آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اَرْلات، عنوان قومی از اقوام
تاریخی و پرنفوذ مغول. ارلات از اقوام كهن مغولستان بود كه بخش
مهمی از آن در روزگار چنگیزخان به ماوراءالنهر و خاور خراسان كوچ
كرد و فرهنگ اسلامی را پذیرفت. ریشۀ واژۀ ارلات
در زبان مغولی باستان چندان روشن نیست. رشیدالدین
فضلالله (۱/ ۱۶۸) آن را به معنی فرزندی
گفته است كه نزد پدر و مادر خویش «نازنین» باشد (نیز نك :
ابوالغازی، ۵۴؛ برای تفصیل، نك : دورفر، I/128-129)
و دورفر نیز برپایۀ استنباط از جامع التوایخ معنای «محبوب والدین[۱]»
را آورده است (همانجا).
سابقۀ قوم ارلات پیش
از چنگیزخان را باید در انساب و روایات افسانهآمیزمغولی
جستوجو كرد. بهعنوان روایتِ پایه، باید بهمندرجات كتاب
«تاریخ سری مغولان[۲]» اشاره كرد كه در آن از یكی
از پسران قایدو (نیای ششم چنگیزخان) به نام چائوجین
اورتگی [۳]سخن به میان آمده، و او به عنوان نیای
مشترك اقوامِ اورونار، قونگقُتان، ارلات، سونیت، قَبتورغاس و گِنِگِس
نمایانده شده است (نك : ص 10).
رشیدالدین فضلالله در
چند جا از جامع التواریخ به روایاتی دربارۀ نسب
ارلات اشاره كرده است كه با وجود داشتن اشتراك در كلیات، با یكدیگر
ناهمخوانیهایی دارند. او در یكی از این
روایات، آنگاه كه در مقام تبیین انساب مغولانِ نیرون
[نسلِ دوبون بایان ـ آلان قوا] از پسران قایدو سخن میگوید،
كمترین فرزند او را «جاوُچین هورتگای» دانسته، و اقوامی
چون اورونار و قونگقتان را از تبار او شمرده است (نك : ۱/
۲۳۸-۲۳۹). همو در نقل روایتی دیگر
به طور ضمنی به ارلات نیز اشاره كرده، و اقوامِ قونگقتان، سونیت،
بَرولاس، اوروت، منگقوت، اورناوت [< اورونار ؟]، ارلات و بیسوت را
كنار هم آورده، آنها را خویشاوند دانسته، و از یك تبار شمرده است
(۱/ ۱۹۳).
با اینهمه، رشیدالدین
در روایت اصلی خود دربارۀ نسب ارلات، آن را با قوم
برادرش قونگقتان در ردیف پسران اورناوت آورده است. او در شمارش شاخههای
مغول عام یا مغول دُرلُكین [از غیرنسل دوبون بایان
ـ آلان قوا]، شاخۀ اورناوت را در كنار شاخههایی چون قُنقرات، هوشین
[< اویشین] و سولدوس نام برده، و سپس به ۳ فرزند
اورناوت با نامهای قونگقتان، ارلات و اورناوت كلنگقوت اشاره كرده، و یادآور
شده است كه اینان هریك قومی را پدید آوردهاند
(۱/ ۱۵۲ به بعد، نیز ۱/ ۴۴؛
همچنین نك : ابوالغازی، ۵۲ -۵۴، با ضبط:
قونقمار، ارلات، كلكیت). رشیدالدین (همانجا) هیچگونه
سلسله نسبی برای اویماوت تانكوز و قیان به دست
نداده كه بتواند با نسب شناخته شدۀ ارلات در روایات یادشده
از طریق چائوجین اورتگی و قایدو برابری نماید.
آنچه بیشتر این روایت
را سست میكند، آن است كه قوم اورناوت با نام تغییریافتۀ اویماوت
(نك : ابوالغازی، ۵۲)، در طول سدههای متمادی
در كنار ارلات در آسیای مركزی شناخته بوده است (برای
شمارش اویماوت در كنار ارلات در عداد ۹۲ فرقۀ ازبك،
نك : هاورث، II/ 11؛ قایدارف، 210؛ نیز نك : بخاری،
۶).
حمدالله مستوفی برپایۀ
مندرجات جامع التواریخ، در بحث از قوم سونیت، آن را دارای
شعبههای قرقین [تحریف قبترون]، بیسوت، قورلاس،
ارلات و منگقوت دانسته (ص ۵۶۵) كه برداشتی نه چندان
نادقیق از توضیح رشیدالدیندربارۀ«لشكرِتَمّا»
به فرماندهیِ چورماغون از قوم سونیت است (نك : رشیدالدین،
۱/ ۷۳- ۷۵).
اگر روایت سخنرانیِ كیلوكن
بهادر یار نزدیك چنگیزخان در مراسم دفن او درخور استناد
باشد، میتواند استواریِ پیوند میان قوم ارلات و قیات،
قوم خاندان چنگیز، را از یك سو، و اهمیت قوم ارلات در میان
مغولان نیرون را از سوی دیگر نمایان سازد. كیلوكن
كه خود به قبیلۀ سونیت تعلق داشت، در عبارتی از این سخنرانی،
در اشاره به آغاز اقتدار چنگیزخان، از برآمدن او بر تختخانی با
عنوان «خاقانارلات» یاد كرده است (نك : هاورث، I/
106). خاقان
ارلات كه اقوام گوناگون مغول از قیات و سونیت و دیگران
فرمان بردار او بودهاند.
مهمترین شخصیت ارلات
تبار در دستگاه حكومت چنگیزخان، بوقورچی نویان پسر ناقوبایان
است كه از جوانی ملازم چنگیز بود و در تمامی مراحل برآمدن
چنگیز بر قدرت او را یاری داد و با پیشرفتی به
تدریج، بالاترین جایگاه را در دستگاه چنگیز بهدست آورد.
از دیگر شخصیتهای متنفذ ارلات در سپاه چنگیزخان،
برادر بوقورچی نویان به نام دوقُلقو چِربی از امیران
هزاره در میسرۀ سپاه بود (رشیدالدین، ۱/
۱۶۸-۱۷۱، ۲۰۶؛ نیز
نك : «تاریخ سری»، 51).
بهگفتۀ رشیدالدین
(۱/ ۱۶۸-۱۶۹) امیران بزرگ و نیز
خاتونهای نامدار از تبار ارلات در هر دورهای از فرمانروایی
مغولان وجود داشتهاند؛ به ویژه از رجال نامبردار آنان در اردوی
ایلخانهای ایران، بكلامیش، برادرش اوجان و پسر وی
سارو را میتوان نام برد كه نسب به بوقورچی نویان میبردهاند.
همچنین از همسران گیخاتوخان، «اِیسَن» نامی دختر
بكلامیش بود (همو، ۲/ ۱۱۸۹). از دیگر
امیران وابسته به ارلات باید به خاندان چَغَتای بزرگ
اشاره كرد كه با تاریخ ایلخانهای ایران ارتباطی
مستقیم مییابد. چغتای بزرگ خود از امیر تومانهای
لشكر تَمّا بود و در لشكركشیهای خود در نواحی ایران بهدست
یكی از فداییان اسماعیلی به قتل رسید
(نك : همو، ۱/ ۷۵). از فرزندان و نوادگان او جمعی چون
بای تیمور، قرابولُغان، اَشیق تیمور و توقتیمور
در همان لشكر به منصب امیر هزاری رسیدند و هم از فرزندان وی
دولادای یارغوچی و سرتاقتای در جنگهای مغولان
در آسیای صغیر فرماندهی داشتهاند (همانجا).
ارلات در ماوراءالنهر
اگر اشارات جامع التواریخ نشان
از حضور متنفذان ارلاتی در مناصب عالی لشكری و كشوری در
ماوراءالنهر و ایران دارد، شواهدی نیز در دست است كه از
مهاجرت و اقامت جمعیتی از قوم ارلات در سرزمین خانات
چغتای در ماوراءالنهر حكایت دارد. چنانچه آن بخش از مندرجات
تزوكات تیموری (ص ۳۰۸) را كه به شمارش قبایل
مهم مغولی ـ تركی در ماوراءالنهر اختصاص یافته است،
برگرفته از مستندی درخور اعتماد بپنداریم، میتوان نتیجه
گرفت كه در موج نخست مهاجرت مغولی، ارلات در كنار قبایلی
چون برلاس، جلایر و سلدوز از مهمترین قبایلی بود كه
در سرزمین خانات چغتای جایگیر شده بودند (نیز نك
: طوغان، 82).
با قدرت گرفتن امیرتیمور
در خانات چغتای، قوم ارلات كه از حامیان او در رسیدن به
حكومت بود، از اهمیت و اعتبار ویژهای برخوردار شد. ابن
عربشاه (ص ۶) در نگرشی بر جایگاه قبایل گوناگون در
عهد تیمور، پرنفوذترین قبایل مغولی را ۴ قبیلۀ برلاس
(قبیلۀ خود تیمور)، ارلات، جلایر و قاوچین دانسته است (نك
: بارتولد، «دوازده[۴]...»، 172؛ نیز باخروشین، 38؛ رومر،
130). در تزوكات تیموری نیز چنین آمده است كه امیرتیمور
در ردهبندی قبایل، ارلات را در شمار ۱۲ قبیلۀ برگزیده
و خاص قرار داد (ص ۳۰۸، ۳۱۲)، اگرچه شواهد
دیگر تاریخی حكایت از آن دارد كه در میان تمامی
این قبایل نفوذ ارلات تنها با قبیلۀ برلاس قابل
قیاس بوده است (نك : دنبالۀ مقاله).
از رجال متنفذ ارلات در عهد تیمور،
امیر مؤید را میتوان نام برد كه تیمور او را امیرالامرای
خود ساخت و خواهرش را به همسری او درآورد (تزوكات، همانجا). در دورۀ
فرمانروایی سلسلۀ تیموری در خانات چغتای، جایگاه برتر قبیلۀ ارلات
همواره با همان اهمیت حفظ شد و حتى در نیمۀ دوم سدۀ
۹ق/ ۱۵م در واپسین دهههای فرمانروایی
این سلسله، امیران برلاس و ارلات بر تمامی دیگر قبایل
مغولی در دستیابی بر مناصب كشوری تقدم داشتهاند و این
خصوصیت در آثار امیرعلیشیر نوایی نیز
بازتاب داشته است (نك : خواندمیر، ۴/ ۱۵۹؛ پاوه
دكورتی، 15؛ نیز نك : دوغلات، 339). به عنوان تكملهای بر
عصر پیش از ازبكان، باید اشاره شود كه در بخش شرقی قلمرو
خانات چغتای كه حتی پس از استیلای تیمور بر
بخش غربی، اقتدار چغتاییان پیشین بر آن ادامه
یافت، به موازات اهمیت ارلات در دستگاه چنگیزخان و جانشینان
او، همواره امیرانی از ارلات وجود داشتهاند، اما در روزگار
فرمانروایی منصورخان در نواحی تورفان (حك
۹۰۷-۹۵۰ق)، وی در سیاستی
خصمانه نسبت به قوم ارلات، قرقیزان را بر امور مسلط كرد و بسیاری
از ارلاتیان را كشت (همانجا).
سخن از جایگاه قوم ارلات در
دورۀ شیبانی را باید از اردوی ابوالخیرخان
در دشت قپچاق آغاز كرد. در شمارش اقوام گوناگون شركتكننده در اردوی
ابوالخیرخان، یادی از قوم ارلات دیده نمیشود
(نك : باخروشین، 23) و در تقسیم دوگانۀ اقوام
ماوراءالنهر در عصر شیبانی به چغتای و ازبك، قوم ارلات به
عنوان شاخهای از چغتای شناخته میشد (نك : اسكندربیك،
۲/ ۸۹۴؛ دورفر، I/ 128، به نقل از ابوالغازی
و دیگران) . در این عصر ارلات از جایگاه قومی برگزیده
و حاكم به حد یكی از تیرههای بومی و تحت استیلا
تنزل كرد و در میان قبایل مقرب به درگاه ازبكان جایگاهی
برای قبایل كهن اشرافی از ارلات و برلاس وجود نداشت (قس:
محمود، ۳۹۰-۳۹۱). با اینهمه، تا سدۀ
۱۹م، یعنی تا اواخر دورۀ خانات ازبك
از اهمیت پیشین این قبیله در میان عامۀ مردم
نشانههایی برجای بود (مثلاً نك : ابوطاهر، ۵۲).
در سدۀ
۱۸م، نام قومیِ ازبك در ماوراءالنهر از حیث اطلاق
گسترش یافت و به عنوان نامی عمومی مجموعهای از تیرههای
مغولی و تركی ساكن منطقه را در برگرفت. در واقع با تدوین
نسبنامههای ازبك (نك : ه د، ازبك)، زمینۀ آن فراهم شد
تا قوم ارلات نیز به عنوان یكی از ۹۲ فرقۀ ازبك
شناخته شود. ارلات ازجمله قبایلی بود كه در تمامی نسبنامهها
از آن به عنوان شاخهای از تشكل قومی ازبك یاد شده است
(نك : هاورث، II/ 11؛ قایدارف، 210؛ نیز نك : بخاری،
۶).
در ساختار قومی دیگر
تشكلهای كلان اقوام ترك چون قره قالپاق، قزاق و نوقای، حضور
تیرۀ ارلات به چشم نمیخورد و این امر شاهدی آشكار بر این
نكته است كه سكنای قوم ارلات در ماوراءالنهر در پی مهاجرت نخستین
از خاور به باختر در عهد چنگیزخان بوده، و این قوم در موجهای
بعدی مهاجرتهای مغولی از شمال به جنوب شركتی شاخص
نداشته است. بازماندگان قوم ارلات كه تا همین اواخر با عنوان الاّت
شناخته میشدهاند، عمدتاً در منطقۀ قاراكول میان بخارا و
چارجوی مسكن داشتند (نك : «دائرةالمعارف[۵]...»، III/ 420)
و محلی در جنوب قاراكول به نام اَلات نام خود را از آنان گرفته است.
همچنین گروهی از تركمانان كه به «چغتای قوللر» شناخته میشدند،
در نسب با ارلاتیان پیوند داشتهاند (نك : بارتولد، «بررسی[۶]...»،
594).
ارلات در خاور خراسان
آغاز كوچ طوایف ارلات به
خراسان خاوری در جنوب آمو را نباید پدیدهای جدا از
مهاجرت ارلاتیان در عصر چنگیزخان به سواحل شمالی آمو تلقی
كرد، زیرا این كوچ در سدۀ ۷ق/ ۱۳م صورت
پذیرفته است و در نیمۀ نخست سدۀ ۸ق، قوم ارلات در نواحی اَندخود و شُبرُغان سكنی یافته
بوده، و از خود امیرانی مقتدر داشتهاند.
امیر معزالدین حسین
از آل كرت كه قلمرو او در ولایت هرات، در همسایگی سرزمین
ارلاتیان واقع بود، با برقراری رابطهای مسالمتآمیز
با ایشان، خاتونی از ارلات را به همسری برگزید و او
را از این همسر فرزندی محمدنام زاده شد كه «امیر خُرد»
عنوان گرفت و در وقایع دهههای بعد نقشی اساسی داشت
(نك : عبدالرزاق سمرقندی، ۴۲۴). بههرتقدیر، با
قدرتگرفتن تدریجی آل كرت در عصر معزالدین در خاور خراسان
و دعویِ او بر استقلال، امیرنشین ارلات به عنوان متحدی
با خانات چغتای در ماوراءالنهر، از جنوب و غرب با فشار روزافزون
حكومتهای غیرمغولی كرتی و غوری روبهرو بود (برای
نفوذ ارلاتیان در خانات چغتای، نك: سطور پیشین).
در دهۀ
۷۴۰ق قدرت آل كرت در مرزهای جنوبی خانات
چغتای، فرمانروایان آن ناحیه را سخت نگران ساخته بود و
تحت حمایت و احتمالاً به تحریك همآنان بود كه در
۷۵۲ق/ ۱۳۵۱م امیرنشین
ارلات با آلكرت درگیر جنگ شد و سپاهی به سوی بادغیس
گسیل داشت، اما این تحرك برای ارلاتیان فرجامی
خوش نداشت و امیر كرتی معزالدین لشكریان ایشان
را قتلعام كرد. درخواست انتقام ارلاتیان از خانات چغتای و نیز
عواملی دیگر، آغازی شد تا امیر قزغن از آن خانات با
لشكری گران، ازجمله با سپاهیانی از ارلات روی به
هرات گذاشت و به مدت ۴۰ روز تختگاه كرتیان را سخت محاصره
كرد، اما سرانجام با برتری چغتاییان، صلحی در میان
برقرار شد. گفتنی است كه در جریان وقایع این دوره،
همواره از طایفۀ «اَپَردی» به عنوان متحدان و همسایگان ارلاتیان در
منابع تاریخی یادشده است (نك : شرفالدین،
۲۰۳ به بعد؛ عبدالرزاق سمرقندی، ۲۴۱
به بعد؛ اسفزاری، ۲/ ۱۳ به بعد؛ میرخواند،
۴/ ۶۸۳ -۶۸۴).
در اواخر حكمرانی امیر
معزالدین حسین و آغاز تحركات امیرتیمور در خراسان خاوری
در حدود سال ۷۷۱ق، امیر بیرامشاه، امیر
ارلات چند صباحی در اتحادی با امیر حسین برضد تیمور
شركت داشت، اما با آگاهی یافتن از اقتدار تیمور به زودی
تغییر روش داد و برای اظهار فرمانبرداری، راهی
ماوراءالنهر شد. زنده حشم از رؤسای طایفۀ اپردی
كه در منطقۀ شبرغان صاحب نفوذ بود، بر نافرمانی از امیرتیمور
اصرار میورزید و چون اطلاع یافت كه بیرامشاه و
ارلاتیان متحدان پیشین اپردی تصمیم بر پیوستن
به اردوی تیمور گرفتهاند، به حیلتی آنان را فریفت
و اسباب قتل بیرامشاه و فرزند او را فراهم ساخت (نك : همو، ۶/
۸۰ به بعد). انقیاد امیران ارلات از تیمور تا
سالی چند بهصورت كامل حاصل نشد و گاه و بیگاه مقاومتهایی
از سوی آنان دیده میشد. در ۷۷۶ق/
۱۳۷۴م تِركِن امیر ارلاتیان در یاری
رسانیدن به تیمور در فتح خوارزم پایی پیش و پایی
پس نهاد و عملاً از شركت در این جنگ دوری گزید؛ این
سیاست خشم تیمور را برانگیخت و ازاینرو لشكری
برای سركوب ارلاتیان به فراسوی آمو در جنوب فرستاد. جنگی
میان ارلاتیان و سپاهیان تیمور در حدود فاریاب
درگرفت و امیر تركن در این نبرد كشته شد (نك : همو، ۶/
۹۶-۹۷).
در سالهای
۷۷۸-۷۷۹ق، هنگامی كه صلحی
ناپایدار میان تیمور و غیاثالدین پیرعلی
فرزند مهتر و جانشین معزالدین كرتی برقرار بود، پشتوانۀ این
آشتی امیر (پیر) محمد كرتی برادر غیاثالدین
بود كه مادر ارلاتی داشت و تیمور او را برای همسریِ
خواهرزادۀ خود برگزیده بود (نك : اسفزاری، ۲/ ۳۲؛
خواندمیر، ۳/ ۳۸۸). چنین مینماید
كه در دهۀ ۷۸۰ق روابط ارلاتیان خاور خراسان با امیرتیمور
دوستانه بود و نشانههایی از این روابط نیكو در جنگ وی
با خانات مغولستان در ۷۹۱ق به چشم میخورد؛ در این
جنگ امیرحاجی ارلات كمال مجاهدت را در ركاب تیمور به عمل
آورد و جان خود را بر سر این حمایت از دست داد (نك : میرخواند،
۶/ ۱۷۷-۱۷۹). چنین مینماید
كه امیران ارلات خاور خراسان بهرغم تردید آغازین خود در پیوستن
به تیمور، به زودی در زمرۀ متحدان وفادار او درآمدند و امیرنشین
ارلات در ساحل جنوبی آمو، نهتنها از میان نرفت، بلكه با حمایت
تیمور قوام و دوام یافت.
در دهههای آغازین سدۀ
۹ق/ ۱۵م، امیر یادگار شاه، امیر ارلات در
خراسان خاوری فرمانروایی مقتدر از متحدان امیرتیمور
بوده، و در رویدادهای این دوره، نقش مهمی ایفا
كرده است (نك : حافظ ابرو، ۱/ ۱۰۳؛ نیز نك :
دورفر، I/ 128، به نقل از تاریخنامهای مورخ
۸۳۶ق). در همین دوره امیر پیرمحمد، امیری
از بازماندگان آلكرت كه خویش سببی و متحد امیرتیمور
بود، نسبت به خویشاوندان مادری خود ارلاتیان عنایتی
ویژه داشت و میان او با امیر یادگار شاه روابطی
نیكو برقرار بود (نك : حافظ ابرو، ۱/ ۱۰۲).
در ۸۰۸ق/
۱۴۰۵م در جریان جنگ قدرت میان شاهزادگان
تیموری برای جانشینی تیمور، آنگاه كه امیر
پیرمحمد در حوالی نسف با خلیل سلطان درگیر جنگی
نافرجام شد، امیر یادگار شاه همراه او بود و جنگاوران ارلات در پیشاپیش
سپاه او جای داشتند (نك : همانجا؛ میرخواند، ۶/
۵۲۷-۵۲۸).
در ۸۰۹ق امیر
پیرمحمد به دست پیرعلی تاز فرمانده سپاه خود كشته شد و در
پی آن پیرعلی تاز در ناحیۀ شبرغان كه
قلمرو ارلاتیان بهشمار میآمد و به فرمان پیرمحمد بود، دعوی
استقلال كرد (نك : حافظ ابرو، ۱/ ۱۴۲ به بعد). در این
میان ارلاتیان با یاری شاهرخ تیموری به
خونخواهی پیرمحمد، در برابر پیرعلیتاز صف آراستند و پس
از ماهها درگیری، قوای پیرعلی تاز را در اندخود
شكست دادند و آن ناحیه را كه از جایگاههای اصلی قوم
ارلات بود، بازپس گرفتند؛ اگرچه ولایت اندخود پس از تصرف، از سوی
امیر شاهرخ به رسم سیورغال به امیرسید احمد ترخان
سپرده شد (نك : همو، ۱/ ۱۵۳، ۱۸۶،
۱۹۳).
امیر یادگار شاه در رویدادهای
گوناگون روزگار شاهرخ نیز، از جمله در لشكركشی وی به سوی
قندهار در ۸۲۰ق/ ۱۴۱۷م شركت داشت
(مثلاً نك : حافظ ابرو، ۲/ ۶۷۱) و پس از درگذشت او،
پسرش امیر محمود ارلات همچون پدر در خدمت شاهرخ بود. از شاهزادگان تیموری،
علاءالدوله پسر بایسنقر (د ۸۳۷ق)، دختر امیر یادگار
شاه را به زنی داشت و آنگاه كه در جریان اختلافات شاهزادگان
پس از درگذشت شاهرخ، علاءالدوله بر آن شد تا حكومت را در خراسان بهدست گیرد،
یكسره بر حمایت خویشان سببی خود از قوم ارلات چشم
دوخته بود. او در حدود سال ۸۵۶ق/
۱۴۵۲م از درگاه برادرش بابر گریخت و به خاور
خراسان آمد و در سرزمین ارلات، در كنار رود مرغاب و نواحی فاریاب
پناه جست. امیرمحمود و دیگر بزرگان ارلات، علاءالدوله را در میان
خود پذیرفتند و در برابر دو امیر مقتدر، ابوسعید در ماوراءالنهر
و بابر در ایران، كمر به حمایت او بستند. ارلاتیان نخست
برای تصرف بلخ روی به آن دیار نهادند، اما امیر درویش
سردار بابر راه بر آنان بست و امیرمحمود در میانۀ نبرد
كشته شد. ارلاتیان بیدرنگ به فرماندهی علاءالدوله روی
به هرات آوردند و درگیر نبردی سخت شدند كه برای آنان حاصلی
جز شكست بهبار نیاورد (نك : میرخواند، ۶/
۷۸۲ به بعد؛ خواندمیر، ۴/ ۴۷-
۴۸)، اما چنین نمینماید كه مسألۀ ارلات
برای امیران تیموری مسألهای پایان یافته
بوده باشد.
در نیمۀ دوم سدۀ
۹ق/ ۱۵م امیر ابوالقاسم، امیر ارلات كه شخصیتی
پرنفوذ در خراسان خاوری بود، با همسر گزیدن یكی از
شاهزادگان تیموری از شاخۀ بایسنقر، روابط ارلاتیان
با تیموریان ــ بهویژه آن شاخۀ خاص ــ را
استحكام بخشید. حاصل این وصلت، محمدقاسم میرزا، داماد سلطانحسین
میرزای تیموری، بود كه در رویدادهای تاریخی
اواخر سدۀ ۹ و اوایل سدۀ ۱۰ق به عنوان امیر ارلات از او سخن بهمیان
آمده است (نك : همو، ۴/ ۳۱۵؛ نیز بابر،
۱۶۸).
آغاز عصر شیبانی در
ماوراءالنهر و خاور خراسان، پایانی بر اهمیت سیاسی
ارلاتیان در خراسان بود، چه سیاست محمدخان شیبانی
بنیانگذار این سلسله بر آن بود تا امیرنشینهای
كوچك محلی را از میان بردارد و یكی از نخستین
حركتهای او در ساحل جنوبی آمو، لشكركشیدن به ولایت میمنه
و فاریاب، یعنی سرزمین ارلاتیان بود. هرچند
تازش محمدخان به سرزمین ارلات با مقاومت سختی روبه رو شد، اما
دیری نپایید كه این مقاومت با پیروزی
محمدخان درهم شكست؛ محمدقاسم میرزا امیر ارلات و برخی
امرای متحد او از جلایر و دیگر طوایف كشته شدند و قوای
آنان تارومار شد (نك : خواندمیر، همانجا؛ نیز نك : فضلالله،
۴، ۳۲؛ باخروشین، ۳۵).
در دورۀ شیبانی
قوم ارلات مانند ماوراءالنهر در خاور خراسان نیز اهمیت سیاسی
خود را از دست داد و از آن پس در جریان وقایع سیاسی
منطقه، از ارلات به عنوان یك نیروی مقتدر و قومی
صاحب نفوذ نامی در میان نیست. از محدود اخبار مربوط به
ارلات در خراسان در عهد شیبانی، باید به كوچ گروهی
از ارلاتیان اشاره كرد كه در اواخر سدۀ
۱۰ یا اوایل سدۀ ۱۱ق از ماوراءالنهر
به ولایت خراسان آمدند و در منطقۀ راوه و محولات در نزدیكی
مرو سكنی گزیدند. گفتنی است قدری پیشتر نیز
گروهی از ارلاتیان خاور خراسان به مروچاق (مروالرود) آمده، و در
آنجا مسكن یافته بودند. ارلاتیان مهاجر از ماوراءالنهر در منطقۀ راوه
با حاكمان محلی درگیر شدند و در ۱۰۲۴ق/
۱۶۱۵م تصمیم گرفتند از نو به قلمرو خانات شیبانی
بازگردند، اما این بازگشت موجب پدیدآمدن درگیریهایی
سخت در مروچاق شد. ارلاتیان مروچاق كه پس از بازگشت خویشان خود
به ماوراءالنهر، جایگاه خود در خراسان را متزلزل یافتند، برضد
قزاقخان فرزند حسینخان بیگلربیگی خراسان و والی
مروچاق به شورش برخاستند. قزاقخان در این شورش كشته شد و ارلاتیان
همگی به موطن قدیم خود در نواحی میمنه گریختند
(نك : اسكندربیك، ۲/ ۸۹۴).
در عصر حاضر ارلات بهعنوان قومی
مستقل در خاور خراسان (شمال غربی افغانستان كنونی) شناخته نیست
و چنین مینماید كه ارلات بهتدریج در ساختار قومی
ازبكان ساحل جنوبی آمو وارد شده باشند (نك : ه د، ازبك). در منابع
معاصر از حضور جماعتهای ازبك در شهر میمنه و نواحی آن، در
حومۀ شهر اندخوی (اندخود) و نیز شبرغان آگاهی داریم
كه درگذشته مراكز جمعیتی قوم ارلات بودهاند (نك : عثمانف،
220-221).
Bakhrushin, S.V. et al., Istoriya
narodov Uzbekistana, Tashkent, 1947, vol. II; Barthold, V. V.,
«Devenadtsat'lektsii po istorii turetskikh narodov», Sochineniya, Moscow, 1968,
vol.V; id, «Ocherk istorii turkmenskogo naroda», ibid, 1963, vol. II(1); id,
«Tseremonial pri dvore uzbekskikh khanov», ibid, 1964, vol. II(2); Doerfer, G.,
Türkische und mongolische Elemente, Wiesbaden, 1963; Dughlát, M. H.,
Tarikh-i-Rashidi, tr. E. Denison Ross, Patna, 1973; Howorth, H. H., History of
the Mongols, London, 1880; Pavet de Courteille, M., Dictionnaire turk-oriental,
Paris, 1870; Qaydarov, A. and M. Orazov, Turkïtanugha Kïrïspe, Almaty,1992;
Roemer, H. R., «The Successors of Tīmūr», The
Cambridge History of Iran, Cambridge, 1986, vol. VI; The Secret History of the
Mongols, tr. F. W. Cleaves, Harvard/ London, 1982; Togan, Z. V., Umumî Türk
tarihi, Istanbul, 1981; Türk ansiklopedisi, Istanbul, 1966; Usmanov, A.,
«Nekotorye svedeniya ob uzbekakh Afganistana», Central Asiatic Journal, 1975,
vol. XIX.