آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله
حَلَب، شهر و مرکز استانی به همین
نام در شمال غربی جمهوری عربی سوریه.
حلب در °۳۶ و
´۱۲ عرض شمالی، و °۳۷ و ´۹ طول شرقی
(«اطلس [۱]... »، ایندکس، 79)، و در ارتفاع حدود
۳۹۰ متری از سطح دریـا جـای دارد و نهر کوچک
قُوَیق ــ که از دامنههای رشتهکوههای توروس در ترکیه
سرچشمه میگیرد ــ از میان شهر میگذرد (EI2, III/ 85).
حلب در حدود ۳۵۰ کیلومتری شمال دمشق، پایتخت
سوریه، ۵۰ کیلومتری مرز جنوبی ترکیه،
۱۰۰ کیلومتری شرق دریای مدیترانه،
و ۹۵ کیلومتری غرب رود فرات واقع است (رفاعی،
۶؛ امین، حسن، ۱۱/ ۱۳۵؛ موسوعة المدن
... ، ۵۲).
در پارهای روایات، نام حلب
را برگرفته از نام مردی از دودمان عمالیق / عمالیقه، یا
واژهای عربی (از ریشۀ حَلْب، به معنی دوشیدن
شیر) دانسته، و این نامگذاری را به زمان حضرت ابراهیم
(ع) بازگرداندهاند (نک : یاقوت، ۲/ ۳۰۴؛ ابنعدیم،
زبدة ... ، ۱/ ۹-۱۰، ۱۲؛ ابنحنبلی،
الزبد ... ، ۱۵-۱۷)، اما پیش از آن، در اسناد حِتّی
نام خَلَپ، در اسناد مصری نام خرب، و در اسناد اکدی نام خَلَبه ذکر
شده که صورتهایی کهن از نام حلب است (EI2، همانجا). به عقیدۀ برخی
دیگر، حلب واژهای آرامی یا سریانی، و تحریفی
از حلبا به معنی سپید است و بعدها عربها الفاظ بَیضاء و شَهباء
را در تفسیر لفظ حلب، و به مثابۀ القابی برای این
شهر استعمال کرده و در توجیه این لقبها گفتهاند که خاک و سنگ و زمین
حلب سفید است (نک : یاقوت، ۲/ ۳۰۴،
۳۰۶؛ ابنشداد، ۱(۱)/ ۵۵؛ غزی،
۱/ ۲۸- ۲۹؛ قلعهجی، ۱۹؛ برای
وجوه دیگر نامگذاری حلب، نک : همو، ۱۴-۲۱).
حلب در میانۀ دشتهای
زراعی موسوم به فلات حلب واقع شده است و تپهها و کوههای کمارتفاع آن
را دربرگرفتهاند. این شهر دارای آب و هوایی معتدل، خشک و
صحرایی است. دمای هوا در زمستان °۱۷ تا °۵، و
در تابستان °۲۰ تا °۳۵ سانتیگراد در نوسان است و میانگین
بارش سالانۀ آن ۴۲۰ میلیمتر است (EI2،
همانجا؛ امین، حسن، ۱۱/ ۱۲۴؛ المعجم ... ،
۳/ ۹۹).
حلب در طول تاریخ از جایگاه
ویژهای در تجارت جهانی برخوردار بوده، و در پایانۀ یکی
از شاخههای جادۀ ابریشم قرار داشته است و بهسبب موقعیت جغرافیاییاش،
حلقۀ وصل میان جزیره (ه م)، عراق و ایران در شرق، آناتولی
و بندرهای دریای مدیترانه در شمال و غرب، و شهرهای جنوب
شام از سوی دیگر بوده، و بر راهها و گذرگاههای طبیعی
مجاور خود سیطره داشته، و بهسبب این موقعیت، میدانی
برای رقابت و جنگ میان قدرتهای سیاسی بوده است
(فرانک، ۴۵؛ حمزه، ۱/ ۴۶؛ المعجم، ۳/
۱۰۰، ۱۰۲-۱۰۳؛ امین،
حسن، ۱۱/ ۱۲۳-۱۲۴).
در آغاز دورۀ اسلامی،
حلب همچون دورۀ رومیها، شهر عمدۀ ناحیه یا جُند قِنَّسرین از اَجناد یا نواحی
پنجگانۀ شام بود. حلب در راه عراق به شهرهای سرحدی (ثُغور) شام جای
داشت و شبـکهای از راهها آن را بـه شهرهای اطراف متصل میکرد
(نک : ابنخردادبه، ۹۹، ۲۲۸؛ اصطخری،
۶۱، ۶۵، ۶۷؛ ابنحوقل، ۱/
۱۷۷؛ مقدسی، ۱۵۵؛ یاقوت،
۲/ ۳۰۴، ۳۰۸؛ ابنشاهین،
۱۰۶-۱۰۷). این وضع در زمان امویان
و پارهای از دورۀ عباسیان برقرار بود (کردعلی، ۳/
۲۲۶-۲۲۷).
در نخستین سدههای اسلامی،
حلب شهری آباد و پرنعمت، با هوای پاکیزه و آب و خاک سالم بود،
اما میوه، غله و حبوبات در آنجا اندک بود و این محصولات را از سرزمین
روم میآوردند. در حلب محصولاتی همچون پنبه، کنجد، خربزه، خیار،
گاوَرس، انگور، ذرت، زردآلو، انجیر و سیب به صورت دیم کشت میشد
و بهخوبی ثمر میداد (همو، ۲/ ۳۰۴،
۳۰۷- ۳۰۸). بهجز این، مزارع گندم،
درختان زیتون و پستۀ حلبی نیز در حلب وجود داشت؛ پرورش گوسفند معمول بود و صنایعی
همچون منسوجات، صابونسازی (EI2, III/ 85)، و شیشهگری (نک
: ابنکثیر، ۱۳/ ۱۲۰؛ حافظابرو، جغرافیا،
۱/ ۳۵۶) در آنجا رونق داشت.
حلب در سدۀ ۴ ق/
۱۰ م اهمیتی افزونتر یافت و مرکز حکومت سیفالدولۀ حمدانی
بود و کاخ و دیوانهای اداری او در آنجا قرار داشت. در این
روزگار، حلب شهری گرانقدر و استوار، با بناهایی از سنگ بود. در
یک سوی شهر، قلعهای مستحکم و وسیع برپا بود و برگرد شهر
بارویی از سنگ سفید با ۷ دروازه وجود داشت. این
۷ دروازه بدین نامها خوانده میشدند: باب حمص، باب رقّه، باب
قنّسرین، باب یهود، باب عراق، باب بِطّیخ و باب انطاکیه.
بعدها برخی از این دروازهها بازسازی شدند و تغییر
نام دادند (مقدسی، ۱۵۵- ۱۵۶؛ قس: یاقوت،
۲/ ۳۰۶، که بنا به گفتۀ ابنبُطلان،
حلب را دارای ۶ دروازه نوشته است؛ برای نام دروازههـا در اوایـل
سدۀ ۷ ق/ ۱۳ م، نک : یاقـوت، ۲/
۳۱۰؛ قس: رشیدالدین، ۲/
۱۰۲۶، که از ۴ دروازۀ حلب نام برده
است). در دورۀ ممالیـک شمار دروازههـای شهر بـه ۱۰ رسیـد
(نک : دنبالۀ مقاله).
بهنوشتۀ ابنبطلان در
حدود سال ۴۴۰ ق/ ۱۰۴۸ م، در سمت بالای
قلعۀ حلب یک مسجد و دو کلیسا قرار داشت. در شهر نیز یک
مسجدجامع، ۶ صومعه (بیعه) و بیمارستانی کوچک برپا بود و
رونق و نشاط در بازارهـای حلب مشهـود بـود (نک : یاقوت، ۲/
۳۰۷- ۳۰۸). بهنوشتۀ ابنجُبیر
که در ۵۸۰ ق/ ۱۱۸۴ م از حلب دیدار
کرده است، بازارهای حلب بزرگ، منظم، مستطیل شکل، به هم پیوسته و
سرپوشیده بوده، و هر راستهای به صنفی اختصاص داشته است. قیساریه
مسجدجامع زیبای آن را در برمیگرفت و مدرسهای از آنِ حنفیه
به زیبایی مسجد در کنار آن قرار داشت و جز آن، ۴ یا
۵ مدرسه نیز در شهر دایر بود. بر نهر کوچکی که از میان
شهر و رَبَض (حومه) بزرگ آن، از شمال به جنوب میگذشت، آسیاهایی
ساخته بودند. در ربض کاروانسراهای بسیار وجود داشت (ص
۲۲۶- ۲۲۸).
در زمان ایوبیان، حلب با
توابع تحت پوشش آن، وسیعترین ناحیۀ شام را تشکیل
میداد و یکی از ۶ امیرنشین مستقل شام بـود
(نک : قلقشنـدی، ۴/ ۹۱، ۱۱۶ بب ).
در زمـان شاهان مملوکی مصر نیز حلب یکی از «نیابت»ها
یا مناطق بزرگ اداری شام بود که از لحاظ مساحت، در درجۀ دوم
پس از نیابت دمشق قرار داشت و نیابتهای کوچک بسیاری
را دربرمیگرفت و از اطراف به ارمنستان کوچک، قلمرو سلجوقیان آناتولی،
دیاربکر، جزیره و عراق محدود میشد و یکی از امرای
برجستۀ مصر (با درجۀ امیرسلاح)، با عنوان نایب یا کافِل، و با فرمان مستقیم
سلطان مملوکی مصر بر آنجا فرمان میراند (کردعلی، ۳/
۲۲۷؛ حمزه، ۱/ ۹۶، ۲/ ۶-۷؛
نیز نک : ابنکثیر، ۱۴/ ۲۴۱؛ قلقشندی،
۴/ ۱۱۸). افزون بر این، نایب قلعۀ حلب
مقام مستقل دیگری بود که مستقیماً از سوی دربار سلطان
مملوکی تعیین میشد و از امرای لشکری، و
معمولاً با درجۀ امیر طبلخاناه بود (همو، ۴/ ۲۱۷؛ ابنایاس،
۱(۱)/ ۵۲۰؛ حمزه، ۲/ ۱۸).
در نیمۀ دوم سدۀ
۹ ق/ ۱۵ م، ابنشاهین (د ۸۷۳ ق/
۱۴۶۸ م) «المملکة الحلبیة» را یکی از
ممالک هفتگانۀ شام دانسته، و توابع آن را ذکر کرده است (نک : ص
۱۱۹-۱۲۴).
عثمانیها حلب را یکی
از ۳ نیابت یا ایالت شام (در کنار دمشق و طرابلس) قرار
دادند که ۹ لوا را در شمال سوریه در برمیگرفت. این تقسیم
تا بعد از عهد سلطان احمد (سل ۱۰۱۲-
۱۰۲۶ ق/
۱۶۰۳-۱۶۱۷ م) برقرار بود. بعداً
این تقسیمات اداری تغییراتی یافت (نک
: کردعلی، ۳/ ۲۲۸- ۲۲۹).
حلب از آغاز سدۀ ۸ ق/
۱۴ م، در بیرون باروی شهر به سمت غرب، شمال غربی،
شمال و شرق گسترش یافت. از سدۀ ۹ ق/ ۱۵ م، با نابودی پادشاهی ارمنی
کیلیکیا [۲]و نمایندگیهای بازرگانی
جنوایی کنار دریای سیاه ــ که تبادل تجارتی میان
اروپا و ایران از آن طریق انجام میشد ــ حلب مزیت اقتصادی
بزرگی یافت و واسطۀ تجارتی میان فروشندگان ابریشم گیلان به ونیزیها،
و مبادلۀ آن با پارچههای ایتالیایی شد. در نتیجه،
بازارهای حلب نیز رشد کردند؛ کاروانسراهای بزرگی ساخته
شد و حومههای وسیع و پرجمعیت بهخصوص در خارج باروی شرقی،
و در کنار جادۀ کاروانی پدید آمد. در یکی از این حومهها،
مسیحیان مارونی و ارمنی اقامت داشتند که کارگزاری یا
مترجمیِ بازرگانان اروپایی را برعهده داشتند. در سدۀ
۱۰ ق/ ۱۶ م نیز پارهای کارگاههای صنعتی
مانند دباغیها و صابونپزیها به بیرون شهر منتقل، و محلههای
مسکونی جدید و کاروانسراهایی در آنجا ساختـه شـد (نک :
ریمون، ۲۹۵-۳۰۲؛ المعجم، ۳/
۹۹-۱۰۰؛ امین، حسن، ۱۱/
۱۲۴؛ نیز EI2, III/ 88؛ برای توسعۀ حلب
از سدۀ ۱۳ ق بب ، نک : بهنسی، ۵۷).
تاریخچه
به نظر میرسد حلب از عصر حجر
مسکون بوده و از عصر مفرغ و عصر مفرغ میانه اجتماعاتی در آنجا شکل
گرفته است. نخست جزو قلمرو آموریها (نیمۀ دوم هزارۀ
۳ ق م) بود که بر غرب فرات مسلط بودند. سپس از آغاز هزارۀ
۲ ق م، تابع اقوامی همچون حتیها، آرامیها، آشوریها،
ایرانیان، یونانیان، رومیها و سپس بیزانسیها
شد (رفاعی، ۹-۱۰؛ بهنسی، ۵۵ -
۵۶؛ المعجم، ۳/ ۱۰۴).
حلب از ۶۴ ق م همچون دیگر
شهرهای سوریه، بخشی از قلمرو امپراتوری روم و سپس بیزانسیها
(روم شرقی) شد و تحت فرمان حاکمانی که پایتختشان انطاکیه
بود، اداره میشد. در ۵۴۰ م، انوشروان پادشاه ساسانی
(سل ۵۳۱ - ۵۷۹ م)، ضمن جنگهای خود با
دولت بیزانس، حلب و شهرهای دیگری از شام را فتح، و از دست
رومیان بیرون کرد. سپس هراکلیوس امپراتور روم
(۶۱۰-۶۴۱ م) این شهرها را باز پس گرفت
(دینوری، ۷۰-۷۱؛ یعقوبی،
۱/ ۱۶۴- ۱۶۵؛ مسعودی، ۱/
۳۰۶-۳۰۷؛ ابنعدیم، زبدة، ۱/
۱۳، ۱۵، ۲۰-۲۲؛ ابنحنبلی،
الزبد، ۱۶- ۱۸؛ کردعلی، ۱/ ۶۴-
۶۶) و با ایرانیان پیمان صلحی بست که تا چند
سال بعد که مسلمانان شام را گشودند و بیزانسیها را از سوریه بیرون
راندند، دوام یافت ( المعجم، همانجا؛ نیز نک : ه د، ایران).
پساز ظهور اسلام و پیروزی
مسلمانان بر رومیان در جنگ یرموک (۱۵ ق/
۶۳۶ م)، حلب پناهگاه شماری از فراریان سپاه روم شد
(بلاذری، ۱۳۵). گزارشهای مختلفی دربارۀ فتح
حلب به دست مسلمانان در دست است. به روایتی، ابوعبیدة بن جراح،
فرمانده کل سپاهیان اسلامی در شام، پساز جنگ یرموک و فتح حمص و
قنسرین، روانۀ فتح حلب شد و اهالی آن را در قلعۀ شهر محاصره
کرد تا آنکه تقاضای صلح کردند و به خواستۀ آنان جان و
مالشان را محترم شمرد و به بارو، کلیساها، خانهها و قلعۀ شهر
آسیبی نرساند، بهجز محلی که آن را به بنای مسجد اختصاص
داد. عِیاض بن غَنم فِهْری، سردار پیشاهنگ ابوعبیده
قرارداد صلح را با آنان منعقد، و سپس ابوعبیده آن را تنفیذ کرد (همو،
۱۴۶- ۱۴۷؛ ابناثیر، ۲/
۴۹۵). به قولی، این قرارداد صلح متضمن واگذاری
نیمی از منزلها و کلیساهایشان به مسلمانان بود. به روایتی
نیز ابوعبیده در حمله به حلب با کسی روبهرو نشد؛ زیرا
مردم حلب به انطاکیه رفته بودند و از آنجا با او مکاتبه کردند و پس از صلح،
به حلب بازگشتند (بلاذری، ۱۴۷؛ ابناثیر، همانجا).
بهروایتی دیگر، در ۱۶ ق/ ۶۳۷ م،
ابوعبیده عمرو بن عاص را به سوی قنسرین فرستاد و او با اهالی
حلب در آن ناحیه صلح کرد و بدینگونه، مسلمانانْ حلب را فتح کردند. به
دنبال آن، ابوعبیده این صلح را تأیید کرد و صلحنامهای
برای مردم حلب نوشت (خلیفه، ۷۳).
برپایۀ روایتی
دیگر، خالد بن ولید سردار تحت امر ابوعبیده برای جنگ با
رومیان به قنسرین رفت و چون به حلب رسید، اهالی آنجا در
قلعۀ شهر پناه گرفتند. پس ابوعبیده فرا رسید و آنجا را محاصره
کرد. مردم حلب خواهان صلح و امان شدند و ابوعبیده پذیرفت و صلحنامهای
برایشان نوشت (یعقوبی، ۲/
۱۴۱-۱۴۲؛ ابنعدیم، همان، ۱/
۲۵-۲۷). عمرو بن عاص سردار دیگر ابوعبیده نیز
پساز آن، با اهالی حلب و قنسرین و مَنْبِج صلح کرد و بر آنان خراج
وضع نمود (یعقوبی، همانجا). مسلمانان پساز فتح حلب، از دروازۀ انطاکیه
وارد حلب شدند و کنار این دروازه، نخستین مسجد شهر را ساختند که بعدها
به مسجد غضائری، و سپس به مسجد شُعَیب معروف شد (ابنعدیم،
همان، ۱/ ۲۸؛ ابنشداد، ۱(۱)/
۱۳۷؛ ابنحنبلی، همان، ۱۸).
در زمان خلافت معاویه و جانشینانش،
حلب به ولایتی مهم در شام بدل شد. حلب که تا پیش از آن تابع حمص
بود، از آغاز دورۀ امویان ولایتی مستقل گردید که از طرف والیانی
که خلفای اموی بر آنجا میگماردند، اداره میشد (ابنعدیم،
همان، ۱/ ۲۹، ۴۱-۵۰).
در ۱۲۷ ق/
۷۴۵ م، مروان بن محمد اموی، والی ارمنستان برای
به دست گرفتن خلافت اموی، آهنگ شام کرد و نزدیک حلب سپاهیان
اعزامی ابراهیم بن ولید، خلیفۀ اموی،
را بدون جنگ هزیمت داد و این شهر را گرفت (خلیفه،
۲۴۳) و حکومت آن را به عبدالملک بن کوثر غَنَوی سپرد (نک
: ابنعدیم، همان، ۱/ ۵۰)؛ همچنین، در زمان مروان و
ابراهیم بن محمد امام عباسی، که در حلب به سر میبرد، نامهای
به ابومسلم خراسانی نوشت و او را به استمرار قیام برضد امویان
فراخواند ( اخبار ... ، ۳۹۳).
با شکست مروان بن محمد و سرنگونی
دولت امویان در ۱۳۲ ق/ ۷۵۰ م،
ابوالعباس سفاح به عنوان نخستین خلیفۀ عباسی
در کوفه به قدرت رسید. عبدالله بن علی بن عبدالله بن عباس، فرمانده
سپاهیان عباسی در شام، حلب را فتح کرد و مردم حلب بیعت خود را
با وی اعلام کردند. او نیز برادرش عبدالصمد بن علی را به عنوان
نخستین والی عباسیان در حلب گمارد (ابناعثم، ۸/
۳۳۴؛ ابنعدیم، همان، ۱/ ۵۳). پساز
آن، شورشهایی در حلب ــ گاه بـه هواخواهی از امویـان ــ
بـه وقوع پیوست که عباسیان آن را سرکوب کردند (نک : همان، ۱/
۵۴ - ۵۶). پساز مرگ سفاح (۱۳۷ ق/
۷۵۴ م)، عبدالله بن علی ادعای خلافت کرد و بر حلب و
دیگر شهرهای شام چیره شد. ابومسلم از طرف منصور خلیفۀ عباسی
این شورش را فرونشاند، اما خود در همین سال به فرمان منصور کشته شد و
به جای عبدالله، برادرش صالح بن علی، و سپس پسرش، فضل، بر حلب و نواحی
دیگر از شام ولایت یافتند (همان، ۱/
۵۷-۶۰). در ۱۴۱ ق/
۷۵۸ م در زمان منصور عباسی، حلب خاستگاه گروهی از
فرقۀ راوندیه (ه م) بود که عقایدی غلوآمیز داشتند
(نک : همان، ۱/ ۵۹-۶۰؛ ابنحنبلی، الزبد،
۱۹).
پساز آن، تا نیمۀ دوم
سدۀ ۳ ق/ ۹ م افراد دیگری از دودمان عباسی، و
امرا و سرداران برجستۀ آنان، همچون جعفر بن یحیى برمکی، خُزَیمة بن
خازم، طاهر بن حسین و عبدالله بن طاهر بر حلب حکم راندند و حلب از پایگاههای
مسلمانان در جنگ با رومیان بـود (نک : ابنعدیم، همان، ۱/
۶۰-۷۷). از ۱۹۸ ق/
۸۱۴ م ــ که مأمون عباسی برادرش امین را از میان
برداشت و خود زمام خلافت را به دست گرفت ــ نصر بن شَبَث عُقَیلی که
با امین بیعت داشت، در ناحیۀ کَیْسوم
در شمال حلب عصیان کرد و آنجا مرکز شورشی خطرناک بر ضد مأمون شد که
سالها دوام یافت (ابناثیر، ۶ / ۲۹۷).
در ۲۶۴ یا
۲۶۵ ق/ ۸۷۸ یا ۸۷۹
م، احمد بن طولون، حاکم مصر با از میان برداشتن سیماء طویل، نایبالحکومۀ حلب
(از ۲۵۸ ق بب )، بر حلب و دیگر شهرهای بزرگ شام
استیلا یافت و غلام خود لؤلؤ را به حکومت حلب گمارد
(۲۶۶ ق) و به مصر بازگشت. لؤلؤ در ۲۶۹ ق/
۸۸۳ م بر ابنطولون شورید و ابنطولون از مصر علیه
او لشکر کشید و عبدالله بن فتح را بر حلب حکومت داد. پس از احمد بن طولون
(د ۲۷۰ ق/ ۸۸۳ م)، طولونیانِ مصر سلطۀ خود
را بر حلب بیشوکم برقرار داشتند، تا آنکه در جمادیالاول
۲۸۶ / مۀ ۸۹۹، هارون بن خمارویه در پی صلح با خلیفه
معتضد حلب را به خلیفه واگذاشت (طبری، ۹ /
۶۱۴؛ ابناثیر، ۷/
۳۱۶-۳۱۷، ۳۹۳؛ ابنعدیم،
همان، ۱/ ۷۷- ۸۶؛ ابنحنبلی، همان،
۲۲).
در اواخر سدۀ ۳ ق/
۹ م، نواحی شام دستخوش شورش صاحب الشامه (یا صاحبالخال) قرمطی
شد و در پی آن ابوالاغَرّ خلیفة بن مبارک، سردار خلیفه مکتفی
عباسی، با منشور حکومت حلب در نیمۀ رمضان
۲۹۰ به آنجا رفت و با لشکر خود، در نزدیکی حلب با
قرمطی مصاف داد، اما شکست خورد و به داخل شهر حلب گریخت و با لشکر
قرمطی که نزدیک دروازۀ حلب رسیده بود، جنگید و او را عقب راند و قرمطی
سرانجام در محرم ۲۹۱/ دسامبر ۹۰۳، در جنگ بـا
سپاهیان مکتفـی شکست خـورد (نک : طبری، ۱۰/
۹۷، ۱۰۴، ۱۰۸؛ ابناثیر،
۷/ ۵۲۶؛ ابنعدیم، همان، ۱/ ۸۷ -
۸۹).
در محرم ۲۹۲ / نوامبر
۹۰۴، مکتفی عباسی سلطۀ خود را بر شام
و مصر برقرار کرد و حکومت طولونیان را برچید و طُغج بن جُفّ طولونی
را به حکومت حلب گمارد (همان، ۱/ ۹۰). سپس در همین سال،
ذَکا بن عبدالله اَعْوَر را به جای او تعیین کرد که تا
۳۰۲ ق/ ۹۱۵ م در این مقام بود (عریب،
۵۲؛ ابنعدیم، زبدة، ۱/ ۹۲). در زمان وی
در ۲۹۳ ق/ ۹۰۶ م، رومیان به توابع حلب
حمله کردند، و در آنجا دست به کشتار زدند و اسیر گرفتند (ابناثیر،
۷/ ۵۴۶ -۵۴۷). نیز در این
دوره، حلب دستخوش شورش عربهای بنوتمیم شد و حسین بن حَمدان (امیرعباسی
و عموی سیفالدوله) از طرف مقتدرعباسی شورش آنان را فرونشاند
(ابنعدیم، همان، ۱/ ۹۳).
در رمضان ۲۹۴/ ژوئن
۹۰۷، حسین بن حمدان در جنگ با قبایل عرب کُلَیْب،
نَمِر و اسد در نواحی حلب مغلوب شد و تا دروازۀ حلب عقب نشست
(طبری، ۱۰/ ۱۳۶). در همین سال، وی
در جنگی قرامطه را شکست داد و ریشهکن ساخت (ابنعدیم، همان،
۱/ ۸۹). پساز آن، حکومت حلب از سوی خلفای عباسی
بیشتر به امیرانی ترکتبار واگذار شد (نک : همان، ۱/
۹۴- ۹۸). از آن جمله، طَریف سُبکری بود که
در ۳۲۰ ق/ ۹۳۲ م با گروهی سواره از حلب
به امیرالامرا مونس مظفر ــ که بر مقتدر عباسی شوریده بود ــ پیوست
(عریب، ۱۴۶).
از ۳۲۴ ق/
۹۳۶ م، حلب تحت حاکمیت آل اِخشید قرارگرفت. در ایـن
سال، ابوالعباس احمد بن سعید کِلابی از سوی محمد بن طُغج اخشید،
حاکم مصر و شام، بر حلب حکومت یافت. سال بعد، هم قبیلهایهای
او، اعراب بنوکِلاب از نَجْد در جزیرةالعرب به شام رفتند و دست به غارتگری
زدند (ابنعدیم، همان، ۱/ ۹۸- ۹۹). در
۳۲۷ ق/ ۹۳۹ م، راضی خلیفۀ عباسی،
حکومت حلب را به ابوبکر محمد ابـن رائق ــ که یکچند در بغداد به امیرالامرایی
رسید ــ واگذار کرد. چندی بعد، اخشید، کافور خادم را با لشکری
به فرماندهی مُساوِر بن محمد رومی از مصر فرستاد و او در
۳۲۹ ق/ ۹۴۱ م، حلب را از دست محمد بن یزداد،
نمایندۀ ابن رائق بیرون کرد و سردار خود مساور را بر حلب حکومت داد. اخشید
سپس با ابنرائق صلح کرد و حلب را به او واگذاشت (همان، ۱/ ۹۹
-۱۰۲؛ ابنحنبلی، الزبد، ۲۲).
در ۳۳۰ ق/
۹۴۲ م، رومیان ناپایداری سلطۀ اسلامی
در شمال شام را غنیمت شمردند و تا نزدیک حلب پیشروی، و در
آن مناطق غارت و تخریب کردند و اسیر گرفتند (ابناثیر، ۸
/ ۳۹۲). در همین سال، ناصرالدوله حسن بن عبدالله حمدانی،
امیرالامرای بغداد لشکری به فرماندهی علی بن خَلَف
فرستاد و او به یاری یأنس مونسی (والی دیار
مُضَر از طرف ناصرالدوله) حلب را فتح کرد. چون ابنخلف به اخشید پیوست،
یأنس تا ۳۳۱ ق/ ۹۴۳ م بر حلب فرمان
راند (همدانی، ۳۳۴؛ ابنعدیم، همان، ۱/
۱۰۲-۱۰۴). سال بعد، حسین بن سعید
بن حمدان، پسر عموی ناصرالدولۀ حمدانی، حلب و دیگر نواحی شام را به نام ناصرالدوله
گشود و در حلب مستقر شد، اما در پی لشکرکشی اخشید، از مصر به
رقّه گریخت و اخشید پس از تصرف حلب، ابوالفتح عثمان بن سعید بن
عباس کِلابی را بر آنجا گمارد (مسعودی، ۵ /
۲۳۳؛ همدانی، ۳۴۷؛ ابناثیر،
۸/ ۴۱۷؛ ابنعدیم، زبدة، ۱/
۱۰۵، ۱۱۱).
به دنبال آن، سیفالدوله علی
بن عبدالله حمدانی به پیشنهاد برادرش، ناصرالدولۀ حمدانی
مبنی بر تصرف شام، از اختلاف کلابیها و ضعف ابوالفتح بهره برد و در
۸ ربیعالاول ۳۳۳ ق/ ۲۹ اکتبر
۹۴۴ م حلب را گرفت و دولت حمدانیان را در آنجا بنیاد
گذارد (همانجا). اخشید با ارسال لشکری، کوشید حلب را باز پس گیرد،
اما این لشکر شکست خورد و سرانجام در ربیعالاول
۳۳۴/ اکتبر ۹۴۵، اخشید با سیفالدوله
صلح کرد و استیلای حمدانیان بر حلب، حمص و انطاکیه را به
رسمیت شناخت (همدانی، ۳۵۰-۳۵۲؛
ابنعدیم، همان، ۱/ ۱۱۳- ۱۱۶).
اَنُوجور (حک
۳۳۴-۳۴۹ ق)، پسر و جانشین اخشید
نیز پس از یکچند کشمکش با سیفالدوله، برپایۀ شرایط
پیشین با او صلح کرد و سیفالدوله کاخ خود را در بیرون
حلب بنا نمود. ازآنپس، حلب به منزلۀ پایتخت سیفالدوله
ثبات و شکوفایی یافت و به مرکزی برای جهاد با رومیان
بدل شد (نک : ابناثیر، ۸/ ۴۴۶،
۴۵۸، ۵۱۷؛ ابنعدیم، همان، ۱/
۱۱۶-۱۲۰؛ ابنحنبلی، الزبد،
۲۲-۲۳). سیفالدوله تا پایان عمر (د
۳۵۶ ق/ ۹۶۷ م) بیشتر درگیر جنگهای
مستمر با روم شرقی بود که در بیشتر آنها پیروزی از آن وی
بود (نک : ابنعدیم، همان، ۱/ ۱۲۰ بب ).
بااینحال، حلب در پارهای
حملاتِ رومیان سخت آسیب دید؛ چنانکه در ۳۵۱
ق/ ۹۶۲ م، دامستیکوس [۱](منابع اسلامی:
دمستق) سپهسالار رومی، و به روایتی نیکفوروس فوکاس
[۲](منابع اسلامی: نقفور بن الفقاس الدمستق) امپراتور روم، با
۲۰۰ هزار سپاهی، ناگهان به حلب حمله کرد. سیفالدوله
به جنگ با آنان رفت؛ اما بیشتر یاران و برخی نزدیکانش
کشته شدند و خود نیز با گروهی گریخت. دمستق بر کاخ او در بیرون
شهر دست یافت و گنجینههای آن را غارت کرد و کاخ را به آتش کشید.
شهر دچار آشوب و غارت شد و رومیان از فرصت استفاده کردند و دروازهها را
گشودند و بر شهر مستولی شدند و کشتار بسیار کردند و اسیر گرفتند
و اسرای دربند خود را آزاد کردند. انبارهای بازرگانان را به یغما
بردند و بازارها و خانهها را سوزاندند و مسجدجامع و دیگر مسجدها را ویران
کردند. در این حمله فقط کسانی که توانسته بودند به قلعۀ شهر پناه
ببرند، نجات یافتند. دمستق پساز ۹ روز توقف در حلب، بازگشت، اما
خواهرزادۀ امپراتور بیزانس که همراه وی بود و بر فتح قلعه اصرار میورزید،
در تنگهای که منتهی به قلعه میگشت، کشته شد (ابوعلی
مسکویه، ۶/ ۲۳۴-۲۳۷؛ همدانی،
۳۹۳-۳۹۴؛ ابناثیر، ۸ /
۵۴۰-۵۴۲؛ ابنعدیم، همان، ۱/
۱۳۳-۱۴۱؛ ذهبی، ۲۶/
۷- ۸؛ ابنحنبلی، همان، ۲۳، نیز حاشیۀ
۳).
در محرم ۳۵۸ / دسامبر
۹۶۸ (و به قولی ۳۵۷ ق)، قرغویه،
غلام سیفالدولۀ حمدانی، بر حلب چیره شد و ابوالمعالی سعدالدوله، پسر سیفالدوله،
را که در آنجا حکومت را به دست گرفته بود، بیرون راند (ابناثیر،
۸ / ۵۹۷، ۶۸۲؛ ابنعدیم، همان،
۱/ ۱۶۰-۱۶۱). سال بعد، در حالیکه
سعدالدوله قرغویه را در حلب محاصره کرده بود، رومیان به این شهر
حمله کردند و آن را ــ بهجز قلعۀ حلب ــ گرفتند. قرغویه در صفر ۳۵۹/ دسامبر
۹۶۹ با رومیان صلح کرد و آنان بازگشتند (ابناثیر،
۸/ ۶۰۴؛ نیز نک : ابنعدیم، زبدة، ۱/
۱۶۳- ۱۶۹). چندی بعد بکجور غلام و جانشین
قرغویه در حلب، بر شهر استیلا یافت و حدود ۶ سال بر آنجا
حکومت کرد؛ تا آنکه سعدالدوله در رجب ۳۶۵/ مارس
۹۷۶، شهر حلب، و در ربیعالآخر ۳۶۷/
دسامبر ۹۷۷، قلعۀ آن را از دست او بیرون کرد (ابناثیر، ۸ /
۶۸۲-۶۸۳؛ ابنعدیم، همان، ۱/
۱۷۱-۱۷۲). سعدالدوله حلب را در مقابل حملات
رومیان با سازش یا ایستادگی نگاه داشت (نک : همان،
۱/ ۱۷۳-۱۷۷؛ ابنحنبلی، همان،
۲۴).
از نیمۀ دوم سدۀ
۴ ق/ ۱۰ م، تلاش فاطمیان برای استیلا بر حلب
آغاز شد. در ۳۸۱ ق/ ۹۹۱ م بکجور که در رقه به
سر میبرد، عزیزباللٰه، خلیفۀ فاطمی
مصر را به تصرف حلب برانگیخت. عزیز لشکریانی برای یاری
او بسیج کرد. در این اثنا، بکجور به دست سعدالدوله کشته شد و سعدالدوله
خود در ۲۶ رمضان ۳۸۱ ق/ ۶ دسامبر
۹۹۱ م، به علت بیماری درگذشت و سعدالدوله
ابوالفضائل (د ۳۹۲ ق/ ۱۰۰۲ م)، پسر دیگر
سیفالدولۀ حمدانی، به یاری لؤلؤ سیفی، غلام سیفالدوله،
حکومت حلب را به دست گرفت. لشکریان انبوه عزیز فاطمی به فرماندهی
منجوتکین / بنجوتکین، در سالهای ۳۸۲ ق/
۹۹۲ م و ۳۸۵- ۳۸۶ ق/
۹۹۵- ۹۹۶ م حلب را محاصره کردند و سعیدالدوله
و لؤلؤ با کمک نظامی باسیلیوس [۳]امپراتور بیزانس
(۹۷۶- ۱۰۲۵ م) و تطمیع دولتمردان
فاطمی توانستند حلب را از محاصرۀ فاطمیان نجات دهند. به
دنبال آن، حاکم حلب نزدیک دروازۀ شهر از امپراتور بیزانس
استقبال کرد (ابناثیر، ۹ / ۸۵-۹۰؛ ابنعدیم،
همان، ۱/ ۱۷۷ بب ).
در ۳۹۴ ق/
۱۰۰۴ م، لؤلؤ با فرستادن علی و شریف، پسران
سعیدالدولۀ حمدانی به مصر، به حکومت اسمی آنان بر حلب خاتمه داد و خود
زمام حکومت را مستقلاً به دست گرفت و سلطۀ حمدانیان بر حلب به پایان
رسید. به دنبال فوت لؤلؤ (آخر ذیحجۀ
۳۹۹ یا اول محرم ۴۰۰)، پسرش، ابونصر مرتضی
الدوله، امارت حلب را به دست گرفت و چندی به نام حاکم، خلیفۀ فاطمی،
خطبه خواند (ابناثیر، ۹ / ۲۲۷-
۲۲۸؛ ابنعدیم، همان، ۱/ ۱۹۲،
۱۹۵، ۱۹۷- ۱۹۸).
از ۴۰۶ ق/
۱۰۱۵ م، نُوّاب حاکم فاطمی در حلب به حکومت رسیدند؛
تا آنکه حاکم زمام قدرت را در آنجا به عزیزالملک / عزیزالدوله ــ که
در اصل غلامی ارمنی بود ــ سپرد. وی چون در زمان ظاهر، خلیفۀ فاطمی،
عصیان کرد، در ۴۱۳ ق/ ۱۰۲۲ م،
فاطمیان او را از میان برداشتند و پساز او چند تن از سوی فاطمیان
بر حلب حکومت یافتند. در ۴۱۴ یا
۴۱۵ ق/ ۱۰۲۳ یا
۱۰۲۴ م، صالح بن مِرداس، امیر اعراب بنیکِلاب،
از فرصت استفاده کرد و بهسبب بدرفتاری حاکمان مصری، شهر و قلعۀ حلب
را تصرف، و دولت مِرداسیان را در آنجا پایهگذاری کرد. صالح در
۴۲۰ ق/ ۱۰۲۹ م، در لشکرکشی فاطمیان
(ظاهر) کشته شد و پسرش، شِبلالدوله نصر بن صالح، حکومت شهر حلب را به دست گرفت. وی
در ۴۲۱ و ۴۲۶ ق/
۱۰۳۰ و ۱۰۳۵ م، حملۀ رومیان
برای تصرف حلب را در هم شکست و سرانجام در شعبان ۴۲۹/ مۀ
۱۰۳۸، در جنگ با لشکریان مستنصر فاطمی کشته
شد و دِزبری بر حلب و سراسر شام چیره شد و چون در سر اندیشۀ عصیان
داشت، در ربیعالآخر ۴۳۳ / دسامبر
۱۰۴۱، به تحریک فاطمیان در حلب به قتل رسید
و معزالدوله ثُمال بن صالح بن مرداس، حلب را به تصرف درآورد و در صفر سال بعد نیز
بر قلعۀ حلب مستولی شد. وی در ۴۴۰ -
۴۴۱ ق/ ۱۰۴۸-
۱۰۴۹ م، لشکریان فاطمی را شکست داد، تا آنکه
در پی شورش و فشار بنوکلاب، ناگزیر با مستنصر فاطمی مصالحه کرد
و در ذیقعدۀ ۴۴۸ یا ۴۴۹ ق/ ژانویۀ
۱۰۵۷ یا ۱۰۵۸ م، حلب را به
حاکم دستنشاندۀ فاطمیان، تکینالدوله حسن بن علی ابن مُلْهَم واگذارد
و به مصر رفت.
در جمادیالآخر
۴۵۲/ ژوئن ۱۰۶۰، محمود، پسر شبلالدوله
نصر، به یاری اهالی حلب بر این شهر تسلط یافت، اما
در آخر صفر یا در ربیعالاول ۴۵۳ ق/ ۲۶
مارس، یا آوریل ۱۰۶۱ م، ثمال بن صالح با حمایت
فاطمیان بر حلب چیره شد و محمود به حرّان گریخت. پس از مرگ
ثمال (۴۵۴ ق/ ۱۰۶۲ م) حکومت حلب به
برادرش عَطیّة بن صالح رسید. چون وی به قتل ترکمانان دست یازید،
محمود بن نصر به کمک سپاهیان عرب و ترکمان، حلب را پس از
۱۰۲ روز محاصره، در رمضان ۴۵۷/ اوت
۱۰۶۵ از دست عطیه بیرون کرد.
محمود که به تشیع گرایش
داشت، بهسبب قدرت دولت سلجوقیان ناگزیر در حلب به نام خلیفه
قائم عباسی و سلطان البارسلان سلجوقی خطبه خواند. البارسلان نیز
هرچند به حلب لشکر کشید و او را محاصره کرد، اما با او به نیکویی
رفتار نمود. در پی مرگ محمود (اواخر سال ۴۶۸ یا اوایل
۴۶۹ ق) حلب برای مدتی کوتاه به دست پسرانش نصر و
سپس «سابق» افتاد. در ۴۷۱ و ۴۷۲ ق/
۱۰۷۹ و ۱۰۸۰ م، تُتُش بن البارسلان
(بنیانگذار سلاجقۀ شام) که منطقۀ شام را از برادرش سلطان ملکشاه سلجوقی اقطاع گرفته بود، حلب را
محاصره کرد؛ اما بعد از محاصره دست کشید و به دمشق رفت و در پی او، شرفالدوله
مُسلم بن قریش عُقَیلی، حاکم موصل، حلب را گشود و ۴ ماه
بعد، در ربیعالآخر ۴۷۳/ سپتامبر
۱۰۸۰، قلعۀ حلب را نیز فتح کرد و سابق و وَثّاب، پسران محمود بن مرداس، را به
اسارت گرفت و دولت مرداسیان در حلب را برانداخت. سلطان ملکشاه نیز به
درخواست وی، حکومت حلب را در قبال مالیاتی تضمینی
به او واگذاشت (ابناثیر، ۹ /
۲۲۹-۲۳۴، ۴۰۴-
۴۰۵، ۴۴۴، ۱۰/
۶۳-۶۴، ۱۱۱، ۱۱۴-
۱۱۵؛ ابنعدیم، زبدة، ۱/ ۲۰۸ بب
، ۲/ ۹-۲۳، ۴۵ بب ؛ ابنحنبلی،
الزبد، ۲۵، ۲۷- ۲۹).
در ۴۷۸ ق/
۱۰۸۵ م، سلیمان بن قُتُلمِش (بنیانگذار
سلاجقۀ روم) شرفالدوله را در جنگی از میان برداشت و سپس حلب را
محاصره کرد، اما بر آنجا دست نیافت و سال بعد خود در جنگ با تتش کشته شد.
تتش شهر حلب را گرفت، لیکن از بیم ملکشاه، آنجا را رها کرد و ملکشاه
در ۲۳ شعبان ۴۷۹ ق/ ۳ دسامبر
۱۰۸۶ م، شهر و قلعۀ حلب را فتح کرد و آن را به قَسیمالدوله آقسُنْقُر، حاکم موصل، واگذارد. او حلب را آباد کرد و با مردم آن
به نیکی رفتار نمود و امنیت را در راههای این ولایت
برقرار ساخت (ابناثیر، ۱۰/ ۱۴۱،
۱۴۷-۱۵۰، ۱۶۲،
۱۸۰؛ ابنعدیم، همان، ۲/
۹۱-۱۰۴؛ ابنحنبلی، همان،
۳۰-۳۱).
در جمادیالاول
۴۸۷/ ژوئن ۱۰۹۴، قسیمالدوله در
جنگی سخت، در ۶ فرسخی بیرون حلب مغلوب تتش گردید و
کشته شد و تتش، شهر و قلعۀ حلب را گشود (ابناثیر، ۱۰/ ۲۳۲؛
ابنعدیم، همان، ۲/ ۱۱۱-۱۱۳،
۱۱۷؛ ابنحنبلی، همان، ۳۱). پساز تتش (مق
۴۸۸ ق/ ۱۰۹۵ م) پسرش، رضوان (د
۵۰۷ ق/ ۱۱۱۳ م)، بر حلب مستولی شد.
در زمان وی، در ۴۹۸ ق/ ۱۱۰۵ م،
حاکم فرنگی انطاکیه به حلب حمله کرد و سال بعد نیز اَفامیه،
از شهرهای شیعهنشین حلب، به دست فرنگان افتاد (ابناثیر،
۱۰/ ۲۴۶، ۲۵۸،
۳۹۳، ۴۰۸؛ ابنعدیم، همان، ۲/
۱۱۹-۱۲۰). البارسلان اَخْرَس، پسر و جانشین
رضوان، سال بعد (ربیعالآخر ۵۰۸/ سپتامبر
۱۱۱۴) به دست غلامانش کشته شد و برادرش، سلطان شاه بن
رضوان به حکومت حلب رسید که او نیز همچون البارسلان تحت تسلط لؤلؤ
خادم بود (ابناثیر، ۱۰/ ۵۰۸؛ ابنعدیم،
همان، ۲/ ۱۷۱-۱۷۲). در همین سال
(۵۰۸ ق)، حلب در اثر زمینلرزهای بزرگ، آسیب
دید (نک : ابنحنبلی، همان، ۳۲-۳۳).
چون لؤلؤ در ۵۱۰ یا
۵۱۱ ق / ۱۱۱۶ یا
۱۱۱۷ م، به دست جمعی از ترکان کشته شد، اهالی
حلب شهر را به نجمالدین ایلغازی بن اَرْتُق (د
۵۱۶ ق/ ۱۱۲۲ م)، سردار سلجوقی و
حاکم ماردین، سپردند (ابناثیر، ۱۰/
۵۳۱؛ ابنعدیم، همان، ۲/
۱۷۷-۱۸۰) و او حلب را ضمیمۀ قلمرو
آل ارتق کرد. در زمان وی، فرنگان برخی نواحی حلب ازجمله بُزاعَه
را تصرف، و شهر حلب را محاصره و تخریب کردند (۵۱۳ ق/
۱۱۱۹ م) که ایلغازی با آنان جنگید و
شکستشان داد (ابناثیر، ۱۰/ ۵۵۳ -
۵۵۵).
پساز ایلغازی، حلب به دست
برادرزادهاش، بدرالدوله سلیمان بن عبدالجبار بن ارتق افتاد (همو،
۱۰/ ۶۰۴؛ ابنعدیم، زبدة، ۲/
۲۰۶، ۲۰۹)، و فرنگان در
۵۱۷ ق/ ۱۱۲۳ م، به سرکردگی جوسلین[۴]،
حاکم رُها، از ضعف او استفاده کردند و باز در اطراف حلب به غارت، تخریب و
کشتار دست زدند و او اَثارِب، از نواحی حلب را به آنان واگذاشت. از اینرو،
بلک بن بهرام، پسرعموی بدرالدوله ارتقی در ۱ جمادی الاول
۵۱۷ ق/ ۲۷ ژوئن ۱۱۲۳ م،
حلب را از دست وی بیرون کرد (عظیمی،
۳۷۲؛ ابناثیر، ۱۰/ ۶۱۱؛
ابنعدیم، همان، ۲/ ۲۱۰-۲۱۲). به
دنبال حملات ویرانگر فرنگان، ابنخشاب قاضی حلب، با موافقت سران شهر
کلیساها را ــ بهجز دو کلیسا ــ به مسجد بدل کرد. از آن جمله، کلیسای
بزرگ حلب بود که پساز تغییراتی، مسجد سراجین نام گرفت. وی
کلیسای حدّادین را نیز به مسجد بدل کرد که بعداً به صورت
مدرسه درآمد (عظیمی، ۳۷۳؛ ابنعدیم، همان،
۲/ ۲۱۴- ۲۱۵؛ ابنحنبلی، الزبد،
۳۳-۳۴).
پس از بلک (مق ۵۱۸
ق/ ۱۱۲۴ م)، پسرعمویش، تَمِرتاش بن ایلغازی،
بر حلب مستولی شد (ابناثیر، ۱۰/ ۶۱۹؛
ابنعدیم، همان، ۲/ ۲۱۹-۲۲۰) و
فرنگان حلب را محاصره کردند. اهالی حلب که تمرتاش را از حفظ شهر ناتوان دیدند،
آقسنقر بُرسُقی (مق ۵۲۰ ق/
۱۱۲۶ م) حاکم موصل را به یاری خود
فراخواندند. با ورود لشکریان وی، فرنگان محاصرۀ حلب را رها
کردند و برسقی در ذیحجۀ ۵۱۸/ ژانویۀ
۱۱۲۵، شهر و قلعۀ حلب را تصرف کرد و به اصلاح امور
آنجا پرداخت (عظیمی، ۳۷۴-۳۷۵؛
ابناثیر، ۱۰/ ۶۲۳-۶۲۴؛
ابنعدیم، همان، ۲/ ۲۲۱-۲۳۴).
مردم حلب در زمان حکومت خُتلُغ/ قتلغ
اَبه، از امرای برسقی، از ظلم او به ستوه آمدند. از سوی دیگر،
فرنگان از انطاکیه قصد تصرف حلب را داشتند، از اینرو، اتابک عمادالدین
زنگی بن آقسنقر، حاکم موصل و جزیره در اول محرم یا
۱۷ جمادیالآخر ۵۲۲ ق/ ۶ ژانویه یا
۱۸ ژوئن ۱۱۲۸ م، وارد حلب شد و شهر و قلعه را
به استیلا درآورد و نواحی آن را به امرای خود اقطاع داد و بدینگونه،
حلب و دیگر نواحی شام را از تعرض فرنگان نجات داد (عظیمی،
۳۸۱؛ ابناثیر، ۱۰/
۶۴۹-۶۵۱؛ قس: ابنعدیم، همان، ۲/
۲۳۴-۲۴۳). در ۵۲۴ ق/
۱۱۳۰ م، نیز دژ اثارب را از تصرف فرنگان آزاد کرد.
با وجود این، فرنگان مسیحی از بیتالمقدس و رُهـا
(اورفـه)، همچنان بـه حلب حملـه میکردنـد (نک : ابناثیر،
۱۰/ ۶۲۳، ۶۸۵). افزون بر آن، زمینلرزههای
پیاپی سال ۵۳۳ ق/ ۱۱۳۹ م
در ناحیۀ حلب ویرانی به بار آورد (همو، ۱۱/
۷۱؛ ابنعدیم، همان، ۲/ ۲۷۰).
پس از عمادالدین زنگی (مق
۵۴۱ ق/ ۱۱۴۶ م)، پسرش، نورالدین
محمود، بر حلب مستولی شد و همچون پدر، جنگ با فرنگان را ادامه داد (نک :
ابناثیر، ۱۱/ ۱۱۲، ۱۲۲؛
ابنعدیم، همان، ۲/ ۲۸۱، ۲۸۵،
۲۸۹-۲۹۲،
۲۹۸-۳۰۶، ۳۱۱ بب ؛ ابنحنبلی،
الزبد، ۳۴-۳۵، ۳۷). در زمان وی، حلب در
اثر زمینلرزههای بزرگ و پیاپی شوال
۵۶۵/ ژوئیۀ ۱۱۷۰ م، بار دیگر آسیب دید
(ابناثیر، ۱۱/ ۳۵۴). گفته شده است نورالدین
زنگی با دادگری و حسن رفتار، در آبادانی حلب کوشید (نک :
ابنحنبلی، همان، ۳۸).
در پی مرگ محمود
(۵۶۹ ق/ ۱۱۷۴ م) و حاکمیت پسرش،
ملک صالح اسماعیل بر حلب، صلاحالدین ایوبی پایهگذار
سلسلۀ ایوبیان که شهرهای مهم شام را به تصرف درآورده بود، در
۳ یا ۱۳ جمادیالآخر ۵۷۰ ق/
۳۰ دسامبر ۱۱۷۴ یا ۹ ژانویۀ
۱۱۷۵ م، حلب را محاصره کرد، اما در اثر مقاومت اهالی
شهر، و حملۀ رمون دو سن ژیل [۱](منابع اسلامی: ریموند صَنجیلی)،
از رهبران صلیبی به حمص، در اول رجب ۵۷۰ ق/
۲۶ ژانویۀ ۱۱۷۵ م، محاصرۀ حلب را رها
کرد (ابناثیر، ۱۱/ ۴۱۸-
۴۱۹؛ ابنعدیم، زبدة، ۳/
۲۱-۲۲).
کوشش صلاحالدین ایوبی
در اواخر سال ۵۷۱ و اوایل ۵۷۲ ق/
۱۱۷۶، ۱۱۷۷ م، برای تصرف
حلب، باز بینتیجه ماند و او و ملک صالح اسماعیل زنگی به
صلح رضایت دادند (نک : ابناثیر، ۱۱/
۴۳۱ بب ؛ ابنعدیم، همان، ۳/
۲۹-۳۰). با مرگ ملک صالح (رجب ۵۷۷/
نوامبر ۱۱۸۱)، پسرعمویش عزالدین مسعود بن
مودود زنگی، حاکم موصل، به توصیۀ وی حلب
را به استیلا درآورد (ابناثیر، ۱۱/
۴۷۲-۴۷۳) و در ۱۳ محرم
۵۷۸ ق/ ۱۹ مۀ ۱۱۸۲ م
آن را به برادرش عمادالدین زنگی بن مودود حاکم سنجار سپرد (همو،
۱۱/ ۴۷۲-۴۷۵؛ ابنعدیم،
همان، ۳/ ۴۰-۴۱، ۴۵-۴۷،
۵۲-۵۴). یک سال بعد، چون صلاحالدین ایوبی
حلب را محاصره کرد، عمادالدین زنگی با او صلح نمود و در
۱۷ یا ۱۸ صفر ۵۷۹ ق/
۱۱ یا ۱۲ ژوئن ۱۱۸۳ م، حلب
را به او وا نهاد. صلاحالدین پسر خردسال خود، ملک ظاهر غازی را همراه
سیفالدین یازکج در حلب گمارد و نواحی آن را به امیرانش
اقطاع داد (ابناثیر، ۱۱/
۴۹۶-۴۹۷، ۴۹۹،
۵۰۱؛ ابنعدیم، همان، ۳/
۶۳-۷۱).
صلاحالدین در ۲ رمضان
۵۷۹ ق/ ۱۹ دسامبر ۱۱۸۳ م،
حلب را به برادرش، ملک عادل سپرد و در ۵۸۴ ق/
۱۱۸۸ م، بار دیگر حکومت حلب را به پسرش ظاهر غازی
داد (ابناثیر، ۱۱/ ۵۰۲،
۵۲۳-۵۲۵؛ ابنعدیم، همان، ۳/
۷۴-۷۵؛ حمزه، ۱/ ۴۸). ظاهر غازی
پس از مرگ صلاحالدین (۵۸۹ ق/
۱۱۹۳ م)، در حلب نام عمویش ملک عادل را که در مصر
به حکومت نشسته بود، در خطبه و سکه یاد کرد (نک : ابنعدیم، همان،
۳/ ۱۵۲-۱۵۳).
نواحی حلب در
۶۰۲ ق/ ۱۲۰۶ م، دستخوش حملات ویرانگر
ابنلیون (ابن لاون) ارمنی، حاکم نواحی شمالی حلب، بود و
ظاهر غازی درصدد دفع این حملات برآمد (نک : ابناثیر،
۱۲/ ۲۳۸- ۲۳۹؛ ابنعدیم،
همان، ۳/ ۱۵۷- ۱۵۸). در زمان ظاهر غازی،
بخشهای بسیاری از استحکامات دفاعی حلب و بهویژه
قلعۀ شهر و دروازۀ اصلی آن در سالهای ۶۰۴-
۶۰۹ ق/
۱۲۰۸-۱۲۱۳ م بازسازی شد
(نک : همان، ۳/ ۱۶۵؛ ابنحنبلی، الزبد،
۴۲؛ مولر وینر، ۸۵).
با مرگ ظاهر غازی (جمادیالآخر
۶۱۳/ سپتامبر ۱۲۱۶) پسر سهسالهاش،
محمد ملقب به ملک عزیز غیاثالدین جانشین شد و اتابک شهابالدین
طغرل زمام کارها را به دست گرفت (ابناثیر، ۱۲/
۳۱۳، ۳۴۷، ۵۰۴؛ ابنعدیم،
زبدة، ۳/ ۱۶۹-۱۷۰،
۱۷۵). در زمان وی، حملۀ کیکاووس
بن کیخسرو، پادشاه سلجوقی روم، در ۶۱۵ ق/
۱۲۱۸ م برای تصرف حلب به شکست انجامید (نک :
ابناثیر، ۱۲/ ۳۴۷- ۳۵۰؛
ابنعدیم، همان، ۳/ ۱۸۱-۱۸۲). در
همین سال، ملک عزیز در حلب به نام امیر ایوبی مصر
ملک کامل خطبه خواند و سکه ضرب کرد (همان، ۳/ ۱۸۴-۱۸۵).
گفته شده است حکومت ملک عزیز ایوبی در حلب توأم با نیکی
و مردمداری بود و او محافل و بحثهای علمی را تشویق میکرد
(ابنحنبلی، همان، ۴۳، ۴۵).
پس از عزیز (د ربیعالاول
۶۳۴/ نوامبر ۱۲۳۶)، حکومت حلب به دست
پسرش، ملک ناصر صلاحالدین (دوم) یوسف افتاد و پادشاه ایوبی
مصر مقام او را تأیید کرد و برخی امیران با نظارت ملکه ضیفه
خاتون، مادر عزیز، تدبیر کارها را به عهده گرفتند (ابنعدیم،
همان، ۳/ ۲۲۱، ۲۲۵،
۲۳۷، ۲۴۳). ضیفه خاتون حدود ۶
سال، همچون پادشاهان در حلب حکم راند (ابنحنبلی، همان،
۴۵-۴۶).
در زمان ملک ناصر، سپاهیان حلبی
در دفع تهاجم خوارزمیان در نواحی شام طی سالهای
۶۳۸-۶۴۰ ق/
۱۲۴۱-۱۲۴۳ م کوشیدند (نک
: ابـنفـوطـی، ۱۷۲، ۱۸۱؛ ذهبـی،
۴۶/ ۴۲-۴۳، ۴۷، ۴۷/
۲۳-۲۴؛ ابنعدیم، همـان، ۳/
۲۴۸ بب ). همچنین در سالهای
۶۴۰-۶۴۱ ق/
۱۲۴۳-۱۲۴۴ م، سلاجقۀ روم را
در دفع حملۀ مغولان یاری کردند (نک : همان، ۳/
۲۶۸- ۲۶۹). بدین ترتیب، حلب در
زمان ایوبیان، با دیگر امیرنشینهای ایوبی
در شام، از یک سو، و با مهاجمان مغول، ارمنی، خوارزمی و سلجوقی
از سوی دیگر، از لحاظ سیاسی و نظامی برخورد داشته
است (حمزه، ۱/ ۴۷).
در ۶۵۷ ق/ ۱۲۵۹
م، هلاگو ایلخان مغول، پسرش شاهزاده یشمت (یُشیموت) را با
لشکری بسیار روانۀ فتح شام کرد. وی در ذیحجۀ
۶۵۷/ دهۀ دوم دسامبر ۱۲۵۹ به بیرون حلب رسید.
سپس هلاگو در محرم ۶۵۸/ ژانویۀ
۱۲۶۰ به او پیوست. لشکریان مغول تا کنار
دروازههای شهر پیش رفتند و از ۲ صفر ۶۵۸ ق/
۱۸ ژانویۀ ۱۲۶۰ م، شهر را محاصره کردند. هتوم
[۲]اول، شاه ارمنستان
(۱۲۲۶-۱۲۷۰ م)، و دامادش بوهموند
[۳]امیر انطاکیه، هلاگو را با مردان جنگی یاری
دادند. در آن هنگام نایبالسلطنۀ حلب، ملک معظم تورانشاه بود و با
خواستۀ هلاگو مبنی بر استقرار شحنۀ مغول در حلب و تسلیم شهر
مخالفت کرد و آمادۀ جنگ شد. مردم حلب به نبرد برخاستند، اما پس از یک هفته کوشش و
مقاومت در ۹ صفر ۶۵۸ ق/ ۲۵ ژانویۀ
۱۲۶۰ م، مغولان شهر را با امان دادن به مردم، گشودند. اما
مغولان پیمان شکستند و در حلب دست به چپاول و کشتار گشودند و بسیاری
را به اسارت بردند. قلعۀ حلب نیز پس از جنگهایی سخت، در ۱۱ ربیعالاول
۶۵۸ ق/ ۲۵ فوریۀ
۱۲۶۰ م، به دست مغولان افتاد. هلاگو کسانی را در
کنار امیران مغول به نیابت حلب گمارد و دستور داد باروهای حلب
را ویران کردند. سپس در ۲۴ جمادیالآخر
۶۵۸ ق/ ۶ ژوئن ۱۲۶۰ م، حلب را
ترک کرد (ابنعبری، تاریخ مختصر ... ، ۴۸۶-
۴۸۸، تاریخ الزمان،
۳۱۵-۳۱۷؛ وصاف،
۴۶-۴۷؛ ابوالفدا، ۳/
۱۹۹-۲۰۳؛ ابنکثیر، ۱۳/
۲۱۸؛ رانسیمان، III/ 305-307؛ قس: ذهبی،
۴۸/ ۴۹-۵۰، ۵۲؛ نویری،
۲۷/ ۳۸۶-۳۹۱؛ رشیدالدین،
۲/ ۱۰۲۵-۱۰۲۷: فتح حلب در
ذیحجۀ ۶۵۸؛ ابنفوطی، ۳۷۲: فتح حلب
در ۵ صفر ۶۵۸).
در همین سال، پس از استیلای
مغول بر حلب، قُطُز سلطان مملوکی مصر، پس از پیروزی قاطع بر
لشکریان مغول در نبرد عین جالوت (۲۵ رمضان
۶۵۸)، «نیابت حلب» را به قلمرو خود افزود و با تعیین
حاکم و فرستادن لشکر، قدرت ممالیک را در آنجا تثبیت کرد (ابوالفدا،
۳/ ۲۰۶-۲۰۷؛ ابنکثیر،
۱۳/ ۲۲۲). در زمان جانشین او، سلطان ظاهر بیبرس
(حک ۶۵۸-۶۷۶ ق/
۱۲۶۰-۱۲۷۷ م)، نیابت حلب
به منزلۀ یکی از بخشهای بزرگ اداری دولت ممالیک،
شمار بسیاری از نیابتهای کوچک را در شام در بر میگرفت
(نک : حمزه، ۱/ ۹۶-۱۰۰).
در سالهای ۶۵۸-
۶۵۹ ق/
۱۲۶۰-۱۲۶۱ م،
۶۶۳ ق/ ۱۲۶۵ م، ۶۷۱
ق/ ۱۲۷۳ م و ۶۷۴ ق/ ۱۲۷۶
م، و سپس در زمان سلطان قلاوون در ۶۷۹ ق/
۱۲۸۰ م مغولان به حلب و شهرهای تابعۀ آن،
مانند البیره یورش بردند و در آنجا دست به کشتار، غارت و تخریب یازیدند
(ابنعبری، تاریخ مختصر، ۴۹۲،
۵۰۳، تاریخالزمان، ۳۱۹؛ ابوالفدا،
۳/ ۲۰۹-۲۱۱؛ ابنکثیر،
۱۳/ ۲۳۰-۲۳۱،
۲۹۲؛ عینی، ۱/
۲۶۷-۲۷۰؛ ابندواداری،
۸(۱)/ ۶۵، ۶۸-۷۱؛ حمزه، ۱/
۱۰۱-۱۱۲).
در ۶۸۹ ق/
۱۲۹۰ م، قلعههایی از توابع حلب که در دست
مغولان بود، باز پس گرفته شد. سال بعد نیز بازسازی قلعۀ حلب
که به دست هلاگو و سپاهیان مغول ویران شده بود (۶۵۸
ق)، پایان یافت (ابنکثیر، ۱۳/
۳۱۴، ۳۲۳).
در ۱۷ ربیعالاول
۶۹۹ ق/ ۱۲ دسامبر ۱۲۹۹ م،
غازان خان محمود، ایلخان مغول، به قصد سیطره بر شام، تا حلب پیش
رفت و سپاه ممالیک را شکست داد و نیابت حلب را به امیر سیفالدین
بکتمرِ (بیکتمور) سلاحدار سپرد، اما ممالیک پس از آن، حلب و دیگر
شهرهای شام را باز پس گرفتند (رشیدالدین، ۲/
۱۲۹۱؛ وصاف، ۳۸۰؛ ابوالفدا، ۴/
۴۲؛ ابنوردی، ۲/
۳۵۳-۳۵۴؛ نویری، ۲۷/
۴۱۱).
غازان خان بار دیگر در
۲۱ ربیعالآخر ۷۰۰ ق/ ۳ ژانویۀ
۱۳۰۱ م، ناحیۀ حلب را درنوردید
و سپاهیانش به قتل و غارت و فساد دست گشودند و شماری از مردم را اسیر
کردند. غازان پس از ۳ ماه توقف در ناحیۀ حلب، به سبب
بارش سنگین باران و برف، بازگشت (رشیدالدین، ۲/
۱۲۹۷- ۱۲۹۸؛ یونینی،
۱/ ۴۵۸- ۴۵۹؛ ابوالفدا، ۴/
۴۵؛ نویری، ۲۷/ ۴۱۴؛ ذهبی،
۵۲/ ۹۹-۱۰۳؛ ابنوردی، ۲/
۳۵۵-۳۵۶؛ ابنکثیر، ۱۴/
۱۴-۱۶؛ قس: وصاف، ۳۹۶: در
۷۰۱ ق).
غازان خان بار سوم در
۷۰۲ ق/ ۱۳۰۳ م، به قصد استیلا بر
ناحیۀ حلب بدان سوی لشکر کشید، اما قراسنقر، امیر حلب، با
فرستادن پیکی اظهار فرمانبرداری کرد و غازان پس از چندی
بازگشت و باقیماندۀ لشکریان او نیز پس از حملاتی به برخی نواحی
حلب، در ۱۰ شعبان ۷۰۲ ق/ ۳۰ مارس
۱۳۰۳ م، از سپاهیان مملوکی، ازجمله لشکر حلب،
شکست خوردند (وصاف، ۴۰۹؛ یونینی، ۲/
۷۲۲-۷۲۳؛ ابوالفدا، ۴/ ۴۸-
۴۹؛ نویری، ۲۷/ ۴۱۵؛ ابنوردی،
۲/ ۳۵۸؛ بیبرس، ۱۶۴). پس از
درگذشت غازان (۷۰۳ ق)، و در زمـان جانشین او ــ اولجـایتو
(محمد خدابنـده) ــ میان ایلخان مغـول و حاکم حلب مناسبات صلحآمیـز
برقرار شد (نک : یونینی، ۲/
۸۱۰-۸۱۱،
۱۱۶۰-۱۱۶۱،
۱۲۴۱؛ حمدالله، ۶۰۷-
۶۰۸).
در سدۀ ۸ ق/
۱۴ م، پارهای بلایای طبیعی همچون زمینلرزه
و سیل به حلب آسیب رساند، با اینحال، برخی کارهای
عمرانی، مانند طرح آبرسانی به شهر با احداث نهر ساجور (۹ صفر
۷۳۱ ق/ ۲۲ نوامبر ۱۳۳۰ م)
و بنای بیمارستان ارغون کاملی (۷۵۵ ق/
۱۳۵۴ م) در آبادانی شهر تأثیر نهاد (نک :
ابنکثیر، ۱۴/ ۱۵۲، ۲۱۱،
۲۵۸، ۲۷۴؛ ابنحبیب، ۹۷،
۲۰۳-۲۰۴، ۲۹۵).
در ۷۹۲ ق/
۱۳۹۰ م، برقوق سلطان مملوکی مصر از بیم حملۀ
احتمالی امیر تیمور لنگ لشکری به حلب فرستاد تا آن را در
برابر تهاجم او محافظت کند. بعداً خود نیز روانۀ حلب شد. امیر
تیمور در ۷۹۶ ق/ ۱۳۹۴ م نیز
در بلاد جزیره، موصل و نواحی شرقی حلب غارت و کشتار کرد و در اواخر
۷۹۶ ق، به سرزمین خود بازگشت (نک : ابنفرات،
۹(۲)/ ۳۶۹-۳۷۰؛ ابنحجر، انباء
... ، ۳/ ۲۰۴-۲۰۶؛ ابن تغری بردی،
۱۲/ ۵۶، ۶۱).
پس از مرگ برقوق (۸۰۱
ق/ ۱۳۹۹ م) دمرداش (تمرداش، تیمورتاش، تمورتاش)، نایبالسلطنۀ حلب
که از طرف فرج بن برقوق سلطان مملوکی مصر، بر آنجا فرمان میراند،
خواستۀ تیمور دائر بر فرمانبرداری از او را نپذیرفت و
استحکامات حلب را تقویت کرد. تیمور در ۱۱ ربیعالاول
۸۰۳ ق/ ۳۰ اکتبر ۱۴۰۰ م،
در جنگی بیرون شهر بر اهالی حلب و نیروهای مشترک نایب
حلب و دیگر نواب شام پیروز شد. سپاهیان او ۳ روز در حلب
قتل و غارت کردند و آن را به آتش کشیدند. سپس در ۱۵ ربیعالاول،
تیمور قلعۀ حلب را گرفت و سپاهیانش آن را غارت کردند. آنگاه اسیران را
میان یارانش قسمت کرد و از سر کشتگان، که به روایتی به
۰۰۰‘۲۰ میرسید، مناره درست کرد. او نایبانی
در حلب گماشت و به دمشق رفت. پس از خروج وی، دمرداش از اسارت گریخت و
شهر را از دست لشکریان تیمور بازگرفت. اما تیمور پس از تصرف
دمشق به حلب بازگشت و بار دیگر آنجا را به آتش کشید و حتى مدارس و
مساجد را سوزاند و سپس آنجا را ترک کرد (نظامالدین، ۲۲۴-
۲۲۸، ۲۳۷؛ شرفالدین، ۲/
۱۰۴۸-۱۰۶۱؛ حافظ ابرو، زبدة ...
، ۲/ ۹۰۷-۹۱۴، جغرافیا، ۱/
۳۵۸- ۳۵۹؛ ابنعربشاه، ۱۹۶
بب ؛ ابنصیرفی، ۲/ ۷۴-۷۷،
۹۲-۹۳؛ ابن تغری بردی، ۱۲/
۲۲۰-۲۲۶، ۲۳۲،
۲۵۰). در ۸۰۶- ۸۰۸ ق/
۱۴۰۴-۱۴۰۶ م، قلعۀ حلب و
دروازۀ اصلی آن مرمت شد (مولر وینر، ۸۵).
روی هم رفته، حلب در زمان ممالیک
نیز نقش جبهۀ مقدم در درگیری میان ایلخانان در ایران و
دولت سلاطین ممالیک مصر را ایفا میکرد. در بسیاری
موارد، نایب حلب برای مقاومت در برابر حملات مغولان، از دیگر نایبهای
شام در دمشق و حماه یاری میگرفت و حتى گاهی حملاتی
به قلعههای مغولی مجاور ترتیب میداد. همچنین در این
دوره، حلب هم پایگاه مقاومت در برابر مطامع صلیبیان بود و هم
خطرهایی را که از سمت شمال، از سوی ارمنیها متوجه دولت
ممالیک میشد، دفع میکرد (حمزه، ۱/
۱۳۶، ۱۴۴، ۱۶۶،
۱۹۵-۱۹۶). در این دوره، مناسبات تجاری
میان حلب و دیگر سرزمینهای اسلامی برقرار بود. در
۸۷۹ ق/ ۱۴۷۴ م که کنتارینی[۴]،
سفیر ونیز، در تبریز به سر میبرد، گفته است که ابریشم
بسیاری در کاروانسراهای این شهر فراهم میآمد که
به حلب صادر میشد (ص ۳۵). در زمان استیلای ممالیک،
جمعاً ۱۴۲ تن به عنوان نایب، از سوی سلطان مملوکی
بر حلب حکم راندند (نک : شیط، ۲۰۸).
از آغاز سدۀ ۹ ق/
۱۵ م، سپاهیان دولت عثمانی با تصرف برخی از شهرهای
کوچک و سرحدی تابع حلب وارد صحنۀ اصطکاک و کشمکش بـا دولت ممالیک
مصر شدند (نک : حمـزه، ۱/ ۲۵۷-۲۶۷).
از اینرو، به دنبال آغاز جنگ میان دولتهای صفویه و عثمانی،
قانصوه غوری، سلطان مملوکی مصر در ۱۰ جمادیالآخر
۹۲۲ ق/ ۱۱ ژوئیۀ
۱۵۱۶ م، با سپاهیان خود به حلب رسید. سلطان
سلیم اول عثمانی که پیش از آن، با فرستادن سفرایی
خواهان صلح با قانصوه شده بود، حضور سپاه وی را در حلب، به منزلۀ نقض بیطرفی
در جنگ ایران و عثمانی دانست و با فرستادن نامهای به قانصوه اعلان
جنگ کرد. در رجب ۹۲۲/ اوت ۱۵۱۶ در جنگی
که در مَرج دابِق روی داد، با وجود برتری نخست ممالیک، عثمانیها
پیروز شدند و شهر و قلعۀ حلب به استیلای سلطان سلیم درآمد و او حکم سنجقبیگی
حلب را به قراجاپاشا داد و سلطان سلیم احتمالاً با تشویق خایربک
(خیربک) ــ نایب پیشین حلب ــ دیگر نواحی شام
و مصر را در ۹۲۲ ق فتح کرد (ابنحنبلی، درالحبب ... ،
۱(۱)/ ۲۱۰، ۱(۲)/
۶۰۳- ۶۰۹؛ ابنایاس، ۴/
۱۱۸- ۱۱۹، ۱۹۱،
۲۵۷، ۲۶۵، ۵/ ۳۴،
۴۹، ۶۴، ۶۸- ۷۹،
۱۲۵؛ ابنزنبل، ۸۷- ۱۰۸؛ متولی،
۱۳۶ بب ).
در ۹۲۶ ق/
۱۵۲۰ م، در زمان سلطان سلیمان قانونی، جان
بردی غزالی، از امرای قدیم مملوکی که قبلاً سلطان
سلیم او را به حکومت دمشق گمارده بود، شورش بزرگی را آغاز کرد که حلب
را نیز در بر گرفت. او با گردآوردن سپاهیانی از اعراب و غیراعراب،
کوشید حلب را از دست قراجاپاشا بیرون کند، اما موفق نشد. دولت عثمانی
فرهادپاشای وزیر را مأمور دفع او کرد. سرانجام وی در
۹۲۷ ق، در جنگ با فرهادپاشا در دمشق کشته شد و این شورش
فرو نشست (بدلیسی، ۲/ ۱۶۴؛ ابنحنبلی،
همان، ۱(۱)/ ۴۴۵-۴۴۷؛ غزی،
۳/ ۲۰۰).
پس از آن، تشکیلات اداری این
منطقه دوباره سامان گرفت و حلب تحت ادارۀ امیرالامرا یا بیگلربیگی
مستقلی از دمشق تأسیس شد و این وضع تا سدۀ
۱۲ ق/ ۱۸ م تغییر نکرد. تبدیل شدن حلب
به مرکز ایالت، نقش مهمی در توسعۀ شمال سوریه
از نظر اقتصادی، فرهنگی و سیاسی داشت. همچنین به
سبب حضور تیولداران ترک در منطقه، حلب با تشکیلات عثمانی هماهنگی
پیـدا کـرد و نمونـۀ شهری اسلامی ـ ترکی شد و حتى در سبک معماری،
آشپزی و موسیقی از استانبول الگو گرفت («دائرةالمعارف
[۵]... »۱، XV/ 245).
در دورۀ عثمانی،
حلب افزون بر واردات مواد غذایی از جنوب آناتولی، به یک
مرکز بسیار مهم بازرگانی بدل شد و اهمیت آن به طور فزایندهای
افزایش یافت. به دنبال روابط بازرگانی که از زمان ممالیک
میان ونیزیها با حلب برقرار بود، در ۹۵۵ ق/
۱۵۴۸ م، کنسولگری ونیز در آنجا تأسیس
شد. در ۹۶۴ ق/ ۱۵۵۷ م فرانسه، در
۹۹۱ ق/ ۱۵۸۳ م انگلستان، و در
۱۰۲۲ ق/ ۱۶۱۳ م هلند در حلب
کنسولگریها و نمایندگیهای بازرگانی برپا کردند و
بازرگانان اروپایی در آنجا به فعالیت پرداختند. بازرگانان هندی،
ایرانی، ارمنی و گرجی نیز نمایندگانی
در حلب داشتند. از حجاز، یمن، عمان، بحرین، مصر و افریقا نیز
کالاهایی وارد حلب میشد؛ به گونهای که در
۱۰۲۶ ق/ ۱۶۱۷ م که سیمون لیهاتسی،
سیاح ارمنی، از حلب دیدار میکرد، در آنجا
۳۶۵ کاروانسرا برپا بود. پس از آن، تا نیمۀ سدۀ
۱۱ ق/ ۱۷ م، حلب از بازارهای اصلی شرق بود و
پس از استانبول و قاهره، سومین شهر مهم امپراتوری عثمانی محسوب
میشد (ریمون، ۲۹۴-۲۹۶؛ مرایـاتـی،
۲۰۵؛ EI2, III/ 88-89؛ نیز نک : اسدی،
موسوعة ... ، ۳/ ۲۳۹؛ امین، حسن، ۱۱/
۱۴۱-۱۴۲؛ برای مناسبات تجارتی
اروپاییها و بهویژه ونیزیها با حلب، نک : بوخه،
۱۶۵- ۱۶۹؛ کوستانتینی،
۲۵۰- ۲۵۹؛ انطاکی،
۲۷۶-۲۸۰). این تجارت در درجۀ نخست،
در سطح وسیعی برپایۀ دادوستد منسوجات، نقرۀ
اروپا، ادویۀ هندوستان و خصوصاً ابریشم ایران بود («دائرةالمعارف»،
همانجا).
در ۱۰۲۸ ق/
۱۶۱۹ م، شاه عباس اول صفوی حقوق انحصاری
صادرات را به بازرگانان ارمنی اعطا کرد. از میانههای سدۀ
۱۰ ق/ ۱۶ م، آنان برجستهترین عاملان تجارت میان
ایران و کرانههای مدیترانه شدند و عدۀ بسیاری
از آنها در حلب مشغول کار بودند (متی،
۱۱۱-۱۱۲). این رونق به سبب پارهای
شورشهای محلی در حلب، توسعۀ سریع ازمیر، جنگهای
طولانی عثمانی با ایران در اوایل سدۀ
۱۱ ق/ ۱۷ م و تلاشهای انگلستان و هلند برای
هدایت تجارت ایران به سمت روسیه و خلیج فارس، دچار رکود
شد و اهمیت بازرگانی آن تنزل یافت (EI2، نیز «دائرةالمعارف»،
همانجاها).
در اوایل سدۀ
۱۱ ق، امیرعلی بن احمد ابن جانبولاد کردی قصیری
که حکومت العزیزی را به عهده داشت، پس از قتل عمویش حسین
پاشا بن جانبولاد کردی، امیرالامرای حلب، به دست وزیر
سنان پاشا ابن جفال در ۱۰۱۴ ق/
۱۶۰۵ م، سر به شورش برداشت و با گردآوردن بیش از
۱۰ هزار سپاهی از سکبانیه، قدرت یافت و بر حلب
مستولی شد و نفوذ خود را بر شهرهای اطراف گسترد و حدود دو سال، حاکمیت
عثمانی از این بلاد برافتاد. دولت عثمانی مرادپاشا وزیر
اعظم را مأمور دفع ابن جانبولاد (جان بلاط اوغلو) کرد. ابن جانبولاد در جنگی
بیرون حلب شکست خورد و وزیر بر شهر و قلعۀ حلب استیلا
یافت. ابن جانبولاد بعداً مورد عفو قرار گرفت و از سوی دولت عثمانی
حکومت طمشوار یافت؛ اما باز سر به شورش برداشت و سرانجام در حدود سال
۱۰۲۰ ق/ ۱۶۱۱ م، به دستور سلطان
عثمانی در طمشوار به قتل رسید (حلبی،
۱۹۰-۱۹۵؛ محبی، ۳/
۱۳۵-۱۴۰،
۳۰۱-۳۰۲؛ غزی، ۳/
۱۴، ۲۱۵- ۲۱۸). در
۱۰۶۸ ق/ ۱۶۵۸ م نیز ابازه
حسن پاشا، والی حلب، بر دولت عثمانی شورید و برخی حاکمان
محلی را با خود همراه کرد، اما دولت عثمانی با فرستادن سپاهی،
آن را از میان برداشت (نک : همو، ۳/ ۲۲۴).
از سوی دیگر، در ثلث اول سدۀ
۱۱ ق/ ۱۷ م، به سبب اوضاع سیاسی و رواج راه
دریایی از سوی کشتیهای انگلیسی و
هلندی، به بازرگانی حلب آسیب فراوان رسید. ادویه در
بازارهای حلب کمیاب شد و پس از ۱۰۳۹ ق/
۱۶۳۰ م بود که تجارت ابریشم ایران از سر
گرفته شد (ریمون، ۳۰۲-۳۰۴). با وجود این،
جمعیت حلب از حدود ۵۰-۶۰ هزار نفر در سدۀ
۱۰ ق/ ۱۶ م، به حدود ۱۰۰ هزار تن در سدۀ
۱۱ ق رسید. برخی دولتمردان در آنجا موقوفاتی تأسیس،
و تجار و اصناف ثروتمند حلب به توسعۀ شهر کمک بسیار کردند و در شمال شرقی باروی شهر در محل
ثروتمندنشین آنجا منطقۀ مسکونی به نام جُدَیده به وجود آمد («دائرةالمعارف»، XV/ 245).
حلب از سدۀ
۱۲ ق/ ۱۸ م، وارد دوران افول خود شد. فروپاشی دولت
صفویه (۱۱۳۵ ق/ ۱۷۲۳ م)
موجب کاهش تولید ابریشم ایران گردید و به مرور زمان، فعالیت
بازرگانان اروپایی کم شد و جا برای فعالیت عناصر غیربومی،
مانند عربهای مسیحی و یهودی باز شد (همانجا).
در ۱۱۰۱ و
۱۱۰۲ ق/ ۱۶۹۰ و
۱۶۹۱ م، سلاطین عثمانی طی فرمانهایی،
والی حلب را مأمور سرکوب کردها و ترکمانانی کردند که در نواحی
حلب و مرعش سر به شورش برداشته بودند (نک : حکیم،
۱۶۴-۱۶۶). از پیش از
۱۱۸۰ ق/ ۱۷۶۶ م، در اثر ضعف
امپراتوری عثمانی، حلب دچار آشوبهای مستمر شد که بیش از نیم
قرن به درازا کشید. بارها میان اشراف شهر به ریاست سید
محمد طهزاده، نقیب اشراف حلب، و سپس جانشینش ابراهیم قطار آغاسی،
با نظامیان ینیچری و با دالاتیها کشمکشها و جنگهایـی
روی داد و اهالی شهر بـا والیان ــ که ظلم و فساد پیش
گرفته، و بـه مصادرۀ امـوال پرداخته بودند ــ به مخالفت برخاستند. از سوی دیگر، ینیچریها
با والیان ناسازگاری مینمودند و از سوی دولت عثمانی،
والیانی یکی پس از دیگری بر حلب حکومت یافتند
و در این سالها چندینبار نیز حلب دستخوش قحط، وبا و زمینلرزه
شد. از آخرین این رویدادها، قیام اهالی شهر در
۱۲۳۵ ق/ ۱۸۲۰ م در زمان خورشید
پاشا والی عثمانی، بر ضد ظلم و فساد دولتمردان بود. خورشیدپاشا
۴ ماه شهر را محاصره کرد و با قتل سران قیام، آن را درهم شکست (غزی،
۳/ ۱۴، ۲۳۷- ۲۵۸؛ ریمون،
۳۱۲-۳۱۴؛ مرایاتی،
۲۰۳؛ EI2, III/ 88-89).
در اوایل سدۀ
۱۳ ق/ ۱۹ م، اگرچه ابریشم گیلان همچنان به
حلب صادر میشد (نک : اولیویه، ۱۸۰)، اما به
دلایل گوناگون، ازجمله ناامنی در دریا، شورش ینیچریها
(۱۲۲۹ و ۱۲۴۱ ق)، زمینلرزههای
مکرر (۱۲۳۷، ۱۲۴۲ و
۱۲۴۸ ق)، شیوع وبا (۱۲۲۹ و
۱۲۴۸ ق)، و سرانجام افتتاح کانال سوئز
(۱۲۸۵ ق/ ۱۸۶۸ م)، تجارت حلب
افول بسیار کرد و مقدار معاملات تجارتی از ۱۸ میلیون
فرانک به ۱ میلیون فرانک کاهش یافت (اسدی، موسوعة،
۳/ ۲۴۰).
در ۸ صفر
۱۲۴۸ ق/ ۷ ژوئیۀ
۱۸۳۲ م ابراهیم پاشا، پسر محمدعلی پاشا خدیو
مصر، حلب را اشغال کرد. وی در محرم ۱۲۵۵، لشکر حافظ
پاشا را که از سوی دولت عثمانی برای بیرون راندن او از
سوریه فرستاده شده بود، شکست داد، اما بعداً در پی توافق دولتهای
خارجی و فشار نظامی انگلستان، ابراهیم پاشا در آخر رمضان
۱۲۵۶ ق/ ۲۵ نوامبر
۱۸۴۰ م، حلب را از طریق زمینی به سوی
مصر ترک کرد و سلطۀ خدیو مصر بر حلب پایان یافت (غزی، ۲/
۳۱۶، ۳۳۹، ۳/ ۱۴،
۲۷۳، ۲۷۶- ۲۷۹).
چندی بعد از برقراری حاکمیت
دوبارۀ دولت عثمانی بر حلب، اعلان اصلاحات موسوم به «تنظیمات»، موجب
اغتشاشاتی در شهر شد. در ۱۲ ذیحجۀ
۱۲۶۶ ق/ ۱۹ اکتبر
۱۸۵۰ م، قیام بزرگ مردمی، موسوم به «قومة
حلب» به وجود آمد. والی مصطفى ظریف پاشا از حلب فرار کرد و عبدالله
بابنسی، رئیس ینیچریها و سرکردۀ شورشیان
حدود دو هفته بر شهر مسلط شد، اما سرانجام در ۱۵ محرم
۱۲۶۷ ق/ ۲۰ نوامبر
۱۸۵۰ م، با دخالت ارتش عثمانی و سپس مرگ بابنسی،
این قیام فرو نشست و حاکمیت عثمانی بر حلب از نو برقرار
شد (نک : غزی، ۳/ ۱۴،
۲۸۱-۲۹۲؛ عینتابی، ۱/
۷-۱۱). در ۱۲۸۳ ق/
۱۸۶۶ م، تنظیمات تحت عنوان «نظامنامۀ ولایت»
در حلب به اجرا درآمد و در ۱۲۸۶ ق/
۱۸۶۹ م، پارهای سنجقها از حلب حذف، و این
ولایت کوچکتر شد. همچنین با توسعۀ دمشق و بیروت
در سدۀ ۱۳ ق/ ۱۹ م، وضع اقتصادی و سیاسی
حلب بیشتر به ضعف گرایید؛ اما در پایان همان سده، با خشک
کردن باتلاقهای مناطق ختای و آدانا و بدل ساختن آنها به کشتزار،
محصولات کشاورزی افزایش یافت. همچنین با دوباره جانگرفتن
تجارت در آنجا، وضع اقتصادی حلب نسبتاً بهبود یافت (همو، ۱/
۶۰-۶۱؛ «دائرةالمعارف»، XV/ 246).
طی نیمۀ دوم
سدۀ ۱۳ ق/ ۱۹ م، تحت تأثیر اروپا تحولات عمیقی
از لحاظ اجتماعی و فرهنگی، اداری، حقوقی و زندگی
اقتصادی در حلب صورت گرفت و محلههای جدیدی خارج از حلب
قدیم ساخته شد. پس از آن، حلب از طریق راهآهن با حماه و دمشق
(۱۹۰۶ م)، و سپس با استانبول و بغداد
(۱۹۱۲ م) مرتبط شد (EI2, III/ 89). در سالهای
۱۳۳۳ ق/ ۱۹۱۵ م و
۱۳۴۲ ق/ ۱۹۲۴ م گروههایی
از ارمنیها و آشوریها از ترکیه به حلب کوچیدند و در آنجـا
مستقر شدند (نک : غزی، ۳/ ۴۴۸-
۴۴۹؛ عینتابی، ۲/ ۱۵۲،
۳/ ۵۳).
در اواخر سدۀ
۱۳ و اوایل سدۀ ۱۴ ق/ ۱۹-۲۰ م، حلب خاستگاه اصلاحگر
بزرگ اسلامی، عبدالرحمان کواکبی، چندی پایگاه نهضتی
شد که وی با تأسیس روزنامههای الشهباء و سپس اعتدال آغاز کرد
(نک : کواکبی، عبدالرحمان ... ، ۳۵،
۴۳-۴۵؛ غزی، ۳/ ۳۰۰،
۳۰۸، ۳۱۰؛ دهّان،
۱۹-۳۳؛ عینتابی، ۱/ ۹۸،
۱۰۱، ۱۰۴، ۱۰۷، ۲/
۸- ۹).
در محرم ۱۳۳۷/
اکتبر ۱۹۱۸، سپاهیان عثمانی در پی فشار
نیروهای انگلیسی و عربی (لشکریان شریف
حسین بن علی هاشمی، حاکم حجاز)، از دمشق به سوی حلب عقبنشینی
کردند و گروهی از اعراب بدوی عَنَزه بر پارهای از بخشهای
شهر مسلط شدند و سرانجام شریف فیصل که پدرش شریف حسین او
را برای فتح سوریه فرستاده بود، با شکست دادن مصطفى عبدالخالق بک، والی
عثمانی، و سپاهیان ترک، بر حلب مستولی شد و این شهر همچون
دیگر مناطق سوریه تحت حاکمیت پادشاهی عربی فیصل
هاشمی درآمد و حکومت ۴۱۵ سالۀ دولت عثمانی
بر آنجا پایان یافت (نک : غزی، ۳/ ۱۴،
۴۹۸-۵۰۲،
۵۰۸-۵۱۱؛ نیز نک : عینتابی،
۲/ ۱۶۶- ۱۶۹).
در ۱۸ جمادیالآخر
۱۳۳۸ ق/ ۸ مارس ۱۹۲۰ م،
سوریه از امپراتوری عثمانی رسماً استقلال یافت و فیصل
بن حسین هاشمی به عنوان پادشاه این کشور تازهتأسیس تاجگذاری
کرد و بر تخت نشست (غزی، ۳/ ۵۷۳؛ عینتابی،
۲/ ۲۲۴). بعداً که سربازان فرانسوی در سوریه
جایگزین سربازان بریتانیایی شدند، در
۲۴ شوال ۱۳۳۸ ق/ ۱۱ ژوییۀ
۱۹۲۰ م، ژنرال گورو[۱]، کمیسر عالی
فرانسه در سوریه، در نامهای به فیصل، از آشفتگی اوضاع
اعتراض نمود و در ۲۷ شوال در پیامی به او تکلیف کرد
که باید قیمومت فرانسه را بپذیرد. فیصل در پاسخ تعلل نمود
و در پی آن، گورو به سوی دمشق پیشروی کرد و در ۸ ذیقعدۀ
۱۳۳۸ ق/ ۲۴ ژوییۀ
۱۹۲۰ م، نیروهای فرانسوی به فرماندهی
ژنرال لاموت [۲]حلب را اشغال کردند (کردعلی، ۳/
۱۷۵- ۱۷۸؛ غزی، ۳/
۱۴، ۵۷۶- ۵۷۸؛ عینتابی،
۲/ ۲۲۶-۲۲۷).
به دنبال آن، از جمادیالاول
۱۳۵۱/ سپتامبر ۱۹۳۲ به بعد، در
حلب تشکیلات بزرگی از وطندوستان به رهبری ابراهیم هَنانو
برای جهاد علیه تحتالحمایگی فرانسه، تأسیس شد و
کسانی همچون سعدالله بن عبدالقادر جابری، او را در این مبارزه
همراهی کردند (نک : مجاهد، ۱/ ۱۳۹؛ زرکلی،
۱/ ۴۱-۴۲، ۳/ ۸۸؛ عینتابی،
۳/ ۱۴۳-۱۴۴،
۱۷۲-۱۷۳،
۲۲۰-۲۲۱).
در آوریل ۱۹۴۵/
فروردین ۱۳۲۴ دولتهای فرانسه و انگلستان
براساس توافقنامهای، اعلام کردند نیروهای خود را از سوریه
از جمله حلب، خارج میکنند. به دنبال آن در ۱۹۴۶ م/
۱۳۲۵ ش، سازمان مللْ سوریه را به منزلۀ کشوری
مستقل به رسمیت شناخت (زرکلی، ۳/ ۸۸، حاشیۀ
۴؛ المعجم، ۳/ ۱۰۶).
اوضاع فرهنگی
حلب در زمان حمدانیان ازلحاظ علمی
و ادبی به اوج شکوفایی رسید و بزرگانی همچون فارابیِ
فیلسوف و موسیقیدان، ابننباتۀ خطیب و
ابوالفرج اصفهانیِ مورخ، و ادبا، شعرا و لغتشناسانی بزرگ در کنف حمایت
آنان زیستند که برخی از آنها از این قرارند: صنوبری، ابوطیب
لغوی، متنبّی، ابوفِراس، کُشاجِم، سَری رَفاء، ناشئ اصغر، ابنخالویه،
ابوعلی فارسی، ابن جنی و نامی (تنوخی،
۱۷۵-۱۷۶؛ حسن،
۱۰-۱۱؛ بهنسی، ۵۶؛ المعجم، ۳/
۱۰۵).
مذهب تشیع در آغاز، با ورود برخی
خاندانهای شیعی همچون آل ابی شعبه اهل کوفه، ازجمله عبیدالله
بن علی، که برای تجارت به حلب میرفتند، در این شهر رواج یافت
و آنان از آن پس نسبت حلبی یافتند (نک : طوسی،
۱۷۴، ۲۰۵،
۲۶۰-۲۶۱؛ نجاشی، ۹۸،
۲۳۰-۲۳۱، ۳۲۵،
۴۴۴؛ امین، محسن، ۱/ ۲۰۱،
۲/ ۸۹). پس از آن نیز این مذهب در زمان سیفالدوله
و دیگر امیران حمدانی در حلب گسترش یافت (نک : ذهبی،
۲۶/ ۱۴۸؛ ابنکثیر، ۱۱/
۲۴۰). آل زهره یا بنوزهره از خاندانهای سادات شیعۀ امامیه
و اهل علم و تألیف و سیاست، در ترویج و تثبیت تشیع
در حلب سهم عمدهای داشتند و افرادی از آنان از زمان سیفالدولۀ حمدانی
تا سدۀ ۱۰ ق/ ۱۶ م، عهدهدار مقام نقابت طالبیان
بودند (نک : ابنصوفی، ۹۹؛ ابنعنبه،
۲۳۱-۲۳۲؛ سخاوی، ۱/
۲۲۰؛ تاج ... ، ۶/
۴۸۴-۴۸۵؛ طباخ، ۵/
۴۰۱). سعدالدوله ابوالمعالی بن سیفالدولۀ حمدانی
در ۳۶۷ ق/ ۹۷۸ م، در حلب اذان را به شیوۀ شیعی
معمول نمود (ابنعدیم، زبدة، ۱/ ۱۷۲؛ قس: مقریزی،
۴(۱)/ ۸۶: در ۳۴۷ ق در زمان سیفالدوله).
نفوذ شیعه در حلب چنان شد که به گفتۀ ابنبطلان در حدود سال
۴۴۰ ق/ ۱۰۴۸ م، فقها در این شهر
بر مذهب امامیه فتوا میدادند (یاقوت، ۲/
۳۰۶-۳۰۷؛ ابنعدیم، بغیة ... ،
۱/ ۶۱).
بهجز شیعیان امامیه
در حلب، در زمان حکومت رضوان بن تُتُش
(۴۸۸-۵۰۷ ق/
۱۰۹۵-۱۱۱۳ م) که به شیعۀ اسماعیلی
گرایش داشت و یکچند به نام فاطمیان خطبه کرد، شمار اسماعیلیان
در حلب افزایش یافت و آنها تکیهگاه او در کارها بودند، اما پسر
و جانشینش البارسلان اخرس آنان را کشتار و تارومار کرد (سبط ابنجوزی،
۸(۱)/ ۴، ۱۶-۱۷؛ ابناثیر،
۱۰/ ۴۹۹؛ ابنعدیم، زبدة، ۲/
۱۶۷- ۱۶۹؛ ابنحنبلی، الزبد،
۳۲، نیز حاشیۀ ۲).
شیعه در حلب چنان تسلطی
داشت که وقتی در ۵۱۶-۵۱۷ ق/
۱۱۲۲-۱۱۲۳ م، سلیمان بن
عبدالجبار حاکم اَرتُقی حلب خواست مدرسۀ زجاجیه
(زجاجین) را به توصیۀ ابنعجمی فقیه شافعی، بنا کند، با مخالفت و مقاومت شیعه
روبهرو شد و برای این منظور، به شریف زهرة بن علی حسینی،
شخصیت متنفذ آل زهره در شهر، متوسل شد (نک : ابنشداد، ۱(۱)/
۲۴۱).
بعداً نورالدین زنگی در
۵۴۳ ق/ ۱۱۴۸ م، شیعیان را
از انجام آداب خود باز داشت و آنان را تهدید و برخی سرانشان را تبعید
نمود (ابنقلانسی، ۴۶۸؛ ابوشامه، ۱(۱)/
۱۴۷، ۱(۲)/ ۴۴۱؛ ابن تغری
بردی، ۵/ ۲۸۲). افزون بر این، نورالدین
با احداث یا بازسازی رباطها و مدارسی برای اهل سنت در
حلب، کوشید تا تشیع را در این شهر ریشهکن کند. وی
در ۵۴۳ یا ۵۴۴ ق با افزودن بخشهایی
به مسجد سراجین، آن را به مدرسهای به نام حلاویه یا حلاویین،
برای تدریس مذهب حنفی تبدیل کرد. در
۵۴۴ ق مدرسۀ نفریه و در ۵۵۰ ق/ ۱۱۵۵
م، مدرسۀ عصرونیه را برای شافعیه تأسیس نمود و کسانی
را به سرپرستی و تدریس در آنجا گمارد (ابوشامه، ۱(۱)/
۳۳؛ ابنعدیم، همان، ۲/
۲۹۳-۲۹۵؛ ابنشداد، ۱(۱)/
۲۴۴، ۲۴۸، ۲۶۴؛ سبط ابن
عجمی، ۱/ ۲۷۸- ۲۷۹،
۲۸۵؛ ابنحنبلی، همان، ۳۳-۳۶؛ غزی،
۲/ ۱۱۱، ۱۶۷- ۱۶۹).
نورالدین فقیه شافعی،
شعیب بن احمد اندلسی را نیز به کار تدریس فقه در مسجد حلب
ــ که به نام او مسجد شعیب خوانده میشد ــ گمارد (ابنحنبلی،
همان، ۱۸- ۱۹). دو زاویه هم در مسجد جامع حلب برای
تدریس مذاهب مالکی و حنبلی اختصاص داد (ابنشداد،
۱(۱)/ ۲۸۶). در ۵۵۲ ق/
۱۱۵۷ م، به دنبال بیماری و شایعۀ مرگ
نورالدین، شیعیان حلب با اجازۀ برادر و قائممقام
او، نصرةالدین امیر امیران محمد زنگی، اذان را همچون
گذشته به شیوۀ خود گفتند و به دنبال آن، میان اهل سنت و شیعه آشوب شد. چون
نورالدین بهبود یافت، دستور داد اذان را مطابق مذهب حنفی
بخوانند (ابوشامه، ۱(۱)/
۲۷۴-۲۷۵؛ ابنحنبلی، همان،
۳۷- ۳۸).
با اینهمه، در
۵۷۰ ق/ ۱۱۷۵ م، هنگامیکه صلاحالدین
ایوبی حلب را محاصره کرد، تشیع در حلب رواج گستردهای
داشت و آداب و اعتقادات شیعی در آنجـا معمول بود (نک : ابنکثیر،
۱۲/ ۲۸۹). از علمای شیعه در این
دوره، احمد بن علی بن ابی زُنبور (د ۶۱۳ ق/
۱۲۱۶ م) ادیب، شاعر و مقری بود که در حلب،
سلطان صلاحالدین را با قصیدهای بلند ستایش کرد (ذهبی،
۴۵/ ۱۳۵). یحیی بن حمید
ابن ابی طَیّ (د ح ۶۳۰ ق/
۱۲۳۳ م) ادیب، شاعر، فقیه و مورخ برجستۀ امامی
حلب (نک : ابنخلکان، ۱/ ۲۵۹، ۲۶۱؛
ابنشاکر، ۴/ ۲۶۹-۲۷۱؛ ابنحجر، لسان
... ، ۶/ ۲۶۳-۲۶۴) نیز ملک ظاهر
پسر صلاحالدین ایوبی و والی حلب را با اشعاری مدح
گفت (نک : امین، محسن، ۱۰/
۲۸۶-۲۸۷). با وجود این، مذاهب اربعۀ اهل
سنت در حلب رواج داشت و فقهایی از آنها، کار قضا را عهدهدار بودند
(نک : ابنبطوطه، ۷۲-۷۴).
از سدۀ ۷ ق/
۱۳ م، به سبب ظلم حاکمان و تعصب عامۀ مردم، شیعیان
نتوانستند دیگر عقاید خود را آشکارا ابراز کنند و پس از آن فشار بر
آنان بسیار شد، به گونهای که در نیمۀ نخست سدۀ
۹ ق/ ۱۵ م، بیشتر اهالی حلب اهل سنت بودند. در اوایل
سدۀ ۱۰ ق/ ۱۶ م، فشار بر شیعیان به اوج
خود رسید، چنانکه مصطفى ابن یحیی بن قاسم حلبی
مشهور به طهزاده، در حدود سال ۱۰۰۰ ق/
۱۵۹۲ م، به قتل شیعه دست زد و تشیع در حلب رو
به انقراض نهاد. با این حال، برخی خاندانها همچنان گرایش و عقاید
شیعی خود را حفظ کردند (نک : حافظ ابرو، جغرافیا، ۱/
۳۵۶؛ نیز غزی، ۱/
۱۵۵-۱۵۶؛ امین، محسن، ۱/
۲۰۱). اکنون در حلب و برخی روستاهای اطراف آن، شیعیان
اگرچه به صورت اندک، زندگی میکنند (امین، حسن، ۱۱/
۱۲۹).
آثار معماری
در حلب آثار و بناهای نظامی،
مذهبی و شهری بسیاری از دورههای مختلف، بر جا
مانده است. قلعۀ حلب یکی از بزرگترین و قدیمیترین
قلعههای جهان به شمار میرود. زمان دقیق بنای قلعه معلوم
نیست. کاوشها نشان میدهد در زمان آرامیها در آنجا معابدی
وجود داشته است. کهنترین اثر باقیمانده در آنجا، دیوارهای
معبدی است که به دورۀ حتیّها (سدۀ ۹ یا ۸ قم) بازمیگردد. در
۳۳۳ قم، یونانیها در آنجا ارگ یا شهر کوچکی
ایجاد کردند که بعداً رومیان و بیزانسیها آن را مقر حاکم
و محل سکونت مردم و لشکریان قرار دادند (جحا،
۹۹-۱۰۲؛ امین، حسن، ۱۱/
۱۳۰، ۱۳۷).
بنای باروهای شهر حلب به
دورۀ سلوکیان (سدۀ ۳ قم) بازمیگردد. در دورۀ اسلامی،
پس از آنکه در ۳۵۱ ق/ ۹۶۲ م، رومیان آن
را ویران کردند، سیفالدولۀ حمدانی در
۳۵۳ ق/ ۹۶۴ م، و سپس پسرش سعدالدوله، آن را
بازسازی کردند. نورالدین محمود اتابک زنگی نیز در
۵۹۲ ق/ ۱۱۹۵ م، آن را مرمت کرد. مغولان
در ۶۵۸ ق/ ۱۲۶۰ م، به رهبری
هلاگو، و سپس در ۸۰۳ ق/ ۱۴۰۰ م، به
رهبری امیر تیمور گورکانی آن را تخریب کردند که
سلاطین مملوکی مصر آن را از نو ساختند. بخشهایی از باروی
شهر و خندق پیرامون آن باقی مانده است (بهنسی، ۷۰).
بعضی از دروازههای شهر قدیم که باقی مانده عبارتاند از:
باب الحدید، باب النصر، باب الفرج، باب الجنان، باب انطاکیه، باب قنسرین،
و باب المقام.
مسجد جامع بزرگ اموی از دیگر
بناهای کهن و مشهور حلب، امروزه در مرکز شهر قدیم حلب، در محلۀ
بازارچۀ حاتم (سُوَیقة حاتم) قرار دارد و بزرگترین مسجدی است
که در حلب ساخته شده است (اسدی، احیاء ... ،
۲۴۴-۲۴۵، ۳۶۸-
۳۶۹؛ فارس، الجامع ... ، ۱۵). گفته شده است محل این
مسجد، باغ کلیسای قدیمی رومی بود که هیلانه
[۱]مادر کنستانتین، امپراتور بیزانس (سدۀ ۵ م)،
بنا کرده بود و مسلمانان پس از فتح حلب، بر سر مکان مسجد با اهالی حلب
مصالحه کردند (ابنشداد، ۱(۱)/ ۱۰۳؛ ابنشحنه،
۵۰، ۶۶). بنای این مسجد را به سلیمان
بن عبدالملک خلیفـۀ امـوی (۹۶- ۹۹ ق/ ۷۱۵-
۷۱۸ م)، یا به برادرش ولید (حک
۸۶-۹۶ ق/ ۷۰۵- ۷۱۵
م) نسبت دادهاند (ابنحنبلی، الزبد، ۲۳-۲۴؛ برای
آگاهی بیشتر، به قسمت دوم مقاله مراجعه کنید).
بهجز این، در دورههای تاریخ
اسلام، در حلب جوامع و مساجد بسیار دیگر ساخته شده است که برخی
دارای محرابهای زیبا، گلدستههای بلند و درهای تزیینشدهاند.
برخی از این مساجد از این قرارند: جامع شُعَیبیّه (یا
جامع الاَتراس / جامع عُمَری / جامع غَضائری / مدرسۀ شعیبیه)
که اکنون جامع التوته نامیده میشود (۵۴۵ ق)؛ جامع
دباغه (نیمۀ دوم سدۀ ۶ ق، و به قولی ۸۰۷ ق)؛ جامع قلعه
(۶۱۰ ق)؛ جامع فردوس (۶۳۳ ق)؛ جامع مهمندار
(اواسط سدۀ ۷، یا ۸ ق): جامع الطنبغا یا ساحة البلع
(۷۱۸ ق)؛ جامع طواشی (اواسط سدۀ ۸ ق)
مسجد بحسیتا (۷۵۱ ق)؛ جامع موازینی
(۷۶۱ و ترمیم؟ ۷۹۹ ق)، جامع فُستُق
(۷۶۵ ق)؛ جامع رومی (۷۶۸ ق)؛ جامع سکاکینی
یا اشقتمر (۷۷۶ ق)؛ جامع بیاضه
(۷۸۰ ق)؛ جامع اُطروش (۸۰۱ و تکمیل
۸۳۱ ق)؛ جامع سفاحیه (۸۲۸ یا
۸۶۹ ق)؛ جامع الزکی (۸۴۳ ق)؛ جامع
مَنکلی بُغا یا رومی (۹۲۷ ق)؛ جامع قسطل چرمی
(نیمۀ اول سدۀ ۹ ق)؛ مسجد خسرویه (۹۴۶ ق)؛ جامع عادلیه
(۹۶۵ ق)؛ و جامع بهرامیه (میان سالهای
۹۸۸-۹۹۵ ق) (برای ویژگیهای
هنری و معماری مساجد قدیم حلب، نک : عثمان،
۱۵۷ بب ؛ فارس، «مآذن ... »،
۱۳۳-۱۵۰، «محاریب ... »،
۱۴۵-۱۵۰؛ رفاعی، ۲۹۵
بب ؛ بهنسی، ۵۸، ۶۰-۶۱،
۷۸، ۸۰).
همچنین مدارس دینی بسیاری
در دورههای آل زنگی، ایوبیان، ممالیک و عثمانی
در حلب ساخته شده که برخی دارای گلدسته و محراب سنگی یا
چوبی زیبا و کتیبه و تزیینات مقرنسکاری است.
بعضی (همچون شادبختیه و فردوس) نیز بقعه و آرامگاهی در
کنار خود دارند. برخی از این مدارس به منزلۀ جلوههایی
از تاریخ فرهنگی و هنری حلب برجای ماندهاند که از این
قرارند: حلویه (حلاویه یا حلاویّین)
(۵۴۴ ق)، شریفیه (قبل از ۵۶۱ ق و
به قولی ۵۹۵ ق)، اسدیه (۵۶۴ ق)،
مقدمیه (۵۶۴ ق)، شادبختیه (۵۸۹
ق) که اکنون مشهور به جامع شیخ معروف است، انصاریه
(۶۰۴ ق)، ظاهریۀ جوّانیه (آغاز:
۶۱۰ ق، اتمام: ۶۲۰ ق)، ظاهریۀ
بَرّانیه (۶۱۶ ق)، سلطانیه (آغاز:
۶۱۳ ق، اتمام: ۶۲۰ ق)، کاملیه (میان
سالهای ۶۲۷-۶۳۴ ق)، فردوس
(۶۳۳ ق)، کمالیه عدیمیه (میان سالهای
۶۳۹- ۶۴۹ ق)، شرفیه
(۶۴۰ ق)، طرنطائیه (۶۴۹ یا
۷۷۵ ق؟)، ناصریه (۷۲۷ ق)، صلاحیه
(۷۳۷ ق)، صاحبیه (۷۶۵ ق)، قرناصیه
(۷۷۰ ق)، اتابکیه (۷۸۷ ق)، سفاحیه
(۸۲۱-۸۲۳ ق)، قرموطیه
(۸۸۲ ق، تجدید بنا: ۹۷۸ ق)، سعیدیه
(۹۲۰ ق)، خسرویه (۹۵۱ ق)، شعبانیه
(۱۰۸۵ ق)، عثمانیه (میان سالهای
۱۱۴۱-۱۱۴۳ ق)، احمدیه
(۱۱۶۵ ق)، کواکبیه (۱۱۶۷
ق)، چلبی (۱۱۷۶ ق)، سیافیه
(۱۲۵۰ ق)، اسماعیلیه
(۱۲۵۵ ق)، و هاشمیه (۱۳۰۸
ق). از سوی حکومت عثمانی نیز مدارسی در حلب تأسیس
شد و مسیحیان نیز مدارسی خاص خود ایجاد کردند (برای
تاریخچه و ویژگیهای معماری و هنری این
مدارس، نک : جاسر، ۱۰۰ بب ؛ حمزه، ۱/
۱۹۲- ۱۹۹؛ عثمان، ۱۶۲،
۱۶۴-۱۶۵؛ بهنسی،
۵۸-۶۲، ۸۰-۸۲؛ فارس، «مآذن»،
۱۴۲-۱۴۳؛ «محاریب»،
۱۳۱-۱۳۲،
۱۳۷-۱۴۳، ۱۵۴؛ امین،
حسن، ۱۱/ ۱۳۹).
در حلب تکیههایی
وجود دارد که مشتمل بر نمازخانه و اتاقهایی برای طالبان علم و
مدرسان قرآن کریم بوده است. از آن جمله، تکیۀ خضرویه
و تکیۀ اخلاصیه (۱۰۴۴ ق) است (همانجا؛ بهنسی،
۶۱). تکیۀ شیخ ابیبکر بن ابی الوفاء مجذوب (د
۹۹۱ ق/ ۱۵۸۳ م) دارای محرابی
زیبا ست (فارس، همان، ۱۵۰-۱۵۲).
براساس پارهای روایات، پس
از شهادت امام حسین (ع) (۶۱ ق/ ۶۸۰ م)، هنگامی
که سر مبارک آن حضرت را نزد یزید به دمشق میبردند، سر راه در
حلب، در دامنۀ کوه غربی شهر (جبل جوشن) ایستادند. در آنجا قطره خونی
از سر بر صخرهای چکید و اهالی حلب در آنجا مشهد النقطه را بنا
کردند و بعدها براساس رؤیایی، مشهد الحسین (ع) را پیرامون
آن ساختند. مشهد الحسین به منزلۀ مرکز اجتماعات شیعیان
در حلب، در ۵۹۲ ق/ ۱۱۹۵ م، در زمان ملک
ظاهر غازی ساخته، و سپس در ۶۶۱ ق/
۱۲۶۱ م، در زمان ملک ظاهر بیبرس سلطان مملوکی،
محمد چهارم (حک ۱۰۵۸- ۱۰۹۹ ق/
۱۶۴۸- ۱۶۸۸ م) و عبدالحمید
دوم (حک ۱۳۴۱-۱۳۴۲ ق/
۱۹۲۳-۱۹۲۴ م) سلاطین عثمانی،
تکمیل و بازسازی شده است. در حدود ۲۰۰ متری
جنوب مشهدالحسین، مشهد الدّکّه (بنا: ۳۵۱ ق) محل قبر
منسوب به مُحَسِّن (محسن ابن حسین بن علی) قرار دارد که محلۀ اطراف
آن از قدیم تا به امروز شیعهنشین باقی مانده است. اهالی
حلب همچنین براساس رؤیایی، نزدیک مشهد الدکه، مشهد
حضرت علی (ع) را ساخته بودند که بنایی زیبا و محکم داشت
(هروی، ۴؛ یاقوت، ۲/
۱۵۵-۱۵۶، ۳۰۸؛ ابنعدیم،
بغیة، ۱/ ۴۱۱-۴۱۲؛ ابنشداد،
۱(۱)/ ۱۴۷-۱۵۶؛ غزی،
۲/ ۲۱۰، ۳/ ۲۴-۲۵؛ اسدی،
احیاء، ۳۴۸-۳۵۳؛ بهنسی،
۸۸؛ امین، حسن، ۱۱/ ۱۳۸).
در حلب اماکنی موسوم به مقام، زاویه
و خانقاه وجود دارد؛ از آن جمله است مقامهای ابراهیم خلیل و زکریا
(ع)، سهروردی و نسیمی، زاویههای مولویه،
رفاعیه و هلالیه (بازسازی: ۱۲۰۴ ق) و
خانقاه فرافره (۶۳۵ ق) که ملکه ضیفه خاتون، همسر ملک ظاهر
غازی آن را ساخت و دارای محرابی ساده است (هروی، همانجا؛
بهنسی، ۶۱-۶۲؛ فارس، همان،
۱۴۳-۱۴۵؛ امین، حسن، ۱۱/
۱۳۹).
قدیمترین حمام ساختهشده
در حلب منسوب به حسین بن حسن بن واسان (د ۳۹۴ ق/
۱۰۰۴ م) است که از اینرو، واسانی خوانده میشد.
این حمام در مقابل درِ شمالی خان صابون قرار داشت. حمام قدیمی
دیگری به نام موغان یا موران (بعداً حمام بیلونی)
در انتهای بازار ابریشم (سوق الحریر)، در مجاورت مسجد الْیَـتامى
واقع بود. این دو حمام برای توسعۀ مکان و احداث
راه تخریب شدهاند. بهجز حمامهایی که در خانههای
ثروتمندان وجود داشت (۳۱ حمام)، شمار حمامهای عمومی حلب
به ۱۷۷ میرسید (کواکبی، «الحمامات ... »،
۱۶۳-۱۶۵).
پارهای از حمامهای قدیم
باقی مانده در حلب از این قرارند: حمدان (۳۵۷ ق)،
مُنذِر (۵۸۲ ق)، نَحّاسین (سدۀ ۶ یا
۷ ق)، سلطان (۶۰۸ ق)، اشقتمر (۷۷۱ ق)،
جوهری (۷۷۹ ق یا ۸۰۵ یا
۸۰۹ ق؟)، یلْبُغا ناصری (ساختۀ اوایل
دورۀ ممالیک، بازسازی: ۷۹۱ و
۱۳۹۸ ق)، بیاضه (۸۵۴ ق)، اوغلی
بیگ (قبل از ۸۸۱ ق)، ازدمر (۸۹۰ ق)،
صالحیه (۸۹۰ ق)، قاضی (۹۱۴ ق)،
رقبان (۹۸۱ ق) و بهرام پاشا (۹۸۸ ق) (نک :
همان، ۱۶۷- ۱۶۸؛ بهنسی،
۶۰-۶۲، ۸۴-۸۵؛ امین، حسن،
همانجا).
در حلب کاروانسراهای بسیاری
برپا بوده است (نک : اسدی، همان،
۱۸۵-۱۹۲). مشهورترین کاروانسراهای
برجایمانده در حلب عبارتاند از: فَرافِره (۶۳۵ ق) ساختۀ ضیفه
خاتون، قاضی (۸۵۴ ق)، صابون (۸۸۹ ق)،
قصابیه یا ایرک (۹۱۶ ق)، خایر بیگ
(قبل از ۹۲۲ ق)، نَحّاسین (۹۴۸ ق)
مقرکنسولگری ونیز، شونه (۹۵۴ ق)، اوچ خان که قدیمترین
خان بیرون بارو و مشتمل بر ۳ کاروانسرا بود، قورت بیگ (سدۀ
۱۰ ق)، وزیر (۱۰۹۳ ق) از مشهورترین
خانهای حلب، گمرک (الجمرک) ساختۀ ابراهیم خانزاده و مقر
کمپانی هند شرقی و کنسول بریتانیا (نک : غزی،
۲/ ۶۵، ۱۵۰، ۳۴۵؛ بهنسی،
۵۸-۶۲، ۸۵- ۸۸؛ امین، حسن،
۱۱/ ۱۳۹-۱۴۳).
کاروانسراهای قدیم حلب با
سنگهای آهکی و سقفهای طاقدار ساخته شده، و درهای آن دارای
طاقهای سنگی و تزیینشده است که به حیاط داخلی
وسیعی باز میشود و اتاقهایی دوطبقه بر آن مشرف است
( المعجم، ۳/ ۱۰۲-۱۰۷).
در حلب بازارهـای بسیـاری
وجـود داشته است (نک : اسدی، احیاء، ۲۲۰ بب ).
برخی از این بازارهای قدیم که برجای مانده، از زیباترین
بازارهای مشرق اسلامیاند که با سنگهای آهکی بنا شده و
سرپوشیدهاند و دریچههایی نیز برای تهویه
دارند. از آن جملهاند بازارهای حِبال، عتقیه، باطیه، زَرب، حریر،
عطارین، نحاسین و صاغه یا صیاغ. این بازارها که
شمار آنها به ۳۹ میرسد، از غرب به شرق، به موازات یکدیگر
امتداد دارند و طول آنها به چندین کیلومتر میرسد (نک :
المعجم، همانجا؛ امین، حسن، ۱۱/ ۱۳۸؛ بهنسی،
۵۸- ۵۹، ۷۲؛ قس: الموسوعة العربیة ...
، ۹/ ۵۰۰).
از میان بیمارستانهای
کهنی که در حلب تأسیس شده، و کار آموزش پزشکی و درمان در آنها
انجام میشده، دو بیمارستان در حلب باقی مانده است؛ یکی
بیمارستان نوری که آن را نـورالدین محمود بـن زنگی (حک
۵۴۱- ۵۶۹ ق/
۱۱۴۶-۱۱۷۴ م) بنا کرد و پس از وی
چندین نوبت تعمیر شد. این بیمارستان اکنون نزدیک
باب انطاکیه در محلۀ جَلّوم قرار دارد. دوم، بیمارستان ارغون کاملی یا بیمارستان
جدید است که در ۷۵۵ ق/ ۱۳۵۴ م،
ارغون کاملی نایب السلطنۀ حلب، آن را بنا کرد. این بیمارستان
اکنون در خیابان باب قنّسرین بعد از بازار قرار دارد (نک : سبط ابن
عجمی، ۱/ ۴۴۵- ۴۴۹؛ غزی،
۲/ ۵۳-۵۴، ۸۲-۸۳؛ دویدری،
۱۳۵، ۱۳۷-۱۴۵؛ حلاج،
۲۹۵-۲۹۶؛ بهنسی، ۶۲،
۸۸).
کنیسۀ یهود و
کلیساهای ارتدُکس روم، چهل شهید ارمنی و مارونیها،
از بناهای مذهبی کهن در حلب به شمار میروند ( المعجم، ۳/
۱۰۶).
در حلب سبکهای معماری
گوناگونی همچون بیزانسی، سلجوقی [ایوبی]،
مملوکی و عثمانی بر جای مانده است («شهر [۲]... »۱،
npn.). زیباترین خانههای سنتی حلب در محلۀ جُدَیْده
(احداث: ۷۹۹ ق) قرار دارد. این خانهها در اطراف کلیساهای
قدیمی و در خیابانهای موازی ساخته شده، و در اصل
کاخهای بعضی تاجران و افراد سرشناس بودهاند. این بناها دارای
تزیینات بدیع و رنگارنگ و مرصعکاریهای زیبا
روی چوب، و کتیبهها و فواره و گلخانه است (نک : المعجم، ۳/
۱۰۷؛ بهنسی، ۶۰، ۸۸).
در موزههای حلب ازجمله موزۀ ملی،
موزۀ هنرهای مردمی، و موزۀ قلعۀ حلب، آثاری
از دورههای مختلف نگهداری میشود. همچنین در موزۀ «تاریخ
العلوم عند العرب»، نسخههای خطی مهم، ابزار آلات نساجی و شیشهسازی
نگهداری میشود (بهنسی، ۹۱-۹۷؛ المعجم،
همانجا؛ امین، حسن، ۱۱/ ۱۳۹).
جمعیت شهر حلب در
۲۰۱۲ م/ ۱۳۹۱ ش، حدود
۸۵۳‘۹۱۶‘ ۱ تن برآورد شده است. حلب
بزرگترین شهر سوریه، و پس از دمشق (پایتخت)، دومین شهر این
کشور است و پایتخت اقتصادی آن به شمار میرود.
در حلب نژادهای مختلفی،
ازجمله عرب، کرد، ارمنی، چرکس و ترکمان زندگی میکنند. تقریباً
۷۰٪ سکنه، مسلمان سنی (بیشتر حنفیمذهب و سپس
شافعی) عرب و کرد هستند و پس از آن، مسیحیان و یهودیان
از لحاظ جمعیت در ردههای بعدی قرار دارند. حلبیها دارای
لهجۀ محلی خاصی هستند که در آن، لغات ترکی بسیاری
استفاده میشود.
در ۱۹۸۶ م، شهر
قدیم حلب در شمار آثار جهانی به ثبت رسید و در
۲۰۰۶ م/ ۱۳۸۵ ش، همراه اصفهان،
از سوی سازمان کنفرانس اسلامی به منزلۀ پایتخت
فرهنگی اسلامی انتخاب شد («حلب[۳]»، نیز «جشن
[۴]... »، «فرهنگ [۵]... »، npn. ؛ برای مسیحیان
و یهودیان مستقـر در حلب طـی سدۀ
۱۴ ق/ ۲۰ م، نک : سورمایان، ۱/
۳۰۲ بب ، ۲/ ۳۲۱ بب ؛ برای ترکیب
جمعیت و مذاهب و بـرآورد شمار ساکنـان حلب در دورههـای گذشتـه، نک :
غزی، ۱/ ۱۵۴ بب ؛ برای لهجۀ حلبیها
و آوازها، ترانهها، امثال و کنایهها و معماهای آنان، نک : اسدی،
موسوعة، ۱/ ۳۳۵-۳۳۶).
راه حلب ـ استـانبول نقش مهمـی در
تجـارت بـا ترکیه دارد. صنایع نساجی (از پنبه و پشم)، زراعی،
غذایی، شیمیایی و معدنی در این
شهر متمرکزند، و صنعت سیمان و مصالح ساختمانی در آنجا رایج
است. محلۀ شیخ عطار، منطقۀ اصلی صنعتی جدید در حلب با مساحتی برابر
۴۱۲‘ ۴ هکتار، بزرگترین بخش صنعتی در منطقه
است. حلب همچنین پیشگام صنایع دستی در سوریه، و برخی
صنایع، مانند نقش روی شیشه، صنایع مسی، زرگری
و جواهرسازی در آنجا رایج است و صابون «غار» حلب شهرت جهانی
دارد و هنوز در کارگاههای صابونسازی سنتی حلب ساخته میشود
(موسوعة المدن، ۵۲؛ المعجم، ۳/
۹۹-۱۰۲؛ «حلب»، npn.).
در حلب سنت معماری قدیم با
بهرهگیری از انواع سنگهای آهکی که از معادن مجاور تهیه
میشود، همچنان برقرار است. به سبب خشکی نهر قویق، آب آشامیدنی
حلب از رود فرات در ۹۵ کیلومتری شرق آن، تأمین میشود
( المعجم، ۳/ ۱۰۲؛ بهنسی، ۵۳).
در شهر حلب افزون بر مراکز تربیت
معلم و تربیت مدرس و مؤسسات آموزش فنی، حرفهای، تجارتی و
صنعتی، دانشگاه حلب (تأسیس: ۱۹۵۸ م) با
۲۵ دانشکده، دومین دانشگاه سوریه پس از دانشگاه دمشق به
شمار میرود ( المعجم، ۳/ ۹۹، ۱۰۲؛
«دانشگاه [۶]... »، npn.).
حلب دارای فرودگاه بینالمللی
(تکمیل و تجهیز: ۱۹۹۹ م) است. حلب همچنین
در مسیـر راهآهـن بغـداد ـ آنکارا (تـأسیس:
۱۹۱۹ م)، و راهآهن مشهور حجاز (افتتاح:
۱۹۰۸ م) قرار داشت. اکنون راهآهنْ حلب را به حماه، حمص و
دمشق مرتبط میسازد. راهآهن دیگری حلب را به بندر لاذقیه
(در جنوب غربی آن)، قامشلی (در شمال شرقی سوریه) و دَیر
الزور (در شرق سوریه) میپیوندد (بهنسی، همانجا؛ «رفت و
آمد ... [۷]»، npn.).
استان حلب (با مرکزیت شهر حلب)، یکی
از ۱۴ استان سوریه و پرجمعیتترین آنها با بیش
از ۷۰۵‘۹۲۸‘ ۳ تن (آمار
۲۰۱۲ م)، یعنی ۲۳٪ کـل جمعیت
سوریـه است و بـا ۵۰۰‘۱۸ کمـ۲، پنجمین
استان سوریه از لحاظ وسعت است که حدود ۱۰٪ کل مساحت کشور
را در بر میگیرد. بیشتر ساکنان این استان کردیزبان
هستند، اما زبانهای عربی، آشوری، ارمنی و ترکی نیز
در آنجا رایج است («فرهنگ»، نیز «حلب»، npn. ؛ برای موقعیت و
ویژگیهای جغرافیایی و طبیعی این
استان، نک : المعجم، ۳/ ۹۴- ۹۹؛ بهنسی،
۵۳-۵۴).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابن اعثم کوفی،
احمد، الفتوح، به کوشش علی شیری، بیروت،
۱۴۱۱ ق/ ۱۹۹۱ م؛ ابنایاس،
محمد، بدائع الزهور فی وقائع الدهور، به کوشش محمد مصطفى، قاهره،
۱۴۰۲-۱۴۰۴ ق/
۱۹۸۲-۱۹۸۴ م؛ ابن بطوطه، رحلة، بیروت،
دارصادر؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابنجبیر، محمد، رحلة، بیروت،
۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴ م؛ ابنحبیب،
حسن، المنتقى من درة الاسلاک، به کوشش عبدالجبار زکار، دمشق،
۱۴۲۰ ق/ ۱۹۹۹ م؛ ابن حجر عسقلانی،
احمد، انباء الغمر، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۹ ق/
۱۹۶۹ م؛ همو، لسان المیزان، حیدرآباد دکن،
۱۳۳۰- ۱۳۳۱ ق؛ ابنحنبلی،
محمد، در الحبب فی تاریخ اعیان حلب، به کوشش محمود محمد فاخوری
و یحیى زکریا عباره، دمشق،
۱۹۷۲-۱۹۷۴ م؛ همو، الزبد و الضرب
فی تاریخ حلب، به کوشش محمد تونجی، کویت،
۱۴۰۹ ق/ ۱۹۸۸ م؛ ابنحوقل، محمد،
صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، ۱۹۳۹ م؛ ابنخردادبه،
عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن،
۱۹۶۷ م؛ ابنخلکان، وفیات؛ ابندواداری،
ابوبکر، کنزالدرر، به کوشش اولریش هارمان، قاهره،
۱۳۹۱ ق/ ۱۹۷۱ م؛ ابنزنبل، احمد،
آخرة الممالیک، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره،
۱۹۹۸ م؛ ابنشاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات،
به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ ابنشاهین ظاهری، خلیل،
زبدة کشف الممالک، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت،
۱۴۳۲ ق/ ۲۰۱۱ م؛ ابنشحنه،
ابوالفضل محمد، تاریخ حلب، به کوشش کیکو اوتا، توکیو،
۱۹۹۰ م؛ ابنشداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به کوشش یحیى
زکریا عباره، دمشق، ۱۹۹۱ م؛ ابنصوفی، علی،
المجدی، به کوشش احمد مهدوی دامغانی، قم،
۱۴۰۹ ق؛ ابنصیرفی، علی، نزهة النفوس و
الابدان، به کوشش حسن حبشی، قاهره، ۱۹۷۱ م؛ ابنعبری،
غریغوریوس، تاریخ الزمان، ترجمۀ اسحاق ارمله،
بیروت، ۱۹۸۶ م؛ همو، تاریخ مختصر الدول، بیروت،
۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م؛ ابنعدیم،
عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت،
۱۹۸۸ م؛ همو، زبدة الحلب من تاریخ حلب، به کوشش سامی
دهان، دمشق، ۱۳۷۰-۱۳۸۷ ق/
۱۹۵۱- ۱۹۶۸ م؛ ابنعربشاه، احمد،
عجائب المقدور، به کوشش احمد فائز حمصی، بیروت،
۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۶ م؛ ابنعنبه، احمد،
عمدة الطالب، قم، ۱۴۱۷ ق/ ۱۹۹۶
م؛ ابنفرات، محمد، تاریخ، به کوشش قسطنطین زریق و نجلا عزالدین،
بیروت، ۱۹۳۸ م؛ ابنفوطی، عبدالرزاق، الحوادث
الجامعة، به کوشش بشار عواد معروف و عماد عبدالسلام رئوف، بیروت،
۱۹۹۷ م؛ ابنقلانسی، حمزه، تاریخ دمشق، به
کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۳ ق/
۱۹۸۳ م؛ ابنکثیر، البدایة؛ ابنوردی،
عمر، تاریخ، نجف، ۱۳۸۹ ق/
۱۹۶۹ م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، کتاب الروضتین، به
کوشش محمد حلمی احمد، قاهره،
۱۹۵۶-۱۹۶۲ م؛ ابوعلی مسکویه،
احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران،
۱۳۷۹ ش؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت،
دارالمعرفه؛ اخبار الدولة العباسیة، به کوشش عبدالعزیز دوری و
عبدالجبار مطلبی، بیروت، ۱۳۹۱ ق/
۱۹۷۱ م؛ اسدی، خیرالدین، احیاء
حلب و اسواقها، به کوشش عبدالفتاح رواس قلعهجی، دمشق،
۱۹۹۰ م؛ همو، موسوعة حلب المقارنة، به کوشش محمد کمال،
حلب، ۲۰۰۶ م؛ اصطخری، ابراهیم، المسالک و
الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷ م؛ امین،
حسن، دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، بیروت،
۱۴۲۳ ق/ ۲۰۰۲ م؛ امین،
محسن، اعیان الشیعة، به کوشش حسن امین، بیروت،
۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م؛ انطاکی،
سمیر، «صورة حلب لدی الرحالة و الزوار»، عادیات حلب، حلب،
۲۰۰۳ م، ج ۱۰؛ اولیویه، گیوم
آنتوان، سفرنامه، ترجمۀ محمد طاهرمیرزا، به کوشش غلامرضا ورهرام، تهران،
۱۳۷۱ ش؛ بدلیسی، شرفخان، شرفنامه، تهران،
۱۳۷۷ ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه،
لیدن، ۱۸۶۶ م؛ بوخه، آدولف، «حلب و علاقاتها مع
اروبا، ملاحظات و ذکریات»، عادیات حلب، حلب،
۱۹۷۶ م، ج ۲؛ بهنسی، عفیف، سوریة
التاریخ و الحضارة محافظتا حلب و ادلب، دمشق، ۲۰۰۱
م؛ بَیبرس منصوری، التحفة الملوکیة فی الدولة الترکیة،
به کوشش عبدالحمید صالح حمدان، قاهره، ۱۴۰۷ ق/
۱۹۸۷ م؛ تاجالعروس؛ تنوخی، عزالدین، «ابوالطیب
اللغوی الحلبی»، المجمع العلمی العربی، دمشق،
۱۳۷۳ ق/ ۱۹۵۴ م، شم
۲۹؛ جاسر، لمیاء، مدارس حلب الاثریة تاریخها و
عمارتها، حلب، ۱۴۲۱ ق/ ۲۰۰۰ م؛
جحا، فرید، «قلعة حلب»، عادیات حلب، حلب،
۱۹۷۶ م، ج ۲؛ حافظ ابرو، عبدالله، جغرافیا،
به کوشش صادق سجادی، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ همو، زبدةالتواریخ،
به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، ۱۳۸۰ ش؛
حسن، عزت، مقدمه بر الاضداد فی کلام العرب ابوطیب لغوی، دمشق،
۱۳۸۲ ق/ ۱۹۶۳ م؛ حکیـم،
دعد، «سلاطین بنی عثمـان فی ولایة حلب من خـلال الاوامـر
السلطانیة»، الحولیات الاثریة العربیة السوریة،
دمشق، ۱۹۸۱ م، ج ۳۱؛ حلاج، عمر عبدالعزیز،
«بیمارستانات الفترة المملوکیة»، عادیات حلب، حلب
۱۹۹۸ م، ج ۸- ۹؛ حلبی عرضی،
ابوالوفا، معادن الذهب، به کوشش عبدالله غزالی، کویت،
۱۹۸۷ م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده،
به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹
ش؛ حمزه، عادل عبدالحافظ، نیابة حلب فی عصر سلاطین الممالیک،
قاهره، ۲۰۰۰ م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ،
به کوشش مصطفى نجیب فواز و حکمت کشلی فواز، بیروت،
۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۵ م؛ دویدری،
انور، «البیمارستانات فی حلب»، عادیات حلب، حلب،
۱۹۷۵ م، ج ۱؛ دهّان، سامی، عبدالرحمان
الکواکبی، قاهره، ۱۹۶۴ م؛ دینوری،
احمد، الاخبار الطوال، بغداد، بیتا؛ ذهبی، محمد، تاریخ
الاسلام، حوادث سالهای ۳۵۱ تا ۷۰۰ ق،
به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۱۳ ق/
۱۹۹۳ م؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ،
به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، ۱۳۷۳ ش؛
رفاعی، محمود فیصل، حلب بین التاریخ و الهندسة، حلب،
۱۴۱۷ ق/ ۱۹۹۶ م؛ ریمون،
آندره، المدینة العربیة حلب فی العصر العثمانی (من القرن
السادس عشر الی القرن الثامن عشر)، ترجمۀ ملکه ابیض،
دمشق، ۲۰۰۷ م؛ زرکلی، اعلام؛ سبط ابن جوزی، یوسف،
مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ ق/
۱۹۵۱ م؛ سبط ابن عجمی، ابراهیم، کنوز الذهب فی
تاریخ حلب، به کوشش شوقی شعث و فالح بکور، حلب،
۱۴۱۷ ق/ ۱۹۹۶ م؛ سخاوی،
محمد، الضوء اللامع، قاهره، ۱۳۵۳ ق؛ سورمایان، آ.،
تاریخ حلب، ترجمۀ الکساندر کشیشیان، حلب، ۱۴۲۷ ق/
۲۰۰۶ م؛ شرفالدین علی یزدی،
ظفرنامه، به کوشش سعید میر محمد صادق و عبدالحسین نوایی،
تهران، ۱۳۸۷ ش؛ شیط، احسان، «الادارة فی
الفترة المملوکیة، حلب نموذجاً»، عادیات حلب، حلب،
۲۰۰۳ م، ج ۱۰؛ طباخ، محمد راغب، اعلام
النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، به کوشش محمد کمال، حلب،
۱۴۰۸ ق/ ۱۹۸۸ م؛ طبری، تاریخ؛
طوسی، محمد، الفهرست، به کوشش جواد قیومی، قم،
۱۴۱۷ ق؛ عثمان، نجوى، الهندسة الانشائیة فی
مساجد حلب، حلب، ۱۴۱۳ ق/ ۱۹۹۲ م؛
عریب بن سعد قرطبی، «صلة تاریخ الطبری»، همراه ج
۱۱ تاریخ طبری؛ عظیمی حلبی، محمد، تاریخ
حلب، به کوشش ابراهیم زعرور، دمشق، ۱۹۸۴ م؛ عینتابی،
محمد فؤاد و نجوى عثمان، حلب فی مئة عام (۱۸۵۰-۱۹۵۰)،
حلب، ۱۴۱۴ ق/ ۱۹۹۳ م؛ عینی،
محمود، عقدالجمان، به کوشش محمد محمد امین، قاهره،
۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۷ م؛ غزی،
کامل، نهر الذهب، به کوشش شوقی شعث و محمود فاخوری، حلب،
۱۴۱۲ ق/ ۱۹۹۱ م؛ فارس، محمد
کامل، الجامع الاموی الکبیر بحلب، تاریخه و معالمه الاثریة،
حلب، ۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۵ م؛ همو، «مآذن
حلب»، عادیات حلب، حلب، ۱۹۷۷ م، ج ۳؛ همو،
«محاریب حلب: طرزها الفنیة و العماریة»، همان،
۱۹۷۸- ۱۹۷۹ م، ج ۴ و
۵؛ فرانک، آیرین و دیوید براونستن، جادۀ ابریشم،
ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ قلعهجی،
عبدالفتاح روّاس، حلب القدیمة و الحدیثة، بیروت،
۱۴۰۹ ق/ ۱۹۸۹ م؛ قلقشندی،
احمد، صبح الاعشى، قاهره، ۱۳۶۳ ق/
۱۹۶۳ م؛ کردعلی، محمد، خطط الشام، بیروت،
۱۳۹۰ ق/ ۱۹۷۰ م؛ کنتارینی،
آ.، سفرنامه، ترجمۀ قدرت الله روشنی، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ کواکبی،
سعد زغلول، «الحمامات فی حلب عبرالتاریخ و الادب»، عادیات حلب،
حلب، ۱۹۷۵ م، ج ۱؛ همو، عبدالرحمان الکواکبی
السیرة الذاتیة، بیروت، ۱۹۹۸ م؛
کوستانتینی، وبرا، «علاقات البندقیة التجاریة مع حلب»،
ترجمۀ نبیل اللو، عادیات حلب، حلب، ۲۰۰۳
م، ج ۱۰؛ متولی، احمد، الفتح العثمانی للشام و مصر،
قاهره، ۱۴۱۴ ق/ ۱۹۹۵ م؛ متی،
ر. پ.، اقتصاد و سیاست خارجی عصر صفوی، ترجمۀ حسن
زندیه، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ مجاهد، زکی محمد،
الاعلام الشرقیة، بیروت، ۱۹۹۴ م؛ محبی
دمشقی، محمد امین، خلاصة الاثر، قاهره، ۱۲۸۴
ق؛ مرایاتی، پطرس و مهران میناسیان، «المصادر و المراجع
الارمنیة عن تاریخ مدینة حلب»، عادیات حلب، حلب،
۱۹۹۲ م، ج ۶ و ۷؛ مسعودی، علی،
مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵-
۱۹۷۹ م؛ المعجم الجغرافی، به کوشش مصطفى طلاس،
دمشق، ۱۹۹۲ م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم،
به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۶۷ م؛ مقریزی،
احمد، الخطط، به کوشش ایمن فؤاد سید، لندن،
۱۴۲۴ ق/ ۲۰۰۳ م؛ الموسوعة العربیة
العالمیة، ریاض، ۱۴۱۹ ق/
۱۹۹۹ م؛ موسوعة المدن العربیة و الاسلامیـة،
به کوشش یحیى شامی، بیروت، ۱۹۹۳
م؛ مولر وینر، ولفگانگ، القلاع، ایام الحروب الصلیبیة،
ترجمۀ محمد ولید جلاد، به کوشش سعید طیان، دمشق،
۱۹۸۲ م؛ نجاشی، احمد، رجال، به کوشش موسى شبیری
زنجانی، قم، ۱۴۰۷ ق؛ نظامالدین شامی،
ظفرنامه، به کوشش محمد احمدپناهی سمنانی، تهران،
۱۳۶۳ ش؛ نویری، احمد، نهایة الارب، به
کوشش سعید عاشور، مصر، ۱۹۸۵ م؛ وصاف، تاریخ،
بهکوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ ش؛
هروی، علی، الاشارات الى معرفة الزیارات، به کوشش ژ. سوردل تومین،
دمشق، ۱۹۵۳ م؛ همدانی، محمد، «تکملة تاریخ
الطبری»، همراه ج ۱۱ تاریخ طبری؛ یاقوت،
بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دارصادر؛ یونینی،
موسى، ذیل مرآة الزمان، به کوشش حمزه احمد عباس، ابوظبی،
۱۴۲۸ ق/ ۲۰۰۷ م؛ نیز:
«Aleppo», New
World Encyclopedia, www. newworldencyclopedia. org / entry / Aleppo (acc. Dec.
2, 2012); «Aleppo Getting There and Around», Lonely Planet Travel Information,
www. lonelyplanet. com / syria / aleppo / transport / getting-there-away (acc.
Dec. 2, 2012); «Ancient City of Aleppo», UNESCO, World Heritage Centre, http:/
/ whc.unesco.org/ en/ list/ 21 (acc. Dec. 2, 2012); EI2; Runciman, S., A
History of the Crusades, Cambridge, 1971; «Syria to Celebrate Aleppo as Capital
of Islamic Culture», Arabic News, www. arabicnews. com / ansub / Daily / Day /
050521 / 2005052105. htm (acc. Dec. 1, 2012); The Times Comprehensive Atlas of
the World, London, 2005; Turkiye diyanet vakfı İslâm
ansiklopedisi, Istanbul, 1997; «University of Aleppo», Twin, www.twin.itgo.com/
university.htm (acc. Dec. 2, 2012); The World Gazetteer,
www.world-gazetteer.com (acc. Dec. 2, 2012).