responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 852

ابن فضلان

نویسنده (ها) : عنایت الله رضا

آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ فَضْلان، احمد بن فضلان بن العباس بن راشد بن حَمّاد كه در نيمۀ دوم سدۀ ۳ و نيمۀ اول سدۀ ۴ق / ۹ و ۱۰م می‌زيسته و مؤلف سفرنامه‌ای است كه ياقوت در يك‌جا (۱ / ۱۱۲) آن را به صورت كتاب و در جای ديگر (۲ / ۴۳۶) با عنوان رساله معرفی كرده است. نسخۀ خطی اين اثر در آستان قدس صراحتاً عنوان «كتاب» دارد (ابن فضلان، چ سزگين، ۳۹۰). در مورد نام او آشفتگيهايی وجود دارد: ياقوت آن را احمد نوشته است (همانجا)، ولی در نسخۀ خطی كتاب ابن فضلان نام او به دو گونه آمده است. در آغاز كتاب نام وی احمد بن فضلان ذكر شده است (ص ۳۹۰)، اما در متن كتاب از قول مؤلف به نام ديگری برمی‌خوريم: «ابن فضلان مردی موسوم به طالوت را كه به دست وی مسلمان شده بود، عبدالله ناميد، ولی آن مرد خطاب به او گفت: می‌خواهم مرا به نام خود محمد بخوانی» (همان، ۴۱۲). شايد اين خطای كاتب باشد، زيرا همۀ مؤلفان ازجمله مؤلف كتاب عجايب المخلوقات كه در سدۀ ۶ق / ۱۲م و اندكی پيش از ياقوت می‌زيسته است، او را احمد بن فضلان ناميده‌اند (طوسی، ۴۱۴). در مورد نام جدش نيز اندك آشفتگی وجود دارد. ياقوت در يك جا نام او را راشد نوشته (همانجا)، ولی در جای ديگری از معجم البلدان اين نام به صورت اسد ضبط شده است (۱ / ۷۲۳) كه به احتمال قوی خطای كاتب است، زيرا در كتاب ابن فضلان (همان، ۳۴۷، ۳۹۰) نيز نام جدش راشد آمده است . در آغاز همان كتاب ابن فضلان را مولای محمد بن سليمان نوشته‌اند. ياقوت نيز در چند جا او را مولای محمد بن سليمان ناميده است (۲ / ۴۸۴، ۸۳۴)، ولی همو ضمن بحث دربارۀ باشغِرد (باشگير) او را «مولای اميرالمؤمنين، پس مولای محمد بن سليمان» نوشته است (۱ / ۴۶۸). اين نكته خود طرح مسأله‌ای را سبب شده است و آن عرب و یا غير عرب بودن ابن فضلان است. كوالفسكی بر آن است كه نام كامل ابن فضلان مؤيد عرب بودن اوست. اطرافيانش نيز او را عرب می‌دانسته‌اند (ص 20). اگرچه در عربی كلماتی بر وزن فضلان وجود دارد، ولی نام به تنهايی كافی نيست . ضمناً در نامهای مشهور آن عهد واژۀ فَضْلان مسبوق به سابقه‌ای نبوده است (دهّان، ۳۸). فرن نام فَضْلان را به صورت فُضْلان نوشته است (مقدمه، 53). مولى بودن ابن فضلان نيز بررسی اين نكته را با دشواری همراه كرده است. در ادوار متقدم موالی به وابستگانی گفته می‌شد كه از حقوق كامل اعراب برخوردار نبودند و تحت حمايت قبيله و يا شخصی از اشراف عرب قرار داشتند. در روزگار بنی‌اميه موالی كسانی بودند كه در تابعيت اعراب قرار می‌گرفتند و يا از زمرۀ بردگان آزاد شده بودند، ولی در سده‌های ۴ و ۵ق / ۱۰ و ۱۱م به سبب بهبود وضع موالی در عهد عباسيان، گروه مزبور نقشهای عمده‌تری در امور سياسی داشتند. در اين زمان موالیِ خليفه چون از حمايت وی برخوردار بودند، نسبت به افراد آزاد مقامی‌والاتر داشتند. گاه عنوان مولای خليفه لقبی محترمانه به شمار می‌رفت (كوالفسكی، 21). شاه بلغار نيز دستور داد با عنوان مولای اميرالمؤمنين به نام او خطبه بخوانند (ابن فضلان، همان، ۴۰۵).

در عهد عباسيان اعراب تفوق و برتری خود را از دست داده بودند. در نتيجه اعضای فقير قبايل عرب ممكن بود در وضع و موقعيت موالی قرار گيرند. شايد ابن فضلان از اين گروه بوده است (كوالفسكی، 21-22). در نوشتۀ ياقوت و نسخۀ خطی آستان قدس، ابن فضلان به عنوان يكی از موالی محمد بن سليمان معرفی شده است . در اينجا نيز نكتۀ مبهمی‌وجود دارد و آن عنوان هاشمی‌است كه پس از نام محمد بن سليمان در نسخۀ خطی آستان قدس آمده است (ابن فضلان، همان، ۳۴۷). آيا اين همان محمد بن سليمان، سردار مكتفی خليفۀ عباسی است كه در ۲۹۰ق / ۹۰۳م قيام بزرگ قرمطيان را در سوريه سركوب كرد و دو سال بعد با سركوب طولونيان، مصر را به اطاعت آورد؟ هرگاه چنين باشد، بايد متذكر گرديد كه وی از بنی هاشم نبوده است . پيش از او يك محمد بن سليمان از بنی هاشم شناخته شده و آن محمد بن سليمان بن علی است كه در روزگار هادی خليفۀ عباسی می‌زيسته و با حسين بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) در ۱۶۹ق پيكار كرده (طبری، ۸ / ۱۹۲-۲۰۴؛ مسعودی، ۳ / ۳۲۶؛ ابن طقطقی، ۱۹۰) و در دوران خلافت هارون‌الرشيد به سال ۱۷۳ق / ۷۸۹م درگذشته است. با در نظر گرفتن ۱۲۲ سال فاصله تا آغاز خلافت مقتدر در ۲۹۵ق / ۹۰۸م ابن فضلان نمی‌توانسته از موالی اين محمد بن سليمان بوده باشد. از اين رو می‌توان گفت: ابن فضلان از موالی محمد بن سليمان المنفق الكاتب، فاتح مصر بوده است كه در ۳۰۴ق / ۹۱۶م پای قلعۀ ری در پيكار با اجمد بن علی برادر محمد بن علی صعلوك به قتل رسيد (ابن اثير، ۸ / ۱۰۳-۱۰۴). بنابراين مقدمات، كوالفسكی می‌گويد: پس عنوان هاشمی‌ بايد متعلق به ابن فضلان باشد، و اين عنوان هاشمی‌ممكن است بدان سبب به وی داده شده باشد كه او از موالی خليفه بوده است (ص 23). اين نظر با نوشتۀ ياقوت كه وی را مولای اميرالمؤمنين ناميده است، انطباق دارد (۱ / ۴۶۸). تاكنون محل تولد و نسبت قومی‌ ابن فضلان مشخص نشده است. تنها نكته‌ای كه قابل توجه به نظر می‌رسد، گفتۀ شاه صقالبه است كه خطاب به ابن فضلان گفت: من اين اشخاص را نمی‌شناسم و تنها تو را می‌شناسم، زيرا اينان مردمی‌غيرعربند (ابن فضلان، همان، ۴۰۶). معلوم نيست پادشاه صقالبه از عرب و يا عربی زبان بودن ابن فضلان آگاهی داشته، يا اينكه بر سبيل ناآگاهی، او را عرب خوانده است (دهّان، ۳۸).

ابن فضلان از زمرۀ جهانگردان نبود. تنها حادثه‌ای سبب شد كه در معيت تنی چند از فرستادگان مقتدر خليفۀ عباسی به سرزمين اسلاوها در كرانۀ رود ولگا سفر كند. در بهار ۳۰۹ق / ۹۲۱م شاه صقالبه نامه‌ای توسّط عبدالله بن باشتو الخزری برای مقتدر فرستاد و از وی خواست تا او را با شرايع اسلامی‌آشنا سازد، مسجدی بنا كند، منبری نصب نمايد و دژی استوار پديد آورد تا او از آسيب شاهان مخالف در امان ماند (ابن فضلان، همان، ۳۹۰-۳۹۱). اين پادشاه فرمانروای بلغارهای ساكن كرانۀ رود ولگا (اتل) بوده است. در كتاب ابن فضلان شاه بلغار، ملك صقالبه (اسلاوها) نيز ناميده شده است (همان، ۴۰۴، ۴۰۵)، ولی او پس از ملاقات با فرستادگان خليفه بنابر توصيۀ ابن فضلان عنوان «امير بلغار» را پذيرفت (همان، ۴۰۶). در اينجا دو نكته جلب نظر می‌كند:

۱. چرا شاه بلغار سفيری از خزرها فرستاده است، حال آنكه دشمن اصلی او خاقانِ (شاهِ) خزران بود كه اشراف و بزرگان آن، دين يهود را پذيرفته بودند؟ چنانكه از نوشتۀ ابن فضلان پيداست، شاه بلغار به شاه خزر ماليات می‌داده، پسرش گروگان او بوده و شاه خزران دختر وی را نيز به زور ستانده بوده است (ابن فضلان، چ كوالفسكی، ۳۱۹). از نوشتۀ ابن فضلان، چنين مستفاد می‌شود كه عبدالله بن باشتو الخزری پناهنده و مهاجری سياسی از خزر و نمايندۀ مسلمانان آن سرزمين بوده كه سعی داشته است، سرزمين خزران را به كشوری اسلامی‌بدل كند (كوالفسكی، 15).

۲. آيا بلغارها از مردم اسلاو بودند؟ در اين نكته ميان ابن فضلان و ابن رُسته كه تقريباً همزمان می‌زيسته‌اند، اختلاف‌نظر وجود دارد. ابن فضلان سرزمين بلغار را بلدالصقالبه و بلغارها را از قوم صقالبه (اسلاو) دانسته (چ كوالفسكی، ۳۱۹)، ولی ابن رسته معتقد است كه بلغارها ميان اقوام خزر و صقالبه ساكنند (۷ / ۱۴۱). او با اين سخن، بلغارها را از قوم اسلاو به شمار نياورده است. كوالفسكی می‌نويسد: مقصود از صقالبه بدون ترديد «اسلاوها» است كه مردم بومی‌سرزمينهای شمالی را نيز شامل می‌گردد (ص 159، حاشيۀ 9)، ولی بارتولد دربارۀ بلغارهای كرانۀ ولگا و منشأ آنان حكم روشنی ابراز نداشته است (V / 509).

نام شاه بلغار به گونه‌های مختلف آمده است: ياقوت كه رسالۀ احمد بن فضلان را در اختيار داشته، نام او را «المس بن شلكی بلطوار» نوشته است (۱ / ۷۲۳). در نسخۀ خطی كتاب ابن فضلان در آستان قدس رضوی يك جا نام او «الحسن بن بلطوار» (چ سزگين، ۳۹۱)، در جای ديگر «المش بن شلكی» (همان، ۴۰۲) و باز در جای ديگر «ملك بلطوار» (همان، ۴۰۵) آمده است. ابن رسته نام او را «اَلمُشْ» (۷ / ۱۴۱)، و گرديزی (ص ۲۷۳) «املان» نوشته است. كوالفسكی نام اين پادشاه را اَلمُش پسر شِلْكی و دارای عنوان يلطوار نوشته و متذكر گرديده است كه نام مذكور را الِمُش نيز می‌توان خواند (صص 13, 160). وی يلطوار را درست دانسته و احتمال می‌دهد كه اين واژه چون با نام «ايل» مرتبط است، بنابراين ممكن است عنوانی ايلی باشد (ص 160). كوالفسكی می‌نويسد اينكه ابن فضلان شاه بلغار را «ملك صقالبه» ناميده، نشانۀ عدم آگاهی كافی او در مورد منشأ قومی‌و زبانی مردم شمال است. شايد شاه بلغار به اين دليل عنوان «ملك صقالبه» بر خود نهاده بوده است كه در نظر خليفه و درباريان او از اعتبار بيشتری برخوردار گردد (ص 15).

مقتدر خليفۀ عباسی پس از درخواست شاه بلغار، هيأتی به آن ديار اعزام داشت كه مقرر گرديد در معيت عبدالله بن باشتوی خزری سفير شاه بلغار بدان جانب عزيمت كنند. اينان عبارت بودند از: ۱. سوسن الرسی مولای نذير الحرمی‌كه رياست حرم خليفه را برعهده داشت و پس از وزير حامدبن عباس دارای عمده‌ترين مقام در دربار مقتدر بود. رياست فرستادگان خليفه بر عهدۀ وی گذارده شد (همو، 161). سوسن از نامهای غلامان است، ولی سپردن رياست فرستادگان به وی به سبب داشتن مقام نذير الحرمی ‌او بوده است (همو، 164). ۲. تكين يا تگين غلام ترك كه از خدمتگزاران مورد اعتماد خليفه به شمار می‌رفت. وی زمانی در خوارزم می‌زيست و چنانكه بعدها شاه خوارزم گفته بود، حرفۀ آهنگری داشت. او تكين را موجودی شياد و فريبگر ناميد (ابن فضلان، چ سزگين، ۳۹۳). از اطلاعات تكين دربارۀ كشور بلغار (همان، ۴۱۳)، چنين برمی‌آيد كه وی مدتی در آن سرزمين اقامت داشته است (كوالفسكی، 14). ۳. بارس صقلابی كه در اسلاوی بودن نام وی جای ترديد است. شايد اين نام متعلق به بلغارهای كرانۀ ولگا بوده باشد (همو، 15) يا محتمل است كه تلفظ ديگری از بوريس باشد كه روسها آن را به صورت باريس[۱] تلفظ می‌كنند و شايد بنابر نظر كوالفسكی تلفظ بلغاری ـ چوواشی[۲] باريس باشد (ص 164). ۴. احمد ابن فضلان كه در هيأت فرستادگان خليفه مقام و مرتبتی روحانی داشت.

پيرامون قدمت اسلام در سرزمين بلغارهای كرانۀ ولگا ميان ابن فضلان و ابن رسته اختلاف نظر وجود دارد. شاه بلغار در ماجرای خطبه خواندن به نام او و پدرش به ابن فضلان گفت: «پدرم كافر بود» (ابن فضلان، چ سزگين، ۴۰۶). از نوشتۀ ابن فضلان پيرامون تقاضای شاه بلغار مبنی بر اعزام هيأتی جهت احداث مسجد و تبليغ شعائر اسلامی‌و نيز سخن وی دربارۀ كافر بودن پدرش چنين برمی‌آيد كه پيش از اين پادشاه، دين اسلام در سرزمين بلغار رواج نداشته است، ولی ابن رسته خلاف اين نظر را ابراز داشته و نوشته است كه اكثر آنان اسلام را پذيرفته‌اند و مساجد، مكتب‌خانه‌ها، مؤذنان و امامانی در كويهای خود دارند (۷ / ۱۴۱). شاه بلغار با فرستادگان خليفه در ۱۲ محرم ۳۱۰ق / ۱۲ مۀ ۹۲۲م ديدار كرده، ولی زمان نگارش كتاب الاعلاق النفيسۀ ابن رسته پيش از ۲۹۰ق / ۹۰۳م بوده است. بارتولد به نقل از دخويه می‌نويسد كه در كتاب ابن رسته هيچ حادثه‌ای كه پس از اين سال بوده باشد، ذكر نشده است، و نام معتضد خليفۀ عباسی (د ۲۲ ربيع‌الثانی ۲۸۹ق / ۵ آوريل ۹۰۲م) با عنوان اطال الله بقائه آمده است، اين نكته نشان می‌دهد كه كتاب پيش از اين تاريخ نوشته شده است (بارتولد، V / 511؛ ابن رسته، ۷ / ۷۴).

یكی ديگر از نكات مهم و قابل بررسی در سفر فرستادگان خليفه، مسألۀ طول سفر و مسير آن است. هيأت مزبور پنجشنبه ۱۱ صفر ۳۰۹ق / ۲۱ ژوئن ۹۲۱م بغداد را ترك گفت و پس از طی راهی بس دراز و گذر از همدان، ری، نيشابور، مرو، بخارا، خوارزم، اطراف درياچۀ آرال، اوست يورت[۳]، يائيك[۴] (در قزاقستان كنونی) و حوضۀ ولگا، پس از ۱۱ ماه، يكشنبه ۱۲ محرم ۳۱۰ق / ۱۲ مۀ ۹۲۲م به سرزمين بلغارها رسيد (كراچكوفسكی، IV / 185).

چرا هيأت به جای گذر از آذربايجان و قفقاز، راه دور و دراز آسيای مركزی، شرق و شمال دريای خزر، اطراف درياچۀ آرال و سرزمين غزان، پچناكها، و باشگيران را برگزيد؟

به نظر می‌رسد چند عامل سبب انتخاب اين مسير دورتر شده باشد: نخست آنكه راه آذربايجان و قفقاز آرام نبوده است، زيرا در آذربايجان يوسف بن ابی السّاج خروج كرده بود (قرطبی، ۶۴-۷۱) و قفقاز نيز در دست امپراتوری قدرتمند خزران بود كه دستگاه ناتوان خلافت تاب برابری با آنان را نداشت (دربارۀ ناتوانی دستگاه خلافت، نك‌ : ابن اثير، ۸ / ۸۳، ۸۹، ۱۵۵؛ قرطبی، ۹۷؛ ابن طقطقی، ۳۶۳)، به‌ويژه آنكه در اين روزگار خزران با همراهی روسها بسياری از نواحی آذربايجان و سواحل دريـای خزر را مورد تاخت و تاز و تل و غارت قرار داده بودند (كوالفسكی، 16؛ مسعودی، ۱ / ۲۰۵-۲۰۶). افزون بر اين نزديكی روسها و خزران می‌توانست موجبات نگرانی دستگاه خلافت را فراهم آورد. شايد يكی از دلايل انتخاب اين مسير تمايل دستگاه خلافت به نزديكی با غزان و در نتيجه تقويت بلغارها در برابر روسها و خزران به عنوان خطر مشترك بوده باشد. چون می‌بينيم درست پس از حملۀ روسها به شمال ايران موج نارضاييها شدت گرفته و موجب سقوط حكومت سامانيان و برقراری مجدد دولت علويان توسط حسن بن علی اطروش شده است (كوالفسكی، 17). ورود اطروش به طبرستان اندكی پس از حملۀ روسها در اول محرم ۳۰۱ روی داد (مسعودی، ۴ / ۲۱۷).

مطلب مهم ديگری كه مشوق دستگاه خلافت در جلب نيروی متحد غزان و بلغارها بوده، آن است كه اترك بن قطعان سردار سپاه غزان و مرد نيرومند آن سرزمين از راه ازدواج، خويشاوند المش بن شلكی شاه بلغار شده بود (ابن فضلان، چ سزگين، ۴۰۱، ۴۰۲). هرگاه غزان مسلمان می‌شدند و با بلغارها در پيكار با خزران متحد می‌گشتند، پيروزی بزرگی برای دستگاه خلافت در اعمال قدرت بر آسيای مركزی، خراسان، قفقاز و شايد آذربايجان، طبرستان و ديلم به شمار می‌رفت. به نظر كوالفسكی وحدت غزان و بلغارها موجب درهم شكستن اشراف يهودی خزر می‌شد و در نتيجه مسلمين خزر حاكميت سرزمين خويش را در دست می‌گرفتند (ص 16). از ديدگاه دستگاه خلافت پيروزی مسلمانان خزر و اسلام آوردن غزان حائز اهميت فراوان بود، زيرا می‌توانستند شعلۀ قيامها را فرو نشانند و دولت سامانيان و خوارزم در آسيای مركزی را از حالت تابعيت صوری خارج كنند و بدان صورتی عملی بخشند (همو،17). چنين به نظر می‌رسد كه سفر دراز فرستادگان خليفه از راه آسيای مركزی، گذشته از امنيت گروه مزبور، هدفهای سياسی دربر داشته است. مسألۀ ديگری كه سبب اعزام فرستادگان خليفه از طريق آسيای مركزی شد، مشكل تأمين مالی هيأت بود، زيرا اندكی پيش از اعزام هيأت در ۳۰۵ق / ۹۱۷م علی بن فرات وزير خليفه خزانه را تهی كرده بود. گرچه با مصادرۀ دارایی وزير مقداری از آن اموال به خزانه بازگشت، ولی خزانه همچنان تهی بود (همانجا). ابن طقطقی نيز از تهی بودن خزانه در دوران خلافت مقتدر ياد كرده است (ص ۲۶۲). از نوشتۀ ابن فضلان چنين برمی‌آيد كه مقرر شده بود هزينۀ لازم از سوی اميران بخارا و خوارزم تأمين گردد (چ سزگين، ۳۹۲).

سفر فرستادگان خليفه در ايران، با نگرانيهایی همراه بود. بنا بر نوشتۀ ابن فضلان برخورد ناگهانی اعضای هيأت با ابن قارن نمايندۀ داعی (حسن بن قاسم) در دامغان سبب شد كه به صورتی ناشناس به كاروانيان پيوندند تا جان به در برند و به نيشابور برسند (همان، ۳۹۱). كوالفسكی اين شخص را شروين بن رستم بن سهراب بن قارن ناميده است (ص 167). فرستادگان خليفه راه نيشابور تا بخارا را به آسودگی پيمودند. چنين به نظر می‌رسد كه اينان نخستين فرستادگان مقتدر نزد نصر بن احمد امير نوجوان سامانی بوده‌اند. در ضمن ميان آنان و جيهانی، جغرافی‌نگار مشهور و وزير آل سامان ديداری دست داد (ابن فضلان، همان، ۳۹۲). پس از آن نوبت سفر به خوارزم و جرجانيه (گرگانج) رسيد. ياقوت برخی از مطالب مندرج در گزارش سفر ابن فضلان به خوارزم را دروغ دانسته است. از نوشتۀ ابن فضلان چنين برمی‌آيد كه خوارزم گذشته از سرزمين نام شهر نيز بوده است. وی می‌نويسد از مكانی كه كشتی كرايه كرديم، تا خوارزم دویست فرسنگ راه است. باز در همين بخش می‌نويسد: از خوارزم رهسپار جرجانيه شديم. ميان آنجا و خوارزم از راه آب ۵۰ فرسنگ است (همان، ۳۹۳). ياقوت می‌نويسد: نمی‌دانم مقصود او از خوارزم چيست. زيرا بی‌گمان نام سرزمين است (۲ / ۴۸۴). در ادب جغرافيايی سده‌های ۴ و ۵ق / ۱۰ و ۱۱م كه ياقوت از آن آگاهی داشته، اغلب شهرهای عمده يا تختگاهها به همان نام سرزمين يا كشور ناميده می‌شدند. لسترنج با استناد به ابن اثير كه در روزگار ياقوت می‌زيسته، چنين اشاره می‌كند كه در ۶۲۸ق شهری نو در مجاورت خوارزم

كهنه ايجاد شد و طولی نكشيد كه خوارزم نو مركز و كرسی ايالت گرديد (ص 448؛ ابن اثير، ۱۲ / ۴۹۵). ابن بطوطه در سدۀ ۸ق از شهر خوارزم ياد كرده كه بايد همين خوارزم نو باشد (ص ۳۵۹). ابن فضلان ضمن بحث پيرامون رود جيحون از سرمای شديد و يخبندان آن رود ياد كرده و نوشته است كه سراسر رود جيحون يخ بسته بود و قطر يخ به ۱۷ وجب می‌رسيد. چنانكه اسب و قاطر و الاغ و گاو و گوساله از روی آن مانند جاده می‌گذشتند و يخ همچنان استوار بود و نمی‌شكست (چ سزگين، ۳۹۴). ياقوت آن را مردود دانسته و نوشته كه اين سخن او دروغ است، زيرا حداكثر قطر يخ از ۵ وجب تجاوز نمی‌كند و اين نيز به ندرت روی می‌دهد ... طبق معمول قطر يخ به دو تا ۳ وجب می‌رسد. من خود آن را ديده و از اهالی محل پرسيده‌ام. شايد او پنداشته است كه سراسر رود يخ می‌بندد، ولی چنين نيست. در واقع تنها بخش بالارود يخ می‌بندد و در بخش پايين رود، آب جريان دارد (۲ / ۴۸۴-۴۸۵). كوالفسكی می‌نويسد: ممكن است در بيان مطلب از سوی ابن فضلان پيرامون قطر يخ تا اندازه‌ای غلو شده باشد. البته اين مربوط به شدت سرماست كه در همۀ ادوار يكسان نيست. ديگر آنكه وی مطلب را از اهالی محل شنيده است. تصور او دربارۀ انجماد سراسر رود جيحون نيز نمی‌تواند درست باشد. شايد منظور او يخبندان از آن ناحيه تا كوهستان نزديك بوده است (ص 68). و اما دربارۀ جريان آب رود، گرچه ابن فضلان در مورد قطر يخ غلو كرده است، با اين وصف از نوشتۀ او نمی‌توان چنين استنباط كرد كه در عمق رود جيحون آب جريان نداشته است. ابن فضلان هنگام بحث از سرمای خوارزم و ناحيۀ جرجانيه می‌نويسد: وقتی برف می‌باريد، باد و طوفان سختی به همراه داشت (چ سزگين، ۳۹۴). ياقوت می‌گويد كه اين نيز دروغ است (۲ / ۴۸۵). از اظهار نظر كوالفسكی چنين برمی‌آيد كه ابن فضلان نسبت به گفته‌های مردم محل برخوردی حاكی از اعتماد داشته است. از‌اين‌رو در نوشتۀ او می‌توان زياده‌رويهايی را مشاهده كرد، ولی نمی‌توان نوشتۀ او را دروغ خواند، زيرا به هر تقدير ابن فضلان خود ناظر و شاهد ماجرا بوده است (ص 69). در مورد هيزم تاغ (طاغ) ميان نوشتۀ ياقوت و نسخۀ خطی آستان قدس تفاوتهايی وجود دارد و شايد همين امر سبب شده كه وی اين بخش از نوشتۀ ابن فضلان را نيز دروغ بخواند. در نسخۀ خطی مذكور چنين آمده است: «الا ان الله تعالی قد لطف بهم فی‌الحطب وارخصه عليهم حمل عجلة من حطب الطاغ بدرهمين من دراهم تكون زها ثلاثة آلاف رطل» (چ سزگين، ۳۹۴)، ولی در متن معجم البلدان چنين آمده است: «الا ان الله عزوجل قد لطف بهم فی‌الحطب وارخصه عليهم حمل عجلة من حطب الطاغ و هو الغضا بدرهمين يكون وزنها ثلاثة آلاف رطل» (۲ / ۴۸۵). اختلاف در متن مشهود است و اين اختلاف سبب بروز آشفتگيهايی از سوی محققان شده است. بعضی «من دراهم» را كه در نسخۀ خطی آستان قدس با صراحت آمده است و در نوشتۀ ياقوت موجود نيست، «من دارهم» نوشته‌اند (دهّان، ۸۴، حاشيۀ ۱). سامی‌دهان با نقل قول از زكی وليدی جمله را اصلاح كرده و آن را به صورت «بدرهمين من دراهمهم» نوشته و چنين اظهار نظر كرده كه اصلاح زكی وليدی كه «من دارهم» را به صورت «من دراهمهم» ذكر كرده، درست است (همانجا). در نسخۀ خطی آستان قدس نيز «بدرهمين من دراهم» آمده است. چنين به نظر می‌رسد كه بعضی محققان «من دراهم» نسخۀ خطی را «من دارهم» خوانده‌اند. در جای ديگر از جملۀ ياقوت به نقل از ابن فضلان چنين آمده است: «وزنها ثلاثة آلاف رطل» (۲ / ۴۸۵). ولی در نسخۀ خطی آستان قدس (چ سزگين، ۳۹۴) كلمۀ «وزنها» وجود ندارد. كوالفسكی می‌نويسد: شايد اين نقص از نسخۀ خطی مورد استفادۀ ياقوت بوده و يا اينكه خود چنين نوشته است. از‌اين‌رو معنای جمله عوض شده و وزن هيزم سه هزار رطل تلقی گشته است. حال آنكه ابن فضلان وزن بارهيزم را مدنظر نداشته، بلكه موضوع سخن او دربارۀ ارزش پول بوده است (ص 69).

فرستادگان خليفه پس از سفر خوارزم باگذر از راهی دشوار و پشت سر گذاردن اوست يورت به سرزمين غزان رسيدند. ابن فضلان با سفر به ديار غزان اطلاعات بسيار ارزشمندی پيرامون نظام اجتماعی، شيوۀ زندگی و معتقدات آنان ارائه كرده است. پس از آن اعضای هيأت روانۀ سرزمين پچناكها (بجناك) شدند و از آنجا به ديار باشگيرها عزيمت كردند كه مردمی ‌شرور و آدمكش بودند و هيأت را سخت بيمناك ساختند. نام باشگير در نسخۀ خطی آستان قدس به صورت «باشغرد» آمده است (چ سزگين، ۴۰۳). هيأت پس از آن به سوی سرزمين صقالبه (اسلاو) روی آورد كه بنابر نوشتۀ ابن فضلان همان سرزمين بلغار است (همان، ۴۰۴-۴۰۵). ابن فضلان تاريخ ورود هيأت به پايتخت بلغار را يكشنبه ۱۲ محرم ۳۱۰ ذكر كرده، ولی نامی‌ از اين شهر نبرده است. بارتولد محل پايتخت بلغارها را ويرانه‌های نزديك روستاي كنونی بلغاری[۵] واقع در جمهوری خود مختار تاتارستان و حدود اوسپنسك[۶] در شهرستان اسپاسکی[۷] ايالت غازان در همان جمهوری نوشته و مسافت آن را تا ساحل چپ رود ولگا حدود ۵ / ۶ كم‌ ذكر نموده است. وی به نقل از برزين[۸] می‌گويد كه اين مسافت با آنچه ابن فضلان در كتاب خود آورده، منطبق است (V / 514)، زیرا ابن فضلان فاصلۀ اين مكان تا رود ولگا (اتل) را حدود يك فرسنگ نوشته است (چ سزگين، ۴۱۳؛ دهان، ۱۳۶). آخرين بخشهای كتاب شامل مطالب ارزنده‌ای دربارۀ روسها و خزران است. نسخۀ خطی آستان قدس ظاهراً پايان يافته به نظر نمی‌رسد، زيرا هيچ مطلبی پيرامون بازگشت فرستادگان خليفه در آن نمی‌توان يافت.

سفرنامۀ احمد بن فضلان حائز اهميت فراوانی است. در اين گزارشِ سفر روابط سياسی دولت عباسيان نه تنها با كشورهای همجوار، بلكه با نواحی دوردستی چون سرزمينهای اطراف ولگا درج شده است. كتاب ابن فضلان از ديدگاه مردم‌شناسی آن زمان نيز بسيار ارزشمند است. در كتاب به كوچندگان ترك آسيای مركزی و نقش آنها در شرق اروپا، سرزمين بلغار، روسيه و اراضی خزران اشاره شده است. در ضمن نمی‌توان ارزش ادبی اين نوشته، شيوۀ نگارش بی‌تكلف، سر زندگی در بيان مقصود و طنزهای آن را از ديده دور داشت (كراچكوفسكی، IV / 185). کوالفسكی می‌نويسد كه ابن فضلان در شرح همۀ آنچه ديده و شنيده برخوردی منصفانه داشته است. وی می‌افزايد كه نوشتۀ او تاكنون به صورت كامل به دست ما نرسيده و آنچه در دسترس قرار گرفته، از تحريف مصون نمانده است. حال آنكه از طريق بررسی طولانی و دقيق می‌توان بسياری از نوشته‌های او را احياء كرد (ص 71).

گرچه وظيفۀ رسمی‌ ابن فضلان در سرزمينهای شمال تبليغ اسلام بود، با اين وصف توجه او به مسائل سياسی نيز حائز اهميت است. وی مطالب ارزشمندی دربارۀ روابط اجتماعی اقوام آسيای مركزی، حوضۀ رود ولگا و روسيه نوشته است، ولی نظر آميخته با عجب و كبر او نسبت به بعضی اقوام تأسف انگيز است. اين نظر نسبت به مسلمين خوارزم مصداق دارد. او مردم خوارزم را «وحشی‌ترين مردم از ديدگاه طبايع و شيوۀ تكلم» دانسته و سخن گفتن ايشان را به جيرجير سار تشبيه كرده است (چ سزگين، ۳۹۳-۳۹۴). غزان را «خران گمراه» (همان، ۳۹۶) و باشگيرها را «شريرترين گروه تركان» (همان، ۴۰۳) خوانده است.

گذشته از آنچه ياد شد، در كتاب ابن فضلان مطالبی دربارۀ اين مسائل می‌توان يافت: ۱. مشخصات اقوام مختلف؛ ۲. پول و مسكوكات ازجمله سكه‌های مسين؛ ۳. مالياتهای زمين و دارايی و عوارض بازرگانی؛ ۴. محاكم خاص برای مسلمانان در سرزمينهای غير اسلامی؛ ۵. حضور همسر شاه در مراسم رسمی؛ ۶. مجازات در صورت دست زدن به غارت و دزدی؛ ۷. فساد اخلاق؛ ۸. انواع مراسم تدفين به ويژه مراسم سوزاندن مردگان و نيز سوزاندن زنان به همراه شوهران؛ ۹. از هم پاشيدن سپاهيان پس از مرگ شاه؛ ۱۰. تغذيه و شيوۀ كشتار حيوانات؛ ۱۱. نحوۀ طهارت؛ ۱۲. پوشاك قشرهای مختلف؛ ۱۳. شيوۀ اصلاح محاسن؛ ۱۴. شيوۀ به دست آوردن شيرۀ درختان و غيره.

 

ارزيابی منابع

بجز ياقوت حموی كه مطالب مبسوطی از گزارش سفر ابن فضلان نقل كرده است، دو نويسندۀ ايرانی نيز در نوشته‌های پارسی خود به نقل اثر او پرداخته‌اند. يكی از اين دو محمد ابن محمود بن احمد طوسی مؤلف كتاب عجايب المخلوقات است كه كتاب خود را پيش از ياقوت و احتمالاً در فاصلۀ سالهای ۵۵۵ و ۵۶۲ق / ۱۱۶۰-۱۱۶۷م (ستوده، ۱۸) و به تقريب حدود ۵۹ سال پيش از ختم معجم البلدان در ۶۲۱ق / ۱۲۲۴م (۴ / ۱۰۴۸) نوشته است .كوالفسكی مؤلف كتاب عجايب المخلوقات را نجيب همدانی دانسته و مدعی شده است كه معمولاً به خطا او را احمد طوسی ناميده‌اند (ص ۴۱). مؤلف ديگر امين احمد رازی است كه در اواخر سدۀ ۱۰ و اوايل سدۀ ۱۱ق / نيمۀ دوم سدۀ ۱۶م می‌زيسته است، و كتاب جغرافيای مفصل او به نام هفت اقليم شهرت دارد. كراچكوفسكی پايان نگارش آن را ۱۰۰۲ق / ۱۵۹۴م نوشته است (IV / 531). مؤلف كتاب عجايب المخلوقات در بيان بعضی مطالب با صراحت از احمد بن فضلان نام برده و از او نقل قول كرده است (طوسی، ۴۱۴، ۵۷۰). امين احمد رازی گرچه از ابن فضلان نام نبرده است، ولی بخشهايی از مطـالب او مقتبس از نوشتۀ ابن فضلان است .نوشتۀ او پيرامون اقوام روس، خزر، خوارزم و غيره مؤيد اقتباس از گزارش ابن فضلان و كتاب عجايب المخلوقات است (۳ / ۳۱۴، ۴۹۵- ۴۹۸). چنين به نظر می‌رسد كه سفرنامۀ ابن فضلان را در ايران می‌شناخته‌اند، ولی در اروپا تا اوايل سدۀ ۱۹م آن را به عنوان اثری مستقل نمی‌شناختند و تنها بخشهايی از آن به نقل از ديگران در دسترس اهل تحقيق قرار داشت كه عمده‌ترين آنها نوشته‌های ياقوت بود (كوالفسكی، 38؛ نك‌ : ياقوت، ۱ / ۱۱۲-۱۱۴، ۴۶۸-۴۷۰، ۷۲۲- ۷۲۸، ۲ / ۴۳۶-۴۴۰، ۴۸۴-۴۸۶، ۸۳۴-۸۴۰).

دانشمندان دانماركی و روسی پيش از محققان ديگر كشورهای اروپايی پيرامون سفر ابن فضلان به تحقيق پرداختند. راسموسن[۱] (۱۷۸۵-۱۸۲۶م) خاورشناس دانماركی نخستين كسی بود كه در اروپا پيرامون بازرگانان مسلمان و عرب به مطالعه و تحقيق پرداخت و می‌توان او را سلف برجستۀ فرن در زمينۀ بررسی رسالۀ ابن فضلان به شمار آورد (كراچكوفسكی، V / 61).

كوالفسكی دربارۀ آثار محمد بن محمود بن احمد طوسی (نجيب همدانی) و امين احمد رازی می‌نويسد: از مدتها پيش معلوم شده بود كه بعضی آثار اين دو مؤلف از نوشتۀ ابن فضلان اقتباس شده است. بخشی از نوشته‌های نجيب همدانی نخستين بار در ۱۸۲۷م و به تقريب همزمان با كشف مطالبی از ابن فضلان انتشار يافت، ولی انتشار خبرهای مندرج در كتاب امين احمد رازی كه شامل مطالبی از نوشتۀ ابن فضلان بود، مربوط به سال ۱۸۹۲م است. آن زمان مقابلۀ اين دو اثر پارسی با نوشتۀ ياقوت نتايج دلخواه را به بار نياورد، ولی بعدها معلوم شد كه اين دو مؤلف از نوشته‌های ابن فضلان بهره گرفته‌اند و نظری ارائه شد مبنی بر اينكه امين احمد رازی از نسخه‌ای كه كامل‌تر از نسخۀ خطی موجود در مشهد بود، بهره جسته است (ص 41). فرن بنيادگذار موزۀ آسيايی و يكی از نخستين نمايندگان تحقيق پيرامون مآخذ عربی دربارۀ روسيه در اثر كلاسيك خود زير عنوان «بلغارهای ولگا بر اساس سفرنامۀ ابن فضلان[۲]» كه در ۱۸۲۳م انتشار يافت، مطالبی دربارۀ سفر ابن فضلان نوشت كه نمونه‌ای از تحقيقات علمی‌ ارزندۀ اوست. نوشتۀ فرن دربارۀ رسالۀ ابن فضلان را می‌توان از برجسته‌ترين متون جغرافيايی سدۀ ۱۹م به شمار آورد (كراچكوفسكی، IV / 26). در ۱۸۹۹م اسپيتسين باستان‌شناس روس مقاله‌ای تحت عنوان «پيرامون صحت يادداشتهای ابن فضلان[۳]» نوشت و درآن متذكر گرديد كه نوشتۀ ابن فضلان سرشار از عدم آگاهی و تحريفهاست و در آن مطلبی كه شبهه‌انگيز نباشد، نمی‌توان يافت (كوالفسكی، 39). تيزن هاوزن[۴] در همان زمان طی مقاله‌ای زير عنوان «در حمايت از ابن فضلان[۵]» به نوشتۀ اسپيتسين پاسخ گفت. وی مقالۀ باستان‌شناس مذكور را سطحی ناميد و متذكر شد كه اسپيتسين نتوانسته است به مسائل طرح شده پاسخی قانع‌كننده بدهد (نك‌ : همانجا). با اين وصف شبهۀ اهل تحقيق برطرف نشد. در ۱۹۰۸م وستبرگ[۶] دانشمند اهل ريگا پيرامون نوشتۀ اسپيتسين به اظهار‌نظر پرداخت و بعضی مطالب آن را معقول خواند (همانجا، حاشيۀ ۳). حد اعلای انتقاد و انكار نسبت به مطالب ابن فضلان را در نوشتۀ ماركوارت می‌توان يافت كه به بررسی گزيده‌ای از اثر محمد عوفی اختصاص دارد. ماركوارت در اين نوشته ضمن بحث پيرامون گزارش سفر ابن فضلان به نادرستی نظريات وی اشاره كرده و نوشته‌های او را «فريبگريهای بی‌شرمانه» ناميده و متذكر شده است كه ابن فضلان هرگز به ساحل ولگا گام ننهاده و آنچه نوشته، درست نيست (كوالفسكی، همانجا). روزن[۷] نيز بخش اعظم پژوهشهای خود را به آن دسته از مآخذ عربی كه مطالب آنها دربارۀ اروپای شرقی بوده، اختصاص داده است. بخش مهمی ‌از تحقيقات او دربارۀ رسالۀ ابن فضلان است (كراچكوفسكی، V / 100). مقالۀ روزن زير عنوان «مقدمه بر طبع جديد يادداشتهای ابن فضلان[۸]» كه در ۱۹۰۲م انتشار يافت، كوشش تازه‌ای در زمينۀ ارزيابی آگاهيهای ابن فضلان بود. روزن در اين مقاله مسألۀ رابطۀ ميان نوشته‌های ابن فضلان و ياقوت، به ويژه نظريات انتقادی ياقوت را عنوان كرد كه در آن زمان واجد اهميت بسيار بود (كوالفسكی، 39). وی در ۱۹۰۴م نيز به تحقيق پيرامون نوشتۀ ابن فضلان پرداخت (كراچكوفسكی، همانجا). روزن و بارتولد هر دو طی مطالعات خود از نوشتۀ فرن بهرۀ فراوان جستند (همو، IV / 185).

کشف نسخه خطی كتاب ابن فضلان در موزۀ آستان قدس رضوی نقطۀ عطفی در بررسی گزارش سفر ابن فضلان از سوی محققان بود كه به تقريب پس از يك صد سال صورت می‌گرفت. نسخۀ خطی اين مجموعه كه شامل كتاب البلدان ابن فقيه، دو رسالۀ ابودلف و كتاب احمد بن فضلان است، نخستين بار در ۱۹۲۰م توسط ايوانف از طريق بررسی فهرست كتابخانۀ آستان قدس كه در ۱۳۱۲ق تنظيم گرديده بود، شناخته و معرفی شد (كوالفسكی، 72، حاشيۀ 1).

 

احمد زكی وليدی طوغان كه آن زمان هنوز در شوروی می‌زيست و پيش از مهاجرت به تركيه با نام احمد زكی وليدف شهرت داشت، در ۱۹۲۳م كتاب ابن فضلان را شناخت و طی مقاله‌ای معرفی كرد. ترجمۀ مقالۀ او در ۱۳۰۵ ش در مجلۀ ايرانشهر منتشر گرديد (شم‌ ۱، صص ۴۵- ۴۸، شم‌ ۳، صص ۱۶۴-۱۶۸، شم‌ ۴، صص ۲۳۵-۲۴۰). در ۱۹۳۵م انستيتوی خاورشناسی فرهنگستان علوم اتحاد شوروی عكسی از تمامی‌اين نسخۀ خطی به دست آورد كه شامل بخش دوم اثر ابن فقيه همدانی، دو رسالۀ ابودلف و كتاب ابن فضلان جمعاً در ۲۱۲ برگ به قطع بزرگ بود. از ۱۹ تا ۲۳ اكتبر ۱۹۳۷ مجمع عرب‌شناسان شوروی در لنينگراد تشكيل گرديد كه طی آن گزارشهايی دربارۀ يادداشتهای سفر ابن فضلان قرائت شد. مجموع گزارشها دو سال بعد تحت عنوان «سفر ابن فضلان به ولگا[۹]» با ترجمه و تعليقات زيرنظر كراچكوفسكی توسط انستيتوی تاريخ و انستيتوی خاورشناسی فرهنگستان علوم اتحاد شوروی در مسكو و لنينگراد (۱۹۳۹م) انتشار يافت. در اين كتاب بخشهايی از گزارش سفر ابن فضلان به روايت ياقوت به ويژه دو نسخۀ خطی موجود در انستيتوی خاورشناسی درج شده است. در پايان سال ۱۹۳۹م چند مقاله از زكی وليدی طوغان نيز كه به نسخۀ خطی ابن فضلان اختصاص داشت، در مجموعه‌ای به زبان آلمانی زير عنوان «گزارش سفر ابن فضلان[۱۰]» منتشر گرديد.

از مقدمۀ زكی وليدی معلوم می‌شود كه وی با متنی كه در ۱۹۳۹م، در اتحاد شوروی به چاپ رسيده بوده، آشنایی داشته است (كوالفسكی، 80). همان سال ترجمۀ كامل نسخۀ خطی گزارش سفر ابن فضلان كه در سال ۱۰۶۷ق به كتابخانۀ آستان قدس اهدا شده بود و به شخصی به نام ابن خاتون تعلق داشت، به زبان روسی انتشار يافت. گمان می‌رود ابن خاتون از اعقاب شخصی به نام خاتون بوده كه كتابخانۀ معتبری در مرو داشته است (همو، 40). ياقوت نيز از وجود «خزائن خاتونيه» در يكی از مدارس مرو ياد كرده است (۴ / ۵۰۹) كه به احتمال قوی متعلق به همان خاتون بوده است. محتمل است نسخۀ رسالۀ موجود در مشهد متعلق به سدۀ ۷ق / ۱۳م و از مجموعۀ كتابهای موجود در كتابخانۀ ياد شدۀ مرو بوده باشد. ظاهراً ياقوت اين نسخه را ديده بوده، ولی از متن نوشتۀ او معلوم می‌شود كه با نسخۀ ديگری از اين رساله نيز آشنايی داشته است (كوالفسكی، همانجا). بليايف از جملۀ محققانی است كه دربارۀ گزارش سفر ابن فضلان برمبنای نسخۀ خطی آستان قدس به تحقيق پرداخته است. وی در مقالۀ خود با عنوان «مأخذ عربی دربارۀ تاريخ تركمنها و تركمنستان طی سده‌های ۹-۱۳م[۱۱]» از يادداشتهای ابن فضلان و مطالب نسخۀ خطی آستان قدس دربارۀ خوارزم و غزان بهره جست. بارتولد در سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۲۶م، گزارشی با عنوان «آگاهيهای اعراب دربارۀ روسها[۱۲]» به رشتۀ تحرير كشيد كه در ۱۹۴۰م در جلد اول نشريۀ خاورشناسی اتحاد شوروی به چاپ رسيد (اومنياكوف، 144-145). در حواشی مقالۀ بارتولد اطلاعات كسب شده از گزارش سفر ابن فضلان بر مبنای نسخۀ خطی آستان قدس بر مطالب اصلی مقاله افزوده شده است (II / (1)810-858). مقالۀ اسميرنوف نيز در ۱۹۴۰م با عنوان «شرحی دربارۀ تاريخ قديم بلغارها[۱۳]» در نشريۀ «كارهای موزۀ دولتی تاريخ» انتشار يافت. مقالۀ گركوف تحت عنوان «بلغارهای اطراف ولگا طی سده‌های ۹ و ۱۰م[۱۴]» كه در ۱۹۴۵م در نشريۀ «يادداشتهای تاريخی» به چاپ رسيد، در زمينۀ يادداشتهای سفر ابن فضلان واجد اهميتی بسزاست. از ديگر كسانی كه دربارۀ گزارش سفر ابن فضلان به تحقيق پرداخته‌اند، هلموت ريتر است كه طی مقاله‌ای با عنوان «دربارۀ متن گزارش سفر ابن فضلان[۱۵]» اثر مزبور را از ديدگاه زبان شناسی مورد تحليل قرار داده است (صص 98-126). ريتر شيوۀ نگارش ابن فضلان را مطلوب ندانسته و چنين اظهار عقيده كرده كه ياقوت احتمالاً به تصحيحاتی در متن پرداخته است (ص 100). يكی ديگر از كارهای پرارزش دربارۀ سفر ابن فضلان نوشتۀ تسگلدی دانشمند مجارستانی است كه زير عنوان «دربارۀ گزارش سفر ابن فضلان بر پايۀ نسخۀ خطی مشهد[۱۶]» به چاپ رسيده و از ديدگاه بررسی نسخۀ خطی آستان قدس واجد اهميت است. روبرت بليك و ريچارد فرای نيز مقالۀ مشتركی با عنوان «يادداشتهای مربوط به رسالۀ ابن فضلان[۱۷]»انتشار دادند كه شامل مقدمه، ترجمۀ انگليسی كتاب ابن فضلان، يادداشتها، اضافات و ملحقات است. آنها در نوشتۀ خود نظريـات زكی وليـدی طوغـان را آشفتـه و مشـوش تشخيص دادند، ولی در نوشته‌های آنان كوششی در زمينۀ بررسی مستقل متن عربی مشهود نيست و اغلب به تفسير اظهار‌نظرهای ديگر مؤلفان پرداخته‌اند (كوالفسكی، 86). بعضی نكات كتاب ابن فضلان در نوشتۀ تادئوش كوالسكی دانشمند لهستانی با عنوان «دربارۀ سفر ابراهيم بن يعقوب طُرطوشی به سرزمين اسلاوهای غربی بر اساس روايت البكری[۱۸]» انعكاس يافته است.

زايوچكوفسكی در «تحقيق پيرامون معمای خزر[۱۹]» از نوشتۀ ابن فضلان بهره جسته است. آرتامونوف نيز در كتاب «تاريخ خزر[۲۰]» ضمن شرح روابط اجتماعی ميان بلغارها و خزران (ص 401) و تدفين و حتی قتل خاقانها پس از ۴۰ سال فرمانروايی (ص 409-410) از نوشتۀ ابن فضلان بهره گرفته است. از ديگر كسانی كه نسخۀ خطی كتاب ابن فضلان را مورد بررسی قرار داده‌اند، آرنه[۲۱] دانشمند سوئدی است كه پيرامون سفر ابن فضلان به سرزمين بلغارها به تحقيق پرداخته است. وی در آغاز شرح مختصری دربارۀ تاريخچۀ پژوهش اثر ابن فضلان به ويژه در روسيه نوشته، پس از آن به شرح سفر ابن فضلان در اطراف ولگا پرداخته و به مطالب مربوط به غزان ـ تركمانان و منشأ آنان توجه نموده و نوشته‌های بارتولد، مينورسكی، اوشانين[۲۲] و ديگران را ملاك تحقيق قرار داده است (كوالفسكی، 91). به زبان عربی و زبانهای ملل شرق نيز مقاله‌هايی دربارۀ گزارش سفر ابن فضلان انتشار يافته است كه از آن جمله‌اند: مقالۀ عبدالوهاب عزام، «البلغار المسلمين»، مجلة الثقافة، شم‌ ۲۶۱، ۱۹۴۳م، شم‌ ۲۶۲، ۱۹۴۴م؛ مقالۀ مينورسكی «الرحالة العربی ابن فضلان»، المستسمع العربی، ج ۴، شم‌ ۱، ۱۹۴۴م؛ مقالۀ زكی محمد حسن در كتاب الرحالة المسلمون فی العصور الوسطی، قاهره، ۱۹۴۵م؛ مقالۀ ايگناتی‌يو كراچكوفسكی در كتاب الدراسات العربية فی الاتحاد السوفتی، بغداد، ۱۹۴۶م (كوالفسكی، همانجا). در ۱۳۷۹ق / ۱۹۶۰م متن كتاب ابن فضلان همراه با تعليقات و تفسير دكتر سامی ‌دهّان در دمشق انتشار يافت كه مبتنی بر عكس نسخۀ خطی موجود در آستان قدس رضوی بود. در ۱۳۴۵ش ترجمۀ فارسی اين كتاب توسط ابوالفضل طباطبايی از سوی بنياد فرهنگ ايران طبع و منتشر گرديد. مهم‌ترين اثر تحقيقی همراه با ترجمه و تفسير و تعليقات دربارۀ كتاب ابن فضلان مرهون زحمات آندره پترويچ كوالفسكی دانشمند شوروی است كه زير عنوان «كتاب احمد بن فضلان و سفر او به ولگا در سالهای ۹۲۱-۹۲۲م[۲۳]» به سال ۱۹۵۶م در خاركف انتشار يافت كه شامل ۳۴۸ صفحه همراه با عكسهايی از نسخۀ خطی كتاب است.

 

مآخذ

ابن اثير، الكامل؛ ابن بطوطه، محمدبن عبدالله، رحلة، بيروت، ۱۳۸۴ق / ۱۹۶۴م؛ ابن حوقل، محمدبن علی، صورة الارض، به كوشش كرامرس، ليدن، ۱۹۳۹م؛ ابن رسته، احمدبن عمر، الاعلاق النفيسة، ليدن، ۱۸۹۱م؛ ابن طقطقی، محمدبن علی، الفخری، بيروت، ۱۴۰۰ق / ۱۹۸۰م؛ ابن فضلان، احمد، «ما شاهد فی بلد الترك و الخزر و الروس و الصقالبة و الباشغرد و غيرهم ... »، مجموع فی الجغرافيا، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، ۱۴۰۷ق / ۱۹۸۷م؛ همو، «كتاب احمد بن فضلان ... » (نك‌ : كوالفسكی در مآخذ لاتين)؛ ابوالفدا، تقويم البلدان، به كوشش دوسلان، پاريس، ۱۸۴۰م؛ امين احمدرازی، هفت اقليم، به كوشش جواد فاضل، تهران، ۱۳۴۰ش؛ دهان، سامی، حاشيه و مقدمه بر رسالة ابن فضلان، دمشق، ۱۳۷۸ق / ۱۹۵۹م؛ زكی وليدی، «نسخه خطی كتاب ابن فقيه در مشهد»، ايرانشهر، ۱۳۰۵ش؛ ستوده، منوچهر، مقدمه و تحشيه بر عجايب المخلوقات (نك‌ : طوسی در همين مآخذ)؛ طبری، تاريخ؛ طوسی، محمدبن محمود، عجايب المخلوقات، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۵ش؛ قرطبی، عريب بن سعد، صلة تاريخ الطبری، قاهره، ۱۹۶۸م؛ گرديزی، عبدالحی بن ضحاک، زين الاخبار، به كوشش عبدالحی حبيبی، تهران، ۱۳۴۷ش؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، ۱۳۸۵ق / ۱۹۶۵م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز:

 

Artamonov, M. I. , Istoriya Khazar, Leningrad, 1962; Bartold, V. V. , «Arabskie izvestiya o Rusakh», Sochineniya, Moscow, 1968; Fraehn, C. M. , Ibn-Foszlan’s und anderer araber Bericht über die Russen älterer zeit, Hamburg, 1823; Krachkovskii, I. Yu. , «Arabskaya geograficheskaya literatura», Izbrannye sochineniya, Moscow / Leningrad, 1957; id, «Ocherki po istorii russkoi Arabistiki», ibid, 1958; Kovalevskii, A. P. , Kniga Akhmeda ibn - Fadlana o ego puteshestvii na Volga v 921-922 gg, Kharkov, 1956; Lestrange, G. , The Land of the Eastern Caliphate, London, 1966; Ritter, Helmut, «Zum Text von Ibn Fadlan’s Reisebericht», ZDMG, 1966, vol. XCVI; Umnyakov, I. I. , Annotirovan-naya bibliografiya trudov Akademika V. V. Bartolda, Moscow, 1976.

 

عنایت‌الله رضا

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 852
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست