responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 942

چوواش


نویسنده (ها) :
عنایت الله رضا
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 26 آذر 1398
تاریخچه مقاله

چوواش، مردمی که در جمهوری خودمختار چوواش واقع در مرکز بخش اروپایی جمهوری فدراتیو روسیه سکنا دارند.
گروههایی از مردم چوواش ــ یا به گفتۀ خودشان چاواش ــ جز از جمهوری مذکور، در جمهوریهای خودمختار تاتارستان و باشقیرستان و نیز در استانهای کوی بیشف و ساراتف روسیه زندگی می‌کنند («دائرةالمعارف بزرگ ... »، XXIX / 240). شمار چوواشهای ساکن جمهوری خودمختار چوواش و دیگر نواحی روسیه را طبق آمار 1970م / 1349ش، حدود 400‘694 تن (همان، XXXIX / 239) و در آمار 1989م / 1368ش، 600‘ 773‘1 تن نوشته‌اند. از این مجموعه 8 / 50٪ در خارج از جمهوری خودمختار چوواش سکنا داشته‌اند («چوواش»، npn.).
شمار جمعیت درون جمهوری خودمختار چوواش در آمار 1970م، 000‘224‘1 تن بوده است که از این شمار 000‘219 تن روس، 200‘36 تن تاتار، 000‘21 تن از مردم موردوا، 000‘45 تن اوکراینی، 000‘21 تن از مردم ماری، و باقی از دیگر اقوام بوده‌اند («دائرةالمعارف بزرگ»، XXIX / 240). بنابر آمار 2010م / 1389ش شمار جمعیت جمهوری خودمختار چوواش به 379‘ 273‘1 تن افزایش یافت. از این مجموعه 68٪ چوواش، 7 / 26٪ روس، 7 / 2٪ تاتار، 4 / 1٪ موردوا، و باقی از دیگر اقوام بوده‌اند. تراکم جمعیت نیز 4 / 69 تن در هر کمـ 2 است («فرهنگ ... »، npn.؛ «جمهوری چوواش»، npn.).
جمهوری خودمختار چوواش سرزمینی است به مساحت 300‘ 18 کمـ 2 که در کرانۀ راست رود ولگا میان دو رود سورا و سویاگ واقع شده است. این جمهوری در غرب با استان نیژگورود، در شمال با جمهوری ماری اِل، در شرق با جمهوری تاتارستان، در جنوب با استان اولیانف، و در جنوب غربی با جمهوری موردوا هم‌مرز است («دائرةالمعارف چوواش»، npn.).
سرزمین چوواش شامل دشتی است که عمده‌ترین بلندیهای آن از سطح دریا 175 تا 227 متر است. زمستانهای چوواش سرد، و تابستانهای آن ملایم است. میزان سرما به °46- و میزان گرما گاه به °39+ سانتی‌گراد می‌رسد (همانجا). میانگین برودت هوا در ژانویه °7 / 12- و میانگین گرمای هوا در ژوئیه °30 / 19+ سانتی‌گراد است. میزان بارندگی سالیانه نیز حدود 400-500 میلی‌متر است («دائرةالمعارف بزرگ»، همانجا) که گاه به 700 میلی‌متر می‌رسد («دائرةالمعارف چوواش»، همانجا).
انجماد خاک در نواحی شمالی چوواش تا عمق یک متر، و در نواحی جنوبی به 80 تا 90 سانتی‌متر می‌رسد. و پوشش برف تاچند ماه ادامه دارد. میزان رطوبت در ماههای دسامبر و ژانویه / آذر و دی 80-90٪ و در ماههای مه و ژوئن / اردیبهشت و خرداد 60٪ است. در 1210ق / 1795م، 49٪ اراضی چوواش پوشیده از جنگل بود، ولی این رقم امروزه به 32٪ کاهش یافته است («دائرةالمعارف بزرگ»، همانجا).
مهم‌ترین رودهای چوواش در محدودۀ مرزهای آن جمهوری جریان دارند. رود ولگا بزرگ‌ترین رودی است که 127 کمـ آن در مرزهای شمالی جمهوری چوواش جریان دارد. رودخانه‌های کوچک و بزرگ بسیاری در سرزمین چوواش به این رود می‌پیوندند. در این جمهوری 365‘2 رودخانۀ کوچک جریان دارند. رودهای سورا، سیویل و آنتیش از مهم‌ترین رودهای چوواش‌اند (همانجا؛ «دائرةالمعارف چوواش»، npn.). شمار دریاچه‌های چوواش را 750 تخمین زده‌اند (همانجا).
مرکز جمهوری چوواش شهر چبوکساری است که جمعیت آن را در 2004م / 1383ش حدود 700‘ 453 تن نوشته‌اند. در نزدیکی آن شهر، شهرِ دیگری به نام نووچبوکساری (چبوکساری جدید) بنا شد که جمعیت آن در همان سال 600‘125 تن محاسبه شده است. شهرهای دیگر جمهوری چوواش عبارت‌اند از: آلاتیر، مارینسک، پوساد، سیویل، یادْرین، کاناش، شومِرلیا و کازلوفکا («دائرةالمعارف بزرگ»، همانجا).

تاریخ

محققان وجود انسان در سرزمین چوواش را از حدود 80 هزار سال قبل تخمین زده‌اند. در اواخر دورۀ کهن سنگی گروههایی در این اراضی می‌زیستند که تابع نظام مادر‌سالاری بودند. از عهد نوسنگی (هزاره‌های 4 و 3ق‌م) گروههایی از قبایل فینوـ اوگُری در اراضی اطراف مسیر وسطای رود ولگا جای گرفتند. در هزارۀ 2 ق‌م انتقال افراد به جامعۀ پدرسالاری در همان محدوده آغاز شد. قبایل فینو ـ اوگری در هزارۀ نخست ق‌م به شکار، صید ماهی و سپس دام‌پروری و کشاورزی روی آوردند (همان، XXIX / 239).
دربارۀ منشأ قوم چوواش نظرهای متفاوتی وجود دارد، ولی بیشتر محققان بر این نظرند که نیاکان مردم چوواش در هزارۀ نخست ق‌م از آسیای مرکزی به اراضی مسیر وسطای رود ولگا کوچ کردند و جناح غربی طوایف هون را تشکیل دادند. در سده‌های 4 و 3ق‌م از گروه چوواش با نام بلغار و سوواز (سووار) یاد شده است. اینان که در دامنۀ جبال هندوکش می‌زیستند، در اوایل سده‌های میلادی راه حرکت به سوی غرب را در پیش گرفتند و در سده‌های 2 و 3م به اراضی شمال قفقاز رسیدند. چند سده مجاورت در کنار اسکیتها (سکاها)، سرمتها و آلانهای ایرانی‌زبان ــ کـه از اخلاف اقوام هندوایرانی بودند ــ در غنای فرهنگی بلغارها و سووارها مؤثر افتاد؛ درنتیجه به شیوۀ زندگی ایرانی و پذیرش آیین زردشتی روی آوردند، چنان‌که فرهنگ ایرانی در پوشاک، کلاه، زینت آلات و نگاره‌های آنان مشهود است («دائرةالمعارف چوواش»، همانجا).
مطابقت دانسته‌های زبان‌شناسی با داده‌های تاریخی این استنباط را پدید می‌آورد که چوواشها بازماندگان نخستین گروه کوچندگانی بوده‌اند که از آسیای مرکزی به اروپا آمدند. عمده‌ترین این گروه هونها بودند (بارتولد، V / 456, 578-579). گومیلف چوواشها را از بازماندگان هونهای غربی می‌داند که باقی‌ماندۀ آنان پس از شکست در برابر لشکریان روم شرقی، توسط بلغارها به اراضی شمالی رانده شدند و اسلاف چوواشها را تشکیل دادند و در سالهای 30-60 سدۀ 7م دولت بلغارها تأسیس یافت (ص 100). در سالهای دهۀ 70 سدۀ 7م بلغارها به اراضی اطراف رودهای ولگا و کاما کوچ کردند. سووارها به اراضی شمال داغستان رفتند و حکومتی در آنجا بنیاد نهادند که تا سالهای دهۀ 30 سدۀ 8 م تابع خاقانات خزر بود («دائرةالمعارف چوواش»، npn.).
حمله‌های پی‌درپی عربها بر ضد خزران میان سالهای 114-117ق / 732-735م به فرماندهی مسلمة بن عبدالملک، و پس از او مروان بن محمد، به شکست و هزیمت خزران و فتح شهرها و استحکامات دربند، بلنجر، سمندر و سریر در داغستان، و تسلیم شاهان طبرسران و دژ لکز و شاهان شروان، لیزان، فیلان، خرشان، مسکوت (مسقط) و دیگر نواحی انجامید (بلاذری، 272- 278؛ نیز نک‌ : «دائرةالمعارف چوواش»، npn.). با شکست و هزیمت خزران سووارها (چوواشها) نیز اراضی شمال داغستان را ترک گفتند و به محدودۀ مسیر وسطای رود ولگا رفتند و در منطقۀ جنوب سرزمین بلغارهای ولگا مستقر شدند و بخشی از اراضی کنار رودهای ولگا و کاما را به خود اختصاص دادند (همانجا؛ آکینر، 70).
احمد بن فضلان در محرم 310 / مۀ 922 هنگامی که از سرزمین اسلاوها (صقلاب) دیدن کرد، نوشت که فرمانروای صقلاب عازم رود جاوشیر (گاوشیر)، یکی از شاخه‌های رود کاما شد و طی اقامت به دنبال قبیله‌ای به نام سووار فرستاد و دستور داد همراه او حرکت کنند. قبیلۀ مذکور از فرمان سر باز زدند؛ شاه مخالفان را تهدید کرد و سرانجام آنان تسلیم شدند (ص 140؛ نک‌ : دهان، 25). در نسخۀ اصلی رسالۀ ابن فضلان نام قبیلۀ مذکور «سُوان» آمده است که گمان می‌رود خطای کاتب باشد. گروهی از خاورشناسان آن را «سوواز» خوانده‌اند و برآن‌اند که سووار یا سواز صورتی دیگر از نام چوواش یا چاواش است («دائرةالمعـارف بزرگ»، XXIX / 239؛ نیز نک‌ : طباطبایی، 146، حاشیۀ 3) که آکینر (همانجا) آن را سوواس و ساواس آورده است. محمود کاشغری سووار یا سخسین را شهری نزدیک بلغار دانسته، ولی از چوواش نامی نبرده است (1 / 365).
چوواشها از دیدگاه نژادشناسی مخلوطی از عناصر اروپایی و مغولی هستند. به نظر بسیاری از محققان، بلغارهای ساکن حوالی رودهای ولگا و کاما در تشکل قومی چوواشها مؤثر بوده‌اند، زیرا اینان (سووارها / چوواشها) در کوچ بزرگ بلغارها به این اراضی شرکت داشتند و از زمرۀ کوچندگان بودند. در سده‌های 7- 8 ق / 13-14م با هجوم مغول و تاتار به اراضی اطراف رودهای ولگا و کاما، بلغارهای ساکن این نواحی درهم شکسته، و پراکنده شدند و جای آنها را اقوام نیرومند ترکی‌زبان گرفتند. در اواسط سدۀ 9ق / 15م منطقۀ محل سکونت چوواشها به صورت بخشی از محدودۀ خانات غازان درآمد. در این دوره تشکل قومی چوواشها آغاز گردید و آنها به دو گروه عمدۀ علیا (ویریال) و سفلا (آناتری) بخش شدند. در اراضی حدفاصل میان این دو گروه، گروه دیگری از چوواشها با نام آنات اِنچی سکنا داشتند که از دیدگاه زبانی به گروه ویریال، و از نظر شیوۀ زندگی به گروه آناتریها نزدیک بودند.
چوواشها کشاورزی و صنعت را از بلغارها آموختند («دائرةالمعارف بزرگ»، همانجا). سووارها (چوواشها) از سالهای 60 سدۀ 7م تا سالهای 30 سدۀ 8 م وابستۀ خاقانات خزر بودند. آنان پس از حملۀ اعراب در سالهای 732-737م ناگزیر از ترک داغستان شدند و به سوی بلغارهای کرانۀ ولگا روی آوردند («دائرة المعارف چوواش»، npn.). با پذیرش اسلام از سوی بلغارها در سدۀ 3ق / 9م گروههایی از چوواشها نیز به دین اسلام روی آوردند (آکینر، 70-71). گمان می‌رود گروههایی از قوم چوواش که نزد روسها بت‌پرست به شمار می‌آمدند، پیش از این تاریخ با اسلام آشنایی داشتند، زیرا دعاهای این قوم با واژۀ «بسمل» آغاز می‌شد که کوتاه‌شدۀ کلمۀ «بسم‌اللّٰه» است. دیگر از واژه‌های دینی چوواشها واژۀ پیخامبر است که باید تصحیفی‌ از واژۀ پارسی پیامبر(پیغمبر) باشد. واژۀ دیگر در ادعیۀ چوواشها «کیرمت» برگرفته از کلمۀ عربی «کرامت» است (بارتولد، V / 520).
در 104ق / 722م لشکریان عرب به سرداری جراح بن عبدالله حکمی ولایت و شهر بلنجر را گشودند (یعقوبی، 2 / 313). طبری می‌نویسد: در 105ق عربها بر بسیاری از دژها و گذرگاههای بلنجر دست یافتند (7 / 21)، اما این پیروزی دیری نپایید. در 112ق خزران با سپاهی بزرگ که شمار آن را 300 هزار تن نوشته‌اند، بر لشکریان عرب تاختند و بر آنان غلبه کردند؛ ولی پیروزی خزران نیز دوام نداشت (ابن اثیر، 5 / 159-162؛ دانلپ، 69). جنگهای عربها و خزران چند سال ادامه یافت که عمده‌ترین و قطعی‌ترین آنها در فاصلۀ سالهای 114-117ق / 732-735م روی داد. عربها تا البیضاء (شهر سفید) در مصب رود ولگا پیش رفتند، ولی دورترین نقطه‌ای که تصرف کردند، شهر سمندر بود (همو، 77).
از سدۀ 4 تا اوایل سدۀ 7ق / 10-13م از امتزاج قبایل سووار و بلغار تشکل جدیدی از مردم چوواش و بلغار در منطقۀ بلغارهای ساکن اطراف رودهای ولگا و کاما پدید آمد. این منطقه در دهۀ 30 سدۀ 7ق از سوی مهاجمان مغول و تاتار مسخر گشت و از 638ق / 1241م مردم این سرزمین تابعیت اردوی زرین را گردن نهادند. پس از هجوم لشکریان مغول و تاتار گروهی از مردم مختلط بلغـار ـ چـوواش بـه نـواحی شمـالی و سـرزمین کنـونی چـوواش مهـاجرت کـردند و بـا گـروهی از مردم فینو ـ اوگری درآمیختند؛ در نتیجه تشکل جدیدی از مردم چوواش در سدۀ 9ق / 15م پدید آمد («دائرةالمعارف بزرگ»، XXIX / 240).
برخی از مؤلفان نفوذ اسلام در میان این گروه از مردم را مربوط به دورۀ حاکمیت اردوی زرین نوشته‌اند، ولی از نوشتۀ ابن‌فضلان چنین برمی‌آید که سووارها (سووازها) به اطاعت از شاه صقالبه اسلام آوردند (ص 140-141). این نکته را در نوشتۀ ابوریحان بیرونی نیز (ص 48- 49) می‌توان مشاهده کرد. وی ضمن بحث پیرامون مردم اقلیمهای پنجم و ششم و حوالی سد یأجوج و مأجوج می‌نویسد: «ما امتی مسلمان که از ممالک اسلامی منقطع باشند، جز بلغار و سُوار نمی‌شناسیم» (همانجا).
از نوشته‌های ابن‌فضلان و بیرونی می‌توان دریافت که نفوذ اسلام در محدودۀ بلغار و سووار مسبوق به سابقه بوده است. ظاهراً چوواشها پس از 638 ق و آغاز حکومت اردوی زرین به صورتی جمعی اسلام را پذیرا شدند («دائرةالمعارف چوواش»، npn.). با سقوط دولت اردوی زرین در اوایل سدۀ 9ق / 15م، خانات غازان جایگزین اردوی زرین شدند. در این سده چوواشها به همراه دیگر اقوام آن سرزمین تابعیت خانات غازان را گردن نهادند («دائرةالمعارف بزرگ»، همانجا). در 959ق / 1552م خانات غازان با حملۀ روسها به رهبری ایوان مخوف منقرض شدند. طی این ماجرا چوواشها که گرفتار فشار و ستم خانات غازان بودند، سپاهیان روس را در جنگ با خانات غازان و تصرف سرزمین آنان از سوی روسها یاری کردند (همانجا). از آن پس چوواشها تابعیت روسیه را گردن نهادند و به پرداخت خراج (به زبان چوواشی: یاساق) ملزم شدند و رفته‌رفته به رعایای بی‌چیزی بدل گشتند که دست از کشاورزی، پیشه‌وری، پرورش دام و زنبور عسل کشیدند و برده‌وار در صنایع چوب‌بری و ساختن زورق به کار پرداختند. همین امر سبب شد چوواشها سرزمین خود را ترک گویند و در جست‌وجوی کار در دیگر نواحی پراکنده شوند. گروه اندکی از آنان به سرزمین عثمانی در آسیای صغیر مهاجرت کردند، ولی گروههای بیشتری به استانهای اطراف رفتند (آکینر، 71). همین عامل سبب شد که پس از تأسیس جمهوری خودمختار چوواش نتوانند در یک سرزمین گردهم آیند. در سده‌های 11-12ق / 17- 18م گروههایی از این مردم به سیبری، و در سدۀ 13ق / 19م به آسیای مرکزی کوچ کردند («دائرةالمعارف بزرگ»، XXIX / 239).
پس از سقوط خانات غازان در 959ق، مردم چوواش برضد حکومت روس سر به شورش برداشتند که تا 964ق / 1557م ادامه یافت و به شکست شورشیان انجامید («دائرةالمعارف چوواش»، همانجا). در این زمان دولت روسیه سیاست مسیحی کردن اجباری اقوام غیرروس را که اغلب مسلمان بودند، در پیش گرفت. اجرای این سیاست حاصل اندیشه‌های یک اسقف روسی به نام فیلوفی بود که در نیمۀ نخست سدۀ 10ق / 16م می‌زیست. پس از سقوط امپراتوری روم شرقی که بزرگ‌ترین دولت مسیحی ارتدکس جهان بود، از سوی اسقف فیلوفی این اندیشه پدید آمد که اکنون دولت مسکو یگانه دولت ارتدکس مسیحی جهان است و مردم روسیه تنها ناقلان و مبشران مسیحیت ارتدکس در جهان‌اند. اسقف فیلوفی دولت مسکو را «روم سوم» نامید و طی نامه‌ای به ایوان سوم تزار روسیه، دولت روس را روم سوم و سرزمین مقدس و جامع همۀ مجموعه‌ها و کمالات در سراسر گیتی خواند.
اندیشۀ روم سوم به پایگاه ایدئولوژی دولت روسیه بدل گشت. کلیسای مسیحی روس، رنگ ملی به خود گرفت و در دولت تزاری روسیه دین و حکومت به هم درآمیخت و در مردم روسیه حالتی مشابه روحیات قوم یهود در روزگار باستان پدید آمد و مسیحی کردن به سیاست دولت روسیه بدل گشت (بردیایف، 9-10). اجرای این سیاست موجب تحمیل اجباری مسیحیت به اقوام غیرمسیحی به‌ویژه مسلمانان روسیه، شبه جزیرۀ کریمه (قوم)، قفقاز و آسیای مرکزی گردید. جنگهای روس و عثمانی نیز بر شدت خشونت دولت روسیه افزود، زیرا روسها مسلمانان را عاملان دولتهای بیگانه می‌شمردند و چوواشها نیز از این قاعده مستثنا نبودند. در متون روسی سیاست مسیحی کردن چوواشها و دیگران چنین تعبیر شده است: «چوواشها از اسلام تاتارها، رهایی یافتند» («دائرةالمعارف چوواش»، npn.).
سیاست مسیحی کردن اجباری مسلمانان و اقوام غیرمسیحی تابع امپراتوری روسیه تا اواسط سدۀ 12ق / 18م ادامه یافت (همان، نیز آکینر، همانجاها)؛ ولی به سبب شورشهای پی‌درپی، ناگزیر از سالهای 70 سدۀ 19م مسیحی کردن اقوام غیرمسیحی جنبۀ صوری به خود گرفت (همو، 71؛ «دائرةالمعارف چوواش»، npn.)؛ ولی این سیاست درمورد چوواشها رعایت نشد. در نظام سرواژ روسیه، چوواشها به صورت رعایای دولت درآمده بودند. قانون لغو نظام سرواژ که در 1278ق / 1861م اعلام گردید، درمورد چوواشها نتیجه‌ای نبخشید. فشار برای پذیرش اجباری مسیحیت ارتدکس همراه با روسی کردن اقوام غیر روس در سراسر روسیه همچنان ادامه یافت. گروهی از مردم چوواش که زیر سیطرۀ حکومت تزاری بودند، ناگزیر تغییر کیش دادند و مسیحیت را پذیرفتند؛ اما در سدۀ 13ق / 19م بار دیگر به اسلام روی آوردند. در 17 آوریل 1905 دولت روسیه بیانیه‌ای دربارۀ آزادی مذهب در روسیه انتشار داد. در نتیجه گروه بسیاری از چوواشها به دین اسلام بازگشتند و آشکارا به ادای تکالیف شرعی پرداختند. مسلمانان چوواش در محدودۀ مرکز روحانیِ بخشِ اروپایی روسیه قرار دارند که شهر اوفا مرکز آن است (آکینر، همانجا).
در 874 ق / 1469م بنای استحکامات، دژ و شهر چبوکساری آغاز شد که رفته‌رفته گسترش یافت و به مرکز اداری جمهوری خودمختار چوواش بدل گشت («دائرةالمعارف بزرگ»، XXIX / 240). در سده‌های 10-11ق / 16-17م چوواش توسط دستگاه حکومت روسیه در غازان اداره می‌شد. فشار بر مردم چوواش موجب بروز شورشهایی گردید که از سدۀ 16 تا سدۀ 19م ادامه یافت. عمده‌ترین شورشهای روسیه در سالهای 1078-1082ق / 1667-1671م به رهبری استپان رازین، و دیگری در سالهای 1187- 1189ق / 1773-1775م به رهبری پوگاچف موجب برانگیختن مردم چوواش برای بروز شورشهایی شد که در سراسر سدۀ 13ق / 19م ادامه یافت، زیرا الغای نظام سرواژ برای مردم چوواش و روستاییان آن سرزمین ثمر و نتیجۀ مطلوبی به بار نیاورد (آکینر، همانجا).
در سدۀ 19 و اوایل سدۀ 20م نیز چند شورش برضد دولت روسیه در چوواش روی داد که مهم‌ترین آنها شورش مسلحانۀ روستاییان چوواش و ماری در 1258ق / 1842م بود که به جنگ اکرم اف مشهور است. در این شورش حدود 10 هزار تن شرکت داشتند («دائرةالمعارف بزرگ»، همانجا). پس از آن نیز چند شورش در چوواش روی داد که بلوای تابستان 1913م شدیدترین آنها بود (آکینر، همانجا). در سالهای 1905- 1907م و پس از آن مبارزۀ فرهنگی مردم چوواش با استبداد روسیه در راه کسب آزادی قوت گرفت و نخستین نشریۀ چوواش با عنوان خیپر (خبر) انتشار یافت. پیش از آغاز انقلاب اکتبر 1917 در روسیه، جمعیتی به نام «جمعیت ملی چوواش» تأسیس گردید («دائرةالمعارف چوواش»، npn.). در مۀ 1918 نیروهای بلشویک گارد سرخ در شهر چبوکساری مرکز چوواش مستقر شدند و سپس سراسر آن سرزمین را تسخیر کردند.
در سالهای جنگ داخلی روسیه در سرزمین چوواش میان نیروهای متخاصم داخلی ــ از جمله نیروهای گارد سفید و گارد سرخ ــ پیکار در گرفت. مداخله‌گران خارجی و گروههایی از عناصر ملی چوواش نیز در این پیکارها شرکت داشتند. سرانجام بلشویکها پیروز شدند و در 1920م زمام امور چوواش را در اختیار گرفتند (آکینر، همانجا). پس از استقرار نیروهای بلشویک، بنا بر فرمان مورخ 24 ژوئن 1920 شورای کمیسرهای جمهوری فدراتیو روسیه، چوواش به صورت استان خودمختاری از توابع روسیه درآمد و در 1925م / 1304ش جمهوری خودمختار نامیده شد. طی این سالها مردم چوواش دشواریهای بسیاری متحمل شدند. از 1929م جمهوری خودمختار چوواش به تابعیت استان نیژِگورود، و سپس استان گورکی درآمد («دائرةالمعارف چوواش»، npn.). در اواخر سال 1989م / 1368ش در جمهوری خودمختار چوواش نهادی به نام «انجمن مرکزی فرهنگ» تأسیس یافت. در مارس 1991 / فروردین 1369 حزب احیای ملی چوواش، و در اکتبر 1993 / مهر 1372 حزب کنگرۀ ملی چوواش بنیاد گرفت (همانجا).

زبان

دربارۀ زبان چوواشی اختلاف‌نظرهایی وجود دارد؛ برخی از محققان زبان چوواشی را از شاخه‌های زبان ترکی («دائرةالمعارف بزرگ»، XXIX / 245)، و برخی منسوب به زبان بلغاری می‌دانند (آکینر، 74). مؤلفان نخستین سده‌های اسلامی نیز در این باره نظر واحدی ابراز نداشته‌اند. ابوریحان بیرونی (ص 48- 49) ضمن اظهارنظر دربارۀ بلغارها و سووارها (چوواش) می‌نویسد: «اینان به زبانی سخن می‌گویند که آمیزه‌ای از ترکی و خزری است». وی در ادامه می‌نویسد که شواهد خبر مذکور چنین است که گفته شد. از این رو، نباید شناخت حقیقت را از این خبر انتظار داشت (همانجا).
اصطخری می‌نویسد که زبان خزران همانند زبان ترکان نیست و هیچ قوم دیگری آن زبان را نداند (ص 222). ابن حوقل نیز که به قفقاز سفر کرده، مشابهتی میان دو زبان ترکی و خزری نیافته است. وی می‌نویسد: «زبان خزر جز زبان ترکی و فارسی است و با هیچ یک از زبانهای دیگر اقوام مشابهتی ندارد» (2 / 396).
بارتولد بخشی از نظر اصطخری دربارۀ یکی بودن زبان بلغارها و خزران را تأیید می‌کند، ولی این زبان را برای ترکان و فینها نامفهوم می‌شمارد و گمان بسیار دارد که این همان زبانی است که در چوواش باقی مانده است (V / 204). همو می‌نویسد: دلایل تاریخی مؤید آن است که زبان چوواشها برگرفته از زبان هونها ست. زبان هو‌نها با زبانی که اکنون اقوام ترکی‌زبان بدان گفت‌وگو می‌کنند، تفاوت داشت. زبان چوواشها و یاکوتها نیز با زبانی که ترکی‌زبانان بدان سخن می‌گویند، متفاوت است. زبان این دو قوم برگرفته‌ از زبان هونها بوده است که به غرب انتقال یافت. با پیشرفت هونها وا‌ژه‌هایی از زبان آنان به گونۀ مستقیم و یا غیرمستقیم به دیگر زبانها از جمله ترکی و مجاری راه گشود (V / 38).
دانش‌ زبان‌شناسی امکان می‌دهد که از طریق دانسته‌ها گذشتۀ اقوام کوچنده همانندگذشتۀ دیگر اقوام مورد بررسی قرار گیرد. تحقیق پوپ دربارۀ زبان چوواشها در این زمینه شایان دقت است. وی بر آن بود که زبان چوواشها در روزگاری پدید آمد که هنوز گروه زبانهای ترکی شکل نگرفته بود. نیاکان چوواشها پیش از ترکان به اروپا آمدند، زیرا ترکان در سدۀ 6م به اروپا نفوذ کردند. گروهی که پیش از ترکان به اروپا گام نهادند، هونها بودند. از این رو، به خلاف نظر پلیو زبان هونها زبان مغولی نبوده، بلکه این زبان منشأ زبان چوواشها بوده است. شباهت برخی عناصر موجود در زبانهای مجاری و چوواشی مؤید این نظر است (همو، V / 198). گرچه برخی، زبان چوواشها را از گروه زبانهای ترکی دانسته‌اند، ولی این زبان برای اقوام ترک مفهوم نیست (همو، V / 529).
هونهای غربی پس از ورود به غرب آسیا و اروپا بسیاری از مشخصه‌های فرهنگی نیاکان خود را از دست دادند و تحت تأثیر مردم بومی، فرهنگ آنان، ازجمله فرهنگ اوگُرها و سرمتها را پذیرفتند. با این وصف، زبان آنها بر زبان اوگرها که با هونها نزدیک شده بودند، برتری یافت. همچنین، تأثیر زبان اوگرها که اسلاف بلغارها و خزران بودند، بر زبان هونها اندک نبود. نشانه‌های این تأثیر هم‌اکنون در زبان مردم چوواش مشهود است (آرتامونف، 43).
برپایۀ آگاهی از نامهای خوانین بلغار و چند کتیبۀ به‌دست آمده در محدودۀ بلغارهای اطراف رودهای ولگا و دانوب به زبان بلغاری، معلوم شده است که زبان بلغارها به زبان کنونی چوواش نزدیک بوده است. برخی برآن‌اند که این زبان ازگروه زبانهای ترکانِ غربی متعلق به اوغوزها (غزان) و پچناگها بوده، و از گروه زبانهای ترکانِ شرقی، ازجمله زبان اویغورها نبوده است (همو، 115). زبان کنونی چوواش به خلاف زبانهای ترکی معاصر دارای وضعی منزوی است. نزدیکی زبان چوواش به زبان بلغارهای اطراف رود ولگا این تصور را پدید آورده است که برخی از محققان چوواشها را از بازماندگان بلغارهای اطراف رود ولگا به‌شمار آورند. جز از زبان‌ بلغاری، در زبان چوواشها وام‌واژه‌هایی از زبانهای اسلاوی و فینو ـ اوگری وجود دارد. ویژگیهایی در پیوند با زبان مغولی تونگوزی نیز در زبان چوواشها مشهود است.
گروهی از زبان‌شناسان از اینکه زبان چوواش را در طبقه‌بندی زبانهای ترکی قرار دهند، تردید دارند. زبان چوواشی دارای گویشهای متعددی است که آنها را به دو بخش عمدۀ آناتری (سفلا) و ویریال (علیا) تقسیم کرده‌اند. گویش سفلا در جنوب پیوندگاه دو رود کاما و ولگا، و گویش علیا در شمال و ارتفاعات کرانۀ ولگا رایج است (آکینر، 74-75). چوواشها در گذشته فاقد خط و کتابت بودند. پیش از حکومت روسیه بر سرزمین چوواش، هیچ اثر مکتوبی از زبان قوم مذکور به دست نیامده است. در نیمۀ دوم سدۀ 12ق / 18م کشیشهای مبلّغ آیین مسیحی ارتدکس کوشیدند تا الفبای مناسبی برای زبان چوواشی تدوین کنند، ولی دشواریهایی در این طریق پدید آمد که نتایج مطلوب به بار نیاورد. از این‌رو، چوواشها از همان آغاز خط سیریلیک معمول در روسیه را به‌کار بردند. تاکنون نیز خط آنان از گونۀ خط سیریلیک روسی است (همو، 76).

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛
ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938م؛
ابن فضلان، احمد، رسالة، به کوشش سامی دهان، دمشق، 1379ق / 1960م؛
اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870م؛
بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، 1407ق / 1987م؛
بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکایی، تهران، 1380ش؛
دهان، سامی، مقدمه بر رسالۀ ابن فضلان (هم‌ )؛
طباطبایی، ابوالفضل، تعلیقات بر سفرنامۀ ابن فضلان، تهران، 1345ش؛
طبری، تاریخ؛
کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، 1333ق؛
یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1415ق / 1995م؛
نیز:

Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London, 1983;
Artamonov, M. I., Istoriya Khazar, Leningrad, 1962;
Barthold, W.W., Raboty po istorii i filologii tiurkskikh i mongolskikh narodov, Moscow, 1968;
Berdyaev, N., Istoki i smisl russkogo Kommunizma, Paris, Umsa-press;
Bol’shaya Sovetskaya Entsiklopedia, Moscow, 1970-1978;
Chuvashskaya Entsiklopediya, www.enc.cap.ru;
«Chuvash», Russia Today. Info, www.russiatoday.strana.ru / en / profile / people / nat / 1482.html;
«The Chuvash Republic», Russia The Great, www.ryssia.rin.ru / guides_ e / 4100.html;
Dunlop, D. M., The History of the Jewish Khazars, New York, 1967;
Gumilev, L.N., Otkritie Khazar, Moscow, 1966;
The World Gazetteer, www.world-gazetteer.com / wg.php?.

عنایت‌الله رضا

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 942
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست