responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 611

اسکندریه

نویسنده (ها) : عنایت الله فاتحی نژاد

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِسْكَنْدَریه‌، دومین‌ شهر بزرگ‌ و مهم‌ترین‌ بندر مصر و مركز استان‌ (محافظه‌) اسكندریه‌، واقع‌ در كنارۀ دریای‌ مدیترانه‌ و كرانۀ باختری‌ دلتای‌ نیل‌ و حدود ۱۸۳ كیلومتری‌ شم‌ال‌ غربی‌ قاهره در ۲۹ و ۵۴ طول‌ شرقی‌ و ۳۱ و ۱۲ عرض‌ شم‌الی‌ ( بریتانیكا، ۱۹۷۸م‌، ماكرو، I/ 479؛ چمبرز...، I/ 248).

قدمت‌ ۳۰۰ ،۲سالۀ اسكندریه‌، سابقۀ درخشان‌ هزار سالۀ آن‌ در گسترش‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ و علوم‌، اصالت‌، قوت‌ و تحركی‌ كه در گذشته‌ به‌ علومی‌ چون‌ فلسفه‌، ریاضی‌، طب‌، نجوم‌ و دریانوردی‌ بخشیده‌، نقشی‌ كه در پیدایش‌ و گسترش‌ تمدن‌ هلنی‌ و انتقال‌ علوم‌ یونان‌ ایفا كرده‌، و نیز ارتباطی‌ كه‌ از لحاظ تاریخی‌ با شخصیتهایی‌ چون‌ اسكندر، مارك‌ آنتونی‌ و كلئوپاترا داشته‌، این‌ شهر را از چنان‌ شهرتی‌ برخوردار كرده‌ است‌ كه‌ كمتر شهری‌ در جهان‌ به‌ پای‌ آن‌ می‌رسد.

 

سیمای‌ طبیعی‌

اسكندریه‌ از شرق‌ به‌ غرب‌ حدود ۴۰ كم طول‌ دارد و در امتداد پشته‌ای‌ از سنگ‌ آهك‌ به‌ پهنای‌ ۵/ ۱ تا ۳ كم قرار گرفته‌ است‌ و خشكی‌ بر آمده‌ای‌ كه در دریا پیش‌ رفته‌، و متشكل‌ از رسوبات‌ انباشته‌ شدۀ یك‌ موج‌ شكن‌ قدیمی‌ به‌ نام‌ هپتاستادیم‌ [۱]است‌، جزیرۀ فاروس‌ را با مركز شهر مرتبط می‌سازد. دو خلیج‌ واقع‌ در این‌ برآمدگی‌ كه‌ انحنای‌ تندی‌ دارد، اكنون‌ حوضه‌های‌ بندرگاه‌ شرقی‌ و بندرگاه‌ غربی‌ اسكندریه‌ را تشكیل‌ می‌دهند ( بریتانیكا، ۱۹۸۶م‌، XIII/ 249 ؛كلیر...، I/ 524).

اسكندریه‌ تابستانهای‌ معتدل‌ دارد و زمستانهایش‌ سرد و معمولاً با طوفانهای‌ شدید و بارانهای‌ سیل‌ آسا و گاه‌ تگرگ‌ همراه‌ است‌. میانگین‌ دما در تابستان‌ ۲۶ سانتی‌گراد و در زمستان‌ ۱۴ سانتی‌گراد، و میانگین‌ باران‌ سالانه‌ ۲۰۰ میلی‌متر است‌ ( بستانی‌، ۱/ ۱۹۳؛ بریتانیكا، همانجا).

از اواخر سدۀ ۱۹م‌ تا ۱۹۸۰م‌ بر اثر رشد سریع‌ زاد و ولد و مهاجرت‌ از حومه‌ به‌ شهر، جمعیت‌ اسكندریه‌ به‌ حدود ۱۰ برابر افزایش‌ یافته‌ است‌. طبق‌ سرشم‌اری‌ ۱۹۶۰م‌، اسكندریه‌ حدود ۵/ ۱ میلیون‌ نفر جمعیت‌ داشته‌ است‌ كه‌ این‌ رقم‌ در ۱۹۸۶م‌ به‌ ۰۰۰ ،۸۹۳،۲تن‌ رسیده‌ است‌ («سالنامه‌[۲]...»، ۷۵۳ ؛ بریتانیكا، ۱۹۸۶م‌، XIII/ 250؛ چمبرز، همانجا).

اسكندریه‌ یكی‌ از مراكز مهم‌ صنعتی‌ مصر به‌ شم‌ار می‌رود، چنانكه‌ یك‌ سوم‌ محصولات‌ صنعتی‌ مصر در این‌ شهر تولید می‌شود. فعالیتهای‌ اقتصادی‌ این‌ شهر بیشتر در زمینۀ بانكداری‌، حمل‌ و نقل‌ دریایی‌، انبارداری‌ و تولید منسوجات‌ است‌. كشاورزی‌ نیز یكی‌ از فعالیتهای‌ عمدۀ اقتصادی‌ در بخش‌ داخلی‌ اسكندریه‌ است‌ و پنبه‌ مهم‌ترین‌ محصول‌ صادراتی‌ آن‌ به‌ شم‌ار می‌رود. بیشتر بازرگانی‌ مصر از طریق‌ دو بندرگاه‌ غربی‌ و شرقی‌ اسكندریه‌ صورت‌ می‌گیرد كه‌ بندرگاه‌ غربی‌ از بندرگاه‌ شرقی‌ با اهمیت‌تر است‌ . تمام‌ پنبۀ مصر و بخش‌ اعظم‌ نفت‌ آن‌ و نیز محصولات‌ كشاورزی‌ و برخی‌ كالاهای‌ صادراتی‌ از طریق‌ این‌ بندر صادر می‌شود ( كلیر، بریتانیكا، همانجاها؛ EI2; GSE, I/ 240؛ نیز نك‌ : بستانی‌، ۱/ ۲۱۲).

آموزش‌ و پرورش‌ در اسكندریه‌ نیز همچون‌ دیگر شهرهای‌ مصر زیر نظر دولت‌ می‌باشد و نظام‌ آموزش‌ دولتی‌ شامل‌ دوره‌های‌ آمادگی‌، ابتدایی‌، متوسطه‌ و مدارس‌ حرفه‌ای‌ است‌. اسكندریه دارای‌ دانشگاهی‌ است‌ كه در ۱۹۴۲م‌ تأسیس‌ شده‌، و نیز كتابخانۀ آن‌ از جمله‌ كتابخانه‌های‌ بزرگ‌ مصر است‌. همچنین‌ ۵ موزه دارد كه‌ مهم‌ترین‌ آنها موزۀ یونانی‌ - رومی‌ است‌ كه‌ مجموعه‌ای‌ است‌ از آثار باستانی‌ كه‌ بیشتر آنها در خود شهر كشف‌ شده‌ است‌ ( بریتانیكا، ۱۹۸۶م‌، ؛ XIII/ 251؛ GSE, I/ 241؛ چمبرز، I/ 248).

اسكندریه در ۱۹۶۰م‌ به‌ طور رسمی‌ به‌ صورت‌ یك‌ استان‌ درآمد كه‌ استاندار و شورایی‌ كه‌ بیشتر اعضای‌ آن‌ انتخابی‌ هستند، ادارۀ شهر را بر عهده دارند ( بریتانیكا، همانجا).

 

تأسیس‌

اسكندر در ۳۳۲ق‌م‌ پس‌ از آغاز لشكركشی‌ به‌ ایران‌ بر آن‌ شد تا پایتختی‌ برای‌ متصرفات‌ جدید خود و پایگاهی‌ برای‌ تسلط بر آبهای‌ مدیترانه‌ بنا كند. وی‌ شهر قدیمی‌ رقوده‌ یا راكوتیس‌ [۳](مربوط به‌ ۱۵۰۰ق‌م‌) در مجاورت‌ جزیرۀ فاروس‌ و در شم‌ال‌ نوكراتیس‌ [۴](نقراطیس‌) را برگزید و بنای‌ شهر جدید را آغاز كرد. سپس‌ ادامۀ كار را بر عهدۀ نایب‌ السلطنۀ خود كلئومنس‌ [۵]گذاشت‌ و مصر را ترك‌ كرد (مسعودی‌، اخبار...، ۱۸۱؛ اسكندری‌، تاریخ‌ مصر الی‌ الفتح‌...، ۱۰۵؛ سالم‌، ۱۱-۱۲، ۱۵-۱۶؛ استرابن‌، VIII/ 29-30؛ آرین‌، I/ 225؛ «پاولی‌[۶]...»، I/ 244؛ بریتانیكا، همانجا). نقشۀ شهر را دینوكراتس [۷]معمار یونانی‌ به‌ صورت‌ شطرنجی‌ با خیابانهای‌ هشت‌گانه‌ای‌ كه‌ از شم‌ال‌ به‌ جنوب‌ و از شرق‌ به‌ غرب‌ كشیده‌ می‌شد، طراحی‌ كرد. در وسط شهر میدان‌ بزرگی‌ بود كه‌ قصر امپراتور، تماشاخانه‌، موزه‌ و كتابخانه در آن‌ قرار داشت‌ (سالم‌، همانجا؛ كلیر، I/ 524-525؛ چمبرز، همانجا؛ تارن‌، 41 ؛ نیز نك‌ : یاقوت‌، ۱/ ۲۶۰، كه‌ به‌ شطرنجی‌ بودن‌ شهر و خیابانهای‌ هشت‌گانۀ آن‌ اشاره دارد). اسكندریه‌ حدود یك‌ قرن‌ پس‌ از تأسیس‌ چنان‌ شكوهی‌ یافت‌ كه‌ هیچ‌ شهری‌ در دنیای‌ باستان‌ با آن‌ برابری‌ نمی‌كرد ( بریتانیكا، ۱۹۸۶م‌، XIII/ 252).

با اینكه‌ اخبار و گزارشهای‌ منابع‌ اسلامی‌ دربارۀ بنای‌ اسكندریه‌ (نك‌ : ابن‌ عبدالحكم‌، ۳۷-۴۱؛ ابوعبید، ۶۲۸- ۶۲۹؛ كندی‌، فضائل‌...، ۳۳-۳۴، ۴۸- ۴۹؛ ابن‌ خردادبه‌، ۱۶۰؛ قزوینی‌، ۱۴۳-۱۴۴) آمیخته‌ به‌ افسانه‌ است‌ و به‌ تأیید یاقوت‌ (همانجا) با واقعیت‌ منطبق‌ نیست‌، اما بیانگر تمدن‌ عظیم‌ و درخشان‌ این‌ شهر در روزگاران‌ كهن‌ است‌.

 

تاریخ‌ اسكندریه در دورۀ یونان‌ و روم‌

چون‌ اسكندر در ۳۲۳ق‌م‌ درگذشت‌ و قلمرو پهناور او میان‌ سردارانش‌ تقسیم‌ شد، سرزمین‌ مصر نصیب‌ بطلمیوس‌ اول‌ سوتر (= نجات‌ دهنده‌) شد. وی‌ از بابل‌ به‌ اسكندریه‌ آمد و سلسلۀ بطالسه‌ را در مصر بنیان‌ نهاد. و با تصرف‌ سوریه‌، قبرس‌ و فینیقیه‌ قلمرو امپراتوری‌ خود را وسعت‌ بخشید (عبادی‌، العصر...، ۲۸-۳۶؛ زیدان‌، ۱/ ۷۲؛ آمریكانا، GSE, XXI/ 331; XXII/ 750). سپس‌ به‌ ساختن‌ بناها و معابد باشكوه‌ همت‌ گماشت‌ و برای‌ ایجاد وحدت‌ دینی‌ میان‌ مصریان‌، مذاهب‌ باستانی‌ یونان‌ و مصر را درهم‌ آمیخت‌ و پرستش‌ الهه‌ ساراپیس‌ را كیش‌ رسمی‌ حكومت‌ اعلام‌ كرد و معبد سراپیوم‌ را برای‌ آن‌ الهه‌ بنیاد نهاد. همچنین‌ فانوس‌ دریایی‌، مدرسه‌ (= موزه‌) و كتابخانۀ معروف‌ اسكندریه‌ (نك‌ : دنبالۀ مقاله‌) را تأسیس‌ كرد (اسكندری‌، همان‌، ۱۰۹؛ سالم‌، ۳۶-۳۷؛ بستانی‌، ۱/ ۱۹۵؛ بریتانیكا، همانجا؛ قس‌: عبادی‌، همان‌،۱۵۷). سوتر برای‌ تقویت‌ مدرسۀ اسكندریه‌، دانشم‌ندان‌ بسیاری‌ از یونان‌ فرا خواند و خود كتابی‌ دربارۀ زندگی‌ و سیرۀ اسكندر نوشت‌ (اسكندری‌، همان‌، ۱۱۵-۱۱۶؛ عبادی‌، همان‌، ۱۵۶؛ آرین‌، I/ 3).

سوتر در ۲۸۵ق‌م‌ فرزند خود بطلمیوس‌ دوم‌ فیلادلفوس‌ (= برادر دوست‌) (حك ۲۸۵-۲۴۷ق‌م‌) را به‌ جانشینی‌ برگزید و ادارۀ امور را به‌ او سپرد. بطلمیوس‌ دوم‌ روابط سیاسی‌ و بازرگانی‌ مصر را با دولت‌ روم‌ استحكام‌ بخشید و در جنگهای‌ كارتاژ متحد روم‌ بود. در زمان‌ او حبشه‌، عربستان‌، لیبی‌، فینیقیه‌ و قسمتهایی‌ از آسیای‌ صغیر و جزایر دریای‌ مدیترانه‌ به‌ قلمرو مصر افزوده‌ شدند (اسكندری‌، همان‌، ۱۱۷؛ عمون‌، ۴۹-۵۰؛ آمریكانا، GSE، همانجاها). وی‌ به‌ گسترش‌ علوم‌ توجه‌ خاصی‌ داشت‌. كتابخانۀ بزرگ‌ اسكندریه‌ را تقویت‌ كرد و تورات‌ را به‌ یاری‌ دانشم‌ندان‌ یهودی‌ به‌ یونانی‌ ترجمه‌ كرد و فلاسفه‌ و اندیشم‌ندان‌ را مورد عنایت‌ بسیار قرار داد. همچنین‌ شعر و ادب‌ را كه‌ با رواج‌ فلسفه‌ و بروز حوادث‌ سیاسی‌ گوناگون‌ رو به‌ انحطاط نهاده‌ بود، رونق‌ بخشید، چنانكه در روزگار وی‌ اسكندریه‌ به‌ بزرگ‌ترین‌ مركز علمی‌ و ادبی‌ و بازرگانی‌ جهان‌ مبدل‌ شد (عمون‌، ۴۹؛ عبادی‌، همان‌، ۶۲؛ اسكندری‌، همان‌، ۱۰۹؛ بستانی‌، ۱/ ۱۹۳؛ آمریكانا، همانجا).

از زمان‌ فرمانروایی‌ بطلمیوس‌ چهارم‌ ملقب‌ به‌ فیلوپاتور (= پدر دوست‌) تا پایان‌ سلطۀ یونانیان‌ بر مصر، اسكندریه‌ بارها شاهد شورشهایی‌ برضد فرمانروایان‌ خود بود. از جمله در ۲۰۵ق‌م‌ اهالی‌ اسكندریه‌ بر بطلمیوس‌ چهارم‌ شوریدند و پس‌ از عزل‌ وی‌، فرزندش‌ بطلمیوس‌ پنجم‌ اپیفانس‌ (حك ۲۰۵-۱۸۱ق‌م‌) را به‌ جانشینی‌ وی‌، برگزیدند. در این‌ زمان‌ آنتیوخوس‌ پادشاه‌ سلوكی‌ كه‌ اوضاع‌ مصر را آشفته‌ و نابسامان‌ دید، پس‌ از دست‌ یافتن‌ بر سوریه‌ و فینیقیه‌، در صدد تصرف‌ اسكندریه‌ برآمد. اما پس‌ از آنكه‌ بطلمیوس‌ پنجم‌ دختر وی‌ را به‌ همسری‌ برگزید، از مصر عقب‌ نشست‌ و شهرهایی‌ را كه‌ تصرف‌ كرده‌ بود، بازپس‌ داد (زیدان‌، ۱/ ۷۵-۷۶؛ آمریكانا، XXII/ 751).

در زمان‌ فرمانروایی‌ بطلمیوس‌ هفتم‌ ملقب‌ به‌ ائوئرگتس‌ [۸]دوم‌ بسیاری‌ از مردم‌ اسكندریه‌ به‌خصوص‌ اندیشم‌ندان‌ و استادان‌ برجستۀ مدرسۀ آن‌ كه‌ از خودكامگی‌ و ظلم‌ و ستم‌ حكام‌ به‌ تنگ‌ آمده‌ بودند، به دیگر سرزمینها كوچیدند و از آن‌ پس‌ حوزۀ علمی‌ اسكندریه‌ تا روزگار سلطۀ رومیان‌ رو به‌ ضعف‌ نهاد. بطلمیوس‌ هفتم‌ گرچه در اواخر فرمانروایی‌ خود در راه‌ گسترش‌ علوم‌ تلاش‌ بسیار كرد و حتی‌ خود كتابهایی‌ در زمینه‌های‌ مختلف‌ نوشت‌، نتوانست‌ مقام‌ و منزلت‌ علمی‌ از دست‌ رفته‌ را به‌ اسكندریه‌ باز گرداند (زیدان‌، ۱/ ۷۷- ۷۸؛ عمون‌، ۵۲؛ آمریكانا، همانجا). از این‌ زمان‌ به‌ بعد تا روزگار فرمانروایی‌ كلئوپاترا از حوادث‌ سیاسی‌ و تاریخی‌ اسكندریه‌ بجز چند شورش‌ داخلی‌ آگاهی‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌. در ۵۱ق‌م‌ پس‌ از مرگ‌ آولتس‌ بطلمیوس‌ یازدهم‌، دختر وی‌ كلئوپاترا در اسكندریه‌ بر تخت‌ نشست‌ و خود را ملكۀ مصر خواند، اما چندی‌ بعد برادرش‌ بر وی‌ شورید و او را از مصر بیرون‌ كرد. كلئوپاترا به‌ رومیان‌ پناهنده‌ شد و از آنان‌ كمك‌ خواست‌. یولیوس‌ (سزار) قیصر روم‌ در ۴۸ق‌م‌ اسكندریه‌ را به‌ محاصرۀ خود در آورد و پس‌ از تصرف‌ شهر، كلئوپاترا را بدانجا باز گرداند. گفته‌اند بر اثر این‌ حمله‌ بخش‌ عظیمی‌ از كتابخانۀ اسكندریه‌ (حدود ۷۰۰ هزار جلد) در آتش‌ سوخت‌ (عبادی‌، العصر، ۱۰۰-۱۰۳؛ اسكندری‌، تاریخ‌ مصر الی‌ الفتح‌، ۱۳۴؛ زیدان‌، ۱/ ۷۹؛ سالم‌، ۳۶؛ بستانی‌، ۱/ ۱۹۸).

پس‌ از مرگ‌ یولیوس‌ در ۴۴ق‌م‌ در تقسیم‌ امپراتوری‌ روم‌ میان‌ دو تن‌ از سرداران‌ وی‌ به‌ نامهای‌ مارك‌ آنتونی‌ (ماركوس‌ آنتونیوس‌) و اوكتاویانوس‌ (قیصر آوگوستوس‌)، متصرفات‌ شرقی‌ روم‌ به‌ آنتونی‌ رسید. آنتونی‌ در ملاقاتی‌ با كلئوپاترا (در ۴۱ق‌م‌) چنان‌ به‌ او دل‌ باخت‌ كه دست‌ از همه‌ چیز فرو شست‌ و به‌ همراه‌ وی‌ به‌ اسكندریه‌ رفت‌. اوكتاویانوس‌ در ۳۰ق‌م‌ اسكندریه‌ را تصرف‌ كرد. با تصرف‌ اسكندریه‌ و مرگ‌ غم‌ انگیز كلئوپاترا، چنانكه‌ معروف‌ است‌، حكومت‌ بطالسه در مصر به‌ پایان‌ رسید و اسكندریه‌ از آن‌ پس‌ رسماً به‌ تابعیت‌ دولت‌ روم‌ درآمد (عبادی‌، همان‌، ۱۰۴-۱۰۶؛ علی‌، ۳۵۰، ۳۵۹-۳۶۱؛ اسكندری‌، همان‌، ۱۳۴-۱۳۶؛ آمریكانا، VII/ 89؛ بریتانیكا، ۱۹۸۶م‌، XIII/ 252).

در روزگار سلطۀ رومیان‌ از اقتدار سیاسی‌ اسكندریه‌ كاسته‌ شد. اوكتاویانوس‌ دست‌ بزرگان‌ اسكندریه‌ را كه‌ بیشتر یونانی‌ تبار بودند، از مداخله در امور كشور كوتاه‌ كرد و در مقابل‌ حقوق‌ و امتیازات‌ فراوانی‌ به‌ یهودیان‌ بخشید (اسكندری‌، همان‌، ۱۴۱-۱۴۳). به‌ تدریج‌ از سدۀ ۱ تا ۲م‌ میان‌ یهودیان‌ و یونانیان‌ در سراسر مصر به‌ خصوص‌ در اسكندریه‌ اختلاف‌ و كشم‌كش‌ افتاد و شم‌ار بسیاری‌ از دو طرف‌ در شورشهای‌ داخلی‌ كشته‌ شدند (عبادی‌، الامبراطوریۀ...، ۱۲۵-۱۲۷؛ جودائیكا، II/ 589-590). در اوایل‌ سدۀ ۲م‌ با انتشار مسیحیت‌ در اسكندریه‌ بر شدت‌ اختلافات‌ افزوده‌ شد؛ به‌ خصوص‌ در اواخر حكومت‌ ترایانوس‌ (تراژان‌) (۹۸ -۱۱۷م‌) یونانیانی‌ كه‌ از چنگ‌ یهودیان‌ به‌ اسكندریه‌ گریخته‌ بودند، دست‌ به‌ انتقام‌ جویی‌ زدند و بسیاری‌ از یهودیان‌ را قتل‌عام‌ كردند. بر اثر این‌ شورشها آثار و معابد بسیاری‌ نابود شد و مقارن‌ همین‌ احوال‌ به‌ سبب‌ پایین‌ رفتن‌ آب‌ نیل‌، فقر و قحطی‌ اسكندریه‌ و دیگر شهرهای‌ مصر را فرا گرفت‌ (عبادی‌، همان‌، ۱۳۶- ۱۳۹؛ اسكندری‌، همان‌، ۱۴۴-۱۴۷).

از اواخر سدۀ ۳م‌ در پی‌ بروز اختلافات‌ میان‌ ملكانیان‌ و یعقوبیان‌، رومیان‌ به‌ سركوب‌ مسیحیان‌ اسكندریه‌ كه‌ بیشتر یعقوبی‌ مذهب‌ بودند، پرداختند. در روزگار دیوكلتیانوس‌ [۹](حك ۲۸۴- ۳۰۵م‌)، مسیحیان‌ اسكندریه‌ را به‌ تصرف‌ خود درآوردند، اما دیوكلتیانوس‌ پس‌ از ۸ ماه‌ محاصره‌، شهر را بازپس‌ گرفت‌ و بی‌رحمانه‌ به‌ قتل‌ عام‌ مسیحیان‌ پرداخت‌. از همین‌ رو قبطیان‌، آغاز حكومت‌ وی‌، یعنی‌ سال‌ ۲۸۴م‌ را مبدأ تاریخ‌ خود قرار دادند و این‌ دوره‌ را عصر شهیدان‌ نامیدند (عمران‌، ۲۱؛ عبادی‌، همان‌، ۲۴۳-۲۴۷؛ اسكندری‌، همان‌، ۱۵۰؛ عمون‌، ۵۹؛ سالم‌، ۴۲). سرانجام‌، در روزگار كنستانتین‌ اول‌ امپراتور روم‌ شرقی‌ (حك ۳۲۳-۳۳۷م‌) مسیحیت‌ در اسكندریه دین‌ رسمی‌ اعلام‌ گردید و زمینه‌ برای‌ بروز تفرقۀ بیشتر در كلیسا فراهم‌ شد. نخستین‌ اختلاف‌ میان‌ دو اسقف‌ بزرگ‌ اسكندریه‌ به‌ نامهای‌ آثاناسیوس‌ و آریوس‌ بر سر مفهوم‌ تثلیث‌ روی‌ داد. این‌ اختلاف‌ در ۳۲۵م‌ با تشكیل‌ شورای‌ نیقیا (نیقیه‌) خاتمه‌ یافت‌. در ۳۹۱م‌ مسیحیان‌ سراپیوم‌ معبد بطالسه‌ و نیز كلیۀ آثاری‌ را كه‌ كلئوپاترا از كتابخانۀ بزرگ‌ اسكندریه‌ حفظ كرده‌ بود، نابود كردند. در ۴۵۱م‌ گروهی‌ از مسیحیان‌ یكی‌ از فیلسوفان‌ نو افلاطونی‌ به‌ نام‌ هیپاتیا [۱۰]را كشتند و در پی‌ این‌ واقعه‌ فرهنگ‌ یونانی‌ در اسكندریه در سراشیبی‌ انحطاط افتاد (ابن‌ عبری‌، ۱۳۶؛ الیری‌، ۷۱-۷۶؛ عبادی‌، همان‌، ۲۴۷-۲۵۳؛ گیبون‌، ۳۰۳، ۳۱۵- ۳۱۸؛ بریتانیكا، همانجا).

از دیگر وقایع‌ قابل‌ ذكر اسكندریه در دورۀ تسلط رومیان‌، یكی‌ تصرف‌ این‌ شهر به‌وسیلۀ سپاهیان‌ هرقل‌ (هراكلیوس‌) اول‌ (حك ۶۱۰ - ۶۴۱م‌) است‌ و دیگری‌ حملۀ ایرانیان‌ به‌ مصر است‌ كه‌ پس‌ از فتح‌ بیت‌ المقدس‌ و دمشق‌ و انطاكیه در ۶۱۷م‌ اسكندریه‌ را تصرف‌ كردند، اما حدود ۱۰ سال‌ بعد، یعنی‌ در ۶۲۸م‌ پس‌ از صلح‌ با رومیان‌، اسكندریه دوباره‌ به دست‌ امپراتوری‌ روم‌ شرقی‌ افتاد (ابن‌ عبری‌، ۱۵۵؛ عمران‌، ۷۱-۷۴؛ بتلر، ۵۷ - ۵۸، ۹۵، ۱۰۹-۱۱۲). هرقل‌ پس‌ از باز پس‌ گرفتن‌ اسكندریه‌ بر آن‌ شد تا میان‌ كلیسای‌ قسطنطنیه‌ و اسكندریه‌ تفاهم‌ ایجاد كند؛ اما تلاش‌ وی‌ بی‌نتیجه‌ ماند و سرانجام‌، ناچار شد به‌ سركوب‌ مسیحیان‌ قبطی‌ متوسل‌ شود كه در نتیجۀ آن‌ بر شدت‌ آشوبها افزوده‌ گردید و بسیاری‌ از اهالی‌ اسكندریه‌ از شهر گریختند و این‌ آشفتگی‌ اوضاع‌، زمینۀ مساعدی‌ را برای‌ فتح‌ مصر توسط مسلمانان‌ فراهم‌ آورد (نك‌ : همو، ۲۰۲- ۲۲۵؛ بریتانیكا، همانجا).

 

فانوس‌ (یا منارۀ) بزرگ‌اسكندریه‌

چون‌بطلمیوس‌اول‌ (سوتر) اسكندریه‌ را پایتخت‌ امپراتوری‌ خود كرد، برای‌ تسلط بیشتر بر آبهای‌ مدیترانه‌ و هدایت‌ كشتیها در شم‌ال‌ اسكندریه‌ و شرق‌ جزیرۀ فاروس‌، فانوس‌ دریایی‌ بزرگی‌ - كه در منابع‌ عربی‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ مناره‌ یاد شده‌ است‌ - به‌ بلندی‌ ۱۳۵ متر (و به‌ گفته‌ای‌ ۱۲۰ متر) بنا كرد كه‌ یكی‌ از عجایب‌ هفت‌گانۀ دنیای‌ قدیم‌ شم‌رده‌ شده‌ است‌. سوتر بنای‌ آن‌ را به‌ عهدۀ سوستراتوس‌ معمار یونانی‌ گذاشت‌ كه در اوایل‌ روزگار بطلمیوس‌ دوم‌ فیلادلفوس‌ به‌ پایان‌ رسید (مقریزی‌، الخطط، ۱/ ۱۵۶-۱۵۷؛ اسكندری‌، تاریخ‌ مصر الی‌ الفتح‌، ۱۰۹؛ بریتانیكا، همانجا؛ بستانی‌، ۱۳/ ۱۹۴؛ كلیر...، I/ 524-525؛ GSE, I/ 359). برخی‌ منابع‌ اسلامی‌ ساختن‌ منارۀ اسكندریه‌ را به‌ زنی‌ به‌ نام‌ دلوكه دختر زباء و یا به‌ ملكۀ مصر كلئوپاترا نسبت‌ داده‌اند (نك‌ : ابن‌ عبدالحكم‌، ۴۰-۴۱؛ یاقوت‌، ۱/ ۲۶۲؛ نیز نك‌ : انصاری‌، ۳۶) و برخی‌ نیز سازندۀ اهرام‌ و مناره‌ را یكی‌ می‌دانند (ابن‌ حوقل‌، ۱۴۲؛ صفۀ المغرب‌...، ۱۳۹-۱۴۰). در بالای‌ مناره‌ كه‌ به‌ گفتۀ ابن‌ حوقل‌ (همانجا) ۳۰۰ ذراع‌ ارتفاع‌ داشته‌ است‌ و به‌ منظور رصد ستارگان‌ ساخته‌ بوده‌اند، آینه‌ای‌ قرار داشته‌ كه‌ توسط آن‌ آمد و شد كشتیها را در دریای‌ مدیترانه‌ زیر نظر داشته‌اند (قس‌: انصاری‌، همانجا؛ مقریزی‌، همان‌، ۱/ ۱۵۶). همانگونه‌ كه‌ منابع‌ اسلامی‌ دربارۀ بنای‌ اسكندریه‌ گزارشهای‌ افسانه‌ آمیز داده‌اند، دربارۀ مناره‌ و آینۀ آن‌ نیز داستانهایی‌ مشابه‌ نقل‌ كرده‌اند (نك‌ : ابن‌ خردادبه‌، ۱۱۵؛ ثعالبی‌، ۵۲۴؛ ابن‌ رسته‌، ۷۹). ناصرخسرو كه در ۴۳۹ق‌ از اسكندریه دیدن‌ كرده‌، در این‌ باره‌ می‌نویسد: «بر آن‌ مناره‌ آینه‌ای‌ حراقه‌ ساخته‌ بودند كه‌ هر كشتی‌ رومیان‌ كه‌ از استنبول‌ بیامدی‌»، چون‌ به‌ مقابلۀ آن‌ رسیدی‌، آتشی‌ از آن‌ آینه در كشتی‌ افتادی‌ و بسوختی‌...» (ص‌ ۷۰- ۷۱). به‌ گفته‌ای‌ این‌ آینه‌ را رومیان‌ در روزگار ولید بن‌ عبدالملك‌ (حك ۸۶ - ۹۶ق‌) به‌ حیله‌ شكسته‌اند (ثعالبی‌، ۵۲۳؛ قزوینی‌، ۱۴۶؛ هفت‌ كشور...، ۶۷؛ قلقشندی‌، صبح‌...، ۳/ ۳۱۷- ۳۱۸).

بخشی‌ از منارۀ اسكندریه در ۱۸۰ق‌ بر اثر زلزله‌ از میان‌ رفت‌ ( العیون‌...، ۳۰۱) و همچنین‌ زمین‌ لرزه‌های‌ متعدد به‌ خصوص‌ در ۲۷۱ق‌ و ۳۴۴ق‌ بخشهای‌ دیگری‌ از آن‌ را ویران‌ كرد (نك‌ : مسعودی‌، التنبیه‌...، ۴۸؛قلقشندی‌، مآثر...،۱/ ۲۵۶؛مقریزی‌،همان‌،۱/ ۱۵۶-۱۵۷)، به‌ گونه‌ای‌ كه در اواخر سدۀ ۶ق‌ به‌ گفتۀ هروی‌ (ص‌ ۴۹)، و نیز یاقوت‌ (۱/ ۲۶۲-۲۶۳) كه‌ خود از آن‌ دیدن‌ كرده‌، جز قلعه‌ای‌ مربع‌ شكل‌ كه‌ برای‌ دیدبانی‌ از آن‌ استفاده‌ می‌كرده‌اند، شگفتی‌ خاصی‌ نداشته‌ است‌. از سدۀ ۷ق‌ به‌ بعد، مناره‌ رو به‌ ویرانی‌ نهاد و با اینكه‌ ركن‌الدین‌ بیبرس‌ در ۷۰۳ق‌ آن‌ را مرمت‌ كرد (مقریزی‌، همان‌، ۱/ ۱۵۸)، اما به‌ گفتۀ قلقشندی‌ ( صبح‌، همانجا) و نیز به‌ استناد گزارش‌ سفر ابن‌ بطوطه‌ به‌ اسكندریه در ۷۲۶ق‌ و ۷۵۰ق‌ (ص‌ ۳۹-۴۰)، در سدۀ ۸ق‌ اثری‌ از آن‌ برجای‌ نبوده‌ است‌.

 

 

مدرسه‌ یا موزۀ اسكندریه‌

بطلمیوس‌ اول‌ سوتر در ۲۸۰ق‌م‌ مركز علمی‌ بزرگی‌ را به‌ نام‌ «موسئوم[۱]» كه در واقع‌ دانشگاهی‌ بزرگ‌ محسوب‌ می‌شد و در منابع‌ اسلامی‌ به‌ مدرسۀ اسكندریه‌ شهرت‌ یافته‌، بنیاد نهاد كه‌ از همان‌ آغاز دانشم‌ندان‌ برجسته‌ای‌ از سراسر یونان‌ در آن‌ گرد آمدند و در علوم‌ مختلف‌ ریاضی‌، فلسفه‌، نجوم‌، طب‌، جغرافیا و تاریخ‌ به‌ تدریس‌ و تحقیق‌ پرداختند. سوتر همچنین‌ كتابخانه‌ای‌ در كنار این‌ موسئوم‌ تأسیس‌ كرد كه‌ جانشینان‌ وی‌ با گردآوری‌ كتابهایی‌ نفیس‌ از سراسر یونان‌ و مصر و آسیا آن‌ را به‌ بزرگ‌ترین‌ كتابخانۀ جهان‌ آن‌ روز، با بیش‌ از ۷۰۰ هزار جلد كتاب‌ (طومار)، مبدل‌ ساختند. با تأسیس‌ این‌ مدرسه‌ و كتابخانه‌، اسكندریه‌ یكی‌ از مهم‌ترین‌ مراكز علم‌ و ادب‌ شد كه‌ طی‌ ۷ قرن‌ شكوفایی‌ تحولات‌ عظیمی‌ در عرصۀ فرهنگ‌ و تمدن‌ و علوم‌ مختلف‌ به‌ وجود آورد (نك‌ : برنال‌، ۱/ ۱۶۹-۱۷۱؛ الیری‌، ۳۲-۳۳؛ رنان‌، ۱۵۴؛ یازجی‌، ۲/ ۳۳-۴۰). به‌ گفتۀ استرابن‌، این‌ موزه‌ (یا مدرسه‌) بخشی‌ از كاخ‌ سلطنتی‌ به‌ شم‌ار می‌رفت‌ و در رأس‌ آن‌ كاهنی‌ بود كه‌ از سوی‌ امپراتور تعیین‌ می‌شد و بر كار استادان‌ و تحقیقاتی‌ كه‌ انجام‌ می‌شد، نظارت‌ داشت‌ (VIII/ 35).

یكی‌ از بزرگ‌ترین‌ اندیشم‌ندان‌ این‌ مركز علمی‌ اقلیدس‌ بود كه‌ حدود سالهای‌ ۳۲۰-۲۶۰ق‌م‌ در اسكندریه‌ می‌زیست‌ و از آغاز تأسیس‌ این‌ مدرسه در آن‌ به‌ تحقیق‌ اشتغال‌ داشت‌. وی‌ با تدوین‌ قواعد و قضایای‌ هندسی‌ در كتاب‌ معروف‌ خود اصول‌، پایه‌های‌ مكتب‌ علم‌ ریاضی‌ را بنیان‌ نهاد كه‌ تا سدۀ ۱۹م‌ استوار وخدشه‌ ناپذیر باقی‌ ماند. پس‌ از وی‌ شاگردش‌ ارشم‌یدس‌ (۲۸۷-۲۱۲ق‌م‌) و نیز آپولونیوس‌ (د ۱۹۰ق‌م‌) و دیوفانتوس‌ (سدۀ ۳ق‌م‌) از مشهورترین‌ ریاضی‌دانان‌ حوزۀ علمی‌ اسكندریه‌ به‌ شم‌ار می‌روند كه‌ جبر و ریاضیات‌ یونان‌ را به‌ نقطۀ اوج‌ خود رساندند. علاوه‌ بر ریاضیات‌، مدرسۀ اسكندریه در طب‌ نیز شهرت‌ فراوان‌ داشت‌. هروفیلوس‌ كه‌ به دعوت‌ بطلمیوس‌ اول‌ به‌ اسكندریه‌ آمده‌ بود، مكتب‌ طبی‌ مهمی‌ را در آنجا بنیاد نهاد كه‌ اساس‌ كارش‌ بر تشریح‌ و كالبد شناسی‌ بود (الیری‌، ۴۸-۵۰؛ رنان‌، ۱۵۵-۱۶۳؛ بلدی‌، ۳۸-۴۰؛ چمبرز، I/ 250). او و پزشك‌ دیگری‌ به‌ نام‌ اراسیستراتوس‌ [۲]در آغاز سدۀ ۳ق‌م‌ مطالعات‌ دامنه‌داری‌ دربارۀ دستگاههای‌ مختلف‌ بدن‌ انجام‌ دادند كه در سده‌های‌ بعد دست‌ مایۀ اصلی‌ پزشكان‌ دیگر قرار گرفت‌ و باعث‌ پدید آمدن‌ كتابها و رساله‌های‌ بسیاری‌ در طب‌ گردید. چنانكه‌ از اوریباسیوس‌ [۳]كه‌ از استادان‌، و از جالینوس‌ كه‌ از شاگردان‌ این‌ مدرسه‌ بوده‌ است‌، كتابهای‌ بسیاری‌ در طب‌ به‌دست‌ ما رسیده‌ است‌ (نك‌ : ابن‌ عبری‌، ۱۲۲؛ الیری‌، ۵۶ - ۵۷؛ رنان‌، ۱۶۳- ۱۶۵).

جغرافی‌ و نجوم‌ از دیگر علومی‌ بود كه در این‌ مدرسه‌ راه‌ تكامل‌ پیمود. آریستارخوس‌ مكتشف‌ منظومۀ شم‌سی‌ میان‌ سالهای‌ ۳۱۰- ۲۳۰ق‌م‌ در اسكندریه‌ به‌ تحقیقات‌ دامنه‌داری‌ دست‌ زد. وی‌ نخستین‌ كسی‌ است‌ كه‌ نظریۀ خورشید مركزی‌ را مطرح‌ كرد و علت‌ پدید آمدن‌ شب‌ و روز و تغییر فصول‌ را بیان‌ نمود. پس‌ از وی‌ اراتوستنس‌ دربارۀ مساحی‌ زمین‌ و حركت‌ سیارات‌ و ماه‌ و خورشید مطالعات‌ گسترده‌ای‌ انجام‌ داد و با قرار دادن‌ دو اصل‌ مشاهده‌ و سنجش‌ به‌ عنوان‌ اساس‌ كار علم‌ نجوم‌ و جغرافی‌ به‌ نتایج‌ سودمندی‌ دست‌ یافت‌ (رنان‌، ۱۶۷- ۱۶۸، ۱۷۳-۱۷۴؛ سالم‌، ۳۴؛ چمبرز، همانجا). حدود ۴ قرن‌ بعد بطلمیوس‌ كلاودیوس‌ كه‌ از ۱۲۷ تا ۱۵۱م‌ در اسكندریه‌ ستارگان‌ را رصد می‌كرد، كتاب‌ معروفش‌ المجسطی‌ را نوشت‌ كه‌ تا سدۀ ۱۷م‌ پایۀ علم‌ هیأت‌ بود و اخترشناسانی‌ چون‌ كپرنیك‌ و كپلر از دانسته‌های‌ وی‌ بهرۀ فراوان‌ بردند (ابن‌ عبری‌، ۱۲۳؛ رنان‌، ۱۷۱، ۱۷۳-۱۷۴؛ كلیر، XIX/ 480-481؛ چمبرز، همانجا).

اما مهم‌تر از همه‌ فلسفه‌ بود كه در اسكندریه دستخوش‌ تحولاتی‌ شگرف‌ شد. فلسفۀ یونان‌ كه‌ پس‌ از سقراط و افلاطون‌ در آتن‌ رو به‌ انحطاط نهاده‌ بود، در اسكندریه‌ با اندیشه‌های‌ جدید و فرهنگهای‌ گوناگون‌ شرقی‌ به‌ ویژه‌ فرهنگ‌ یهودی‌ و مسیحی‌ با همۀ سنتهای‌ دینی‌ و اخلاقیش‌ درآمیخت‌ و بار دیگر با نیرویی‌ تازه‌ موجب‌ پدید آمدن‌ نظریات‌ و آراء جدیدی‌ شد. فیلن‌ یهودی‌ (ز ۲۵ق‌م‌) برای‌ ایجاد سازگاری‌ میان‌ مبانی‌ معتقدات‌ یهود با تفكر یونانی‌، و وفق‌ دادن‌ میان‌ وحی‌ و فلسفۀ افلاطونی‌، سعی‌ كرد تا نص‌ تورات‌ را در پرتو فلسفه‌ تأویل‌ كند. آمونیوس‌ ساكاس‌ و شاگردش‌ فلوطین‌ با بهره‌گیری‌ از آیینهای‌ نوفیثاغورسی‌ و گنوسی‌ یهودی‌ و سایر آیینها مكتب‌ نوافلاطونی‌ را پایه‌ریزی‌ كردند. كلمنت‌ (ح‌ ۱۵۰-۲۱۳م‌) و اریگن‌ (۱۸۵-۲۵۴م‌) بر آن‌ شدند تا فلسفه‌ را با كلام‌ مسیحی‌ آشتی‌ دهند و چون‌ كلیسا مكتبی‌ فلسفی‌ نداشت‌، آنان‌ تعالیم‌ مسیحی‌ را با فلسفۀ اسكندرانی‌ به‌ خصوص‌ نحلۀ نو افلاطونی‌ و الهیات‌ و علم‌النفس‌ ارسطویی‌ وفق‌ دادند (نك‌ : الیری‌، ۳۷- ۴۸؛ «دائرةالمعارف‌[۴]...»، 75 / 1 ؛ چمبرز، I/ 251). به‌ طور كلی‌ فلسفۀ اسكندرانی‌ خود به‌ ۵ حوزه‌ تقسیم‌ می‌شود: فلسفۀ هلنی‌ متأخر (ح‌ ۳۰ق‌م‌ -۶۴۰م‌)، فلسفۀ نوافلاطونی‌ (۱۹۳- ۵۲۹م‌)، فلسفۀ یهودی‌ اسكندرانی‌، فلسفۀ مسیحی‌ اسكندرانی‌ و فلسفۀ نو افلاطونی‌ متأخر (در سده‌های‌ ۵ و ۶م‌) ( چمبرز، همانجا).

 

تاریخ‌ اسكندریه‌ پس‌ از اسلام‌

سپاهیان‌ اسلام‌ در ادامۀ فتوحات‌ خود در مصر، در ربیع‌ الاول‌ ۲۰ روانۀ اسكندریه‌ شدند و در نزدیكی‌ فسطاط رومیان‌ را به‌ سختی‌ شكست‌ دادند. مقوقس‌ سردار رومی‌ كه‌ اسكندریه‌ را در خطر سقوط دید، با پرداخت‌ دو دینار جزیه‌ برای‌ هر قبطی‌ پیشنهاد صلح‌ كرد، اما چون‌ هرقل‌ امپراتور روم‌ آن‌ را نپذیرفت‌، مسلمانان‌ به‌ فرماندهی‌ عمروبن‌ عاص‌ اسكندریه‌ را محاصره‌ كردند و پس‌ از ۳ یا ۹ ماه‌ آنجا را گشودند (نك‌ : ابن‌ عبدالحكم‌، ۷۲، ۸۰؛ بلاذری‌، ۳۰۲، ۳۰۷؛ كندی‌، الولاۀ...، ۹؛ قدامه‌، ۳۴۰-۳۴۱؛ خلیفه‌، ۱/ ۱۳۷). عمرو پس‌ از فتح‌ اسكندریه در نامه‌ای‌ كه‌ به‌ خلیفه‌ عمر نوشت‌، شكوه‌ و عظمت‌ شهر را با كاخها و حمامها و تماشاخانه‌های‌ بسیارش‌ غیرقابل‌ وصف‌ شم‌رد (نك‌ : ابن‌ دقماق‌، ۲/ ۱۲۵؛ مقریزی‌، الخطط، ۱/ ۱۶۶). در ۲۵ق‌ خلیفه‌ عثمان‌، عبدالله‌ بن‌ سعد را به‌ جای‌ عمروبن‌ عاص‌ به‌ ولایت‌ مصر گماشت‌. در همین‌ زمان‌ (و به‌ گفته‌ای‌ در ۲۳ق‌) كنستانتین‌ امپراتور روم‌ یكی‌ از سرداران‌ خود به‌ نام‌ مانوئل‌ را با ۳۰۰ كشتی‌ به‌ اسكندریه‌ روانه‌ ساخت‌ و شهر دوباره‌ به دست‌ رومیان‌ افتاد. عمروبن‌ عاص‌ با سپاهیان‌ خود به‌ مصر باز آمد و اسكندریه‌ را بازپس‌ گرفت‌ و به‌ گفته‌ای‌ دیوار شهر را ویران‌ كرد (بلاذری‌، ۳۱۰-۳۱۱؛ یاقوت‌، ۱/ ۲۶۴؛ قدامه‌، همانجا). پس‌ از فتح‌ اسكندریه‌، بسیاری‌ از یهودیان‌ و رومیان‌ از آنجا مهاجرت‌ كردند و در نتیجه‌ جمعیت‌ آن‌ رو به‌ كاهش‌ نهاد (نك‌ : ابن‌ عبدالحكم‌، ۱۲۱؛ مقریزی‌، همان‌، ۱/ ۲۹۱). كاهش‌ جمعیت‌ از یك‌ سو و انتقال‌ مركز حكومت‌ به‌ فسطاط در زمان‌ عمر (نك‌ : همان‌، ۱/ ۲۸۵) از دیگر سو، موجب‌ افول‌ سیاسی‌ اسكندریه‌ شد؛ با این‌ حال‌، این‌ شهر به‌ عنوان‌ مركز بازرگانی‌ به‌ ویژه‌ تجارت‌ منسوجات‌ همچنان‌ به‌ رشد و پیشرفت‌ خود ادامه داد ( بریتانیكا، ۱۹۸۶م‌، XIII/ 252).

در اوایل‌ سدۀ ۲ق‌ به‌ هنگام‌ انتقال‌ خلافت‌ از خاندان‌ اموی‌ به‌ خاندان‌ عباسی‌، اسكندریه در تضعیف‌ و فروپاشی‌ پایه‌های‌ خلافت‌ امویان‌ در مصر نقشی‌ مؤثر داشت‌. هنگامی‌ كه‌ مروان‌ بن‌ محمد آخرین‌ خلیفۀ اموی‌ در ۱۳۲ق‌ به‌ مصر آمد، اسود بن‌ نافع‌ در اسكندریه‌ به‌ جانب‌داری‌ از عباسیان‌ برخاسته‌، و گروه‌ بسیاری‌ را گرد خود جمع‌ كرده‌ بود. سپاهیان‌ مروان‌ در ذیقعدۀ همین‌ سال‌ وارد اسكندریه‌ شدند و به‌ قتل‌ بزرگان‌ شهر پرداختند(كندی‌، همان‌، ۹۴ -۹۶). در ۱۹۶ق‌با گسترش‌دامنۀاختلافات‌ میان‌ مأمون‌ و امین‌، قبایل‌ جذام‌ و لخم‌ كه در زمان‌ عمرو بن‌ عاص‌ در حوالی‌ اسكندریه‌ و فسطاط سكنی‌ گزیده‌ بودند (نك‌ : ابن‌ دقماق‌، ۲/ ۴)، سر به‌ شورش‌ برداشتند، چنانكه‌ اسكندریه‌ و نواحی‌ آن‌ را آشوب‌ فرا گرفت‌. تا اینكه در ۲۰۰ق‌ عمر بن‌ هَلاّل‌ كه‌ از حكومت‌ اسكندریه‌ عزل‌ شده‌ بود، به‌ یاری‌ گروهی‌ از دریانوردان‌ یا شورشیان‌ اندلسی‌ كه در سواحل‌ اسكندریه‌ فرود آمده‌ بودند، بر اسكندریه دست‌ یافت‌ (كندی‌، همان‌، ۱۶۱-۱۶۲؛ مقریزی‌، همان‌، ۱/ ۱۷۲-۱۷۳). اندكی‌ بعد گروهی‌ به‌ نام‌ صوفیه‌ از مخالفان‌ حكومت‌ به‌ رهبری‌ ابوعبدالرحمان‌ صوفی‌ با اندلسیان‌ هم‌ پیمان‌ شدند و با از میان‌ برداشتن‌ ابن‌ هلال‌ (ذیقعدۀ ۲۰۰)، ابوعبدالرحمان‌ صوفی‌ را به‌ حكومت‌ اسكندریه‌ گماشتند. اما حكومت‌ وی‌ با فساد و تباهی‌ بسیاری‌ كه‌ به‌ بار آورد، چندان‌ به‌ طول‌ نینجامید و سرانجام‌، اندلسیان‌ شخصی‌ به‌ نام‌ كنانی‌ را از میان‌ خود به‌ حكومت‌ اسكندریه‌ برداشتند (كندی‌، همان‌، ۱۶۳-۱۶۴؛ مقریزی‌، همان‌، ۱/ ۱۷۳)، اما این‌ شهر روی‌ آرامش‌ ندید و همچنان‌ میدان‌ كشم‌كش‌ مدعیان‌ بود. در ۲۱۰ یا ۲۱۲ق‌ عبدالله‌ بن‌ طاهر از سوی‌ مأمون‌ روانۀ اسكندریه‌ شد تا به‌ غائلۀ آنجا پایان‌ دهد. وی‌ پس‌ از محاصره‌، شهر را از چنگ‌ اندلسیان‌ خارج‌ ساخت‌ و به‌ حكومت‌ ۱۵ سالۀ آنان‌ بر اسكندریه‌ پایان‌ بخشید (كندی‌، همان‌، ۱۸۳-۱۸۴؛ ابن‌ اثیر، ۶/ ۳۹۶- ۳۹۹؛ مقریزی‌، همانجا). پس‌ از خروج‌ اندلسیان‌، قبائل‌ مدلج‌ در اسكندریه دست‌ از آشوب‌ طلبی‌ برنداشتند؛ چنانكه‌ یك‌ بار در ۲۱۶ق‌ در زمان‌ حكومت‌ عیسی‌ بن‌ منصور (۲۱۰-۲۱۷ق‌/ ۸۲۵ -۸۳۲م‌) بر مصر، و بار دیگر در ۲۵۲ق‌ دست‌ به‌ شورش‌ زدند و در شورش‌ اخیر دو سال‌ اسكندریه‌ را در دست‌ داشتند (كندی‌، همان‌، ۱۹۱، ۲۰۵-۲۰۶؛ مقریزی‌، همان‌، ۱/ ۱۷۳-۱۷۴).

در روزگار حكومت‌ احمد بن‌ طولون‌ (۲۵۴-۲۷۰ق‌/ ۸۶۸ -۸۸۳م‌) بر مصر، به‌ رغم‌ برخی‌ آشوبهای‌ داخلی‌. اسكندریه‌ رو به‌ شكوفایی‌ نهاد. ابن‌ طولون‌ كشتی‌ سازی‌ در اسكندریه‌ را رونق‌ بخشید، منارۀ آن‌ را ترمیم‌ كرد، حصاری‌ جدید گرد شهر كشید و خلیج‌ آن‌ را بازسازی‌ كرد (مقریزی‌، همان‌، ۱/ ۱۵۷، ۱۷۱؛ سالم‌، ۱۵۹).

پس‌ از انقراض‌ دولت‌ طولونیان‌ در ۲۹۲ق‌/ ۹۰۵م‌ محمد بن‌ خلیج‌ (خلنجی‌ یا خلیجی‌) از بازماندگان‌ آن‌ در مصر قیام‌ كرد و پس‌ از فسطاط و عریش‌ و فرما، اسكندریه‌ را به‌ تصرف‌ آورد. خلیفه‌ المكتفی‌ (حك ۲۸۹- ۲۹۵ق‌) از عراق‌ سپاهی‌ روانه‌ ساخت‌ و در ۲۹۳ق‌ اسكندریه‌ را از چنگ‌ ابن‌ خلیج‌ بدر آورد (طبری‌، ۱۰/ ۱۱۹، ۱۲۸- ۱۲۹؛ كندی‌، الولاۀ، ۲۵۹-۲۶۱؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۳/ ۱۴۷-۱۵۲). نزدیك‌ به‌ ۱۰ سال‌ پس‌ از این‌ واقعه در محرم‌ ۳۰۲ سپاهیان‌ عبیدالله‌ مهدی‌، خلیفۀ فاطمی‌ در افریقیه‌، اسكندریه‌ را اشغال‌ كردند. اما چندی‌ بعد توسط عباسیان‌ از آنجا رانده‌ شدند و این‌ نخستین‌ حملۀ فاطمیان‌ به‌ اسكندریه‌ بود (كندی‌، همان‌، ۲۶۹-۲۷۰؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۳/ ۱۷۲-۱۷۳). حملۀ دیگر آنان‌ در ۳۰۶ق‌ (یا ۳۰۷ق‌) بود كه‌ اسكندریه‌ را تصرف‌ كردند و نزدیك‌ به دو سال‌ آنجا را در دست‌ داشتند. تا اینكه در محرم‌ ۳۰۹ سپاهیان‌ المقتدربالله‌، خلیفۀ عباسی‌، آنان‌ را از اسكندریه‌ بیرون‌ راندند و هواداران‌ فاطمیان‌ را قتل‌ عام‌ كردند (كندی‌، همان‌، ۲۷۶- ۲۷۸؛ مقریزی‌، اتعاظ...، ۱/ ۷۱؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۳/ ۱۹۶). از این‌ زمان‌ به‌ بعد به‌ خصوص‌ در روزگار اخشیدیان‌ (حك ۳۲۳- ۳۵۸ق‌/ ۹۳۵-۹۶۹م‌) اسكندریه‌ و دیگر شهرهای‌ مصر بارها مورد تهاجم‌ فاطمیان‌ قرار گرفت‌؛ تا اینكه در اوایل‌ ۳۵۸ق‌ المعزلدین‌ الله‌ خلیفۀ فاطمی‌ سپاهی‌ از قیروان‌ به‌ فرماندهی‌ ابوالحسن‌ جوهر روانۀ مصر كرد. وی‌ فسطاط و اسكندریه‌ و دیگر شهرهای‌ مصر را تصرف‌ كرد و بدین‌سان‌، مصر به دست‌ فاطمیان‌ افتاد (نك‌ : ابن‌ اثیر، ۸/ ۵۹۰؛ مقریزی‌، الخطط، ۱/ ۱۷۴؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۴/ ۲۸-۳۲).

در روزگار فاطمیان‌ بردگانی‌ كه‌ تحت‌ حمایت‌ مادر المستنصر (حك ۴۲۷-۴۸۷ق‌/ ۱۰۳۶-۱۰۹۴م‌) بودند، در ۴۵۹ق‌ در اسكندریه‌ سر به‌ شورش‌ برداشتند و امور آنجا را به دست‌ گرفتند. ناصرالدوله‌ ابن‌ حمدان‌ (حك ۴۵۹-۴۶۵ق‌) شورش‌ آنان‌ را سركوب‌ كرد و اسكندریه‌ را به‌ تصرف‌ درآورد. سپس‌ در ۴۶۲ق‌ نام‌ المستنصر را از خطبه‌ انداخت‌ و به‌ نام‌ القائم‌ بامرالله‌ خلیفۀ عباسی‌ خطبه‌ خواند (ابن‌ میسر، ۱۷، ۱۹-۲۰؛ مقریزی‌، اتعاظ، ۲/ ۲۷۳-۲۷۴، ۳۰۲- ۳۰۹). پس‌ از كشته‌ شدن‌ ابن‌ حمدان‌ (۴۶۵ق‌) توسط یكی‌ازسرداران‌ترك‌،المستنصرامیرالجیوش‌ بدرالجمالی‌ را روانۀ مصر كرد. وی‌ در ۴۶۷ق‌ اسكندریه‌ را تصرف‌ كرد و شورشیان‌ را به‌ قتل‌ رساند (ابن‌ میسر، ۲۲، ۲۴؛ مقریزی‌، همان‌، ۲/ ۳۰۹، ۳۱۴).

در ۴۷۷ق‌ مظفرالدوله‌ فرزند امیرالجیوش‌ حاكم‌ اسكندریه‌ بر پدر خود شورید و بر شهر دست‌ یافت‌. امیرالجیوش‌ پس‌ از یك‌ ماه‌ محاصره‌، اسكندریه‌ را بازپس‌ گرفت‌ (ابن‌ میسر، ۲۶؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۵/ ۱۱۹). پس‌ از وفات‌ المستنصر افضل‌ وزیر وی‌ فرزند و جانشینش‌ نزار را خلع‌ كرد و فرزند دیگر وی‌ احمد را به‌ جای‌ وی‌ نشاند و به‌ او لقب‌ المستعلی‌ بالله داد. نزار به‌ اسكندریه‌ گریخت‌ و با یاری‌ قاضی‌ و والی‌ شهر از مردم‌ بیعت‌ گرفت‌. افضل‌ در محرم‌ ۴۸۸ با سپاهی‌ روانۀ اسكندریه‌ شد و پس‌ از چند حملۀ پی‌ در پی‌ بر شهر دست‌ یافت‌ (ابن‌ میسر، ۳۴-۳۷).

در ۵۶۲ق‌/ ۱۱۶۷م‌ الملك‌ العادل‌ نورالدین‌ محمود زنگی‌، اسدالدین‌ شیركوه‌ را مأمور تصرف‌ مصر كرد. اسدالدین‌ اسكندریه‌ را تصرف‌ كرد و برادر زاده‌اش‌ صلاح‌ الدین‌ یوسف‌ را بر آنجا گماشت‌. اندكی‌ بعد شاور بن‌ مجیر به‌ یاری‌ صلیبیان‌، اسكندریه‌ را پس‌ از ۴ ماه‌ محاصره‌ بازپس‌گرفت‌ (ابوشامه‌، ۱(۲)/ ۴۲۸؛ ابن‌واصل‌، ۱/ ۱۵۱-۱۵۲؛ مقریزی‌، همان‌، ۳/ ۲۸۲-۲۸۶).

در ۵۶۹ق‌ دو سال‌ پس‌ از تشكیل‌ دولت‌ ایوبیان‌ در مصر ناوگان‌ ویلیام‌ دوم‌ حاكم‌ صقلیه‌ (سیسیل‌) به‌ حمایت‌ از اسماعیلیان‌ و فاطمیان‌ اسكندریه‌ را محاصره‌ كرد، اما مردم‌ آنجا به‌ یاری‌ صلاح‌ الدین‌ ایوبی‌ حملات‌ متعدد وی‌ را دفع‌ كردند (همو، السلوك‌، ۱(۱)/ ۵۵ -۵۷). از این‌ پس‌ تا اواخر حكومت‌ ایوبیان‌ بجز دو شورش‌ داخلی‌ (در ۵۸۱ق‌/ ۱۱۸۵م‌ و ۶۰۸ق‌/ ۱۲۱۱م‌) اتفاق‌ مهمی‌ در اسكندریه‌ رخ‌ نداد؛ اما شیوع‌ بیماری‌ وبا در ۵۹۶ و ۵۹۷ق‌ بسیاری‌ از اهالی‌ آنجا را از پای‌ درآورد و بسیاری‌ دیگر را آواره‌ كرد (همان‌، ۱(۱)/ ۹۰، ۱۳۲-۱۳۳، ۱۷۵؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۶/ ۱۷۳-۱۷۴).

در عصر ممالیك‌، الملك‌ الظاهر ركن‌الدین ‌بیبرس ‌(حكـ ۶۵۸ -۶۷۶ق‌/ ۱۲۶۰-۱۲۷۷م‌) بیش‌ از دیگر سلاطین‌ به‌ اسكندریه‌ توجه داشت‌. چندین‌ بار خود بدانجا سفر كرد و حصار و منارۀ آن‌ را به‌ ترتیب‌ در ۶۵۹ و ۶۷۳ق‌ بازسازی‌ نمود (نك‌ : ابن‌ شداد، ۱۰۵؛ مقریزی‌، الخطط، ۱/ ۴۴۶، ۶۱۶). همچنین‌ ناوگانی‌ جنگی‌ برای‌ دفاع‌ و حفاظت‌ از سواحل‌ مصر و شام‌ در مقابل‌ صلیبیان‌ تدارك‌ دید (ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۷/ ۱۵۴- ۱۵۵). پس‌ از وی‌ الملك‌الناصر محمدبن‌ قلاوون‌ نیز در اسكندریه دست‌ به‌ اصلاحاتی‌ زد، از جمله‌ كانال‌ بزرگی‌ معروف‌ به‌ خلیج‌ ناصری‌ در ۷۱۰ق‌ بین‌ اسكندریه‌ و رود نیل‌ حفر كرد كه در عمران‌ و آبادانی‌ اسكندریه‌ نقش‌ مهمی‌ داشت‌ (همو، ۹/ ۲۱۸).

از حوادث‌ مهم‌ دورۀ ممالیك‌ حملات‌ متعدد قبرسیان‌ به‌ اسكندریه‌ میان‌ سالهای‌ ۷۶۷ق‌/ ۱۳۶۶م‌ و حدود ۸۳۰ق‌/ ۱۴۲۷م‌ را می‌توان‌ ذكر كرد كه در نتیجۀ آن‌ خسارات‌ بسیاری‌ به‌ شهر و اهالی‌ آن‌ وارد آمد (همو، ۱۱/ ۲۹؛ نیز نك‌ : عاشور، ۲۱۹-۲۲۲، ۲۳۸؛ سالم‌، ۳۲۱- ۳۴۹، ۳۹۰). از آن‌ پس‌ اسكندریه‌ رو به‌ اضمحلال‌ نهاد و سلاطین‌ ممالیك‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ تبعیدگاهی‌برای‌مخالفان‌خود استفاده‌می‌كردند (نك‌ : ابن‌صیرفی‌، ۸۱، ۱۰۶، ۱۱۲، ۱۷۰؛ ابن‌ ایاس‌، ۳/ ۳۱).

در اواخر تسلط عثمانیان‌ بر مصر، اسكندریه‌ بندرگاهی‌ با حدود ۸ هزار نفر جمعیت‌ بود (یانگ‌، ۲۷) كه‌ به‌ سبب‌ كم‌ توجهی‌ عثمانیان‌ و نیز پر شدن‌ كانالی‌ كه‌ اسكندریه‌ را به‌ نیل‌ مرتبط می‌ساخت‌ و شاهرگ‌ اقتصادی‌ شهر محسوب‌ می‌شد، روز به‌ روز از رونق‌ تجاری‌ آن‌، و در نتیجه‌ جمعیتش‌ كاسته‌ شد، تا جایی‌ كه در ۱۲۰۴ق‌/ ۱۷۹۰م‌ جمعیت‌ آن‌ از ۵ هزار نفر تجاوز نمی‌كرد (سالم‌، ۴۱۶؛ بریتانیكا، ۱۹۸۶م‌، XIII/ 252؛ بستانی‌، ۱۳/ ۲۱۰).

در ۱۲۱۳ق‌/ ۱۷۹۸م‌ ناپلئون‌ بناپارت‌ اسكندریه‌ را تصرف‌ كرد و از آنجابه‌قاهره‌رفت‌ و بر سراسر مصر دست‌یافت‌ (یانگ‌، ۲۸؛ اسكندری‌، تاریخ‌ مصر من‌ الفتح‌...، ۹۲ -۹۳؛ عمر، ۹۹ -۱۰۷؛ صبری‌، ۲۴- ۲۵). در ۱۲۱۶ق‌/ ۱۸۰۱م‌ فرانسویان‌ اسكندریه‌ را ترك‌ كردند و دوباره‌ عثمانیان‌ به‌ كمك‌ بریتانیا امور مصر را به دست‌ گرفتند (یانگ‌، ۵۵ -۵۶؛ اسكندری‌، همان‌، ۱۰۷). اما شكوفایی‌ دوبارۀ اسكندریه‌ زمانی‌ آغاز شد كه‌ محمدعلی‌ پاشا در ۱۲۲۰ق‌/ ۱۸۰۵م‌ به‌ مقام‌ نیابت‌ سلطنت‌ مصر منصوب‌ گردید. وی‌ پس‌ از استقلال‌ بخشیدن‌ به‌ مصر در تمام‌ شهرها به‌ اصلاحاتی‌ دامنه‌دار دست‌ زد؛ از جمله در ۱۲۲۶ق‌/ ۱۸۱۱م‌ حصار اسكندریه‌ را بازسازی‌ كرد و در ۱۲۴۵ق‌/ ۱۸۲۹م‌ به‌ یاری‌ اروپاییان‌ كشتی‌ سازی‌ را در آنجا رونق‌ بخشید و باراندازها، قورخانه‌ و كارخانه‌هایی‌ در آنجا احداث‌ كرد (صبری‌، ۴۷- ۴۸؛ بریتانیكا، ۱۹۷۸م‌، ماكرو، I/ 480)؛ در سالهای‌ ۱۲۳۳- ۱۲۳۵ق‌/ ۱۸۱۸-۱۸۲۰م‌ كانال‌ المحمودیه‌ را به‌ منظور ارتباط اسكندریه‌ با آبهای‌ نیل‌ احداث‌ كرد كه در عمران‌ و آبادانی‌ شهر، احیای‌ اراضی‌ بایر و حمل‌ و نقل‌ كالاها تأثیر بسزایی‌ داشت‌. از دیگر اقدامات‌ و اصلاحات‌ وی‌ ایجاد خطوط تلگراف‌ بین‌ قاهره‌ و اسكندریه‌ (در ۱۲۴۱ق‌/ ۱۸۲۶م‌) را می‌توان‌ نام‌ برد (صبری‌، ۵۰، ۵۷؛ اسكندری‌، همان‌، ۱۵۰-۱۵۱؛ بریتانیكا، همانجا؛ GSE, I/ 240). از این‌ زمان‌ به‌ بعد اسكندریه‌ رو به‌ شكوفایی‌ نهاد و جمعیت‌ آن‌ از ۱۲ هزار تن‌ در ۱۲۴۴ق‌/ ۱۸۲۸م‌ به‌ ۲۳۳ هزار نفر در ۱۲۹۹ق‌/ ۱۸۸۲م‌ رسید. همچنین‌ آغاز كار راه‌آهن‌ قاهره‌ - اسكندریه در ۱۲۷۲ق‌/ ۱۸۵۶م‌، افزایش‌ سریع‌ بهای‌ پنبه در ۱۲۷۶ق‌/ ۱۸۶۰م‌ و گشایش‌ كانال‌ سوئز در ۱۲۸۶ق‌/ ۱۸۶۹م‌ به‌ رشد و توسعۀ اسكندریه‌ سرعت‌ بیشتری‌ بخشید (GSE، بریتانیكا، همانجاها).

در قیام‌ معروف‌ احمد عرابی‌ پاشا در ۱۲۹۹ق‌/ ۱۸۸۲م‌ دامنۀ آشوب‌ به‌ اسكندریه‌ نیز كشیده‌ شد و پس‌ از آنكه‌ نیروهای‌ انگلیسی‌ اسكندریه‌ و قاهره‌ را تصرف‌ كردند، تمام‌ مصر به‌ اشغال‌ آنان‌ درآمد. با این‌ حال‌ اسكندریه‌ همچنان‌ رشد و توسعه‌ یافت‌ و به‌ منزلۀ پایتخت‌ دوم‌ مصر جایگاه‌ ممتاز خود را حفظ كرد و در انقلاب‌ ۱۹۱۹م‌ كه‌ مصر استقلال‌ خود را باز یافت‌، نقش‌ مهمی‌ بر عهده داشت‌ (اسكندری‌، همان‌، ۲۷۲- ۲۷۷؛ عمر، ۳۳۲-۳۳۷، ۴۲۶؛ صبری‌، ۲۱۳-۲۱۴؛ GSE، همانجا).

در پی‌شكست‌ حملۀسه‌جانبۀبریتانیا،فرانسه‌و اسرائیل‌ به‌ اسكندریه‌ (در ۱۹۵۶م‌) اوضاع‌ برای‌ ادامۀ اقامت‌ خارجیان‌ در این‌ شهر چندان‌ مساعد نبود و پس‌ از توقیف‌ و ملی‌ كردن‌ داراییهای‌ آنان‌ بعد از واقعۀ سوئز در اوایل‌ سال‌ ۱۹۶۰م‌ شم‌ار بسیاری‌ از خارجیان‌ از شهر رانده‌ شدند و اسكندریه‌ شهری‌ كاملاً مصری‌ شد و تحت‌ اختیار قاهره درآمد. اسكندریه‌ از برنامۀ صنعتی‌ كردن‌ مصر در زمان‌ جمال‌ عبدالناصر به‌ خصوص‌ در صنایع‌ و فرآورده‌های‌ غذایی‌ و منسوجات‌ بهرۀ كامل‌ برد؛ اما از شكست‌ مصر در جنگ‌ ۶ روزۀ ژوئن‌ ۱۹۶۷ و بسته‌ شدن‌ كانال‌ سوئز كه‌ به‌ تغییر مسیر كشتی‌رانی‌ منجر شد، زیان‌ فراوان‌ دید ( بریتانیكا، همانجا).

 

مآخذ

ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ ابن‌ ایاس‌، محمد، بدائع‌ الزهور، به‌ كوشش‌ محمد مصطفی‌، قاهره‌، ۱۴۰۲-۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۲-۱۹۸۴م‌؛ ابن‌ بطوطه‌، رحلۀ، به‌ كوشش‌ طلال‌ حرب‌، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۷م‌؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌؛ ابن‌ حوقل‌، محمد، صورۀ الارض‌، بیروت‌، ۱۹۷۹م‌؛ ابن‌ خردادبه‌، عبیدالله‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، ۱۸۹۹م‌؛ ابن‌ دقماق‌، ابراهیم‌، الانتصار لواسطۀ عقدالامصار، بیروت‌، ۱۳۱۰ق‌/ ۱۸۹۳م‌؛ ابن‌ رسته‌، احمد، الاعلاق‌ النفیسۀ، بیروت‌، ۱۹۸۸م‌؛ ابن‌ شداد، محمد، تاریخ‌ الملك‌ الظاهر، به‌ كوشش‌ احمد حطیط، ویسبادن‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌؛ ابن‌ صیرفی‌، علی‌، انباء الهصر بابناء العصر، به‌ كوشش‌ حسن‌ حبشی‌، قاهره‌، ۱۹۷۰م‌؛ ابن‌ عبدالحكم‌، عبدالرحمان‌، فتوح‌ مصر و اخبارها، بغداد، ۱۹۲۰م‌؛ ابن‌ عبری‌، غریغوریوس‌، تاریخ‌ مختصر الدول‌، به‌ كوشش‌ انطون‌ صالحانی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌؛ ابن‌ میسر، محمد، اخبار مصر، به‌ كوشش‌ هانری‌ ماسه‌، قاهره‌، ۱۹۱۹م‌؛ ابن‌ واصل‌، محمد، مفرج‌ الكروب‌ فی‌ اخبار بنی‌ ایوب‌، به‌ كوشش‌ جمال‌ الدین‌ شیال‌، قاهره‌، ۱۹۵۳م‌؛ ابوشامه‌، عبدالرحمان‌، كتاب‌ الروضتین‌ فی‌ اخبار الدولتین‌، به‌ كوشش‌ ابوالسعود افندی‌، قاهره‌، ۱۲۸۷ق‌؛ ابوعبید بكری‌، المسالك‌ و الممالك‌، تونس‌، ۱۹۹۲م‌؛ اسكندری‌، عمر و سفدج‌، تاریخ‌ مصر الی‌ الفتح‌ العثمانی‌، قاهره‌، ۱۴۱۰ق‌/ ۱۹۹۰م‌؛ هموو سلیم‌ حسن‌، تاریخ‌ مصر من‌ الفتح‌ العثمانی‌، قاهره‌، ۱۴۱۰ق‌/ ۱۹۹۰م‌؛ الیری‌، دلیسی‌، انتقال‌ علوم‌ یونانی‌ به‌ عالم‌ اسلامی‌، ترجمۀ احمد آرام‌، تهران‌، ۱۳۴۲ش‌؛ انصاری‌ دمشقی‌، محمد، نخبۀ الدهر، لایپزیگ‌، ۱۹۲۳م‌؛ بتلر، آلفرد چ‌.، فتح‌ العرب‌ لمصر، ترجمۀ محمد فرید ابوحدید بك‌، قاهره‌، ۱۴۱۰ق‌/ ۱۹۹۰م‌؛ برنال‌، جان‌، علم‌ در تاریخ‌، ترجمۀ ح‌. اسدپور پیرانفر، تهران‌، ۱۳۵۴ش‌؛ بستانی‌؛ بلاذری‌، احمد، فتوح‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ انیس‌ الطباع‌، بیروت‌، ۱۹۸۷م‌؛ بلدی‌، نجیب‌، تمهید لتاریخ‌ مدرسۀ الاسكندریۀ و فلسفتها، قاهره‌، ۱۹۶۲م‌؛ ثعالبی‌، عبدالملك‌، ثمار القلوب‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌، ۱۹۸۵م‌؛ خلیفۀ بن‌ خیاط، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ سهیل‌ زكار، ۱۳۸۷ق‌/ ۱۹۶۷م‌؛ رنان‌، كالین‌. ا.، تاریخ‌ علم‌ كمبریج‌، ترجمۀ حسن‌ افشار، تهران‌، ۱۳۶۶ش‌؛ زیدان‌، جرجی‌، تاریخ‌ مصر الحدیث‌، قاهره‌، ۱۴۱۱ق‌/ ۱۹۹۱م‌؛ سالم‌، عبدالعزیز، تاریخ‌ الاسكندریۀ و حضارتها فی‌ العصر الاسلامی‌، قاهره‌، ۱۹۶۹م‌؛ صبری‌، محمد، تاریخ‌ مصر من‌ محمد علی‌ الی‌ العصر الحدیث‌، قاهره‌، ۱۴۱۱ق‌/ ۱۹۹۱م‌؛ صفۀ المغرب‌ و ارض‌ السودان‌ و مصر و الاندلس‌، برگرفته‌ از نزهۀ المشتاق‌ ادریسی‌، لیدن‌، ۱۹۶۸م‌؛ طبری‌، تاریخ‌؛ عاشور، سعید عبدالفتاح‌، مصر و الشام‌ فی‌ عصر الایوبیین‌ و الممالیك‌، بیروت‌، ۱۹۷۲م‌؛ عبادی‌، مصطفی‌، الامبراطوریۀ الرومانیۀ، بیروت‌، ۱۹۸۱م‌؛ همو، العصر الهلینستی‌، بیروت‌، ۱۹۸۱م‌؛ علی‌، عبداللطیف‌ احمد، التاریخ‌ الرومانی‌، بیروت‌، ۱۹۷۳م‌؛ عمر، عمرعبدالعزیز، دراسات‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ الحدیث‌ و المعاصر، بیروت‌، ۱۹۸۰م‌؛ عمران‌، محمود سعید، معالم‌ تاریخ‌ الامبراطوریۀ البیزنطیۀ، بیروت‌، ۱۹۸۱م‌؛ عمون‌، هنداسكندر، تاریخ‌ مصر، قاهره‌، ۱۳۴۱ق‌/ ۱۹۲۳م‌؛ العیون‌ و الحدائق‌، بغداد، مكتبۀ المثنی‌؛ قدامۀ بن‌ جعفر، الخراج‌ و صناعۀ الكتابۀ، به‌ كوشش‌ محمد حسین‌ زبیدی‌، بغداد، ۱۹۷۹م‌؛ قزوینی‌، زكریا، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌؛ قلقشندی‌، احمد، صبح‌ الاعشی‌، قاهره‌، ۱۳۸۳ق‌/ ۱۹۶۳م‌؛ همو، مآثر الانافۀ، بیروت‌، عالم‌ الكتب‌؛ كندی‌، عمر، فضائل‌ مصر، به‌ كوشش‌ ابراهیم‌ احمد عدوی‌ و علی‌ محمد عمر، قاهره‌، ۱۳۹۱ق‌/ ۱۹۷۱م‌؛ همو، الولاۀ و القضاۀ، به‌ كوشش‌ روون‌ گست‌، بیروت‌، ۱۹۰۸م‌؛ گیبون‌، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتوری‌ روم‌، ترجمۀ ابوالقاسم‌ طاهری‌، تهران‌، ۱۳۴۷ش‌؛ مسعودی‌، علی‌، اخبار الزمان‌، بیروت‌، ۱۹۶۶م‌؛ همو، التنبیه‌ و الاشراف‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، ۱۸۹۳م‌؛ مقریزی‌، احمد، اتعاظ الحنفاء، به‌ كوشش‌ جمال‌ الدین‌ شیال‌، قاهره‌، ۱۳۸۷ق‌/ ۱۹۶۷م‌؛ همو، الخطط، بیروت‌، دارصادر؛ همو، السلوك‌، به‌ كوشش‌ محمد مصطفی‌ زیاده‌، قاهره‌، ۱۳۷۶ق‌/ ۱۹۵۶م‌؛ ناصرخسرو، سفرنامه‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، ۱۳۵۴ش‌؛ هروی‌، علی‌، الاشارات‌ الی‌ معرفۀ الزیارات‌، دمشق‌، ۱۹۵۳م‌؛ هفت‌ كشور یا صورالاقالیم‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، ۱۳۵۳ش‌؛ یازجی‌، ابراهیم‌، «مدرسۀ الاسكندریۀ»، الضیاء، قاهره‌، ۱۸۹۹-۱۹۰۰م‌، س‌ ۲؛ یاقوت‌، بلدان‌؛ یانگ‌، جرج‌، تاریخ‌ مصر من‌ عهد الممالیك‌ الی‌ نهایۀ حكم‌ اسماعیل‌، ترجمۀ علی‌ احمد شكری‌، قاهره‌، ۱۴۱۰ق‌/ ۱۹۹۰م‌؛ نیز:

 

Americana; Arrian, Anabasis of Alexander, tr. P. A. Brunt, London, 1976; Britannica, 1978; ibid,1986; Britannica Book of the Year (1988); Chambers's Encyclopedia, London, 1968; Collier's Encyclo- pedia, New York; EI 2 ; The Encyclopedia of Philosophy, New York/ London, 1972; GSE; Judaica; Der Kleine Pauly, 1984; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London, 1949; Tarn, W. W., Alexander the Great, Boston, 1956.

عنایت‌الله‌ فاتحی‌نژاد

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 611
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست