آخرین بروز رسانی : سه شنبه
17 دی 1398 تاریخچه مقاله
آبْیاری، رساندن آب به
مزرعه به منظور افزایش رطوبت خاك و فراهم آوردن امكان رشد گیاهان بهویژه
در سرزمینهای خشك و نیمهخشك.
ویژگیهای طبیعی
منابع آب در ایران
پراكندگی و نحوۀ
استقرار مرتفعات یك سرزمین بهعنوان شالودۀ لازم برای
شناخت ویژگیهای موجودی آب، از اهمیتی خاص
برخوردار است. تقریباً در تمامی استانهای ایران، کموبیش،
نقاطی با ارتفاع بیش از ۵۰۰‘۲ متر بالای
سطح دریا وجود دارد (نویمان، 5-7). در این میان، ارتفاع
متوسط كشور حدود ۵۰۰‘۱ متر بالای سطح دریاست
(گنجی، ۱۴۰). ایران به واسطۀ قرار داشتن در
منطقۀ واقع در ناحیۀ نیمهحارۀ بیابانی، از یكسو زیر تأثیر صحرای
عربستان و از سوی دیگر متأثر از منطقه تركستان ـ آسیای
مركزی است و با توجه به ارتفاعات واقع در آن، خصوصیات اقلیمی
ویژهای یافته است (بوبك، «تحقیقات...[۱]»، 65).
دو نوار كوهستانی زاگرس و البرز
همانند سدهایی در برابر تودههای هوای مرطوب مدیترانهای
و خزری، نه تنها در میزان خشكی بخشهای وسیعی
از ایران مركزی دخالت دارند (گنجی، ۲۳۳؛
بومونت، «روش سنتی...[۲]»، 2) بلكه باعث میشوند تا دامنههای
خارجی این ارتفاعات با دریافت سهم بیشتری از
نزولات آسمانی، هم از نظر طبیعی و هم از لحاظ اشكال فعالیتهای
انسانی و بهرهبرداری از منابع، ساختاری متفاوت داشته باشند
(اِهْلِرس، «ایران...[۳]»، 63؛ نویمان، 7-11، و همچنین نك
: فیشر، «جغرافیای طبیعی ایران[۴]»، 3
به بعد).
برف موجود در این ارتفاعات خود
اهمیتی اساسی در اقتصاد آبی كشور دارد (بومونت،
«آب...[۵]»، 418). بدین معنی كه پس از پایان گرفتن فصل
بارش، ذوب برف آب لازم برای آبیاری را در دسترس قرار میدهد
و باتوجه به ارتفاع كوهستانها، گاهی تا پایان فصل خشك، آب مورد نیاز
در اختیار انسان قرار دارد (نویمان، 7, 21-25).
تركیب و بافت خاك در ویژگی
كمّی و كیفی منابع آب اهمیتی بنیادی
دارد. در كنار دانهبندی، قبل از هر چیز مقادیر املاح موجود در
خاك مطرح است. از این گذشته، در حالی كه برخی گیاهان را میتوان
به صورتهای محدود در زمینهای شور پرورش داد، كشت در زمینهای
قلیائی، بدون انجام اقدامات اصلاحی، امكانپذیر نیست
(كریب، 32-33). بر این اساس، باید اضافه كرد كه از حدود
۱۶۵ میلیون هكتار اراضی كشور، بیش از
۷۰٪ آن غیرقابل استفاده و بایر است كه از آن میان
بیش از ۲۸٪ قابلیت احیاء و بهرهبرداری
دارد.
باتوجه به تأثیر پوشش گیاهی
در نگهداری خاك و نیز حفظ رطوبت آن، ایران، به استثناء نوارها و
حواشی باریك، از این لحاظ بسیار فقیر است و خشكی
قسمتهای وسیعی از ایران را مستقیماً به از میان
رفتن این پوشش گیاهی در اثر عوامل طبیعی و انسانی
مربوط دانستهاند (بوبک، «زندگی گیاهی...[۶]»، 280 به
بعد).
از ویژگیهای شاخص شرایط
اقلیمی سرزمین ایران و بسیاری از مناطق دیگر
خاورمیانه تنوع و نوسان فصلی و سالانۀ درجۀ حرارت
و میزان بارش است (بومونت و دیگران، 76-80). تودههایی از
هوا كه در دو فصل زمستان و تابستان به ایران وارد میشود، باتوجه به
تأثیر ارتفاعات و مراكز فشار، عامل مهم این تنوع بهشمار میآید
(گنجی، ۲۲۰ به بعد؛ فیشر، «خاورمیانه[۷]»،
277, 279). شاخص مهم در زمینۀ درجۀ حرارت، اختلاف شدید سالانه تا حدود متوسط °۲۰ سانتیگراد
(اهلرس، «ایران...»، 70) و نیز نوسان شدید درجۀ حرارت
در طول شبانهروز است (گنجی، ۲۲۹-۲۳۳)
و این امر در تمامی ایران، به استثنای نواحی پست
ساحلی دریای خزر، صادق است و در زمینۀ فعالیتهای
زراعی و آبیاری، به عنوان عاملی بازدارنده مطرح میگردد.
توزیع فصلی بارندگی
نشان میدهد كه به استثنای دشتهای پست ساحلی خزر، تقریباً
تمامی ایران تحت تأثیر رژیم بارندگی مدیترانهای
است. حداقل ۲/۳ و گاهی حتى بیش از ۸۰٪
از بارندگی سالانۀ تمامی نجد ایران، منطقۀ زاگرس و سواحل
خلیج فارس در اواخر زمستان و آغاز فصل بهار انجام میگیرد
(اهلرس، «ایران...»، 72). از این گذشته، تفاوت مقدار باران از یك
سال به سال دیگر و حتى توزیع میزان بارش در یك سال معین
باید موردتوجه قرار گیرد، زیرا در مناطقی كه میزان
متوسط بارندگی سالانه كمتر از ۲۵۰ میلیمتر
است، ممكن است در طول ۲۴ ساعت در حدود ۵۰ میلیمتر
باران فرو ریزد و سپس سالها منطقه بارانی به خود نبیند (قس: گنجی،
۲۰۵-۲۰۹؛ فیشر، «خاورمیانه»،
279).
بهطوركلی، بارندگی در ایران
از شمال به جنوب و از غرب به شرق ــ به استثنای جاهایی كه
ارتفاعات این نظم را بر هم میزند ــ كاهش مییابد (گنجی،
۲۳۴). بعضی مؤلفان میزان متوسط بارندگی برای
تمام كشور را برابر با ۲۷۵ میلیمتر در سال
(بومونت، «آب...»، 419؛ اهلرس، «ایران...»، 68-73) دانستهاند. تنها گنجی
این مقدار را برابر با ۴۰۰ میلیمتر نوشته
است (ص ۲۳۴). آنچه اهمیت دارد این است كه قسمت عمدۀ این
مقدار در كوهپایههای البرز و زاگرس فرو میریزد. بدینسان،
مناطق وسیعی از فلات مركزی ایران و همچنین تمامی
منطقۀ ساحلی خلیجفارس با كمبود شدید باران مواجه است و تنها
نوار ساحلی دریای مازندران را میتوان بهعنوان «مرطوب» یعنی
منطقهای با اضافه باران بهشمار آورد (اهلرس، «ایران...»، 73). در
طول تابستان، حتى ایستگاههای اندازهگیری واقع در
ارتفاعات زیاد نیز كمبود آبی برابر با ۱۰۰ میلیمتر
و بیشتر را نشان میدهند (اُبرلندر، 266). از لحاظ رطوبت نیز
اختلافات شدیدی بین مناطق مختلف وجود دارد. هوای موجود بر
فراز ایران عمدتاً به سبب كمبود بارندگی در بیشتر قسمتها خشك
است. هرچند میزان رطوبت در منطقۀ ساحلی خزر در طول سال بالا
است، اما حداكثر آن در زمستان مشاهده میشود، حال آنكه در نوار ساحلی
خلیج فارس، حداكثر این مقدار در تابستان و همراه با درجه حرارتهای
بسیار زیاد ملاحظه میشود كه شرایطی بسیار
نامساعد برای فعالیتهای انسانی پدید میآورد
(فیشر، «جغرافیای طبیعی ایران...»، 279-280).
در اینجا مسألۀ تبخیر
كه در اقتصاد آبی سرزمینهای خشك اهمیت بسیار دارد،
مطرح است. میزان تبخیر باتوجه به اطلاعات موجود در غالب ایستگاههای
كشور، بیش از ۱۰ برابر نزولات آسمانی است (گنجی،
۲۵۳-۲۵۷، اهلرس، «روش سنتی...[۸]»،
13-17). با توجه به میزان متوسط بارندگی سالانه در حدود
۴۵۰ میلیارد مـ ۳ آب به كشور میرسد
(بومونت، «آب...»، 419-420) كه قسمت اعظم آن (حدود ۷۰٪) به سبب
تبخیر و تعرق و نیز بخش بزرگی آب رودخانهها (حدود
۵۵٪) به علت خروج از كشور از دسترس خارج میگردد. در این
میان، تنها مقدار ناچیزی از موجودی سالانۀ آب
كشور برای مصارف مفید باقی میماند (بانك مركزی ایران،
۵۰).
شرایط طبیعی ایران
به خوبی نشان میدهد كه گرچه كشت دیمی در قسمتهای
وسیعی از كشور گسترش دارد، آبیاری شرط لازم فعالیت
مداوم و دیرپای زراعی است و از دیرباز، باتوجه به امكانات
طبیعی منطقهای، روشهای مختلف آبیاری، سكونت
و ادامۀ تولید زراعی را امكانپذیر ساخته است. روشهای
مختلف آبیاری را میتوان براساس نوع منابع آب (زیرزمینی
یا سطحی) بررسی كرد.
نقش آب در برپایی
سكونتگاهها در ایران
درست است كه مراكز سكونت انسان، بهطوركلی،
در آغاز تاریخ عمدتاً در كنار رودخانهها و دریاچههای بزرگ
برپا گردیده است، اما در ایران، پس از انتقال مراكز عمدۀ سكونت
به قسمتهای مركزی نجد در طول هزارۀ اول قم (گیرشمن،
۶۱ به بعد)، مسألۀ تأمین آب مورد نیاز آشامیدنی و نیز آبیاری
به شكل تازهای مطرح شد و در این میان، استخراج آبهای
پنهانی (زیرزمینی) از اهمیت خاصی برخوردار
گردید.
ابداع قنات و كاربرد شیوههای
دیگر در زمینۀ آبرسانی به مراكز سكونتی و مزارع پیرامون آنها، عامل
اصلی دگرگون كردن شرایط سكونت در قسمتهای مركزی نجد ایران
بوده است (گاوبه، 6). بدینسان، این منابع تازه، موجب پیدایش
سكونتگاههای جدیدی شد كه بزرگی و كوچكی هریك
به وسعت این منابع بستگی تمام داشت (انگلیش،
«شهرو...[۹]»، 18 به بعد)، تا آنجا كه انهدام تأسیسات آبیاری
و آبرسانی به معنای متروك ماندن و از میان رفتن مراكز سكونت
بوده است. در همین زمینه، نحوۀ استقرار سكونتگاهها و نحوۀ شكلپذیری
و پراكندگی خانهها و مزارع تا حد قابل توجهی متأثر از چگونگی
دستیابی به آب و منابع آن بوده است (بكت، «كشاورزی...[۱۰]»،
16, 17). علاوهبر این، نحوۀ مالكیت و بهرهبرداری از زمین (فیشر، «جغرافیای
طبیعی ایران»، 304-305) و شكلگیری شیوههای
جمعی تولید نیز خود در گرو مسألۀ نحوۀ تأمین
و چگونگی تقسیم آب بوده است (بكت و گوردون، 489-490)، تا آنجا كه این
امر حتى در ویژگیهای تقسیم قدرت سیاسی تأثیر
فراوان داشته است ( ایرانیكا).
البته در كنار عامل آب، عوامل دیگری
ازجمله امنیت و امكان ارتباط و تجارت با مراكز دیگر سكونت، در رونق
بخشیدن به زندگی اجتماعی اهمیت خاصی داشته است
(بارتولد، تذكره، ۴۶-۴۹).
به علت موقعیت خاص ایران به
عنوان میدانی برای برخوردهای قومی و فرهنگی،
عامل تعیینكنندۀ دیگر، ایجاد و حفظ امنیت و امكان دفاع در برابر سایر
اقوام بهویژه اقوام غیركشاورز و عشایر كوچنده بوده است
(پتروشفسكی، ۲۴۹ به بعد)، تا آنجا كه استقرار غالب
سكونتگاههای نجد ایران، به جز معدودی كه در كنار رودخانهها
بودهاند، تا حد زیادی به امنیت اجتماعی ـ اقتصادی
و حراست از تأسیسات آبیاری و زراعی بستگی داشته
است.
شهر كرمان به نسبت سایر مراكز
همانند خود از لحاظ آب و خاك، به واسطۀ برخورداری از امتیازات
سیاسی و تجاری در طول تاریخ از اهمیت بیشتری
برخوردار بوده و به وجهی بهتر بر ناملایمات طبیعی فایق
آمده است (بكت و گوردون، 476). اسفزاری (۸۹۷ ق /
۱۴۹۲م) آبادانی مرو و نواحی پیرامون را
به احداث قناتهای نوبنیان مربوط میسازد (بارتولد، تذكره،
۷۸).
ابن بلخی (۵۰۰
ق / ۱۱۰۷م) نیز خبر میدهد كه ناحیۀ
رامجرد در كنار رود كر، بر اثر خرابی بند آن رو به ویرانی نهاد،
لیكن با عمارت دوبارۀ آن بند، ناحیۀ مزبور بار دیگر آبادان شد (ص ۱۶۰). در تركستان،
در كنار احداث نهرها و بندها، برای امكانپذیر ساختن امر آبیاری،
حصارهای طویلی برای دفاع از سكونتگاههای كشاورزان ایجاد
شده بود (قس: بارتولد، آبیاری، ۱۴-۱۵؛ نرشخی،
۴۷- ۴۸). آنچه به «سد اسكندر» در ادب و تاریخ ایران
مشهور است، سدی بوده است از این نوع به طول بیش از
۱۴۰ كیلومتر (قس: بارتولد، آبیاری، ۸)
كه به منظور دفاع از ایالت باكتریا (بلخ) در برابر اقوام بیاباننشین
ایجاد شده و احداث آن را به دورۀ اشكانی و حتى پیش از
آن نسبت میدهند (هوف، صص 105-110). اهمیت تأسیسات بزرگ آبیاری
تا بدانجاست كه وجود آنها و دولتهای مقتدر را لازم و ملزوم یكدیگر
دانستهاند (بارتولد، آبیاری، ۵ به بعد)، بدین معنی
كه امكان امر آبیاری و تولید زراعی به اقدامات دولت مركزی
بستگی تمام داشته است. درنتیجه، به محض مسامحه و بیتوجهی
دولت مركزی به این امور، سكونتگاههای آباد رو به انحطاط مینهادهاند؛
وجود بیابانها و اراضی بیحاصلی كه زمانی آباد و
مزروع بوده، دلیل محكمی است بر صحت این امر (پتروشفسكی،
۱ / ۲۱۹-۲۲۰). البته آنچه به «جامعۀ ئیدورلیك»
یا «تمدن آبی» موسوم شده و تمامی جنبههای زندگی
اجتماعی را در رابطۀ مستقیم با مسألۀ آب و آبیاری مطرح میسازد، با واقعیات زندگی
اجتماعی ایران تفاوتهایی دارد. واضع این نظر كارل ویتفوگل[۱۱]
در كتاب خود به نام «استبداد شرقی[۱۲]» پیوسته از وجود
تأسیسات عظیم آبیاری در مشرق سخن میراند، بدون آن
كه از قنات، این پدیدۀ مهم در امر آبیاری، ذكری به میان آورد (اگرچه او
مطابق منابع مورد استفادۀ خود، از وجود این نظام بیخبر نبوده است). بنابر عقیدۀ او
«اربابان جامعۀ ئیدورلیك در خاورمیانه، هند، چین و... معماران
بزرگی» بودهاند كه «وظایفی در زمینۀ مدیریت
تولید زراعی» بهعهده داشتهاند، لیكن تا آنجا كه به قنات و
نظامهای مشابه مربوط میگردد، این تأسیسات در سطحی
محلی و بنابر ارادۀ ساكنان و یا حكام محلی در مقیاسی كوچك و غالباً
به دور از كنترل و نفوذ مستقیم دولت ایجاد و اداره میشدهاند.
به سبب ویژگیهای اقلیمی
ایران، تولید كشاورزی، خود در مقیاسی وسیع،
به چگونگی و نحوۀ دستیابی به منابع آب و شكل بهرهبرداری از آنها بستگی
داشته است، زیرا محصولات زراعی بهویژه در فصلی كه شدیداً
به آب نیاز دارند، با كمبود رطوبت خاك روبرو هستند.
ویژگی عمدۀ آبیاری
در ایران تنوع آن است: آبیاری به كمك رودخانههای كوچك
فصلی، آبیاری از طریق چاه (با استفاده از نیروی
انسان و حیوان) و قنات (ارزندهترین فن آبرسانی و آبیاری).
حمدالله مستوفی از چهار نوع آبیاری مصنوعی سخن رانده است:
دستی، از رودخانه (به كمك نهر و جوی و استخر)، بهوسیلۀ كاریز
(قنات) و از طریق چاه، دو نوع اول به بهرهبرداری از آبهای سطحی
و دو نوع دیگر به بهرهبرداری از آبهای زیرزمینی
مربوط میگردند (جم ؛ قس: پتروشفسكی، ۱ /
۲۲۳-۲۲۴؛ و شاردن، ۴ /
۳۰۲ به بعد).
سازمانها و نظامهای سنتی آبیاری
در ایران
الف ـ بهرهبرداری از آبهای
سطحی
آبهای سطحی دائمی در
ایران، تنها در حاشیه و بهویژه نوار شمالی و جنوب غربی
كشور جاری و در دسترس است و در قسمتهای مركزی، به استثنای
زایندهرود، رودخانۀ مهم و دائمی دیگری وجود ندارد (قس: بومونت، «روش سنتی...»،
8 به بعد)، نكتهای كه حتى در مورد رودخانههای بزرگ كشور صادق است،
نوسان شدید فصلی در میزان تخلیۀ آنهاست. به
عنوان نمونه، حداكثر تخلیۀ رودخانۀ كارون در اردیبهشت
۰۰۰‘۱۸-۵۰۰‘۲۲
مـ۳ در ثانیه است، در حالی که جریان آن در ماه مهر به
۰۰۰‘۲۱ مـ۳ در ثانیه کاهش مییابد.
ارقام مشابه در مورد رودخانههای مهم دیگر نیز صادق است: نسبت
۰۰۰‘۱۸ به ۳۰۰ برای زایندهرود
و ۰۰۰‘۱۸ به ۶۰۰ برای هیرمند
( ایرانیكا؛ قس: جواهركلام، ۸). تحویلدار معتقد است كه
«تمام آبهای ایران چه قنوات و چه چشمهجات سالی ۸ ماه در
تزاید و ۴ ماه در تناقص است. نسبت مقدار تناقص به تزاید نسبت
۴ است به ۱۲» (ص ۴۱). ناچیز بودن میزان
تخلیۀ رودخانههای ایران بهطور كلی از یكسو به دلیل
شرایط خشكی و از سوی دیگر به سبب شرایط محیط
طبیعی و تكتونیك، یعنی وسعتِ عموماً ناچیزِ
حوضههای آبگیر رودخانههاست (اُبرلندر، 268-269). وجود پلهای
بزرگ قدیمی با چشمههای فراوان بر روی رودخانههایی
كه در فصل خشك اصولاً آبی ندارند، اما به هنگام پرآبی به «دریای
خروشانی» (ابودلف، ۹۳-۹۴) مبدل میشوند، نمایانگر
توجه گذشتگان به این امر است.
در همین زمینه باید
افزود كه رژیم ئیدرولوژیك رودخانههای ایران با تقویم
زراعی انطباق ندارد، بدینترتیب كه جریانای حاصل از
ذوب برف كوهستانها خیلی دیر در دسترس محصولات زمستانه قرار میگیرد
و زمان حداقل تخلیۀ رودخانهای دقیقاً در دورهای است كه محصولات تابستانه
بیش از هر وقت دیگر به رطوبت و آب نیازمندند (اُبرلندر،
266-268).
۱. بهرهبرداری از رودخانههای
بزرگ و كوچك
از آب رودخانهها با روشهای
گوناگون و وسایل مختلف استفاده میشده است كه مهمترین آنها بدین
شرح است:
سدبندی
شاید اولین روش بهرهبرداری
از آب رودخانهها در آبیاری، استفاده از روش سادهای باشد كه به
آبیاری سیلابی موسوم است. این نوع آبیاری،
ازجمله در تاریخ بهرهبرداری از آب نیل، دجله، فرات و كارون،
اهمیت فراوانی داشته است، به این ترتیب كه سیلاب
دورۀ طغیانی را به اراضی موردنظر هدایت میكردند
و با مواد و مصالحی مانند خار و خاشاك و سنگ و تنۀ درختان بند
سادهای در جلو آب میساختند تا سطح آب مدتی بیشتر بالا
بماند و بیشتر از آن استفاده شود (ایرانیكا). البته این
نوع بندهای ساده با آغاز فصل طغیان از میان میرفته و به
بازسازی نیاز داشته است. از این روش در خوزستان عمدتاً برای
آبیاری نخلستانها استفاده میشده (نجمالملك، ۴۲ به
بعد) و تا دوران معاصر نیز رایج بوده است (مشیرالدوله،
۸۹-۹۱).
اولین سدهای دائمی و
مقاوم در برابر طغیان رودخانهها در دورههای بعدی (حدود سدۀ
۵ قم) احداث شدهاند (كورس، ۵۳). از این دوره به بعد،
ساختمان بندها و سدها از كیفیت و استحكام بیشتری
برخوردار گردید. مصالحی كه در ساختمان اینگونه سدها به كار میرفته
كه عمدتاً قطعاتی از ماسهسنگ و گاه برخی از فلزات برای اتصال
سنگها به یکدیگر بوده است (همو، 55). این فلزات عمدتاً آهن آمیخته
به سرب بوده كه در شكاف میان سنگها و فاصلۀ میان
ساختمان و زمین كنار رودخانه ریخته میشده است (قس: ابودلف،
۹۳؛ اصطخری، ۹۱).
اینگونه سدها از دو قسمت اصلی
تشكیل میشدهاند: الف ـ دیوار پایۀ سد كه بهطور یكپارچه
ساخته میشد و تا ارتفاعی در حدود ۳ تا ۴ متر بالای
سطح حداقلِ آب قرار داشت و درواقع، فشار ساختمان سد را تحمل میكرد؛ ب ـ
قسمت بالایی سد كه از ستونهایی با طاق ضربی تشكیل
میشد و چشمههای بزرگ و كوچكی پدید میآورد. سقفی
مسطح بر روی این چشمهها و ستونها تعبیه و از آن به عنوان معبر
استفاده میشد (كورس، 55-56). بدینترتیب میتوان گفت كه
این بناها هم سد بود و هم پل.
از مهمترین بندهایی
كه دردورههای مختلف ساخته شدهاند، میتوان از شادُروان شاپور بر روی
كارون (ابن حوقل، ۲۴، ۲۷)، بند قیر (نجمالملك،
۳۲) و بند شاپور (ابن حوقل، ۲۷) در خوزستان، بند امیر
در فارس و بند فریدون در خراسان (كورس، 64)، بند رستم و بند كهك بر روی
هیرمند در سیستان (بارتولد، تذكره، ۱۰۳)، ۳
بند بر روی زایندهرود (كرزن، II / 44)، بند كاشان كه مربوط به دورۀ صفوی
است (كلانتر ضرابی، ۴۶۴-۴۶۵)، سد اشرف
در مازندران (كورس، 64)، بند ناصری بر روی كرخه (مشیرالدوله،
۹۰)، ۳ بند بر روی كر (ابن بلخی،
۲۰۸)، سد سپهسالار و سد علیخان در قزوین (ورجاوند،
۲۸۸-۲۹۰) و بسیاری بندهای
دیگر نام برد. اهمیت این سدها در گسترش آبادانی و توسعۀ شهرها
و روستاها تا آنجا بوده است كه از میان رفتن آنها چه به دلایل طبیعی
(زلزله، طغیانهای شدید آب و مانند آن) و چه عوامل انسانی
(ازجمله تهاجمات و جنگها و نیز عدم توجه به حفظ آنها) باعث خرابی و از
میان رفتن این مراكز زیستی میشده است و توجه و تعمیر
و برپا ساختن دوبارۀ آنها، موجب بازگرداندن زندگی و آبادانی به این مناطق میگردیده
است (قس: ابن بلخی، ۱۶۰؛ بارتولد، تذكره،
۷۸-۷۹؛ هفت كشور، ۵۶، ۷۰؛ مشیرالدوله،
۸۸-۸۹). موجودیت بسیاری از سكونتگاهها
و كشت محصولات زراعی در گرو این سدها و آب حاصل از نهرهای منشعب
از آنها بوده است.
كانالكشی، تقسیم و هدایت
آب
آبیاری بهوسیلۀ احداث
نهرهای منشعب از رودخانهها بهویژه دجله، فرات، اروندرود (در
خوزستان)، هیرمند، هریرود، مَرغاب (در مرو) و زایندهرود صورت میگرفته
است. سایر رودهایی كه به همین روش در خاك اصلی ایران
(در زمان هلاكوئیان) از آنها بهرهبرداری میشده اینهاست:
سفیدرود، شاهرود، كرخه، كر، جرجانرود و آب دز (پتروشفسكی، ۱ /
۲۲۵-۲۲۶). از مآخذ كهن برمیآید
كه در قرن ۸ق / ۱۴م از آب رودهای كارون و كرخه و آب دز در
خوزستان كاملاً برای آبیاری استفاده میشده است و در همان
قرن از هریرود ۹ نهر بزرگ منشعب میشده كه مزارع بسیاری
از ولایات ازجمله هرات و فوشنج را مشروب میساخته است (همو، ۱ /
۲۲۶، ۲۲۷). نرشخی
(۳۴۸ق / ۹۵۹م) نویسندۀ تاریخ
بخارا از نهرهایی در بخارا یاد میكند كه همگی بجز یكی
توسط مردم احداث شده بود (ص ۴۵) و اصطخری در مورد اهمیت
رود بخارا برای ناحیۀ واقع میان شارستان و قهندز سخن گفته و پس از ذكر نهرهای
منشعب از آن، متذكر شده كه تنها یكی از شاخههای آن، در طول مسیری
برابر نیمفرسنگ، غیر از زمینهای زراعی، نزدیك
به ۰۰۰‘۲ «كوشك و بوستان» را آبیاری میكرده
است (صص ۲۴۰-۲۴۲). از ۲ نقشهای
كه به ۲ نامۀ رشیدالدین منضم بوده است، میتوان تا حدی به نقش
و شركت امرای دولت مركزی و محلی در ایجاد تأسیسات
آبیاری پی برد: نخست نامهای است خطاب به ساكنان دیار
بكر و دیگر نامهای خطاب به فرزند خویش حاكم روم. در هر ۲
نامه، سخن از ایجاد نهرهایی است كه یكی به طول
۱۶۰ كمـ از دجله منشعب میشده و دیگری نهری
منشعب از فرات كه خود ۷ جوی منشعب در سمت راست داشته و در كنار هر جوی،
میبایست دهكدهای ایجاد شود (پتروشفسكی، ۱ /
۲۲۹-۲۳۰). از آب ۳ رود بزرگ و پرآب ایران،
جرجان، سفیدرود و شاهرود، برای آبیاری استفادۀ اندكی
میشده است. علت آن را اختلال در نظام آبیاری منطقۀ شمالی
ایران پس از اسكان اقوام ترك ـ مغول دانستهاند (پتروشفسكی، ۱ /
۲۳۰). همو با استناد به مستوفی مینویسد كه
برای آبیاری منطقۀ ری، ۴۰ جوی از جاجرود منشعب میشده است و
از بسیاری رودهای كوچك دیگر و نقش آنها در آبیاری
و پدید آمدن آبادیهای واحهای در ایران سخن میراند
(۱ / ۲۳۱-۲۳۲). قمی از
۲۲ جوی منشعب از رودخانۀ قم سخن میگوید كه
هركدام به چند سهم (مُسْتَقه) تقسیم میشده كه در دفاتر مخصوص ضبط میشده
است و در قیمتگذاری و خرید و فروش املاك نقش بسزایی
داشته است (صص ۵۱-۵۳)؛ همو نحوۀ تقسیم
آب رودخانۀ قم را میان «ناحیۀ قم» و «ناحیۀ تیمره»
بدین شكل توصیف میكند: در هر ماه (۳۰ روز)، هر ناحیه
در ۲ نوبت آب میگرفته است: در نیمۀ اول ماه،
۵ روز اول را ناحیۀ قم و ۱۰ روز بقیه را اهل تیمره در نیمۀ دوم
ماه، بار دیگر ۵ روز اول را ناحیۀ قم و
۱۰ روز بقیه را اهل تیمره، تعداد جوی منشعب در ناحیۀ تیمره
و انار ۳۰ نهر بوده است (ص ۴۹).
افضلالملك
(۱۳۳۳ق / ۱۹۱۵م) تعداد انهار
رودخانۀ قم را «در وقت آبادی مجوسیان» ۴۰ نهر ذكر میكند
كه به «چهل قلعه» هدایت میشده است (ص ۷۵). در دورههای
اخیر (قرن ۱۹م) تقسیم آب رودخانۀ قم براساس
طوماری كه توسط میرزا بابای آشتیانی تهیه شده
بود، صورت میگرفته كه بر آن مبنا، تمامی آب رودخانه به
۰۰۰،۲۲ خروار تقسیم شده بود كه در سالهای
بعد این مقدار به ۵۰۰،۳۱ خروار تبدیل
گشته است (ص ۷۶). ابن بلخی از ۱۰ نهر معروف و بزرگ
در ناحیۀ فارس و اهمیت آنها در آبیاری آن نواحی سخن میگوید
(صص ۲۰۸-۲۱۳) و ابن حوقل، رود سكان را آبادكنندهترین
رود فارس میخواند (ص ۴۵). همو مینویسد: در مرو
تقسیم آب با دقت و عدالت صورت میگرفته است، به طوری كه بهتر از
آن انتظار نمیرود (صص ۱۷۰-۱۷۱). در
نزدیكی مرو تختهای مدّرج وجود داشته كه برای سنجش مقدار
آب تعبیه شده بوده است. هر خط (درجه) با خط دیگر حدود ۳ سانتیمتر
فاصله داشته است؛ اگر سطح آب به ارتفاع ۶۰ خط (۸ / ۱ متر)
میرسید، نشانۀ حاصل خوب و فراوان و اگر از ۶ خط (۱۸ سانتیمتر)
تجاوز نمیكرد، نشانۀ خشكسالی بوده است... در نزدیكی همین شهر آبسنج
دیگری به شكل حوضی گرد وجود داشته كه آب را میان نهرهای
شهر تقسیم میكرده است و در خود شهر نیز آبسنجهای دیگر
برای تقسیم آب كوچهها و كویها در نظر گرفته شده بوده است
(بارتولد، آبیاری، ۷۰-۷۱؛ قس: بوسه، 36-38).
در زرافشان تاریخ تأسیسات
آبیاری بر رودخانهها و انشعاب نهرها به پیش از اسلام میرسد
و اقدامات دورۀ اسلامی عمدتاً به «مرمت و احیای نهرهای متروك»
محدود میشده است (بارتولد، آبیاری،
۱۴۵-۱۴۶). رود هیرمند در سیستان
كه «در آغاز یك رود است، ولی از آن شاخههایی جدا میشود»،
سیستان را به صورت «ناحیهای فراخ نعمت و پرطعام و دارای
خرما و انگور فراوان» درآورده بوده است و تنها یكی از شاخههای
آن حدود ۳۰ قریه را سیراب میكرده است (ابن حوقل،
۱۵۴-۱۵۵).
در قسمتهای خشكتر كه رودخانهها
و نهرهای منشعب از آنها حجم آبی ناچیز و جریانی غیردائمی
دارند، از گذشتۀ دور عمدتاً از آببندها استفاده میشده است. ساختمان این
بندها به منظور جمعآوری و جلوگیری از هدر رفتن آب و تقسیم
عادلانۀ آن میان حقابهداران احداث میشده است. نمونۀ عجیب
و بینظیر آن بند دامغان است كه آب حاصله از ارتفاعات را جمع و به
«۱۲۰ قسمت برای آبیاری ۲۰ قریه»
تقسیم میكرده است، به نحوی كه «مقدار آب هیچیك از
این جویها به نفع صاحب آن زیاد نمیشده» و نیز ممكن
نبوده ۲ جوی به هم درآمیزند (ابودلف،
۸۱-۸۲؛ افضلالملك، ۲۵).
وسیلۀ دیگری
كه حكم همین آببندها را داشته است، تختههایی سوراخدار بوده
كه به منظور تقسیم عادلانه و مساوی آب و هدایت آن به محلههای
مختلف، در جلو آب نهاده میشده است (بوسه، 36)، چنانكه در مورد تقسیم
آب مرغاب عمل میشده و این آب به همین نحو میان بیش
از ۰۰۰‘۱۰ تن تقسیم میشده است (اصطخری،
۲۰۷). در این نحوۀ تقسیم، با نوسان آب
رودخانه، سهم هریك از حقابهداران نیز بهطور یكسان (عادلانه)
نوسان داشته است (ابن حوقل، ۱۷۱). آب نهرهای منشعب از هریرود
نیز به همین روش كه در آنجا به «قُلْب بستن» موسوم بوده، تقسیم
میشده است (ابونصری هروی، ۱۵۹). آبادانی
بسیاری از روستاها عموماً به این آببندها بستگی تام
داشته است.
یكی از نمونههای بسیار
دقیق و جالب در روش تقسیمبندی آب رودخانه كه تا این
اواخر بهكار میرفته، در زایندهرود اصفهان وجود داشته است. آب این
رود به نسبت معین و معلوم در نهرهایی كه در اصطلاح محلی
به آنها مادی، یعنی مجرای منشعب از رودخانه، میگویند،
جریان مییافته و باغها و اراضی شهر را مشروب میكرده
است. تحویلدار در جغرافیای اصفهان، ۱۰۵ مادی
برمیشمارد كه از دو سوی رودخانه جدا میشده و
۵۲۶ قریه را مشروب میساختهاند (صص
۳۷- ۳۸).
مادیهای مشهور اصفهان اینهاست:
۱. مادی نیاصَرْم، بزرگترین مادی، به هنگام پرآبی
حدود ۲۰۰ سنگ آب داشته و جمعاً ۳۲ قریه را
مشروب میساخته است؛ ۲. مادی فرشادی با حجم آبی
برابر ۱/۴ مادی نیاصرم، جمعاً ۱۲ قریه
را آب میداده است؛ ۳. مادی شاه كه خاصۀ عمارات و باغات
دولتی بوده است. آب این مادی ۱/۲ مادی فرشادی
بوده و جمعاً ۱۴ قریه را آبیاری میكرده است؛
۴. مادی قُمْش كه پس از نیاصرم از سایر مادیها
معتبرتر بوده و جمعاً ۲۳ قریه را مشروب میساخته است؛
۵. مادی فَدَیْن یا فدا یا فَدَن كه بسیاری
از محلات شهر و برخی از قراءجی را آبیاری میكرده
است؛ ۶. مادی تیران یا تهران كه با عبور از كنار شهر
جمعاً ۷ قریه را آبیاری میكرده است (اصفهانی،
۹۹-۱۰۴؛ تحویلدار، ۴۰؛
جواهركلام، ۱۵؛ هنرفر، ۱۴-۱۵). آب هر مادی
به چند نهر و آب هر نهر به چند لت و آب هر لت به چند جوی تقسیم میشده
است (تحویلدار، ۳۸).
آنچه مسلم است این كه آب زایندهرود
از روزگاران قدیم براساس حقابهای معین برای هریك
از نواحی و روستاها به نحوی كه آب تلف نشود، به نهرها و شعبههای
زیادی تقسیم میشده است (قس: ابن حوقل،
۱۰۹). بنابر نوشتۀ ابن رسته در كتاب الاعلاق النفیسه، اردشیر بابكان نخستین
كسی بود كه آب زندهرود را تقسیم كرد و برای هر قریهای
از روستاها سهمی مشخص و معلوم با زمانی محدود قرار داد (ص
۱۸۳). تقسیم آب زایندهرود در روزگاران بعدی
نیز معمول بوده است (جواهركلام، ۱۱). بنابر نوشتۀ تحویلدار
این تقسیمبندی بر اساس «قواعد طبیعی و براهین
هندسی، تفاوت هوای هر محل و بُعد مسافت هر بلوك و مقدار اراضی
هر قریه و آبخور طبیعت هر زمین...، زمان و مكان،كماً و كیفاً
نسبت به هم و از روی بینایش و پیمایش درخور گنجایش»
صورت گرفته و «هر موضعی را بهرهای» بخشیدهاند. همو (صص
۳۸-۴۱) صورت تقسیم آب زایندهرود را همانگونه
كه «قدیماً» تعیین شده است، چنین نقل میكند:
به استناد متن فرمان منسوب به
شاه طهماسب، ظاهراً در دورۀ صفویه به علت اختلاف در قرار و سهام رودخانه، تقسیمبندی
تازهای صورت گرفته است و طوماری در ۲۱ صفحه به صورت ضمیمۀ فرمان
در مورد «ترتیب تقسیم و اسامی قرار و قصبات و املاك و مزارع و
عمارات و باغها» تهیه كردهاند (جواهركلام، ۱۲-۱۳)
كه تهیه و تنظیم آن را به شیخ بهائی نسبت میدهند
(هنرفر، ۱۴). مطابق این طومار سال را به ۳۶۰
روز تقسیم كردهاند: از اول نوروز تا ۱۵ خرداد بهرهبرداری
از آب رودخانه برای همهكس آزاد است، از روز ۱۶ خرداد تا اول
آذرماه كه جمعاً ۱۶۵ روز میشود، آب رودخانه را به
۳۳ سهم قسمت كردهاند كه هر سهمی ۵ شبانهروز است و هر
بلوك براساس سهم خود، آب دریافت میكند (جواهركلام،
۱۳-۱۴)؛ لمتون ۱۵۰ روز از
۱۶۵ روز را سهم ۲ بلوك ذكر كرده است كه صحیح نیست
(ص ۳۸۳-۳۸۴؛ قس: حسینی ابری،
۱۰). از اول آذر تا آخر سال بهرهبرداری از آب یك بار دیگر
آزاد میگردد. براساس این طومار سهم هریك از بلوكها بدین
شرح است:
البته در مواقع كمآبی ترتیبی
اتخاذ میشود تا هر بلوك و هر زیر بلوك و قریه و مزرعه آب مورد
نیاز خود را به صورتی «عادلانه» دریافت دارد (حسینی
ابری، ۹ به بعد). در تعلق این فرمان به شاه طهماسب و نیز
تنظیم طومار توسط شیخ بهائی تردید كردهاند (جواهركلام،
۱۳-۱۴). عدهای نیز معتقدند كه طومار موجود،
اصلاح شدۀ طوماری قدیمی بوده است (حسینی ابری،
۸، ۱۸-۲۲). به هر حال در طول زمان، بهویژه
در سالهای اخیر، تقسیم آب زایندهرود تغییراتی
پذیرفته است.
استفاده از دلو و چرخاب
روش دیگر بهرهبرداری از آب
رودخانهها، بهویژه رودخانههایی كه سطح آب آنها بسیار
پایینتر از سطح زمینهای زراعی بوده است، استفاده
از دلو برای بالا كشیدن آب رودخانه است (كورس، 61-62) كه در سرزمینهای
عربی به شَدوف و در هند به پیكوته[۱] موسوم است (بكین سیل،
146). اگرچه شدوف برای استخراج آب چاه نیز مورد استفاده قرار میگیرد،
اما اسپونر آن را یكی از روشهای استخراج آبهای زیرزمینی
معرفی كرده است (ایرانیكا). مطابق اطلاعات موجود، برای
اولینبار این روش در بینالنهرین (بابل) مورد استفاده
قرارگرفته است (كریستیان سن ـ ونیگر، 31؛ كریب، 35؛ لِسو،
11 به بعد). بهرهبرداری از رودهای دجله، فرات، نیل، كارون و بسیاری
رودخانههای دیگر در سرزمینهای خاورمیانه، تا حدی
با اینوسیله صورت میپذیرفته است. شدوف دلوی بوده
آویخته بر چوبی بلند كه در انتهای دیگرش وزنهای
متصل بوده است. با سرازیر كردن آن در رود، دلو كه حدود ۲۰ تا
۴۰ لیتر ظرفیت داشته است (كریستیان سن ـ ونیگر،
30)، از آب پر میشده و به كمك وزنۀ موجود در انتهای دیگر،
آب را بالا میكشیدهاند و در مجاری مخصوص به مزارع هدایت
میكردهاند (كریب، 35-36). در ایران از این روش برای
بالا كشیدن آب عمدتاً در خوزستان استفاده میشده است (ابودلف،
۸۸). امروزه هنوز از این روش در برخی از روستاهای
بلوچستان برای استخراج آب چاه استفاده میشود (غراب،
۱۴۲). استفاده از چرخاب را میتوان فن پیشرفتۀ بالا
كشیدن آب رودخانهها و چاهها (نك : بخش چاهها) شمرد. چرخاب را در هندوستان
چرخ ایرانی یا رِهات، در مصر ساقیه و در اسپانیا و
سوریه نوریه مینامند (بكین سیل، 147). در راجستان
هنوز از چرخ ایرانی استفاده میشود (فیلبریك، 369؛
ایرانیكا) كه صورت پیچیدهتر آن چرخ رومی است كه
برای اولین بار در اَدَنه (تركیه) مورد استفاده قرارگرفته است
(قس: ماركوس، 61؛ فوربز، 32-33, 37-38, 46-47؛ هفت كشور، ۹۵). این
نوع چرخابهای بزرگ عمدتاً در جنوب اروپا و سرزمینهای پیرامون
مدیترانه بهكار میرفته است. برای استقرار چنین چرخابی،
چهارچوبی در كنار رودخانه استقرار مییافت كه چرخ اصلی بر
روی محولی كه بر این چهارچوب قرار داشت، استوار میشد و
به گردش درمیآمد. بر روی چرخ اصلی، ظروف یا كوزههایی
بسته میشد كه با هر بار گردش چرخ، از آب پر میگشت و آب آنها در سطحی
بالاتر از رودخانه در نهرهای معین ریخته میشد. قطر چرخ
اصلی بنابر اختلاف ارتفاع بین سطح آب و سطح مزارع متفاوت بود. یك
چرخاب با قطری در حدود ۷ متر در حدود ۳۶ تا
۴۰ ظرف یا كوزه داشت كه گنجایش هر ظرف تقریباً
۳ تا ۴ لیتر بود. بدینسان، چنین چرخی در هر
دقیقه در حدود ۱۸۹ لیتر آب به نهرها جاری میساخت
(ماركوس، 65). البته این مقدار، گذشته از بزرگی و كوچكی چرخها و
كوزهها، به سرعت آب و درنتیجه سرعت چرخ نیز بستگی داشته است.
۲. استفاده از آب باران (آبهای
جاری موقتی)
آب باران بهویژه در نوار ساحلی
خلیجفارس و دریای عمان، هم در تأمین آب آشامیدنی،
هم برای كشاورزی اهمیتی خاص داشته است. چون بارندگی
در این نواحی عمدتاً به صورت رگبارهای شدید و كوتاهمدت
است و غالباً باعث جریان یافتن سیل و تهدید مزارع و حتى
خانهها میشد، لازم است كه دقت و مهارت كافی در هدایت آب باران
به بركهها برای ذخیرۀ آب آشامیدنی و نیز به نخلستانها و باغها به منظور تولید
زراعی به عمل آید. عدول از این دقت و مراقبت، باعث هدر رفتن آبی
میشود كه معلوم نیست چه وقت بار دیگر فرو ریزد.
به منظور استفاده از این آبها، در
نخلستانها و باغها و گاهی حتى مزارع، پشتههایی از خاك تعبیه
میكنند و آب باران را از طریق مجراهایی كمعمق و باریك
به داخل زمینهای موردنظر و پشت دیوارها میرسانند. پیداست
كه اگر آب ورودی بدون دقت كافی و بیش از حد لزوم داخل زمینها
شود، باعث خرابی دیوارهها و هدر رفتن آب و محصول میگردد. بدینترتیب،
تولد زراعی در این نواحی تا حد زیادی در گرو میزان
باران است. ابن بلخی مینویسد: «هرگاه باران در اول زمستان بارد
در آذر و دی ماه آن سال دخل عظیم باشد و نعمت بسیار» (ص
۱۷۹). استفاده از بركهها (آب انبارها، نك : آب انبار)، چاهها
و گاوچاهها در این منطقه بهعنوان روشهای مكمل تأمین آب آشامیدنی
و زراعی مورد استفاده بودهاند.
ب ـ بهرهبرداری از آبهای زیرزمینی
۱. استفاده از آب چشمهها
آبیاری به كمك چشمهها در
نواحی كوهستانی و پایكوهی از اهمیتی خاص
برخوردار بوده است. شهر همدان، در پایكوههای زاگرس، توسط بیش از
۶۰۰‘۱ چشمۀ جاری از كوه الوند مشروب میشده است (مستوفی،
۷۹). آبادانی شهر سیراف مانند بسیاری جایهای
دیگر، از نظر طبیعی به چشمههای آن بستگی داشته است
(قس: ابن حوقل، ۵۱؛ مستوفی،
۱۴۰-۱۴۱) و چشمۀ سلیمانیۀ فین
(كاشان) از چشمههایی است كه از عهد باستان جاری بوده و یكی
از عوامل طبیعی اصلی در ایجاد تمدن سیلْك بهشمار میآید
(قس: كلانترضرابی، ۷۲ به بعد؛ گیرشمن، دیباچه).
معمولاً برای استفادۀ هرچه
بیشتر از آب چشمههای كوچك و متعدد، آب آنها را به حوضها یا
استخرهایی هدایت و جمعآوری میكردهاند و از آنجا
از طریق جویهایی به مزارع و باغها ــ بنابر مقررات خاص و
باتوجه به حقابۀ هر قسمت ــ منتقل میساختهاند. ابن حوقل در صورةالارض خبر میدهد
كه شهر اَرَّجان و زرنج (سیستان) دارای چنین حوضهایی
بودهاند (صص ۱۵۲-۱۵۳). آب شهر دامغان از چشمۀ علی
بوده است كه حوضهایی از اینگونه برای جمعآوری و
تقسیم عادلانۀ آب آن، میان شهر و روستاها، احداث كرده بودند (افضلالملك، سفرنامۀ
كرمان، ۲۹). دهوك نیز مانند روستاهای بسیاری
در مشرق ایران، دارای چنین حوضی بوده است كه از آن به
عنوان «دریاچه» یاد میكردهاند (همان،
۱۶۰-۱۶۳). آبیاری شهر سمنان
نمونهای است جالب در این زمینه: در شمال این شهر به كمك
آبپخشكنهای ششگانه (پارا) از سرعت جریان آب كاسته و آن را از طریق
نهرها به استخرها و از آنجا به مزارع هدایت میكردهاند (صفینژاد،
۹۴ به بعد؛ نیز نك : آبسنجی).
۲. استفاده از انواع چاهها
استفاده از چاهها به منظور تأمین
آب برای آشامیدن و آبیاری از گذشتۀ دور مورد توجه
بوده است. چاهها خود گاهی مبنای ایجاد سكونتگاهها بودهاند و بسیاری
از روستاها، بهویژه در نواحی جنوبی ایران، نام چاه بر
خود دارند. در بسیاری از سكونتگاهها، چاههای حفر شده در خانهها
منبع تأمین آب آشامیدنی بودهاند، در یزد به اینگونه
چاهها «چاه چلگز» میگفتهاند (افشار، ۲ / ۹۲۵).
از آب چاهها به روشهای گوناگون استفاده میكردهاند: در خانهها
عمدتاً از چاههای دستی كه به صورتی ساده با استفاده از یك
دلو و نیروی انسانی آب را بالا میكشیدهاند،
استفاده میشده است. از اینگونه چاهها كه تأمینكنندۀ آب
برای آشامیدن و نیز آبیاری باغچههاست، هنوز نیز
در روستاهای ایران استفاده میشود. دولاب (چرخ چاه) وسیلهای
دیگر برای كشیدن آب از چاه بوده است. در بعضی از مناطق
ازجمله در اصفهان، چاهها به كمك یك چرخ و نیروی انسان یا
حیوان مورد بهرهبرداری قرار میگرفتهاند. در این روش به
كمك گاو یا شتر یا قاطری كه دائماً در مسیر مدوری پیرامون
چاه به گردش درمیآمده است، آب را به كمك دلوی بالا میكشیدهاند
(لمتون، ۴۱۰).
روش دیگر استخراج آبهای زیرزمینی
از طریق چاه، كه گاوچاه نام دارد در قسمتهای مركزی و جنوبی
ایران، در آبیاری اهمیتی خاص داشته است (قس: وولف،
256-258؛ پتروشفسكی، ۱ /
۲۴۲-۲۴۳). گاوچاهها عبارتند از چاههایی
كه به كمك حیوانی (عمدتاً گاو) كه در مسیری مستقیم
به تناوب، به جلو و عقب رانده میشود، از آب آنها استفاده میشود. این
روش آبیاری خود در ایجاد و تداوم بخشیدن به «حراثه» (یكی
از انواع نظامهای سنتی بهرهبرداری جمعی زراعی) نقشی
مؤثر داشته است. به منظور بهرهبرداری از گاوچاهها، گاهی از نیروی
۲ گاو (باتلر، 72)، و درنتیجه، ۲ دلو، یا حتى از ۶
تا ۸ گاو استفاده میشده است (لمتون، ۴۰۹). گاهی
از وجود حیوانات دیگر نیز ازجمله شتر، اسب، الاغ و قاطر استفاده
میشده است (تحویلدار، ۱۶؛ بارتولد، آبیاری،
۷۳-۷۵). حتى استفاده از نیروی انسانی
(زنان و دختران) در بهرهگیری از اینگونه چاهها در میان
روستاییان فقیرتر گزارش شده است (قس: جواهركلام، ۶،
۷؛ پتروشفسكی، ۱ / ۲۴۴). در فارس بهویژه
در زرقان برای آبیاری باغها و مزارع از اینگونه چاهها
استفاده میشده است (پولاك، 119). در سواحل خلیجفارس، این نوع
چاهها مورد استفادۀ فراوان بوده و منطقۀ گاوبندی در ساحل خلیج، نام خود را از همینگونه چاهها
گرفته است. در برخی محلههای یزد نیز از گاوچاهها استفاده
میشده است (افشار، ۲ / ۹۲۵). در اصفهان از
گاوچاهها هم برای آبیاری، هم برای تأمین آب مساجد،
حمامها و مدارس استفاده میشده است (اصفهانی، ۵۵،
۸۳، ۸۴).
گاوچاهها، بجز در ایران، در
حضرَموت و یمن نیز مورد استفاده بودهاند (كریستیان سن ـ
ونیگر، 73؛ پتروشفسكی، ۱ /
۲۴۳-۲۴۴). یك گاوچاه معمولاً دارای
این قسمتهاست: الف ـ چاه؛ ب ـ دیوارۀ دور چاه كه بر
روی آن تیركها (معمولاً از تنۀ نخل) و قرقرههایی
چوبی با دو طناب كه از آنها میگذرد، تعبیه میشود كه در
جنوب ایران به آن چَكْریك میگویند؛ ج ـ گاو دَوون (گاو
دوان) یا گاورو (وولف، 257) كه طول آن نشاندهندۀ عمق چاه است.
گاو در این مسیر به تناوب به عقب و جلو رانده میشود و بهوسیلۀ طنابی
كه به گردن دارد، دلو را در چاه پایین و بالا میكشد. این
دلو معمولاً بین ۳۰ تا ۴۰ لیتر ظرفیت
دارد (همانجا)؛ د ـ حوض كوچكی كه با یكی دو مجرای خروجی
در جلو چاه تعبیه میشود و آب دلو را در آن میریزند و از
آنجا، از طریق جویهایی به مزرعه هدایت میكنند
(كریب، 36-37، قس: كریستیان سن ـ ونیگر، 73-74). مصالح
مورد استفاده در ساختمان اینگونه چاهها معمولاً ساروج با مخلوطی از
سنگ و گچ و مخلوطی از فضولات حیوانی است.
از گاوچاهها در ایران علاوه بر آبیاری
باغها و نخلستانها، در كشت صیفی و تنباكو نیز استفاده میشده
است (لمتون، ۴۰۹). امروزه استفاده از اینگونه چاهها
معمول نیست.
در گذشته، در سیستان از نیروی
باد برای به گردش درآوردن چرخهای چاه استفاده میشده است (قس:
بكت، «كشاورزی...»، 13؛ حدودالعالم، ۱۰۲؛ ابن حوقل،
۱۵۳). صاحب تاریخ سیستان، پس از ذكر آسیاهای
بادی در سیستان، مینویسد: «و هم از این چرخها
بساختهاند تا آب كشد از چاه به باغها و به زمین كه از آن كشت كنند» (ص
۱۲).
۳. قنات، ویژگیها و
گسترش آن در جهان
بزرگترین سهم ایران در تأسیسات
آبیاری و فن آبرسانی، ابداع قنات و عرضۀ آن به سایر
نقاط جهان شمرده شده است (دائرةالمعارف اسلام، دوم). پولاك معتقد است كه در هنر
بهرهبرداری از آب هیچ قومی همپای ایرانیان نیست
(ص 116؛ قس: اشتراتیل زاور، 274).
قنات (قناۀ) در لغت به
معنی نیزه است و جمع آن «قَنَوات» و «قَنَیات» و «قُنیّ»
(لغتنامۀ دهخدا) كه بعداً بهمعنی كانال و مجرای آب و معادل «كاریز»
به كار رفته است. این كلمه در زبان اكدی و آشوری به شكل «قانو»،
در عبری به صورت «قَنا» و «قانو» (به معنی لوله) و در لاتین به
صورت «كانا» دیده میشود، كه كلمۀ لاتینی
«كانالیس» به معنای «نی مانند» و با مفهوم «لوله و كانال» از آن
مشتق شده است (دایرةالمعارف اسلام، دوم؛ ترول، 313). در شمال آفریقا
و سوریه كلمۀ فقرا[۲] برای قنات بهكار میرود (ترول، 318؛ انگلیش،
«خاستگاه...[۳]»، 170) كه از ریشۀ «فَقر» به معنی
حفر كردن گرفته شده است. در ایران، قنات به معنای مجرای زیرزمینی
استخراج آبهای پنهانی برای تأمین آب آشامیدنی
و كشاورزی بهكار میرود. معادل فارسی این كلمه «كاریز»
و «كهریز» است، ولی امروز این كلمه بیشتر در قسمتهای
شرقی ایران و افغانستان و بلوچستان بهكار میرود (براون، 1-2).
در اصفهان كلمۀ «كی» (اصفهانی،
۱۰۴-۱۰۵) و در روستاهای جنوب شرقی
ایران صورت «كِه» (وولف، 249) به مفهوم قنات بهكار میرود. این
كلمه در زبان پهلوی به شكل «كِهِسْ» بهكار رفته است.
طبق اطلاعات موجود، اولین قناتها
در نیمۀ نخست هزارۀ اول قم در بلندیهای غرب ایران و شمال عراق و شرق تركیه
(قلمرو دولت اورارتو) پدیدار شدهاند (انگلیش، «خاستگاه...»، 175؛
باتلر، 70). البته این بدان معنی نیست كه اختراع فن قنات توسط
اورارتوئیان كه در همان دوره دولت جوانی تأسیس كرده بودند،
صورت گرفته است، زیرا در آن صورت، چگونگی تأمین آب موردنیاز
سكونتگاههای مهم بخشهای مركزی ایران در آن دوره بیجواب
میماند (گیرشمن، ۶۰ به بعد؛ وولف، 249-250). استاین
اختراع قنات را مربوط به عصر مسِ متأخر میداند و نشانههایی از
آن را در جنوب شرقی ایران در حوالی جازموریان به دست میدهد
(ص 124)، و به نقل از پولیبیوس مینویسد كه از زمان
پارتها قنات در ایران مورد استفاده بوده است (همانجا؛ قس: كرزن، I / 116).
اولین باری كه از تأمین
آب یك سكونتگاه با قنات نام برده شده، در سنگنوشتهای از سارگون دوم
(۷۲۲-۷۰۵قم) است (براون، 2، 3). یكی
از قدیمیترین قناتهای جهان، قناتی است به طول تقریبی
۲۰ كمـ كه آب شهر اربیل را تأمین میكرده است (انگلیش،
«خاستگاه...»، 175)، همین شهر در دورۀ خلفای عباسی حدود
۳۰۰ تا ۴۰۰ قنات داشته است (براون، 20).
قناتها منبع تأمین آب بسیاری
از سكونتگاههای مهم ایران ازجمله همدان و تختجمشید بوده است
(كرسی، 27؛ ترول، 314). دشت نیشابور با
۰۰۰‘۱۲ قنات آبیاری میشده است
(اصطخری، ۲۰۴-۲۰۵) و آب شهر غالباً از
قناتهایی بوده كه از زیر خانهها میگذشته است (ابن حوقل،
۱۶۸). یزد ۴۰۰ قنات داشته (كرسی،
۳۸) و آب سیرجان همچون نیشابور از قناتها بوده است (ابن
حوقل، ۷۷). همچنین نوشتهاند كه قهستان سیرجان
۰۰۰‘۱۲ قنات داشته است (وزیری، ص «ید»).
آب گناباد و طبس نیز از قناتها بوده است (ابن حوقل، ۱۸۰).
كرمان به عنوان سرزمینی پهناور و «همه آبادان» از آب كاریزهایی
كه برخی از آنها «از مسافت پنج شبراه» به آنجا میآمده، بهره میگرفته
است (ابن فقیه، ۲۰). فسا، جهرم و شیراز نیز از آب
قنات استفاده میكردهاند (ابن بلخی، ۱۶۵،
۱۶۸، ۱۷۲). قم در دورۀ پیش از
اسلام، دارای كاریزهای بسیاری بوده و در آغاز دورۀ اسلامی،
بیش از ۲۰ قنات جدید در آنجا احداث شده است (قمی،
۴۰-۴۱). در پیرامون شهر تبریز هم بیش
از ۹۰۰ كاریز وجود داشته است (مستوفی،
۸۷).
قنات از این قسمتها تشكیل میشود:
الفـ گمانهها و مادرْچاه؛ بـ قسمت آبدِه، متشكل از چاههایی (میله)
كه بر سفرههای آبدار زیرزمینی حفر میشوند؛ ج ـ
خشگهكار، متشكل از چاههایی كه در زمینهای قابل نفوذ حفر
شده و به منابع آب دسترسی ندارند؛ د ـ كوره، تونل یا مجرایی
افقی با اندكی شیب كه میلهها را به یكدیگر میپیوندد
و آب را از مادرچاه به مظهر میرساند، فاصلۀ بین دو
چاه را پشته مینامند؛ ه ـ هَرَنج و مظهر قنات كه خروجی آب قنات است
(قس: نوئل، 191؛ انگلیش، «خاستگاه...»، 171-175؛ براون، 9-12).
عمق مادرْچاه و طول كوره و آبدهی
قناتها متفاوت است (نوئل، 192). درواقع، قناتها تابعی از اقلیم ایران
هستند، زیرا هرچه باران سالانه بیشتر باشد، طول قنات كمتر است و
مادرچاه عمق كمتری دارد (صفینژاد، ۱۳). به این ترتیب،
قناتهایی كه در مناطق پایكوهی قرار دارند، معمولاً دارای
میلههایی كمعمق و طولی كم هستند كه عمدتاً آب سفرههای
سطحی موجود در مخروطافكنهها را گردآوری و به سوی سكونتگاهها
هدایت میكنند (انگلیش، «خاستگاه...»، 170).
قناتهای واقع در قسمتهای
شرقی و مركزی ایران گاهی تا ۵۰ كمـ طول
دارند. عمق مادرچاه این قناتها معمولاً به بیش از
۱۰۰ متر میرسد (همانجا). یزد كه دارای
گستردهترین شبكۀ قنات بوده است، قناتهایی داشته كه طول بعضی از آنها به
۱۵۰ كمـ و عمق مادرچاه آنها به ۱۲۰ متر میرسیده
است (واگلر، 438). در زمان حاضر هنوز قدیمیترین قنات یزد،
به نام قنات یعقوبی به طول چهل كمـ و با عمر ۹۰۰
سال، دایر است (افشار، ۸۱۲). در كرمان، آبهای زیرزمینی
در عمق «۵۰ گز» (پتروشفسكی، ۱ / ۲۳۸)
قرار داشته و عمق مادرچاه برخی قناتها به بیش از
۲۵۰ متر میرسیده است (بكت، «آبهای ایران[۱]»،
240). عمیقترین مادرچاه در گناباد دیده شده كه بیش از
۳۰۰ متر عمق داشته است (ناصرخسرو، ۱۴۱؛ كرسی،
40؛ نوئل، 192؛ افضلالملك، سفرنامه،
۱۴۸-۱۴۹). مستوفی طول این قنات
را ۴ فرسنگ و عمق مادرچاه آن را ۷۰۰ گز ذكر كرده است (ص
۱۷۶). البته این عمق غیرمحتمل مینماید
(پتروشفسكی، ۱ / ۲۳۸ و ۲۳۹).
متوسط آبدهی قناتها را حدود ۵ / ۱ مـ ۳ در ثانیه
دانستهاند (ایرانیكا)، اگرچه ممكن است این میزان تا
۶ مـ ۳ در ثانیه نیز برسد (نوئل، 192, 195, 196؛ براون،
12, 13). میزان آبدهی یك قنات گذشته از عمق مادرچاه و نحوۀ دسترسی
به سفرههای آب زیرزمینی، تا حد زیادی به شیب
بستر كوره (تونل) بستگی دارد (نوئل، 192). البته هرچه شیب بستر بیشتر
باشد، امكان ریزش كنارهها و كوره بیشتر است.
آبدهی قناتها، گذشته از نحوۀ
نگهداری و لایروبی و نیز وسعت حوضۀ آبگیر
به میزان بارندگی و نوسان فصلی و سالانۀ آن بستگی
دارد (بكت، «قناتهای پیرامون كرمان[۲]»، 53-54).
از تعداد قناتها در ایران و جهان
اطلاع صحیحی دردست نیست، ولی مسلم است كه در دوران معاصر،
روزبهروز از تعداد آنها كاسته میشود. كرسی تعداد قناتهای ایران
را ۰۰۰‘۴۰ (ص 39) و هاملم تا
۰۰۰‘۵۰ حدس میزند (به نقل از براون، 18).
انگلیش در ۱۹۶۸م تعداد قناتها را
۵۰۰‘۳۷ رشته ذكر میكند («خاستگاه...»، 175).
طول تمامی قناتهای ایران را
۰۰۰‘۱۶۰ كمـ و آبدهی كل آنها را
۰۰۰‘۲۰ مـ ۳ در ثانیه دانستهاند (قس:
همانجا؛ كرسی، 39).
آب قناتها معمولاً بر اساس مداری
معین به سهمهایی تقسیم میشده است و گاهی
تعداد كسانی كه از آب یك قنات معین استفاده میكردهاند
(حقابهداران) به بیش از ۰۰۰‘۱۰ نفر میرسیده
است. یك قنات ممكن است بسته به ویژگیهای خود و شرایط
محلی بیش از یك روستا را آبیاری نماید
(لمتون، ۳۹۴-۴۰۰).
قناتها چند نوعند: معمولترین
آنها، قناتهایی است كه مادرچاه آنها در پایكوهها و در مخروطافكنهها
قرار دارد؛ مادرچاه برخی دیگر از قناتها در كنار رودخانهها و یا
منابع دیگر آب است (پتروشفسكی، ۱ /
۲۴۱-۲۴۲)؛ نوع دیگر، قناتهایی
است «روباز» كه به «كی» یا «كه» موسوم بوده است (اصفهانی،
۱۰۴-۱۰۵).
قناتهای دیگری نیز
هست كه از طریق چاهها و مجرای زیرزمینی، آب چشمههای
واقع در بلندیها را به دشت میرساند. این نوع قناتها بهویژه
در جنوب ایران، در ساحل خلیجفارس وجود داشته است و هنوز در منطقۀ
گاوبندی دیده میشود.
ایران، موطن قنات است (كرسی،
38). قناتها در سرزمینهای دیگر، هرجا كه شرایط طبیعی
ایجاب مینموده، همراه با اختلاط فرهنگی گسترش یافته است
(ترول، 317). از دیدگاه جغرافیایی، قناتها در كمربندی
میان °۱۷ طول غربی تا °۹۳ طول شرقی ــ
از آفریقای شمال غربی و خاورمیانه تا آسیای
مركزی ــ به طول ۰۰۰‘۱۰ كمـ گسترده است
(براون، 17).
اولین گام در گسترش قناتها را به
دورۀ هخامنشی مربوط دانستهاند (همو، 3, 4). در این دوره، فن
احداث قنات در غرب تا سواحل مدیترانه و در جنوب تا عربستان و مصر گسترش یافت
(قس: انگلیش، «خاستگاه...»، 175-176؛ ترول، 327). استفاده از قنات در مصر از
دورۀ تسلط ایرانیان (۳۳۲-۵۲۵
قم) و در عربستان، از قرن ۵ قم معمول شد (ترول، 318؛ براون، 20). در شهرهای
كركوك، اربیل و سلیمانیه (عراق) از قنات استفاده میكردهاند
(انگلیش، «خاستگاه...»، 176). قنات با نام صهریج و فَلَج در عربستان
سابقه داشته است (دایرةالمعارف اسلام، دوم). در افغانستان، قناتهای بسیار
بهویژه در ناحیۀ قندهار وجود دارد (كرسی، 41). در بلوچستان (شولتز، 62 به بعد) و نیز
در تركستان شوروی قنات وجود داشته است (بوسه، 320 به بعد). حدس میزنند
كه در تركستان چین (سین كیانگ) از دورۀ سلسلۀ هان
(۲۶ قم ـ ۲۲۰م) استفاده از قنات آغاز شده باشد
(براون، 19) و تا دوران معاصر حدود ۴۰٪ از مردم این نواحی
به آب قناتها كه توسط كارگران ترك احداث شدهاند، متكی بودهاند. تأسیسات
به دست آمده در این ناحیه مربوط به ۱۲۰قم است (كرسی،
40).
در دورۀ اسلامی،
قناتها گسترش بیشتری یافتند. در این مورد، گردیزی
خبر میدهد كه فاتحان عرب، در قرن اول ق / ۷م، آبشناسانی از
سیستان به مكه بردند تا در اطراف آن شهر به كارهای آبیاری
بپردازند (ص ۱۰۳). در این دوره، در برخی از مناطق
عربستان از آب قنات استفاده میكردهاند (ترول، 318). در درۀ رود
اردن، فلسطین و قسمتهای شرقی سوریه از قنات (صهریج،
فقاره) استفاده میشده است (همو، ۳۱۷؛ ویرت، «سوریه...[۳]»،
۱۱۲-۱۱۳). استفاده از قنات در قرن ۱ و
۲ق / ۷ و ۸ م به كمك مسلمانان در شمال آفریقا معمول شد
و از آنجا به اسپانیا، قبرس و جزایر قناری راه یافت (انگلیش،
«خاستگاه...»، 177). شهر نیكوزیا (در قبرس) تا سال
۱۹۴۵م بخشی از آب آشامیدنی خود را از
قناتها تأمین میكرد (براون، 22).
در شمال آفریقا، قناتها فقرا با
دست بردگان ساخته شدهاند (همو، 24). در لیبی، قناتها در واحههای
كُفْره، فِزّان و بهویژه در غَدامِس و نیز در تونس وجود داشتهاند
(ترول، 319). در مراكش از قناتها با نام «رِتاره[۴]» (همو، 321) یا
«ختاره[۵]» در دامنههای شمالی كوههای اطلس، بهویژه
در پیرامون شهر مراكش استفاده میشود. بیشترین توسعۀ
قناتها در خارج از سرزمین اصلی ایران در مناطقی از الجزایر
و مراكش بوده است (انگلیش، «خاستگاه...»، 177).
فن ایجاد قنات همراه با فرهنگ
اسلامی به اروپا راه یافت (براون، 25-26) و به صورتی جنبی
در استان كاتالونیا و در مادرید (اسپانیا) مورد استفاده
قرارگرفت (همو، 58, 111). در اروپای مركزی، اخیراً قناتهایی
در باواریا یافت شده است (انگلیش، «خاستگاه...»، 178). در آمریكای
لاتین قناتها را گالریا مینامند و ظاهراً توسط اسپانیاییها
در این سرزمین معمول شده است (دایرةالمعارف اسلام، دوم)؛ در
مكزیك (كیركبی، 53) و شمال شیلی (انگلیش،
همانجا) قنات وجود داشته است. در هونولولو بخش قابل توجهی از آب مورد نیاز
توسط قناتها تأمین میشده است (كرسی،44).
در مورد آمریكای جنوبی
بعضی این سؤال را مطرح میسازند كه آیا قناتها واقعاً
توسط اسپانیاییها به این سرزمین آمده یا
ابداعی است بومی، كه باید حاصل فرهنگهای باستانی
سرخپوستان شمرد (ترول، ۳۲۱ به بعد).
ج ـ آبیاری كوزهای
این روش در روستاهای حاشیۀ كویر،
بهویژه در زمینهای شیبدار و عمدتاً به منظور كشت صیفی،
در ایران مورد استفاده بوده است. در این روش، كوزههایی
را تا گلوگاه در خاك فرو میبردند و از آب پر میكردند و با استفاده
از نم موجود در پیرامون كوزهها به كشت میپرداختند. كوزهها در موقع
لزوم توسط شخصی از آب پر میشد (صفینژاد، مبانی جغرافیای
انسانی، ۱۶۷).
سازمان آبیاری و واحدهای
اندازهگیری آب
باتوجه به ارزش آب و اهمیت آبیاری،
وجود سازمان مخصوصی برای تقسیم آب براساس واحدهای دقیق
محلی ضرورت داشته است و سمت میرابی در اجتماع روستایی
از منزلت خاصی برخوردار و غالباً مقامی موروثی بوده است (لمتون،
۴۰۰). ابن حوقل خبر میدهد كه حرمت میراب در مرو از
والی معونه بیشتر بوده است (ص ۱۷۱؛ قس: اصطخری،
۲۰۷). لمتون، خانوادهای را در شیراز ذكر میكند
كه چندین پشت سمت میرابی داشتهاند (ص ۴۰۰).
با این همه، تعیین میراب در همهجا مرسوم نبوده است و در
بسیاری از نقاط، روستاییان خود امر تقسیم آب را بهعهده
داشتهاند. درواقع، وظیفۀ میراب در جاهایی اهمیت مییافت و كسی
به سمت میرابی منصوب میشد كه به نحوی كمبود آب یا
پیچیدگی در تقسیم آن، چنین شغلی را ایجاب
میكرد (همو، ۴۰۲). میراب در جاهای مختلف
عنوانهای گوناگون داشته است: در سیستان، آبیار (همو،
۴۰۴)، در یزد، میراب، جویبان، سرطاق و یا
طاقدار (افشار، ۹۲۶). در هرات دو اصطلاح میراب و میرابانه
معمول بوده است (ابونصری هروی، ۱۵). مزد میراب به
صورت نقدی یا جنسی (از محصول) پرداخت میشده است. شاردن
از وجوه و هدایایی كه روستاییان مستمراً یا
در مواقع ضرورت مجبور به پرداخت آنها به میرابان بودند، خبر میدهد
(۴ / ۳۰۵-۳۰۶). در یزد، میراب
گاهی مزد خود را به صورت «سهم آب» دریافت میداشته است، بدینترتیب
كه از هر حقابهدار مقدار معینی از زمان آب كم میكرده و در آخر
قسمتی از آب را یكجا به خود اختصاص میداده است (افشار،
۹۲۶). میرابها برای انجام و نظارت بر امر تقسیم
آب دستیارانی نیز داشتهاند. تقسیم آب براساس واحدهای
اندازهگیری در محل صورت میپذیرفته است. واحدهای
تقسیم آب را میتوان به سه دستۀ عمده تقسیم نمود: الف ـ
واحدهای وزنی مانند خروار؛ ب ـ واحدهای حجمی، مانند سنگ؛
ج ـ واحدهای زمانی، مانند فنجان، پیاله، پیكل و ساعت
آفتابی(صفینژاد، نظامهای آبیاری،
۱۲۴ به بعد).
از ویژگیهای عمدۀ
واحدهای اندازهگیری آب، تنوع بسیار آنها به اقتضای
مكانهای مختلف است، بدین معنی كه مقدار یك واحد معین
در جاهای مختلف، متفاوت است. واحد عمومی و رسمی در مورد آب، سنگ
است كه مقدار آن برحسب لیتر در ثانیه در جاهای مختلف، تفاوت
دارد (لمتون، ۶۹۹-۷۰۰)، اما بهطور كلی،
این واحد مقدار آبی است كه بتواند یك سنگ آسیا را به حركت
در آورد.
تنوع بسیار در واحدهای
اندازهگیری آب حتى در یك ناحیۀ معین نیز
به چشم میخورد، چنانكه در یزد واحدهای جرّه، سهم، دانگ، سبو،
دست، جوب، طشتك، بهر، كرت، طاق، طسوج، سنگ و چارك بهكار میرفته است (افشار،
۹۲۶ به بعد). آب قنات در بسیاری جاها به دانگ و سهم
تقسیم میشده است كه این واحد خود تقسیماتی به نام
فنجان داشته است (لمتون، ۶۹۹). در كاشان واحدهای دانگ،
جوب و طاق، البته با مقادیری متفاوت، معمول بوده است. هر طاق برابر
۱۲ ساعت آب و هر جوب، ۲۸ طاق یعنی
۱۴ شبانهروز بوده است. از سوی دیگر، هر طاق به
۷۵ سرجۀ دهستانی تقسیم میشده است كه هر شش و یک چهارم
سرجه برابر یك ساعت (نجومی) آب بوده است. سرجه جامی بوده نازك و
سبك از مس به شكل یك نیمه تخممرغ كه ته آن سوراخ كوچكی داشته
است. این جام را در ظرف بزرگ پر از آبی مینهادند و هر بار كه
از آب پر میشد، آن را خالی میكردند و باز بر روی آب
قرار میدادند. بدینسان، این جام در هر ۱۲ ساعت،
۷۵ بار پر و خالی میشده است كه این مقدار برابر یك
طاق آب بوده است (كلانترضرابی، ۷۷- ۷۸). این
جام را در نواحی دیگر فنجان (لمتون، ۷۰۰)، پیكل
و فنكال (بارتولد، آبیاری، ۱۷). سبو و كشت (خوارزمی،
۶۹) و جز آن مینامیدهاند.
حقوق آب و مقررات سنتی بهرهبرداری
از منابع آب
اساس مجموع قوانین و مقررات بهرهبرداری
از منابع گوناگون آب بر شرع و عرف استوار است. در اسلام منابع آب بهطور كلی
به ۳ دسته تقسیم میشوند: رودخانههای بزرگ و كوچك، چاهها
و چشمهها (لمتون، ۳۸۰، ۳۸۱) بهرهبرداری
از منابع بزرگ آب مانند دریاها، دریاچهها و رودخانههای بزرگ
از لحاظ شرع و عرف مشمول قواعد و مقررات خاص نمیگردد. اصولاً منابع بزرگی
كه به خودی خود و به صورت طبیعی در اختیار انسان قرار
داشته باشند و انسان در پدید آمدن آنها دخالتی نداشته باشد، متعلق به
عموم است، مانند آب فرات، دجله و جیحون (خنجی،
۲۷۳). از سوی دیگر، همهكس حق شرب از تمامی
منابع را دارد (كاپونرا، 19) و این حق برای حیوانات نیز
در نظر گرفته شده است (خنجی، ۲۷۴). در زمینۀ آبیاری،
در مورد رودخانههای كوچك و نیز آبهایی كه به سبب دخالت
انسان فراهم آمده باشند، مانند آب چاه و قنات، پیوسته قوانین و مقررات
خاصی وجود داشته است. در استفاده از رودخانههای كوچك، همیشه زمینهای
بالادست در برداشت آب بر زمینهای پاییندست مقدماند، اما
مقدار آب برداشتی بر مقررات و قرار و مدارهای محلی استوار است
(كاپونرا، 22-23)، به نحوی كه به زمینهای پاییندست
صدمهای وارد نیاید (لمتون،
۳۸۱-۳۸۲). نهرها نیز متعلق به كسانی
است كه آنها را حفر كردهاند و هم ایشان حق استفاده از آنها را دارند (همو،
۳۸۲؛ كاپونرا، 22). در منابع اسلامی این مقررات برای
چشمه دیده میشود: الفـ چشمههای طبیعی، كسانی
كه زودتر از آب آنها برای آبادانی استفاده كرده باشند، در بهرهبرداری
از آنها حق تقدم دارند؛ ب ـ چشمههایی كه اشخاص حفر كرده باشند، اینها
همراه با حریمشان به منزلۀ ملك خصوصی است؛ ج ـ چشمههایی كه در ملك اشخاص پدید
آید، جزء ملك ایشان خواهد بود (لمتون، ۴۰۸-
۴۰۹). مطابق همین مقررات، چاهها نیز انواع چندی
دارند: الف ـ چاههای عمومی؛ ب ـ چاههای خصوصی كه در مراتع
به منظور تأمین آب آشامیدنی احشام حفر شده باشند؛ ج ـ چاههای
خصوصی كه در حكم ملك خصوصی است (همو، ۴۰۸؛ قس:
ماوردی، ۳۰۸ـ۳۲۴).
یكی از مسائل اساسی
در استفاده از اینگونه منابع آب، رعایت حریم آنهاست (كاپونرا،
31 به بعد؛ لمتون، ۳۶۴-۳۶۵). كرجی در
كتاب استخراج آبهای پنهانی باتوجه به موقعیت منابع آب، بهویژه
ساختار زمین و جنس خاك، به بحث از حریم میپردازد (صص
۴۹-۵۲). او برای قناتهایی كه در كنار
رودخانههای بزرگ، مانند دجله، قرار دارند، حریمی قائل نیست
و برای قناتهایی كه در پایكوهها و جاهای دیگر
حفر میشوند، حدود ۵۰۰ ذراع حریم قائل شده است (صص
۴۶-۴۷). در ایران، حریم چاههایی
كه به منظور تأمین آب آشامیدنی حفر میشوند، حدود
۲۰ متر و برای چاههایی كه برای آبیاری
حفر میشوند، ۳۰ متر است. حریم قنات در زمینهای
سست و رسوبی حدود ۵۰۰ متر و در زمینهای سخت،
۲۵۰ متر از هر دو طرف رشته قنات در نظر گرفته شده است (لمتون،
۳۶۴-۳۶۵؛ كاپونرا، 126-127).
بهطوركلی، میتوان مقررات
مربوط به آب و آبیاری را بر پایۀ ۳ دسته
مقررات مطرح ساخت: الف ـ قرار و مدارها و آداب محلی و سنتی كه تا حدی
خاص هریك از مناطق است؛ ب ـ قانون اساسی كشور؛ ج ـ قوانین و
مقررات خاص مربوط به نحوۀ مالكیت و بهرهبرداری از منابع آب (كاپونرا، 124). البته، با
وجود همۀ این مقررات، پیوسته اختلافهایی بر سر آب و حقابه
وجود داشته است. نكتۀ اساسی این كه، آب و زمین، به عنوان دو عامل مؤثّر و
اساسی در تولید زراعی، در سرزمینهای خشك و نیمهخشك،
از یكدیگر تفكیكناپذیرند، بدین معنی كه
مالكیت هر دو عامل غالباً بهطور
سنتی در دست یك نفر بوده است و بر همین اساس در واگذاری
ادواری زمین به منظور تولید زراعی، معمولاً آب نیز
همراه زمین به زارع واگذار میشده است. بدینسبب، تمامی
كسانی كه دارای نسق زراعی بودهاند، حقابه نیز داشتهاند
(لمتون، 274-291).
روشهای نو در بهرهبرداری
از منابع آب و آبیاری
همگام با تغییرات ایجاد
شده در مناسبات اجتماعی ایران و نیز درنتیجۀ تغییرات
در روابط تولیدی، روشهای بهرهبرداری از منابع آب با
دگرگونیهایی روبهرو شد. این دگرگونیها، بهویژه
با اجرای قوانین اصلاحات ارضی شدت یافت. بیش از هر
چیز، تغییر روابط مالكیت، و درنتیجه هر چه اختصاصیتر
شدن عوامل تولید، ازجمله آب، کاربرد روشهای خصوصی تهیه و
بهرهبرداری از منابع آب را ضروری ساخت. در این میان، بسیاری
از كارشناسان، روشهای سنتی استخراج و بهرهبرداری منابع آب را
ابتدایی، نارسا و عاملی بازدارنده در راه افزایش تولید
زراعی بهشمار میآوردند (انگلیش، «خاستگاه...»، 178-179؛ كریستیان
سن ـ ونیگر، ۸۲، ویرت، «ابداع و پیشرفت...[۶]»،
396-403). روی آوردن به احداث چاههای عمیق و نیمهعمیق
و گسترش روزافزون آنها، بهویژه از دهۀ
۱۳۴۰ش باعث تغییراتی شدید در
نظام بهرهبرداری از منابع آب شد كه قبل از هرچیز موجب از میان
رفتن روشهای سنتی استخراج و بهرهبرداری از منابع آب گردید
(هارتل، ۹۵؛ كرسی، ۳۷؛ بومونت، «آب...»، 177).
اگرچه كاربرد روشهای نو در
استخراج و بهرهبرداری از منابع آب، بهطوركلی و بهویژه در
كوتاهمدت، به گسترش سطح زیر كشت و افزایش تولید در واحد زمین
منجر شد (ویرت، «ابداع و پیشرفت...» ۳۷۹ به بعد)، و
نیز مسائل و دعاوی سنتی بر سر حقابهها را تا حد زیادی
از میان برداشت، اما از سوی دیگر، مسائل تازهای در رابطه
با بهرهبرداری از منابع آب مطرح ساخت. این مشكلات را میتوان زیر
۳ عنوان كلی كاملاً مرتبط به یكدیگر مطرح ساخت:
الف ـ مسائل فنی ـ اكولوژیكی
چاهها بهویژه چاههای عمیق،
امكان بهرهبرداری از سفرههای عمیقتر آب را كه معمولاً خارج
از دسترس قناتها قرار دارند فراهم میسازند و این امر، اگرچه به
امكانات بهرهبرداری از ابهای زیرزمینی میافزاید،
از آبدهی سایر منابع بهویژه قناتها میكاهد و غالباً
باعث خشك شدن و از میان رفتن آنها شده است. پایین رفتن بسیار
زیاد سطح آبهای زیرزمینی در مقیاسی وسیع
نتیجۀ مستقیم این روند بوده است.
ب ـ مسائل مالی ـ تداركاتی:
احداث چاهها، بهخصوص
چاههای عمیق، برای همۀ
كشاورزان از نظر مالی امكانپذیر نیست. از سوی دیگر،
باتوجه به وسعت زمینهایی كه در اختیار غالب زارعان قرار
دارد، اصولاً احداث اینگونه چاهها مقرون به صرفه نمینماید. این
مسئله بهخصوص هنگامی كه هزینههای جاری و نگهداری
به هزینههای اولیۀ احداث و مسائل مربوط به تهیۀ لوازم
یدكی و خدمات تعمیراتی اضافه گردد، به وجهی شدیدتر
مطرح خواهد بود. بدینترتیب، اگرچه بهرهبرداری از منابع آب از
طریق چاههای عمیق، برخلاف قناتها، قابل كنترل است، اما باتوجه
به لزوم اطلاعات فنی و نیاز به سوخت و لوازم یدكی، استفاده
از آنها در نواحی مخلف پیوسته با مشكلات متعددی همراه بوده است.
ج ـ مسائل حقوقی
عدم رعایت حریم چاهها و
گسترش بیرویۀ آنها، گذشته از تأثیر منفی بر منابع سنتی تأمین
آب و نیز درهم ریختن حقوق و حقابههای سنتی، بر آبدهی
خود چاهها نیز بیتأثیر نبوده است، تا آنجا كه بسیاری
از دعاوی بر سر خشك ماندن بعضی چاهها به علت حفر چاههای دیگر،
مطرح است.
مآخذ
ابن بلخی، فارسنامه، به كوشش علینقی
بهروزی، شیراز، اتحادیۀ مطبوعاتی فارس،
۱۳۴۳ش؛ ابن حوقل، ابوالقاسم، محمد، صورةالارض، ترجمۀ جعفر
شعار، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۵ش؛ ابن
رسته، احمدبن عمر، الاعلاق النفیسه، ترجمۀ حسین
قره چانلو، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۵ش؛ ابن فقیه،
احمدبن محمد، مختصر البلدان، ترجمۀ ح، مسعود، تهران، بنیاد فرهنگ ایران،
۱۳۴۹ش؛ ابودلف، مسعربن مهلهل، سفرنامه، به كوشش ولادیمیر
مینورسكی، ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی، تهران، فرهنگ ایران زمین،
۱۳۴۲ش؛ ابونصری هروی، قاسم بن یوسف،
رسالۀ طریق قسمت آب قُلب، به كوشش مایل هروی، تهران، بنیاد
فرهنگ ایران، ۱۳۴۷ش؛ اصطخری، ابواسحاق ابراهیم،
مسالك و ممالك، به كوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،
۱۳۴۷ش؛ اصفهانی، محمدمهدی، نصف جهان فی
تعریف الاصفهان، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، امیركبیر،
۱۳۴۰ش؛ افشار، ایرج، یادگارهای یزد،
تهران، انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۴۸ش؛ افضلالملك،
غلامحسین، تاریخ و جغرافیای قم، تهران، وحید،
۱۳۵۶ش؛ همو، سفرنامۀ خراسان و
كرمان، به كوشش قدرتالله روشنی، تهران، توس؛ ایرانیكا؛
بارتولد، و. و.، آبیاری در تركستان، ترجمۀ كریم
كشاورز، دانشگاه تهران، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی، ۱۳۵۰ش؛
همو، تذكرۀ جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزه
سردادور، تهران، توس، ۱۳۵۸ش؛ بانك مركزی ایران،
بررسی تحولات اقتصادی كشور بعد از انقلاب، تهران، ادارۀ بررسیهای
اقتصادی، ۱۳۶۳ش؛ پتروشفسكی، ایلیا
پاولویچ، كشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ كریم
كشاورز، تهران، نیل، ۱۳۵۵ش؛ تاریخ سیستان،
به كوشش ملكالشعراء بهار، تهران، زوار، ۱۳۱۴ش؛ تحویلدار،
میرزاحسینخان، جغرافیای اصفهان، به كوشش منوچهر ستوده،
دانشگاه تهران، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی، ۱۳۴۲ش؛
جواهركلام، علی، زندهرود، تهران، مطبعۀ مهر،
۱۳۱۳ش؛ حدودالعالم، به كوشش منوچهر ستوده، دانشگاه تهران،
۱۳۴۰ش؛ حسینی ابری، حسن، بررسی
اجمالی طومار شیخ بهائی، روابط علمی و بینالمللی
دانشگاه اصفهان، ۱۳۶۱ش؛ خنجی، فضلالله بن روزبهان،
سلوك الملوك، به كوشش محمدعلی موحد، خوارزمی،
۱۳۶۲ش؛ خوارزمی، محمدبن احمد، مفاتیح العلوم،
ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، مركز انتشارات علمی و فرهنگی،
۱۳۶۲ش؛ دائرةالمعارف الاسلام، ذیل Kanàt؛
شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، امیركبیر،
۱۳۳۶ش؛ صفینژاد، جواد، نظامهای آبیاری
سنتی در ایران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۹ش؛ همو،
مبانی جغرافیای انسانی، دانشگاه تهران،
۱۳۶۳ش؛ غراب، كمالالدین، بلوچستان، یادگار
مطرود قرون، تهران، كیهان، ۱۳۶۴ش؛ قمی، حسن
بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی بن حسن قمی، به كوشش جلالالدین تهرانی،
تهران، توس، ۱۳۶۱ش؛ كرجی، محمدبن حسن، استخراج آبهای
پنهانی، ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران،
۱۳۴۵ش؛ كلانتر ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ
كاشان، به كوشش ایرج افشار، تهران، امیركبیر،
۱۳۵۶ش؛ گردیزی، عبدالحی بن ضحاك، زینالاخبار،
به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران،
۱۳۴۷ش؛ گنجی، محمدحسن، سی و دو مقالۀ جغرافیایی،
تهران، سحاب، ۱۳۵۳ش؛ گیرشمن، ر، ایران از
آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،
۱۳۵۵ش؛ لمتون، ا ك س ، مالك و زارع در ایران، ترجمۀ
منوچهر امیری، تهران، مركز انتشارات علمی و فرهنگی،
۱۳۶۲ش؛ ماوردی، علی بن محمد، الاحكام السلطانیه،
به كوشش ماكسیمیلیانی انگری، بن،
۱۸۵۳م؛ مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، به كوشش محمد
دبیرسیاقی، تهران، طهوری، ۱۳۳۶ش؛
مشیرالدوله، جعفرخان، رسالۀ تحقیقات سرحدیه، به كوشش محمد مشیری، تهران، بنیاد
فرهنگ ایران، ۱۳۴۸ش؛ ناصرخسرو، ابومعین،
سفرنامه، به كوشش غنیزاده، برلین،كاویانی،
۱۳۴۱ق؛ نجمالملك، عبدالغفار، سفرنامۀ
خوزستان، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، مطبوعاتی علمی،
۱۳۴۱ش؛ نرشخی، محمدبن جعفر، تاریخ بخارا،
ترجمۀ احمدبن محمدبن نصر قباوی، به كوشش مدرس رضوی، توس،
۱۳۶۳ش؛ ورجاوند، پرویز، سرزمین قزوین،
تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹ش؛ وزیری
كرمانی، احمدعلیخان، تاریخ كرمان (سالاریه)، به كوشش
محمدابراهیم باستانی پاریزی، دانشگاه تهران،
۱۳۴۰ش؛ هفت كشور یا صورالاقالیم، به كوشش
منوچهر ستوده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران،
۱۳۵۳ش؛ هنرفر، لطفالله، راهنمای اصفهان، سازمان
جلب سیاحان، ۱۳۴۵ش؛ نیز:
Beaumont, P., «A Traditional Method of
Ground Water Utilisation in the Middle East», in Ground Water, vol. ۱۱, No. ۵, ۱۹۷۳; id, «Water, Resource
Development in Iran», Geographicl Journal, ۱۴۰, ۱۹۷۴; id, G. H, Blake and J. M. Wagstaff, The Middle
East: A Geographical Study, London, ۱۹۷۶; Beckett, P. H. T., «The Waters of Persia»,
Geographical Magazin, ۲۴, ۱۹۵۱; id «Qanats around Kirman», Journal of the Royal
Central Asian Society, ۴۰, ۱۹۵۳; id, «Agriclture in Central Persia», in Tropical
Agriculture, ۳۴, ۱۹۵۷; id, and E. D. Gordon, «Land Use and Settlement
round Kerman in Southern Iran», Geographical Journal, ۱۳۲, ۱۹۶۶; Beckinsale, R. P., «Human Response to River
Regimes», in Chorley, R. J. (ed), Introduction to Geographical Hydrology,
London, ۱۹۷۴; Bobek, H., «Beiträge
zur Klima-Ökologischen Gliederung Iran», in Erdkunde, ۶, ۱۹۵۲; id, «The Vegetation of Iran», in W. B. Fisher
(ed.) The Cambridge History of Iran, vol. I, ۱۹۶۸; Braun, C., Teheran, Marrakesch und Madrid, ihre
Wasserversorgung mit Hilfe von Qanaten, Bonner geographischen Abhandlungen, ۵۲, ۱۹۷۴; Busse, W., Bewässerungswirtschaft in Turan,
Veröffentlichungen des Reichs – Kolonialamts, Nr. ۸, Jena, ۱۹۱۵; Butler, M. A., «Irrigation
in Persia by Kanats», Civil Engineering, ۳, ۱۹۳۳; Caponera D. A., Water Laws
in Moslem Countries, Rome, ۱۹۵۴; Christiansen-Weniger, F., «Alte, Methoden der
Wassergewinnung für Bewässerungszwecke im Nohen und Mittleren Osten»,
Wasser und Nahrung, ۱۹۶۱; Cressey, G. B., «Qanats,
Karez and Foggaras», Geographical Review, Jan, ۱۹۵۸; Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, ۱۹۶۶; Ehlers, E, Traditionelle
und moderne Formen der Landwirtschaft in Iran, ۶۴, Marburg, ۱۹۷۵; id, Iran: Grundzüge einer geographischen
Landeskunde, Darmstadt, ۱۹۸۰; English, P. W., City and Village in Iran,
University of Wisconsin Press, ۱۹۶۶; id, «The Origin and Spread of Qanats in the Old
World», in Proceedings of the American Philosophical Society, vol. ۱۱۳, No. ۳, ۱۹۶۸; Fisher, C. B., «Irrigation
Systems of Persia», Geographical Review, ۱۸, ۱۹۲۸; Fisher, W. B., «The physical Geography of Iran»
Cambridge History of Iran, vol. I, ۱۹۶۸; id, The middle East, London, ۱۹۷۱; Forbes, R. J., The Conquest
of Nature, London, Pelican, ۱۹۷۱; Ganji, M. H., «The climate of Iran», Cambridge
History of Iran, ۱۹۶۸, vol. I; Gaube, H., Iranian
Cities, New York, ۱۹۷۹; Hartl, M. Das Najafabadtal,
Regensburg, ۱۹۷۹; Huff, D., «Der Alexanderwall,
eine Grenzbefestigung zwischen Iran und Turan», Zeitschrift für Geschichte der
Baukunst, ۱۱, ۱۹۸۱; Kirkby, A. V., «Primitive Irrigation», in
Chorley, R. J. (ed.), Introduction to geographical Hydrology, London, ۱۹۷۴; Kreeb, K., Ökologische
Grundlagen der Bewässerungskulturen in den Subtropen, Stuttgart, ۱۹۶۴; Kuros, Gh. R., Iran Kampf
um Wasser, Berlin, ۱۹۴۳; Laessoe, J., «Reflexions on
Modern and Ancient Oriental Water Works», Journal of Cuneiform Studies, ۷, ۱۹۵۸; Lambton, A. K. S., The Persian Land Reform,
London, ۱۹۶۸; Marcus, A., «Das
Schöpfrad der zilizischen Ebene», Tropenpflanzer, ۳۴, ۱۹۳۱; Neumann, H., Die physisch – geographischen
Grundlagen der Künstlischen Bewässerung des Iran und Irak, Leipzig, ۱۹۵۳; Noel, E., «Qanats» Journal
of the Royal Central Asian Society, ۳۱, ۱۹۴۴; Oberlander, T. M., «The
Hydrography of Iran», Cambridge History of Iran, ۱۹۶۸; Philbrick, A. K., This Human World, New York, ۱۹۶۳; Polak, J. E., «Agrarische
Verhältnisse in Persien», Mitteilungen der geographischen Gesellschaft,
Wien, ۱۸۶۲; Saedlou, H., Der Einfluss
der Bewässerung auf die, Volkswirtschaft und Landwritschaft im Iran,
(Diss.), Bonn, ۱۹۶۰; Scholz, F., «Beobachtungen
über künstliche Bewässerung und Nomadismus in Belutschistan», Erdk Wissen,
H. ۲۶. Wiesbaden , ۱۹۷۰; Stein, A., «Archaeological
Reconnaissances in Southern Persia», Geographical Journal, ۸۳, ۱۹۳۴; Le Strange, G., The Lands of the Eastern
Caliphate, London, ۱۹۶۶; Stratil – Sauer, G.,
«Kanate, persische künstliche Bewässerungs - anlagen», Die Umschau, ۴۱, ۱۹۳۷; Troll, C., «Qanat – Bewässerung in der
Alten und Neuen Welt», Mitteilungen der österreichischen geographischen
Gesellschaft, ۱۰۵, Heft ۳, ۱۹۶۳; Vageler, P., «Aus Persiens
Landwirtschaft», Illus. Halbmonat. U. Fortschritte im Ackerbau, ۱۹, ۱۹۳۰; Wirth, E., Syrien – eine geographische
Landeskunde, Darmstadt, ۱۹۷۱; id, «Technological Innovation and Development in
the Middle East», Man, Culture and Settlement, New Delhi, ۱۹۷۷; Wittfogel, K., Die Orientalische Despotie,
Frankfurt / M., ۱۹۷۷; Wulff, H. E., The
Traditional Crafts of Persia, London, ۱۹۶۶.