آید. ازاینرو
لنین در ۱۹۲۱ م برنامۀ سیاست
اقتصادی جدید را طرحریزی و عنوان كرد (همو، ۲ /
۶۰۵-۶۱۵). روسیۀ شوروی
برای احیای اقتصاد خود نیازمند همكاری مردم نواحی
غیرروس بود. این نیاز سبب شد كه طرحهایی در مورد
تأسیس اتحاد شوروی پدید آید. پس از یك رشته اقدامات
در نواحی مختلف، چنانكه گفته شد، در دسامبر ۱۹۲۲
نخستین كنگرۀ شوراهای سراسر كشور تأسیس یافت. كنگرۀ اعلامیۀ تشكیل
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تصویب كرد.
در ۱۳ دسامبر ۱۹۲۲ فدراسیونی از
جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان و گرجستان به نام فدراسیون
جمهوریهای متحد شوروی سوسیالیستی ماوراء
قفقاز تأسیس گردید (BSE3, IX / 297). متعاقب آن دومین كنگرۀ
شوراهای سراسر كشور در ژانویۀ ۱۹۲۴ شكل
نهایی قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
را تصویب كرد («تاریخ مختصر ... [۴]»، BSE3,
XIII / 50; II / 144).
در ژانویۀ
۱۹۲۴ لنین رهبر شوروی درگذشت. در اكتبر
۱۹۲۴ در آسیای مركزی جمهوریهای
جدیدی پدید آمدند. در ۱۹۲۵ م سومین
كنگرۀ شوراهای سراسر كشور الحاق جمهوریهای تركمن و ازبك را
به اتحاد شوروی پذیرفت («تاریخ مختصر»، II
/ 148). در
۵ دسامبر ۱۹۳۶ هشتمین كنگرۀ فوقالعادۀ
شوراهای اتحاد شوری قانون اساسی دیگری را به تصویب
رسانید (همان، II / 241). بر پایۀ این
قانونی اساسی، فدراسیون ماوراء قفقاز منحل شد و ارمنستان و
آذربایجان و گرجستان به صورت جمهوریهای جداگانه در آمدند و شمار
جمهوریهای اتحاد شوروی از ۷ به ۱۱ رسید
(همان، II / 243). در آسیای مركزی جمهوریهای
ازبكستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیكستان و تركمنستان جایگزین
جمهوری تركستان شدند. بعدها در ۷ اكتبر ۱۹۷۷
قانون اساسی دیگری جایگزین قوانین اساسی
پیشین شد («فرهنگ»، 1254) كه تا فروپاشی اتحاد شوروی رسمیت
یافت.
پس از كنگرۀ هفدهم حزب
كمونیست اتحاد شوروی در ۱۹۳۴ م استالین
عملاً رهبری حزب و دولت شوروی را به دست آورد. در
۱۹۴۰ م نیروهای ارتش سرخ لتونی، لیتوانی
و استونی را به تصرف درآوردند. این سه جمهوری كرانۀ بالتیك
نیز ضمیمۀ اتحاد شوروی شدند («تاریخ مختصر»، II /
301). در
۱۲ مارس ۱۹۳۶ دولت شوروی با دولت
مغولستان موافقتنامۀ همكاری متقابل امضا كرد. در تابستان ۱۹۳۸
م میان دولت شوروی و دولت ژاپن درگیری نظامی روی
داد (كالیستوف، ۲ / ۷۷۰-۷۷۱). در
۲۳ اوت ۱۹۳۹ آلمان و شوروی پیمان
عدم تجاوز منعقد كردند (همو، ۲ / ۷۷۵) كه در تاریخ
به پیمان مولوتف ـ ریبن تروپ مشهور است. اندكی پس از انعقاد این
پیمان درسپتامبر ۱۹۳۹ دولت شوروی به سه كشور
بالتیك پیشنهاد انعقاد پیمان نظامی كرد. این پیمان
در اوایل اكتبر همان سال به امضا رسید (همو، ۲ /
۷۷۶). در سپتامبر ۱۹۳۹ ارتش آلمان به
لهستان حمله كرد. در ۱۷ سپتامبر واحدهای ارتش سرخ نیز از
مرز لهستان گذشتند («تاریخ مختصر»، II / 299) و اراضی شرقی آن
كشور را تصرف كردند. در اوایل ۱۹۴۰ جموریهای
لیتوانی، لتونی، استونی و بخشی از فنلاند ضمیمۀ خاك
شوروی شدند (همان، II / 301).
در ۲۲ ژوئن
۱۹۴۱ سپاهیان آلمان به تقریب از سراسر مرزهای
غربی اتحاد شوروی گذشتند و ضمن تصرف نواحی جدیدی كه
از لهستان به تصرف نیروهای شوروی درآمده بود، اتحاد شوروی
را مورد حمله قرار دادند و جنگی را با این كشور آغاز كردند كه بالغ بر
۴۰۰‘۱ شبانهروز ادامه یافت. با نخستین حملۀ آلمانها
۸۰۰ هواپیمای شوروی بر روی زمین
منهدم شد. اتحاد شوروی در نخستین روزهای جنگ حدود
۲۰۰‘۱ هواپیمای خود را از دست داد. نیروهای
آلمانی به مسكو نزدیك شدند و لنینگراد را به محاصره گرفتند،
شهرهای مینشك، اسمولنسك، كیف و منطقۀ دُنباس در
اوكرائین به تصرف مهاجمان درآمد (همان، II / 339-341). بخش اروپایی
شوروی، شبه جزیرۀ كریمه و شمال قفقاز از همان روزهای نخست جنگ در معرض مخاطره
قرار گرفت و كریمه بعدها به تصرف آلمانها درآمد. به محض حملۀ ارتش
آلمان به اتحاد شوروی، وینستون چرچیل نخستوزیر وقت بریتانیا
در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ تصمیم دولت خود را به
حمایت از اتحاد شوروی در پیكار با ارتش آلمان اعلام نمود. در
۲۴ ژوئن ۱۹۴۱ فرانكلین روزولت رئیس
جمهور ایالات متحدۀ آمریكا مشابه نظر نخست وزیر بریتانیا را اظهار
داشت. در تابستان همان سال میان اتحاد شوروی، بریتانیا و
ایالات متحدۀ آمریكا مذاكراتی صورت گرفت. این مذاكرات در
۱۲ ژوئیۀ ۱۹۴۱ به امضای موافقتنامه میان
اتحاد شوروی و انگلستان مبنی بر همكاری مشترك در جنگ با آلمان
انجامید. در آغاز ماه اوت همان سال دولت آمریكا آمادگی خود را
برای دادن كمكهای نظامی و اقتصادی به اتحاد شوروی ابلاغ
كرد (همان، II / 352-353). بدین ترتیب اتحاد شوروی به
گروه متفقین ضد هیتلری پیوست.
استالین طی دوران جنگ و پس
از آن در داخل كشور سیاست انهدام بعضی اقوام و ملتهای مسلمان را
در پیش گرفت كه یكی از نمونههای آن نفی بلد و
انتقال تاتارهای مسلمان شبه جزیرۀ كریمه
به آسیای مركزی بود. در ۱۸ مۀ
۱۹۴۳ طی یك شبانهروز
۰۰۰‘۴۲۲ نفر از مسلمانان كریمه را به
اتهام خیانت به میهن و همكاری با آلمانها به آسیای
مركزی فرستادند. ۲ / ۴۶٪ این تبعید
شدگان كه به حدود ۲۰۰ هزار نفر میرسیدند و
۱۰۰ هزار نفر آنها كودك بودند، تلف شدند (آوترخانف، «امپراتوری»،
332-333). در همان دوران، چچنها و اینگوشها به همراه بعضی اقوام ساكن
شمال قفقاز به هزاران كیلومتر دورتر از زادگان خویش رانده شدند (همان،
۳۴۷). در اواخر جنگ دوم جهانی نیروهای شوروی
لهستان، رومانی، چكوسلواكی، مجارستان و بلغارستان را اشغال كردند. با
شكست آلمان بخشی از سرزمینهای آن نیز به تصرف ارتش شوروی
درآمد. در همۀ كشورهای اشغال شده به تدریج دولتهای تابع كرملین
بر سر كار آمدند.
استالین قصد داشت همۀ كشورهای
اروپای شرقی (جز آلمان شرقی) را به اتحاد شوروی ملحق كند.
كشورهای مزبور میبایست مراحلی را برای این
الحاق طی میكردند. ابتدا در نظر بود پدیدهای همانند
كشورهای مشترك المنافع بریتانیا، ولی بر پایۀ ایدئولوژی
ماركسیسم ـ لنینیسم ایجاد شود. در اعلامیهها
اصطلاح «ملل مشترك المنافع سوسیالیست» به كار گرفته میشد. این
اندیشه را نخست لنین به گونهای دیگر مطرح كرده بود. وی
در كنگرۀ هشتم حزب كمونیست در ۱۹۱۹ م خاطر نشان
كرد كه همۀ دولتهای كمونیست كه در آینده پدید خواهند آمد،
به روسیۀ شوروی ملحق خواهند شد و به همراهی این دولت مرزها را
از میان بر خواهند داشت و «جمهوری جهانی شوروی» را پدید
خواهند آورد. دفتر اطلاعات كمونیستی (كمینفرم) كه به دست استالین
پدید آمد، عاملی برای اجرای این مقصود بود (همو،
۹۳-۹۶).
استالین كه بیش از
۳۰ سال دبیر كل حزب كمونیست شوروی بود، در ۵
مارس ۱۹۵۳ درگذشت (BSE3, XXIV(1) /
400) و مرگ وی
موجب خلأ سیاسی در اتحاد شوروی شد. روز پس از اعلام مرگ استالین
جلسۀ مشترك كمیتۀ مركزی حزب كمونیست، شورای وزیران و هیأت
رئیسۀ شورای عالی اتحاد شوروی برای حل مسألۀ رهبری
حزب و كشور تشكیل شد. در این جلسه گئوركی مالنكف به سمت رئیس
شورای وزیران و مولوتف به سمت وزیر امور خارجه منصوب شدند.
وزارتخانههای كشور وامنیت دولتی درهم ادغام شدند و بِریا
در رأس قرار گرفت. چند روز بعد مالنكف كه نخستوزیر شده بود، از مقام دبیری
كمیتۀ مركزی حزب كناره گرفت و خروشچف به سمت دبیر اول كمیتۀ مركزی
حزب كمونیست اتحاد شوروی برگزیده شد. این تصمیم
۸ روز بعد در ۲۲ مارس ۱۹۵۳ اعلام گردید
(مدودف، ۹-۱۳).
در ژوئن ۱۹۵۳
بریا كه از چهرههای مخوف پلس مخفی شوروی بود، بازداشت
(آوترخانف، ۲۹۷) و اعدام شد. ماجرا را خروشچف به تفصیل در
خاطرات خود آورده است (۱ / ۲۴۱ به بعد). در اكتبر
۱۹۵۶ در مجارستان قیام همگانی برای كسب
آزادی و استقلال روی داد كه ۱۳ روز ادامه یافت و سرانجام
توسط ارتش شوروی سركوب گردید. در جریان قیام مردم
مجارستان، یوری آندروپوف مقام سفارت شوروی را در آن كشور بر
عهده داشت. با درهم شكسته شدن قیام مردم مجارستان ایمْره ناگی
نخستوزیر مجارستان وتنی چند از یارانش اعدام شدند (مرای،
۱۰۲ به بعد، ۳۵۵-۳۶۲، جم
). خروشچف در ژوئن ۱۹۵۶ در كنگرۀ بیستم
حزب كمونیست اتحاد شوروی گزارش مبسوطی در «پیرامون كیش
فرد پرستی و پیامدهای آن» ارائه كرد كه در امر استالینزدایی
اثری بسزا داشت (مدودف، ۲۲۵ به بعد). در ۱۸
ژوئن ۱۹۵۷ سران حزب و دولت در جلسۀ هیأت رئیسۀ حزب
كمونیست اتحاد شوروی تصمیم گرفتند كه خروشچف را از مقام دبیر
اولی بركنار كنند. این تصمیم به رأی گذارده شد و اكثریت
اعضای هیأت رئیسه به بركناری خروشچف رأی موافق
دادند، ولی گروهی از اعضای كمیتۀ مركزی
خواستار تشكیل مجمع عمومی (پلنوم) كمیتۀ مركزی
شدند. در نتیجه، اقدام مخالفان خروشچف عقیم ماند و مولوتف، مالنكف،
كاگانوویچ و شپیلوف از عضویت كمیتۀ مركزی
اخراج شدند (مدودف، ۹۸-۱۰۳).
خروشچف پس از این پیروزی
زمام امور اتحاد شوروی را در دست گرفت. وی بسیاری از
مسائل مهم كشور را به درستی حل كرد و در رفع بسیاری از بحرانها
و تنگناها توفیق یافت. او دستگاه ترور استالینی را برچید
و محكومان بسیاری را تبرئه و آزاد كرد و با رقۀ دموكراسی
را در دلها برافروخت. خروشچف محیط جنگ سرد را دگرگونه كرد، ولی در عین
حال عامل بروز اختلاف میان اتحاد شوروی و چین شد. قیام
مجارستان را بیرحمانه سركوب كرد و دیوار برلین را پدید
آورد، ولی در امر مسابقات فضایی موفق شد و سیاست اقتصادی
فعالی را به مرحلۀ اجرا درآورد. سیاست كشاورزی او گرچه در آغاز با موفقیت
همراه بود، ولی سرانجام از رونق افتاد. در دوران خروشچف به تبعید
شدگان كریمه و شمال قفقاز اجازۀ بازگشت به سرزمین اجدادی
خود داده شد. بنا به نوشتۀ مآخذ رسمی شوروی، ارادهگرایی[۱] خروشچف
سرانجام موجب سقوط وی گردید. در ۱۴ اكتبر
۱۹۶۴ در جلسۀ مجمع عمومی كمیتۀ مركزی
حزب كمونیست اتحاد شوروی، خروشچف از مقام دبیر اولی و عضویت
در هیأت رئیسۀ كمیتۀ مركزی حزب بركنار شد و نقش او در كشور پایان گرفت (BSE3, XXVIII / 407).
پس از استالین در دستگاه رهبری
شوروی اختلافهای عمیقی پدید آمد. مالنكف طرفدار
قدرت دستگاه دولت، سرمایهگذاری در كشاورزی و صنایع سبك و
تأكید كمتر بر مجتمعهای نظامی ـ صنعتی بود. خروشچف میكوشید
سرمایهگذاریها را متوجه صنایع سنگین و دفاعی كند.
او افزایش تولیدات كشاورزی و صنایع سبك را از طریق
اصلاحات ساختاری عنوان میكرد. گرچه خروشچف در پارهای مسائل
چون كشت اراضی بكر و بایر قزاقستان و تولید كود شیمیایی
توفیقهایی حاصل كرد، با اینهمه، نتوانست وعدههای
خود را تحقق بخشد. همین عامل سبب ابراز مخالفت از سوی دیوانسالاران
حزب به رهبری میخائیل سوسْلوف نظریهپرداز محافظهكار شد
(دربیشایر، ۳۱-۳۵). در مجمع عمومی كمیتۀ مركزی
حزب (۱۴ اكتبر ۱۹۶۴) به پیشنهاد
سوسلوف، لئونید برژنف
(۱۹۰۶-۱۹۸۲ م) به عنوان دبیر
اول كمیتۀ مركزی برگزیده شد. وی در نوامبر همان سال به سمت صدر هیأت
رئیسۀ كمیتۀ مركزی حزب كمونیست اتحاد شوروی انتخاب گردید (BSE3, IV / 18).
بعدها مقام دبیر اولی به دبیر كلی كه در عهد استالین
مرسوم بود، تغییر یافت. ابتدا مقرر شد گروه ۵ نفری
شامل برژنف، سوسلوف، الكساندر شلپین، نیكلای پادگورنی و
الكسی كاسیگین مشتركاً ادارۀ امور كشور را
عهدهدار شوند. رهبری جمعی جدید با شتاب دست به كار شد تا جنبههای
اصلاحی تند خروشچف را تغییر دهد. در سپتامبر
۱۹۶۵ شوراهای اقتصاد مناطق كه از سوی خروشچف
پدید آمده بودند، منحل شدند. از همان آغاز اختلافهایی درون رهبری
جمعی پدید آمد، ولی رفتهرفته اعضای رهبری جمعی
به سبب بیماری و سالخوردگی عرصه را ترك گفتند.
برژنف با وارد كردن یاران و
طرفداران خود به دستگاه رهبری زمینۀ قدرت خویش
را فراهم آورد. وی در ۱۹۶۷ م با گماردن یوری
آندروپوف به ریاست كمیتۀ امنیت دولتی (كا. گ. ب. )، حمایت پلیس و دستگاه
امنیت را به دست آورد. در اوت ۱۹۶۸ برژنف به منظور
سركوب جنبش اصلاحی الكساندر دوبچك با شعار «سوسیالیسم با چهرۀ انسانی»
سپاهیان شوروی را به چكوسلواكی گسیل داشت و نهضت مزبور را
به سختی سركوب كرد. این عمل سرآغاز سیاست مبتنی بر مجاز
شمردن سركوب هرگونه اعراض از روش شوروی شد و به «دكترین برژنف» شهرت یافت
(دربیشایر، ۴۱-۴۵).
برژنف در سالهای
۱۹۷۶-۱۹۷۷ م به اوج قدرت رسید.
در ۱۹۷۷ م قانون اساسی جدید شوروی زیرنظر
او تصویب گردید. وی در این سال با بركنار كردن پادگورنی،
مقام ریاست شورای عالی اتحاد شوروی و دبیر كلی
حزب را به خود اختصاص داد. در دسامبر ۱۹۸۰ الكسی
كاسیگین نخستوزیر شوروی درگذشت و نیكلای تیخونوف
كه از بركشیدگان برژنف بود، جانشین وی گردید. میخائیل
سوسلوف نیز در ۱۹۸۲ م درگذشت. گرچه رقیبان بهتدریج
از صحنه خارج شدند، با اینهمه، برژنف توانایی جسمی ادارۀ كشور
را نداشت. او دوبار در سالهای ۱۹۷۵و
۱۹۷۷ م دچار سكته شد. ازاینرو سال
۱۹۷۵ م را میتوان سرآغاز افول قدرت و توانایی
برژنف به شمار آورد (همو، ۴۵-۵۰).
گروهی از محققان، دوران حاكمیت
برژنف را عصر بازگشت به استالینیسم و «نواستالینیسم» نامیدهاند
(آوترخانف، «قدرت ... [۲]»، 101-112؛ مدودوف، ۲۱۵). گرچه
از ۱۹۶۴ م بعضی پیشرفتهای اقتصادی
در اتحاد شوروی مشاهده شد، ولی چندان دوام نیافت. در
۱۹۷۲ م واردات غلۀ اتحاد شوروی به حدود
۳۰ میلیون تن رسید كه نه تنها در كشور، بلكه در
خارج از آن بهویژه كشورهای فقیر آسیا و افریقا
مشكلات فراوان پدید آورد (همو، ۲۲۰). سیاست تشنجزدایی
كه ازسوی خروشچف آغاز شده بود، در دروان برژنف نقض گردید و با حمله به
چكوسلواكی در ۱۹۶۸ م رشتههای آن از هم گسسته
شد و جهان بار دیگر در پرتگاه جنگ سرد قرار گرفت. در
۱۹۸۲ م میزان خرید غلۀ اتحاد شوروی
از كشورهای خارج دو برابر شد و به ۶۰ میلیون تن
بالغ گردید (همو، ۲۲۱). گروهی از محققان پیشبینی
میكردند كه سیاست نواستالینی و خطاهای سیاسی
برژنف كه حمله به افغانستان از مظاهر آن بوده است، ناگزیر به انقلابی
در درون اتحاد شوروی منجر خواهد شد (آوترخانف، همان، 301-327). آوترخانف هدف
نزدیك سران كرملین در حمله به افغانستان را دستیابی به خلیج
فارس و منابع نفت آن، دسترسی به سواحل اقیانوس هند وایجاد كنترل
بر خطوط مواصلاتی غرب دانستها است (همان، 345).
حمله به افغانستان با عنوان «دكترین
برژنف» آغاز شد. روسها میخواستند به پایگاههای هوایی
با ارزشی دست یابند تا كشورهای نفتخیز خاورمیانه
در شعاع عمل نزدیك جنگندههای روسی قرار گیرند. تسلط بر
افغانستان منطقۀ حائلی در جنوب مرزهای شوروی پدید میآورد
و به زعم رهبران شوروی از گسترش نفوذ اسلام در آسیای مركزی
میكاست، ولی ارتش شوروی با مقاومت شدید مجاهدان مسلمان
مواجه گردید. در ظرف مدت ۸ سال این جنگ به بهای جان
۵۰ هزار سرباز روسی تمام شد. گذشته از آن، جنگ افغانستان به از
دست رفتن دوستان شوروی در كشورهای اسلامی، جهان سوم و كشورهای
غیرمتعهد انجامید و سبب شد كه غرب تحریمهای اقتصادی
مهمی را بر ضد شوروی اعمال كند (دربیشایر،
۹۸-۱۰۰).
برژنف درحالیكه بسیاری
از مشكلات شوروی حل نشده باقی مانده بود، در ۱۰ نوامبر
۱۹۸۲ درگذشت (زمتسف، ۸۱). این خبر
بلافاصله انتشار نیافت. روز بعد هنگامی كه جلسۀ دفتر سیاسی
كمیتۀ مركزی، آندروپوف را به سمت دبیر كلی انتخاب كرد،
خبرگزاری تاس خبر مرگ برژنف را انتشار داد (همانجا). انتخاب آندروپوف به سمت
دبیر كلی كمیتۀ مركزی حزب با اكثریت ناچیز صورت پذیرفت (همو،
۸۲). آندرپووف
(۱۹۱۴-۱۹۸۴ م) پس از جنگ به سمت
دبیر دومی حزب در كارلی و سپس در كمیتۀ مركزی
حزب كمونیست اتحاد شوروی مشغول به كار شد و از
۱۹۵۴ تا ۱۹۵۷ م سفیر شوروی
در مجارستان بود. پس از آن ریاست ادارۀ احزاب كمونیست
خارجی را در كمیتۀ مركزی حزب كمونیست اتحاد شوروی عهدهدار شد. از
۱۹۶۷ به ریاست كمیتۀ امنیت
دولتی (كا. گ. ب.) منصوب شد و از ۱۹۷۳ م به عضویت
دفتر سیاسی كمیتۀ مركزی حزب كمونیست درآمد. وی پس از آنکه به مقام دبیركلی
حزب رسید، حیدر علییف را به عضویت كامل دفتر سیاسی
و معاونت اول نخستوزیر درآورد. علییف زمانی مسئولیت
«كا. گ. ب.» در جمهوری آذربایجان شوروی و سپس مقام دبیر
اولی حزب كمونیست آن جمهوری را بر عهده داشت. آندروپوف به
اصلاحاتی در درون حزب پرداخت و متعاقب آن به اصلاحاتی در مورد مسئولان
مناطق كشور دست زد. ولی كوششهای وی دیری نپایید
و وی در فوریۀ ۱۹۸۴ به سبب بیماری درگذشت. یكی
از اقدامات او راه دادن به بعضی تكنوكراتها چون گورباچف، علییف،
لیگاچُف، ریژكُف و دیگران به منظور ادامۀ اصلاحات بود.
آندروپوف در سیاست خارجی شوروی، بهویژه در افغانستان تغییری
اساسی به وجود نیاورد و جنگ در افغانستان همچنان ادامه یافت
(دربیشایر، ۵۷-۶۳).
پس از آندروپوف، كنستانتین چرننكو
كه از یاران نزدیك و بركشیدگان برژنف بود، در همان فوریۀ
۱۹۸۴ به دبیر كلی حزب انتخاب شد. وی با
سران سالخوردۀ حزب ازجمله گرومیكو نزدیكی داشت. چرننكو ظرف دو ماه سه
پست مهم دبیركلی حزب، فرماندهی كل قوا و ریاست جمهوری
را به خود اختصاص داد، ولی در ژوئیۀ
۱۹۸۴ بستری شد و در ۱۰ مارس
۱۹۸۵ درگذشت (همو، ۶۳-۶۵).
پس از مرگ چرننكو، میخائیل
گورباچف در جلسۀ دفتر سیاسی حزب به سمت دبیركلی برگزیده
شد (همو، ۶۷). وی كه تحصیلات خود را در رشتههای
حقوق و كشاورزی به پایان رسانیده بود، مدتها دبیری
سازمان جوانان كمونیست استانِ استاورُپل[۳] و ادارۀ امور
كشاورزی آن سرزمین را بر عهده داشت و در سالهای
۱۹۶۶- ۱۹۶۸ م دبیر اول كمیتۀ حزبی
شهر استاورپل بود. در سالهای
۱۹۶۸-۱۹۷۰ م دبیر دوم و از
آوریل ۱۹۷۰ دبیر اول كمیتۀ حزبی
آن استان شد. در ۱۹۷۱ م به عضویت كمیتۀ مركزی
حزب كمونیست اتحاد شوروی رسید و در سالهای
۱۹۷۸-۱۹۸۵ م دبیر كمیتۀ مركزی
حزب بود. در ۱۹۷۹ م به عنوان عضو علی البدل دفتر سیاسی
انتخاب شد و در ۱۹۸۰ م به عضویت دفتر سیاسی
درآمد. وی از ۱۹۷۰ م نمایندۀ شواری
عالی اتحاد شوروی و از ۱۹۸۵ م عضو هیأت
رئیسۀ آن شورا شد. در مارس ۱۹۸۵ م به عنوان دبیر
كل كمیتۀ مركزی حزب كمونیست و رئیس شورای دفاع كشور
انتخاب گردید («فرهنگ»، 323-324).
یوری آندروپوف كه خود از
اهالی استاورپل بود و به سبب بیماری اغلب به چشمههای
آبهای معدنی شمال قفقاز میرفت، از نزدیك با گورباچف آشنا
شد و او را بركشید. گورباچف در دسامبر ۱۹۷۸ به
دنبال رئیس پیشین خود كولاكوف به سمت وزیر كشاورزی
اتحاد شوروی منصوب شد و پیدرپی ارتقاء مقام یافت. پس از
بستری شدن چرننكو در ۲۷ دسامبر ۱۹۸۴
عملاً عهدهدار امور كشور شد و پس از مرگ وی رسماً به عنوان رهبر حزب كمونیست
انتخاب گردید. یكی از اقدامات او تلاش برای بركناری
رقیب عمدهاش گریگوری رومانوف بودكه در ژوئیۀ
۱۹۸۵ تحقق پذیرفت. وی به تدریج
طرفداران برژنف و رقیبان را از دفتر سیاسی حزب خارج كرد و به جای
آنان افراد جدیدی وارد نمود. در فوریۀ
۱۹۸۶ بوریس یلتسین كه آن زمان رهبری
سازمان حزبی مسكو را بر عهده داشت، عضو علی البدل دفتر سیاسی
شد (دربیشایر، ۷۲-۹۱). گورباچف در
۱۹۸۶ م پس از توفیق در دفتر سیاسی و
حزب، نظریات خود پیرامون تجدید بنای اقتصادی اتحاد
شوروی را كه به بازسازی (پرسترویكا[۴]) شهرت یافت،
مطرح نمود. گورباچف در مجمع عمومی (پلنوم) كمیتۀ مركزی
حزب در ژوئن ۱۹۸۶ مسائل تجدید بنای اقتصادی
كشور را با عنوان درسهای پرسترویكا، مراحل قاطع درتحقق بخشیدن
به استراتژی اقتصادی حزب، عدم تكرار خطاهای گذشته،
تسریع در بازسازی و امر پیشرفت
صنایع ماشینسازی، بازسازی جدی در امور حزب بهمنظور
اجرای برنامۀ پنجسالۀ رشد اقتصادی و اجتماعی
(۱۹۸۶-۱۹۹۰ م) اعلام داشت
(«گزارش ... ، ۱۹۸۶ م[۵]»، 6, 11, 14, 18, 38). پیشنهادهای
گورباچف در پلنوم كمیتۀ مركزی طی قطعنامهای شامل سه ماده به تصویب رسید
(همان، ۷۴-۹۳). در ۲۷ ژانویۀ
۱۹۸۷ گورباچف در پلنوم كمیتۀ مركزی
حزب گزارش دیگری را پیرامون بازسازی (پرسترویكا) و
سیاست حزب در مورد كادرها و فعالان ارائه كرد. در این گزارش پیرامون
ضرورت بازسازی، وسعت بخشیدن به دموكراسی حزبی و گسترش امر
خودگردانی مردم، سیاست حزب در مورد كادرها و فعالان در شرایط
بازسازی سخن گفت («گزارش ... ، ۱۹۸۷ م[۶]»،
24, 41). متعاقب آن در نوامبر همان سال كتاب پرسترویكا نوشتۀ گورباچف
به چندین زبان انتشار یافت. در این كتاب گورباچف پرسترویكا
را به مثابۀ انقلابی از بالا (ص ۷۰) نامید. وی به
مسائلی چون اصلاحات اقتصادی در شرایط اقتصادی جدید
(ص ۱۱۰)، لزوم روش اقتصادی مبتنی بر حسابرسی
(ص ۱۱۶)، مسالۀ اروپا در سیاست خارجی شوروی و اروپا به عنوان خانۀ مشترك
(ص ۲۶۷)، كاهش تسلیحات هستهای (ص
۳۱۹) و یك رشته مسائل دیگر اشاره كرد كه در جهان با
اهمیت بسیاری تلقی شد.
در ۱۹ اوت
۱۹۹۱ گروهی از محافظهكاران حزب كمونیست و
دولت اتحاد شوروی كودتایی ترتیب دادند كه با مقاومت اهالی
مسكو به رهبری بوریس یلتسین مواجه شد و ناكام ماند.
گورباچف پس از شكست كودتا درصدد برآمد كه دگرگونیهای در وضع اتحاد
شوروی و روابط ملتهای آن كشور پدید آورد، وی توفیق
نیافت. در ۸ دسامبر ۱۹۹۱ انحلال اتحاد جماهیر
شوروی سوسیالیستی و تأسیس كشورهای مشترك
المنافع مستقل از سوی وی اعلام گردید. از مهمترین اقدامات
صلحجویانۀ گورباچف كوشش در راه فرونشاندن جنگ سرد و خروج نیروهای نظامی
شوروی از افغانستان بود.
در ۲۵ دسامبر
۱۹۹۱ گورباچف بركناری خود را از مقام ریاست
كشور اعلام نمود. مدتی پس از این واقعه در جمهوریهای كشور
اختلافنظرهایی پدید آمد و حزب كمونیست اتحاد شوروی
كه ۷۴ سال بر كشور حكمروایی داشت، موجودیت قانونی
خود را از دست داد. پس از فروپاشی اتحاد شوروی ۶ جمهوری
لتونی، استونی، لیتوانی، مولداوی، گرجستان و آذربایجان
خروج خود را از جرگۀ كشورهای مشترك المنافع مستقل اعلام كردند و ۹ جمهروی دیگر
همچنان باقی ماندند، ولی مرزهای اتحاد شوروی سابق به صورت
گذشته است.
اقتصاد
اتحاد شوروی از نظر مواد معدنی
بسیار غنی و در تولید زغال سنگ، گاز طبیعی، آهن،
منگنز، فلزات مختلف ازجمله فلزات قیمتی، پنبۀ نسوز، فسفات و
غیره در جهان مقام مهمی را دارا بوده است. معادن نفت و گاز شوروی
در قفقاز و اراضی میان رود ولگا و كوههای اورال، سیبری
غربی و جمهوری خودمختار كومی بسیار غنی است. ذخیرۀ زغال
سنگ اتحاد شوروی را حدود ۷ تریلیون تن تخمین زدهاند
كه مهمترین مركز آن حوزۀ دُنِتْس، پِچُرا، قراقنده، كوزنِتْسك، كانْسكو ـ آچینْسْك،
تونگوز، لِنْسْك و یاقوتستان (یاكوتیای) جنوبی است.
بخشی بزرگی از منابع سنگ آهن كشور در كریوُی رُگ،
كورْسْك، اورال، كوستانای، ایلیم و آلدان قرار دارد؛ منابع بوكسیت
در شمال اورال؛ مس در دامنههای شرقی رشتهكوههای اورال و
قزاقستان، آسیای مركزی و قفقاز؛ سرب و روی در قزاقستان،
آسیای مركزی و قفقاز؛ نیكل و كوبالت در معادن نوریلْسْك
و شبهجزیرۀ كولا؛ قلع در جمهوری خودمختار یاقوتستان و منطقۀ
ماگادان؛ وُلفرام و مولیبْدِن در شمال قفقاز، آسیای مركزی
و خاور دور؛ مقادیر قابل توجهی مواد شیمیایی
معدنی، فسفریت و اپاتیت در شبه جزیرۀ كولا (خیبین)
و آسیای مركزی (قراتائو)؛ پتاسیم در پِرْم و جمهوری
بلوروسی؛ گرافیت در اوكرائین، اورال و كراسنویار؛ الماس
در جمهوری خودمختار یاقوتستان وجود دارد («فرهنگ»، 1254). اتحاد شوروی
یكی از بزرگترین كشورهای تولیدكنندۀ طلاست.
در این كشور منابع لینیت، تیتانیوم، آنتیموان،
پلاتین، برومین، طلق نسوز، آلومینیوم، اورانیوم و غیره
موجود است (ویلر، ۲۴۰).
كشاورزی یكی از مهمترین
رشتههای اقتصاد شوروی است. به تقریب همۀ محصولات مناطق
معتدله در اتحاد شوروی به دست میآید. در میان محصولات
كشاورزی، غلات، ازجمله گندم، چاودار، جو، سیبزمینی،
چغندرقند، آفتابگردان، پنبه، توتون و میوههای مختلف مقام مهمی
دارند. اراضی كشاورزی را میتوان به دو منطقۀ چرنوزیوم
(خاك سیاه) و غیر چرنوزیوم بخش كرد. در اراضی شوروی
گندم بهاری و پاییزی كشت میشود (همو،
۲۶۹-۲۷۰). طبعاً اراضی چرنوزیوم
دارای بهرهوری بیشتری است. در منطقۀ چرنوزیوم
علاوه بر غلات، كتان و گیاهان دارای الیاف نیز به دست میآید
(همانجا). در منطقۀ قفقاز بهویژه گرجستان، كرانۀ دریای
سیاه و ناحیۀ لنگران در غرب دریای خزر، انواع مركبات، چای و توتون،
كشت میشود. در گرجستان، ارمنستان و نواحی غرب دریای خزر
تاكستانهای متعدد وجود دارد. در ۱۹۷۵ م تولیدات
كشاروزی و كالاهای به دست آمده از مواد خام كشاورزی به تقریب
دو سوم گردش كالا در بازرگانی دولتی و كئوپراتیوی اتحاد
شوروی را تشكیل میداد (BSE3, XXIV(2) /
217-218). در
سالهای ۱۹۷۱-۱۹۷۵ م در
اتحاد شوروی میزان كل تولید غله ۶ /
۱۸۱ میلیون تن، پنبه ۶۷ / ۷ میلیون
تن، چغندرقند ۷۶ میلیون تن، تخم آفتابگردان
۹۷ / ۵ میلیون تن، كتان ۴۶۰ هزار
تن، سیبزمینی ۸ / ۸۹ میلیون تن،
تخممرغ ۴ / ۵۱ میلیارد عدد و پشم
۴۴۰ هزار تن بوده است (همانجا). كشاورزی شوروی
اصولاً بر دو بخش كلخوزها[۱] (مزارع اشتراكی) و سوخوزها
[۲](مزارع دولتی) تكیه داشت. در ۱۹۷۵ م
شمار كلخوزهای شوروی ۲۹ هزار و سوخوزها
۱۰۰‘۱۸ بود (همان، XXIV(2) /
219). در آن سال
۲ / ۱۵ میلیون كشاورز در ۲ / ۹۸
میلوین هكتار اراضی به كار اشتغال داشتند كه ۶ /
۵۶ میلیون هكتار از آن زیر كشت غله بوده است.
كلخوزها جمعاً دارای ۱۲۶ میلیون رأس دام از
انواع مختلف بودهاند (همان، XXIV(2) / 220). در همان سال شمار سوخوزهای
ویژۀ تولید غله ۵۱۰‘۱، تولید چغندرقند
۳۱۴، تولید پنبه ۳۰۹ بوده است. مجموع
دامهای متعلق به سوخوزهای كشور در این سال ۹ /
۱۱۴ میلیون رأس نوشته شده است (همانجا). در
۱۹۷۵ م مجموع اراضی زیر كشت اتحاد شوروی،
به ۷ / ۲۱۷ ملیون هكتار میرسید كه از
آن جمله مزارغ غله ۹ / ۱۲۷ میلیون هكتار، اراضی
زیر كشت پنبه ۹ / ۲ میلیون هكتار واراضی ویژۀ تدارك
علیق دام ۶ / ۶۵ میلیون هكتار بوده است. در
۱۹۷۶ م شمار طیور پرورشی در كشور شوروی
۹ / ۷۳۴ میلیون بوده است (همان، XXIV(2) / 223, 225).
تولید محصولات صنعتی روسیه
در ۱۹۱۳ م حدود ۸ بار كمتر از ایالات متحدۀ آمریكا،
۵ / ۳ بار كمتر از آلمان، ۳ بار كمتر از انگلستان و ۵ /
۱ بار كمتر از فرانسه بود. پس از انقلاب در سالهای
۱۹۱۷- ۱۹۱۸ م صنایع كشور
كه بخشی مهمی از آن در مالكیت صاحبان صنایع بود، ولی
اعلام شد، ولی به سبب جنگهای داخلی و دیگر عوامل بخش مهمی
از كارخانهها ویران شدند و تولیدات صنعتی كاستی پذیرفت.
در ۱۹۲۶ م صنایع كشور در حد سال
۱۹۱۳ م احیا گردید و یك سال بعد تولید
كالاهای صنعتی نسبت به سال ۱۹۱۳ م اندكی
فزونی گرفت. از ۱۹۲۸ م برنامۀ صنعتی
كردن اتحاد شوروی آغاز گشت. در ۱۹۲۹ حدود ۲
هزار مؤسسۀ صنعتی دولتی احداث گردید.
۱۹۲۹ م سال آغاز برنامههای پنج سالۀ صنعتی
كردن اتحاد شوروی بود كه دو برنامۀ آن تا سال
۱۹۳۹ م به انجام رسید، ولی برنامۀ سوم
به سبب جنگ و حملۀ ارتش آلمان به اتحاد شوروی متوقف ماند. در آستانۀ جنگ
تولیدات صنعتی اتحاد شوروی نسبت به سال
۱۹۱۳ م ۷ / ۷ برابر شد (همان، XXIV(2) / 205).
طی سالهای اجرای برنامههای اول و دوم توجه زیادی
به صنایع سنگین معطوف گردید. صنایع مزبور عبارت بودند از
اتومبیلسازی، تراكتورسازی، ماشینسازی، تولید
برق، همواپیماسازی و صنایع نظامی و شیمیایی.
از ۱۹۴۲ م به صنایع جنگی اتحاد شوروی
توجه خاصی مبذول شد، به گونهای كه تولید سلاحهای جنگی
در ۱۹۴۳ م نسبت به ۱۹۴۰ م حدود
۹ / ۲ برابر شد (همانجا). از سال ۱۹۴۶ م
برنامۀ پنج سالۀ چهارم آغاز گردید و در ۱۹۵۰ م تولیدات
صنعتی اتحاد شوروی ۷۲٪ فزونتر از سال
۱۹۴۰ م شد. تا پایان برنامۀ پنج سالۀ ششم
در ۱۹۶۰ م تولید چدن در اتحاد شوروی، به
۸ / ۴۶ میلیون تن و فولاد به ۳ /
۶۵ میلیون تن رسید. میزان استخراج زغال سنگ
۴ / ۳ برابر، نفت ۶ / ۷ برابر، گاز حدود ۱۴
برابر، تولیدات صنایع فلزسازی ۷ برابر و تولیدات
صنایع شیمیایی و پتروشیمی ۴ /
۸ برابر شد. در ۱۹۷۵ م سهمی كلی صنایع
شوروی نسبت به سال ۱۹۶۲ م حدود ۲ / ۲
بار افزایش یافت (همان، XXIV(2) / 200). تولید نیروی
برق طی سال ۱۹۷۵ م در اتحاد شوروی به
۰۳۹‘۱ میلیارد كیلووات ساعت رسید
كه حدود ۶۴۰ میلیارد كیلووات ساعت آن فقط در
جمهوری فدراتیو روسیه تولید میشد. در
۱۹۷۵ م در اتحاد شوروی تولید چدن به
۱۰۳ میلیون تن، فولاد ۳ /
۱۴۱ میلیون تن، شمش فلز ۱۱۵ میلیون
تن و تولید لولههای فولادی به ۱۶ میلیون
تن رسید (همان، XXIV(2) / 210-211).
در اتحاد شوروی ارتباطات و حمل و
نقل عمدتاً از طریق راهآهن ناوگان دریایی و رودخانهای
صورت میگرفت. در ضمن، اتومبیل، هواپیما و لولههای
نقاله نیز مورد استفاده بودند. طول راههای آهن شوروی در
۱۹۷۵ م حدود ۳۰۰‘۱۳۸
كم بوده است (همان، XXIV(2) / 229)؛ ۲ / ۶۲٪ مجموع حمل و
نقل این كشور از طریق راهآهن انجام میگرفت. از مجموع خطوط آهن
شوروی ۹۰۰‘۳۸ كم الكتریكی است.
در ۱۹۷۵ م میزان حمل مسافر از طریق راهآهن
۰۰۰‘۵۰۰‘۴۷۰‘ ۳ نفر
بوده است (همان، XXIV(2) / 228-229). حمل و نقل رودخانهای نیز در اتحاد
شوروی پیشرفت قابل ملاحظهای داشت كه باید آن را حاصل
وجود رودهای بزرگ قابل كشتیرانی بهویژه در جمهوری
فدراتیو روسیه دانست. طول راههای آبی داخلی مورد
استفاده تا سال ۱۹۷۵ م حدود
۴۰۰‘۱۴۵ كم بوده است (همان، XXIV(2) / 231).
حدود ۳ / ۴٪ مجموع حمل و نقل کشور از طریق رودخانهها
صورت میگیرد. کشتیرانی در دریاها نیز یکی
از وسایل عمدۀ ارتباط در کشور شوروی است. ۱ / ۱۴٪ مجموع
حملونقل این کشور از طریق دریا انجام میگیرد.
۹۰٪ از حملونقل دریایی این كشور در
خدمت بازرگانی خارجی قرار داشت. ۵ / ۶٪ مجموع حمل
ونقل در اتحاد شوروی از طریق اتوموبیل مصورت میپذیرفت
(همان، XXIV(2) / 228, 231).
جادههای اصلی و عمدۀ كشور
اینهاست: مسكو ـ مینْسْك ـ برِست؛ مسكو ـ خاركُف ـ سیمفِروپُل؛
خاركف ـ رُستوف ـ نُوُرُسیسْك؛ مسكو ـ لنینگراد (سنپترزبورگ)؛ كیف
ـ لؤف؛ مسكو ـ گوركی؛ مسكو ـ وُرُنِژ ـ رستوف؛ لنینگراد ـ اُدِسا. در
۱۹۷۵ م تولید كامیون در اتحاد شوروی
۷۰۰ هزار و اتوموبیل سواری
۰۰۰‘۲۰۰‘۱ بوده است (همان، XXIV(2) / 233).
حملونقل هوایی در شوروی در ۱۹۷۵ م
حدود ۱٪ مجموع حمل و نقل كشور را تشكیل میداده است. از
وسایل دیگر انتقال، لوله است. بیش از ۹۰ درصد نفت
استخراج شده در شوروی از طریق لوله به نقاط مختلف كشور منتقل میشده
است (همان، XXIV(2) / 228).
در اتحاد شوروی جمعاً
۱۹ فرهنگستان وجود داشته است كه عمدهترین آنها فرهنگستان علوم
اتحاد شوروی است. این فرهنگستان به فرمان پتر اول در
۱۷۲۴ م در پترزبورگ تأسیس گردید و از
۱۸۳۶ م به نام آكادمی امپراتوری سنپترزبورگ
نامیده شد. از فوریۀ ۱۹۱۷ نام آن به آكادمی علوم روسیه
تغییر یافت و از ۱۹۲۵ م آكادمی
علوم اتحاد شوروی نام گرفت (همان، I / 321). اغلب فرهنگستانهای
جمهوریهای شوروی كه پس از انقلاب و در دوران حاكمیت شوروی
تأسیس شدند، شعبههایی از فرهنگستان علوم اتحاد شوروی
بودند كه بعدها تا اندازهای استقلال یافتند و به نام آكادمیهای
مستقل جمهوریها نامیده شدند، ولی فرهنگستان علوم اتحاد شوروی
همچنان به صورت مركزی باقی ماند. تا آخر سال
۱۹۷۵ م شمار مؤسسات، انستیتوها، اعضای پیوسته
و وابسته و نیز شمار كارمندان علمی آكادمیهای مركزی
و جمهوریهای اتحاد شوروی به شرح جدول ۷ بوده است.
مؤسسات و انستیتوهای علمی
ـ پژوهشی متعددی در اتحاد شوروی سابق وجود داشته كه از آن جملهاند:
علوم طبیعی، ریاضیات، اخترشناسی، فیزیك،
فلزشناسی، مغناطیس، فیزیك نظری، فیزیك
نوری، مولكولها و اسپكتروسكپی، فیزیك هستهای، اشعۀ كیهانی،
كوانتوم، پلاسما، آكوستیك، مكانیك (مكانیك عمومی، مكانیك
مایعات، گازها و اجسام سخت)، شیمی، فیزیك و شیمی،
شیمی آلی، شیمی ارگانیك، زمینشناسی،
جغرافیای طبیعی، ژئومورفولوژی، اقلیمشناسی،
ژئوكریولوژی، جغرافیای خاك، بیوژئوگرافی،
ژئودوزی، نقشهبرداری، هواشناسی، اقیانوس شناسی،
شناسایی لایههای زمین، نفت، سنگشناسی، ژئوشیمی،
ژئوفیزیك، هیدرولوژی (آبشناسی)، زیستشناسی،
فیزیولوژی انسان و جانوران، فیزیولوژی گیاهان،
گیاهشناسی، میکروبیولوژی، پالئونتولوژی (دیرینهشناسی
ـ فسیلشناسی)، بیوشیمی و زیست شناسی
مولكولی، بیوفیزیك، ژنتیك، خاكشناسی، دانش
كشاورزی، آبیاری، دامپزشكی، مكانیزاسیون
كشاورزی، پزشكی، ژنتیك اپیدمیولوژی، پزشكی
نظری، پزشكی كلینیكی، علوم فنی، تكنیك
هواپیما و هواپیماسازی، موشكسازی، انرژتیک، نیروگاههای
حرارتی و هستهای، تأسیسات ژئومتریک، الكتروتكنیك،
الكترونیك، رادیوتكنیك و ارتباطات الكترونی، سیبرنتیك،
تكنولوژی تولید ماشین، فلزشناسی، علوم اجتماعی،
فلسفه، روانشناسی، تاریخ، مردمشناسی و نژادشناسی،
باستان شناسی، اقتصاد، جغرافیای اقتصادی، حقوق، علوم تربیتی،
زبانشناسی، ادبیات، هنر، موسیقی، تئاتر و سینما
(همان، XXIV(2) / 283-399).
در زمینۀ آموزش و پرورش
شمار مدارس ابتدایی، متوسطۀ كامل و غیركامل و
آموزشگاههای اتحاد شوروی در سال تحصیلی
۱۹۷۵-۱۹۷۶ م حدود
۱۶۷ هزار و جمع كل دانشآموزان
۰۰۰‘۸۰۰‘۴۸ بود (همان، XXIV(2) / 406).
در همین سال شمار مدارس عالی و شمار دانشجویان و هنرجویان
جمهوریهای اتحاد شوروی به شرح جدول ۸ بوده است (همان، XXIV(2) / 409).
در ۱۹۷۵ در
اتحاد شوروی ۹۸۵‘۷ روزنامه جمعاً در
۱۶۸ میلیون نسخه به چاپ میرسید كه از
این شمار ۲۹ روزنامۀ مركزی اتحاد شوروی،
۱۵۶ رزونامه متعلق به جمهوریهای متحد،
۹۵ روزنامه متعلق به جمهوریها و استانهای خودمختار،
۳۰۹ روزنامۀ استانی و شهرستانی، ۸۹۹‘۲ روزنامۀ شهری،
۹۳۲‘۲ روزنامۀ محلی و
۹۱۰ روزنامۀ كلخوزی ویژۀ روستاها بودهاند. شمارمجلههای اتحاد شوروی ازجمله مجلههای
سیاسی، اقتصادی، فنی، تخصصی، مركزی و محلی
جمعاً ۸۳۲‘۶ بوده است. سال ۱۹۷۷
م در اتحاد شوروی ۸ شبكۀ تلویزیونی و ۸ شبكۀ رادیویی
وجود داشت. در اتحاد شوروی جمعاً
۱۳۰‘۱۳۵ باشگاه و ۳۵۰ هزار
كتابخانۀ بزرگ و كوچك در مقیاس سراسری، جمهوریها، استانها،
شهرستانها، شهرها، بخشها، قصبهها و روستاها به صورت عمومی و تخصصی
وجود داشت (همان، XXIV(2) / 414, 417, 419-421).
شمار موزههای عمومی و تخصصی
اتحاد شوروی جمعاً ۲۹۵‘۱ تخمین زده شده است
(همان، XXIV(2) / 423). تئاتر، سینما، اپرا و باله نیز
ازجمله دستاوردهای اتحاد شوروی در سالهای
۱۹۱۷-۱۹۹۱ م بوده است.
مآخذ
آكینر، شیرین، اقوام
مسلمان اتحاد شوروی، ترجمۀ محمد حسین آریا، تهران، ۱۳۶۷ ش؛
آوترخانُف، ع.، اسرار مرگ استالین، ترجمۀ عنایتالله
رضا، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ خروشچف، نیكیتا، خاطرات،
ترجمۀ ابراهیم یونسی، ۱۳۶۹ ش؛ دایرةالمعارف
فارسی؛ دربیشایر، یان، تحولات سیاسی در اتحاد
شوروی، ترجمۀ هرمز همایونپور، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ روتیچ،
ن.، حزب كمونیست شوروی بر سریر قدرت، ترجمۀ فتحالله دیدبان،
تهران، ۱۳۵۶ ش؛ سن پیر، میشل، سرگذشت خاندان
رُمانف، ج ۱، ترجمۀ محمدعلی معیری، دانشگاه تهران، ج ۲ و ۳،
ترجمۀ عیسی بهنام، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ شوپ، دیوید،
لنین بدون نقاب، ترجمۀ محمد بامداد، تهران، انتشارات هفته؛ كالیستوف، د. پ. و دیگران،
تاریخ روسیۀ شوروی، ترجمۀ حشمتالله كامرانی، تهران،۱۳۶۱ ش؛ كوریاكوف،
میخائیل، تاریخ گویای دوران انقلاب اكتبر شوروی،
ترجمۀ فتحالله دیدبان، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ گورباچف،
میخائیل، پراسترویكا، ترجمۀ عبدالرحمان
صدریه، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ لنین، آثار منتخبه،
مسكو، ۱۹۵۲-۱۹۵۳ م؛ مدودف، روی
آ. و ژورس آ. مدودف، نیكیتا س. خروشچف، سالهای حاكمیت،
ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ مرای،
تیبور، انقلاب مجارستان، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ منشور
گركانی، م. ع.، سیاست دولت شوروی در ایران از
۱۲۹۶ تا ۱۳۰۶، تهران،
۱۳۲۶ ش؛ ویلر، حبسی و دیگران، جغرافیای
عمومی جهان، ترجمۀ ابوطالب صارمی، تهران، ۱۳۴۰ ش؛ یوسف
اف، فلیكس، خاطرات (مرگ راسپوتین)، ترجمۀ عنایتالله
رضا، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ نیز:
Avtorkhanov, A., The Empire of the
Kremlin, Garmisch, 1988; id, Silia i bessilie Brezhneva, Frankfurt, 1979;
Benigsen, Aleksandr, Musulmane v SSSR, Paris, 1983; Berdyaev, Nikolai, Istokii
smisl Russkogo Kommunizma, Paris, Umsa-Press; BSE2; BSE3; GSE; Istoriya
Kommunisticheskoĭ partii Sovetskogo Soyuza, Moscow, 1970; Krtkaya Geograficheskaya
Entsiklopediya, Moscow, 1960-1962; Kratkaya istoriya SSSR, ed. Samsonov,
Moscow, 1983; Materiali plenuma tsentralnogo komiteta KPSS, 16 iyunya 1986,
Moscow, 1986; ibid, 27-28 yanvarya 1987; Sovetskaya Istoricheskaya
Entsiklopediya, Moscow, 1968-1971; Sovetskii Entsiklopedicheski Slovar, ed. A.
M. Prokhorov, Moscow, 1987; Zemtsov, Ilya, Andropov: Politicheskie dilemmi i
borba za vlast, Jerusalem, 1983.