responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 731

آرکات


نویسنده (ها) :
فتح الله مجتبایی
آخرین بروز رسانی :
یکشنبه 19 آبان 1398
تاریخچه مقاله

آرْکات، شهری در ناحیۀ آرکات شمالی در جنوب هند، از بخشهای ایالت مدراس، واقع بر کنارۀ رود پالار، در 117 کیلومتری جنوب غربی شهر مدراس، با 229’30 نفر جمعیت (آمار 1971م). اکثریت مردم آن هندومذهب‌اند و غالباً به زبان تِلْگو سخن می‌گویند.
نام این محل از دو کلمۀ آرو و کدو که در زبان تامیل به معنی «شش جنگل» است ترکیب شده (آزیاتیکا). جغرافیانویسان یونانی از نخستین سده‌های میلادی این ناحیه را می‌شناخته و از آن به نام «آرکاتوس» یاد کرده‌اند (همان). ابن بطوطه در سدۀ 8 ق / 14م نام آن را به صورت «هرکاتو» ضبط کرده است (حسینی، I / 64).
در دوران سلطنت راجه‌های سلسلۀ چولا (سده‌های 4-7ق / 10-13م) این ناحیه از مراکز مهم دینی و علمی بود، و مدرسه‌ای بزرگ برای تدریس شعبه‌های مختلف علوم در آنجا تأسیس شده بود (ساتهیاناتهایر، V / 240). در نخستین سده‌های اسلامی مسلمانان از طریق دریا به سواحل شرقی هند مهاجرت کردند، و گروهی از آنان در اطراف این شهر سکونت گزیدند. در اکتشافات باستان‌شناسی اخیر 9 عدد سکۀ طلا از دورۀ امویان در این منطقه به دست آمده است (احمد، II / 411). تا پایان حکومت سلسلۀ چولا (سدۀ 7ق / 13م)، این بخش از سرزمینهای جنوبی هند از ثبات و رونق فرهنگی و اقتصادی برخوردار بود، لیکن از اواخر سدۀ 13م چندی محل کشاکش راجه‌های محلی، و سپس درگیر لشکرکشیهای سلاطین خلجی و قطب شاهی و عادلشاهی، و سرانجام عرصۀ تاخت و تاز جنگجویان مراتْهی گردید، و حتى پس از آنکه اورنگ‌زیب در 1100ق / 1689م نواحی دکن را تسخیر کرد، هنوز سرداران مراتهی به این منطقه تسلط داشتند و قلعۀ جِنْجی در آرکات در تصرف آنان بود. در 1102ق / 1691م سپاهیان مغول، راجارام (پسر و جانشین شیواجی) را در این قلعه محاصره کردند، و او چندین سال در این محل در برابر نیروهای امپراتور مغول پایداری کرد. در طول این مدت جنگجویان مراتهی از اطراف بر سپاهیان مغول حمله می‌بردند و راه پیشرفت قوای اعزامی را به سوی این ناحیه می‌بستند. ولی سرانجام در 1212-1213ق / 1798م این قلعۀ بسیار مستحکم فتح شد و منطقۀ آرکات به نام صوبۀ کَرناتِک ضمیمۀ امپراتوری مغول گردید (سجون لال، I / 603-609) و شهر آرکات مرکز آن شد. تا پیش از مرگ اورنگ‌زیب (1119ق / 1707م) ادارۀ دکن برعهدۀ یکی از سرداران او به نام داوودخان بود، و صوبه‌داری کرناتک را نیز او داشت. داوودخان در 1122ق / 1710م به گجرات فرستاده شد، و در 1124ق / 1712م محمد سعید معروف به نوّاب سعادت‌الله‌خان که در دستگاه داوودخان خدمت می‌کرد، به صوبه‌داری کرناتک منصوب گردید. نوّاب سعادت‌الله‌خان تا 1145ق / 1732م در آرکات حکومت داشت، و از نظام‌الملک آصفجاه که فرمانروای دکن شده و در آنجا قدرت و استقلالی حاصل کرده بود اطاعت می‌کرد. پس از سعادت‌الله‌خان برادرزاده‌اش نوّاب دوست علی‌خان جانشین او شد، و هنگامی که او در جنگ با سرداران مراتهی به قتل رسید (1153ق / 1740م)، پسرش نوّاب صفدر علی‌خان حاکم آرکات شد، اما او نیز پس از چندی در منازعات داخلی به قتل رسید (1155ق / 1742م)، و نظام‌الملک شخصاً به آرکات آمد و حکومت محمدسعید، پسر 6 سالۀ صفدرعلی‌خان را که به نام نوّاب سعادت‌الله خان ثانی جانشین پدرش بود، تأیید کرد؛ ولی محمدسعید نیز پس از 2 سال کشته شد (1157ق / 1744م) و فرمانروایی این خاندان در آرکات به پایان رسید (کوکن، 4-6, 12-13, 85).
نواب سعادت‌الله خان و جانشینانش که از شیعیان هند بودند و به قوم «نوائط» (که گویند از عراق به هند مهاجرت کرده بودند) تعلق داشتند. همگی از علاقه‌مندان فرهنگ اسلامی و از مشوقان شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌رفتند. در دوران حکومت این خاندان با وجود حمله‌های جنگجویان مراتهی و درگیریهای داخلی، آرکات از مراکز مهم علمی و ادبی اسلامی هند شد، و مسلمانان از نواحی دیگر به آنجا روی آوردند و گروهی از شاعران و دانشمندان از نقاط شمالی هند به آرکات آمدند. نوّاب غلام‌علی خان، برادر سعادت‌الله خان، و پسر او نوّاب باقر علی‌خان هر دو به فارسی شعر می‌گفتند و دیوان اشعارشان موجود است. زین‌العابدین خان، متخلص به «دیوان»، از شعرای معروف آن دوره، خواهرزادۀ سعادت‌الله خان بود. سعادت‌الله خان به آبادانی آرکات بسیار توجه داشت و مسجدجامع و عیدگاه آن شهر را او بنا کرد (کوکن، فصل 1).
پس از قتل محمدسعید، نظام‌الملک یکی از سرداران خود به نام انوارالدین خان را، که برای سر و سامان دادن به اوضاع آرکات بدان‌جا فرستاده شده بود، به حکومت کرناتک منصوب کرد. پس از مرگ نظام‌الملک (1161ق / 1748م) پسرش ناصرجنگ به جای او نشست، ولی خواهرزاده‌اش مظفرجنگ بر او شورید و به یاری حسین دوست خان معروف به چَنداصاحب، که از نوائط بود (خواهرزادۀ نوّاب صفدرعلی) و حکومت آرکات را حق خود می‌دانست، به آرکات لشکر کشید. در این جنگ نیروهای فرانسوی نیز به فرمان دوپله، حاکم فرانسوی پوندیچِری، از چنداصاحب و مظفرجنگ پشتیبانی می‌کردند، و درنتیجه انوارالدین شکست خورده با گروهی از نزدیکانش به قتل رسید و آرکات به دست مظفرجنگ و چنداصاحب افتاد (1162ق / 1749م). ناصرجنگ از حیدرآباد به آرکات حمله‌ور شد و مظفر جنگ را گرفته به زندان افکند و نوّاب محمدعلی والاجاه را به حکومت آرکات منصوب کرد. ناصرجنگ در 1164ق / 1751م کشته شد، و مظفرجنگ فرمانروای دکن گردید و گروهی از صاحب‌منصبان فرانسوی را در سپاه خود وارد ساخت، ولی اندکی بعد او نیز کشته شد. در این احوال چنداصاحب به حمایت نیروهای فرانسوی به حکومت آرکات منصوب شده بود؛ ولی رابرت کلایو، مأمور انگلیسی، در 1164ق / 1751م شهر را تصرف کرد و با کوشش و پایداری بی‌مانند در برابر حملات چنداصاحب و نیروهای فرانسوی، قوای مهاجم را در هم شکست، و نوّاب محمدعلی والاجاه را در مقام حکومت آرکات تثبیت کرد. نواب والاجاه 40 سال حکومت کرد، و در این مدت، با حمایت مأموران انگلیسی، یک چند با جنگجویان مراتهی و پشتیبانان فرانسوی آنان، و سپس با حیدرعلی و پسرش تیپوسلطان، فرمانروایان میسور، در جنگ بود و هنگامی که در 1180ق / 1766م حیدرعلی آرکات را تصرف کرد، در حقیقت قوای انگلیسی شهر را پس گرفتند. سرانجام فشارهای مالی و هزینه‌های دفاع او را مجبور ساخت که ادارۀ امور قلمرو خود را به مأموران انگلیسی بسپارد. پس از مرگ والاجاه (1210ق / 1795م) پسرش نوّاب عمدة‌الأمرا 6 سال حکومت کرد، و چون او درگذشت انگلیسیها از جانشینی پسرش علی حسین‌خان تاج‌الأمرا ممانعت کردند و نوّاب عظیم‌الدوله پسر امیرالامرا، نوادۀ دیگر والاجاه را به حکومت نشاندند. عظیم‌الدوله به کلی از سیاست و ادارۀ امور برکنار شده بود و مخارج سالانۀ خود و دربارش را از انگلیسیها و «کمپانی هند شرقی» دریافت می‌کرد. در آغاز حکومت او استقلال آرکات به کلی از میان رفت و در 1216ق / 1801م آن ناحیه رسماً مستعمرۀ انگلیس شد. پس از عظیم‌الدوله پسرش اعظم جاه را به جانشینی او انتخاب کردند (1234ق / 1819م)، و چون او پس از 7 سال درگذشت پسر خردسالش غلام عزت‌خان را به جای او نشاندند، ولی چون او کمتر از 2 سال داشت عمویش عظیم جاه را وکیل و نایب او قرار دادند تا وی به سن بلوغ رسید و در 1258ق / 1842م اسماً نواب آرکات شد. وی مدت 13 سال با عنوان والاجاه پنجم در این مقام بود و در 1272ق / 1856م درگذشت. با مرگ او عنوان نوایی منسوخ شد و حکام انگلیسی عموی او نواب عظیم جاه را به عنوان امیر آرکات بر مسند نشاندند و مقرری ماهانه‌ای درحدود 000‘25 روپیه برای او تعیین کردند. بدین‌سان کلیۀ دفاتر و دوایر و تأسیسات دستگاه نوابی بسته شد و تمامی اموال و متعلقات آن به حراج گذارده شد.
نوابان این خاندان به شعر و ادب و علوم دینی توجه خاص داشتند. انوارالدین خان در دوران حکومت خود، با وجود جنگها و مشکلات گوناگون، در آبادانی آرکات بسیار کوشید، و در شهر مدراس نیز مسجد بزرگی به نام «مسجد انواری» بنا نهاد. دو پسرش بدرالاسلام و محفوظ خان در علوم قرآنی و فقه و حدیث تبحر کامل داشتند. نوّاب والاجاه در مکه و مدینه نمایندگانی داشت و هر سال مبلغی صرف هزینه‌های حرمین شریفین می‌کرد و با دستگاه خلافت عثمانی مربوط بود. وی به عرفان دلبستگی داشت و خود به سلسلۀ قادری پیوسته بود. پسرش امیرالأمرا حافظ قرآن و صاحب تألیفاتی در تاریخ و شرح احوال عرفا بود. عمدةالأمرا علاوه بر آنکه مشوق شاعران و ادیبان و دانشمندان بود، خود نیز شعر می‌گفت و «ممتاز» تخلص می‌کرد، و تاج‌الأمرا نیز با تخلص «ماجد» شعر سرود. تا زمان عمدةالأمرا دربارِ آرکات مجمع اهل علم و ادب بود، ولی از دوران نوّابی عظیم‌الدوله پرداخت مستمری و وجوهی که به اهل علم و ارباب قلم داده می‌شد بر عهدۀ کمپانی هند شرقی قرار گرفت، و شرکت به میل خود مستمریها را قطع می‌کرد، چنانکه عبدالعلی بحرالعلوم که به دخالت انگلیسیها در امور اعتراض می‌کرد از مقرری جاری محروم شد. در میان نوابان این خاندان غلام غوث خان، آخرین نوّاب آرکات، بیش از دیگران به پیشرفت علوم و معارف در این منطقه اهتمام داشت. وی خود به فارسی و اردو شعر می‌گفت و «اعظم» تخلص می‌کرد. 2 کتاب در شرح احوال شعرا، به نام صبح وطن و گلزار اعظم تألیف کرد که اولی در 1258ق / 1842م و دومی در 1272ق / 1856م، هر دو در مدارس به چاپ رسید. کتابی نیز در فنون کشتیرانی نوشت به نام سفینة‌النجات فی احوال‌الجهازات، که آن نیز از طرف «کتابخانۀ دولتی مخطوطات شرقی» در مدارس در 1950م طبع شده است. وی یک انجمن ادبی بزرگ، یک کتابخانۀ عمومی بزرگ (کتب‌خانۀ عام مفید اهل اسلام)، و یک مدرسۀ جدید (به نام مدرسۀ اعظم) تأسیس کرد، و در زمان او چند مطبعه (مانند کشن راج و مظهرالعجایب) تأسیس شد و چندین روزنامه به فارسی و اردو (مانند صبح صادق، جامع اخبار، مظهرالعجایب، جریدۀ روزگار، اعظم‌الاخبار، شمس‌الاخبار، مخزن‌الاخبار) در کرناتک منتشر گردید (کوکن، 351-356).
در دوران نوابان آرکات (1712-1855م) این شهر یکی از مراکز مهم شعر و ادب فارسی و فرهنگ اسلامی در هند شده بود، و به سبب آشفتگی اوضاع در هند شمالی پس از مرگ اورنگ‌زیب و ضعف و پریشانی دربار دهلی دانشمندان و شاعران، و حتى امیران و دولتمردان، از دهلی و شهرهای دیگر به سوی دکن و کرناتک روی می‌آوردند. دربار آرکات چنانکه ملاحظه شد، برای اهل علم و ادب محیطی بسیار مساعد بود و گروهی از این‌گونه اشخاص چون عبداللطیف ذوقی، سیدمحمد واله، میراسماعیل‌خان ابجدی، سیدعبدالقادر فخری، عبدالعلی بحرالعلوم (شارح مثنوی مولوی) از نقاط دیگر، حتى ایران، بدان‌جا مهاجرت کردند (برای آگاهی بیشتر نک‌ : کوکن).
از اوایل سدۀ 13ق / 19م که دستگاه نوابان آرکات برچیده شد و حکومت کرناتک در دست انگلیسیها قرار گرفت، این شهر از رونق و اعتبار افتاد و مدراس که از پایگاههای مهم کمپانی هند شرقی شده و مرکزیت سیاسی و بازرگانی یافته بود بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شهر این منطقه شد.
از آثار تاریخی شهر آرکات می‌توان قلعۀ قدیمی شهر، قصر حکومتی، مسجد جامع و عیدگاه، مقبرۀ سعادت‌الله خان، مقبرۀ تیپومستان اولیا را یاد کرد.

مآخذ

آزیاتیکا؛
نیز:

Ahmad, Kh. Muhammad, »Calligraphy«, in History of Medieval deccan (1295-1724), ed. H. K. Sherwani, Vol. II;
Husaini, S. A. Q. »The Sultanate of Maªbar« ibid, Vol. I;
Kokan, M. Yousuf, Arabic and Persian in Karnatic (1710-1966), Madras, 1974;
Sajun Lal, K. A., »The Mughals in the Deccan«, in History of Medieval Deccan, Vol. I;
Sathianathaeier, R. »The Colas«, in The History and Culture of Indian people (The Struggle for Empire), ed. R. E. Majumdar, Bombay, 1966, Vol. V.

فتح‌الله مجتبایی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 731
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست