responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 940

چو،


نویسنده (ها) :
عنایت الله رضا
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 26 آذر 1398
تاریخچه مقاله

چو، نام رودی در اراضی جمهوریهای قرقیزستان و قزاقستان، و نیز نام شهرستان و شهری در قرقیزستان.
نام رود چو در مآخذ چینی به صورت سو ـ یه و سوی ـ شی آمده است (بارتولد، III / 568). بیچورین نیز این نام را به صورت سوی ـ یه نوشته است (I / 286, 292, III / 173, 195). در کتیبۀ اورخون از آن بـا نـام رود «ین چو» یاد شده («کتیبه ... »، شم‌ 39) که ظاهراً نام ترکی رود است. در مآخذ اسلامی مربوط به پیش از لشکرکشی مغولان، از «چو» یاد نشده است، ولی گردیزی از دهی به نام سویاب یاد کرده است (ص279). بارتولد سویاب را با نام چو مربوط می‌داند و چنین اظهارنظر می‌کند که سویاب از دو واژۀ ترکی «سو» و فارسی «آب» ترکیب شده که هر دو به معنای آب و با نام رود مرتبط است (همانجا).
سرچشمۀ رود چو از کوههای پر برف ترسک ـ آلاتائو آغاز می‌شود. طول رود 067‘1 کمـ‌ و حوضۀ آن به مساحت 62 هزار کمـ 2 است. این رود از اتصال رودهای جوواناریک و قجغار پدید آمده است («دائرةالمعارف … »، XXIX / 238). رود قجغار مسیر علیای این رود را تشکیل می‌دهد که به کرانۀ غربی دریاچۀ ایسیغ‌کول نزدیک می‌شود و از فاصلۀ 6 کیلومتری آن می‌گذرد، به گونه‌ای که شاخۀ رود کوتمالدی آن را از دریاچه جدا می‌سازد (بارتولد، III / 567). در جنوب محل اتصال این دو رود، رود چو با گذر از بلندیهای اطراف ایسیغ کول، دشتهای اطراف این دریاچه را مشروب می‌سازد. این رود سپس با گذر
از تنگۀ بوآم (بوغام) وارد دشت چو می‌شود و همراه با نهرهایی که از کوههای اطراف به سوی آن سرازیر می‌شوند، مجموعۀ بزرگی را تشکیل می‌دهد. تنگۀ بوآم از دیدگاه جغرافیایی دارای شرایط بسیار مساعدی برای رشد و توسعۀ کشاورزی است. بدین‌سبب، از روزگاران کهن اقوام یکجانشین به این نواحی روی آوردند و مستقر شدند. رود چو با گذر از تنگۀ بوآم در جهت راست، رودهای کبین (کمین) بزرگ و کوچک را تشکیل می‌دهد. اکنون کبین بزرگ و کوچک با نام چوپ کمین شهرت دارد (بارتولد، III / 568، حاشیۀ 1). در سمت چپ نیز شاخه‌های دو رود آق‌سو و کوروگاتی جریان دارند که پس از طی 920 کمـ ‌به دریاچۀ کوچک سائومال ـ کول در فاصلۀ 110 کیلومتری رود سیحون (سیر‌دریا) می‌پیوندند.
رود چو مرز شمالی استان سیر‌دریا و استان هفت‌رود را تشکیل می‌دهد و این استان را از استان هم‌جوار سمی‌پالاتینسک و آکمولینسک جدا می‌سازد و در شرق، مرز بخشی از استان سیر‌دریا و استان هفت‌رود را تشکیل می‌دهد (همانجا).
بخش سفلای رود چو از صحرای موکون قوم می‌گذرد و به دریـاچۀ آشی ـ کـول می‌ریزد. رود چـو از یخچالهای کوهستانی پر برف سرچشمه می‌گیرد. جریانهای زیرزمینی نیز در افزایش آب این رود بزرگ نقش دارند («دائرةالمعارف»، همانجا).
پیش از ورود مسلمانان، در اراضی اطراف این رود روستاها و مـراکز شهـری وجـود داشت. چنـان‌کـه از سفرنـامۀ سیـوآن ـ تسزان برمی‌آید، اراضی اطراف رود چو تا کرانه‌های آمودریا (جیحون) سرزمین کشاورزی یکدست و به‌هم‌پیوسته‌ای بود. در آن روزگار از دشت چو دو راه بازرگانی می‌گذشت که اراضی چین را با غرب آسیا پیوند می‌داد (بارتولد، III / 567). جادۀ بزرگ ابریشم در ناحیۀ گائو ـ چان به دو شاخه منقسم می‌شد. یک شاخه از دامنۀ جنوبی کوههای تیان ـ شان، کاشغر، کوچا و آق سو می‌گذشت و از آنجا تا بِدِل و کنار دریاچۀ ایسیغ‌کول و دشت چو به دشت تلاس (طلس) و ایسفر می‌رسید. شاخۀ دیگر که شاخۀ شمالی نامیده می‌شود، از گائو ـ چان به سوی جنوب جونگار امتداد داشت و از اورومچی، مناس، قراسو، کوه ایرن، شابیرگان (شاپورگان)، کستک و دشت رود ایلی متوجه نواحی جنوبی می‌شد و تا آسیای میانۀ کنونی کشیده شده بود (گومیلف، 42؛ بارتولد، همانجا).
نامهای جغرافیایی که از دوران پیش از اسلام چون مرکه و اشپره در این منطقه وجود داشت، در عهد اسلامی نیز باقی ماند. نام اشپره اکنون نیز باقی است (همانجا، حاشیۀ 3). در آثار متقدم مؤلفان مسلمان نام شهرها و نواحی این سرزمین ازجمله نواکت آمده است. ابن خردادبه (ص 29)، قدامة بن جعفر (ص 206) و طبری (2 / 1593) به نام این ناحیه اشاره کرده‌اند. محتمل است این همان شهری باشد که مقدسی (ص264) و گردیزی (ص265، 266، 279) به صورت نویکت آورده‌اند، گردیزی در شرح راه برسخان از این ناحیه یاد کرده است. نام مذکور در نسخۀ خطی حدود العالم بدون نقطه آمده که مینورسکی آن‌را «نویکت» خوانده است (نک‌ : ص 289-290). با در نظر گرفتن مشخصات منطقه و عبور از درۀ تنگ آن، گمان می‌رود نویکت همان نواکت موردنظر بارتولد باشد. در ضمن گردیزی به جیل اشاره کرده، و «جیل» را «کوه تنگ» نامیده است (ص 266). وی در ادامه به راهی اشاره می‌کند که همان راه ایسیغ‌کول است. گردیزی می‌نویسد: «برچپ راه بحیره‌ای است که آن را ایسیغ‌کول گویند و اندر حوالی ایسیغ‌کول چگلیان نشینند» (همانجا). برنشتام نواکت را با ناحیۀ آرلوفکا یکی دانسته است (بارتولد، III / 568، حاشیۀ 4).
فرمانروایان تورکیوت (ترک) جنگاوران قبایل خود را در مناطق مستحکم اورخون ـ اونون و سپس در ناحیۀ چو جای می‌دادند (گومیلف، 100). در14ق / 635 م 5 قبیلۀ ایل دولو و 5 قبیله از ایل نوشی‌بی که جمعاً 10 قبیله بودند و به سبب دریافت تیرهایی که از سوی فرمانروای ترکان به نشانۀ احترام به آنها داده شد، به «ترکان ده تیر» لقب یافتند، در این اراضی جای گرفتند و در منطقۀ وسیعی از دشت چو مستقر شدند و اتحادی از ترکان تشکیل دادند. رود چو مرز میان قبایل چو و نوشی‌بی بود (گومیلف، 213؛ بیچورین، I / 286, 291, 299).

در 18ق / 639 م ایربیس یشبارا جبغوخان فرمانروای ترکان، اراضی وسیعی را به تصرف درآورد. قبایل دولو و گروه بسیاری از ساکنان میان رودهای چو و ایلی، تابعیت او را گردن نهادند و همراه لشکریان او اردوی جنوبی را تشکیل دادند (گومیلف، 216-217). در 21ق / 642 م میان قبایل نوشی‌بی و دولو اختلاف روی داد. نوشی‌بیها که از پشتیبانی امپراتور چین برخوردار شده بودند، ایربیس شیگوی خان نوادۀ یشبارا جبغوخان را به رهبری برگزیدند، ولی وی نتوانست آرزوی قبایل «ده تیر» را برآورده سازد (همو، 218, 237). در نتیجه، اتحاد قبایل ده تیر برهم خورد. دولوها درصدد گزینش رهبر جدیدی برآمدند. این رهبر فرزند بوری شاد یکی از نوادگان خان بزرگ ایستمی خان بود. نام او مشخص نشده، و تنها به «خال لیق» شهرت داشته است. این شخص برای فرمانروایی بر قبایل دولو مناسب می‌نمود (همو، 219, 220). بعدها خال لیق عنوان یشبارا ـ خان برخود نهاد که در مآخذ چینی به صورت «شابولو ـ خان ـ خِلو» آمده است (بیچورین، I / 295). این شخص در تاریخ ایران جایگاهی دارد. یشباراخان که مردی مصمم و استوار بود، پس از آگاهی از قتل یزدگرد سوم، شهریار ساسانی، به عنوان خون‌خواهی برضد ماهوی سوری لشکر آراست. فردوسی نه‌تنها نیزک طرخان را «بیزن طرخان» نامیده، بلکه یشباراخان را نیز بیژن نوشته است (9 / 348- 349، 374- 380؛ نک‌ : رضا، 193-200). وی سپاه ماهوی سوری را مورد تهدید قرار داد. ماهوی به مقابله پرداخت، ولی در نخستین پیکار شکست خورد و اسیر شد. یشباراخان به کشتن او با زجر و شکنجه (بریدن دستها، پاها، گوشها و بینی، و نشاندن بر ریگ گرم) فرمان داد و وی را به هلاکت رسانید (فردوسی، 9 / 373- 379؛ رضا، 199-200).
در36ق / 656 م سپاهیان امپراتور چین به فرماندهی سرداری به نام سو ـ دین ‌ـ فان به اردوی ترکان حمله بردند. یشباراخان همۀ نیروی خود را برای متوقف کردن سپاه امپراتور چین گرد آورد و در کنار رود ایلی یک گروه 10 هزار نفری از لشکریان سو ـ دین ـ فان را به محاصره گرفت، ولی گروههای دیگری که در کمین نشسته بودند، به اردوی یشباراخان تاختند. سپاهیان سو ـ دین ـ فان که شامل پیادگان چینی و سواران اویغوری بودند، سرانجام به یاری گروههای در کمین نشسته، ترکان را در هم شکستند. متعاقب آن اردوهای نوشی‌بی و دولو نیز تسلیم سپاه امپراتور چین شدند. در37ق / 657 م جنگ دیگری میان اردوی ترکان و سپاه امپراتور درگرفت که با پیروزی چینیان پایان پذیرفت. یشباراخان با گروه اندکی به سوی رود ایلی عقب نشست، ولی دیگر متفقی برای او باقی نمانده بود. سپاهیان چین از شمال و جنوب اردوی ترکان را در تنگنا قرار دادند و آنان را تا رود چو به عقب راندند. در کنار رود چو ترکان ناگزیر تسلیم شـدند. یشبـاراخان بـار دیگر بـا گـروهی انـدک از برابر چینیان گریخت و روانۀ چاچ (تاشکند) شد. فرمانروای چاچ فراریان را دستگیر، و به سپاه امپراتور چین تسلیم کرد. آخرین خان ترک را با بند و زنجیر‌گران به شهر چان ـ آن بردند. اندکی بعد در 39ق / 659 م یشباراخان در اسارت درگذشت (بیچورین، I / 293-299؛ رضا، 201-202).
در عهد فتوح عربها، مسلمانان تا حاشیۀ غربی دشت چو پیش رفتند و بر اراضی اطراف مسلط شدند. این رویداد با فتح کولان مرتبط بوده است. ابن اثیر لشکرکشی به کولان را از حوادث سال 194ق / 810 م دانسته است (6 / 237). کولان بعدها تارتی نامیده شد، ولی سپس با نام روسی لوگووی (به معنای مرغزار) شهرت یافت (بارتولد، III / 568، حاشیۀ 5).
در اواخر سدۀ 1ق / 7م قبایل تورگش قدرت یافتند و بر اراضی اطراف رودهای چو و ایلی مسلط شدند (گومیلف، 282). طبری این نام را به صورت تُرقش (3 / 1613)، و گردیزی تُرکش (ص 279) آورده است.
در همین زمان قتیبة بن مسلم باهلی لشکرکشی جدیدی را آغاز کرد. وی در 86 ق بلخ و سپس در 87 ق پای‌کند (بیکند) را به‌تصرف درآورد، ولی تورگشها او را به عقب‌نشینی واداشتند و اراضی غرب رود چو را در اختیار گرفتند. طبری این رویداد را در 88 ق / 707م نوشته، و چنین اشاره کرده است که قتیبه ترکان را به هزیمت وا داشت؛ ولی همو در دنبال مطلب می‌نویسد که قتیبه آهنگ بازگشت کرد و با گذر از نزدیک ترمذ، راه بلخ و سپس مرو را در پیش گرفت (2 / 1195). در این پیکار کور بغانون (کور مغانون)، به نوشتۀ طبری (همانجا)، خواهرزادۀ امپراتور چین فرمانروای تورگشها بود. اما بیچورین مدعی است که «کور مغانون = خواهرزاده» نام نیست، بلکه عنوان است و هیچ خویشاوندی میان سالار تورگشها و امپراتور در میان نبوده است (گومیلف، 295-296 ، حاشیۀ 42).
تورگشها شامل دو گروه زرد و سیاه بودند. این تقسیم‌بندی در سدۀ 1ق / 7م رایج شده بود. بازماندگان قبایل مکری را «زرد» می‌نامیدند و به گروه سیاه عنوان عرب داده بودند. تورگشهای «زرد» اشراف و بزرگان، و «سیاهان» گروه عوام را شامل بودند. در سدۀ 2ق / 8 م تمایز این دو گروه از یکدیگر دشوار می‌نمود (همو، 356).
در 120ق / 738م میان دو گروه یادشده دشمنی روی داد. در رأس تورگشهای زرد بقـا ـ طرخان بود و در رأس گروه مخالف سولو قرار ‌داشت. گروههای کوچنده‌ای که در اطراف رود چو استقرار داشتند، به سولو پیوستند و حفاظت از شهر تلاس را برعهده گرفتند. اهالی فرغانه، چاچ، کش و سغدیان نیز به حمایت از تورگشهای زرد برخاستند. در نتیجه فرهنگ سغد به درون تورگشها راه یافت (همو، 359-360). در 149ق / 766 م قارلوقها پس از تصرف هفت رود، تلاس، و دشت اطراف رود چو تا حدود تیـان ـ شـان غربی پیش رفتند و این نـواحی را در اختیار گرفتند (همو، 371).
دشت چو واقع در نزدیکی بلاساغون پیش از حملۀ مغولان جایگاه گروههای متعدد کوچنده، از توابع ایلک‌خانیان مسلمان از تیرۀ ترکان چگلی بود. ایلک خانیان مدتها در کاشغر، ختن، بلاساغون و ماوراءالنهر حکومت داشتند. این کوچندگان مدتی نیز در سدۀ 6 ق / 12م تابعیت قراختاییان بت‌پرست را گردن نهادند. مهاجمان شرق آسیا در لشکرکشی و هجوم به غرب از دشت چو می‌گذشتند. قیام برضد قراختاییان در 607 ق / 1210م و ویرانی شهر بلاساغون عواقب دردناکی برای مردم ساکن دشت چو به همراه آورد. در 615 ق مردم این نواحی بی‌اندک مقاومتی تسلیم مغـولان شـدند. 3 سال پس از ایـن واقعـه، چـان ـ چـون جهانگرد چینی از دشت چو دیدن کرد و از پل چوبی که بر این رود نهاده شده بود، گذشت. این پل بر روی تنگۀ کستک قرار داشت. کستک شهر مسلمان‌نشین کوچکی میان چو و تلاس و روستاهای اطراف بود. مردم آن به تولید گندم، پرورش انگور و تولید ابریشم اشتغال داشتند. در 657 ق / 1259م چان ـ ده جهانگرد چینی از این سرزمین دیدن کرد و گروه بسیاری از مردم را دید که در ویرانه‌ها زندگی می‌کردند. وضع مردم نمودار سقوط و انحطاط آن نواحی بود (بارتولد، III / 568 I / 518,).
در دشتهای اطراف رود چو نمونه‌هایی به‌دست آمده که معرف وجود ادیان متعدد ازجمله آیین بودایی، زردشتی، مسیحیت نسطوری و اسلام در این منطقه است. در سالهای 1302-1304ق / 1885-1887م نوشته‌هایی بر سنگ مزار در نزدیکی شهرهای بیشپک (بیشکک کنونی) و تقماق (دقماق) کشف شده که تاریخ آنها متعلق به سده‌های 7- 8 ق / 13-14م است. نوشته‌های سنگ‌گور متعلق به مردگانی از مسیحیان نسطوری در دشت چو بوده است که نموداری از رواج مسیحیت نسطوری در ایران و ماوراءالنهر است که به سرزمینهای شمالی راه یافت. برخی سنگ‌نوشته‌ها به زبان و خط سریانی، و برخی دیگر به زبان ترکی و خط سریانی هستند. سنگ گورهایی با نوشتۀ ارمنی نیز در آن حدود دیده شده است (همو، I / 572, III / 569).
در فاصلۀ سالهای 1939-1940م / 1318- 1319ش برنشتام چند اثر بودایی را در 10 کیلومتری پیشپک و ناحیۀ بلاساغون کشف کرد که همه در درّۀ چو واقع شده بودند. وی بر این عقیده است که زمانی آیین زردشتی نیز در آن نواحی رواج داشت (فرامکین، 65-66). فرامکین پیشپک را فرونزه نامیده است (ص65). این نام در 1926م / 1305ش بر پیشپک نهاده شد (آکینر، 329)، ولی پس از فروپاشی اتحاد شوروی این نام به بیشکک تغییر یافت و اکنون نیز همین نام را دارد و مرکز جمهوری قرقیزستان است. معلوم نیست در این سرزمین اسلام از چه زمان بر مسیحیت غلبه کرد (بارتولد، III / 569).

از سنگ‌نوشته‌های یادشده چنین بر می‌آید که در فاصلۀ سده‌های 7- 8 ق شیوع بیماری طاعون بسیاری از مردم آن سامان را نابود کرده است (همانجا). می‌توان گفت که جنگهای متوالی طی سده‌های 2- 8 ق / 8-14م به فرهنگهای اسلامی و مسیحی در این سرزمین آسیبهای فراوان وارد آورد (بارتولد، II(2) / 538, III / 569).
در 869 ق / 1465م دو تن از امیران اردوی سفید به نامهای جانی‌بک و گیری، به مغولستان مهاجرت کردند و گروه بسیاری از ملازمان و پیروان خود را که اغلب ترک بودند، با خود به مغولستان بردند. خان مغول به استقبال آنان رفت و اراضی غربی قلمرو خود، از‌جمله دشت چو و تلاس را به آنان واگذارد. این مهاجران هستۀ حکومتی را تشکیل دادند که بعدها خان‌نشین قزاق نامیده شد (آکینر، 287-288).
رشیدالدین فضل‌الله منطقۀ میان اورال و رود چو را قلمرو خاندان ازبک شیبانی در عهد مغول دانسته است (1 / 54). در تاریخ لشکرکشی تیمور به دشت چو و غارت آن سرزمین، هیچ اشاره‌ای به وجود شهرها و روستاها در آن سرزمین نشده است (همو، 1 / 164؛ شرف‌الدین، 213)، اما پیش از حملۀ مغول در جریان جنگ سلطان محمد خوارزمشاه باگورخان قراختایی (607 ق / 1210م) که در اطراف رود چو می‌زیست، آمده است که لشکریان هزیمت‌یافتۀ قراختایی در جریان عقب‌نشینی، متصرفات خود را ویران می‌کردند. در روزگار محمدحیدر دوغلات مؤلف تاریخ رشیدی (سدۀ 10ق / 16م) در این سرزمین از شهرها و روستاها جز ویرانه باقی نمانده بود و حتى نامی از آنها دیده نمی‌شد. دوغلات تنها به وجود چند سنگ قبر متعلق به 711ق / 1311م و چنـد ویرانـه اشـاره کـرده اسـت (نک‌ : بـارتولد، III / 569). وی چو را در مواضع مشهور مغولستان در نیمۀ سدۀ 9ق / 15م نوشته است (ص 97).
تا سدۀ 13ق / 19م گروههای کوچندۀ بسیاری در دشت چو به صورت متوالی مستقر شدند. مدتی دشت چو در تصرف قلموقهای بت‌پرست بود. در پی آنان قرقیزهای سیاه (قراقرقیز) به این نواحی روی آوردند. اینان به ظاهر مردمی مسلمان بودند. پس از آنکه خان خوقند توانست اقوام کوچندۀ مستقر در اراضی مسیر سفلای سیر دریا و حوضۀ رود ایلی را مطیع کند، بار دیگر در اطراف رود چو روستاهایی پدید آمد و دو دژ استوار در پیشپک و تقماق احداث شد. روسها در سدۀ 13ق / 19م از طریق تنگۀ درۀ کستک به دشت چو روی آوردند و در 1276ق / 1859م هر دو دژ یاد‌شده را تصرف کردند (بارتولد، همانجا).
چو شهر و شهرستانی است در استان جامبول جمهوری قزاقستان که در کرانۀ چپ رود چو و در فاصلۀ 230 کیلومتری شمال شرق ایستگاه راه آهن جامبول ـ آلما آتا واقع است («دائرةالمعارف»، XXIX / 238).

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛
ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1306ق / 1889م؛
دوغلات، محمدحیدر، تاریخ رشیدی، به کوشش عباسقلی غفاری‌فرد، تهران، 1383ش؛
رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، 1331ش؛
رضا، عنایت‌الله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، 1365ش؛
شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنـامه، بـه کوشش عصام‌الدین اورونبایف، تاشکند، 1972م؛
طبری، تاریخ، به کوشش دخویه، لیدن، 1964م؛
فرامکین، گرگوار، باستان‌شناسی در آسیای مرکزی، ترجمۀ صادق ملک‌ شهمیرزادی، تهران، 1372ش؛
فردوسی، شاهنامه، به کوشش ا. برتلس، مسکو، 1971م؛
قدامة بن جعفر، «الخراج»، همراه المسـالک و الممـالک (نک‌ : هم‌ ، ابن خردادبه)؛
گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛
مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م؛
نیز:

Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London, 1986;
Barthold, W.W., Sochinenya, Moscow, 1965;
Bichurin, N. I., Sobranie Svedenii o narodakh obitavshikh v Sredney Azii v drevnie vremena, Almaty, 1998-1999;
«Bolshaia nadpis», Kyrgyz, www.kyrgyz.ru / runs;
Bol’shaya Sovetskaya Entsiklopediya, Moscow, 1970-1978;
Gumilev, L. N., Drevnie Tyurki, Moscow, 1967;
Minorsky, V., intord. Ḥudūd al-ʿĀlam, London, 1937.

عنایت‌الله رضا

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 940
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست