responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 719

آچه

نویسنده (ها) : محمدحسن گنجی

آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 25 مهر 1398 تاریخچه مقاله

آچه، یا آتجه، اَتجین، اَتجیه، اَتشَه، آچن، آشی، اتشم، آچین، اشن، شمالی‌ترین بخش جزیرۀ سوماترا در اندونزی و اولین پایگاه اسلام در مجمع‌الجزایر جنوب شرقی آسیا كه دین اسلام از آنجا سراسر اندونزی ــ پرجمعیت‌ترین كشور مسلمان جهان ــ را فرا گرفته است. آچه كه در گذشته كشور اسلامی نیرومندی بوده، اكنون یك ایالت خودمختار در كشور اندونزی است.

 

وجه تسمیه

دربارۀ وجه تسمیۀ آچه میان مردم آنجا افسانه‌ای رایج است كه براساس آن گویا بازرگانان هندی در ورود خود به آچه در گذشته‌های دور زیر باران شدیدی قرارگرفتند و پس ازآنكه به درختان تنومند پناه بردند، از خوشحالی فریاد برآوردند كه آچاخْ، یعنی چه خوب، و از آن زمان نام آچه به وجود آمد كه به مرور ایام در زبانهای مختلف صورتهای گوناگون پیدا كرد (تورین، 16).

 

سیمای طبیعی

آچه سرزمینی است عموماً كوهستانی كه تنها در انتهای شمالی آن جلگۀ ساحلی نسبتاً كم‌عارضه‌ای وجود دارد. رشته‌كوه بزرگ باریسان[۱] كه مانند كوهانی در سراسر باختر جزیرۀ سوماترا امتداد دارد، از سرزمین آچه برمی‌خیزد و در بخش آچه ۳۵ قله دارد كه اهم آنها عبارتند از لوزر[۲] (۴۶۶‘ ۳ متر) و ابونگ ابونگ[۳] (۰۱۵‘ ۳ متر). از این كوهها ۷۳ رودخانۀ كوچك و بزرگ سرچشمه می‌گیرد و به دریاهای مجاور منتهی می‌شود. كرانه‌های آچه صاف و هموار و مخصوصاً در نواحی مصبی رودهای شمالی برای كشاورزی مساعد است. روی هم رفته، ۸٪ از اراضی آچه باتلاقی است (هورجونو، 79).

آب و هوای آچه استوایی و گرم و دارای دو فصل بارانی (پاییز و بهار) است. مقدار باران سالانۀ آن از ۱۵۰ تا ۲۰۰ سانتی‌متر در سواحل شمالی و شرقی و تا ۴۰۰ سانتی‌متر در مغرب و جنوب تفاوت می‌كند. فصل بارانی آچه ماههای اكتبر و نوامبر (مهر و آبان) و فصل نسبتاً خشك آن ماههای ژوئن تا سپتامبر (خرداد تا شهریور) است (تورین، 13). بیشتر سرزمین آچه را جنگلهای ویژۀ مناطق گرم و مرطوب استوایی پوشانده كه فرآورده‌های آن ازجمله منابع ثروت آچه محسوب می‌شود. در این جنگلها حیواناتی نظیر خرس و فیل و ببر و انواع میمون ـ گیبون و اورانگ اوتان ــ زندگی می‌كنند (هورجونو، 79).

 

آچۀ بزرگ و شرایط اجتماعی آن

نام آچه تنها بر ناحیۀ واقع در شمال غربی سوماترا كه رود آچه از آن می‌گذرد و بندر آچه در آن قرار دارد اطلاق می‌شود. همین منطقه را هلندیها كه آچه مدتها مستعمرۀ آنها بود، آچۀ بزرگ و پایتخت آن را كوتاراجه (دژ امیر) می‌نامیدند و باقی نواحی واقع در كرانه‌های غربی و شمالی و شرقی سوماترا را توابع می‌خواندند (دانشنامۀ ایران و اسلام).

از منشأ ساكنان آچه اطلاعات زیادی در دست نیست، ولی آنها از نظر ظاهر با سایر ساكنان سوماترا تفاوت دارند و از آنان كوتاه‌تر و دارای رنگ پوست تیره‌تری هستند. ظاهراً آنها مخلوطی از باتاها[۴] و مالایاییها[۵] و چولیاها[۶] و به دیگر سخن،‌ از مردم باختر هندوستانند ( آزیاتیكا).

از لحاظ زبان‌شناسی، آچه‌ایها به اقوام مالزی ـ پولی‌نزی تعلق دارند، ‌ولی بردگان (از جزیرۀ نیاس و جز آن) و بیگانگانی مانند بازرگانان هندی در تركیب مردم آچه تا حدی اثر گذاشته‌اند. زبان آچه‌ای گویشهای فراوان دارد كه هریك از آنها به نوبۀ خود ‌گونه‌های مختلفی را شامل است.

مردم آچه در گذشته به ۴ قبیله تقسیم می‌شدند كه هنوز آثاری از این تقسیم‌بندی جمعیت در آچه به چشم می‌خورد. اعضای هر قبیله یا خاندان (به زبان آچه‌ای: كووُم = قوم عربی) خود را از طرف پدری همخون تصور می‌كردند و در موارد قصاص و پرداخت خون‌بها حقوق و وظایف مشتركی داشتند. در جایی كه عدۀ زیادی از خویشان با هم ساكن باشند رئیسی انتخاب می‌كنند كه حافظ منافع آنان باشد.

در آچه پیر ده كدخدای آن است. وی در مواقع ضروری با ریش‌سفیدان مشورت می‌كند. امور و وظایف دینی ده مانند پیش‌نمازی به تونكوموناساه[۷] اختصاص دارد، عنوان تونكو هم مخصوص كسانی است كه به امور دینی اشتغال دارند و هم آنهایی كه با مسائل شرعی آشنا هستند. در گذشته، آچه به چندین ناحیۀ كوچك تقسیم می‌شد كه رؤسای موروثی آنها دارای لقب اوله‌بالانگ[۸] یا سرفرمانده بودند و همیشه با همدیگر در حال جنگ و ستیز زندگی می‌كردند، ولی همۀ آنها نسبت به امیر آچه به عنوان خداوندگار مشترك مطیع و سرسپرده بودند. امیر آچه در اسناد رسمی (مالزیایی) سلطان خوانده می‌شد، ولی خود مردم آچه معمولاً او را راجه یا پوتو[۹] (خداوندگار ما) می‌نامیدند. سلطانها و خویشاوندان مرد ایشان لقب توانكو[۱۰] داشتند و خویشاوندان مرد اوله بالانگ‌ها به لقب تئوكو[۱۱] خوانده می‌شدند (دانشنامۀ ایران و اسلام).

امیران آچه از نواحی مجاور ساحلی باج و خراج، و از پایتخت آچه حقوق بندری می‌گرفتند و قدرت و جلال و ثروت و شكوه درباری آنان به همین منابع مربوط می‌شد. در زمانی كه مملكت آچه در حال ترقی و آبادی بود، ‌اغلب اتفاق می‌افتاد كه جلال و شكوه دربار آن، دانشمندان و ادیبان خارجی از هند و مصر و شام (ازجمله پسر ابن حَجَر هَیتَمی معروف) را به سفر كردن به آچه و اقامت گزیدن در آن برمی‌انگیخت (همانجا). دریانوردان شجاع آچه‌ای صاحبان مطلق دریا و بنادر به‌شمار می‌رفتند و اگر باجی مطالبه می‌كردند كسی را یارای امتناع نبود. درنتیجه، قسمتهای داخلی كشور مورد توجه امیران نبود و قدرت سلطان محدود به قسمتهای متصل به پایتخت می‌شد.

در اواخر سدۀ ۱۱ق / ۱۷م، اوله بالانگهای آچۀ بزرگ ظاهراً برای حفظ منافع مشترك خود ۳ اتحادیه به نام ساگی (ضلع) در ۳ ضلع آچۀ بزرگ كه مثلث‌شكل بود، ‌تشكیل دادند. هریك از این ۳ ساگی دارای یك سركرده یا پانگلیما ساگی[۱۲] بود. سلطان را كه اغلب اوقات از خاندان فرمانروای سابق بود، همین سركرده‌ها انتخاب می‌كردند، ولی دیده شده كه بیگانگان (سیدها) هم گاهی به سلطنت برگزیده می‌شدند. اوله بالانگها فرمان حكومت خود را كه به مهر سلطان ممهور بود از دست او دریافت می‌كردند.

 

دین اسلام در آچه

از زمانهای قدیم میان آچه و هندوستان روابط بازرگانی برقرار بوده و زبان و تمدن این سرزمین تحت نفوذ زبان و تمدن هندی قرار داشته است. دین اسلام در میان سالهای ۲۳۲-۳۳۹ق / ۸۴۷-۹۵۰م احتمالاً توسط بازرگانان هندی به كرانه‌های آچه رسید و به‌تدریج در آنجا ریشه دواند (لوب، 218). به روایتی آچه‌ایها در ۶۰۳ ق / ۱۲۰۷م آیین اسلام پذیرفتند ( آزیاتیكا). مردم آچه مذهب تسنن دارند، ولی مذهبی كه در آچه و جاهای دیگر اندونزی رایج است، جنبه‌های خاصی دارد كه باید با مراجعه به منشأ هندی آن بررسی شود. ازجملۀ این جنبه‌ها، وجود تصوفی مخالف با تسنن و بعضی خصوصیات مذهب تشیع است كه برخی پژوهشگران را برآن داشته است كه پاره‌ای از مردم آچه را از پیروان مذهب شیعه بدانند (دانشنامۀ ایران و اسلام). ازجمله ویژگیهای مذهبی آنان این است كه نخستین ماه سال را در آچه «اَسَنْ اَسَنْ» می‌خوانند كه از نامهای حسن(ع) و حسین(ع) گرفته شده است. نیز بر روی پرچمی كه در جنگ از مردم آجه به غنیمت گرفته شده، تصویر ذوالفقار حضرت علی(ع) و بر حاشیۀ آن نكاتی دال بر معتقدات شیعی نوشته شده بوده است (همانجا). حاجیان و زائران آچه‌ای كه به زیارت مكه مشرف می‌شدند، غالباً در حلقه‌های صوفیان قادریه و نقشبندیه و جز ایشان حضور می‌یافتند و با دریافت الهامات، در مراجعت به آچه به تبلیغ عقاید صوفیانه می‌پرداختند (تورین، 19).

در مركز حیات دینی «علما»ها (كلمۀ علما كه در عربی جمع است در زبان آچه‌ای به صورت مفرد و به معنی مجتهد استعمال می‌شود) جای داشتند كه در فقه و اصول حجت به‌شمار می‌رفتند و بسیار مورد احترام عموم بودند. این طبقه از روحانیون زبان عربی را می‌دانستند و بر متون كتابهای دینی اسلامی وقوف كامل داشتند (همو، 39). بعد از مجتهدان «عالمها» بودند كه كتب دینی را فرا می‌گرفتند، مطالبی جز قرآن را هم می‌دانستند. دستۀ دیگری به نام لوبه[۱۳] وجود داشت كه افراد آن پارسایانی بودند كه فرایض دینی را با تعصب انجام می‌دادند. علاوه‌بر اینها، سیدها و قاضیان و خدام مساجد (شامل امام و خطیب و بلال یعنی مؤذن) بودند كه همه نام تئوگو یا روحانی بر خود می‌گذاشتند. اما مراكز حقیقی حیات مذهبی مردم آچه حوزه‌ها و مدارس دینی بود كه در آنها علاوه‌بر فرزندان اعیان و اشراف، اولاد مردم عادی و به‌ویژه فرزندان طبقات بالای روستاها هم به تحصیل اشتغال می‌ورزیدند.

معروف‌ترین مدارس دینی در پیدی بود كه نام‌آورترین و والامقام‌ترین معلمان دینی در آنجا سكنى گزیده بودند. اگر جنگی بروز می‌كرد همین مدارس دینی سخت‌ترین جنگاوران را فراهم می‌ساختند كه آنان را مسلمان می‌نامیدند و همینها بودند كه غالباً در مراكز مقاومت ضدهلندی انجام وظیفه می‌كردند (همو، 43).

همان‌گونه كه علما خداوندان «حُكُم» (حكم) بودند، اوله بالانگها نمایندگان «عادت» و عرف به‌شمار می‌آمدند و در عین حال، بر طبق «حكم» ریاست دینی ناحیۀ خود را نیز برعهده داشتند. با اینهمه علما نزد مردم محترم‌تر بودند.

اسنوك هورخرونیه[۱۴]، دانشمند هلندی كه مطالعات عمیقی دربارۀ زبان و فرهنگ آچه انجام داده و كتابی تحت عنوان «آچه‌ایها» اول به زبان هلندی (۱۸۹۴م) و سپس به زبان انگلیسی (۱۹۰۶م) در لیدن به چاپ رسانده است، همكاری لازم «عادت» و «حکم» را شالودۀ اساسی اجتماع آچه‌ای می‌داند، ولی رابطۀ این دو پدیده به گفتۀ وی باید چنین درنظر گرفته شود که «عادت» به منزلۀ بانوست و «حكم» به منزلۀ كنیزك فرمانبردار، ولی حكم هر وقت كه فرصتی به دست آورد انتقام بندگی خود را می‌گیرد (دانشنامۀ ایران و اسلام).

 

سابقۀ تاریخی

دربارۀ سوابق تاریخی آچه قبل از آغاز ۱۰ق / ۱۶م اطلاع بسیاری در دست نیست. قدر مسلم آن است كه سوماترای شمالی از دیرباز یكی از پیشرفته‌ترین نواحی مجمع‌الجزایر جنوب شرقی آسیا بوده و سرزمین آچه در سر راه مهم دریایی میان هندوستان و این جزایر بوده است. آنچه بطلمیوس به نام تاروس نامیده و آنچه در منابع سده‌های ۵ و ۶ م به نام پولو[۱۵] یا پولی[۱۶] در منابع چینی ضبط شده، به احتمال قوی به این ناحیه مربوط می‌شود. بنابراین منابع، حكومت پولی در شمال سوماترا دارای ۱۳۶ دهكده و بدانجا در سال ۲ بار محصول برنج به دست می‌آمده است. ساكنان آن لباس پنبه‌ای می‌پوشیده‌اند در حالی كه حكمران آنان ملبس به لباس ابریشمی بوده است و در آن زمان ساكنان آچه پیروان آیین بودا بوده‌اند (لوب، 218).

در سده‌های اول عصر حاضر در كرانه‌های آچه دولت‌شهرهای چندی وجود پیدا كرد، كه هرچند خود جزء امپراتوریهای نیرومند فوفانی[۱۷] و سری ویجایا[۱۸] بودند، اما از مراكز مهم تمدن آن روز به‌شمار می‌رفتند. از آن جمله باید از بندر لاموری[۱۹] یا رامین[۲۰] نام برد كه در آثار جغرافیایی اسلامی سدۀ ۳ق / ۹م هم از آنها یاد شده است. دو تن از جغرافیدانان چینی هم از لاموری به عنوان مركز مهم بازرگانی سوماترا نام برده‌اند (تورین، 15). تمام این مدارك و شواهد گواه بر آن است كه در سوماترای شمالی مراكز مهم بازرگانی وجود داشته است.

پس از استقرار مسلمانان عرب در شمال سوماترا یعنی آچه، اوله بالانگها به دین اسلام گرویدند. دین اسلام نه تنها پیوند این فرمانروایان را با بازرگانان عرب و هند استوارتر كرد، بلكه در مبارزه از برای وحدت اوله بالانگها و ایجاد مراكز مهم بازرگانی هم به‌عنوان سلاح ایدئولوژیك نیرومندی به‌كار گرفته شد (همو، ۱۶).

در آغاز سدۀ ۸ ق / ۱۴م در شمال خاوری سوماترا دولت بندر پاسی[۲۱] به وجود آمد كه از مراكز مهم بازرگانی و نشر دانش و هنر در حوزۀ مالزی بود، ولی در اوایل سدۀ بعد اهمیت و اعتبار خود را به مالاكا واگذار كرد و این دولت هم در ۹۱۷ق / ۱۵۱۱م در اثر فشار پرتقالیها كه دو سال قبل از آن تاریخ به منطقه آمده بودند، سقوط كرد.

استقرار پرتقالیها و سیاستهای انحصارطلبی آنان در بازرگانی منطقه موجبات تشكیل سلطان‌نشین آچه را فراهم ساخت. تا قبل از سقوط مالاكا نام آچه تنها به بندر بی‌اهمیتی در محل كوتاراجۀ[۲۲] امروزی اطلاق می‌شد كه از خود استقلالی نداشت و به حكومت پاسه (پاسی) وابسته بود. پرتقالیها در همه‌جا و ازجمله در پاسه جلو بازرگانی آزاد را گرفتند و درنتیجه اهالی محل احساس كردند كه باید از خود مركز بازرگانی داشته باشند و این مركز در آچه به وجود آمد. آچه در ۹۳۱ق / ۱۵۲۵م نه فقط پاسه را در جنگ مغلوب كرد، بلكه موفق شد كه پرتقالیها را نیز از منطقه بیرون براند و به صورت سلطان‌نشین مستقلی درآید. این سلطان‌نشین دارای این ویژگی بود كه به‌عنوان یك مركز ضدپرتقالی شناخته شد و زمامداران آن در خصومت با استعمارگران پرتقالی با بازرگانان هندی هم‌گام و هم‌سو بودند.

دولت آچه در محل لاموری باستانی به وجود آمد. مركز آن بندر دارالسلام آچه در مصب رود آچه قرار داشت. نخستین سلطان آن علی مُغایَت‌شاه بود كه موفق شد سرزمینهای مجاور خود یعنی لامْبْری[۲۳] (لاموری) و ناحیۀ بیار واقع میان آچه و پیدیه[۲۴] (به آچه‌ای: بیهوئیه[۲۵]) را مسخر كند. او متعاقباً توانست دایا و پیدیه و پاسه را به تصرف درآورد و پرتقالیها را از سوماترای شمالی بیرون براند. او مؤسس واقعی مملكت آچه محسوب می‌گردد (دانشنامۀ ایران و اسلام).

علی مغایت شاه در ۹۳۷ق / ۱۵۳۱م درگذشت و بعد از او دو فرزندش صلاح‌الدین (۹۳۷-۹۴۴ق / ۱۵۳۱-۱۵۳۷م) و علاءالدین رعایت‌شاه معروف به قهار (۹۴۴-۹۷۹ق / ۱۵۳۷-۱۵۷۱م) در تحكیم حكومت آچه كوشش فراوان كردند. علاءالدوله رعایت شاه قهار، سلطانی فوق‌العاده مقتدر بود. او ناوگان نیرومندی به وجود آورد و توانست اوله بالانگهای ساحلی سوماترا را در برابر پرتقالیها متحد سازد. چندین‌بار به قصد تصرف مالاكا اقدام كرد، ولی هر بار پرتقالیها با دشواری توانستند جلو حملات او را بگیرند و مالاكا را نجات دهند (تورین، 17). وی در ۹۷۳ق / ۱۵۶۳م سفیری به استانبول فرستاد و از سلطان عثمانی بر ضدپرتقالیها یاری خواست و پیغام داد كه اگر دولت عثمانی به یاری فرمانروایان كافر جنوب شرقی آسیا در برابر پرتقالیها برخیزد، بسیاری از ایشان بنابر قولی كه داده‌اند اسلام را خواهند پذیرفت. فرستادۀ آچه دو سال در استانبول ماند و درنتیجۀ اقدامات او دو كشتی با ساز و برگ و كارشناسان نظامی از عثمانی به آچه رفت. چنین به نظر می‌رسد كه اینان به خدمت سلطان آچه درآمدند و در آنجا ماندند (دانشنامۀ ایران و اسلام).

 

امپراتوری آچه

در دوران شكوفایی و عظمت سلطان‌نشین آچه نیمۀ اول سدۀ یازدهم ق / هفدهم م و اوج آن مقارن با سلطنت اسكندر مودا (جوان) (۱۰۱۶-۱۰۶۴ق / ۱۶۰۷-۱۶۳۶م) بود كه پس از مرگش به او لقب «موكاتا عالم» یعنی «تاج جهان» دادند (همانجا). در زمان این سلطان استعمارگران هلندی و انگلیسی در منطقه حضور پیدا كردند و رقابت بازرگانی شدیدی بین این تازه‌واردان و استعمارگران پرتقالی و اسپانیایی درگرفت و حكام محلی از این رقابت به نفع خود بهره‌گیری كردند (تورین، 18). در زمان اسكندر مودا و جانشین او اسكندر ثانی (۱۰۶۴-۱۰۷۴ق / ۱۶۳۶-۱۶۶۳م) آچه به اوج قدرت خود رسید. در این دوره سلطان آچه قدرت و تسلط خود را بر كرانه‌های خاوری و باختری سوماترا گسترش داد و تقریباً تا انتهای جنوبی جزیره را زیر نفوذ خود درآورد در حالی كه فرمانرویان شبه‌جزیرۀ مالاكا هم جزو دست‌نشاندگان وی بودند (همانجا). در این سالها سلاطین آچه تولید فلفل و زیتون را كه مهم‌ترین محصولات صادراتی سوماترا و مالاكا بود، در اختیار داشتند. دولت آچه به صورت دولت بازرگانی مهمی درآمده بود. كشتیهای آچه‌ای تا هندوستان و حتى كرانه‌های دریای احمر رفت‌وآمد داشتند. علاوه‌بر تجار جاوه‌ای و مالاكایی كه محلی به‌شمار می‌رفتند، بازرگانان ایرانی و هندی و حبشی و ترك و عرب و چینی و جز آنان نیز در آچه با هم دیدار می‌كردند. از مكه نیز فرستادگانی به آچه می‌آمدند و هدایای فراوان برای سلاطین آچه می‌آوردند. این سلاطین علاوه‌بر امپراتوری عثمانی با امپراتوری مغولهای كبیر هم مناسبات حسنه برقراركرده بودند و این مناسبات در تشریفات خاص درباری و در روحیات حكومتی آچه تأثیر می‌گذاشت (همانجا).

اهمیت روزافزون بازرگانی و رشد و قدرت نظامی و رفت‌وآمد با كشورهای اسلامی موجبات اعتلای روحی مردم آچه را فراهم می‌ساخت و این اعتلای روحی به نوبۀ خود در ادبیات و معتقدات اسلامی اهالی منعكس می‌گردید. حجاج مسلمان آچه كه به زیارت مكه مشرف می‌شدند، در مراجعت به تحكیم مبانی اسلامی می‌پرداختند تا حدی كه حمایت از اسلام و تبلیغ آن در شكل‌گیری عقاید سیاسی سلاطین آچه در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م كاملاً نمایان بود. سلاطین مزبور با بی‌دینان و مسیحیان و مشركان و حتى با مسلمانان غیرمتعصب و بی‌بندوبار مبارزه می‌كردند. آنها حتى در تضعیف دست‌نشاندگان خود كوشا بودند و در انجام مقاصد خود از احكام دینی به جای عرف و عادت بهره می‌گرفتند و صلاحیت و نفوذ روحانیون را در حد عمال و نمایندگان حكومت مركزی بالا می‌بردند (همو، 19).

انحطاط امپراتوری

دولت آچه از اختلاط ناهمگون سرزمینهایی به‌وجود آمده بود كه هریك دارای بافت اجتماعی و حتى طرز حكومت خاص خود بودند و آن را حتی در زمان قدرت و وسعت آچه كم‌وبیش حفظ كرده بودند و تنها مالیاتی به دولت مركزی می‌پرداختند. چنین دولتی طبعاً نمی‌توانست مدت زیادی پایدار بماند. رونق و عظمت امپراتوری آچه معلول شرایط سیاسی مساعدی بود كه بدان اشاره رفت و همین كه آن شرایط دستخوش تغییر شد، انحطاط و افول دولت آچه كه پایگاه اقتصادی منسجمی نداشت،‌ آغاز گردید.

 

در ۱۰۵۱ق / ۱۶۴۱م استعمارگران هلندی در شبه‌جزیرۀ مالاكا جای پرتقالیها را گرفتند و كمپانی هلندی هند شرقی تسلط خود را بر آن شبه‌جزیره و همچنین مجمع‌الجزایر هند شرقی استوار ساخت. انحصارگران هلندی كه دولت آچه را مانع بسط سلطۀ اقتصادی خود در منطقه می‌دیدند به مبارزه با آن پرداختند. ابتدا آنها نفوذ آچه را بر فرمانروایان مغرب شبه‌جزیرۀ مالاكا (مركز تهیۀ زیتون) از بین بردند، سپس در ۱۰۷۳ق / ۱۶۶۳م ضربۀ مهلكی بر پیكر آچه وارد ساختند، بدین ترتیب كه با عده‌ای از اوله بالانگهای سوماترای باختری قراردادی منعقد ساختند و طبق آن انحصار فلفل را به چنگ آوردند و از پرداخت عوارض در املاك آچه آزاد شدند. آچه كه نتوانست حكومت خود را بر سوماترای باختری حفظ كند، تسلط خود بر نواحی كشت و تولید فلفل را هم از دست داد (تورین، ۲۰). مقارن این زمان (دهۀ آخر قرن ۱۱ق / ۱۷م) سلطنت آچه به دست ۴ شاهزاده‌خانم افتاد كه یكی بعد از دیگری بر آچه حكومت كردند. این زنان، قدرت ادارۀ كشور را نداشتند و حتى از عهدۀ جلوگیری از سركشیهای داخلی هم برنمی‌آمدند. علاوه بر این، بسیاری از مردم آچه از حكومت آنها ناراضی بودند و به حكم فتوایی كه از مكه گرفته بودند، فرمانروایی آنان را نامشروع اعلام می‌كردند. در سالهای آخر این قرن و اوایل قرن بعد یك رشته جنگهای سلسله‌ای در آچه بروز كرد و كار كشمكشهای داخلی در سلطان‌نشین بالا گرفت به گونه‌ای كه در آن سالها عملاً در هر گوشۀ آچه سلطانی مستقل حكومت می‌كرد (همانجا).

بعضی از مدعیان تاج و تخت ساداتی از اولاد امام حسین(ع) بودند كه در آچه به دنیا آمده بودند. معروف‌ترین آنان جمال (۱۱۱۵-۱۱۳۹ق / ۱۷۰۳-۱۶۲۷م) بود كه پس از خلع، مدت درازی در برابر سلاطین بعدی ازجمله احمد و همچنین پسرش جهان شاه (۱۱۴۸-۱۱۷۴ق / ۱۷۳۵-۱۷۶۱م) مقاومت كرد.

استعمارگران اروپایی از این نابسامانی آچه سود فراوان می‌بردند و همواره می‌كوشیدند تا آتش اختلاف را دامن بزنند و از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. از طرف دیگر، كمپانی انگلیسی هند شرقی كه در هندوستان ریشه دوانده بود، به فكر ایجاد پایگاهی در مشرق خلیج بنگاله افتاد و در ۱۱۷۸ق / ۱۷۶۴م كاپیتان انگلیسی به نام فورست[۱] برای مذاكره در این زمینه به آچه آمد. در ۱۱۸۶ق / ۱۷۷۲م حكمران مدرس سفیری به نام مُنكتون[۲] را به همان نیت روانۀ آچه كرد و بالاخره هیستینگز[۳] فرماندار كل معروف هندوستان در ۱۱۹۹ق / ۱۷۸۵م یك هیأت نظامی به منطقه اعزام كرد و جزیرۀ پینانگ[۴] را به تصرف درآورد. سپس متجاوزان انگلیسی شبه‌جزیرۀ مالاكا را نیز از اختیار هلندیها خارج ساختند و موقتاً از آچه چشم پوشیدند.

تلاش مجدد استعمارگران انگلیسی برای تسلط بر آچه با نام توماس استامفورد رافلز[۵] بستگی دارد كه به دستور دولت متبوع خود به قصد ایجاد مستعمره‌ای در كنار خلیج مالاكا به منطقه اعزام گردید. ابتدا در ۱۲۳۵ق / ۱۸۲۰م سنگاپور را تصرف كرد و سپس در همان سال قراردادی با علاءالدین جوهرالعالم شاه (۱۲۱۰-۱۲۴۰ق / ۱۷۹۵-۱۸۲۵م)، سلطان وقت آچه، منعقد ساخت كه به موجب آن درواقع آچه را تحت اختیار انگلیس درآورد. براساس این قرارداد انگلیسیها به علاءالدین وعدۀ مساعدت دادند و او مقابلاً متعهد گردید كه اتباع دیگر كشورهای اروپایی را به آچه راه ندهد. استعمارگران انگلیسی به اتكای همین قرارداد، نفوذ خود را بر كرانۀ باختری سوماترا گسترش دادند و حتى در ۱۲۳۹ق / ۱۸۲۴م افسر عالی‌رتبه‌ای را بدانجا اعزام كردند، ولی تفاهمهای قبلی انگلیسیها و هلندیها دربارۀ تقسیم مناطق نفوذ در آسیای جنوب شرقی مانع تحكیم بلامنازع موقعیت انگلستان در آچه گردید (همو، 21).

در ۱۲۴۰ق / ۱۸۲۵م بین دو دولت انگلیس و هلند قرارداد مجددی منعقد گردید كه به موجب آن انگلیسیها متصرفات خود را در سوماترا به هلند وا گذاردند و تعهد كردند كه با حكام محلی قرارداد تنظیم نكنند. هلند متقابلاً اطاق بازرگانی خود در هند را به انگلیسیها واگذار كرد و از مالاكا و سنگاپور هم به نفع انگلستان چشم پوشید. در این میان انگلستان موفق شد از هلند تعهد بگیرد كه استقلال آچه را به رسمیت بشناسد و بر ضد آن اقدام خصمانه به عمل نیاورد.

آشفتگی و نابسامانی كماكان در آچه ادامه داشت و سلاطین ضعیف یكی بعد از دیگری بر تخت سلطنت نشستند، در حالی كه اقربای سلاطین و فئودالهای مناطق كرانۀ باختری و خاوری و كوهستانها عملاً از كنترل دولت مركزی خارج بودند و دولت مركزی درنتیجه روز به روز ضعیف‌تر می‌شد (همو، ۲۲). از زمانی كه علی مغایت شاه به عنوان اولین سلطان آچه بر اریكۀ سلطنت نشست تا اوایل سدۀ ۱۴ق / ۲۰م، ۳۴ سلطان، ازجمله ۴ ملكه، در آچه سلطنت كردند. مقتدرترین این سلاطین اسكندر مودا و جانشین او اسكندر ثانی بودند و در زمان آنها بود كه سلطان‌نشین آچه به اوج عظمت و وسعت خود رسید.

 

جنگ آچه

در سدۀ سیزدهم ۱۳ق / ۱۹م فعالیتهای دریایی مردم آچه و تسلط آنها بر دریاها و هجوم آنها به سرزمینهای مجاور و دخالت آنها در امر تجارت، مزاحمتهایی برای استعمارگران اروپایی به وجود آورد. در ابتدا دولت هلند كه به موجب پیمان ۱۲۴۰ق / ۱۸۲۵م با انگلستان تعهد كرده بود، متصرفات سوماترایی خود را به سمت شمال گسترش ندهد، در وضعی نبود كه با آچه روبه‌رو گردد، ولی با عقد قرارداد جدیدی كه در ۱۲۸۸ق / ۱۸۷۱م با انگلستان منعقد ساخت، این وضع تغییركرد و هلند توانست نیروهای خود را به منطقه بیاورد و با این عمل هلند در ۱۲۹۰ق / ۱۸۷۳م در منطقه جنگی آغاز شد كه به جنگ آچه معروف گردید و با كمی فترت از همان سال تا ۱۳۲۸ق / ۱۹۱۰م تقریباً مدت ۳۰ سال به درازا كشید. جنگ آچه نمونۀ بارزی از روح سركش و اطاعت‌ناپذیر مردم آچه بود كه در میان اقوام دیگر كمتر نظیر داشته است (اسمیت، ۹۷). عامل اصلی جنگ آچه از یك طرف سیاست استعماری هلند بود كه می‌خواست تسلط خود را بر سوماترا و آزادی تجارت خود را در تنگۀ مالاكا تضمین كند ( اینترنشنال) و از طرف دیگر مقاومت و سرسختیی بود كه آچه‌ایها در مقابل چنین سیاستی از خود نشان می‌دادند. این مقاومت از ۳ مركز مشخص اعمال می‌گردید: مجتهدان و اوله بالانگها و سلطان. از این میان مجتهدان از همه نیرومندتر بودند و دستگاه سلطنتی از همه ضعیف‌تر بود.

هلندیها پس از اعلان جنگ، كوتاراجه را كه قلعۀ مستحكم سلطنتی به‌شمار می‌رفت، به تصرف خود درآوردند و با این عمل حكومت سلطان را تمام‌شده گرفتند. این واقعه در زمان حكومت محمودشاه (۱۲۸۷-۱۲۹۱ق / ۱۸۷۰-۱۸۷۴م) رخ داد. ولی پس از مرگ محمودشاه، محمد داود شاه نوۀ سلطان منصور شاه، كه قبل از محمود شاه ۳۴ سال بر اریكۀ سلطنت آچه تكیه كرده بود، به سلطنت انتخاب شد. او به دربار خود در كومالا [۶] در پیدیه پناه جسته بود و همواره مورد تعقیب هلندیان بود و از نهانگاهی به نهانگاه دیگر می‌گریخت و بالأخره در ۱۳۲۱ق / ۱۹۰۳م خود را تسلیم كرد و در ۱۳۳۶ق / ۱۹۱۸م هلندیها به علت فعالیتهای پنهانیش او را از آچه تبعید كردند. مجتهدان و اوله‌بالانگها مبارزۀ ممتدی را در برابر بیگانگان و به‌ویژه هلندیها آغاز كردند، اما مجتهدان كه رهبران روحانی مردم آچه بودند الهام‌بخش اصلی مخالفت و مبارزه با استعمارگران بودند. آنها در سراسر كشور سفر می‌كردند و مردم را به جهاد می‌خواندند. مخارج جهاد از زكاتی تأمین می‌شد كه از مردم می‌گرفتند و در چنین وضعی جنگ آچه به خاطر احساسات و تعصبات دینی كه همراه داشت، از همۀ خصوصیات یك جهاد واقعی برخوردار بود. این جهاد كه از زمان آغاز به صورت مبارزات چریكی با هلندیها درآمده بود، با تمام تحولات همواره ادامه داشت تا اینكه در سالهای اول سدۀ ۱۴ق / ۲۰م در اثر نبردهای نظامی فرمانداران هلندی منطقه مانند فان هوتس[۷] (۱۳۱۶-۱۳۲۲ق / ۱۸۹۸-۱۹۰۴م) و فان دالن[۸] (۱۳۲۳-۱۳۳۶ق / ۱۹۰۵-۱۹۱۸م) و سوارت[۹] (۱۳۲۶-۱۳۳۷ق / ۱۹۰۸-۱۹۱۹م) و تحولات ناشی از جنگ جهانی اول به پایان رسید. سوارت آخرین كسی بود كه در آچه هر دو منصب فرماندهی نظامی و فرمانروایی كشوری را توأماً عهده‌دار بود (دانشنامۀ ایران و اسلام).

 

وضع آچه بعد از جنگ آچه تا استقلال اندونزی

با از میان رفتن دستگاه سلطنت آچه ادارۀ كشور را هلندیها به نواب سلطان یعنی اوله‌بالانگها سپردند و این طرز اداره كه از عرف و «عادت» محلی گرفته شده بود،‌ وارد نظام اداری هلندیان گردید. سرزمینهای اوله بالانگها به عنوان تحت‌الحمایه شناخته شد و روابط آنها با هلند از طریق «قرارداد كوتاه» تنظیم گردید.

در این میان حكومت یا والی‌نشین آچۀ بزرگ و توابع آن كه توسط یك والی اداره می‌شد، به ۴ بخش تقسیم گردید كه هریك را یك معاون یا نایب والی اداره می‌كرد. این ۴ بخش عبارت بودند از آچۀ بزرگ، كرانۀ شمالی، كرانۀ شرقی و كرانۀ غربی كه هریك به نوبۀ خود به ۲۱ ناحیۀ جزء تقسیم شده بودند كه به‌وسیلۀ بخشداران یا مدیران ناحیه اداره می‌شدند.

دستگاه سلطنت به كلی اهمیت خود را از دست داده بود و آخرین سلطان ادعایی كه تبعید شده بود، در ۱۳۵۸ق / ۱۹۳۹م در باتاویا در حال تبعید درگذشت و به پسرش اجازه داده شد كه به آچه بازگردد.

افكار ملت‌خواهی جدید در میان مردم آچه نفوذی نداشت، ولی كینه نسبت به كافران و اندیشۀ جهاد در آنها جای خود را به وطن‌دوستی مثبت و محلی آچه‌ای داد كه تجلی آن میل شدید به در اختیار گرفتن سرنوشت خود بود. در این میان نهضت دینی جدید «محمدیه» كه هدف آن ترقی حیات دینی بود،‌ در جاوه به وجود آمد و به سراسر مجمع‌الجزایر سرایت كرد، ولی در آچه واكنش چندانی نداشت. در مقابل این نهضت در آچه در ۱۳۵۸ق / ۱۹۳۹م پوسا[۱۰] با رهبری برجسته‌ترین مجتهدان، تشكیل شد و این دستگاه كه عضویت آن منحصر به مجتهدان بود وسیلۀ انتقال حیات دینی كاملاً سنتی آچه گردید. به دنبال آن نهضتی از جوانان با عنوان پمودا پوسا[۱۱] تشكیل شد كه مركز آن در ایدی[۱۲] بود. عناصر پیشرفته‌تر و مبارزتر كه در مقابل فشار «عادت» عكس‌العمل نشان می‌دادند، این نهضت را پناهگاه و وسیله‌ای برای بیان افکار خود ساختند و درنتیجه نهضت جوانان به سرعت رنگ مبارزه‌جویی و تخریب پیدا كرد و بدین ترتیب پوسا رفته رفته در دست مجتهدان و روحانیون به صورت سلاحی نیرومند بر ضد حكومت هلندیها و اوله بالانگها درآمد (دانشنامۀ ایران و اسلام). با كشیده شدن جنگ جهانی دوم به مشرق آسیا در ربیع‌الاول ۱۳۶۱ق / مارس ۱۹۴۲م آچه به تصرف نیروهای ژاپنی درآمد و شورش در برابر هلند كه قبلاً در آچۀ بزرگ و نواحی شمالی و غربی شروع شده بود با ورود ژاپنیها به سرعت گسترش یافت. در این انقلابات هم مانند جنگ آچه، مهم‌ترین عامل نهضت مجتهدان و رهبر نهضت محمدداوود بوروئه، رئیس پوسا و پموداپوسا بود كه این هر دو در این زمان به صورت سازمان واحدی درآمده و در سراسر آچه گسترش یافته بود و مركز مناسبی برای تبلیغ جهاد به‌شمار می‌رفت. این بار انقلاب در بعضی نواحی مانند ساگی «۲۲ مكیم» رنگ نهضت ملی و در برخی دیگر از قبیل پالانگ[۱۳] رنگ بازگشت سلطنت به خود گرفته بود.

ژاپنیها كه در تشدید نهضت دخالت داشتند، در بدو اشغال آچه نسبت به اوله بالانگها و مجتهدان سیاستی متفاوت با هلندیها اختیار كردند. به‌طور خلاصه، سیاست آنها این بود كه نظم اجتماعی موجود مبتنی بر «عادت» و «حكم» را از بین نبرند تا بتوانند از همكاری جمیع مردم استفاده كنند (دانشنامۀ ایران و اسلام). درنتیجه قدرت اوله بالانگها نه فقط محفوظ ماند بلكه استحكام بیشتری هم پیدا كرد، چون در بسیاری موارد اینان خود یا اولاد آنان جای مأموران هلندی را گرفتند و در انجمن مشورتی كه در ۱۳۶۳ق / ۱۹۴۳م برای آچه تشكیل شد، اكثریت اعضای آن از اوله بالانگها بودند. در آغاز سال ۱۳۶۲ق / ۱۹۴۳م عبدالعزیز به عنوان مشاور دینی سراسر آچه برگزیده شد و چند ماه بعد به ریاست شورای امور دینی كه تازه تأسیس شده بود رسید. محمد داود بوروئه نایب‌رئیس این شورا بود. او و عده‌ای دیگر از مجتهدان در شورای اول و دوم عضویت داشتند.

در سالهای اشغال ژاپن مجتهدان و اوله‌بالانگها در كشمكش و ستیز شدید با یكدیگر بودند. در این میان فشار ژاپنیها كه ناچار بودند برای رفع نیازمندیهای خوراكی و نیروی انسانی برای راهسازی و ایجاد استحكامات از نواحی تحت اشغال استفاده كنند روزبه‌روز شدیدتر می‌شد و این فشار با مقاومت شدید مردم آچه مواجه می‌گردید. در ۱۳۶۱ق / ۱۹۴۲م عبدالجلیل كه ریاست یك مدرسۀ دینی را برعهده داشت مردم را به جهاد در برابر ژاپنیها دعوت كرد و در مبارزۀ خونینی كشته شد. در ۱۳۶۲ق / ۱۹۴۳م بازداشتهای جمعی در آچه صورت گرفت كه عده‌ای از اوله‌بالانگها هم جزء بازداشت‌شدگان بودند. در ۱۳۶۳ق / ۱۹۴۴م چند اوله‌بالانگ به اتهام فعالیت زیرزمینی و همكاری با هلندیها اعدام شدند.

اشغال آچه كه در بدو امر كینه نسبت به كافران را در اهالی برانگیخته بود، به حس وطن‌دوستی محلی تبدیل شد و موجب پیدایش این فكر شد كه زمام امور آچه باید به دست مردم آچه باشد و بالأخره این حس وطن‌دوستی به فكر وحدتی مبتنی بر دین اسلام كه سراسر مجمع‌الجزایر را شامل شود، انجامید.

با شكست نهایی ژاپن در جنگ جهانی دوم هلندیها نتوانستند به متصرفات خود برگردند و تنها یك جزیرۀ سابانگ را در اختیار داشتند. اكنون راه برای تسویه‌حسابها باز شده بود و علماها و اوله‌بالانگها در یك جنگ داخلی سه ماهه (از محرم تا ربیع‌الاول ۱۳۶۵ق / دسامبر ۱۹۴۵ تا فوریۀ ۱۹۴۶م) به جان همدیگر افتادند. این جنگ موجب از بین رفتن قدرت اوله‌بالانگها و كشته شدن گروهی از خانواده‌ها تا آخرین فرزند ذكور آنها، چه در حین مبارزه و چه در اردوگاهها، ‌شد. به محض اینكه پوسا یعنی روحانیون در این جنگ پیروز شدند، رهبر آنان یعنی محمد داود بوروئه فرماندار نظامی آچه شد و طرفداران وی مناصب اداری و امنیتی و دادگستری را كه در دست اوله‌بالانگها بود اشغال كردند. با این عمل كم‌تجربگی و فساد فرمانروایان جدید كه تنها اقلیت ناچیزی از آنها پشتیبانی می‌كردند به زودی ناامنی را افزون كرد. پس از انتقال قدرت از هلندیها به جمهوری جدید‌التأسیس اندونزی در پایان ۱۳۶۹ق / ۱۹۵۰م دولت مركزی توانست در امور آچه دخالت كند. در این موقع آچه از نظر اداری به صورت جزئی از ایالت سوماترای شمالی درآمد. محمد داود بوروئه مقام فرمانداری خود را از دست داد. وی در ۱۳۷۳ق / ۱۹۵۴م به همراهی پیروانش بر ضد حكومت مركزی قیام كرد و نبرد چریكی خونینی درگرفت كه تا نیمۀ ۱۳۷۷ق / ۱۹۵۷م دوام یافت و در آن سال به صلح غیررسمی میان محمد داود بوروئه و دولت مركزی انجامید. یك سال پیش از این تاریخ یعنی در ۱۳۷۶ق / اكتبر ۱۹۵۶ آچه بار دیگر به صورت ایالتی خودمختار درآمده بود (دانشنامۀ ایران و اسلام).

ایالت خودمختار آچۀ امروزی: در تقسیمات اداری كشور اندونزی، سرزمین آچه در ۱۳۷۶ق / ۱۹۵۶م به عنوان یك ایالت خودمختار پذیرفته شده است. وسعت آچه ۳۹۰‘۵۵ كم‌ ۲ است و جمعیت آن در ۱۹۸۰ بالغ بر ۲۷۱‘۶۱۱‘۲ نفر (شامل ۴۶۲‘۳۱۵‘۱ نفر مرد و ۸۰۹‘۲۹۵‘۱ نفر زن) یعنی ۴۷ نفر در كم‌ ۲ بوده است. مسلمانان ۶۶ / ۹۷٪ جمعیت آچه را تشكیل می‌دهند و درمیان مابقی ۶۴ / ۱٪ پروتستان و ۵۵ / ۰٪ بودائی و ۱۴ / ۰٪ كاتولیك و ۰۱ / ۰٪ هندو سرشماری شده‌اند. ساكنین سرزمین آچه به چند زبان صحبت می‌كنند كه با الفبای عربی نوشته می‌شد. آچه دارای ۹ دانشگاه است كه ۲ دانشگاه به دست دولت اداره می‌شود. فرآورده‌های مصرفی كشاورزی شامل برنج، ذرت، كاساوا، سیب‌زمینی شیرین، لوبیای سویا، پستۀ زمینی، انواع سبزیجات و میوه‌های استوایی و محصولات صنعتی كشاورزی آن شامل كائوچو، روغن نخل، نارگیل، فلفل، نیشكر، توتون و انواع دانه‌های استوایی است.

در آچه انواع دام شامل گاو، گاومیش، اسب، بز، گوسفند، خوك و طیور اهلی نگاهداری می‌شود و ماهیگیری و صید میگو نیز اهمیت زیاد دارد. مصنوعات آن شامل الوار، تخته سه‌لایی، لاستیك، سیگار، انواع روغنهای نباتی و البسۀ دوخته است. در آچه مقداری گاز طبیعی و نفت نیز به دست می‌آید. این ایالت دارای ۹۴۵‘۶ كم‌ جادۀ اصلی و بنادر متعددی است كه در میان آنها می‌توان بندر آزاد سابانگ و مالاهایاتی كرونگ رایا[۱۴] و كوالالنگسا[۱۵] و سینگ كیل[۱۶] را كه مخصوص صادرات الوار است نام برد «سالنامۀ رسمی اندونزی»، ‌۷۹).

 

مآخذ

آزیاتیكا؛ آمریكانا، اسمیت دینوس، سرزمین و مردم اندونزی، ترجمۀ پرویز داریوش، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۵۰ش، اینترنشنال؛ بائوزانی، الساندرو، «تأثیر فرهنگ و زبان فارسی در ادبیات اندونزی»، مجلۀ دانشكدۀ ادبیات دانشگاه تهران، س ۱۴، شم‌ ۱‌ (مهر ۱۳۴۵ش)، صص ۲-۱۵؛ بریتانیكا؛ دائرة‌المعارف الاسلامیه، دایرة‌المعارف فارسی؛ دانشنامۀ ایران و اسلام؛ قاموس الاعلام (تركی)؛ نیز:

 

Hordjono, J., Indonesia, Land and People, 1970; Republic of Indonesia, 1985; Loeb, Edwin M., Sumatra, its History and People, Kualalumpur, 1972; Turin, V. A., Achekhskaya Voyna, Moscow, 1970.

 

محمدحسن گنجی

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 719
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست