responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 683

حلبچه

نویسنده (ها) : اسماعیل شمس

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله

حَلَبْچه، شهر و شهرستانی واقع در استان سلیمانیه در اقلیم کردستان عراق. نام این شهر در متون تاریخی و جغرافیایی به جز حلبچه (رزم‌آرا، ۱۲۵-۱۳۳؛ صدیق، ۱۶؛ بانه‌ای، ۵۱؛ آمان، ۶۳)، به‌صورتهای حلبجه (رئوف، ۶۹)، اَلَبْجه (سنندجی، ۲۲۱؛ سنجابی، ۵۳۱-۵۳۴؛ بابانی، ۱۳۶؛ مجدی، ۱۴۰؛ جاف، ۱۸۲- ۱۸۵)، هَلَبْجه (موصلی، ۴۱۵؛ مینورسکی، بنچینه‌کانی ... ، ۱/ ۶۷) و هلوجه نیز (محمدسعید، ۱۴) آمده است.

 

سبب‌ نام‌گذاری

دربارۀ سبب نام‌گذاری این شهر اقوال مختلفی وجود دارد. برخی سبب نام‌گذاری این شهر به حلبچه را شباهت موقعیت جغرافیایی و بازرگانی آن به شهر حلب دانسته‌اند (صدیق، بانه‌ای، همانجاها) و برخی دیگر نام هلوجه را که در برخی از منابع به این شهر اطلاق شده است، برگرفته از نام هلوبگ، حاکم اردلان و فرمانروای منطقه (حک‌ ۱۰۰۹-۱۰۲۴ ق/ ۱۶۰۰-۱۶۱۵ م) یا به‌سبب وجود باغهای هلوژه (آلوچه) در اطراف شهر می‌دانند (صدیق، ۱۵). بعضی دیگر از محققان هم نام البجه را درواقع «البجا» به معنی جای الب‌ارسلان دانسته‌اند (همو، ۱۷). هرچند از نظر زبان‌شناسی نمی‌توان با قاطعیت سبب‌ نام‌گذاری حلبچه را مشخص کرد (همو، ۱۵)، ولی ظاهراً شکل اصلی نام شهر، البجه بوده است (همو، ۱۸- ۱۹)؛ زیرا نه فقط در نوشته‌های مورخانِ کرد عصر قاجار مانند عبدالقادر بابانی نویسندۀ سیر الاکراد (تألیف: ۱۲۸۵ ق/ ۱۸۶۸ م) و شکرالله سنندجی نویسندۀ تحفۀ ناصری (تألیف: ۱۳۱۹ ق/ ۱۹۰۱ م) (بابانی، سنندجی، همانجاها)، همچنین رجال مشهوری مانند عبدالمجید مجدی کردستانی ملک‌الکلام و علی‌اکبر سنجابی (سردار مقتدر) که به ترتیب در ۱۳۰۵ ق/ ۱۸۸۸ م و ۱۳۳۶ ق/ ۱۹۱۸ م از این شهر بازدید کرده‌اند (نک‌ ‌: مجدی، سنجابی، همانجاها)، از آن با نام البجه یاد کرده‌اند، بلکه در اسناد اداری و رسمی عثمانی و نخستین روزنامه‌های کردی سدۀ ۲۰ م نیز همین نام به کار رفته است (صدیق، همانجا؛ محمدسعید، ۳۵). وجود شهر قزلجه (جای قزل، سردار سلجوقی) در نزدیک البجه هم می‌تواند از دیگر دلایل درستی این نام باشد (صدیق، همانجا).

از نظر تاریخی، ناحیۀ حلبچه با داشتن کوهستان، دشت و رودخانه، نیز قابلیت کشاورزی و دامداری، از بهترین مناطق برای زیستگاه ترکان سلجوقی که به این نوع زندگی عادت داشتند، بوده است؛ شواهد تاریخی نشان می‌دهد که آنان در دشت شهرزور و اطراف حلبچه اقامت گزیده بوده‌اند (نقشبندی، ‌حسام‌الدین، ۳۵۸-۳۶۳). امروزه مردم محلی حلبچه به این شهر هَلَبْجه می‌گویند. در زبان کردی، تبدیل الف به ها امری معمول است و مواردی از این نوع (مثل ۷ اورامان = هورامان) هم رایج بوده است (صدیق، ۱۹). اینکه در نوشته‌های معاصر فارسی، چگونه نام کهن البجه (هلبجه) جای خود را به حلبچه داده، پرسشی است که هنوز نمی‌توان پاسخ روشنی به آن داد.

 

وضع جغرافیایی

حلبچه در شمال‌ شرقی عراق، در °۴۵ و ´۵۹ طول شرقی، و °۳۵ و ´۱۰ عرض شمالی («اطلس [۱]… »، نمایه، 68)، در ۸۰کیلومتری جنوب شرقی سلیمانیه (صدیق، ۱۱) و در ۲۵ کیلومتری مرز ایران و عراق واقع است (محمودزاده، ۲۱). این شهر از شرق به شهرستان پاوه در استان کرمانشاه، از جنوب به رودخانۀ سیروان، از غرب به دریاچۀ دربندیخان، و از شمال به خُرمال در استان سلیمانیه محدود است ( فرهنگ ... ، نقشۀ شم‌ ۳۰؛ ولدبیگی، ۷). ارتفاع حلبچه از سطح دریا ۷۳۶ متر، و میزان بارندگی سالانۀ آن ۷۵۰ میلی‌متر است (محمدسعید، ۱۳). حلبچه در منتهاالیه جنوب‌ شرقی دشت حاصلخیز شهرزور و در بلندترین منطقۀ آن واقع است و ۴ طرف آن را کوههای بلند هورامان (اورامان)، شنروی و بالامبو فراگرفته‌اند (ولدبیگی، محمودزاده، صدیق، همانجاها؛ ادمندز، ۶۳). رودخانۀ سیروان از نوار مرزی ایران و عراق وارد جنوب حلبچه می‌شود و دریاچۀ دربندیخان هم در غرب این شهر جای دارد ( فرهنگ، همانجا). آب‌وهوای حلبچه در زمستان سرد و بارانی، و در تابستان گرم و خشک است (صدیق، همانجا).

 

شهرستان حلبچه

حلبچه در تقسیمات اداری عهد سلجوقیان و پس از آن، تابع ناحیۀ گُلعنبر (خرمال) بود (عزاوی، ۷۲؛ صدیق، ۵۱؛ نقشبندی، حسام‌الدین، ۱۱۵)، اما در فاصلۀ سالهای ۱۲۸۶-۱۲۸۹ ق/ ۱۸۶۹-۱۸۷۲ م، توسط دولت عثمانی به قضا (شهرستان) بدل شد و محمد پاشای جاف به حکومت آن منصوب گردید (صدیق، ۵۴). در آن زمان، محدودۀ اداری این شهرستان از خانقین تا پنجوین بود و شهر پنجوین و منطقۀ مشهور برزنجه را هم در بر می‌گرفت (همو، ۷) و شامل ۴ ناحیۀ مرکزی، خُرمال، پنجوین و وارماوا بود (عزاوی، ۷۲-۸۴)؛ پنجوین گاهی در محدودۀ حلبچه و گاهی جدا از آن بود (خصباک، العراق ... ، ۱۵۸). پس از سقوط حکومت عثمانی و تشکیل دولت عراق، این تقسیم‌بندی همچنان باقی ماند (ادمندز، ۱۵۰)، اما بعدها ناحیۀ شهرزور هم بر آن اضافه شد و حلبچه به شهرستانی متشکل از ۵ ناحیه با مساحت ۱۵۳‘ ۳ کمـ۲ بدل شد (خصباک، الاکراد، ۱۱۹-۱۲۲). قلمرو این شهرستان در ۱۳۹۷ ق/ ۱۹۷۷ م دوباره تغییر کرد و شامل نواحی مرکزی، سیروان، خرمال، بیاره و شهرزور (سید صادق) گردید (غفور، ۲۷). شهرستان حلبچه در ۱۹۲۲ م/ ۱۳۰۱ ش، ۵۰۰‘۷۱ تن (ادمندز، همانجا، نیز ۱۶۸)، در۱۹۵۷ م/ ۱۳۳۶ ش، ۵۵۰‘ ۷۴ تن (خصباک، همان، ۱۲۲) و در ۱۹۷۷ م/ ۱۳۵۶ ش، ۹۳۹‘ ۹۱ تن جمعیت داشته است (غفور، همانجا). جمعیت شهر حلبچه نیز در ۱۹۲۲ م/ ۱۳۰۱ ش، ۰۰۰‘ ۲۳ تن (ادمندز، ۱۵۰)، در ۱۳۳۶ ش، ۱۵۸‘۱۶ تن و در ۱۹۷۷ م/ ۱۳۵۶ ش، ۴۱۱‘ ۲۲ تن بوده است (غفور، همانجا).

 

اقتصاد حلبچه

اقتصاد این منطقه از دیرباز بر پایۀ کشاورزی، باغداری و دامداری استوار بوده است (صدیق، ۴۳-۴۵؛ محمودزاده، همانجا؛ فتاح، ۱/ ۲۰۹). محصولات عمدۀ آنجا شامل گندم، جو، توتون، انار، گردو، توت و انجیر بود (صدیق، ۴۵؛ فتاح، همانجا). افزون بر آن، بخشی از درآمد مردم ازطریق زنبورداری و صنایع دستی تأمین می‌شد (صدیق، همانجا). اما مهم‌ترین ویژگی اقتصادی حلبچه که آن را از شهرهای هم‌جوارش متمایز می‌ساخت، اهمیت بازرگانی آن بود؛ حلبچه شاه‌راه و مرکز تجارتی ایران و عراق (فتاح، ۱/ ۲۰۵) و محل دادوستد کالا به‌شمار می‌رفت (ادمندز، ۶۳) و کاروانهای بازرگانی از راه این شهر رفت‌وآمد می‌کردند (همو، ۲۷). راههای تجارتی ایران از طریق راه سنندج ـ مریوان و کرمانشاه ـ پاوه به حلبچه منتهی می‌شدند و در آنجا از راههای حلبچه ـ خانقین و حلبچه ـ سلیمانیه ـ کرکوک به بغداد می‌رسیدند (صدیق، ۴۷؛ ادمندز، ۲۶-۲۷).

گسترش نقش بازرگانی حلبچه از یک‌سو نتیجۀ اقامت بازرگانان یهودی در این شهر و از سوی دیگر به‌سبب ایجاد بازار‌ها و کاروان‌سراهایی بزرگ در آن به‌ویژه در دورۀ حکومت عادله خاتون (۱۳۲۷-۱۳۴۳ ق/ ۱۹۰۹-۱۹۲۴ م) بود (ریشان، 70؛ صدیق، ۴۹-۵۰). گذشته از آن، نقش خارجیانی مانند مجرسون را ــ که در ۱۳۲۷ ق/ ۱۹۰۹ م در جامۀ یک بازرگان شیرازی وارد خانۀ عادله خانم شد ــ در شناساندن اهمیت موقعیت بازرگانی شهر به بریتانیا نباید نادیده گرفت (نک‌ : همو، ۴۷).

 

ویژگیهای فرهنگی

براساس سرشماری ۱۹۷۷ م/ ۱۳۵۶ ش، ۷۲/ ۹۴٪ مردم حلبچه کرد، ۷/ ۴٪ عرب، و ۹٪ ترکمان بودند و ایل جاف، بزرگ‌ترین ایل کرد ساکن حلبچه، ¾ جمعیت شهر را تشکیل می‌داد (ادموندز، ۶۳؛ محمدسعید، ۱۵؛ محمود، ۱۰۲). پس از جافها، اورامیها، دیگر قبیلۀ کرد ساکن حلبچه بودند که نقش مهمی در سیاست آن شهر داشتند (ادمندز، ۱۶۲؛ صدیق، ۴۱-۴۲).

دین بیشتر مردم حلبچه اسلام، و مذهب آنان سنی شافعی است (محمدسعید، ۱۶). افزون بر آن، شماری از پیروان آیین اهل حق (کاکائیه) که اصل آنان از روستاهای اطراف شهر مانند هاوار است، در حلبچه زندگی می‌کنند (صدیق، ۴۳). مهم‌ترین ویژگی دینی حلبچه اقامت گروه بسیاری از یهودیان در آن بود که در گذشته دومین گروه جمعیتی این شهر را تشکیل می‌دادند (محمدسعید، ۱۵، ۱۶؛ صدیق، ۲۸، ۴۰)؛ یکی از ۴ محلۀ اصلی شهر، محلۀ یهودیان بود. آنان مدرسه، پرستشگاه و گورستان مخصوص خود را داشتند (محمدسعید، ۱۷- ۱۸) و بیشترشان به بازرگانی می‌پرداختند (صدیق، ۴۱). از ۱۹۴۸ م/ ۱۳۲۷ ش، یهودیان به‌تدریج حلبچه را ترک، و به اسرائیل مهاجرت کردند. در ۱۳۳۷ ش/ ۱۹۵۸ م شهر کاملاً از یهودیان خالی شد و پرستشگاه آنان هم به مسجد بدل گردید (محمدسعید، ۱۷). افزون بر یهودیان، چندین خانوادۀ مسیحی هم در حلبچه زندگی می‌کردند (مینورسکی، بنچینه‌کانی، ۱/ ۱۲۶).

در گذشته، حلبچه از نظر فرهنگی پا‌به‌پای سلیمانیه پیش می‌رفت و یکی از مراکز اصلی فرهنگ و ادب کردی بود (رشید، ۶۲). این شهر خاستگاه دهها شاعر بلندآوازۀ کرد، مانند عبدالرحیم مولوی (ز ۱۳۰۰ ق/ ۱۸۸۳ م)، طاهر بیگ جاف (ز ۱۳۳۵ ق/ ۱۹۱۷ م)، احمد مختار جاف (ز ۱۳۵۴ ق/ ۱۹۳۵ م) و عبدالله گوران (ز ۱۳۸۲ ق/ ۱۹۶۲ م)، مشهور به پدر شعر نو کردی بود (مولودی، ۱۱؛ نقشبندی، عفان، ۹۵، ۱۰۹-۱۱۱؛ محمد، شاکار، ۱۱۹-۱۲۰؛ شادی، ۱۲۳؛ آمدیان، ۲۹-۳۰؛ برای آگاهی از دهها شاعر و نویسندۀ بزرگ حلبچه‌ای، نک‌ ‌: ملاصالح، هه‌له‌بجه ... ، ۲/ ۷-۲۵۵).

حلبچه از مراکز اصلی آموزش علوم دینی و تصوف در کردستان بود. از جملۀ علما و عارفان این شهر می‌توان به مولانا خالد نقشبندی (ز ۱۲۴۱ ق/ ۱۸۲۶ م)، مؤسس طریقت نقشبندیه در کردستان و شیخ عبدالله خرپانی اشاره کرد (وائلی، ۶۰؛ نقشبندی، عفان، ۹۵؛ رئوف، ۶۹-۷۰). همچنین حلبچه مرکز اقامت گروهی از سادات بود که نسب خود را به پیر فدر شاهو می‌رساندند؛ این پیر موقعیتی همانند خضر در میان مردم محل دارد (ادمندز، ۹۰).

در دوران معاصر، حلبچه یکی از پایگاههای اصلی روشن‌فکری کردی بوده است (مولودی، همانجا). نخستین مدرسۀ جدید این شهر نیز در ۱۳۳۷ ق/ ۱۹۱۹ م تأسیس شد (محمدسعید، ۲۱). در منابع، از تسامح فرهنگی و آزادیهای اجتماعی موجود در حلبچه بارها یاد شده است (فتاح، ۱/ ۲۰۵). نقش فرهنگی حلبچه در سالهای اخیر بسیار بیشتر از گذشته بوده است (تحقیقات ... ).

 

پیشینۀ تاریخی

حلبچه تاریخی بسیار کهن دارد. آثار باقی‌مانده از بکراوه در ۵ کیلومتری شمال غربی این شهر و چند تپۀ اطراف آن، از زیست انسانهای اولیه در دورۀ پیش از تاریخ در این منطقه حکایت دارد (مظلوم، ۷۵؛ حسینی، ۱۴۱-۱۴۲). در دورانهای تاریخی هم آثار بسیاری از سومریان در هزارۀ ۵ ق‌م، در این شهر پیدا شده است (صدیق، ۲۱). در هزارۀ ۳ ق‌م، یکی از حاکمان سومری به شهر کارخار (خارخار هزارۀ ۱ ق‌م) که محل آن را نزدیک حلبچۀ امروزی در منطقۀ کلار دانسته‌اند، حمله برد (قره‌داغی، ۳/ ۷۴؛ محمدسعید، ۱۳). همچنین چند تن از پادشاهان آشور بـه شهرهایی مانند امّـالی و دور ـ آشور که در نزدیکی حلبچۀ امروزی و شمال و شرق شهرزور قرار داشتند، حمله، و در لوحه‌هایشان از این جنگها یاد کرده‌اند (حنون، ۳۱۹، ۳۳۴؛ رشید یاسمی، ۲۷). تاریخ حلبچه در دورۀ اسلامی هم با تاریخ شهرزور پیوند نزدیک دارد.

در دورۀ حکومت سلجوقیان و سپس عثمانیها حلبچه در حوزۀ اداری گلعنبر بود (عزاوی، ۷۲)؛ این وضعیت تا دوران حکومت محلی بابان در سلیمانیه ادامه یافت (صدیق، ۵۱). تاریخ جدید حلبچه به طور مشخص از سدۀ ۱۱ ق/ ۱۷ م آغاز می‌شود. در ۱۰۱۱ ق/ ۱۶۰۲ م، حلبچه مرکز حکومت بکربیگ بابان بود. پس از آنکه بابانها مرکز حکومت خود را به سلیمانیه انتقال دادند، شماری از خانواده‌های جاف وارد حلبچه شدند (صدیق، ۲۷، حاشیۀ ۱). چهرۀ برجستۀ آنان فردی به نام محمد چاووش بود که او را بنیان‌گذار حلبچۀ جدید خوانده‌اند (همو، ۲۶).

براساس معاهدۀ زهاب که در ۱۰۴۹ ق/ ۱۶۳۹ م میان ایران و عثمانی منعقد شد، شماری از عشایر جاف به کردستان عثمانی انتقال یافتند و در اطراف حلبچه اسکان داده شدند (توفیق، ۵۲؛ وائلی، همانجا؛ جاف، ۱۶۸). نخستین حاکم جاف حلبچه ظاهربیگ و پس از او پسرش قادربیگ بود. قادربیگ در ۱۲۰۰ ق/ ۱۷۸۶ م فوت کرد و کیخسروبیگ جانشین او شد (همو، ۱۴۸-۱۵۷) که ریچ در سفرش به حلبچه در ۱۲۳۵ ق/ ۱۸۲۰ م از او نام برده است (ص ۱۳۱-۱۳۲).

شهرت حلبچه و توسعۀ قدرت جافها در آن، از ۱۲۴۸ ق/ ۱۸۳۲ م آغاز شد که محمد پاشا، رئیس عموم عشایر جاف، به حکومت حلبچه منصوب شد (جاف، ۱۶۴). این دوره، با تضعیف دولتهای محلی اردلان و بابان و تلاش دولت عثمانی برای گسترش اقتدار دولت مرکزی در کردستان، هم‌زمان بود. عثمانیها در چارچوب این استراتژی، مرکزیت سیاسی منطقه را از گلعنبر به حلبچه انتقال دادند (صدیق، ۵۲-۵۴). پس از چندی محمد پاشا به‌سبب اختلاف با عثمانی، از حکومت برکنار شد و به ایران آمد. ناصرالدین شاه با داشتن آگاهی از قدرت عشایر جاف، از او استقبال کرد (‌شریف، ۹۲)؛ ولی اقامت وی در ایران ۳ سال بیشتر طول نکشید و او به حوزۀ اقتدار خود در حلبچه برگشت تا اینکه در ۱۲۹۹ ق/ ۱۸۸۲ م کشته شد (صدیق، ۵۲-۵۹؛ جاف، ۱۸۶).

سلطان عبدالحمید پس‌ از او محمود پاشا، پسر محمد پاشا را حاکم حلبچه کرد و به او القاب پاشا، میرمیران و بیگلربیگی بخشید، ولی او هم به‌سبب حمایت از شیخ عبدالله نهری و مشارکت‌ نکردن در کشتار ارامنه، مورد غضب سلطان قرار گرفت و در ۱۳۰۷ ق/ ۱۸۹۰ م از قدرت کنار گذاشته شد (صدیق، ۵۹-۶۳؛ جاف، ۱۸۶-۱۸۷). جانشین او، عثمان پاشا، به‌سبب علاقۀ بسیار به سفر، نقش چندانی در ادارۀ امور نداشت و حاکم واقعی حلبچه همسرش عادله خاتون بود (محمدسعید، ۳۱؛ صدیق، ۶۶-۶۹؛ ادمندز، ۶۳). او تحت‌تأثیر همسرش نقش مهمی در کنارگذاشتن زندگی ایلیاتی توسط جافها و تبدیل حلبچه به شهری بزرگ ایفا کرد (مصطفى رسول، ۱۶؛ صدیق، همانجا).

عادله خانم (۱۲۷۵-۱۳۴۲ ق/ ۱۸۵۹-۱۹۲۴ م) در خانواده‌ای اردلان‌ تبار در سنندج به دنیا آمد (همو، ۷۵-۷۶؛ بروینسن، ۷۸)، اما به‌سبب انتقال کار اداری پدرش به تهران، تحصیلات مقدماتی خود را در این شهر سپری کرد (همانجا؛ ریشان، 70) و در ۱۳۱۳ ق/ ۱۸۹۵ م، با عثمان پاشا، حاکم حلبچه و رئیس ایل جاف ازدواج کرد و در حلبچه مستقر گردید (صدیق، ۷۶). عادله خانم از چند جهت، تحولات مهمی در شهر حلبچه ایجاد کرد. او نخست با توجه به نوع زندگی در سنندج، مرکز حکومت اردلان، سعی کرد که نمونه‌ای از این شهر و دربار آن را در حلبچه ایجاد کند؛ وی در حلبچه بازار، کاروان‌سرا، مسجد، مدرسه، دادگاه، زندان و چند کاخ ساخت. به همت او حلبچه از هر نظر آباد، و به سنندج دیگری بدل شد (همو، ۶۹-۷۰؛ بروینسن، همانجا).

افزون بر آن، عادله خانم فرهنگ و تمدن ایرانی را در حلبچه گسترش داد: معمار کاخهای او و تمام خدمتکارانش ایرانی بودند؛ همچنین وی مکاتبات اداری و اقتصادی خود را به زبان فارسی انجام می‌داد و کاتب دیوانش، عبدالله‌بیگ به «کاتب فارسی» اشتهار داشت (صدیق، ۷۴، ۷۸)؛ نیز ترتیب خانه و سفرۀ او مانند بزرگان ایرانی بود (سنجابی، ۵۴۲). فرزندان او، طاهربیگ و احمد مختار، شاعر بودند و به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی دل‌بستگی داشتند. آنها اشعار بسیاری به فارسی، یا با اقتباس از شعرای فارسی‌زبان سروده‌اند (صدیق، ۷۱؛ مصطفى رسول، ۸-۱۰). عادله خانم به ترکهای عثمانی اجازۀ مداخله در قلمرو حلبچه را نمی‌داد و به نزدیکی با ایران تمایل داشت (جباری، ۱۷۰؛ صدیق، همانجا). به همین سبب، عثمانیها او را عامل نفوذ ایران در کردستان می‌دانستند و تلاش فراوانی برای از میان برداشتن او کردند (بابان، ۴۶۱؛ بروینسن، همانجا؛ صدیق، ۷۲).

 

برخی از خاور‌شناسان مشهور جهان مانند مینورسکی، مجرسون و ادمندز با عادله‌خانم دیدار داشتـه، و در نوشتـه‌های خـود از کارهـای او یـاد کرده‌اند (نک‌ : مینورسکی، کردها ... ، ۱۰۱- ۱۰۲؛ ادمندز، ۱۶۰، ۱۶۸). خود او هم بارها با روزنامه‌نگاران و سیاحان خارجی ملاقات کرد و به آنان اجازه داد که از او عکس بگیرند و در روزنامه‌ها و کتابهایشان چاپ کنند (بروینسن، همانجا). عادله ‌خانم در جنگ جهانی اول که احساسات عمومی کردها به پیروی از شیخ محمود برزنجی متمایل به عثمانی بود، رویه‌ای متفاوت برگزید و از بریتانیا حمایت کرد (محمدسعید، ۲۶، ۳۱؛ صدیق، ۹۸-۱۰۵). بریتانیا هم که می‌توانست با در اختیار داشتن حلبچه، هم‌زمان تحولات ایران و عراق را زیر نظر داشته باشد، از سیاست او استقبال کرد و به پاس خدمتهایش به این «ملکۀ بی‌تاج‌و‌تخت»، لقب «خان‌بهادر» داد (ادمندز، ۶۳؛ محمدسعید، همانجا).

پس از انقراض حکومت عثمانی و تسلط انگلیس بر عراق، و متعاقب آن تشکیل کشور پادشاهی در این سرزمین در ۱۹۲۱ م/ ۱۳۰۰ ش، عادله خانم و فرزندانش با وضعیت جدید همراه شدند (صدیق، ۱۳۳- ۱۳۸). احمدبیگ، فرزند او، از سوی دولت مورد حمایت انگلیس در عراق، قائم‌مقام حلبچه شد، ولی قدرت اصلی همچنان در دست عادله خانم بود (ادمندز، ۱۶۸-۱۷۰؛ صدیق، ۱۱۰-۱۱۱). پس از مرگ عادله‌ خانم در ۱۹۲۴ م/ ۱۳۰۳ ش، ادارۀ حلبچه همچنان در اختیار خانوادۀ جاف باقی ماند (محمدسعید، ۳۶-۳۷) و احمدبیگ هم به‌عنوان نمایندۀ سلیمانیه، در دورۀ اول مجلس عراق (۱۳۴۴-۱۳۴۷ ق/ ۱۹۲۵- ۱۹۲۸ م) انتخاب شد (صدیق، ۱۳۸).

در دورۀ حاکمیت حزب بعث در عراق، حلبچه یکی از کانونهای مخالف با این دولت بود و هستۀ نخستین بسیاری از جریانهای روشن‌فکری کردی و حرکتهای اسلامی کردستان عراق، در این شهر شکل گرفت (کانتر، 112؛ سیویلی، ۱۵-۳۲؛ مولودی، ۱۱). به همین سبب صدام حسین، رئیس‌جمهور وقت عراق، همواره از مردم این شهر کینه به دل داشت و منتظر فرصتی برای انتقام از آنها بود (ویس محمد، ۸). در اردیبهشت (رمضان) ۱۳۶۶ ش/ ۱۹۸۷ م که مردم حلبچه به دعوت احزاب اسلامی و ملی کرد، در یک راه‌پیمایی اعتراضی برضد حاکمیت حزب بعث شرکت کرده بودند، از زمین و هوا از سوی ارتش عراق به آنان حمله شد و درنتیجه دهها تن کشته و زخمی، و هزاران نفر هم آواره شدند (محمودزاده، ۲۷؛ ولدبیگی، ۱۹). صدام حسین امیدوار بود که این اقدام باعث آرام‌شدن مردم حلبچه شود، اما چنین اتفاقی نیفتاد؛ در ۲۵ اسفند همان سال که شهر حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰ به تصرف ارتش ایران و نیروهای کرد عراقی درآمد، مردم شهر مقاومتی از خود نشان ندادند و به استقبال آنان رفتند (محمودزاده، ۱۱-۱۲؛ ولدبیگی، ۹؛ مولودی، ۱۲؛ گانتر، همانجا). یک روز پس از آن، صدام حسین فرمان داد تا با بمبهای شیمیایی و میکربی که حاوی گاز خردل و سیانور بود، به حلبچه حمله کنند (دوسکی، ۱۴۴؛ درودیان، ۲۳۹؛ هورامانی، ۹). این اقدام ضدانسانی صدام حسین که نقطۀ اوج سیاست نسل‌کشی و پاک‌سازی نژادی کردها در عراق بود («زنان [۱]... »، 103؛ ‌علی، 165؛ عزیز، 78, 130)، باعث کشتار بیش از ۰۰۰‘ ۵ تن، زخمی‌شدن ۰۰۰‘ ۱۰ تن و آواره‌شدن ۰۰۰‘۷۰ تن شد (ولدبیگی، دوسکی، همانجاها؛ ویس‌ محمد، ۹).

به‌دنبال این حادثه، آوارگان حلبچه در اردوگاههای متعددی که در ایران، به‌ویژه در استان کرمانشاه و حتى مناطقی دورتر مانند کرمان ایجاد شده بود، اسکان یافتند (همو، ۶۶، ۷۰-۷۵). مجروحان این حادثه نیز در بیمارستانهای پاوه، کرمانشاه و تهران بستری، و عده‌ای هم ازطریق ایران به کشورهای اروپایی ازجمله نروژ فرستاده شدند (همو، ۵۱-۵۴، ۶۷-۶۹). بسیاری از این افراد را هم که در بیمارستانهای تهران فوت شدند، در قطعه‌ای ویژه با نام «شهدای حلبچه»، در گورستان بهشت زهرا به خاک سپردند (همو، ۷۶-۷۷، نیز برای مطالعۀ جزئیات فاجعۀ حلبچه و پیامدهای تلخ و ناگوار آن برای بازماندگان حادثـه و حتـى نسل دوم آنهـا پس از ۲۴ سال، نک‌ : جم‌ ‌).

بمباران شیمیایی حلبچه توجه جامعۀ جهانی را به مسئلۀ کردهای عراقی برانگیخت و باعث رشد آگاهی ملی در میان آنان شد (عزیز، 79؛ گانتر، 112-113؛ مولودی، ۱۴). همچنین این حادثه ادبیات خاص خود را به وجود آورد و دهها کتاب شعر و داستان دربارۀ آن نوشته شد (نک‌ : ملاصالح، شیوه‌نی ... ، جم‌ ؛ حبیب‌الله، جم‌ ؛ ولدبیگی، جم‌ ‌(. پس از بمباران شیمیایی حلبچه، صدام حسین منکر اقدام به این کار شد، ولی حقیقت عیان‌تر از آن بود که با انکار پنهان شود (دوسکی، همانجا). سازمان ملل هم هیئتی تحقیقی به حلبچه فرستاد، اما شرایط سیاسی مانع از آن شد که گزارش دقیقی از این فاجعه ارائه شود (مولودی، ۱۲)؛ حتى دولت آمریکا تا ۱۴ سال بعد رسماً از اعتراف به جنایت صدام حسین برضد مردم حلبچه خودداری کرد (هایرو، ۴۵). سرانجام پس از سقوط رژیم صدام حسین، دادگاه رسیدگی به بیماران شیمیایی حلبچه تشکیل شد و قربانیان آن در دادگاه برضد بانیان و عاملان آن فاجعه شهادت دادند و در نتیجه، علی حسن مجید، فرمانده اصلی عملیات و دیگر مجرمان همدست او به اعدام محکوم شدند (ویس محمد، ۱۹۰-۱۹۴).

 

مآخذ

آمان، محمد فرج احمد، «هه له بجه و چملیک له میژووی ئیداریی و کومه لایه‌تی»، هه له بجه و تیشکیک له سه ر بنه ماله کانی سیف‌الدین محمد نانوا، به کوشش عبدالقادر شادی، حلبچه، ۲۰۱۰ م؛ آمدیان، فخرالدین، لـه شاخه وه تا شار (شیعری نویی کوردی)، سلیمانیه، ۱۳۸۷ ش؛ ادمندز، سیسیل جان، کردها، ترکها، عربها، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ بابان، نزار، کردستان، جنة الله و جحیم الامة، به‌کوشش خضر ابوالعینین، بیروت، ۲۰۱۰ م؛ بابانی، عبدالقادر، سیر الاکراد، به‌کوشش محمدرئوف توکلی، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ بانه‌ای، محمدسعید، «باسیکی هه له بجه به‌ر له سه‌ده یه‌ک» (نک‌ : هم‌ ، آمان)؛ بروینسن، م. وان، «نظام الامومة فی کوردستان»، ترجمۀ سعاد ابراهیم، گولان العربی، ۱۹۹۹ م، س ۳، شم‌ ۳۶؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ توفیق، زرار صدیق، القبائل و الزعامات القبیلة الکردیة فی العصر الوسیط، اربیل، ۲۰۰۷ م؛ جاف، کریم‌بیگ، ته‌ئریخی‌جاف، به‌کوشش حسن‌جاف، بغداد، ۱۴۱۶ ق/ ۱۹۹۵ م؛ جباری، سمکو، کوی به‌رهه‌مه کوردییه‌کانی (جه‌باری‌جه‌باری) ی شه‌هیدو نووسه‌ر، سلیمانیه، ۲۰۰۴ م؛ حنون، نائل، مدن قدیمة و مواقع اثریة، دمشق، ۲۰۰۹ م؛ حبیب الله، جمال، ناله‌ی هه‌له‌بجه‌، سنندج، ۱۳۶۹ ش؛ حسینی، محمدباقر، «حفریات تل بکراوه»، سومر، بغداد، ۱۳۸۲ ق/ ۱۹۶۲ م، ج (۱ و ۲) ۱۸؛ خصباک، شاکر، الاکراد (دراسة جغرافیة اثنو غرافیة)، بغداد، ۱۹۷۲ م؛ همو، العراق‌ الشمالی (دراسة لنواحیه الطبیعة و البشریة)، بغداد، ۱۹۷۳ م؛ درودیان، محمد، شلمچه تا حلبچه، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ دوسکی، علی نبی صالح، عملیات الانفال فی کردستان العراق، اربیل، ۲۰۰۶ م؛ رزم‌آرا، علی، عملیات اورامان، به‌کوشش کامبیز رزم‌آرا و کاوه بیات، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ رشید، دانا، «هه‌له‌بجه، شاریکی زیندوو بووه (دیمانه یه‌ک‌لا‌گه‌ل حه کیمی مه‌لا سالحدا)»، هه‌له‌بجه‌ مه‌مله‌که‌تی‌ژیان، به‌کوشش خبات عبدالله، سلیمانیه، ۲۰۱۰ م؛ رشیدیاسمی، غلامرضا، کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او، تهران، ابن‌سینا؛ ریچ، گ. ج.، گه‌شتی ریچ بو کوردستان ۱۸۲۰، ترجمۀ محمد محمد باقی، تبریز، ۱۳۷۱ ش؛ رئوف، عماد عبدالسلام، مراکز ثقافیة مغمورة فی کردستان، اربیل، ۲۰۰۸ م؛ سنجابی، علی‌اکبر، ایل سنجابی و مجاهدات ملی ایران، به‌کوشش کریم سنجابی، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ سنندجی، شکرالله، تحفۀ ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان، به‌کوشش حشمت‌الله طیبی، تهران،۱۳۶۶ ش؛ سیویلی، ادریس، «النشأة و التطور: التیارات الاسلامیة فی کردستان العراق»، ترجمۀ خالد میرطاهایی، الحرکة الاسلامیة فی کردستان، دبی، ۲۰۱۱ م؛ شادی، عبدالقادر، «شاعیری جوانه مه‌رگ و گه‌وره‌ی کـورد (ئه‌حمه د موختار بـه‌گی جاف <۱۸۹۷-۱۹۳۵>)» (نک‌ : هم‌ ‌، رشید)؛ شریف، عمرعلی، «صفحات من تاریخ الجاف فی کوردستان العراق»، گولان العربی، ۲۰۰۱ م، س ۶، شم‌ ۶۶؛ صدیق، عادل، هه‌له‌بجه، سلیمانیه، ۲۰۰۸ م؛ عزاوی، عباس، شهرزور السلیمانیة (اللواء و المدینة)، به‌کوشش محمدعلی قره‌داغی، بغداد، ۱۴۲۰ ق/ ۲۰۰۰ م؛ غفور، عبدالله، ئه‌تنو ـ دیموگرافیای با شووری کوردستان، اربیل، ۲۰۰۶ م؛ فتاح، شاکر، ئاوینه ی ژینم، اربیل، ۲۰۰۳ م؛ فرهنگ جغرافیایی آبادیهای استان کرمانشاه، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ قره‌داغی، فاضل، میژووی دیرینی کوردستان، سلیمانیه، ۱۴۲۸ ق/ ۲۰۰۷ م؛ مجدی کردستانی، عبدالمجید، سفرنامه، به‌کوشش محمدطاهر و سیدزاده هاشمی، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ محمد، شاکار، «لـه‌ستـایشی پیـری شاعیـرانی هه‌لـه‌بجه (تایه‌ریه‌گی جافـدا)» (نک‌ : هم‌ ، رشید)؛ محمدسعید، سلام عبدالقادر، «هه‌له‌بجه (خه رمانیه یه‌کی میژوویی)» (نک‌ : هم‌ ، رشید)؛ محمود، احمد عبدالعزیز، انماط و سلوکیة الشخصیة الکردیة، اربیل، ۱۴۳۱ ق/ ۲۰۱۰ م؛ محمودزاده، نصرت‌الله، مرثیۀ حلبچه، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ مصطفى رسول، عزالدین، مقدمه بر دیوان احمد مختار جاف، به‌کوشش افراسیاب احمد مختار جاف، بغداد، ۱۹۸۶ م؛ مظلوم، طارق عبدالوهاب، «حفریات موقع بکراوة (الطبقات الخمس العلیا الاسلامیة)»، سومر، بغداد، ۱۳۸۵ ق/ ۱۹۶۵ م، ج (۱ و ۲) ۲۱؛ ملاصالح، حکیم، شیوه‌نی هه‌له‌بجه، سنندج، ۱۳۷۵ ش؛ همو، هه‌له‌بجه له ئامیزی میژوودا، حلبچه، ۲۰۱۰ م؛ موصلی، منذر، عرب و اکراد، بیروت، ۱۴۱۶ ق/ ۱۹۹۵ م؛ مولودی، عبدالعزیز، «تحلیل حقوقی ـ سیاسی فاجعۀ حلبچه»، روانگه، ۱۳۷۹ ش، س ۱، شم‌ ۳؛ مینورسکی، و.، بنچینه‌کانی کورد و چه‌ند و تاریکی کوردناسی، به‌کوشش و ترجمۀ نجاتی عبدالله، سلیمانیه، ۲۰۰۷ م؛ همو، کردها نوادگان مادها، ترجمۀ جلال جلا‌لی‌زاده، سنندج، ۱۳۸۱ ش؛ نقشبندی، حسام‌الدین، شاره‌زوور و لورستانی باکوور له سه‌ده‌کانی ناوه راستدا، ترجمۀ رنج ابـوبکر محمد، سلیمانیه، ۲۰۰۸ م؛ نقشبنـدی، عفـان عثمـان، «په‌رو رده له هه‌له‌بجه و ناوچه‌کانی» (نک‌ : هم‌ ، رشید)؛ وائلی، عبدربه ابراهیم، تاریخ الامارة البابانیة، دمشق، ۲۰۰۸ م؛ ولدبیگی، بهرام، خه‌زا‌نی‌هه‌له‌بجه، پاوه، ۱۳۶۸ ش؛ ویس‌ محمد، کامل عبدالقادر، ئه‌و‌ روژه‌ی هه‌موو شتیکیان لی سه‌ندمه‌وه، حلبچه، ۲۰۱۰ م؛ هایرو، ف.، «عراق و گازهای سمی»، ترجمۀ شیرین مصباح قاضی، روانگه، ۱۳۸۲ ش، س ۴، شم‌ ۱۶؛ هورامانی، ابراهیم، ئه‌و وینانه‌ی دنیایان هه‌ژان، سلیمانیه، ۲۰۱۱ م؛ نیز:

 

Ali, N. S., Iraqi Women, London/ New York, 2007; Aziz, M., A.,The Kurds of Iraq, London, 2011; Britannica Atlas, Chicago etc., 1996; Gunter. M. M., Historical Dictionary of the Kurds, Maryland etc., 2011; Resan, N. G., Navdarên Kurd, Istanbul, 2008; Women and War in the Middle East, ed. N. Ali and N. Pratt, London/ New York, 2009.

اسماعیل شمس

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 683
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست